• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4122روز قبل
اهل بیت


این نوشتار که فصلی از کتاب «مذهب شیعه» است، به مباحثی چون موقعیت شهر کربلا، فضیلت زیارت آن، کربلا در نگاه جغرافی دانان و سیاحان، زیارت و عزاداری امام حسین علیه السلام و وصف کلی کربلای معلی می پردازد. مترجم سعی نموده با توضیح پاره ای مواضع، درک نادرست نویسنده از شعائر شیعی را تصحیح نماید.

به خاطر می آورم که وقتی از کربلا دیدن کردیم، ساعت 4 بامداد هتلمان را در بغداد ترک کردیم و چگونه سوار بر اتومبیل فورد مدل T قدیمی با سرعت زیاد از صحرا گذشتیم. کمی قبل از ساعت 6 در شن انبوهی بسیار آهسته راندیم، زیرا در میان نخلستان هایی که این شهر مقدس را در بر داشتند به طور مارپیچ به مسیرمان ادامه می دادیم. فصل تابستان بود، این جا و آن جا مردمی را دیدیم که شب را در زیر درختان گذرانده بودند؛ آنان سماورهایشان را روشن می کردند تا چای صبحگاهان را آماده کنند یا کنار جوی باریکی، بر نهر آبی نشسته و دندان هایشان را با خلالی که پیوسته نرمش می کردند، محکم می شستند.

شهر، 3 یا 4 مایل دورتر در میان نخلستان ها قرار داشته و هیچ دیوار محافظی ندارد؛ لذا چند دقیقه بعد در قهوه خانه ای که تقریبا مقابل مرقد امام حسین علیه السلام بود، نشستیم و صبحانه ای مقوی شامل نان داغ ایرانی، چای و خرمای رسیده، صرف کردیم. عجیب است که در قهوه خانه ایرانی انسان [فقط] می تواند چای بنوشد، زیرا در آن جا به ندرت چیز دیگری یافت می شود من برای برداشتن عکسی، در خیابان اصلی منتهی به حرم از اتومبیل پیاده شدم، اما از این زاویه، برج برجسته ساعت، جلوی نمای گنبد طلایی را گرفته بود.

در قهوه خانه که نشستم، توانستم طرح های زیبا و مارپیچ کاشی کاری مدخل مرقد و مناره ها را ببینم. در عرض این مدخل زنجیری آهنی بود که نشان از محدوده ای می داد که «کافران نجس» نباید از آن بگذرند زیارت این حرم با ایمان، به رسالت محمد صلی الله علیه و آله و اعتقاد به امامت الهی و منصوص امام حسین علیه السلام تکلیفی مهم و عمده است. چه این کار برای شخص زائر در بردارنده این امتیاز است که سقف خانه اش هرگز بر سرش فرو نمی ریزد و او هرگز غرق نشده، نسوخته و حیوانات وحشی به وی صدمه نخواهند رساند. اما برای کسی که مؤمن نیست رفتن به ورای آن زنجیرهای مانع، جرمی است که به احتمال زیاد تاوانش مرگ در نتیجه خشونت مردم است، چون آنان چنین عملی را بی حرمتی به حرم اطراف مزار می دانند.

هم چنان که فکر می کردم، آمدن من به کربلا چقدر آسان و بی دردسر بوده است، متوجه شدم که سیّاح صرف بودن با زائر تفاوت بسیار دارد؛ برخی از این زوّار که تازه از حمام بیرون آمده بودند، در قهوه خانه بودند. آنان با حوله های قرمز روشنی که دور بدن های عریان خویش بسته بودند، آن جا نشسته و مشغول صرف چای بودند؛ [پس از آن] ظرف چند لحظه لباس پوشیده و زیارت امام را با توجه فراوان نسبت به ادای تمام آداب آن، به جای می آوردند.

پیرمردی با چهره ای مهربان و مطمئن، به واسطه این که نماز می خواند، چای خود را نهاده بود تا خنک شود؛ او هر بار که به سجده می رفت مهر گلین کوچکی را بر پیشانی می نهاد. مغازه های متعددی در خیابان اصلی صدها عدد از این مهرها را قطعا برای فروش عرضه می کردند، ولی شنیدم که یکی از ائمه علیهم السلام فرموده است: فروش خاک برگرفته از تربت مقدس و آغشته به خون امام حسین علیه السلام مانند فروش گوشت خود حضرت است. اما وقتی کربلا را ترک می کردیم، راننده 20 سنت برای خرید جعبه ای کبریت پرداخت و به جای بقیه پولش تعداد فراوانی از این مهرهای گلین کوچک گرفت. فروشندگان دوره گرد 100 عدد از این مهرها یا مقداری در این حدود را بر طبقی به عنوان تحفه ظاهری زیارت، نزد زایر احتمالاً مشتاق آورده و می گویند که [برای مهرها] قیمتی تعیین نمی کنند، بلکه مشتری با پرداخت پول در روز قیامت برای خود ثواب جمع می کند و این به خاطر آن است که مشتریان معمولاً مزد فروشندگان دوره گرد را در این دنیا می پردازند، ولی این رسم برای زائران ثروتمند آزار دهنده است. بازرگانان هندی این مهرها را حدودا هر صد مهر 3 روپیه می خرند و در بسیاری جاهای کربلا فروشندگانی هست که عملاً تمام آنها را به فروش می رسانند.

تصور می رود که خاک این مهرها را از قتلگاه امام می آورند؛ تسبیحی از این خاک معمولاً یکی از پرکاربردترین چیزهاست. این تسبیح 34 دانه دارد و مؤمن پارسا در اوقات فراغتش با این تسبیح به گفتن 34 «اللّه اکبر»، 33 بار «الحمدللّه » و 33 بار «سبحان اللّه » می پردازد. وقتی شیعه ای می میرد اگر طوقی از این دانه های گلین بر دور گردنش، انگشتری گلی بر سبابه دست راستش و 2 بازوبند گلین بر دو بازویش داشته باشد بسیار سعادتمند است و باید اندکی از خاک جارو شده مرقد را در پارچه ای بسته، در دست راستش قرار دهند و اگر بر کفن او آیاتی از قرآن را با این گل بنویسند، خوب است.

معتبرترین کتاب راهنمای زائران شیعه، تحفة الزائرین [هدیه ای برای زایران] می باشد که آن را نویسنده کثیر التألیف و مشهور، محمد باقر مجلسی در قرن شانزدهم میلادی نوشته است. این کتاب به ویژه تصریح می کند که تنها خاک متبرک محدوده اطراف مزار حضرت، خواص شفا بخش دارد. در روایت است که امام هفتم، موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: مردم نباید از خاک مزار او یا هیچ یک از دیگر ائمه جز امام حسین علیه السلام برگیرند، زیرا به اعتقاد وی خداوند [تنها] به این خاک به خصوص فایده شفا بخشی شیعیان و یارانشان را عطا کرده است. اعتقاد بر این است و احادیث مقبول ائمه علیهم السلام نیز این را تأیید می کند که اگر فردی مریض و در آستانه مرگ باشد، لیکن با ایمان خالص به امام حسین علیه السلام قدری از این خاک را بخورد، زنده می ماند. اما امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: خوردن تربت جایز نیست چون این کار مانند خوردن خون بدن می باشد، الاّ تربت امام حسین علیه السلام که درمان هر دردی است و اثر شفابخشی آن خاک تا شعاع حدود یک مایل وجود دارد. به هر حال این وعده امام رضا علیه السلام مشروط به این است که اگر اراده خداوند بر مرگ کسی قرار گرفت، آن گاه حتی خوردن این خاک نیز سودی نخواهد داشت. گفته اند که هر کس قدری از این خاک معجزه آسا را بر سر بگذارد از بیماری و بداقبالی مصون خواهد بود؛ به فرموده امام رضا علیه السلام اگر فردی گوشت خوک بخورد و بمیرد وی بر او نماز میت نمی گزارد مگر این که شخص متخلف تربت حسین علیه السلام را بر سر نهد. شیعیان بر این باورند که اگر ارواح خبیث یا اجنه کافر در فردی که این خاک را همراه خود دارد، حلول کنند، عطر خوشبویی را حس خواهند کرد، هر چند خود شخص ممکن است از آن آگاه نباشد.

شنبه 18/9/1391 - 20:31
اهل بیت

حماسه کربلا، بیانگرعشق و شهادت و شهامت اصحابی است که دنیای مادی را رها کردند

و با معشوق خویش پیمان بستند که امام زمان و مرادشان را تنها نگذارند و او را یاری دهند . آنان درس ایثار وایمان و شهادت را برای آیندگان به ودیعه گذاشتند و خاک مزارشان تا ابد توتیای چشم هر انسان آزاده و وارسته ای است.

 

مختصری از زندگی نامه حضرت عباس (ع)
حضرت عباس(علیه السلام) در چهارم ماه شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او فرزند بزرگ ام البنین(س) و پسرچهارم امیرالمومنین علی(علیه السلام) است. مادر او فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب است که تاریخ گواهی می دهد که پدران و دایی های ام البنین( س ) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند، افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت وقهرمانی، سالار و بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود می آورده اند. اینان همانانند که عقیل به امیرالمومنین علی(علیه السلام)گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمان تر یافت نشود.(1)

ام البنین( س ) درحماسه کربلا چهار فرزند خود به نامهای عباس، جعفر،عون و عثمان را به پیشگاه الهی هدیه کرد و خود طلایه دار پیام آوران کربلا پس ازحضرت زینب (س) شد. مسلم است از چنین مادر طاهر و پاکدامنی فرزندان صالحی متولد شود که هر یک حماسه جاویدانشان بر تارک روزگار بدرخشد.

حضرت عباس(علیه السلام) نیز یکی از آن آزادگان است. در مورد شمایل آن حضرت، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین گفته:" عباس بن علی مردی خوش صورت و زیباروی بود و چون سوار بر اسب می شد پاهای مبارکش به زمین کشیده می شد و به او قمر بنی هاشم نیز می گفتند و پرچمدار لشکر حسین(علیه السلام) در روز عاشورا بود. نام آن حضرت را امام علی(علیه السلام) انتخاب کرده است .(2) حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نه فقط برادر جسمانی حضرت حسین(علیه السلام)بود بلکه برادر ایمانی و روحانی آن حضرت نیز بوده است. روی همان اصل و قاعده ای که پیغمبر اکرم(ص) و حضرت علی(علیه السلام) از نور واحد بودند و مکرر پیغمبر(ص) به آن وجود مقدس " انت اخی فی الدنیا و الاخره" می فرمود. این اخوت و برادری لازمه اش تساوی و برابری آن دو در جمیع جهات و درجات نیست. مقام امامت بالاتر، و ابوالفضل (علیه السلام) تابع امام بوده است. او عبدی صالح بود.( 3)

برجسته ترین نمونه این اخوت بی نظیر را می توان در ایثار و مواسات و فداکاری آن بزرگوار مشاهده کرد زیرا حضرت ابوالفضل (علیه السلام)درباره برادرش بزرگترین ایثار را انجام داد و جان را فدای او کرد و در سخت ترین بلاها و آزمایش های الهی با آن حضرت مواسات کرد. درباره حضرت عباس بن علی شاعر گفته است:

"احق الناس ان یبکی علیه فتی ابکی الحسین بکربلا

اخه و ابن والده علی ابوالفضل المضرج بالدماء

و من واساه لا یثبیه شی و جادلم علی عطش بماء"

که ترجمه فارسی آن این است:

شایسته ترین کسی که سزاوار است مردم بر او بگریند آن جوانی است که ( شهادتش) حسین(علیه السلام) را در کربلا به گریه انداخت.

یعنی برادر و فرزند پدرش علی (علیه السلام) که همان ابوالفضل بود و به خون آغشته گشت.

کسی که با او مواسات کرد و چیزی نتوانست جلوگیر او( در این مواسات ) گردد و با اینکه خود تشنه آب بود، آب نخورد و به آن حضرت کرم کرد.(4)

این شعر که از یک سو بیانگر مظلومیت و شجاعت حضرت عباس بن علی(علیه السلام) ، و از سوی دیگر بیانگر اخوتی بی ریا و صادق است که اعجاب همه مردم را بر انگیخت.

در وجود شریف ابوالفضل (علیه السلام)دو گونه شجاعت در هم آمیخته است:

الف) شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده است.

ب) شجاعت عادی که از جانب مادرش ام البنین (س) به ارث برده است ، زیرا که در میان تیره مادرش، جدی پیراسته چون عامرین مالک بن جعفر بن کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را " ملاعب الاستة" یعنی کسی که سر نیزه ها را به بازی می گیرد، می نامیدند.(5)
فضایل حضرت عباس(علیه السلام)
ادب
حضرت علی(علیه السلام) از همان اوایل خردسالی حضرت عباس(علیه السلام)، توجه خاصی به تربیت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی ، تعلیم و عادت داده بود.(6)روایت شده است که حضرت عباس(علیه السلام) بدون اجازه در کنار امام حسین(علیه السلام) نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. او تربیت شده حضرت علی(علیه السلام) است که از همین مکتب درخشان درس ادب آموخته بود.

حضرت عباس (علیه السلام)هیچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (علیه السلام)را برادر خطاب نماید مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب.
یقین
( درجه بالای ایمان) ویژگی است که کمتر درغیر معصوم ایجاد می شود ، اما حضرت عباس(علیه السلام)از همان کودکی، یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی های دیگر خود را متبلور می ساخت.(7)3- وفا: وفای او نسبت به اهل بیت علیهم السلام به غایت زیاد و در خور نخستین است. در وفا همین بس که باقر شریف قریشی، نویسنده عرب زبان معاصر، در کتاب" حیاة الامام حسین بن علی علیهما السلام " می نویسد:" در تاریخ انسانیت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگیرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل(علیه السلام)نسبت به برادر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام)نمی توان یافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت."
دلاوری
دلاوری حضرت عباس(علیه السلام) نه تنها در حماسه کربلا نمایانگر بود، بلکه در صفین نیز نمایان شده بود به ویژه در جنگ صفین افراد زیادی را کشت و حیرت همگان را از آن دلاوری برانگیخت.
القاب حضرت عباس(علیه السلام)
حضرت عباس(علیه السلام) القاب گوناگونی دارد که ما در این قسمت به مهمترین آنان اشاره می کنیم:
1- باب الحوائج:
بر اثر بروز کرامات و برآورده شدن حاجات متوسلین به او در السنه و افواه عامه و خاصه به این لقب مشهور شد.(8)

2-سقا:

در روزهایی که اهل کوفه آب را بر روی اهل بیت امام حسین(علیه السلام)بستند، قمر بنی هاشم(علیه السلام) برای آنها آب آورد. (9)
3- سپهسالار:
لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهی و ستاد نظامی داده می شود و آن حضرت را نیز به سبب اینکه فرمانده نیروهای مسلح امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا بود و رهبری نظامی سپاه ایشان را بر عهده داشت سپهسالار نامیده اند.(10)

4- قمر بنی هاشم: از آنجا که آن حضرت در میان بنی هاشم از نظر زیبایی ممتاز بود وی را ماه بنی هاشم می نامیدند.(11)
5- اطلس:
ظاهرا یکی از معانی اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از کثرت شجاعت صفوف دشمن را می شکافته است، به وی اطلس می گفتند.(12)

6- پرچمدار:

از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار و " حامل اللواء" است، زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امام حسین(علیه السلام) را در دست داشتند حضرت به دلیل توانایی های نظامی فوق العاده در برابر خود، از میان یاران خود، پرچم را تنها به ایشان سپردند.(13)
7- طیار:
دیگر از القاب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) طیار است، یعنی پرواز کننده در فضای قدس و درجات و مقامات عالی بهشت. (14)

8- المستجار: از دیگر القاب حضرت، مستجار یعنی منجی و نجات دهنده است.(15)
9- العبد الصالح:
دیگر از القاب آن جناب عبد صالح است، چنانکه در زیارت او می خوانیم" السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله"

10- حامی الضعیفه: از القاب مشهور حضرت ابوالفضل(علیه السلام)حامی الضعیفه به معنی حامی بانوان است به خصوص در نقشی که در دفاع از بانوان حرم و اهل بیت نبوت بر عهده داشت.(16)
پی نوشتها:

1- سردار کربلا، ترجمه العباس مرحوم مقرم، انتشارات الغدیر، ص 154.

2- خصائص العباسیه، ص118.

3- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی، ج 1، ص 158.

4- ترجمه مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، مترجم هاشم رسول محلاتی، ص 82.

5- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی خلخالی، ج 1، ص 62.

6- پرچمدار نینوا، شیخ محمد اشتهاردی، ص 20.

7- محمد ناصرعلایی، آینه حیدرنما، روزنامه کیهان، 10/8/1376.

8- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی خلخالی، ص 146.

9- همان، ص 147.

10- همان، ص 148.

11- همان، ص 143.

12- همان، ص 147.

13- زندگانی حضرت ابوالفضل (ع) ، ص 25.

14- خصائص العباسیه، ص 131.

15- همان، ص 131.

16- همان، ص 148.

 

شنبه 18/9/1391 - 20:29
اهل بیت

بیشترین و مهم‏ترین تأثیرى که مراسم عزادارى بر شرکت کنندگان دارد تأثیرات روانى است و بیشتر شرکت کنندگان نیز در پى همین نوع تأثیرات هستند. لذا برخى مى‏گویند: عزادارى و ازدیاد این مراسم در طول سال و به مناسبت‏هاى مختلف باعث مى‏شود که جامعه از شادى‏ها دور باشد و بیشتر احساس غمگینى کند و در نتیجه باعث افزایش افسردگى در جامعه شود. اینک به بررسى این سؤال و پاسخ به آن مى ‏پردازیم.

مراتب گریه
گریه داراى یک ظاهر است و یک باطن. ظاهر آن یک امر فیزیولوژیک است؛ یعنى باید تأثیرات روانى از طریق محرّک‏هاى بیرونى یا درونى مثل تفکّر شکل گیرد، سپس این تأثرات وارد چرخه فیزیولوژى مغز و اعصاب شود. در این هنگام بخش خاصى از مغز فعّال شده و غدد اشکى چشم را فرمان فعالیت مى‏دهد، و در نهایت قطرات اشک جریان پیدا مى‏کند که ما آن را گریه مى ‏نامیم. باطن گریه همان تأثّرات درونى است. نگاه روان‏شناختى و داورى ما در باب پیامدهاى گریه نیز دایرمدار تأثرات عاطفى است. اگر در روایات آمده است که گریه کردن و گریاندن و حالت گریه به خود گرفتن در مراسم عزاى حسینى منشأ اثر دنیوى و اخروى است، به تأثرات درونى نظر دارد وگرنه به صورت مصنوعى و یا با مواد شیمیایى هم مى‏توان، چشمانى گریان داشت. باطن گریه بر چهار نوع تقسیم مى‏شود که یک نوع آن معطوف به خود و نیازهاى سرکوب شده خود است و مى‏تواند با افسردگى هم‏بستگى مثبت داشته باشد و کنش ورا اجتماعى فرد را مختل سازد، امّا سه نوع دیگر، امیدبخش است و حرکت آفرین و رابطه معکوس با افسردگى دارد؛ نوع اوّل ناشى از مرگ واقعى است، امّا سه نوع دیگر سوگ واقعى نیستند اگر چه در مراسم سوگوارى انجام مى‏پذیرد.

این چهار نوع عبارتند از:
1 - گریه ناشى از ارتباط و علاقه
این گریه به هنگام غم و مصیبت و داغ دیدگى حاصل مى‏شود و اختیارى نیست، و معمولاً بى‏اراده جارى مى ‏گردد. این گریه به اصطلاح روان شناسان و روان درمان‏گران، تخلیه روانى - هیجانى است و به خود فرد و نیازهاى سرکوفته شده او بازمى‏گردد.
2 - گریه ناشى از عقیده
این نوع گریه مثل اشکى است که هنگام مناجات از انسان جارى مى‏شود. که ناظر به حال و آینده است. این نوع گریه ریشه در اعتقادات دارد و مربوط به ترس‏هاى دنیوى و زندگى روزمرّه نیست.
3 - گریه ناشى از کمال خواهى
برخى از گریه‏ها ناشى از فضیلت‏طلبى و کمال خواهى است، مثل گریه‏اى که در فقدان معلّم و مربّى اخلاق و پیامبر و امام و... رخ مى‏دهد. این نوع از آن جهت است که ما در عمق وجودمان کمال و رشد را تحسین مى‏کنیم و از بودن آن کمالات، ذوق‏زده مى‏شویم و از فقدان آن‏ها ناراحت مى‏گردیم. گاهى در مراسم عزادارى گریه‏هایى از این نوع وجود دارد.
4 - گریه بر مظلوم
مثل این که بر رسول خدا (ص) و امامان مخصوصاً سالار شهیدان و مصایبى که بر آنان وارد شده مى‏گرییم.

مراسم عزادارى و افسردگى
اختلالات افسردگى به سه قسم کلّى تقسیم مى ‏شود:
1 - اختلال افسردگى عمده.
2 - اختلال افسردگى خویى.
3 - اختلال افسردگى موردى که در آن دو نوع جاى نگرفته‏اند.(1)

اختلال افسردگى عمده، شدیدترین نوع افسردگى است و برخى از نشانه‏ هاى آن عبارت است از:
الف - احساس غمگینى یا پوچى در بیشتر یا تمام روز.
ب - کاهش چشم‏گیر علاقه یا لذت نسبت به همه فعالیت‏ها در بخش عمده روز.
ج - کاهش چشم‏گیر وزن بدن، بدون پرهیز یا وزن غذایى، یا افزایش قابل ملاحظه وزن در عرض یک ماه.
د - بى‏خوابى یا خواب‏زدگى تقریباً در همه روز.
ه - خستگى یا از دست دادن انرژى تقریباً در همه روز.
و - احساس بى‏ارزشى یا احساس گناه مفرط.
ز - کاهش توانایى فکرى یا تمرکزیابى تصمیمى همه روزه.
ط - افکار مکرر و عود کننده راجع به مرگ.
از بین این سه نوع افسردگى، نوع اول و سوّم مورد نظر کسانى که مى‏گویند مراسم عزادارى باعث افسردگى جامعه شده است نیست، چون مورد اول بسیار شدید و واضح البطلان است، نه جامعه ایران مبتلا به افسردگى عمده است و نه مراسم عزادارى با ویژگى‏هایى که مى‏دانیم مى‏تواند باعث افسردگى عمده جامعه شود.

نوع سوّم هم مراد نیست چرا که مربوط به مواردى خاص از قبیل: اختلال ملال پیش از قائدگى، اختلال افسردگى جزئى، اختلال افسردگى پس از روان‏پریشى ناشى از اسکیزوفرنى و غیره است. پس افسردگى خویى مورد نظر است. اختلال افسردگى خویى نسبتاً خفیف است و داراى نشانه‏ هاى تشخیصى زیر است:
1 - کم اشتهایى یا پراشتهایى.
2 - بى‏خوابى یا خواب‏زدگى.
3 - کمبود انرژى یا احساس خستگى.
4 - اشکال در تصمیم‏گیرى و احساس درماندگى.
5 - ظهور این نشانه‏ها در بخش عمده روز و در بیشتر روزها به مدت حداقل دو سال.
6 - این نشانه‏ها ناشى از آثار فیزیولوژیک مثل مصرف ناصحیح دارو و... نباشد.
7 - این نشانه‏ها موجب اختلال در کارکرد اجتماعى و شغلى او شود.
اکنون ببینیم آیا مراسم عزادارى نشانه‏هاى افسرده‏خویى را در انسان فراهم مى‏کند، و باعث افسردگى در جامعه مى‏شود یا نه؟
براى روشن شدن این مطلب لازم است به عوامل افسرده‏خویى از دیدگاه روان‏شناسى توجهى کنیم. براى افسرده‏خویى سه عامل عمده را شمارش کرده‏اند: زیستى، ارثى و هیجانى - محیطى.(2) تنها عامل افسردگى، عامل محیطى نیست. و از طرفى عامل محیطى تنها در کسانى مؤثر است که زمینه‏هاى ارثى و زیستى در وضعیت مغز و کارکرد قسمت‏هاى مختلف آن دارند. و در بین عوامل محیطى که استرس زایى شدید دارد جایى براى مراسم عزادارى وجود ندارد. سوگ و داغ واقعى مى‏تواند یکى از آن عوامل باشد امّا مراسم عزادارى هیچ سهمى در استرس‏زایى ندارد، بلکه برعکس با توجه به مباحثى که در روان‏شناسى اجتماعى و کارکرد گروه‏ها و ویژگى‏هاى گروه‏هاى مذهبى گفته مى‏شود، مى‏توان گفت که مراسم عزادارى کاملاً نقش استرس‏زدایى را دارد و در صورتى که از مراتب ناشى از عقیده یا کمال‏خواهى یا گریه بر مظلوم باشد مى‏تواند ایجاد آرامش در وجود انسان کرده و اضطراب زدایى نماید. براى اثبات این مطلب به نمونه‏اى در این باره اشاره مى‏کنیم:

دکتر تیجانى تونسى مى ‏گوید: «... دوستم منعم آمد و با هم به کربلا مسافرت کردیم و در آن جا به مصیبت سرورمان حسین - مانند شیعیان - پى بردم و تازه فهمیدم که حضرت حسین (ع) نمرده است و این مردم بودند که ازدحام مى‏کردند و گرداگرد آرامگاهش پروانه‏وار مى‏چرخیدند و با سوز و گدازى که نظیرش هرگز ندیده بودم گریه مى‏کردند و بیتابى مى‏نمودند که گویى هم‏اکنون حسین (ع) به شهادت رسیده است. و سخنرانان را مى‏شنیدم که با بازگو کردن فاجعه کربلا، احساسات مردم را برمى‏انگیختند و آنان را به ناله و شیون و سوگوا مى‏دارند و هیچ شنونده‏اى نمى‏تواند این داستان را بشنود و تحمل کند، بلکه بى‏اختیار از حال مى‏رود. من هم گریستم و گریستم و آن قدر گریستم که گویى سال‏ها غصّه در گلویم مانده بود، و اکنون منفجر مى‏شود.
پس از آن شیون، احساس آرامشى کردم که پیش از آن روز چنان چیزى ندیده بودم. تو گویى در صف دشمنان حسین (ع) بوده‏ام و اکنون در یک چشم بر هم زدن منقلب شده بودم و در گروه یاران و پیروان آن حضرت که جان خود را نثارش کردند، قرار مى‏گرفتم. و چه جالب که در همان لحظات، سخنران، داستان حرّ را بررسى مى‏کرد. حرّ یکى از سران سپاه مخالف بود که به جنگ با حسین (ع) آمده بود، ولى یک‏باره در میدان نبرد بر خود لرزید و وقتى اصحابش از او سؤال کردند که تو را چه شده است؟ نکند که از مرگ مى‏هراسى؟ او در پاسخ گفت: به خدا سوگند! هرگز از مرگ هراسى ندارم ولى خود را مخیّر مى‏بینم که بهشت را برگزینم یا دوزخ را. او ناگهان اسب خود را به سوى حسین (ع) حرکت داد و به دیدار او شتافت و گریه‏کنان عرض کرد: «اى فرزند رسول خدا! آیا توبه برایم هست؟».
درست در همین لحظه بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و شیون‏کنان خود را بر زمین افکندم، و گویا نقش حر را پیاده مى‏کردم و از حسین (ع) مى‏خواستم که «اى فرزند رسول خدا! آیا توبه‏اى برایم هست؟ یابن رسول االله! از من درگذر و مرا ببخش».
صداى واعظ چنان تأثیرى در شنوندگان گذاشته بود که گریه و شیون مردم بلند شد. دوستم که صداى فریادم را شنید، با گریه مرا در بغل گرفت و معانقه کرد. همان‏گونه که مادرى فرزندش را دربر مى‏گیرد و تکرار مى‏کرد: «یا حسین! یا حسین!».
لحظاتى بود که در آنان گریه واقعى را درک کرده بودم، و احساس مى‏کردم اشک‏هایم قلبم را شست و شو مى‏دهند و تمام بدنم را از درون تطهیر مى‏کنند. آن جا بود که معناى روایت پیامبر (ص) را فهمیدم که مى‏فرمود: «اگر آنچه من مى‏دانسستم شما هم مى‏دانستید هر آینه کمتر مى‏خندیدید و بیشتر مى‏گریستید». تمام آن روز را با اندوه گذراندم. دوستم مى‏خواست مرا تسلّى دهد و دلدارى نماید و لذا برایم مقدارى شربت و شیرینى آورد، ولى به کلّى اشتهایم کور شده بود. از دوستم درخواست کردم که داستان شهادت امام حسین (ع) را برایم تکرار کند؛ زیرا چیزى از آن - نه کم و نه زیاد - نمى دانستم...».(3)

پاورقی:

455. انجمن روانشناسى آمریکا، ص 602/
456. انجمن پزشکى آمریکا، ترجمه مهدى گنجى، ص 88-67/
3. آنگاه هدایت شدم، ص 98-96/

شنبه 18/9/1391 - 20:27
اهل بیت

مولفه های جوان عاشورایی

ادب

مفهوم ادب

ادب به معنای دعوت كردن است... و آنچه را ادیبان فرا می گیرند،‌ادب گفته اند، چون آن‌ها افراد را به خوبی ها فرا می خوانند و از زشتی ها باز می دارند.

دو نكته در معنای ادب هست: اجتماع مردم؛ شایستگی كار. شاید به همین لحاظ انجام دادن كار به گونه ای كه در جامعه نیكو و شایسته شمرده شود، ادب نامیده شده است. البته به مطلق علوم و معارف نیز ادب اطلاق می شود.

ادب در قرآن كریم و احادیث

در قرآن واژه ادب به كار نرفته؛ اما به مفهوم آن بارها عنایت شده است.

در احادیث اسلامی، ادب یك اصل مهم فرهنگی،‌اخلاقی و اجتماعی است و فراوان به كاررفته است برجسته‌ترین نكات در تبیین احادیث ادب را بر می‌شماریم عبارت‌اند از:

1. کاربردهای ادب

در احادیث اسلامی ادب در سه معنا به كار رفته است:

أ. تبلور ارزش‌های فطری، عقلی واجتماعی

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «تو برای ادب كردن خویش همین بس كه از آنچه از دیگران نمی‌پسندی دوری گزینی.»

لازم این دوری جستن، تبلور ارزش‌های فطری، عقلی و اجتماعی درگفتار و كردار است: كسی كه خود را به رعایت این ارزش‌ها پای‌بند كند، به مربّی و مودّب نیاز ندارد، چنان‌كه وقتی از حضرت عیسی پرسیدند چه كسی وی را ادب آموخت، فرمود: «كسی مرا ادب نیاموخت، بلكه زشتی نادانی[بی ادبی] را دیدم و از آن دوری گزیدم.»

بی ادبی در گفتار وكردار، ریشه در جهل دارد. عقل، انسان را به رعایت ارزش‌ها مقیّد می‌كند. مؤمنان متعهد به رعایت ارزش‌ها می‌دانند باید گفتار و كردار نشان سرشار از ادب باشد، چنان كه پیامبر خدا در وصف مؤمن فرمود: «حركات و رفتارهای او ادب است.»

ب. تبلور ارزش‌های دینی

ارزش دینی همان است که خداوند والا انجام دادن آن را واجب یا راجح خوانده است معصوم مانند:

« من تربیت شده خدا هستم وعلی، تربیت شده من است».

مومن به آداب خدا رفتار می كند.

در این باره به دونكته ضروری باید پرداخته شود:

1 . ارزش‌های تحصیلی و شرعی در ریشه یابی و تحلیل دقیق به یك نقطه می رسند: حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) می‌فرماید: «عقل، شریعت درونی و شریعت، عقل بیرونی است»، بنابراین به هر آنچه عقل حكم می كند، شریعت نیز بدان حكم می‌كند و بر عکس.

2 . آداب اجتماعی نامشروع، در واقع ارزش نیستند، و گرنه شریعت با آن‌ها مخالفت نمی كرد، بلكه زیبا جلوه دادن این گونه آداب در حقیقت نوعی انحراف روانی است و گرفتاران آن به تغییر قرآن، كردارهای زشت‌شان در نگاه آنان زیبا جلوه می نماید: ( زُیِّنَ اَهُمْ سُوءُ أَعمالِهم).

ج. تربیت

واژه ادب گاه در مطلق تربیت به كاررفته است؛ آن هنگام که با صفت خوب یا بد می‌آید، مانند «با حسن سیاست وتدبیر است كه ادب نیكو پدید می آید».

بر این اساس در تعریف ادب گفته اند: «عبارت است از هیئت نیكویی كه سزاوار است عمل و فعل مشروع بر طبق آن صورت گیرد؛ یا در دین یا در نزد خردمندان جامعه، مانند آداب دعا كردن، آداب ملاقات با دوستان، به عبارت دیگر سخن، ادب آراستگی عمل است.

مصادیق روایی

تبلور ارزشهای عقلی

أ. دوری از ناپسند‌های دیگران

امام علی (علیه السلام) فرمود: «برای ادب كردن خود، تو را همین بس كه آنچه را از دیگران ناخوش می داری، ترك گویی.» و نیز فرمود: «امام علی علیه السلام: خویشتن را با اجتناب از آنچه كه از دیگران ناخوش می داری ادب كن»

ب. دوری از نادانی

به عیسی (علیه السلام) گفته شد: چه كسی تو را ادب آموخت؟ فرمود:«كسی مرا ادب نیاموخت؛ بلكه زشتی نادانی رادیدم و از آن دوری گزیدم.»

ج. دوری از سخنان ناشایست

امام علی (علیه السلام) فرمود: «بد زبان را ادب نیست.»

امام زین العابدین (علیه السلام): «حق زبان این است كه آن را با پرهیز از ناسزاگویی بزرگ بداری و بر سخن خوب عادت‌دهی و آن را به ادب واداری».

د. پرهیز از رفتارهای زشت

پیامبر خدا (ص) در وصف مؤمن فرمود: «مؤمن بسیار محتاط و كم لغزش و حركاتش مؤدبانه است».

امام علی (علیه السلام): گرفتگی و افسرده بودن در میان گروهی شادمان سنگینی است و شاد بودن در میان دسته‌ای گرفته سبك مغزی است.»

تبلور ارزشهای دینی

پیامبر اكرم : من ادب آموختة خداوند هستم و علی (ع) ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیكی كردن فرمان داد و از بخل و سختگیری باز داشت. در نزد خداوند چیزی منفور تر از بخل و بدخویی نیست. بدخویی عمل راتباه می كند.

نیز كنیزی با تقدیم دسته گلی به حسن بن علی تحیت گفت و امام به او فرمود: « برای رضای خدا تو آزادی».

انس می‌گوید علت این كار را جویا شدم و حضرت فرمود:«خدای والا این گونه ما را ادب آموخته است چراكه «اذا حُییتّم بتحیهٍ فحَیّوا بأحسنَ منها = هرگاه به شما تحیتی گفته شد،‌شما به نیكو تر از آن،‌تحیّت گویید و از محبّت او بهتر، آزاد كردنش بود».

شنبه 18/9/1391 - 20:24
اهل بیت

مولفه های جوان عاشورایی

برترین ادب‌ها:

برترین ادب‌ها را در گفتار اولیاء دین می‌توان در سخنان آنان درباره موضوعات زیر فهمید:

أ. خودداری از حرام ها

امام علی (علیه السلام) فرمود: «بهترین ادب ها آن است كه تو را از حرام ها باز دارد.»

ب. حسن خلق

حضرت امیر فرمود: «ارجمند ترین ادب نیك خویی است.»

به حسن خلق توان كرد صید اهل نظر

به دام و دانه نگیرند مرغ زیرك را

ج. اندازه نگه داشتن

علی : «برترین ادب، آن است كه انسان در مرز خود بایستد و از اندازه خویش فراتر نرود.»

اندازه نگه‌دار كه اندازه نیكوست

هم لایق دشمن است هم لایق دوست

د. آغازكردن از خود

علی فرمود: «برترین ادب، آن است كه از خود آغاز كنی.»

ه: خویشتن داری

علی فرمود: «خویشتن‌داری هنگام رغبت]به چیزی[ و ترس ]از چیزی[، از برترین ادب‌ها ]و خصلت‌ها[ست.

و. راستی طلبی

علی فرمود: «راستی طلبی و دوری كردن از دروغ، زیباترین خصلت و برترین ادب است.»

ز. حفظ مروت

علی فرمود: «برترین ادب، حفظ مروّت است.»

ح. شرم كردن از خود

علی فرمود: «نهایت ادب،‌این است كه انسان از خودش شرم كند.»

ط. فخر نفروختن

پیامبر خدا فرمود: «نیكوترین ادب، آن است كه آدمی به ادب خویش فخر نفروشد.»

خاستگاه ادب

با جمع بندی روایات، دو ریشه اصلی برای ادب به دست می آید: وراثت، تربیت.

1. وراثت.

حضرت رسول در این باره می فرماید: «مردم مثل معدن ها هستند و رگ و ریشه اثر دارد و ادب بد مانند رگ و ریشه بد است.»

وراثت به خانواده باز می گردد و در حدیث علوی آمده است که « هر گاه اصل وریشه مرد ارجمند باشد،‌در غیاب و حضور ارجمند است»، بنابراین طالبان فرزندان با ادب باید پیش از ازدواج برای رسیدن به این هدف برنامه ریزی كنند و بنابر سخن نورانی حضرت رسول : «بنگر كه فرزندت را در چه خاستگاهی می نهی[ از چه خانواده ای همسر می گیری]، چرا كه رگ و ریشه اثر دارد.»

2.‌تربیت.

خانوادهای اصیل و نجیب و با كرامت، نقش اساسی در پرورش انسان‌های نیك رفتار و با ادب دارند؛ اما باید دانست كه تربیت نیز كنار وراثت، نقش اساسی در شخصیت انسان دارد، حتی می تواند آثار مثبت یا منفی وراثت را از بین ببرد یا از آن بكاهد.

عناصر مهم و مؤثر در تربیت اسلامی عبارت‌اند از برنامه ریزی و تلاش برای تقویت ایمان، علم و اندیشه، الگو قرار دادن انسان‌های خود ساخته و شایسته در جامعه، یاری خواستن از خداوند والا برای رسیدن به مقصد، رهنمودهای پیشوایان اسلام در این زمینه، برای مربیان امور تربیتی.

«آموزگاران ادب»

آموزگار اصلی ادب خداوند متعالی است و اوست كه پیامبران خود را به زیور ادب آراست و آنان را مأمور آراستن دیگران به این فضیلت كرد و این وظیفه پس از پیامبران به عهدة اوصیای آنان است.

حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: «پیامبر را خداوند ادب آموخت و او مرا ادب آموخت و من مؤمنان را ادب می آموزم و برای مردمان ارجمند، ادب به ارث می نهم».

در روزگار ما، این وظیفة سنگین، بردوش مسئولان، علماء، جوامع اسلامی و خانواده‌ها به ویژه پدر و مادر است كه در تأدیب فرزندان خود کوشا باشند.

روش ادب آموزی

از بهترین گنجینه های فرهنگی اهل بیت (علیهم السلام) رهنمودهای آنان درباره روش تادیب و تربیت است. روایات فراوانی در این مورد هست و تبیین تفصیلی آن‌ها به كتابی مستقل ٰنیاز دارد؛ ‌اما به اجمال و اشاره می‌توان اصول و روشِ ادب آموزی را از نگاه اهل بیت چنین برشمرد:

1. آراسته بودن آموزگار به زیورادب.

2. ادب آموزی با كردار، پیش از آموختن ادب با گفتار.

3. انتخاب مناسب ترین زمان برای آموزش.

4.مدیریت و برنامه ریزی تربیتی.

5. روان شناسی مخاطب و برخورد صحیح و علمی.

6. تشویق نیكو كار برای تنبیه بد كار.

7.به كارگیری رفق ومدارا.

8. تصریح نكردن به لغزش‌ها.

9. اجتناب از خشونت ناضرور.

10. عدالت در كیفر به هنگام ضرورت.

شنبه 18/9/1391 - 20:24
اهل بیت

مولفه های جوان عاشورایی

گونه‌های ادب

ادب دارای انواع و مراتبی است كه اجمالاً به آن پرداخته می شود.

1 . ادب بامردم

برخورد شایسته با افراد و اقشار مختلف را ادب با مردم می‌نامند. با توجه به جایگاه خاص خانوادگی و اجتماعی آنان، این ادب نیز انواعی دارد: ادب رفتاری با پدر ومادر، خویشان، همسایه، همراه، دوست، دشمن، عالم و پیامبران الهی و اصیای آنان و اولیای خدا.

كمترین مرتبه ادب با مردم، پرهیز از هر كاری است كه انسان، سرزدن آن را از دیگران نمی‌پسند و به گفته حضرت امیر: «تو رابرای ادب كردن خویش، همین بس كه از آنچه از دیگران نمی پسندی، دوری گزینی».

 

روشن است كه این کمترین ادب است و رعایت ارزش‌های عقلی و شرعی در گفتار و كردار انسان، بر میزان ادب او می‌افزاید.

2 . ادب با آفریدگار

رعایت حرمت حضور خداوند در همه حالات و حركات و سكنات، آن گونه كه شایسته عظمت و بزرگواری اوست، ادب با آفریدگار است.

مراتب ادب خداوند

مرتبه اول: ترك محرمات و انجام دادن واجبات الهی است.

مرتبه دوم: ترك مكروهات وانجام دادن مستحبات دینی است.

مرتبه سوم: پاكسازی دل از غیر خداوند والا. حضرت امیر در این باره فرمود: «بنده را همین بس كه در نعمت‌ها و حاجت‌هایش كسی جز پروردگارش را شریك نگرداند». حضرت امام صادق (علیه السلام) نیز فرمود: «دل حرم خداست، پس در حرم خدا،‌غیر خدا را جای مده».

3 . ادب با خویش

ادب با خود همان رعایت ارزش ها در گفتار وكردار به جهت حفظ كرامت خود است و به زبان دیگر، انسان به دلیل شرم از دیگران و رعایت حرمت خدا و مردم، ادب را رعایت می‌كند. و گاه به مقتضای انسان بودن ورعایت حرمت ارزشهای انسانی. در این زمینه امیر مؤمنان (سلام الله علیه) می‌فرماید: «اوج ونهایت ادب، آن است كه انسان از خویشتن حیا كند» و در سخنی دیگر می‌فرماید: «ما اگر به بهشت هم امید نداشته باشیم و از آتش نترسیم و پاداش و كیفری هم در میان نباشد، باز سزاوار است كه برای كسب خصلت‌های والای انسانی كوشا باشیم، چرا كه این‌ها راه های رستگاری رانشان می دهند.»

نقش ادب در زندگی

ادب آثار و بركات فراوانی در زندگی انسان دارد و سرمایة شكوفایی عقل، زیور جان و زبان، زینت حَسَبُ و نسب و عامل رشد همه فضایل اخلاقی در انسان است.

هر كه خود را به زیور ادب بیاراید، زشتی های نسب او پنهان می‌ماند و كمتر گرفتار كارهای ناشایست می شود و انسان با ادب در زندگی سعادتمند، وفرد بی‌ادب شقاوتمند است و به تعبیر زیبای امیر(ع) بیان :

«اگر ادب نبود، انسان چیزی جز حیوان افسار گسیخته نمی‌شد».

بر این اساس، انسان در زندگی روزمره اش بیش از هر چیز به ادب نیاز دارد زیرا كه امیر المؤمنان فرمود: «مردم به ادب نیكو نیازمندترند تا به سیم وزر».

پیشوایان اسلام با گفتارهای گوناگون ما را به فراگیری ادب بر انگیخته و از ترك آن بر حذر داشته‌اند، تا آن جا كه امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «اگر دو روز از عمرت مانده بود، یك روز آن را به ادب وتربیت خود اختصاص بده، تا از آن برای روز مردنت كمك بگیری».

ادبی كه پس از مرگ انسان بسیار سودمند است، ادب با خداست؛ یعنی تبلور ارزش‌های الهی در زندگی پیش از مرگ. هر چه این ادب بیشتر شود، انسان به حکمت آفرینش خود نزدیك تر می گردد و از بركات آن در دنیا و آخرت بهرة افزون‌تری خواهد برد: «عندالله ثواب الدنیا والاخره = پاداش دنیا وآخرت در نزد خداست».

آثار ادب

ادب از شاخصه های وجودی انسان و دارای آثار و بركات فراوانی است.

1. كمال خرد

ادب، كمال خرد است و ادب نیكو مایه رشد و بالندگی و زیور اندیشه انسانی است. ادب نشانگر چهره خرد انسانی است و به زبان بهتر با ادب، خرد انسان نیكو می‌گردد.

همه اعمال و سكنات انسان به عقل و خرد نیازمند است و خود خرد، نیازمند ادب.

حضرت امیر (علیه السلام) فرمود:« درستی خرد در ادب است» و نیز: «خرد ندارد كسی كه ادب ندارد».

امام زین العابدین (علیه السلام) می‌فرماید: «همنشینی با نیكان، فراخواننده به نیكی و پاكی است و آداب دانشمند، افزاینده ره خرد.

مر ادب را خرد فزاینده وحكمت

مر خود را ادب فزاید و ایمان

(رودكی سمرقندی)

2. آراینده جان

ادب مایه آراستگی جان ودل انسان است و هركه دلباخته باشد و گفتار و كردارخویش را با ادب نیكو گرداند، روح و جانش را به نیكی آراسته است.

ارزش حقیقی هر كس به ادب است. چرا غ عقل و خرد، سامان بخش وجود آدمی است و ادبش مایه قوام انسان است.

حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: «ادب كمال مرد است » و نیز: «ادب زیباترین خصلت است».

زیب یابد سروتن از ادب و دانش

زنده گردد دل و جان از هنر عرفان

(پروین اعتصامی)

3. مایه حسن خلق

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «میوه ادب، حسن خلق است» و نیز: نیكویی ادب، مایه بالندگی اخلاق است.»

4. ادب زیور حسب ونَسَب

ز ادب پرس، مپرس از نَسَب و ثروت

ز هر گوی،‌ مگوی از پدر و مادر

(پروین اعتصامی)

پیامبر اكرم فرمود: «كسی كه حَسَبَش او را بنشاند، ادبش اورا برخیزاند[بلند پایه گرداند]»و علی (علیه السلام) فرمود: تحصیل ادب، مایه زیبایی حسب ونسب است.»

تا زنده ای برو ادب آموز بهر نام

كین نفس آدمی به ادب نامور شود

(او حدی مراغه ای)

5. شرافت و سروری

امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «برترین شرافت، ادب است.» و نیز: ادب، خود سروری است.

ادب و شرم تو را خسرو مَه رویان كرد

آفرین برتو كه شایسته صد چندینی

(حافظ)

شنبه 18/9/1391 - 20:23
اهل بیت

اهمیت اربعین از کجاست ؟ صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد ، چه خصوصیتی دارد ؟ اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت حسین زنده شد و این چیز بسیار مهمی است . شما فرض کنید اگر این شهادت عظیم در تاریخ اتفاق می افتاد یعنی حسین بن علی و بقیه شهیدان در کربلا شهید می شدند ، اما بنی امیه موفق می شدند همانطور که خود حسین را و یاران عزیزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را در زیر خاک پنهان کردند ، یاد آنها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهای بعد محو کنند .ببینید در این صورت آیا این شهادت فایده ای برای عالم اسلام داشت ؟ یا اگر هم برای آن روز یک اثری می گذاشت ، آیا این خاطره در تاریخ هم ، برای نسلهای بعد هم ، برای گرفتاریها و سیاهی ها و تاریکی ها و یزیدیهای دوران آینده تاریخ هم اثری روشنگر و افشا کننده داشت ؟ اگر حسین شهید می شد ، اما مردم آن روز و مردم نسلهای بعد نمی فهمیدند که حسین شهید شده ، آیا این خاطره چه اثری و چه نقشی می توانست در رشد و سازندگی و هدایت و برانگیزانندگی ملتها و اجتماعات و تاریخ بگذارد ؟

 

می بینید که هیچ اثری نداشت ، بله حسین که شهید می شد ، خود او به اعلی علیین رضوان خدا می رسید ، شهیدانی که کسی نفهمید و در غربت ، در سکوت ، در خاموشی شهید شدند ، به اجر خودشان در آخرت رسیدند ، روح آنها فتوح و گشایش را در درگاه رحمت الهی به دست آورد ، اما آیا چقدر درس شدند ، چقدر اسوه شدند ، درس ، آن شهیدی می شود که شهادت او و مظلومیت او را نسلهای معاصر و آینده او بدانند و بشنوند ، درس و اسوه آن شهیدی می شود که خون او بجوشد و در تاریخ سرازیر بشود ، مظلومیت یک ملت آن وقتی می تواند زخم پیکر ستم کشیده شلاق خورده ملتها را شفا بدهد و مرهم بگذارد که این مظلومیت فریاد بشود ، این مظلومیت به گوش انسانهای دیگر برسد ، برای همین است که امروز ابرقدرتها صدا توی صدا انداختند که صدای ما بلند نشود ، برای همین است که حاضرند پولهای گزاف خرج کنند تا دنیا نفهمد که جنگ تحمیلی چرا به وجود آمد ، با چه انگیزه ای ، با دست که ، با تحریک که . آن روز هم دستگاههای استکباری ، حاضر بودند هر چه دارند خرج کنند به قیمت این که نام و یاد حسین و خون حسین و شهادت عاشورا مثل درس در مردم آن زمان و ملتهای بعد باقی نماند و شناخته نشود . البته در اوائل کار درست نمی فهمیدند که چقدر مطلب با عظمت است . هر چه بیشتر گذشت ، بیشتر فهمیدند .

در اواسط دوران بنی عباس حتی قبر حسین بن علی علیه السلام را ویران کردند ، آب انداختند ، خواستند از او هیچ اثری باقی نماند . نقش یاد و خاطره شهیدان و شهادت این است ، شهادت بدون خاطره ، بدون یاد ، بدون جوشش خون شهید ، اثر خودش را نمی بخشد و اربعین آن روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن روز آغاز شد و روز بازماندگان شهداست . حالا چه در اربعین اول ، خانواده امام حسین علیه السلام به کربلا آمده باشند و چه نیامده باشند . اما اربعین اول آن روزی است که برای اولین بار زائران شناخته شده حسین بن علی به کربلا آمدند ؛ جابربن عبدالله انصاری است و عطیه از اصحاب پیغمبر ، از یاران امیر المومنین و آمدند آن جا و جابربن عبدالله حتی نابینا بود - آن طور که در نوشته ها و اخبار هست - و دستش را عطیه گرفت و برد روی قبر حسین بن علی گذاشت و او قبر را لمس کرد و گریه کرد و با حسین بن علی علیه السلام حرف زد و با آمدن خود و با سخن گفتن خود خاطره حسین بن علی را زنده کرد و سنت زیارت قبر شهداء را پایه گذاری کرد . یک چنین روزمهمی است روز اربعین.

حركت امام حسین(ع) براى اقامه‏ى حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب‏الاصلاح فى امّة جدّى ارید ان امر بالمعروف وانهى عن‏المنكر ...»( بحارالانوار، ج 44، ص 329). در زیارت اربعین كه یكى از بهترین زیارات است، مى‏خوانیم: «و منح‏النّصح و بذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من‏الجهالة و حیرةالضّلاله». آن حضرت در بین راه، حدیث معروفى را كه از پیامبر(ص) نقل كرده‏اند، بیان مى‏فرمایند: «ایهاالنّاس انّ رسول‏اللَّه صلّى‏اللَّه علیه و اله و سلّم قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم‏اللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‏اللَّه صلّى‏اللَّه علیه و اله و سلم یعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لاقول كان حقّا على‏اللَّه ان یدخله مدخله» (بحارالانوار، ج 44، ص 382).

تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتارى كه درباره‏ ى آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن مى‏كند كه غرض، اقامه‏ ى حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاكمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است. غرض، ادامه‏ى راه پیامبر اكرم(ص) و دیگر پیامبران بوده است كه: «یا وارث ادم صفوةاللَّه یا وارث نوح نبىّ‏اللَّه ...»( مفاتیح‏الجنان، زیارت وارث‏) و معلوم است كه پیامبران هم براى چه آمدند: «لیقوم‏النّاس بالقسط». اقامه‏ى قسط و حق و ایجاد حكومت و نظام اسلامى.

اساساً اهمیت اربعین در آن است كه در این روز، با تدبیر الهى خاندان پیامبر(ص)، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این كار پایه ‏گذارى گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده‏ ى زیادى نخواهند برد.

درست است كه خداى متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه مى‏دارد و شهید به طور قهرى در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعى‏یى كه خداى متعال براى این كار - مثل همه‏ ى كارها - قرار داده است، همین چیزى است كه در اختیار و اراده ‏ى ماست. ما هستیم كه با تصمیم درست و بجا، مى‏توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه‏ ى شهادت را احیا كنیم و زنده نگهداریم.

رمز زنده‏ ماندن واقعه‏ ى عاشورا

اگر زینب‏ كبرى‏(سلام‏ اللَّه ‏علیها) و امام سجّاد(صلوات‏ اللَّه ‏علیه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زیارت كربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهاى متمادى كه این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگرى نكرده بودند و حقیقت فلسفه‏ ى عاشورا و هدف حسین‏ بن‏ على و ظلم دشمن را بیان نمى‏كردند، واقعه‏ ى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى‏ماند.

چرا امام صادق(علیه‏الصّلاة والسّلام) - طبق روایت - فرمودند كه هر كس یك بیت شعر درباره‏ى حادثه‏ى عاشورا بگوید و كسانى را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاههاى تبلیغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله‏ى عاشورا و كلاً مسأله‏ ى اهل‏بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این‏گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت‏آمیز مى‏كردند. در چنین فضایى، مگر ممكن بود قضیه‏ ى عاشورا - كه با این عظمت در بیابانى در گوشه‏ یى از دنیاى اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقى بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین مى‏رفت.

آنچه این یاد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(علیه‏السّلام) و بقیه‏ى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه‏ ى نظامى نبود؛ بلكه تبلیغى و فرهنگى بود. ما به این نكته‏ ها باید توجه كنیم.

درسى كه اربعین به ما می دهد

درسى كه اربعین به ما مى‏دهد، این است كه باید یاد حقیقت و خاطره‏ى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانى كه علیه جنگ به راه نیفتاد جنگى كه دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهداى عزیزى كه جانشان - یعنى بزرگترین سرمایه‏شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه كردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‏ ها و مجله‏ ها و كتابهایى كه منتشر مى‏كردند، در ذهن آدمهاى ساده‏ لوح در همه جاى دنیا، چه تلقینى توانستند بكنند.

حتّى افراد معدودى از آدمهاى ساده‏ دل و جاهل و نیز انسانهاى موجّه و غیر موجّهى در كشور خودمان هم، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهایى مى‏زدند كه ناشى از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود كه امام عزیز را برمی‏آشفت و وادار مى‏كرد كه با آن فریاد ملكوتى ، حقایق را با صراحت بیان كند.

اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتى كه در این كشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناكى است. البته، اكثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به بركت آگاهىِ ناشى از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا كرده‏اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایى را كه در مقابل چشم مردم بود، به عكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‏ ها و بافته‏ها و یاوه ‏گوییهاى تبلیغات جهانى ، بكلى سلب شده است.

دستگاه ظالم جبار یزیدى با تبلیغات خود، حسین‏ بن‏ على(ع) را محكوم مى‏ساخت و وانمود مى‏كرد كه حسین‏بن‏على(ع) كسى بود كه بر ضد دستگاه عدل و حكومت اسلامى و براى دنیا قیام كرده است!! بعضى هم، این تبلیغات دروغ را باور مى‏كردند. بعد هم كه حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام)، با آن وضع عجیب و با آن شكل فجیع، به وسیله‏ ى دژخیمان در صحراى كربلا به شهادت رسید، آن را یك غلبه و فتح وانمود مى‏كردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته‏ ها را عوض كرد. حق، این گونه است.

از بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالى)29/ 06/ 68

منبع :پایگاه مقام معظم رهبری

 

شنبه 18/9/1391 - 20:20
دعا و زیارت

اربعین سید الشهدا علیه السّلام مصادف با روز بیستم صفر است، شیخ طوسى در كتاب تهذیب و مصباح از حضرت حسن عسگرى علیه السّلام روایت كرده: نشانه‏هاى مؤمن پنج چیز است: پنجاه‏ویك ركعت نماز گذاردن، كه مراد هفده ركعت واجب، و سى‏وچهار ركعت نافله [مستحب‏] در هر شب و روز است، و زیارت اربعین، و انگشتر به دست راست نمودن، و پیشانى را در سجده بر خاك نهادن، و بلند گفتن «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» كیفیت زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام در روز اربعین به دو صورت رسیده: اول: زیارتى است كه شیخ در دو كتاب تهذیب و مصباح از صفوان جمّال روایت كرده، كه صفوان گفت: مولایم امام صادق علیه السّلام درباره زیارت اربعین به من گفت: هنگامى‏كه قسمت قابل توجهى از روز برآمده، بخوان:

 

سلام بر ولىّ خدا و حبیبش، سلام بر دوست خدا و نجیبش، سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‏اش، سلام بر حسین مظلوم شهید، سلام بر آن دچار گرفتاریها و كشته اشكها، خدایا من گواهى مى‏دهم كه حسین ولىّ تو و فرزند ولىّ تو، و فرزند برگزیده توست حسینى كه به كرامتت رسیده، او را به شهادت گرامى داشتى، و به خوشبختى اختصاصش دادى، و به پاكى ولادت برگزیدى، و او را آقایى از آقایان، و پیشروى از پیشرویان، و مدافعى از مدافعان حق قرار دادى، و میراثهاى پیامبران را به او عطا فرمودى، و او را از میان جانشینان حجّت بر بندگانت قرار دادى، و در دعوتش جاى عذرى باقى نگذاشت، و از خیرخواهى دریغ نورزید، و جانش را در راه تو بذل كرد، تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى‏ گمراهى برهاند، درحالى‏كه بر علیه او به كمك هم برخاستند، كسانى‏كه دنیا مغرورشان كرد، و بهره واقعى خود را به فرومایه‏تر و پست‏تر چیز فروختند، و و آخرتشان را به كمترین بها به گردونه فروش گذاشتند، تكبّر كردند و خود را در دامن هواى نفس انداختند، تو را و پیامبرت را به خشم آوردند، و اطاعت كردند از میان بندگانت، اهل شكاف‏افكنى و نفاق و باركشان گناهان سنگین، و سزواران آتش را پس با آنان درباره تو صابرانه و به حساب تو جهاد كرد، تا در طاعت تو خونش ریخته شد و حریمش مباح گشت خدایا آنان را لعنت كن لعنتى سنگین، و عذابشان كن عذابى دردناك، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند سرور جانشینان، شهادت مى‏دهم كه تو امین خدا و فرزند امین اویى، خوشبخت زیستى، و ستوده درگذشتى، و از دنیا رفتى گم‏گشته، و مظلوم و شهید، گواهى مى‏دهم كه خدا وفاكننده است آنچه را به تو وعده داده، و نابودكننده كسانى را كه از یارى‏ات دریغ ورزیدند، و عذاب كننده كسانى را كه تو را كشتند، و گواهى مى‏دهم كه تو به عهد خدا وفا كردید و در راهش به به جهاد برخاستى تا مرگ فرا رسید، پس خدا لعنت كند كسانى را كه تو را كشتند، و به تو ستم كردند، و این جریان را شنیدند و به آن خشنود شدند، خداى من تو را شاهد مى‏گیرم كه من دوستم با آنان‏كه او را دوست دارند، و دشمن با آنان كه با او دشمنند، پدر و مادرم فدایت اى فرزند رسول خدا، گواهى مى‏دهم كه تو در صلبهاى بلندمرتبه و رحمهاى پاك نورى بودى، جاهلیت با ناپاكیهایش تو را آلوده نكرد، و از جامه‏هاى تیره و تارش به تو نپوشاند، و گواهى مى‏دهم كه تو از ستونهاى دین، و پایه‏هاى مسلمانان، و پناهگاه مردم مؤمنى، و گواهى مى‏دهم كه پیشواى نیكوكار، با تقوا، راضى به مقدرات حق، پاكیزه، هدایت كننده، و هدایت شده‏اى، و گواهى مى‏دهم كه امامان از فرزندانت، اصل تقوا، و نشانه‏هاى هدایت، و دستگیره محكم، و حجّت بر اهل دنیا هستند و گواهى مى‏دهم كه من به یقین مؤمن به شمایم، و به بازگشتتان یقین دارم، براساس قوانین دینم، و عواقب عملم، و قبلم با قلبتان در در صلح، و كارم پیرو كارتان، و یارى‏ام براى شما آماده است، تا خدا به شما اجازه دهد، پس با شمایم نه با دشمنانتان، درودهاى خدا بر شما، و بر ارواح و پیكرهایتان، و بر حاضر و غایبتان، و بر ظاهر و باطنتان، آمین اى پروردگار جهانیان.

پس دو ركعت نماز مى‏خوانى، و به آنچه مى‏خواهى دعا مى‏كنى و برمى‏گردى.

دوم: زیارتى است كه از جابر روایت شده، و كیفیت آن‏چنان است كه از عطا [ظاهرا همان عطیه عوفى كوفى همسفر جابر در اربعین براى زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام است‏] نقل شده: در روز بیستم ماه صفر با جابر بن عبد اللّه انصارى بودم، چون به غاضریه رسیدیم در آب فرات غسل كرد، و پیراهن پاكیزه‏اى كه با خود داشت پوشیده، آنگاه به من گفت: آیا از بوى خوش چیزى، با تو هست اى عطا؟ گفتم: سعد با من هست، قدرى از آن گرفت و بر سر و بدن پاشید، و پابرهنه روانه شد، تا نزد سر مبارك امام حسین علیه السّلام ایستاد، و سه مرتبه اللّه اكبر گفت. پس افتاد و بیهوش شد، چون به هوش آمد شنیدم مى‏گفت: «السّلام علیكم یا ال اللّه ...» كه درست همان زیارت نیمه رجب است كه قبلان ذكر كردیم، و با آن جز در چند كلمه تفاوت ندارد، كه آن هم احتمالا ناشى از اختلاف نسخه‏هاست، چنان‏كه شیخ مرحوم احتمال داده. در هر صورت اگر كسى بخواهد آن را هم بخواند، به زیارت نیمه رجب رجوع كند، و همان را بخواند. مؤلف گوید: زیارت امام حسین علیه السّلام در اوقات شریفه و شبها و روزهاى متبركه، به غیر این اوقات كه ذكر شد، نیز افضل است، به ویژه اوقاتى كه به آن حضرت نسبتى داشته باشد، مانند روز مباهله و روز نزولا هل اتى و روز ولادت آن حضرت و نیز شبهاى جمعه. و از روایتى استفاده مى‏شود كه حق تعالى در هر شب جمعه نظر لطفى بر آن حضرت مى‏نماید، و همه پیامبران و اوصیاى ایشان را به زیارت حضرتش مى‏فرستد. ابن قولویه از امام صادق علیه السّلام روایت كرده: هركه قبر امام حسین علیه السّلام را در هر جمعه زیارت كند، البته آمرزیده مى‏شود، و از دنیا با حالت حسرت بیرون نرود، و مسكنش در بهشت با امام حسین علیه السّلام باشد. در خبر اعمش آمده: همسایه او برایش گفت: در خواب دیدم رقعه‏هایى از آسمان فرو مى‏ریزد، كه در آنها براى هركه امام حسین علیه السّلام را در شب جمعه زیارت كند امان نوشته‏اند، و بعد از این در اعمال كاظمین در ضمن حكایت حاج على بغدادى [صفحه 746] به این مطلب اشاره خواهد شد. و در غیر این اوقات از اوقات شریفه دیگر نیز خوب است آن حضرت زیارت شود. روایت شده از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: آیا براى زیارت امام حسین علیه السّلام خاصى است كه بهتر از زمانهاى دیگر باشد؟ فرمود: آن حضرت را در هروقت و هر زمان زیارت كنید كه در زیارت آن حضرت خیر مقرّرى است، هركه آن را بیشتر به عمل آورد، خیر بیشترى خواهد یافت و هركه كمتر انجام دهد خیر كمترى به دست مى‏آورد، و در زیارت كردن آن حضرت در اوقات شریفه بكوشید، كه اعمال صالحه در آن اوقات ثوابش دو چندان است و در آن اوقات شریفه فرشتگان الهى براى زیارت آن حضرت از آسمان نازل مى‏شوند الخ. و براى خصوص این اوقات یاد شده زیارت منقولى یافت نشده، تنها براى روز سوم شعبان كه روز ولادت حضرت امام حسین علیه السّلام است، دعایى از ناحیه مباركه بیرون آمده كه باید آن را خواند، و ما آن را در ضمن اعمال ماه شعبان ذكر كردیم، و همچنین بدانكه زیارت آن حضرت در غیر كربلا، از شهرهاى دور فضیلت زیادى دارد، و ما در اینجا به ذكر دو روایت كه در كتابهاى «كافى»، «تهذیب» و «من لا یحضره الفقیه» است قناعت مى‏كنیم.

روایت اوّل: ابن ابى عمیر از هشام روایت كرده: امام صادق علیه السّلام فرمود: هرگاه راه یكى از شما دور، و از خانه‏اش تا قبور ما مسافت زیادى باشد، به پشت بام بلندتر منزل خود بالا رود، و دو ركعت نماز بجا آورد، و به سلام كردن به سوى قبرهاى ما اشاره كند، به درستى كه آن نماز و سلام به ما مى‏رسد.

روایت دوم: از حنّان بن سدیر از پدرش نقل شده: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: اى سدیر آیا هر روز قبر حسین علیه السّلام‏ را زیارت مى‏كنى؟ عرض كردم: فدایت شوم نه، فرمود: شما جفا كارید، آیا در هر جمعه او را زیارت مى‏كنید؟ گفتم: نه، فرمود آیا در هر ماهى زیارت مى‏كنید؟ گفتم: نه، فرمود: آیا در هر سالى زیارت مى‏كنید؟ گفتم: گاهى از سالها شده كه زیارت كرده‏ام فرمود: اى سدیر شما به امام حسین علیه السّلام چه جفاكارید! آیا نمى‏دانید كه حق تعالى دو هزارهزار فرشته [در كتاب «تهذیب» و «فقیه» هزارهزار فرتشه آمده است‏] ژولیده‏موى و غبارآلود گمارده تا بر آن حضرت گریه كنند و زیارت نمایند كه هرگز سست نمى‏شوند، و براى تو اى سدیر چه مى‏شود، كه زیارت كنى قبر امام حسین علیه السّلام را در هر جمعه پنج مرتبه، و در هر روزى یك مرتبه؟ گفتم: فدایت شوم بین ما و او فاصله بسیارى است، فرمود: به بام خانه‏ات بالا رو و سپس به راست و چپ نظر كن، آنگاه سر خود را به سوى آسمان بردار، سپس قصد كن جانب قبر آن حضرت را و بگو: السّلام علیك یا ابا عبد اللّه، السّلام علیك و رحمة اللّه و بركاته به خاطر این عمل زیارتى براى تو نوشته مى‏شود، و آن زیارت حجّ و عمره است. سدیر گفت: باشد كه این را در ماه بیش از بیست مرتبه بجا آوردم، و در آغاز زیارت اوّل از زیارت مطلقه [صفحه 656] مطلبى كه مناسب این مقام بود گذشت، مراجعه كنید.

منابع مقاله:

کتاب:ترجمه مفاتیح الجنان

نویسنده: حضرت آیت الله حسین انصاریان

شنبه 18/9/1391 - 20:18
اهل بیت

 

یکی از مهم ترین اسباب بقا و رشد تشیع، عاشورا و حماسه ی قیام حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام است. وجود عوامل عقلانی و احساسی در این حادثه، هم باعث استواری شیعیان بر مذهب شان است و هم موجب گرایش پیروان دیگر مذاهب و ادیان به تشیع.

از سوی دیگر، واقعه ی عاشورا، پرده از ماهیت افرادی برمی دارد که در لباس دین و به نام خلافت خاتم المرسلین صلوات الله علیه وآله، سودای قدرت را در سرمی پروراندند. کسانی که با تکیه بر ابزارهای گوناگون، تا جایی که توانستند، اسلام را دچار انحراف نمودند و تعالیم آن را مطابق تمایلات خود، تغییر دادند.
هرقدر عظمت و تاثیرگذاری حادثه ی عاشورا، جلوه ی بیشتری می یابد، تلاش افزون تری در مخالفت با آن نمودار می گردد. این تلاش ها در قالب مطالبی مانند خرافه خواندن عزاداری و اعتقاد شیعیان درمورد حضرت سیدالشهدا علیه السلام، شیعیان را عامل شهادت ایشان دانستن، تبرئه ی خلیفه ی وقت یزید بن معاویه، معرفی انگیزه های غیر الهی در نهضت عاشورا و… .

روشن است که پاسخ هریک از موارد بالا، نگارش کتابی را می طلبد- همان طور که کتب فراوانی در موضوعات یاد شده، نوشته شده است- اما برای آشکار شدن حقیقت، اموری را یادآوری می کنیم.
اعتقاد شیعیان درباره ی حضرت امام حسین علیه السلام، تنها مستند به کتب شیعه نیست؛ بلکه منابع اهل سنت نیز حقایق بسیاری برای آگاهی حق طلب دربردارد.
بنابه نقل کتب انبوهی از معتبرترین منابع اهل سنت، حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه وآله فرمودند:
حسن و حسین (علیهماالسلام) سرور جوانان اهل بهشت اند، هرکس آن دو را دوست بدارد، همانا مرا دوست داشته است، و هرکس نسبت به آن دو بغض و دشمنی داشته باشد، همانا با من بغض و دشمنی داشته است. (۱)
براساس این حدیث شریف، کسانی که با سنگدلی تمام، حضرت امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند، دشمن شخص رسول الله علیه وآله السلام محسوب می شوند و جایگاه چنین گروهی، نیازی به بیان ندارد!

یکی دیگر از عقاید شیعه، اوج مصیبتی است که با شهادت مظلومانه ی حضرت امام حسین علیه السلام، تمام عالم خلقت را فراگرفت. گرچه در این زمینه، روایات فراوانی در منابع شیعی، نقل شده؛ اما جالب است که بدانیم در منابع اهل سنت نیز مطلب به وفور وجود دارد، برای نمونه ای بسیار اندک:
ام سلمه می گوید: شنیدم که جنیان بر حسین بن علی (علیه السلام) نوحه می کردند. (۲)
سیصد سال پیش از بعثت پیامبر اکرم علیه وآله السلام، سنگی یافت شد که برآن نگاشته شده بود: آیا امتی که حسین را بکشد، در روز قیامت به شفاعت جدش امیدوار است؟! (۳)
در آن شب که علی بن ابیطالب و حسین بن علی (علیهمالسلام) را شهید کردند، صبح آن، در بیت المقدس هر سنگی را که از جای برمی داشتند، از زیر آن خون تازه برمی آمد. (۴)
اما به راستی این مصیبت عظمی ریشه در چه مسئله ای دارد؟ آیا اگر سقیفه اتفاق نیفتاده بود، اگر معاویه از سوی عمر بن خطاب به امارت شام منصوب نمی شد، اگر معاویه یزید را جانشین خود نساخته بود، چنین واقعه ای رخ می داد؟ این جاست که یکی از آخرین کلمات حضرت امام حسین علیه السلام، پیش از شهادت، خواندنی است، آن هم زمانی که بدانیم ناقل از اهل سنت است:
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در آخرین لحظات فرمودند:… تا روز قیامت به همین حال خون آلود و … خواهم بود تا جدم محمد را ملاقات کنم در حالی که محاسن به خون خضاب کرده ام، و به ایشان خواهم گفت: یا رسول الله! فلانی و فلانی مرا به قتل رساندند. (۵)

—————————————————————————————
پی نوشت ها:
۱- این حدیث شریف را منابع بسیاری از اهل سنت نقل کرده اند، از جمله
الف- مسند احمد، احمد حنبل، جلد۱۶، صفحه۸۷
ب- مستدرک حاکم، جلد۱۱، صفحه۱۱۱
ج- السنن الکبری، نسایی، جلد۵، صفحه۴۹
د- تاریخ الاسلام، ذهبی، جلد۲، صفحه۸۱
۲- مجمع الزوائد، هیثمی، جلد۹، صفحه۱۹۹، ناشر: دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان. هیثمی این مطلب را از طبرانی نقل نموده و سند آن را صحیح اعلام می کند.
۳- از منابع اهل سنت:
الف- تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، جلد۱۴، صفحه۳۴۲، ناشر: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان
ب- المعجم الکبیر، طبرانی، جلد۳، صفحه۱۲۴، ناشر: دار احیاء التراث العربی
ج- نظم درر السمطین، زرندی حنفی، صفحه۲۱۹
د- تهذیب الکمال، المزی، جلد۶، صفحه۴۴۲، ناشر: موسسه الرساله، بیروت، لبنان
۴- العقد الفرید، جلد۴، صفحه ۳۸۵-۳۸۷
۵- مقتل خوارزمی، خطیب خوارزم

شنبه 18/9/1391 - 20:17
اهل بیت

عاشورا تجلی گاه حقیقت اسلام است تا پوستین وارونه اسلام را از تن امت، با خون سرور جوانان اهل بهشت، بیرون کشد و تن پوش حقیقت اسلام را دوباره برتن امت کند،

هرچند که امت را این ناخوش آمد. از این رو سخن گفتن از عاشورا همانند سخن گفتن از حقیقت اسلام، سخت و بی پایان است. اگر بخواهیم گوشه گوشه های تاریخ عاشورا را ورق زنیم و بخوانیم، افزون بر اینکه باید حقیقت اسلام را تبیین و تحلیل کنیم، اموری دیگر را نیز می بایست تبیین نماییم که به عنوان اسلام وارونه از آن سخن گفته می شود.
یکی از حقایق عاشورایی، قیام علیه بی عدالتی و ظلم است که به عنوان فلسفه و هدف بعثت پیامبران در آموزه های قرآنی مطرح شده است. نویسنده دراین مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های قرآنی و حقایق تاریخی این بخش از حقیقت قیام عاشورایی را تبیین کند.

 

عاشورا، آذرخشی در ظلمت ظلم
اسلام، حقیقت ناب انسانیت است که از آدم (ع) آغاز شده و تا خاتم النبیین (ص) ادامه یافته است
همه حقیقت اسلام، بندگی و راه رسیدن به آن، از طریق عقل و شرع است؛ زیرا درسایه بندگی و اطاعت است که انسان معتدل، در اعتدال و خط میانه می ماند و فرصت متاله و ربانی شدن را می یابد.
هرگونه خروج انسان از اعتدال و خط میانه، به معنای ظلم است که فرصت تحول های کمالی را از او و دیگران می گیرد؛ زیرا ظلم همواره دو جنبه فردی و اجتماعی دارد؛ چرا که هر خروج از عدالت و اعتدال به معنای تجاوزگری است که آثار آن بر دیگری بار می شود؛ حتی اگر این ظلم درحوزه شخصی واعتقادی باشد، درحقیقت تجاوز به حقوق دیگری چون خداوند است که آثار آن به اشکال گوناگون فراتر از هر ظلم دیگری بروز پیدا می کند.
اسلام به معنای تسلیم دربرابر عقل و وحی که هر دو از پیامبران درونی و بیرونی خداوند هستند، آموزش بندگی در سایه عدالت و حفظ اعتدال و عدم خروج به سوی افراط و تفریط یعنی ظلم است. آنچه پیامبر(ص) به عنوان اسلام آورده، همان نسخه نهایی اسلام است. از این رو اسلام محمدی(ص)، مهیمن و مسلط بر دیگر اشکال اسلام است؛ چرا که چون صد آمد، نود هم پیش ماست.
حقیقت اسلام، تبیین و تشریح عدالت و راه حفظ آن حرکت در مدار ومحور آن می باشد. از این رو، هر چیز دیگری،جز عدالت اگر به عنوان حقیقت اسلام تعریف شود، تفسیر وارونه و نادرست از اسلام است؛ زیرا اصول و فروع دین، درسایه عدالت معنا می یابد؛ چرا که توحید، جز فهم معتدل و عادلانه از خالقیت و ربوبیت نیست. از این رو خداوند، کافر، مشرک و منافق را به عنوان ظالم معرفی می کند؛ چون با چنین تفکر اسرافی و افراطی و تفریطی، حقیقت توحید را درعرصه اعتقادی ادا نکرده و درحق خداوند ظلم و بی عدالتی روا داشته اند. (انعام، آیات ۲۱، ۸۲؛ لقمان، آیه ۱۳)
بنابر این، با نگاهی به آموز ه های قرآنی می توان به صراحت گفت که اسلام همان تبیین و توصیه به عدالت است. اگر حکمی در اسلام یافت شود که برخلاف عنصر عدالت باشد، می بایست در صحت و درستی آن شک کرد؛ چرا که هیچ حکم اسلامی با ظلم جمع نمی شود؛ زیرا اگر عقل، هر گونه عدالتی را نیکو و بی عدالتی و ظلم را قبیح و زشت می شمارد؛اسلام نیز مطابق عقل هر گونه بی عدالتی را برنمی تابد و با همه اشکال ظلم و بی عدالتی مبارزه می کند. براین اساس یکی از اصول دین، عدالت است تا دانسته شود اسلام چیزی جز عدالت نیست.
اگر از اسلام اصول دین را بردارید، چیزی جز پوستین خالی باقی نمی ماند. هریک از اصول دین یعنی توحید و نبوت و عدالت و امامت و معاد چنانکه قرآن تبیین کرده می بایست پذیرفته شود، وگرنه از اسلام جز ظاهری بی مغز نمی ماند؛ چنان که اگر یکی از این اصول رد شود، همه اصول رد شده است.
پس از پیامبر(ص) مسیر اسلام تغییر یافت؛ زیرا برخی از این اصول، انکار و رد شد و بسیاری از پیروان آن حضرت(ص) از مصادیق آیه ۱۵۰ سوره نساء شدند: و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا؛ و می گویند به بعضی ایمان و به بعضی دیگر کافریم، آنان می خواهند میان آن راهی را برگزینند.
از مهم ترین اصولی که پس از پیامبر(ص) انکار شد، مسئله امامت است که در آیات قرآنی به صراحت مطرح شده است. (نساء آیه ۵۹، مائده، آیات ۳ و ۵۵ و آیات دیگر) آنان از امامت منصوب ازسوی خدا و پیامبر(ص) سر باز زدند. بر اثر همین انکار، در یک فرآیند بسیاری از اصول اسلامی را به شکل وارونه درآوردند و آن را چون پوستینی بر تن امت اسلامی کردند. در مدت پنج دهه نخست؛ بر اثر انحرافی که انجام گرفت، اسلام از حالت عصر پیامبر(ص) خارج شد و به تعبیر امیر مؤمنان علی(ع) آن را به شکل پوستین وارونه درآوردند. (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸)
انحراف از یکی از اصول، انحراف از اصول دیگر را نیز سبب شد، زیرا اصل امامت، حافظ قرآن و اسلام به معنای واقعی آن بود؛ چرا که امامان معصوم(ع) قرآن ناطق و تفسیرکنندگان و تأویل کنندگان آن بودند. (آل عمران، آیه۷)
در هر امتی، پیامبری به همراه اوصیای ایشان بودند که از آنان به راسخون یاد شده است. (نساء، آیه ۱۶۲) راسخون در امت پیامبر(ص) همان امامان معصوم (ع) هستند که مفسر و تأویلگر آیات و حافظ آن هستند. (آل عمران، آیه۷)
با انکار امامت و امامان معصوم(ع) کسی نبود که همانند پیامبر(ص) به عنوان قرآن ناطق به بیان حقایق بپردازد و درتفسیر اصول اعتقادی و اجرای آن براساس اصل عدالت گام بردارد. این گونه است که در همه اصول اسلامی انحراف و خدشه وارد شد و هرکسی به سلیقه و فهم خود به تفسیر و تأویل قرآن و اجرای ناقص آن اقدام کرد.
در یک فرآیندی، ظلم در همه اسلام راه یافت و حقیقت اسلام گم شد. بدین ترتیب امت اسلام براساس اصول ناقص و فهم و اجرای نادرست رشد کرد و تربیت یافت. حقیقت اسلام چون خورشید در پس ابر ظلمت ظلم و بی عدالتی نهان شد. دراین زمان است که خلافت انتصابی و شورایی به عنوان مدل جایگزین امامت مطرح می شود و امت مسیر واژگونه ای را می پیماید و درنهایت، تاریکی یزیدی بر جامعه حاکم می گردد و مردی شرابخوار و سگ باز و میمون باز و غیرمعتقد به وحی و اسلام، به عنوان خلیفه مسلمانان زمام امور امت را در اختیار می گیرد.
دراینجاست که قیام امام حسین(ع) به عنوان نفس پیامبر(ص)، چون آذرخشی در ظلمت ظلم، برای بسیاری از مردم، حقیقت را آشکار و بطلان خلافت را روشن می کند.
پوستین وارونه اسلام بر تن امت
زمانی که امام حسین(ع) قیام می کند، امت اسلام به سبب همراهی در خط خلافت باطل و طاغوتی، از حقیقت اسلام و اصول آن، جز پوستی آن هم برعکس که بر تن امت کرده اند، باقی نمانده است.
انواع و اشکال ظلم و بی عدالتی در جامعه موج می زند. از ظلم در حق خداوند با اعتقاداتی باطل درباره جبر و اختیار گرفته تا ظلم در حق مردم از طریق خوردن مال مردم و بیت المال و کشتن مردم به سبب مخالفت با ظلم در جامعه گسترش یافته است. هرکسی سخن از حق و عدالت بگوید، سرکوب و کشته می شود. همانند عصر یهودیان، حق گویان کشته و زبان از حلقوم آنان بیرون کشیده می شود. (نساء، آیات ۱۶۰ و ۱۶۱ و آیات دیگر).
امام حسین(ع) در چنین فضای تاریک از ظلم و بی عدالتی، بر آن می شود تا امت را به مسیر امام مبین (یس، آیه ۱۲) بازگرداند و در امت اصلاحاتی انجام دهد تا از فساد و ظلم رهایی یابند و حقیقت اسلام را دریافته و خواهان بازگشت بدان شوند.
از نظر امام حسین(ع) آنچه در امت اتفاق افتاد، چیزی جز ظلم و فساد نبوده است. بنابراین، بازگشت امت به سوی اصلاح امور فاسد و رهایی از ظلم و برقراری عدالت، لازم و ضروری است و از آن جایی که این امر جز با عمل جراحی سخت امکان پذیر نیست، خود اقدام به جراحی امت کرد و در روز عاشورا در کربلا با شمشیر آخته و خون خود و یارانش، بر آن شد تا پوستین وارونه را برکند و دوباره در شکل درست آن بر تن امت نماید. این عمل جراحی چنان لازم و چنان سخت بود که جز امام حسین(ع) که نفس پیامبر(ص) بود نمی توانست انجام دهد؛ زیرا پیامبر(ص) به حکم آیه ۶۱ سوره آل عمران، می بایست کسی را مامور می کرد که نفس و جان او باشد. این گونه است که پیامبر(ص) کسی چون حسین(ع) را مأمور این اصلاح امت می کند که نفس اوست. قال رسول الله(ص): حسین منی و انا من حسین.
مبارزه برای محو بی عدالتی
حرکت امام حسین(ع) اصلاح بی عدالتی و ظلم و فسادی بود که در امت اسلام و جامعه اسلامی به نام اسلام و خلیفه اسلام روا می شد. هرکسی در برابر این ظلم و فساد می ایستاد به عنوان خروج از دین شناسایی و معرفی شده و به شدت سرکوب می شد. بسیاری از اصحاب امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) به همین عنوان معرفی و به شهادت رسیده بودند که از آن جمله می توان به حجر بن عدی بن حاتم طائی و همراهانش اشاره کرد.
امام حسین(ع) نمی توانست در برابر ظلم و بی عدالتی و فسادی که به نام اسلام انجام می شد، ساکت بنشیند. آن حضرت به صراحت می فرماید: «انی لا أری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما؛ من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را بجز مایه ملالت و بدبختی نمی بینم.» (مسندالامام الشهید، ج ۲ ص ۸۷۴)
از نظر ایشان سکوت در برابر ظلم و فساد، زندگی در خواری و ذلت است. بنابراین، در حالی که جان در طبق اخلاص نهاده بود برای اصلاح امت جدش(ص) قیام می کند تا این پوستین وارونه برکند و به درستی بر تن امت کند هرچند که امت از این جراحی سخت و عمیق برخود بپیچد و جان جراح را نیز بگیرد. پس آن حضرت(ص) خود را قربانی امت کرد تا امت از فساد و ظلم بیدار شده و علیه آن برخیزد و اصل نخست بعثت پیامبران یعنی قیام به عدالت را تجربه کند. (حدید، آیه ۵۲)
امام حسین(ع) هدف از قیام خود را این گونه معرفی می فرماید:
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. این وصیت من به توست ای برادر! و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.» (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۸۸۱)
بنابراین، آن حضرت(ص) خود را همانند پیامبران مأمور می داند که در برابر بی عدالتی و ظلم قیام کند و مردم را به قیام دعوت نماید و آنان را راهنمایی و مدیریت کند. آن حضرت(ع) می خواهد تا با حرکت براساس سیره پیامبر(ص) و علی(ع) مردم را به اسلام حقیقی رهنمون کند و نشان دهد که اسلام بی عدالتی و ظالمانه، هیچ عنصری از اسلام در خود ندارد و بویی از اسلام و اسلامیت از آن به مشام انسان نمی رسد. آنچه از اسلام به عنوان راه سعادت و صراط مستقیم سعادت دنیوی و اخروی معرفی شده است، غیر از آن چیزی است که در اسلام خلافتی و اموی به مردم ارایه می شود. این اسلام تنها شباهتی که با اسلام حقیقی و واقعی دارد در اسلام و ظواهر آن است وگرنه از حقیقت اسلام چیزی در آن نیست. از این رو این خلافت و اسلام را می توان رد کرد و با آن مبارزه کرد. خروج بر چنین آیین اسلام و مبارزه با آن عین دفاع از اسلام و مسلمانان است. بر انسان ننگ است که چنین اسلام دروغین و پوستین وارونه ای از اسلام را به عنوان اسلام بپذیرد و در چارچوب آن خدمت یا زندگی کند.
آن حضرت(ع) در روز عاشورا در اشعاری چنین خود و هدفش را تبیین و روشن می کند:
«الموت اولی من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار»/ «انا الحسین بن علی/ احمی عیالات ابی/ آلیت ان لا انثنی/ امضی علی دین النبی»؛ «مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر.» «من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت می کنم، سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم(ص) باشم.»
براساس آموزه های اسلامی، سکوت در برابر ظلم و ظالمان، گناهی بزرگ است. هر انسانی واجب است به حکم امر به معروف و نهی از منکر به نفع عدالت سخن بگوید و قیام و عمل کند. از نظر قرآن حتی جهاد و جان دادن برای دفاع از عدالت و مبارزه با ظلم در هر شکل و صورتی امری لازم و بایسته است و هر انسان عاقل و مؤمنی به صرف مبارزه با ظالم و ظلم باید خود را موظف بداند که لباس رزم و جهاد بپوشد و تا پای شهادت از این اصل دفاع کند.
به سخن دیگر، هر انسانی بی توجه به اینکه مظلوم و ظالم کیست می بایست قیام کند و لباس رزم و جهاد و شهادت بپوشد و به دفاع از مظلوم قیام کند و سلاح بردارد و جان بر طبق اخلاص گذارد. خداوند حتی کسانی که برای دفاع از مظلوم قیام نمی کنند و پا در میدان جهاد و مبارزه نمی گذارند، توبیخ و سرزنش کرده می فرماید: و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ همانان که می گویند: «پروردگارا، ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء آیه۵۷)
بنابراین، امام حسین(ع) حتی اگر برای اصلاح امت جدش قیام نمی کرد، خود را موظف می دانست تا برای دفاع از مظلوم قیام کند و لباس رزم بپوشد حتی اگر بداند در این راه کشته می شود؛ زیرا حکم خدا و سیره پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) دفاع از مظلوم در برابر ظالم بوده است: کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ در برابر ظالم دشمن و برای مظلوم یار و یاور باشید. (نهج البلاغه)
آن حضرت(ع) همانند جد و پدرش که برای عدالت شهید شدند، شهید شد تا نشان دهد که اسلام جز تحقق عدالت و قسط چیزی نیست و اسلام بی عدالت، پوستین وارونه و دروغین است.

شنبه 18/9/1391 - 20:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته