• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1392
تعداد نظرات : 762
زمان آخرین مطلب : 4078روز قبل
دعا و زیارت

(لبخند زیبای خدا)
زنی با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم وارد خواروبار فروشی محله شد كه نسبتا شلوغ بود و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
جان هاوس، صاحب همان خواربار فروشی با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست كه او از مغازه بیرون رود !
زن نیازمند در حالی که اصرار میکرد گفت آقا شما را به خدا ، به محض این که بتوانم پولتان را می آورم . جان گفت نسیه نمی دهد.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را میشنید به مغازه دار گفت :
ببین خانم چه می خواهد، خرید این خانم با من !
خواربار فروش با تمسخرگفت
: لازم نیست، به حساب خودم. لیست خریدت کو ؟
لوئیز یا همان زن نیازمند گفت
: اینجاست !
خواربار فروش با صدایی كنایه دار اضافه كرد: لیست را بگذار روی ترازو. به اندازه وزنش، هر چه خواستی ببر.
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی در ‏آورد، و چیزی رویش نوشت و ‏‏آن را روی کفه ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت!!
خواروبار فروش باورش نشد. مشتری از سر رضایت خندید.
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی ترازو کرد. کفه ی ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند !
در این وقت خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته شده است !
کاغذ، لیست خرید نبود، بلكه دعای زن بود که نوشته بود :
ای خدای عزیزم، تو از نیاز من با خبری، خودت آن را بر آورده ساز !
مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئیز داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد، لوئیز خداحافظی کرد و رفت.

دهنده بی منت، فقط الله است و بس !

شنبه 14/6/1388 - 13:50
دعا و زیارت

ای ابوذر

خدا را ان گونه ای عبادت کن که انگار او را میبینی

اگر  تو او را نمی بینی اما او تو را می بیند

(بیایید ما نیز واقعا به خدا ایمان بیاوریم چرا که این سفارش نبوی برای این بوده که روزی ما نیز از آن درس بگیریم)

شنبه 14/6/1388 - 13:49
دعا و زیارت

می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند .
او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .
او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت به دنبال بی پولی ، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند .
اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه میگذشت ، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت . او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد . مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد.
مرد زارع به محلی که سنگ را پیدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهای الماسی است که برای درخشیدن نیاز به تراش و صیقل داشتند.
مرد زارع پیشین بدون آنکه زیر پای خود را نگاه کند ، برای کشف الماس تمام افریقا را زیر پا گذاشته بود ، حال آنکه در معدنی از الماس زندگی می کرد
!


در وجود هر یک از ما معدنی از الماس وجود دارد که نیاز به صیقل دارد ؛ معمولا آنچه که می خواهیم ، هر آنچه آرزوی رسیدن به آن را داریم و بالاخره تحقق همه ی آرزوهایمان در اطرافمان قرار دارد ، اما افسوس که متوجه ی آن نمی شویم .
در حالی که می بایست آستین ها را بالا زد و با برنامه ریزی و تلاش و کوشش صحیح الماس وجودی مان را جلا ببخشیم.

شنبه 14/6/1388 - 13:47
دعا و زیارت

بنام خداوند متعال

با عرض سلام

با صلوات به محضر پیامبر اکرم و ختم رسل ،حضرت محمد مصطفی و اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و با کسب اجازه از آن بزرگواران بحث خویش را متبرک مینمایم به ذکر و یاد رسول مکرم اسلام . باشد که با  کسب معرفت از محضرش با عمل به سمت و سوی نبوی گام برداریم .

 

به نظر شما بهترین اسمها کدامند؟

جابر بن عبدالله انصاری میگوید:

به پیمبر خدا عرض کردم : در شان علی بن ابی طالب چه میفرمائید؟

فرمود : او جان من است

عرض کردم : در شان حسن و حسین چه میفرمائید؟

فرمود : آن دو روح منند و فاطمه مادر ایشان دختر من است . هر که او را غمگین کند مرا غمگین کرده و هر که او را شاد کند مرا شاد گردانیده است .

و خدا را شاهد میگیرم من در جنگم با هر کس که با ایشان در جنگ است و در صلحم با هر که با ایشان در صلح است .

ای جابر هرگاه خواستی دعا کنی و مستجاب گردد خدا را به اسم های ایشان بخوان زیرا که اسم های ایشان نزد خداوند محبوبترین اسم هاست

 

( بحارالانوار / ج 94 /ص 21 )

 

نگاه خائنانه !!

 

شخصی به پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و اله ) عرض کرد : فلانی به ناموس همسایه خائنانه نگاه میکند و اگر امکان آن را داشته باشد از اعمال خلاف عنف نیز پروا ندارد .

رسول خدا ( صلی الله علیه و اله ) از این قضیه برآشفت و فرمود : او را نزد من بیاورید .

 

شخص دیگری گفت: او از پیروان شما میباشد و از کسانی است که به ولایت شما و ولایت علی ( علیه السلام) معتقد است و از دشمنان شما بیزار است.

 

پیمبر اکرم فرمودند: نگو او از پیروان شماست . زیرا که این سخن دروغ است . چون پیروان ما کسانی هستند که پیرو ما بوده و عملشان همانند عمل ما باشد.

ولی آنچه درباره این مرد گفتی از اعمال و کردار ما نیست .

((بحارالانوار / ج 68 / ص 155))

اطاعت از شوهر

مردی از انصار قصد مسافرت داشت . به همسرش گفت تا من برنگشته ام تو نباید از خانه بیرون بیایی .

 

پس از مسافرت شوهر  ، زن فهمید پدرش مریض است .

 

شخصی را نزد پیامبر فرستاد و گفت شوهرم به سفر رفته و به من امر کرده که از خانه بیرون نیایم . پدرم مریض است اجازه بفرمایید من به عیادتش بروم .

 

پیامبر فرمود : در خانه بنشین و از شوهرت اطاعت کن .

 

چند روزی گذشت . زن فهمید که حال پدرش رو به وخامت است . لذا کسی را به محضر پیامبر فرستاد تا از او اجازه بگیرد .

پیامبر فرمود : در خانه بنشین و از شوهرت اطاعت کن .

 

پس از چند روز متوجه شد که پدرش از دنیا رفته است . باز کسی را به محضر پیامبر فرستاد تا برای شرکت در مراسم تشییع پدر اجازه بگیرد .

 

پیامبر فرمود : در خانه بمان و از شوهرت اطاعت کن .

 

پدرش را دفن کردند . پیامبر کسی را به سوی ان زن فرستاد و فرمود :

به او بگوئید به خاطر اطاعت تو از همسرت ، خداوند گناهان تو و پدرت را آمرزید

((( بحارالانوار ، ج 22 ، ص 145  )))

 

 

پنج سفارش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله )

 

مردی به نام ابو عیوب انصاری به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) رسید و عرض کرد :یا رسول الله ! به من وصیتی فرما که کوتاه و مختصر باشد تا آن را به خاطر سپرده و عمل نمایم .

 

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) فرمودند :

 

پنج چیز را به تو سفارش میکنم :

1- از آنچه بدست مردم است نا امید نباش !چه اینکه ، براستی آن عین بی نیازی است .

 

2- از طمع پرهیز کن زیرا که طمع فقر حاضر است .

 

3- نمازت را چنان بخوان که گویی آخرین نماز توست . و زنده نخواهی ماند تا نماز بعدی را بخوانی .

 

4- بپرهیز از کاری که بعدا به ناچار از آن پوزش طلبی.

 

5- برای برادرت همان چیزی دوست بدار که برای خود دوست داری .

 

(((( بحارالانوار ، ج 74 ، ص 168 ))))

شنبه 14/6/1388 - 13:45
دعا و زیارت

سوال : چرا باخدایمان با زبانی غیر از زبان مادریمان صحبت کنیم ؟

پاسخ: پرستش و ستایش خداوند لازم نیست به زبان عربی باشد، بلكه هر كس با هر زبانی می‏تواند با خدا راز و نیاز كند و او را بپرستد؛ بلی نماز باید به عربی خوانده شود، زیرا :
1)
در مفهوم پرستش نوعی تعبّد و تسلیم وجود دارد.
هم چنین عبادت خداوند، تعبّد و تسلیم در مقابل فرمان او است و طبیعی است كه زمانی تعبد و تسلیم خواهد بود كه آن چه او از انسان خاسته است، انسان آن را انجام دهد.
خداوند از طریق پیامبرش این صورت نماز را با همین كلمات مشخص و معیّن خواسته است، پس انسان مسلمان كه تسلیم حقیقت و خداوند است، گوش به فرمان او داشته و به همین نحو به جا می‏آورد
2)
 كلمات و جملاتی كه انسان در نماز می‏خواند، دارای بار معنایی عمیقی است كه برخی از آن‏ها نمی‏توانند معادل یا ترجمه‏ای به زبان دیگر داشته باشند، مانند كلمه اللَّه كه از طریق این عبارات، انسان با عبارات عمیق با خداوند رابطه برقرار می‏كند. . بدیهی است كه اگر هر گروه و اهل هر منطقه‏ای به زبان خود بخواهند نماز بخوانند، هماهنگی و یكنواختی كه الآن مشاهده می‏شود، میسور نبوده و هر كسی یا گروهی با ترجمه‏ای كه از آن ارائه می‏دهد، موجب پراكندگی بسیار و حتی اشتباهات و دخل و تصرّف‏های بی شمار و بی جا می‏شود، همانند بسیاری از چیزهایی كه انسان‏ها در آن دست برده و دخل و تصرّف نموده‏اند. برای فهم بیشتر می‏توان به سرالصلوة امام خمینی و تفاسیر عرفانی كه از آن‏ها اراه شده مراجعه نمود.

شنبه 14/6/1388 - 13:43
دعا و زیارت
محمد تقى جعفرى‏ تا بحال ابعاد گوناگون شخصیت على بن ابی طالب (ع) از دیدگاه و بیانات خود آن حضرت بطور مستقل مورد بحث قرار نگرفته است، هر چند كه این مسئله، بسیار مهم و فوق العاده آموزنده است. امام (ع) در نهج البلاغه، بیش از صد مورد در باره خود سخنانى ابراز فرموده است. آن سخنان را این جانب جمع كرده‏ام. اما این كار براى چه بوده و در آن چه مقصودى داشته‏ام مى‏خواستم نشان دهم انسانى كه در مسیر كمال قرار مى‏گیرد، گفتارش مانند كردارش، وقتى از مشخصات و خصوصیات محیطى، عوامل شخصى و اجتماعى آن تجرید شود، بصورت قانون در مى‏آید. بدین معنى كه اگر على (ع) در این كتاب بزرگ، جمله‏اى را در باره خود بیان فرموده است، در حقیقت با این سخن نمى‏خواهد وصفى شخصى را بیان كند، چنانكه فرزند نازنین على (ع) با قیام تاریخساز خود نخواسته است كه یك كار یا حادثه و رویداد شخصى را بیان كند. بلكه مقصود آن بوده است كه بگوید: مسیر كمال چنین است و قانونش چنین. یكى از بزرگان مى‏گوید: چنان زندگى كن كه اگر گفتار و كردار و حتى تموّجات اندیشه‏ات تجسم عینى پیدا كند و خصوصیات آن جسم را از آن كسر كنند، بصورت قانون كلى در آید. ما در جملات على (ع) قوانین انسانى را مى‏خوانیم. هنگامى كه مى‏گوید: ما لبّست على نفسى و لا لبّس علىّ‏من بر خودم امر را مشتبه نساختم و كسى دیگر نتوانسته مرا بفریبد و امر را بر من مشتبه بسازد. یعنى قانون اینست كه اگر كسى مى‏خواهد در مسیر حیات معقولش-  نه حیات طبیعى محض-  فریب نخورد، باید اول خود را فریب ندهد. این قانون كلى است و كلیّت دارد. منتهى در «ما لبّست»، «انا» ضمیر شخصى است، یعنى من این كار را نكرده‏ام و این «نكرده‏ام» را و این اخبار را مى‏توان مبدّل به انشاء كرد و گفت كه: اى انسان در گذرگاه قرون و اعصار، اگر مى‏خواهى از حیات طبیعى محض گام به حیات معقول بگذارى، نكند خود را بفریبى و به دیگران اجازه دهى كه به منطقه ممنوع الورود جان تو وارد شوند و ترا بفریبند. این قانون است، این بیان یك حال روانى شخصى نیست. پیش از این كه نمونه‏اى از این جملات را كه على (ع) در باره خود بیان فرموده بیاوریم، چند اصل بسیار مهم را باید طرح كنیم. اصل یكم «من چنینم» جمله‏اى است بسیار دشوار، چنانكه «من هستم» گفتنش دشوار است. اما «من چنینم» دشوارتر است، خیلى تجرید مى‏خواهد خیلى رشد مى‏خواهد كه بگوید «من این هستم». بر نهادن خویشتن رویاروى خود، بدون تاثّر از تمایلات و بدون تاثّر از هواها و تموّجات خود طبیعى، كارى است دشوار. آنان كه توانسته‏اند بر انسان شناسى قاموس بشرى چیزى بیفزایند كسانى هستند كه واقعا توانسته‏اند خود را بر نهند. براى شناخت اراده واقعى، یك برنهادن فوق العاده عالى مورد نیاز است، و الّا از رفتار شناسى و از نمودهاى عینى رفتار آدمیان چكار مى‏آید كه بتواند حقیقت اراده، انگیزه‏ها و علل و این بار الكتریكى بسیار دقیق و قوى را معنا كند. این كار، برنهادن مى‏خواهد. به تجرید والایى احتیاج دارد. روان شناسى حرفه‏اى به ما چیزهاى فراوانى مى‏آموزد و ما حق آن را پاس مى‏داریم، اما كسانى كه توانسته‏اند براى انسانها واقعیتى را مطرح كنند كه آن واقعیت، هم بتواند «آن چنان كه هستندشان» را بگوید و هم «آن چنان كه بایستشان» را توضیح بدهد، اینها در سطح خیلى بالایى هستند و على (ع) در بالاترین نقطه آن سطح است. بیان فرزند ابى طالب در باره «من» چنان‏ است كه گویى یك موجود عینى معین را با تمام اشراف و مالكیت بیان مى‏كند، نه یك پدیده و نمود زود گذر روانى را. چه بسا به نظر بیاید، یعنى چه كه یك انسان بگوید: «ما شككت فى الحقّ مذ ارینه». یعنى من از وقتى كه حق بر من ارائه شده است، در آن تردیدى نكرده‏ام. این جمله عظمتى دارد، به عظمت جهان هستى شك نكرده‏ام خواهید فرمود خیلى‏ها با یقین و قطع از دنیا مى‏روند، عمرشان در یقین ودگم و قطع غوطه‏ور است، بله غوطه‏ور است در یقین‏هاى ابتدایى و یقین‏هاى عبور نكرده از پلها و فراز و نشیب تردیدها و شكها. اما كیست كه هشیار باشد بر هستى و بر خود بتواند بگوید: من اصلا شك نكرده‏ام. استدعا مى‏كنم بعد از ورق زدن اوراق تاریخ فكرى دانشمندان شرق و غرب در این جمله دقت بفرمایید، نه در گوشه‏اى از خانه كه نهج البلاغه‏اى را باز كرده‏اید و مى‏گوئید: ما شككت فى الحقّ مذ أرینه... فى، جار-  حق، مجرور-  مذ أرینه...، نه. حقیقت این سخن را با این شوخى‏ها نمى‏توان یافت، بلكه اول باید با دقت تمام مطالعه شود كه در افكار بشرى چه گذشته است و كیست آنكه از توفان شك و تردید در امان باشد. و این كه فرزند ابى طالب (ع) با صراحت مى‏گوید: ما شككت فى الحقّ مذ أرینه... چه ادعایى است. اصل دوم مگر ما نباید از «من» گفتن احتراز كنیم مگر «من» گفتن دلیل خامى نیست بلى، درست است. اما اینجا اصل دیگرى مطرح است. فهرست آن اصل این است: امروز احتمال مى‏دهید در كره خاكى ما یك نفر بگوید كه مردم، من كار بزرگى كرده‏ام و امتیازى به دست آورده‏ام و نفس كشیده‏ام نفس كشیدن لازمه زیست آدمى است. زندگى آدمى و جاندار، بر پایه تنفس از هواست. انسان رشد یافته و انسانى كه رو به بالا قرار گرفته است، تنفسش «ما شككت فى الحقّ مذ أرینه» است، و براى او این سخن بیان تنفس است. امروز ما اینجا نشسته‏ایم. ما از روشنایى بهره مى‏بریم. و گفتن این حقیقت به خود بالیدن و امتیاز گویى نیست. این مباهات و فخر فروشى نیست. چنین سخنى براى استعدادى كه در تكاپوى كمال قرار گرفته است گزاف گویى نیست. این كه «إنّى لعلى جادّة الحقّ»: من بر جادّه حق حركت‏ مى‏كنم، یعنى نفس مى‏كشم یعنى چون هوا بسیار سرد است، من لباس ضخیم پوشیده‏ام، من تشنه بودم، آب آشامیدم. بیان آشامیدن آب، بیان امتیازى خارج از موجودیت نیست زیرا كه این همان موجودیتى است كه هست. به همین جهت اگر این بیان كننده اسرار وجود، تمام عظمتهاى هستى را بیان مى‏فرمود، در باره او تردیدى نداشتیم، زیرا تنفس در مسیر كمال همین است، ابراز واقعیّت است. «ما لبّست على نفسى...» بیان یك واقعیت و حقیقت است. این اصل دوم كه عرض كردم، اولاد آدم را از دو بیمارى سرنگون كننده مى‏تواند نجات بدهد: بیمارى خود بزرگ بینى و بیمارى خود كوچك بینى و احساس حقارت وقتى كه من این قله مرتفع را رفته‏ام، و من چنانم كه رفتن به این قله مرتفع بر من اضافى نیست. آنچه كه دیروز براى یك انسان در نقطه «الف» امتیاز اضافى جلوه مى‏كرد، امروز كه در مسیر كمال قرار گرفته است امتیاز «بایستى» نیست، زیرا كه چنان «هست». اما سخن على (ع) به قدر فهم‏ها بود: آنچه مى‏گویم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست‏ این جملات را به كى مى‏گفت: آیا شنوندگان این جملات چه كسانى بودند جز عده‏اى معدود و انگشت شمار مانند مالك اشتر، ابو ذر غفارى، حجر بن عدى، رشید حجرى، عمار بن یاسر و چه بسا اویس قرنى. شاید جامعه‏اى كه ما مى‏شناسیم تحمل «ما شككت فى الحق مذ أرینه...» را نداشت. جامعه‏شناسى آن دوران، خوب براى ما توضیح مى‏دهد كه این جملات براى آنها قابل هضم بوده است یا نبوده است. من گمان نمى‏كنم این حرف‏ها براى به استثناى آن عده انسانهاى انگشت شمار، براى دیگران قابل فهم بوده باشد. آنها هم كه مدت زیادى با زندگى حضرت على (ع) در تماس بوده‏اند، مدتهاى محدودى بوده‏اند، پس آنچه از رسالت خود در دل داشته ناگفته مانده و نتوانسته است ابراز كند. همه آنچه را كه ما بین خود و خدایش و ما بین خود و خودش داشته است كسى نشنیده است. مطلب على (ع) باید بسیار بیش از این باشد كه در این صد جمله یا دویست یا صد و بیست جمله در نهج البلاغه دیده مى‏شود. اصل سوم جمله‏اى را به عنوان اصل سوم در باره شناخت نهج البلاغه اضافه كنم. وقتى كه على (ع) مى‏گوید: «تكلیفى كه من انجام مى‏دهم ما فوق سوداگرى‏ها و ما فوق ترس از كیفرهاست». باید آن اصل اول، پذیرفته بشود كه در درون این مرد بیگانه از زمان خود و آشناى همه قرون و اعصار، یك مطلقى بوجود آمده كه عرض كردم. این جملات شاید كاشف آن باشد كه «علىّ میزان الاعمال و مسوس فى ذات اللَّه تنمره فى ذات اللَّه». این كلمه، كلمه‏اى است كه در دوران این شخص حقیقى بوجود آمده، چنان كه قابل میعان و انعطاف انگیزه‏هاى زود گذر نبوده است. «انا اریدكم للّه و أنتم تریدونى لانفسكم». على (ع) مى‏فرماید: من شما را براى او (خدا) مى‏خواهم و شما مرا براى خود مى‏خواهید. شما از من، مقام و ثروت مى‏خواهید. شما بردگان قدرت، از من قدرت مى‏خواهید. من چه مى‏گویم و شما چه مى‏گویید. من در شما چه مى‏بینم و شما در من چه مى‏بینید. مرا مانند سایر جبّاران روزگار خیال كرده‏اید. مرا مانند سایر قدرت پرستان، برده قدرت و مملوك قدرت تلقى كرده‏اید. به من مى‏گویید دورت را مى‏گیریم به شرط این كه به ما مقام بدهى، به ما زمین و ثروت بدهى، در حالى كه من شما را براى خدا مى‏خواهم. خواسته من و هدف شما متفاوت و متضادند. این بالا نمى‏آید و نمى‏خواهد بیاید بالا و آن هم نمى‏تواند پایین بیاید. این سه اصل را به طور خلاصه عرض كردم. چند جمله از نهج البلاغه در باره امام (ع) نقل مى‏كنیم. این جملات چنان هستند كه ما آنها را قانون تلقى مى‏كنیم، نه به عنوان بیان خصوصیات شخصى یك روح و یك روان، بلكه به دلیل این كه وقتى آنها را درست تحلیل مى‏كنیم، بصورت یك قانون درمى‏آید: اما و الّذى فلق الحبّة و برء النّسمة... من قانون كلى را بیان مى‏كنم كه این قانون بیان دردها و درمانهاى بشرى است. سوگند به آن خدایى كه دانه را شكافت و ارواح انسانها را آفرید، اگر عده‏اى آماده نبودند براى كمك، و این كه خدا از دانایان و خردمندان و از علماء تعهد نگرفته بود كه ننشینند و قبول نكنند پرخورى ستمكاران و گرسنگى مظلومان را، من افسار شتراین زمامدارى را بر گردنش مى‏انداختم و آخرش را با همان پیاله‏اى سیراب مى‏كردم كه اولش را. اجازه بدهید توضیح دهم كه این جمله چطور بصورت قانون در مى‏آید. وقتى كه دقت بكنید حیات معقول یك انسان نمى‏تواند این طور طرح بشود كه من بى‏اعتنا به انسانهاى تشنه جامعه‏ام از نظر معرفت، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حقوق، را هم را گرفته باشم و در راه عرفان بسوى بالا بروم و در راه حیات معقول حركت كنم و كارى هم با دیگرى نداشته باشم، این هرگز امكان‏پذیر نیست. این كدام قانون است امكان ندارد. نه، همگى همره و هم قافله و همزادند و در یك وحدت عالى كه مربوط به روح انسان‏هاست شركت دارند. شما چطور مى‏توانید بروید و دیگران مانده باشند اما چرا مى‏فرماید «حضور الحاضر» یعنى الان احساس قدرت و توانایى مى‏كنم كه با این انسانها در حركتم من باید حركت كنم و دردهاى آنها را تسلّى بدهم. این یك قانون كلى براى حیات انسانها است. مگر كسى نخواهد كه از حیات طبیعى محض به حیات معقول منتقل شود. بله در حیات طبیعى محض صحیح است كه: «من»، «من»، «من». حیات طبیعى منطقش همین است. اما حیات معقول این منطق را نمى‏فهمد. حیات معقول، این منطق را ضد انسانى مى‏داند، ضد منطق واقعى مى‏داند، مى‏گوید احساس قدرت كردم، برخاستم و باید قدمى در راه اصلاح جامعه‏ام بردارم. آنچه گفته شد به عنوان نمونه عرض كردم و نهج البلاغه دریایى است كه از این گوهرها فراوان دارد. و السلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته

 

شنبه 14/6/1388 - 13:40
دعا و زیارت

اللهم انی اسئلک باسمک یا الله یا رحمن و یا رحیم  یا غافر یا غفور یا رحیم یا وکیل یا قوی یا عزیز یا عظیم یا علی  یاعلیم ویا الله و یا علی الاعلی(11 مرتبه)

می خوای چیزی یادت بدم که کلید همه قفلها و درهای بسته است . ودری نیست که با اون باز نشه و باطل السحر همه سحر های عالم است .ذکر بالا را بعد از حاجت شرعی که داشتی می خونی .یعنی خدا را با این اسما مقدس قسم میدی که دعات رو مستجاب کنه . البته صلوات قبل از دعا و بعد از دعا نیز فراموش نشه که در استجابت دعا خیلی تاثیر داره . اگه باور نمی کنی .با یک روش ساده امتحان کن. منتظر و مترصد شب جمعه باش .(شب جمعه بهتره) بعد غسل کن و ودر حالی که و ضو گرفتی (پاکی لباسها هم مانند پاکی بدن مهمه) قبل از خواب هر دعایی  که خواستی می خونی و بعد از دعا (در حالی که دعا را بین دو صلوات محصور کردی) خدا را به این اسما قسم بده و از خدا بخواه که دعاتو مستجاب کنه .بخصوص ذکر علی الاعلی که طوفان به پا میکنه. راستش حیفم اومد که شما دوستان کلوب نماز را از این گنج بی نصیب کنم . از همه دوستان التماس دعا دارم

شنبه 14/6/1388 - 13:37
دعا و زیارت
آنكس كه ره معرفه الله پوید

 

اصولا" قبل از خواندن نماز وضو می گیریم .قبل از انجام هر كاری توصیه شده كه باید با وضو انجام گیرد. در زمانی كه بدن انسان به هر دلیل ناپاك می گردد توصیه به غسل و وضو شده است. ما كه مسلمانیم فلسفه غسل و وضو و خیلی از اعمال دینی را نمی دانیم و فقط طوطی وار انجام می دهیم و باید گفت که دانش و آگاهی نور است , حركت در شاهراه است كه در نهایت ، انسان را به سر منزل مقصود می رساند. بعلاوه دانش و آگاهی از چیزی می تواند اعتقاد و التزام انسان را نسبت به آن افزایش دهد و دید انسان نسبت به موضوع مربوطه را وسیعتر گرداند. بنابراین اگر وضو, نماز و دیگر اعمال را با دانش و تدبیر انجام دهیم , به نور می رسیم .
باید ذكر كرد كه علاوه بر موارد واجب , در احادیث آمده كه به هنگام تب , سردرد , عصبیت , دل پیچه و غیرو وضو بگیرید . دلیل آن چه می تواند باشد؟
چرا در وضو مردان باید از پشت آرنج آب بریزند ولی خانمها باید از قسمت تای دست (جلو) اینكار را انجام دهند؟ چرا بهتر است بعد از وضو بدن را خشك نكنیم؟ فلسفه سجده چیست ؟ چرا گفته شده اگر مهر را كمی جلوتر از حالت عادی قرار دهیم بهتر است ؟ فلسفه ذكر چیست و هزاران سوال دیگر كه یك مسلمان موظف به دانستن آن است . سعی شده كه در این مختصر , با استفاده از كتب اساتید فن و سایتهای مختلف به سوالات فوق تا حدودی پاسخ داده شود.
در اینجا به مشاهده اتفاقاتی كه در چاكراها و هاله فرد در هنگام عمل وضو روی می دهد , پرداخته می شود. بررسی وقایعی كه برای هاله و چاكراها در هنگام نماز روی می دهد خود جای تحقیق فراوان دارد.
اما قبل از آن بهتر است كه به یك مورد علمی اشاره كنم. باید گفت كه توسط دوربینهای مخصوص هاله بینی می توان به شكل هاله در هنگام اعمال فوق پی برد . بنابراین لازم می دانم در ابتدا در باب این ابزار توضیحی ارایه كنم. در واقع برای دیدن هاله باید چشم انسان شرطی شود و این امر بهتر است كه بوسیله عینكهای مخصوص با لنزهای رنگی صورت گیرد. البته بدون ابزارهای فوق هم می توان به این مهم دست یافت ولی زمان می برد. از راه عكسبرداری kirlian (عكسبرداری پیشرفته ای كه دانشمند روسی سیمون د. Semjon D. و همسرش والنتیناك . كرلیان Valentina K. Kirlian تهیه وثبت كرده اند ) این تشعشعات را می توان مشاهده كرد كه در زیر نمونه های از آن در انسان , قارچ , گیاه و غیرو آورده شده است .

clip_image001.jpg
شكل1- هاله های اطراف انگشتان دست توسط عكسبرداری كرلیان

clip_image002.jpg
شكل2- هاله های اطراف یك نوع قارچ كه سمت راست بطور مصنوعی وسمت
چپ بطور طبیعی رشد كرده

clip_image003.jpg
شكل3- هاله های اطراف یك برگ

امواج هاله از مادون قرمز و ماورای بنفش تشكیل شده است . در طرحهای علمی عینكها و لنزهای مخصوص , از چشم انسان در برابر این امواج محافظت بعمل می آید. البته نتایج مشابهی ممكن است بدون استفاده از عینك حاصل شود و آن حساس شدن چشم با خیره شدن به یك صفحه زرد رنگ است كه اعصاب شبكیه را نسبت به رنگ قرمز و سبز خسته می كند و همان موقع حساسیت بیشتری نسبت به رنگ آبی حاصل می گردد. در زیر نمونه ای از عینك مشاهده چاكراها هم آورده شده . رنگ دسته هر عینك , نوع چاكرایی را كه با آن عینك می توان مشاهدا كرد نشان می دهد. مثلا" رنگ قرمز دسته , عینك مربوط به مولادهاراچاكرا (چاكرای اول است ) و رنگ سبز مربوط به آناهاتا چاكرا (چاكرای قلب ) می باشد كه از سایت (www-assets_eyeglasses_com) گرفته شده است .

clip_image004.jpg
شكل4- عینك مخصوص مشاهده چاكرای قلب (چون رنگ دسته سبز است)

اكنون باید گفت كه وضعیت انرژیكی انسان قبل و بعد از عمل وضو را می توان مقایسه نمود. مشاهده شده كه عمل وضو بیشتر چاكراها و نادی ها (كانالهای انرژی) را فعال و بزرگ می كند. در اینجا لازم می دانم كه مطالبی را از كتاب انرژی درمانی (چو-آ-كوك سویی ) كه مترجم آن جمشید هاشمی (آرام) می باشند بدلیل جالب و علمی بودن عینا" ذكر كنم :
" مشاهده شد كه انجام عمل وضو بطور كلی اكثر چاكراها و كانالهای انرژی را بزرگ و فعال می كند . اما نكته جالب آن است كه در این عمل , میزان افزایش در چاكراهای پایینی بسیار بیشتر از چاكراهای بالایی است . یعنی اگر چاكراهای بالایی تا 5/1 برابر بزرگتر شده اند , چاكراهای پایینی ( قاعده ای , جنسی و نافی) به راحتی تا دو برابر و حتی بیشتر رسیده اند .
و ایشان می نویسند كه : " در ادامه رعایت چنین آدابی است كه تجربیات خداشناسی آغاز می شود . بررسی انرژیكی وضو , پیوند زیبای آن با فریضه ای همانند نماز را به خوبی نشان می دهد. به هنگام پرداختن به نماز , سیل انرژی عظیمی برنمازگزار جاری می شود. تمیز بودن كانالهای انرژی فرد و فعال بودن چاكراهای وی , باعث می شود تا انرژی الهی به میزان بیشتری جذب و درك شود و بطور كلی پتانسیل نمازگزار برای مبادله میزان انرژی بیشتر فراهم شود. لذا توصیه می شود قبل از پرداختن به هر عمل دیگری –همانند قرائت قرآن یا دعا خواندن –با وضو باشیم . این عمل باعث می شود تا آنچه كه از آن قرائت یا دعا قرار است نصیبمان شود, دو چندان شود. ".
هنگامی كه نیت بر عمل وضو صورت می گیرد (ولو در ذهن ) "ریسمان روحی" –(كه توسط روشن بینان دربالای سر هر انسان مشاهده شده و در افراد معمولی به نازكی تار عنكبوت است ولی در افراد پیشرفته روحی تا یك سانتیمتر می تواند ضخامت داشته باشد) درخشانتر و قطورتر می شود. در واقع محل آن در ساهاسرارا چاكرا (چاكرای هفتم ) است و این چاكرا سرچشمه و نقطه شروع تجلی تمام چاكراهاست. در ادامه باید گفت كه هرچه چاكرای ساهاس رارا بیشتر باز باشد میزان گره ها و قفلهای شش چاكرای باقی مانده باز شده و انرژی هایشان با بالاترین فركانسهای ممكن ساطع می گردد. به محض اینكه چاكرای تاج كاملا" آگاه شود , كار جذب انرژی كیهانی اش به پایان می رسد و شروع می كند به تشعشعات انرژی بر طبق آكورد خودش.واین است آن رمزی كه می گویند باید همیشه نیت خیر داشته باشید. با تفكر به نیكیها و داشتن نیت پاك هر لحظه بر میزان باز شدن ساهاس رارا افزوده می گردد. كه با قطورتر شدن آن انرژی روحی بیشتری (شیوا) بدرون فرد وارد می گردد (وجه خالص انرژی الهی).
حال با شروع عمل وضو , ابتدا صورت را می شوییم , پوست بدن كه قابلیت جذب و نگهداری میزان زیادی انرژی را در خود دارد ؛ انرژی های اضافی ناشی از مشغله ها , استرسها , امواج منفی و دیگر موارد است در آن هستند را رفع میكند. ما حداقل در روز سه بار وضو می گیریم و با اینكار سه بار پاكسازی صورت می پذیرد. البته میزان انباشت انرژی منفی در پوست صورت بدلیل حساسیت بیش از اندازه آن، از سایر جاها بیشتر است.
با دست كشیدن روی فكها بر چاكرای فرعی فك تاثیر می كنیم و این عمل اثر مستقیمی روی سیستم اعصاب و حافظه دارد. از نظر علمی آب قادر است مقدار زیادی انرژی را در خود ذخیره سازد .حال چرا از آب سرد بجای آب گرم استفاده كنیم؟ علت آن این است كه آب سرد قابلیت جذب انرژی بیشتری نسبت به آب گرم دارد (آبگرم بدلیل فاصله زیاد بین ملكولی, خود حاوی مقدار زیادی انرژی است و قابلیت جذب زیادی ندارد).
در مرحله بعد با هر دست روی دست دیگر آب میریزیم. در بیان علت آن باید گفت كه اصلی ترین كانال انرژی بدن , در اصطلاح "سوشومنا" می باشد كه این كانال اصلی, در ناحیه شانه ها به دو كانال فرعی تقسیم می گردد كه در نهایت به دو دست می رسد . در ادامه , این كانال اصلی, در ناحیه خارجی به دو بخش دیگر تقسیم شده, وارد پاها می گردد. در امتداد این كانال اصلی , كانالهای فرعی دیگری موجود است كه هر كدام به عضو و اندام خاصی بر می گردد. در جای جای سوشومنا مخروط مانندهای كوچك و بزرگی وجود دارد كه دایما" در حال چرخش هستند(چاكراها). حال ما بر آرنج(برای مردان) آب می ریزیم و دست می كشیم تا انتهای انگشتان, با این كار انرژی های منفی از این كانال فرعی زدوده می شود .حركت روبه جلو باعث تحریك این نادی و تخلیه شدید انرژی راكد و منفی در آن می گردد . لمس كردن تا كف دست و نوك انگشتان ادامه می یابد . به این می ماند كه انرژی های منفی را مشایعت می كنیم تا كاملا" خارج گردد. با این عمل هم چاكراهای كف دست بدلیل لمس سریع فعال می شوند وهم بین انرژی های چپ و راست بدن تبادل و تعادل صورت می پذیرد . در توضیح تبادل دو دست باید گفت كه در فلسفه قدیم چین , شناخت به سه مهم تقسیم می شود :
1-یانگ : بمعنی "روشنایی خورشید"(مثبت). از خصوصیات آن خورشید , آسمان , فعالیت , درخشندگی و خشونت است . در طرف چپ قرار گرفته و سیاهرنگ است , رقم آن فرد و سایر ارقام یانگ نیز طاق هستند.
2-این : بمعنی "فقدان روشنایی " و به معنی سایه , تاریكی است (منفی) . از خصوصیات آن زمین , ماه , عدم فعالیت , كدورت , نرمش و خلا است . در طرف راست قرار گرفته و سفیدرنگ است , رقم آن زوج (دو) و ارقامش جفت هستند.
3-تائو: وجود تضاد بین شب و روز, اختلاف روشنایی و تاریكی , گرما و سرما , خشكی و رطوبت می باشد. این قانون جوهر و چكیده عالم است.
در واقع با اتصال دست چپ وراست به یكدیگر بین این دو انرژی تبادل صورت می گیرد .
مرحله بعد مسح سر است. با این عمل ساهاسرارا چاكرا تحریك می گردد . قبلا" در مورد تحریك آن و تاثیرات آن در سطور پیشین توضیح داده شده است. از دیگر تاثیرات آن می تواند ایجاد تعادل بین نیمكره های چپ و راست بدن كند و به این ترتیب در احساسات و عواطف (نیمكره راست) و نیز در تفكر و منطق متعادل گردد.
مرحله بعدی مسح پاهاست كه دو اثر دارد. اول اینكه نیمه بالایی بدن با نیمه پایینی تبادل انرژی می كند و به این ترتیب نوعی توازن صورت می گیرد.
تاثیر دوم آن تحریك چاكراهای كف پاست و این امر سبب دریافت انرژی بیشتر از زمین می گردد . به این طریق , یعنی با تداوم وضو در كارها , چاكراهای پاها همواره تقویت شده و لذا همواره انرژی بیشتری از طریق پاها وارد مولادهاراچاكرا و شوادهیستاناچاكرا (چاكرای جنسی) می گردد و به این طریق فرد كمتر دچار خستگی می گردد. به این ترتیب فرد دارای استحكام و قوت درونی می گردد. فرد با خوش بینی بر روی زمین زندگی كرده, همواره شاكر و سپاسگزار خداوند خواهد بود. ورود انرژی بیشتر به مولادهارا خیلی اهمیت دارد چرا كه این چاكرا اساس نیروی حیات تمام چاكراهای بالاتر را شكل می دهد و سرچشمه نیروی حیات است. در این چاكرا منبع لایزال انرژی كندالینی (یانگ) وجود دارد . سوشومنا , آیدا و پینگالا كه سه كانال اصلی انرژی بدن هستند نیز از این چاكرا شروع می شوند.
در زیر جدولی ارایه شده است (از كتاب انرژی درمانی چو-آكوك سویی-ترجمه و تالیف جمشید هاشمی ) كه تاثیر وضو بر چاكرا را نشان می دهد.

نوع چاكرا و هاله

قبل از وضو(سانتیمتر)

بعد ازنیت كردن(سانتیمتر)

بعد از وضو(سانتیمتر)

نیم ساعت بعد(سانتیمتر)

هاله سر

30

110

65

70

هاله شانه

25

110

خیلی بزرگ

70

هاله شكم

25

110

خیلی بزرگ

70

هاله پاها

20

150

خیلی بزرگ

70

مولادهارا ( چاكرا1)

25

90

خیلی بزرگ

50

سوادهیستانا ( چاكرا2)

40

90

خیلی بزرگ

100

چاكرای منگ مین

20

20

35

15

چاكرای ناف

15

20

40

30

طحال جلویی

35

25

25

15

طحال پشت

40

5

60

15

شبكه خورشیدی جلویی(چاکرا3)

55

40

80

20

شبكه خورشیدی پشتی
(چاکرا 3)

55

40

80

20

قلب جلویی (چاکرا 4)

50

50

80

100

قلب پشتی (چاکرا 4)

50

50

80

100

گلو (چاکرا 5)

50

50

110

70

آجنا (چاکرا 6)

50

50

80

100

پیشانی

20

50

15

10

تاج (چاکرا 7)

50

110

140

100

كبد

35

20

25

15

دست و پا

40

110

خیلی بزرگ

70

در ضمن ذكر چند نكته لازم است و آن اینكه اثرات فوق زمانی قابل توجه است كه ما در وضو تداوم داشته باشیم (در این مورد علمای دین ما سفارش های زیادی در مورد دائم الوضو بودن دارند. ) كه به مرور اثرات آنرا آشكارا لمس خواهیم كرد.
در ضمن الان نرم افزارها و دستگاههایی هستند كه فرد از طریق آن می تواند شكل هاله ها و چاكراهای خود را مشاهده كند و اثرات وضو را امتحان كند و نتایج جدول فوق را به عینه ببیند.

                                

    با آرزوی موفقیت برای همگان و التماس دعا.
شنبه 14/6/1388 - 13:36
دعا و زیارت

چرا به خدا , خدا میگویند ؟

اصل واژه «خدا» ,«خود آمده» یاا «خود آغاز كننده» است سپس مخفٌف گردیده و خدا شده است .(به این معنی كه پدیده ای نیست تا پدیدآورنده خواسته باشد بلكه ذاتش چنین است كه از ازل بوده است بر خلاف مخلوقات عالم كه از اول نبوده اند و خدا آنها را پدید آورده است) در پهلوی خدا به معنی «خَواتای» (شاه و آفریدگار جهان)است.

مشتق دانسته اند (hudhaya) xvadhayaبعضی نیز این كلمه را از اوستایی  :و بعضی در وجه اشتقاق خدا گویند  .

xvatay در پهلوی متأخٌر xyatadh در پهلوی اشكانی میباشد xvadai ودر پازِند

فعلاً همینو داشته باشید تا بد

یاحق

شنبه 14/6/1388 - 13:35
دعا و زیارت
خانه مهدی(عج) کجاست؟
محمد جواد طبسی

ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانه‏اش خواهد بود؟ حضرت فرمود: آری، این مسجد منزل حضرت ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر آن که در این مسجد نماز گزارد.


space.gif

از سامرا تا سهله  


بسیاری دوست دارند بدانند امام در کجا زندگی می‌کند.

برای روشن شدن این پرسش باید محل سکونت امام زمان - علیه السلام - در چهار دوران به اختصار بررسی شود:

1. دوران پدر
بدون شک محل ولادت امام مهدی - علیه السلام - شهر سامرا است. او پس از ولادت تا هنگام شهادت امام حسن عسکری - علیه السلام - در سامرا و نزد پدرش می‌زیست. حکیمه خاتون، دختر امام جواد - علیه السلام - بارها امام عصر - عج الله فرجه الشریف - را در خانه امام عسکری - علیه السلام - مشاهده کرد. برخی از یاران امام مانند احمد بن اسحاق نیز وی را همان جا دیده‌اند. امام در یکی از ملاقات‌هایش با ابن اسحاق از جای برخاست؛ وارد حجره شد و در حالی که فرزندش را بر شانه قرار داده بود، بیرون آمد. (1)

روزی یعقوب بن منقوش پرسید: مولای من، چه کسی امام است؟ فرمود: پرده را کنار بزن... او چنان کرد امام عصر - عج الله فرجه الشریف - را دید. مهدی - علیه السلام - از پس پرده برون آمد و بر زانوی پدر نشست. (2)

امام عسگری، در دقایق پایانی عمر، به عقید خادم فرمود: وارد اتاق شو و کودکی که در حال سجده است، نزد من آور... (3). این روایات گواهی می‌دهد امام مهدی - عج الله فرجه الشریف - در حال حیات پدر در شهر سامرا و در خانه وی زندگی می‌کرد؛ اگر چه امام عسکری او را از نظرها پنهان می‌داشت.

2. غیبت صغرا
امام در دوران 74 ساله غیبت صغرا، احتمالا در عراق زندگی می‌کرد؛ زیرا چهار نایب خاصی که با وی رابطه مستقیم داشتند، در بغداد به سر می‌بردند. آن‌ها نامه‌های مردم را به وی می‌رساندند و پاسخ دریافت می‌کردند. امام صادق - علیه السلام - می‌فرماید: برای حضرت قائم دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اول، کسی جز خواص شیعیان وی، جایگاهش را نمی‌داند. (4) به احتمال قوی نایبان خاص آن حضرت، مصداق خواص به شمار می‌آمدند.

3. غیبت کبرا
درباره محل اقامت امام در دوران غیبت کبرا نمی‌توان به طور دقیق به محلی خاص اشاره کرد. امام صادق - علیه السلام - به ابوبصیر فرمود: نیکوترین منزل مدینه است. (5) علامه مجلسی نیز می‌گوید: همین جمله دلالت می‌کند آن حضرت غالبا در مدینه و اطراف آن به سر می‌برد. (6)

امام باقر - علیه السلام - هم به کوه «ذی طوی‌» اشاره فرموده است؛ (7) اما باید گفت هیچ کس به محل دقیق سکونت امام مهدی - علیه السلام - راه پیدا نمی‌کند؛ زیرا امام عصر به ابراهیم بن مهزیار فرمود: پدرم از من پیمان گرفته در سرزمینی پهناور و دوردست زندگی کنم تا از نیرنگ‌های گمراهان و متمردان امت تازه به دوران رسیده و گمراه، نهان و مصون باشم. این پیمان مرا بر فراز تپه‌های بلند و ریگزارها و سرزمین‌های مورد اطمینان افکنده است. (8)

برخی احتمال می‌دهند امام در یکی از جزایر دوردست که با کشور مغرب چندان فاصله ندارد و به جزیره خضرا معروف است، به سر می‌برد. گروهی نیز با منطبق دانستن اوصاف این جزیره با مثلث‌برمودا، آن مکان را محل سکونت امام زمان - عجل الله فرجه الشریف - می‌دانند؛ زیرا به رغم تلاش‌های فراوان تا کنون کسی به کشف اسرار این مثلث توفیق نیافته است. بی‌تردید این نظر نادرست می‌نماید. (9)

به استناد برخی از روایات، امام عصر - عجل الله فرجه الشریف - در زمان غیبت کبرا در همه جا حضور می‌یابد، و یوسف وار به طور ناشناس میان مردم رفت و آمد می‌کند. هیچ کس وی را نمی‌شناسد تا وقتی خداوند به او اجازه دهد خود را معرفی کند؛ چنانچه به یوسف صدیق اجازه داد خود را به برادرانش بشناساند. (10)

بر اساس روایت امام صادق - علیه السلام - ، یکی از جاهایی که امام عصر - عج الله فرجه الشریف - حضور می‌یابد، صحرای عرفات در ایام حج است.

عبید بن زراره گفت: از امام صادق - علیه السلام - چنین شنیدم: زمانی فرا رسد که مردم امام خود را نبینند. او در روزهای حج مردم را می‌بیند ولی مردم او را نمی‌بینند. (11)

محمد بن عثمان، یکی از نواب اربعه، نیز در این باره می‌گوید: والله ان صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنة فیری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه؛ به خدا سوگند، صاحب این امر همه ساله در مراسم حج‌حضور پیدا می‌کند. مردم را می‌بیند و می‌شناسد؛ ولی مردم - با این‌که او را می‌بینند - نمی‌شناسند. (12)

4. عصر ظهور
امام زمان، هنگام ظهور در مسجد سهله (13) اقامت ‌خواهد کرد. ده‌ها هزار پیامبر در این مسجد نماز گزارده‌اند و محل سکونت‌ بزرگانی چون حضرت ابراهیم و ادریس و خضر بوده است. (14) امام صادق - علیه السلام - به ابوبصیر فرمود: ای ابامحمد، گویا حضرت قائم را در مسجد سهله می‌بینم که با زن و فرزندانش در آن مستقر می‌گردد.

ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانه‌اش خواهد بود؟

حضرت فرمود: آری، این مسجد منزل حضرت ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر آن که در این مسجد نماز گزارد. هر کس در این مسجد بماند، مانند آن است که در خیمه رسول خدا اقامت کرده است. هیچ مرد و زن مؤمنی نیست مگر آن که دلش به سوی آن مسجد پر می‌کشد. روز و شبی نیست مگر آن که فرشتگان به این مسجد پناه می‌برند و در آن به عبادت خداوند می‌پردازند. (15)

ناگفته نماند، هم اکنون در سه گوشه این مسجد سه مقام، با اعمال ویژه، واقع شده است. که این مقام‌ها به حضرت ابراهیم و ادریس و خضر منسوبند.


پی‌نوشت‌ها:
1) بشارة الاسلام
2) اثبات الهداة، ج 3، ص 415
3) غیبه، شیخ توسی، ص 165
4) بحارالانوار، ج 52، ص 155
5) همان، ص 153
6) همان، ص 158
7) تفسیر عیاشی ج 2، ص 56
8) با خورشید سامرا، ص 82
9) برای آگاهی بیش‌تر به کتاب جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت مراجعه شود.
10) همان، ص 154


11) کافی، ج 1، ص 337


12) بحارالانوار، ج 52، ص 152


13) این مسجد در چند کیلومتری شهر کوفه قرار دارد.


14) بحارالانوار، ج 52، ص 317


15) همان



منبع: مجله پرسمان، پیش شماره 3

shia-news

 

 

شنبه 14/6/1388 - 13:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته