تاریخ
زناشویی در ایل زرزا (+عکس)
گاهی چنین پیش میآید كه دختر و پسری یكدیگر را دوست دارند ولی پدر دختر با زناشوئی آن دو مخالف است در این هنگام پسر و دختر با هم قرار میگذارند كه فرار كنند و شبانه...
آنچه در زیر یاد میشود مربوط به چگونگی زناشویی طبقات مختلف ایل زر زا بوده و دنباله خلاصه بخشی از بررسیهایی است كه در سرزمین ایل زر زا انجام گرفت...
عكسهایی كه در این مقاله چاپ شده مربوط به ایل زر زا نیست بلكه از آن شهرستان نقده میباشد زیرا، آقای مجید زاده در ایل زر زا با ماههای محرم و صفر برخورد كرده بوده و نتوانست مراسم زناشویی آنها را از نزدیك ببیند و عكسهای از آنها تهیه نماید و فقط به پرسش از افراد ایل در اینباره اكتفا كرد. چون عكسهای زیر از نظر چگونگی رقص و لباس با ایل زر زا مشابه است، از این رو به چاپ آنها در این مقاله اقدام گردید.
زناشویی در ایل زر زا بیشتر میان خویشاوندان صورت میگیرد ولی اگر مردی بخواهد، میتواند با دخترانی كه با او نسبتی نداشته و حتی از ایل زر زا نیز نباشند زناشویی كند اما این گونه زناشویی (زناشویی با غیر خویشاوند) شرایطی دارد.
پسر رئیس ایل و مالك میتواند هر دختری را كه دوست داشته باشد برای همسری برگزیند، اگر چه دختر یكی از كشاورزان یا خدمتگزاران خانواده آنها نیز باشد اما دختران آنها فقط باید با پسران مالكان یا رؤسای ایلهای دیگر زناشوئی كنند. یك دختر مالك یا رئیس ایل به هیچ روی حق ندارد از كشاورزان و خدمتگزاران و زیردستان كسی را برای همسری برگزیند، زیرا حق گزیدن شوی با خود دختر نیست بلكه این حق پدر است و پدر حق دارد كه دختر خود را به هر مردی كه مایل باشد به زنی بدهد.
اگر جوانی از ایل دیگر دختری از ایل زر زا را بخواهد باید یك دختر از خویشاوندان خود را كه از هر حیث با دختر زر زای خواستگاری شده خود برابر باشد به زنی به یكی از پسران خانواده آن دختر بدهد وگرنه حق زناشوئی نخواهد داشت.
گاهی چنین پیش میآید كه دختر و پسری یكدیگر را دوست دارند ولی پدر دختر با زناشوئی آن دو مخالف است در این هنگام پسر و دختر با هم قرار میگذارند كه فرار كنند و شبانه با هم میگریزند و پس از رسیدن به جای امنی زناشوئی میكنند. این كار باعث كدورت و دشمنی میان دو خانواده، دو طایفه و یا دو ایل میشود. اگر پسر از خانواده كشاورز و دختر از خانواده مالك باشد پسر را در هر كجا كه ببینند میكشند، به همین دلیل پسر و دختر مجبورند از ایل خود فرار كنند و به جاهای دوردست بروند تا از چشم خانواده دختر دور باشند اما اگر پسر از خانواده مالك باشد پس از آنكه دختر را شبانه فرار داد او را به خانه خود یعنی خانه پدر خود میبرد و در آنجا او را عقد میكند.
چنانچه گفته شد این كار میان دو خانواده كینه و دشمنی ایجاد میكند و این دشمنی از میان نمیرود مگر اینكه خانواده پسر دو دختر بدون جهیز یا یك دختر با جهیز كامل به خانواده دختر بدهند یا اگر خانواده دختر بپذیرد به جای اینها پول یا ملكی را به خانوادهاش میدهند.
دختری که با پسری بگریزد، هرگز جهیزی به او داده نخواهد شد و تا هنگامیكه این كدورت میان دو خانواده وجود دارد، دختر حق رفت و آمد به خانواده پدر خود و شركت در جشنها و سوگواریها و هر پیش آمد دیگری كه در خانه پدر اتفاق بیفتد ندارد مگر اینكه همانگونه كه گفته شد اختلافاتشان از میان برود.
از آنجاییكه زر زاها بیشتر كشاورزند و در كار كشاورزی همه خانواده همكاری دارند اغلب عشقها و زناشوییها در كشتزارها پدید میآید. در كشتزارها است كه دختران و پسران از كودكی و در هنگام كار با یكدیگر آشنا میشوند. این آشنایی از بازیهای كودكانه آغاز میگردد و به عشق و علاقه دوران جوانی و دیدارهای پنهانی میانجامد. این دیدارها بدون آگاهی خانواده پسر و دختر انجام میگیرد. در این دیدارها پسر و دختر با هم پیمان میبندند كه هیچ كدام با كس دیگری زناشویی نكنند، آنگاه پسر یك حلقه انگشتر به دختر میدهد و دختر چیزی را كه بدست خود درست كرده است (مثلاً دستمالی كه بدست خود گلدوزی نموده است) به پسر میدهد و به این ترتیب با هم نامزد میشوند.
پس از نامزدی كه پنهانی انجام گرفته است، پسر خود شخصاً به نزد پدر میرود یا اینكه یكی از دوستان بسیار نزدیك خود را پیش پدرش میفرستد و موضوع را با وی در میان میگذارد و برای اثبات اینكه یكدیگر را دوست دارند آن چیزی كه دختر به پسر داده است به پدر نشان داده میشود. پس از آن پدر با گروهی از مردان خویشاوند خود به خانه پدر دختر میروند و از دختر او خواستگاری میكنند. اگر خانواده دختر پسر را به دامادی نپذیرفتند، پسر و دختر یا چشم میپوشند و یا چنان كه گفتیم میگریزند اما اگر پذیرفتند با توافق دو خانواده كابین (مهریه) را معین میكنند و گذشته از كابین مبلغی را نیز به نام شیر بها (كه به گویش زر زا «خون بها» نامیده میشود ) تعیین مینمایند البته گاهی شیر بها گرفته نمیشود و آن هنگامی است كه خانواده پسر دختری داشته و در برابر دختری كه خواستگاری میكنند او را به یكی از پسرهای خانواده دختر به زنی دهند وگرنه شیر بها كه مقداری پول است باید خانواده پسر بپردازد.
دسته ای از مهمانان هنگام رقص و پای كوبی
پس از انجام یافتن مراسم خواستگاری در همان مجلس برای مباركی و نیك بختی، شیرینی و چایی میآورند. در این هنگام ملا نیز حاضر میشود و عقد پسرو دختر را میخواند. پس از برگزاری این مراسم روزی را برای عروسی بر میگزینند. روز عروسی باید دوشنبه یا پنجشنبه باشد و جشن عروسی از سه روز به درازا میكشد كه روز آخر آن عروسی خواهد بود. پس باید مدت جشن را چنان ترتیب دهند كه آخرین روز جشن كه روز عروسی است دوشنبه یا پنجشنبه باشد.
فاصله میان خواستگاری و عقد تا برگزاری جشن عروسی از پنج تا شش ماه بیشتر نمیشود و در صورتی به پنج یا شش ماه خواهد رسید كه موانعی برای یكی از دو خانواده پیش بیاید و گرنه پیش از یكی دو ماه فاصله در میان نخواهد بود.
موانع از نوع فرا رسیدن ماههای محرم و صفر یا فراهم نمودن هزینه است. و اگر چنین موانعی پیش نیاید مراسم هر چه زودتر برگزار میشود.
پس از آنكه روز عروسی برگزیده شد در خانوادههای عروس و داماد جنب و جوش مخصوصی پدید میآید نخست چند زن از خانواده داماد كه عبارتند از مادر و خواهرها و شاید هم تنی چند از خویشان دیگر نزدیك او به خانه عروس میروند و عروس را با گروهی از زنان خویشاوند او برای خرید به بازار میبرند، این خرید در بازار شهر كوچك اشنو انجام میگیرد و چند قواره پارچه لباسی و مقداری وسایل زینتی مانند گوشواره، زینت سر، گردنبند، دستبند كه از طلا خواهد بود به پسند عروس برای او خریداری میشود. آنگاه شادیكنان به سوی خانههای خود باز میگردند.
از سوی دیگر خانواده دختر باید برای روز عروسی آئینه و شمعدان بخرند زرزائیها برخلاف مردم بیشتر جاهای دیگر ایران این كار را به عهده خانواده عروس گذاشته اند.
پس از آنكه مقدمات عروسی فراهم شد از خانوادههایی كه میباید در جشن شركت جویند بوسیله كارت یا نوشته ای دعوت میشود. مردانی كه دعوت شدهاند باید پیش از عروسی هدیهای به خانه داماد بفرستد و زنان آنها هدیه دیگری به خانه عروس.
آنچه مردان هدیه میكنند بیشتر عبارت است از: برنج، روغن، آرد، گوسفند، گاو یا گوساله و آنچه زنان میفرستند بیشتر چیزهایی است كه به كار زنها و زندگی آنها میآید، مانند پارچه پیراهنی یا دستمال و سوزن نخ، و گذشته از این هنگامیكه هر زن به جشن میرود با خود یك افزار سواری مانند زین اسب یا دهنه به خانه عروس میبرد.
سر انجام روز جشن عروسی فرا میرسد. این جشن باید در هر دو خانواده انجام گیرد، بدین ترتیب زنها به خانه عروس و مردها به خانه داماد میروند.
گاهی چنین پیش میآید كه خانه گنجایش همه مهمانان را ندارد در این صورت بیرون از خانه و در جای مناسبی یك چادر بزرگ و اگر چادر بزرگ هم نداشته باشند چندین چادر كوچك را طوری برپا میدارند كه از مجموع آنها چادری وسیع و جادار به دست آید، آنگاه دورتادور این چادر یا تالار پذیرایی را به جای پشتی، رختخوابهایی كه هر دست آن جداگانه در چادر شبی پیچیده شده است میگذارند. هر دست از این رختخوابها برای یك مهمان است. چون كسانی كه به جشن عروسی دعوت میشوند باید همه مدت جشن را در همان جا مهمان باشند و شبها را نیز در آنجا بگذرانند. بدین معنی كه همانجا كه نشسته اند رختخوابها را باز میكنند و میخوابند. میزبان مؤظف است همه وسایل آسایش و خوراك مهمانان را تا هرچند روز كه جشن ادامه دارد فراهم نمایند.
یك دست نوازنده كه از یك دهل زن، یك سرنا زن و دو آوازه خوان تشكیل شدهاند (كه به گویش زر زا «چاواش Ghavwash» نامیده میشوند) به نوازندگی و خوانندگی میپردازند و مهمانان به آهنگ سازهای آنها دسته جمعی میرقصند. این مراسم تا روز عروسی كه آخرین روز جشن میباشد، ادامه مییابد، در این مدت عروس و داماد نباید یكدیگر را ببینند.
مهمانان به صورت گروه در حالیكه «چاوش»ها مینوازند برقص و پایكوبی مشغولند
روز عروسی، شامگاهان گروه زیادی از مردان كه شماره آنان گاهی بیش از پنجاه تا صد نفر میرسد، سوار بر اسب میشوند و با سه اسب یدك، یكی برای عروس«بوك Book» دیگری برای لوازم شخصی عروس و هدایای را كه زنان مهمان برایش فرستاده اند و سومین اسب برای كنیزی كه همراه عروس میآید (به گویش زر زا بربوك Bar Book نامیده میشود) به سوی خانه عروس میروند.
پیشاپیش این گروه سوار، چاواشها پیاده به راه میافتند و تا خانه عروس به نواختن و خواندن میپردازند.
در برابر خانه عروس همه از اسبها پیاده میشوند و از میان آنها تنها برادر داماد یا یكی از دوستان بسیار نزدیكش كه «بِرا زاواBerazawva = برادر داماد» نامیده میشود و از پیش برگزیده شده است وارد خانه عروس میشود و یك راست به نزد عروس میرود و دستمالی كه «پشت پند Pesht Pend» نامیده میشود به كمرش میبندد. آنگاه مقداری پول در دست او میگذارد. پس از انجام این مراسم مادر عروس از «برا زاوا» پولی به نام «خرج مطبخ» میخواهد و پس از كمی چانه زدن و كم و زیاد كردن آنرا دریافت میدارد و از این پول مقداری به عروس میدهد و بقیه را میان خدمتگزاران خانه پخش میكند «برا زاوا» پس از پرداخت این پول همراه عروس در حالیكه دو زن زیر بازوان او را گرفته اند «و بربوك» و دو خدمتكار مرد نیز همراه او هستند برای رفتن به خانه داماد آهنگ خروج میكنند اما هنگامیكه میخواهند از در بیرون بروند مردی كه «درگر Dareger» (درگیر) نامیده میشود جلویشان را میگیرد. در این جا «برا زاوا» باید مقداری پول به او بدهد تا از سر راهشان به كنار رود. اگر تا در كوچه چند در بر سر راه آنها باشد كنار هر در یك «درگر» جلوی راه را خواهد گرفت و «برا زاوا» باید مقداری پول به او بدهد تا از سر راهشان به كنار رود.
سر انجام هنگامی كه از خانه بیرون رفتند، عروس را بر اسب سوار میكنند. مردی كه «سركش» نامیده میشود دهانه او اسب او را میگیرد، پیش از «سركش» مردی به نام «آینِهالْ گِرْ» آئینه عروسی را در دست دارد و در دو سوی او دو تن به نام «چِراقْهالْ گِرْ» چراغهای عروس را میبرند.
«چاواش»ها نیز پیاده پیشاپیش آنها در حركت هستند و مینوازند و میخوانند. دستهای از سواران پیشاپیش عروس به بازی با اسب و تاخت و تاز میپردازند
زمان قدیم که برداشتن تفنگ آزاد بوده است، این گروه به هنگام تاخت و تاز تیراندازیهایی نیز میكردند ولی در این زمان به جای تفنگ چوب دستهای بلند و محكمی را به دست میگیرند و در هنگام حركت و سواری چوب دستیها را به طور عمودی و با نیروی هر چه بیشتر به زمین میكوبند و در نتیجه چوبها به سوی بالا میجهند. كسانی كه چوب دستی آنها با این كار از سرشان بالاتر بجهد، سوار كار زبردست شمرده خواهند شد. بدین گونه شادی كنان تا نزدیكهای خانه داماد پیش میروند. در میان راه كسانی گاو یا گوسفندی را به قصد قربانی كردن در پیش پای عروس میخوابانند ولی «برا زاوا» از قربانی كردن آنها جلوگیری میكند و پولی به آنها میدهد. البته این كار تظاهری بیش نیست و قصدشان از این كار دریافت پولی است.
هنگامیكه به نزدیكیهای خانه داماد رسیدند عروس از حركت باز میایستد و میگوید «من پیشتر نمیآیم»، دیگران هم از او پیروی مینمایند و همانجا میایستد و فقط تنی چند به دنبال داماد زاواZawva» میروند و او را از خانهاش بیرون میآورند. همین كه داماد به چند قدمی عروس رسید، به او سلام میكند. آن گاه یك دانه سیب با یك تكه كله قند را به سوی عروس پرتاب میكند و سپس سر اسب را برمیگرداند و تند میگریزد، زیرا هنگامی كه داماد سیب یا كله قند را به سوی عروس پرتاب كرد، مردان به او حمله میكنند و هر كس میكوشد تا كلاه داماد را از سرش برباید ولی چون جمعیت زیاد است داماد به هر كجا كه بگریزد، سودی ندارد و سرانجام یك نفری میرسد و كلاه را از سرش میرباید. این كلاه (به گویش زر زا «دَستْمالْ » نامیده میشود) از آن كسی خواهد بود كه آن را ربوده است. پس داماد دوباره به خانه باز میگردد و كلاه دیگری را كه در خانه برایش از پیش آماده كردهاند به سر میگذارد و به نزد عروس میآید. آنگاه دسته جمعی به سوی خانه داماد به راه میافتند.
در جلوی خانه، مادر یا خواهر داماد مقداری سكه با شیرینی را از جای بلندی به سر عروس میریزد و سپس یك چهار پایه «كرسی» زیر پای عروس میگذارند تا بتواند از اسب فرود آید. داماد باید در این جا به كسی كه كرسی را میگذارد و دهانه اسب عروس را میگیرد تا پیاده شود و آنهایی كه آیینه و چراغ را آوردهاند پولی بدهند. این آیینه و چراغ همانست كه خانواده عروس برای دخترشان خریدهاند. باز در اینجا دو زن زیر بازوان عروس را میگیرند و او را به درون خانه و به اطاقی كه از پیش آماده شده است میبرند. هنگامی كه عروس میخواهد به درون اطاق رود، زنی كفشهایش را از پایش درمیآورد و پولی را كه عروس از پیش در كفشهای خود گذاشته است برمیدارد. البته زنی كه این كار را میكند، زن تنگ دستی است كه او را برای این كار برگزیدهاند. پس از اینكه عروس به درون اطاق رفت آنقدر میایستد كه مادر یا خواهر داماد گاو یا گوسفندی را پیش كش كند (مثلا میگویند «یك گاو پیش كش كردیم بفرمایید بنشینید»). آنگاه عروس بر روی چهار پایه یا جاییكه بالاتر از جای دیگران باشد مینشیند. در این هنگام زن دیگری پسر بچهای را در دامن عروس میگذارد و میگوید «انشاء الله كه پسر بزایی» و عروس از پولی كه «برا زاوا» هنگام بستن دستمال به كمرش و همچنین از پولی كه مادرش از خرج مطبخ به او داده است مقداری به آن زن میدهد. سپس شیرینی و چای میآورند كه پول دیگری به آورندهی آن بدهد. آنگاه رقص و پایكوبی آغاز میشود
یك سرنا زن در حال نواختن سرنا
گروهی از خدمتگزاران در حال بردن میوه برای مهمانان
اما در مجلس مردانه، داماد حق نشستن ندارد و وظیفهاش سركشی به مهمانان و پذیرایی كردن از آنها است.
جشن تا پاسی از شب گذشته ادامه مییابد. آنگاه برای مهمانان شام میآورند پس از خوردن شام از میان «چاواشْ»ها سرنا زن در حالیكه سرنا مینوازد دور تا دور اطاق به گردش در میآید و یكی دیگر از آنها دستمال بزرگی را در میان اطاق روی زمین پهن میكند سرنا زن از پیش هر كس كه میگذرد، آن كس باید مقداری پول بنام انعام در دستمال میان اطاق بریزد. در اینجا همه باید پول بدهند. گاهی چنین پیش میآید كه این انعام به چندین ده هزار ریال میرسد چنان كه پسر سوم رئیس ایل بنام «بابا خان» میگفت در روز عروسی من «چاواش»ها مبلغی پیرامون چهل هزار ریال آن هم در سال 1324 گردآوری كردند. این پول مزد «چاواش»ها است و جز این پول دیگری به آنها داده نمیشود.
پس از پایان كار «چاواش»ها، مردان مهمان باید همگی از خانه داماد بیرون بروند و به خانههای خود برگردند و هیچ كس حق ماندن در آنجا را ندارد. دو نوكری هم كه با عروس آمدهاند نیز به خانه پدر عروس باز میگردند ولی از زنها آنهایی كه از خویشان نزدیك باشند میتوانند شب را در آنجا بمانند.
در این هنگام«بَرْبُوكْ» جای عروس و داماد را میاندازد و یك پارچه سفید بنام «چارَ» روی تشك پهن میكند سپس «برا زاوا» داماد را به حجله راهنمایی میكنند و خودش نیز از خانه بیرون میرود پس از اینكه داماد به درون حجله رفت، عروس سلام میكند. آنگاه انعام «بَرْبُوكْ» را میدهد و «بربوك» نیز از اطاق بیرون میرود و پشت در اطاق میایستد و مواظب است تا كسی به اطاق نزدیك نشود.
پس از بیرون رفتن «بربوك» داماد یك سكه یا گردنبند یا گوشواره طلا به نام رونما به عروس هدیه میكند سپس پارچه طوری را كه صورت عروس را پوشانیده است به كنار میزند و او را در آغوش میگیرد.
روز دیگر بامدادان «بربوك» پارچه سفید را برمیدارد و به خانه پدر عروس به نزد زنها میبرد و آن را روی زمین پهن میكند. آنگاه زنها هر یك به فراخور حال خود به «بربوك» انعام میدهد و او پس از گرفتن انعام دوباره به نزد عروس برمیگردد. پس از گذشتن سه یا چهار روز عروس و داماد هر یك از وسایل سواری را كه زنها به نام هدیه برای عروس آورده بودند در دستمال میپیچند و برای مردانی كه در جشن عروسی آنها شركت داشتند میفرستند.
پس از یك هفته «بربوك» نیز خانه عروس را ترك میگوید و به خانه پدر عروس بازمیگردد و به این ترتیب عروسی پایان میپذیرد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: ichodoc.ir/ یوسف مجید زاده
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:12
ایرانگردی
مراسم گْل غلتان نوزادان در دامغان و سمنان (+عکس)
بر اساس این آئین در صورتی که تولد نوزاد با فصل بهار و زمان رویش گلهای محمدی مصادف گردد تنی چند از زنان فامیل برای چیدن گل به میان باغها و مزارع رفته و با....
یکی از رسوم سنتی به جای مانده از گذشته در مناطق مختلف شهرستان دامغان آئین گل غلتان نوزاد در اولین بهار زندگی او میباشد. این رسم هم اکنون نیز توسط اهالی شهر امیریه دامغان صورت میگیرد. بر اساس این آئین در صورتی که تولد نوزاد با فصل بهار و زمان رویش گلهای محمدی مصادف گردد تنی چند از زنان فامیل برای چیدن گل به میان باغها و مزارع رفته و با ذکر صلوات و خواندن ابیاتی بشرح زیر اقدام به جمع آوری گل برای اجرای مراسم گل غلتان نوزاد مینمایند.
همه کوه و کمر بوی تو داره یا محمد - کدوم گل قامت و روی تو داره یا محمد
همون ماهی که از کوه میزنه سر - نشان طاق ابروی تو داره یا محمد
پس از جمع آوری گل که غالبا در ساعات آغازین صبح صورت میگیرد گلهای چیده شده را به خانه آورده و پر پر میکنند سپس نوزاد را به حمام برده و بدنش را شستشو میدهند . پس از خارج نمودن نوزاد از حمام و خشک کردن بدنش او را در میان پارچه ای سفید رنگ که گلهای پرپرشده محمدی در میان آن ریخته شده قرار داده و میغلتانند. این کار غالبا توسط مادر، عمه، خاله و یا مادر بزرگ او انجام میشود. مرسوم است که چهار زن هر یک چهار گوشه از پارچه حاوی گل را گرفته و با نهادن نوزاد همراه با ذکر نام پنج تن و ختم صلوات این آئین انجام میگیرد. پس از لحظاتی کار خواندن روائی و شعر خوانی به منظور توصیف هر چه بیشتر زیبائیهای کودک توسط بستگان نزدیک همچون مادر، عمه، خاله و غیره صورت میگیرد. نمونههائی از این ابیات بشرح زیر است.
ای سرو شنا از کجا آمده ای ای خرمن گل ز باغ جان آمده ای
خون شد جگرم برای دیر آمدنت ای خرمن گل ز باغ جان آمده ای
پس از انجام این آئین مهمانان به صرف چای، شربت و شیرینی پذیرائی میشوند. در گذشته این مراسم برای نوزادانی که در فصل بهار متولد میشدند غالبا در دهمین روز پس از تولد و در حمام عمومی محل پس از غسل روز دهم انجام میشد. برای دیگر نوزادان که در دیگر فصول سال به دنیا میآیند این مراسم در اولین بهار زندگیشان برگزار میشود. برخی از خانوادهها با توجه به آگاهی از زمان تولد فرزند خود در طول سال اقدام به نگهداری مقداری برگ گل در یخچال نموده و با ولادت نوزاد به انجام این مراسم مبادرت میورزند. بطور کلی این مراسم از هنگام تولد تا یکسالگی نوزاد انجام میپذیرد.
در باور اهالی منطقه غلتانیدن بدن نوزاد در میان برگهای گل سبب حفظ طراوت و شادابی او و دور ماندن از بیماریهای مختلف میگردد و همچنین طراوت برگهای گل از پوست بدن نوزاد محافظت کرده و کودک را خوش رو و سرزنده مینماید.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: iranbasirat.persianblog.ir
م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:11
تاریخ
تاریخچه استفاده از درخت کریسمس
تزیین درخت در اوکراین نیز بسیار جالب است، آنها حتما در تزیین درخت خود از عنکبوت و تار عنکبوت استفاده میکنند و آنرا خوش یمن میدانند، زیرا بنا بر یک افسانه قدیمی، زنی...
سنت درخت کریسمس، به آلمان قرن شانزدهم میلادی و زمانی که مسیحیان، درختان تزیین شده را به خانه های خود آوردند، برمیگردد. همچنین در آن زمان عده ای هرمهایی از چوب میساختند و آنرا با شاخههای درختان همیشه سبز و شمع تزیین میکردند.
به تدریج رسم استفاده از درخت کریسمس در بخشهای دیگر اروپا نیز طرفدارانی پیدا کرد. در سال 1841در انگلستان، پرنس آلبرت (Prince Albert)، شوهر ملکه ویکتوریا (Queen Victoria) با آوردن درخت کریسمس به کاخ ویندسور (Windsor) و تزیین آن با شمع، شیرینی، میوه و انواع آب نبات، استفاده از درخت را به چیزی مد روز مبدل کرد.
واضح است که خانواده های ثروتمند انگلیسی به سرعت از این مد پیروی کردند و با ولخرجی تمام به تزیین درخت میپرداختند. در سالهای 1850، این تزیینات شامل عروسک، لوازم خانه مینیاتوری، سازهای کوچک، جواهرات بدلی، شمشیر و تفنگ اسباب بازی، میوه و خوراکی بود.
بسیاری از آمریکاییهای قرن نوزدهم، درخت کریسمس را چیزی غریب میدانستند و اولین درخت کریسمس در آمریکا، مربوط به سال1830 است که آنهم توسط ساکنان آلمانی پنسیلوانیا به نمایش گذاشته شده بود. این درخت برای جلب کمکهای مردمی برای کلیسای محلی برپا شده بود. در سال 1851، چنین درختی در محوطه خارجی یک کلیسا برپا شد اما وجود آن برای ساکنان این قصبه بسیار توهین آمیز و نوعی بازگشت به بتپرستی به شمار میآمد و آنها خواستار جمع کردن تزیینات شدند.
در حدود سالهای 1890، لوازم تزیینی کریسمس از آلمان وارد میشد و درخت کریسمس به تدریج در ایالات متحده محبوبیت میافت. جالب است که اروپاییان از درختان کوچکی که حدود 1 تا 1.5 متر طول داشتند استفاده میکردند در حالی که آمریکاییان درختی را میپسندیدند که تا سقف خانه برسد.
در اوایل قرن بیستم، آمریکاییان درختهای کریسمس را بیشتر با لوازم تزیینی دست ساز خودشان تزیین میکردند اما بخشهای آلمانی/آمریکایی همچنان به استفاده از سیب، بلوط، گردو و شیرینیهای کوچک بادامی ادامه میدادند.
کشف برق، به ساخته شدن چراغهای کریسمس انجامید و امکان درخشش را برای درختان به ارمغان آورد. پس از آن دیدن درختان کریسمس در میدان شهرها به یک منظره آشنای این ایام مبدل شد و تمام ساختمانهای مهم-چه شخصی و چه دولتی- با برپا کردن یک درخت، به اسقبال تعطیلات کریسمس میرفتند.
در تزیین درختهای کریسمس اولیه، به جای مجسمه فرشته در نوک درخت، از فیگورهای پریهای کوچک- به نشانه ارواح مهربان- یا زنگوله و شیپر- که برای ترسانیدن ارواح شیطانی به کار میرفت- استفاده میشد.
در لهستان، درخت کریسمس با مجسمه های کوچک فرشته، طاووس و پرندگان دیگر و تعداد بسیار زیادی ستاره، پوشیده میشد. در سوئد، درخت را با تزیینات چوبی که با رنگهای درخشان رنگ آمیزی شده اند و فیگورهای کودک و حیوانات از جنس پوشال و کاه تزیین میکنند. دانمارکیها، از پرچمهای کوچک دانمارک و آویزهایی به شکل زنگوله، ستاره، قلب و دانه برف استفاده میکنند. مسیحیان ژاپنی بادبزنها و فانوسهای کوچک را ترجیح میدهند.
تزیین درخت در اوکراین نیز بسیار جالب است، آنها حتما در تزیین درخت خود از عنکبوت و تار عنکبوت استفاده میکنند و آنرا خوش یمن میدانند، زیرا بنا بر یک افسانه قدیمی، زنی بیچیز که هیچ وسیلهای برای تزیین درخت و شاد کردن فرزندان خود نداشت، با غصه به خواب میرود و هنگام طلوع خورشید متوجه میشود که درخت کریسمس خانه اش با تار عنکبوت پوشیده شده است و این تارها با دمیدن خورشید به رشته های نقره مبدل شدهاند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: aftab.ir
م چهارشنبه 3/3/1391 - 15:10
تاریخ
روشهای جالب آرایش در عهد باستان!!
ماده طبیعی دیگری كه خوشبختانه در اثر مرور زمان طرد شد و امروز مورد استفاده قرار نمیگیرد عبارت است از فضله كركودیل كه ممكن است باور نكنید، اما...
شاید امروز بیشتر از همیشه به درك این جمله رسیده ایم كه: زن موجود پیچیدهای است. جنگهای بسیاری در طول تاریخ به خاطر زنان درگرفته و خونهای بسیاری ریخته شده. زن موجود پیچیدهایست و این پیچیدگی باعث جذابیت او در نوع خود میباشد. اما در طول تاریخ خانمها و یا بانوان به این درك رسیده اند كه چگونه این جذابیت را حفظ كرده و چگونه بر آن بیفزایند!! هر چقدر آنها زیباتر باشند جذابتر هستند و این صلاح خوفناكترین اسلحهایست كه آنها به آن دست یافته اند. یكی از وسایلی كه به جذابیت آنها میافزاید " آرایش" آنهاست. مطلب زیر مستنداتی از جهان باستان درباره زنانی است كه میخواستند زیبا بمانند. چگونه؟ با ما در طول تاریخ سفر كنید.
اولین رژ لبها حدود پنج هزارسال پیش درشهر قدیمی اور نزدیك بابل درست شده بود. در مصر همسایه اور كلئوپاترا از هزاران لوازم طبیعی زیبایی استفاده میكرده تا قدرت ارغوانی افسانهای خود را حفظ كند. عطرهای او به طور یقین چهره تاریخ را عوض كرد، زیرا "مارك آنتونی" شیفته رایحه دلپذیر عطرهای او شده بود. "كلئوپاترا " مرتباً با شیر الاغ، گل سرخ و نعنای هندی حمام میگرفت و از لوازم آرایشی ساخته شده و دانههای ساییده شده كنجد استفاده میكرد.
او نظیر بیشتر زنان مصری علاقه وافری به استفاده از حنا و روغن گردو برای سیاهتر و درخشانتر كردن گیسوانش داشت و از مدادهای مشكی ابرو و چشم استفاده میكرد كه از پودر سنگ سرمه یك ماده فلزی شكننده و ترد با رنگ درخشان مایل به آبی درست شده بود تا تاثیر نگاهش را دوچندان كند. سایههای آبی و سبز زیبای چشم او چیزی غیر از پودر بسیار نرم سنگهای كم بهاتر مانند لاجورد و مالكیت نبود كه نه تنها پوست را از تابش اشعههای قوی خورشید محافظت میكرد بلكه مصرف آرایشی نیز داشت. لوازم آرایشی دیگر كلئوپاترا، كه چندان چنگی به دل نمیزند، رژلبها و روژگونههای او بودند كه رنگ قرمز ارغوانی داشتند و از تخم مورچه پودر شده و كنه قرمز ساییده شده درست میشدند.
زنان تبسی (=Thebes منطقه ای در مصر باستان) به خوبی میدانستند كه چگونه از رنگها و پودرهای طبیعی برای صورت، بدن و موهایشان استفاده كنند. ملكهها و بانوان نجیب زاده مصری را با كوزههای مرمر سفید، دفن میكردند كه محتوی لوسینها و معجونهایی بود كه به تمام بدنشان میمالیدند. در گورهای این زنان، جعبه وسایل آرایش، برای جهان پس از مرگشان قرار داده میشد كه حاوی مدادهای چشم، ریمل، موم زنبور و آینههایی بود كه از مس بسیار صیقل یافته درست شده بود و دستههایی از عاج حكاكی شده داشت. در مقایسه با سایر فرهنگهای آن زمان، مصریها بسیار به ظاهر خود میرسیدند و بدان میبالیدند. پس جای تعجب نیست اگر نقشهای ترسیمی از آن دوران كه در مقبرههای متعلق به پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح، یافت شده كاربرد وسیع لوازم آرایش چشم و ابرو را نشان میدهد. جای شگفتی است كه بازماندههای لوازم آرایش چشم كه در اهرام ثلاثه یافت شده حاكی از آن است كه این لوازم را از مواد سختی نظیر سولفید سرب و زغال درست میكرده اند كه ممكن بود چشمها را ناراحت و ملتهب كند. مواد آرایشی صورت به رنگ قهوه ای متمایل به قرمز حاوی خاك رسی بود كه درصد بالایی آهن داشت و به صورت مصریان رنگ خاصی میداد و حتی دوای ضد چین وچروك نیز وجود داشت كه از گاو وحشی و تخم شترمرغ درست شده بود! خوشبختانه این داروهای طبیعی در طول زمان به دست فراموشی سپرده شده اند، اما سایر ابداعات مصریها تا امروز باقی مانده اند. بیشترین امتیاز اختراع اولین لوازم آرایش و زیبایی را میتوان به مصریان قدیم داد. آنها علاقه خاصی به خوشبو كنندههای بسیار معطر داشتند، لوازمی قدیمی مانند ظرفهای حاوی عطرهای بسیار گرانبها و اسانسهای روغنی برای خوشبو كردن صاحبانشان در "زندگی پس از مرگ" در اهرام پیدا شده است.
بازرگانان عرب كه درخاورمیانه سفر میكردند و محمولههای گرانبهای ادویه، كندر و درخت مرمكی (Myrrh) بار شترهایشان بود، این روغنهای معطر را میفروختند. این محمولهها قیمت گزافی داشتند و حتی گاه قیمتشان بیشتر از طلا بود. ازدستور العملهای زیبایی كه ازق رون گذشته به دستمان رسیده میتوانیم اطلاعات مفیدی كسب كنیم. مصریان قدیم اولین كسانی بودند كه علاوه بر لوازم آرایشی و عطریات، صابون را به وسیله پاك كننده طبیعی به نام ساپونین Saponin درست میكردند. همچنین چربیهای حیوانی و روغنهای معطر را به صابون افزودند و آن را به عنوان پاك كنندههای خانگی و وسیلهای برای استحمام بكار بردند. آشوریان نیز به آبهایی كه در آن استحمام میكردند روغنهای معطر گرانبها میافزودند و در حفظ سلامت و بهداشت شخصی خود بسیار دقیق بودند. محصولات نرم كنندههای پوست بدن بسیار شهرت داشتند و موادی كه بر پوست بدن میمالیدند برای اولین بار در حدود هزار سال پیش از میلاد مسیح بكار برده شدند. این مواد را از پودر سنگ خارا درست میكردند و زنان آشوری برای ماساژ بدن و نرم كردن پوست از آن استفاده مینمودند. مصریان و آشوریان پیش از دوش گرفتن (كاری كه بیشتر مواقع انجام میدادند)، با مشتی شن بدنشان را به شدت میمالیدند تا منفذهای پوستشان تمیز شود. زنان و مردان آشوری بسیار به موهای خود میبالیدند و همیشه آنها را با دقت خاصی میبافتند، روغن میزدند و معطر میكردند. گلولههای كوچكی از موم معطر خود را نزدیك پوست سر قرار میدادند تا در طول مراسم تشریفاتی بوی آنها به كمك گرمای بدن آزاد و از طریق تعرق به گردن سرازیر شود و تا اواخر شب نیز بوی آنها باقی بماند، مردان ریشهایشان را مانند درختان زینتی به اشكال عجیب و غریبی میبافتند و میآراستند، موی صورتشان نمادی از قدرت و استقامت بود و حتی چند ملكه مصری در تشریفات خاص ریش مصنوعی زراندود میگذاشتند.
همان طوركه در جعبه لوازم آرایش توتو Thuthe زن یك نجیب زاده، كه در موزه بریتانیا نگهداری میشود دیده ایم، آرایش شب نیاز به وقت بسیار داشت. وسایلی كه دراین جعبه مییابیم عبارتند از: كفشهای راحتی (صندل)، بالش كوچكی برای قراردادن بازوان (به منظور استراحت، زیرا آرایش كردن بسیار وقت میگرفت) سنگ پا برای نرم كردن پوست و زدودن موهای بدن، مدادهای چشم از جنس چوب و عاج كه با پودرهای رنگی استفاده میشد، یك ظرف برنزی برای تركیب رنگها و سه كوزه برای كرمهای صورت.
یونانیان قدیم نیز چیزهایی درباره آرایش میدانستند، گرچه ریمل آنها تركیبی از صمغ و دوده بود كمی خشن به نظر میرسید. زنان یونانی گونههایشان را با خمیرهای گیاهی كه از میوه توت و دانههای له و خرد شده درست شده بود رنگ میكردند تا بدانها رنگ درخشان و سالمی دهند. همچنین عادت خطرناكتری را رواج دادند و آن استفاده از سرب سفید و جیوه برای پوست صورتشان بود تا رنگ صورتشان مانند گچ سفید به نظر رسد. اما این مسئله برای آنها ناشناخته بود كه فلزهای سنگینی مانند اینها از طریق پوست جذب میشود و منجر به مرگ زودرسشان میگردد. این عادت تاسف انگیز تا قرون متمادی به طول انجامید. جالینوس، پزشك یونانی، این مسئله را تشخیص داد و نوشت: "چهره زنانی كه اغلب صورتشان را با جیوه رنگ میكنند، با وجود سن كم مانند صورت میمون پیر و چروكیده میشود." شهرت جالینوس هم به دلیل مهارت فوق العاده اش در پزشكی بوده و هم به خاطراینكه برای اولین بار كرم سردی از موم زنبور، روغن زیتون و گلاب درست كرده وی همچنین مشاهده كرد كه حلزونهای باغی خوب له شده، مرطوب كننده بسیار موثری هستند و برای چند قرن این موجودات را در لوازم آرایشی بكار میبرند.
رسم دیگر یونانیان كه كمی خوشایند تر از رسوم پیش مینمود استفاده از حنا برای رنگ كردن ناخنهای انگشتان دست و پا به همان ترتیبی كه ما امروزه ناخنمان را لاك میزنیم بود. همچنین از موی بز رنگ شده، ابروی مصنوعی درست میكردند و به كمك صمغها و رزینهای طبیعی، به پوست خود میچسباندند. با این وجود، رومیها بودند كه بسیاری از عادات زیبایی امروزی را بوجود آوردند. با گسترش امپراطوری روم در اروپا، استحمام روزانه در حمامهای عمومی كه با گلاب معطر شده بود بسیار رواج یافت. همچنین رومیها به ساختن تیغهایی از برنز صیقل یافته عادت تراشیدن ریش را در بین مردان شایع كردند. زنان و مردان نجیب زاده به استحمام با شیر الاغ ادامه دادند و ملكه پوپایا هنگام سفر الاغهایش را نیز با خود میبرد. همسر نرون" Neron " مردان نجیب زاده به استحمام با شیر الاغ ادامه دادند تا شیر مورد نیاز برای حمام را داشته باشد. زنان اشراف رومی كاربرد لوازم آرایش طبیعی را با مداد كشیدن به دور چشمانشان، رنگ كردن گونههایشان با خمیرقرمز رنگی كه از پوست سوسك درست شده بود و با مالیدن روغنهای معطرو خوشبو به موهایشان در بریتانیا رواج دادند. یكی از جنبههای ظاهری آرایش كه وقت بسیار زیادی هم میگرفت رنگ كردن موها بود. رومیها عادت داشتند كه انواع گوناگونی از رنگ موهای طبیعی را بكار بردند كه یكی از آنها از آهك زنده و خام معدنی كه رنگ طلایی قرمز درخشانی به موهایشان میداد، درست میشد. با خیساندن پوست گردو در روغن زیتون، روغن گردو درست میكردند تا موهایشان به رنگ قهوه ای پر رنگ درمیآید و دیگر خاكستری یا سفید نشود. در روم قدیم، موی بلوند و بور را نماد بدی میدانستند. اما با ورود دختران برده اسكاندیناوی، زنان اشراف شروع به رنگ كردن موهای سیاه خود به رنگهای روشنتر و بلوند كردند و برای این كار از دم كرده غلیظ گل و میوه درخت زعفران استفاده میكردند. اكلیل كوهی میوه درخت سرو كوهی – از مواد اصلی داروهای تقویتی مو بودند كه جلو ریزش مو را میگرفتند و گلهای زعفران و موم زنبور نیز برای نرم كردن پوست به كار میرفت. "پلینی دی الدر" نیز كار برد بسیاری از لوازم طبیعی زیبایی كرم میوه به، زعفران و گلاب فاسلیس را ذكر كرده است. همچنین در یادداشتهای وی به كاربرد وسیع عطر پر دوام و غلیظ چیپر از شهر سیپروس بر میخوریم. بسیاری از این مواد هنوز در لوازم آرایش امروزی وجود دارند و میتوان آنها را دربسیاری از داروهای خانگی موثر به كاربرد. ماده طبیعی دیگری كه خوشبختانه در اثر مرور زمان طرد شد و امروز مورد استفاده قرار نمیگیرد عبارت است از فضله كركودیل كه ممكن است باور نكنید، اما ماسك صورت بسیار مشهوری در روم بود.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: fa.parsiteb.com
م چهارشنبه 3/3/1391 - 15:9
تاریخ
مراسم سنتی پیرشالیار نماد مشارکت اجتماعی و آئینی به قدمت تاریخ (+عکس)
مراسم جشن عروسی پیر شالیار یکی از جشنهای رایج است که هر ساله 45 روز بعد از شروع فصل زمستان به مدت دو هفته برگزار میشد، این مراسم سالگرد ازدواج پیری افسانه ای به نام....
آئین باستانی پیرشالیار با قدمتی چند هزار ساله و هر سال در اواسط بهمن در روستای اورامان تخت از توابع شهرستان سروآباد برگزار میشود و برغم گذشت سالیان بسیار همچنان این مراسم با مشارکت همه جانبه مردم منطقه شکوهی خاص دارد.
به گزارش خبرنگار مهر در سنندج، آئین باستانی پیرشالیار که مردم منطقه آن را "عروسی پیرشالیار" میگویند، هر ساله در فصل زمستان و در نیمههای بهمن ماه برگزار میشود که این مراسم نماد عینی از مشارکتهای فعال مردم در مناسبتهای مختلف اجتماعی و فرهنگی و سابقه ای به قدمت تاریخ دارد و هر سال بر شکوه برگزاری آن نیز افزوده میشود.
هر چند نام مراسم عروسی است ولی در اصل پیرشالیار یک مراسم آیینی و سنتی است که آن قربانی میکنند و به سماع و نجوا با خدا میپردازند.
این مراسم که هر سال در آخرین چهارشنبه و پنجشنبه منتهی به نیمه بهمن ماه برگزار میشود آئینی است که بعضی از مورخان تاریخ برگزاری آن را به یک هزار سال گذشته میدانند و عده ای دیگر نیز معتقدند که قدمت این مراسم بیش از اینهاست ولی نکته مهم این است که برغم گذشت این همه سال پیرشالیار همچنان به عنوان نمادی از مشارکت اجتماعی مردم این منطقه به شمار میرود.
پس از پشت سرگذاشتن کوههای سربه فلک کشیده و پوشیده از برف و عبور از جادههای پر پیج و خم و گذر در مسیر رودخانه سیروان که با آرامش خاصی همراه است و در دل کوههای پست و بلند زاگرس، به یکی از روستاهای استان کردستان قدم مینهی که معماری آن زبانزد خاص و عام است و بدلیل ویژگیهای فراوانی این روستا به عنوان یکی از قطبهای گردشگری در سطح کشور نیز به ثبت رسیده است.
روستای که معماری ویژه و خاص آن در کنار طبیعتی بکر و زیبا که به نوعی با آدم سخن میگوید هم اکنون به عنوان یکی از مناطق گردشگری کشور مطرح و حتی در بعضی از روزها علاوه بر گردشگران داخلی افرادی را نیز از دیگر کشورهای خارجی به دامان خود میپذیرد.
روستایی که بام خانه جلوی حیاطی است برای خانه دیگر و این داستان همچنان تا پشت روستا ادامه مییابد و نوع معماری به کار رفته در آن نیز چشم هر بیننده ای را به سوی خود جلب میکند به نحوی که معماری سنتی این روستا مبتنی بر سنگ بوده و در ساخت خانههای مسکونی از ملات به هیچ وجه استفاده نشده است.
روستای اورامان تخت در دهستانی به همین نام و در مسیر رودخانه سیروان یکی از برزگترین رودخانههای کشور قرار دارد که برگزاری آئینهای مختلف به ویژه عروسی پیرشالیار در کنار معماری خاص و ویژه که با استفاده از صنایع بومیو محلی ساخته میشود باعث شده که اورامان به شهره ای جهانی و بین المللی دست یابد.
یکی از حدسیات رایج درباره نام اورامان اینست که واژه "اورامان" یا "هورامان" از دو بخش "هورا" به معنی اهورا و "مان" به معنی خانه، جایگاه و سرزمین تشکیل شده است و به همین دلیل اورامان به معنی "سرزمین اهورایی" و جایگاه اهورامزدا است هور در اوستا به معنی خورشید نیز آمده و "هورامان" جایگاه خورشید نیز معنی میدهد
از سوی دیگر فرهنگ و تمدن این کهن دیار به عنوان بخشی از تمدن بزرگ ایران باستان با زیرساختهایی محکم و استوار از موسیقی و عرفان گرفته تا ادبیات نوشته و نانوشته اش و آداب و رسوم مبتنی بر خرد جمعی و نبوغی سازگار با طبیت اهورایی اش شایسته است و باعث شده که هر ساله گردشگرانی از سایر نقاط کشور و در مواردی از بعضی از کشورهای دنیا راهی این منطقه شوند.
مردم روستای اورامان به زبان اورامی سخن میگیوند و مردان اورامانی چوخه، پانتول، ملکی شال، دستار، فرنجی و کله بال و زنان آن جانی، کلنجه، شال، کلاه و کلله میپوشند که علاوه بر وجود رنگهای متنوع انواع این لباسها با زیور آلات مختلف تزئین خواهند شد.
پیش از ورود پارچه و کفشهای خارجی و سایر منسوجات داخلی به استان کردستان، بیشتر پارچهها و پای افزار مورد نیاز ردمد روستای اورامان توسط بافندگان و دوزندگان محلی بافته و ساخته میشده که هنوز هم تعداد محدود از این نوع البسه وجود دارد.
مراسم جشن عروسی پیر شالیار یکی از جشنهای رایج است که هر ساله 45 روز بعد از شروع فصل زمستان به مدت دو هفته برگزار میشد، این مراسم سالگرد ازدواج پیری افسانه ای به نام شالیار است که ریشه در اسطورهها و اعتقادات و آیینهای قدیم مردم این سرزمین دارد.
این مراسم شامگاه سه شنبه با تقسیم گردوهای باغ پیر شالیار بین اهالی روستا آغاز می شود و به ترتیب با مراسم "کلاو روچنه"، قربانی کردن گاو و گوسفند و بز، پخت غذاهای مخصوص، دفنوازی و رقص عرفانی، سماع، پخش نذورات بین اهالی، نماز و ذکر و دعا، همچنین برپایی مراسم شبنشینی و دست به دست گرداندن کفش چرمی پیر شالیار و تبرک آن و پخت نان مخصوصی به نام "کلیره مژگه" (که از خمیر آرد، گردو خرد شده و پیاز درست میشود) در طول سه روز متوالی ادامه پیدا میکند.
اما امروزه چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه منتهی به 15 بهمن ماه را در نظر میگیرند و چهارشنبه قبل از آن را روز آغاز مراسم اعلام میکنند. انتخاب روز و اعلام شروع جشن بر عهده متولی پیر شالیار است که این کار را با تقسیم گردوهای درختهای وقفی پیر شالیار بین خانوادههای روستای اورامان و روستاهای اطراف انجام میدهند.
کودکان وظیفه تقسیم این گردوه در بین اهالی روستا را بر عهده دارند به نحوی که کودکان روستای اورامان صبح چهارشنبه و قبل از طلوع آفتاب به گروههای سه یا چهار نفری تقسیم شده و با حضور در درب منازل افراد و با درب زدن و گفتن کلمه "کلاوروچنه" حضور خود در محل را اعلام میکنند و سپس صاحب خانه نیز در قبال برداشت چند عدد گروه از کیسه کودکان به آنها تنقلات و خوردنی هدیه میدهد.
هر ساله تعداد زیادی گوسفند که نذورات مردم برای پیر شالیار است در روز چهارشنبه و حدود ساعات 9 صبح قربانی میشوند که این دامها توسط اهالی و یا افرادی از روستاهای دیگر در اواخر فصل پاییز برای متولی فرستاده میشود و او در فصل زمستان از آن دامها نگهداری کرده در روز جشن همه آنها را قربانی میکنند.
تعداد گوسفندان قربانی شده گاه به 70 تا 80 راس نیز میرسد و بعد از این کار گوشتهای قربانی شده را بین اهالی تقسیم کرده و با مقداری از آن نوعی آش به نام "ولوشین" تهیه میکنند و روز چهارشنبه و بعد ساعت 16 و اقامت نماز عصر در مسجد، آن آش نیز بین اهالی روستا و مهمانهای که از سایر نقاط راهی اورامان شده اند، تقسیم میشود.
مراسم جشن در عصر پنجشنبه با شرکت اهالی روستا و افرادی از روستاها و شهرهای اطراف برگزار میشود این مراسم توام با برپایی رقص و سماع عرفانی به شکل دستهجمعی و نواختن دف است و در آن عده ای به عنوان متولی کار هدایت سماع کنندگان را بر عهده میگیرند.
کارگزاران این مناسک مذهبی را افرادی از طوایف مختلف روستای اورامان تخت و روستاهای اطراف تشکیل میدهند و در میان این طوایف بر اساس یک قرارداد نامکتوب و شفاف اجتماعی نوعی تقسیم کار بر اساس طایفهای وجود دارد که هر کس در آن سه روز و در طول ایام برگزاری مراسم پیرشالیار کار خود را انجام میدهد.
رقص و سماع عرفانی دراویش که در بیشتر روزهای این جشن همراه با نواختن دف برپا میشود، نوعی رفتار جمعی است که آنان را به احساس مشترک میرساند.
آش تهیه شده از مواد مشارکتی و گوشتهای قربانی (که به آن "ولوشین" میگویند) به عنوان خوراکی سمبولیک و نمادین غذایی است که در روز مراسم همه اهالی روستا با دارا بودن نقشیها و پایگاههای اجتماعی مختلف از آن میخورند و به نوعی خوردن این غذا در روزهای جشن را متبرک میدانند.
حضور دستهجمعی افراد شرکت کننده در مراسم، دعا و ذکر همگانی در محوطه مزار، خوردن نان "کولیره مژگه" و ماست به صورت دستهجمعی و تثبیت باورهای ذهنی خود بوسیله بستن پارچهای بر در و دیوار و درخت مزار آخرین مرحله از این حرکت جمعی است.
مراسم پیرشالیار تا روز جمعه و قبل از برگزاری نماز جمعه ادامه پیدا میکند و مردم صبح روز جمعه با حضور دسته جمعی در محل زیارتگاه پیرشالیار حاضر شده و بعد از راز و نیاز دسته جمعی راهی مسجد میشوند تا نماز جمعه را اقامه کنند.
باور ذهنی زنان روستا نیز نسبت به پیرشالیار در رفتار جمعی و نقش مسلط آنان در پخت نان محلی متجلی میشود و مشارکت آنها همراه با دعاها، اعتقاد قبلی به پیرشالیار، جدیت در انجام کار و صحبت کردن با یکدیگر فضایی صمیمی در هنگام پخت نان و انجام کارهای این مراسم ایجاد میکند.
مراسم عروسی پیرشالیار امسال نیز همچون سالهای گذشته و با حضور بیش از 20 هزار نفر از مردم استان و خیل عظیم گردشگران داخلی و خارجی در روستای اورامان تخت برگزار شد و به رغم بارش برف و باران باز هم مردم در این شرایط سخت خود را به اورامان رسانده و در جشن پیرشالیار شرکت کردند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: mehrnews.com / آرمان نصرالهی
م
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:8
تاریخ
رنگ لباس عروس در میان اقوام مختلف جهان
ازدواج در لباس سفید یعنی بسیار خوب و صحیح انتخاب كردهاید، ازدواج در رنگ خاكستری یعنی به راه دوری خواهید رفت، ازدواج در رنگ آبی، یعنی شما همواره خالص، پابرجا و راستگو خواهید بود، ازدواج در رنگ سبز...
رنگی به زیبایی عروس
رنگ سفید نمادی از پاكی و عفت و نشانهای از قلب سالم و دستنخوردهای است كه به همسرش تقدیم میشود
در كنار تولد و مراسم تدفین، ازدواج یكی از سه موقعیت مهم و عظیم در زندگی هر شخص است و تنها موردی است كه شخص در تعیین چگونگی و عظمت و شكوه برگزاری آن نقش اصلی را برعهده دارد. این روز برای عروس از اهمیت بسزایی برخوردار است. روز بزرگ زندگی اوست. روزی كه با لباس سفید ورود به زندگی جدیدی آغاز میشود. ورود به زندگی كه آرزو میشود با همین رنگ سفید به پایان برسد.
پیراهن سفید عروسی
در قرون وسطی، ازدواج بیشتر از پیوند میان دو نفر معنا داشت و در بسیاری موارد حتی اتحاد و پیوند بین دو خانواده، دو تجارت و حرفه و همچنین اتحاد بین دو كشور به شمار میآمد. بنابراین عروس باید به شكلی لباس میپوشید كه به بهترین شكل معرف خانواده خود باشد. لباس او تنها معرف شخص او نبود.
در آن زمان ازدواجهای سلطنتی دارای اهمیت سیاسی بسیاری بود و برای ایجاد اتحاد و پیمانی محكم بین دو كشور انجام میشد. بنابراین لازم بود تا عروس جوان، عالی و باشكوه به نظر برسد تا اعتبار و حیثیت كشور خود را تقویت كند و با نشان دادن ثروت و توانگری ملت خود، بر كشور داماد تاثیر بگذارد.
خانوادههای سلطنتی و ثروتمند از عالیترین پارچههایی كه ممكن بود، استفاده میكردند و گرانترین پارچهها از قبیل مخمل، ابریشم، حریر گلدار، خز و پارچههای بافته شده از نخ طلا و نقره را به كار میبردند.
در دوران باستان نیز عروسها برای نشان دادن شادی خود، از رنگهای شاد و روشن برای لباس عروس استفاده میكردند و رنگ سفید خاص لباس عروس آنها نبود. رنگ سفید مدتی است كه به عنوان رنگی مرسوم و رایج برای پیراهن عروس پذیرفته شده است، در حالی كه در گذشته پیراهن عروس همیشه به رنگ سفید نبوده است.
رسم پوشیدن لباس عروس به رنگ سفید، به دورانملكه ویكتوریا برمیگردد. پیش از آن عروسها بسته به موقعیت اجتماعی خود، انواع متنوعی از رنگها و مواد را برای لباس عروس انتخاب میكردند. در آن روزگار رنگ سفید نشانه پاكی و عفت نبود، بلكه چنین معنی را در رنگ آبی جستجو میكردند. به همین دلیل بود كه در گذشته بسیاری از زنان رنگ آبی را به عنوان لباس عروسی خود انتخاب میكردند. از طرفی رنگ سفید به معنای ثروت و توانگری نیز تلقی میشد.
ازدواج ملكه ویكتوریا با پسر عموی خود شاهزاده آلبرت در سال 1840، بیشترین تاثیر را بر مراسم عروسی گذاشت. در آن زمان رنگ سفید، رنگ مرسوم برای مراسم سوگواری سلطنتی بود و اگرچه همیشه به این عنوان استفاده نمیشد، اما به عنوان رنگی مناسب برای مراسم عروسی شاهانه هم محسوب نمیشد، ولی ملكه ویكتوریا با ازدواج در لباس سفید، چرخها را به حركت درآورد. در كتابی مربوط به بانوان، در سال 1849 این جمله چاپ شد: «براساس رسم و سنت و عرف، از چندین سال قبل رنگ سفید به عنوان مناسبترین رنگ برای لباس عروسی انتخاب شده است. این رنگ نمادی از پاكی و خلوص و عفت دخترانه است و نشانهای از قلب سالم و دستنخوردهای است كه به همسر آینده خود تقدیم میكند.»
درباره انتخاب رنگ لباس عروس روایتها مختلف است. یكی از این روایتها از این قرار است: «ازدواج در لباس سفید یعنی بسیار خوب و صحیح انتخاب كردهاید، ازدواج در رنگ خاكستری یعنی به راه دوری خواهید رفت، ازدواج در رنگ آبی، یعنی شما همواره خالص، پابرجا و راستگو خواهید بود، ازدواج در رنگ سبز یعنی شما از دیده شدن خجالت میكشید. ازدواج در رنگ زرد، یعنی شما از مرد خود خجالت میكشید. ازدواج در رنگ قهوهای یعنی شما در خارج شهر زندگی خواهید كرد و ازدواج در رنگ صورتی یعنی روح شما غرق خواهد شد.»
تاثیر جنگ جهانی بر لباس عروس
مدها و مدلهای لباس در دوره ادوارد هفتم بود كه روزبهروز تحمیلیتر و پرخرجتر میشد، با آغاز جنگ جهانی اول این روند متوقف شد و سبك لباسها سادهتر شد. پس از جنگ جهانی اول، یك دوره پررونق و مرفه آغاز شد و این موضوع در لباسهای عروسی هم منعكس شد. لباسهای بلند سفید عروسی رسمی، مجددا رایج شد و به مد بازگشت. رنگ مایل به سفید مانند كرم، زرد بسیار كمرنگ و عاجی رنگ، همگی به عنوان رنگ لباس عروس قابل قبول بود، در حالی كه رنگهای روشنی از قبیل آبی، سبز یا صورتی كمتر استفاده میشد. ازدواج در لباس سیاه رنگ، نشانه بدبختی و بخت بد محسوب میشد.
ایران در گذشته یك كشور قومی و قبیلهای بوده است؛ از این رو هر قوم براساس باورها، سنتها و وضعیت اقلیمی خود رنگ لباس عروس را انتخاب میكرده است.
كمكم با انعكاس تغییر نقش زنان در جامعه، دامن لباسها كوتاهتر شد، كوكو شانل نیروی قدرتمندی در تغییر مد زنان بود و نخستین كسی بود كه در دهه 1920 رسما لباس عروسی كوتاه را معرفی كرد. این لباس، پیراهن سفیدی تا زانو بود با یك دنباله بلند. این رنگ سفید سیمانی به عنوان رنگ جهانی و همگانی لباس عروس مورد توجه قرار گرفت.
رنگ لباس در میان اقوام آسیایی
ژاپنیها در مراسم ازدواجشان لباس سنتی خود «كیمونو» را به تن میكنند. كیمونو پارچهای ابریشمی است كه در اندازه 13 متر و در 8 قطعه بریده میشود. لباس كیمونو زنانه توسط شالهای پهن ابریشمی مهار میگردد. كیمونو مشكی برای داماد و كیمونو سفید برای عروس استفاده میشود، زیرا رنگ سفید در فرهنگ این كشور نشانه آغاز یك سفر است.
در هند همه چیز حال و هوای دیگری دارد. رنگ لباس عروس قرمز است. قرمز در فرهنگ و سنت هندوستان نشان از مباركی و خوشیمنی دارد. در هند به لباس عروسی «Shadi Sari» گفته میشود.
«Shadi» در زبان هندی به معنای «مراسم عروسی» است و ساری همان لباس معمول زنان هندی است. ساری پارچهای معمولا ابریشمی است كه روی آن جواهر، سنگ یا كریستالدوزی میشود و دوركمر بسته میشود و اضافه آن از پشت روی شانه قرار میگیرد. بلندی این پارچه پنج متر و نود سانتیمتر است كه چهارده مرتبه دور كمر، بدون استفاده از دكمه پیچیده میشود.
در هندوستان به علت تعدد فرقه و مذاهب، آیینهای عروسی كاملا متفاوت هستند و اما در مذهب هندو كه بیشترین طرفدار را دارد از لباس قرمز برای عروس استفاده میكنند.
لباس عروس در ایران
آتوسا مظفری، طراح پارچه و لباس در مورد رنگ لباس عروس در ایران چنین میگوید: «ایران در گذشته یك كشور قومی قبیلهای بوده است و از این رو هر قوم براساس باورها، سنتها و وضعیت اقلیمی خود رنگ لباس عروس را انتخاب میكرده است.
به عنوان مثال لباس عروس تركمنها قرمز بوده و هنوز هم گمان میكنم از این رنگ برای مراسم ازدواج استفاده میكنند. لباس عروس زنان زرتشتی سبز بوده است. همچنین رنگ لباس عروس در دوره هخامنشیان بسته به طبقه اجتماعی فرد بوده است.»
شیرین بزرگ مهر، عضو هیات علمی دانشگاه هنر و مترجم كتاب تاریخ لباس (نوشته: روت ترنرویل كاكس) میگوید: «اساسا در مورد رنگ غالب لباس عروس و ویژگیهای آن اطلاعاتی در دست نیست. حتی از دوران قاجار هم چیزی به دست نیامده است.
فرض بر این است كه زنان روستایی، عموما در مراسم ازدواجشان لباسهای مرسوم و به اصطلاح «محلی» به تن میكردهاند و در شهرها بخصوص تهران، لباسها از اروپا به دربار ایران راه پیدا كرده است و بعد استفاده از آن بین مردم متداول شد. كلا لباس عروس سفید به شكل و شمایل امروز آن از غرب وارد ایران شده است.» وی همچنین به لباس عروس مادربزرگ خود اشاره میكند و میگوید: «لباس مادر بزرگ من متعلق به قرن نوزده و اوایل قرن بیستم است از تافته سفید و خام تهیه شده و دارای بالا تنه تنگ، یقه بزرگ و دامن پفدار و توری سفید است. در طراحی كفشهای او از ساتن سفید مرواریددوزی استفاده شده است و این مشخصات یك لباس كاملا غربی است. لباس عروسی او بسیار كوچك است، زیرا در زمان ازدواج او 9 سال بیشتر نداشته و به دلیل سنگین بودن لباس و چراغهایی كه روی موها و تورش كار گذاشته بودند و مدام خاموش و روشن میشده، مادربزرگم شب عروسی از شدت خستگی خوابش میبرد.»
در ادامه باید گفت طبق اطلاعات موجود لباس عروس در ایران به شیوه كاملا غربی طراحی شده كه این شیوه تا امروز نیز ادامه دارد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
م چهارشنبه 3/3/1391 - 15:7
تاریخ
افسانه قالیچههای پرنده ایرانی!
کاشف فرانسوی در سردابهای زیرزمینی قلعه الموت، در نزدیکی دریای خزر، طومارهایی یافته است که شواهد جدیدی در مورد قالیچههای پرنده به دست میدهند. این طومارها که به طرز خارقالعادهای...
حتما شما نیر تاکنون از قالیچههای پرنده در داستانها و افسانهها شنیده اید اما شاید باور نمیکنید افسانه قالیچههای پرنده در داستانهای هزار و یک شب واقعیت داشته باشد!
می توانید تصور کنید روی یک قالیچه پرنده در حال عبور از مرزهای فیزیکی حقیقی هستید!
هنری بک، کاشف فرانسوی در سردابهای زیرزمینی قلعه الموت، در نزدیکی دریای خزر، طومارهایی یافته است که شواهد جدیدی در مورد قالیچههای پرنده به دست میدهند. این طومارها که به طرز خارقالعادهای سالم ماندهاند، در اوایل قرن سیزدهم میلادی توسط یک محقق یهودی به نام اسحاق بن شریره نوشته شدهاند. قالیچههای پرندهای که میتوانستند چند متر بر فراز زمین شناور باشند، نخستین بار توسط کیمیاگران و صنعتگران دربار ملکه صبا ساخته شد و ملکه صبا آن را به نشانه عشق خود برای حضرت سلیمان فرستاد.
قرنها پس از آن که قالیچههای پرنده تنها یک افسانه هزار و یک شبی تصور میشد، هنری بک، کاشف فرانسوی، شواهد مستند از وجود قالیچههای پرنده در ایران یافته است.
هنری بک در سردابهای زیرزمینی قلعة الموت، در نزدیکی دریای خزر، طومارهایی یافته است که شواهد جدیدی در مورد قالیچههای پرنده به دست میدهند. این طومارها که به طرز خارقالعادهای سالم ماندهاند، در اوایل قرن سیزدهم میلادی توسط یک محقق یهودی به نام اسحاق بن شریره نوشته شدهاند.
پس از آن که پروفسور جی. دی. سپتیموس، زبان شناس مشهور این متون را از زبان فارسی به انگلیسی ترجمه کرد، این دستنوشتهها باعث جنجالهای زیادی در جامعه علمی جهان شدند. مدت کوتاهی پس از انتشار ترجمه این متون، کنفرانسی با حضور کارشناسان برجسته بینالمللی در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی لندن برگزار شد. بسیاری از مورخان با حمله به بک، این دست نوشتهها را جعلی خواندند. اما پروفسور سپتیموس که به خاطر عدم شرکت بک در این کنفرانس به خاطر تولد فرزندش دفاع از او را به عهده داشت، گفت که این متون باید به طور دقیق مورد بررسی قرار بگیرند.
قدمت این دست نوشتهها اکنون در انستیتوی لئوناردو داوینچی شهر تریست، به کمک روش رادیو کربن در حال تعیین است.
بنا بر نوشتههای بن شریره، حکام مسلمان قالیچههای پرنده را وسیلهای شیطانی میدانستهاند و به همین خاطر دانش و سازندگان آن را سرکوب کردهاند و ردپای آن را از تاریخ به دقت پاک کردهاند. هرچند قالیچههای پرنده تا اواخر قرن سیزدهم میلادی بافته و فروخته میشدهاند، اما استفاده از آن در انحصار افراد خاصی بوده است.
بنا بر یادداشتهای بنشریره، نخستین اشارات به قالیچههای باستانی در دو متن باستانی صورت گرفته است. یکی از این کتابها، مجموعهای از ضربالمثلها است که توسط شامشاد، وزیر نبوکدنزر پادشاه بابلی جمعآوری شده است و منبع دیگر، مجموعهای از گفتگوهای باستانی است که توسط شخصی به نام ژوزفوس نگاشته شده است.
بر اساس نوشتههای بن شریره، قالیچههای پرندهای که میتوانستند چند متر بر فراز زمین شناور باشند، نخستین بار توسط کیمیاگران و صنعتگران دربار ملکه صبا ساخته شد و ملکه صبا آن را به نشانه عشق خود برای حضرت سلیمان فرستاد. اما وقتی ملکه صبا خبر برخورد سرد حضرت سلیمان را با هدیهاش شنید، دلشکسته شد و صنعتگران خود را از دربار بیرون کرد. این صنعتگران در نهایت در ناحیه بینالنهرین و در نزدیکی شهر بغداد ساکن شدند و کسب و کار خود را ادامه دادند.
بن شریره در یادداشتهای خود به توضیح چگونگی کار این قالیچههای پرنده میپردازد، اما متاسفانه اکثر اصطلاحات و عبارات فنی به کار رفته در این قسمت قابل فهم نیستند. اما از قسمتهای قابل خواندن متن چنین برمیآید که قالیچههای پرنده هم مانند قالیچههای معمولی روی دار بافته میشدهاند و تفاوت آنها با قالیچههای معمولی در مرحله رنگرزی بوده است.
صنعتگران دربار ملکه صبا گِل مخصوصی «به دست آمده از چشمههای کوهستان» کشف کرده بودند که هنگامی که در معرض حرارت شدید، «داغتر از آتش حلقة هفتم جهنم» در ظرفی محتوی روغن یونانی قرار میگرفت، خاصیت ضد مغناطیسی پیدا میکرد. با توجه به مغناطیس بودن کرة زمین، و وجود میلیونها محور مغناطیسی که از قطب جنوب تا قطب شمال کشیده شدهاند، قالیچههایی که الیاف شان به این گل آغشته میشد میتوانستند از سطح زمین فاصله بگیرند. این فاصله با توجه به غلظت و میزان گل به کار رفته، از یک متر تا چند ده متر میرسید. محورهای مغناطیسی مانند ریلهای هوایی عمل میکردند و قالیچه میتوانست در امتداد این محورها پیش رود.
بر اساس یادداشتهای بن شریره، کتابخانه اسکندریه تعداد زیادی از این قالیچههای پرنده را در اختیار داشته است و آن را برای گردش میان قفسههای مملو از پاپیروس کتابخانه در اختیار مراجعهکنندگان به کتابخانه میگذاشته است. این کتابخانه که در یک زیگورات قرار داشته است، بیش از ۴۰ هزار طومار خطی در اختیار داشته است که توسط سیصد نسل از کاتبان نگاشته شده بود. سقف این کتابخانه آنقدر بلند بوده است که بسیاری از مراجعهکنندگان ترجیح میدادهاند به حالت شناور در هوا و روی قالیچههای پرنده مطالعه کنند.
بر اساس یادداشتهای بن شریره، ساخت قالیچههای پرنده در سرزمینهای اسلامی به دو دلیل سرکوب شد. نخست این که حکام مسلمان میگفتند بشر قرار نیست پرواز کند و قالیچههای پرنده باعث به هم خوردن نظم امور میشوند. دلیل دوم بیشتر اقتصادی بود. بسیاری از اشراف و ثروتمندان عرب ثروت خود را مدیون گلههای شتر و اسب خود بودند و دلشان نمیخواست چند صنعتگر فقیر و بیچیز با ساخت قالیچههای پرنده کسب و کار آنها را نابود کنند.
قالیچههای پرنده در زمان حکومت خلفای اموی و عباسی به شدت سرکوب شدند و در نهایت در سال ۱۲۲۶ میلادی و با حمله مغولها به آسیای مرکزی، در هرات و بلخ و بخارا حمام خون به راه افتاد. مغولها در جریان غارت و تاراج خود، چند قالیچه پرنده هم پیدا کردند و هنگامی که مردی به آنها گفت این قالیچهها تیزروتر از اسبهای پاکوتاه مغولها هستند، چنگیزخان چنان از این توهین برآشفته شد که سر مرد را از تنش جدا کرد و دستور داد تمام قالیچههای پرنده قلمروی وسیعش را جمعآوری و نابود کنند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: chn.ir
م چهارشنبه 3/3/1391 - 15:5
تاریخ
"زردی من از تو، سرخی تو از من"
مراسم چهارشنبه سوری: بوته افروزی، مراسم كوزه شكنی، مراسم قاشق زنی، آش چهارشنبه سوری و....
چهارشنبه سوری
یکی از آئینهای سالانه ایرانیان چهارشنبه سوری یا به عبارتی دیگر چارشنبه سوری است. ایرانیان آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز میروند.
چهارشنبه سوری، یک جشن بهاری است که پیش از رسیدن نوروز برگزار میشود.مردم در این روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهایشان مراسمیرا برگزار میکنند که ریشه اش به قرن ها پیش باز میگردد.
مراسم ویژه آن در شب چهارشنبه صورت میگیرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نیز بچه ها آتش های بزرگ میافروزند و از روی آن میپرند و ترانه (سرخی تو از من، زردی من از تو ) میخوانند.
ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئینهای کهن ایرانیان است که همچنان در میان آنها و با اشکال دیگر در میان باقی بازماندگان اقوام آریائی رواج دارد.
اما دکتر کورش نیکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ایران باستان، عقیده دارد که چهارشنبه سوری هیچ ارتباطی با ایران باستان و زرتشتیان ندارد و شکل گیری این مراسم را پس از حمله اعراب به ایران میداند.
در ایران باستان هفت روز هفته نداشتیم.در ایران كهن هر یك از سی روز ماه، نامیویژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و یکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ایران وارد شد. بنابراین اینکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگیریم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گویای این هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ایران مرسوم شد."
"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( یا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در این پنج روز آتش روشن میکردیم تا روح نیاکانمان را به خانه هایمان دعوت کنیم."
"بنابراین، این آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ایران باستان است و زرتشتیان به احتمال زیاد برای اینکه این سنت از بین نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و این جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."
بخش كردن ماه به چهار هفته در ایران،پس از ظهور اسلام است و شنبه و یك شنبه و دوشنبه و........نامیدن روز های هفته از زمان رواج آن.شنبه واژه ای سامیو درآمده به زبان فارسی و در اصل "شنبد" بوده است.
"سور "در زبان و ادبیات فارسی و برخی گویش های ایرانی به معنای "جشن"،"مهمانی"و "سرخ" آمده است
مراسم چهارشنبه سوری
بوته افروزی
در ایران رسم است كه پیش از پریدن آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را كه از پیش فراهم كرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» كپه میكنند. با غروب آفتاب و نیم تاریك شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع میشوند و بوته ها را آتش میزنند. در این هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روی بوته های افروخته میپرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی میخوانند.
زردی من از تو، سرخی تو از من
غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا
ای شب چهارشنبه، ای كلیه جاردنده، بده مراد بنده
خاکستر چهارشنبه سوری، نحس است، زیرا مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و ییماری خود را، از راه جادوی سرایتی، به آتش میدهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل میکنند. سرود "زردی من از تو / سرخی تو از من"
هر خانه زنی خاكستر را در خاك انداز جمع میكند، و آن را از خانه بیرون میبرد و در سر چهار راه، یا در آب روان میریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را میكوبد و به ساكنان خانه میگوید كه از عروسی میآید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است.
در این هنگام اهالی خانه در را به رویش میگشایند. او بدین گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یك سال به درون خانه خود میبرد. ایرانیان عقیده دارند كه با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه را از موجودات زیانكار میپالایند و دیو پلیدی و ناپاكی را از محیط زیست دور و پاك میسازند. برای این كه آتش آلوده نشود خاكستر آن را در سر چهارراه یا در آب روان میریزند تا باد یا آب آن را با خود ببرد.
مراسم كوزه شكنی
مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی،كمینمك به علامت شور چشمی، و یكی سكه دهشاهی به نشانه تنگدستی در كوزه ای سفالین میاندازند و هر یك از افراد خانواده یك بار كوزه را دور سر خود میچرخاند و آخرین نفر، كوزه را بر سر بام خانه میبرد و آن را به كوچه پرتاب میكند و میگوید: «درد و بلای خانه را ریختم به توی كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور میكنند.
همچنین گفته میشود وقتی میتراییسم از تمدن ایران باستان در جهان گسترش یافت،در روم وبسیاری از کشورهای اروپایی،روز 21 دسامبر ( 30 آذر ) به عنوان تولد میترا جشن گرفته میشد.ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباهی كه در محاسبه روز كبیسه رخ داد. این روز به 25 دسامبر انتقال یافت
فال گوش نشینی
زنان و دخترانی كه شوق شوهر كردن دارند، یا آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت میكنند و از خانه بیرون میروند و در سر گذر یا سر چهارسو میایستند و گوش به صحبت رهگذران میسپارند و به نیك و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبتكردن رهگذران تفال میزنند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجتو آرزوی خود را برآورده میپندارند. ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممكن نخواهند دانست.
قاشق زنی
زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با كاسه ای مسین برمیدارند و شب هنگام در كوچه و گذر راه میافتند و در برابر هفت خانه میایستند و بی آنكه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر كاسه میزنند. صاحب خانه كه میداند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در كاسه های آنان میگذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر میاندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود میروند.
آش چهارشنبه سوری
خانواده هایی كه بیمار یا حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر میكردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» یا «آش بیمار» میپختند و آن را اندكی به بیمار میخوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش میكردند.
تقسیم آجیل چهارشنبه سوری
زنانی كه نذر و نیازی میكردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام «آجیل چهارشنبه سوری» از دكان رو به قبله میخریدند و پاك میكردند و میان خویش و آشنا پخش میكردند و میخورند. به هنگام پاك كردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خاركن را نقل میكردند. امروزه، آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.
گرد آوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است
پس امیدورام دوستان عزیز با خواندن این مطالب قشنگی این رسم را با انجام كارهای خطرناك و استفاده از ترقه های خطرناك خراب نكنند
مراسم دیگری مانند توپ مروارید، فال گوش، آش نذری پختن، آب پاشی، بخت گشائی دختران، دفع چشم زخمها، کندرو خوشبو، قلیا سودن، فال گزفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب میباشد.
تحریف آیین چهارشنبه سوری
یافته های پزوهشی نشان میدهد كه تمامیآیین ها و یادمان هایی كه مردم ایران در هنگامه گوناگون بر پا میداشتند و بخشی از آنها همچنان در فرهنگ این سرزمین پایدار شده است، با منش، اخلاق و خرد نیاكان ما در آمیخته بود و در همه آنها، اعتقاد به پروردگار، امید به زندگی، نبرد با اهریمنان و بدسگالان و مرگ پرستان، در قالب نمادها، نمایش ها و آیین های گوناگون نمایشی گنجانده شده بود.
رفتار خشونت آمیز و مغایر با عرف و منش جامعه نطیر آنچه كه امروزه تحت نام چهارشنبه سوری شاهد آن هستیم، در هیچكدام از این آیین ها دیده نمیشود.
بهتر است بگوییم، كسانی كه با منفجر كردن ترقه و پراكندن آتش سلامتی مردم را هدف میگیرند، با تن دادن به رفتاری آمیخته به هرج و مرج روحی، آیین چهارشنبه سوری را تحریف كرده اند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: iranfestival.com
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:4
تاریخ
معرفی چند بازی جالب مناطق مختلف ایران+تصاویر
نفر دیگری از دسته او در مقابل او قرار میگیرد و خم میشود و سرش را روی پنجههای استاد گذاشته، خم میشود و با دو دست استاد را میگیرد. نفرهای بعدی همینطور خم میشوند و...
بازیهای شیرین سُنتّی
در این بخش، با چند بازی جالب كه در مناطق مختلف ایران با نامهای گوناگون رواج دارد، آشنا میشوید.
خرِ سَوز پلونِ سوز1 Xare Sowz Palone Sowz
تعداد بازیكنان: تعداد بازیكنان باید زوج باشد. معمولاً 6، 8، 10 یا 12 نفر.
شیوه بازی: بازیكنان به دو دسته مساوی تقسیم میشوند. هر دسته یكنفر به نام (استاد) بر میگزینند. (استاد)ها با هم شیر یا خط (بوسیله سكه) یا بوسیله تخته سنگ2 یا قطعه سفالی كه یك طرف آن را با زبان تر میكنند (خشك و تر میكنند) یعنی یك استاد طرف (تر) و یكی طرف (خشك) را میگوید. سپس سكه یا سفال را به هوا پرت میكنند. هر كدام طرفی را كه گفت و بهمان طرف سكه یا سنگ افتاد برنده است. مثلاً اگر بگوید (شیر) یا (خط) یا بگوید (تر) یا (خشك) و برنده شد. طرف دیگر بازنده است.
سپس دسته بازنده به طرف دیوار میرود. (استاد) پشتش را به طرف دیوار میدهد و دو دست خود را (چنگ) میكند3 یعنی انگشتان را درهم فرو میبرد. نفر دیگری از دسته او در مقابل او قرار میگیرد و خم میشود و سرش را روی پنجههای استاد گذاشته، خم میشود و با دو دست استاد را میگیرد.
نفرهای بعدی همینطور خم میشوند و با دو دست نفر جلو را میگیرند. دسته دیگر از فاصله تقریباً سه متری یا بیشتر میدوند و با گفتن (خر سوز پلون سوز خدر بگیر كه آمدم) شورا نفراتی كه خم شده اند میشوند (طرح شماره 1) . اگر نفراتی كه میخواهند سوار بشوند ضمن سوار شدن بیفتند و نتوانند روی پشت بازیگران طرف مقابل سوار شوند میسوزند (= میبازند) در مقابل طرف اول كه خم شده است باید جای خود را به آن طرف بدهد بهمین ترتیب تا آنجا كه بخواهد بازی را ادامه میدهند.
طرح شماره 1
گوكِ دوره Guke Dowra
تعداد بازیكنان: تعداد افراد در این بازی نیز باید زوج باشد 4 یا 6 یا 8 … نفر.
شیوه بازی: بازیكنان به دو دسته تقسیم میشوند و روی زمین با انگشت (اگر زمین خاكی باشد) وگرنه با گچ یا زغال چهار یا شش كَد (Kad) یا كت (Kat) بشكل دایره میكشند. كد بزرگ بشكل مستطیل است یا دایره ای كه از بقیه بزرگتر است. (شكل 2) كد بزرگ معمولاً پهلوی دیوار است. زمین بازی بالنسبه بزرگ انتخاب میشود. یك گوی (گوك) كه در قدیم از (لَتَّه Latta = پارچه كهنه یا با نخ قالی بافته میشد و به گوك رنگه معروف بود) و اكنون از (جیر Cir = لاستیك) است و به اندازه توپ تنیس میباشد از لوازم بازی است.
بازی با شروخط (Seroxatt) یا سخال Sexal (=سفال) تروخشك كه به هوا پرت میشود و بیك طرف حق بازی میدهد آغاز میگردد. هر دسته كه برنده شد در كد بزرگ میایستد و دسته دیگر بطور پراكنده در مقابل آنها میایستد. ابتدا توپ در اختیار دسته ای است كه در كد بزرگ هستند و یكی از آنها توپ را در دست میگیرد و دیگری با شدت بوسیله چوب توپ را میزند. سپس به سرعت زیاد میدود تا خودش را به یكی از كدهای كوچك برساند. نفرات دسته دیگر سعی میكنند هرچه زودتر توپ را گرفته و به نفری كه توپ را زده و میخواهد خود را به كد برساند بزنند. طرح شماره 3 (در بعضی مواقع برای اینكه توپ را بهتر بگیرند، كت خود را به جلو میپوشند – طابق شخص الف در طرح شماره 2).
طرح شماره 2
در صورتی كه بازیكنی كه توپ را با دست زده و در بین دو كد باشد و توپ به بدنش بخورد سوخته (= باخته) و باید به كد (كت) بزرگتر برگردد و منتظر بماند كه به وسیله یكی دیگر از بازیكنان (نو) Now شود.(نو شدن بازیگر هنگامی است كه وقتی نفری كه توپ زده است و هنگام پیمودن فاصله بین كدها بوسیله دسته دیگر توپ به او خورده و سوخته باشد. این بازیكن سوخته، وقتی نو میشود و میتواند دوباره بازی كند كه نفر دیگری كه توپ را میزند و تمام میدان بازی یعنی هر سه كت یا هر پنج كت را بدون توقف طی كند و توپ به او نخورد. درنتیجه رفیق سوخته اش نو میشود.
طرح شماره 3
وقتی همه بازیكنان سوختند (=باختند) دسته ای كه توپ در دستشان بود جای دسته اول را میگیرند و دسته دیگر توپ را به دست میآورند. و به كت بزرگ میآیند و بازی دوباره ادامه پیدا میكند.
هنگامیكه یكی از بازیكنان توپ را میزند پیش از آنكه توپ به زمین بیفتد دسته دیگر آن را در هوا بگیرند (یعنی پیش از آنكه توپ به زمین برسد) هم تمام بازیگران سوخته اند و باید جایشان را به دسته دیگر واگذار كنند.
تشله بازی Tosla Bazi
تشله به لهجه مشهدی (توشله Tusla) یا تیله مهرههای درشتی است كه گاه از سنگ تراشیده میشود یا از آهن یا از بلور است.
تشله بازی به دو نوع تقسیم میشود. خانهیی – وجبی.
تعداد بازیكنان: دو یا سه یا چهار نفر است.
شیوه بازی: هریك از بازیكنان در زمین نرم و خاكی كه به آن (خونه Xona) میگویند حفر میكند. خانه بازی حفره كوچكی است به قطر دو سانتی متر و عمق 5/1 یا 2 سانتی متر. فاصله خانهها همسان است و در امتداد یكدیگر در خط راست قرار دارد. (طرح شماره 4).
طرح شماره 4
یكی از بازیكنان با توافق نظر دیگران (تشله) خود را در لبه خانه اول قرار میدهد. (این عمل را در لهجه محلی شوند Sond كه شاید از مصدر نشاندن است میگویند) دیگران از سر خط (یعنی نقطه ای كه در امتداد خانهها قرار دارد و فاصله آن قبلاً تعیین شده و اغلب با فاصله دو خانه برابر است) شروع به زدن تشله خود بطرف خانهها میكنند (به نوبت و یكی بعد از دیگری) اغلب بازیگران با هم قرار میگذارند و میگویند: لوكلی موكلی از سیخ تا سوزه قبوله .
(لو = لب) (كُل = سوراخ = حفره) (موكلی = هموزن و به اصطلاح اتباع آن است) (از سیخ تا سوزن) (یعنی كم و زیاد در بازی قبول است) گفتن این مطلب در حكم شرط بازی است.
لوكلی= هنگامی است كه بازیكنی كه از سرخط تشله میزند؛ تشله به دیواره خانه اول بخورد و به طرف زننده تشله برگردد. آن بازیكن باید دوباره تشله را بزند. اما اگر (خونه شو x ona su ) یعنی تشله به خانه برود یا تیر بزند (یعنی تشله یكی به دیگری بخورد) در این صورت احتیاجی به تكرار نیست.
موكلی= وقتی است كه بازیگری كه از سر خط میزند؛ تشله اش به دیواره خانه اول بخورد و به طرف چپ یا راست برود. باز هم باید دوباره تشله را بزند. از سیخ تا سوزن = اصطلاحی است برای قبول هر كار جزئی یا كلی و بازیگران باید از مقررات بازی بهرحال اطاعت كنند.
هر (تیر) یعنی هر دفعه كه تشله یكی به دیگری میخورد یك امتیاز (پوان) به حساب میآید. گاهی بازی برای برد و باخت پول است. مثلاً هر تیری یك ریال یا چند ریال محسوب میشود. در بازی دونفره، هر سه خانه را كه گرفتند یك تیر به حساب میآید و وقتی هرچهار خانه گرفته شد؛ بازی تمام است و نفری كه دفعه پیش تشله را زده است باید (شوند Sond) كند. (خانه اول را دو مرتبه باید گرفت. در نتیجه خانهها چهارتا حساب میشود) این بازی را تا زمانی كه بازیگران بخواهند میتوانند ادامه دهند. در تشله بازی وجبی كسی است كه (شوند) داده میگوید (سرپله) است وكسی اول بار تشله را میزند (اول زن) یا (جلوزن) و دومی (دوم زن) …. است.
تشله بازی وجبی: گاهی دو یا سه نفر باهم قرا تشله بازی میگذارند و به نوبت بازی میكنند. هرتیری كه به هم زدند (بسته به قراردادشان) پول میگیرند. گاهی هم دو تشله بهم نمیخورد و تیر نیست؛ ولی دو تشله در فاصله یك وجب قرار دارد. درین صورت میگویند (وجب) است. و نصف پول قرار داده شده را میگیرند و دومرتبه بازی میكنند.
پاورقیها:
1 – بازنویسی آن به زبان معمول چنین است: (خر سبز پالان سبز).
2 – به لهجة بیرجند : تخله سنگ.
3 – وقتی انگشتان دو دست درهم فرو میرود آن را (خرپنجه) میگویند.
4 – گوی دوره یا توپ دوره.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: ichodoc.ir
م چهارشنبه 3/3/1391 - 15:3
تاریخ
بازیهای سنتی که از یادها رفتند! (+عکس)
همین بازیهای قدیمی در ذهن پدرها و پدربزرگ های عزیز ما تجسم خاطراتی شیرین است و دیدن تصاویر زیر حتی برای من و شما که سهمی در چگونگی اینگونه بازی ها نداشتیم....
بازیهای سنتی قدیمی از قبیل: هفت سنگ، عمو زنجیرباف، قایم موشک، گرگم به هوا، کی بود کی بود، لی لی، شیر و آهوها، وسطی و ... ریشه در سنت های دیرینه ی مردم ایران دارد و هنوز نسلی از آن افرادی که با این بازی ها اوقات فراغت خود را سپری می کردند نگذشته که امروزه دلایلی چون استفاده از وسایل ارتباط جمعی، بازی های رایانه ای و ورزش های جدید امکان پرداختن به بازیهای محلی را به حداقل ممکن کاهش داده و میتوان گفت به دست فراموشی سپرده شده است.
ولی هر چه باشد همین بازیهای قدیمی در ذهن پدرها و پدربزرگ های عزیز ما تجسم خاطراتی شیرین است و دیدن تصاویر زیر حتی برای من و شما که سهمی در چگونگی اینگونه بازی ها نداشتیم هم خالی از لطف نیست.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
ارسالی کابران
چهارشنبه 3/3/1391 - 15:2