• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1442
تعداد نظرات : 315
زمان آخرین مطلب : 4645روز قبل
اخلاق
ابعاد غیبت از دیدگاه روایى

به غیبت از سه بعد مى‏توان توجه كرد:
1. بعد عملى: در روایت پیشین به بعد عملى غیبت اشاره داشت.
2. بعد درونى (روانی): امام على (ع) مى‏فرماید: الأم الناس المغتاب. پست‏ترین مردم كسى است كه غیبت مى‏كند.
حضرت در این روایت به بعد درونى و روانى غیبت نظر دارد؛ به این معنا كه حال درونى شخص غیبت كننده را بیان مى‏كند.
3. بعد معنوى (الهى): حضرت در روایت دیگرى به تأثیر منفى غیبت در بعد معنوى اشاره دارد و رابطه خداوند با اهل غیبت را روشن مى‏سازد: ابغض الخلائق الى الله المغتاب. مبغوض ترین مردم در نظر خداوند كسى است كه غیبت مى‏كند.

رسول اكرم (ص) مى‏فرماید: یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤمن بقلبه لاتغتابوا المسلیمن.اى گروهى كه به زبان ایمان آورده‏اید، اما دل‏هاى شما ایمان نیاورده است، از مسلمانان غیبت نكنید.

رسول خدا (ص) با صراحت ابراز مى‏دارد كه غیبت كننده، فاقد ایمان قلبى است؛ زیرا فردى كه با زبان، به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اقرار كند، مسلمان است؛ ولى اگر وابستگى قلبى، یعنى ایمان نداشته باشد و از مسلمانان غیبت كند، بعد معنوى‏اش ضعیف مى‏شود؛ بنابراین مسلمان واقعى كسى است كه قلب و زبانش، هر دو معتقد، و از غیبت به دور باشند.
جمعه 8/7/1390 - 9:54
اخلاق

حكم غیبت از نظر فقهى

پشتوانه احكام در فقه شیعی، ادله اربعه (كتاب، سنت، اجماع و عقل) است و بسیارى از فقیهان شیعى در بحث غیبت مى‏فرمایند:
الغیبه حرام بالادله الاربعه.
غیبت به ادله اربعه حرام است؛

یعنى فتواى ایشان به هر چهار مرجع، مستند شده است كه بر قوت و استحكام فتواى مورد نظر مى‏افزاید. از آن جا كه این بحث فقهى به طور گسترده در این مجال نمى‏گنجد، فقط به ذكر روایتى از امام صادق (ع) در این مورد بسنده مى‏شود كه مى‏فرماید:
الغیبه حرام على كل مسلم أ و الغیبه تأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب.
غیبت بر هر مسلمانى حرام است و غیبت نیكویى‏ها را مى‏خورد، همان گونه كه آتش هیزم را نابود مى‏كند.

رفیقى كه غایب شد اى نیك نام دو چیز است از او بر رفیقان حرام

یكى آن كه مالش به باطل خورند دوم آن كه نامش به غیبت برند


شرایط حرمت غیبت حرمت غیبت از نظر فقهی، شرایطى دارد كه عبارتند از:
1. شخصى كه انسان در غیاب او، عیبش را بازگو مى‏كند، مؤمن باشد؛ یعنى بینشان اخوت ایمانى وجود داشته باشد؛ همان گونه كه خداوند متعالى در آیه شریفه سوره حجرات، غیبت را به خوردن گوشت برادر مؤمن تشبیه فرمود.

در همین زمینه، روایتى از امام صادق (ع) به نقل از عبدالرحمن سیاب آمده است: ان من الغیبه ان تقول فى اخیك ما ستره الله علیه.
غیبت این است كه درباره برادر مؤمنت عیبى را كه خدا براى او پوشانده است، بگویى؛
بنابراین، اگر عیب كافر پشت سرش گفته شود، غیبت به شمار نمى‏آید.
مؤمن كسى است كه به همه اصول دین (توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) اعتقاد داشته باشد.

2. از نظر شرعی، غیبت هنگامى‏پیش مى‏آید كه پشت سر فرد، «عیب و نقص» او را بازگو كنند؛ ولى اگر كمالش را بگویند (راضى باشد یا نباشد) غیبت شمرده نمى‏شود.

3. عیب و نقصى كه شخص در غیاب برادر یا خواهر مؤمنش مى‏گوید، نزد عموم ناخوشایند و ناپسند باشد؛ از این رو اگر عامه مردم آن عیب را زشت بشمارند؛ ولى خود فرد غایب به بازگفتن آن راضى باشد، غیبت به شمار مى‏رود.

پیش تر از رسول اكرم (ص) در بحث «تفاوت بهتان و غیبت» روایتى آورده شد كه حضرت در تعریف غیبت فرمود: «ذكرك اخاك بما یكره». مقصود ار «یكره» در این حدیث، این نیست كه آن چه را فقط برادرت خوش ندارد، ذكر كنی؛ بلكه منظور، امرى است كه به طور طبیعى و نزد عامه ناخوشایند باشد، زیرا خداوند متعالى راضى نیست آبروى مؤمن در اجتماع بریزد. در روایات هم آمده است:

قوا اعراضكم.آبروهایتان را حفظ كنید.


امیرمؤمنان (ع): لیس للمؤمن ان یذل نفسه.
مؤمن حق ندارد خودش را خوار كند.


پیامبر اكرم (ص): ان الله تبارك و تعالى فوض الى المؤمن كل شی‏ء الا اذلال نفسه.
خداوند بلندمرتبه همه چیز، جز ذلیل كردن نفس را به مؤمن تفویض كرده است.

امام صادق (ع): پس اگر مؤمن، عیب برادر مؤمن خود را كه ناپسند تلقى مى‏شود، پشت سرش بگوید و آن فرد هم راضى باشد، رضایتش موجب برداشته شدن حرمت این عمل نمى‏شود.

4. عیب و نقصى در غیاب فرد بازگو شود كه از مردم پوشیده بوده است؛ بنابراین اگر فردى به داشتن عیبى نزد مردم معروف باشد، بازگفتن آن نزد كسى كه از آن آگاهى دارد، حرام نیست.

حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: من ذكر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه و من ذكره من خلفه بما هو فیه مما لایعرفه الناس اغتابه.
كسى كه پشت سر شخصى چیزى را یادآور شود كه همه مردم مى‏دانند، غیبت نیست و اگر كسى پشت سر شخصى نقص یا عیبى را بگوید كه مردم نمى‏دانند، غیبت است.

5. قصد انتقاص وجود داشته باشد؛ یعنى شخص با بازگفتن عیب دیگرى، قصد كاستن از وجهه و شخصیت او را داشته باشد؛ پس اگر بازگفتن عیب، براى درمان و برطرف كردن آن باشد، مثل آن كه انسان، حالات مریضى را به پزشك بگوید، چون قصد انتقاص ندارد، رفتار او غیبت به شمار نمى‏آید.

6. شنونده داشته باشد؛ پس اگر انسانى تنها نشسته باشد و از روى ناراحتى یادآور عیوب دیگرى شود، چون شنونده ندارد، رفتار او حرام نیست و غیبت به شمار نمى‏رود.

جمعه 8/7/1390 - 9:53
اخلاق

استماع غیبت

همان گونه كه گفته شد، غیبت زمانى تحقق مى‏یابد كه شنونده اى وجود داشته باشد؛ پس شنونده غیبت، همانند گوینده آن، در تحقق غیبت نقش دارد؛ از این رو حكم غیبت شامل حال او نیز مى‏شود.

با این وصف، فقیهان «گوش دادن» به غیبت را هم از لحاظ شرعى حرام دانسته‏اند و از این نظر اختلافى بین آن‏ها نیست. روایات بسیارى نیز در این زمینه وجود دارد كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

امام صادق (ع) نقل كرده است كه پیغمبر اكرم (ص) افراد را از غیبت كردن و گوش دادن به آن نهى فرمود:
نهى عن الغیبه و الاستماع الیها.

پیامبر گرامى(ص) فرمود: السامع للغیبه احد المغتابین.
گوش كننده غیبت یكى از دو نفرى است كه غیبت مى‏كند.

ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین.
هیچ مجلسى با غیبت آباد نشد، مگر این كه از نظر دینى خراب شد.


فنزهوا أسماعكم من استماع الغیبه.گوش هاى خود را از شنیدن غیبت پاك كنید.


امام صادق (ع) نیز مى‏فرماید: الغیبه كفر و المستمع لها و الراضى بها مشرك.غیبت، كفر، و شنونده و خشنود از آن، مشرك است.


كفر بر دو گونه است:
الف: كفر اعتقادى
ب: كفر عملى.

كفر اعتقادى عدم اعتقاد به اصول حقه است؛ اما كفر عملى ندیده گرفتن چیزى است كه از سوى خداوند مورد امر و نهى قرار مى‏گیرد؛ البته اگر كفر عملى ادامه یابد، چه بسا به كفر اعتقادى بینجامد؛ براى نمونه، تكلیفى مانند نماز كه از اركان و پایه هاى دین ما است، اگر به صورت عمدى ترك شود، در ایمان انسان خلل وارد مى‏شود چنان كه رسول خدا (ص) فرمود: من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر.

كسى كه نماز را به عمد ترك كند، كافر است.

غیبت، طبق فرموده امام صادق (ع) چنین است:
الغیبه ان تقول فى اخیك ما ستره الله علیه.

غیبت آن است كه آن چه عیبى را خداوند پنهان ساخته است، بازگویى.

از سویى، شنونده غیبت در آشكار شدن آن عیب همان اندازه نقش دارد كه گوینده غیبت دارد؛ زیرا اگر گوشى براى شنیدن غیبت نباشد، گوینده كارى از پیش نمى‏برد؛ بنابراین، هر دو مرتكب گناه شده‏اند.

عبدالله‏بن سنان روایت مى‏كند كه به امام صادق (ع) عرض كردم: عوره المؤمن على المؤمن حرام؟ قال: نعم. قلت: یعنى سفلته. قال: لیس حیث تذهب! انما هو اذاعه سره.

آیا عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ فرمودند: بله. گفتم: منظورت از عورت همان معناى عورتین‏ است؟ گفت: نه، آن گونه كه گمان كردى نیست. منظور از عورت نشر دادن سر او بود.

امام صادق (ع) از رسول اكرم (ص) چنین نقل كرده است: من اذاع الفاحشه كان كمبتدئها.
كسى كه عمل زشتى را نشر دهد، مثل كسى است كه آن كار را آغاز كرده است.

همچنین امام صادق (ع) فرمود: من قال فى مؤمن ما رأته عیناه و سمعته اذناه فهو من الذین قال الله عز و جل ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى‏الذین امنوا لهم عذاب الیم.

كسى كه از مؤمنى، چیزى را كه با چشمش دیده یا با گوشش شنیده، به كس دیگر بگوید، از كسانى كه ایمان آورده اند، نشر یابد و براى ایشان عذاب دردناكى است.

در غیبت، گوینده با گفتار، و شنونده با شنیدن خود، راز دیگرى را فاش مى‏كنند و منشأ نشر عمل زشت مى‏شوند، البته گوش كردن هرچیز دو حالت دارد:

1. یا شنیدن (سماع) است؛ بدین معنا كه چیزى ناخودآگاه به گوش كسى مى‏رسد، بدون این كه او خواسته باشد به آن گوش فرادهد.

2. یا گوش دادن (استماع) است؛ یعنى شخص به طور كامل توجه كند و آن چه را مى‏شنود، به ذهن خود بسپارد.

نكته قابل توجه دیگر آن كه در مسأله غیبت، گوش ندادن به غیبت دیگران كافى نیست؛ بلكه افزون بر گوش نكردن، مقابله با آن نیز لازم است.

فقیهان بر این نظر اتفاق دارند كه نه تنها نباید به غیبت گوش كرد، بلكه اگر كسى در جایى غیبت مى‏كند، باید او را از این كار بازداشت.

جمعه 8/7/1390 - 9:53
اخلاق
چگونگى رد غیبت
رد غیبت و دفاع از كسى كه مورد غیبت قرار گرفته، باید با نوع غیبت متناسب، و جامع و كامل باشد. اگر عیب نفسانى فردى بازگو شده، مانند آن كه گفته شده است: فلانى متكبر یا حسود است، پاسخ هم باید با آن متناسب باشد؛ همانند آن كه به غیبت كننده گفته شود: تو چگونه از درون و باطن دیگرى آگاه شده‏اى؟! انسان به صورت معمول از رذایل نفسانى خودش نیز غافل است و آگاه نیست، پس چگونه مى‏تواند به رذیله‏اى از رذایل درونى دیگرى پى ببرد!؟
ممكن است او در پاسخ به كردار ظاهرى كه گویاى صفات زشت درونى است، استناد كند؛ مانند آن كه بگوید: فلان كس بخیل است؛ زیرا مال و ثروت دارد؛ ولى استفاده نمى‏كند. در جواب او باید گفت: از كجا مى‏دانى كه او این گونه است؟ چه بسا او براى خودش استفاده نمى‏كند؛ اما به دیگران مى‏دهد.
اگر عیب درباره بدن و جسم شخص باشد، در پاسخ مى‏توان گفت: عیب آن است كه نزد خداوند نقص به شمار رود. پروردگار عالم فقط نقص هاى روحى یا علمى‏را براى انسان عیب مى‏شمرد. چه بسا افرادى با نقص جسمانى پیش پروردگار محبوب ترین، و افرادى با وجود برخوردارى از سیما و اندامى‏مناسب، نزد خدا مبغوض ترین باشند.
گاه غیبت در زمینه امور دینى است كه البته درباره گناهان راه توجیه باز است و مى‏توان رفتارى به ظاهر نادرست را بر شكل درستى حمل كرد؛ چون ممكن است عملى دو چهره داشته باشد: یكى چهره گناه، و دیگرى چهره غیر آن كه گناه شمرده نمى‏شود؛ ولى اگر راهى براى توجیه وجود نداشته باشد و درباره عمل شخص، پشت سرش بدگویى كنند مى‏توان گفت كه هر مؤمنى { غیر از پیشوایان معصوم (ع) } مى‏لغزد و ممكن است دستش به گناه آلوده شود؛ پس نمى‏توان بر او عیب گرفت؛ چرا كه ممكن است توبه كند، و دیگران به دلیل غیبت كردن از او، دچار معصیت شده و موفق به توبه نشوند؛ در نتیجه روز قیامت، او پاك باشد و دیگران آلوده باشند.
اگر موقعیتى پیش آید كه شنونده غیبت به هیچ شكلى بر رد آن قدرت نداشته باشد، باید راه هاى دیگرى را پیش بگیرد؛ مانند آن كه بكوشد مسیر سخن را منحرف یا به گونه اى حرف را عوض كند. اگر باز هم نتوانست جلو این گناه را بگیرد، مجلس غیبت را ترك كند؛ اما اگر این هم ممكن نبود، مانند آن كه در جایى زندانى بود و نمى‏توانست غیبت را رد كند یا از مجلس برخیزد، باید در دل، ناخشنود، و از این كار ناراضى باشد؛ چرا كه اگر كسى از غیبت دیگرى راضى باشد و از این كه عیوب او بازگو شده خرسند شود، بدون آن كه خود در غیبت نقشى داشته باشد، گناه كار است.

حضرت صادق (ع) فرمود: الغیبه كفر و المستمع لها و الراضى بها مشرك.
غیبت كفر است و شنونده غیبت و راضى به آن مشركند.
جمعه 8/7/1390 - 9:53
اخلاق

رد غیبت

هر جا رفتار زشت و امر حرامى‏واقع شود، بر هر مسلمان واجب است از منكر نهى كند و این مسأله به غیبت اختصاص ندارد، اما در این جا افزون بر نهى از غیبت، رد آن و دفاع از غیبت شونده نیز لازم است.

در این زمینه روایات متعددى وارد شده است كه از جمله به موارد ذیل اشاره مى‏شود: پیامبر اكرم (ص) فرمود: من رد عن عرض اخیه بالغیب كان حقا على الله ان یعتقه من النار.
كسى كه (بدگویی) را از برادر مؤمنش در غیاب او دور كند، سزاوار است خداوند او را از آتش برهاند.

در جایى دیگر حضرت (ص) به سرزنش كسى كه به یارى غیبت شونده اقدام نكند، پرداخته، به امیرمؤمنان على (ع) مى‏فرماید:
یا على من اغتیب عنده اخوه المسلم فاستطاع نصره فلم ینصره خذله الله فى الدنیا و الاخره.
اى على! كسى كه پیش او از برادر مسلمانش غیبت شود و بتواند آن برادر مسلمان را یارى كند، ولى كمك نكند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار مى‏كند.

حضرت باقر (ع) نیز در تأیید رد كننده غیبت، و سرزنش كسى كه غیبت را بشنود و رد نكند فرمود:
من اغتیب عنده اخوه المؤمن فنصره و أعانه نصره الله و اعانه فى الدنیا و الاخره و من لم ینصره و لم یعنه و لم یدفع عنه و هو یقدر على نصرته و عونه خفضه الله فى الدنیا و الاخره.
اگر پیش كسى، از برادر مؤمنش غیبت شود و او برادر مؤمنش را یارى كند، خداوند هم او را در دنیا و آخرت یارى مى‏كند؛ اما اگر بتواند كمك كند و آن غیبت را از برادرش برگرداند و این كار را نكند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار مى‏كند.

پیامبر اكرم (ص) پاداش رد غیبت را بزرگ شمرده است: من رد عن اخیه غیبه سمعها فى مجلس رد الله عنه الف باب من الشر فى الدنیا و الاخره فان لم یرد عنه و اعجبه كان علیه كوزر من اغتاب.
اگر كسى از برادر مؤمنش غیبتى شنید و آن را رد كرد، خداوند هزار شر و بدى را از او برمى‏گرداند و اگر آن غیبت را رد نكرد، بلكه تعجب هم كرد، گناهش مثل همان شخصى است كه غیبت مى‏كند.
براساس روایتى دیگر اگر در مجلسى، پشت سر برادر مؤمنى، غیبت شود، در حالى كه شخص بتواند آن را رد كند، ولى نكند، گناهش هفتاد بار بیش‏تر از غیبت كننده است.

همان گونه كه از روایات پیشین برمى‏آید، اگر در مقابل غیبت سكوت شود، میدان براى غیبت كننده بازتر مى‏شود و رد نكردن آن به منزله تشویق شخص و امضاى عملى بر گفتار او است.

جمعه 8/7/1390 - 9:52
اخلاق
كفاره غیبت از دیدگاه اخلاقی
یكى از حقوق برادرى ایمانى این است كه مؤمن، ازخواهر یا برادر مؤمنش غیبت نكند و اگر غیبت كرد، حق آن‏را پایمال كرده است و در نتیجه، حقى اخلاقى از سوى غیبت شونده بر عهده اش خواهد آمد.

در این زمینه نیز روایاتى وجود دارد:

حضرت رضا (ع) مى‏فرماید: حق المومن على المومن و لایغتابه.
حق مؤمن بر مؤمن این است كه از او غیبت نكند.

رسول خدا (ص) فرمود: للمؤمن على المؤمن سبعه حقوق واجبه من الله عز و جل و ان یحرم غیبته.
براى هر مؤمن در برابر مؤمن دیگر، هفت حق واجب از سوى خداوند عز و جل وجود دارد أ و یكى از آن‏ها حرمت غیبت از او است.

امام صادق (ع) فرمود: للمسلم على اخیه ثلاثون حقا لابراءه منها الا بالاداء او العفو ان احدكم لیدع من حقوق اخیه شیئا فیطالبه به یوم القیامه فیقضى له و علیه.
مسلمان بر گردن برادرش سى حق دارد كه هیچ رهایى از آن‏ها نیست، مگر آن كه صاحب حق او را ببخشاید. همانا هر یك از شما كه چیزى از حقوق برادرش را نادیده بگیرد، آن برادر در روز قیامت از او خواهد طلبید؛ پس به ضرر او و به سود آن برادر حكم مى‏شود.

حق مؤمن این است كه از او غیبت نشود، پس اگر حق او از بین برود، یا باید حقش ادا شود یا عفو كند.

نكته اخلاقى در مسأله درخواست حلالیت از غیبت شده، این است كه وقتى انسان از برادر خود غیبت مى‏كند، نفسش سركش مى‏شود و دیگرى را كوچك مى‏شمرد و درخواست گذشت، خود نوعى تحقیر نفس است و عذرخواهی، به نوعى جلو شرارت هاى نفس را مى‏گیرد یا آن را سركوب مى‏كند.
با توجه به روایات پیش گفته، دانشمندان علم اخلاق معتقدند كه به لحاظ حقوق اخلاقی، اگر شخصى از كسى كه با او رابطه ایمانى دارد، غیبت كرد، در صورت دسترس داشتن به او و به وجود نیامدن دشمنى و كینه و هرگونه مفسده دیگر، شایسته است درخواست گذشت كند تا برایش جنبه سازندگى و سركوب نفس داشته باشد؛ ولى اگر غیبت شده در دسترس نیست یا بر بازگفتن آن مفسده اى مترتب است، بهتر است از درگاه خداوند آمرزش بطلبد، و اگر او را در عبادت هایش شریك كند، براى جبران گناهش، اثر بیش ترى دارد.
طلب آمرزش، براى انسان، نیكى به همراه دارد و از سركشى نفس او جلوگیرى مى‏كند.
جمعه 8/7/1390 - 9:52
اخلاق
موارد جواز غیبت
در این قسمت، سخن از موارد جواز غیبت است. مواردى كه غیبت در آن ها حرام و ممنوع نیست، عبارتند از:

الف: متجاهر به فسق: متجاهر به فسق كسى است كه آشكارا گناه مى‏كند و از ارتكاب گناه پیش چشم مردم باكى ندارد.
فقیهان درباره بازگفتن عیب شخصى كه آشكارا گناه مى‏كند، دو نظر دارند: گروهى مى‏گویند: این عمل غیبت است، ولى حرام نیست و گروه دیگر مى‏گویند: این عمل نه غیبت است و نه حرام.


براى تشخیص فرد متجاهر به فسق، باید به چند نكته دقت شود:
1. شناخت تفاوت «متجاهر به گناه» و «مصر بر گناه»: متجاهر به گناه - همان طور كه گفته شد ج كسى است كه گناهى را آشكارا انجام مى‏دهد و باكى از دیدن مردم ندارد؛ ولى در این تعریف، تعداد مرتبه هایى كه گناهى را انجام مى‏دهد، مطرح نیست؛ یعنى ممكن است شخص متجاهر به گناه، اصرارى بر تكرار گناه نداشته باشد و مرتب آن را انجام ندهد، در حالى كه مصر بر گناه به كسى گفته مى‏شود كه گناهى را پیاپى انجام دهد، و دیگر فرقى نیست میان آن كه آشكارا گناه كند یا پنهانی؛ پس مصر بر گناه، ممكن است متجاهر به گناه نباشد، و متجاهر به گناه هم ممكن است مصر بر آن نباشد. از سویى ممكن است فردى، هم متجاهر به گناه باشد و هم مصر بر آن؛ یعنى گناهى را بى باكانه و آشكارا مرتب انجام دهد.
باید دقت داشت كه مورد جواز غیبت، تجاهر به گناه است، نه اصرار بر آن؛ پس غیبت از كسى كه پیاپی، اما پنهان گناهى را انجام مى‏دهد، و نمى‏خواهد دیگران از گناه او آگاه شوند، جایز نیست.

2. منظور از همگان در تعریف متجاهر (كسى كه پیش روى همگان، آشكارا گناه مى‏كند)، همه اهالى منطقه اى كه فرد در آن زندگى مى‏كند. نیست؛ زیرا بر فرض، اگر فردى در شهرى بزرگ با جمعیتى بسیار، گناهى انجام دهد، طبیعى است كه رفتار او پیش روى بسیارى از آن‏ها قرار نمى‏گیرد؛ پس منظور از «تجاهر به گناه نزد همگان»، آن است كه ابایى از انجام گناه نزد همگان نداشته باشد، اگر چه گناه او را همه نبینند.

3. تجاهر به گناه فقط به مرزهاى بى باكى شخص در ارتكاب گناه محدود مى‏شود. گاه بى باكى شخصى در ارتكاب گناه، همگان را در برمى‏گیرد و گاه به گروه خاصى محدود است؛ بنابراین اگر فردى در حضور دوستان صمیمى‏خود مرتكب گناه مى‏شود، ولى حاضر نیست آن را نزد دیگران انجام دهد، فقط نزد دوستانش متجاهر است و چون نزد دیگران متجاهر به گناه نیست، نمى‏توان از او غیبت كرد.
اگر شخصى در شهرى متجاهر به گناهى باشد، ولى در شهرى دیگر چنین نباشد، غیبت از او در شهرى كه تجاهر نمى‏كند، جایز نیست. به عبارت دیگر، تجاهر به گناه قابل مرزبندى است.

4. متجاهر به گناه كسى است كه از نظر شرعى براى رفتارش توجیه درستى نداشته باشد؛ به این معنا كه گناه بودن آن عمل نزد او و همگان مسلم باشد و با این حال آن را آشكارا انجام دهد؛ اما در صورتى كه حقیقت رفتارى از نظر شخص غیبت كننده گناه باشد، ولى انجام دهنده عمل (كسى كه از او غیبت مى‏شود) براى آن توجیه شرعى درستى داشته باشد، آن فرد متجاهر به فسق شمرده نمى‏شود و غیبت از او نیز جایز نیست؛ چه رسد به این كه غیبت كننده، وجود توجیه صحیحى براى آن عمل را محتمل بداند.

5. تجاهر به گناه سبب جواز غیبت از همان گناه است؛ بنابراین اگر كسى متجاهر به گناهى است، در غیاب او، فقط مى‏توان همان گناه را باز گفت، متجاهر بودن شخص به گناه خاص، مجوزى براى بیان تمام عیوب و نقایص او نیست.


پیامبرگرامى(ص) فرمود: لا غیبه لثلاثه: سلطان جائر و فاسق معلن و صاحب بدعه.
غیبت درباره سه گروه اشكال ندارد: اول پادشاه ستمگر، دوم فاسقى كه آشكارا گناه مى‏كند و سوم بدعت گذار.


لا غیبه لفاسق.
غیبت درباره فاسق، غیبت شمرده نمى‏شود.

اربعه لیس غیبتهم غیبه الفاسق المعلن بفسقه.
غیبت چهار دسته حرام نیست، اول گناه كارى كه گناهش را آشكارا انجام دهد.

امیرمؤمنان على (ع) نیز فرمود: الفاسق لا غیبه له.
غیبت درباره كسى كه فاسق است، اشكال ندارد.

در زمینه بعد اخلاقى تجاهر به گناه، دو نكته قابل ذكر است:
نكته نخست: غیبت كردن از زن و مرد با ایمان حرام است و درباره غیر مؤمن اشكال ندارد؛ چرا كه مؤمن نزد خداوند محترم است و حریم او نزد بندگان خدا نیز باید پاس داشته شد؛ پس اگر عیوب و نقایصش را آشكار كنند، حرمتش را پایمال كرده اند كه این عمل حرام بوده، خدا را به خشم مى‏آورد؛ ولى اگر خود مؤمن حرمت خویش را پاس نداشت و بى باكانه گناه كرد، حرمتش را به دست خویش پایمال كرده و حریم خویش را شكسته است. حضرت صادق (ع) مى‏فرماید: اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمه له و لا غیبه.

اگر انسان گناهش را آشكارا انجام دهد درباره آن بى باك باشد، احترام ندارد و غیبتش بدون اشكال است.


حضرت باقر (ع) هم مى‏فرماید: ثلاثه لیس لهم حرمه: صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق.
سه دسته احترام ندارند: كسى كه در پیروى خواهش هاى نفسانى خود در دین خدا بدعت گذارد، و حاكم ستمگر، و فاسق متجاهر به فسق.

نكته دوم: در فرهنگ مكتب هاى الاهى پرده دارى و پرده پوشى مسأله مهمى‏است و براى جامعه بشرى، محورى اساسى به شمار مى‏رود؛ در حالى كه غیبت، پرده درى است، و باپرده دارى متناقض و بر آن به شدت ناسازگار است و كسى كه آشكارا پرده درى مى‏كند و بى باكانه خود را به گناه مى‏آلاید، دیگر باز گفتن گناه او، پرده درى از او نیست.

رسول خدا (ص) مى‏فرماید: من القى جلباب الحیاء فلا غیبه له.
كسى كه پرده حیا را به دور افكنده است، غیبت درباره اش معنا ندارد.

پرده دارى براى كسى كه از گناه كردن باكى ندارد، بى مفهوم است؛ چه رسد به كسى كه از عمل ناشایست خود خشنود مى‏شود و به آن افتخار هم مى‏كند. چه ناپسند است كه انسان، با غرور و افتخار گناهش را وصف كند.


ب: ستمگر: مورد دوم از موارد جواز غیبت آن جا است كه در غیاب ستمگر، ستم او را بازگویند كه این عمل غیبت نبوده و حرام نیست.

خداوند متعالى مى‏فرماید:
لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سمیعا علیما.
خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بدى هاى دیگران را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و دانا است.

شایان ذكر است كه در این مورد، میان ظالم متجاهر به ظلم با غیر متجاهر فرقى نیست؛ یعنى چه از بازگو شدن ظلمش باك داشته باشد و چه نداشته باشد، این عمل غیبت به شمار نمى‏آید و لزومى‏ندارد كه شنونده از مطلبى كه پشت سر ظالم مطرح مى‏شود، آگاهى قبلى داشته باشد؛ به این معنا كه اگر چیزى هم در این باره نداند، باز هم به جواز این غیبت خللى وارد نمى‏شود.

براى جواز غیبت از ستمگر شرایطى وجود دارد كه عبارتند از:
1. نیت و قصد مظلوم از غیبت كردن درباره ظالم، دفع یا رفع ظلم او باشد؛ پس اگر مظلوم فقط قصد تنقیص یا تحقیر ظالم را داشته باشد و بخواهد آبروى او را بریزد، غیبتش جایز نخواهد بود؛ البته این شرط درونى است و به قصد و نیت غیبت كننده برمى‏گردد.

2. شرط دوم درباره گفتار مظلوم است. مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمى‏كه در حق او شده است سخن بگوید و اگر در غیاب ظالم، عیب هاى دیگر او را كه با ظلمش ارتباطى ندارد، بیان كند، گفتار او غیبت به شمار رفته، حرام است.

3. شرط سوم درباره شنونده غیبت است. مظلوم فقط حق دارد نزد كسى از ستمگر غیبت كند كه هم توان كمك كردن به او و هم امید به یارى و حمایت او داشته باشد. چه بسیار كسانى كه توان كمك و یارى به ستمدیده را دارند، ولى در این باره اقدامى‏نمى‏كنند و حتى نمى‏توان به كمك آن‏ها امید داشت كه در این صورت، غیبت كردن از ظالم نزد ایشان جایز نخواهد بود.

نكته دیگر درباره این نوع غیبت آن است كه اگر ظالمى‏به كسى ظلم كرده باشد، آیا جایز است شخص ثالثی، ظلم او را نقل كند؟ در پاسخ باید گفت: خیر، فقط خود مظلوم مى‏تواند با بیان ستمى‏كه در حق او شده است، از خودش دفاع كند.

نكته دیگر این كه آیا بیان ظلم به دادگاه اختصاص دارد و ففط در محضر قاضى باید عنوان شود؟ در پاسخ به این پرسش نیز باید گفت: خیر، هرگاه جان، مال و آبروى انسان تهدید شود و خودش به تنهایى نتواند از خویش دفاع كند و به كمك نیاز داشته باشد، جایز است از طریق بیان ستم به دیگران، از خود دفاع كند.


خداوند متعالى در قرآن كریم مى‏فرماید:
و الذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون أ و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما علیهم من سبیل.
و كسانى كه هرگاه ستمى‏به آن‏ها رسد، یارى مى‏طلبند و كسى كه پس از مظلوم شدن یارى طلبد، ایرادى برایشان نیست.

ج: بدعت گذار: مورد سوم از موارد جواز غیبت آن است كه بدعت شخص بدعت گذار را در غیابش، بازگویند تا مردم از راه نادرست او مصون بمانند. بدعت گذار كسى است كه با نام دین، چیزى را كه از دین نیست پایه مى‏گذارد و مردم را با این كار منحرف مى‏كند. بدعت گاه در اصلى از اصول اعتقادى گذاشته مى‏شود و گاه در فرعى از احكام دین.

صاحبان فرقه هاى گوناگون مذهبى كه عقایدى انحرافى دارند، از جمله بدعت گذاران به شمار مى‏روند و غیبت از ایشان جایز است؛ البته توجه به این نكته لازم است كه چون غیبت از بدعت گذار براى جلوگیرى از ایجاد انحراف به وسیله او است، اگر شخصى داراى عقاید انحرافى باشد، ولى قصد اشاعه و آموزش آن‏ها را نداشته باشد، و ترسى از منحرف كردن او در میان نباشد، غیبت از او جایز نخواهد بود.

سه كس را شنیدم كه غیبت روا است و زین درگذشتى چهارم خطا است
یكى پادشاهى ملامت پسند كزو بر دل خلق بینى گزند
حلال است از او نقل كردن خیر مگر خلق باشند از او برحذر
دوم پرده بر بى حیایى مكن كه خود مى‏درد پرده بر خویشتن
ز حوضش مدار اى برادر نگاه كه او مى‏درافتد به گردن به چاه
سوم كژ ترازوى ناراست خوى ز فعل بدش هر چه دانى بگوى.
جمعه 8/7/1390 - 9:52
اخلاق
موارد مشتبه با موارد جواز غیبت

گاه انسان به اشتباه، غیبت كردن خود را از موارد جواز غیبت مى‏پندارد، در حالى كه این گونه نبوده، رفتار او حرام است كه از آن جمله مى‏توان به موارد ذیل اشاره كرد:

1. رضایت كسى كه درباره او غیبت مى‏شود: رضایت یا عدم رضایت انسان از این كه عیوب او گفته شود، هیچ نقشى در اصل غیبت نداشته، حرمت و گناه غیبت را برطرف نمى‏كند. راضى بودن كسى كه از او غیبت مى‏شود، موجب جواز غیبت نمى‏شود.
باید توجه داشت كه رضایت انسان در بازگو شدن عیوبش، با تجاهر به گناه متفاوت است؛ زیرا ممكن است آن شخص با غیبت كننده رابطه شخصى یا حتى عاطفى داشته باشد؛ ولى حاضر نباشد آن عمل را پیش هر كسى انجام دهد كه در این صورت در انجام گناه بى باك نیست؛ پس تعریف متجاهر به فسق، شامل او نمى‏شود و غیبت از اوحرام است.

2. آگاهى قبلى شنونده غیبت از عیب كسى كه از او غیبت شده: اگر غیبت كننده، عیب و نقص فردى را نزد كسى كه از آن آگاه است بیان كند، این رفتار، غیبت به شمار رفته، حرام است. آگاهى شنونده غیبت از عیب كسى كه از او غیبت مى‏شود، موجب جواز غیبت او نیست؛ زیرا مقصود از دانستن و آشكار بودنى كه حرمت غیبت را برطرف مى‏كند، دانستن شخصى نیست؛ بلكه منظور، معروف بودن و اشتهار عرفى است؛ به این معنا كه اگر كسى عیب و نقصى داشته و این عیب نزد همگان معروف باشد، آن گاه بیان عیب او غیبت به شمار نمى‏رود؛ زیرا عیب او شهرت عرفى دارد؛ البته منظور از شهرت عرفى این نیست كه همه مردم بدون استثناء از عیب او آگاه باشند؛ بنابراین، غیبت فقط در مورد نقصى كه معروف است اشكال ندارد؛ به شرط این كه شنونده، آن نقص را بداند؛ ولى اگر نداند، این هم حرام خواهد بود.
جمعه 8/7/1390 - 9:51
اخلاق

امورى كه به موارد جواز غیبت ملحق مى‏شوند

موارد دیگرى هم وجود دارند كه غیبت در آن‏ها جایز است. این موارد از موارد استثنا شده غیبت در روایات نیستند و جواز آن‏ها از برخى ضوابط كلى فقهى به دست مى‏آید:
1. نصیحت مستشیر: در مواردى كه بازنگفتن عیب و نقص كسى مایه گرفتارى و دردسر مؤمن دیگرى شود و مفسده بزرگى به بار آورد، بحث تزاحم اهم و مهم پیش مى‏آید به این معنا كه انسان میان امرى مهم و امرى مهم تر قرار مى‏گیرد كه به حكم عقل، باید مهم تر را مقدم بدارد.
در چنین حالی، گاه مصلحت گفتن عیب، از مفسده نگفتن آن بیش‏تر است كه در این صورت، غیبت جایز مى‏شود؛ همانند بیان عیب‏هاى كسى كه به خواستگارى دختر مؤمنى رفته است. در این جا اگر از فردى كه به طور كامل از وضعیت خواستگار آگاه است، تحقیق، و از او درخواست مشورت كند، غیبت از خواستگار جایز مى‏شود؛ زیرا در این جا مسأله نصیحت كسى كه خواهان مشورت است، پیش مى‏آید.
نصیحت به معناى خیرخواهى است و فرد غیبت كننده هم در واقع خیر شخص مستشیر را مى‏خواهد؛ یعنى اگر خواستگار، انسان منحرف و منحطى باشد یا عیب هاى جسمى‏و روحى داشته باشد، نباید به سبب اعتقاد به این كه بیان عیوب افراد، غیبت به شمار مى‏آید، دختر مؤمنى را دچار مفسده اى بزرگ كند؛ البته در این مورد، جواز غیبت فقط به طلب مشورت نیست؛ یعنى این گونه نیست كه فقط وقتى از او بپرسند و مشورت بخواهند، گفتن جایز باشد؛ بلكه بدون درخواست مشورت هم مى‏تواند خود عیوب را بگوید؛ زیرا وقتى انسان مى‏بیند برادر یا خواهر مؤمنى دچار گرفتارى بزرگى مى‏شود و او بر دفع این گرفتارى توانا است، و یگانه راه هم غیبت كردن است، با وجود حكم عقل در مسأله «تزاحم اهم و مهم» باید به اهمیت گفتن در مقایسه با نگفتن دقت كند به این معنا كه اگر راه جلوگیرى از این مفسده به بیان عیب ونقص شخص منحصر باشد مى‏تواند از آن راه استفاده كند.
درباره مسائل دیگر فقهى هم عناوین ثانویه وجود دارد؛ همانند مسأله خوردن آشامیدنى‏ها و خوردنى هاى حرام كه اگر كسى چیزى براى خوردن نداشته باشد و احتمال این باشد كه از گرسنگى بمیرد، جایز است به مقدار ضرورت از خوردنى هاى حرام استفاده كند.
درباره تشخیص اهمیت گفتن عیوب بر نگفتن آن ها، به صورت معمول، تشخیص شارع ملاك است و باید در این زمینه به فقیهان رجوع شود؛ اما مهم تر از هر چیز این است كه انسان خودش را از نظر درونى بسنجد و ببیند منشأ درونى غیبتش چیست. آیا به واقع براى دین دل مى‏سوزاند و یا از خواهش هاى نفسانى خویش پیروى مى‏كند و چون موقعیتى به دست آورده، عیب و نقص هاى دیگرى را كه مدت‏ها در دل نگه داشته است، باز مى‏گوید. در این صورت، او عقده دل خویش را باز كرده است و نیتش كسب رضاى خدا نیست؛ پس اگر در مواردى، غیبت جایز هم باشد، باز انسان باید به درون خود مراجعه و خود را مقید كند تا اسیر هواهاى نفسانى نشود و اعمال، گفتار و اهدافش فقط در جهت كسب رضاى الاهى باشد.

2. رفع و دفع منكر: اگر فقط با غیبت بتوان گناه یا منكر مهمى‏را دفع كرد، باید این كار را انجام داد، براى نمونه كسانى كه در دین بدعت مى‏گذارند، اگر یگانه راه جلوگیرى از عمل ایشان كه باعث منحرف شدن افراد از مسیر درست دین مى‏شود، بیان نقایص و عیوب مربوط به رفتار ناشایست آن‏ها باشد، باید گفته شود.

3. گواهى دادن نزد قاضى: اگر شخص براى دفع مفسده یا منكرى، نقایص دیگرى را نزد قاضى گواهى كند، كار حرامى‏انجام نداده است، و اگر قاضى هم شهادت بطلبد، هیچ اشكال شرعى بر طلب او وجود نخواهد داشت البته روشن است كه مقصود از نقایص، آن دسته از نقیصه هایى است كه به آن منكر مربوط بوده، در دفع آن مؤثر باشد.

4. آگاهى دادن: اگر انسان در غیاب كسى در نفى كمال او سخنى بر زبان آورد، ولى قصد تنقیص او را نداشته باشد، این عمل او غیبت شمرده نمى‏شود؛ همانند نفى مهارت یك پزشك یا ضعیف بودن قدرت علمى‏یك مجتهد كه در این حالت‏ها غیبت جایز است. و چنانچه در قرآن كریم است: (لكى لا یكون دولة بین‏الاغنیاء منكم)، تا آنكه تنها بر ثروت توانگران افزوده نگردد و سرمایه بین ایشان دور نزند بلكه به امور دین و فقراء هم از آن ثروت اختصاص یابد.
و چنانچه بر همه لازم است كه از ثروت غنى برخوردار باشند باید از علم، قدرت و دیگر امور هم هركس به قدر كفایت و استعداد خویش برخوردار باشد، و نباید روابط بر ضوابط حكم كند بلكه باید ضوابط بر روابط حكم‏فرما گردد.

جمعه 8/7/1390 - 9:50
اخلاق

استحلال و استغفار
«استحلال» به این معنا است كه شخص غیبت كننده، نزد كسى كه از او غیبت كرده است برود و از او حلالیت بطلبد، و «استغفار» یعنى كه شخص غیبت كننده پس از ارتكاب غیبت، از خداوند آمرزش بخواهد.

فقیهان درباره حكم «استحلال و استغفار» از غیبت، احتمال هایى را مطرح كرده اند؛ از جمله این كه اگر بر «استحلال» مفسده اى مترتب نباشد و دشمنى و كدورتى پدید نیاورد یا آن را بیش تر نكند، باید انجام شود؛ اما اگر موجب مفسده اى شود، فرد فقط باید استغفار كند چه بسا اگر غیبت كننده به قصد طلب حلالیت، رفتار ناشایست خود را براى كسى كه از او غیبت كرده، بازگوید، بذر دشمنى و كینه را در دل او بكارد. به هر حال، از نظر فقهى احتیاط آن است كه از شخصى غیبت شده، استحلال كند تا توبه او مقبول افتد.
برخى فقیهان شرط قبولى توبه را استحلال مى‏دانند؛ بر این اساس، شخص غیبت كننده باید از كسى كه غیبتش را كرده، حلالیت بطلبد و تا آن شخص او را نبخشاید، آمرزیده نمى‏شود.

از پیامبر گرامى(ص) نقل شده است: یا اباذر! ایاك و الغیبه و الغیبه لاتغفر حتى یغفرها صاحبها.
اى اباذر! از غیبت بپرهیز غیبت آمرزیده نمى‏شود، مگر این كه شخص غیبت شده آن را ببخشد.

و اما صاحب الغیبه فیتوب فلایتوب الله علیه حتى یكون صاحبه الذى یحله.
غیبت كننده توبه مى‏كند خداوند توبه او را نمى‏پذیرد تا شخص غیبت شده، او را ببخشد.

در بعضى روایات آمده است كه خداوند، مؤمنى را پس از توبه عذاب نمى‏كند، مگر دو كس را كه یكى از آن دو، غیبت كننده است، و این شاید درباره غیبت كننده اى باشد كه غیبت شونده از او نگذشته است.

در روایات دیگر، نه تنها قبولى توبه با عفو و حلالیت رابطه مستقیم دارد، بلكه قبولى اعمال نیك انسان نیز به حلال كردن كسى كه از او غیبت شده، وابسته است.

رسول گرامى(ص) مى‏فرماید: من اغتاب مسلما او مسلمه، لم یقبل الله تعالى صلاته و لا صیامه اربعین یوما و لیله الا ان یغفر له صاحبه.
كسى كه از مرد یا زن مسلمانى غیبت كند، خداوند نماز و روزه اش را تا چهل روز و شب نمى‏پذیرد، مگر این كه فرد غیبت شده او را ببخشد.

این روایت به آن معنا است كه عبادت هاى او سازندگى ندارد و در او نورانیتى پدید نمى‏آورد، نه آن كه تكلیف نماز و روزه از گردن او ساقط شده باشد.

در روایات دیگرى عنوان شده است كه باید براى شخص غیبت شونده، از درگاه خداوند آمرزش طلبید، یعنى غیبت كننده در برابر غیبتى كه از او كرده، باید برایش دعا كند.

از حضرت صادق (ع) نقل شده است: سئل النبى (ص): ما كفاره الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته.

از پیامبر اكرم (ص) پرسیده شد: كفاره غیبت چیست؟ فرمود: این كه هرگاه غیبت شده را به یادآورى، برایش از خداوند آمرزش بخواهی.

من ظلم احدا ففاته فلیستغفر الله كلما ذكره فانه كفاره له.
كسى كه حق دیگرى را به ستم پایمال كند، هرگاه او را به یاد مى‏آورد، از خداوند متعالى برایش آمرزش بطلبد، همانا این، كفاره گناه او است.

جمعه 8/7/1390 - 9:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته