• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4143روز قبل
امر به معروف و نهی از منکر

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
(ما اَعمالُ البِرِّ عِندَ الجِهادِ فی سبَیلِ اللهِ اِلا کَنَفثَه فِی بَحرٍ لُجّی. وَ ما جَمیعُ اَعمالِ البِرّ وَ الجَهادِ فی سَبیلِ اللهِ عِندَ الاَمرَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ اِلَّا کَنَفثَهٍ فی بَحرٍ لُجّی)
«همه‌ی کارهای نیك نسبت به جهاد در راه خدا مانند قطره نسبت به دریاست. و همه‌ی کارهای نیك به ضمیمه‌ی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر چون قطره نسبت به دریاست.»

*******
محبوب‌ترین انفاق

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
(وَالّذی نَفسی بِیدِهِ ما اَنفَقَ مِن نَفَقَهٍ اَحَبُّ مِن قَولِ الخَیرِ)
«قسم به آن کسی که جانم به دست اوست، هیچ انفاقی محبوب‌تر از گفتار نیك و امر به خوبی نیست.»

*******
برترین اعمال در اسلام

(انّ رَجُلا من خَثعَم جاءَ اِلَی رَسُولِ(صلی الله علیه و آله و سلم):
فَقَالَ: یا رَسُولَ الله(ص) اَخبِرنِی مَا اَفضَلَ الاِسلام.
قالَ(صلی الله علیه و آله و سلم): الایمانِ بِاللهِ
قالَ: ثُمّ مَاذا؟ قالَ(صلی الله علیه و آله و سلم):صِله الرَّحِم
قالَ: ثُمَّ ماذا؟ قال(صلی الله علیه و آله و سلم):الاَمرُ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ
فَقالَ الرَّجُلُ: فَاخبِرنی ای الاَعمالِ اَبغَضُ اِلَی اللهِ، قالَ(صلی الله علیه و آله و سلم)الشِّرکُ بِاللهِ
قالَ: ثُمَّ مَاذا؟ قالَ(صلی الله علیه و آله و سلم): الاَمرُ بِالمُنکَرِ وَ النَّهی عَنِ المَعرُوفِ)
«مردی از قبیله‌ی خثعم به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)آمد و عرض کرد: یا رسول الله! مرا خبر کن که برترین در اسلام چیست؟ فرمودند: ایمان به خدا. گفت: بعد از آن چیست؟ فرمودند: صله‌ی رحم.
گفت: بعد از آن چیست؟ فرمودند: امر به معروف و نهی از منکر کردن.
مرد خثعمی‌گفت: به من خبر ده کدامین کارها نزد خداوند مبغوض‌تر است؟
فرمودند: شرک به خدا.
گفت: بعد از آن چیست؟ فرمودندند: قطع صله رحم.
گفت: بعد از آن چیست؟ فرمودند: امر به منکر و نهی از معروف.»

*******
جانشین خدا و رسول

پیامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:
(مَن اَمِرَ بِالمَعرُوفِ وَانَّهی عَنِ المُنکَرِ فَهُوَ خَلیفَهُ اللهِ فِی اَرضِهِ وَ خَلیفَهُ رَسُولِ اللهِ وَ خَلیفَهُ کِتابِه)
«کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند، جانشین خداوند در زمین و جانشین رسول خدا و جانشین کتاب خدا است.»
(عَن دره ابنِ اَبِی لَهَبٍ:
قالَت جَاءَ رَجُلٌ اِلَی النَّبی(صلی الله علیه و آله و سلم)وَ هُوَ عَلَی المَنبَرِ
فَقالَ: یا رَسُولَ اللهِ مَن خَیرُ النّاسِ
قالَ: اَمرُهُم بِالمَعرَوفِ وَ اَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ وَ اقتاهُم لله وَ اَرضاهُم)
«دره بن ابی لهب گوید:
شخصی خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)آمد، در حالی که حضرت بر منبر بود، پرسید: یا رسول الله! بهترین مردم کیست؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: آن که مردم را امر به معروف و نهی از منکر کند و آنها را از خدا بترساند و به او علاقه‌مند سازد.»

*******
برترین اعمال خلق

حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:
(الاَمرُ بِالمَعرُوفِ اَفضَلُ اَعمالِ الخَلق)
«برترین اعمال خلق، امر به معروف کردن است»

*******
خاصیت امر به معروف و نهی از منکر

و نیز آن حضرت(علیه السلام) فرمودند:
(مَن اَمَرَ بِالمَعرُوفِ شَد ظُهُورِ المُؤمِنینَ وَ مَن نَهی عَنِ المُنکَرِ اَرغمَ اَوفِ الفاسِقِینَ)
«کسی که امر به معروف می‌کند، در واقع پشت مؤمنین را محکم می‌گرداند. و کسی که نهی از منکر می‌کند، بینی فاسقان را با این عمل به خاک ذلت می‌مالد.»

*******
مؤمن کیست؟

امام علی(علیه السلام) فرمودند:
(المُؤمنُ یكُونُ اَمَرَ بِالمَعرُوفِ وَ ناهی عَنِ المُنکَرِ)
«مؤمن، امر کننده به معروف و نهی کننده از منکراست.»

*******
مؤمن ناتوان

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)می‌فرمایند:
(ان الله عزّوَجَلّ لِیبغِضَ المُؤمِنَ الضّعیفُ الّذی لا دِینَ لَه
فَقیلَ لَه: وَ مَا المُؤمنَ الّذی لا دینَ لَه؟
قالَ: الَّذی لا ینهی عَنِ المُنکَرِ)
«به راستی خداوند عزوجل دشمن می‌دارد مؤمن ناتوانی را که دین ندارد. به آن حضرت عرض کردند: مؤمن ناتوان که دین ندارد، کیست؟
فرمودند: کسی که نهی از منکر نکند.»

*******
ابزار نجات

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
(رَاَیتُ رَجُلاً مِن اُمّتی فِی المَنامِ قَد اَخَذتَهُ الزّبانِیه من کُلّ مَکانٍ فَجاءَهُ اَمرَهُ بِالمَعرُوفِ و نَهیهُ عَنِ المُنکَرِ فَخَلَّصاهُ مِن بَینِهِم وَ جَعَلاهُ مَعَ المَلائِکَهِ)
«مردی از امتم را در خواب دیدم که مأموران دوزخ از هر سو به او هجوم آورده بودند، امر به معروف و نهی از منکری که کرده بود، فرا رسیدند و او را از آنها نجات بخشیده، با فرشتگان همراهش ساختند.»

*******
از ما نیست

به نقل از ابن عباس(رحمت الله علیه) پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:
(لَیسَ مِنّا مَن لَم یوَقِّر کَبیرَنا و لَم یرحَم صَغیرَنا وَ یأمُرنا بِالمَعرُوفِ وَ ینهَ عَنِ المُنکَرِ)
«کسی که به بزرگان احترام نگذارد و به خردسالان ما رحم نکند و امر به معروف و نهی از منکر نکند، از ما نیست.»

*******
دو پدیده الهی

امام علی(علیه السلام) فرمودند:
(الاَمرُ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ خَلقانِ مِن خَلقِ اللهِ، فَمَن نَصَرَهُما اَعَزَّهُ اللهُ وَ مَن خَذَلَهُمَا، خَذَلَهُ الله)
«امر به معروف و نهی از منکر، دو پدیده از آفریده‌های خداوندند. هر کس آنها را یاری کند، خداوند او را عزت دهد و هر کس آنها را خوار کند، خدا او را ذلیل فرماید.»

*******
دو واجب

امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:
(والاَمرُ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ واجِبانِ عَلی مَن اَمکَنَهُ ذلِکَ وَ لَم

یخَف عَلی نَفسِهِ وَ لا علَی اَصحابِهِ)
«امر به معروف و نهی از منکر، هر دو واجب است بر کسانی که برای ایشان ممکن است و قدرت انجام آن را دارند. و آن در صورتی است که بر نفس خود و کسان و یارانش ترس و بیمی نداشته باشد.»

*******
موکول به دیگری

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)می‌فرمایند:
(اذا اُمَّتی تَواکَلَتِ الاَمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهی عَنِ المُنکَرِ فَیأذَنُوا بِوِقاعٍ مِنَ اللهِ تَعَالی)
«هنگامی که امت من امر به معروف و نهی از منکر را به یكدیگر واگذارند، باید بدانند که صدماتی از طرف خدا به آنان خواهد رسید.»

*******
قوام دین

امام علی(علیه السلام) می‌فرمایند:
(قِوامُ الشَّریعَهِ الاَمرُ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ وَ اِقامَهُ الحُدودِ)
«بینان شریعت و قوام دین در سه چیز است: امر به معروف و نهی از منکر و اقامه‌ی حدود.»

*******
صلاح مردم

حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:
(فَرَضَ الله... اَلاَمرَ بِالمَعرُوفِ مَصلَحَهً لِلعَوامِ، وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ ردعاً لِلسُّفَهاء)
«خداوند امر به معروف را واجب نمود؛ زیرا امر به معروف، صلاح و سود آحاد مردم است و نهی از منکر، بازداشتن نادانان از کجروی می‌باشد.»
شنبه 20/12/1390 - 22:48
امر به معروف و نهی از منکر

اهمیت شیوه ها

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ( هر كه امر به معروف می كند ،باید شیوه اش نیز معروف باشد).
قرآن می فرماید : نیكی در این نیست كه از بی راهه به خانه ها وارد شوید ، نیكی دراین است كه از راه آن وارد شوید.
امام باقر (علیه السلام) ذیل این آیه فرمود : خانه ها را از راهش وارد شوید یعنی هر كاری را از راهش انجام دهید !
آری برای هرمعروف ومنكری ، از هر شخصی درهر مكانی وهر زمانی، شیوه ای خاص لازم است كه اگرمراعات نشود ، امكان دارد اثر منفی دهد.

شیوه آئینه وار

حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه فرمود: ( المومن مراه المومن ) مومن آئینه مومن است . اگر در این حدیث كوتاه دقت كنیم، نكاتی درباره شیوه امر به معروف درك می كنیم ؛ از جمله :
1- آئینه از روی صفا عیب را می گوید ، نه از روی انتقام ، غرض وكینه
2- آئینه زمانی عیب را نشان می دهد كه خودش گردوغبار زده نباشد.
3- آئینه مراعات مقام ومدال را نمی كند.
4- آئینه عیب را بزرگتر از آنچه هست ،نشان نمیدهد.
5- آئینه همراه با نشان دادن عیب ،نقاط قوت را نیز نشان میدهد.
6- آئینه عیب را روبرو می گوید نه پشت سر.
7- آئینه عیب را بی سروصدا می گوید.
8- آئینه عیب را در دل نگه می دارد و همین كه از كنارش رد شدی عیب از صفحه اوپاك می شود.
9- آئینه را اگر شكستی ، خرده های آن هم زشت و زیبا را نشان میدهد. مومن را اگر شكستی وتحقیر كردی ،باز دست از حرفش بر نمی دارد .
10- اگر آئینه عیب مرا گفت ، باید خودم را اصلاح كنم ،؛ نه آنكه آئینه را بشكنم .آری! اگر مسلمانی نهی ازمنكر كرد ،شما گناه را از خود دور كن وبه انتقاد كننده اعتراض نكن.
ای غزالی گریزم از یاری كه اگر بدكنم نكو گوید
مخلص آن شوم كه عیبم را همچو آیینه روبه رو گوید
نه كه چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته ،موبه مو گوید
توجه دادن به كرامت وارزش انسان
اگرانسان بداندكه جانشین خداست.
اگرانسان بداندكه فرشتگان بر اوسجده كرده اند اوموجودی است كه روح خدا دراو دمیده شده است؛ تنها موجودی است كه خداوند درآفرینش او خود را ستوده است؛ همه چیز را به تسخیر او درآورده است؛ در آفرینش ، بهترین شكل را به او عطا كرده است؛ برای او ، انبیا وكتب آسمانی فرستاده است؛ او را موجودی فنا ناپذیر قرار داده است، ارزش اوبهشت است ونه كمتر ؛ خداوند انواع فضیلت ها وكرامتها را به او مرحمت كرده است.
اگرانسان به این كرامت ها ومقامات توجه كند ، هرگز خودرا به كارهای زشت آلوده نخواهد كرد.
راستی! چرا عمر ما چراگاه شیطان باشد؟ ما كه جانشین خدائیم ،چرا با دشمن خدا قرین باشیم؟
حضرت علی (علیه السلام) فرمود : كسی كه كرامت و ارزش خود را شناخت دنیا و هوسها نزد او ناچیز می شود.

خاطره

شخصی به نام شقرانی در زمان امام صادق (علیه السلام) مرتكب شراب خواری شد .امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: ای شقرانی ! كار زشت از هر كس كه سر زند ، زشت است ؛ ولی اگر از تو سر زند ، زشت تر است؛ همان گونه كه كار نیكو از هر كس نیكوست ؛ ولی اگراز تو سر زند ، نیكوتر است . این به خاطر جایگاه تو است . تو از وابستگان ما هستی . پس ، قدر خود را بدان !

شیوه های امرونهی

1- آماده سازی

سخن حق ، همچون شكر است ؛ اگر شكر را به همین شكل در گلوی كسی بریزیم ، امكان دارد خفه شود. باید شكر را با آب مخلوط كرده تا تبدیل به شربت شود وبرای همه افراد قابل استفاده وتحمل باشد .
از خاطرم نمی رود زمانی كه می خواستم درباره روایات كفن در تلویزیون صحبت كنم ، فكر كردم كه بعضی مردم تحمل شنیدن این گونه آماده كردم كه : از نیازهای عمومی وهمگانی ، نیاز به لباس است. اسلام برای هر فصل و زمان وكاری لباس در نظر گرفته ودستوراتی داده است؛ مثل لباس كودك، لباس كار ، لباس جنگ ، لباس نماز عید ،لباس نماز باران ،لباس احرام و حج ، لباس عروس ، لباس دادن به برهنه ها ، نظافت لباس ،وصله كردن لباس ،رنگ لباس ، دوخت لباس ، جنس لباس و...
وبرای هر یك ازعناوین هم حدیثی ونكته ای گفتم . كم كم مردم را برای شنیدن بحث آخرین لباس (كفن) و روایات كفن آماده كردم .ولی اگر از ابتدا می گفتم : موضوع بحث امروزم كفن است ، شاید میلیون ها نفر تلویزیون را خاموش می كردند.

2- تلفیق

چه بسیارند افرادی كه از انجام معروف هراس دارند وچه بسارند كسانی كه جدا شدن از بعضی منكرات را برای خودمحال می پندارند ، در صورتی كه تلقین صحیح وبیان نمونه ها در این زمینه كارگشا خواهد بود.

3- استفاده از هنر ، شعر وطنز

نقش هنر در دعوت مردم به فساد وانحراف ،بر كسی پوشیده نیست . سامری با هنر مجسمه سازی توانست مردم رامنحرف وبنی اسرائیل را گوساله پرست كند.
زیبا گویی ، فصاحت وبلاغت ، بهترین اهرم برای جذب مردم است؛ همانگونه كه قیافه زیبا و موزون نقش مهمی در تاثیر كلام دارد.
در قرآن ، امر شده است كه هنگام رفتن به مسجد ، زینت های خود را با خود بردارید.
سخن زیبا ومجادله نیكو از سفارشهای قرآن كریم است.
یكی از نامهای قرآن ، احسن القصص است. آری ، قصه گویی یك هنر است.

4- انصاف در برخورد

قرآن كریم در نهی از شراب ، اول از منافع مادی ومالی آن سخن گفته است وبعد می فرماید : (ضررش از نفعش بیشتر است)
خداوند در برخورد با كافران ومنافقان ومشركان ، همواره از عبارت (اكثرهم) استفاده می كند، یعنی همه آنان را نفی نمی كند بلكه می فرماید: بیشتر آنها چنین هستند در برخورد با خلافكاران نیز باید ابتدا نقاط قوت ومثبت آنها را بگوییم وسپس آنها را متذكر كنیم .

5- امید دادن

گاهی انسان گنهكار با خود می گوید :دیگر ازما گذشته است ، ما دیگرراهی برای بازگشت نداریم. ما دیگر جهنمی شده ایم . این گونه افراد هر روز به گناه بیشتری گرفتار می شوند.
چون قامت ما برای غرق است در كم و زیاد او چه فرق است
باید به آنها از عفو الهی واز پذیرفتن توبه ولطفی كه خداوند به توبه كنندگان دارم بگوییم و خاطراتی ازتوبه كنندگان بیان كنیم تا گناه ، او را به یاس نكشاند . باید به او تذكر داد كه یاس ازگناهان كبیره است .

6 – تغافل

گاهی بایدانسان خود را به غفلت بزند وتظاهر كند كه من متوجه خلاف تو نشدم تا از این طریق شخصیت افراد شكسته نشود.
قرآن می فرماید : برادران یوسف كه پس از ده ها سال او را دیدند ونشناختند ، به او گفتند : ما قبلاً برادری داشتیم به نام یوسف كه دزد بود. یوسف خود را به تغافل زد ونگفت كه آن برادر من هستم وچرا به من نسبت دزدی میدهید .
البته تغافل در مورد خلافه های شخصی ، جزئی وفردی است ؛ و گرنه درمسائل مهم كه دشمنان وكفار برای براندازی نظام اسلامی نقشه می كشند ، تغافل بزرگترین خواست دشمن است.

7- توجه به ظرفیت افراد

امام صادق (علیه السلام) شخصی را برای ماموریتی به منطقه ای فرستاد . او درگزارش خود به امام ، از مردم منطقه به شدت انتقاد كرد .امام فرمود : ایمان ده درجه دارد . بعضی یك درجه ایمان دارند وبعضی دو درجه ، بعضی هم هفت تا ده درجه . نباید كسانی كه ایمان كامل تری دارند ، از دیگران توقع بیش ار ظرفیت داشته باشند .
در شیوه تبلیغ انبیا می خوانیم كه می فرمودند : ما ماموریم طبق ظرفیت افراد با آنان صحبت كنیم.

8- كنایه گویی

قرآن به حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید : آیا تو به مردم گفتی كه من ومادرم را خدا بگیرید؟!
در جای دیگر ،خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار داده و می فرماید : اگر پدر و یا مادرت نزد تو به پیری رسیدند ، تو با آنان درشتی نكن !
در حالی كه همه می دانیم حضرت عیسی مردم را به توحید دعوت می كرد وپ یامبر اسلام دركودكی پدر ومادر خود را از دست داده بود.این گونه خطاب ها در حقیقت به مردم است.

9 – ایجاد محبت

در بخش مهمی از قرآن ، خداوند نعمت های خود را می شمارد تا عشق انسان را نسبت به خود زیاد كند.
قرآن كه مردم را امر به عبادت می كند ، می فرماید : پروردگار كعبه را پرستش كنید ؛ زیرا او شما را از گرسنگی وترس نجات داد.
نمونه هایی از سیره پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره جذب دلها:
1- هر گاه سه روز یكی از یاران را نمی دید ، به سراغش می رفت.
2- از مریض ها در دورترین نقطه شهر عیادت می كرد.
3- مردم را با بهترین نام صدا می زد . حتی نام زنان وكودكان را با كرامت می برد.
در تاریخ زندگی اهل بیت علیهم السلام نیز خاطرات فراوانی به چشم می خورد كه یك نمونه از آن را نقل می كنیم :
مردی شامی به امام حسن مجتبی (علیه السلام) جسارت كرد.حضرت ایشان را به منزل بردند وچنان موردتفقد قرار دادندكه او از حرفهای خود شرمنده شد.
در روایات می خوانیم : با هر كس كه با تو قطع رابطه كرد ، ارتباط برقرار كن وهر كس به تو بدی كرد ، تو با او خوبی كن.

10- تحریك عواطف

شخصی به مادرش تندی كرد .روز بعد ،امام صادق (علیه السلام) او را دید و به او فرمود : چرا با مادرت تندی كردی؟مگر نمی دانی كه شكم مادرت منزل تو بود؟ دامان مادرت گهواره تو بود؟ شیر مادر غذای تو بود؟سپس فرمود : پس با او خشن نباش.

11- مخفیانه ومختصر باشد

در حدیث می خوانیم : هر كس برادر دینی خود را مخفیانه موعظه كند ،او راآراسته كرده ،ولی هر كس آشكارا موعظه كند، او را شرمنده كرده است.
گرنصیحت كنی ، به خلوت كن كه جز این ، شیوه نصیحت نیست
هر نصیحت كه بر ملا باشد آن نصیحت به جز فضیحت نیست
درحدیث می خوانیم :
هر گاه كسی را موعظه می كنی ؛ خلاصه بگو!

12- نمایاندن الگوها

معرفی چهره های موفق وتجلیل از آنها ، در دعوت مردم به معروف نقش موثری دارد . این كه هر سال مردم در عاشورا فریاد (یاحسین )سر می دهند ، زمینه دوری از پذیرش طاغوت و وفاداری به نظام اسلامی می شود.
قرآن می فرماید : مردم دنیا از همسر فرعون درس بگیرند كه چگونه جذب مال ومقام وقدرت فرعون نشد .
درجای دیگری می فرماید :از حضرت ابراهیم وحضرت محمد (علیه السلام) درس بگیرید ؛ زیرا این دو بزرگوار اسوه والگو هستند.

13 – تدریج

همان گونه كه شیطان انسان را گام به گام به سوی فساد می كشاند راه اصلاح وامر به معروف ونیز گام به گام باشد
در قرآن درمورد تحریم ربا این مراحل به چشم می خورد :
در مرحله اول ، قرآن می فرماید :آنچه به مال شما از طریق ربا اضافه می شد ،نزدخدا افزایش نیست.
در مرحله دوم ، قرآن ربا خواری را از عادات زشت یهودیان می شمارد.
درمرحله سوم ،قرآن انسان را از ربای مضاعف و زیاد نهی می كند.
درمرحله چهارم ، قرآن ، ربا گرفتن رابه منزله اعلام جنگ باخدا می داند.

14- تكرار

چون برنامه اسلام تنها آموزش نیست ، بلكه تربیت هم هست ،لذا اوامر ونواهی باید تكرار شود. برای هر غفلت ،یك تذكر لازم است. شما درنماز ده ها بار (الله اكبر ) را در ركوع وسجود وقیام تكرار می كنید .
یاد خدا غذای روح است وباید همچون غذای جسم تكرار شود.

15 -مماشات

حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای نهی از بزرگ ترن منكر (شرك) از راه مدارا ومماشات وارد شد وگام به گام به انتقادات خوداضافه كرد.
بار اول فرمود: خورشید غروب می كند ومن غروب شدنی را دوست ندارم .( انی لااحب الافلین)
بار دوم فرمود: ماه پرستی انحراف است وخدا مرا گرفتار آن نكند . ( لئن لم یهدنی ربی ...)
بار سوم فرمود: من بیزارم از هر چه كه شما شریك خدا می دانید .( انی بری ء مما تشركون)

16- حكمت ، موعظه ،جدال نیكو

قرآن كریم به پیامبر عزیز می فرماید: از طریق حكمت و منطق یا موعظه ونصیحت ویا جدال نیكو مردم را به راه خدا دعوت كن!
در امر به معروف ونهی ازمنكر باید روی مسائلی تكیه كرد كه قابل خدشه نباشد.به سخنان محكمی كه موردقبول همه است، حكمت گفته می شود.
مراد از موعظه حسنه ، موعظهای است كه بر اساس محبت و با بیان نیكو باشد و در زمان و مكان مناسب با شیو ه های صحیح انجام شود. ومراد از مجادله نیكو نیز پذیرفتن نقاط قوت دیگران واستدلال و مقابله به مثل در شیوه ها است.

17 - ریشه مفاسد را بخشكانیم

قرآن می فرماید : ( سوء ظن نبرید وتجسس نكنید ) ؛ زیرا سوء ظن ، سرچشمه تجسس وتجسس ، سرچشمه غیبت می شود.
اگر قرآن ،زنان را از پایكوبی ویا گفتار همراه با ناز وكرشمه وتحریك آمیز نهی می كند ،به خاطر خشكاندن سرچشمه گناه است.
درمسائل سیاسی واجتماعی نیز برای اصلاح دولت ها باید دولتمردان اصلاح شوند وبرای اصلاح نسل نو ،باید خانواده ها اصلاح شوند.
قرآن می فرماید : با رهبران كفر مبارزه كنید.

18- احترام به ارزشهای دیگران

قرآن كریم ،به تورات وانجیل وانبیای گذشته احترام می گذارد و مراكز عبادت سایر ادیان را محترم می شمارد ؛ حتی برای حفظ آن ، دفاع را لازم میداند. در سفارش های اسلامی نیز آمده است: (بزرگان هر قوم را احترام كنید!)

19 - با انجام معروف ،زمینه را بر منكر تنگ كنیم

قرآن می فرماید : (راه جلوگیری از فحشا ومنكر ، انجام معروفی همچون نماز است.)
هنگامی كه خداوند می خواهد حضرت آدم را از غذایی منع كند، ابتدا اجازه بهره برداری از غذاهای دیگر را به او میدهد ومی فرماید : (از هر غذایی در بهشت استفاده كن؛ ولی از این غذا استفاده نكن!)
تفریح و ورزش از معروف هایی است كه جلو بسیاری از مفاسد، امراض ومنكرات رامی گیرد.
زهد وعدالت مسئولان مملكتی ، از معروف هایی است كه می تواند جلو بزرگترین منكرات را كه بدبینی به حكومت اسلامی است. بگیرد.

20- توجه به زمان

در روایات می خوانیم : هنگام مسافرت ، خانواده خود را به تقوی سفارش كنید ؛ زیرا در آستانه جدایی ،علاقه ها اوج می گیرد و زمینه پذیرش در انسان زیاد می شود.
در حدیث می خوانیم : به هنگام خشم وغضب ، كسی را ادب نكنید زیرا در معرض افراط هستید .
در قرآن نیز نسبت به استغفار در سحر مكرر سفارش شده است.

21- اعراض

قرآن میفرماید : ( هر كاه كسانی را دیدی كه در آیات ما به یاوه سرائی نشسته اند ، پس به عنوان اعتراض ،مجلس آنان را ترك كن ! یا مسیر حرف را تغییر ده ! واگرشیطان تو را به فراموشی انداخت ، تا متوجه شدی جلسه را ترك كن وبا ستمگران منشین).
در حدیث می خوانیم : (سزاوار نیست كه مومن درمجلس گناهی كه نمی تواند آن را تغییر دهد بنشیند.)
پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید : گناهكاران را با قیافه عبوس ملاقات كنید !
منبع: www.kh-setadehya.ir
شنبه 20/12/1390 - 22:47
امر به معروف و نهی از منکر
بخشی از مسائل اخلاقى بر محور عكس العمل انسان در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى دیگران است. رفتار غیراخلاقى و كارهاى ضد ارزشى كه از افراد سر مى زند، با توجه به وسعت مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهاى اخلاقى كه در بحثهاى گذشته اشاره كردیم، به صورتهاى مختلفى قابل تقسیم است: گاهى رفتار غیر اخلاقى كسى بر خلاف وظیفه او نسبت به خداى متعال است; مثلا نماز نمى خواند یا روزه نمى گیرد یا حج واجبش را انجام نمى دهد و سایر چیزهایى كه فقط بین او و خدا مطرح است، و گاهى مربوط به خود شخص است، گو این كه نهایتا با خدا ارتباط پیدا مى كند. و یك وقت در رابطه با دیگران است; یعنى رفتار غیراخلاقى موجب تضییع حقى از دیگران مى شود. این گونه رفتارها هم دو دسته است:
1- حق یك یا چند نفر از افراد جامعه را تضییع كند.
2- حق كل جامعه را تضییع كند و كارى به زیان نظام جامعه انجام دهد; مثلا، وقتى مالى را از دیگرى غصب مى كند و گاهى توطئه اى علیه نظام جامعه انجام مى دهد، و همه اینها باز ممكن است به دو صورت انجام بگیرد: مخفیانه و آشكار.

در هنگام تضییع حقوق خدا و یا حقوق شخصى

اما آن جایى كه كسى رفتار غیراخلاقى در رابطه با خدا و یا در رابطه با شخص خودش داشته باشد و این كار هم مخفیانه انجام بگیرد در این جا دو ارزش در مقابل هم قرار مى گیرد و عملا تضادى حاصل مى شود; یعنى از یك طرف، ما مى دانیم كه اجمالا نسبت به رفتار دیگران نباید بى تفاوت باشیم و افراد در نظام اسلامى موظفند كه نسبت به عمل دیگران كم و بیش نظارتها و عكس العملهایى داشته باشند; یعنى همان چیزهایى كه در لزوم ارشاد و دعوت به خیر و تواصى به حق و امر به معروف و نهى از منكر مطرح است و باید سعى كرد كه خطاكار را از كار زشت بازداشت، و از طرف دیگر، چون كار پنهانى است و نمى خواهد كسى مطلع بشود رعایت كرامت انسان و حفظ عرض و آبروى او اقتضا مى كند كه به رویش نیاورند، چون خداى متعال راضى نیست كه بنده اى، هر چند گنهكار، آبرویش ریخته شود. پس از یك سو، حفظ آبرو و حیثیت آن شخص لازم است و نباید رازش را كشف كرد و آبرویش را ریخت، و از سوى دیگر مى بایست او را معالجه كرد.
در صورتى كه بتوان بین این دو ارزش جمع كرد; یعنى كارى كرد كه خطاكار، متنبه بشود و دست از كار زشتش بردارد بدون این كه آبرویش، حتى نزد شخص ارشاد كننده بریزد در این صورت، اشكالى پیش نمى آید. چنان كه اگر بتوان او را راهنمایى كرد كه كتابى بخواند، از موعظه اى استفاده كند، یا خودش كلیاتى را برایش مطرح نماید، و بدون این كه به او بگوید من مى دانم كه تو مرتكب كار زشتى هستى زیانها و عواقب آن كار را برایش بیان كند هم آبرویش نریزد و هم متنبه بشود. ولى غالبا این كار میسر نمى شود و در بسیارى از موارد هست كه اگر انسان بخواهد طرف را ارشاد بكند خواه ناخواه متوجه مى شود كه او از گناهش اطلاع دارد. بدون شك نباید كارى كرد كه شخص ثالثى از این جریان مطلع بشود و كسى كه گناه محرمانه اى انجام داده نباید سرش را نزد دیگران فاش كرد اما سؤال این است كه آیا سزاوارتر است اظهار كند كه من اطلاع دارم از این گناهى كه مرتكب شده اى؟ یا سخنى بگوید كه طرف بفهمد كه رازش نزد او فاش شده است؟ در صورتى كه راه اصلاح او منحصر به چنین گفتار و رفتارى باشد مصلحت نجات او مقدم است چون خودش در واقع اطلاع پیدا كرده است و نزد شخص ثالثى هم راز او را كشف نمى كند و اگر بكلى سخنى نگوید شخص گناهكار به گناه خودش ادامه مى دهد و موجب هلاكش مى شود، در این جا باید او را از مهلكه اى كه در شرف وقوع در آن است نجات داد ولى باید دقت كرد هر قدر ممكن است آبرویش حفظ بشود و موجبات شرمسارى و رسوایى او فراهم نگردد.
اینها ظرافتهایى است كه باید در مقام عمل به آن توجه داشته باشیم مبادا موقعى كه مى خواهیم كسى را ارشاد كنیم خودمان مرتكب گناهى بشویم.

در هنگام تضییع حقوق افراد جامعه

اما آن جایى كه مربوط به حقوق دیگران مى شود، اگر مربوط به حق یك یا چند فرد باشد یك حكمى دارد و در صورتى كه مربوط به حق كل جامعه و نظام جامعه باشد حكم دیگرى. كسى اختلاس كرده و از فرد یا افرادى مالى را مخفیانه غصب كرده است درباره چنین شخصى با چند مساله، مواجه هستیم اموال كسانى مورد تجاوز قرار گرفته در حالى كه خودشان هم متوجه نیستند ما چگونه مى توانیم عمل كنیم و لااقل جلو تكرارش را بگیریم؟
مساله دیگر درباره شخص مرتكب است كه چگونه باید با او برخورد كرد؟ تامین حقوق دیگران گاهى به این صورت میسر است كه انسان بدون این كه به محاكم مراجعه كند و دیگران را در جریان قرار بدهد، مى تواند اموال یا حقوق تضییع شده را استیفا كند; مثلا مال مغصوب در اختیار شخص ثالثى است و او قدرت دارد كه آن را به صاحبش برگرداند در این جا اشكالى پیش نمى آید، زیرا مى داند كه این مال غصبى است و صاحبش را هم مى شناسد و رساندن به او هم هیچ اشكالى را ایجاد نمى كند; نه باعث این مى شود كه آبروى غصب كننده ریخته بشود، و نه مفسده دیگرى را ایجاد مى كند، این كار را حتما باید كرد.
اما هنگامى كه انسان مى بیند كه كسى اختلاس یا دزدى مى كند یا كارهاى منافى با عفت مرتكب مى شود چه باید كرد؟ شاید ابتدا به ذهن برسد كه خوب است افشاگرى كند و طرف را معرفى كند و به مجازات برساند. البته در این كه فى الجمله مى توان چنین كارى را انجام داد، شكى نیست; یعنى به محاكم و به مقامات صلاحیت دار اطلاع داد تا او را مجازات كنند، مثلا كسانى شاهد انجام عملى باشند و نزد قاضى شهادت بدهند و قاضى حكم بكند و حد بر او جارى نماید، ولى از تربیت اسلامى و دستورالعملهایى كه در این زمینه هست استفاده مى شود كه این كار مطلقا مطلوب نیست; یعنى چنین نیست كه هر كس اطلاع پیدا كرد از این كه دیگرى مرتكب كبیره اى شده یا به حقوق دیگران تجاوز كرده خوب است كه برود شهادت بدهد و او را به مجازات برساند بلكه مى بینیم در بعضى از موارد طورى است كه این كار موجب مجازات براى خود شاهد مى شود; مثلا اگر سه نفر عادل ببینند عمل زنایى انجام گرفته و بروند شهادت بدهند و شاهد چهارمى نباشد بر هر سه نفر ایشان حد جارى مى شود. از این دستور اسلام مى توان استفاده كرد كه اسلام راضى نیست به این كه زود اسرار مردم فاش بشود البته باید جلو مفاسد گرفته بشود اما به ترتیبى كه خود اسلام مقرر كرده است. از این دستور اسلام استفاده مى شود كه چهار نفر بودند و رفتند شهادت دادند اشكالى ندارد، اما اگر كمتر بودند نباید این كار را بكنند اگر سه نفر از ارتكاب چنین كارى مطلع شدند هر سه باید كتمان كنند.
اما نسبت به شخص ذى حق; مثلا شوهر زن زناكار، یا كسى كه مال از او اختلاس شده، آیا مى بایست به شوهر اطلاع دهند یا به صاحب مال بگویند كه فلانى مال تو را دزدیده است یا نه؟ بدون شك اگر استیفاى حق متوقف بر اینها نباشد چنین كارى را نباید كرد تا بى جهت راز مسلمانى فاش نشود اما اگر استیفاى حق متوقف بر این باشد و جز این راهى نداشته باشد در این جا گفتن به او اشكالى ندارد، اما آیا واجب است براى این كه مالش از بین نرود ما به او بگوییم كه فلان كس مال تو را برداشته است؟ ظاهرا دلیلى بر لزوم این كار نداشته باشیم مگر این كه سكوت در این موارد موجب شیوع فساد شود و به هر حال، حل این مسائل به عهده فقه است.
و اما نسبت به خود شخصى كه مرتكب گناهى مى شود وظیفه داریم كه او را ارشاد كنیم. در این جاست كه اگر رازش افشا نشده ما حتى نباید به روى خودش هم بیاوریم كه ما مى دانیم تو مرتكب گناه شده اى; عینا مثل همان مساله اولى است و پیچیدگى مساله دوم به خاطر این است كه جهات مختلفى دارد: یكى كیفیت ارشاد آن شخص و بازداشتن او از گناهى كه مرتكب شده و اصلاح این مرض نفسانى كه پیدا كرده است و در این جهت با صورت اول، مشترك است، و یكى حیثیت استیفاى حق دیگران است كه چگونه باید استیفا كرد، و یكى دیگر این كه آیا باید كارى كرد كه به مجازات برسد یا نه؟ و گفتیم در یك صورت هست كه باید این كار را كرد و آن صورتى است كه اگر كارش افشا نشود به مجازات نرسد یقین داریم كه این كار را تكرار خواهد كرد و موجب یك مفسده اجتماعى بزرگ مى شود.
و اما در صورتى كه گناه علاوه بر این كه موجب شقاوت و هلاكت معنوى گناهكار مى شود به ضرر نظام جامعه هم باشد; یعنى ضررش تنها منحصر به یك فرد و دو فرد نباشد بلكه اساس اجتماع صالح اسلامى را به هم مى زند در این جاست كه حتما ى بایست به هر قیمتى باشد جلوگیرى كرد و حتى در این مورد است كه تجسس هم فى الجمله جایز است، زیرا در جایى كه احتمال داده شود كه كسانى مى خواهند علیه نظام جامعه توطئه كنند حتى به احتمالش هم مى بایست ترتیب اثر داد; یعنى در مقام تحقیق برآمد چه رسد به این كه علم داشته باشیم به این كه كسانى در صدد چنین كارى هستند. البته تاكید مى كنم كه جواز تجسس بستگى به نظر حاكم و ولى امر دارد و باید به دستور او انجام بگیرد و الا تجسس ابتدایى از كار مؤمنین جایز نیست و قرآن كریم صریحا نهى فرموده است: «و لاتجسسوا» و در مواردى كه حاكم به خاطر مصالح كل نظام لازم مى داند كه این كار انجام بگیرد استثنایى است كه به دلیل عقلى و نقلى ثابت مى شود. این یك بخش از مسائل اخلاقى است كه فهرست وار گفته شد و مى بایست در اطراف فروع و جزئیاتش دقت فقهى كافى بشود.

انگیزه هاى امر به معروف و نهى از منكر

نكته اى كه اصولا درباره هر نوع ارشاد و امر به معروف و امثال اینها مطرح مى شود این است كه گاهى در اثر هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى این كارها درست انجام نمى گیرد; مثلا كسى كینه یا كدورتى با شخص دیگرى دارد و مى خواهد آبرویش را به بهانه امر به معروف و نهى از منكر بریزد، با همین انگیزه در مقابل مردم سر او را فاش مى كند یا با او برخورد تندى مى كند و اسمش را مى گذارد امر به معروف یا نهى از منكر. گاهى نیز هواى نفس به صورت خفى ترى تاثیر مى كند و مثلا محرمانه با طرف صحبت مى كند اما این صحبت كردنش به اصطلاح «اصل مثبت » است; یعنى مى خواهد به او بگوید كه من از تو بهترم و مى خواهد شخصیتش را در مقابل خودش خرد كند. در واقع مى خواهد به او بگوید كه من اطلاع دارم از این كه تو مرتكب فلان گناهى مى شوى و گاهى در لفافه و گاهى صریحا به طرف مى فهماند كه من از گناه تو اطلاع دارم. چنین برخوردى كمترین ضررش این است كه آن فایده اى را كه باید خود شخص از امر به معروف ببرد نخواهد برد، زیرا هر ارزش اخلاقى تابع نیت است و اگر در عمل خیرى نیت انسان فاسد باشد این عمل براى او هیچ فایده اى ندارد هر چند حسن فعلى داشته باشد اما براى فاعل هیچ نتیجه اى را در بر نخواهد داشت. به علاوه ممكن است موجب گناهى براى ارشاد كننده شود كه آبروى مؤمنى را مى برد یا او را خجل و شرمسار مى كند.
این است كه باید دقت كنیم در موارد امر به معروف و نهى از منكر و توجه به انگیزه خودمان داشته باشیم و نیتمان را خالص كنیم و برخوردمان با اشخصاصى كه مرتكب گناه مى شوند برخورد طبیب و پرستار دلسوز با مریض باشد و سعى كنیم كه او معالجه بشود نه این كه بخواهیم از او انتقام بگیریم و ناراحتى خودمان را فرو بنشانیم. باید سعى كنیم راهى را انتخاب كنیم كه آبروى طرف كمتر ریخته شود هرچند به این اندازه كه او بفهمد ما از گناهش اطلاع پیدا كرده ایم و در رفتار و گفتارمان باید نیتمان خالص باشد تا خودمان هم از این امر به معروف و نهى از منكر استفاده كنیم.
متاسفانه در خیلى از موارد نه شرایط شرعى امر به معروف و نهى از منكر رعایت مى شود و نه اخلاص نیت وجود دارد و شخص خیال مى كند كه خیلى هنر كرده و یك وظیفه واجبى را انجام داده است، در صورتى كه چه بسا به جاى اصلاح، افساد كرده و بیشتر طرف را لجوج كرده و باعث این شده كه بر كارش اصرار بورزد. و اگر آبرویش در اجتماع ریخته مى شود مرتكب گناهى هم شده است.

یك نمونه آموزنده

از كسانى كه داراى مراتبى از تقوا و فضیلت بوده اند مطالبى نقل شده كه در مقام امر به معروف و نهى از منكر آموزنده است. از مرحوم میرزاى شیرازى - رضوان الله علیه - نقل شده كه در یك مجلسى شخصى منبر رفته بود و روایتى یا مرثیه اى خوانده بود كه سند صحیحى نداشته است مرحوم میرزا هم در آن مجلس حضور داشتند ولى چیزى نفرمودند بعد یكى از دوستان به ایشان اعتراض كرد كه چرا نهى از منكر نكردید؟ ایشان فرموده بود كه حفظ آبروى مسلمان از این نهى از منكر فورى لازمتر است من مى توانستم در خفا هم به او بگویم كه شما این مطلبى كه گفتید درست نیست و لزومى نداشت كه جلو مردم آبرویش را بریزم. به هر حال راه تقوا راه باریكى است و باید توجه داشت كه انسان گول هواى نفسانى را نخورد.
البته از آن طرف هم باید مواظب باشیم كه احتیاط كردن در این مسائل موجب ترك امر به معروف و نهى از منكر نشود; مثلا بگوییم من مى ترسم قصدم خالص نباشد پس چیزى نمى گویم! مبادا چنین وسوسه ها یا هواى نفس دیگرى انسان را از انجام وظایف واجب باز بدارد; مثلا ترس از این كه نهى از منكر، موجب كم شدن محبوبیتش نزد شخص بزهكار بشود و یا جلو بعضى از منافع مادى او را بگیرد. مبادا چنین هواهاى نفسانى ناخود آگاه موجب ترك امر به معروف یا نهى از منكر شود! این است كه باید بین این دو طرف افراط و تفریط و بین این مهالك مختلفى كه براى نفس هست انسان دائما متوجه خودش باشد و انگیزه هاى خودش را بسنجد و ببیند چه انگیزه اى موجب حركتش یا گفتارش یا كردارش مى شود.

در هنگام تضییع حقوق فردى

آنچه گفته شد بخشى از مسائلى است كه درباره عكس العمل در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى مجرمان نسبت به دیگران مطرح مى شود. یك بخش دیگر كه از یك جهت اهمیت بیشترى دارد درباره عكس العمل شخص در مقابل رفتار غیر اخلاقى مجرمان، نسبت به خود اوست; مثلا كسى مى خواهد مالى را از انسان غصب كند یا مى خواهد آبرویش را بریزد یا خداى نكرده به ناموسش تجاوز كند و چیزهایى از این قبیل، در مقابل چنین كسى چه باید كرد؟ این گونه عكس العمل هم دو صورت كلى دارد: یك وقت كسى درصدد تجاوز برآمده ولى هنوز مرتكب عملى نشده و شخص باید از خودش دفاع كند و نگذارد كه حقش از بین برود، و گاهى حقى را تضییع كرده و شخص مى خواهد حق خودش را پس بگیرد یا مى خواهد قصاص بكند یا متجاوز را به مجازات برساند. اجمالا انظلام و زیر بار ظلم و ستم رفتن از نظر اسلام مذموم است اما كیفیت برخورد و تعیین دقایق رفتار احتیاج به تحقیق دارد.
از بیانات پیغمبر اكرم و ائمه اطهار - سلام الله علیهم اجمعین - استفاده مى شود كه دفاع كردن مطلوب است و حتى در روایات داریم كه اگر كسى در مقام دفاع از مال خودش كشته بشود اجر شهید دارد: «من قتل دون مظلمته فهو شهید» و اگر كسى مى خواهد تجاوز به ناموس شخص بكند حتى كشتن او جایز است و قدر متیقن در صورتى كه جز با كشتن او نمى توان جلوى تجاوز را گرفت كشتنش جایز است. اینها كم و بیش در فقه ما مسلم است.

عفو یا قصاص؟

سؤالى كه ممكن است در این جا مطرح شود این است كه: نسبت به حقوق عرضى و به اصطلاح آنچه مربوط به شخصیت انسان مى شود مانند توهین كردن و آبروریزى كردن و چیزهایى از این قبیل چه باید كرد؟ در این موارد هم جلوگیرى از تضییع حق اشكالى ندارد، اما آیا مطلوبیت هم دارد یا نه؟
و همین طور كسى كه مرتكب گناهى شده و حقى را از انسان سلب كرده آیا بهتر این است كه چشم پوشى كند یا این كه در مقام قصاص برآید و حقش را استیفا كند - هر چند با زور - ؟ و آیا باید خودش مستقیما درصدد گرفتن حقش برآید یا باید به محاكم و مراجع صلاحیتدار مراجعه كند؟ مواردى هست كه اگر هر كسى بخواهد مستقیما در مقام دفاع برآید و حق خودش را از دیگرى بازستاند موجب این مى شود كه سوء استفاده هایى بشود و مفاسدى در اجتماع پیش بیاید; یعنى هر كس بتواند به بهانه این كه فلان كس مى خواست به من ظلم بكند او را بزند یا بكشد یا به بهانه این كه به من توهین كرده او را به باد فحش و اهانت بگیرد و یا این كه اموالش را بگیرد به بهانه این كه اموال مرا برده و من قصاص كردم. در این گونه موارد كه قصاص شخصى موجب هرج و مرج و اختلال نظام مى شود باید به مراجع قانونى مراجعه كرد و یكى از دلایل لزوم حكومت همین است كه در این مورد اگر افراد خودشان بخواهند مستقیما اقدام بكنند موجب هرج و مرج مى شود و براى جلوگیرى از هرج و مرج باید مراجع قانونى و دستگاه دولتى وجود داشته باشد.
اما در مواردى كه موجب هرج و مرج نمى شود آیا از نظر اخلاقى بهتر این است كه شخص حق خودش را بگیرد یا چشم پوشى كند؟ همه نظامهاى اخلاقى مى پذیرند كه عفو و اغماض مطلوب است اما درباره مواردش و مقدار مطلوبیتش اختلافاتى دارند. این سؤال در نظام اخلاقى اسلام هم مطرح است كه در كجا باید عفو كرد و در كجا انتقام گرفت؟ از یك طرف، گذشت كردن شاید نوعى انظلام باشد اگر بنا باشد كه هر كسى ظلم مى كند او را ببخشند به حسب كلامى كه از حضرت عیسى علیه السلام نقل شده اگر كسى به صورت تو سیلى زد آن طرف صورتت را هم بگیر كه سیلى بزند، آیا چنین چیزى مطلوب است؟ یا اگر كسى مالت را برد یك چیز دیگر هم به او ببخش. آیا در اسلام چنین چیزى داریم یا مطلقا هر كسى مرتكب جرمى نسبت به انسان شد باید در مقام انتقام برآید و باید قصاص و مقابله به مثل كند؟ این جاست كه احتیاج به دقت بیشترى است و براى این كه این مسائل تا حدى روشن بشود به آیاتى كه در این زمینه هست و كم و بیش به مباحث قبلى هم مربوط مى شود مراجعه مى كنیم.

عفو یا قصاص در قرآن

خداوند متعال در آیه 41 سوره شورى مى فرماید: «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل × انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیرالحق اولئك لهم عذاب الیم » و در آیه بعد بلافاصله مى فرماید: «و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور».
از آیه اول اجمالا جواز دادخواهى و دفاع استفاده مى شود كه اگر كسى مظلوم واقع شد و براى رفع ظلم قیام كرد و از دیگران كمك طلبید اشكالى ندارد: «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل » چنین كسانى محكوم نیستند و راه براى ایشان باز است. «انما السبیل على الذین یظلمون الناس » آن كسى كه ابتدا به كسى ظلم مى كند او محكوم است. «انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیرالحق اولئك لهم عذاب الیم » اما همین شخصى كه مى تواند حق خودش را بگیرد و به ظالم حمله كند و قصاص نماید «و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور» در چنین موردى اگر كسى صبر بكند و تحمل بكند و مجرم را ببخشد این از كارهاى خیلى مهم است.
از این آیه شریفه اجمالا استفاده مى شود كه عفو و گذشت از كسانى كه ظلم و تجاوز مى كنند فى الجمله مطلوب است بلكه اطلاقش اقتضا مى كند كه همیشه مطلوب است. پس باید آیات و دلیلهاى دیگر را ببینیم، كه آیا این عفو مطلقا مطلوب است یا این كه استثنا هم دارد؟ ولى به هر حال استفاده مى شود كه با این كه حق دارد طرف را مؤاخذه بكند و حقش را از او بگیرد اما بخشیدن او مطلوبتر است و ارزش فوق العاده اخلاقى دارد.
در آیه 148 سوره نساء مى فرماید: «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سمیعا علیما» اگر كسى داد بزند و به مردم بد بگوید كار بدى كرده و خدا چنین كارى را دوست نمى دارد، خدا نمى خواهد كه كسى به دیگران بى احترامى بكند مگر این كه مظلوم باشد و براى رفع ظلمش چاره اى جز این نداشته باشد. خدا نمى خواهد كه همه انسانها توسرى خور باشند و هر كس به سرشان زد هیچ نگویند. مواردى هست كه داد زدن و كمك خواستن از دیگران اشكالى ندارد. از این آیه مثل آیه اول از سه آیه اى كه از سوره شورى نقل كردیم فقط جواز این كار استفاده مى شود اما مطلوبیت و ارزش اخلاقى استفاده نمى شود همین اندازه استفاده مى شود كه ارزش منفى ندارد. آیات 178 و 179 سوره بقره درباره قصاص است كه با «كتب علیكم القصاص » شروع شده است. چه بسا ابتدا كسى توهم كند كه تعبیر «كتب علیكم القصاص » دلالت مى كند بر این كه قصاص ارزش لازم الاستیفایى دارد نظیر «كتب علیكم الصیام » و مانند آن. ولى در ذیل آیه مى فرماید: «فمن عفى له من اخیه شى ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان » پس معلوم مى شود كه آیه در مقام این است كه اگر كسى خواست قصاص بكند باید تامین بشود و لازم است بر مؤمنین كه آن را بپذیرند یا بر دستگاه حكومت لازم است كه آن را اجرا بكنند اما معنایش این نیست كه حتما باید قصاص كرد; به عبارت دیگر، «كتب » دلالت بر وجوب اجراى قصاص دارد در صورتى كه ذى حق مطالبه قصاص بكند.
در آیه 126 سوره نحل مى فرماید: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خیر للصابرین » اگر خواستید مجرم را عقاب و مجازات كنید به همان اندازه اى كه مرتكب جرم شده شما هم نسبت به او اجراى عقوبت كنید: «فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خیر للصابرین » اما اگر صبر كنید و عقاب نكنید براى صابرین بهتراست. این هم از جمله آیاتى است كه دلالت مى كند بر این كه عفو و ترك عقوبت مطلوب است و ارزش بیشترى دارد نه این كه لزوما باید هر كسى را كه مرتكب گناهى مى شود معاقبه و مجازات كرد.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
شنبه 20/12/1390 - 22:47
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده:سید امیرحسین کامرانی راد

امر به معروف از منظر امام خمینی(رحمت الله علیه) :

* آن مردمی كه دارند حیثیت اسلام را از بین می برند، حقوق ضعفا را پایمال می كنند و... را باید نهی از منكر كرد.
*ما همه امروز وظیفه داریم.
*امر به معروف و نهی از منكر بر همه مسلمین واجب است.
*جلوگیری از منكرات بر همه مسلمین واجب است.
*سفارش به حق كه امر به معروف است و نهی از منكر است بر همه مسلمین واجب است.
*شما و ما موظفیم كه همه در تمام اموری كه مربوط به دستگاه های اجرایی است امر به معروف كنیم و اگر اشخاصی پیدا می شوند كه خلاف می كنند، معرفی كنیم به مقاماتی كه برای جلوگیری مهیا هستند و مشكلات را هم تحمل كنیم.
* از این جهت كه شما می خواهید اطاعت امر خدا بكنید ، نهی از منكر كنید ، بزرگترین منكر غلبه اجانب بر ماست این منكر را باید نهی كنید از مخالفتی كه باهم دارند و با ملت دارند و با دشمنان اسلام كه خدا فرموده مراوده نكنیم ، صحبت می كنند ، الان منكری بالاتر از این نیست كه مصالح مسلمین را به خطر انداخته است.
نهی از منكر اختصاص به روحانی ندارد ، مال همه است ، امت باید نهی از منكر بكند، امربه معروف بكند.
* این كشور باید همه افرادش آمر به معروف و ناهی از منكر باشند و اعوجاج ها را خودشان رفع كنند.
* اصل امر به معروف و نهی از منكر برای این است كه جامعه را اصلاح كند.
* ما موظفیم كه همه در تمام اموری كه مربوط به دستگاههای اجرایی است، امر به معروف كنیم .
* سید الشهدا (سلام الله علیه) از همان روز اول كه قیام كردند، انگیزه شان این بود كه معروف را اقامه كنند و منكر را از بین ببرند.

**************
امر به معروف از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) :

*امام خمینی آمربه معروف وناهی ازمنكر و مجاهد فی سبیل الله بود.
*مساجد به عنوان پایگاه های معنویت و تزكیه و هدایت روز به روز گرم تر و پر رونق تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامی در گوشه و كنار جامعه از جمله در مراكز دولتی و ادارات و دانشگاه ها همه را به پیروی از تعالیم نورانی قرآن تشویق نماید. كتاب خدا در میان مردم حضور واقعی بیابد و آموختن و تدبیر و تعمیق درآن ، برای همه به خصوص جوانان و نوجوانان امری رایج و دایر گردد.
*امر به معروف و نهی ازمنكر یك واجب اسلامی است و باید در میان مردم رایج بشود.
*امر به معروف و نهی از منكر یعنی سوق دادن به نیكی ها و بازداشتن از بدی ها.
*استكبار می خواهد در این كشور و در میان این ملت ، ایمان عمیق نباشد، سرگرمی به شهوات باشد«معروف» اسلامی نباشد وآن چه ازنظر اسلام « منكر» است رایج باشد.
*وظیفة جوانان حزب اللهی و مؤمن در مقابل كجروی ها و سوء نیت هایی كه در بعضی جاها مشاهده می شود ، چیست؟ اگر منكر است ، وظیفه نهی از منكر است.
* منكرات، هم اخلاقی ، هم سیاسی و هم اقتصادی است . همه جا هم ، جای نهی از منكر است . یك دانشجو هم می تواند در محیط درس و علم ، نهی از منكر كند . یک هنرمند هم با وسایل هنری خود می تواند نهی از منکر کند. روحانیون در محیطهای مختلف یكی از مهمترین عوامل نهی از منكر و امر به معروف هستند. نمی شود این واجب الهی را در دایره كوچك محدود كرد. این كار ، كار همه است.
* هركس جایگاهی دارد ، اینكه كجا باید نهی از منكر بكنید و در مقابل كدام منكر می توانید مقاومت بكنید و بایستید و كدام را می شناسید ، مهم است؛ كار ، كار مردمی است. البته علمای دین باید مردم را هدایت و راهنمائی كنند ؛ كیفیت نهی از منكر را برای مردم بیان كنند و منكر را برای آنها شرح بدهند.
* در جامعه اسلامی ، تكلیف عامه مردم امر به معروف و نهی از منكر با لسان است ؛ اما اگر كار به برخورد بكشد ، آن ، دیگر بعهده مسئولین است كه باید وارد بشوند و آنها ، اینكار را بكنند.
* امر به معروف و نهی از منكر فقط این نیست كه ما برای اسقاط تكلیف ، دو كلمه بگوییم ؛ آن هم در مقابل منكراتی كه معلوم نیست مهمترین منكرات باشند.
* همه باید امر به معروف و نهی از منكر بكنند، الان هم عرض می كنم ، نهی از منكر كنید . این واجب است امروز امر به معروف و نهی از منكر، هم مسئولیت شرعی و هم مسئولیت انقلابی و سیاسی شماست.
به من نامه می نویسند، بعضی تلفن می كنند و میگویند ما نهی از منكر می كنیم اما مامورین رسمی ، طرف ما را نمی گیرند؛ طرف فرد مقابل را می گیرند . من عرض می كنم مامورین رسمی چه مامورین انتظامی و چه مامورین قضائی حق ندارند از مجرم دفاع بكنند . مأمورین باید از آمر و ناهی شرع، دفاع بکنند. دستگاه حكومت ما باید از آمر و ناهی از منكر دفاع بكنند، این وظیفه است.
*آیا معنای امر به معروف این است كه این واجب به این عظمت را كه قوام هرچیز به اوست ، بیاورند در یك دایره ای محدود در خیابانهای تهران . این است معنای حضور نیروهای مومن در صحنه های گوناگون جامعه؟ نه خیر، قضیه بالاتر از این حرفهاست.
* مهمترین وظیفه ای كه در صراط امر به معروف و نهی از منكر وجود دارد این است كه باید نیروهای مومن و حزب الله و آمر به معروف و ناهی از منكر و آنهایی كه انگیزه دارند ، باید در نظام اسلامی در صحنه باشند و همه جا باید حضور داشته باشند.
* همه مردم باید وظیفه امر به معروف ونهی از منكر را برای خود قائل باشند و با لحن مناسب محل خلاف و گناه را به خاطی تذكر دهند . وانجام این امر ، در مرحله عمل واقدام تنها با اجازه حكومت باید انجام شود.
* امر به نیكی وصلاح ونهی از بدیها ، مفاسد وتخلفات ، از نظر قرآن كریم واسلام ، تضمین كننده خط صحیح و راه راست است. هر كس به اندازه وسعت وجودی وشعاع قدرت خود ، مسئول است ونباید در مقابل تخلفات ، بدعت گذاریها ، از میان رفتن سنت ها وزمینه سازیهایی كه برای تهاجم دشمن صورت می گیرد ، بی تفاوت باقی بماند .
نقش امر به معروف و نهی از منكر در ایران اسلامی ، روز به روز حیاتی تر می شود. خطاب كردن متخلف و بهره گرفتن از زبان ، در نهی او از تخلف و امر وی به معروف ، یك واجب الهی است.
استفاده از زبان در انجام این مهم ، مبتنی بر حكمت و مصلحت است ؛ زیرا اثر توالی امر و نهی زبانی در انسانها حتی با زبان خودش ،همانند اثر توالی قطرات آب در سنگ و صخره است كه در آن نفوذ كرده وسر انجام به درون آن راه می یابد. در مسایل جهانی، ملت ایران ونظام جمهوری اسلامی موظف به امر به معروف ونهی از منكر هستند.

* مفهوم امر به معروف و نهی از منكر

امر به معروف و نهی از منكر، یك وظیفه عمومی است. البته ما باید تاسف بخوریم از اینكه معنای امر به معروف و نهی از منكر درست تشریح نمی شود. امر به معروف ، یعنی دیگران را به کارهای نیک امر کردن. نهی از منکر، یعنی دیگران را از كارهای بد نهی كردن . امرو نهی ، فقط زبان و گفتن است ، البته یك مرحله ی قبل از زبان هم دارد كه مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد ، امر به معروف زبانی كامل خواهد شد.

* فواید امر به معروف و نهی از منكر

اگر معنای امر به معروف و نهی از منكر و حدود آن برای مردم روشن بشود ، معلوم خواهد شد یكی از نوترین ، شیرین ترین ، كار آمد ترین و كار سازترین شیوه های تعامل اجتماعی ، همین امر به معروف و نهی از منكر است و بعضی ها دیگر در نمی آیند بگویند ( آقا ! این فضولی كردن است )! نه ، این همكاری كردن است ، این نظارت عمومی است ، این كمك به شیوع خیر است ؛ این كمك به محدود كردن بدی و شر است ؛ كمك به این است كه در جامعه اسلامی گناه ، گناه بماند. بدترین خطرها این است كه یك روز در جامعه ، گناه به عنوان ثواب معرفی بشود ؛ كار خوب به عنوان كار بد معرفی بشود و فرهنگها عوض بشود. وقتی كه امر به معروف و نهی از منكر در جامعه رایج شد ، این موجب می شود كه گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به ثواب و كار نیك نشود . بدترین توطئه ها علیه مردم این است كه طوری كار كنند و حرف بزنند كه كارهای خوب – كارهایی كه دین به آن امر كرده است و رشد و صلاح كشور در آنهاست – در نظر مردم به كارهای بد ، و كارهای بد به كارهای خوب تبدیل شود این خطر خیلی بزرگی است .
بنابر این اولین فایده ی امر به معروف ونهی از منكر همین است كه نیكی و بدی ، همچنان نیكی و بدی بماند . فایده دیگرش این است كه وقتی در جامعه گناه منتشر بشود و مردم با گناه خو بگیرند ، آنگاه اگر در راس جامعه هركسی بخواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیكی سوق بدهد، كارش با مشكل مواجه خواهد شد ؛ نمی تواند ؛ یا به آسانی نمی تواند ؛ مجبور است با صرف هزینه ای فراوان این كار را انجام بدهد .

* نهی از منكر در محیط خانواده

در محیط خانواده هم می شود نهی از منكر كرد . در بعضی از خانواده ها حقوق زنان رعایت نمی شود ؛ در بعضی از خانواده ها حقوق جوانان رعایت نمی شود ؛ در بعضی از خانواده ها به خصوص حقوق كودكان رعایت نمی شود؛ اینها را باید به آنها تذكر داد و از آنها خواست. حقوق آنها را تضیع كردن ، فقط به این هم نیست كه انسان به آنها محبت نكند؛ نه، سوء تربیتها، بی اهتمامیها ، نرسیدنها ، كمبود عواطف و ازاین قبیل چیزها هم ظلم به آنهاست.

* منكرات رایج در جامعه

منكراتی كه در سطح جامعه وجود دارد و می شود از آنها نهی كرد و باید نهی كرد ، از جمله اینهاست : اتلاف منابع عمومی ، اتلاف منابع حیاتی ، اتلاف برق، اتلاف وسایل سوخت، اتلاف مواد غذایی ، اسراف در آب و اسراف در نان . ما این همه ضایعات نان داریم؛ اصلاً این یك منكر است ؛ یك منكر دینی است؛ یك منكر اقتصادی و اجتماعی است؛ نهی ازاین منكر هم لازم است ؛ هر كسی به طریقی كه می تواند؛ یك مسؤول یك طور می تواند، یك مشتری نانوایی یك طور می تواند، یك كارگر نانوایی طور دیگر می تواند. طبق بعضی از آمارهایی كه به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمی كه از خارج وارد كشور می كنیم ! آیا این جای تاسف نیست ؟! همه اینها منكرات است و نهی از آنها لازم است. طبق نهج البلاغه ، امیرالمومنین (ع) نهی از اینها را یكی از محورهای اصلی توصیه های خود قرار داده است . در باب مسئولان . در باب عموم مردم هم آنها را وادار كردن به حضور، به فعالیت و احساس مسئولیت در مسائل اجتماعی ، با همین امر به معروف و نهی از منكر.

* گستردگی حوزه نهی از منكر

نهی از منكر در همه زمینه های مهم وجود دارد؛ مثلاً كارهایی كه افراد توانا دستشان می رسد و انجام می دهند؛ همین سوء استفاده ی از منابع عمومی ؛ همین رفیق بازی در مسائل عمومی كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب استفاده ای از منابع تولیدی و غیره؛ همین رعایت رفاقتها از سوی مسئولان، یك وقت دو نفر تاجر و كاسب هستند و با هم همكاری و رفاقت می كنند، آن یك حكم دارد ؛ یك وقت هست كه آن كسی كه مسئول دولتی است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست ، با یك نفر رابطه ی ویژه برقرار می كند؛ این آن چیزی است كه ممنوع و گناه و حرام است و نهی از آن بر همه ی كسانی كه این چیزها را فهمیده اند – در خود آن اداره ، در خود آن بخش، بر مافوق او ، بر زیر دست او ، واجب است ؛ تا فضا برای كسی كه اهل سوء استفاده است ، تنگ بشود.

* امر به معروف نسبت به مسئولان

البته امر به معروف و نهی از منكر حوزه های گوناگونی دارد كه باز مهمترینش حوزه مسئولان است ؛ یعنی شما باید ما را به معروف امر، و از منكر نهی كنید. مردم باید از مسئولان، كار خوب بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا ؛ بلكه باید از آنها بخواهند. این مهترین حوزه است؛ البته فقط این حوزه نیست ؛ حوزه های گوناگونی وجود دارد.

* خطرات ترك امر به معروف و نهی از منكر

یكی از موجبات ناكامی تلاش امیرالمومنین (ع) با آن قدرت و عظمت – در ادامه این راه ، كه بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد ن همین بود . این روایت تكان دهنده و عجیبی است ؛ می فرماید: ( لتاُمرن با لمعروف و لتنهن عن المنكر او لیسلطن ا... علیكم شراركم فیدعو خیاركم فلا یستجاب لهم ) باید امر به معروف و نهی از منكر را میان خودتان اقامه كنید ، رواج بدهید و نسبت به آن پای بند باشید ؛ اگر نكردید ، خدا اشرار و فاسدها و وابسته ها را بر شما مسلط می كند؛ یعنی زمام امور سیاست كشور به مرور به دست امثال حجاج بن یوسف خواهد افتاد‍‍‍‍‍‌! همان كوفه یی كه امیرالمومنین (ع) در راس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهی می كرد و در مسجدش خطبه می خواند، به خاطر ترك امر به معروف و نهی از منكر، ‍‍به مرور آن جایی رسید كه حجاج بن یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه كرد! حجاج چه كسی بود؟ حجاج كسی بود كه خون یك انسان در نظر او ، با خون یك گنجشك هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی كه یك حیوان و یك حشره را بكشند، حجاج یك انسان را می كشت . یك بار حجاج دستور داد و گفت همه مردم كوفه باید بیایند و شهادت بدهند كه كافر هستند و از كفر خودشان توبه كنند ؛ هر كس بگوید نه، گردنش زده می شود . با ترك امر به معروف و نهی از منكر ، مردم اینگونه دچار ظلمهای عجیب و غریب و استثنایی و غیر قابل توصیف و تشریح شدند . وقتی كه امر به معروف و نهی از منكر ، نشود و در جامعه خلافكاری ، دزدی ، تقلب و خیانت رایج گردد بتدریج جزو فرهنگ جامعه بشود ، زمینه برای روی كار ‌‌‌آمدن آدمهای ناباب فراهم خواهد شد.

* امر و نهی صادقانه

وقتی كه شما برای كمك به نظام اسلامی مردم را به نیكی امر می كنید - مثلاً احسان به فقرا ، صدقه، راز داری ، محبت ، همكاری ، كارهای نیك ، تواضع ، حلم ، صبر - و می گویید این كارها را بكن ، هنگامی كه دل شما نسبت به این معروف ، بستگی و شیفتگی داشته باشد ، این امر شما ، امر صادقانه است .
وقتی كسی را از منكر نهی می كنید - مثلاً ظلم كردن ، تعرض كردن ، تجاوز به دیگران، اموال عمومی را حیف و میل كردن ، دست درازی به نوامیس مردم ، غیبت كردن ، دروغ گفتن، نمامی كردن ، توطئه كردن ، علیه نظام اسلامی كار كردن ، با دشمن اسلام همكاری كردن – و می گویید این كارها را نكن ، وقتی كه در دل شما نسبت به این كارها بغض وجود داشته باشد ، این نهی ، یك نهی صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهی تان عمل می كنید. اگر خدای ناكرده دل با زبان همراه نباشد ، آنگاه انسان مشمول این جمله می شدكه ( لعن ا... الامرین با المعروف التاركین له)
كسی كه مردم را به نیكی امر می كند ، اما خود او به آن عمل نمی كند ، مردم از بدی نهی می كند ، اما خود او همان بدی را مرتكب می شود؛ چنین شخصی مشمول لعنت خدا می شود؛ این چیز خیلی خطرناکی خواهد شد. .

* نباید فقط به نهی از منکر پرداخت

در مسأله ی امر به معروف و نهی از منکر، فقط نهی از منکر نیست؛ امر به معروف و کارهای نیک هم هست. برای جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک، همکاری اجتماعی، ورزش صحیح و معقول و رعایت آداب و عادات خوب در زندگی همه جزو چیزهای خوب است. برای یک مرد، برای یک زن و برای یک خانواده، وظایف خوب و کارهای بزرگی وجود دارد.
هر کسی را که شما به یکی از این کارهای خوب امر بکنید - به او بگویید و از او بخواهید - امر به معروف است. نهی از منکر هم فقط نهی از گناهان شخصی نیست. تا می گوییم نهی از منکر، فوراً در ذهن مجسم می شود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکی باید بیاید و او را نهی از منکر کند، فقط این نیست.

* نظام امر به معروف

یك نكته را هم می خواهم یاد آوری كنم ، و آن نظام امر به معروف ونهی از منكر است . امر به معروف ونهی از منكر واجب حتمی است ، فقط من وشما به عنوان مسئولان كشور وظیفه مان در باب امر به معروف ونهی ازمنكر سنگین تر است. باید از شیو ه ها و وسایل مناسب استفاده كنیم ؛ اما آحاد مردم هم وظیفه درند . با چهارتا مقاله در فلان روزنامه ، واجب امر به معروف نه از وجوب می افتد ، نه ارزش تاثیر گذاری اش ساقط می شود . قوام ورشد و كمال و صلاح ، وابسته ی به امر به معروف ونهی از منكر است ؛ اینهاست كه نظام را همیشه جوان نگه می دارد . حالا كه نظام ما بیست یك ساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد ساله ی پیر كمونیستی در شوروی به طور طبیعی هم جوان است ، اما اگر صد سال هم بر چنین نظامی بگذرد ، چنانچه امر به معروف باشد وشما وظیفه ی خودتان بدانید كه اگر منكری را در هر شخصی دیدید ، او را از این منكر نهی كنید، آنگاه این نظام اسلامی همیشه تر وتازه وبا طراوت وشاداب می ماند .

* امیرالمومنین (علیه السلام) شهید امر به معروف و نهی از منكر

وظیفه بزرگی بر دوش ما قرار دارد. امیرالمومنین (علیه السلام) جان مبارك خود را بر سر این كار گذاشت؛ همچنان كه تمام عمر خود را از وقتی كه می توانست تلاشی بكند- از همان وقتی كه اسلام آورد، از اوان كودكی تا آخر عمر ؛ چه دوران مكه ، چه دوران مدینه ، چه دوران بعد ، چه در دوران خلافت – در همین راه مصرف كرد و یك آن از مجاهدت و تلاش در راه خدا باز نایستاد. برای انسان والایی كه می خواهد بر فراز همه ی پدیده های عالم وجود پرواز بكند و هیچ چیز پابند او نباشد و او را اسیر نكند، اسوه ی حقیقی ، امیرالمومنین (علیه السلام) است

* توصیه به مسوولان

یك نكته را می خواهم یاد آوری كنم ، و آن نظام امر به معروف ونهی از منكر است . امر به معروف ونهی از منكر واجب حتمی است ، فقط من وشما به عنوان مسئولان كشور وظیفه مان در باب امر به معروف ونهی ازمنكر سنگین تر است. باید از شیو ه ها و وسایل مناسب استفاده كنیم ؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند . با چهارتا مقاله در فلان روزنامه ، واجب امر به معروف نه از وجوب می افتد ، نه ارزش تاثیر گذاری اش ساقط می شود . قوام ورشد و كمال و صلاح ، وابسته ی به امر به معروف ونهی از منكر است ؛ اینهاست كه نظام را همیشه جوان نگه می دارد . حالا كه نظام ما بیست یك ساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد ساله ی پیر كمونیستی در شوروی به طور طبیعی هم جوان است ، اما اگر صد سال هم بر چنین نظامی بگذرد ، چنانچه امر به معروف باشد وشما وظیفه ی خودتان بدانید كه اگر منكری را در هر شخصی دیدید ، او را از این منكر نهی كنید، آنگاه این نظام اسلامی همیشه تر وتازه وبا طراوت وشاداب می ماند .
طرف امر به معروف و نهی از منكر فقط طبقه ی عامه ی مردم نیستند؛ حتی اگر در سطوح بالا هم هستند، شما باید به او امر كنید ؛ نه اینكه از او خواهش كنید؛ باید بگوئید: آقا نكن ؛ این كار یا این حرف درست نیست. امر ونهی باید با حالت استعلاء باشد . البته این استعلاء معنایش این نیست كه آمران حتماً باید بالاتر از ماموران ، وناهیان بالاتر از منهیان باشند؛ نه، روح و مدل امر به معروف ، مدل امر ونهی است ؛ مدل خواهش وتقاضا وتضرع نیست . نمی شود گفت كه خواهش می كنم شما این اشتباه را نكنید ؛ نه ، باید گفت آقا ! این اشتباه را نكن ؛ چرا اشتباه می كنی؟ طرف ، هر كسی هست - حالا بنده كه طلبه حقیری هستم – از بنده مهمتر هم باشد ، او هم مخاطب امر به معروف ونهی از منكر قرار می گیرد. با چهارتا مقاله در فلان روزنامه ، واجب امر به معروف نه از وجوب می افتد ، نه ارزش تاثیر گذاری اش ساقط می شود . قوام ورشد و كمال و صلاح ، وابسته ی به امر به معروف ونهی از منكر است.
منابع:
www.kh-setadehya.ir
www.nemademehr.com
صحیفه نور
شنبه 20/12/1390 - 22:47
امر به معروف و نهی از منکر


1 ـ (كنتم خیرامه اخرجت للناس تإمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر.)(1)
شما بهترین امتى هستید كه براى مردمان پدیده آمده اند; كه به نیكى فرمان مى دهید و از ناشایستى باز مى دارید.
امت اسلامى به این دلیل بهترین امت شناخته مى شود كه در آن مردم همدیگر را به معروف امر و از منكر نهى مى كنند. به این ترتیب ارزش هاى الهى (به عنوان ارزش) همواره ثابت و هدایتگر رهپویان طریق حق مى مانند. و ضد ارزش ها به عنوان مانع حركت شناخته شده و از مسیر راه حق گویان برداشته مى شود. براین اساس همه موظف به امر و نهى همدیگر خواهند بود.
2 ـ (ولتكن منكم امه یدعون الى الخیر و یإمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر)(2)
و باید از میان شما گروهى باشند دعوتگر به خیر كه به نیكى فرمان دهند و از ناشایستى بازدارند.
حقیقت این است كه به دلیل شرایطى كه لازم است آمروناهى براى امر و نهى كردن كسب كنند و موقعیتى كه باید موجود باشد, تنها افراد یا گروه هایى كه این شرایط را دارند باشند, همواره به عنوان پیشروان اجراى این فریضه شناخته مى شوند.
3 ـ (والمومنون و المومنات بعضهم اولیإ بعض یإمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر)(3)
مردان و زنان با ایمان ولى یكدیگرند. همدیگر را به نیكى فرمان مى دهند و از زشتى باز مى دارند. این آیه نیز نوعى ولایت براى آمران و ناهیان ایجاد مى كند و آنان از این جهت نسبت به مخاطبان خود, برترى و ولایت مى یابند.
از مجموع سه آیه ى فوق چنین برداشت مى شود كه همیشه ((گروه هایى از مردم)) به دلیل وجود شرایط لازم, دیگران را امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و از این رهگذر نوعى ولایت براى آنان ایجاد مى شود. نكته ى قابل توجه در این جاست كه بدانیم معین شدن چنین وظیفه اى براى چنین جمعیتى به معناى این نیست كه اصل وجوب امر به معروف و نهى از منكر شامل همگان نمى شود. بلكه همه به تناسب شرایط پدید آمده موظف و با فقدان شرایط, ممنوع نسبت به این وظیفه خواهند بود.(4) با ذكر این مقدمه است كه متوجه مى شویم امیرمومنان على(ع) از چه خاستگاهى در سخنان خود بارها, براى جمعیت هاى ویژه اى جهت اجراى این فریضه, مأموریت قائل است و آنان را حتى براساس تفسیر برخى آیات قرآن پیشروان این عرصه مى داند.

1 ـ خدا

برترى مطلق خداوند برعالم و آدم, و علم و توان وى موجب مى شود او در صف اول و خط مقدم آمران و ناهیان قراربگیرد. خداوند معروف و منكر را مى شناسد, قدرت لازم را براى امر و نهى دارد و به موقعیت ها و مقتضیات نیز احاطه دارد. بنابراین شایسته ترین آمر و ناهى اوست. و از این روست كه در دعاى جوشن كبیر با دو لقب ((یا آمرو یا ناهى)) از وى یاد مى شود.
علاوه برآن حضرت على(ع) در ضمن خطبه اى مى فرماید: ((ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لخلقان من خلق الله سبحانه))(5)
امر به معروف و نهى از منكر دو ویژگى از صفات خداوند هستند.
این سخن نیز تإكید برخاستگاه الهى این فریضه دارد كه طبعا كمال انسانى نیز فرآیند آن خواهد بود. لذا ما در قرآن بارها شاهد امر و نهى خداوند هستیم مانند (ان الله یإمربالعدل و الاحسان ...)(6)
البته امیرمومنان على(ع) پیرامون آمر و ناهى بودن خداوند به این نكته نیز اشاره دارد كه خداوند از طریق مجارى مناسب بشر, امر و نهى خود را به اجرا مى گذارد. لذا در خطبه اى ازنهج البلاغه مى فرماید: ((وانهى الیكم المعذره و اتخذعلیكم الحجه و قدم الیكم بالوعید و انذركم بین یدى عذاب شدید.))(7)
خداوند به زبان پیامبر(ص) اعمالى را كه دوست داشت و اعمالى را كه بدش مىآمد و نواهى و اوامر خود را به شما ابلاغ كرد و جاى عذر برایتان باقى نگذاشت و حجت را برایتان تمام كرد و شما را از عذاب برحذر داشت پیش از آن كه قیامت به پا شود و ترسانید پیش از رسیدن عذاب سخت.

2 ـ پیامبران

همان گونه كه در بخش فوق گفتیم, خداوند پیامبران را به عنوان واسطه و ابلاغ گران اوامر و نواهى خود برمى گزیند. بنابراین اساسا فلسفه ى وجودى پیامبران را باید در اجراى این فریضه جستجو كرد. خداوند متعال نیز در كنار ذكر شئون پیامبرى مانند حلال كردن طیبات, حرام دانستن پلیدىها, باز كردن غل ها و... از ((امربه معروف)) و ((نهى از منكر)) یاد مى كند.(8) و براین اساس است كه معصومان(علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منكر را روش پیامبران مى دانند و مى فرمایند: ((ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبیل الانبیإ و منهاج الصلحإ))(9); امر به معروف و نهى از منكر راه پیامبران و روش صالحان است.
امام على(ع) در فرازهایى غیر معدود از سخنانش به این وظیفه و شإن پیامبران اشاره مى كند و گاه رنج هایى را نیز كه متحمل شده اند, بیان مى دارد. از جمله پیرامون حضرت یحیى و پدرش حضرت زكریا8 مى فرماید: پیامبر خدا, زكریا را با اره قطعه قطعه كردند و یحیى فرزند زكریا را قومش كشتند; با این كه او آن ها را به خدا دعوت مى كرد... خداوند در كتابش فرمود: ((كسانى كه به آیات خدا كافر شدند و پیامبران و عدالتخواهان را مى كشند, به عذاب دردناك بشارت بده. ))(10)
پیامبراكرم(ص)
علاوه برآیات و روایاتى كه فریضه ى امر به معروف و نهى از منكر را رسالت و شإن عموم پیامبران مى دانند, آیات و احادیثى نیز به طور ویژه به مإموریت پیامبراكرم(ص) در این باره دلالت دارند, مانند (یإمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنكر)(11); و (وامربالمعروف و اعرض عن الجاهلین)(12) و... امیرمومنان در حدیثى آن گاه كه این فریضه و مإموریت پیامبر را یادآورد مى شود, به اوضاع و موقعیت ویژه حضرت نیز اشاره مى كند. ((اشهد ان محمدا صلى الله علیه و سلم... ارسله بالمعروف آمرا و عن المنكر ناهیا و الى الحق داعیا على حین فتره من الرسل و ضلاله من الناس و اختلاف من الامور و تنازع من الالسن))(13)
شهادت مى دهم كه محمد(ص) را براى نیكى امر كننده و از پلیدى نهى كننده و به حق دعوت كننده فرستاد در زمانى كه فاصله اى از رسولان و گمراهى از مردم و اختلاف از امور و تنازع در زبان ها بود.
امیرمومنان(ع) در بستر شهادت نیز از این وظیفه ى پیامبر سخن مى گوید: ((قال الله عزوجل لنبیه صلى الله علیه و آله وسلم (وإمر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور)(14)
خداى عزوجل به پیامبر خود مى فرمود:
((و امر به معروف و نهى از منكر كن و برآنچه به تو مى رسد, صبر پیشه ساز كه این از كارهاى مهم است.))

3 ـ امامان(علیهم السلام)

ائمه(علیهم السلام) بعد از پیامبر(ص) وظیفه ى هدایت جامعه ى بشرى را برعهده گرفته اند و جانشین پیامبر در وظایف و مإموریت هایش هستند. بنابراین آنچه را كه باید پیامبر درباره هدایت جامعه به كار مى برد, ائمه معصوم(علیهم السلام) ادامه مى دادند كه امر به معروف و نهى از منكر از این شئون و شاید یكى از مهمترین آن ها مى باشد. از این روى در زیارت جامعه مى خوانیم: ((وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنكر و جاهدتم فى الله حق جهاده))(15)
به معروف امر كردید و از منكر باز داشتید و در راه خدا آن گونه كه سزاوار بود, جهاد كردید
و امام حسین(ع) مظهرى ملموس و فدایى این دو فریضه ى مقدس است. لذا حضرت آن گاه كه برادرش محمد حنفیه به او مى گوید: به سوى عراق نرو; مى فرماید: ((ارید ان آمربالمعروف وانهى عن المنكر و اسیر بسیره جدى))(16); مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم تا به روش جدم عمل كنم.
امیرمومنان على(ع) با جملات و تعابیر مختلفى از این شإن پیامبر سخن گفته است. مانند: ((نحن دعاه الحق و ائمه الخلق و إلسنه الصدق, من اطاعنا ملك و من عصاناهلك))(17)
ما دعوت كنندگان به حق و پیشوایان مردم و زبان هاى راستى هستیم. هركه ما را اطاعت كند, قدرت یابد و آن كه از ما سرپیچى كند, هلاك مى شود.
((یاایهاالناس استعدوا للشخوص الى امامكم و انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا باموالكم و انفسكم فانكم تقاتلون المحلین القاسطین الذین یقرإون القرآن و لایعرفون حكم الكتاب و لایدینون دین الحق مع امیرالمومنین و ابن عم رسول الله الامربالمعروف و الناهى عن المنكر و الصادع بالحق و القیم بالهدى و الحاكم بحكم الكتاب الذى لایرتشى فى الحكم و لایداهن الفجار و لاتإخذه فى الله لومه لائم. ))(18)
اى مردم! به سوى امامتان و سبكبال و سنگین كوچ كنید و با اموال و جان هاى خود جهاد كنید. شما با مرزشكن هاى ستمگر كه قرآن را نمى خوانند و حكم آن را نمى دانند و به دین حق دیندار نیستند, همراه امیرمومنان و پسرعموى رسول خدا نمى جنگند, كسى كه آمر به معروف و ناهى از منكر و باز دارنده ى به حق و قیم به هدایت و حاكم به كتاب است, كسى كه در حكم رشوه نمى گیرد و با فاجران سازش نمى كند و در (راه) خدا سرزنش ملامت گرى را به خود نمى گیرد.

4 ـ عالمان ربانى و دانشوران دین شناس

واقعیت موجود در جوامع بشرى اقتضا مى كند همواره غیر از اهل عصمت وطهارت, گروهى از مردمان زمینى نیز كه بر زخارف دنیوى چشم بسته و به امید اطاعت معبود خویش در تكاپو هستند, به این فریضه عمل كنند. این گروه ((شایستگى)), ((حق)) و ((وظیفه)) دارند كه به معروف امر و از منكر نهى كنند و قرآن كریم درباره این گروه مى فرماید: (لعن الذى كفروا من بنى اسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم... كانوا لایتناهون عن منكر فعلوه لبئس ماكانوا یفعلون)(19)
لعنت شدند آنان كه از بنى اسرائیل كافر شدند از زبان داود و عیسى... چرا كه آنان از بدى هایى كه مردم انجام مى دادند, نهى نمى كردند. امیرمومنان(ع) نیز به این وظیفه ربانیان و مردان خدایى در هر عصر و دوره اى این گونه اشاره مى فرماید: ((فانه انما هلك من كان قبلكم حیث ما عملوا من المعاصى و لم ینههم الربانیون و الاحبار عن ذلك و انهم لما تمادوا فى المعاصى و لم ینههم الربانیون و الاحبار عن ذلك نزلت بهم العقوبات.))(20)
كسانى كه قبل از شما بودند, نابود شدند. چون هرچه به گناه عمل كردند و ربانى ها و احبار باز نداشتند و آن ها وقتى در گناهان فرو رفتند و ربانیان و احبار از این گناهان نهى نكردند و عقوبت ها به آن ها نازل شد.
صاحبان دانش در هر زمینه اى بهتر از دیگران مصالح و مفاسد را تشخیص مى دهند و مى توانند مردم را به سوى آن هدایت كنند و نسبت به مفاسد هشدار دهند. قرآن كریم در این باره سراغ اقوام گذشته مى رود و مى فرماید: (فلولا كان من القرون من قبلكم اولو بقیه ینهون عن الفساد فى الارض الا قلیلا ممن انجیناهم)(21)
از چه روى در میان اقوامى كه پیش از شما بودند, جز گروهى اندك ازكسانى كه نجاتشان دادیم, خردمندانى نبودند كه از فساد در روى زمین نهى كنند.
براین اساس امیرمومنان مى فرماید: ((ان العالم الكاتم علمه یبعث انتن اهل القیامه ریحا یلعنه كل دابه حتى دواب الارض صغارا))(22)
دانشمندى كه علم خود را پنهان كند, بدبوترین اهل قیامت برانگیخته مى شود. هرجنبنده اى حتى جنبندگان كوچك زمینى او را لعنت خواهند كرد. علاوه براین امام در خطبه شقشقیه مى فرماید: ((اما والذى فلق الحبه و برإالنسمه لولا حضورالحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ ان لایقاروا على كظله ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها))(23)
سوگند به خدایى كه دانه را مى شكافد و جانداران را مىآفریند, اگر وضع حاضر نبود و اگر آماده شدن یاور و فشار جمعیت كه تكلیف را تعیین مى كند, نبود و اگر خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود كه در برابر عوارض شكمبارگى ستمگران و گرسنگى بیچارگان نباید آرام بگیرند, من افسار مركب خلافت را روى شانه اش مى انداختم و كنار مى رفتم.

5 ـ سرپرست خانواده

براى پى بردن به مسوولیت سرپرست خانواده كافى است به این آیه الهى توجه كنیم كه خداوند مى فرماید: (یاایهاالذین آمنوا قوا انفسكم و اهلیكم نارا وقودهاالناس و الحجاره علیها ملئكه غلاظ شداد لایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایومرون)(24)
اى كسانى كه ایمان آورده اید, خود و خانواده خویش را از آتش كه هیزم آن انسان ها و سنگ هاست, نگاه دارید; آتشى كه فرشتگانى برآن گمارده شده كه خشن و سخت گیر هستند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى كنند و آنچه را فرمان داده شده اند, اجرا مى نمایند.
بنابراین در هر خانواده آنان كه در رإس هرم سامان دهى خانواده قرار دارند, موظف به بازداشتن اهل خانه از كجروىهاى احتمالى هستند و به همین ترتیب در برابر كوتاهى و قصور خود, قدرت تشخیص معروف و منكر را نیز از دست خواهند داد. امیرمومنان على(ع) عواقب این كوتاهى را در روایتى به نقل از رسول اكرم(ص) به زیباترین وجه به تصویر مى كشد و مى فرماید:
((ایمارجل رإى فى منزله شیئا من فجور فلم یغیر بعث الله تعالى بطیرابیض فیظل ببابه اربعین صباحا فیقول له كما دخل و خرج غیر غیر فان عیر و الامسح بجناحه على عینیه و ان رإى حسنا لم یراه حسنا و ان راى قبیحا لم ینكره))(25)
هر مردى كه در خانه اش چیزى را از فجور ببیند و اصلاح نكند, خداوند پرنده اى سفید را برمى انگیزد كه چهل صبح بردرخانه اش پرمى گستراند و هرگاه آن مرد داخل خانه شود, یا از آن خارج شود, مى گوید: اصلاح كن, اصلاح كن. اگر اصلاح كرد, كه كرد و گرنه آن پرنده بال هایش را به دو چشم او مى كشد كه اگر خوبى را ببیند, آن را خوب نمى بیند و اگر بدى ببیند آن را بد نمى بیند.
در این حدیث وارونه شدن بینش ((اهل تسامح و تساهل)) در برابر گناه به خوبى ترسیم شده است.

6 ـ برادر دینى

در جامعه ى اسلامى, مسوولیت متقابل انسان ها نسبت به هم بدان حد است كه مسلمانان برادرهم خوانده شده اند و امیرمومنان در توضیح این برادرى مى فرماید: ((اخوك فى الدین من هداك الى الرشاد و نهاك عن فساد و اعانك الى اصلاح معاد.))(26); برادر تو در دین كسى است كه تو را به راه رشد هدایت كند و از فساد باز دارد و به اصلاح آخرت یارىات كند.
و در جاى دیگر مى فرماید: ((علیك بطاعه من یامرك بالدین فانه یهدیك وینجیك))(27); برتوباد به اطاعت كسى كه تو را به دین امر مى كند كه او تو را هدایت مى كند و نجات مى دهد.

ویژگى این گروه ها

1 ـ نكته ى اول
غیر از خداى متعال كه تمام ابزارهاى لازم (علم, قدرت و برترى) را در اختیار دارد, دیگر گروهاى پیشرو, هریك ویژگى خاصى دارند كه موجب مى شود, آنان در خط مقدم قرار بگیرند. آن گونه كه متوجه مى شویم این برترىها در دو جنبه ى فردى و اجتماعى است. یعنى مراتب و والایى آنان گاه از برجستگى فردى و گاه از برجستگى اجتماعى آنان ناشى مى شود و زمانى نیز هردو عنصر وجود دارد. گروه انبیا و امامان هم برترىهاى فردى و هم صاحب رتبه و مسوولیت اجتماعى را صاحب هستند. مردان خدایى و دانشمندان به دلیل ویژگى هاى شخصى كه همان برترى معنوى یا علمى است, مورد خطاب هستند و سرپرست خانواده و سازمان به دلیل برترى نهادى و سازمانى خود موظف به امر و نهى مى شود. در این میان تنها یك گروه ((برادران دینى)) است كه جایگاه مساوى با مخاطبان خود دارند. البته با دقت متوجه مى شویم كه این گروه نیز به دلیل مسوولیت اجتماعى و متقابل خود داراى وظیفه امر و نهى مى شوند و زمانى كه امر و نهى كنند, چنین ولایت و برترى براى آنان نیز به وجود مىآید. بنابراین آخرین قشرى كه مورد خطاب است, عام ترین و بیشترین جماعت مسلمانان است كه از موضع برادرى, حق امر و نهى یافته اند.
2 ـ نكته ى دوم
به نظر مى رسد در این تقسیم بندى, اشخاص موضوعیت ندارند. به عبارت دیگر آنچه مهم است, موقعیت و برترى اجتماعى یا شخصیتى است به همین ترتیب به جاى شخص یك پیامبر, هر شخص دیگر بود, همین وظیفه را داشت. در باره ى سرپرست سازمان و خانواده نیز چنین است; از این روى تفاوتى نمى كند كه مسوولیت و سرپرستى خانواده با چه كسى باشد, هركه مسوول سامان دهى باشد, وظیفه ى هدایت و اصلاح گرى و امر و نهى را نیز خواهد داشت و باید از كوتاهى و قصور پرهیز كند. بنابراین اگر به جاى پدر, مادر چنین برترى موقعیتى یافت, یا برادر بزرگتر یا خواهر, پدر بزرگ و... باید خود را مخاطب این وظیفه ى الهى بداند.
((برادر دینى)) نیز به همین صورت اعم از زن و مرد خواهد بود. زیرا منظور وظیفه اى است كه از مسوولیت برادرى اسلامى ایجاد شده است و این اعم از آن است كه فرد مورد نظر, زن باشد یا مرد و البته این واقعیت را نیز انكار نمى كنیم كه گروه هاى برگزیده براساس موقعیت ها, برترىها و جایگاه هاى خویش در سازمان اجتماعى نقش برتر و جایگاه بالاترى نسبت به مسوولیت در برابر امر و نهى خواهند داشت.

پی نوشت:

1 ـ سوره آل عمران, آیه 110.
2 ـ سوره آل عمران, آیه 104. پیرامون ((منكم)) نظرات مختلفى ارائه شده است. برخى ((من)) را شإنیه و عده اى بعضیه گرفته اند. یكى از طرق جمع این آیه با آیه 110 از همین سوره مطلبى است كه مى خوانید. برخى هم گفته اند: به خاطر مراتب مختلف امرو نهى است كه فرموده است: ((منكم)) چون همه توان رسیدن به همه مراتب را ندارند و بلكه باید جمعیتى براى اجراى برخى مراتب (مرتبه غیر فردى) تشكیل شود. لذا تعبیر ((منكم)) شده است.
3 ـ سوره توبه, آیه 71, برخى مترجمان جدید این واژه (اولیإ) را به معناى دوستى در نظر گرفته اند كه با توجه به متون فقهى صحیح به نظر نمى رسد و تإكید برآن است كه ولایت به معناى برترى است و آمر و ناهى با اجراى این فریضه نوعى از شئون ولایت بعضى از مومنان به بعضى دیگر را ثابت مى كند.
4 ـ در این باره, در بخش ویژگى ها به تفصیل سخن خواهیم گفت.
5 ـ نهج البلاغه, خطبه 155.
6 ـ نحل, آیه 90.
7 ـ نهج البلاغه, خطبه 85, ص 206.
8 ـ امر به معروف و نهى از منكر, سیدحسن اسلامى, ص 31.
9 ـ اصول كافى, ج 5, ص 55, امام باقر(ع).
10 ـ تفسیربرهان, ج 1, ص 274, حضرت اسماعیل نیز به نماز وزكات امر مى كرد. (مریم, 55), حضرت شعیب فرمان به معروف در تجارت مى داد. (هود, 85).
11 ـ اعراف, 157.
12 ـ همان, 199.
13 ـ عقدالفرید, ج 4, ص 135 و فروع كافى, ج 5, ص 59 و نمونه هاى دیگر.
14 ـ نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه, ج 8, ص 368.
15 ـ بحارالانوار, ج 44, ص 339.
16 ـ در جامعه ى كبیره از امام على النقى(ع) (المظهرین لامرالله و نهیه) و در جامعه ى صغیره از امام رضا(ع) (المظهرى لامرالله و نهیه)
17 ـ غررالحكم و دررالكلم, 10001.
18 ـ بحارالانوار, ج 32, ص 407, در جنگ صفین به مردم بصره.
19 ـ سوره مائده, آیات 78 و 79 و آیه 116 سوره هود را نیز بنگرید.
20 ـ اصول كافى, ج 5, ص 57, از امثال این آیات و احادیث معلوم مى شود عالمان دین و روحانیون بزرگوار در صف اول آمران و ناهیان باید باشند.
21 ـ هود, 116.
22 ـ جامع احادیث الشیعه, ج 14, ص 451.
23 ـ نهج البلاغه, خطبه 3.
24 ـ تحریم, آیه 60.
25 ـ جامع احادیث الشیعه, ج 14, ص 410.
26 ـ غررالحكم و دررالكلم, 1918.
27 ـ همان, 6142.

منبع: www.kh-setadehya.ir
شنبه 20/12/1390 - 22:46
امر به معروف و نهی از منکر


1 ـ جامعه دینى پویا از مردمانى شاداب تشكیل یافته است كه در برابر رفتارهاى ضد دینى از خود حساسیت نشان مى دهند و در مقابل هرآفتى كه نظام فكرى و رفتارى شان را تهدید كند, رفتارى درخود بروز مى دهند. چنین مردمى بى گمان در برابر نشر ارزش ها احساس آرامش و رضایت و در هنگامه ى جلوه ى ضد ارزش ها احساس تلاطم و تلخى مى كنند. چنین كاركرد مردمى است كه سلامت مجتمع دینى را جاودانه وموجب مباهات در برابر دیگر جوامع مى سازد.
2 ـ در مدینه ى محمد(ص) كاركرد نظارتى ((مردم هوشیار)) از دیگر مولفه هاى نظارتى بیگانه نمى باشد. بلكه تحت عنوان (امر به معروف و نهى از منكر) رفتارها, منسجم شده و با دیگر عناصر نظارتى رابطه اى منطقى یافته است. از این رو بروز این كاركرد در جامعه دینى نه تنها عامل تخریب انتظامات موجود نیست بلكه بهترین و كاراترین مولفه نظم بخشى دینى است.
3 ـ در مقاله اى كه پیش روى شماست, با این فریضه مترقى كه جامعه دینى را در مسیر اصلاح همیشگى و پویایى جاودانى قرار مى دهد, با امیرمومنان على(ع) آشنا مى شویم, براى رعایت اختصار, تنها به ذكر گوشه ها و مطلع ها بسنده مى كنیم و در بخش اول به چند مبحث (بررسى واژه هاى مربوط, جایگاه و ارزش, دعوت به نور, مراتب امر و نهى) مى پردازیم.

بررسى واژه ها

((آنچه را عقل و شرع نیكو مى داند, معروف مى نامند كه در دایره احكام تكلیفى همان واجبات و مستحبات است. آنچه را عقل و شرع ناپسند مى داند, منكر مى نامند كه در دایره احكام تكلیفى همان حرام و مكروه است.))(1)
پیرامون واژه ((امر)) و ((نهى)) باید گفت: امر به معروف به معناى سوق دادن به كارخوب با ((چهره, زبان, عمل)) و نهى از منكر, به معناى منع از كار بد با ((چهره, زبان و عمل)) است. و البته ازموضع برتر و قدرت, خواستار چیزى بودن را امر و خواستار منع آن را نهى مى گویند. با در نظرگرفتن این دو مشخصه (سوق دادن و قدرت) باید گفت: قدرت همواره مظاهر فیزیكى ندارد و گاه باشیوه هایى ناپیدا به سامان دادن امور (سوق به معروف و بازدارى از منكر) بروز مى نماید, لذا شایسته نخواهد بود, تنها آن بخش از نیكى ها و بدىها را كه وجود دارند, در نظر بگیریم, بلكه باید (ایجاد خوبى, زمینه سازى, گسترش, تكمیل و...) آن را نیز باید در نظر داشت همین طور در نهى از منكر. با این توضیح, آموزش عمومى, پاكسازى اخلاقى, موعظه و پند, تربیت كودكان و جوانان, تإلیف و نشر, بیدارسازى و هوشیار سازى, همه جزو شاخه هاى مقدماتى امر به معروف خواهند بود. و به همین ترتیب ((منع از تإسیس مراكز فساد با تخریب آن, پاسخ صحیح به مكتب ها وافكار باطل, رد كتاب ها و مقالات گمراه كننده و مبارزه با ظلم و فساد و فقر, آماده سازى جامعه براى مبارزه با استثمار و...)) همه از مقدمات و شاخه هاى نهى از منكر خواهند بود. پیرامون واجب و نوع آن نیز باید گفت: واجب به معناى الزام آور بودن است كه مكلف در صورت خوددارى از انجام آن بازخواست و در صورت انجام, مستحق پاداش خواهد شد. گروه كثیرى ازفقها به كفایى بودن آن قائل شده اند.(2)
البته امام خمینى(ره) در فرازى از رساله خویش معتقد است: ((اگر در امر به معروف و نهى از منكر نیاز به اقدام گروهى باشد, و عده اى اقدام كرده ولى مقصود حاصل نگردد, در این صورت از دیگران ساقط نمى شود.)) با توجه به این مطلب مى توان عینى بودن یا كفایى بودن را از هم جدا كرد. به این ترتیب كه اگر گستره منكر و معروف را هركار خوب (زمینه كار خوب, تهیه مقدمات, توسعه, تكمیل و در نهایت انجام كار خوب) و بد (رفع زمینه كار بد, تهیه مقدمات منع, توسعه, تكمیل و در نهایت ترك كار بد) بدانیم چنین هدف بزرگى در همه ابعاد آن خصوصا در عصر ما بدون اقدام فردفرد مسلمانان امكان تحقق نخواهد یافت. لذا این گونه امور در حد وسع و توان هركسى بر او واجب عینى خواهد بود. اما اگر تنها به تعدادى از خوب هاى متروك یا در معرض ترك توجه كردیم (و همین طور در بخش منكر) در این صورت گستره معروف و منكر را محدود كرده ایم و انجام آن كفایى خواهد بود.(3)

ضرورت امر به معروف و نهى از منكر

ملامهدى نراقى, رحمت الله علیه, در كتاب جامع السعادات مى نویسد: ((بزرگترین مراسم دین, امر به معروف و نهى از منكر است. این دو از امور مهمى هستند كه انبیإ الهى به خاطر اجراى آن مبعوث شدند و پس از آن ها اوصیإ راهشان را ادامه دادند. امر به معروف و نهى از منكر یك قطب است كه آسیاب ملت ها و دین براساس آن مى چرخد.)) ویژگى اصلاحگرى كه در امربه معروف و نهى از منكر نهفته, عامل اصلى چنین كاركردى است. چنان كه بدون آن, غبارهاى غفلت, انحراف, تحریف و جهل به مرور سیماى دین را مكدر ساخته و سرانجام چهره اى خلاف واقع از آن نزد مردم ترسیم خواهد كرد. سیمایى كه نه تنها عامل جذب مردم به دین نخواهد شد, بلكه موجب ایجاد نفرت و گریز آنان نیز خواهد شد. براین اساس است كه امام على(ع) برپایى واجبات را بدان وابسته مى داند و مى فرماید: ((انها اذا ادیت واقیمت استقامت الفرائض كلها هینها و صحبها و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعإ الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفه الظالم و قسمه الفىء و الغنائم و اخذ الصدقات من موافقها و وضعها فى حقها.))(4)
هرگاه امر به معروف و نهى از منكر انجام شود, همه واجب هاى الهى از ساده و دشوار به پاداشته مى شوند و این بدان سبب است كه امر به معروف و نهى از منكر, مردم را به اسلام فرا مى خواند. مظالم را و حقوق مردم را به آن ها برمى گرداند. با ستمگر به مخالفت برمى خیزد. فىء وغنائم را تقسیم مى كند و صدقات را از محل آن گرفته و در جاى خود به مصرف مى رساند.
برهمین اساس امام فرزندش محمدبن حنفیه را به اقامه امر به معروف و نهى از منكر فرا مى خواند. امام(ع) او را این چنین وصیت مى كند:
((و آمر بالمعروف تكن من اهله فان استتمام الامور عندالله تبارك و تعالى الامر بالمعروف و النهى عن المنكر.))(5)
امر به معروف كن تا از اهل آن باشى, زیرا تكمیل كارها نزد خداوند تبارك و تعالى به امر به معروف و نهى از منكر است.
البته دلیل چنین سخنى نیز آشكاراست; زیرا در صورتى كه امر به معروف و نهى از منكر نباشد, تضمینى براى تداوم سلامت امور وجود ندارد و هر لحظه احتمال ارتجاع از دین و معروف و رویكرد به منكر وجود دارد و تنها ضامن, همین امر و نهى است كه در صورت هرنوع مفسده اى كارها را در روال صحیح خود خواهند انداخت. موضوعى كه امام نیز بدان اشاره مى كند و مى فرماید: ((فرض الله الامر بالمعروف مصلحه للقوام و النهى عن المنكر ردعا للسفهإ))(6)
خداوند امر به معروف را به خاطر مصلحت و صلاح توده مردم و نهى از منكر را براى بازداشتن سفها وبى خبران واجب كرد.
حقیقت این است كه وجود افرادى كه همواره درصدد تخریب دین هستند, قابل انكار نیست, كافران, منافقان و... همه در پى نابودى دین الهى هستند تا به اهداف دنیایى خود دست یابند. اما امر و نهى مومنان باعث عقب نشینى و حتى ذلت آنان خواهد شد. و از طرفى به دلیل پشتیبانى از دین و دفاع از احكام آن, نوعى حمایت دفاعى از دینداران نیز خواهد بود. امام(ع) مى فرماید: ((من امر بالمعروف شد ظهور المومنین و من نهى عن المنكر ارغم انوف المنافقین و... من شنیئى الفاسقین و غضب لله غضب الله له و ارضاه یوم القیامه))(7)
كسى كه امر به معروف كند, مومنین را نیروبخشیده و كسى كه نهى از منكر كند, بینى منافقان را به خاك مالیده... و آن كه با فاسقان مخالفت كند و براى خدا خشم گیرد, خدا به نفع او خشمگین مى شود و در روز قیامت او را خوشحال مى كند.
در این روایت توجه به تفاوت كاركرد امر به معروف و نهى از منكر نیز لازم است. بدین صورت كه نقش امر به معروف معمولا ایجابى است مانند مصلحت توده ها و... اما نقش وكار كرد نهى از منكر معمولا سلبى است مانند بازداشتن سفیهان و... از این روى براى حفظ دین, عمل به هردو مورد نیاز خواهد بود و هریك به تنهایى كفایت از دیگرى نخواهد كرد.
در این بخش جایگاه امر به معروف و نهى از منكر در عقاید و احكام دینى را به صورت فهرست وار مرور مى كنیم:

جایگاه امر به معروف و نهى از منكر
شاخه اى از جهاد

از دیدگاه على(ع) امر به معروف و نهى از منكر شاخه اى از جهاداست. امام على(ع) در مقابل پرسشى پیرامون ایمان, مى فرماید: ایمان چهار ستون دارد; صبر, یقین, عدل و جهاد... جهاد هم چهار قسمت دارد; امر به معروف, نهى از منكر, راستگویى در همه شرایط حساس و مخالفت با فاسقان.(8)

غایت دین

غایه الدین الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و اقامه الحدود.(9)
هدف اصلى دین, امر به معروف و نهى از منكر و به پاداشتن حدود است.

مبناى برادرى و جامعه دینى

تبتنى الاخوه فى الله على التناصح فى الله والتباذل فى الله و التعاون على طاعه الله و التناهى عن معاصى الله و التناصر فى الله و اخلاص المحبه.(10)
برادرى در راه خدا برچند چیز بناشده است; نصیحت كردن به همدیگر در راه خدا, بخشش به هم در راه خدا, كمك به یكدیگر بر اطاعت خدا, باز داشتن یكدیگر از نافرمانى خدا, یارى همدیگر در راه خدا و خالص بودن در دوستى.

پاداش امر به معروف و نهى از منكر

گاه برانگیختن شخص براى انجام امرى واجب چنان ارزشمند مى شود كه پاداش همسان با اصل عمل به وى عطا مى شود و این انگیزش, انجام نمى شود مگر به وسیله امر به معروف و یا نهى از منكر. زیرا در صورتى كه امرى نمى شد, اساسا كارى هم صورت نمى گرفت و یا اگر نهى نمى شد, حرامى ترك نمى شد. لذا امام على(ع) به نقل از پیامبراكرم(ص) مى فرمود: ((من شفع شفاعه حسنه اوامر بمعروف... فان الدال على الخیر كفاعله.))(11)
آن كه براى كار خوب پادرمیانى كند, یا امر به معروف كند... پس (بداند) كه راهنمایى كننده به خیر مانند انجام دهنده آن است.
و مى فرمود: ((من امر بمعروف او نهى عن منكر او دل على خیر او اشار به, فهو شریك و من امر بسوء او دل علیه او اشار به فهو شریك))(12)
آن كه امر به معروف یا نهى از منكرى كند یا به خیرى راهنماى یا اشاره كند, پس (در اجر آن) شریك است. و آن كه به بدى امر یا دلالت یا اشاره كند, او نیز در گناه آن شریك است.
آرى, ائمه معصومین(علیهم السلام) از كتاب امیرمومنان(ع) نیز حكایتى پیرامون نتیجه اخروى چنین اقدامى نقل كرده اند: ((در كتاب على(ع) یافتیم كه قصه اصحاب سبت (شنبه) را ذكر كرده بود كه گروهى از آنان به كار منكر اقدام كردند و عده اى این كارشان را تقبیح كردند.)) سیدانى مى گوید: در نسخه اى حدیثى غیر از این دید. و انگاه آن حدیث را این گونه نقل مى كند:
((كانوا ثلث فرق فرقه باشرت المنكر و فرقه انكرت علیهم و فرقه داهنت اهل المعاصى. فلم تنكر و لم تباشر المعصیه فنجى الله الذین كانوا انكروا و... ))(13)
سه گروه بودند: عده اى كار منكر انجام مى دادند. گروهى عمل آنان را تقبیح كردند و گروهى مسامحه كردند و كارشان را تقبیح نكردند; البته مباشرت هم نكردند. خداوند تقبیح كننده ها را نجات داد...

دعوت به سوى نور
بسترسازى براى امر و نهى

عمل منكر یا ترك معروف, در پى مقدمات ذهنى مختلف از فرد مورد نظر سر مى زند. لذا, امر و نهى بدون درنظر گرفتن این مقدمات, در واقع به مانند انداختن تیر در تاریكى خواهد بود. آمر و ناهى باید این مقدمات را بیابد و براى آن پاسخ مناسب فراهم كند و به این ترتیب ابتدا آن مقدمات و پایه هاى منكر یا ترك معروف را نزد آن شخص سست كرده و سپس اقدام به امر و نهى كند, نمونه اى از سیره امام را مى خوانیم:
حضرت وقتى مى خواست مردم كوفه را به سوى جنگ و جهاد با دشمن دعوت كند, ابتدا مشروعیت و مقبولیت حكومت خود را به آنان شرح داد تا شبهه هاى ذهنى از این جهت برطرف گردد. او این نامه را برایشان نگاشت:
((از بنده خدا, على امیرمومنان به اهل كوفه... من ازواقعه عثمان چنان به شما خبر دهم كه شنیدنش مانند دیدنش باشد. مردم به او طعنه زدند و من مردى از مهاجرین بودم كه اكثر خواهان بازگشت او به راه راست بودم و كمتر او را سرزنش مى كردم ولى طلحه وزبیر باتندى با او برخورد مى كردند و با شدت و خشونت با او مواجه مى شدند و عایشه هم درباره ى وى رفتارى خشمگینانه داشت. پس مردم گرد آمدند و او را كشتند و بدون اكراه و اجبار بلكه با اختیار با من بیعت كردند. بدانید كه مدینه نا آرام است و آن را به اضطراب افكنده اند; چون دیگ مى جوشد. و فتنه برپا شده است, هرچه زودتر به سوى فرمانده خویش بشتابید و به نبرد با دشمن خویش اقدام كنید. ان شاء الله))(14)

دعوت به معروف و شیوه ها

امام خود مردم را به معروف دعوت مى كرد و از منكر باز مى داشت و این موضوع به عنوان ویژگى جدایى ناپذیر از شخصیت وى در بین روحیاتش شناخته شده بود.
حسن بن ابى الحسن بصرى مى گوید:
وقتى امام على(ع) وارد بصره شد, به دنبالش روان شدم, حضرت نگاهى به من كرد و پرسید: آیا كارى دارى؟ گفتم: سخنى به من یاد بده كه خداوند مرا به آن سود ببخشد.
فرمود: هركس سه ویژگى داشته باشد, دنیا و آخرتش سالم است; كسى كه امر به معروف كند و خود نیز بدان عمل كند; كسى كه نهى از منكر كند, خود هم از منكر دور باشد و آن كه مراقب حدود الهى باشد.
آنگاه امام وارد بازار شد و فرمود: اى بندگان دنیا, شما كه در روز به سوگند خوردن مشغول هستید و شب مى خوابید و در بین این دو از آخرت غافل هستید, پس كى به جمع زاد وتوشه مى پردازید...؟
مردى گفت: اى امیرمومنان! ما براى گذران زندگى چاره اى جز این نداریم.
فرمود: كار و تلاش براى امرار معاش از راه حلال, انسان را از عمل براى آخرت باز نمى دارد. آن كس كه سركشى كند و زندگى دنیا را برگزیند, جایگاهش دوزخ است(15)
و به كارگزارانش مى فرمود: ((قلم هاى خود را نازك و تیز كنید و بین سطرها را نزدیك به هم بگیرید و زیادى كلمات را حذف نمایید و منظورها را در نظر بگیرید و شما را از پرحرفى و پرنویسى برحذر مى دارم, چون اموال بیت المال نمى تواند چنین خسارت هایى را تحمل كند.(16)
اما آنچه مهم است شیوه هایى است كه امام به عنوان آمر و ناهى و مبلغ دین از آن ها سود مى برد.

1 ـ امر و نهى مناسب باموقعیت

استفاده ازلحظات حساس, كه احتمال تإثیر سخن را افزایش مى دهد, یكى از شیوه هایى است كه امام از آن سود مى برد. از جمله آن ها وصیت ها و سخنان حضرت در لحظه شهادت است. حضرت در وصیتش به امام حسن(ع) فرمود:
((وإمر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بیدك و لسانك و باین من فعله بجهدك و جاهد فى الله حق جهاده...))(17)
امر به معروف كن تا خود اهل آن شوى و با دست و زبان, در نهى از منكر بكوش و با تلاش سخت از هركسى كه بدان دست یازد, فاصله بگیر و در راه خدا به گونه اى جهاد كن كه بایسته است...

2 ـ یادآورى قیامت و تشبیه عذاب آن بر دردهاى دنیوى انسان

امام از این شیوه نیز استفاده مى كرد. از جمله مى فرمود: بدانید پوست نازك شما تحمل آتش دوزخ را ندارد; بنابراین به خودتان رحم كنید. زیرا تجربه كرده اید كه در دنیا در برابر مشكلات پایدار نبودید و مى دانید كه اگر خارى به بدنتان برسد, چگونه ناله مى كنید و اگر بلغزید و زمین بخورید و خون جارى شود, بى صبرى نمایید و از سنگ ها و ریگ هاى داغ جلو آفتاب ناله تان به عرش مى رسد, پس چگونه در برابر آتش دوزخ كه از قهر خدا سرچشمه مى گیرد, تحمل مى نمایید؟ !(18)

3 ـ پیمان گرفتن

امام(ع) به فرزندش امام حسن(ع) وصیت كرد:((... رسول خدا(ص) با من عهد كرد و فرمود: اى على! امر به معروف كن و از منكر با دست و اگر نتوانستى, با زبان و گرنه, با قلب خود نهى كن و اگر نشد, خودت را ملامت نكن.))(19) امام(ع) خود نیز از اهل یمن پیمان گرفت.(20)

پی نوشت:

1 ـ رساله حضرت امام خمینى(ره).
2 ـ امام خمینى(ره).
3 ـ آیت الله نورى همدانى, امر به معروف و نهى از منكر. ص 106.
4 ـ تحف العقول, ص ;241 وسایل الشیعه, ج 11, ص 403 و بحارالانوار, ج 100, ص 79.
5 ـ جامع احادیث الشیعه, ج 14, ص 419.
6 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, كلمات قصار, ش 251.
7 ـ نهج البلاغه, مصطفى زمانى, سخن 31, ص 857.
8 ـ ((والجهاد منها على اربع شعب على الامر بالمعروف و النهى عن المنكر, و الصدق فى المواطن وشنآن الفاسقین فمن امر بالمعروف...)) (جامع احادیث الشیعه, ج 14, ص 403.)
9 ـ غررالحكم, شماره 6373.
10 ـ همان, شماره 4532.
11 ـ جامع احادیث الشیعه, ج 14, ص 384.
12 ـ بحارالانوار, ج 97, ص 76.
13 ـ كافى, ج 2, ص 361 و جامع احادیث الشیعه, ج 14, ص 401.
14 ـ بحارالانوار, ج 32, ص 84, به نقل از نهج البلاغه.
15 ـ امالى شیخ مفید, ص 39.
16 ـ ادقوا اقلامكم و قاربوا بین سطوركم و احذفوا من فضولكم و اقصدوا المعانى و ایاكم والاكثار فان اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار. (خصال صدوق, ص 219.)
17 ـ نهج البلاغه, نامه 31.
18 ـ همان, فیض الاسلام, خطبه 182, ص 603.
19 ـ دعائم الاسلام, ج 2, ص 351.
20 ـ نهج البلاغه, نامه 174, ص 1077.

منبع:www.kh-setadehya.ir
شنبه 20/12/1390 - 22:46
امر به معروف و نهی از منکر

كنكاشی در امر به معروف و نهی از منكر

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فـرمـایـد: بـهترین دوست من كسی است كه عیبهای مرا به من هدیه كند.1
شما از این حدیث چی برداشت می‌كنید؟
من كه هرچی فكر می‌كنم بیشتر استفاده می‌كنم واقعا جالبه
این یك جمله سرشار از ویتامینهای گروه امر به معروف و نهی از منكره
اون دوستی كه به من تذكر میده (امر به معروف و نهی از منكر) علاوه بر این كه حُسن نیّتش رو با من ثابت می‌كنه (دوست خوب)، باعث میشه كه من هم آدم خوبی بشم؛ و من كه خوب شدم اون یه دوست خوب داره. و من و اون باهم یه جامعه خوب رو تشكیل میدیم (اصلاح جامعه)
پس ببینید امر به معروف و ... چقدر فایده داره
حالا ازتون میخوام متن زیر رو بخونید:
شخصی به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) عرض كرد: ما به معروف امر نمی‌كنیم تا همه مـعـروفها را بـه جا آوریم و نهی از منكر نمی‌كنیم تا از همه بـاز ایستیم، حضرت در پاسخ فرمود: به معروف امر كنید اگرچه همه را بـه جـا نمی‌آورید و از منكر نهی كنید گرچه همه را ترك نمی‌كنید
بـه راسـتی اگر ما خود را نسبت به اعمال دیگران مسئول بدانیم و بـاور كـنیم كه در قیامت ما را به علت سكوت در مقابل اعمال زشت دیـگران مواخذه و مجازات خواهند كرد، آیا باز هم از كنار آن چه كـه در پـیرامون ما اتفاق می‌افتد بی اعتنا خواهیم گذشت؟ وظیفه امـر به معروف و نهی از منكر بر دوش یك عده و گروه خاصی نیست و دیـگـران هـم دارای مسئولیت هستند; یعنی در عین حالی كه هـمه مردم در برابر امر به معروف و نهی از منكر مسئولند، لازم اسـت گروه خاصی برای انجام این وظیفه ظریف و مهم اجتماعی تشكیل شـود. و ایـن درسـت مثل این است كه بگوییم همه مردم ایران باید حـس وطـن دوسـتـی و دفاع از مرز و بوم كشور و مبارزه با دشمن و تـوطـئـه‌های او را داشته باشند، اما در عین حال لازم است برای مـقـابـله با دشمن و توطئه‌های او گروهی از مردم به صورت نیروی نـظامی تشكیل شوند و آموزش ببینند و تمرین كنند و همیشه آمادگی لازم را داشته باشند.

معنای معروف و منكر

كلمه معروف در لغت از ماده «عرف» به معنای شناخته شده و نیك، و مـنـكر از ماده «انكار» و «نكر» به معنای ناشناخته، زشت و پلید است. و در اصطلاح، معروف نـام هـر كـاری اسـت كه عقل یا شرع آن را تحسین كند و منكر نام كاری است كه شرع و عقل آن را ناپسند بشمارند.
بـه «معروف»، از آن جهت معروف گفته شده كه فطرت پاك آدمی با آن آشنا و مانوس است و آن را می‌پذیرد. و (منكر) چون با فطرت آدمی بـیـگـانـه، ناآشنا و نامانوس است، (منكر) و (ناشناخته) نامیده شده است.2
اسـتـاد شهید مطهری، معروف و منكر را این گونه تعریف كرده است: كـلـمـه مـعروف، شامل همه هدف‌های مثبت اسلامی و كلمه منكر شامل همه هدف‌های منفی غیر اسلامی می‌گردد.
امام خمینی می‌فرماید: آن چه عقلا یا شرعا واجب است، امر به مـعـروف آن، واجب است و آن چه كه عقلا زشت است و شرعا حرام، نهی از آن، واجـب است و آن چه مستحب است، امر به آن مستحب است و آن چه مكروه است، نهی از آن مكروه می‌باشد.3
آیا اگر كسی معروف و منكر را نشناسد این فریضه از عهده‌اش ساقط اسـت؟
هـیـچ فـقیهی روا نمی‌دارد كه مكلف ناآشنا به نماز را به دلـیل ناآشنایی، از نماز خواندن معاف دارد; بلكه با جدیت از او می‌خـواهد تا احكامی را كه مربوط به نماز است بیاموزد. امر به مـعـروف و نـهـی از مـنكر نیز كم‌تر از نماز نیست، بلكه بیشتر عـبـادات بـه این فریضه وابسته‌اند. حاصل آن كه از این شرط نمی‌تـوان و نـبـاید گریزگاهی برای ترك امر به معروف و نهی از منكر سـاخت. لذا امام خمینی(ره) در این باره می‌فرماید: آموختن شرایط امـر بـه معروف و نهی از منكر و موارد وجوب و عدم آن واجب است.

تلفیق قول و عمل در امر و نهی

زمـانی كه شخص در حال صحبت كردن است و با زبان، امر به معروف و نهی از منكر می‌كند، عمل او نیز باید به نحوی باشد كه آن گفتار را تـایـیـد كـند. در همین زمینه امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: "ان الـعالم اذا یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما یزل المطر عن الـصـفـا 4; عـالـمی كه به آگاهی و علمش عمل نكند، موعظه‌اش از قـلـوب شـنوندگان خیلی زود بیرون می‌رود; همان طور كه باران بر روی سنگ صاف باقی نمی‌ماند.
امام خمینی(ره) در این باره می‌فرماید: آموختن شرایط امـر بـه معروف و نهی از منكر و موارد وجوب و عدم آن واجب است.
امـام عـلـی(علیه‌السلام) در نهج البلاغه بیان شیوایی دارند كه باید آن را سـرلوحه كارهایمان قرار دهیم. حضرت می‌فرماید: كسی كه می‌خواهد خـود را پـیـشوای مردم معرفی كند، باید قبل از این كه به تعلیم دیـگـران بـپردازد، خود را تعلیم دهد. چنین فردی قبل از این كه بـا زبـان، مـردم را تـعـلـیـم دهد باید با اخلاق و روش آنان،به هـدایـتـشان بپردازد. كسی كه خود را تعلیم دهد و تربیت كند، از نظر احترام از آموزگار و تربیت كننده مردم سزاوارتر است.5
در جای دیگر امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: بی ارزش‌ترین علم‌ها دانشی اسـت كـه زبـانی باشد و محترم‌ترین علمها علمی است كه آثار آن در اعضای بدن آشكار گردد.6
و نـیـز در یـكـی از مواعظ خود خطاب به مردم می‌فرماید: نهی از مـنـكر كنید و خودتان هم نهی را بپذیرید، زیرا شما دستور دارید كـه اول خودتان مناهی را ترك كنید و بعد نهی از منكر نمایید.7

چگونگی امر به معروف و نهی از منكر

ایـن دو وظـیفه (امر به معروف و نهی از منكر)، نخست به گونه‌ای مـسـالـمـت آمـیـز و برادرانه و انتقاد دوستانه، در برابر بروز جـوانـه‌های تلخ گناه و پیدایش كج روی‌های نوپا صورت می‌گیرد و سـپـس در مـوارد مهم‌تر از قبیل ستم و امثال آن، در دفع یا رفع آن، نـیـروی بـیـشتـری بـه كار برده می‌شود. چنین نیست كه این وظـیـفـه تـنها بر كسانی كه خود عاملین به معروف و یا ناهین از مـنـكر هستند واجب باشد، بلكه آن كس هم كه برخی از معروفها را بجا نمی‌آورد و یا مرتكب برخی از منكرات می‌شود، باید امر به مـعـروف و نهی از منكر كند، زیرا این یك وظیفه دینی است كه بنا بـر حـكم شرع و عقل واجب است و هركس خواه عامل به معروف و تارك منكر باشد یا نباشد، باید به این وظیفه اسلامی عمل كند.
شخصی به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) عرض كرد: ما به معروف امر نمی‌كنیم تا همه مـعـروفها را بـه جا آوریم و نهی از منكر نمی‌كنیم تا از همه بـاز ایستیم، حضرت در پاسخ فرمود: به معروف امر كنید اگرچه همه را بـه جـا نمی‌آورید و از منكر نهی كنید گرچه همه را ترك نمی‌كنید.
باید توجه داشت كه هرچند شاید اثر امر به معروف كسی كه خود عامل نیست كم باشد و یا صورت خوشی نداشته باشد اما این امر باعث از بین رفتن وجوب آن نشده و تكلیف شخص ساقط نمی شود.

پی نوشت:

1- وسائل الشیعه، ج 11، ص395.
2- امر به معروف و نهى از منكر, مركز تحقیقات اسلامى سپاه.
3- تـحریرالوسیله, كتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر, ص463.
4- اصول كافى, ج1, باب13, حدیث3.
5- نهج البلاغه, قصار الحكم, حدیث7.
6- همان, خطبه 104.
7- همان, قصار الحكم, حدیث88. 51 ـ قصص(28) آیه 9.

منبع:www.kh-setadehya.ir
شنبه 20/12/1390 - 22:45
امر به معروف و نهی از منکر
نویسنده:عباس كوثرى
زائر در سفر معنوى زیارت به دیدار آمران به معروف و الگوهاى نهى از منكر مى‏رود و گامهاى بلند آنان در جهت پاسدارى از ارزشها را یادآور مى‏شود. از این مقال به نمونه‏هایى از «معروف‏گرایى‏» و «منكرستیزى‏» از درسهاى «مكتب زیارت‏» آشنا مى‏شویم.
امام حسین(ع) در بیان هدف خودش از نهضت الهى و عظیم عاشورا از امر به معروف و نهى از منكر یاد مى‏كند و مى‏فرماید: و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر: من بدین هدف (از مدینه) بیرون آمدم كه امت جد خویش را اصلاح نمایم و تصمیم دارم امر به معروف و نهى از منكر كنم.
جهت معرفى امر به معروف و نهى از منكر به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏كنیم.

الف) نهى از همكارى با ستمگران

1. امام صادق(ع) به یكى از شیعیان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنى انك تعامل «ابا ایوب‏» و «ابا الربیع‏» فما حالك اذا نودى بك فى اعوان الظلمة: به من اینگونه خبر رسیده كه با «ابى ایوب‏» و «ابا الربیع‏» همكارى مى‏كنى! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قیامت در ردیف همكاران ظالمان صدا بزنند.
چون «عذافر» چهره در هم كشید.
حضرت فرمود: من تو را به چیزى ترساندم كه خداوند مرا به او ترسانده است.
ب. صفوان جمال از یاوران و اصحاب امام موسى بن‏جعفر(علیهماالسلام) شترهاى خویش را به هارون اجاره مى‏دهد و پس از اینكه خدمت‏حضرت مى‏رسد با این كلمات مورد عتاب قرار مى‏گیرد كه «كل شى‏ء منك حسن جمیل ما خلا شیئا واحدا» همه كارهاى تو نیكوست مگر یكى از آنها. از حضرت مى‏پرسد: فدایت‏شوم، كدامیك از كارها؟ امام مى‏فرماید: كرایه دادن شترهایت‏به هارون‏الرشید! عرضه مى‏دارد به خدا قسم كه من فقط آنها را براى رفتن او به مكه داده‏ام بدون اینكه حتى خودم به همراه او باشم. حضرت مى‏فرماید: آیا دوست دارى آنها تا هنگام پرداخت كرایه شترانت زنده بمانند؟ مى‏گوید: بلى! امام مى‏فرماید: «من احب بقائهم فهو منهم و من كان منهم كان وروده على النار» هر كس زنده بودن آنها را دوست‏بدارد از آنها خواهد بود و همراه آنها به آتش وارد خواهد شد. پس از فرمایش امام(ع) بود كه صفوان به بهانه اینكه پیر شده است و توان اداره شتران خویش را ندارد تمامى آنها رافروخت.

ج - نهى از منكر در كاخ خلیفه ستمگر عباسى

نزد متوكل خلیفه عباسى از امام على النقى(ع) سعایت كردند كه قصد شورش علیه حكومت تو را دارد. از این رو دستور داد شبانه امام(ع) را نزد او بیاورند. متوكل چون امام را دید احترام كرد و آن حضرت را در كنار خود نشاند، سپس جام شرابى را به امام تعارف كرد! حضرت سوگند یاد كرد كه گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار. او دست‏برداشت و گفت‏شعرى بخوان. حضرت فرمود: من چندان از شعر بهره‏اى ندارم. متوكل گفت: چاره‏اى از آن نیست. امام اشعارى خواند كه ترجمه آن چنین است: زمامداران جهانخوار و مقتدر بر قله كوهسارها شب را به روز درآوردند درحالى كه مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى‏كردند ولى قله‏ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر كشیده شدند و در گودالها و گورها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى! پس از آنكه به خاك سپرده شدند فریادگرى فریاد برآورد كجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟ كجاست آن چهرهاى در ناز و نعمت پرورش یافته كه به احترامشان پرده‏ها مى‏آویختند؟ گور به جاى آن پاسخ دهد: اكنون كرمها بر سر خوردن آن چهره‏ها با هم مى‏ستیزند. آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند ولى امروز آنان كه خورنده همه چیز بودند خود خوراك حشرات و كرمهاى گور شده‏اند. چه‏خانه‏هایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ كنند ولى سرانجام پس از مدتى این خانه‏ها و خانواده‏ها را ترك گفته به خانه گور شتافتند. چه اموال و ذخایرى انبار كردند ولى همه آنها را ترك گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند خانه‏ها و كاخهاى آباد آنان به ویرانه تبدیل شد و ساكنان آنها به سوى گورهاى تاریك شتافتند.
متوكل از شنیدن این اشعار گریست‏به اندازه‏اى كه از اشك چشمش ریشش تر شد و جام شراب را بر زمین زد و بساط عیاشى و هرزگى‏اش برچیده شد.

د - جلوگیرى از شبهه‏پراكنى

اسحاق كندى كه از فلاسفه عراق به شمار مى‏آمد در زمان خود تالیف كتابى به نام «تناقضات قرآن‏» را آغاز كرد. او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و خود را به نوشتن آن كتاب مشغول ساخته بود. تا آنكه یكى از شاگردان او به دمت‏حضرت امام حسن عسكرى(ع) رسید. حضرت به او فرمود: آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد كه استادتان كندى را از كارش باز داشته برگرداند. شاگرد گفت: ما شاگرد او هستیم و نمى‏توانیم به اشتباه او اعتراض كنیم.
امام فرمود: اگر مطالبى به تو تفهیم شود مى‏توانى به او برسانى؟ گفت: آرى.
امام فرمود: از اینجا كه برگشتى با او به لطف و مدارا رفتار كن و هنگامى كه‏كاملا با او انس گرفتى به او بگو مساله‏اى به نظرم رسیده مى‏خواهم آن را از تو بپرسم و آن این است كه: آیا ممكن است گوینده قرآن از گفتار خود، معنایى غیر از آنچه تو گمان كرده‏اى اراده كرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلى ممكن است زیرا كه او مرد باهوشى است. پس به او بگو شما چه مى‏دانید شاید گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچه تو براى آن حدس زده‏اى اراده كرده باشد.
شاگرد به نزد كندى رفت و طبق دستور امام سؤال را مطرح كرد. فیلسوف با كمال دقت‏به سؤال شاگرد گوش داد و فت‏سؤال خود را تكرار كن. او سؤال را تكرار نمود. استاد فكرى كرد و گفت: بلى امكان دارد كه چیزى در ذهن گوینده سخن باشد كه شنونده، خلاف آن را فهمیده باشد.
استاد كه سؤال فوق را دقیق یافت رو به شاگرد كرد و گفت: قسم مى‏دهم تو را كه بگویى این سؤال را از كجا آموختى؟ شاگرد گفت: همین طور به ذهنم خطور كرد. كندى گفت: این كلامى نیست كه از مانند تو صادر شود. به من بگو از كجا آن را یاد گرفتى؟ شاگرد گفت: امام حسن عسكرى(ع) مرا به آن امر فرمود. كندى گفت: آرى این مطالب فقط بر قامت این خاندان زیبندگى دارد. سپس دستور داد آتشى روشن كنند و تمام آنچه در این باره تالیف كرده بود سوزانید.
در زیارتنامه‏هاى معصومین (علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منكر یكى از شاخص‏هاى اساسى و مهم زندگى آنها به شمار آمده است. چنانكه در زیارت جامعه آمده است «وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنكر و جاهدتم فى الله حق جهاده حتى اعلنتم و بینتم فرائضه‏»: امر به معروف و نهى از منكر نمودید و حق جهاد را در دین خدا بجا آوردید تا آنكه دعوت الهى را آشكار ساخته، واجباتش را بیان نمودید.
نیز در زیارت امام حسین(ع) در حرم امیرالمؤمنین(ع) مى‏خوانیم: «و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر و تلوت الكتاب حق تلاوته‏»: امر به معروف و نهى از منكر نمودى و قرآن را چنانكه شایسته است‏خواندى.
اما آنچه در این مساله اهمیت ویژه دارد شناخت‏شیوه‏هایى است كه معصومین(علیهم السلام) به منظور به كار بستن این دو فریضه مهم یعنى امر به معروف و نهى از منكر انجام مى‏دادند، كه باختصار به چند مورد آن اشاره مى‏كنیم.

شیوه‏هایى از معصومین(علیهم السلام)

1. محبت و نرمخویى

زمانى كه حضرت موسى به همراهى برادرش هارون ماموریت مى‏یابد كه به سوى فرعون حركت كند و او را به توحیدفرا خواند شیوه و دستورالعمل الهى براى آنها این گونه مقرر مى‏شود: «و قولا له قولا لینا لعله یتذكر او یخشى‏»: با فرعون به نرمى سخن گویید شاید به یاد خدا افتد و ترس خدا را پیشه كند. یكى از عوامل مهم موفقیت رسول گرامى اسلام نیز محبت و نرمخویى آن حضرت به شمار آمده است. قرآن كریم در این زمینه مى‏فرماید: «و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك‏»: اگر تندخو و سخت‏دل بودى مردم از گرد تو متفرق مى‏شدند.
و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامى كه یكى از كافران با تندى به آن بزرگوار پرخاش كرد اصحاب تصمیم گرفتند با او به ستیز و نزاع برخیزند و حضرت آنها را نهى كرد و خود نسبت‏به آن مرد كافر محبت فراوان نمود و با خوشرویى از او استقبال كرد به حدى كه آن فرد تحت تاثیر الطاف آن حضرت قرار گرفت و اسلام آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند فردى است كه شترش سركش شده باشد و هر یك از مردم به آن شتر نهیبى زنند و آن شتر وحشى‏تر شود. اما صاحب شتر مى‏گوید من خود آشناترم، اجازه دهید خودم او را رام مى‏كنم. و سپس صاحب آن او را رام مى‏كند. چنانكه دیدید كه این فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.
نمونه دوم: فردى از اهل شام كه نسبت‏به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنى دیرینه داشت‏به مدینه مى‏آید و به امام حسن و پدرش(علیهما السلام) اهانت مى‏كند. امام حسن(ع) با خوشرویى و كلمات ملاطفت‏آمیز با او برخورد مى‏كند. شامى كه خود را در مقابل اقیانوسى از بزرگوارى و فضیلت مشاهده مى‏كند، مى‏گوید: پیش از آنكه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن‏ترین مردم نزد من بودید و اكنون محبوبترین فرد نزد من هستید. و بدین ترتیب در ردیف دوستداران و معتقدان خاندان پیامبر قرار گرفت.
نمونه چهارم: زهیر بن‏قین از افرادى بود كه دوست نمى‏داشت‏با امام حسین(ع) روبرو شود. همراهان او مى‏گویند ما جمعى بودیم كه به هنگام مراجعت از مكه وقتى در بین راه به امام حسین مى‏رسیدیم از او كناره مى‏گرفتیم زیرا كه حركت‏به همراهى حضرت ناخوشایندمان بود. در یكى از منازل بین راه مجبور به ماندن در محلى شدیم كه امام حسین(ع) نیز در آنجا بود. امام قاصدى را به سوى زهیر روانه كرد و از او خواست كه با حضرت ملاقات كند. زهیر به خدمت‏حضرت رفت و زمانى نگذشت كه شاد و خرم با چهره‏اى برافروخته برگشت و دستور داد كه خیمه او را نزدیك سراپرده حضرت نصب كنند. بدین گونه بود كه با برخورد نیك امام حسین(ع) در ردیف شهداى كربلا قرار گرفت.
نمونه پنجم: وقتى كه مردى نصرانى به امام باقر(ع) جسارت فراوان مى‏كند حضرت به او مى‏فرماید: «ان كنت صدقت غفر الله لها و ان كنت كذبت غفر الله لك‏»: اگر آنچه گفتى راست است‏خداوند از كرده مادر من درگذرد و اگر دروغ مى‏گویى خداى تو را بیامرزد. راوى اضافه مى‏كند: چون مرد نصرانى این بردبارى و بزرگوارى را كه از حوصله بشر بیرون است دید و پشیمان شد و مسلمانى اختیار كرد.

2. دورى از دشنام

قرآن، كلام زیباى حق است و پیروان خویش را دعوت كرده است كه با مردم به نیكى سخن بگویند «و قولوا للناس حسنا» و از اینكه حتى به كافران دشنام داده شود نهى كرده است. چنانكه مى‏فرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوابغیر علم‏»: به آنان كه غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روى جهالت‏خدا را دشنام دهند.
گویا امیرمؤمنان(ع) به هنگامى كه مشاهده مى‏كند یكى از اصحابش به سپاه معاویه دشنام مى‏دهد، مى‏فرماید: «انى اكره ان تكونوا سبابین‏»: من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشید. و در یكى از نقلها آمده است كه به حجر بن‏عدى و عمرو بن‏حمق فرمود: «كرهت ان تكونوا لعانین شتامین، ... و لكن لو وصفتم مساوى اعمالهم فقلتم من سیرتهم كذا و كذا و من اعمالهم كذا و كذا كان اصوب فى القول‏». ناخوشایند است‏براى من كه شما را دشنامگر ببینم ولى اگر اعمال بد و سیره ناپسند آنها را بیان كنیدبهتر خواهد بود. آن دو گفتند: اى امیرمؤمنان، ما موعظه‏ات را به جان و دل پذیراییم و خود را با آدابى كه به ما مى‏آموزى مؤدب خواهیم ساخت.
به همین سبب بود كه امام صادق(ع) دوستى چندین ساله خویش را با فردى كه به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.

3. برخورد استدلالى و حكمت‏آمیز

اساس دعوت پیامبران الهى را حكمت تشكیل مى‏دهد. آن بزرگواران به هنگام برخورد با كافران و ملحدان محكم‏ترین استدلالها را بیان مى‏كردند نمونه‏هایى از آن را قرآن كریم در داستان ابراهیم(ع) و برخورد آن حضرت با ستاره‏پرستان و معتقدان به الوهیت‏خورشید و ماه بیان نموده است. و بر این اساس است كه تعلیم وآموزش حكمت‏یكى از فلسفه‏هاى بعثت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله به شمار آمده است چنانكه در سوره جمعه مى‏خوانیم: «هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة‏»: اوست‏خدایى كه میان مردمان درس نیاموخته پیغمبرى از خود آنها برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خدا را تلاوت كند و آنها را پاكیزه سازد و به آنها كتاب و حكمت آموزش دهد. و در پى همین هدف است كه پیامبر گرامى اسلام(ص) از سوى خداوند ماموریت مى‏یابد كه: «ادع الى سبیل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة‏»: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حكمت و پندهاى نیك دعوت كن.
تاریخ زندگى آن حضرت تجسم صفحات زرینى از این‏گونه رفتارهاست‏به طورى كه این امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار مى‏گرفت و بر همین اساس به اسلام مى‏گرویدند. در یكى از نقلها آمده است هر موقع پیامبر اكرم متوجه مى‏شد كه شخصیتى از عرب وارد مكه شده است‏با او تماس مى‏گرفت و آیین خود را به وى عرضه مى‏داشت. روزى شنید كه «سوید بن‏صامت‏» وارد مكه شده است. فورا با او ملاقات نمود و حقایق نورانى آیین خود را براى او تشریح كرد. وى فت‏شاید این حقایق همان حكمت لقمان است كه البته من هم مى‏دانم. حضرت فرمود: گفته‏هاى لقمان نیكوست ولى آنچه خدا بر من نازل فرموده است‏بهتر و بالاتر است زیرا آن مشعل هدایت و نورافكن فروزانى است. سپس حضرت آیاتى چند براى او خواند و وى نیز آیین اسلام را پذیرفت.
اصولا احتجاجات و استدلالهاى معصومین(علیهم اسلام) با مذاهب و مكاتب مختلف نمونه خوبى از برخوردهاى حكمت‏آمیز مى‏باشد كه كتاب «احتجاج مرحوم طبرسى‏» و كتابهایى از این قبیل، آیینه‏اى از این نوع برخوردهاست. اینكه امام رضا(ع) به (عالم آل محمد«ص‏») لقب یافته است همین احتجاجات و برخوردهاى استدلالى و كلامى آن حضرت یا ادیان و مكاتب گوناگون بوده است زیرا این زمینه براى آن بزرگوار بیش از معصومین دیگر فراهم بوده است.
در خاتمه به اعتراف یكى از منكران توحید به نام ابن ابى‏العوجاء كه در باره برخوردهاى حكمت‏آمیز امام صادق(ع) ذكر نموده است مى‏پردازیم. مفضل در مقدمه كتاب خود (توحید) مى‏گوید در یكى از روزها در مسجد پیامبر(ص) به ابن ابى‏العوجاء برخوردم در حالى كه سخنان كفرآمیزى بر زبان مى‏راند. از شدت خشم نتوانستم خوددارى كنم و گفتم اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگارى كه تو را به نیكوترین تركیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده انكار كردى ...!
ابن ابى‏العوجاء گفت: اى مرد اگر تو از متكلمانى با تو به روش آنان سخن بگویم. و اگر از یاران جعفر بن‏محمد صادق هستى او خود با ما چنین سخن نمى‏گوید. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدى بارها شنیده ولى دشنام نداده است و در بحث‏بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است. او بردبار و آرام و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت‏بر او چیره نمى‏شود. سخنان و دلایل ما را مى‏شنود تا آنكه هر چه در دل داریم به زبان مى‏آوریم. گمان مى‏كنیم بر او پیروز شده‏ایم آنگاه با كمترین سخن دلایل ما را باطل مى‏سازد و با كوتاهترین كلام حجت را بر ما تمام مى‏كند چنان كه نمى‏توانیم پاسخ دهیم. اینك اگر تو از پیروان او هستى چنانكه شایسته اوست‏با ما سخن بگو. و بر این مبناست كه در زیارتنامه معصومین(علیهم السلام) مى‏خوانیم:
«و نصحتم له فى السر و العلانیة و دعوتم الى سبیله بالحكمة و الموعظة الحسنة و بذلتم انفسكم فى مرضاته‏»: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشكار نصیحت كردید و به راه حق یا برهان و حكمت و پند و موعظه نیكو دعوت كردید و در راه خشنودى خدا از جان خود گذشتید.
منبع: ماهنامه كوثر
شنبه 20/12/1390 - 22:45
امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهى از منكر فرمانروایان و پادشاهان
محجه البیضا-فیض کاشانی
مراتب امر به معروف را بیان كردیم و گفتیم كه مرتبه اولش ، تعریف و دومش ‍ موعظه و مرتبه سوم تندى و خشونت و مرتبه چهارم آن جلوگیرى با زور و جبر و وادار كردن بر حق و صواب به وسیله زدن و مجازات است . در مورد پادشاهان از تمام آن مراتب دو مرتبه اول یعنى تعریف و موعظه جایز است . اما جلوگیرى از اعمال پادشاه از روى قهر، براى افراد رعیت امكان ندارد، زیرا باعث آشوب و بلوا مى شود و پى آمد آن به مراتب بدتر از آن منكر خواهد بود. اما تندى در گفتار، مثل گفتن ((اى ستمگر)) ((اى كه از خدا نمى ترسى )) و نظایر آن ، اگر باعث به وجود آمدن آشوبى مى گردد كه از خود او تجاوز كرده و به دیگران هم برسد، جایز نیست ولى اگر جز بر خویشتن بیمى ندارد، جایز بلكه مستحب است ؛ زیرا روش پیشینیان چنین بوده كه خود را در معرض خطرها قرار دهند و به طور آشكار نهى از منكر كنند بدون اعتنا به ریخته شدن خونشان و ابتلاى به انواع شكنجه ها براى آن كه مى دانستند این ، خود شهادت در راه خداست .
مى گویم :
از قرآن و اخبار اهل بیت علیهم السلام مستفاد مى شود كه این عمل روا نیست و امامان از این كه مؤ من خود را خوار سازد و در معرض شكنجه هاى طاقت فرسا قرار دهد، نهى فرموده اند. و درستى اخبارى كه غزالى آورده است ثابت نشده و آنچه ثابت شده نیز چنانكه گذشت ، قابل توجیه است .
غزالى گوید:
اما روش موعظه و امر به معروف و نهى از منكر، به شاهان كه از دانشمندان گذشته نقل شده است ، بخشى از آن را در باب ورود بر سلاطین از كتاب حلال و حرام آوردیم و اینك به داستانهایى اكتفا مى كنیم كه از روى آنها روش موعظه و نهى از منكر پادشاهان را مى توان دانست .
مى گویم :
آنچه غزالى از حكایات نقل كرده است ، تنها در مورد برخورد گمراهان با ستمگران ، به منظور كسب مقام والاتر و مقبولیت در نزد توده مردم است . اینان به سبب علاقه نفسانى و كشش قلبى كه داشته اند و بعضى از ایشان نیز به دلیل سفاهت و حماقتشان و یا علم به این كه موعظه و نهى از منكر در بازداشتن آن ظالم هیچ تاءثیرى ندارد جز آن كه باعث نابودى خودشان مى شود، و با این تصور كه از این طریق به مقام شهادت دست مى یابند، خویشتن را در معرض هلاكت و نهى خداى سبحان قرار مى دادند.
پس فایده اى در ایراد امثال این حكایات نیست . علاوه بر آن كه حكم این نوع برخوردها با اختلاف زمانها و حالات و اشخاص ، تفاوت مى كند. از این رو ما به یك داستان از آنچه غزالى نقل كرده ، اكتفا مى كنیم كه مربوط به چنان كسان نیست و این داستان همان است كه از ابن مهاجر نقل كرده و مى گوید: امیرالمؤ منین منصور وارد مكه شد و در دارالندوه فرود آمد. او آخر شبها از دارالندوه به قصد طواف بیرون مى شد و طواف مى كرد و نماز مى گزارد بدون این كه كسى بفهمد و چون فجر طلوع مى كرد به دارالندوه باز مى گشت و مؤ ذنان مى آمدند و به او سلام مى دادند. آنگاه اقامه نماز اعلام مى شد و او بیرون مى آمد و با مردم نماز مى خواند. شبى در وقت سحر بیرون رفت و در آن میان كه مشغول طواف بود ناگاه صداى مردى را از نزد ملتزم شنید كه مى گفت : بارخدایا به تو شكایت مى كنم از ظهور ظلم و فساد در روى زمین و از ستم و طمعى كه بین حق و حقدار جدایى انداخته است ، منصور با عجله نزدیك شد حرفهاى او را خوب شنید سپس برگشت و در گوشه اى از مسجد الحرام نشست ، به دنبال آن مرد فرستاد و او را طلبید. قاصد نزد وى آمد و گفت : امیرالمؤ منین را دریاب ! آن مرد دو ركعت نماز خواند و ركن را بوسید و همراه فرستاده منصور آمد و سلام داد. منصور رو به او كرد و گفت : این چه حرفى بود كه از تو شنیدم ، مى گفتى : جور و فساد روى زمین پیدا شده و ظلم و طمع بین حق و حقدار جدایى انداخته است ؟! به خدا سوگند كه این سخنان تو گوشهاى مرا به درد آورد و مرا نگران و ناراحت كرد. گفت : یا امیرالمؤ منین ! اگر مرا امان دهى ، از ریشه و اساس امور شما را مطلع خواهم كرد، اگر نه به امور مربوط به خودم اكتفا مى كنم ؛ زیرا آنها مهمترند. منصور گفت : تو بر جانت در امانى . آن مرد گفت : آن كسى را كه طمع فرا گرفته تا جایى كه بین او و بین حق و اصلاح مظاهر ظلم و فساد در روى زمین جدایى انداخته است ، تو هستى . منصور گفت : واى بر تو، چگونه مرا طمع گرفته ؟
در حالى كه زر و سیم و ترش و شیرین در اختیار من است ، گفت : یا امیرالمؤ منین ، آیا كسى را به قدر تو طمع گرفته است در حالى كه خداوند تو را نگهبان جان و مال مسلمانان قرار داده و تو از امور ایشان غافل و سرگرم جمع آورى اموال آنان و بین خود و مردم موانعى از گچ و آجر و درهاى آهنى و دربانهاى مسلح قرار داده اى و خود را در آن میان زندانى كرده اى و كارگزارانت براى جمع آورى مالیات گسیل داشته اى ، وزیران و ندیمان ستمگرى براى خود گرفته اى كه اگر چیزى را فراموش كنى به خاطر تو نمى آورند و اگر بخواهى كار نیكى انجام دهى ، یارى ات نمى كنند و آنان را با امول و چهارپایان و سلاح تقویت كرده اى تا بر مردم ستم كنند و دستور داده اى كه از مردم جز فلانى و فلانى ، كسى حق ندارد به محضر تو وارد شود و اجازه نداده اى كه ستمدیده و دردمندى و یا گرسنه و برهنه و ناتوان و فقیرى بر تو وارد شود. در حالى كه همه كس در این بیت المال حق دارد. و چون این افرادى كه تو براى خود برگزیده و آنان را بر رعیت مقدم داشته اى و به ایشان دستور داده اى كه مانع مال اندوزى تو و سبب انفاق اموال بر مردم نشوند و تو را به سبب چنین رفتارى سرزنش نكنند و نگویند: این شخص به خدا خیانت نكرده پس چرا ما به او خیانت نكنیم در حالى كه او در اختیار ماست . پس آنها فرمان تو را بر این اساس مى برند كه جز آنچه را كه آنها مایلند از امور مردم ، به تو نرسد و هیچ كارگزارى بر خلاف دستور آنها كار نكند مگر این كه وى را از مقامش تنزل دهند و قدر او را نزد تو كوچك كنند و چون این اعمال از طرف تو و ایشان در بین مردم منتشر شود، مردم آنها را بزرگ مى شمرند و از ایشان مى ترسند و به همین دلیل اولین كارى كه انجام مى دهند، آن است كه به ایشان هدایایى مى دهند تا در ستم كردن به رعیت از آنها پشتیبانى كنند و آنگاه رعایاى صاحب قدرت و ثروتمند این كار را مى كنند تا دستشان در ظلم و ستم به زیر دستان خود باز باشد و به این ترتیب سرزمین خدا پر از ظلم و فساد شده ، و این گروه در سلطنت شریك تو گشته اند در حالى كه تو غافلى و اگر ستمدیده اى بخواهد نزد تو بیاید همانها مانع از ورود وى به نزد تو مى شوند و اگر بخواهد موقعى كه تو تنهایى شكوائیه اى به تو بدهد، این را نیز منع كرده اى و شخص دیگرى را گمارده اى تا ببیند مردم چه شكایتى دارند! و اگر مردم خود را به ندیمان تو رساند، آنها از وى مى خواهند تا شكایت خود را به تو ندهد و اگر كسى كه از او شكایت شده داراى حرمت و شخصیتى باشد، هیبت او مانع انجام مقصود خواهد شد و ناگزیر فرد ستمدیده پیوسته نزد وى مى رود و دست به دامن او مى شود و شكوه مى كند و كمك مى طلبد و او رد مى كند و دلیلى مى تراشد، و اگر بكوشد و پافشارى نماید، بیرونش كنند و در همان حال تو ظاهر شوى و در حضور تو فریاد برآورد، چنان او را خواهند زد كه عبرت دیگر كسان گردد، در حالى كه تو خود ناظرى ولى مانع نمى شوى و بر ایشان اعتراض نمى كنى .
پس یا امیرالمؤ منین ! با این حال چگونه اسلام و مسلمانى باقى مى ماند؟ بنى امیه پیش از شما بودند و از عربها مظلومى نبود كه شكایت نزد ایشان ببرد مگر آن كه به حقش مى رسید. هرگاه مردى از دورترین نقاط مى آمد و خود را به درگاه ایشان مى رساند و فریاد برمى آورد: اى مسلمانان ! آنها توجه مى كردند و مى پرسیدند: چه شده است ؟ و شكوائیه او را به حكام خود مى رساندند و انتقام او را مى گرفتند! یا امیرالمؤ منین ! من مسافرتهایى به كشور چین داشتم ، در یكى از سفرهایم كه رفته بودم ، آن جا، پادشاهى داشت كه قوه شنوایى اش را از دست داده بود. دیدم سخت گریه مى كند و وزیرانش او را دلدارى مى دادند و مى گفتند: چشمانت گریان مباد! چرا گریه مى كنى ؟ گفت : من براى از دست دادن شنوایى ام گریه نمى كنم بلكه به آن علت گریه مى كنم كه مبادا مظلومى در پیشگاه من دادخواهى كند و من صداى او را نشنوم . سپس گفت : بدانید اگر گوشم را از دست داده ام ، چشمم كه كور نیست بین مردم جار بكشید كه كسى حق ندارد لباس سرخ بپوشد مگر آن كه بر او ظلم شده باشد. آنگاه صبح و عصر بر مركبى سوار مى شد تا شاید مظلومى را ببیند و براى او دادخواهى كند. اى امیرالمؤ منین ، این پادشاه گرچه مشرك به خدا بوده است ولى به مشركین این قدر محبت داشت و به بقاى سلطنتش علاقه مند بود. اما تو كه به خدا ایمان دارى و پسر عموى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله هستى نباید به مسلمانان علاقه مند و مهربان باشى ؟ تو مال جمع نمى كنى مگر براى یكى از این سه مقصود: اگر بگویى براى پسرم جمع آورى مى كنم ، خداوند طفل خردسال را براى تو عبرت قرار داده است ، وقتى كه از شكم مادر متولد مى شود هیچ مالى در روى زمین از آن او نیست ، زیرا هیچ مال و ثروتى نیست مگر دست آزمندى روى آن است ، اما همواره لطف خداوند شامل حال این كودك مى گردد تا بزرگ مى شود و مردم او را بزرگ مى شمارند. و این تو نیستى كه به او عطا مى كنى بلكه خداست كه به هر كه خواهد عطا مى كند. و اگر بگویى كه مال را جمع مى كنم تا بدان وسیله پایه هاى حكومتم را محكم كنم . خداوند پیشینیان را عبرت تو قرار داده است كه اندوخته زر و سیم و سربازان و سلاح و مركبها، ایشان را بى نیاز نساخت و تو و دیگر فرزندان پدرت را، مال و ملك اندك و ناتوانى ، زیانى ترساند تا آنچه خدا خواسته بود انجام گرفت . و اگر بگویى مال را براى رسیدن به مقام والاتر از مقام فعلى خود جمع آورى مى كنى ، بدان كه یا امیرالمؤ منین ، هیچ مقامى بالاتر از مقام فعلى تو نیست مگر آن مقامى كه با عمل صالح به دست مى آید. آیا تو كسى را كه نافرمانى كرده است به بدتر از كشتن مجازات مى كنى ؟ گفت : نه . گفت : پس چه مى كنى با سلطنتى كه خداوند آن را تو عطا كرده است و با پادشاهى دنیا كه هم اكنون در اختیار دارى در حالى كه خداى تعالى كسانى را كه نافرمانى او را كنند، مجازات به قتل نمى كند بلكه با خلود در عذاب آتش دوزخ كیفر مى كند و او خدایى است كه از عقیده قلبى و باطن اعضا و جوارح تو آگاه است پس جواب خدا را چه مى دهى ؟ وقتى كه پادشاه حق مبین ، سلطنت دنیا را از دست تو بگیرد و تو را به پاى حساب بخواند. آیا از آنچه در اختیار دارى یعنى چیزهایى كه از ملك دنیا سخت به آنها علاقه مندى در پیشگاه خدا تو را بى نیاز مى گرداند؟
پس منصور بسختى گریست ، حق نالید و فغان برآورد و گفت : كاش خدا مرا نیافریده بود من نبودم ! سپس گفت : چه چاره اى دارم در این امانتى كه به من سپرده اند در حالى كه از مردم جز جدایت نمى بینم ؟ گفت : اى امیرالمؤ منین ! بر تو باد پیروى كردن از رهبران و راهنمایان برجسته گفت : آنها چه كسانى هستند؟ گفت : دانشمندان ، منصور گفت : به دنبال آنها رفتم ولى آنان از من فرار كردند. گفت : آنها زا تو فرار كرده اند تا مباد آنها را به راه و روش خود وادارى ، آنان از كارگزارانت بیمناك بوده اند. تو در خانه ات را بگشا و دربانانت را كم كردن و انتقام مظلوم را از ظالم بستان و راه ظالم را ببند و اموال حلال و پاك را در اختیار بگیر و آنها را به عدالت و حق تقسیم كن ، من ضمانت مى كنم آنهایى كه از تو فرار كرده اند نزد تو بیایند و در راه خیر و صلاح تو و رعیت یارى ات دهند. منصور گفت : خدایا، مرا موفق بدار تا آنچه را كه این امرد گفت به كار بندم .
موذنان آمدند بر او سلام دادند و نماز بپا شد، منصور از خانه بیرون آمد و با مردم نماز گزارد. سپس به پاسدارش گفت : آن مرد را بیاور كه اگر نیاورى گردنت را مى زنم و بر او سخت خشم گرفت كه مبادا پیدا نشود! آن پاسدار در پى آن مرد بیرون شد، همین طور كه مى گشت ناگهان دید در گوشه اى نماز مى خواند. نشست تا نمازش را تمام كرد، آنگاه گفت : اى مرد، آیا از خدا نمى ترسى ؟ گفت : چرا مى ترسم . گفت : آیا منصور را نمى شناسى ؟ گفت : چرا مى شناسم . گفت : پس با هم نزد امیر برویم كه او سوگند یاد كرده است اگر تو را نزد او نبرم مرا بكشد. گفت : رفتن من نزد او غیر ممكن است . فرستاده منصور گفت : مرا مى كشد. گفت : نه ، تو را نمى كشد. پرسید: چگونه ؟ گفت : خواندن مى دانى ؟ جواب داد: خیر. پس آن مرد از داخل توشه دانى كه همراه داشت ، كاغذ سفیدى درآورد كه در آن چیزى نوشته نشده بود، روبه فرستاده منصور كرد و گفت : این را بگیر و داخل جامه ات بگذار كه دعاى فرج است . پرسید: دعاى فرج چیست ؟ گفت : نصیب كسى نمى شود مگر شهیدان . فرستاده منصور گفت : خدا تو را بیامرزد، تو به من احسان كردى ! اگر صلاح مى دانى بگو ببینم این دعا چیست و چه فضیلتى دارد؟ گفت : هر كه صبح و شام آن را بخواند، گناهانش بریزد و همیشه شادمان باشد و خطاهایش از بین برود و دعایش مستجاب گردد و روزى اش ‍ فراخ شود و به آرزویش برسد و بر دشمنش پیروز گردد و در نزد خدا از جمله صدیقان به حساب آید و شهید از دنیا برود.
دعا این است :
(( اللهم كم لطفت فى عظمتك دون اللطفاء، و علوت بعظمتك على العظماء و علمت ما تحت ارضك كعلمك بما فوق عرشك و كانت وساوس ‍ الصدور كالعلانیة عندك ، و علانیة القول كالسر فى علمك و انقاد كل شى لعظمتك ، و خضع كل ذى سلطان لسلطانك ، و صار امر الدنیا و الا خرة كله لك و بیدك ، اجعل لى من كل هم امسیت فیه فرجا و مخرجا، اللهم ان عفوك عن ذنوبى و تجاوزك عن خطیئتى و سترك على قبیح عملى اءطمعنى ان اءسالك ما لا استوجبه مما قصرت فیه ، ادعوك آمنا، و اسالك مستاءنسا، و انك المحسن الى و انى المسیى ء الى نفس فیما بینى و بینك ، تتودد الى و اتبغض الیك (بالمعاصى )، لكن الثقة بك حملتنى على الجراءة علیك ، فعد بفضلك و احسانك على انك انت التواب الرحیم . ))
فرستاده منصور مى گوید: آن را گرفتم و داخل جامه ام نهادم و آنگاه هیچ گرفتارى جز امیرالمؤ منین نداشتم ، به نزد او وارد شدم و سلام دادم ، سرش ‍ را بلند كرد و نگاهى به من كرد، لبخندى زد و گفت : واى بر تو، خوب جادو مى كنى ؟ گفتم : نه به خدا قسم یا امیرالمؤ منین ! سپس داستان خودم را با آن پیرمرد نقل كردم ، گفت : آن ورقه اى را كه به تو داد، بده ببینم ، ورقه را دادم ، نگاهى به آن انداخت و بعد شروع به گریه كرد و گفت : تو نجات یافتى و دستور داد از روى آن نوشتند و به من ده هزار درهم داد و پرسید: آیا او را مى شناسى ؟ گفتم : خیر. گفت : ممكن است : خضر علیه السلام باشد.
این بود آخرین سخن در باب امر به معروف و نهى از منكر از كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، )) و به دنبال آن ، اگر خدا بخواهد، بخش اخلاق نبوت خواهد آمد.
(( الحمدللّه اولا و آخرا. ))

پی نوشت :

1- آل عمران / 104: باید از میان شما جمعى دعوت به نیكى كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمایند و آنها رستگارانند.
2- آل عمران / 113 و 114: آنها همه یكسان نیستند، از اهل كتاب جمعیتى هستند كه قیام (به حق و ایمان ) مى كنند و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را مى خوانند در حالى كه سجده مى كنند به خدا و روز دیگر ایمان مى آورند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در انجام كارهاى نیك بر یكدیگر سبقت مى گیرند و آنها از صالحانند.
3- توبه / 71: مردان و زنان با ایمان ولى (یار و یاور) یكدیگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نماز را بر پا مى دارند.
4- مائده / 78 و 79: آنها كه از بنى اسرائیل كافر شدند، بر زبان داوود و عیسى بن مریم لعن شدند، این به سبب آن بود كه گناه و تجاوز مى كردند، آنها از اعمال زشتى كه انجام مى دادند یكدیگر را نهى نمى كردند چه بدكارى انجام مى دادند.
5- آل عمران / 110: شما بهترین امتى بودید كه به سود انسانها آفریده شدید، زیرا امر به معروف و نهى از منكر مى كنید.
6- اعراف / 165: اما هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، نهى كنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و آنها را كه ستم كردند به عذاب شدیدى به سبب نافرمانیشان گرفتار ساختیم .
7- حج / 41: یاران خدا كسانى هستند كه هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى نمایند.
8- مائده / 2: در راه نیكى و پرهیزگارى با هم تعاون كنید و (هرگز) در راه گناه و تعدى ، همكارى ننمایید.
9- مائده / 63: چرا دانشمندان نصارا و علماى یهود آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى كنند؟ چه زشت است عملى كه انجام مى دهند.
10- هود / 116: چرا در قرون (و اقوام ) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمین جلوگیرى كنند، مگر اندكى از آنها كه نجاتشان دادیم .
11- نساء / 135: اى كسانى كه ایمان آورده اید كاملا قیام به عدالت كنید، براى خدا گواهى دهید، اگر چه (این گواهى ) به زیان خود شما یا پدر و مادر یا نزدیكان شما بوده باشد.
12- نساء / 114: در بسیارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خیر و سودى نیست مگر كسى كه (به این وسیله ) امر به كمك به دیگران یا كار نیك یا اصلاح در میان مردم كند، و هر كس براى خشنودى پروردگار چنین كند، پاداش بزرگى به او خواهیم داد.
13- حجرات / 9: هرگاه دو گروه از مؤ منان باهم به نزاع و جنگ پردازند، در میان آنها صلح برقرار سازید.
14- حجرات / 9: و اگر یكى از آنها بر دیگران تجاوز كند یا طایفه ظلم پیكار كنید تا به فرمان خدا باز گردد.
15- این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 436 كتاب خود و ابن ماجه و ابن حیان - به طورى كه در (( الجامع الصغیر )) آمده - به سنن حسن آورده اند.
16- مائده / 105: هنگامى كه شما هدایت یافتید گمراهى كسانى كه گمراه شده اند به شما زیانى نمى رساند.
17- این حدیث را ابن ماجه به شماره 4014، (( كتاب الفتن )) نقل كرده است .
18- این حدیث را عبد بن حمید و سعید بن منصور - به طورى كه در (( درالمنثور، ج 2، ص 339 آمده - از وى نقل كرده است .
19- این حدیث را طبرانى در (( الاوسط )) و بزاز از ابوهریره - به طورى كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 7، ص 266 آمده است - نقل كرده اند.
20- این حدیث را اصفهانى در حدیثى از ابن عمر - به طورى كه در (( الترغیب )) ، ج 3، ص ‍ 231 آمده - نقل كرده است .
21- عراقى گوید: این حدیث را ابومنصور دیلمى در مسند (( الفردوس )) با اكتفاى به سطر اول از حدیث جابر با اسناد ضعیف نقل كرده ولى سطر دیگر را على بن معبد در كتاب (( الطاعة و المعصیة )) از روایت یحیى بن عطا به طور مرسل نقل كرده است كه من این شخص را نمى شناسم . مى گویم : در كافى ، ج 5، ص 59 نظیر همین آمده است .
22- این حدیث را ابن ماجه در سنن به شماره 4017، از قول ابوسعید خدرى نقل كرده است .
23- این حدیث را مسلم در ج 7، ص 3 از قول ابوسعید خدرى نقل كرده است .
24- این حدیث را ابن سنى در كتاب (( عمل الیوم و اللیله ، )) ص 3 نقل كرده و ابوداوود و ابن ماجه از قول عدى بن عدى نظیر آن را نقل كرده است .
25- این حدیث را احمد در مسند خود، ج 3، ص 192 از قول عدى بن عمیره نقل كرده و ابوداوود در سنن ، ج 2، ص 438 از حدیث عدى بن عدى نظیر آن را آورده است .
26- عراقى گوید: این حدیث را ابن ابى الدنیا با اسناد ضعیف ، بدین عبارت : (( چگونه خواهید بود آن وقتى كه امر به منكر و نهى از معروف )) و ابویعلى از قول ابوهریره در حالى كه به سه سؤ ال و جواب اول اكتفا كرده بدون دو سؤ ال بعدى نقل كرده اند و اسناد آن ضعیف است و از كتاب كافى نیز نظیر آن خواهد آمد.
27- این حدیث را طبرانى و بیهقى با سندى حسن - به طورى كه در (( الترغیب ، ج 3، ص 304 آمده - نقل كرده اند.
28- این حدیث را بیهقى در (( الشعب )) از قول ابن عباس با همان سند حدیث قبلى نقل كرده است . (( (المغنى ) )) .
29- نظیر این حدیث را مسلم در صحیح ، ج 1، ص 51 نقل كرده است .
30- این حدیث را طبرانى در (( الكبیر و الاوسط )) نقل كرده است ، در سلسله سند آن یحیى بن یعلى اسلمى وجود دارد و او ضعیف است ، همچنین - به طورى كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 7، ص 268 آمده است - بزاز نیز آن را روایت كرده است .
31- شورا / 42.
32- كافى ، ج 5، ص 56.
33- كافى ، ج 5، ص 56.
34- كافى ، ج 5، ص 56.
35- كافى ، ج 5، ص 56.
36- همان ماءخذ، ص 57، به شماره 5.
37- در متن كلمه (( (( جفوة )) )) به معناى خشونت و تندى آمده است اما در ماءخذ اصلى (ج 5 كافى ) (( (( غفیرة )) )) آمده است كه صحیح تر است و معناى جمله چنین مى شود: در برادر مسلمانى مال و اولاد فراوانى دیدید، باعث حسد شما نسبت به او نشود.
38- كافى ، ج 5، ص 57، شماره 6.
39- همان ماءخذ، ص 58، شماره 8.
40- همان ماءخذ، همان ص ، شماره 9.
41- همان ماءخذ، همان ص .
42- همان ماءخذ، ص 59.
43- همان ماءخذ، ص 59.
44- همان ماءخذ، ص 59.
45- همان ماءخذ، ص 59.
46- همان ماءخذ، همان ص .
47- (( التهذیب ، )) ج 2، ص 56.
48- (( التهذیب ، )) ج 2، ص 56.
49- بخش آثار از همین كتاب ؛ (( احیاء العلوم . ))
50- این حدیث را آمدى در (( غررالحكم )) نقل كرد، همان طورى كه در مستدرك ، ج 2، ص ‍ 361 آمده است .
51- آل عمران / 104: باید از میان شما جمعى دعوت به نیكى كنند و امر به معروف و نهى از منكر انجام دهند و آنها رستگارانند.
52- اعراف / 159: و از قوم موسى گروهى به سوى حق هدایت مى كنند و حاكم بهحق و عدالتند.
53- نحل / 121: همانا ابراهیم (به تنهایى ) یك امت بود، مطیع فرمان خدا.
54- كافى ، ج 5، ص 60 - 59.
55- كافى ، ج 5، ص 60 - 59.
56- همان ماءخذ (( باب انكار المنكر بالقلب ، )) ص 60.
57- همان ماءخذ (( باب انكار المنكر بالقلب ، )) ص 60.
58- همان ماءخذ، ص 69.
59- منافقون / 8: در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او مؤ منان است .
60- این حدیث را شیه در تهذیب ، ج 2، ص 57 از امیرالمؤ منین علیه السلام نقل كرده است .
61- این حدیث را شیخ در تهذیب ، ج 2، ص 57 از امیرالمؤ منین علیه السلام نقل كرده است .
62- كافى ، ج 5 (( (باب انكار المنكر بالقلب ) )) ص 60.
63- (( جعفریات )) با اسناد از جعفر بن محمّد علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارش از امیرالمؤ منین از پیامبر صلى اللّه علیه و اله ، به طورى كه در مستدرك ، ج 2، ص 361 آمده است و ابوداوود در ج 2، ص 438 آن را نقل كرده است .
64- بقره / 44: آیا مردم را به نیكى دعوت مى كنید، اما خودتان را فراموش مى كنید.
65- مائده / 105: اى كسانى كه ایمان آورده اید مراقب خود باشید هنگامى كه شما هدایت یافتید گمراهى كسانى كه گمراه شده اند، به شما زیانى نمى رساند.
66- (( مصباح الشریعه ، )) باب 64.
67- (( التهذیب ، )) ج 2، ص 46.
68- بقره / 195: خود را به دست خود به هلاكت نیفكنید.
69- به این كه این داستان از اصل درست است یا نادرست ، كارى نداریم ولى به شهادت تاریخ در دستگاه بنى امیه و بنى مروان ، جز در مدت خلافت عمر بن عبدالعزیز اثرى از عدالت و توجه به شكایت مظلوم نبوده است . بنابراین ، این بخش از داستان احتمالا به همان زمان محدود از خلافت عمر بن عبدالعزیز نظر دارد، ضمنا تمام این داستان بجز این قسمت و اختلاف جزیى دیگر در مجموعه ورام ، ج 2، ص 579 - 577 ترجمه این جانب آمده است ، ولى قسمت پایانى داستان كه دوباره منصور كسى را به دنبال او فرستاد و او نیامد، و دعایى را براى نجات فرستاده منصور از ظلم وى به او آموخت و بعد منصور گفت : او ممكن است خضر علیه السلام باشد، كلا در مجموعه ورّام نیامده است . باید توجه داشت كه تسلط شیطان بر امثال منصور افزونتر از آن بود كه نصایح اوزاعى و یا دیگران در او اثر كند؛ زیرا او از هیچ جنایتى فروگذار نكرد، بخصوص در قتل مظلومان از آل رسول صلى اللّه علیه و اله كه روى تاریخ را سیاه كرد.

منبع: محجه البیضا
شنبه 20/12/1390 - 22:44
امر به معروف و نهی از منکر
غزالى گوید:
در منكراتى كه معمول و عادت مردم مى باشد
ما به بخشى از آنها اشاره مى كنیم .
تا از روى آنها به موارد مشابه استدلال كنند؛ زیرا هدف ، حصر و بررسى آنها نیست .
مى گویم :
غزالى در این باب ، منكرات مساجد و پس از آن ، منكرات بازارها، سپس ‍ منكرات خیابانها و آنگاه منكرات همگانى را نام برده است اما ما نیازى به ذكر این منكرات نمى بینیم ، زیرا از نظر ما روا نیست كسى كه جاهل به معروف است ، دیگران را نهى از منكر كند و تنها بر كسى واجب است كه عارف توانا بوده سخنش مقبول و جامع شرایط لازم باشد و كسى كه داراى این اوصاف است نیازى ندارد تا ما منكر را براى او تعریف كنیم ، علاوه بر آن تمام گفته هاى غزالى به اصل صحیحى مستند نیست بلكه برخى از آنها براساس اصول نادرست و نظرات بى پایه وى نهاده شده است ، بنابراین لازم است كه ما این باب را پایان دهیم .
غزالى گوید:
باب چهارم : امر به معروف و نهى از منكر فرمانروایان و پادشاهان
مراتب امر به معروف را بیان كردیم و گفتیم كه مرتبه اولش ، تعریف و دومش ‍ موعظه و مرتبه سوم تندى و خشونت و مرتبه چهارم آن جلوگیرى با زور و جبر و وادار كردن بر حق و صواب به وسیله زدن و مجازات است . در مورد پادشاهان از تمام آن مراتب دو مرتبه اول یعنى تعریف و موعظه جایز است . اما جلوگیرى از اعمال پادشاه از روى قهر، براى افراد رعیت امكان ندارد، زیرا باعث آشوب و بلوا مى شود و پى آمد آن به مراتب بدتر از آن منكر خواهد بود. اما تندى در گفتار، مثل گفتن ((اى ستمگر)) ((اى كه از خدا نمى ترسى )) و نظایر آن ، اگر باعث به وجود آمدن آشوبى مى گردد كه از خود او تجاوز كرده و به دیگران هم برسد، جایز نیست ولى اگر جز بر خویشتن بیمى ندارد، جایز بلكه مستحب است ؛ زیرا روش پیشینیان چنین بوده كه خود را در معرض خطرها قرار دهند و به طور آشكار نهى از منكر كنند بدون اعتنا به ریخته شدن خونشان و ابتلاى به انواع شكنجه ها براى آن كه مى دانستند این ، خود شهادت در راه خداست .
مى گویم :
از قرآن و اخبار اهل بیت علیهم السلام مستفاد مى شود كه این عمل روا نیست و امامان از این كه مؤ من خود را خوار سازد و در معرض شكنجه هاى طاقت فرسا قرار دهد، نهى فرموده اند. و درستى اخبارى كه غزالى آورده است ثابت نشده و آنچه ثابت شده نیز چنانكه گذشت ، قابل توجیه است .
غزالى گوید:
اما روش موعظه و امر به معروف و نهى از منكر، به شاهان كه از دانشمندان گذشته نقل شده است ، بخشى از آن را در باب ورود بر سلاطین از كتاب حلال و حرام آوردیم و اینك به داستانهایى اكتفا مى كنیم كه از روى آنها روش موعظه و نهى از منكر پادشاهان را مى توان دانست .
مى گویم :
آنچه غزالى از حكایات نقل كرده است ، تنها در مورد برخورد گمراهان با ستمگران ، به منظور كسب مقام والاتر و مقبولیت در نزد توده مردم است . اینان به سبب علاقه نفسانى و كشش قلبى كه داشته اند و بعضى از ایشان نیز به دلیل سفاهت و حماقتشان و یا علم به این كه موعظه و نهى از منكر در بازداشتن آن ظالم هیچ تاءثیرى ندارد جز آن كه باعث نابودى خودشان مى شود، و با این تصور كه از این طریق به مقام شهادت دست مى یابند، خویشتن را در معرض هلاكت و نهى خداى سبحان قرار مى دادند.
پس فایده اى در ایراد امثال این حكایات نیست . علاوه بر آن كه حكم این نوع برخوردها با اختلاف زمانها و حالات و اشخاص ، تفاوت مى كند. از این رو ما به یك داستان از آنچه غزالى نقل كرده ، اكتفا مى كنیم كه مربوط به چنان كسان نیست و این داستان همان است كه از ابن مهاجر نقل كرده و مى گوید: امیرالمؤ منین منصور وارد مكه شد و در دارالندوه فرود آمد. او آخر شبها از دارالندوه به قصد طواف بیرون مى شد و طواف مى كرد و نماز مى گزارد بدون این كه كسى بفهمد و چون فجر طلوع مى كرد به دارالندوه باز مى گشت و مؤ ذنان مى آمدند و به او سلام مى دادند. آنگاه اقامه نماز اعلام مى شد و او بیرون مى آمد و با مردم نماز مى خواند. شبى در وقت سحر بیرون رفت و در آن میان كه مشغول طواف بود ناگاه صداى مردى را از نزد ملتزم شنید كه مى گفت : بارخدایا به تو شكایت مى كنم از ظهور ظلم و فساد در روى زمین و از ستم و طمعى كه بین حق و حقدار جدایى انداخته است ، منصور با عجله نزدیك شد حرفهاى او را خوب شنید سپس برگشت و در گوشه اى از مسجد الحرام نشست ، به دنبال آن مرد فرستاد و او را طلبید. قاصد نزد وى آمد و گفت : امیرالمؤ منین را دریاب ! آن مرد دو ركعت نماز خواند و ركن را بوسید و همراه فرستاده منصور آمد و سلام داد. منصور رو به او كرد و گفت : این چه حرفى بود كه از تو شنیدم ، مى گفتى : جور و فساد روى زمین پیدا شده و ظلم و طمع بین حق و حقدار جدایى انداخته است ؟! به خدا سوگند كه این سخنان تو گوشهاى مرا به درد آورد و مرا نگران و ناراحت كرد. گفت : یا امیرالمؤ منین ! اگر مرا امان دهى ، از ریشه و اساس امور شما را مطلع خواهم كرد، اگر نه به امور مربوط به خودم اكتفا مى كنم ؛ زیرا آنها مهمترند. منصور گفت : تو بر جانت در امانى . آن مرد گفت : آن كسى را كه طمع فرا گرفته تا جایى كه بین او و بین حق و اصلاح مظاهر ظلم و فساد در روى زمین جدایى انداخته است ، تو هستى . منصور گفت : واى بر تو، چگونه مرا طمع گرفته ؟
در حالى كه زر و سیم و ترش و شیرین در اختیار من است ، گفت : یا امیرالمؤ منین ، آیا كسى را به قدر تو طمع گرفته است در حالى كه خداوند تو را نگهبان جان و مال مسلمانان قرار داده و تو از امور ایشان غافل و سرگرم جمع آورى اموال آنان و بین خود و مردم موانعى از گچ و آجر و درهاى آهنى و دربانهاى مسلح قرار داده اى و خود را در آن میان زندانى كرده اى و كارگزارانت براى جمع آورى مالیات گسیل داشته اى ، وزیران و ندیمان ستمگرى براى خود گرفته اى كه اگر چیزى را فراموش كنى به خاطر تو نمى آورند و اگر بخواهى كار نیكى انجام دهى ، یارى ات نمى كنند و آنان را با امول و چهارپایان و سلاح تقویت كرده اى تا بر مردم ستم كنند و دستور داده اى كه از مردم جز فلانى و فلانى ، كسى حق ندارد به محضر تو وارد شود و اجازه نداده اى كه ستمدیده و دردمندى و یا گرسنه و برهنه و ناتوان و فقیرى بر تو وارد شود. در حالى كه همه كس در این بیت المال حق دارد. و چون این افرادى كه تو براى خود برگزیده و آنان را بر رعیت مقدم داشته اى و به ایشان دستور داده اى كه مانع مال اندوزى تو و سبب انفاق اموال بر مردم نشوند و تو را به سبب چنین رفتارى سرزنش نكنند و نگویند: این شخص به خدا خیانت نكرده پس چرا ما به او خیانت نكنیم در حالى كه او در اختیار ماست . پس آنها فرمان تو را بر این اساس مى برند كه جز آنچه را كه آنها مایلند از امور مردم ، به تو نرسد و هیچ كارگزارى بر خلاف دستور آنها كار نكند مگر این كه وى را از مقامش تنزل دهند و قدر او را نزد تو كوچك كنند و چون این اعمال از طرف تو و ایشان در بین مردم منتشر شود، مردم آنها را بزرگ مى شمرند و از ایشان مى ترسند و به همین دلیل اولین كارى كه انجام مى دهند، آن است كه به ایشان هدایایى مى دهند تا در ستم كردن به رعیت از آنها پشتیبانى كنند و آنگاه رعایاى صاحب قدرت و ثروتمند این كار را مى كنند تا دستشان در ظلم و ستم به زیر دستان خود باز باشد و به این ترتیب سرزمین خدا پر از ظلم و فساد شده ، و این گروه در سلطنت شریك تو گشته اند در حالى كه تو غافلى و اگر ستمدیده اى بخواهد نزد تو بیاید همانها مانع از ورود وى به نزد تو مى شوند و اگر بخواهد موقعى كه تو تنهایى شكوائیه اى به تو بدهد، این را نیز منع كرده اى و شخص دیگرى را گمارده اى تا ببیند مردم چه شكایتى دارند! و اگر مردم خود را به ندیمان تو رساند، آنها از وى مى خواهند تا شكایت خود را به تو ندهد و اگر كسى كه از او شكایت شده داراى حرمت و شخصیتى باشد، هیبت او مانع انجام مقصود خواهد شد و ناگزیر فرد ستمدیده پیوسته نزد وى مى رود و دست به دامن او مى شود و شكوه مى كند و كمك مى طلبد و او رد مى كند و دلیلى مى تراشد، و اگر بكوشد و پافشارى نماید، بیرونش كنند و در همان حال تو ظاهر شوى و در حضور تو فریاد برآورد، چنان او را خواهند زد كه عبرت دیگر كسان گردد، در حالى كه تو خود ناظرى ولى مانع نمى شوى و بر ایشان اعتراض نمى كنى .
پس یا امیرالمؤ منین ! با این حال چگونه اسلام و مسلمانى باقى مى ماند؟ بنى امیه پیش از شما بودند و از عربها مظلومى نبود كه شكایت نزد ایشان ببرد مگر آن كه به حقش مى رسید. هرگاه مردى از دورترین نقاط مى آمد و خود را به درگاه ایشان مى رساند و فریاد برمى آورد: اى مسلمانان ! آنها توجه مى كردند و مى پرسیدند: چه شده است ؟ و شكوائیه او را به حكام خود مى رساندند و انتقام او را مى گرفتند!(69) یا امیرالمؤ منین ! من مسافرتهایى به كشور چین داشتم ، در یكى از سفرهایم كه رفته بودم ، آن جا، پادشاهى داشت كه قوه شنوایى اش را از دست داده بود. دیدم سخت گریه مى كند و وزیرانش او را دلدارى مى دادند و مى گفتند: چشمانت گریان مباد! چرا گریه مى كنى ؟ گفت : من براى از دست دادن شنوایى ام گریه نمى كنم بلكه به آن علت گریه مى كنم كه مبادا مظلومى در پیشگاه من دادخواهى كند و من صداى او را نشنوم . سپس گفت : بدانید اگر گوشم را از دست داده ام ، چشمم كه كور نیست بین مردم جار بكشید كه كسى حق ندارد لباس سرخ بپوشد مگر آن كه بر او ظلم شده باشد. آنگاه صبح و عصر بر مركبى سوار مى شد تا شاید مظلومى را ببیند و براى او دادخواهى كند. اى امیرالمؤ منین ، این پادشاه گرچه مشرك به خدا بوده است ولى به مشركین این قدر محبت داشت و به بقاى سلطنتش علاقه مند بود. اما تو كه به خدا ایمان دارى و پسر عموى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله هستى نباید به مسلمانان علاقه مند و مهربان باشى ؟ تو مال جمع نمى كنى مگر براى یكى از این سه مقصود: اگر بگویى براى پسرم جمع آورى مى كنم ، خداوند طفل خردسال را براى تو عبرت قرار داده است ، وقتى كه از شكم مادر متولد مى شود هیچ مالى در روى زمین از آن او نیست ، زیرا هیچ مال و ثروتى نیست مگر دست آزمندى روى آن است ، اما همواره لطف خداوند شامل حال این كودك مى گردد تا بزرگ مى شود و مردم او را بزرگ مى شمارند. و این تو نیستى كه به او عطا مى كنى بلكه خداست كه به هر كه خواهد عطا مى كند. و اگر بگویى كه مال را جمع مى كنم تا بدان وسیله پایه هاى حكومتم را محكم كنم . خداوند پیشینیان را عبرت تو قرار داده است كه اندوخته زر و سیم و سربازان و سلاح و مركبها، ایشان را بى نیاز نساخت و تو و دیگر فرزندان پدرت را، مال و ملك اندك و ناتوانى ، زیانى ترساند تا آنچه خدا خواسته بود انجام گرفت . و اگر بگویى مال را براى رسیدن به مقام والاتر از مقام فعلى خود جمع آورى مى كنى ، بدان كه یا امیرالمؤ منین ، هیچ مقامى بالاتر از مقام فعلى تو نیست مگر آن مقامى كه با عمل صالح به دست مى آید. آیا تو كسى را كه نافرمانى كرده است به بدتر از كشتن مجازات مى كنى ؟ گفت : نه . گفت : پس چه مى كنى با سلطنتى كه خداوند آن را تو عطا كرده است و با پادشاهى دنیا كه هم اكنون در اختیار دارى در حالى كه خداى تعالى كسانى را كه نافرمانى او را كنند، مجازات به قتل نمى كند بلكه با خلود در عذاب آتش دوزخ كیفر مى كند و او خدایى است كه از عقیده قلبى و باطن اعضا و جوارح تو آگاه است پس جواب خدا را چه مى دهى ؟ وقتى كه پادشاه حق مبین ، سلطنت دنیا را از دست تو بگیرد و تو را به پاى حساب بخواند. آیا از آنچه در اختیار دارى یعنى چیزهایى كه از ملك دنیا سخت به آنها علاقه مندى در پیشگاه خدا تو را بى نیاز مى گرداند؟
پس منصور بسختى گریست ، حق نالید و فغان برآورد و گفت : كاش خدا مرا نیافریده بود من نبودم ! سپس گفت : چه چاره اى دارم در این امانتى كه به من سپرده اند در حالى كه از مردم جز جدایت نمى بینم ؟ گفت : اى امیرالمؤ منین ! بر تو باد پیروى كردن از رهبران و راهنمایان برجسته گفت : آنها چه كسانى هستند؟ گفت : دانشمندان ، منصور گفت : به دنبال آنها رفتم ولى آنان از من فرار كردند. گفت : آنها زا تو فرار كرده اند تا مباد آنها را به راه و روش خود وادارى ، آنان از كارگزارانت بیمناك بوده اند. تو در خانه ات را بگشا و دربانانت را كم كردن و انتقام مظلوم را از ظالم بستان و راه ظالم را ببند و اموال حلال و پاك را در اختیار بگیر و آنها را به عدالت و حق تقسیم كن ، من ضمانت مى كنم آنهایى كه از تو فرار كرده اند نزد تو بیایند و در راه خیر و صلاح تو و رعیت یارى ات دهند. منصور گفت : خدایا، مرا موفق بدار تا آنچه را كه این امرد گفت به كار بندم .
موذنان آمدند بر او سلام دادند و نماز بپا شد، منصور از خانه بیرون آمد و با مردم نماز گزارد. سپس به پاسدارش گفت : آن مرد را بیاور كه اگر نیاورى گردنت را مى زنم و بر او سخت خشم گرفت كه مبادا پیدا نشود! آن پاسدار در پى آن مرد بیرون شد، همین طور كه مى گشت ناگهان دید در گوشه اى نماز مى خواند. نشست تا نمازش را تمام كرد، آنگاه گفت : اى مرد، آیا از خدا نمى ترسى ؟ گفت : چرا مى ترسم . گفت : آیا منصور را نمى شناسى ؟ گفت : چرا مى شناسم . گفت : پس با هم نزد امیر برویم كه او سوگند یاد كرده است اگر تو را نزد او نبرم مرا بكشد. گفت : رفتن من نزد او غیر ممكن است . فرستاده منصور گفت : مرا مى كشد. گفت : نه ، تو را نمى كشد. پرسید: چگونه ؟ گفت : خواندن مى دانى ؟ جواب داد: خیر. پس آن مرد از داخل توشه دانى كه همراه داشت ، كاغذ سفیدى درآورد كه در آن چیزى نوشته نشده بود، روبه فرستاده منصور كرد و گفت : این را بگیر و داخل جامه ات بگذار كه دعاى فرج است . پرسید: دعاى فرج چیست ؟ گفت : نصیب كسى نمى شود مگر شهیدان . فرستاده منصور گفت : خدا تو را بیامرزد، تو به من احسان كردى ! اگر صلاح مى دانى بگو ببینم این دعا چیست و چه فضیلتى دارد؟ گفت : هر كه صبح و شام آن را بخواند، گناهانش بریزد و همیشه شادمان باشد و خطاهایش از بین برود و دعایش مستجاب گردد و روزى اش ‍ فراخ شود و به آرزویش برسد و بر دشمنش پیروز گردد و در نزد خدا از جمله صدیقان به حساب آید و شهید از دنیا برود.
دعا این است :
(( اللهم كم لطفت فى عظمتك دون اللطفاء، و علوت بعظمتك على العظماء و علمت ما تحت ارضك كعلمك بما فوق عرشك و كانت وساوس ‍ الصدور كالعلانیة عندك ، و علانیة القول كالسر فى علمك و انقاد كل شى لعظمتك ، و خضع كل ذى سلطان لسلطانك ، و صار امر الدنیا و الا خرة كله لك و بیدك ، اجعل لى من كل هم امسیت فیه فرجا و مخرجا، اللهم ان عفوك عن ذنوبى و تجاوزك عن خطیئتى و سترك على قبیح عملى اءطمعنى ان اءسالك ما لا استوجبه مما قصرت فیه ، ادعوك آمنا، و اسالك مستاءنسا، و انك المحسن الى و انى المسیى ء الى نفس فیما بینى و بینك ، تتودد الى و اتبغض الیك (بالمعاصى )، لكن الثقة بك حملتنى على الجراءة علیك ، فعد بفضلك و احسانك على انك انت التواب الرحیم . ))
فرستاده منصور مى گوید: آن را گرفتم و داخل جامه ام نهادم و آنگاه هیچ گرفتارى جز امیرالمؤ منین نداشتم ، به نزد او وارد شدم و سلام دادم ، سرش ‍ را بلند كرد و نگاهى به من كرد، لبخندى زد و گفت : واى بر تو، خوب جادو مى كنى ؟ گفتم : نه به خدا قسم یا امیرالمؤ منین ! سپس داستان خودم را با آن پیرمرد نقل كردم ، گفت : آن ورقه اى را كه به تو داد، بده ببینم ، ورقه را دادم ، نگاهى به آن انداخت و بعد شروع به گریه كرد و گفت : تو نجات یافتى و دستور داد از روى آن نوشتند و به من ده هزار درهم داد و پرسید: آیا او را مى شناسى ؟ گفتم : خیر. گفت : ممكن است : خضر علیه السلام باشد.
این بود آخرین سخن در باب امر به معروف و نهى از منكر از كتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، )) و به دنبال آن ، اگر خدا بخواهد، بخش اخلاق نبوت خواهد آمد.
(( الحمدللّه اولا و آخرا. ))
شنبه 20/12/1390 - 22:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته