• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 349
تعداد نظرات : 97
زمان آخرین مطلب : 3776روز قبل
دانستنی های علمی
برای زیارت هیچ امامی ؛ به اندازه زیارت امام حسین (ع) در کربلا تاکید نشده است آن چه در زیارت حسین بن علی (ع) بسیار چشم گیر است ثوابهای کلان و پاداشهای عظیم و حیرت آوری است که در روایات اهل بیت علیهم السلام برای آن بیان گشته است .علت چیست ؟
اگر خوب بنگریم می یابیم که امام حسین (ع) هر چه داشت در راه خدا داد و با این کار اسلام را زنده کرد و بقاء دین را بیمه نمود لذا دین رسول خدا ؛ با وجود امام حسین (ع) تداوم یافت این همان مفهوم کلام سیدالشداء است که در روز عاشورا فرمود : اگر استواری و استقامت دین جدم با مرگ من است پس ای تیغ ها مرا در برگیرید از همین رواست که لحن و بیانی که در احادیث مربوط به زیارت سیدالشهداء علیه السلام به کار رفته است حاکی از عظمتی حیرت آور و آمیخته با تاکیداتی فراوان است .
روزی امام صادق (ع) از یکی از شیعیان به نام سدیر پرسید: آیا هر روز حسین (ع) رازیارت می کنی ؟ خیر
آیا هر جمعه زیارت می کنی ؟ خیر
هر ماه چطور ؟ خیر
هر سال چطور ؟ گاهی چرا
آنگاه فرمود : ای سدیر با توجه به این که هزاران فرشته غبار آلود و گریان ؛ هر روز حسین (ع) را زیارت می کنند و خسته نمی شوند چرا تو هر هفته یا هر روز یک بار آن حضرت را زیارت نمی کنی ؟ سدیر گفت : فدایت شوم میان ما و او فرسنگها فاصله است . در این هنگام امام صادق (ع) فرمود : بر پشت بام برو و بگو
«السلام علیک یا اباعبدالله ؛ السلام علیک و رحمة الله و برکاته »
با این کار برای تو زیارت محسوب می شود و پاداش حج و عمره می یابی
جمعه 5/6/1389 - 1:50
دانستنی های علمی
جمعه 5/6/1389 - 1:48
دانستنی های علمی
خاطره ای از زبان حضرت علی (ع) :
هم اینک مطلبی می گویم که تا به حال به کسی نگفته ام : یک بار از پیامبر خدا (ص) خواستم تا از خدا برایم طلب مغفرت کند فرمود :«بسیار خوب انجام میدهم سپس برخاست و نماز گزارد آن گاه دستهایش را به دعا گشود و من به دعای او گوش می کردم شنیدم که گفت : « پروردگارا تو را به مقام قرب و منزلت علی سوگند می دهم که علی را مشمول عفو و غفران خود سازی .
گفتم : ای فرستاده خدا این چه دعایی است ؟ فرمود « مگر کسی هم گرامیتر از تو در پیشگاه الهی هست تا او را شفیع درگاهش نمایم ؟»
جمعه 5/6/1389 - 1:45
دانستنی های علمی
دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:


آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ساله)


خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ساله)


ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)


بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)



ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)


خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)


خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)


خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)


ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)


خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم... (مهسا فرجی / 11 ساله)


دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)


خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی / 11 ساله)


خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری / 8 ساله)


خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی! (زهرا فراهانی / 11 ساله)


ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن... (رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)


ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)


خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)


خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)


ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)


خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)


آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)


خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)


خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)


خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی / 7 ساله)


خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)


من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی / 11 ساله)


خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خوانند اما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)


اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری / 11 ساله)



خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)


خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)


خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)


آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ساله)
جمعه 5/6/1389 - 1:42
فلسفه و عرفان
یادم باشد : حرفی نزنم که دلی بلرزد و خطی ننویسم که کسی را آزار دهد ،

یادم باشد : که روز و روزگار خوش است و تنها دل من است که دل نیست ،

یادم باشد : جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم ،

یادم باشد : باید در برابر فریاد ها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم ،

یادم باشد : از چشمه ، درس خروش بگیرم و از آسمان ، درس پاک زیستن،

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست، باید با او هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند ،

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام نه برای تکرار اشتباهات گذشته

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی

قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم ...

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی که از سازش عشق

می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد !

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کسی فقط به دست خودش باز می شود ،

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم ...

و یادمان باشد هیچگاه از راستی نترسیم

جمعه 5/6/1389 - 1:29
فلسفه و عرفان
استاد شاگردش را به کنار دریاچه ای برد و گفت :
- (( امروز به تو یاد می دهم که اخلاص واقعی چیست .))
از شاگردش خواست تا همراهش وارد دریاچه شود ؛ بعد سر مرد جوان را گرفت و او را
زیر آب برد .
یک دقیقه گذشت . اواسط دقیقه دوم ، پسرک با تمام قوا دست و پا می زد تا خودش را
از دست استادش رها کند و به سطح آب بیاید . بعد از  دو دقیقه ، استاد او را رها
کرد . پسرک که نزدیک بود از نفس بیافتد ، به روی آب آمد .
فریاد زد : (( نزدیک بود مرا بکشید ! ))
استاد منتظر ماند تا نفس جوان برگردد و بعد گفت :
- (( نمی خواستم بکشمت ؛ اگر می خواستم ، دیگر اینجا نبودی . فقط می خواستم
بدانم وقتی زیر آب بودی چه احساسی داشتی .))
- (( احساس کردم دارم می میرم ! تنها چیزی که در زندگی می خواستم ، کمی هوا بود !))
- (( دقیقا همین است . اخلاص واقعی تنها وقتی ظاهر می شود که تمنائی داشته
باشیم و اگر به آن نرسیم ، بمیریم . ))
جمعه 5/6/1389 - 1:25
فلسفه و عرفان
الهی و ربی من لی غیرک...

شخصی را به جهنم می بردند . در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد . ناگهان خدا
فرمود : او را به بهشت ببرید . فرشتگان پرسیدند چرا ؟ پروردگار فرمود : او چند
بار به عقب نگاه کرد ... او  به بخشش من امیدوار بود و من بنده ام را نا امید
نمیکنم...
جمعه 5/6/1389 - 1:21
فلسفه و عرفان

خدایا به من زیستنی عطا كن  ،  كه به پوچی آن حسرت نخورم   

و مردنی عطا كن كه در لحظه مرگ ، بر بیهودگی آن سوگوار نباشم .

جمعه 5/6/1389 - 1:15
ادبی هنری
چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد

بشر تغییر حالت میدهد خونخوار می گردد

به وقت عیش و عشرت می نوازد ساز بد مستی

به وقت تنگ دستی مومن و دیندار می گردد

جمعه 5/6/1389 - 1:12
آلبوم تصاویر

 

takmahfel.com

 

 

takmahfel.com


takmahfel.com


takmahfel.com

takmahfel.com

 

takmahfel.com

takmahfel.com

 

takmahfel.com

takmahfel.com

 

takmahfel.com

 

takmahfel.com

 

takmahfel.com

takmahfel.com

takmahfel.com

bia2pix.ir

takmahfel.com

takmahfel.com

 

جمعه 5/6/1389 - 1:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته