• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4162روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

ای کار ساز من

ای درگهت حریم مناجات و راز من

الله من ، پناه من ، ای کار ساز من

تنها و بی سپاهم و ، از غیر بی نیاز

چون سوی توست ، چشم امید و نیاز من

بهر حمایتم نکشم ناز هیچکس

تا رحمت تو ، می‌کشد از لطف ، ناز من

مسلم ، نکرد بیعت و ، با دشمنان نساخت

پیداست ، راه ورسم من از پیشتاز من

هانی ، بداد جان و ، به دشمن نداد دست

صد آفرین ، به همت این پاکباز من

این دشت کربلاست خدایا ، که رحمتت

در برگرفته ، این دل پر سوز و ساز من

در سینه ام که آتش سینای دیگری است

از شوق توست ، این همه سوز و گداز من

اینجاست ، اوج رتبه زینب ، که بارها

در خلوتم نشسته و ، بشنیده راز من

اینجا ، رسول و ، حیدر و زهرا و مجتبی

هستند خود شریک غم و ، همطراز من

با خون دل نوشته ام انشای عشق را

صد شکر اگر قبول کنی ، این فراز من

اینجا که انبیا نگرانند و مضطرب

زین شوق و ، یکه تازی بی احتراز من

ترسد خلیل از اینکه : بدا گردد این قضا

کامش روا نگشته ، دل عشقباز من

لرزد مسیح از اینکه : شهادت نیافته

بر آسمان رود بدنم ، در نماز من

یا رب عنایتی ، که درین امتحان عشق

غم های عالم آمده خود پیشواز من

این عاشقان ، سپید و سیاه و بزرگ و خرد

قربانیم ، به درگهت ای دلنواز من

آوردم آنچه هدیه ، پذیرفتی از حسین

این است ، بر جمیع بشر ، امتیاز من

شد اوج نیزه جای من و ، گود قتلگاه

در راه توست ، جمله نشیب و فراز من

در کربلا و ، کوفه و ،دیرو، تنور و ، شام

مقصد توئی ، ازین ره دور و دراز من

در راه کربلا که گذرنامه لازم است

دیوان من ، (حسان) ، بود آنجا جواز من

حبیب چایچیان

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:27
شعر و قطعات ادبی

 

زین وداع آتشین ، کز شهر قرآن می‌کنی

آستان وحی را ، بی تاب و حیران می‌کنی

ای که با جمعی پریشان ، از مدینه می‌روی

قلب زهرا را ، ز حال خود پریشان می‌کنی

تا ابد بنیاد غم ، از غصه ات ماند بپا

کاخ شادی را چرا با خاک یکسان می‌کنی ؟

ای که مصباح هدایت هستی و فلک نجات

از چه با این اشکها ایجاد طوفان می‌کنی ؟

با عزیزان می‌روی و ، زادگاه خویش را

پیش چشم فاطمه ، خالی ز جانان می کنی

سینه بشکسته او ، رفت از یادش دگر

با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می‌کنی

مصطفی را قصه پیراهنت مدهوش کرد

زینب از این پیرهن بردن ، پشیمان می‌کنی

ای ذبیح کربلا ، جانها فدای حج تو

ای که خود را در منای عشق ، قربان می‌کنی

در طوافت کعبه بر گرد تو می گردد حسین

کآمدی ، در بیت حق ، تجدید پیمان می کنی

اشک بیت الله می‌جوشد ، ز چشم زمزمش

از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران می‌کنی

کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد ای حسین

این حرم را ، ز فراقت ، جسم بی جان می‌کنی

مروه گردد بی فروغ و ، بی صفا گردد صفا

کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان می‌کنی

نهضت خونین تو ، سرمشق آزادی بود

بهترین تعلیم را ، از درس قرآن می‌کنی

جان فدای تربت تو ، ای طبیب جسم و جان

درد عالم را به درد خویش درمان می‌کنی

ابر رحمت می شود ، این چشمه اشکت ( حسان )

ز آن ، تاریک قبرت ، نور باران می‌کنی

حبیب چایچیان

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:39
شعر و قطعات ادبی

 

باز ساقی گفت تا چند انتظار؟

ای حریف لاابالی سر برآر

ای قدح پیما درآ، هویی بزن

گوی چوگانت سرم، گویی بزن

چون بموقع ساقیش در خواست کرد

پیر میخواران ز جا قد راست کرد

زینت افزای بساط نشاتین

سرور و سر خیل مخموران حسین

گفت آنکس را که می جویی منم

باده خواری را که می گویی منم

شرطهایش را یکایک گوش کرد

ساغر می را تمامی نوش کرد

باز گفت از این شراب خوش گوار

دیگرت گر هست، یک ساغر بیار

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:38
شعر و قطعات ادبی

 

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

از کعبه شد جدا سیدالشهداء

به قربانگاه عشق، می‌رود از منا

حسین فاطمه ، عزیز مصطفی

نور چشم علی ، همتای مجتبی

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

پیوسته بر لبش ، لبیک و یاربش

یار همراز او ، قهرمان زینبش

همگامی با وفا ، در نماز شبش

همناله ، همنوا ، در هنگام دعا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

آماده کن بستر ، بر سبط پیغمبر

راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر

ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر

رقیه مهمان است ، منزل کن مهیا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

خون مبارزین ، رویت کند رنگین

ای خاک تو مهر ، نماز مصلین

داری عجب آبی ، آب حیات است این

آید لب فرات ، یک تشنه لب سقا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

ای ماه محرم ، ماه خون و شمشیر

ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبیر

انقلاب ایران ، دارد ز تو تأثیر

گلگون ز شهیدان ، شد بهشت زهرا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست

رشته مهر او ، رمز وحدت ماست

ماتمش جاویدان ، پرچم او بر پاست

«حجت بن الحسن» ، گرید در این عزا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

حبیب چایچیان

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:37
شعر و قطعات ادبی

 

دلخوشم من چون گدای این درم

هم گدای فاطمه هم حیدرم

سوی این در هست دائم دست من

نیست حاجت بر سرای دیگرم

آبرویم از در این خانه است

زین سبب از خلق عالم برترم

تا که آید نام زیبای حسین (ع)

اشک آید از دو چشمان ترم

روضه‌هایش چون به گوشم می‌رسد

می‌زند بر سینه و دل آزرم

کاش می‌شد کربلا باشم شبی

تا به برگیرم مزار دلبرم

یاد دارم کودکی بودم ولی

شور عشقی بود دائم در سرم

تا که آیام محرم می‌رسید

می‌نمودم رخت ماتم در برم

یاد دارم مانده در گوشم هنوز

گریه‌های بی صدای مادرم

اینچنین می‌گفت با صد شور و شین

من فدای کام عطشان حسین (ع)

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:37
شعر و قطعات ادبی

 

عرش می لرزید وقتی خاک می شد بسترت

آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت

 

 

 

حنجر جبریل هم با نام تو تطهیر شد

تا رسید آن تیغ بی شرم و حیا بر حنجرت

 

 

 

نخلهای تشنه از تنهایی ات خم می شدند

تا شنیدند از لبانت ربنای آخرت

 

 

 

ای همه مظلومیت ، سیمرغ قاف عاشقی!

رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت

 

 

 

در دل رود فرات از ماهیان باید شنید

مرثیه بر آن گلوی تشنه ی از خون ترت

 

 

 

ای خدای زخمهای آشنا و ناگزیر

وحی تو شد "هل من ..." و یک قافله پیغمبرت

 

 

 

کوفه کوفه شرمساری مانده در تاریخ و باز

کربلا در کربلا ماییم و زخم پیکرت!

سید حبیب حبیب پور

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:36
شعر و قطعات ادبی

 

شب شور عالمینه
شب عباس و حسینه
دلای دیوونه ، امشب

همه بین الحرمینه
امشب آسمون چی داره؟
که به پای تو بباره
حنای ماه و ستاره
پیش تو رنگی نداره
همه ارض و سماء
همه اهل آسمان
شده ذکر لبشون
یا سفینة النجاة یا سفینة النجاة ....

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:35
شعر و قطعات ادبی

 

بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد شور نشور واهمه را در گمان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم كاركرد بر زخم های كاری تیركمان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیكر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره هذا حسین از او سرزد چنانكه آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه رسول رو در مدینه كرد كه یا ایها الرسول:

این كشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پازده در خون حسین تست

این ماهی فتاده به دریای خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

این خشك لب فتاده و ممنوع از فرات
ز خون او زمین شده جیحون حسین تست

این شاه كم سپاه كه با خیل اشك و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست
پس روی در بقیع و به زهرا خطاب كرد
مرغ هوا و ماهی دریا كباب كرد

كای مونس شكسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی كس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را كه شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین

تنهای كشتگان همه در خاك و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین

آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان به خاك معركه كربلا ببین

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:34
شعر و قطعات ادبی

 

والشمس و ضحیها

 

زآن قافله مفهوم منا پیدا بود زآن حنجره آیات خدا پیدا بود

از گردش سرها به سر نیزه و چوب منظومه ی والشمس و ضحی پیدا بود

حسین اسرافیلی


 

 

وداع

 

وداعی با سر و جان كرده اینك ملائك را هراسان كرده اینك

هلا ، اهل حرم بیرون بیایید حسین آهنگ میدان كرده اینك

 

سید حسن محمودی ثابت (سهیل )

 


 

 

قنوت

 

دریا به طلب از برهوت تو گذشت یك قافله نعره از سكوت تو گذشت

آنروز اگر چه تشنه بودی اما صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

سید حسن حسینی

 


 

مقتدا

 

عالم همه خاك كربلا بایدمان پیوسته به لب خدا خدا بایدمان

تا پاك شود زمین ز ابنای یزید همواره حسین مقتدا بایدمان

سید حسن حسینی

 

 

 

 


تفسیر خجسته

 

شوریده سری كه شرح ایمان می كرد هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می كرد

با نای بریده نیز بر منبر نی تفسیر خجسته ای ز قرآن می كرد

 

سید حسن حسینی

 


 

 

 


عاشقی را ...

 

عاشقی را جگری می باید احتمال خطری می باید

نتوان رفت در این ره با پای عشق را بال و پری می باید

تو نئی مرد چنین دریایی رند شوریده سری می باید

هست هر قافله را سالاری هر كجا پاست، سری می باید

ناز پروردْ كجا، عشق كجا؟ عشق را شور و شری می باید

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:33
شعر و قطعات ادبی

 

دوازده بند محتشم‏

بند اوّل‏

 

باز این چه شورش است كه در خلق عالمست‏   باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است‏
باز این چه رستخیز عظیم است كز زمین‏   بى نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است‏
این صبح تیره باز دمید از كجا كه كرد   كار جهان و خلق جهان جمله درهم است‏
گویا طلوع مى‏كند از مغرب آفتاب‏   كاشوب در تمامى ذرّات عالم است‏
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست‏   این رستخیز عام كه نامش محرّم است‏
در بارگاه قدس كه جاى ملال نیست‏   سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است‏
جنّ و ملك بر آدمیان نوحه مى‏كنند   گویا عزاى اشرف اولاد آدم است‏
خورشید آسمان و زمین نور مشرقَیْن‏   پرورده در كنار رسول خدا حسین‏
 

بند دوم‏

 

كشتى شكست خورده طوفان كربلا   در خاك و خون فتاده به میدان كربلا
گرچشم روزگار بر او فاش مى‏گریست‏   خون مى‏گذشت از سر ایوان كربلا
 

 

 

عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ص: 710


 

نگرفت دست دهر، گلابى بغیر اشك‏   زان گل كه شد شكفته ببستان كربلا
از آب هم مضایقه كردند كوفیان‏   خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
بودند دیو و دَد همه سیراب و مى‏مكید   خاتم ز قحط آب سلیمان كربلا
زان تشنگان هنوز به عیّوق مى‏رسد   فریاد العطش ز بیابان كربلا
 

 

آه از دمى كه لشكر اعدا نكرد شرم‏   كردند رو به خیمه سلطان كربلا
آندم فلك بر آتش غیرت سپند شد   كز خوف خصم، در حرم افغان بلند شد
 

بند سوّم‏

 

كاش آن زمان سرادق گردون نگون شدى‏   وین خرگه بلند ستون، بى ستون شدى‏
كاش آن زمان در آمدى از كوه تا به كوه‏   سیل سیه كه روى زمین قیر گون شدى‏
كاش آن زمان ز آه جگر سوز اهل بیت‏   یك شعله برق خرمن گردون دون شدى‏
كاش آن زمان كه این حركت كرد آسمان‏   سیماب وار، گوى زمین بى سكون شدى‏
كاش آن زمان كه پیكر او شد درون خاك‏   جان جهانیان همه از تن برون شدى‏
 

 

 

عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ص: 711


 

كاش آن زمان كه كشتى آل نبى شكست‏   عالم تمام غرقه دریاى خون شدى‏
آن انتقام گر نفتادى به روز حشر   با این عمل معامله دهر چون شدى‏
آل نبى چون دست تظلّم بر آورند   اركان عرش را به تلاطم درآورند
 

بند چهارم‏

 

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند   اوّل صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید   زان ضربتى كه بر سر شیر خدا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ریزه‏ها   افروختند و بر جگر مجتبى زدند
و آنگه سرادقى كه مَلَك محرمش نبود   كندند از مدینه و بر كربلا زدند
وز تیشه ستیز در آن دشت، كوفیان‏   بس نخل‏ها ز گلشن آل عبا زدند
بس ضربتى كز او جگر مصطفى درید   بر حلق تشنه خَلَف مرتضى زدند
اهل حرم دریده گریبان گشاده مو   فریاد بر در حرم كبریا زدند
روح الامین نهاد به زانو سر حجاب‏   تاریك شد ز دیدن آن، چشمِ آفتاب‏
 

بند پنجم‏

 

چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید   جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیك شد كه خانه ایمان شود خراب‏   از بس شكست‏ها كه به اركان دین رسید
 

 

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند   طوفان بآسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار، چون به مزار نبى رساند   گرد از مدینه بر فلك هفتمین رسید
یكباره جامه در خُم گردون به نیل زد   چون این خبر به عیسى گردون نشین رسید
پر شد فلك ز غلغله چون نوبت خروش‏   از انبیا به حضرت روح الامین رسید
كرد این خیال، وهمِ غلط كار، كان غبار   تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال‏   او در دلست و هیچ دلى نیست بى ملال‏
 

بند ششم‏

 

ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند   یكباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم كزین گناه، شفیعانِ روز حشر   دارند شرم كز گنه خلق دم زنند
 

 

 

عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ص: 713


 

دست عتاب حق بدر آید ز آستین‏   چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى كه با كفن خون چكان ز خاك‏   آل على چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان كه جوانان اهل بیت‏   گلگون كفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد به هم صفشان شور كربلا   در حشر، صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقّع كنند باز   آن ناكسان كه تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان كنند سرى را كه جبرئیل‏   شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل‏
 

بند هفتم‏

 

روزى كه شد به نیزه سر آن بزرگوار   خورشید سر برهنه برآمد ز كوهسار
موجى به جنبش آمد و برخاست كوه كوه‏   ابرى به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاك مطمئن‏   گفتى فتاد از حركت چرخ بى قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد كه چرخ پیر   افتاد در گمان كه قیامت شد آشكار
آن خیمه‏اى كه گیسوى حورش طناب بود   شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
 

 

 

عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ص: 714


 

جمعى كه پاى محملشان داشت جبرئیل‏   گشتند بى عمارى و محمل، شترسوار
 

 

با آن كه سر زد این عمل از امّت نبى‏   روح الامین ز روح نبى گشت شرمسار
وانگه ز كوفه خیل الم رو بشام كرد   نوعى كه عقل گفت قیامت قیام كرد
 

بند هشتم‏

 

بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد   شورِ نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت فكند   هم گریه بر ملایك هفت آسمان فتاد
هر جا كه بود آهویى از دشت پا كشید   هر جا كه بود طایرى از آشیان فتاد
شد وحشتى كه شور قیامت زیاد رفت‏   چون چشم اهل‏بیت بر آن كشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد   بر زخم‏هاى كارى تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان‏   بر پیكر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعره هذا حسین از او   سر زد چنان‏كه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پُر گله آن بضعة الرّسول‏   رو در مدینه كرد كه یا ایّها الرّسول‏
 

بند نهم‏

 

این كشته فتاده به هامون حسین تست‏   وین صید دست و پا زده در خون حسین تست‏
این نخل‏تر، كز آتش جان سوز تشنگى‏   دود از زمین رساند به گردون حسین تست‏
این ماهى فتاده به دریاى خون كه هست‏   زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست‏
این غرقه محیط شهادت كه روى دشت‏   از موج خون او شده گلگون حسین تست‏
این خشك لب فتاده دور از لب فرات‏   كز خون او زمین شده جیحون حسین تست‏
این شاه كم سپاه كه با خیل اشك و آه‏   خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست‏
این قالب طپان كه چنین مانده بر زمین‏   شاه شهید ناشده مدفون حسین تست‏
چون روى در بقیع به زهرا خطاب كرد   وحشِ زمین و مرغ هوا را كباب كرد
 

بند دهم‏

 

اى مونس شكسته دلان حال ما ببین‏   ما را غریب و بى كس و بى آشنا ببین‏
اولاد خویش را كه شفیعان محشرند   در ورطه عقوبت اهل جفا ببین‏
 

 

 

عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ص: 716


 

در خلد بر حجاب دو كَوْن آستین فشان‏   و اندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین‏
نى نى در او چو ابر خروشان به كربلا   طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین‏
تن هاى تشنگان همه در خاك و خون نگر   سرهاى سروران همه بر نیزه‏ها ببین‏
آن سر كه بود بر سر دوش نبى مدام‏   بر نیزه‏اش به دوش مخالف جدا ببین‏
آن تن كه بود پرورشش در كنار تو   غلطان بخاك معركه كربلا ببین‏
یا بَضْعَةَ الرَّسول ز ابن زیاد داد   كو خاك اهل بیتِ رسالت به باد داد
 

بند یازدهم‏

 

خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد   پیمانه صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه ازین حرف سوزناك‏   مرغ هوا و ماهى دریا كباب شد
خاموش محتشم كه ازین شعر خونچكان‏   در دیده اشك مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم كه از این نظم گریه خیز   روى زمین به اشك جگرگون كباب شد
خاموش محتشم كه فلك بس كه خون گریست‏   دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
 

 

 

عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها، ص: 717


 

خاموش محتشم كه به سوز تو آفتاب‏   از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسین‏   جبریل را ز روى پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایى چنین نكرد   بر هیچ آفریده جفا این چنین نكرد
 

بند دوازدهم‏

 

اى چرخ غافلى كه چه بیداد كرده‏اى‏   از كین چه‏ها درین ستم آباد كرده‏اى‏
بر طعنت این بس است كه بر عترت رسول‏   بیداد كرد خصم و تو امداد كرده‏اى‏
اى زاده زیاد نكرد است هیچگه‏   نمرود این عمل كه تو شدّاد كرده‏اى‏
كام یزید داده‏اى از كشتن حسین‏   بنگر كرا به قتل كه دلشاد كرده‏اى‏
بهر خسى كه بار درخت شقاوت است‏   در باغ دین چه با گل شمشاد كرده‏اى‏
با دشمنان دین نتوان كرد آنچه تو   با مصطفى و حیدر كرّار كرده‏اى‏
 

 

حلقى كه سوده لعل لب خود نبى بر آن‏   آزرده‏اش ز خنجر پولاد كرده‏اى‏
ترسم ترا دمى كه به محشر درآورند   از آتش تو دود به محشر درآورند
 

 

 

«محتشم كاشانى»


عاشورا ریشه‏ها انگیزه‏ها، رویدادها پیامدها
پنج شنبه 23/9/1391 - 15:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته