• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4148روز قبل
امر به معروف و نهی از منکر
همه و همه موظفند که نظارت کنند بر این امور.نظارت کنند اگر من یک پایم را گذاشتم،کج گذاشتم،ملت موظف است که بگوید پایت کج گذاشتی،خودت را حفظ کن.مسئله مسئله مهم است.همه ی ملت موظفند به اینکه نظارت داشته باشند و در همه ی کارهایی که الآن مربوط به اسلام است.اگر دیدید که یک کمیته خدای نخواسته بر خلاف مقررات اسلام دارد عمل میکند ،بازاری باید اعتراض کند؛معممین و علما باید اعتراض کنند.اعتراض کنند تا این کج را راست کنند.اگر دیدند یک معمم بر خلاف موازین اسلام، خدای نخواسته،می خواهد عمل بکند،همه موظفند که جلویش را بگیرند که امروز غیر روزهای دیگر است.آن وقت هم باید بگیرند،اما حالا کار مهم است.حالا اساس،اساس وجهه ی اسلام است.اساسی است که الآن اسلام به دست ما افتاده،داریم چه می کنیم؟بنابر این،آنی که به نظر بنده مهم است این است،و البته اینها هم باید عمل بشود؛اما اینها دردرجه ی دوم است؛درجه ی اولش عبارت از این است که همه ی ما ،همه ی قشرها ،همه،اینها همه باید این جهت زا توجه داشته باشند و همه ی آنها مراعات این مسائل را بکنند(1)توجه داشته باشند که نبادا من یک وقت یک کلمه بر خلاف مقررات اسلام بگویم.اعتراض کنند؛بنویسند،بگویند.آقا،خدای نخواسته آقا،شما،ایشان ،ایشان،اینهایی که الآن مردم توجه به آنها دارند و می گویند اینها مثلاًدارند اداره می کنند،چه حکومت باشد و چه کسانی که عرض بکنم که از این دادگاههاباشد،هر جا باشد،الآن وقت این است که همه ی اینها مواظبت کنند خودشان را[را].مواظبت کنند در اینکه یک قدم کج نگذارند؛و اسلام را حفظ کنند.صورت اسلام را آنطوری که هست نشان بدهند.و اگر خدای ناخواسته یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد،اعتراض کنندمردم؛مردم همه به او اعتراض کنند که چرا این کار را می کنی.در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت (در منبر بود)که اگر من یک کاری کردم شماها چه بکنید.یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما بااین،با این شمشیر راستش می کنیم.باید اینطور باشد.باید مسلمان اینطور باشدکه اگر(هر که می خواهد باشد)اگر دید پایش را کنار گذاشت،شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار.
صحیفه امام؛ج8،ص5
الآن مکلفیم ما،مسئولیم همه مان،همه مان مسئولیم،نه مسئول برای کار خودمان؛مسئول کارهای دیگران هستیم«کلّکم راع و کلّکم مسول عن رعیته» (2)همه باید نسبت به هم رعایت بکنند.همه باید نسبت به دیگران.مسئولیت من هم نسبت به دیگران.مسئولیت من هم گردن شماست؛شما هم گردن من است.اگر من پایم را کج گذاشتم ،شما مسئولید اگرنگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟باید هجوم کنید،نهی کنید که چرا؟اگر خدای نخواسته یک معمّم در یک جا پایش را کج گذاشت،همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟سایر مردم هم باید بکنند.نهی از منکر اختصاص به روحانی ندارد؛مال همه است.امت باید نهی از منکر بکند؛امر به معروف بکند.
صحیفه امام؛ج8،ص487
مسئولیم در مقابل خدا و در مقابل وجدان.وهمه مان باید مراعات بکنیم؛یعنی نه اینکه مراعات خودمان را؛من مراعات همه ی شما را بکنم؛شما هم هر یک مراعات همه را.یک همچو برنامه است که همه را وادار کرده که به همه«چرا»بگوییم،همه را.به هر فردی،لازم کرده به اینکه امر به معروف کند.اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلاً پایین یک فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست،اگر از او یک انحرافی دید،بیاید(اسلام گفته برو به او بگو نکن)باستد در مقابلش بگویداین کارَت
انحراف بود نکن.
صحیفه امام؛ج10،ص110
مسلمانا ن اگر بخواهند اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد که مسلمان[نیست]؛لیس بمسلم؛من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم(3)هی هم بگو لااله الا الله،مسلم نیست اینطور.اسلامآن طور است که به درد مسلمین بخورد ،برسد به درد مسلم که آقا کشتند جوانهای ما.ما بی تفاوت باشیم؟کشتند علمای ما را،ما بی تفاوت باشیم؟کشتند مؤمنین و مسلمین را،ما بی تفاوت باشیم؟
ما راضی بشویم به این امر؟ما کاری بکنیم که از آن انتزاعِ رضایت بشود؟باید ما خودمان را عوض کنیم.
صحیفه امام؛ج3،ص340
ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم.ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم.همین وظیفه است که امیرالمومنین(علیه السلام)در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهدو می فرماید:و کونا للظّالم خصما،وللمظلوم عونا.(4)دشمن ستمگر،و یاور پشتیبان ستمدیده باشید
ولایت فقیه؛ص37
اگر یک ملتی بخواهد مقاومت کند برای یک حرف حقی ،باید از تاریخ استفاده کند .از تاریخ اسلام استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته ؛و اینکه گذشته سرمشق هست از برای ما.حضرت سید الشهداء عدد کمی،با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدری بود،یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد،و از قوم و خویش های خود اینها هم بود؛در عین حالی که اظهار اسلام میکرد و حکومتش(به خیال خودش)حکومت اسلامی بود و خلیفة رسول اللّه(به خیال خودش بود )بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی بود که بر مقدرات یک مملکت ،بدون حق تسلط پیدا کرده است اینکه حضرت ابی عبداللّه(علیه السلام)نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این،برای این [بود]که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم.اگر یک حاکم ظالمی بر مردم مسلط شد ،علمای ملت ،دانشمندان ملت باید استنکار کنند.در عین حال که می دانست،یعنی به حسب قواعد هم معلوم بود،به حسب قواعد هم یک عده ی کمی که آن وقتی که همراهانش همه با هم بودند می گویند چهار هزار نفر بودند لکن شب آنها رفتند،یک عدد بسیار کم هفتاد_هشتاد نفری،هفتاد و دو نفری ماند،در عین حال او تکلیف می دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع؛تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عده ای که همراه خودش بود.
صحیفه امام؛ج5،ص162
ما به تبع تعالیم عالیه ی قرآن و آنچه از اسلام و سیره ی رسول اکرم و ائمه ی مسلمین به دست آوردیم و از سیره ی انبیا(چنانچه در قرآن نقل می فرماید )به دست آوردیم،آن است که مستضعفین با هم مجتع شوند و بر مستکلرین ثَوره(5)کنند و نگذارند حقوق آنها را ببرند. صحیفه امام؛ج7،ص117
خیال نکنید که اسلام که اسلام فقط این تکه است؛نماز و روزه است فقط،نیست این طور،پیغمبر هم می نشست توی مسجدش و نماز می خواند.چرا از اول عمرش تا آخر زحمت کشید،جنگ کرد،زد و خورد کرد،شکست خورد ،شکست داد تا مسائل را آن قدری که می توانست عمل کرد.امیرالمؤمنین هم همین طور،دیگران هم همین طور،صلحا هم همین طورند،اشخاص بیدار این طورند.این طور نیست که بنشینند توی مسجد و کار به این کارها نداشته باشند.بنشینند توی خانه هایشان و کار به کسی نداشته باشند؛بی طرف باشند؛کاری ما به این کارها نداریم!اگر این منطق انبیا این بود که ابراهیم نمی رفت هجمه کند بر آنها،پیغمبراین کار را نمی کرد.منطق انبیا این نیست که «اشداء»باید باشند بر کفار و بر کسانی که بر ضد بشریت هستند،بین خودشان هم رحیم باشند.و آن شدّت هم رحمت است بر آنها.
صحیفه امام؛ج19،ص140
علمای اسلام وظیفه دارند هر وقت برای اسلام و قرآن احساس خطر کردند،به مردم مُسلم گوشزد کردند،تا در پیشگاه خداوند متعال مسئول نباشند.
صحیفه امام؛ج1،ص137
این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد .به آنها گفت مگر خطر را نمی بینید؟مگر نمی بینید که اسرائیلیها دارند می زنند و می کشند و از بین می برند و انگلیس و آمریکا هم به آنها کمک می کنند،و شما نشسته اید تماشا می کنید.آخر شما باید بیدار شوید؛به فکر علاج بد بختیهای مردم باشید.مباحثه به تنهایی فایده ندارد؛مسأله گفتن به تنهایی دردها را دوا نمی کند .در شرایطی که دارند اسلام را از بین می برند،بساط اسلام را به هم می زنند،خاموش ننشینید...بیدار شوید،و به این حقایق و واقعیتها توجه کنید.به مسائل روز توجه کنید.خودتان را تا این اندازه مهمل بار نیاورید
ولایت فقیه؛ص145
اکنون که دولت غاضب اسرائیل،برای فتنه انگیزی بیشتر و تجاوز زیادتر به سرزمینهای عربی و ادامه ی دست غاصبانه در قبال صاحبان حق ،بپا خواسته و آتش حق،جنگ را چندمین بار شعله ور ساخته است،و برادران مسلمان ما در راه ریشه کردن این ماده ی فاسد و آزادی فلسطین جان بر کف نهاده در جبهه ی نبرد و میدان شرف به جنگ پرداخته اند،بر عموم دولتهای ممالک اسلامی وخصوص دوَل عربی لازم است که با توکل به خدای متعالی و تکیه بر قدرت لایزال ،همه ی قوا و نیروی خویش را بسیج ساخته به یاری مردان فداکاری که در خط اول جبهه چشم امید به ملت اسلام دوخته اند بشتابند،برای آزادی فلسطین و احیای مجد و شرف و عظمت اسلامی در این جهاد مقدس شرکت کنند.
صحیفه امام؛ج3،ص1
عموم مردم را موظف میدانیم که انحراف از مسیر اسلامی را در هر کجا که می بینند از پایین ترین تا بالا ترین مقامات بالا فاصله جلو گیری کنند.و بدین ترتیب از رشد فساد جلوگیری می شود و مجال بر عناصر نیز بسته می ماند
صحیفه امام؛ج4،ص413
ما همه امروز وظیفه داریم.امر به معروف و نهی از منکر بر همه ی مسلمین واجب است.جلوگیری از منکرات بر همه ی مسلمین واجب است.سفارش به حق که امر به معروف و نهی از منکر است بر همه ی مسلمین واجب است .شما و ما موظفیم که هم در تمام اموری که مربوط به دستگاههای اجرایی است امر به معروف کنیم.و اگر اشخاصی پیدا شود که خلا می کنند معرفی کنیم به مقاماتی که برای جلوگیری مهیا هستند.و مشکلاتی را هم تحمل کنیم.
صحیفه امام؛ج13،ص470
اکنون بر علمای اسلام و نویسندگان و دانشمندان و هنرمندان و فیلسوفان و محققان و عارفان و روشنفکرانی که از این مسائل رنج می برند و به حال اسلام و مسلمین تأسف می خورند،در هر منطقه و دارای هر مذهب و مسلکی که هستند،لازم است برای جلوگیری از این خطر عظیمکه اسلام و مسلمین گرفتار آن هستند دامن همت به کمر زنند،و با هر وسیله ی ممکن در مساجد و محافل و مجالس عمومی مسلمانان را هشدار دهند و از آنان غفلت زدایی نمایند،و آنان را برای یک نهضت عمومی اسلامی مهیا کنند.و باید بدانند که این امری است ممکن و شدنی،ولی محتاج به کوشش و فداکاری می باشد.
صحیفه امام؛ج19ص21
ما یک تکلیفی داریم ،ادا می کنیم.ما به شرط غلبه قیام نمی کنیم،ما می خواهیم یک تکلیفی ادا بکنیم.اگر غالب شدیم که نتیجه هم به دست آمده و چنانچه غالب نشدیم و کشته شدیم،انبیا هم خیلی شان،اولیا هم خیلی شان قیام می کردند و نمی توانستند به مقصد خودشان برسند.ما مکلفیم که در مقابل یک همچو ظلمی که در آستانه ی این است که اسلام را وارونه کند و کج فهمی ها اسلام را صدمه بزنند،ما میخواهیم که در مقابل یک همچو بدعتهایی اظهار نظر بکنیم،چه غالب بشویم و جه نشویم.
صحیفه امام؛ج13،ص138
عالم پر از ظلم است.ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم،باید بگیریم؛تکلیفمان است.ضرورت اسلام و قرآن[است،]تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم
صحیفه امام؛ج21،ص16

پی‌نوشت‌ها:
 

1-کنز العمال؛ج6،ص30؛بحار الانوار؛ج 72،ص38
2-«هر یک از شما سرپرست هستید هرو یک ازشما بر رعیت خود مسئولید».مسند احمد؛ج2،ص54؛بحارالانوار؛ج72،ص38
3-حدیث نبوی (ص):هر که صبح کند و به دامور مسلمانان همت نگمارد مسلمان نیست.نظیر همین حدیث از امام صادق)ع(نیز روایت شده است.اصول کافی؛کتاب الایمان و الکفر ؛باب الاهتمام بامورالمسلمین؛ج2،ص163
4-نهج البلاغه؛«نامه ی 47»
5-انقلاب با شورش مردمی.
 

شنبه 20/12/1390 - 16:59
امر به معروف و نهی از منکر
باید کوشش کنید تا طرز حکومت اسلام و رفتار حکام اسلامی رابا ملتهای مسلمان به اطلاع دنیا برسانید تا زمینه فراهم شود که حکومت عدل و انصاف به جای این حکو متهای استعمارزده که اساس آن بر ظلم و چپاولی است بر قرار شود ،اگر قشرهای جوان از هر طبقه که هستند ماهیت حکومت اسلام را که با کمال تأسف جز چند سالی در زمان پیغمبر اسلام -صلی اللّه علیه و آله-و در حکومت بسیار کوتاه امیرالمومنین-علیه السلام-جریان نداشت، بفهمند،اساس حکومتهای ظالمانه ی استعماری ومکتبهای منحرف کمونیستی و غیره،خود به خود بر چیده می شود.
صحیفه امام ج2،ص346
سید الشهدا-سلام اللّه علیه-با چند نفر از ارحامشان،از مخدّراتشان قیام کردند.چون قیام اللّه بود،اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند.در صورت ایشان کشته شد لکن اساس سلطنت را ،اساس سلطنتی که می خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی در آورد.خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غضب خلافت کردندکاین یک خطر ،کمتر از آن بود:خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند،میخواستند معنویت را به صورت طاغوت در آورند،به اسم اینکه«ما خلیفة رسول اللّه هستیم»اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی.این مهم بود.آنقدری که آین دو نفر ضرر به اسلام می خواستند بزنند یا زدند جلوتری ها آنطور نزدند.اینها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند.سلطنت بود،شرب خمر بود،قمار بود در مجالسشان.«خلیفةرسوت اللّه»و در مجلس شرب خمر؟!و باز«خلیفة رسول اللّه»نماز هم میرود در جماعت می خواند!این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود.این خطررا سید الشهداء رفع کرد.قضیه قضیهء غضب خلافت فقط نبود .قیام سید الشهداء -سلام اللّه علیه-قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود .آن سلطنت طاغوتی که اسلامرا می خواست به آن رنگ درآوردکه اگر توفیق پیدا می کردند،اسلام یک چیز دیگری می شد.اسلام میشد مثل رژیم 2500 ساله سلطنت.اسلامی که آمده بود و میخواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیم ها را به هم بزند و یک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند،می خواست «طاغوت» را بشکند و «اللّه»را به جای او بنشاند،اینها می خواستند که که اللّه را بردارند،«طاغوت»را جایش بنشانند.همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق.کشته شدن سید الشهدا-سلام اللّه علیه-شکست نبود چون قیام اللّه بود،قیام اللّه شکست ندارد.
صحیفه امام:ج8،ص9
ما موظفیم که بهانه دست این اشخاصی که غرض دارند ندهیم.هر یک خودمان را مواظبت کنیم و پاسداری از خودمان بکنیم؛وهر یکمان از رفقا فرض کنید پاسداری بکند.آقا خودش را حفظ بکند؛و مأمور حفظ شما و شماو شما هم هست.نه این است که مأموراست ،[برای]خودش؛مأمور است خودش نماز بخواند؛نخیر مأمور است که شما را وادار کند به نماز خواندن؛همه مأموریم.خودش فقط مثلا بد گوئی به مردم نکند بی جهت؛این خودش هست؛اگر شما هم کردید؛این مکلف است؛یعنی تکلیف الهی دارد به اینکه جلوی خودتان را بگیرد.امر به معروف و نهی از منکر دو اصلی است در اسلام،که همه چیز را میخواهد اصلاح کند؛یعنی با این دواصل میخواهد تمام قشرهای مسلمین را اصلاح بکند.به همه مأموریت داده،به همه،به تمام افراد زیر پرچم مأموریت داده که باید وادار کنید همه را به کارهای صحیح؛و جلوگیری کنید از کار های فاسد.اینطور نیست که شما فقط یک مأموریتی دارید ،و آن است که خودتان یک کارهای خوبی بکنید،از کار بد احتراز کنید.مأموریت زیادتر از این است،خودتان و همه را ،هم خودتان،هم همه را.و هیچ فرقی هم بین قشرها در این امر نیست که همه باید اطاعت خدا خدا بکنند،و همه باید حفظ این پاسداری را بکنند،مهم این است
صحیفه امام؛ج10؛ص111
باید کاری کرد که ملت ها هر جا هستند،ملتها بفهمند تکلیف خودشان را .اگر بخواهید و بخواهندو دانشمندها بخواهندو علمای همه ی بلاد اسلامی و دانشگاههای همه ی بلاد اسلامی بخواهند مشکله ی اسلام و ممالک اسلامی حل بشود ،باید مردم را بیدار کنند؛این مردمی که با تبلیغات چند صد ساله،به آنها باورانده بودند که نمی شود با آمریکا یا با شوروی مخالفت کرد، و الان هم باور ملتهای دیگری هست.باید اینها[را]به ایشان فهماند که میشود.
بهتر دلیل بر اینکه یک امری ممکن است ،وقوع اوست و این امر واقع شد در ایران.دولت های ذیگر،ملتهای دیگر گمان نکنند که ایران از آنها عُدّه وعِدّه بیشتر داشت خیر،شاید در عشایر عراق بیشتر از ایران اسلحه باشد،لکن مغزهای اینها را به واسطه ی تبلیغات دامنه داری که شده است،شست و شو کرده اند و از اسلام مأیوس کردها اند،و این مغز ها را پر کرده اند
از اینکه با این قدرتها نمی شود طرف شد.این چیز هائی است که با تبلیغات خود آنهاو عمّال آنهادر داخل ممالک تحقق پیدا کرده است.
باید آنهائی که در همه ی ممالک هستند ،آنهایی که دلشان برای مردم می تپد،آنهایی که به اسلام اعتقاد دارند و برای اسلام میخواهند خدمت کنند،هر کدام در محل خودشان،ملت خودشان را بیدار کنند؛تا ملت،خودشان را گم کرده اند. هرچه در ذهنشان وارد می شود،این [است]که نمی شود با این قدرتها طرف شد،اینها چه ها و چه ها خواهند کرد.باید از مغز ملت هااین«نمی شود ها»رابیرون کرد و به جای آن،«می شود ها»را گذاشت.نه،می شود این کار را کرد .
صحیفه ی امام؛ج13،ص85
تمام انبیااز صدر بشریت و بشریت ،از آن وقتی که آدم علیه السلام_آمده تا خاتم انبیا _صلی اللّه علیه و آله و سلم_تمام انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند؛فرد را فدای جامعه می کردند.ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم.ما فردی بالاتر از خود ائمه نداریم_عتیه السلام_این فردها خودشان را فدا می کردند برای جامعه.خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا را ما فرستادیم،بینات به آنها دادیم،آیات به آنها دادیم،میزان برایشان دادیم و فرستادیم لیقوم الناس بالقسط؛1(غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند،عدالت اجتماعی در بین مردم باشد،ظلمتها از بین برود،ستمگرها از بین برود،ضعفها به آنها رسیدگی بشود،قیام به قسط بشود.دنبالش هم می فرماید؛و انزلنا الحدید.تناسبِ این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید اینها انجام بگیرد؛با بینات،با میزان و با حدید.فیه باس شدید؛یعنی اگر شخصی یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند ،یک حکومتی را که حکومت عدل است،تباه کنند،با بینات با آنها باید صحبت کرد.نشنیدند،با موازین،موازین عقلی صحبت کرد.نشنیدند با حدید.
صحیفه امام؛ج 15،ص215
ای ائمه ی جمعه ی بلاد و کشورهای اسلامی،باید چه کرد؟چرا ما به این روز نشانده شدیم که آمریکا از آن ور دنیا بیاید و مقدرات علمای اسلام را تعیین کند...ما نباید از تاریخ رسول اللّه عبرت بگیریم؟یک نفر آدم پا شد و همچو کارهایی کرد.ما نباید از تاریخ عالم عبرت بگیریم که یک نفر موسی پا شد و با فرعون چه کرد؟ما باید عبرت بگیریم.آقا آن روز پیغمبر اکرم عده ای همراهش نبود،خودش بود و خدش با همه ی دشمنها،حتی عشیره ی خودش دشمنش
بودند.لکن اتکال به خدا،توجه به او ،فنای در او کار را پیش برد.نمی شود که انسان هم خود پرست باشد هم خدا پرست.نمی شود که انسان هم منافع خودش را ملاحظه کند و هم منافع اسلام.باید یکی از این دو تا باشد،یا باید الهی باشد یا شیطانی،این دو راه است.شما علاج بکنید مردم را به اینکه از این هواهای نفسانی بیرون بروند.
صحیفه امام؛ج17،ص209
آنهایی که به ما اشکال می کنند که شما چرا سازش نمی کنید با این قدرتهای فاسد،آنها از باب این که همه چیز را با چشم مادی ملاحظه می کنند،با چشم طبیعی حل و فصل اشیا را می کنند.آنها نمی انند که انبیای خدا چه رویه ای داشتند؟با ظالم چگونه برخورد می کردند؟یا میدانند و خودشان را به کوری و کری می زنند؟سازش با ظالم ،ظلم بر مظلومین است،سازش با ابر قدرتها،ظلم بشر است.آنهایی که به ما می گویند سازش کنید،آنها یا جاهل هستند یا مزدور.سازش با ظلم،یعنی اینکه دست ظالم را باز کن تا ظلم کند.این خلاف رأی تمام انبیاست.انبیای عظام،تا آنجا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر بزدایند،به موعظه ،به نصیحت،به امر به معروف،به نهی از منکر،به انزلنا الحدید فیه باس شدید،2(«آخر الدواءالکی»3(بعد از آنکه موعظه نشد،نصیحت نشد،آخر دوا این است که داغش کنند.
شمشیر آخر دو است.
صحیفه امام؛ج18،ص500
برای تحقق اهداف اسلامی،که در مقدمه آن کوتاه کردن دست قدرتمندان منحرف و مخالف اسلام از کشورهای اسلامی و رفع موانع داخلی و خارجی می باشد،همت گمارند؛و با احزاب و حکومتها و گروهها و اشخاصی که با نهضت های اسلامی ،که بحمد اللّه تعالی در آستانه ی رشد و شکل گیری است،مخالفند مقابله نموده،و مبارزه با آنها را تا سرتا سر جهان سر لوحه ی برنامه هایخودقراردهند؛ومطمئن باشند که با وعده ی صریح خداوند تعالی،توفیق پیشرفت حاصل شود و مظلومان از دست ستمگران نجات یابند.
صحیفه امام؛ج19،ص22

پی‌نوشت‌ها:
 

1-اشاره به آیه ی 25 سوره ی حدید:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم و انزلنا معهم الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب انّا اللّه قویّ العزیز»همانا ما پیامبران خود را با ادله و معجزات فرستادیمو برایشان کتاب و میزان و عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را ،که در آن سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است،برای حفظ عدالت آفریدیم تا خدا بداند که چه کسی با ایمان قبلی ،او و رسولانش را یاری خواهد کرد،همانا خدا قوی و مقتدر است
2-سوره حدید آیه 25:آهن را)آفریدیم و(فرو فرستادیم که در آنسختی فراوان است
3-داغ کردن،آخرین راه درمان است

شنبه 20/12/1390 - 16:58
امر به معروف و نهی از منکر

امام خمینی(رحمت الله علیه)می فرمایند:
 

یاگیری شرایط امر به معروف ونهی از منکر و موارد وجوب و جواز و عدم آن واجب است تا در امر و نهی خود،مرتکب منکر نشود.(1)
اگر امر و نهی در موردی نسبت به بعضی باعث ضعف وسستی دین(هر چند نزد غیر او)شود،جایز نیست،بویژه اگر فقط احتمال تأثیر در بین باشد مگر اینکه مورد،با اهمیت و مهم باشد،و پیداست که موارد فرق می کند(2)
گمان به بی تأثیری هرچند قوی باشد،موجب سقوط وجوب نیست،پس هر گاه احتمال قابل اعتنا پیش عقلا در بین باشد،واجب است.(3)
اگر سکوت علمای دین و پیشوایان مذهب موجب تقویت و تأیید ظالم باشد«العیاذ باللّه»سکوت آنان حرام و اظهار حقایق بر آنان واجب است،هر چند در از بین بردن ستم مؤثر نباشد.(4)
وجوب یادگیری شرایط امر ونهی از دیدگاه امام خمینی(رحمت اللّه علیه)
یاگیری شرایط امر به معروف ونهی از منکر و موارد وجوب و جواز و عدم آن واجب است تا در امر و نهی خود،مرتکب منکر نشود.(5)
گمان به بی تأثیری هرچند قوی باشد،موجب سقوط وجوب نیست،پس هر گاه احتمال قابل اعتنا پیش عقلا در بین باشد،واجب است.(6)
اگر سکوت علمای دین و پیشوایان مذهب موجب تقویت و تأیید ظالم باشد«العیاذ باللّه»سکوت آنان حرام و اظهار حقایق بر آنان واجب است،هر چند در از بین بردن ستم مؤثر نباشد.(7)

پی نوشت ها :
 

(1)تحریر الوسیله؛ج1،ص428
(2)تحریر الوسیله؛ج1،ص429
(3)تحریر الوسیله؛ج1،ص429
(4)تحریر الوسیله؛ج1،ص434
(5)تحریر الوسیله؛ج1،ص429
(6)تحریر الوسیله؛ج1،ص429
(7)تحریر الوسیله؛ج1،ص434
 

منبع:تحریر الوسیله
شنبه 20/12/1390 - 16:58
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده: مرتضى رستگار




 

ج. اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)
 

«در بینش توحیدى اسلام «بشریت‏» داراى یك جوهر است... اسلام با نفى تعصب‏هاى نژادى و قومى و تاكید بر جهان منشى به عنوان یك نظام كامل الهى، زمینه بسیارى از كژاندیشى‏ها و تنگ‏نظرى‏ها را از میان برد» . (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهم‏ترین سبب‏ها و عوامل رشد و شكوفایى اسلام به حساب آورد. حضور گسترده اهل كتاب در جوامع اسلامى و مذاكرات و مباحث و گفت‏وگوهایى كه علماى آن‏ها با ائمه علیهم السلام و اصحاب آنان داشته‏اند. شاهد مدعاى ماست. بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیكى و عدل است كه خداوند فرموده است:
«لا ینهاكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فى الدین و لم یخرجوكم من دیاركم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین‏» (26) خدا شما را از نیكى كردن و رعایت عدالت نسبت‏به كسانى كه در امر دین با شما پیكار نكردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى‏كند چرا كه خداوند دادگران را دوست دارد» .
اندكى تامل و دقت در آیه شریفه مسلمانان را به سوى این حقیقت كه غیرمسلمانان اعم از كافران و مشركان و پیروان دیگر ادیان بر دو دسته‏اند، هدایت مى‏كند. دسته اول كسانى كه در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر كشورها زندگى مى‏كنند و كارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند. سفارش قرآن كریم این است كه به آنان نیكى كنید و نسبت‏به آن‏ها به عدالت رفتار كنید، اما دسته دوم كسانى هستند كه علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مى‏كنند. در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است: «و لاتجادلوا ا هل الكتاب الا بالتى هى احسن‏» (27) «و جادلهم بالتى هى احسن‏» (28) جدال احسن، فرصتى است‏براى اینان، باشد كه هدایت‏بشوند، اما اگر عمل و رفتار این‏ها موجب فساد در زمین شد و قصد كوتاه آمدن هم ندارند آیا باز هم باید برخورد مسامحه‏كارانه داشته باشیم.
علامه ملامحمد مهدى نراقى مى‏فرمایند: «ثم ینبغى الا یتواضع للمتكبرین، اذ الانكسار و التذلل لمن یتكبر و یتعذر مع كونه من التخاس، و المذلة المذمومة یوجب اضلال هذا المتكبر، و تقریره على تكبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تكبروا علیه ربما تنبه و ترك التكبر... و لذا قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: اذا رایتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رایتم المتكبرین فتكبرو علیهم فان ذلك لهم مذلة و صغار; (29)
سزاوار است كه متكبران را تواضع نكنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متكبر علاوه بر این كه تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تكبر متكبر مى‏شود و وقتى مردم براى او تواضع نكنند و بر او تكبر نمایند بسا كه متنبه شود و تكبر را رها كند. به همین جهت رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: هر گاه متواضعان امت مرا ببینید براى ایشان تواضع كنید و هرگاه متكبران را ببینید بر آن‏ها تكبر كنید كه این باعث ذلت و كوچكى آن‏هاست‏» .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است كه علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشته‏اند و لذا نه تنها هیچ گونه كوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلكه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مى‏باشد; یعنى باید با تكبر و از موضع قدرت با آن‏ها برخورد شود. البته اسلام به این حد اكتفا نكرده و لعن و نفرین این گروه از كفار و مشركان را جایز، بلكه مستحب مى‏داند. ملا مهدى نراقى در این باره مى‏فرمایند: «و اما اللعن فلا ریب فى كونه مذموما لانه عبارة عن الطرد و الابعاد من الله تعالى... و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الكافرین، و الظالمین، و الفاسقین كما ورد فى القرآن... و ما قیل من عدم جواز ذلك الا على من تثبت لعنه فى الشرع كفرعون و ابى‏جهل و... كلام ینبغى ان یطوى و لا یروى; اذ المستفاد من كلام الله عزوجل و كلام رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم و كلام ائمتنا الراشدین علیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها ان اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من احب العبادات، و اقرب القربات. قال الله سبحانه: «ان الذین كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك علیهم لعنة الله و الملائكة و ; (31)
و اما لعن شكى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور كردن از خداى تعالى... لعنى كه شرع مقدس تجویز كرده لعن بر كافران، ظالمان و فاسقان است چنان كه در قرآن وارد شده است. این كه بعضى گفته‏اند: لعن كسى جایز نیست، مگر این كه لعن او از طرف شرع ثابت‏شده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و... سخنى است كه قابل قبول نمى‏باشد، زیرا آنچه از كلام خداى - عزوجل - استفاده مى‏شود این است كه لعن بعضى از منكران و معاندان از محبوب‏ترین عبادات و بهترین راه‏هاى تقرب به خداى تعالى است. خداوند سبحان مى‏فرماید: كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنیا رفتند، لعنت‏خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد» .
ملا مهدى نراقى رحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وسلم و ائمه طاهرین علیهم السلام كه افراد و یا گروه هایى را لعن كرده‏اند استشهاد كرده و در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏كند: «و بالجملة اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالكفر و الفسوق جائز، بل مستحب; لعن سران ستم و گمراهى و كسانى كه در راه گسترش كفر و عصیان تلاش مى‏كنند جایز، بلكه مستحب است‏» .
قرآن كریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئه‏گر صریحا بیان مى‏دارد، آن جا كه مى‏فرماید:
«قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بیننا و بینكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لك‏» (32) براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم [مشرك] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما نسبت‏به شما كافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشكار شده است تا آن زمان كه به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم كه به پدرش [ عمویش آذر] گفت كه براى تو آمرزش طلب مى‏كنم‏» .
ابراهیم علیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا كه به پدرش [عمویش ] وعده طلب آمرزش داد; یعنى حتى به كفار و عده استغفار هم ندهید، كارى كه ابراهیم علیه السلام كرد. البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش پیش از اظهار كفر از سوى عمویش آذر بود. قرآن در جاى دیگرى مى‏فرماید: «فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه‏» (33) هنگامى كه براى او روشن شد كه وى [عمویش آذر] دشمن خداست از او بى‏زارى جست‏» .
آیات دیگرى كه درباره منافقان و برخى از اهل كتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وسلم درباره آنان، بحث مستقلى مى‏طلبد.

تسامح در حوزه فقه
 

شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشه‏هاى خود استفاده مى‏كنند و به طور كلى رفع موانع فعالیت‏هاى فرهنگى اعم از سخنرانى‏ها و برگزارى مجالس، انتشار كتاب و مطبوعات، فیلم و... و مخالفت‏با هر نوع برخورد فیزیكى در این زمینه، دفاع از آزادى و... را خواستارند. این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسك مى‏كنند:
«و ما جعل علیكم فى الدین من حرج‏» (34) ، «یرید الله بكم الیسر و لایرید بكم العسر» (35) ، «لا یكلف الله نفسا الا وسعها» (36) و «ما یرید الله لیجعل علیكم من حرج‏» (37)
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وسلم فرموده است: «بعثت على الشریعة السمحة السهلة‏» ، (38) «دین محمد حنیف‏» (39)
«لم یرسلنى الله بالرهبانیة و لكن بعثنى بالحنیفیة السمحة‏» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مى‏باشد.
از جمله فقیهانى كه به طور دقیق و موشكافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است محقق فاضل ملا احمد نراقى است. وى این بحث را در كتاب عوائد الایام مفصل مطرح مى‏فرمایند. ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحث‏به اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مى‏پردازیم. ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحث‏به بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى كرده، مى‏فرماید: «آنچه كه عقل و اجماع بر آن قائم شده این است كه تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبت‏به بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است كه از وسع و طاقت افراد خارج و تكلیف به مالایطاق باشد» .
از آیات نیز به آنچه كه قبلا ذكر كردیم استناد مى‏كنند و از اخبار هجده روایت را ذكر كرده كه در واقع مواردى از استشهادات ائمه علیهم السلام به قاعده فوق مى‏باشد. محقق نراقى سپس به ذكر معانى شش‏گانه: طاقة، سعة، استطاعة، اصر، حرج و عسر مى‏پردازند و مراتب هر یك را بیان مى‏دارند. (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏كند: «مقتضاى ظواهر آنچه كه از ادله گفتیم این است كه عسر و حرج راسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است‏» .
ایشان دو سؤال را مطرح مى‏كنند كه موجب اخلال در نتیجه فوق مى‏باشد و مسیر جدیدى را براى بحث‏باز مى‏كنند كه عبارت اند از:
1. انتفاء عسر و حرج عموما چگونه با تكالیف سخت و احكام مشكلى كه عرف شكى در عسر و حرج بودن آن‏ها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و...
2. شارع مقدس در بسیارى از تكالیف راضى به كم‏ترین مشقتى براى مكلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تكالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمه علیهم السلام آن را نفى نكرده‏اند. (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تاویلاتى كه فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح كرده‏اند پرداخته و تمام آن‏ها را نقد مى‏كند و نتیجه‏گیرى مى‏كند كه: «و التحقیق انه لا حاجة الى ارتكاب امثال هذه التاویلات و التوجیهات، بل الامر فى قاعدة نفى العسر و الحرج كما فى سائر العمومات المخصصة الواردة فى الكتاب الكریم، و الاخبار الواردة فى الشرع القویم، فان ادلة نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما كلیة لانهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم; (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است كه خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تكالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: «و قد ورد فى الشرع التكلیف ببعض الامور الشاقة، و التكالیف الصعبة ایضا» .
اشكال: تكالیف شاقه و سخت در اسلام یكى دو تا نیستند و اگر همه آن‏ها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج كنیم تخصیص كثیر لازم مى‏آید.
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات كثیر كم نیست، بلكه امرى شایع در ادله احكام مى‏باشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد. بنابراین نتیجه آن كه قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج - مادامى كه مخصصى نباشد - عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مى‏كنیم و تمام تكالیف شاقه از این باب هستند. (44)
اما پاسخ به سؤال دوم كه ائمه علیهم السلام در بعضى از امور راضى به كم‏ترین مشقتى نبوده‏اند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى كرده‏اند. این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیت‏بعضى از اشیاء است‏به قول خداوند متعال كه «قل لا اجد..» . (45) .
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اول رحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مى‏فرماید. (46)
نتیجه آن كه دین اسلام به خودى خود شریعت‏سمحه و سهله است اما نه این كه ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه كنیم.
نكته دیگر مشهود در كلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیكى با افراد و گروه‏ها بود كه باید گفت كه اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است. محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبت‏براى فقیه ثابت دانسته و ادله‏اى نیز بر آن اقامه مى‏كند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصرغیبت‏بر فقیه جامع الشرائط واجب مى‏داند: «و هل ذلك [ثبوت الولایة] لهم على سبیل الوجوب او الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایة [ كه خود ایشان هم جزء قائلین است] الاول [ یعنى الوجوب] حیث استدلوا باطلاقات الاوامر، و بافضاء ترك الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعدة الناس لهم و هو كذلك; (47) ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است كه اگر حدود ترك شوند جامعه را فساد مى‏گیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى كنند» . عقل آدمى نیز به این حكم مى‏كند كه اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است كه جامعه اسلامى به لجن كشیده شود و امنیت رنگ بازد.
اگر واقعا در این گونه امور كه زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مى‏كند و فساد جامعه را به دنبال دارد تسامحى در كار بود حداقل در صدر اسلام نسبت‏به مسجد سازى اعمال مى‏شد; در آیه كریمه مى‏خوانیم: «والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنى . و الله یشهد انهم لكاذبون. لا تقم فیه ابدا» (48)
[گروهى دیگر از آن‏ها] كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت ] كفر و تفرقه‏افكنى میان مؤمنان و كمین‏گاهى براى كسى كه از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه كرده بود آن‏ها سوگند یاد مى‏كنند كه جز نیكى نظرى نداشته‏ایم، اما خداوند گواهى مى‏دهد كه آن‏ها دروغ‏گو هستند. هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست‏» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوش‏آیندى انسان‏ها از تمام احكام نیست و نفى كامل هر گونه مشقت در احكام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور كه گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست و استاد شهید مطهرى مى‏فرمایند: «[پیغمبر اكرم] در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشت‏بود. گذشت‏هاى بزرگ و تاریخى‏اش یكى از علل پیش‏رفتش بود، اما در مسائل اصولى و عمومى آن‏جا كه حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى‏داد و دیگر جاى گذشت نمى‏دانست. پس از فتح مكه و پیروزى بر قریش تمام بدى‏هایى كه قریش در طول یست‏سال نسبت‏به خود او مرتكب شده بودند نادیده گرفت... اما در همان فتح مكه زنى از قبیله بنى‏مخزوم مرتكب سرقت‏شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن كه از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مى‏كردند سخت‏به تكاپو افتادند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم از اجراى حد صرف‏نظر كند. بعضى از محترمین صحابه را به فاعت‏برانگیختند. رنگ رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى‏توان به خاطر افراد تعطیل كرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى كرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهت‏سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون الهى تبعیض مى‏كردند. هر گاه یكى از اقویا مرتكب جرم مى‏شد معاف مى‏شد و اگر ضعیف و زیردستى مرتكب مى‏شد مجازات مى‏گشت. سوگند به خدایى كه جانم در دست اوست در اجراى [عدل] درباره هیچ كس سستى نمى‏كنم، هر چند از نزدیك‏ترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)

نتیجه
 

اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تاكید مى‏كند اما در دفاع از حقانیت‏خود و اجراى حدود و احكام الهى و حفظ ارزش‏هاى اسلامى هیچ گونه تسامحى نمى‏ورزد و ایستادگى در برابر توطئه‏ها و دشمنى‏ها را بالاترین ارزش‏ها مى‏داند.
امید آن كه توانسته باشم در این كوتاه سخن حق مطلب را ادا كرده باشم. از خداوند متعال مى‏خواهم كه به ما توفیق شناخت هر چه بیشتر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشت‏برین در كنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید. ان شاء الله.

پی نوشت ها :
 

25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس.
26) سوره ممتحنه (60)، آیه 8 .
27) سوره عنكبوت (29)، آیه 46.
28) سوره نحل (16)، آیه 125.
29) جامع السعادات، ج 1، ص 399.
30) سوره بقره (2)، آیه 161.
31) همان، صص 353- 352; و ر.ك: معراج السعادة، ص 261.
32) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
33) سوره توبه (9)، آیه 114.
34) سوره حج (22)، آیه 78: و در دین [اسلام] كار سنگین و سختى بر شما قرار نداد.
35) سوره بقره (2)، آیه 185: خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را.
36) سوره بقره (2)، آیه 286: خداوند هیچ كس را جز به اندازه تواناییش تكلیف نمى‏كند.
37) سوره مائده (5)، آیه 6: خداوند نمى‏خواهد براى شما سختى قرار دهد.
38) كافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شده‏ام بر شریعت‏سهل و آسان.
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمد صلى الله علیه و آله مستقیم است.
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشه‏گیرى و انزوا نفرستاده است، بلكه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شده‏ام.
41) عوائد الایام، (تحقیق مركز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، مركز النشر، 1375)، صص 181- 186.
42) همان، ص 187.
43) همان، ص 192.
44) همان، ص 193.
45) سوره انعام (6)، آیه 145.
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123.
47) همان، ص 553 و ر.ك: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16.
48) سوره توبه (9)، آیه 108- 107.
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257; صحیح مسلم، ج 5، ص 114
 

منبع:WWW.NARAQI.COM
شنبه 20/12/1390 - 16:58
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده:مرتضى رستگار




 

مقدمه
 

«تساهل و تسامح‏» از جمله مباحثى است كه در سال‏هاى اخیر بسیارى از اندیشمندان، نویسندگان و ارباب مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضع‏گیرى‏هاى متفاوتى در این زمینه داشته‏اند. شمارى از روشنفكران به پیروى از اندیشه‏هاى غربى و بدون تامل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمین و انگیزه غربى‏ها ازدامن زدن به آن در جامعه‏ى اسلامى تلاش مى‏كنند تا آن را در همه زمینه‏ها و بدون هیچ حد و مرزى جارى و سارى سازند.

معناى لغوى
 

تساهل از ریشه: سهل، السین و الهاء و اللام اصل واحد یدل على لین و خلاف حزونة.
خذژخحذچذحرح برح تسامح از ریشه: سمح ، السین و المیم و الحاء اصل یدل على سلاسة و سهولة. (1)
تساهل الرجلان: تسامحا و تلانیا.
سامحه فى الامر و بالامر : ساهله و لاینه و وافقه على مطلوبه. (2)
تساهل: سهل گرفتن بر یكدیگر ، آسان گرفتن ، به نرمى رفتار كردن و سهل انگارى.
تسامح: آسان گرفتن و مدارا كردن ، كوتاهى كردن ، فروگذار كردن ، سهل انگارى. (3)
همان طورى كه ملاحظه مى‏شود این دو لفظ مترادف و داراى یك معنا است و همراهى این دو لفظ نوعى تنوع در كلام است. واژه دیگرى كه در عربى به معناى تساهل و تسامح مى‏باشد واژه‏ى «تهاون‏» و «مداهنه‏» است:
والمداهنة و الادهان: المصانعة و اللین... و قال الفراء... و فى تنزیل العزیز « ودوا لو تدهن فیدهنون‏» ودوا لو تلین فى دینكم فیلینون. قال ابوالهیثم: اى ودوا لو تصانعهم فى الدین فیصانعوك‏» (4)
المداهنة: ان‏ترى منكرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتكبه ، او جانب غیره ، او لقلة المبالاة بالدین‏» . (5)
براساس تعریفى كه پیش‏تر خواندیم مداهنه به معناى سازش‏كارى، نرمى و ملایمت در دین و دم‏فروبستن انسان در برابر منكرات است.
كلمه غربى «تولرانس‏» [Tolerance] كه به معناى تحمل، پذیرش و به دوش كشیدن است ، و امروزه بیش‏تر در بى‏قیدى، رهاسازى، بى‏تفاوتى و سازش كارى به كار مى‏رود ، همین معنا را دارد. (6)

معناى اصطلاحى
 

در تساهل و تسامح كنونى رویارویى و دو سویه بودن نهفته است و در حقیقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد، اگر او آسان‏گیر و اهل گذشت ‏باشد به نرمى با او رفتار مى‏شود و دو طرف باید از این ویژگى برخوردار باشند، ولى «سمحة‏» و «سهله‏» اى كه روایات از آن سخن گفته‏اند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است. اسلام از پیروان خود مى‏خواهد تا برخورد كریمانه با دیگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را همیشه و در همه حال در خود زنده نگهدارند اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد. البته این نحوه از تسامح به معناى پذیرش باطل نیست، بلكه به معناى ظرفیت‏ها و حدود عقل و ادراك افراد و واقع بینى در مقام عمل و تربیت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى دیگر است، زیرا ممكن است كسانى حق را درست نفهمیده باشند و براى درك حقیقت نیازمند مجال و فرصت‏باشند. (7)

تساهل منفى و تساهل مثبت
 

در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر «تساهل منفى‏» [سلبى] به عدم مداخله در امور مردم و رها كردن مردم به حال خودشان معنا شده است. بر پایه این نظر هر فرد در ارتباط با مسائل مختلف زندگى، گزینش‏ها و تصمیم‏گیرى‏ها كاملا آزاد است و كسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى دیگرى ندارد. این نظریه كه از سوى «جان لاك‏» فیلسوف انگلیسى [در سال 1685 م.] مطرح شد، از سلطه تحدید كننده قانون طبیعى خارج شده و ماهیتى بشرى و مبنایى كاملا عقلانى به خود گرفته است. بر پایه‏ى این نظر بود كه تساهل مثبت [ایجابى] شكل گرفت.تساهل مثبت‏ به پشتیبانى از حقوق و آزادى‏هاى مردم براى دست‏یابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان به ویژه اقلیت‏ها از فرصت‏هاى برابر در جامعه است. در سایه به كارگیرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى كه از سوى دولت ارائه مى‏شود از امكانات موجود در جامعه بهره‏مند شوند. (8)
در تبیین این دو مفهوم به همین مقدار اكتفا مى‏كنیم و بحث و بررسى بیشتر را به وقت مناسب وامى‏گذاریم.

تاریخچه بحث
 

تساهل و تسامح از جمله مباحثى است كه به طور گسترده طى چند قرن اخیر در فلسفه سیاسى مغرب زمین مطرح شده است. شروع نهضت اصلاح دینى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانین و حاكمیت كلیسا، نارسایى مفاهیم موجود در انجیل، فقدان فقه حكومتى، اصرار ارباب كلیسا بر حجیت‏برداشت‏هاى مخدوش خود [كه تعارض علم و دین را به دنبال داشت ] و... زمینه به وجود آمدن مكاتب جدیدى را فراهم آورد. از جمله: سكولاریسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و... تساهل و تسامح نیز در چنین محیطى رشد كرد. «این تفكر در غرب با انگیزه‏هاى اقتصادى و سیاسى پدید آمد، سرمایه‏داران و كارخانه‏داران بزرگ انگلیسى بدون هیچ نگه‏داشت‏حد و مرز اخلاقى و دینى و رها از هر قیدى بازار و تلاش‏هاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولت‏هاى اروپایى نیز هیچ گونه نظارتى بر تلاش‏هاى آنان نمى‏كردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس‏» (یا تسامح) مى‏دانستند... از این روى بسیارى بر این باورند كه هیچ عاملى به اندازه نظام سرمایه دارى از اندیشه تسامح و تساهل سود نبرده است‏» . (9)
جان لاك فیلسوف پرآوازه انگلیسى در سال (1685 م - 1064 ه) در رساله‏اى با عنوان «مكتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده این مفهوم پرداخت و بابیان این معنى كه دولت وكلیسا و افراد نباید در كار یكدیگر مداخله كنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارائه كرد. به اعتقاد لاك مردم باید از دخالت در افكار ، عقاید ، شیوه زندگى ، علایق فرهنگى و آیین عبادت خوددارى كنند و این امر دولت و كلیسا را به طور متقابل در بر مى‏گیرد. (10)
از آن جا كه هدف ما در این نوشتار بررسى بیشتر نظریات جان لاك نیست‏به اجمال به موضوع مورد بحث مى‏پردازیم:
«در نظریه تساهل دینى تلاش مى‏شود نقش و اهمیت اجتماعى دین و تاثیر مذهب به عنوان یكى از مهم‏ترین عوامل تعیین كننده خط سیر زندگى انسان به حداقل ممكن برسد و دین به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظریه تساهل سیاسى از هر گونه دخالت دین در سیاست جلوگیرى نموده و این امر جنبه قانونى به خود بگیرد» . (11)
تاریخ تساهل و تسامح و سمحه و سهله‏اى كه اسلام از آن سخن مى‏گوید به صدر اسلام برمى‏گردد. سیره عملى نبى مكرم اسلام صلى الله علیه و آله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام و اخبار و احادیث رسیده از آنان شاهد این سخن است. حضرت مى‏فرمایند:
«ان الله تعالى یحب الرفق و یعطى علیه ما لا یعطى على العنف; (12) خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن چیزهایى عطا مى‏كند كه به درشتى و نامهربانى نمى‏دهد» .
امام على علیه السلام مى‏فرمایند: « سلامة الدین و الدنیا فى مداراة الناس; (13) سلامتى دین و دنیا در مردم دارى است‏» .
برخورد به دور از تكلف وكریمانه اسلام با پیروان دیگر ادیان و نیز با كافران و مشركان معاند امر پوشیده‏اى نیست. در جریان فتح مكه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تمام بدى‏هاى قریش را در بیست‏سال دوران بعثت و دشمنى‏هاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان نادیده گرفت و همه را در كمال بزرگوارى و كرامت‏ بخشید و فرمود: « اذهبوا فانتم الطلقاء» . (14) موارد بسیار دیگرى در سراسر زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام وجود دارد كه تاریخ، آن را ثبت كرده است.
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى این دو واژه و نگاهى گذرا به سیر تاریخى آن در غرب و شرق، اینك به طرح این بحث از منظر فاضلین نراقى - رحمة الله علیهما - مى‏پردازیم. این دو عالم بزرگ شیعى، علامه ملا مهدى نراقى رحمه الله و محقق فاضل ملا احمد نراقى رحمه الله از مرزبانان فكرى شیعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضیلت نورافشانى مى‏كنند. همت‏بلند و تلاش خستگى‏ناپذیر این پدر و پسر در عرصه‏هاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى كه آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به میراث گذاشتند، اما متاسفانه به تعبیر بسیارى از بزرگان در میان ما ناشناخته‏اند. پژوهش در آثار و افكار و اندیشه‏هاى این دو عالم بزرگ از بایسته‏هاى عصر ماست. ما نیز به سهم و وظیفه خود و با توان بسیار اندك علمى در مقابل آن دو دریاى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غیرت دینى از منظر فاضلین نراقى رحمه الله‏» مى‏پردازیم. تسامح و غیرت دینى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مى‏باشد كه ما حوزه اخلاق را در سه بخش اخلاق فردى، اجتماعى و بین المللى مطرح مى‏كنیم:

الف) اخلاق فردى
 

در مكتب اسلام، كسب فضایل اخلاقى و رسیدن به كمال هدف از آفرینش انسان معرفى شده است‏بنابراین انسان‏ها براى رسیدن به كمال، باید در جهت كسب صفاتى نظیر: غیرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و... تلاش نمایند. از طرف دیگر رذایل و صفات زشتى را كه در جهت مخالف كمال است، نظیر: بى غیرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و.. از خود دفع نمایند. اجمالا این كه هدف ما در این جهان باید كسب سعادت واقعى; یعنى آسایش در سراى دیگر باشد و نسبت‏به دنیا و امور دنیایى كه به سهل‏گیرى در مورد آن سفارش شده راه تساهل در پیش بگیریم. سیر اجمالى در دو كتاب گران سنگ «جامع السعادات‏» و «معراج السعادة‏» هر جوینده سعادت را به این نتیجه رهنمون مى‏سازد.
در این جا به ذكر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اكتفا مى‏كنیم:

1. غیرت
 

غیرت است كه «مقتضى الغیرة و الحمیة فى الدین ان یجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعین... و یسعى فى ترویجه و نشر احكامه، و یبالغ فى تبیین حلاله و حرامه، و لا یتسامح فى الامر بالمعروف و النهى عن المنكر» ; (15)
«اما غیرت و حمیت در دین، آن است كه دین را از بدعت‏بدعت‏گذاران حفظ كند و... در ترویج احكام دین جدیت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسائل حلال و حرام نهایت تلاش را بكند و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه نكند» . (16)
ملا مهدى نراقى رحمه الله در عكس موضوع; یعنى (بى غیرتى) مى‏فرماید: «عدم الغیرة و الحمیة فى محافظة ما یلزم محافظته من الدین و العرض و الاولاد و الاموال ، و هو من نتایج صغر النفس و ضعفها، و من المهلكات العظیمة‏» ; (17)
«بى غیرتى و بى حمیتى، كوتاهى واهمال در محافظت آنچه حفظ آن لازم است از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض از مهلكات عظیمه و صفات خبیثه است‏» . (18)

2. غضب
 

علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبیه به سه دسته تقسیم كرده، مى‏فرمایند: «افراط در خشم این است كه این صفت چنان بر آدمى چیره شود كه از اطاعت عقل و شرع بیرون رود و فكر و بصیرتى برایش باقى نماند و تفریط این است كه این قوه [خشم] را فاقد باشد یا به قدرى در او ضعیف شود كه در مواردى كه شرعا و عقلا غضب لازم است هیچ غضب نكند. واعتدال این است كه غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد» . (19) ملا مهدى نراقى رحمه الله در پایان نتیجه‏گیرى كرده مى‏گوید: «این گونه غضب نیكوست; زیرا «اذا الغضب لله لا لنفسك اذا امرك بان تغضب عن مشاهدة المنكر; (20) خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زیرا خداوند فرمان داده كه با دیدن زشتى‏ها خشمگین شوى‏» . (21)
نتیجه آن كه روایات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نیست، بلكه خشم و غضبى كه براى خدا و در راه احیاى دین و پاسدارى از ارزش‏ها باشد «خشم مقدس‏» است.

3. امر به معروف و نهى از منكر
 

ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با این دو فریضه الهى مطرح مى‏كند و آن را وظیفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مى‏داند. ایشان هر گونه مسامحه و تساهل در این دو فریضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و... دانسته مى‏گوید: «التهاون و المداهنة فى الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و هو ناش اما من ضعف النفس و صغرها، او من الطمع المالى ممن یسامحه; (22) تسامح در امر به معروف و نهى از منكر از چند چیز ناشى مى‏شود، از ضعف و حقارت نفس یا به دلیل طمع مالى به فرد مورد مسامحه قرار گرفته‏» .
ملا مهدى نراقى در ادامه به پیامدهایى كه از ترك این دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منكر) پدید مى‏آید پرداخته مى‏گوید: «و هو من المهلكات التى یعم فسادها و ضرها، و یسرى الى معظم الناس اثرها و شرها، كیف و لو طوى بساط الامر بالمعروف و النهى عن المنكر اضمحلت الدیانة.... قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: ان الله تعالى لیبغض المؤمن الضعیف الذى لا دین له، فقیل له: و ما المؤمن الضعیف الذى لا دین له؟ قال: الذى لاینهى عن المنكر.
و قیل له صلى الله علیه و آله وسلم: اتهلك القریة و فیها الصالحون؟ قال: نعم قیل: لم یا رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم؟ قال: بتهاونهم و سكوتهم عن معاصى الله; (23)
سستى و مسامحه در این دو فریضه از مهلكاتى است كه فساد و زیانش فراگیر و شرش به همه مردم سرایت مى‏كند، زیرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر برچیده شود، دین و آیین الهى برچیده مى‏شود. رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مؤمن ضعیفى كه دین ندارد غضب مى‏كند. پرسیدند: مؤمن ضعیف كیست؟ فرمود: كسى كه نهى از منكر نمى‏كند. به پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم گفته شد: آیا سرزمینى كه در آن مردمى صالح باشند ممكن است‏به هلاكت و نابودى افتد؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه یا رسول الله؟
فرمود: به سبب سستى و سكوتشان در برابر معاصى خدا» .
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منكرات عظیم، نظیر: بدعت در دین، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و... بر هر فرد مسلمانى واجب مى‏دانند كه جهت اصلاح خود و دیگران امر به معروف و نهى از منكر كند. بخشى از كلام ایشان قابل تامل و دقت است:
«فلو امكن لمؤمن دین ان یغیر هذه المنكرات كلا، او بعضا بالاحتساب فلیس له ان یقعد فى بیته، بل یجب علیه الخروج للنهى و التعلیم و...; (24) پس اگر براى مؤمن دین دارى ممكن باشد كه همه یا بعضى از این منكرات را دفع و منع نماید نباید در خانه بنشیند، بلكه بر او واجب است كه براى بازداشتن و تعلیم و آشنا كردن مردم از خانه بیرون آید» .
این بخش از سخنان ایشان ذهن و وجدان خواننده را به یك دید تطبیقى نسبت‏به منكراتى كه در جامعه وجود دارد متوجه مى‏سازد و انسان‏هاى غیور را به نوعى شورش علیه منكرات دعوت مى‏نماید.
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نیز آشكارا انسان‏ها را به عدالت و ستیز علیه ظلم و استبداد و بى عدالتى‏هاى شایع در آن زمان دعوت مى‏كند و در واقع این مباحث نراقى رحمه الله نوعى صدور اندیشه را در پى دارد.

ب. اخلاق اجتماعى
 

در محیط خانواده و كار و... امور و رفتارمان نسبت ‏به دیگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبت ‏به فرزندان ، مدیر نسبت‏ به كارمندان و... با توجه به اختلاف موارد، نظر كلى و اجمالى اسلام این است كه گاهى باید سخت‏گیرى و گاهى باید تغافل و چشم پوشى كرد تا كار غلط و اشتباه به عنوان یك جریان عادى تلقى نشود و اشتباه همیشه «اشتباه‏» شناخته شود و در هر حال باید رعایت جانب اعتدال را كرد.
ادامه دارد ....

پی نوشت ها :
 

1) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، صص 99- 110، ماده: «سهل‏» و «سمح‏» .
2) المنجد، ماده: «سهل‏» و «سمح‏» .
3) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تساهل‏» و «تسامح‏» .
4) لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن‏» .
5) سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن‏» .
6) مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ‏» شماره 28، ص 28، و همان، صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى.
7) مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ‏» شماره 28، ص 28، و همان، صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى.
8) سید على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، كیهان فرهنگى، سال دوم، ش 2.
9) قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهید مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مینوى، «تسامح آرى یا نه‏» ، ص 130، (مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر) .
10) جواد پورروستایى، نقدى بر نظریه تساهل دینى و سیاسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحلیل عوامل مكتوب جان لاك در باب تساهل و مدارا» ، كیهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره 2.
11) همان.
12) مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاینده، ص 142، ح 2735 و ر. ك: معراج السعادة، ج 1، بحث رفق و مدارا.
13) همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى‏» ، (تصحیح جلال الدین محدث ارموى)، ج 4، ص‏140 دانشگاه تهران.
14) همان، ص 155، به نقل از: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بیروت.
15) جامع السعادات، ج 1، ص 302.
16) لازم به تذكر است در مواردى كه نظر محقق فاضل ملا احمد نراقى نیز با پدر یكى مى‏باشد ترجمه را از معراج السعادة نقل كرده‏ایم، ر. ك: معراج السعادة، (مؤسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص 221.
17) جامع السعادات، ج 1، ص 300.
18) معراج السعادة، ص 220.
19) جامع السعادات، ج 1، صص 322- 323 و ر.ك: معراج السعادة، ص 237.
20) جامع السعادات، ج 1، ص 389.
21) همان، ج 2، صص 241- 240.
22) همان.
23) همان.
24) همان.
منبع:WWW.NARAQI.COM

شنبه 20/12/1390 - 16:57
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده:مرتضى رستگار




 

تسامح و اعتدال در مكتب فاضلین نراقى رحمهم الله)
 

ب) اخلاق اجتماعى
 

در محیط خانواده و كار... امور و رفتارمان نسبت به دیگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبت به فرزندان، مدیر نسبت به كارمندان و... با توجه به اختلاف موارد، نظر كلى و اجمالى اسلام این است كه گاهى باید سخت‏گیرى و گاهى باید تغافل و چشم پوشى كرد تا كار غلط و اشتباه به عنوان یك جریان عادى تلقى نشود و اشتباه همیشه «اشتباه» شناخته شود و در هر حال باید رعایت جانب اعتدال را كرد.

ج) اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)
 

«در بینش توحیدى اسلام «بشریت» داراى یك جوهر است... اسلام با نفى تعصب‏هاى نژادى و قومى و تأكید بر جهان منشى به عنوان یك نظام كامل الهى، زمینه بسیارى از كژاندیشى‏ها و تنگ‏نظرى‏ها را از میان برد» . (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهم‏ترین سبب‏ها و عوامل رشد و شكوفایى اسلام به حساب آورد. حضور گسترده اهل كتاب در جوامع اسلامى و مذاكرات و مباحث و گفت‏وگوهایى كه علماى آن‏ها با ائمه علیهم السلام و اصحاب آنان داشته‏اند. شاهد مدعاى ماست. بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیكى و عدل است كه خداوند فرموده است:
«لا ینهاكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فى الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبروهم و تقسطوا الیهم إن الله یحب المقسطین» (26)
«خدا شما را از نیكى كردن و رعایت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دین با شما پیكار نكردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى‏كند، چرا كه خداوند دادگران را دوست دارد .»
اندكى تأمل و دقت در آیه شریفه، مسلمانان را به سوى این حقیقت كه غیرمسلمانان اعم از كافران و مشركان و پیروان دیگر ادیان بر دو دسته‏اند، هدایت مى‏كند. دسته اول: كسانى كه در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر كشورها زندگى مى‏كنند و كارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند. سفارش قرآن كریم این است كه به آنان نیكى كنید و نسبت به آن‏ها به عدالت رفتار كنید.
اما دسته دوم: كسانى‏اند كه علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مى‏كنند. در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است:
«و لا تجادلوا اهل الكتاب الا باللتى هى أحسن» (27)
«و جادلهم بالتى هى أحسن» (28)
جدال أحسن، فرصتى است براى اینان، باشد كه هدایت بشوند، اما اگر عمل و رفتار این‏ها موجب فساد در زمین شد و قصد كوتاه آمدن هم ندارند، آیا باز هم باید برخورد مسامحه‏كارانه داشته باشیم؟ !
علامه ملا محمد مهدى نراقى مى‏فرمایند:
ثم ینبغى ألا یتواضع للمتكبرین، إذ الأنكسار و التذلل لمن یتكبر و یتعذر مع كونه من التخاس و المذلة المذمومة، یوجب إضلال هذا المتكبر، و تقریره على تكبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تكبروا علیه ربما تنبه و ترك التكبر... و لذا قال رسول الله صلى الله علیه و آله: اذا رأیتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رأیتم المتكبرین فتكبروا علیهم فان ذلك لهم مذلة و صغار (29)
سزاوار است كه متكبران را تواضع نكنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متكبر علاوه بر این كه تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تكبر متكبر مى‏شود و وقتى مردم براى او تواضع نكنند و بر او تكبر نمایند، بسا كه متنبه شود و تكبر را رها كند. به همین جهت رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هرگاه متواضعان امت مرا ببینید، براى ایشان تواضع كنید و هرگاه متكبران را ببینید، بر آن‏ها تكبر كنید كه این باعث ذلت و كوچكى آن‏هاست .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است كه علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشته‏اند؛ لذا نه تنها كوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلكه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مى‏باشد؛ یعنى باید با تكبر و از موضع قدرت با آن‏ها برخورد شود. البته اسلام به این حد اكتفا نكرده و لعن و نفرین این گروه از كفار و مشركان را جایز، بلكه مستحب مى‏داند .
ملا مهدى نراقى در این باره مى‏فرمایند:
و اما اللعن فلا ریب فى كونه مذموما لأنه عبارة عن الطرد و الإبعاد من الله تعالى.. . و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الكافرین، و الظالمین، و الفاسقین كما ورد فى القرآن... و ما قیل من عدم جواز ذلك إلا على من تثبت لعنه فى الشرع كفرعون و ابى‏جهل و... كلام ینبغى أن یطوى و لا یروى ؛ اذ المستفاد من كلام الله عزوجل و كلام رسول صلى الله علیه و آله و كلام ائمتنا الراشدین علیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها أن اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من أحب العبادات، و أقرب القربات (30) . قال الله سبحانه:
«ان الذین كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك علیهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعین» (31)
و اما لعن شكى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور كردن از خداى تعالى... لعنى كه شرع مقدس تجویز كرده، لعن بر كافران، ظالمان و فاسقان است، چنان كه در قرآن وارد شده است. این كه بعضى گفته‏اند: لعن كسى جایز نیست، مگر این كه لعن او از طرف شرع ثابت شده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و... سخنى است كه قابل قبول نمى‏باشد، زیرا آنچه از كلام خداى ـ عزوجل ـ استفاده مى‏شود این است كه لعن بعضى از منكران و معاندان از محبوب‏ترین عبادات و بهترین راه‏هاى تقرب به خداى تعالى است. خداوند سبحان مى‏فرماید : كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد.
ملا مهدى نراقى رحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام كه افراد و یا گروه‏هایى را لعن كرده‏اند، استشهاد كرده و در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏كند:
و بالجملة اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالكفر و الفسوق جائز، بل مستحب .
لعن سران ستم و گمراهى و كسانى كه در راه گسترش كفر و عصیان تلاش مى‏كنند جایز، بلكه مستحب است.
قرآن كریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئه‏گر صریحا بیان مى‏دارد، آن جا كه مى‏فرماید:
«قد كانت لكم أسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بیننا و بینكم العداوة و البغضاء أبدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لأبیه لأتسغفرن لك» (32)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم [مشرك‏] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما نسبت به شما كافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشكار شده است تا آن زمان كه به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم كه به پدرش [عمویش آذر] گفت كه براى تو آمرزش طلب مى‏كنم.
ابراهیم علیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا كه به پدرش [عمویش ] وعده طلب آمرزش داد؛ یعنى حتى به كفار وعده استغفار هم ندهید، كارى كه ابراهیم علیه السلام كرد. البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش، پیش از اظهار كفر از سوى عمویش آذر بود.
قرآن در جاى دیگرى مى‏فرماید:
«فكلما تبین له أنه عدو لله تبرأ منه» (33)
هنگامى كه براى او روشن شد كه وى [عمویش آذر ] دشمن خداست، از او بیزارى جست.
آیات دیگرى كه درباره منافقان و برخى از اهل كتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله درباره آنان، بحث مستقلى مى‏طلبد.
تسامح در حوزه فقه شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشه‏هاى خود استفاده مى‏كنند و به طور كلى رفع موانع فعالیت‏هاى فرهنگى اعم از سخنرانى‏ها و برگزارى مجالس، انتشار كتاب و مطبوعات، فیلم و... و مخالفت با هر نوع برخورد فیزیكى در این زمینه، دفاع از آزادى و... را خواستارند. این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسك مى‏كنند:
«و ما جعل علیكم فى الدین من حرج» (34)
«یرید الله بكم الیسر و لا یرید بكم العسر» (35)
«لا یكلف الله نفسا الا وسعها» (36)
«و ما یرید الله لیجعل علیكم من حرج» (37)
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرموده است:
«بعثت على الشریعة السمحة السهلة» ، (38)
«دین محمد حنیف» (39)
«لم یرسلنى الله بالرهبانیة و لكن بعثنى بالحنیفیة السمحة» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مى‏باشد.
از جمله فقیهانى كه به طور دقیق و موشكافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است، محقق فاضل ملا احمد نراقى است. وى این بحث را در كتاب عوائد الایام مفصل مطرح مى‏فرمایند. ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحث به اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مى‏پردازیم. ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحث به بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى كرده، مى‏فرماید :
آنچه كه عقل و اجماع بر آن قائم شده این است كه تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبت به بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است كه از وسع و طاقت افراد خارج و تكلیف به مالایطاق باشد.
از آیات نیز به آنچه كه قبلا ذكر كردیم استناد مى‏كنند و از اخبار هجده روایت را ذكر كرده كه در واقع مواردى از استشهادات ائمه علیهم السلام به قاعده فوق مى‏باشد. محقق نراقى سپس به ذكر معانى شش گانه: طلاقه، سعة، استطاعة، إصر، حرج و عسر مى‏پردازند و مراتب هر یك را بیان مى‏دارند. (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏كند:
مقتضاى ظواهر آنچه كه از ادله گفتیم این است كه عسر و حرج رأسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است.
ایشان دو سؤال را مطرح مى‏كنند كه موجب اخلال در نتیجه فوق مى‏باشد و مسیر جدیدى را براى بحث باز مى‏كنند كه عبارت اند از:
1ـ انتفاى عسر و حرج عموما چگونه با تكالیف سخت و احكام مشكلى كه عرف شكى در عسر و حرج بودن آن‏ها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و... .
2ـ شارع مقدس در بسیارى از تكالیف راضى به كم‏ترین مشقتى براى مكلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تكالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمه علیهم السلام آن را نفى نكرده‏اند. (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تأویلاتى كه فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح كرده‏اند پرداخته و تمام آن‏ها را نقد مى‏كنند و نتیجه‏گیرى مى‏كند كه:
و التحقیق أنه لا حاجة الى إرتكاب أمثال هذه التأویلات و التوجیهات، بل الأمر فى قاعدة نفى العسر و الحرج كما فى سائر العمومات المخصصة الواردة فى الكتاب الكریم، و الأخبار الواردة فى الشرع القویم، فإن أدلة نفى العسر و الحرج تدلان على إنتفائهما كلیة لأنهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم. (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است كه خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تكالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: و قد ورد فى الشرع التكلیف ببعض الأمور الشاقة، و التكالیف الصعبة أیضا.
اشكال: تكالیف شاقه و سخت در اسلام یكى دو تا نیستند و اگر همه آن‏ها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج كنیم، تخصیص كثیر لازم مى‏آید.
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات كثیر و زیاد «لیس بعزیز» كم نیست، بلكه امرى شایع در أدله احكام مى‏باشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد. بنابراین نتیجه آن كه قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج ـ مادامى كه مخصصى نباشد ـ عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مى‏كنیم و تمام تكالیف شاقه از این باب هستند. (44)
اما پاسخ به سؤال دوم كه ائمه علیهم السلام در بعضى از امور راضى به كم‏ترین مشتقى نبوده‏اند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى كرده‏اند. این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیت بعضى از أشیاء است به قول خداوند متعال كه «قل لا أجد...» . (45)
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اول رحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مى‏فرماید . (46)
نتیجه آن كه دین اسلام به خودى خود شریعت سمحه و سهله است نه این كه ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه كنیم.
نكته دیگر مشهود در كلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیكى با افراد و گروه‏ها بود كه باید گفت كه اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است.
محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبت براى فقیه ثابت دانسته و أدله‏اى نیز بر آن اقامه مى‏كند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصر غیبت بر فقیه جامع الشرائط واجب مى‏داند:
و هل ذلك [ثبوت الولایة] لهم على سبیل الوجوب أو الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایة [كه خود ایشان هم جزء قائلین است‏] الأول [یعنى الوجوب‏] حیث استدلوا بإطلاقات الأوامر، و بإفضاء ترك الحدود إلى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعدة الناس لهم و هو كذلك. (47)
ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است كه اگر حدود ترك شوند، جامعه را فساد مى‏گیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى كنند.» عقل آدمى نیز به این حكم مى‏كند كه اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است كه جامعه اسلامى به لجن كشیده شود و امنیت رنگ بازد.
اگر واقعا در این گونه امور كه زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مى‏كند و فساد جامعه را به دنبال دارد، تسامحى در كار بود، حداقل در صدر اسلام نسبت به مسجد سازى اعمال مى‏شد؛ در آیه كریمه مى‏خوانیم:
«و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان أردنا الا الحسنى و الله یشهد انهم لكاذبون لا تقم فیه أبدا» (48)
[گروهى دیگر از آن‏ها] كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان‏] و [تقویت‏] كفر و تفرقه‏افكنى میان مؤمنان و كمین‏گاهى براى كسى كه از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه كرده بود. آن‏ها سوگند یاد مى‏كنند كه جز نیكى نظرى نداشته‏ایم، اما خداوند گواهى مى‏دهد كه آن‏ها دروغ‏گو هستند. هرگز در آن [مسجد به عبادت‏] نایست» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوش‏آیندى انسان‏ها از تمام احكام نیست و نفى كامل هر گونه مشقت در احكام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور كه گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست.
استاد شهید مطهرى مى‏فرمایند:
«[پیغمبر اكرم‏] در مسایل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشت بود. گذشت‏هاى بزرگ و تاریخى‏اش یكى از علل پیشرفتش بود، اما در مسایل اصولى و عمومى آن جا كه حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى‏داد و دیگر جاى گذشت نمى‏دانست . پس از فتح مكه و پیروزى بر قریش تمام بدى‏هایى كه قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند، نادیده گرفت... اما در همان فتح مكه زنى از قبیله بنى‏مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن كه از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مى‏كردند، سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله از اجراى حد صرف‏نظر كند. بعضى از محترمین، صحابه را به شفاعت برانگیختند. رنگ رسول خدا صلى الله علیه و آله از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى‏توان به خاطر افراد تعطیل كرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى كرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون الهى تبعیض مى‏كردند. هر گاه یكى از اقویا مرتكب جرم مى‏شد، معاف مى‏شد و اگر ضعیف و زیردستى مرتكب مى‏شد، مجازات مى‏گشت. سوگند به خدایى كه جانم در دست اوست در اجراى [عدل ] درباره هیچ كس سستى نمى‏كنم، هر چند از نزدیك‏ترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)

تیجه
 

اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تأكید مى‏كند، اما در دفاع از حقانیت خود و اجراى حدود و احكام الهى و حفظ ارزش‏هاى اسلامى، هیچ گونه تسامحى نمى‏ورزد و ایستادگى در برابر توطئه‏ها و دشمنى‏ها را بالاترین ارزش‏ها مى‏داند.
امید آن كه توانسته باشیم در این كوتاه سخن، حق مطلب را ادا كرده باشیم. از خداوند متعال مى‏خواهیم كه به ما توفیق شناخت هر چه بیش‏تر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را به همگان عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشت برین در كنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید. ان شاء الله.

پی نوشت ها :
 

25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس.
26) ممتحنه (60) : .8
27) عنكبوت (29) : .46
28) نحل (16) : .125
29) جامع السعادات، ج 1، ص .399
30) همان، صص 353ـ .352
31) بقره (2) : 161 و ر.ك: معراج السعادة، ص .261
32) ممتحنه (60) : .4
33) توبه (9) : .114
34) حج (22) : 78، و در دین [اسلام‏] كار سنگین و سختى بر شما قرار نداد.
35) بقره (2) : 185، خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را.
36) بقره (2) : 286، خداوند هیچ كس را جز به اندازه تواناییش تكلیف نمى‏كند.
37) مائده (5) : 6، خداوند نمى‏خواهد براى شما سختى قرار دهد.
38) كافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شده‏ام بر شریعت سهل و آسان .
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمد صلى الله علیه و آله، مستقیم است.
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشه‏گیرى و انزوا نفرستاده است، بلكه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شده‏ام.
41) عوائد الایام، (تحقیق مركز الأبحاث و الدراسات الأسلامیة، قم، مكتب الأعلام الأسلامى، مركز النشر، 1375)، صص 181ـ .186
42) همان، ص .187
43) همان، ص .192
44) همان، ص .193
45) انعام (6) : .145
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص .123
47) همان، ص 553 و ر.ك: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب .16
48) توبه (9) : 108ـ .107
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 114
 

منبع:www.naraqi.com
شنبه 20/12/1390 - 16:57
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده:مرتضى رستگار




 

تسامح و اعتدال در مكتب فاضلین نراقى رحمهم الله)
 

قدمه
 

«تساهل و تسامح» از جمله مباحثى است كه در سال‏هاى اخیر بسیارى از اندیشمندان، نویسندگان و اربابان مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضع‏گیرى‏هاى متفاوتى در این زمینه داشته‏اند . شمارى از روشنفكران داخلى به پیروى از اندیشه‏هاى غربى و بدون تأمل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمین و انگیزه غربى‏ها از دامن زدن به آن در جامعه اسلامى، تلاش مى‏كنند تا آن را در همه زمینه‏ها و بدون هیچ حد و مرزى جارى و سارى سازند .
معناى لغوى تساهل از ریشه: سهل، السین و الهاء و اللام اصل واحد یدل على لین و خلاف حزونة.
تسامح از ریشه: سمح، السین و المیم و الحاء اصل یدل على سلاسة و سهولة. (1)
تساهل الرجلان: تسامحا و تلاینا.
سامحه فى الأمر و بالأمر: ساهله و لاینه و وافقه على مطلوبه. (2)
تساهل: سهل گرفتن بر یكدیگر، آسان گرفتن، به نرمى رفتار كردن و سهل انگارى.
تسامح: آسان گرفتن و مدارا كردن، كوتاهى كردن، فروگذار كردن، سهل انگارى. (3)
همان طور كه ملاحظه مى‏شود این دو لفظ مترادف و داراى یك معنا هستند و همراهى این دو لفظ نوعى تنوع در كلام است.
واژه دیگرى كه در عربى به معناى تساهل و تسامح مى‏باشد واژه «تهاون» و «مداهنه» است :
والمدهنة و الإدهان: المصانعة و اللین... و قال الفراء... و فى تنزیل العزیز «ودوا لو تدهن فیدهنون» ودوا لو تلین فى دینكم فیلینون. قال أبوالهیثم: أى ودوا لو تصانعهم فى الدین فیصانعوك» (4)
المداهنة: « ان‏ترى منكرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتكبه، او جانب غیره، أو لقلة المبالاة بالدین» (5)
براساس تعریفى كه پیش‏تر خواندیم مداهنه به معناى سازش‏كارى، نرمى و ملایمت در دین و دم‏فروبستن انسان در برابر منكرات است.
كلمه غربى «تولرانس»«~ Tolerance ~» كه به معناى تحمل، پذیرش و به دوش كشیدن است و امروزه بیش‏تر در بى‏قیدى، رهاسازى، بى‏تفاوتى و سازش كارى به كار مى‏رود، همین معنا را دارد . (6)

عناى اصطلاحى
 

در تساهل و تسامح كنونى، رویارویى و دوسویه بودن نهفته است. در حقیقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد. اگر او آسان‏گیر و اهل گذشت باشد، به نرمى با او رفتار مى‏شود و دوطرف باید از این ویژگى برخوردار باشند، ولى «سمحة» و «سهله» اى كه روایات از آن سخن گفته‏اند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است. اسلام از پیروان خود مى‏خواهد تا برخورد كریمانه با دیگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را همیشه در همه حال در خود زنده نگه‏دارند، اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد. البته این نحوه از تسامح به معناى پذیرش باطل نیست، بلكه به معناى ظرفیت‏ها و حدود عقل و ادراك افراد و واقع بینى در مقام عمل و تربیت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى دیگر است، زیرا ممكن است كسانى حق را درست نفهمیده باشند و براى درك حقیقت، نیازمند مجال و فرصت باشند. (7)

ساهل منفى و تساهل مثبت
 

در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر، «تساهل منفى» [سلبى‏] به عدم مداخله در امور مردم و رها كردن مردم به حال خودشان معنا شده است. بر پایه این نظر، هر فرد در ارتباط با مسایل مختلف زندگى، گزینش‏ها و تصمیم‏گیرى‏ها، كاملا آزاد است و كسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى دیگران را ندارد. این نظریه كه از سوى «جان لاك» فیلسوف انگلیسى [در سال 1685 م .] مطرح شد، از سلطه تحدید كننده قانون طبیعى خارج شده و ماهیتى بشرى و مبنایى كاملا عقلانى به خود گرفته است. بر پایه این نظر بود كه تساهل مثبت [ایجابى ] شكل گرفت.تساهل مثبت پشتیبانى از حقوق و آزادى‏هاى مردم براى دست‏یابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان (به ویژه اقلیت‏ها) از فرصت‏هاى برابر در جامعه است. در سایه به كارگیرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى كه از سوى دولت ارایه مى‏شود، از امكانات موجود در جامعه بهره‏مند شوند. (8)
در تبیین این دو مفهوم به همین مقدار اكتفا مى‏كنیم و بحث و بررسى بیش‏تر را به وقت مناسب وا مى‏گذاریم.

اریخچه
 

بحث تساهل و تسامح از جمله مباحثى است كه به طور گسترده طى چند قرن اخیر در فلسفه سیاسى مغرب زمین مطرح شده است. شروع نهضت اصلاح دینى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانین و حاكمیت كلیسا، نارسایى مفاهیم موجود در انجیل، فقدان فقه حكومتى، اصرار ارباب كلیسا بر حجیت برداشت‏هاى مخدوش خود [كه تعارض علم و دین را به دنبال داشت‏] و... زمینه به وجود آمدن مكاتب جدیدى را فراهم آورد. از جمله: سكولاریسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و ... تساهل و تسامح نیز در چنین محیطى رشد كرد. این تفكر در غرب با انگیزه‏هاى اقتصادى و سیاسى پدید. سرمایه‏داران و كارخانه داران بزرگ انگلیسى، بدون هیچ نگه‏داشت حد و مرز اخلاقى و دینى و رها از هر قیدى بازار و تلاش‏هاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولت‏هاى اروپایى نیز هیچ گونه نظارتى بر تلاش‏هاى آنان نمى‏كردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس» (یا تسامح) مى‏دانستند... از این روى بسیارى بر این باورند كه هیچ عاملى به اندازه نظام سرمایه دارى از اندیشه تسامح و تساهل سود نبرده است. (9)
جان لاك فیلسوف پرآوازه انگلیسى در سال (1685 م 1064 ه) در رساله‏اى با عنوان «مكتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده این مفهوم پرداخت و بابیان این معنا كه دولت وكلیسا و افراد نباید در كار یكدیگر مداخله كنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارایه كرد. به اعتقاد لاك، مردم باید از دخالت در افكار، عقاید، شیوه زندگى علایق فرهنگى و آیین عبادى خوددارى كنند و این امر دولت و كلیسا را به طور متقابل در بر مى‏گیرد. (10)
از آن جا كه هدف ما در این نوشتار بررسى بیش‏تر نظریات جان لاك نیست، به اجمال به موضوع مورد بحث مى‏پردازیم:
«در نظریه تساهل دینى تلاش مى‏شود نقش و اهمیت اجتماعى دین و تأثیر مذهب به عنوان یكى از مهم‏ترین عوامل تعیین كننده خط سیر زندگى انسان، به حداقل ممكن برسد و دین به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظریه تساهل سیاسى از هر گونه دخالت دین در سیاست جلوگیرى نموده و این امر جنبه قانونى به خود بگیرد» . (11)
تاریخ تساهل و تسامح و سمحه و سهله‏اى كه اسلام از آن سخن مى‏گوید، به صدر اسلام برمى‏گردد . سیره عملى نبى مكرم اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و اخبار و احادیث رسیده از آنان، شاهد این سخن است.
حضرت مى‏فرمایند:
ان الله تعالى یحب الرفق و یعطى علیه ما لا یعطى على العنف (12)
خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن، چیزهایى عطا مى‏كند كه به درشتى و نامهربانى نمى‏دهد.
امام على علیه السلام مى‏فرمایند:
سلامة الدین و الدنیا فى مداراة الناس (13)
سلامتى دین و دنیا در مردم دارى است.
برخورد به دور از تكلف و كریمانه اسلام با پیروان دیگر ادیان و نیز با كافران و مشركان معاند، امر پوشیده‏اى نیست. در جریان فتح مكه پیامبر صلى الله علیه و آله تمام بدى‏هاى قریش را در بیست سال دوران بعثت و دشمنى‏هاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان نادیده گرفت و همه را در كمال بزرگوارى و كرامت بخشید و فرمود:
«اذهبوا انتم الطلقاء» (14)
موارد بسیار دیگرى در سراسر زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام وجود دارد كه تاریخ، آن را ثبت كرده است.
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى این دو واژه و نگاهى گذرا به سیر تاریخى آن در غرب و شرق، اینك به
طرح این بحث از منظر فاضلین نراقى (رحمة الله علیهما)مى‏پردازیم. این دو عالم بزرگ شیعى، علامه ملا مهدى نراقى رحمه الله و محقق فاضل ملا احمد نراقى رحمه الله از مرزبانان فكرى شیعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضیلت نورافشانى مى‏كنند. همت بلند و تلاش خستگى‏ناپذیر این پدر و پسر در عرصه‏هاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى كه آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به میراث گذاشتند، اما متأسفانه به تعبیر بسیارى از بزرگان در میان ما ناشناخته‏اند. پژوهش در آثار و افكار و اندیشه‏هاى این دو عالم بزرگ از بایسته‏هاى عصر ماست. ما نیز به سهم و وظیفه خود و با توان بسیار اندك علمى در مقابل آن دو دریاى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غیرت دینى از منظر فاضلین نراقى‏رحمهم الله» مى‏پردازیم .

امح و غیرت دینى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مى‏باشد. ما حوزه اخلاق را در سه بخش : اخلاق فردى، اجتماعى و بین المللى مطرح مى‏كنیم:
 

لف) اخلاق فردى
 

در مكتب اسلام، كسب فضایل اخلاقى و رسیدن به كمال، هدف از آفرینش انسان معرفى شده است . بنابراین انسان‏ها براى رسیدن به كمال، باید در جهت كسب صفاتى نظیر: غیرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و... تلاش نمایند. از طرف دیگر رذایل و صفات زشتى را كه در جهت مخالف كمال است، نظیر: بى غیرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و.. از خود دفع نمایند. اجمالا این كه هدف ما در این جهان باید كسب سعادت واقعى؛ یعنى آسایش در سراى دیگر باشد و نسبت به دنیا و امور دنیایى كه به سهل‏گیرى در مورد آن سفارش شده، راه تساهل در پیش بگیریم. سیر اجمالى در دو كتاب گران سنگ «جامع السعادات» و «معراج السعادة» هر جوینده سعادت را به این نتیجه رهنمون مى‏سازد.
در این جا به ذكر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اكتفا مى‏كنیم:
1ـ غیرت مقتضى الغیرة و الحمیة فى الدین أن یجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعین... و یسعى فى ترویجه و نشر احكامه، و یبالغ فى تبیین حلاله و حرامه، و لا یتسامح فى الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر (15)
اما غیرت و حمیت در دین، آن است كه دین را از بدعت بدعت‏گذاران حفظ كند و... در ترویج احكام دین جدیت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسایل حلال و حرام، نهایت تلاش را بكند و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه نكند. (16)
ملا مهدى نراقى رحمه الله در عكس موضوع؛ یعنى (بى غیرتى) مى‏فرماید:
عدم الغیرة و الحمیة فى محافظة ما یلزم محافظته من الدین و العرض و الأولاد و الأموال، و هو من نتایج صغر النفس و ضعفها، و من المهلكات العظیمة. (17)
بى غیرتى و بى حمیتى، كوتاهى واهمال در محافظت آن‏چه حفظ آن لازم است، از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض از مهلكات عظیمه و صفات خبیثه است. (18)
2ـ غضب علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبیه به سه دسته تقسیم مى‏كند:
افراط در خشم این است كه این صفت چنان بر آدمى چیره شود كه از اطاعت عقل و شرع بیرون رود و فكر و بصیرتى برایش باقى نماند و تفریط این است كه این قوه [خشم‏] را فاقد باشد یا به قدرى در او ضعیف شود كه در مواردى كه شرعا و عقلا غضب لازم است، هیچ غضب نكند . واعتدال این است كه غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد. (19)
ملا مهدى نراقى رحمه الله در پایان نتیجه‏گیرى كرده مى‏گوید:
این گونه غضب نیكوست؛ زیرا اذا الغضب لله لا لنفسك اذا امرك بأن تغضب عن مشاهدة المنكر . (20)
خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زیرا خداوند فرمان داده كه با دیدن زشتى‏ها خشمگین شوید. (21)
نتیجه آن كه روایات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نیست، بلكه خشم و غضبى كه براى خدا و در راه احیاى دین و پاسدارى از ارزش‏ها باشد «خشم مقدس» است.
3ـ امر به معروف و نهى از منكر ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با این دو فریضه الهى مطرح مى‏كند و آن را وظیفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مى‏داند. ایشان هر گونه مسامحه و تساهل در این دو فریضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و... دانسته مى‏گوید :
التهاون و المداهنة فى الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر و هو ناش إما من ضعف النفس و صغرها، أو من الطمع المالى ممن یسامحه (22) .
تسامح در امر به معروف و نهى از منكر از چند چیز ناشى مى‏شود، از ضعف و حقارت نفس یا به دلیل طمع به مالى كه از سوى فرد مورد مسامحه قرار گرفته است.
ملا مهدى نراقى در ادامه به پیامدهایى كه از ترك این دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منكر) پدید مى‏آید پرداخته مى‏گوید:
و هو من المهلكات التى یعم فسادها و ضرها، و یسرى الى معظم الناس أثرها و شرها، كیف و لو طوى بساط الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر اضمحلت الدیانة.... قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ان الله تعالى لیبغض المؤمن الضعیف الذى لا دین له، فقیل له: و ما المؤمن الضعیف الذى لا دین له؟ قال: الذى لاینهى عن المنكر.
و قیل له صلى الله علیه و آله : أتهلك القریة و فیها الصالحون؟ قال: نعم قیل: لم یا رسول الله صلى الله علیه و آله؟ قال: بتهاونهم و سكوتهم عن معاصى الله (23)
سستى و مسامحه در این دو فریضه از مهلكاتى است كه فساد و زیانش فراگیر و شرش به همه مردم سرایت مى‏كند، زیرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر برچیده شود، دین و آیین الهى برچیده مى‏شود. رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مؤمن ضعیفى كه دین ندارد غضب مى‏كند. پرسیدند: مؤمن ضعیف كیست؟ فرمود: كسى كه نهى از منكر نمى‏كند. به پیامبر صلى الله علیه و آله گفته شد: آیا سرزمینى كه در آن مردمى صالح باشند، ممكن است به هلاكت و نابودى افتند؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه یا رسول الله؟ فرمود: به سبب سستى و سكوتشان در برابر معاصى خدا.
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منكرات عظیم، نظیر: بدعت در دین، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و... بر هر فرد مسلمانى واجب مى‏دانند كه جهت اصلاح خود و دیگران، امر به معروف و نهى از منكر كند. بخشى از كلام ایشان قابل تأمل و دقت است:
فلو أمكن لمؤمن دین أن یغیر هذه المنكرات كلا، أو بعضا بالأحتساب فلیس له أن یقعد فى بیته، بل یجب علیه الخروج للنهى و التعلیم و... (24)
پس اگر براى مؤمن دین دارى ممكن باشد كه همه یا بعضى از این منكرات را دفع و منع نماید، نباید در خانه بنشیند، بلكه بر او واجب است كه براى بازداشتن و تعلیم و آشنا كردن مردم از خانه بیرون آید.
این بخش از سخنان ایشان ذهن و وجدان خواننده را به یك دید تطبیقى نسبت به منكراتى كه در جامعه وجود دارد متوجه مى‏سازد و انسان‏هاى غیور را به نوعى شورش، علیه منكرات دعوت مى‏نماید.
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نیز آشكارا انسان‏ها را به عدالت و ستیز علیه ظلم و استبداد و بى عدالتى‏هاى شایع در آن زمان، دعوت مى‏كند و در واقع این مباحث نراقى رحمه الله نوعى صدور اندیشه را در پى دارد.

پی نوشت ها :
 

1) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، صص 11099، ماده: «سهل» و «سمح» .
2) المنجد، ماده: «سهل» و «سمح» .
3) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تسامح» .
4) لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن» .
5) سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن» .
6) مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ» شماره 28، ص 28، و همان صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى.
7) همان .
8) سید على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، كیهان فرهنگى، سال دوم، ش .2
9) قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهید مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مینوى، «تسامح آرى یا نه» ، ص 130، (مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر) .
10) جواد پور روستایى، نقدى بر نظریه تساهل دینى و سیاسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحلیل عوامل مكتوب جان لاك در باب تساهل و مدارا» ، كیهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره .2
11) همان.
12) مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاینده، ح 142، ص 2735 و ر. ك: معراج السعادة، ج 1، بحث رفق و مدارا.
13) همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى» ، (تصحیح جلال الدین محدث ارموى)، ج 4، ص 140 دانشگاه تهران.
14) همان، ص 155، به نقل از: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بیروت.
15) جامع السعادات، ج 1، ص .302
16) لازم به تذكر است در مواردى كه نظر محقق فاضل، ملا احمد نراقى نیز با پدر یكى مى‏باشد، ترجمه را از معراج السعادة نقل كرده‏ایم، ر. ك: معراج السعادة، (مؤسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص .221
17) جامع السعادات، ج 1، ص .300
18) معراج السعادة، ص .220
19) جامع السعادات، ج 1، صص 322ـ 323 و ر.ك: معراج السعادة، ص .237
20) جامع السعادات، ج 1، ص .389
21) همان، ج 2، صص 240ـ .241
22) همان.
23) همان.
24) همان.
 

منبع:www.naraqi.com
شنبه 20/12/1390 - 16:56
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده: مسعود راعی *




 

تعیین نسبت حریم خصوصی و امر به معروف و نهی از منکر
 

اکنون با توجه به جایگاه ویژه این دو فریضه ی الهی و رویکرد سعادت محوری که در امر به مروف و نهی از منکر وجود دارد، این سؤال مطرح است که از نظر قلمرو، چه نسبتی بین این دو مفهوم وجود دارد؟ آیا این دو حوزه، تداخلی در قلمرو دارند. آیا پذیرش حریم خصوصی با اجرای اوامر و نواهی الهی در جامعه تعارض دارد؟ آیا اعمال امر به معروف و نهی از منکر به منزله ی نقض حریم خصوصی افراد می باشد؟
برای ارائه ی پاسخ دقیق به این سؤال، ضروری است به مبانی پیش گفته توجه شود. اگر این معنا پذیرفته شود که هدف اصلی امر به معروف، تحقق سعادت فرد وجامعه است و نه دخالت در امور شخصی و یا وادار کردن فرد به انجام رفتاری خاص از روی اکراه و اجبار و اگر پذیرفته شود که تعیین قلمرو حریم خصوصی در گرو توجه به مبانی نظری آن است، می توان نتیجه گیری کردکه تعارض متصور بین این دو حوزه در حد یک درک اولیه و غیر ماندگار است. به منظور توضیح و تبیین بیشتر ضروری است چند نکته را مدنظر قرار داد:
الف ــ در علم حقوق و در راستای تعیین اهداف حقوق، دو مکتب اصلی، شکل گرفته است. به بیان دیگر، درپاسخ به این سؤال که هدف حقوق چیست، حقوقدانان به دو نوع دیدگاه توجه کرده اند. دردیدگاه اوّل، هدف از حقوق، تأمین حداکثر آزادی فرد و حداقل دخالت دولت (عدالت اجتماعی معاوضی) بیان می گردد و در دیدگاه دوّم، هدف حقوق، تلاش برای تحقق و عملیاتی شدن سعادت جامعه (عدالت اجتماعی توزیعی) معرفی می شود؛ به گونه ای که فرد در این دیدگاه تنها به عنوان سلولی از این پیکره تعریف می شود که بدون وجود جمع، حتی حیات هم نخواهد داشت (کاتوزیان، 1384: 35). اتخاذ هر کدام از دو مکتب فوق، اثر متفاوتی را به دنبال خواهد داشت. بر مبنای اول، حریم خصوصی دایره ای وسیع را شامل می شود و در نتیجه با امر به معروف و نهی از منکر، تعارض پیدا خواهد کرد. مبنای دوم هم، هر چند حریم خصوصی و آزادی فردی را به حداقل خود می رساند، باز از جهت دیگری با امر به معروف و نهی از منکر، تعارض دارد. به نظر می رسد راه برون رفت از این مشکل، پذیرش مبنای سومی در این رابطه است و آن، سعادت محوری و اخلاق محوری است. اگر هدف حقوق، همچون اخلاق، پیدایش فضایل در جامعه و طرد رذایل باشد،
تعیین حریم خصوصی، منوط به این معیار خواهد بود و از آنجا که ارزشهای اخلاقی ثابت، همچون ادای امانت و وفای به عهد، مورد پذیرش همگان است، تعیین حوزه ی حریم خصوصی، کار پیچیده و مشکلی نیست.
ب ــ پذیرش حق الله در کنار حق مردم از دیگر پارامترهای تعیین حوزه ی حریم خصوصی است. اگر عملی باعث از بین رفتن حق خداوند باشد، به دلیل تقدم حق خداوند، آن عمل باید محدود شود. نتیجه ی پذیرش این مبنا، ایجاد اندیشه ی جدید و یا بازخوانی اندیشه های
موجود و در نتیجه تعیین نوع رفتار مطلوب اجتماعی است.
ج ــ فلسفه ی وجودی، منطق و دلیل مطرح در حریم خصوصی با امر به معروف متفاوت است. توجه به این سه حوزه، کمک شایانی به تعیین قلمرو هر کدام خواهد کرد. فلسفه ی وجودی حریم خصوصی، تحقق کرامت ا نسانی، جلوگیری از مداخله و تجاوز بی مورد و بدون علت در زندگی افرد، جلوگیری و ممانعت از ظلم و رفع ناامنی است. ایجاد آرامش روحی و روانی در افراد جامعه در محدوده ای که به خود آنها متعلق است، زمینه ساز هر نوع پیشرفت و ترقی است. آن گاه که این حریم نقض می شود با انگیزه ی اذیت و آزار، بی آبرو کردن افراد، ایجاد محدودیت و محرومیت، سرقت ادبی، ایجاد ناامنی و دستبرد زدن به اطلاعاتی است که فرد دوست ندارد آنها در دید و منظر عمومی قرار گیرد. دلیل چنین ا قداماتی را نیز باید عدم اعتقاد به مبدأ و خالق جهان، عدم باور به معاد و فرجام و نداشتن حس مسؤولیت دانست. اما مسأله ی امر به معروف کاملاً متفاوت است. اعمال محبت عالمانه، ابزار دلسوزی عالمانه (به ویژه آنکه از جمله شرایطی امر به معروف، علم آمر به معروف است)، عشق به مکتب وجامعه، اعمال ولایت، ترویج و نهادینه کردن خوبی ها، کاستن و محو کردن همه ی زشتی ها، تحقق سلامت روحی ــ روانی، ایجاد الگوی مناسب در روابط اجتماعی و در نهایت، تحقق امت نمونه ی اسلامی، به عنوان بهترین امت که جمع همه ی موارد فوق، کمال محوری و سعادت محوری است، زیر بنای فلسفه ی وجودی امر به معروف ونهی از منکر را شکل می دهد. با این بیان می توان گفت که شرط استفاده ی صحیح از حریم خصوصی، امر به معروف است؛ بلکه باید گفت ضمانت اجرای آن نیز می باشد؛ به گونه ای که اگر امر به معروف در بین نباشد، هیچ تضمینی وجود نخواهد داشت که حتی حریم خصوصی هم وجود خارجی داشته باشد.
د ــ امر به معروف و نهی از منکر با رویکرد تعلیم جاهل، تنبیه غافل و ارشاد ضّال و با مدیریت خاص گفتمانی جلوه نمایی می کند. در قرآن کریم می خوانیم که خداوند نسبت به نحوه ی گفتار حضرت موسی در برابر فرعون، به او گوشزد می کند که «فَقُولا لَهُ قَولاً لَّیَّناً» (طه (20): 44). بنابراین، تلاش آمران و ناهیان درپرتو آموزه های اسلامی با دانایی محوری همراه است و این دانایی هرگز به معنای لطمه زدن یا نادیده گرفتن حریم دیگران نیست.
هـ ــ با رجوع به آیات قرآن می توان دریافت که حوزه های حریم خصوصی به صورت مطلق ترسیم شده اند؛ مثلاً آن گاه که از ممنوعیت ورود به آبروی دیگران سخن می گوید (حجرات (49): 11)، به گونه ای موضوع را طرح می کند که زمینه ی توجیه و تأویل را از بین می برد. این اطلاق، هم از نظر موضوعی، هم از نظر زمانی، هم از نظر مکانی و هم از جهت مذهبی و اعتقادی، عام است. از این رو، خروج از آن، نیاز به دلیل خاص دارد تا اطلاق را تخصیص بزند و یا آن گاه که از ممنوعیت ورود به منزل دیگران بدون اجازه ی صاحب منزل سخن می گوید با قید و یا تبصره ی خاصی همراه نمی کند تا قابل تأویل و توجیه باشد. از این رو، شکستن حوزه هایی که با نام حریم خصوصی تعریف می شوند، نیاز به دلیل خاص دارد؛ چرا که ممنوعیت تجاوز و تعدی به این قلمرو، مطابق اصل می باشد. رویکرد قانونگذار ایرانی در اصول مختلف قانون اساسی و سایر قوانین هم بدین منوال است. بدین منظور، ورود به منازل دیگران، نیاز به مجوز خاص قضایی دارد و حیثیت، جان، مال و آبروی مردم نیز به طور مطلق مورد احترام قرار گرفته است. به عنوان نمونه می توان به موارد مهمی در قانون اساسی از جمله در اصول 14، 20، 22، 23 و 24
و قانون آیین دادرسی کیفری، ماده ی 27، تبصره ی ماده ی 432، ماده ی 96، ماده ی 98 و ماده ی 104 و قانون مجازات اسلامی، ماده ی 570، 573 الی 575، 580 ــ 694 و به طور خاص، ماده ی 641 اشاره کرد.
اکنون با توجه به کلیه ی عوامل فوق می توان گفت که رفتارها و اعتقادات افراد سه صورت دارد؛ در مواردی، کاملاً این باورها و رفتارها شخصی است و به هیچ وجه جنبه ی اجتماعی ندارد؛ مثل آنکه فرد در منزل شخصی، نوع خاصی غذا می خورد یا لباس می پوشد که در این صورت باید گفت: راهی برای ورود به این ساحت وجود ندارد و هر گونه ورود، مصداق تجسس و در نتیجه تحقق نهی الهی (لا تجسسوا) خواهد بود؛ چرا که تنها راه فهمیدن این نوع مسائل، تجسس و تحسس است.
صورت دیگر، رفتار یا باوری است که می تواند اثر اجتماعی داشته باشد، ولی فرد تلاش می کند که رفتار یا باورش به هیچ عنوان، اثر اجتماعی نداشته باشد و لذا مانع از تسری آثار آن بر جامعه می شود. این مورد هم مصداق حریم خصوصی ومتعلق به فرد است و ورود دیگران به آن و افشای آن، مصداق اشاعه ی فحشا خواهد بود. اگر شبهه یا سؤالی ایجاد شود که چرا این بخش، متعلق به حریم خصوصی شده است، پاسخ این
خواهد بود که آیات قرآنی در خصوص عدم تجسس، عدم ورود به منزل و عدم تعدی به آبرو، عام است و تخصیص، دلیل می خواهد.
صورت سوّم، مواردی را شامل می شود که عمل، کاملاً جنبه ی عمومی پیدا می کند. این صورت جای اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است؛ چرا که این حوزه، متعلق به حریم عمومی است. عمومیت یافتن عمل یا به دلیل آثار و نتایج آن است و یا به دلیل ذات عمل و ماهیت آن؛ چنانچه می تواند به اعتبار موقعیت و ویژگی خاص آن باشد. در مفاهیمی چون خلاف شأن، موضوع این گونه است. این سخن، بدان معنا نیست که فرد می تواند در غیر امور عمومی، هر رفتاری را انجام دهد و مرتکب هر گناهی شود؛ بلکه بدان معناست که هر فرد وظیفه دارد در هر حال، رعایت دستورات الهی را بکند؛ ولی آن گاه که از حدود الهی تجاوز کرد و در واقع حریم الهی را شکست و در نتیجه ی آن، حریم عمومی از بین رفته است، وظیفه آن است که با ابزارهای دفاعی ومنطقی تعبیه شده دردین؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر با آن مقابله کرد. در این حالت، فرد نمی تواند ادعای حریم خصوصی داشته باشد.

نتیجه گیری
 

حریم خصوصی امروزه در محور مباحث حقوق بشری قرار دارد. هدف از پذیرش چنین حق مستقلی، از یک سو، توجه و حمایت از فرد در حوزه های خاص و از سوی دیگر، ایجاد محدودیت و ممنوعیت ورود دیگران به این حوزه ها می باشد. وجود چنین فاصله ای، آرامش بخش فرد در راستای زندگی خود خواهد بود. آنچه در این رابطه مهم است، تعیین معیارهایی است که به واسطه آن بتوان مرزهای این حق را به طور دقیق ترسیم کرد تا ضمن امکان دفاع همه جانبه از چنین حقی، مانع از بین رفتن سایر حقوق و تکالیف شد. آنچه در این مقاله دنبال شد، تلاشی بود برای رسیدن به چنین هدفی. حریم خصوصی را باید متعلق به حوزه هایی دانست که لازمه ی یک زندگی طبیعی و سالم است؛ به گونه ای که ورود به آن، باعث از بین رفتن آرامش فرد می شود. با توجه به عوامل مختلفی که در تحقیق ارائه شد، امکان سیال بودن این حریم، منتفی نیست. اما مهم آن است که هر نوع تغییر و تحول در قلمرو این مفهوم با توجه به ماهیت جُرم زا بودن رفتارهای مغایر و مبانی نظری این حق صورت گیرد. وجود چنین تصویری می تواند زمینه ی اجرایی شدن سایر حقوق را فراهم آورد. از جمله این حقوق، حق امر به معروف
و نهی از منکر است. چنانچه فرد با رفتار و عمل خویش، حریم خود را بشکند و در نتیجه، حریم عمومی جریحه دار شود، وظیفه ی همگان اعمال حق الهی است که در واقع، خود نوعی حمایت جدی از حریم خصوصی است. اعتقاد به اینکه افراد، آزاد هستند که با سلیقه ی خود، مرزهای حریم خصوصی را در عرصه های اجتماعی قرار دهند وبا بهره گیری ناصحیح از حریم خصوصی که خود، نوعی سوء استفاده از این حق می باشد، نمی تواند اعتقاد صحیحی باشد. از طرف دیگر، جامعه و دولت نیز نمی توانند با هر دلیل احتمالی، این حوزه ها را نقض کنند. وجود گمان قوی و عقلانی، توجه به امنیت ملی و توجه به سعادت فرد و جامعه که از رهگذر اراده ی آزاد میسر می شود، همگی دلایلی خواهند بود که با توجه به آنها بتوان راه های نقض حریم خصوصی را تعریف کرد.

پی‌نوشت‌ها:
 

* محقق حوزه ی علمیه ی قم و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد نجف آباد.
 

منابع و مآخذ
1.قرآن کریم، با ترجمه حضرت آیة الله مکارم.
2.نهج البلاغه.
3.آمدی، غرر الحکم و دررالکلم، قم، انتشارات انصاریان، چ 4، 1378.
4.ادیانی، سید یونس، مفهوم حریم خصوصی، سایت ایران و جامعه ی اطلاعاتی.
5.اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، 1928م.
6.اعلامیه ی حقوق بشر اسلامی، قاهره، 1990م.
7.الحمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، قم، مؤسسه ی کوشانپور، 1417ق.
8.انصاری، باقر، حقوق حریم خصوصی، تهران، انتشارات سمت، 1386.
9.بروجردی، مهدخت، حریم خصوصی در جامعه ی اطلاعاتی، سایت ایران و جامع? اطلاعاتی.
10.تویسرکانی، محمدنبی، لئالی الاخبار، قم، مکتبه ی محمدیه، بی نا.
11.جمعی از نویسندگان، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، دفتر نشر معارف، 1385.
12.جمعی از نویسندگان، فلسفه ی حقوق، قم، مؤسسه ی آموزشی، و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1388.
13.حکیمی، محمدرضا و همکاران، الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، قم، دلیل ما، 1384.
14.دهقان، علی اکبر، هزار و یک نکته از قرآن کریم، قم، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1379.
15.ری شهری، منتخب میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1380.
16.ساماراجیوا، روهان، «تفاوت طبقاتی در حریم مشخص»، مجله ی پیام یونسکو، شماره ی 380، 1380.
17.شهید ثانی، رسائل، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.
18.شیخ انصاری، کتاب المکاسب، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1422ق، ج 1.
19.طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، اسماعیلیان، چ 3، 1393 ق.
20.عبدالرحمن بن الجوزی، زاد المسیر، قم، دارالفکر، 1407ق.
21.علامه حلی، المختصر النافع فی فقه الامامیه، تهران، بی نا، 1410ق.
22.قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
23.کاتوزیان، ناصر، مقدمه ی علم حقوق، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1384.
24.کدخدایی، عباسعلی، شبکه های اطلاعاتی؛ نقض حقوق بشر، سایت ایران وجامعه ی اطلاعاتی.
25.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 3، 1367، ج 5.
26.متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق/1989، ج 3.
27.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق/1983.
28.مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 7، 1363.
29.میثاق حقوق مدنی وسیاسی، 1969م.
30.Samuel warren, and louis Brandeis, The Rights of Privacy, Harward law Review, 1890.
31.Volio Fernnda, Legal Presonality, Privacy and the Family (ed) the in Ternatuonal Bill of Rights, Columbia University Press.
منبع:نشریه حکومت اسلامی، شماره 56.
شنبه 20/12/1390 - 16:53
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده: مسعود راعی *




 

تعیین قلمرو حریم خصوصی
 

اکنون که جایگاه، اهمیت وتعریف حریم خصوصی مشخص شد، ضروری است که تعیین دامنه و قلمرو آن پرداخت. بدین منظور، دو راه مشخص می تواند مطرح باشد:
الف ــ از طریق افعال مجرمانه: یکی از راه های تعیین حریم خصوصی، آن است که معلوم شود قانون، انجام کدام رفتار را در خصوص افراد، جرم و برای آن مجازات تعیین کرده است (کدخدایی، سایت ایران و جامعه اطلاعاتی). افعالی چون: تجاوز به املاک (Trespass)، مزاحمت و ایذا و اذیت (Nuisance)، هتک حرمت اشخاص، جرایم علیه اشخاص و اطفال، جرایم ضد عفت، جرایم بر ضد حقوق خانوادگی، افشای سرّ، ربودن مال غیر، سرقت، تهدید، اتلاف اموال غیر، هتک حرمت منازل، افترا و تهمت از این نوع هستند که در هر کدام به نوعی نقض خلوت و حریم خصوصی وجود دارد (Breach of confidence). می توان گفت دلیل مجازات برای چنین رفتارهایی آن است که مرتکب، با انجام آن حقی از حقوق انسانی فرد که ناظر و مربوط به حریم خصوصی او می باشد را مورد تجاوز و تجاسر خود قرار داده است. در قانون مجازات اسلامی ــ کتاب پنجم ــ با عناوین متفاوتی نوع مجازاتهای مربوط به مرتکب نقض چنین حقوقی، از زندان تا اعدام تعیین شده است.
ب ــ استناد به مبانی نظری: مبانی نظری در بنیادهای اسلامی و غربی متفاوت است. به عبارت دیگر، آنچه در اسناد حقوق بشری به عنوان حقوق اولیه و ذاتی انسان مطرح شده است، با مبنای خاص خود تعریف و تبیین شده اند. این مبانی شامل عقل بسندگی، گرایش سکولاریستی، فرجام انکاری، پذیرش تفکرات اومانیستی و مسؤولیت گریزی است (جمعی از نویسندگان، 1388: 271 ــ 275). مطابق این مبانی، حریم خصوصی دامنه ی گسترده ای پیدا می کند. به عبارت دیگر، اصل بر آزادی افراد است که در پرتو آن،
دخالت جامعه باید به حداقل برسد و تنها مرجعی که تعیین می کند یک فرد تا کجا می تواند خود برای خود تصمیم بگیرد، قانون، نظم عمومی و اخلاق حسنه، آن هم ویژه ی یک جامعه دموکراتیک است (ماده ی 29 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر). نتیجه آنکه نوع رفتار، پوشش، مذهب و سایر مسائل فردی، چنانچه به دیگران ضرر نرساند و مزاحم آزادی آنها نشود، کاملاً در اختیار فرد است و ممنوعیتی ندارد. در مقابل، مبانی نظری پذیرفته شده در آموزه های اسلامی به گونه ای کاملاً متفاوت تعریف می شوند. بر اساس این مبانی، دامنه ی حریم خصوصی به آن رفتاری که کاملاً جنبه ی شخصی داشته و آثار اجتماعی به دنبال خود نداشته باشد، محدود خواهد شد (جمعی از نویسندگان، 1388: 274). مهمترین مبانی نظری در اسلام عبارتند از: خدامحوری، مسؤولیت محوری، پذیرش اصل حکمت الهی و کمال محوری.
متفکرین اجتماعی و فلاسفه ی حقوق در غرب، فقط به دو حق؛ یعنی حق فرد و حق جامعه توجه کرده اند (کاتوزیان، 1384: 40 ــ 43). علت این اعتقاد، پذیرش مبانی نظری خاصی است که به آنها اشاره شد.از این رو، اهتمام این اندیشمندان آن بوده است که تعارض حقوق فردی و اجتماعی را حل کرده و چاره ای برای آن بیندیشند. اما بر اساس مبانی نظری اسلامی، حق سومی نیز متصور است که نقش مهمی در تعیین حریم خصوصی دارد و آن، حق خالق جهان و انسان است. باید گفت که حق خداوند، بدان جهت که کاملاً در راستای تحقق استکمال فردی است و در نتیجه، استکمال جامعه را به دنبال خواهد داشت، بر هر حق دیگری تقدم دارد ودر مقام تعارض، آنچه می تواند معیار تعیین اولویت باشد، توجه به حق الله است. پذیرش تقدم حق خداوند بر همه ی حقوق، تقدم عبادت و اطاعت او از خداوند لطمه وارد کند، هر چند این اجازه برای دولت وجود ندارد که حریم خصوصی را نقض کند. این سخن بدان معنا است که هر فردی وظیفه دارد که از حریم خصوصی خود، استفاده مطلوب کرده و آن را وسیله ای برای سوء استفاده قرار ندهد و دولت نیز وظیفه ی پاسداشت از این حریم را دارد. پس می توان گفت که تعیین قلمرو باید با لحاظ مفاهیمی همچون: ایده، مذهب، مکان، زمان و باورهای صحیح فرد و جامعه صورت گیرد.
روش دوم در مقایسه با روش اول، این برتری را دارد که می تواند معیاری روشن و
قابل ارزیابی ارائه کند و در ضمن در اختیار فرد خاص و یا مجموعه ای خاص به عنوان قانونگذار انسانی قرار نگیرد. این رویکرد، اصل انصاف را نیز در پی دارد که خود، مزیت د یگری محسوب می شود؛ چرا که اصل انصاف، مکمل عدالت فردی و اجتماعی بوده و اجرای عدالت را هموارتر و آسان تر کرده و پذیرش آن را سهل تر می کند. افزون بر اینها، تکیه بر عدالت، انصاف و سایر مفاهیم دینی ــ اسلامی، راهکار استکمال نفس را به صورت معین و شفاف در اختیار انسان قرار می دهد و او را از انجام هر گونه تجربه ی غیر ضروری بی نیاز می سازد.
حضور عنصر انصاف در تعیین قلمرو حریم خصوصی، منوط و مربوط به چند عامل است که به طور مختصر بدان اشاره می شود:
الف ــ عمومی بودن و یا خصوصی بودن مکان نقض حریم خصوصی؛
ب ــ عادی یا حساس بودن موضوع مورد شنود و استراق سمع؛
ج ــ استفاده ی احتمالی از اطلاعات و یا عدم وجود چنین احتمالی؛
د ــ نوع وسایل و ابزارهای مورد استفاده برای نقض حریم خصوصی؛
هـ ــ استمرار و یا موردی و یا موقتی بودن نقض حریم خصوصی؛
و ــ آگاهی و یا جهل فرد از نقض حریم خودش؛
ز ــ رضایت یا عدم رضایت او در خصوص نقض حریم خصوصی (انصاری، 1386: 128).
وجود این عوامل که هم معرّف عنصر انصاف و عدالت در حریم خصوصی است و هم مبیّن قلمرو و معیارهای مد نظر برای شناخت حریم خصوصی است، باعث شده که معیار شخصی بودن حریم خصوصی به گونه ای بر ضابطه ی نوعی آن ترجیح پیدا کند؛ به گونه ای که می توان با اولویت بخشی به ضابطه ی شخصی در تعیین قلمرو حریم خصوصی به مصادیق نقض آن نیز توجه کرد، هر چند در آموزه های اسلامی، موضوع رضایت فرد برای شکستن حریمش نمی تواند یک عامل مورد قبول تلقی شود؛ چرا که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: (1) آبروی مؤمن در اختیار خود او نیست (کلینی، 1367، ج 5: 63). البته نسبت به شهروندان دارای شهرت بد، باید به گونه ی دیگری تعریف شود که در آموزه های اسلامی از آن، به مجاز بودن غیبت افرادی که مشهور به فساد می باشند، تعبیر شده است (متقی هندی، 1409ق، ج 3: 595).

ضرورت حریم خصوصی
 

با بررسی آموزه های وحیانی، ضرورت تکریم و عدم مداخله و تجاوز به حریم خصوصی نمایان می شود. مبانی دینی به ویژه اسلام، مشحون از توجه به این نکته ی مهم است. به عنوان مثال، دستورات مختلفی در قرآن وجود دارد که از آنها استفاده می شود در حد امکان باید آبروی اشخاص حفظ شود (دهقان، 1379: 365)؛ مانند: قرض دادن (انفال (8): 74)، محروم نکردن سائل (ضحی (93): 10)، اجازه گرفتن برای ورود به منزل دیگران (نور (24): 27) و مهلت دادن به بدهکار (بقره (2): 280). بدین منظور قرآن کریم دستورات خاصی را برای جلوگیری از ارتکاب و اقدام به امور منافی با تکریم و از بین برنده ی حریم افراد داده است؛ مانند: ممنوعیت سوء ظن، تجسس و غیبت (حجرات (49): 12)، ممنوعیت تهمت (نساء (4): 112)، ممنوعیت تمسخر (حجرات (49): 19)، ممنوعیت بد زبانی (حجرات (49): 11)، ممنوعیت اشاعه ی فحشا (نور (24): 19) و ممنوعیت فاش کردن عیوب مؤمنان (نساء (4): 148).
ضرورت این موضوع در روایات معصومین (علیه السلام) با مفاهیم مختلفی تبیین شده است؛ مانند حق حاکم بر مردم و بالعکس و حق مؤمن بر مؤمن. در روایتی می خوانیم که خداوند، حق مردم را بر حق خود مقدم داشته است (آمدی، 1378، ح 4780) و در روایتی دیگر، عظیم ترین و با لاترین حق، حق حاکم بر مردم وحق مردم بر حاکم معرفی شده است (نهج البلاغه، خطبه ی 216) و در روایت دیگری نیز آمده است که خداوند به هیچ چیزی همانند ادای حق مؤمن، عبادت نشده است (کلینی، 1367، ج 2: 170) و در روایتی دیگر، حداقل حقوق مؤمن، آن دانسته شده است که انسان دوست بدارد برای او، آنچه را برای خود می پسندد و بد بداند برای او، آنچه را برای خود بد می داند (همان: 174).
از جمع بندی این نمونه از احادیث استفاده می شود که پذیرش حریم خصوصی و عدم مداخله ی بی مورد در آن و نقض نکردن آن، حداقل مطلوبهای مؤمن است؛ هر چند هر مؤمنی مکلف است که خود نیز در خلوت وجلوت به مراقبت از حدود الهی بپردازد. تاریخ حاکی از آن است که در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) در کوفه، مردم شهر انبار، مورد تجاوز لشگر معاویه قرار گرفتند و یکی از سربازان معاویه، خلخالی را از
پای یک زن یهودی ربود. وقتی که این خبر به امام رسید، فرمودند: اگر کسی از این خبر، غصه بخورد تا بمیرد از نظر من، قابل سرزنش نیست.
همه ی اینها حاکی از ممنوعیت ورود به حوزه ی حریم خصوصی افراد می باشد.

امر به معروف و نهی از منکر
 

از مهمترین فرایض الهی که بر مبنای تحقق سعادت جمع و رساندن آنها به جامعه ی نمونه و ارائه ی یک الگوی موفق، تبیین شده است، امر به معروف و نهی از منکر است. برخورداری از جامعه ی نمونه با این فریضه الهی، ارتباط مستقیم دارد؛ چرا که قرآن کریم در سوره ی آل عمران، آیه ی 110 اعلام می نماید که شما بهترین امت می باشید؛ بدان دلیل که امر به معروف و نهی از منکر می کنید و این مبنای تحقق سعادت یک جامعه است. اهمیت این موضوع تا بدان حد است که پیامبر (صل الله علیه و آله) فرموده اند: «الدنیا معلونة ملعون ما فیها الا امراً بمعروف او نهیاً عن منکر او ذکراً لله» (متقی هندی، 1409ق، ج 3: 187). وحدت اجتماعی، رهین امر به معروف است؛ چنانچه این معنا در دو آیه از سوره ی آل عمران (103 ــ 105) تبیین شده است. جامع ترین اصول اخلاقی در امر به معروف و نهی از منکر تعبیه شده است (نحل (16): 125 ــ 128). از جمله علل مهم شکست ملت ها بی توجهی افراد نسبت به سعادت و عدم سعادت خود وجامعه بوده است. تفرقه و اختلافات در جامعه، ناشی از فقدان امر به معروف و نهی از منکر است (انفال (8): 47) و وجود چنین اختلافی، سستی و منازعه و نابودی را در پی خواهد داشت
(آل عمران (2): 152).
دلیل سعادت محوری در بنیادهای این فریضه ی الهی را می توان این گونه تقریرکرد: رسالت کلی پیامبران در قالب برداشتن زنجیرها، رهانیدن از زشتی ها و پلیدی ها و بارهای سنگین غلط و انحرافات اجتماعی، تعریف شده است (اعراف (7): 157). بر اساس سخن امام (علیه السلام)، پیامبران آن گاه مبعوث شدند ــ به ویژه پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله) ــ که میوه ی زندگی، آشوب، خوراک جهان، مردار، جامه ی زیرین آن بیم و هراس و جامه ی رویین آن، شمشیر بود (نهج البلاغه، خطبه ی 89). از طرف د یگر، هر جامعه ای نیاز به انجام اصلاحات دارد و این یک فرمول کلی است که هم در سیره ی عقلا وجود دارد و هم در سیره ی شارع مقدس. این اصلاحات یا در مورد انحرافات است یا کمبودها و نقایص و یا
برای ایجاد شتاب بهتر و مناسب و در هر حال، ایجاد توازن سالم و مناسب در جامعه. تحقق این مسیر به نوع حاکمان بستگی زیادی دارد؛ چرا که امام علی (علیه السلام) در جواب معمر بن خلاد فرمودند: «نصب من از حاکمیت شما به خدا سوگند، فقط کیسه کوچکی است که در آن مشتی آرد جو نبیخته است و سر آن هم مهر شده تا کسی چیزی بر آن نیفزاید» (حرانی، 1404ق: 329). این رسالت در خصوص سازندگی معنوی، نشر دانش و مبارزه با نادانی نمایان تر است که سهم حاکمان هم در آن خیلی نمایان است (بقره (2): 129؛ طلاق (65): 11؛ انبیاء (21): 48).
روشن است که هدف ارسال رسل آن است که انسان تا حد ممکن، خود را از آلایش های طبیعت و هواهای نفسانی پاک سازد و به سیر روحانی بپردازد تا بتواند در جهان آخرت به درجات بالاتر معنوی برسد. رسیدن به آن در گروِ عمل مردم است و مبنای عمل نیز باید دین باشد؛ چرا که مبنای دین، عدالت است و انسان فطرتاً به دنبال دین حرکت می کند. وجود چنین مبنایی، زمینه ی اقامه ی حق را به وجود می آورد و اقامه ی حق، زمینه ساز رشد و بلوغ انسانی است. بنابراین، زمینه ی اصلی حضور دین در نتیجه ی عمل مردم به دین است. سیاست راهبردی قرآن در این خصوص، هموار کردن راه های اصلاح در قالب مبارزه با سران و مستکبران (هود (11): 27 ــ 29) و مترفین و شادخواران (سبأ (34): 34 ــ 35) و شکستن قبح گناه و منکر در بین افراد گناهکار (مائده (5): 104) است. از این رو، فرمودند: سه گروه را احترامی نیست؛ هواپرست بدعت گذار، حاکم ستمگر و فاسقی که آشکارا به فسق می پردازد (الحمیری، 1417ق: 107).
با لحاظ آنچه گذشت و جمع بین وظیفه ی مردم و دولت، می توان گفت: آنچه می تواند این پیوند مبارک را به وجود آورد، به گونه ای که نتیجه ی آن تحقق سعات باشد، امر به معروف و نهی از منکر است (حکیمی و همکاران، 1384، ج 2: 56).

پی‌نوشت‌ها:
 

* محقق حوزه ی علمیه ی قم و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد نجف آباد.
1.طبق حدیث نبوی، پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله) فرمودند: «ان الله عزوجلّ فوّض الی المؤمن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذّل نفسه؟ الم تسمع قول الله «وَلِلَّه العِزةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ ...» (لئالی الاخبار، ج 2: 36).
 

منبع:نشریه حکومت اسلامی، شماره 56.
شنبه 20/12/1390 - 16:53
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده: مسعود راعی *




 

چکیده
 

ماهیت حریم خصوصی و مبنای آن در زمره ی کانونی ترین موضوعات حقوق بشری قرار دارد. امروزه حریم خصوصی به عنوان یک اصل بنیادین و اخلاقی، از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. در اسناد بین المللی از جمله اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، اعلامیه ی حقوق بشر اسلامی (قاهره) و میثاق حقوق مدنی و سیاسی، این اصل به عنوان یک حق، مورد پذیرش و شناسایی قرار گرفته است. در حقوق موضوعه ی جمهوری اسلامی ایران، هر چند این واژه به کار نرفته است، اما قانونگذار با بیان مصادیق آن به تعیین قلمرو و دامنه ی آن پرداخته است. اهمیت این موضوع امروزه به مراتب افزایش یافته و توجه همه ی دولت ها را به خود جلب کرده است. وجود ابهاماتی در تعریف، مبنا، قلمرو و مصادیق این حق، آن را از جهت نظری نیازمند مباحث ویژه ای کرده است. در این نوشتار، ضمن بررسی این موضوع و مبانی آن، نسبتش با مهمترین مفهوم اجتماعی در گزاره های دین اسلام؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر تبیین شده است.

واژگان کلیدی
 

حریم خصوصی، حریم عمومی، امر به معروف، نهی از منکر، مبانی نظری، حقوق حریم خصوصی

مقدمه
 

پذیرش حوزه هایی که دیگران به راحتی و بدون هر گونه دلیل منطقی و عقلانی ای نتوانند در آن وارد شوند از آرزوها و مطالبات عمومی انسانها در جوامع گذشته، حال و آینده محسوب می شود. نگاهی اجمالی به تاریخ زندگی انسانها حاکی از ترسیم قلمروی است که انتظار آن بوده است که دیگران اعم از افراد و دولت ها بدون اذن و رضایت صاحب قلمرو، وارد آن نشوند. ورود به منازل دیگران، اماکن خصوصی، استراق سمع، بازرسی بدنی با ابزارهای مختلف، انگشت نگاری برای ورود به سرزمین دیگر کشورها از جمله اموری هستند که در این قالب، خود را نشان می دهند.
پذیرش و شناسایی هویت فردی و اعلام رسمی چنین هویتی، چه از طرف دیگران و چه از طرف دولتمردان و حاکمان، اقتضای پذیرفتن حقوق و آزادی های فردی را دارد؛ هر چند در ترسیم این قلمرو و محدوده ی آن، اختلاف نظر بسیار است که باید گفت: تنها با تکیه بر مبانی نظری این حق، می توان به ارائه ی راه حل های منصفانه و عادلانه پرداخت.
مفهوم حریم خصوصی و حقوق ناشی از آن به معنای امروزی در دهه ی 1890 توسط یکی از قضات دادگاه های ایالات متحده به نام «لوئیس براندیس» (1) در مقاله ای با عنوان «حقوق مصونیت و حقوق خصوصی» به کار رفت. او در این مقاله، حریم خصوصی را به معنای حق تنها بودن برای افراد دانست.
این واژه با تأخیر در ادبیات حقوقی وارد شد؛ به عنوان مثال، تحقیقات دانشگاه «تورنتو» بیانگر آن است که تا سال 1960 میلادی این واژه در این دانشگاه مورد استفاده و پژوهش واقع نشده است (انصاری، 1386: 64). با گذشت زمان، این معنا در اسناد مختلفی مطرح شد. از جمله اسنادی که به این موضوع وحقوق مربوط به آن ــ تا حدودی ــ اشاره کرده اند، ماده ی 20 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، ماده ی 9 و 17 میثاق حقوق مدنی و سیاسی و اعلامیه ی حقوق بشر اسلامی (قاهره) که در موارد مختلف از جمله: بند (الف) از ماده ی 6 و بند (الف) از ماده ی 8، بیانیه ی تهران (1968 میلادی)، دستورالعمل اتحادیه ی اروپا در خصوص حمایت از داده ها (1995 میلادی) و کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق بشر و آزادی های بنیادین می باشند.
مقصود این مقاله، یافتن نسبت بین حریم خصوصی و امر به معروف و نهی از منکر
است، اما وجود ابهامات مفهومی و قلمرویی در خصوص حقوق حریم خصوصی، مانع از ارائه ی یک نسبت سنجی روشن می شود. از این جهت، ضروری است که در رابطه با مفهوم، مبنا و قلمرو این حق، کنکاش صورت بگیرد.

مفهوم حریم خصوصی
 

شناسایی حریم خصوصی به عنوان حقی از حقوق مدنی و سیاسی بشری از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این اهمیت، با مشکلات و معضلات چندی در این رابطه نیز همراه می باشد. پذیرش حریم هایی که هیچ کس،حتی دولت نتواند وارد آن شود و تعریف ضابطه ی معین برای ورود به آن حوزه و مطالبه ی از دولت برای شناسایی این حق و اجرای آن و مجازات کردن افرادی که بدون دلیل، این حریم را نقض می کنند از جمله عواملی هستند که در تحقق مشکلات و معضلات مربوط به حریم خصوصی، ماهیت و قلمرو آن نقش آفرینی داشته اند. این وضعیت، اندیشمندان را وادار کرد که بگویند: باید همه اعتراف کنند که مشکلات جدی در تعریف، ذات و قلمرو این حق وجود دارد (همان). وجود چنین معضلاتی موجب شد این سؤال مطرح شود که آیا حریم خصوصی، هویت مستقلی دارد ویا اینکه در قلمرو سایر حقوق محسوب می شود و هیچ گونه هویت مستقلی ندارد. در صورت دوم باید گفت: در اسناد گروه حقوق بشری، عنوان جدایی از سایر حقوق برای این مفهوم وجود ندارد؛ بلکه آنچه وجود دارد حقوقی است با محدوده و قلمروهای خاص که به این قلمروها، حریم خصوصی اطلاق می گردد.
مطلبی دیگری که در خصوص شناسایی و تعریف مفهوم حریم خصوصی وجود دارد، آن است که آیا تعریف حریم خصوصی باید در پرتو هدف صورت گیرد و یا در پرتو وسیله و ابزاری که برای تحقق و اجرای این حق به کار گرفته می شود، آیا تعریف، باید ناظر به هدف و نتیجه باشد یا ناظر به فعل و رفتار (بدان معنا که رسیدن به نتیجه و یا حتی نحوه ی رسیدن به نتیجه، مدنظر نباشد و تمام توجه و اهتمام به اصل فعل و عمل و رفتار و نحوه آن باشد)؟ نکته ی دیگری که توجه به آن در شناخت مفهوم و ماهیت حریم خصوصی نقش دارد، آن است که آیا در این رابطه، باید رویکرد توصیفی ارائه کرد یا می توان از رویکرد ذهنی و آرمانی برای تعریف مفهوم استفاده کرد. آیا در تعریف حریم خصوصی، باید به آنچه وجود دارد بسنده کرد یا آنکه می توان با توجه به
آرمانها، ارزشها و مطلوبهای اجتماعی نیز به تعریف پرداخت.
دخالت داشتن همه ی عوامل فوق، منجر به ارائه تعریف های مختلفی از مفهوم حریم خصوصی شده است. حق تنها بودن، حق برخورداری از خلوت و توانایی برای ایجاد مانع در برابر دسترسی ناخواسته ی دیگران، حق برخورداری از کرامت و شخصیت انسانی از جمله تعاریفی می باشند که در این زمینه ارائه شده است (Louis Brandeis ، 1890).
قدر مشترک همه ی تعابیر مذکور، پذیرش حق بودن چنین امری است که در برگیرنده ی حریم مکانی، حریم روحی ــ روانی، حریم ارتباطی، حریم آبرویی و حریم روابط حاکمیتی است. این سخن، بدان معنا است که هر فردی از افراد جامعه، دارای یک قلمرو خاص و غیر قابل نفوذ است که هیچ شخصی، حتی دولت، بدون وجود دلیل قوی، حق ورود به آن را ندارد. برای ارائه و تبیین بهتر تعریف، ضروری است که حوزه های مختلف حریم خصوصی، شناسایی شده تا تعریف مذکور در هر کدام به شکل دقیق تری نمایان شود:
1ــ حریم اطلاعاتی: تاین حوزه از حریم خصوصی مربوط به مراقبت از اطلاعات شخصی افراد است. ورود عصر رسانه و امکان دستیابی به اطلاعات افراد و اعلان عمومی، بیانگر ضرورت وجود چنین حوزه ای است. در این حوزه، سخن بر سر تصویب قوانینی است که به حفاظت اطلاعات منجر شود (Data Protection). در این راستا ادعا آن است که اطلاعات شخصی افراد؛ مانند اطلاعات پزشکی، فامیلی و آبرویی، تحت کنترل، حمایت و حفاظت قرار گیرد.
2ــ جریم جسمانی: این بعد از حریم خصوصی، ناظر به حفاظت از جسم و فیزیک افراد است تا مورد تجاوز، دزدی و آدم ربایی و اعمالی همچون آزمایش های ژنتیکی، دارویی و یا عکس برداری قرار نگیرند.
3ــ حریم ارتباطات: این حوزه که مهمترین و چالشی ترین حوزه در موضوع حریم خصوصی است در برگیرنده ی کلیه ی اشکال ارتباط افراد در جامعه است؛ چرا که دامنه ی چنین حریم شامل امنیت پست های الکترونیک، پست، اینترنت و کلیه ی انواع ارتباطات؛ اعم از مستقیم و غیر مستقیم می شود.
4ــ حریم مکانی: همان حریم مسکونی است؛ امّا امروزه به دلیل ابهام در مفهوم حریم مسکونی به عنوان حریم خصوصی مکانی، تحت عنوان حریم مکانی عمومی قرار
می گیرد. از آنجا که تعیین دامنه ی حریم خصوصی عملاً به عرف جامعه واگذار شده است، حالتی سیال و نسبی به خود می گیرد. با توجه به آنچه گذشت می توان گفت که حریم خصوصی، حق تنها بودن و حق برخوردار بودن از حوزه های خاص غیر قابل نقض می باشد. این حوزه ها همراه با سلیقه های فردی نیز تعریف می شود. این تعریف با مضامین مشابهی در تعریف شورای اروپا (1970م)، کمیته ی یانگر (1972م)، کنفرانس حقوقدانان نروژ در خصوص حق احترام به حریم خصوصی (1979م) و کمیته ی کالکات (1990 م) بیان شده است (انصاری، 1386: 17 ــ 19). می توان گفت با رجوع به آموزه های اسلامی همین برداشت نیز صادق است که طی بحث های آتی به آن پرداخته خواهد شد.
با لحاظ آنچه گذشت باید گفت: حریم خصوصی، فاصله ی تعریف شده بین فرد و جامعه است. به عبارت دیگر، مفهوم حریم خصوصی با این پیش فرض مواجه است که همیشه بین فرد و جامعه، یک فاصله وجود دارد که مربوط به فرد است و درواقع، حریم او محسوب می شود. این حریم در رویکرد دینی، ماهیت تربیتی و اخلاقی دارد و همین ماهیت، زمینه ی ضمانت اجرایی خوبی را برای آن فراهم کرده است.

راهکارهای حمایتی
 

به منظور تحقق چهار الگوی موجود در رابطه با حریم خصوصی، چهار راهکار حمایتی نیز در جهان مطرح شده است که عبارتند از:
الف ــ راهکار حقوق عمومی: در این راهکار، تلاش بر آن است که حریم خصوصی در قالب حقوق عمومی تعریف شود. ویژگی خاص حقوق عمومی آن است که سود و زیان ناشی از انجام یا ترک آن، به کل جامعه ی انسانی تسری پیدا می کند. وجودچنین خصلتی، اقتضای اهتمام فوق العاده به قوانین حقوق عمومی را در بُعد داخلی و بعد بین المللی به وجود آورده است. این اهتمام، هم در بعد کنترلی و هم در بعد نظارتی تعریف شده است که اصطلاحاً به مدل قوانین جامع (Comprehensive Law) هم معروف است. در این راهکار، وظیفه ی خاص حمایتی بر دوش دولت گذاشته می شود. در نتیجه، دولت علاوه بر اینکه خود، حق دخالت یا ورود به این حریم را ندارد، باید برای حفظ این حریم، هم اقدامات پیش گیرانه هم اقدامات تنبیهی را اعمال کند. کوتاهی دولت در این حوزه، مسؤولیت داخلی و بین المللی را برای دولت به وجود می آورد.
ب ــ مدل قوانین موردی: همچنان که از نام آن بر می آید، این مدل در برابر قوانین جامع قرار می گیرد و حالت موردی دارد. در این مدل، قوانین با توجه به نیاز و شرایط خاص تصویب می شوند. عدم برخورداری از یک سیستم نظارتی کارآمد و نداشتن تعریف روشن در قوانین موردی و در نتیجه، فقدان سیستم جامع که در برگیرنده ی همه ی احتمالات باشد از عیوب این مدل است.
ج ــ مدل خود تنظیمی (Self Regulation): در این مدل، خود فرد با توجه به مسؤولیتی که بر دوش دارد به تنظیم روابط خود در خصوص حفاظت از اطلاعات و اموال شخصی خود می پردازد. این روش هر چند از ضمانت اجرایی خوبی برخوردار است، اما در عین حال، ابهام در نوع حفاظت و ابهام در نوع احوال شخصی، منجر به ناکارآمدی خواهد شد.
د ــ تکنولوژی حریم خصوصی (Technilogies of Privacy): در این مدل با استفاده از فناوری در سطوح مختلف حفاظتی به حمایت از حریم خصوصی به ویژه در بعد اطلاعات پرداخته خواهد شد. استفاده از تکنولوژی می تواند دامنه ی حمایت را افزایش دهد وحاشیه ی امن متجاوزان و متجاسران به حریم خصوصی را از بین برد؛ به گونه ای که این افراد زودتر شناسایی شده و در برابر قانون قرار داده شوند. عیب این روش، آن است که می تواند ابزاری برای ورود به حریم خصوصی باشد و اطلاعات افراد را سرقت کند (Volio Fernanda, 1981) .

اسلام و حریم خصوصی
 

آیاتی از قرآن کریم بر پذیرش این حقیقت در اسلام دلالت دارند. آیات 27 و 28 سوره ی نور، آیه ی 11 سوره ی حجرات و کل سوره ی همزه نمونه هایی از این آیات می باشند که هر کدام بعد خاصی از حریم خصوصی را نشان می دهند. به عنوان مثال، آیه ی 28 سوره ی نور در بیان پذیرش حریم مکانی از واژه ی «هو ازکی لکم» استفاده کرده است. کاربرد این واژه در آموزه های دینی حاکی از آن است که تزکیه، اثر روحی و معنوی خاصی دارد و گناه دقیقاً عکس آن را به همراه دارد.
با دقت در آیات مختلف قرآن و از جمله آیه ی 58 سوره ی احزاب، باید گفت: حریم خصوصی، شامل حوزه های مکانی، آبرویی، مالی و جانی فرد است و کاملاً جنبه ی شخصی دارد که نباید مورد دستبرد دیگران قرار گیرد و از آنجا که این قلمرو به عنوان
یک حق محسوب می شود (طباطبایی، 1393ق، ج15: 90ــ 91؛ مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، 1363، ج14: 405)، دیگران در برابر آن تکلیف دارند و نمی توانند با دلایل احتمالی به آن وارد شوند و یا به افشای آن بپردازند. قرآن کریم در آیات 11 تا 17 سوره ی نور به این حقیقت که مربوط به آبروی افراد است می پردازد. در این آیات خداوند ضمن توبیخ کسانی که با ظن و گمان شایع پراکنی کرده و به اعتقادشان مورد شایعه را امری معمولی و آسان تلقی می کردند، با تأکید ابدی اعلام می کند که مجدداً کسی این روش را دنبال نکند. نکته ی مهم اینکه قرآن مجید در آیه ی 15 همین سوره خطاب به مردان و زنان مؤمن اعلام می کند که شما مورد و مسأله ای را کوچک می پنداشتید در حالی که در نزد خداوند بزرگ است و در ادامه ی آیه از مؤمنان این سؤال توبیخی را می پرسد (2) که چرا هنگامی که آن تهمت را شنیدید، نگفتید ما حق نداریم که به این سخن، تکلم کنیم (نور (24): 16)؟ (3) می توان از سیاق این آیات، وعده ی عذاب الهی را در صورت تعدی و تجاوز به حریم خصوصی استنباط کرد. ممنوعیت تجسس، تحسس و تفتیش (حجرات (49): 12) در ذیل همین معنا و مفهوم قرار می گیرد. تفاوت واژگان در این آیه، حاکی
از گستره بودن دامنه ی چنین ممنوعیتی است. تجسس به معنای کشف عورات دیگران و تحسس به معنای استماع سخنان دیگران است (ابن الجوزی، 1407ق، ج7: 186).
ضرورت استیذان و استیناس و معرفی خود برای ورود به منازل دیگران (نور (24): 27)، عدم تحقق ضمان برای صاحب منزل، اگر سگ او پای فردی که بدون اذن وارد شده را بگیرد (علامه حلی، 1410ق: 298)، ممنوعیت سوء ظن (حجرات (49): 12)، تلقی سوء ظن به عنوان بدترین نوع دروغ گویی (ری شهری، 1380: 391)، ضرورت حمل عمل برادر دینی بر بهترین توجیه تا آنکه خلاف آن ثابت شود. ممنوعیت نمّامی (سخن چینی) که بنا بر فرمایش شهید ثانی، غیبت، وجه مشدد نمّامی است (شهید ثانی، بی تا: 306)، ممنوعیت سبّ و قذف و هجو که شیخ انصاری آن را به ادله ی اربعه حرام می داند (شیخ انصاری، 1422 ق، ج 1: 94) و احوط دانستن انجام این عمل در خصوص اشخاص ظاهر الفساد که تنها در صورت جمع بودن شرایط نهی از منکر می توان آن را انجام داد (همان)، همگی حاکی از اهمیت، جایگاه و ضرورت توجه به حریم خصوصی اشخاص است.
قرآن کریم از مؤمنان می خواهد که دیگران را مورد تمسخر خویش قرار ندهند و در تحلیل آن می فرماید: شاید قوم مورد تمسخر، بهتر از گروهی باشند که تمسخر می کنند. جالب تر آنکه همین خطاب و تحلیل را به منظور تأکید بیشتر و در خصوص زنان به طور جداگانه بیان می کند. اینکه چرا قرآن کریم می فرماید: شاید گروه مسخره شده بهتر باشند، خود جای بحث و گفت و گو دارد. می توان گفت ادب قرآنی اقتضا کرده است که دل افراد تمسخر کننده با کلمه ی شاید، متوجه خطای فاحش خویش بشود؛ چرا که روشن است که مسخره کردن به دلیل آنکه با پیش فرض تحقیر فرد مورد تمسخر همراه است، قطعاً کار زشتی است؛ به ویژه اگر علت تمسخر، مسأله ای غیر عادی در فرد مورد تمسخر باشد؛ مثل آنکه گویش یا ویژگی جسمی خاصی در فرد مورد تمسخر، وجود داشته باشد. از نکات مهم دیگری که در این آیه در مورد حریم خصوصی مطرح شده است، مسأله ی طعن و عیب جویی است که باز از مصادیق حریم آبرویی است. به کار بردن نام بد و القاب نکوهیده و زشت برای یکدیگر از منظر قرآن، کار بسیار زشتی تلقی شده است؛ تا جایی که از جمله ی منکرات و فسق داشته شده است و باید از چنین عملی توبه کرد. این آیه ی شریفه به طور شفاف بیانگر حریم خصوصی از دیدگاه آیات الهی است.

حریم خصوصی و اسناد بین المللی
 

اهمیت این موضوع را می توان در اسناد حقوق بشری نیز یافت. اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در ماده ی 12 اعلام می کند که «احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود، نباید مورد مداخله های خود سرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد. هر کس حق دارد که در مقابل این گونه مداخلات و حملات مورد حمایت قانون قرار گیرد».
دایره ی وسیعی که از حریم خصوصی در این ماده ترسیم شده است، بیانگر اهمیت و جایگاه آن در بین سایر حقوق بشری است. این معنا در ماده ی 9 نیز بیان شده است: «احدی نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید شود»؛ یعنی آنکه حریم مکانی افراد نباید به صورت خودسرانه مورد تعدی و تجاوز قرار گیرد. در ماده ی هشتم، ضمانت اجرای چنین حق اساسی و انسانی ای، رجوع مؤثر به محاکم ملی صالحه دانسته شده است. میثاق حقوق مدنی و سیاسی در ماده ی 9 و 17 خود، همین حقیقت را متذکر شده است.
ماده ی 14 کنوانسیون مربوط به حقوق کارگران مهاجر و ماده ی 16 کنوانسیون ملل متحد ــ مربوط به حمایت از کودکان ــ به این امر مهم اشاره کرده است.
از دیگر اسنادی که به این موضوع پرداخته اند، عبارتند از: اعلامیه ی حقوق بشر اسلامی (قاهره، 1990م) در بند (الف) از ماده ی 6 و بند (الف) ماده ی 8 و بیانیه ی تهران (1968 م) و دستورالعمل اتحادیه ی اروپا در مورد حمایت از داده ها (1995 م) که همگی دلالت بر موقعیت ویژه این حق انسانی دارند.

پی‌نوشت‌ها:
 

* محقق حوزه ی علمیه ی قم و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد نجف آباد.
1.Louis Brandeis.
2.به عنوان مثال آیه ی 27 و 28 از سوره ی نور که در آن دستور داده شده است که به خانه هایی که متعلق به شما نیست، داخل شوید تا اینکه اجازه بگیرید. برای دیدن ادله ی دیگر ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج 7: 214؛ روح المعانی، ج 10: 201؛ کلینی، الکافی، ج 4، باب العشر؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2: 622 و 624؛ میزان الحکمه، ج 1: 38 ــ 48؛ (جمعی از نویسندگان، تفسیر موضوعی قرآن کریم: 272ــ 290؛ علامه ی طباطبایی، المیزان، ج 18 (عربی) ذیل آیه ی یازدهم از سوره ی حجرات.
3.ظاهر آیه ی شریفه که می فرماید: «مَّا یَکُونُ لَنَا ان نتَکَلَّم بِهَذا سُبحَانَکَ هَذَا بُهتَانٌ عظیمٌ» (نور، (24): 16)، نفی حق است.
 

منبع:نشریه حکومت اسلامی، شماره 56.
شنبه 20/12/1390 - 16:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته