• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1568
تعداد نظرات : 388
زمان آخرین مطلب : 3936روز قبل
اهل بیت

خبرگزاری فارس: مدیر عتبه امام حسین(ع) گفت: ایشان معجزه‌ای دارد که پس از یک دهه حضور در این مکان آن را درک نکرده‌ام.

خبرگزاری فارس: بزرگترین معجزه امام حسین(ع) به روایت مدیر عتبه اباعبدالله

«علی کاظم سلطان» مدیر بخش تبلیغات عتبه امام حسین (ع) در گفت‌وگو با خبرنگار سیاست خارجی خبرگزاری فارس، در خصوص کرامات آن امام بزرگوار گفت: من یکسال پس از سقوط صدام به اینجا آمدم و امروز 9 سال است که مشغول فعالیت هستم. بزرگترین معجزه‌ای که از ایشان طی یک دهه گذشته دیدم این است که امام حسین(ع) خود را به گونه‌ای در قلب محبانش جای داده که علیرغم همه خطرها از جمله انفجارها و ترورها، باز هم به اینجا می‌آیند.

وی افزود: این موضوع هنوز برایم جای سؤال دارد که مردم چطور تصمیم می‌گیرند به جایی رفته و در آنجا اقامت گزینند که می‌دانند هر خطری از جمله کشته شدن در کمین‌شان است.

مدیر بخش تبلیغات عتبه امام حسین(ع) با اشاره به سرنوشت کسانی که به حرم ایشان هتک حرمت کردند، گفت: در دوران رژیم بعث گروهی به فرماندهی حسین کامل، داماد صدام حسین با تعقیب مبارزان به حرم امام حسین (ع) آمده و آنها را در این حرم به شهادت رساندند. حسین کامل در آن زمان رو به حرم امام حسین(ع) کرده و فریاد زد «تو حسینی و من نیز حسین و من تو را به مبارزه می‌طلبم».

کاظم سلطان یادآور شد: چند سال بیشتر طول نکشید که جسد حسین کامل در خیابان‌های شهر توسط مردم کشیده می‌شد و این سرنوشت همه کسانی است که به این حرم توهین کردند.

مدیر بخش تبلیغات عتبه امام حسین(ع) در پاسخ به این سؤال که آثار گلوله بر جای مانده در حرم امام حسین(ع) مربوط به چه زمانی است، گفت: این نشانه همان کشتاری است که از سوی حسین کامل صورت گرفت. او همه کسانی که به امام حسین پناه آورده بودند را قتل عام کرد و برای این کار نیروهایی را از قومی به کار گرفت که شیطان را محترم می‌دانند و آنها مردم را به رگبار بستند.

کاظم سلطان در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به این سؤال که چه تدابیری اندیشیده شده که امنیت کربلا بهتر از شهرهای دیگر عراق شده است، گفت: از همان آغاز سقوط صدام کمیته‌ای به دستور آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی تشکیل شد که متشکل از مراجع بود که اداره و امنیت عتبات عالیات را بر عهده داشت.

وی ادامه داد: از همان آغاز همکاری خوبی بین حکومت استانی و مرکزی و مدیریت عتبات صورت گرفت و از آنجایی که همه مسئولین این امر کربلایی هستند، امنیت به خوبی برقرار شد. پیش از هر مراسم بزرگی همچون اربعین حسینی جلساتی برای حفظ امنیت و هماهنگی با حکومت تشکیل می‌شود.

چهارشنبه 13/10/1391 - 17:0
معرفی کتاب و بازی های آموزشی

خبرگزاری فارس: مدیر انتشارات سروش گفت: شرافت یک مؤسسه انتشاراتی به موضوع و محتوای آثاری است که ارائه می‌کند.

خبرگزاری فارس: کتاب «چراغ هدایت» آیت‌الله محمد شجاعی رونمایی شد

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس مراسم رونمایی «چراغ هدایت» به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان و در آستانه اربعین حسینی در مؤسسه انتشاراتی سروش برگزار شد.

* باید غبار از کتاب عاشورایی برداشته شود

رمضانی معاون فرهنگی انتشارات سروش در ابتدای این مراسم گفت: کتاب «چراغ هدایت» مجموعه‌ای از بیانات و سخنرانی‌های آیت‌الله محمد شجاعی است که در رادیو قرآن پخش شده است و ما این بیانات را ضبط و مدون کرده‌ایم.

وی افزود: از آنجایی که این کتاب آثار پیاده شده از سخنرانی این شخصیت بزرگ در رادیو است شاید با آثار دیگر قابل مقایسه نباشد. تاکنون چندین کتاب دیگر از این شخصیت در قالب آثار عاشورایی در انتشارات سروش چاپ شده است. همچنین به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان 15 جلد کتاب دیگر که در چند سال اخیر در انتشارات سروش چاپ شده و برخی از آنها حتی نایاب شده‌اند معرفی می‌شوند تا غبار ایام از آنها زدوده شود زیرا اینها آثاری نیستند که کهنه شوند.

کتاب‌های «همگام با حسین (ع)»، «عقل سرخ»، «مجالس تعزیه»، «سیره معصومان»، «خورشید در خون»، «گنجینة‌الاسرار»، «منظومه صبح روز دهم»، «خورشید از پشت خیزران»‌،‌«شعر خون»‌، «خیمه‌گاه»و خلوتگاه عشق» در این مراسم در معرض دید اصحاب و رسانه و صاحب‌نظران قرار گرفت.

* مبانی اعتقادی ما با عاشورا گره خورده است

در ادامه این مراسم حجت‌الله ایزدی استاد دانشگاه بیاناتی درباره اهمیت زکات، نماز، حج، عذاب بنی‌اسرائیل، حادثه 9 دی ایراد و اشاراتی هم به راهبردهای عاشورا کردند.

وی افزود:‌ کتاب «چراغ هدایت»‌ ساده، روان، شیوا و مخاطبان زیادی را دارد چون مخاطبان فرهنگ عاشورا بسیار زیاد هستند.

این استاد دانشگاه درباره نگاه راهبردی به عاشورا هم گفت: موفق‌ترین و مؤثرترین برنامه در طول تاریخ بشر عاشورا است و باید نگاهی راهبردی براساس نقاط قوت و ضعف کرد تا از این موضوع مهم محتوای در خور کسب کنیم. بسیاری از مبانی ما با مفاهیم عاشورا گره خوردند و ما باید به عاشورا به عنوان یک مکتب و راهبردی برای آینده توجه داشته باشیم.

وی ادامه داد: اگر چارچوب نگاه راهبردی باشد همه چیز در جایگاه خود قرار می‌گیرد چون راهبرد ریشه در تاریخ دارد و امام حسین (ع) به دنبال احیای دین بود. راهبردهای امام حسین را می‌توان به دو دسته راهبردهای ثابت و راهبردهای جایگزین تقسیم کرد که امر معروف و نهی از منکر، عزت، عدم پذیرش ذلت و راهبردهای شهادت‌طلبی و حکومت از موارد جایگزین در راهبردها است. قیام امام حسین ظرفیت‌هایی دارد که با دل مردم رابطه برقرار می‌کند و از این طریق توانسته خیزش‌هایی را به وجود آورد.

* فضائلی: شرافت یک ناشر به محتوای اثری است که منتشر می‌کند

در بخش دیگری از این مراسم مهدی فضائلی مدیرعامل انتشارات سروش با بیان اینکه شرافت یک انتشارات و یک مؤسسه انتشاراتی به تولیدات آن است، خاطرنشان کرد: موضوعاتی که یک انتشاراتی به آن می‌پردازد و محتوای مفیدی که تولید می‌کند به آن شرافت می‌دهد. اگر این موضوعات به اهل بیت (ع) برگردد در بالاترین درجه قرار می‌گیرد.

وی افزود: انتشارات سروش تاکنون آثار متعددی را تولید کرده که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به اهل بیت و پیامبر مکرم اسلام می‌پردازد. وقتی شرافت کمال خود را پیدا می‌کند که محتوای خود را در سطح و ترازی بالا ارائه کند.

مدیرعامل انتشارات سروش با اشاره به اینکه درک انوار طیبه و ارائه گوشه‌هایی برای درک زندگی اهل بیت در جایگاه ویژه‌ای قرار دارد، خاطرنشان کرد: در بین ائمه امام حسین (ع) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و در روایات هم وجود مبارک ایشان به عنوان سفینة نجات معرفی شده است. وقتی به آثار غربی هم نگاه می‌کنیم می‌بینیم که توجه آنها به عاشورا جلب شده است.

وی در بیاناتی در زمینه تربت خاک کربلا و شفا‌بخشی آن گفت: توجه به مقام اباعبدلله اگر به صورت درست انجام شود اتفاقات دیگری خواهد افتاد و جمع زیادی را به این نور الهی جذب خواهد کرد. بسیاری از افرادی که مسلمان نبودند و مسلمان هم نشدند در برابر امام حسین سر تعظیم فرود آوردند.

فضائلی همچنین گفت: با توجه به تأکیداتی که ضرغامی مدیر صداوسیما و موضوع اینکه آثار صوتی و تصویری به صورت مکتوب منتشر شوند کتاب «چراغ هدایت» در برنامه‌های ما قرار گرفت. ما پیش از این هفت اثر از شجاعی منتشر کردیم از آنجا که شخصیت ایشان آمیخته به عرفان است می‌تواند اثرات زیادی را در جامعه ایفا کند.

به گزارش فارس کتاب «چراغ هدایت» در هفت فصل کلی چاپ شده است. حسین بنده بی‌مانند خدا است ثواب گریه برای امام حسین، ثواب زیارت امام حسین، مکارم اخلاقی و فضائل وجودی امام حسین، خون سید شهدا و اشتداد و غضب الهی، هل من ناصر الینصرونی، قیام مختار ثقفی و تذکراتی در باب محرم فصول این کتاب را تشکیل می‌دهند.

چهارشنبه 13/10/1391 - 16:30
آشپزی و شیرینی پزی

پودینگ توت‌فرنگى

مواد لازم:
  •  توت‌فرنگی: 500 گرم
  •  زردآلو یا آلوی بدون هسته: 200 گرم
  •  شكر آسیاب شده: 100 گرم
  •  آب لیموترش: به میزان لازم
  •  آرد: 250 گرم
  •  شكر: 75 گرم
  •  بیكینگ‌پودر: 2 قاشق چای‌خوری
  •  تخم‌مرغ: یك عدد، زده شده
  •  شیر پرچرب: 150 میلی‌لیتر
  •  كره: 75 گرم، ذوب شده و خنك شده
  •  خامه برای تزیین
روش تهیه:

1 - ظرف موردنظر را چرب كنید.

2 - در ظرف دیگری توت‌فرنگی ، زردآلو  یا آلوی خردشده، شكر آسیاب شده، آبلیمو و 25 گرم از آرد را با هم مخلوط كنید.

3 - این مخلوط  را با قاشق در ظرف چرب شده قرار دهید.

4 - مابقی آرد را با شكر و بیكینگ‌پودر در ظرفی بریزید.

5 - تخم‌مرغ زده شده، شیر و كره ذوب و خنك شده را اضافه كرده و همگی را آرام مخلوط كنید تا خمیر نرمی به دست آید.

6 - قاشق، قاشق خمیر را روی  مخلوط بگذارید تا تقریبا روی آنها پوشانده شود.

7 - پودینگ را در فر از پیش گرم شده با دمای 190 درجه سانتی‌گراد به مدت 35 تا 40 دقیقه قرار دهید تا پف كند و طلایی شود.

8 - این پودینگ را گرم با خامه سرو كنید.
منبع: مجله آشپزی ایده آل
سه شنبه 12/10/1391 - 2:43
تاریخ

چرا در مورد اربعین حسینی اختلاف زیادی وجود دارد؟

برخی اربعین را قبول دارند، برخی در زمان آن اختلاف دارند و برخی دیگر اصل آن را انکار می کنند؛ برخی از احادیث به اربعین و ارزش آن اشاره دارد و حتی زیارتی به این عنوان نیز روایت شده است این اختلافات چگونه قابل توجیه است؟

پاسخ:

اینکه برخی اصل اربعین را انکار کنند؛ این نظریه قابل قبول نیست، عمده اختلافی که وجود دارد، این است که اهل بیت علیهم السلام، در اربعین سال 61، یعنی بیستم ماه صفر، در کربلا بودند، و یا در اربعین سال62؟

اقوال متعددی وجود دارد که این اقوال را بررسی کرده و به اختصار نقل می کنیم:

1. اهل بیت علیهم السلام در همان سال 61 و بعد از مراجعت از شام، روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند. این قول تاریخ حبیب السیر، آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، اللهوف سید بن طاووس و مثیر الاحزان ابن نما و نیز بعضی دیگر از بزرگان است.

2. اهل بیت علیهم السلام قبل از رفتن به شام، روز بیستم صفر از کربلا عبور کرده اند؛ که قول صاحب ناسخ التواریخ است و احتمال بعیدی به نظر می رسد.

3. اهل بیت علیهم السلام در سال 62، یعنی یک سال بعد، در روز بیستم صفر به کربلا آمده اند.

در قمقام زخام می خوانیم که ورود اهل بیت علیهم السلام در اربعین سال 61 مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به شهادت رسید و عمرسعد برای دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به کوفه حرکت کرد. چند روز هم در کوفه معطل ماندند. سپس از یزید دستور رسید که اهل حرم را به دمشق اعزام دارد؛ که عبیدالله از راه حران و جزیره و حلب کاروان را به شام فرستاد که مسافت دوری است. به روایتی تا شش ماه اهل بیت علیهم السلام را نگهداشتند تا آتش غضب یزید خاموش شد. بعد از مطمئن شدن از عدم شورش مردم، یزید موافقت کرد که امام سجاد علیه السلام به مدینه بازگردد و این همه وقایع نمی تواند در چهل روز صورت گرفته باشد. پس قطعا سال ورود اهل بیت علیهم السلام به کربلا، در سال 62 بوده است.[1]

لکن از این مقدمات نمی توان نتیجه گرفت که اهل بیت علیهم السلام، در سال 62 به کربلا آمده اند؛ زیرا نگهداشتن اهل بیت علیهم السلام در کوفه به مدت زیاد، قطعی نیست. با توجه به اینکه عده زیادی ورود اهل بیت علیهم السلام را در روز اول صفر ذکر کرده اند. مضافا بر اینکه مرحوم شهید قاضی طباطبایی(ره) در کتاب خود[2] تمام ایرادات مبنی بر آمدن اهل بیت علیهم السلام در سال 61 را پاسخ داده است. بنابراین به صرف استبعاد نمی توان به نتیجه قطعی رسید و آمدن اهل بیت علیهم السلام را به کربلا در اربعین اول انکار کرد.

4. اهل بیت علیهم السلام ابتدا به مدینه رفته و از مدینه عازم کربلا شدند و سر مقدس امام را نیز در این سفر با خود داشتند؛ اما نه در اربعین سال 61، بلکه پس از مراجعت به مدینه، عازم کربلا شدند. ابن جوزی از هشام و بعضی دیگر نقل کرده است که: سر مقدس امام حسین علیه السلام با اسیران به مدینه آورده شد و سپس به کربلا حمل گردیده و به بدن امام ملحق شده است.[3] ولی در این نقل نیامده است که سر مقدس امام توسط چه کسی به کربلا حمل شده و آیا اهل بیت علیهم السلام همراه سر مقدس به کربلا آمده اند یا تنها سرها به کربلا فرستاده شده و به بدنها ملحق شده است.

برخی هم گفته اند که امکان دارد اهل بیت علیهم السلام اول به مدینه رفته و بعد به کربلا آمده باشند، ولی نه در روز بیستم صفر، که اربعین باشد؛ زیرا جابر بن عبدالله انصاری هم از حجاز آمده بود و رسیدن خبر به حجاز و حرکت جابر از آنجا، قهرا زمانی بیش از چهل روز را می طلبد؛ مگر اینکه بگوییم جابر از مدینه نیامده و از کوفه و یا شهر دیگری عازم کربلا شده بود.[4] که این قول با تصریح بزرگانی چون ابن طاووس، ابن نما، شیخ بهائی و عده دیگری که آمدن جابر را در روز اربعین و بیستم صفر می دانند، منافات دارد.

قول بهتر آن است که اهل بیت علیهم السلام در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند.[5]

آیا واقعا اهل بیت در سال 61 هجری به کربلا آمده اند؟

ما بجز کتاب مرحوم شهید قاضی طباطبایی رضی الله عنه، اثر دیگری که پیرامون اربعین حسینی مستقلا نگارش شده و تفصیلا جوانب آن را بررسی کند، نیافتیم و لذا با توجه به دلائل مستند و متعدد آن شهید بزرگوار، کتاب ایشان را مبنای بررسی اربعین قرار دادیم.

شهید قاضی طباطبایی رضی الله عنه در کتاب خود که پیرامون اربعین نگاشته است، مفصلا اشکالاتی را که پیرامون این موضوع - آمدن اهل بیت علیهم السلام در بیستم ماه صفر سال 61 هجری - مطرح شده را پاسخ گفته اند؛ به عنوان نمونه ثابت می کنند قولی که اهل بیت علیهم السلام یک ماه در شام مانده باشند و بعد راهی کربلا شده باشند، - آنطور که برخی بر این گمانند - مدرکی ندارد و صحیح نیست؛ چرا که نه ناقل آن و نه روایت آن مشخص نیستند و سید ابن طاووس رضی الله عنه در اقبال آن را فقط نقل کرده، منتها نه به طور مشخص، بلکه به شکل احتمال بیان شده و لذا قابل استناد و اعتماد نیست.[6]

عمده دلیلی که برای نفی اربعین در سال 61 ذکر می کنند، همین مسأله است. به نظر آقای قاضی رضی الله عنه شواهدی بر طول کشیدن راه طی شده از شام به عراق نداریم و بلکه خلاف این ادعا ثابت است. ایشان در کتاب خود ثابت می کنند که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه می آمدند و قاصد در مدت یک هفته از عراق به مدینه و بالعکس طی مسیر می کرده است؛ که نمونه آن شواهد را بعضا نقل می کنیم:

أ: روایت هارون الرشید عباسی که هلال ماه ذی الحجة را در عراق می دید و خود را جهت انجام اعمال حج به مکه می رساند.[7]

ب: روایتی که شیخ مفید رضی الله عنه نقل کرده مبنی بر اینکه خیران اسباطی به خدمت امام هادی علیه السلام آمد. خود به امام می گوید که فاصله ی آمدن من از عراق به مدینه، ده روز بوده است.[8]

ج: روایتی که آمدن مالک اشتر از مدینه به کوفه را ذکر کرده است؛ که در کمتر از مدت ده روز صورت گرفته است.[9]

د: روایتی از یحیی بن هرثمه نقل شده است که می گوید: میان ما و عراق ده روز فاصله است.[10]

و: روایتی که جنگ دوران ابوبکر با رومیان را نقل می کند؛ که خالد بن ولید با آنهمه لشکر، در ظرف هشت روز خود را به مسلمین در جبهه ی جنگ با روم رسانید.[11]

ه: در قرة العین نقل است که مروان، عامر بن ربیعه را با صد هزار نفر از شام، برای جنگ با مختار حرکت داد و عامر و لشکریانش در مدت ده روز به کوفه رسیدند.[12]

ر: جریان رسیدن خبر مرگ معاویة بن ابوسفیان به میثم تمار در روز جمعه در شط فرات؛ که گفته شده روز جمعه گذشته یعنی هشت روز قبل، این واقعه رخ داده و معلوم است که قاصد این خبر، از مدینه به عراق و کوفه می آمده است.[13]

موارد فوق اندک روایاتی بود که در اثبات آمدن اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا در مدت ده روز یا کمتر صورت گرفته و این قول که بیستم ماه صفر در کربلا بوده اند و این واقعه در همان سال 61 رخ داده است، ثابت می شود.

چرا برخی اشاره ای به اربعین نکرده اند؟

برخی از مورخین اشاره ای به اربعین اول نکرده اند: برخی مورخین در مقاتل اشاره به قصه آمدن اسراء به کربلا در اربعین اول نکرده اند، از جمله شیخ مفید رضی الله عنه. چرا؟

پاسخ:

اولا: واضح است که اگر کسی مطلبی را نقل نکرد، دلیل بر عدم وقوع آن نیست.

ثانیا: و نیز اگر نقل نکرده اند، دلیل بر انکار اربعین در سال 61 نیست.[14]

آیا جابر بن عبدالله انصاری اهل بیت را درک نموده است؟

جابر بن عبدالله انصاری اهل بیت را در آن روز درک نکرده است. اینکه بنابر نقل کتاب «بشارة المصطفی» از عماد الدین ابوالقاسم طبیر آملی، جابر بن عبدالله انصاری اهل بیت علیهم السلام را در آن روز درک نکرده است.

پاسخ:

نسخه آن کتاب که از بشارة المصطفی این قول نقل شده است، ناقص بوده و مورد اعتماد نیست. دیگر آنکه، بسیاری از مقاتل آن را ذکر کرده اند و از مشهورات واقعه کربلاست و با نقل یک مقتل، نمی توان آن را رد نمود.[15]

عبور اهل بیت از کدام مسیر بوده است؟

برخی معتقدند، عبور اهل بیت از کوفه به شام، از راه سلطانی بوده است؛ یعنی آنان از راه تکریت، موصل، نصیبین و حلب رد شده اند؛ لذا مدت بسیاری طول می کشیده تا به شام برسند.

پاسخ:

این قول نیز مورد قبول و اعتنا نیست؛ چرا که بر خلاف بسیاری از نقل های دیگر است که در مقاتل و اسناد تاریخی آمده است.[16]

چرا جابر بن عبدالله انصاری اولین زائر شمرده شده است؟

با وجود منزلت امام سجاد علیه السلام، چرا جابر اولین زائر اربعین شمرده شده است؟

اگر جابر و امام سجاد علیه السلام در یک زمان به کربلا رسیده اند، پس چرا جابر اولین زائر شمرده شده است در حالیکه امام سجاد علیه السلام منزلتی بیش از او دارد؟

پاسخ:

ممکن است جابر قبل از آمدن اهل بیت علیهم السلام و کاروان اسرا به زیارت رفته باشد و بعد از زیارت او و همراهانش - غلامش و عطیه - کاروان رسیده باشد.[17]

چرا یزید اجازه رفتن اهل بیت به کربلا را نداد؟

چرا یزید اجازه نمی داد کاروان اسرا به راحتی به کربلا بروند و در رفتن به مدینه تأخیر داشته باشند؟

پاسخ:

یزید، نعمان را مأمور رساندن اهل بیت علیهم السلام کرد و برای جلوگیری از رسوایی بیشتر خود، گفته بود که ملاحظه ی آنان را بکند و به درخواست های آنان پاسخ دهد و از اذیت و آزار آنها خودداری نماید و این نقل معروف و مشهور مورخین است.[18]

پی نوشت:



[1] قمقام زخام، ص 586.

[2] قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام، ص 151.

[3] ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 150.

[4] قمقام زخام، ص 586.

[5] قصه کربلا، ص 527.

[6] تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء علیه السلام، ص 45 .

[7]  همان، ص 45.

[8] شیخ مفید، ارشاد، ص 345.

[9]  تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء علیه السلام، ص 50.

[10]  الخرائج و الجرائح، ص 209؛ به نقل از منبع پیشین، ص 54.

[11] تاریخ یعقوبی ج 2، ص 112؛ به نقل از منبع پیشین، ص 57  .

[12] قرة العین، ص 127؛ به نقل از منبع پیشین، ص 38.

[13]  تنقیح المقال ج 3، ص 262؛ به نقل از منبع پیشین، ص 35.

[14] تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء علیه السلام، ص 153.

[15] همان، ص 181.

[16] همان، ص 221.

[17] همان، ص 275.

[18] همان، ص 277.

منبع : برگرفته از کتاب بر ساحل عاشورا

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

سه شنبه 12/10/1391 - 2:40
آشپزی و شیرینی پزی
عرب‌ها به خودی خود  فرهنگ غذایی غنی‌ای ندارند. هرآنچه به عنوان غذای عربی وجود دارد، برگرفته از آشپزی ایرانی، تركی و آشپزی فینیقی‌ها شامل محدوده لبنان و سوریه است. نكته جالب این است كه باتوجه به اینكه بیشتر سرزمین‌های عربی از نظر موادغذایی بارور نیست، هیچ تغییر عمده‌ای توسط آنها در روش طبخ و مواد اولیه آن صورت نگرفته، تنها چند نوع ادویه به غذاها اضافه شده كه آن هم از هندوستان و در دوره كشورگشایی عرب‌ها به این سرزمین وارد شده است.

كباب چنجه عربی

مواد لازم برای 8 سیخ:
  •  راسته گوساله: 600گرم، خرد شده
  •  پودر زیره سیاه:‌ 2 قاشق چای‌خوری
  •  فلفل سیاه: 2 قاشق چای‌خوری
  •  پودر سیر: 2 قاشق چای‌خوری
  •  پودر پیاز: 2 قاشق چای‌خوری
  •  پودر تخم‌گشنیز: یك قاشق چای‌خوری
  •  دارچین: نصف قاشق چای‌خوری
  •  فلفل قرمز: یك قاشق چای‌خوری
  •  جعفری: 30گرم، خرد شده
  •  هل: یك قاشق چای‌خوری
  •  نمك: به میزان لازم
  •  روغن مایع: یك‌چهارم پیمانه

روش تهیه:


1- همه ادویه‌ها را به جز نمك مخلوط كرده و در روغن بریزید. تكه‌های گوشت را حداقل یك ساعت در مایه بخوابانید. 


2- تكه‌های جعفری را از گوشت جدا كرده و به سیخ بكشید. گوشت‌ها را روی منقل كباب كنید. در كباب عربی معمولا گوشت را كمی آبدارتر از روی شعله برمی‌دارند، بنابراین باید كاملا بیات و نرم شده باشد.

نکات:

1- به سلیقه خود مقدار و نوع ادویه‌ها را تغییر دهید.


2- می‌توانید مقدار روغن را نصف كرده و همان مقدار ماست اضافه كنید.

منبع : مجله آشپزی ایده آل

سه شنبه 12/10/1391 - 2:37
تاریخ

مقدمه

در حوزه عاشورا پژوهی، پرسش های فراوانی را پیش رو داریم که برخی از آنها را می توان پرسش های اساسی و کلیدی خواند . یکی از آن پرسش های کلیدی و کار آمد همین است که هر پژوهشگری می پرسد که: چرا و چگونه، و با چه انگیزه هایی این همه تحریف در تاریخ عاشورا پیدا شده است؟

این نوشتار در پی آن است که با بازاندیشی در تاریخ و فرهنگ عاشورا به این پرسش مهم پاسخ گوید . و عوامل تحریف ساز را تا آنجا که نگارنده در طول بیش از ده سال «عاشورا پژوهی » و «تحریف شناسی » به آنها رسیده است، به ترتیب و توضیح بازگوید . به این امید که راه های نفوذ تحریف ها شناسایی و حوزه های آسیب پذیر، نمایانده شود . این کار افزون بر نشان دادن عمق تحریف شناسی عاشورا، برای تحریف زدایی از پیرامون عاشورا و سیمای مظلوم امام حسین علیه السلام و نیز برای پیشگیری از پا گرفتن تحریف های تازه و احتمالی، لازم و ضروری است .

عوامل بسیاری در تولید تحریف ها همچنین در توسعه و باز تولید آنها دخیل بوده است که اگر نگوییم همه آنها، بی گمان بسیاری از آنها اینک در روزگار ما نیز همچنان دخیل و فعال است و مهم تر از همه، عواملی است که به ترتیب، توضیح داده می شود:

الف) راویان اموی و مورخان حکومتی

بنی امیه برای کشتن امام حسین علیه السلام - آن هم به آن شکل تکان دهنده اش - بی گمان به پوشش تبلیغی وسیع و بسیار دامنه داری نیاز داشتند و این کار جز با تحریف حقایق و امواج اخبار و احادیث ساختگی، امکان پذیر نبود . در این میان، راویان وابسته و مورخان حکومتی تنها کسانی بودند که می توانستند با جعل اخبار و گزارش ها، خواسته خلافت و خلیفگان را برآورده سازند .

همانان که پیشتر در سایه «سقیفه بنی ساعده » توانسته بودند با جانبداری از خلافت، «امامت » را منزوی و خانه نشین سازند، در این جا هم از همان اسلام خلافتی حمایت می کردند; چرا که بقا و تداوم خلافت را در وجود یزید بن معاویه می دیدند .

اصولا در مذهب آنان که در مکتب اسلام خلافتی پرورش یافته بودند، حمایت از یزید، یک وظیفه مذهبی بود که تخلف از آن را هرگز جایز نمی شمردند و حاضر بودند برای ترویج یزید و تطهیر هر جنایتی که مرتکب شود، دست به هرکاری بزنند اگرچه آن کار، وارونه کردن حقایق و ساختن اخبار و احادیث باشد!

آنها یزید بن معاویه را «امیرالمؤمنین » می خواندند و او را «اولواالامر» می دانستند و در نتیجه، اطاعت از او را از هر واجبی واجب تر می دیدند و با این اعتقاد، دیگر حرمتی برای امام حسین علیه السلام و خون او قائل نبودند .

این اعتقاد، پس از یزید نیز همه خلفای بنی امیه و بنی عباس و . . . را در بر می گرفت; زیرا اصل در اسلام خلافتی همانا خلافت بوده و هرچیز و هرکاری با خلافت خلیفه سنجیده می شد .

براساس همین اعتقاد غلط و بنیان کن است که می بینیم قرنها «تحریف عاشورا» تداوم پیدا می کند . راویان و حامیان اسلام خلافتی پیوسته و نسل در نسل از پیشینیان خود پیروی می کنند و سلفی مسلکان و وهابی مذهبان با این که می دانند «حقایق » تحریف شده است، باز بر همان تحریف ها تاکید می ورزند و به پیروی از اسلاف خویش همچنان در این بی راهه و کج راهه پیش می روند و تا می توانند آن اخبار و احادیثی را که دشمنان اهل بیت و کشندگان امام حسین علیه السلام ساختند و پرداختند، در شمارگان بسیار و کلانی منتشر سازند . در این باره امام محمدباقرعلیه السلام را سخنانی است که به وضوح عمق فاجعه را نشان می دهد:

«ما اهل بیت را پیوسته خوار می خواستند، حقوق ما پایمال می شد، همواره از اجتماع رانده می شدیم، مورد بی اعتنایی قرار می گرفتیم، از حقوق خود محروم می ماندیم . کشته می شدیم، بیمناک بودیم و برجان خود و جان دوستان خویش امنیتی نداشتیم . که در این میان، دروغگویان و منکران، از دروغ پردازی و انکارشان دستاویزی یافتند تا به آن وسیله خود را به متولیان امور و قاضیان بد کردار و کارگزاران ستمگر در هر شهری نزدیک سازند و آنان به این ترتیب برای این حاکمان و قاضیان احادیث دروغین و جعل شده آوردند و چیزهایی از ما روایت کردند که نه ما آنها را گفته بودیم، و نه آن چنان عمل کرده بودیم تا به این وسیله ما را مبغوض مردم سازند .

بدترین و سخت ترین این گرفتاری ها در دوران معاویه و پس از وفات امام حسن علیه السلام بود که شیعیان ما در هر شهر و دیاری کشته می شدند . دست ها و پاهایی تنها با این گمان و تهمت که صاحبان آنها اهل تشیع هستند، قطع می شد و هرکس که به دوستی و محبت ما متهم گردید، در زندان می افتاد، مالش به غارت می رفت و خانه اش ویران می گشت . این بلا همچنان شدت و فزونی می یافت تا زمان عبیدالله بن زیاد که امام حسین علیه السلام را کشت .

پس از یزید، حجاج بن یوسف ثقفی بود که تا قدرت یافت شیعیان را در معرض انواع قتل و شکنجه قرار داد و به اندک گمانی و اتهامی، آنها را مورد بازخواست و باز داشت قرار داد و این سخت گیری به آن جا رسید که مردم دوست داشتند به آنان کافر و زندیق گفته شود اما به جانبداری از علی علیه السلام متهم نشوند! پیوسته چنین بود تا این که مردمانی خوش نام - که شاید اهل ورع و راستگویی هم بودند - احادیث مبالغه آمیز و تعجب برانگیزی آوردند، احادیثی در برتری دادن به برخی از زمامداران و کارگزاران گذشته، آن هم با برتری هایی که خداوند تاکنون چنان برتری هایی را نیافریده و چنان چیزهایی هرگز نبوده و رخ نداده بود .

و این در حالی بود که به دلیل فراوانی راویان این فضایل، آن هم راویانی که به دروغ گویی و کمی ورع و تقوا شناخته نشده بودند، مردم گمان می کردند که آنچه را روایت می کنند، حق است .» (1)

ابن ابی الحدید معتزلی در شرحی که بر نهج البلاغه نوشته، دو فصل را ویژه این موضوع ساخته است که در این مورد، پژوهشگران را می تواند به کار آید و برای تحقیق در «تحریف شناسی عاشورا» راهگشا باشد . (2)

فشرده سخن این که، سردمداران اسلام خلافتی با استخدام زر و زور و تزویر چنان عرصه را بر اسلام امامتی تنگ گرفته بودند که کسی جرات نمی کرد حتی نامی از علی و آل علی علیهم السلام به میان آرد و گاهی که مجبور می شدند، با رمز و کنایه سخن می گفته و با نام های رمزی مثل «ابوزینب » از امام علی علیه السلام یاد می کردند . (3)

این وضع اسفناک منحصر به زمان معاویه یا دوران بنی امیه نبود، که در عصر بنی عباس، گاهی بدتر از این هم بود، تا آنجا که تنها به دستور متوکل عباسی هفده بار قبر مطهر امام حسین علیه السلام تخریب و با خاک یکسان شد . (4) و روشن است که این ویرانگری ها در قبر سیدالشهداءعلیه السلام خلاصه نمی شد بلکه هرچیزی که کوچک ترین نسبتی با امام حسین علیه السلام داشت و به نوعی می توانست یاد آن حضرت را در دلها زنده سازد، در معرض تخریب و تحریف بود; چرا که نام و یاد امام حسین علیه السلام در کالبد انسان های ستمدیده، روح حماسه و عزت می دمید و در رگ رگ اجساد به زنجیر کشیده شده، خون غیرت و شهامت را به جوش می آورد و روح ذلت ناپذیری را که در نهاد انسان ها نهفته است، بیدار می ساخت و این، خطرناک ترین چیزی است که همه ستمگران و زورمداران به سختی از آن می ترسند و با بروز و ظهور آن، خود و همه هستی خود را در معرض فنا و نابودی می بینند و برای پیش گیری از آن، حاضرند وبال هر جنایتی را به جان بخرند; گرچه آن جنایت، تخریب مزار سیدالشهداءعلیه السلام و تحریف تاریخ عاشورا باشد .

اگر در طول تاریخ، همه ستمگران را در هر زمان و مکانی در صف مخالف عاشورا می بینیم، از همین باب است که «عاشورا» همیشه حماسه ساز و قیام آفرین بوده است . حتی آن شاعر مسیحی هم که طعم تلخ ستم را در تجاوزهای صهیونیسم جهانی بر کشور مظلومش «لبنان » چشیده است، به خوبی می فهمد; آنجا که می گوید:

کلما یذکرالحسین شهیدا

موکب الدهر ینبت الاحرارا

فینادون دولة الظلم حیدی

قد نقلنا عن الحسین الشعارا

فلیمت کل ظالم مستبد

و اذا لم یمت قتیلا توارا (5) - هرگاه که از حسین شهید یاد شود، موکب روزگار آزادمردان را بنوازد و به پا دارد .

- تا ندا سردهند که ما این شعار را از حسین آموخته ایم که: دولت ستم باید نباشد .

- و هر ستمگری یا باید بمیرد و یا باید متواری شود .

سروده های عاشورایی

عاشورا درد بس بزرگی بود که هر دلی را می شکست و از این شکستن، زخم ها برجان ها می نشست که هرگاه فرصت می یافتند، زبان می گشودند و ناگفته ها را می گفتند . اگر زبان دهان را هم بتوان بست، زبان زخم را نمی توان; درد، خود دهانی است که ناخواسته لب وا می کند و زخم، زبانی است که خاموش نمی ماند .

آری، چنین بود که از همان روزهای نخست، با آن همه اختناق، هر دردمندی که لب گشود، از عاشورا گفت و هر ستمدیده ای که دهان باز کرد، کربلا را سرود . تو گویی مردم با «سرود عاشورا» ، سرود دلشان را یافته بودند و به هیچ وجه حاضر نبودند صدای این سرود را، که از دلشان برمی خاست و بر دلشان می نشست، خاموش ببینند . چنین بود که شعارهای عاشورا در قالب شعرهای مردمی و سرودهای دلنشین در همه جا پراکنده شد .

پیشترها آنجا که احتمال خطر بود، این شعرها به عوامل غیب و بیشتر به طایفه جن و . . . نسبت داده می شد و این چاره اندیشی، که به شکل خود جوش از طرف مردم صورت گرفته بود، علاوه بر این که جان شاعر و یا شاعران را از گزند توطئه های بنی امیه در امان می داشت، دارای مزایای دیگری هم بود که «فرا قبیله ای » بودن و «مقبولیت عام » یافتن را، از آن جمله می توان شمرد . در این صورت، شعر مربوط به شاعر قبیله خاصی نبود تا دیگر قبایل از پذیرش آن و تبلیغ و ترویج آن سرباز زنند . (6)

گاهی نیز بعضی از شعرای بزرگ که از نظر هنری توانایی بیشتری داشتند، راه های هنرمندانه ای را پیش می گرفتند که به راستی باعث شگفتی می شد و اعجاب و تحسین دوست و دشمن را برمی انگیخت; مانند اشعاری که شاعر بزرگ عرب، ابوتمام طائی (188 - 231 ق) سروده است . این قصیده چنان می نماید که در مدح مردی به نام محمدبن حمید طائی سروده شده است . اما در حقیقت، چنین نیست که گفته می شود . (7)

ابوتمام این اشعار را طوری سروده است که می توان گفت در حق کسی جز امام حسین علیه السلام گفته نشده است و تنها مناسب حال و روحیات امام حسین علیه السلام است; اما شاعر از ترس جانش مجبور شده است ممدوح را شخص دیگری قلمداد کند .

به هر حال، این «مرثیه » سخت مشهور است و شاید بتوان به جهاتی آن را زیباترین شعر ابوتمام به حساب آورد . (8)

ولی از آنجا که به فرموده امام حسین علیه السلام: «مردم، بندگان دنیایند و با دین نیز تا آنجا هستند که به ضرر دنیای شان نباشد . » شاعرانی را هم در تاریخ می بینیم که یزید بن معاویه را به خاطر قتل امام حسین علیه السلام تبریک گفته اند و بی شرمانه، وی را به سبب این جنایت بزرگ ستوده اند! برای نمونه می توان اخطل را نام برد که در میان اعراب، شاعری پرآوازه و به «اخطل کبیر» معروف است . (9)

تحریف برای تبرئه خلیفه

روایتی که ابن خلدون در تاریخش از حماسه عاشورا به دست می دهد، سراسر تحریف است . وی حتی معاویه را هم از زمره خلفای راشدین می شمارد و در دفاع از پسر هند جگرخوار، قلم فرسایی می کند . (10) کسانی را که معاویه را کسرای عرب خوانده و او را پادشاه نامیده اند، «اهل الاهواء» می داند و برای دفع آن، حاضر است حتی معاویه را به سلیمان بن داود تشبیه کند! (11)

ابن خلدون هرگاه که از بنی امیه - بویژه از معاویه - سخن می گوید، او را از هر خطا و جنایتی تبرئه می کند و از ستایش آنها هیچ دریغ نمی ورزد و سخنش را درباره بنی امیه با این دعائی که می کند: «والله یحشرنا فی زمرتهم و یرحمنا بالاقتداء بهم » ختم می کند . (12) با این حال، از عاشورا کشی ابن خلدون چندان هم نباید شگفت زده شد; زیرا روح حاکم در تاریخ ابن خلدون همان روح اموی و شیعه ستیزی است که در سطر سطر تاریخش جریان دارد .

بیعتی که معاویه برای پسرش یزید گرفت، به اتفاق همه تاریخ نویسان اسلامی با تهدید و تطمیع بسیاری همراه بود که معاویه با بیست سال اعمال زر و زور و تزویر، ترتیب داد و این کار نه تنها با اسلام و سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم مخالفتی آشکار داشت که با روش به اصطلاح خلفای راشدین هم در تعارض و تضاد بود و بدعت بزرگی شمرده می شد که برای اولین بار در تاریخ خلافت پی ریزی می شد .

با این همه، ابن خلدون که اصل را در تاریخش بر تنزیه معاویه قرار داده است، می خواهد هر طوری که شده، بر این جنایت بزرگ معاویه - که بی گمان جنایت های بزرگ تری همچون فاجعه عاشورا و . . . را در پی داشت - مصلحت اجتماعی و مردمی دست و پا کند و با همین پیش داوری بنویسید:

«تنها چیزی که معاویه را واداشت تا از میان همه، پسرش یزید را برای ولایت عهدی برگزیند همانا مراعات مصلحت بود که اجتماع مردم و اتفاق آرا اقتضاء می کرد!» (13)

با این حساب، دیگر حساب همه پاک است و تا آخر تاریخ ابن خلدون را می توان خواند; اما برای این که با تحریفات تکان دهنده ای که پیروان اسلام خلافتی در پیرامون عاشورا ساخته اند، کمی بیشتر آشنا شده باشیم به چند مثال دیگر از تاریخ ابن خلدون اشاره می شود .

وی پس از آن که چندین صفحه در ستایش و ایمان و عدالت خلفای بنی امیه و . . . قلم فرسایی می کند و معاویه را در خاتم بخشی به یزید، محق و مصاب می شمرد، در باره فسق و فجور علنی یزید - که قابل انکار نیست - متوقف می شود و برای این که خود را از این محذور رها کند، می نویسد:

«اما از فسق و فجور یزید آن چنان که پس از خلافتش پدید شد، باید بگویم مبادا خیال کنی که معاویه - رضی الله عنه - (!) می دانست و با علم به این، او را خلیفه کرد . حاشا که چنین باشد; زیرا معاویه عادل تر و برتر از این گمان است . او پسرش را در حال حیاتش از سماع موسیقی برحذر می داشت، در حالی که موسیقی کوچک تر از آن فسق و فجورهایی است که یزید پس از به قدرت رسیدن بروز داد . . . صحابه هم که در باره یزید و در شان وی اختلاف پیدا کردند . پس از آن بود که حادث شد در یزید از فسق و فساد آنچه حادث شد; آن وقت بود که بعضی از آنها بر یزید خروج کرد و به سبب همین فسق، بیعت یزید را شکست; همچنان که حسین شکست!» (14)

ابن خلدون در دفاع از خلفا - بویژه معاویه و یزید - به هر دری می زند، تا آنجا که خود را گرفتار تناقض گویی های عجیبی می کند . خودش یزید و یاران یزید را مجتهد در دین و اقدامات شان را در کشتن امام حسین علیه السلام اهتمام در امور دینی می خواند . آنگاه سخن ابن عربی را که گفته است: «حسین به شرع جدش کشته شد» ، (15) درست نمی داند . ابن خلدون می نویسد:

«برای حسین جایز نبود با یزید جنگ کند و بر یزید هم روا نبود که حسین را بکشد; بلکه این کار یزید از آن اقدامات یزید بود که بر فسقش تاکید می کند .» (16)

و در ادامه می نویسد:

«در اینجا هم حسین شهید شد و ماجور است . بر حق بود و با اجتهاد عمل کرد و هم صحابه ای که با یزید بودند باز بر حق بودند و به اجتهاد خود عمل کردند و قاضی ابوبکر بن عربی مالکی در این مورد اشتباه کرده و در کتابی که «العواصم و القواصم » × نامیده، گفته است: حسین به شرع جدش کشته شد .» (17)

ابن خلدون در اینجا مرتکب چند تحریف و اشتباه شده است; نخست این که سخن با تناقض آشکار رانده، در سطر اول گفته که کار هیچ یک (جهاد امام حسین و جنایت یزید) جایز و روا نبود و بلا فاصله در سطر دوم هردو را با اجتهاد و بحق دانسته است! و تناقض دیگر این که هم امام حسین علیه السلام و هم یزید را بر حق خوانده است . شگفتا تعصب چه کارها که نمی کند! راستی اگر قرار باشد هم مظلوم و هم ظالم، هم مقتول و هم قاتل، هردو حق باشند، دیگر حق و باطل معنی ندارد . چگونه می شود که هم مقتول که به قول خودش شهید بود، حق باشد و هم قاتل شهید که او را کشته است، حق باشد؟ !

و تحریف دیگری که باز ابن خلدون در همین دو سطر مرتکب شده است، این است که می گوید: «یزید و صحابه ای که با وی بودند نیز بر حق بودند و به اجتهاد خود عمل کردند .» کدام صحابه؟ مگر اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم با یزید بودند و یا اقدام یزید را در کشتن امام حسین علیه السلام تایید می کردند؟ ! حاشا و کلا، این هم دروغ دیگری است که ابن خلدون بافته است!

به راستی، چرا ابن خلدون حقیقت را وارونه کرده است؟ چرا اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را که در میان یاران حسین علیه السلام بودند و تا پای جان همراه حضرت پایدار ماندند و شهید شدند، نادیده می گیرد (18) و به این نیز بسنده نکرده، به دروغ می خواهد صحابه را همراه و موافق یزید نشان دهد؟ ! جز این است که او تاریخ و مقدمه تاریخش را با آن طول و تفصیل، از همان نخست به این هدف پرداخته است که به هر نحو ممکن خلفا - بویژه خلفای بنی امیه - را تطهیر کند؟

گفتنی است که این حق کشی های تاریخی در نوشته های ابن خلدون، خلاصه نمی شود و ما به این جهت ابن خلدون را برگزیدیم که در میان ما ایرانیان شهرت زیادی دارد و با عناوینی چون: «پدر علم جامعه شناسی » و «بنیان گذار جامعه شناسی » از وی یاد شده و مقدمه اش با اعجاب نگریسته می شود! غافل از این که امروز دیگر جای تردید نیست که نوشته های ابن خلدون چیزی جز ترجمه آثار دیگران نیست و او حاصل کار اندیشمندان را در مقدمه خود گنجانیده و خود را متفکر نمایانده است و گرنه تاریخ نگارانی مانند طبری، ابن اثیر و ابن کثیر نیز کمتر از ابن خلدون در حق عاشورا ستم روا نداشته اند، اما آنها ماهرانه تر عمل کرده و مثل ابن خلدون با جسارت و صراحت سخن نگفته اند تا آنجا که توانسته اند بسیاری را فریب داده و مجذوب نوشته های خود سازند; آن چنان که امروز ما شاهدیم! حتی از طرف دانشمندان شیعه، که می خواهند در باره عاشورا بنویسند، بیشترین عنایت به تاریخ طبری و کامل ابن اثیر می شود .

و عجیب این که علمای ما در باب استنباط احکام عملی و برای شناخت روایت های فقهی «خذ ما خالف العامة » را لحاظ می کنند; اما به تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام و حماسه عاشورا که می رسند، فراموش می کنند! توگویی اهمیت امام شناسی و امامت، که از اصول مذهب است، کمتر از اهمیت احکام فرعی و اعمال فردی است!

بدیهی است که باید نوشته مخالفان را، بویژه در موضوع حساسی چون عاشوراپژوهی، با دیده تردید ملاحظه کرد; تنها برای تایید و یا از باب «اقرارالعقلاء علی انفسهم جایز» می توانند مفید باشند و گرنه به نوشته های مورخان شیعه ستیز چگونه می توان اعتماد کرد؟ !

افسانه سازی در برابر عاشورا

اتباع بنی امیه به پیروی از معاویه، آن تحریف گر بزرگ تاریخ، در برابر جزئیات عاشورا هم دست به تحریف زده اند . معاویه در بخشنامه ای که به همه شهرهای اسلامی فرستاد، از کارگزارانش خواست که در برابر هر فضیلتی که برای امام علی علیه السلام از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است، فضیلتی یا فضائلی بهتر از آن یا لااقل مثل آن را برای مخالفان علی علیه السلام بسازند و بپردازند، تا بدین وسیله هرچه می تواند از پرتو جمال علی مرتضی علیه السلام بکاهد . معاویه برای این کار توطئه های زیادی چید; سرکیسه ها را شل کرد، در بیت المال را به روی فضیلت سازان و تحریف گران بازگذاشت و با صراحت گفت: «والله لاقسمن المال بین ثقات علی [علیه السلام] حتی یغلب دنیای آخرته (19) ; به خدا قسم! آن قدر بیت المال را میان مردم و دوستان علی تقسیم می کنم تا دنیای من بر آخرت علی غالب شود .»

همان طوری که در عصر معاویه و به دستور وی در برابر هر فضیلت امام علی علیه السلام فضیلتی ساخته شد، پیروان معاویه نیز در مقابل فضائل و حتی در برابر مصائب عاشورا به فضیلت سازی پرداختند .

در برابر مصیبتی که می گوید: آب را بر روی سیدالشهدا و فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بستند و آنان در کربلا با لب عطشان به شهادت رسیدند و مظلومانه به خاک و خون کشیده شدند، پیراهن عثمان را علم می کنند که وی نیز مظلومانه کشته شد و هنگامی که خانه اش در محاصره بود، آب به خانه اش راه نیافت!

و در مقابل فضیلتی که می گوید: سر بریده امام حسین علیه السلام بر سر نیزه، آیه ای را که می فرماید: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» (20) تلاوت کرد (21) ، افسانه هایی ساخته اند که شنیدنی است; یکی از پژوهشگران در این باره می نویسد:

«در تاریخ بغداد و برخی کتب دیگر آمده است که چون احمد بن نصر خزاعی در اختلاف محنت باری که میان معتزله و اهل حدیث روی داد، کشته و سرش به داری کشیده شد، این سر بر روی دار این آیه را می خواند که: «آیا مردم گمان کرده اند به صرف این که بگویند ایمان آوردیم، رها خواهند شد و مورد امتحان قرار نخواهند گرفت؟» (22) (23)

همچنین از احمد بن کامل قاضی به نقل از پدرش آمده است که گفت:

«پس از آن که سر احمد بر روی پل نصب شد، کسی را گماشتند تا مراقب آن باشد و این گماشته اظهار داشت که وی شبانگاه سر را می دیده که به سوی قبله می چرخید و با زبانی شیوا و رسا سوره «یس » را می خوانده است .»

افسانه فوق، بی تردید از سوی حنبلی ها در مقابل روایت شیعیان و دیگر مورخان، جعل شده است که از سر بریده سرور شهیدان حسین بن علی علیهما السلام سخن می گوید و در آن روایت آمده است که این سر در حالی که بر نیزه قرار داشت، آیه نهم سوره کهف را تلاوت می فرمود . (24)

مظلومیت بیش از حد

پیروان اهل بیت اطهارعلیهم السلام در بسیاری از اعصار چاره ای نداشتند; جز این که صدای عدالت را، صدای مظلومیت عدالت را، صدای مظلومیت علی و آل علی را با فغان و گریه به گوش مردم برسانند و با گلاب گریه فضیلت های معصوم و مظلوم را در صحیفه دلهای قابل بنویسند و چنان با همین «سلاح بکاء» ، دشمنان اهل بیت و ستمگران تا دندان مسلح را به ستوه می آوردند و آشفته می ساختند که با هیچ سلاح دیگری ممکن نبود .

سلاح بکاء در عین حاکی بودن از مظلومیت، که گاهی ظالم افکن و بت شکن نیز بود، سلاحی بود که هر شیعه، همیشه و در همه جا با سهولت می توانست آن را به کار گیرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا سازد . کاربرد این سلاح آن چنان عمومی و همگانی بود که به زودی ضرب المثل شد و مردم هر چیزی را در رقت و روانی، به گریه شیعیان مثل می زدند و می گفتند:

«ارق من دمعة شیعة تبکی علی بن ابی طالب » (25)

و دلیل این که در گذشته، علمای شیعه در باره تحریفات عاشورا و جزئیات زندگانی امام حسین علیه السلام - که در محافل عزاداری و عاشورایی گفته می شد - حساسیت نشان نداده اند و مردم را از نقل اخبار بی اعتبار بازنداشته اند، در همین نکته نهفته است که آنان در آن شرایط سخت و با آن همه مظلومیت می ترسیدند اصل عاشورا فراموش شود و مانند غدیرخم - که در بعضی از اعصار توسط ایادی بنی امیه به بوته فراموشی سپرده می شد - «عاشورا» نیز کم کم به فراموشی سپرده شود .

ب) تسامح در ادله سنن

قاعده تسامح در ادله سنن، در علم «فقه » می تواند کاربرد داشته باشد، این قاعده می گوید: اگر از خبر ضعیفی که جامع شرایط حجیت نیست، فهمیده شود که فلان کاری مثلا از فلان ثوابی برخوردار است و دلیل دیگری نداشته باشیم، ما باشیم و خبری ضعیف; در این صورت می توانیم به آن کار عمل کنیم و ثواب هم خواهیم داشت . گرچه آن خبر ضعیف در اصل، جعلی باشد و چنان سخنی هیچ گاه از معصوم علیه السلام صادر نشده باشد .

حال برخی چنین استنباط کرده اند: ثواب که داشت، استحباب هم خواهد داشت و بعضی دیگر گفته اند: نه، تنها می تواند ثواب داشته باشد و بس .

به هرحال، نباید فراموش کرد که این قاعده، فقط در فروع عملی - نه در اصول یا فروع فکری، عقیدتی - جریان پیدا می کند، آن هم نه در همه اعمال فرعی و فردی، که تنها در دایره سنن یعنی کارهای نیک، کاربرد دارد، باز هم نه در همه کارهایی که نیک به نظر می رسد و پسندیده می نماید و هنوز در استحبابش بحث هست، بلکه باید عقل سلیم هم نیک بودنش را امضاء کند تا با «تسامح » بتوان گفت که آن کار، ثواب یا استحباب دارد .

حال باید دید آیا این قاعده را در حوزه فکر و عقیده هم می توان به کار برد و بنا به آن خبر ضعیف معتقد بود که آن کار موجب رضای معصومی است که خبر ضعیف به او نسبت داده شده است؟

پرواضح است که هیچ فقیه یا متفقهی چنین برداشت بعیدی از قاعده تسامح نکرده است .

اما دریغ و دردا که بعضی این قاعده را در همه جا چون وحی منزل، جاری و ساری ساخته اند; حتی در موضوع حساسی چون عاشورای حسینی، که بزرگ ترین شاخصه فرهنگ شیعی است و بیگانگان بیش از هرچیز، شیعه را با عاشورا می شناسند و می سنجند و هر پژوهشگری که از خارج می خواهد فرهنگ شیعه را ارزیابی بکند، در مرحله اول فکرش معطوف عاشورا می شود . شما را به خدا! آنگاه اگر ببیند که شیعیان به نام عاشورا هرکاری را، معقول و نامعقول، انجام می دهند، عاشورا و شیعه را به باد استهزاء نخواهد گرفت؟

دردآورتر از همه، این که گاه این قاعده آن چنانی را حتی وارد حوزه فکر و اندیشه نیز می سازند! باید گفت این دیگر فکر و اندیشه نیست، که فاجعه است . آخر چگونه چنین تسامحی در عاشورا پژوهی رواست، مگر بدون شناخت امام حسین علیه السلام عاشورا شناسی می تواند امکان داشته باشد و مگر امام شناسی و شناخت امام حسین علیه السلام از اصول مذهب (امامت) نیست؟ ! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! اعمال فرعی و فردی کجا، اصول مذهب کجا؟ !

تعجب نکنید; ما بارها افرادی را دیده ایم که در جواب اشکالاتی که به نوشته هایشان در باره عاشورا و زندگانی امام حسین علیه السلام می شد، به قاعده تسامح، تمسک می جستند و هرگاه اعتراض می شد که: چگونه در باب فروع فقهی، قائل به احتیاط هستید و در باب تعارض، دم از «خذ ما خالف العامة » می زنید، اما به عاشورا و امام حسین علیه السلام که می رسید، راه تسامح در پیش می گیرید؟ . . .

شما می توانید این تسامح را با مراجعه به بیشتر کتاب هایی که امروزه در پیرامون عاشورا منتشر می شود، ملاحظه کنید; خواهید دید که بیش از همه، به نوشته های طبری و ابن اثیر استناد می شود! حتی خواهید دید که برخی، محور پژوهش خود را آثار این دو و ابن خلدون قرار داده اند و به آثار شیعه مثل «ارشاد» شیخ مفید و «لهوف » سیدبن طاووس در درجه دوم نگریسته اند . غافل از این که اگر در مغرض بودن امثال طبری و ابن خلدون هم شکی باشد، در مخالف بودنشان هیچ گونه تردیدی نیست!

علامه مامقانی (ره) در رد نظریه کسانی که تصور کرده اند قاعده تسامح، در باب سنن و قصص تاریخی و مواعظ اخلاقی می تواند کاربرد داشته باشد، سخنان مفید و متقنی دارد که نقل می شود:

«نسبت دادن خبری به معصوم علیه السلام بدون طریق معتبر، صحیح نیست . و ورود اذن و رخصت بر مسامحه در ادله سنن از پیامبر مختارصلی الله علیه وآله وسلم یا از ائمه اطهارعلیهم السلام ممنوع است و اخباری که قائلان به قاعده تسامح به آنها استدلال می کنند، از افاده مطلوب قاصر است . گرچه بیشتر علما در استدلال به آن توافق کرده اند; اما در موقع تامل و تحقیق، معلوم می شود که در فهم آن اشتباه کرده اند .» (26)

پی نوشت ها:

1 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 43; هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، ص 145 و 146 .

2 . شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73 - 56 .

3 . همان، ج 4، ص 73; همین گرفتاری ها سالیان سال ادامه داشت تا آنجا که گاهی شامل امامان معصوم (ع) نیز می شد و آنها را وادار می کرد تا از امام حسین (ع) هم با رمز و کنایه یاد کنند و با عناوین کلی مثل «مظلوم » از او نام برند .(مستدرک الوسائل، ج 10، ص 253) .

4 . محدث قمی، تتمة المنتهی، ص 241 .

5 . بولس سلامه، عیدالغدیر، ص 281 و 282 .

6 . بیشتر این گونه شعرها که در سده نخست هجری سروده شده است - در جلد 54 دائرة المعارف الحسینیه، گردآوری شده و با عنوان فرعی «دیوان الهاتف » نامیده شده، که در دست انتشار است; قمقام زخار، فرهاد میرزا، ص 509 - 513 .

7 . شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 249 .

8 . دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 274 .

9 . همان، ج 7، ص 118; دائرة المعارف الحسینیه، دیوان القرن الاول .

10 . تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 621 و 622; مقدمه ابن خلدون، ص 205 - 216 .

11 . تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 621; مقدمه ابن خلدون، ص 206 .

12 . الخلافة المغتصبه ازمة تاریخ ام ازمة مورخ، ص 182; مقدمه ابن خلدون، ص 212 .

13 . تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 221; مقدمه ابن خلدون، ص 210 .

14 . مقدمه ابن خلدون، ص 212 .

15 . این سخن را قاضی ابوبکر بن عربی در کتابش «العواصم » گفته که: «قتل الحسین بشرع جده » !

× این کتاب با نام «العواصم من القواصم » در الجزایر چاپ شده است . اما در مقدمه ابن خلدون همانطور است که ترجمه شد .

16 . مقدمه ابن خلدون، ص 216 .

17 . همان .

18 . بیش از پنج شهید از شهدای کربلا، از اصحاب رسول خدا (ص) بودند که ما در «سیمای کربلا» از آن سخن گفته ایم .

19 . بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی، ص 154، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید .

20 . کهف/9 .

21 . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 117; دلائل الامامه، ابوجعفر طبری، ص 78 . روایت قرآن خواندن سر بریده امام حسین (ع) را سیوطی نیز در «خصائص الکبری » نقل کرده است .

22 . عنکبوت/2 .

23 . اخبار و آثار ساختگی، ص 381 .

24 . همان .

25 . الفرق الاسلامیة فی الشعر الاموی، ص 373، به نقل از مجمع الامثال، ج 1، ص 179 .

26 . مقباس الهدایة فی علم الدرایه، ج 1، ص 196 .

منبع : مجله فرهنگ کوثر

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

دوشنبه 11/10/1391 - 18:4
آموزش و تحقيقات
جام جم آنلاین: چاقی یا اضافه‌وزن می‌تواند باعث افزایش احتمال ابتلا به بیمارهای قلبی - عروقی، فشارخون، دیابت، مشكلات ستون فقرات، زانودرد و بسیاری از بیماری‌های دیگر شود. همچنین می‌تواند باعث مشكلات روحی ـ روانی و عدم اعتماد به نفس در برخی افراد شود. پس كاهش وزن با روش‌های صحیح و بدون‌عارضه فقط روشی برای زیبایی نیست، بلكه یك توصیه بهداشتی و روشی برای پیشگیری بسیاری از بیماری‌هاست.

 

با توجه به ابتلای درصد زیادی از جامعه به مشكل اضافه وزن یا چاقی، مراجعه به پزشكان برای كاهش وزن از حجم بالایی برخوردار است.

اینجاست كه نیاز است با روش‌هایی آشنا شد كه فاقد عارضه جانبی بوده و بتواند به فرد كمك كند تا با روش طبیعی‌تر به وزن مناسب‌تر یا تناسب اندام بهتری نزدیك شود. بی‌شك، تغذیه صحیح و داشتن رژیم غذایی مناسب یكی از مهم‌ترین توصیه‌ها برای حفظ سلامت و همچنین كاهش وزن است.

رژیم غذایی كم‌كالری،كاهش حتی الامكان مصرف چربی، قند، نشاسته و گوشت قرمز، كاهش مصرف پروتئین با توجه همزمان به دریافت كافی ویتامین‌ها و مواد معدنی و نوشیدن آب كافی یك توصیه كلی برای تمام افرادی است كه می‌خواهند به وزن دلخواه خود برسند.

یك دستور مهم، صرف شام سبك‌تر (حاوی سبزیجات) در ساعات ابتدایی شب است. مصرف دیرهنگام شام یكی از علل چاقی بویژه چاقی موضعی شكم است.

علت مهم دیگر، چاقی ریزه‌خواری یا مصرف تنقلاتی مانند شیرینی، شكلات و چیپس در بین وعده‌های غذایی است. حذف مصرف این مواد و جایگزینی آن با مصرف میوه خشك یا مغزها مثل پسته و بادام یك روش مفید دیگر است.

طب سوزنی یكی از شناخته‌شده و موثرترین روش‌ها برای كاهش وزن است. یكی از مهم‌ترین ویژگی‌های مثبت این روش فقدان عارضه جانبی است.

در این روش نیاز است بیمارحداقل 10 تا 15 جلسه و هر جلسه 20 دقیقه تحت درمان قرار گیرد. طب سوزنی با مكانیزم‌هایی مانند كاهش اشتها، افزایش متابولیسم، كمك به سوختن چربی‌ها و لیپولیز می‌تواند باعث كاهش وزن شود.

انجام این روش همچنین می‌تواند باعث تنظیم فعالیت بهتر دستگاه گوارش شود و از این طریق نه‌تنها باعث كمك به كاهش وزن می‌شود، بلكه بسیاری از مشكلات گوارشی فرد نیز درمان می‌شود. اگر طب سوزنی را برای كاهش وزن انتخاب كردید توجه داشته باشید كه:

‌ كاهش وزن در این روش تدریجی است و گاهی نیاز به زمان دارد. طب سوزنی در دوران بارداری ممنوع است. ‌

همواره به خاطر داشته باشید مصرف داروهای لاغری ـ اعم از شیمیایی و گیاهی ـ مضر و دارای عوارض جانبی است. ورزش و فعالیت بدنی مناسب را نیز به عنوان یكی از بهترین روش‌های كاهش وزن و تناسب اندام از یاد نبرید.

دكتر امیرهومن كاظمی - متخصص طب سوزنی و گیاهان دارویی

يکشنبه 10/10/1391 - 17:44
تاریخ

- نشود زمزمه خون شهیدان خاموش سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است

... و رازی شگفت در این «عاشورا» ست، که نه مشمول مرور زمان می شود، نه از جلوه و شور آن کاسته می شود، نه از تب و تاب می افتد و نه الهام بخشی آن کمرنگ می گردد .

بازهم فصل عزای حسینی و محرم از راه می رسد; ایام عشق ورزی به خاندان پیامبر، روزهای همدلی با عترت رسول الله، موسم اشک فشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، سیدالشهداعلیه السلام .

بازهم محرم است، فروردین جان ها و بهار ایمان ها، ماه پاسداری از حرمت انسان و حریم قرآن، ماه بیداری وجدان ها، ماه شکفتن شکوفه های عزت و آزادگی، غیرت و مردانگی، ظلم ستیزی و عدالت خواهی .

محرم که می رسد، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر می شود; دل های عاشقان، بی قرار کربلا می شود، پرچم های سیاه و لباس های مشکی و کتیبه های عاشورایی، نسیم روح بخش حسین بن علی علیهما السلام را در هر کوی و برزن جاری می سازد . نام اباعبدالله علیه السلام و یاد کربلا و عاشورا به یادها می آورد که: «هر روز عاشورا و همه جا کربلاست » .

«دسته های عزاداری » ، گردان های عاشورایی است که به ندای «هل من ناصر» فرزند فاطمه، «لبیک » می گوید .

«مجالس سوگواری » ، پایگاه های نشر و گسترش فرهنگ عاشوراست .

«ذاکران حسینی » ، پیوند دهندگان دل های عاشق به امام حسین علیه السلام اند .

«مبلغان دینی » ، پیام رسانان نهضت کربلا به اقشار جامعه اند .

«بیرق های عزا» ، نشانه اهتزاز عقیده و ایمان بر بام زمانه و تاریخ است .

«اشگ های ماتم » ، شست و شودهنده دل و صفا بخش جان عاشقان است .

«هیئت ها و حسینیه ها» ، مراکز امداد رسانی و پشتیبانی از دلسوختگان اهل بیت و دلباختگان حریت و آزادی است .

«شاعران عاشورایی » ، تغذیه کنندگان روح مشتاق به تعالیم خاندان رسالت اند .

راستی که حسین بن علی علیهما السلام، چراغ هدایت و کشتی نجات و پیشوای حماسه و امام عزت و افتخار است و فریاد عزت بخش و بیداری آفرین او در عاشوراهای زمان و در کربلاهای زمین و در سراسر دنیا که مظلومان آگاه با ستمگران جبار مبارزه می کنند (که انتفاضه فلسطین یک نمونه از آن است) همچنان به گوش می رسد .

دانشگاه حسینی، همواره داوطلب ورود می پذیرد . در این دانشگاه، استاد، «حسین علیه السلام » است و درس، «ایمان » و «ایثار» و «عزت » و «افتخار» . مدت آن تا همیشه است و شعبه های آن در همه جا، حتی در همه خانه ها دایر است و هیچ شرط سنی ندارد، فقط عشق می خواهد و معرفت . از برنامه های اصلی این دوره، «امر به معروف و نهی از منکر» و تلاش برای اصلاح جامعه و مبارزه با مفاسد است . به آنان که با رتبه عالی و امتیاز بالا فارغ التحصیل این دانشگاه می شوند، مدرک «شهادت » داده می شود .

درس های عاشورا متنوع و فراوان است . شاگردان این مکتب، هم باید این درس ها را خوب فراگیرند، هم به فرزندان و نسل های آینده یاد بدهند و هم به زبان های دیگر ترجمه کنند . برخی از این درس ها از این قرار است:

- زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود .

- برای عقیده و حق، باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد .

- مرگ شرافت مندانه، حیات ابدی است و زندگی با ذلت، مرگ تدریجی است .

- مرگ، پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجه عمل و انتخاب ماست .

- در دوران حاکمیت جور و جهل، باید با سلاح شهادت و خون، ظالم را شکست داد و پرده جهل را درید; چرا که بی تفاوتی، گناه است .

- اگر پیشوایی امت را تبهکاران بی دین برعهده بگیرند، اسلام از بین می رود .

- امر به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است .

- مسلمان حق ندارد در برابر فساد و بدعت و تحریف، سکوت کند و سازش نماید .

- جز حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خود ساخته و ربانی، کسی حق زمامداری بر مسلمین ندارد .

- مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است .

- شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جباران، «هیهات منا الذلة » است .

- انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده » باشد .

- تکیه گاه و مولی و سرپرست مؤمن در همه حال و در هرجا «خدا» ست .

- فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادت طلبی » ، «ایثار» و «مقاومت » است .

- با ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، نبرد تا شهادت!

- مبارزان راه خدا، چه بکشند و چه کشته شوند، پیروزند .

- مرگ در راه عزت و افتخار، حیات ابدی است و شهیدان، زندگان جاویدند .

- مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان می دهد .

- قیام برای خدا شکست ندارد و شهادت، نوعی پیروزی است .

- باید تابع «تکلیف » و در پی انجام «وظیفه » بود، هرچه که باشد! و هرجا که باشد!

- آنکه به وظیفه عمل کند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، پیروز است .

- شکم های پر شده از حرام، دل ها را سنگ و گوش ها را از شنیدن حق، کر می سازد!

- خواص و چهره های شاخص اگر در مقاطع حساس به وظیفه عمل نکنند، جامعه ای را به ذلت می کشند .

- رفاه طلبی و دنیازدگی، مانع عمل به تکلیف و پیروی از حق می شود .

- شیعه حسین علیه السلام، هرگز با دشمن اسلام و مسلمین، سازش نمی کند و عزت خود را نمی فروشد .

- اصلاح طلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است .

- خون و شهادت، سلاحی برنده و دشمن شکن است .

- خون بر شمشیر پیروز است .

- هر روز عاشوراست، همه جا کربلاست و همه ماه ها محرم است .

- عزاداری، رمز بقای حماسه عاشوراست و سلاح اشک، فریاد مظلومیت است .

- فلسفه قیام عاشورا، احیای دین و ترویج نماز و گسترش معنویات و مبارزه با منکرات است .

اینها گوشه ها و نمونه هایی از درس ها و پیام ها و عبرت های عاشوراست که از سخنان سیدالشهداعلیه السلام و قیام و شهادت او و بازتاب حماسه کربلا در تاریخ، به دست می آید .

عاشورا، مکتب است و دانشگاه; حسین علیه السلام، معلم است و شیعیان عزادار، شاگردان او .

خدا کند که در «کلاس عاشورا» ، از مردود شدگان نباشیم و درس های عاشورا را از یاد نبریم .

چشم امیدمان به شفاعت و عنایت توست یا اباعبدالله!

منبع : مجله فرهنگ کوثر

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

يکشنبه 10/10/1391 - 17:41
آشپزی و شیرینی پزی

پاناكوتا شكلاتى

مواد لازم:
  •  پودر كاكائو: 4 قاشق سوپ‌خوری
  •  شیر: یک دوم پیمانه
  •  خامه: 600 گرم
  •  ژلاتین: 3قاشق سوپ‌خوری
  •  شكر: 150 گرم
  •  وانیل: یك‌چهارم قاشق چای‌خوری

روش تهیه:

1- ابتدا شیر را در ظرف كوچكی ریخته، پودر ژلاتین را روی آن بپاشید تا حالت اسفنجی پیدا كند.

2- خامه را داخل ظرفی ریخته به همراه پودر كاكائو، شكر و وانیل روی حرارت ملایم قرار دهید تا نسبتا به جوش آید.

 3- سپس مواد را از روی حرارت برداشته و ژلاتین به آن اضافه كنید.

4- مواد را مجددا هم زده تا ژلاتین حل شود.

5- مواد را در قالب چرب شده بریزید و به‌مدت3 ساعت در یخچال قرار دهید تا كرم ببندد، سپس جداره قالب را گرم كرده، كرم را در ظرف موردنظر برگردانید.

نكته:

ظرف دسر را برای چند ثانیه داخل آب جوش قرار داده و سپس داخل ظرف سرو برگردانید و با شکلاتهای چیسی تزیین کنید.

منبع : مجله آشپزی ایده آل

شنبه 9/10/1391 - 10:44
اهل بیت

مدخل

با فرا رسیدن مرگ معاویه و آغاز حکومت غاصبانه یزید، وی از استانداران و فرمانداران شهرها و نواحی خواست تا برای شروعیت حکومتش از مردم، بویژه از ابی عبدالله الحسین علیه السلام، بیعت بگیرند .

امام از همان اول نه تنها زیر بار چنین ذلتی نرفت، بلکه مخالفت خود را با این حکومت اعلام داشت و در یک پیام بسیار روشن و سرنوشت ساز، فرمود:

«و یزید رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله (1) ; یزید، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده و آشکارا مرتکب فسق و فجور می گردد، و همانند من با چنین فردی بیعت نمی کند .»

پس از اعلام این نظر از سوی امام حسین علیه السلام، بویژه بعد از هجرت حضرت به مکه و از آنجا به عراق، افراد و گروه های زیادی با امام تماس گرفته تا وی را از این حرکت باز دارند . اما امام حسین علیه السلام با شنیدن سخنان آنها، به هریک به فراخور حالش، پاسخ مناسب را می داد .

نوشته حاضر، بررسی کوتاه و گذرایی بر این گفت و گوهاست، که در چند بخش تنظیم و تقدیم خوانندگان گردیده است .

ناصحان کیانند و چند نفر بودند؟

این پیشنهاد کنندگان - که شاید تعدادشان به بیست نفر نرسد - به ترتیب عبارت بودند از:

ام سلمه (همسر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم)، عبدالله بن عباس (عموزاده امیرمؤمنان)، محمدبن حنفیه (برادر امام)، عبدالله بن جعفر (عموزاده امام حسین علیه السلام)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عمروبن سعید، یحیی بن سعید، مروان بن حکم، عبدالله بن مطیع، سعید بن مسیب، مسوربن مخرمه، ابوبکر مخزومی، عبدالله بن جعدة، جابربن عبدالله، ابوواقد لیثی، ابوسلمه و . . . بودند .

این پیشنهادکنندگان از گروه ها، شخصیت ها و گرایش های گوناگونی بودند: برخی، از خویشان امام همانند محمدبن حنفیه و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس; عده ای، از صحابه و یاران با سابقه و با اخلاص پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم همانند جابربن عبدالله انصاری; بعضی، از چهره های عافیت طلب همانند عبدالله بن عمر; تعدادی، از ناصحان ناآگاه به زمان، همانند محمد بن حنفیه و یا عبدالله بن جعفر; گروهی، از دشمنان همانند مروان بن حکم و عمروبن سعید و یحیی بن سعید و عبدالله بن زبیر و دسته ای نیز از هواداران یزید بودند مثل ابوواقد لیثی .

بازدارندگان، چه اهدافی را دنبال می کردند؟

هریک از این افراد با پیشنهاد خود، اهداف خاصی را دنبال می کردند; منابع تاریخی و روایی به نقل برخی از آن موارد اشاره نموده است که عبارتند از:

1 . برخی از روی دلسوزی و چون نگران سلامتی امام بودند، از وی خواستند تا از سفر کردن به عراق اکیدا خودداری ورزد .

2 . دسته ای فراهم نبودن شرایط قیام را مطرح کرده و مصلحت را در چنین کاری نمی دیدند .

3 . گروهی طرفدار حکومت بنی امیه بودند و یا به همکاری با بنی امیه متهم بودند; لذا از حرکت امام حسین علیه السلام جلوگیری می کردند .

با این بیان، به جز دشمنان اهل بیت علیهم السلام و هواداران بنی امیه که یقینا سوء نیت داشتند، بقیه افراد یا به قصد فرار از مسئولیت دینی و عدم همراهی با امام و یا برای ترس از جان خود، پیشنهاد خودداری از قیام می دادند .

و اما خویشان امام که شبهه همکاری و هواداری در آنها نمی باشد، بدون شک پیشنهاد آنها را باید بر عدم آگاهی از اوضاع جدید حاکم بر کشور، حمل نمود .

چه مسائلی را مطرح می کردند؟

در این که این ناصحان چه مسائلی را با امام مطرح می کردند و بر آن اصرار می ورزیدند، سخن فراوان است و نمونه ها بسیار; اما به جهت رعایت اختصار، به چند نمونه بسنده می کنیم:

1 . بیعت با یزید و پذیرفتن حکومت او

اولین کسی که این پیشنهاد را به امام مطرح کرد، مروان بن حکم بود; وی پس از این که در جلسه احضاریه امام به کاخ استانداری ولید، موفق به اعمال نظر خود نشد و نتوانست از امام برای یزید بیعت بگیرد، روز دیگر بعد از ملاقات با امام حسین علیه السلام، به حضرت پیشنهاد صلح و بیعت را می دهد .

ابن اعثم کوفی می نویسد:

صبح روزی که امام حسین علیه السلام را برای بیعت به کاخ استانداری احضار کرده بودند، حضرت از خانه بیرون آمد تا اخبار را پی گیری کند، که ناگهان به مروان بن حکم در راه برخورد کرد . مروان گفت: ای اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم; بیا و از من اطاعت نموده، سخنم را گوش کن که صلاح تو در این است . امام فرمود: آن چیست؟ بگو تا بشنوم . مروان گفت: پیشنهاد می کنم که با امیرمؤمنان یزید بیعت کن، که به نفع دین و دنیای تو می باشد . (2)

2 . صلح و سازش با یزید

برخی دیگر همانند عبدالله بن عمر بن خطاب با دادن پیشنهاد صلح و سازش، از امام حسین علیه السلام می خواستند که دست به اقدامی علیه نظام حاکم نزند . عبدالله در ملاقاتی که با امام داشت، اظهار داشت:

اباعبدالله! خدا تو را رحمت کند، بترس! تو که از دشمنی و ستم مردم این دیار با خودتان آگاهی . این مردم با یزید بن معاویه بیعت کرده اند . من نگرانم که به سبب این پول های زرد و سفید، به او گرایش یافته، تو را بکشند و به خاطر تو، مردم زیادی کشته شوند! من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «حسین کشته می شود، اگر او را بکشند و تنها گذارند و یاری نرسانند، خدا تا قیامت آنان را خوار خواهد کرد .» اندرز می دهم همچون مردم سازش کنی چنان که قبلا برای معاویه صبر کردی، شکیبا باش; امید است خدا میان تو و این قوم ستمگر داوری کند . . . (3)

مورخان شبیه به همین پیشنهاد را به جابربن عبدالله انصاری نسبت داده اند که وی به نزد امام آمده، عرض می کند: تو فرزند رسول خدا و یکی از دو نوه اوهستی; چاره ای نمی بینم جز آن که همچون برادرت صلح کنی، که او کامروا و درستکار بود . (4)

اما با دقت و مطالعه در زندگی جابر، انتساب این مطالب به وی، صحیح به نظر نمی رسد .

3 . اقامت در سرزمین های دور

برخی دیگر همانند محمدبن حنفیه از روی دلسوزی، به فاصله گرفتن از یزید و رفتن به شهرهای دور از تحت نفوذ دستگاه غاصبانه بنی امیه، توصیه می کردند .

مورخان نوشته اند که پس از تصمیم قطعی امام، مبنی بر خروج از مدینه و وداع با قبر جد و مادر و برادر خود، به خانه بازگشت; هنگام صبح برادرش محمدبن حنفیه نزد او آمده، عرض کرد:

برادرم! جانم به فدایت، تو محبوب ترین و عزیزترین مردم نزد من هستی، به خدا سوگند! کسی را چون تو شایسته خیرخواهی خود نمی بینم; زیرا تو همچون خود من و جان من و بزرگ خاندان و تکیه گاه من هستی، و پیروی ات بر من واجب است; زیرا خدا تو را شرافت بخشیده و از بزرگان بهشت قرار داده است . می خواهم تو را پندی دهم، آن را بپذیر .

امام حسین علیه السلام فرمود: آنچه می خواهی، بگو . عرض کرد: نصیحت می کنم تا می توانی خود را از یزید بن معاویه و شهرها برهان و رسولان خود را به سوی مردم روان ساخته، آنان را به بیعت خود فراخوان . . . امام فرمود: برادرجان! کجا بروم؟ عرض کرد: به مکه برو; اگر آنجا برایت امن بود، این همان است که تو دوست داری و من می خواهم و گرنه، به شهرهای یمن برو که آنان یاران جد و پدر تواند و آنان مهربان ترین و با محبت ترین و مهمان نوازترین و خردمندترین مردم اند . اگر سرزمین یمن برایت امن ماند، که خوب و گرنه، به شنزارها و شکاف کوه ها رفته، از شهری به شهر دیگر کوچ کن تا ببینی کار این مردم به کجا می کشد و خدا میان تو و این قوم تبهکار داوری کند . . . (5)

4 . هشدار نسبت به نداشتن یاران صمیمی

بسیاری از افرادی که امام را از رفتن به عراق نهی می کردند، برچند چیز، از جمله بر خیانت اهل کوفه و تنها گذاردن امام تکیه می کردند; چرا که این تجربه تلخ چند بار تکرار شده بود . و از امام می خواستند این آزموده را بار دیگر نیازماید و خود را در دام آنها گرفتار نسازد . که به دو نمونه می توان اشاره کرد:

الف) محمد بن حنفیه در آخرین ملاقات خود به امام گفت:

«یا اخی ان اهل الکوفة قد عرفت غدرهم بابیک و اخیک و قد خفت ان یکون حالک حال من مضی; (6) برادرم! پیمان شکنی مردم کوفه را نسبت به پدر و برادرت می دانی; بیم آن را دارم که با تو نیز چنین کنند!»

ب) زمانی که امام وارد مکه شد، عبدالله بن مطیع عدوی به سوی او آمده، گفت: اباعبدالله! خدا مرا فدایت کند، کجا می روی؟ امام فرمود: اکنون آهنگ مکه دارم . چون به مکه در آمدم، صلاح بعدی کار خود را نیز از خدا می خواهم .

عبدالله بن مطیع عرض کرد: ای فرزند دخت پیامبر! خدا در این تصمیم خیرت دهد; ولی من از راه مشورت پندی دارم، آن را بپذیر .

فرمود: ابن مطیع! آن چیست؟

عرض کرد: چون به مکه در آمدی، مراقب باش کوفیان فریبت ندهند; چرا که پدرت در آنجا کشته شد و به برادرت در آنجا زخم نیزه کاری زدند . ملازم حرم الهی باش که تو در عصرما، سرور عربی; به خدا! اگر تو کشته شوی، خاندانت نیز کشته خواهند شد . . . (7)

5 . بیم از کشته شدن امام

گروه دیگری که از کشته شدن امام حسین علیه السلام سخت بیمناک بودند، وظیفه خود را در این می دیدند که او را از رفتن به سوی عراق بازدارند; چرا که او نور زمین و پرچم و نشانه ره یافتگان و پناه مؤمنان بوده که اگر آسیبی به امام می رسید، نور خدا در روی زمین خاموش گشته و مردم از این پناه بزرگ محروم می شدند، چنان چه عبدالله بن جعفر از همین جهت بیم داشت و پیش از او، ام سلمه همسر باوفای پیامبر، از کشته شدن آن حضرت هراسناک بود .

ام سلمه که علاقه زیادی به امام حسین علیه السلام داشت، در آخرین ملاقاتش با امام، گفت: «یا بنی لا تحزنی بخروجک الی العراق فانی سمعت جدک رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: یقتل ولدی الحسین بارض العراق فی ارض یقال له کربلا . . . ; فرزندم! مرا به رفتنت به سوی عراق اندوهگین مکن . زیرا از جدت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: فرزندم حسین در سرزمین عراق، که به آن کربلا گفته می شود، شهید خواهد شد .» (8)

عبدالله بن جعفر طی نامه ای به امام چنین نوشت: «فانی مشفق علیک من هذا الوجه ان یکون فیه هلاکک و استئصال اهل بیتک ان هلکت الیوم اطفا نور الارض فانک علم المهتدین و رجاء المؤمنین . . . ; (9) می ترسم که تو در این سفر کشته شوی و رزندانت بینوا گشته و با کشته شدن تو، که پرچم هدایت و امید مؤمنان هستی، نور خدا خاموش گردد!»

6 . بیم شکسته شدن حرمت ها

عده ای دیگر همانند عبدالله بن مطیع، امام حسین علیه السلام را بدین جهت از رفتن به سوی عراق برحذر داشت، چون می دید که پس از شهادت امام، حرمت ها شکسته خواهد شد و دستگاه حاکمه بعد از غلبه و پیروزی بر امام حسین علیه السلام نه برای اسلام حرمتی قائل می شود و نه برای فردی از مسلمانان .

بدین جهت، عبدالله بن مطیع در ملاقات با امام، عرضه می دارد:

ای اباعبدالله! خداوند پس از تو به ما آب گوارایی ندهد، به کجا می روی؟

امام فرمود: معاویه از دنیا رفته است و نامه های زیادی، که بیشتر از یک بار شتر می باشد، از مردم کوفه به من رسیده است .

عبدالله گفت: به سوی آنها مرو; چرا که حرمت پدرت را رعایت نکردند، در حالی که او بهتر از تو بود . پس چگونه شان و منزلت تو را پاس خواهند داشت؟ به خدا سوگند! اگر کشته شوی، پس از تو حرمت چیزی نخواهد ماند مگر آنکه دریده شده و مباح خواهد شد . (10)

7 . پرهیز از ایجاد اختلاف

و اما دستگاه حکومت امویان که رفتن امام به عراق برای آنها مشکل آفرین بود، این حرکت را بر خلاف اراده امت و در مسیر ایجاد اختلاف و دو دستگی می دانستند . از این روی، هنگامی که امام مکه را ترک کرد، فرستادگان عمرو بن سعید به سرکردگی یحیی بن سعید، از حرکت او جلوگیری کردند و به امام گفتند: از همین جا برگرد; به کجا می روی؟ امام به سخنان آنان اعتنا ننمود و به راه خود ادامه داد .

فرستادگان عمروبن سعید با یاران امام درگیر شده و با تازیانه به آنان حمله ور شدند . امام و یارانش ضمن مقاومتی شجاعانه، به شدت از وقوع درگیری پرهیز کردند و به طرف کوفه به راه خود ادامه دادند . آنها فریاد برآوردند: ای حسین! از خدا نمی ترسی که بر جماعت خروج کرده، موجب تفرقه و پراکندگی امت می شوی؟ (11)

همچنین در نامه ای که عمروبن سعید به امام نوشته بود، به همین مساله اشاره نموده و می نویسد:

«بلغنی انک قد اعتزمت علی الشخوص الی العراق، فانی اعیذک بالله من الشقاق . . . (12) ; به من خبر رسیده که رهسپار عراق شده ای، به خدا پناه و واگذارت می کنم که مایه اختلاف شوی!»

8 . فراهم نبودن شرایط و نبود مصلحت

در ملاقات دیگری که محمدبن حنفیه با امام داشت، بر نبود مصلحت تکیه کرده و امام را از سفر به عراق نهی کرد . ابن عساکر می نویسد:

محمدبن حنفیه، امام را در مکه دیدار نموده و اظهار کرد: امروز «قیام » به مصلحت نیست .

امام از او نپذیرفت . پس محمد فرزندان خود را بازداشت و هیچ یک را با او نفرستاد تا آنجا که امام از او ناراحت شده و فرمود: آیا فرزندان خود را به دلیل احتمال گرفتاری من، باز می داری؟ عرض کرد: چه نیازی است که تو گرفتار شوی و آنان نیز با تو گرفتار شوند! اگر چه مصیبت تو نزد ما بزرگ تر است . (13)

9 . اقامت در مکه یا یمن

یکی از پیشنهادها این بوده که امام به شهر مکه و اگر مکه نا امن بود، به یمن برود . محمدبن حنفیه و عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر از جمله کسانی بودند که از امام خواستند در مکه اقامت گزیند .

ابن عباس به امام گفت: چون تو سید و سرور حجاز و مورد احترام مکه و مدینه هستی، به عقیده من بهتر است در همین مکه اقامت گزینی . و اگر مردم عراق همان گونه که اظهار می دارند، واقعا خواستار تو هستند و مخالف حکومت یزید، بهتر است اول استاندار یزید و دشمن خویش را از شهر خود برانند، سپس تو به سوی آنان حرکت کنی . . . و اگر در خارج شدن از مکه اصرارداری، بهتر است به سوی یمن حرکت کنی; زیرا علاوه بر آن که پدرت در آن منطقه شیعیان زیادی دارد، نقطه ای است وسیع و دارای دژهای محکم و کوه های مرتفع و دور دست . لذا می توانی دور از قدرت حکومت به فعالیت خود ادامه دهی . . . (14)

عبدالله بن زبیر نیز شبیه همین پیشنهاد را به امام داد و گفت: اگر در مکه اقامت کنید و بخواهید امامت و پیشوایی مسلمانان را در این شهر ادامه بدهید، ما نیز با تو بیعت می کنیم و تاجایی که امکان دارد، از پشتیبانی و هم فکری با تو خودداری نخواهیم کرد . (15)

10 . پرهیز از خروج بر امام زمان

بنابر نقل ابن عساکر در تاریخ دمشق: ابوسعید خدری، صحابی رسول خدا، یکی از افرادی بود که امام حسین علیه السلام را از حرکت به سوی عراق باز داشت .

وی از ابوسعید نقل کرده که گفت:

«غلبنی الحسین بن علی علیه السلام علی الخروج و قد قلت له: اتق الله فی نفسک و الزم بیتک فلا تخرج علی امامک; (16) حسین بن علی در خارج شدن برما غلبه کرد، و من بودم که به او گفتم: از خدا در باره خودت بترس و ملازم منزل خود باش و بر امام خود خروج نکن .

ناگفته نماند: اگرچه مطالب را ابن عساکر نقل کرده، اما با سوابق درخشانی که از ابوسعید داریم، بسیار بعید است که وی چنین سخنی نسبت به امام حسین علیه السلام گفته باشد . و با این بیان، می توان گفت که این سخن، ساخته و پرداخته دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد که می خواهند چهره او را مخدوش سازند; چنان که ابن عساکر نظیر همین برخورد را نسبت به جابربن عبدالله انصاری نقل کرده است .

پاسخ امام حسین علیه السلام

بدون تردید هیچ فرد و شخصیت و یا گروهی در آن زمان به اندازه امام حسین، به اوضاع اسلام و مسلمانان آگاه نبوده و همچنین هیچ فردی به اندازه امام حسین علیه السلام طایفه بنی امیه - بویژه یزید - را نمی شناخته و هیچ کس به اندازه امام برای اسلام و مسلمانان دلسوزتر نبوده است .

و با این بیان می گوییم که افراد و شخصیت های بازدارنده به جز دشمنان اهل بیت علیهم السلام و هواداران بنی امیه - آن کسانی که از طرف یزید مامور به منصرف کردن امام حسین علیه السلام شده بودند - بقیه افراد که سوء نیتی نداشتند تحقیقا بدون مطالعه اوضاع و شرایط جدید حاکم برکشور اسلامی، چنین پیشنهادهایی می کردند . آنان به خیال این که با آمدن یزید، شرایط گذشته فرقی نکرده و امام می باید همانند برادر خویش امام حسن مجتبی علیه السلام که با معاویه صلح کرد، روش سازش را بپذیرد . اما غافل از آن که به کلی شرایط عوض شده بود و این، وظیفه مسلمانان بود که می باید از امام حسین علیه السلام تبعیت نموده و همراهی کنند نه این که امام را از این حرکت عظیم بازدارند!

اینک جهت روشن شدن وضعیت جدید، به پاسخ های امام حسین علیه السلام به بازدارندگان می پردازیم:

الف) پاسخ به خویشان

امام در پاسخ خویشان خود همانند ام سلمه و عبدالله بن جعفر و محمدبن حنفیه و عبدالله بن عباس، که از امام خواسته بودند تا از رفتن به عراق خودداری کند، سخنانی فرمود که به آنها می پردازیم:

به ام سلمه که نگران سلامتی امام بود، فرمود:

«یا اماه و انا اعلم انی مقتول مذبوح ظلما . . . (17) مادر! خود من بهتر از تو می دانم که از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنی، کشته خواهم شد و سر از تنم جدا خواهد گردید .»

به محمد بن حنفیه که از امام خواسته بود در نقطه ای دوردست از یزید زندگی کند، فرمود: مثلا به عقیده تو، به کدام ناحیه بروم؟ گفت: فکر می کنم وارد شهر مکه شوی و اگر در آن شهر اطمینان نبود، از راه دشت و بیابان از شهری به شهر دیگر حرکت کنی تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیری . . .

امام فرمود: برادر! (تو که برای امتناع از بیعت یزید حرکت از شهری به شهر دیگر را پیشنهاد می کنی، این را بدان که) اگر در تمام این دنیای وسیع هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد، بازهم من با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد . . . (18)

به عبدالله بن جعفر که تلاش زیادی برای برگرداندن امام حسین علیه السلام به مکه می نمود و از سوی دیگر، بر سلامتی امام بیمناک بود، فرمود: من رسول خدا را در خواب دیده ام، در این خواب به دستور وی به امر مهمی ماموریت یافته ام که باید آن را تعقیب نمایم; خواه به نفع من تمام بشود یا به ضرر من . عبدالله در باره این خواب و ماموریتی که امام به آن اشاره نمود، توضیح بیشتری خواست . آن حضرت پاسخ داد: من این خواب را به کسی نگفته ام و تا زنده هستم، با کسی در میان نخواهم گذاشت . (19)

در پاسخ های متعددی که به عبدالله بن عباس در چند مرتبه گفت و گو با وی داشت، فرمود:

ای ابن عباس! نظر تو در مورد این گروه چیست؟ گروهی که فرزند پیامبر خودشان را از خانه و زندگی و محل ولادت و حرم پیامبرش بیرون کردند و به دنبال آن هستند تا خونش را بریزند; در حالی که نه به خدا شرک ورزیده و نه غیر از او را ولی خود قرار داده و نه کاری بر خلاف سنت رسول الله انجام داده است . (20)

و در آخرین ملاقات، حضرت به وی فرمود: ای ابن عباس! تو فرزند عموی پدرم هستی و من از زمانی که تو را شناختم، پیوسته به خیر و خوبی دستور می دادی، تو بودی که همراه پدرم و بازوی مشورتی اش بودی و او نیز با تو مشورت می کرد و تو رای صواب را به او می گفتی . من از تو می خواهم به سوی مدینه روانه شوی و اخبارت هم از من پنهان نشود . من در حرم امن الهی هستم تا زمانی که این مردم مرا دوست داشته باشند و یاری ام نمایند و اگر دست از یاری ام برداشتند، دیگران را به جای آنها برمی گزینم و به همان کلمه ای که حضرت ابراهیم خلیل در آن روزی که خواستند او را در آتش بیندازند، بر زبان آورد، پناه می برم; او در آن هنگام گفت: «حسبی الله و نعم الوکیل » ، پس آتش بر او گلستان شد . (21)

در پاسخ عبدالله بن زبیر - که در ظاهر از امام خواسته بود در مکه اقامت کند ولی در واقع برای بیرون رفتن امام از مکه، لحظه شماری می کرد - فرمود:

پدرم به من خبرداد که به سبب وجود قوچی در مکه، احترام آن شهر درهم شکسته خواهد شد و نمی خواهم آن قوچ، من باشم . و به خدا سوگند! اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم، بهتر است از این که در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم، بهتر است از این که در یک وجبی آن به قتل برسم . سپس فرمود: و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغی باشم، مرا درخواهند آورد تا با کشتن من به هدف خویش برسند . و به خدا سوگند! همان گونه که قوم یهود احترام شنبه (روز مقدس) را درهم شکستند، اینها نیز احترام مرا درهم خواهند شکست . پسر زبیر! اگر من در کنار فرات دفن بشوم، برای من محبوب تر است از این که در آستانه کعبه دفن شوم . (22)

و در پاسخ محمدبن حنفیه، که از وی خواسته بود در مکه اقامت کند، فرمود:

«خفت ان یغتالنی یزید بن معاویة فاکون الذی تستباح به حرمة هذا البیت (23) ; ترسیدم که یزید بن معاویه خون مرا بریزد و به وسیله من حرمت خانه خدا از بین برود .»

ب) پاسخ امام حسین علیه السلام به دشمنان

امام حسین علیه السلام به مروان بن حکم و عبدالله بن عمر و عمروبن سعید - که یا از دشمنان بوده و یا برای تثبیت موقعیت یزید بن معاویه تلاش می کردند - در برابر پیشنهاد بیعت و یا صلح، به مروان فرمود: «انالله و انا الیه راجعون; اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی همانند یزید گرفتار شده اند .

سپس رو به مروان کرد و فرمود: وای برتو! به من دستور بیعت با یزید را صادر می کنی در حالی که او فردی فاسق است . عجب ناپخته سخن می گویی! ای کسی که لغزش های بزرگی داشته و داری! من هرگز تو را بر این ملامت نمی کنم; چرا که تو آن ملعونی هستی که پیامبر، روزی که در صلب پدرت ابوالعاص بودی، لعنتت کرده است . هر که پیامبر او را لعنت کند، نمی تواند غیر از این باشد و باید مردم را به سوی بیعت با یزید فراخواند .

آنگاه فرمود: از من دور شو ای دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خدا هستیم و حق در میان ما است و زبان ما با حق گشوده می شود . آری، از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «خلافت برای خاندان ابوسفیان و بر آزادشدگان و فرزندان آنان حرام است . و اگر روزی معاویه را در بالای منبر دیدید، او را بکشید .» به خدا سوگند! مردم مدینه او را در منبر دیدند ولی به فرمان پیامبر عمل نکردند و اینک خداوند آنان را به فرزندش یزید گرفتار ساخت . . . (24)

و در پاسخ عبدالله بن عمر فرمود:

«انا ابایع یزید و ادخل فی صلحه و قد قال النبی فیه و فی ابیه; من با یزید بیعت کرده و در صلح او وارد شوم در حالی که پیامبر در باره او و پدرش آن گونه سخن گفت . . . ؟ !»

وقتی عبدالله بار دیگر سخن خود را تکرار کرد و از امام خواست که به مدینه برگردد، حضرت فرمود:

«اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السموات و الارض اسالک یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری؟ فان کنت علی خطاء ردنی فانا اخضع و اسمع و اطیع (25) ; اف باد براین سخن تا آسمان ها وزمین برقرار است . ای عبدالله! از تو می پرسم، فکر می کنی من نزد تو در این کار بر خطا هستم؟ اگر چنین است، مرا برگردان که در این صورت آرام گرفته و سخنت را گوش کرده و اطاعت خواهم کرد .»

و در پاسخ دیگری به عبدالله بن عمر فرمود: ای اباعبدالرحمن! مگر نمی دانی که دنیا آن چنان حقیر و پست است که سربریده یحیی بن زکریا به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاک و زناکاری از بنی اسرائیل فرستاده می شود . عبدالله! مگر نمی دانی که بنی اسرائیل در اول صبح هفتاد پیامبر را به قتل رساندند، سپس به خرید و فروش و کارهای روزانه خویش مشغول شدند که گویا کوچک ترین جنایتی مرتکب نشده اند و خداوند به آنان مدتی مهلت داد ولی سرانجام به سزای اعمالشان رسانید، و انتقام خدای قادر منتقم، آنها را به شدیدترین وجهی فراگرفت .

آنگاه فرمود: یا اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از نصرت و یاری ما دست برندار . . . (26)

در پاسخ نامه عمروبن سعید که امام را از دو دستگی و اختلاف برحذر داشته بود، فرمود:

کسی که به سوی خدا و رسولش دعوت نموده و عمل صالح انجام دهد و تسلیم اوامر حق گردد، هرگز راه مخالفت با خدا و پیامبر نپیموده است . بدان که امان خداوند، بهترین امان ها است و کسی که در دین ترس از خدا نداشته باشد، در آخرت از امان او برخوردار نخواهد بود . از پیشگاه خداوند درخواست توفیق خوف و خشیت در این دنیا داریم تا در آخرت مشمول امانش گردیم . . . (27)

امام در پاسخ فرستادگان عمروبن سعید، این آیه را تلاوت کرده و فرمود: «لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بریئی مما تعملون » (28) ; عمل من برای من و عمل شما برای شماست . شما از آنچه من انجام می دهم، بیزارید و من از آنچه شما انجام می دهید، بیزارم .

و بدین وسیله، موقعیت خود و آنها را از گفته خداوند بیان فرمود . (29)

پاسخ به بی طرفان

و در پاسخ افراد بی طرف می فرمود: با خدا مشورت خواهم کرد و پس از آن ببینم چه می شود؟ (30) و یا می فرمود: فعلا تصمیم بنده و یا این که می فرمود: از کوفیان به اندازه یک بارشتر به من نامه رسیده است . (32) و همچنین می فرمود: پیامبر را در خواب دیدم و از من خواسته است که به عراق بروم . (33)

افزون براین که، امام برخی از هواداران بنی امیه را قابل و لایق جواب نمی دانست، همچنان که از ابو واقد لیثی روی برگرداند (34) ; چرا که او بر تاج و تخت و پادشاهی بنی امیه بیشتر ترسان بود تا سلامتی امام .

به امید آن که خوانندگان محترم با دقت در پاسخ های امام حسین علیه السلام، شرایط دشوار آن روز و عظمت قیام امام حسین علیه السلام را بهتر و بیشتر بشناسند . ان شاءالله

پی نوشت ها:

1 . ارشاد، مفید، ص 200 .

2 . الفتوح، ج 5، ص 16; با امام حسین در محضر قرآن، ص 45 .

3 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 344; تاریخ طبری، ج 3، ص 297 .

4 . همان; تاریخ ابن عساکر، ص 201 .

5 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 238 .

6 . مقتل الحسین، مقرم، ص 167 .

7 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 340 .

8 . مقتل الحسین، ص 152 .

9 . تاریخ طبری، ج 3، ص 297; حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 25 .

10 . العقد الفرید، ج 1، ص 120 .

11 . وقایع الطریق من مکة الی کربلا، ص 36; با امام حسین در محضر قرآن، ص 60 .

12 . تاریخ ابن عساکر، ص 203 .

13 . همان، ص 204 .

14 . سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 71 .

15 . همان، ص 75 .

16 . تاریخ دمشق، (زندگی امام حسین (ع))، ص 201 .

17 . سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 29 .

18 . حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 263; سخنان حسین بن علی . . . ، ص 32 .

19 . سخنان حسین بن علی . . . ، ص 95 .

20 . با امام حسین در محضر قرآن، ص 55 .

21 . الامام الحسین فی مکة المکرمه، ص 218 .

22 . سخنان حسین بن علی . . . ، ص 75 .

23 . منتهی الآمال، ج 1، ص 321 .

24 . با امام حسین در محضر قرآن، ص 46، به نقل از الفتوح، ج 5، ص 16 .

25 . تاریخ طبری، ج 3، ص 297 .

26 . سخنان حسین بن علی . . . ، ص 45 .

27 . همان، ص 95 .

28 . یونس/41 .

29 . با امام حسین در محضر قرآن، ص 60 .

30 . حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 24 .

31 . همان، ص 28 .

32 . عقدالفرید، ج 1، ص 125 .

33 . حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 32 .

34 . همان، ص 36 .

منبع : مجله فرهنگ کوثر

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

شنبه 9/10/1391 - 10:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته