• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1392
تعداد نظرات : 762
زمان آخرین مطلب : 4077روز قبل
ادبی هنری

خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت

فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟!

خداوند پاسخ داد :  دستور کار او را دیده ای :  

او باید کاملا قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند .

باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد .

بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.

و شش جفت دست داشته باشد!!!


 
فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.
گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟!!


خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند !
یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید، از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
 
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!!

و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد ...

 فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد : این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید !

خداوند فرمود : نمی شود! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. او می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند  و یک بچه پنج ساله را وادار کند دوش بگیرد.

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد :اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی !

-  بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .

فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟

 خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد .

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد : ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید !!!

خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است !

 فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟!

خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.

فرشته متاثر شد  : شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا حیرت انگیزند ...  

 

زن ها قدرتی دارند که همه را متحیر می کند.     سختی ها را بهتر تحمل می کنند.  بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند. وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گریه می کنند. و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ایستند. وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، « نه » نمی پذیرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.   برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.   بدون قید و شرط دوست می دارند. وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و وقتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.   در مرگ یک دوست، دلشان می شکند. در غم از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند، با این حال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند. قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد. می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد. کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.  و خداوند بزرگ  ، دانای اسرار است
چهارشنبه 11/6/1388 - 13:59
دعا و زیارت
محمد تقى جعفرى‏ تا بحال ابعاد گوناگون شخصیت على بن ابی طالب (ع) از دیدگاه و بیانات خود آن حضرت بطور مستقل مورد بحث قرار نگرفته است، هر چند كه این مسئله، بسیار مهم و فوق العاده آموزنده است. امام (ع) در نهج البلاغه، بیش از صد مورد در باره خود سخنانى ابراز فرموده است. آن سخنان را این جانب جمع كرده‏ام. اما این كار براى چه بوده و در آن چه مقصودى داشته‏ام مى‏خواستم نشان دهم انسانى كه در مسیر كمال قرار مى‏گیرد، گفتارش مانند كردارش، وقتى از مشخصات و خصوصیات محیطى، عوامل شخصى و اجتماعى آن تجرید شود، بصورت قانون در مى‏آید. بدین معنى كه اگر على (ع) در این كتاب بزرگ، جمله‏اى را در باره خود بیان فرموده است، در حقیقت با این سخن نمى‏خواهد وصفى شخصى را بیان كند، چنانكه فرزند نازنین على (ع) با قیام تاریخساز خود نخواسته است كه یك كار یا حادثه و رویداد شخصى را بیان كند. بلكه مقصود آن بوده است كه بگوید: مسیر كمال چنین است و قانونش چنین. یكى از بزرگان مى‏گوید: چنان زندگى كن كه اگر گفتار و كردار و حتى تموّجات اندیشه‏ات تجسم عینى پیدا كند و خصوصیات آن جسم را از آن كسر كنند، بصورت قانون كلى در آید. ما در جملات على (ع) قوانین انسانى را مى‏خوانیم. هنگامى كه مى‏گوید: ما لبّست على نفسى و لا لبّس علىّ‏من بر خودم امر را مشتبه نساختم و كسى دیگر نتوانسته مرا بفریبد و امر را بر من مشتبه بسازد. یعنى قانون اینست كه اگر كسى مى‏خواهد در مسیر حیات معقولش-  نه حیات طبیعى محض-  فریب نخورد، باید اول خود را فریب ندهد. این قانون كلى است و كلیّت دارد. منتهى در «ما لبّست»، «انا» ضمیر شخصى است، یعنى من این كار را نكرده‏ام و این «نكرده‏ام» را و این اخبار را مى‏توان مبدّل به انشاء كرد و گفت كه: اى انسان در گذرگاه قرون و اعصار، اگر مى‏خواهى از حیات طبیعى محض گام به حیات معقول بگذارى، نكند خود را بفریبى و به دیگران اجازه دهى كه به منطقه ممنوع الورود جان تو وارد شوند و ترا بفریبند. این قانون است، این بیان یك حال روانى شخصى نیست. پیش از این كه نمونه‏اى از این جملات را كه على (ع) در باره خود بیان فرموده بیاوریم، چند اصل بسیار مهم را باید طرح كنیم. اصل یكم «من چنینم» جمله‏اى است بسیار دشوار، چنانكه «من هستم» گفتنش دشوار است. اما «من چنینم» دشوارتر است، خیلى تجرید مى‏خواهد خیلى رشد مى‏خواهد كه بگوید «من این هستم». بر نهادن خویشتن رویاروى خود، بدون تاثّر از تمایلات و بدون تاثّر از هواها و تموّجات خود طبیعى، كارى است دشوار. آنان كه توانسته‏اند بر انسان شناسى قاموس بشرى چیزى بیفزایند كسانى هستند كه واقعا توانسته‏اند خود را بر نهند. براى شناخت اراده واقعى، یك برنهادن فوق العاده عالى مورد نیاز است، و الّا از رفتار شناسى و از نمودهاى عینى رفتار آدمیان چكار مى‏آید كه بتواند حقیقت اراده، انگیزه‏ها و علل و این بار الكتریكى بسیار دقیق و قوى را معنا كند. این كار، برنهادن مى‏خواهد. به تجرید والایى احتیاج دارد. روان شناسى حرفه‏اى به ما چیزهاى فراوانى مى‏آموزد و ما حق آن را پاس مى‏داریم، اما كسانى كه توانسته‏اند براى انسانها واقعیتى را مطرح كنند كه آن واقعیت، هم بتواند «آن چنان كه هستندشان» را بگوید و هم «آن چنان كه بایستشان» را توضیح بدهد، اینها در سطح خیلى بالایى هستند و على (ع) در بالاترین نقطه آن سطح است. بیان فرزند ابى طالب در باره «من» چنان‏ است كه گویى یك موجود عینى معین را با تمام اشراف و مالكیت بیان مى‏كند، نه یك پدیده و نمود زود گذر روانى را. چه بسا به نظر بیاید، یعنى چه كه یك انسان بگوید: «ما شككت فى الحقّ مذ ارینه». یعنى من از وقتى كه حق بر من ارائه شده است، در آن تردیدى نكرده‏ام. این جمله عظمتى دارد، به عظمت جهان هستى شك نكرده‏ام خواهید فرمود خیلى‏ها با یقین و قطع از دنیا مى‏روند، عمرشان در یقین ودگم و قطع غوطه‏ور است، بله غوطه‏ور است در یقین‏هاى ابتدایى و یقین‏هاى عبور نكرده از پلها و فراز و نشیب تردیدها و شكها. اما كیست كه هشیار باشد بر هستى و بر خود بتواند بگوید: من اصلا شك نكرده‏ام. استدعا مى‏كنم بعد از ورق زدن اوراق تاریخ فكرى دانشمندان شرق و غرب در این جمله دقت بفرمایید، نه در گوشه‏اى از خانه كه نهج البلاغه‏اى را باز كرده‏اید و مى‏گوئید: ما شككت فى الحقّ مذ أرینه... فى، جار-  حق، مجرور-  مذ أرینه...، نه. حقیقت این سخن را با این شوخى‏ها نمى‏توان یافت، بلكه اول باید با دقت تمام مطالعه شود كه در افكار بشرى چه گذشته است و كیست آنكه از توفان شك و تردید در امان باشد. و این كه فرزند ابى طالب (ع) با صراحت مى‏گوید: ما شككت فى الحقّ مذ أرینه... چه ادعایى است. اصل دوم مگر ما نباید از «من» گفتن احتراز كنیم مگر «من» گفتن دلیل خامى نیست بلى، درست است. اما اینجا اصل دیگرى مطرح است. فهرست آن اصل این است: امروز احتمال مى‏دهید در كره خاكى ما یك نفر بگوید كه مردم، من كار بزرگى كرده‏ام و امتیازى به دست آورده‏ام و نفس كشیده‏ام نفس كشیدن لازمه زیست آدمى است. زندگى آدمى و جاندار، بر پایه تنفس از هواست. انسان رشد یافته و انسانى كه رو به بالا قرار گرفته است، تنفسش «ما شككت فى الحقّ مذ أرینه» است، و براى او این سخن بیان تنفس است. امروز ما اینجا نشسته‏ایم. ما از روشنایى بهره مى‏بریم. و گفتن این حقیقت به خود بالیدن و امتیاز گویى نیست. این مباهات و فخر فروشى نیست. چنین سخنى براى استعدادى كه در تكاپوى كمال قرار گرفته است گزاف گویى نیست. این كه «إنّى لعلى جادّة الحقّ»: من بر جادّه حق حركت‏ مى‏كنم، یعنى نفس مى‏كشم یعنى چون هوا بسیار سرد است، من لباس ضخیم پوشیده‏ام، من تشنه بودم، آب آشامیدم. بیان آشامیدن آب، بیان امتیازى خارج از موجودیت نیست زیرا كه این همان موجودیتى است كه هست. به همین جهت اگر این بیان كننده اسرار وجود، تمام عظمتهاى هستى را بیان مى‏فرمود، در باره او تردیدى نداشتیم، زیرا تنفس در مسیر كمال همین است، ابراز واقعیّت است. «ما لبّست على نفسى...» بیان یك واقعیت و حقیقت است. این اصل دوم كه عرض كردم، اولاد آدم را از دو بیمارى سرنگون كننده مى‏تواند نجات بدهد: بیمارى خود بزرگ بینى و بیمارى خود كوچك بینى و احساس حقارت وقتى كه من این قله مرتفع را رفته‏ام، و من چنانم كه رفتن به این قله مرتفع بر من اضافى نیست. آنچه كه دیروز براى یك انسان در نقطه «الف» امتیاز اضافى جلوه مى‏كرد، امروز كه در مسیر كمال قرار گرفته است امتیاز «بایستى» نیست، زیرا كه چنان «هست». اما سخن على (ع) به قدر فهم‏ها بود: آنچه مى‏گویم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست‏ این جملات را به كى مى‏گفت: آیا شنوندگان این جملات چه كسانى بودند جز عده‏اى معدود و انگشت شمار مانند مالك اشتر، ابو ذر غفارى، حجر بن عدى، رشید حجرى، عمار بن یاسر و چه بسا اویس قرنى. شاید جامعه‏اى كه ما مى‏شناسیم تحمل «ما شككت فى الحق مذ أرینه...» را نداشت. جامعه‏شناسى آن دوران، خوب براى ما توضیح مى‏دهد كه این جملات براى آنها قابل هضم بوده است یا نبوده است. من گمان نمى‏كنم این حرف‏ها براى به استثناى آن عده انسانهاى انگشت شمار، براى دیگران قابل فهم بوده باشد. آنها هم كه مدت زیادى با زندگى حضرت على (ع) در تماس بوده‏اند، مدتهاى محدودى بوده‏اند، پس آنچه از رسالت خود در دل داشته ناگفته مانده و نتوانسته است ابراز كند. همه آنچه را كه ما بین خود و خدایش و ما بین خود و خودش داشته است كسى نشنیده است. مطلب على (ع) باید بسیار بیش از این باشد كه در این صد جمله یا دویست یا صد و بیست جمله در نهج البلاغه دیده مى‏شود. اصل سوم جمله‏اى را به عنوان اصل سوم در باره شناخت نهج البلاغه اضافه كنم. وقتى كه على (ع) مى‏گوید: «تكلیفى كه من انجام مى‏دهم ما فوق سوداگرى‏ها و ما فوق ترس از كیفرهاست». باید آن اصل اول، پذیرفته بشود كه در درون این مرد بیگانه از زمان خود و آشناى همه قرون و اعصار، یك مطلقى بوجود آمده كه عرض كردم. این جملات شاید كاشف آن باشد كه «علىّ میزان الاعمال و مسوس فى ذات اللَّه تنمره فى ذات اللَّه». این كلمه، كلمه‏اى است كه در دوران این شخص حقیقى بوجود آمده، چنان كه قابل میعان و انعطاف انگیزه‏هاى زود گذر نبوده است. «انا اریدكم للّه و أنتم تریدونى لانفسكم». على (ع) مى‏فرماید: من شما را براى او (خدا) مى‏خواهم و شما مرا براى خود مى‏خواهید. شما از من، مقام و ثروت مى‏خواهید. شما بردگان قدرت، از من قدرت مى‏خواهید. من چه مى‏گویم و شما چه مى‏گویید. من در شما چه مى‏بینم و شما در من چه مى‏بینید. مرا مانند سایر جبّاران روزگار خیال كرده‏اید. مرا مانند سایر قدرت پرستان، برده قدرت و مملوك قدرت تلقى كرده‏اید. به من مى‏گویید دورت را مى‏گیریم به شرط این كه به ما مقام بدهى، به ما زمین و ثروت بدهى، در حالى كه من شما را براى خدا مى‏خواهم. خواسته من و هدف شما متفاوت و متضادند. این بالا نمى‏آید و نمى‏خواهد بیاید بالا و آن هم نمى‏تواند پایین بیاید. این سه اصل را به طور خلاصه عرض كردم. چند جمله از نهج البلاغه در باره امام (ع) نقل مى‏كنیم. این جملات چنان هستند كه ما آنها را قانون تلقى مى‏كنیم، نه به عنوان بیان خصوصیات شخصى یك روح و یك روان، بلكه به دلیل این كه وقتى آنها را درست تحلیل مى‏كنیم، بصورت یك قانون درمى‏آید: اما و الّذى فلق الحبّة و برء النّسمة... من قانون كلى را بیان مى‏كنم كه این قانون بیان دردها و درمانهاى بشرى است. سوگند به آن خدایى كه دانه را شكافت و ارواح انسانها را آفرید، اگر عده‏اى آماده نبودند براى كمك، و این كه خدا از دانایان و خردمندان و از علماء تعهد نگرفته بود كه ننشینند و قبول نكنند پرخورى ستمكاران و گرسنگى مظلومان را، من افسار شتراین زمامدارى را بر گردنش مى‏انداختم و آخرش را با همان پیاله‏اى سیراب مى‏كردم كه اولش را. اجازه بدهید توضیح دهم كه این جمله چطور بصورت قانون در مى‏آید. وقتى كه دقت بكنید حیات معقول یك انسان نمى‏تواند این طور طرح بشود كه من بى‏اعتنا به انسانهاى تشنه جامعه‏ام از نظر معرفت، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حقوق، را هم را گرفته باشم و در راه عرفان بسوى بالا بروم و در راه حیات معقول حركت كنم و كارى هم با دیگرى نداشته باشم، این هرگز امكان‏پذیر نیست. این كدام قانون است امكان ندارد. نه، همگى همره و هم قافله و همزادند و در یك وحدت عالى كه مربوط به روح انسان‏هاست شركت دارند. شما چطور مى‏توانید بروید و دیگران مانده باشند اما چرا مى‏فرماید «حضور الحاضر» یعنى الان احساس قدرت و توانایى مى‏كنم كه با این انسانها در حركتم من باید حركت كنم و دردهاى آنها را تسلّى بدهم. این یك قانون كلى براى حیات انسانها است. مگر كسى نخواهد كه از حیات طبیعى محض به حیات معقول منتقل شود. بله در حیات طبیعى محض صحیح است كه: «من»، «من»، «من». حیات طبیعى منطقش همین است. اما حیات معقول این منطق را نمى‏فهمد. حیات معقول، این منطق را ضد انسانى مى‏داند، ضد منطق واقعى مى‏داند، مى‏گوید احساس قدرت كردم، برخاستم و باید قدمى در راه اصلاح جامعه‏ام بردارم. آنچه گفته شد به عنوان نمونه عرض كردم و نهج البلاغه دریایى است كه از این گوهرها فراوان دارد. و السلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته

 

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:55
دعا و زیارت

فضیلت دعــا

http://kowsar.masoumeh.com/cms/image/0005-50.jpg

«و چون بندگانم از تو سراغ مرا می‌گیرند، بدانند كه من نزدیكم و دعوت دعوت‌كنندگان را اجابت می‌كنم، البته در صورتی كه مرا بخوانند. پس باید كه آنان نیز دعوت مرا اجابت نموده و به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.»(بقره/ 186) در این آیه «هفت نكته دلالت دارد بر اینكه خدای سبحان به استجابت دعا اهتمام و عنایت دارد و از طرفی در این آیه با همه‌ی اختصارش، هفت مرتبه ضمیر متكلم «من»تكرار شده است و آیه‌ای به چنین اسلوب در قرآن منحصر به همین آیه استاین آیه‌ نشان دهنده‌ی عظمت دعا در نزد خداوند و برتری آن نسبت به سایر عبادات است و به تعبیر پیامبر اكرم «دعا مغز عبادت استدر كتب روایی احادیث بسیاری در رابطه با فضیلت دعا آمده است و در اكثر آن كتب، فصل مستقلی در رابطه با فضیلت دعا آمده است و ما در این نوشتار به برخی از فضیلتهای دعا اشاره می‌كنیم:


1-افضل عبادات:از امام باقر ـ علیه السّلام ـ سئوال كردند «برترین عبادات كدام است؟ فرمودند: هیچ چیزی بهتر از درخواست حاجت از خداوند متعال نیست» و «وقتی از آن حضرت سئوال شد كه قرائت قرآن افضل است یا دعای بسیار؟

 فرمودند: بسیار دعا كردن برتر است به دلیل آیه‌ی كریمه كه فرمود اگر دعا نكنید، عنایت و توجهی به شما نمی‌شود. (فرقان/ 77) » و امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «بسیار دعا كنید چرا كه مسلمان برای برآوردن حاجت خویش وسیله‌ای بهتر از دعا و روی آوردن به خدا و تضرع به سوی او نخواهد یافت.

 

پس چیزی طلب كنید كه خداوند آنرا اجازه داده است و دعوت خداوند را لبیك گویید تا از عذاب الهی نجات یابید و رستگار شوید» و نیز امام باقر ـ علیه السّلام ـ در روایتی در تفسیر آیه «ان ابراهیم لاوّاه حلیم» (114 توبه) فرمودند: اوّاه یعنی زیاد دعا كننده، چنان كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز امیرالمؤمنین را دعاء یعنی زیاد دعا كننده نامیده‌اند.


2-كلید رحمت: خداوند مالك حقیقی جهان هستی و روزی دهنده‌ی همه‌ی مخلوقات است. بیشتر نعمتهایی كه به بندگان خود داده است بدون درخواست آنان بوده است اما خزانه‌ی رحمت الهی بی‌پایان است و بنده هر اندازه قابلیت داشته باشد از رحمت خداوند به همان اندازه‌ی تواند استفاده كند و به فرموده‌ی حضرت علی ـ علیه السّلام ـ «كلید این رحمت الهی دعاستكه اگر با شرایط به جا آورده شود باعث جلب رضایت خداوند و در نتیجه استفاده‌ی بیشتر و بهتر از نعمتهای الهی می‌شود.

 و به فرموده امام صادق ـ علیه السّلام ـ فقط با دعا می‌توان به آنچه كه نزد خداست نائل شد


3-نور آسمان و زمین: پیامبر اسلام می‌فرمایند: «دعا نور آسمانها و زمین است.» 

4-محبوبترین عمل نزد خداوند: امیرمومنان می‌فرمایند: «محبوبترین عمل نزد خداوند در روی زمین دعاستچرا كه خداوند مشتاق بندگان خویش است و به خاطر همین اشتیاق دوست دارد بنده‌اش را در حال مناجات و راز و نیاز با خود ببیند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «خداوند حاجت و درخواست شما را می‌داند اما دوست دارد بنده‌اش حاجت خود را به او بگویدو در جای دیگر می‌فرمایند: «خداوند روزی مومنین را از محلی كه تصورش را نمی‌كند به او می‌رساند به خاطر اینكه وقتی بنده محل رزق خود را نداند بسیار دعا می‌كند


حتی برخی مواقع به خاطر علاقه به مناجات بندگان مومن خویش، برآوردن حاجت آنان را به تاخیر می‌اندازد. تا صدای او را هر چه بیشتر بشنود. امام باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «خداوند اجابت دعای مومن را به تاخیر می‌اندازد به خاطر اینكه مشتاق شنیدن صدای اوست و می‌گوید صدایی است كه شنیدنش را دوست دارم و دعای منافق را هر چه زودتر اجابت می‌كند و می‌فرماید: صدایی است كه از شنیدن آن بیزارم


5-سلاح مومن: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: «سلاح مومن دعاستیعنی مومن در زندگی خود هیچ‌گاه دچار اضطراب نمی‌شود چراكه ارتباط او با خداوند محكم است و وسیله‌ی این ارتباط دعاست كه می‌تواند با آن هر مشكلی را از سر راه خود بردارد. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در توصیف این سلاح مخصوص مومن می‌فرمایند: «دعا از نیزه تیزتر و برنده‌تر استچنان كه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: اگر خدا را آن چنان كه شایسته است می‌شناختید، دعای شما كوه‌ها را جابجا می‌كرد.


6-شفای دردها: امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «شما را سفارش به دعا می‌كنم چرا كه دعا شفای همه‌ی دردهاست» اگر دعا با شرایط و آدابش به جا آورده شود و هنگام دعا امید انسان فقط به خدا باشد نه چیز دیگر، هیچ درخواستی بدون پاسخ نخواهد ماند چنانكه بارها دیده شده بیماران لاعلاج شفا پیدا كرده‌اند به خاطر اینكه اطرافیان او وقتی از همه جا ناامید شدند با تمام وجود رو به سوی خدا می‌آورند و تنها او را می‌خوانند و چنین دعایی، قطعاً مستجاب می‌شود.


7-چراغ تاریكی‌ها: امیرمومنان ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «دعا چراغ تاریكی‌‌هاست
و بالاترین فضیلت این است كه خداوند متعال دعا را مستجاب می‌كند به این مفهوم كه همین دعا محقق شود، استجابت نیز خواهد آمد، زیرا خداوند متعال در آیه «ادعونی استجب لكم» و «اجیب دعوة الداع اذا دعان» هیچ شرطی برای استجابت قرار نداده است، بلكه تنها شرط آن تحقق دعای واقعی است. و چه فضیلتی بالاتر از این كه خداوند بلافاصله و بدون قید و شرط پاسخ دعا كننده را بدهد.


آنچه باقی می‌ماند این است كه این همه فضیلت برای چیست؟ و حاجت خواستن از خدا و یا سخن گفتن خاضعانه با او چه نكته پنهانی دارد كه این ارزش‌ها را در پی خود آورده است؟


توجه به حالات دعای انسان كه در قرآن ذكر شده است ما را به این نكته رهنمون می‌شود. در آیه 8 سوره زمر و 62 سوره نمل، و 65 از سوره عنكبوت، بیان می‌كند كه آدمی در حالت گرفتاری و شداید و یا در سفر دریایی، خدا را می‌خواند و این دعا خالصانه است. در روایتی از امام صادق نیز امید كسی كه در دریا به تخته پاره‌ای آویزان است به تصویر كشیده شده است.

 

 این آیات ضمن بیان فطری بودن باور به خداوند این نكته را نیز به منصه ظهور می‌رسانند كه خالصترین دعا در حالتی صورت می‌بندد كه دست انسان از همه‌ی اسباب عادی كوتاه باشد و تنها عامل موثر را خدا بداند ـ‌ انقطاع از ماسوا و اتصال به حق تعالی ـ و این دعا، دعایی است كه در روایتی از امام صادق علیه السلام اجابت آن ضمانت شده است.


به همین دلیل است كه در روایات، توصیه شده كه حتی بند كفش پاره شده و نمك غذا را از خدا طلب كنید.

 

زیرا كسی كه تا این حد، خود و بلكه تمام ماسوا را ناتوان می‌بیند كه توانایی تهیه نمكی برای غذا را بدون عنایت الهی ندارند به حقیقت توحید افعالی رسیده است و هیچ موثری را بجز خدا در نمی‌یابد و باور دارد كه لاموثر فی الوجود الا الله، و این مقام، مقام اعتراف به فقر ذاتی آدمی واقرار به غنای مطلق حق تعالی است كه یا ایها الناس انتم الفقراï؛€ الی الله و الله هو الغنی الحمید (فاطر 15) و به همین جهت است كه اگر دعای انسان نباشد خداوند به او اعتنایی نمی‌كند (فرقان/ 77).

 امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیثی برای توضیح مفهوم استكبار از عبادت، عبادت را به دعا تفسیر كرده‌اندو نتیجه آنكه، كسانی كه دعا نكنند داخل جهنم خواهند شد، و با توضیحات قبل روشن می‌شود كه كسی كه دعا نمی‌كند در واقع برای غیر خدا، استقلال را به رسمیت می‌شناسد و این چیزی به جز شرك در ربوبیت نیست و لذا در روایتی دیگر پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند كسی كه به مخلوقات اعتصام بورزد خداوند دعای او را مستجاب نمی‌كند و بلكه تاثیر اسباب را نیز از بین می‌برد.


از آن چه آمد، چرایی فضیلت دعا آشكار شد، و با این وصف می‌توان درك كرد كه چرا دعا مخ و جان‌مایه‌ی عبادت است. عبادت پرستش است و اوج پرستش به اوج نیاز است و اوج نیاز در دعای خالص تجلی می‌كند.

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:44
دعا و زیارت

اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ «255»

 

لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «256»

 

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ «257»

                                                                                                                                                                                                           65431yc7daenr9e.gif
چهارشنبه 11/6/1388 - 13:42
دعا و زیارت

1-راز سعادت در این است كه كاری كه به  تو واگذار شده دوست بداری.

2-دنیا اطاق انتظار سعادت است، همه در این اطاق جمع می شوند ولی به كمتر كسی اجازه ملاقات داده می شود.

3-سعادتمند كسی است كه به مشكلات و مصائب زندگی لبخند زند.

4-سعادت مانند هر فضیلتی از دو چیز به وجود می آید: صرفه جویی و كوشش.

5-سعادتمند كسی است كه در هجوم و مقابله ی مصائب خود را نبازد.

6-سعادت انسان در كار ، تفكر و سعی در حفظ شرافت و تقوی است.

7-سعادتمند كسی است كه از هر خبط و خطایی كه از او سر بزند تجربه ای جدید به دست آورد.

8-سعادت دیگران قسمت مهمی از خوشبختی ما است.

9-سعادت نتیجه یك زندگانی عقلانی است.

10-سعادت جامعه به مراتب مهمتر از سعادت فرد می باشد.

11-سعادتمند و عاقل كسی است كه صبح هنگامی كه از خواب بر می خیزد به خود بگوید : من خوشبختم.

12-سعادت یك ملت آن قدر كه به سجایای اخلاقی و قوای روحی او بستگی دارد به سایر عوامل مادی مربوط نیست.

13-سعادت در سلامت نفس و بی آزاری است و محل آن نیز در افكار و گفتار و رفتار خودمان است.

14-سعادتی بالاتر از این نیست كه آدمی بتواند حق و باطل را از یكدیگر تمیز بدهد و دل و جان را به نور معرفت روشن سازد.

15-ظالم از سعادت حقیقی دور ،و به شقاوت ابدی نزدیك است.

16-هركس در طب خیر و سعادت دیگران باشد، بالاخره سعادت خودش را هم به دست خواهد آورد.

17-شادمانی و نیكبختی ما غالباً بسته به مهر و صفایی است كه با دیگران داریم.

18-حُسن شهرت و نام نیك بزرگترین سعادت هاست.

19-فقط عدالت است كه  می تواند عامل  خوشبختی شود.

20-خوشبخت ترین افراد كسی است كه فضیلت دیگران را قدر بداند و از خوشبختی دیگران نیز احساس مسرت كند.

 

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:37
دعا و زیارت

تاثیر نماز بر كارآمدی چرخش خون در مغز

نویسنده: دكتر عبدالله محمد نصرت(متخصص جراحی عمومی)
ترجمه: حمیدرضا غریب‌رضا

این مقاله، ترجمه ی خلاصه ی این تحقیق است که در نشریه الاعجاز العلمی منتشر شده است. نویسنده ی محترم اصل مقاله را در 60 صفحه نگاشته و در هفتمین همایش جهانی اعجاز علمی در امارات در تاریخ 4-1 صفر 1423(25-22 مارس 2004) ارایه نموده است.

دیده شده بسیاری از مسلمانان بزرگسال كه از زمان كودكی به اقامه‌ی نماز مشهور بوده اند، در سن پیری و با داشتن عمرهای بالا، تا حد زیادی از سلامت جسمانی و عقلی قابل قبولی برخوردارند.
این پژوهش، تلاش‌های علمی انجام شده را بررسی نموده، با تحلیل و بهره‌برداری از دست‌آورد‌های این تحقیقات، به دنبال رسیدن به هدف مقاله است. هدف این تحقیق، توجه دادن به حقیقتی مهم است: عبادت‌های اسلامی فواید جسمی روشنی برای بدن انسان دارد. این پژوهش به دنبال بیان تاثیرات مثبت حركات نماز در چرخش خون در مغز و مقارنه‌ی تاثیرات نماز با تاثیر جایگزین‌های آن در اثر انجام ورزش است به ویژه این كه انجام ورزش یكی از وسایل متعارف برای حفظ سلامتی بدن است، در این تحقیق به دست‌آورد پژوهش‌های انجام شده‌ی دیگر در گذشته، تكیه شده. بیشتر این تحقیقات برگرفته از تلاش‌های علمی اندیشمندان جهان غرب می‌باشد به همین دلیل هم می‌توان این پژوهش را، نامه‌ا‌ی سرگشاده‌ به جهان غرب دانست.
این پژوهش به بررسی فایده‌ی فرمان الهی به شروع نماز، در سن كودكی می‌پردازد. آغاز نماز در این سن، باعث می‌شود كودك، نماز را به خوبی به جا آورد و به انجام نماز به شكل صحیح، عادت كند. انجام صحیح حركات نماز، باعث پدید آمدن بیشترین تاثیرات مطلوب بر بدن خواهد شد.
با توجه به این كه مغز یكی از مهم‌ترین اعضای بدن به شمار می‌رود، وظیفه‌ی آن به میزان زیادی به جریان چرخش خون بستگی دارد. جریان چرخه‌ی خون، تغذیه كننده‌ی مغز می‌باشد. چرخه‌ی خون ویژگی‌هایی دارد كه همین ویژگی‌ها نشاط و پویایی مغز را تامین می‌كند. یكی از این ویژگی‌ها وجود چرخه‌ی ذخیره‌ای است كه در مواقع اضطراری و مورد نیاز، به كار می‌افتد.(1)
همچنین دارای نظامی خودكار برای تنظیم چرخه‌ی خون در مغز می‌باشد كه ثبات جریان خون به مغز را در شرایط گوناگون تضمین می‌كند.(2)
بر اساس تحلیل انجام شده در این پژوهش‌ها، مشخص شده كه گونه‌های مختلف ورزش به چرخه‌ی خون در مغز آسیب می‌رساند. به عكس نماز كه یكی از وظایف دینی اسلامی است، فواید بسیاری در این زمینه دارد. ورزش بدنی از این جهت كه خون را به شكل مستقیم از مغز سرقت می‌كند و برای تغذیه‌ی عضلات دیگر به كار می‌گیرد، به چرخه‌ی خون در مغز ضرر می‌زند. این تغذیه‌ی عضلانی به حساب تغذیه‌ی خونی مغز گذاشته می‌شود.(3)
همچنین در نتیجه‌ی سرعت گرفتن عملیات تنفسی در هنگام انجام ورزش، معدل دی‌اكسید‌كربن در خون، پایین می‌آید كه پیامد آن، آرام‌تر شدن جریان خون به سمت مغز است، زیرا نسبت دی‌اكسید‌كربن در خون یكی از مهمتر‌ین عوامل جریان خون به سمت مغز به شمار می‌آید.(4)
گزارش‌های علمی فراوانی وجود دارد كه حاكی بی‌هوشی ورزشكاران هنگام فعالیت ورزشی یا بلافاصله بعد از ورزش است، در حالی كه این بی‌هوشی‌ها هیچ گونه سابقه‌ی بیماری قلبی را به همراه نداشته. این گزارش‌ها نیز آسیب‌رسانی ورزش به فرآیند خون رسانی مغزی را تایید می‌كند.(5)
همچنین گزارش‌های گوناگون دیگری، بیانگر پایین آمدن نیروهای اعتدالی در بسیاری از ورزشكاران می‌باشد كه سرزنش بیشتری را نسبت به مساله‌ی ورزش برانگیخته است.(6)
اضافه بر این سكته‌های قلبی متعدد در هنگام ورزش - در ورزشكاران بیمار و ورزشكاران سالم- تایید‌گر نظریه‌ی آثار نامناسب برخی ورزش‌های خشن می‌باشد.(7)
از سوی دیگر به نظر می‌رسد، حركات نماز بر جریان خون در مغز، تاثیرات مثبت فراوانی داشته باشد. در هنگام سجده با متمایل شدن سر به سمت پایین، جریان خون به سمت مغز افزایش می‌یابد همچنین خم شدن بدن بر روی خود هنگام سجده، به جهت‌گیری خون از اطراف بدن به سمت اعضای درونی و مغز كمك می‌كند.(8) اضافه بر این،هنگام سجده و تمایل سر به سمت پایین، معدل دی‌اكسید‌كربن در خون به شكل فیزیولوژیک افزایش می‌یابد. این حالت در نتیجه‌ی فشار اعضای دستگاه گوارشی بر ریه پدید می‌آید. بالا رفتن نسبت دی‌اكسید‌كربن در خون باعث اضافه شدن جریان خون به سمت مغز خواهد شد.(9)
همچنین خم‌شدن مكرر سر به پایین در هنگام ركوع و سجود؛ سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن، كمك می‌كند از نظام خودكار توازن جریان خون به مغز، مراقبت بیشتری شود. مشهور این است كه این نظام خودكار اعتدالی، با افزایش سن، فرسوده می‌شود.(10)
نظام خودكار توازن جریان خون در مغز، در هنگام سجده، عكس‌العمل دو گانه‌ای از خود نشان می‌دهد: در ابتدای سجده‌ی، مانع جریان خون اضافه‌ به مغز می‌شود. این حالت باعث آمادگی مغز برای دریافت جریان بیشتر خون می‌شود. جلوگیری ابتدایی از جریان خون به مغز به جریان چرخش احتیاطی خون به مغز، این فرصت را می‌دهد تا برای فعالیت و عملكرد خود آماده شود. در مرحله‌ی بعد، به خون اضافه اجازه داده می‌شود به سمت مغز جریان پیدا كند و سرانجام در جایگاه‌های ذخیره خون توزیع شود. به این صورت، از این كاركرد مهم احتیاطی مراقبت می‌شود. كاركردی كه بنابر مشهور با افزایش سن و پیری، تضعیف می‌شود و چه بسا بی‌توجهی و عدم به كارگیری هم در این ضعیف شدن موثر باشد.(11)
این عكس‌العمل دوجانبه‌ی نظام خودكار چرخش خون در مغز، در هنگام سجده، ما را به سمت فهم بهتری از فایده‌ی انجام فرمان الهی در نماز هدایت می‌كند. از نظر فقهی حركات نماز باید به گونه‌ای با آرامش انجام شود كه از انجام این حركات مطمئن شویم. تنها در این صورت است كه فایده‌ی مطلوب حركات نماز نسبت به چرخش خون در مغز به دست می‌آید. با انجام آرام حركات نماز به هر یك از عكس‌العمل‌های چرخش خونی فرصت داده‌ایم تا متناسب با هر یك از حركات نماز، در مجرای صحیح خود قرار بگیرد.
بر اساس توضیحات بالا، روشن می‌شود كه نماز در اسلام، تاثیرات روشنی بر جریان خون در مغز دارد، از انجام وظیفه‌ی جایگاه‌های ذخیره‌ی خون در مغز و همچنین از نظام خودكار چرخش خون در مغز محافظت می‌نماید.
این تحقیق مدعی فهم علت وجوب حركات نماز در اسلام نیست. شاید رسیدن به چنین فهمی برای هیچ‌كس عملی نباشد ولی در عین حال تلاش دارد برخی تاثیرات ناشناخته‌ی نماز بر چرخش خون در مغز را ملموس نماید. بر اساس گفته‌های بالا، می‌توان نتیجه گرفت چند لحظه سجده در بارگاه الهی می‌تواند بسیاری از آثار مضر فعالیت‌های روزانه و ورزش را بر چرخش خون در مغز، از بین ببرد و از انواع تمرین های مختلف ورزشی بی نیاز سازد.
علی رغم بیان این فواید روشن، این تاثیر، تنها فایده‌ی جسمی نماز نیست، چه این كه اگر تمام فواید جسمی نماز را هم در نظر بگیریم، این فواید برترین فایده‌ی نماز نخواهد بود. در حقیقت فواید معنوی نماز را باید بزرگترین نوآوری این واجب الهی دانست.
در پایان لازم به تذكر است كه هدف این پژوهش، تشویق به ترک ورزش نیست؛ بلكه در دوره‌ا‌ی كه اشتیاق به پزشكی جایگزین و درمان‌های طبیعی در حال رشد است، نگا‌ه‌ها را به توجهی جدی‌تر به سوی اسلام و رسالت بزرگ آسمانی آن فرامی‌خواند، اسلامی كه تمامی فرمان‌هایش به مصلحت انسان است.

-------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت:
1.منبع شماره 7 و 23
2.منبع شماره 15و 18
3.منبع شماره 2 و 11 و 34
4.منبع شماره 4 و 5 و 10 و 16 و 21و 26 و 28
5.منبع شماره 1و 3 و 6 و 14 و 25 و 29 و 33
6.منبع شماره 17 و 22
7.منبع شماره 13و 20 و 31 و 32
8.منبع شماره 26 و 27 و 35 و 36
9.منبع شماره 19 و 24 و 30
10.منبع شماره 8 و 12 و 26
11.منبع شماره 9 و 26 و 37

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:35
دعا و زیارت

می دانیم كه اصل سجده بر زمین و آنچه از زمین می روید به غیر از خوردنی ها و پوشیدنی ها می باشد

جعلت لی الارض مسجدا وطهورا

اما چرا ما شیعیان بر مهر و مانند آن سجده می كنیم؟ آیا این كار به معنای بت پرستی نیست كه بر یك تكه گل سر به سجده می گذاریم؟

1.توجه داشته باشیم كه مسجودله و مسجود علیه دو تا هستند مسجود له یعنی كسی كه به خاطر او سجده می كنیم و مسجود علیه ما آن چیزی است كه پیشنانی را به علامت سجده برآن می گذاریم

مسجود له ما قطعا خداوند است و این برمی گردد به نیت و انگیزه ما از سجده كردن

اما مسجود علیه زمین و آنچه از زمین می روید به غیراز خوردنی ها و پوشیدنی ها كه مظهر دنیا پرستی است .

اما چرا از میان این ها از مهر استفاده می كنیم؟

تاریخچه مهر برمی گردد به تربت كربلا ، زمانی كه  خون حضرت سید الشهدا در آن سرزمین برزمین ریخت 

از این جهت كه نماز و سجده نهایت عبادت است و اظهار عبودیت و بندگی است ، چون حضرت در نهایت عبودیت و دستور فرمان خداوند خون پاكش در زمین كربلا ریخته شد ، این خاك مظهر  و نمایشگاه عبودیت به حساب می آید ، در این خاك نهایت عبودیت به خداوند تبارك و تعالی و عشق بازی و جان بازی در راه معبود به معرض نمایش قرار گرفت بنابراین این خاك از هر خاكی سزاوار تر است كه برآن سجده شود

درروایات داریم كه اهل بیت علیهم السلام بعد از شهادت امام حسین علیه السلام بقچه ای داشتند كه درآن تربت كربلا قرار داشت هنگام نماز آن را بازكرده و بر آن سجده می كردند كم كم به دوران مارسید كه حمل آن خاك سخت بود آنرا درقالب مهرساختند به گونه ای كه بتوانیم آن را باخود حمل كرده و برآن سجده كنیم. 

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:33
دعا و زیارت

در فضای مجازی خانه خدا قدم

زنید!

 

مدینه

 

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ

نخستین خانه‏اى که براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکّه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است.(آل عمران/96)

برای آنان که دیریست آرزوی سفر به خانه خدا در دلشان خانه کرده و این آرزوی دیرینه شان تا به امروز رنگ تحقق نپذیرفته.

برای آنان که شوق طواف خانه خدا وجودشان را سخت مشتعل و بی قرار ساخته.

برای آنان که با شنیدن نام نامیرای محمد صلی الله علیه و آله وسلم کبوتر دلشان تا اوج گنبد خضراء بال می کشد.

برای آنان که غروب لحظه لحظه های عمرشان را دیده اند اما غروب دلتنگی های مدینه را هرگز ندیده اند.

برای آنان که هر گاه به درگاه ربوبی اش سجده می برند ورد مدامشان و ذکر نمازشان این است که :

"اللهم الرزقنا حجَّ بیتک و زیارةَ قبرَ نبیّکَ"

باری اگر پاره ای اسباب مادی و دل مشغله های زندگی فعلا شما را از این فیض همیشه جاری محروم ساخته؛ باکی نیست؛ با ما همراه شوید؛ دست دلتان را به ما بسپارید تا با هم به آرامی در جای جای خانه خدا قدم زنیم. آنگاه آهنگ زیارت بارگاه پیامبر آب و آیینه ، رسول عشق و امید کرده خدا را در آیینه و جود او به تماشا بنشینیم.

با کمک تصاویر سه بعدی زیر فاصله های زمینی را برای همیشه بردارید و خود را در فضای مجازی خانه خدا و مسجد نبوی حاضر ببینید.

 

مدینه منوره1

مکه مکرمه1

مدینه منوره2

مکه مکرمه2

مدینه منوره3

مکه مکرمه3

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:28
دعا و زیارت

الیس الصبح بقریب



آخر الزمان

آیا ظهور نزدیک است؟

 

چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان         دل از انتظار خونین دهن از امید خندان

بنا بر نص صریح قرآن کریم، هنگامی که حضرت موسی(علیه السلام) بر آن شد که برای ملاقات و مناجات با پروردگار خویش آهنگ کوه طور نماید، قوم خویش(بنی اسراییل ) را فراخواند و آنان را وعده کرد که تا پایان سی روز آینده به سوی ایشان باز خواهد گشت و آنگاه که خداوند متعال ده روز دیگر بر آن سی روز افزود عده ای از بنی اسرائیل گفتند موسی (علیه السلام) خلف وعده کرده و این مسأله زمینه ساز فتنه سامری و گوساله پرستی قوم یهود گردید. (الأعراف/142)

با توجه به پیامها و عبرتهای موجود در آیه یاد شده باید گفت یکی از آفتها و آسیبهایی که می تواند به منزله یک تهدید برای نهضت انسان ساز و امید آفرین مهدویت به شمار رود مسأله "توقیت" یا تعیین وقت واقعه ظهور است.

 

به فراست می توان دریافت که مسأله "توقیت" اساسا بر خلاف فلسفه و مفهوم واقعی انتظار فرج است و ای بسا منتظران را سرخورده، دلسرد و ناامید سازد و یا اینکه در اصل اعتقاد ایشان به پدیده ظهور خدشه وارد آورد. چه آنکه وقتی گفته می شود ظهور در فلان زمان مشخص حتما واقع خواهد شد ولی در زمان وعده شده ظهور تحقق نپذیرد آنگاه فرد منتظر افزون بر اینکه ممکن است ایمان خویش را نسبت به اصل ظهور منجی از دست دهد سرشکسته، مأیوس و ناامید نیز خواهد شد. از سوی دیگر چنانچه گفته شود ظهور تا فلان زمان خاص به وقوع نخواهد پیوست آنگاه فرد منتظر به خیال اینکه هنوز تا زمان ظهور فرصت کافی در اختیار دارد تلاش خویش را برای دستیابی به آمادگی لازم برای واقعه ظهور فروخواهد گذاشت.

 این روزها در برخی از محافل دینی به نقل از مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی بهجت، (دامت برکاته) گفته می شود که ایشان در قبال سوالی مبنی بر بشارتهایی درباره ظهور فرموده اند که ظهور نزدیک است؛ آنقدر نزدیک که حتی افراد سالخورده نیز می توانند به درک واقعه ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امیدوار باشند.

بدینسان می توان گفت کارکرد حقیقی انتظار در عصر غیبت در گرو عدم تعیین وقت خاص برای واقعه ظهور می باشد.

از همین روست که در کثیری از روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام، ادعای تعیین وقت ظهور برابر با "کذب" خوانده شده و شیعیان مأمور به تکذیب این مدعیان گردیده اند. چنانکه در توقیع مبارک امام زمان علیه السلام به "اسحاق بن یعقوب" آمده است:

 "... و اما ظهور الفرج فإنه إلی الله تعالی ذکره و کذب الوقّاتون"(3)

 (و اما آشکار شدن فرج وابسته به اراده حق تعالی است و وقت گزاران دروغزنانی بیش نیستند)

البته نهی از "توقیت" نباید منجر به این شود که شیعیان و منتظران، امر ظهور را پدیده ای دور از دسترس و مستقل از اراده خویش،که در آینده ای محتمل و نامعلوم به وقوع خواهد پیوست، بیانگارند. بلکه  باید با حفظ روحیه نشاط و امید، همواره ظهور را در چند قدمی خویش ببینند و این همان چیزی است که در برخی مجامع روایی و پاره ای از متون دینی بدان تصریح شده است چنانکه در دعای "عهد" آمده است:

"... اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا"(4)

(پروردگارا! با حضور ولی خود اندوه را از دلهای این امت بزدای ودر ظهور وی شتاب کن (هرچند) دیگران ظهور حضرتش را دور می انگارند و لی ما ان را نزدیک می بینیم)

 

بنا بر آنچه گذشت گفتنی است این روزها در برخی از محافل دینی به نقل از مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی بهجت، (دامت برکاته) گفته می شود که ایشان در قبال سوالی مبنی بر بشارتهایی درباره ظهور فرموده اند که ظهور نزدیک است؛ آنقدر نزدیک که حتی افراد سالخورده نیز می توانند به درک واقعه ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امیدوار باشند. (این نقل قول را از زبان آیت الله ناصری از اینجا بشنوید).

راقم این سطور از یک سو در امین و ثقه بودن این علمای فرزانه ذره ای تردید ندارد. از سویی دیگر ظاهر این سخن ممکن است با پاره ای از احادیث منقول از اهل بیت علیهم السلام(روایتهایی که با عنوان "توقیت" شهرت یافته‌اند(5)) سازگار نیفتد بنابراین دیدگاه معقول و روی آورد منطقی در قبال مساله یاد شده چیست؟

 

به عقیده ما نمی توان و نباید از سر شتابزدگی و با اخذ موضع عجولانه، شأن و منزلت برخی از سرمایه ها و ذخیره های علمی و معنوی این کشور را زیر سوال برده آنها را در عداد وقت گزاران امر ظهور و مصادیقی برای این گونه روایتها به شمار آورد بلکه می بایست آنجا که سخنی چنین تامل برانگیز( آنهم به نقل از عالمی فرهیخته و دانشمند که خود بیش و پیش از ما بر اینگونه روایات اطلاع و اشراف کامل دارد) مطرح می شود تمام سعی و دقت خویش را در فهم صحیح مراد و مقصود گوینده به کار بندیم.

به فراست می توان دریافت که مسأله "توقیت" اساسا بر خلاف فلسفه و مفهوم واقعی انتظار فرج است و ای بسا منتظران را سرخورده، دلسرد و ناامید سازد و یا اینکه در اصل اعتقاد ایشان به پدیده ظهور خدشه وارد آورد.

و اما رهیافت معقول و پاسخ به سوال مزبور در گرو تقدیم چند مقدمه است:

یکم:

 همانگونه که غیبت بر دو گونه است: غبیت صغری و غیبت کبری؛ ظهور نیز بر دو گونه است: ظهور اصغر و ظهور اکبر.

منظور از ظهور اکبر همان فرج حقیقی و تحقق حکومت عدالت محور آخرین حجت خدا در دوران آخر الزمان است اما مراد از ظهور اصغر، تحقق پاره ای از نشانه های آخر الزمان نظیر رویدادهای اجتماعی همانند قیامها و جنگها، وبرخی حوادث طبیعی همچون زلزله، سیلابها، خسوف و کسوف غیر عادی، و نیز برخی نشانه های خاص می باشد که در برخی کتب مانند کتاب"عصر ظهور" تألیف عالم فرزانه آیت الله کوران به تفصیل تبیین و بررسی شده است.

دوم:

وقوع برخی از نشانه های یاد شده حتمی است بدین معنا که تا این نشانه ها تحقق نپذیرد ظهور واقع نخواهد شد. برخی نشانه ها نیز محتمل الوقوعند.

سوم:

هر یک از نشانه های یاد شده به تنهایی در حکم معدّات (6) و به منزله علت ناقصه (7) برای تحقق ظهور اکبر انگاشته می شوند اما اراده و فعل انسانها به عنوان جزء اخیر علت تامه (8)در تحقق ظهور اکبر نقشی سرنوشت ساز و تعیین کننده دارد لذا در شماری از روایات، یکی از وظایف خطیر منتظران در عصر غیبت دعا و استغاثه به محضر ربوبی به منظور تعجیل در امر فرج معرفی شده است؛ و حضرت حجت علیه السلام خود راز گشایش این مسأله را به ما آموخته اند آنجا که درتوقیع صادر شده از ناحیه حضرتش می فرمایند:

"... و اکثرو الدعا لتعجیل الفرج فإن ذلک فرجکم" (9)

(... تا می توانید برای تعجیل در فرج دعا کنید چرا که فرج شما همان است.)

 

نتیجه گیری:

قدر مسلم پاره ای از نشانه های ظهور در عصر حاضر تحقق یافته است. ظهور این نشانه ها(ظهور اصغر) نوید بخش قریب الوقوع بودن ظهور اکبر است لکن اراده و فعل آدمیان می تواند در کنار سایر اسباب، موجب تسریع و یا تاخیر آن گردد.

 

پایان بخش نوشتار حاضر تذکار این نکته است که:

توقیت یاد شده از ناحیه علمای اعلام آن توقیت معهود در روایات نیست چرا که آن توقیت، تعیین زمان خاص الخاص و وقت دقیق برای امر ظهور است و این نحوه توقیت از کلام این بزرگان استنباط نمی شود.

 

چهارشنبه 11/6/1388 - 13:9
دعا و زیارت

عکس: یک زن؛ امام جمعه مسجد آکسفورد انگلیس!

 

 
24402_356.jpgالعربیه: تعدادی از نمازگزاران زن ومرد در شهر اکسفورد بریتانیا ،نماز جمعه روز گذشت را به امامت یک زن که استاد دانشگاه در آمریکا می باشد اقامه کردند ، برگزارکنندگان مراسم نماز با انتشار گزارشی روز شنبه 18-10-2008 این خبر را اعلام داشتند.

خانم امینة ودود، که 30 پیش به دین اسلام گرویده است ، به پیشنمازی حدود 15 زن ومرد را در مصلای مركز"اكسفوردشیر ماسونیك" ایستاد .

امینة ودود طی مصاحبه ای با "گاردیان" در شماره چاپ روز شنبه این روزنامه گفته است "چیزی در قرآن ویا حدیث وجود ندارد که مانع انجام این کار باشد ، وحضرت محمد - صلى الله علیه وسلم – این امر را شخصا تجویز کرده است ،بطوری که یک زن را برای امامت جمعی از زنان ومردان تعیین کرده بودند ".

وی افزود "این مساله یک نمایش نیست بلکه به سادگی تمام باید گفت که یک حقیقت است ، این بخشی از عادات ورسوم تتطبیق یافته در اسلام است ، اسلام نمرده است، ومهم آن است که زنان (مسلمان) بریتانیایی مسئولیت را بردوش بگیرند وامکان برگزاری نماز به امامت زنان فراهم شود ".

خانم امینة ودود -56 ساله – که استاد دانشگاه "كامنولث" در ایالت ویرجینیای ایالات متحدة آمریکاست ،هنگامی که پیشتر در سال 2005 برای اولین بار به امامت نمازگزاران در نیویورك ایستاد ،تهدید به قتل شده بود .

شایان ذکر است که فقط تعداد کمی از زنان در نماز روز جمعه گذشته در اکسفورد شرکت داشتند ،پیش از نماز مراسم سخنرانی دو ساعته ای درباره اسلام و زن برگزار شد که توسط مرکز پژوهش های اسلامی اکسفورد تنظیم شده بود
چهارشنبه 11/6/1388 - 13:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته