• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 471
تعداد نظرات : 173
زمان آخرین مطلب : 4918روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

لیك گوئی دیده شهزاده زیبا

دیده مشتاق آنان را نمی بیند

او از این گلزار عطرآگین

برگ سبزی هم نمی چیند

همچنان آرام و بی تشویش

می رود شادان براه خویش

می خورد بر سنگفرش كوچه های شهر

ضربه سم ستور بادپیمایش

مقصد او خانه دلدار زیبایش

مردمان از یكدیگر آهسته می پرسند

«كیست پس این دختر خوشبخت؟»

دوشنبه 5/12/1387 - 21:15
شعر و قطعات ادبی

رؤیا

 

 

 

با امیدی گرم و شادی بخش

 

با نگاهی مست و رؤیائی

 

دخترك افسانه می خواند

 

نیمه شب در كنج تنهائی:

 

 

 

بی گمان روزی ز راهی دور

 

می رسد شهزاده ای مغرور

 

می خورد بر سنگفرش كوچه های شهر

 

ضربه سم ستور بادپیمایش

 

 

 

می درخشد شعله خورشید

 

بر فراز تاج زیبایش

 

تار و پود جامه اش از زر

 

سینه اش پنهان به زیر رشته هائی از در و گوهر

 

 

 

می كشاند هر زمان همراه خود سوئی

 

باد ... پرهای كلاهش را

 

یا بر آن پیشانی روشن

 

حلقه موی سیاهش را

 

 

 

مردمان در گوش هم آهسته می گویند،

 

«
آه . . . او با این غرور و شوكت و نیرو»

 

«در جهان یكتاست»

«بی گمان شهزاده ای والاست»

 

 

دختران سر می كشند از پشت روزن ها

 

گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار

 

سینه ها لرزان و پرغوغا

 

در طپش از شوق یك پندار

 

 

 

«شاید او خواهان من باشد

دوشنبه 5/12/1387 - 21:15
شعر و قطعات ادبی
 

نغمه درد

 

 

در منی و اینهمه زمن جدا

 

با منی و دیده ات بسوی غیر

 

بهر من نمانده راه گفتگو

 

تو نشسته گرم گفتگوی غیر

 

 

 

غرق غم دلم بسینه می طپد

 

با تو بی قرار و بی تو بی قرار

 

وای از آن دمی كه بی خبر زمن

 

بركشی تو رخت خویش ازین دیار

 

 

 

سایه توام بهر كجا روی

 

سر نهاده ام به زیر پای تو

 

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

 

تا كه بر گزینمش بجای تو

 

 

 

شادی و غم منی بحیرتم

 

خواهم از تو ... در تو آورم پناه

 

موج وحشیم كه بی خبر ز خویش

 

گشته ام اسیر جذبه های ماه

 

 

 

گفتی از تو بگسلم ... دریغ و درد

 

رشته وفا مگر گسستنی است؟

 

بگسلم ز خویش و از تو نگسلم

 

عهد عاشقان مگر شكستنی است؟

 

 

 

دیدمت شبی بخواب و سرخوشم

 

وه ... مگر بخواب ها به بینمت

 

غنچه نیستی كه مست اشتیاق

 

خیزم وز شاخه ها بچینمت

 

 

 

شعله می كشد به ظلمت شبم

 

آتش كبود دیدگان تو

 

ره مبند ... بلكه ره برم بشوق.

 

در سراچه غم نهان تو

دوشنبه 5/12/1387 - 21:15
شعر و قطعات ادبی

شعرپشت میز

روزگارم شد پریشان پشت میز

می كشم من آه سوزان پشت میز

كله ام شد طاس ونیم آن سپید

دست و پا شد سست و لرزان پشت میز

دیده كم سو گشت و گشتم عینكی

ریخت مروارید پشت دندان پشت میز

چربی و قند و فشار خون من

می رود بالا خرامان پشت میز

با غم و درد و عذاب و التهاب

بسته ام من عهد وپیمان پشت میز

صد هزاران تیر و تهمت خورده ام

هر زمان از این و از آن پشت میز

لیك خوشحالم ندادم تا كنون

بهر رشوه از كف ایمان پشت میز

با حقوق كم نكردم بهر سود

چاپلوسی از رییسیان پشت میز!

دوشنبه 5/12/1387 - 11:33
شعر و قطعات ادبی

شعردلواپسی

تنبور در نهایت غم شور می زند

این دست ها برای تو تنبور می زند

وقتی گرفته بغض گلوی من

ای حنجره برای تو ماهور می زند

می ترسم از همین دو سه روز كه زنده ام

قلبم برای حادثه بدجور می زند

گاهی دلم به زندگی اش خنده می كند

گاهی سری به ظلمت یك گور می زند

دستم بسوی هر كه زیاری دراز شد

بر این دو دست عاطفه ساطور می زند

طایر اگر جهان تو خاموش می شود

اینجا هنوز هم از غزلت نور می زند

دوشنبه 5/12/1387 - 11:33
شعر و قطعات ادبی

شعرانتظار

آخه تا كی واسه رفتن دنبال بهونه باشم

برای گفتن حرف ها بهتره دیوونه باشیم

آخه تا كی توی ظلمت دنبال چرغ بگردیم

آخه تا كی ما اسیر این هوای بد وسردیم؟

آخه تا كجا بمونیم زیر سقف بی ستاره؟

زنده باشیم توی هوایی كه پرنده ای نداره؟

داره اكسیژن تردید دلای ما رو می گیره

باورت نمی شه اما زندگی داره می میره

آخه تا كی قصه باشه سرنوشتی كه می خواستیم؟

آخه تا كجا باید رفت كو بهشتی كه می خواستیم؟

این قدم های پر از درد،این تن زخمی خسته

پشت دیوار رهایی به امید چی نشسته؟

بشكن این سد سیاهو،زندگی ادامه داره

نگو تاریكه و سرده،اینا شرط انتظاره

دوشنبه 5/12/1387 - 11:32
شعر و قطعات ادبی

شعر تنها ترین باور

و پرسیدم از او یك بار چرا شاعر شدی مریم

كشید آهی بلند و گفت:امان از زخم بی مرهم!

پس از یك مكث طولانی شنیدم زیر لب می خواند

به جانم آتشی افتاد،نپرسید از دل هر دم

كه من از رویش این ناگهان تازه فهمیدم

چه كار می كند این عشق با دین و دل آدم!

چنان با لحظه های من عجین شد بودنت حتی

بدون تو نفس هایم نمی آید!!نه بیش و كم!

از این ناباوری هایت اگرچه در تب و تابم

ولی تنهاترین باور‹‹من از یادت نمی كاهم››

چه حس مبهمی دارد سكوت بی قرار تو

بخوان ای بانی شعرم،غزل را با تو می خواهم

همیشه در نگاه من غم چشمان تو پیداست

نپرسیدی مرا یك بار چرا شاعر شدی مریم.

دوشنبه 5/12/1387 - 11:32
شعر و قطعات ادبی

شعر دل تنگی

آتش افكنده ست بر جانم،مرگ بی هنگام یارانم

نقش شیرین روی سنگی سخت،نقش روز و روزگارانم

فاعلاتن فاعلاتن فع،می برد امشب مرا تا اوج

از گروه گوشه گیرانم،از میان داغدارانم

دوستدارانم همه رفتند،خیمه ها را جمع كردند آه

سال ها سال است غمگین ام،داغدار دوستارانم

شور و حال و عشق و احساسات،دیگر از اعماق جانم رفت

گم شد احساس نیاز عشق،از سپاه سوگوارانم

نامداران،سرشناسان آه،تاورای آرزو رفتند

من سیه پوش غمی عظمی،در عزای نامدارانم

شهر یاران زمان رفتند،از میان كوچه تردید

شعر دلتنگی سرودم باز،سوگوار شهر یارانم

دوشنبه 5/12/1387 - 11:32
شعر و قطعات ادبی

شعرمرد آینه پوش

از داغ دوری تو در این ماه و سال ها

افتاده است در دل ما قیل و قال ها

از آن زمان كه كوچ نمودی از این دیار

بی تاب گشته ایم و ترك خورده حال ها

دیریست نبض خاطره هامان نمی زند

انگار می رویم به سمت زوال ها

هر چند درب این قفس كهنه باز شد

افسوس بی تو باز نگشتند بال ها

تو رفته ای و چیز كمی نیست داغ تو

ما مانده ایم و این همه زخم از شغال ها

برگرد مرد آینه پوش چهار فصل

تا واكنی دریچه بر این احتمال ها

دوشنبه 5/12/1387 - 11:31
شعر و قطعات ادبی

شعرعاشقانه

بهار نارنج ها نگاه تو را دارند

كاش دروغ نمی گفتم

كه دلم برای هیچ ستاره ای تنگ نمی شود

بعد رفتن تو اولین ستاره ای كه افتاد پیرم كرد

رنج قشنگی نبود

چشم هایت را باختن در حجم كوچك اتاق

و گریه كردن در اندوه قرن تكیده ی سلام

بوی باغچه...دست های مادرم

همیشه زخم طعنه های ناگفته

در ردیف واژه های شاعرند

تو كه یك دنیا فاصله بودی

برای لبخند دوباره ام

و یك پنجره طعم باران

كه در رقص شیشه های خاك گرفته می شكست

یك دنیا دوستت داشتم برایت كافی نبود؟

یك شب در بطن چشم هایت

دوباره زایش تازه را آغاز كردم

كافی نبود؟

شاید گناه از من نباشد

شاید قافیه ها مقصرند

كه هی در چار چوب ذهنم تكرار می شوند

اینجا حس عجیب و بیهوده ای جاری است

اینجا رویای دل سپردن به قطعه ای ناموزون

در كلام خسته شب های خمیازه و دروغ راه می رود

و خودش را در ثانیه ای گم می كند

كاش تو را هیچ وقت دروغ نمی گفتم

دوشنبه 5/12/1387 - 11:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته