• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1568
تعداد نظرات : 388
زمان آخرین مطلب : 3938روز قبل
آموزش و تحقيقات
جام جم آنلاین: شاید بخشی از شوخ‌طبعی افراد ارثی باشد و به عالم كوروموزوم‌ها ارتباط پیدا كند، اما شوخ‌طبعی بیشتر از آن‌كه وراثتی باشد، یك رفتار اكتسابی است كه می‌توان آن را آموخت و به كار برد.

روا‌ن‌شناسان بر این باورند افرادی كه از هوش هیجانی بالاتری برخوردار هستند، توانایی شوخ‌طبعی بیشتری نسبت به دیگر افراد دارند.

اگر از مجموعه شوخی‌های زشت و تحقیركننده فاكتور بگیریم، معمولا شوخی‌های مثبت و خلاقانه می‌تواند فضا را برای دیگران دلپذیرتر كند؛ حتی اگر امروزه به سخنرانی‌ها و نشست‌های خبری شخصیت‌های مطرح جهانی نگاه كنیم، براحتی می‌بینیم كه شوخی‌ها و مزه‌پرانی‌ها بخش جداناپذیری از فعالیت‌های آنهاست كه البته این نوع شوخی‌ها بسیار حساب شده و دقیق هستند كه در اصطلاح به آن، شوخی‌های دیپلماتیك می‌گوییم.

شوخ‌طبع‌ها معمولا خلاقیت‌شان در سایر امورات زندگی بالاتر است، طوری كه براحتی می‌توانند یك جمع را شیفته خود كنند و فضا را برای حاضران دلچسب كنند.

افراد شوخ طبع با انزوا بیگانه هستند و بندرت پیش می‌آید یك فرد شوخ طبع، شخصیتی منزوی و گوشه‌گیر داشته باشد.

این افراد معمولا اعتماد به نفس بیشتری برای حرف زدن دارند و از اظهار‌نظر درباره موضوعات گوناگون ابایی ندارند.

شوخ‌طبع‌ها معمولا در حل مسائل زندگی راحت‌تر و موفق‌تر عمل می‌كنند زیرا به طور اتوماتیك‌وار یاد گرفته‌اند به مسائل با دید جدی و خشك نگاه نكنند و چنین نگاهی به آنها در یافتن راه‌حل‌های درست برای غلبه بر مشكلات كمك می‌كند.

جدا از این‌كه شوخ‌طبعی و خوش‌برخوردی با همدیگر گره خورده است، شوخ‌طبع‌ها كمتر دچار افسردگی می‌شوند، اما این گفته به این معنا نیست كه شوخ‌طبع‌ها هیچ وقت افسرده نمی‌شوند، بلكه می‌توان گفت میزان ابتلای شوخ‌طبع‌ها به افسردگی پایین است، زیرا به دنیا با عینك فانتزی و غیر‌جدی نگاه می‌كنند.

شوخ‌طبعی را قاتل استرس می‌دانند؛ البته در اینجا منظور از شوخ‌طبعی، تنها به شوخی كردن در جمع محدود نمی‌شود، بلكه در سطحی عمیق‌تر، شوخ طبعی به این معنا در نظر گرفته شده است كه یك فرد شوخ‌طبع به دنیا و مشكلاتش، نگاه ماشینی و خشك ندارد، بی‌دغدغه به راه‌حل‌های پیش‌رو فكر می‌كند و در نتیجه چنین فردی استرس ناشی از بزرگ كردن مصائب را هم نمی‌آفریند.

شوخ‌طبع‌ترین كشورهای دنیا

تردیدی نیست كه شوخی و خنده با سطح مالی شهروندان یك جامعه رابطه مستقیم دارد. نمی‌توان انتظار داشت در جامعه‌ای كه اغلب مردم برای رفع نیازهای روزمره خود در تنگنا به سر می‌برند و با مشقت زندگی ‌می‌كنند، فضای شادی و شوخی در آن جامعه موج بزند.

از سوی دیگر، هم نمی‌توان با قاطعیت گفت در كشورهای ثروتمند، سطح شوخی و خنده مردم بالاتر از سایر افراد جامعه است، زیرا شرایط و بسترهای اجتماعی متفاوت در جوامع گوناگون نیز در سطح شوخی‌های افراد ارتباط دارد و در حقیقت می‌توان گفت غنای مالی افراد در جامعه می‌تواند به‌عنوان یكی از عوامل گسترش شوخ طبعی افراد در جامعه باشد.

چندی قبل رویترز، فهرستی از شوخ‌طبع‌ترین جوامع جهان را منتشر كرد كه گرچه نسبت به این رتبه‌بندی، انتقادهای متنوعی وجود دارد، اما این رتبه‌بندی تا حدودی شمایل كلی از مردمان شوخ‌طبع جهان را ترسیم می‌كند.

مطابق این نظرسنجی كه 30 هزار نفر در آن شركت كرده بودند، آلمانی‌ها، جدی‌ترین و خشك‌ترین مردم جهان و مردم آمریكا نیز شوخ‌طبع ترین افراد شناخته شدند.

مردم اسپانیا در مقام دوم این رتبه‌بندی قرار دارند و ایتالیایی‌ها هم سومین كشور شوخ‌طبع جهان به شمار می‌آیند.

ساكنان كشورهای برزیل، فرانسه، مكزیك و انگلیس هم در رتبه‌های بعدی این نظرسنجی جای می‌گیرند.

البته نباید از خاطر برد كه همواره شوخ‌طبعی به معنای شاد بودن یا احساس خوشبختی كردن نیست و مثلا می‌توان فردی را پیدا كرد كه در زندگی‌اش احساس شادی و خوشحالی می‌كند، اما ذاتا انسان شوخ‌طبعی نیست.

دوشنبه 2/11/1391 - 13:56
كودك
جام جم آنلاین: معمولا وقتی بچه‌ای شروع به صحبت می‌كند یا زمانی كه در جمعی حضور دارد، همه افراد با مشاهده رفتارهای خوب یا بدش درباره نحوه تربیت درست یا غلط او نظر می‌دهند و به صورت ناخودآگاه دیدشان نسبت به خانواده تغییر می‌كند.

مسلما هیچ پدر و مادری هم دلش نمی‌خواهد فرزندش بی‌ادب شناخته شود و دیگران فكر كنند آنها وقت كافی برای تربیت كودك اختصاص نداده‌اند، بنابراین بسیار مهم است كه به كودك بیاموزیم در جمع چطور ظاهر شود و رفتارهایش چگونه باشد.

یكی از مسائل مهم در این زمینه رفتار كودك هنگام صرف غذا و سر میز یا سفره غذا​ست. مثلا هیچ كس دوست ندارد كودكی سر میز غذا كثیف و به هم ریخته غذا بخورد یا هیچ كس كودكی را كه با دهان باز و بدون توجه به دیگران و هنگام حرف‌زدن غذا می‌خورد، دوست ندارد بنابراین خوب است به كودكان بیاموزیم نشستن سر میز یا سفره هم آداب خاص خودش را دارد كه باید رعایت شود.

برای این كار قبل از هر چیز یادتان باشد كودك را برای غذا خوردن به خودتان وابسته نكنید. او از​ سه سالگی باید بتواند به تنهایی غذایش را بخورد و در این كار مستقل باشد.

نگران هم نباشید؛ چون متخصصان می‌گویند این سن بهترین زمان برای پذیرفتن این مسوولیت است. اگر به او اجازه دهید از سه سالگی غذایش را بدون كمك زیاد شما بخورد، مسلما فرصت بیشتری هم برای تمرین رفتار صحیح خواهد داشت و در نتیجه به نفعش خواهد بود.

البته خوب است آداب اولیه غذا خوردن را به تدریج از ​ دو سالگی به كودك بیاموزید؛ كارهایی بسادگی نحوه گرفتن قاشق و چنگال در دست و... .

علاوه بر این، حواستان باشد كودك را به تند و باعجله غذاخوردن یا آرام و كندخوردن عادت ندهید. البته اگر او غذایش را خیلی تندتر از بقیه بخورد و زودتر از سر سفره یا میز بلند شود، شما هم اذیت خواهید شد و باید دائم دنبال او باشید تا برای كسی مزاحمت درست نكند.

در ضمن​ برای این‌كه به این هدف برسید هیچ وقت او را ساعت‌ها گرسنه نگه ندارید. شاید به همین دلیل است كه متخصصان تغذیه تاكید می‌كنند میان وعده‌هایی مناسب و مغذی را در ساعات مختلف روز در دسترس كودك قرار دهید تا هنگام وعده‌های اصلی غذا ولع زیادی نداشته باشد.

البته این میان وعده‌ها نباید موجب سیری كودك شود و در نتیجه غذا نخورد بنابراین با رعایت تعادل و تناسب، میان ‌وعده‌های مورد نیاز را در اختیارش بگذارید.

در نهایت هم فراموش نكنید که​ این كارها به صبر و همراهی والدین نیاز دارد. پس به این زودی‌ها نباید خسته شوید و در میان راه كار را نیمه تمام رها كنید.

مسلما شما بهتر از دیگران و افرادی مانند مربی مهدكودك یا مادربزرگ و پدربزرگ می‌توانید این نكات را به كودك آموزش دهید.

فقط باید بپذیرید كه او هنوز خیلی كوچك است و براحتی نمی‌تواند قوانینی را كه برایش توضیح می‌دهید درك و اجرا كند.

منبع: FAMILY

پنج شنبه 28/10/1391 - 18:10
پوست و مو
جام جم آنلاین: پوست شما در فصل زمستان دچار كم‌آبی ‌شده و با خشونت هوا مواجه می‌شود و صدمه می‌بیند. در این فصل ما بیش از همیشه در معرض ابتلا به امراضی چون اگزما هستیم. هوای خشك زمستان و باد شدید این فصل می‌تواند باعث خشكی، ترك‌خوردگی و خارش‌پوست شود.

شاید تابش نور خورشید این فصل خیلی شدید نباشد، اما بازهم احتمال آسیب‌دیدن پوست بر اثر اشعه ماورای بنفش وجود دارد؛ بخصوص آسیب به چشم‌ها ممكن است بیشتر شود، چون در زمستان با این كه شدت نور مرئی كمتر است و درست به همین دلیل، مردمك‌ها گشادترند، اما شدت اشعه ماورای بنفش نور خورشید، چندان تفاوتی با تابستان ندارد، بنابر‌این هنوز به عینك آفتابی نیاز دارید.

در افراد مسن، افرادی كه در مناطق خشك و كم‌رطوبت زندگی می‌كنند و افرادی كه دائم دوش می‌گیرند، خشكی پوست بیشتر است.

در این فصل برای مراقبت از پوست باید آن را با كرم‌های رطوبت‌رسان مرطوب نگه‌دارید و از وزش مستقیم باد در امان دارید. ضد‌آفتاب را خصوصا در روزهای برفی فراموش نكنید و دست‌های خود را با دستكش بپوشانید.

اگر پوست شما بیش از حد خشك است، می‌توانید هنگامی كه پوست مرطوب است از روغن‌هایی چون روغن بادام، كنجد یا روغن بچه استفاده كنید.

روغن به عنوان محافظ در برابر سرما از پوست‌تان محافظت می‌كند.

روغن بسیار بهتر از مرطوب‌كننده است و از تبخیر آب در پوست جلوگیری می‌كند. هوای سرد و عوامل دیگر می‌تواند باعث دردناك‌‌شدن و ترك‌خوردگی لب‌ها شود كه در نتیجه آن لب‌ها پوسته‌پوسته شده و قاچ‌قاچ می‌شوند.

لب‌های شما هم نیاز به كرم‌های ضدآفتاب مخصوص یا چرب‌كننده مانند پماد ویتامین A دارند؛ وگرنه باید منتظر ترك روی لب‌هایتان هم باشید.

چهارشنبه 27/10/1391 - 0:48
بیماری ها
جام جم آنلاین: ام‌اس ازجمله بیماری‌هایی است كه در سال‌های اخیر توجه زیادی به آن می‌شود و موجب نگرانی كاذبی در مردم و بخصوص خانم‌های جوان شده است.

 

یكی از عواملی كه این بیماری را از سایر بیماری‌ها جدا می‌كند گروه هدف آن است. چراكه جوانان، خانم‌ها، افراد با سطح اجتماعی و اقتصادی و حتی بهداشتی بالاتر احتمال بیشتری برای مبتلا شدن به ام‌اس دارند. همچنین داشتن رنگ‌ پوست، مو و چشم روشن كمی خطر ابتلا را بیشتر می‌كند.

یعنی این بیماری افراد را در اوج زندگی و بهره‌وری گرفتار می‌سازد. عامل دیگری كه مساله ام‌اس را پیچیده می‌كند علائم بالینی آن است كه بسیار متنوع محسوب می‌شود.

اگرچه تشخیص ام‌اس برای یك متخصص مغز و اعصاب ساده است، ولی توضیح دادن علائم بیماری برای عموم قدری پیچیدگی دارد، مثلا می‌گوییم یكی از علائم ام‌اس تاری دید یا سوزش دست و پاست، ولی این موارد در بسیاری از بیماری‌های دیگر و حتی در افراد سالم هم به وفور وجود دارد.

بافت مغز انسان از تعدادی سلول عصبی تشكیل شده‌ است كه توسط رشته‌های عصبی تصمیمات و دستوراتشان را به تمام بدن ارسال می‌كنند.

این رشته‌ها پیام‌های حسی را از پوست و چشم به سلول‌های عصبی مغز می‌رساند. این پیام‌ها از نوع الكتریسیته‌اند، مثلا برای آن كه پای شخص حركت كند یك گروه از سلول‌های مغزی فعال شده و پیام الكتریكی ایجاد می‌كند كه توسط رشته‌های عصبی به پا رسیده و موجب حركت می‌شود یا برعكس وقتی یك سوزن به پوست بخورد گیرنده‌های پوستی یك پیام الكتریكی می‌سازد كه توسط رشته‌های عصبی حسی به هسته‌های مربوط به حس در مغز می‌رسد و ما آن پیام را به صورت سوزش و درد درك می‌كنیم.

تحریك نوری هم به همین ترتیب وقتی به سلول‌های حساس چشم برخورد می‌كند یك پیام الكتریكی می‌سازد كه از چشم و از طریق اعصاب به مغز می‌رسد و ما آن نور را درك می‌كنیم.

برای آن كه پیام‌های الكتریكی به مقصد صحیح برسد و با همدیگر اتصال پیدا نكند باید اطراف این رشته‌ها عایق باشد.

نقش عایق‌سازی اطراف رشته‌های عصبی با نوعی چربی است كه عمده وزن مغز را می‌سازد و ماده سفید مغزی نام دارد.

اگر این چربی‌ها خراب شود جریان الكتریكی كند شده یا اصلا از عصب عبور نكرده و همچنین با رشته‌های اطراف اتصال پیدا خواهد كرد. سرعت جریان الكتریكی در رشته‌ای كه چربی نداشته باشد، بسیار كند است.

در بیماری ام‌اس سلول‌های دفاعی بدن كه وظیفه مقابله با باكتری‌ها و ویروس‌های مهاجم را دارد دچار اشتباه شده و به بافت چربی مغز و نخاع حمله می‌كند و این چربی‌ها را به صورت نواحی بیضی‌شكل كوچكی از بین می‌برد. این نواحی اصطلاحا پلاك نامیده می‌شود البته این چربی‌ها به طور قابل توجهی بعدا ترمیم می‌شود، ولی تا ترمیم این نواحی علائم بالینی باقی می‌ماند.

مثلا اگر یك پلاك در مسیر حركتی ایجاد شود موجب ضعف می‌شود یا اگر در مسیر حسی به وجود آید موجب اختلال حس در ناحیه مربوط می‌شود.

این كه چرا سلول‌های دفاعی بدن دچار اشتباه می‌شود دلایل متنوعی دارد. مثلا در برخی موارد ویروس‌های معمولی وارد بدن می‌شود و طبق معمول سیستم ایمنی آنها را شناسایی كرده و از بین می‌برد.

در این جریان خاطره ویروس در سیستم ایمنی باقی می‌ماند. اگر این ویروس‌ها مشابهت ساختمانی با چربی مغز داشته باشد ممكن است سال‌ها بعد سلول‌ها دفاعی بدن به چربی سالم مغز حمله كند.

چه عواملی در ایجاد ام‌اس نقش دارند؟

1 ـ عوامل محیطی شناخته شده مانند ویروس‌ها باعث ایجاد پاسخ ایمنی در بدن فرد می‌شود.

2 ـ استعداد ژنتیكی، برای آن كه فردی به ام‌اس مبتلا شود یك استعداد درونی نیز لازم است. به همین دلیل است كه همه افرادی كه با ویروس‌ها مواجه می‌شوند دچار ام‌اس نمی‌شوند.

3 ـ عوامل محیطی ناشناخته، مثل ناحیه جغرافیایی. می‌دانیم این بیماری در برخی نواحی جغرافیایی بیشتر وجود دارد، ولی علتش نامشخص است.

آیا می‌توان از ابتلا به ام‌اس پیشگیری كرد؟

بیشتر عوامل مستعدكننده به بیماری قابل تغییر نیست. مثلا سن، جنس، ژنتیك و ناحیه جغرافیایی بسادگی قابل تغییر نیست. از ویروس‌ها هم نمی‌توان فرار كرد چراكه اكثر ویروس‌هایی كه می‌تواند موجب ام‌اس شود همین ویروس‌های سرماخوردگی ساده‌اند. جالب است بدانید علت آن كه افراد با سطح بهداشتی بالاتر احتمال بیشتری برای ابتلا به ام‌اس دارند این است كه هر چه سن انسان در هنگام مواجهه با ویروس بیشتر باشد پاسخ ایمنی شدیدتر خواهد بود و احتمال اشتباه سیستم ایمنی هم بیشتر می‌شود. مثلا وقتی یك كودك سرخك بگیرد. مساله با یك تب و كمی بثورات جلدی خاتمه می‌یابد، ولی اگر مواجهه با این ویروس در بزرگسالی رخ دهد یك بیماری سرخك شدید و تمام عیار بروز می‌كند.

تنها عامل محیطی كه در ایجاد ام‌اس نقش دارد و می‌توان از آن اجتناب كرد سیگار است.

علائم بیماری ام‌اس چیست؟

مهم‌ترین قسمت بحث ما همین است كه چه علائمی را باید به حساب ام‌اس بگذاریم. چگونگی علائم بالینی زیر بایستی با دقت زیاد مورد توجه قرار گیرد تا نگرانی بی‌مورد ایجاد نشود.

علائم حسی

شایع‌ترین علامت شروع ام‌اس علائم حسی است كه شامل از دست دادن حس یك ناحیه بدن، احساس سوزن‌سوزن شدن، احساس سوزش و گزگز و احساس داغ‌شدن نواحی مختلف بدن است. از دست دادن حس معمولا در انتهای دست‌ها و پاها است.

یعنی همان نواحی كه دستكش و جوراب آنها را می‌پوشاند. (لفظ دستكش و جوراب یك اصطلاح است برای آن كه بدانیم در مورد كدام نواحی صحبت می‌كنیم نه این كه دستكش و جوراب مسوول چنین علامتی شود!) یك فرم دیگر از دست دادن حس به این صورت است كه یك نیمه بدن دچار بی‌حسی شود. در این موارد بیمار می‌گوید هنگام استحمام یك طرف بدنم سردی و گرمی آب را تشخیص نمی‌دهد.

نكته بسیار مهم آن است كه تمامی علائم ام‌اس به طور تدریجی طی چند ساعت به وجود آمده و معمولا چند روز باقی‌می‌ماند اگر بخواهیم علامتی را به ام‌اس نسبت دهیم باید حداقل 24 ساعت طول بكشد. پس یك بی‌حسی چند دقیقه‌ای علامت ام‌اس نیست.

بجز بی‌حسی كه به معنای از دست دادن حس است، علائم حسی دیگری نیز شایع است از جمله احساس خواب‌رفتگی و سوزن‌سوزن شدن اندام‌ها، كه این هم معمولا در انتهای اندام‌ها و به همان فرم «دستكش و جوراب» است.

این گونه احساس‌های غیرطبیعی را اصطلاحا «پارستزی» می‌نامیم. از هر چند صد نفری كه پارستزی انتهای اندام‌ها را دارند فقط یكی مبتلا به ام‌اس است.

پارستزی انتهای اندام‌ها معمولا علل دیگری دارد كه با‌وجود اهمیت زیادی كه دارد ام‌اس نیست. مثلا اختلالات ستون فقرات گردنی و كمری می‌تواند پارستزی بدهد. یا سندرم تونل كارپ كه به علت گیر افتادن عصب در ناحیه مچ دست است هم پارستزی می‌دهد كه ربطی به ام‌اس ندارد.

پس سوزش انتهای دست و پا گرچه باید بدون تلف كردن وقت تشخیص داده شده و به طور جدی درمان شود ‌ولی فقط تعداد بسیار كمی از آنها به علت بیماری ام‌اس است.

ما برای تشخص ام‌اس پس از معاینات دقیق بالینی از برخی دستگاه‌ها استفاده می‌كنیم. تصویربرداری از مغز و نوارهای مختلفی كه از چشم و اندام‌ها گرفته می‌شود، روش‌های خوبی برای تشخیص این بیماری است.

سه گروه اصلی درمان برای ام‌اس وجود دارد.

درمان حمله حاد : حمله حاد به آن معنی است كه متوجه شویم پلاك جدیدی در مغز و نخاع شخص ایجاد شده است. در این حالت پنج روز بستری در بیمارستان و تجویز داروها لازم است.

درمان‌های پیشگیری‌كننده: پس از اتمام دوره پنج روزه درمان حمله حاد، داروهایی برای بیمار تجویز می‌شود كه احتمال حملات بعدی را كم می‌كند.

درمان‌های علامتی: این داروها برای بهبود خستگی، اختلالات مثانه، كنترل سوزش و درد اندام‌ها و غیره به كار می‌روند.

سیر بیماری و عاقبت كار مبتلایان به ام‌اس چگونه است؟

بیماری ام‌اس معمولا موجب مرگ نمی‌شود و فقط حدود 12 درصد بیماران مبتلا به ام‌اس به دلیل خود بیماری ام‌اس فوت می‌كنند و در اكثر موارد این بیماری شخص را تا زمان مرگ همراهی می‌كند.

برخی مبتلایان به ام‌اس هیچ‌گاه در طول حیات دچار علائم ام‌اس نمی‌شوند و گاهی اوقات پلاك‌های ام‌اس به طور اتفاقی در MRI كه به علت دیگری انجام شده پیدا می‌شود.

گروهی از بیماران فقط یك‌بار در زندگی علامت‌دار می‌شوند و پس از بهبود آن علامت دیگر هیچ‌گاه تكرار حمله را تجربه نمی‌كنند.

ولی اكثر موارد این بیماری به فرم «عود یابنده ـ بهبود یابنده» است، یعنی هرچند ماه دچار یك حمله جدید می‌شوند و سپس با بهبود كامل یا نسبی آن علامت، چند ماه بعد مجددا دچار حمله می‌شوند و همین روال تا آخر عمر ادامه می‌یابد.

نكته‌ای كه چهره ترسناكی را برای این بیماری ترسیم نموده آن است كه فقط مبتلایان به فرم شدید ام‌اس در جامعه شناخته می‌شوند و انواع خفیف آن از انظار عمومی مخفی می‌مانند، یعنی ممكن است از دوستان و فامیل‌هایتان، كسانی دچار ام‌اس باشند، ولی شما از بیماری آنان خبر نداشته باشید، چون لزومی ندارد كه بیمار، بیماری خود را به همه اعلام كند. به همین دلیل است كه بسیاری از افراد نام ام‌اس را مساوی فردی روی ویلچر می‌دانند.

بیماری ام‌اس معمولا در خانم‌های جوانی كه شروع بیماری‌شان با مشكل حسی یا بینایی باشد، سیر آهسته و خفیف دارد.

دكتر مهدی وحید دستجردی - متخصص مغز و اعصاب و ستون فقرات

دوشنبه 25/10/1391 - 20:29
بیماری ها
جام جم آنلاین: حتما اگر به‌شما گفته شود خودتان یا یكی از عزیزانتان مبتلا به بیماری ام‌اس هستید، بشدت یكه خواهید خورد. در چنین شرایطی معمولا قبل از هر چیزی به دنبال پاسخ دادن به این پرسش هستیم كه با این بیماری چه كارهایی می‌توان كرد؟

اولین اقدامی كه بیشتر خانواده‌ها پس از آگاهی از ابتلای یكی از عزیزان می‌كنند غالبا مخفی نگه داشتن مساله از همه آشنایان و حتی گاهی خود بیمار است و به دنبال آن فشارهای روحی فراوانی كه به علت این مخفیكاری‌ها برای بیمار پیش می‌آید چنان اثر مخربی بر بیماری می‌گذارد كه حتی گاهی اثر مفید داروهای تجویز شده را هم خنثی می‌كند، اما حالت دومی هم وجود دارد و آن هم این است كه خیلی وقت‌ها پزشكان به بیمار می‌گویند شما مشكوك به ام‌اس هستید یا شما احتمالا ام‌اس دارید.

زمانی نیز تشخیص قطعی ام‌اس داده می‌شود. البته تمام این حالات وجود دارد و همیشه نمی‌توان به یك بیمار گفت شما یا ام‌اس دارید یا ندارید.

در واقع گاهی گذشت زمان و گاهی انجام بررسی‌های تشخیصی بیشتر می‌تواند به پزشك كمك كند تا بیماری را رد كند یا تشخیص قطعی بدهد. اما چه بیماری‌هایی حتی توسط پزشكان با ام‌اس اشتباه گرفته می‌شوند؟

علائمی كه از ام‌اس بی‌خبرند

دكتر ابوالفضل نجاران، متخصص مغز و اعصاب در این باره به «جام‌جم» می‌گوید: علائم بالینی بیماری ام‌اس گوناگون است و از بیماری به بیمار دیگر می‌تواند تفاوت داشته باشد. حتی در یك بیمار نیز علائم مختلف در فواصل زمانی گوناگون ممكن است دیده شود. مغز، نخاع و اعصاب چشم می‌توانند درگیر شده و علامت بالینی ایجاد كنند.

به گفته این متخصص مغز و اعصاب نكته مهم استمرار و تداوم این علائم است. هر حمله بیماری چند روز و اغلب چند هفته طول می‌كشد. تاری دیدهای لحظه‌ای و گذرا یا بی‌حسی چنددقیقه‌ای نمی‌تواند حمله ام‌اس باشد. سردرد‌های مزمن نیز علامت نیست.

دكتر نجاران ادامه می‌دهد: كاهش حافظه و فراموشی‌های اخیر به عنوان علائم آغازین بیماری نیست. بسیاری از این علائم ربطی به ام‌اس ندارد و به دلیل اضطراب و نگرانی‌ها و شنیده‌ها و آگاهی‌های ناقص و از منابع نادرست و غیرعلمی در جامعه رواج پیدا می‌كند.

دكتر نجاران با اشاره به علائم بیماری ام‌اس این‌طور توضیح می‌دهد: بیماری ام‌اس میلین عصب‌ها را خراب می‌كند. هر بیماری‌ای كه این تاثیر را روی میلین عصب بگذارد، شبه ام‌اس قلمداد می‌شود.

به گفته او بیماری‌هایی كه میلین را خراب می‌كند چند دسته هستند؛ یك‌سری بیماری‌های عروقی است كه رگ را درگیر می‌كند كه به آنها ماسكولیت گفته می‌شود، مثل روماتیسم كه در آن عروق هم درگیر می‌شود یا مثل لوپوس و بهجت، این بیماری‌ها رگ را درگیر كرده و در ام‌آر‌آی مشخص می‌شود. در این بیماری‌ها علائم سیستمیك هم وجود دارد. بیمار ممكن است در آزمایش مایع نخاع یا ام‌آرآی علائم دیگری را هم نشان دهد مثلا ممكن است زانو درد یا درد كلیه داشته باشد. اینها افتراق‌دهنده از ام‌اس است.

میگرن ام‌اس نیست!

دكتر نجاران ادامه می‌دهد: كسانی كه فشار خون دارند یا سنشان بالاست، ضایعاتی در ام‌آر‌آی آنها دیده می‌شود كه ممكن است با ام‌اس اشتباه گرفته شود. میگرن هم از این بیماری‌هاست. بیماران میگرنی شاه علامتشان سردرد است، ولی گزگز و علائم چشمی مثل ام‌اس ندارند.

به گفته این متخصص مغز و اعصاب یك‌سری از بیماری‌ها هم به دنبال بیماری‌های عفونی و ویروسی یا واكسیناسیون است مثل ادم (Adem).

این بیماری به دنبال عفونت ایجاد می‌شود و هر دو طرف نیمكره‌های مغز را درگیر می‌كند، البته همراه ضایعات بزرگ پلاك كه در ام‌اس هم مشاهده می‌شود. البته این ضایعات در این بیماران بزرگ‌تر است. با این حال این بیماران تب و سردرد دارند و مایع نخاعشان هم با ام‌اس فرق می‌كند. ولی متاسفانه این بیماری هم با ام‌اس اشتباه گرفته می‌شود.

ایدز به جای ام‌اس؟

دكتر نجاریان به این نكته هم اشاره می‌كند كه برخی از بیماری‌ها مثل سرطان‌ها ممكن است از ام‌اس بسختی افتراق داده شود. مثل سرطان لنفوم كه یك طرف نیمكره مغز را درگیر كرده و یكسری ضایعات ایجاد می‌كند. بیماری‌های عفونی مثل ایدز نیز ممكن است علائم شبیه ام‌اس داشته باشد. بیماری لایم نیز كه ویروسی است، سیستم عصبی را درگیر می‌كند و منجر به مننژیت و علائم شبه ام‌اس می‌شود.

تفاوت آرتروز گردن با ام‌اس

دكتر نجاران خاطرنشان می‌كند: از بیماری‌های دیگر می‌شود آرتروز گردن را نام برد كه در این بیماری روی نخاع فشار می‌آید و به شكل بیماری ام‌اس خود را نشان دهد.

تومور نخاع هم همین كار را می‌كند كه ما با عكسبرداری و ام‌آرآی این بیماری‌ها را افتراق می‌دهیم. یك‌سری از بیماری‌ها هم بیماری‌های دژنراتیو هستند؛ یعنی در آنها سیستم ایمنی علیه خودش كار می‌كند و خود را سركوب می‌كند. مثل زمانی كه نخاع و مخچه خراب می‌شوند و علائم شبه ام‌اس ایجاد می‌كنند.

به عقیده دكتر نجاران بیماری‌های متابولیكی خیلی نادر را هم می‌توان نام برد. علاوه بر این كه كمبود ویتامین ب 12 هم می‌تواند نخاع و مخچه را درگیر كند.

اما با وجود این همه علائم كه باید آنها را از علائم ام‌اس افتراق داد، آیا علامت مشخص‌تری در بیماری ام‌اس وجود دارد كه از سوی خود بیمار قابل شناسایی باشد؟ دكتر نجاران به این پرسش پاسخ خیر داده و این‌طور می‌گوید: خود بیمار نمی‌تواند این بیماری را در خود شناسایی كند. ام‌اس را فقط یك متخصص مغز و اعصاب می‌تواند تشخیص دهد.

دوشنبه 25/10/1391 - 20:20
اطلاعات دارویی و پزشکی
جام جم آنلاین: (MS مولتیپل‌اسکلروزیس) به علت تصلب نقاط متعدد در سیستم عصبی اتفاق می‌افتد. MS یک بیماری التهابی است که در آن غلاف چربی فیبرهای عصبی (میلین) از بین می‌رود و تخریب می‌شود.

 

این بیماری در بالغان جوان و مردان کمتر شیوع دارد. چون این غلاف‌ها در انتقال تحریک عصبی نقش مهمی دارند، وقتی فردی به این بیماری مبتلا می‌شود، تحریک‌ها و پیام‌های عصبی به مغز منتقل نمی‌شود.

مردان معمولا کمتر به این بیماری مبتلا می‌شوند ولی اگر دچار شوند، بیماری‌شان وخیم‌تر است. لازمه عملکرد جنسی سالم، سیستم عصبی سالم است.

تحریک جنسی باید از ناحیه دستگاه تناسلی از طریق فیبرها به مغز منتقل شود ولی وقتی فیبرها تخریب شده باشند، این انتقال یا اصلا صورت نمی‌گیرد یا ناقص انجام می‌شود.

مردان دو نوع نعوظ دارند، رفلکسی یا تماسی که با هر تماس با ناحیه تناسلی، فرمان از نخاع به مغز، از مغز به نخاع و بعد دوباره به ناحیه تناسلی منتقل می‌شود و دیگری نعوظ روانی که ناشی از فانتزی، افکار، مشاهده، خواندن و شنیدن است و پیام‌ها از مغز به پایین و ناحیه تناسلی می‌رود و باعث نعوظ می‌شود.

اما چون در MS غلاف میلین آسیب‌دیده، انتقال تحریک عصبی از بالا به پایین (از مغز به ناحیه تناسلی) و از ناحیه تناسلی به مغز دچار مشکل و نعوظ مختل می‌شود.

علاوه بر این، اختلال جنسی در مردان مبتلا به MS دلایل دیگری نیز دارد. گاهی به‌تدریج در اثر بیماری عضلات دچار اسپاسم و حرکاتشان مختل می‌شود و ناتوانی جسمی و سفتی عضلات روند کارکرد جنسی را مختل می‌کند.

گاهی هم علت بروز اختلال، خستگی‌ها، مشکل در تمرکز حواس، بی‌اختیاری ادرار و مدفوع و لرزش است.در برخی موارد نیز مشکلات روانی، افسردگی در اثر بیماری، کاهش اعتماد به نفس، روابط عاطفی ضعیف با همسر، از هم پاشیدن خانواده یا حتی داروهایی که بیمار مصرف می‌کند و استفاده از سوند، منشا ایجاد اختلال جنسی است.

اما خبر خوب این که این اختلال‌های جنسی قابل درمان هستند ولی باید ابتدا بررسی‌های دقیقی انجام و عملکرد سه سیستم بدن یعنی عروق، عصبی و هورمونی کاملا بررسی شود.

درمان ابتدا با تجویز دارو شروع می‌شود و برای درمان این اختلال داروهای موثری وجود دارد ولی اگر در بیماری تاثیر چندانی نداشتند، در مرحله بعد از دستگاه خاصی استفاده می‌شود اگر بیمار از این دستگاه هم سودی نبرد، داروی موضعی تزریق می‌شود. اگر علت مشکل بیمار، روانی باشد، رفتار درمانی و روان‌درمانی لازم است. در مراحل پیشرفته، برای بیمار از پروتز استفاده می‌کنیم.

اختلال جنسی خانم‌های مبتلا به MS

MS در خانم‌ها شایع‌تر است. سیستم عصبی انسان طوری آفریده شده که بسرعت پیام عصبی را منتقل کند ولی در مبتلایان به MS این اتفاق نمی‌افتد و 30 تا 80 درصد خانم‌های مبتلا به این بیماری، دچار اختلال‌های جنسی می‌شوند.

مهم‌ترین مشکلاتی که این بیماران پیدا می‌کنند، آسیب یا از بین رفتن حس دستگاه تناسلی، خشکی واژن، به ارگاسم نرسیدن، از بین رفتن میل جنسی و درد هنگام رابطه زناشویی است زیرا این بیماران برانگیختگی جنسی ندارند. گاهی هم بیمار دچار بیش‌فعالی جنسی می‌شود چون مراکز مختلف مغز که عملکرد جنسی‌شان را کنترل می‌کند، تخریب شده و در روز بارها احساس نیاز به برقرار کردن رابطه زناشویی پیدا می‌کنند.

یکی از روش‌های مؤثر برای تشخیص اختلال‌های جنسی بانوان مبتلا به MS، استفاده از دستگاهی به نام ویبراتور کلیتوریس است.

خانم‌های مبتلا به MS معمولا دچار مشکلات ادراری و بی‌اختیاری ادرار نیز هستند. این اختلال هم به مشکلات آنها دامن می‌زند.

علت مشکلات جنسی این بیماران، آسیب سیستم عصبی، عوارض جسمی بیماری مانند خستگی، ضعف، درد، نداشتن حس و مشکلات روانی مانند افسردگی و عوارض داروهایی که مصرف می‌کنند یا سوندی است که به دلیل بی‌اختیاری استفاده می‌‌کنند.

درمان این مشکلات سخت ولی امکان‌پذیر است و به کار گروهی از متخصصان نیاز دارد. این بیماران خود نیز باید به درمان خود کمک کنند و اقدام اول باید این باشد که با همسر خود درمورد مشکلشان صحبت و برای درمان بیماری‌های دیگری که امکان دارد به آنها مبتلا باشند و شرایط را بدتر می‌کنند، اقدام کنند (مثل فشار خون)، حتما در مورد مشکل جنسی‌شان با پزشک مشورت کنند، تمرکز خود را هنگام رابطه زناشویی افزایش دهند و این کار را در حالتی انجام دهند که بدنشان کمتر به علت گرفتگی عضلات، درد بگیرد، هیجان‌ها و ناراحتی‌های خود را کنترل کنند چون باعث بدتر شدن شرایط‌شان می‌شود. اضافه‌وزن نیز اثر سوئی بر عملکرد جنسی دارد و مزید بر علت می‌شود بنابراین این بیماران باید رژیم‌غذایی سالم داشته باشند و وزن خود را به محدوده طبیعی برسانند.

اختلال ادراری بیماران مبتلا به MS

مثانه دو وظیفه اصلی دارد؛ ادرار را در خود ذخیره و ادرار ذخیره شده را تخلیه می‌کند و اختلال ناشی از MS، هم مرحله ذخیره ادرار و هم تخلیه آن را دچار اشکال می‌کند.

در حالت طبیعی ادرار در مثانه قطره‌قطره جمع و مثانه متسع می‌شود و بیمار احساس ادرار پیدا می‌کند. وقتی مقدار ادرار به حدود 300 میلی‌لیتر می‌رسد، احساس ادرار در سیستم عصبی به مغز و از مغز به ناحیه تناسلی منتقل می‌شود ولی بیمار می‌تواند تا رسیدن زمان و مکان مناسب، تخلیه مثانه را به تعویق بیندازد.

در زمان تخلیه، اسفنکتر ادراری باید ریلکس و شل شود تا محتویات مثانه خارج شود ولی در مبتلایان به MS به علت آسیب فیبرهای عصبی، چند اتفاق می‌افتد؛ در فرد عادی به محض این که 60 ـ 50 سی‌سی ادرار در مثانه جمع می‌شود، احساس ادرار به وجود می‌آید ولی می‌توان آن را کنترل کرد ولی بیمار دچار MS به محض جمع شدن این مقدار ادرار باید برای تخلیه آن اقدام کند زیرا این بیماران در تخلیه ادرار مشکل دارند.

برای کسانی که در ذخیره ادرار مشکل و احساس فوریت دارند، داروهای موثر وجود دارد و به آنها کمک می‌کند احساس فوریت، شب ادراری و بی‌اختیاری‌ دفعشان بهبود یابد البته بعضی بیماران مجبور می‌شوند همیشه سوند داشته باشند و این در عملکرد جنسی‌شان تاثیر دارد.

برای کسانی که در ذخیره ادرار مشکل دارند نیز داروهایی وجود دارد که عضلات مثانه را منقبض می‌کند ولی گاهی این بیماران هم لازم است از سوند استفاده کنند.

دکتر محمدرضا صفری‌نژاد - متخصص کلیه و مجاری ادراری

دوشنبه 25/10/1391 - 20:17
دانستنی های علمی

خبرگزاری فارس: مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین درس اخلاق خود علت حرام بودن ماه‌های «ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب» را که در آیات ۳۶ و ۳۷ سوره‌ توبه نیز به آن‌ها اشاره شده، بیان کرد.

خبرگزاری فارس: علت حرام شدن 4 ماه از ماه‌های سال چیست

به گزارش خبرگزاری فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) منطقه حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «یهودشناسی و انحراف امّت» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*معجزه اعظم تاریخ!

وجود مقدّس خاتم‌الانبیاء، محمّد مصطفی(ص) بر قومی مبعوث شدند که حسب روایات و آن چه که در تاریخ ثبت و ضبط شده است، جاهل‌ترین امّت‌ها بوده‌اند!

بعضی ولو به صورت ظاهر در دین اسلام نبودند، امّا یک نکته بسیار مهمّی را متوجّه شدند که کار نبیّ اکرم(ص) چقدر باعظمت بوده است، جرجرداق مسیحی بیان می‌کند: کار پیامبر آخرالزّمان(ص) شبیه به معجزه بوده است و بعد می‌گوید: معجزه اعظم است!

گر چه ما معتقد هستیم، اعجاز نبی مکرّم(ص)، خود قرآن است، ولی آن‌هایی که تاریخ را مطالعه کردند و آن زمان جاهلیّت را در عرب دیدند، معتقدند کار نبیّ اکرم(ص)، اعجاز بوده است.

*علّت حرام شدن چهار ماه در سال

گروهی که پیامبر اکرم(ص) بر آن‌ها مبعوث شدند، در جهل مطلق بودند؛ طوری که عجیب است، مورّخین می‌نویسند: حتّی روم آن زمان و هم‌چنین ایران باستان - که دو قطب ابرقدرت آن زمان بودند - هیچ کدام در درگیری‌هایشان، به سوی حجاز نمی‌رفتند، چون در شأن خودشان نمی‌دیدند و می‌گفتند: اگر کسی آن‌جا را تصرّف کند، خیلی هنر نکرده و نشانه ضعف اوست، گرچه این از یک جهت لطف خدا بود، به واسطه این‌ که بیت‌الله، بلد الامین است، امّا از یک جهت دیگر نشان‌دهنده این است که جز یک عدّه معدود، مابقی ساکنان حجاز در جهل مطلق بودند.

آن‌قدر در جهل بودند که قبائل و عشایر آن، دائم با هم در جنگ بودند، طوری که خودشان خسته شدند و «تاریخ ‌الدّمشقیه» بیان می‌کند: یک موقعی بعضی از این سران عرب از پنج قبیله جمع شدند و با هم عهد و پیمان بستند و بعد سران دیگر هم ملحق به این پیمان شدند و آن این بود که ما دائم نمی‌توانیم با هم بجنگیم، بالاخره ازدواج، زراعت و کار هم داریم، پس با هم پیمان ببندیم که چهار ماه با هم نجنگیم و به کارهای روزمرّه بپردازیم! به تعبیر یکی از مورّخین غربی، دکتر ژوزف فرانسوی، عرب بود و شمشیر و جنگ!

لذا آمدند با هم عهد و پیمان بستند که چهار ماه را بین خودشان حرام قرار دهند تا دیگر با هم نجنگند و جالب است پروردگار عالم هم بعد از بعثت نبی مکرّم، خاتم رسل، محمدّ مصطفی(ص) این چهار ماه را تأیید کرده و فرمودند: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏»، تعداد ما‌ه‌ها در نزد خدا، دوازده ماه است - که می‌بینید هم سال شمسی، هم قمری و هم میلادی، دوازده ماه است - آن روز که پروردگار عالم زمین و آسمان‌ها را خلق کرد و بعد اشاره فرمود: چهار ماه از این ماه‌ها حرام است؛ یعنی پروردگار عالم هم بر آن عهد، مهر زد.

*تشریح وضعیّت اعراب قبل از بعثت پیامبر(ص) از لسان مبارک امیرالمؤمنین(ع)

عجیب است، امیرالمؤمنین، اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در خطب مختلفی که در نهج‌البلاغه موجود است، نکاتی را بیان می‌کنند که قبل از بعثت، حال و هوای مردم چگونه بوده است، در یکی از این موارد، حضرت به زیبایی آن دوره جاهلیّت را تشریح می‌کنند و می‌فرمایند: «أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ وَ النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ یَحْیَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ یَمُوتُونَ عَلَى کَفْرَة»، همه آن شهرها در یک گمراهی تیره و تار فرو رفته و جهالت بر آن‌ها غلبه پیدا کرده بود؛ یعنی عمده مردم در جهل فرو رفته بودند و جهل اسّ و اساس زندگی مردم شده بود.

آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، گردآورنده خطب و نامه‌ها و کلمات قصار و حکیمانه مولی‌الموالی، حضرت سیّد رضی، علم الهدی تعبیری بسیار عالی دارند، می‌فرمایند: حضرت می‌خواهند بیان کنند اصلاً گویی سیر زندگی مردم این بود که باید با این جهالت زندگی کنند و این باور وجودی‌شان شده بود.

لذا جهل بر آن‌ها غلبه پیدا کرده بود و حیات آن‌ها، در تاریکی مطلق به سر می‌برد. این «وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ» نیز نکته بسیار مهمّی است. آن چیزی را که مابین دو شیء است، «الْجَفْوَةِ» می‌گویند. لذا وقتی می‌گویند: «وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ» یعنی آن کسی که در خشونتی است که حتّی بین دو برادر جدایی می‌اندازد. یعنی به قدری خشونت بر آن‌ها مسلّط است که جز جنگ و خونریزی و شمشیر، هیچ نمی‌دانند.

«وَ النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ» دوران جاهلیّت این‌گونه بود که مردم تمام آنچه را که حرام بود، حلال می‌دانستند و قاعده بر عکس شده بود.

«وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ» آن که حکیم و عالم بود، در خواری به سر می‌برد، لذا اگر حکیمی هم پیدا می‌شد، جهّال نسبت به او اظهار فضل می‌کردند! پس حضرت می‌فرمایند: در زمان قبل از بعثت حکیمان و عالمان در خواری‌‌اند امّا جهّال حاکمند!

«یَحْیَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ» نکته بسیار عجیبش همین است که این‌ها زنده بودند امّا زندگی‌ای داشتند که دور از فطرت بود. «وَ یَمُوتُونَ عَلَى کَفْرَة» این‌ها کسانی بودند که می‌مردند در حالی که در بی چیزی مطلق از معرفت به سر می‌بردند؛ یعنی ولو به ذرّه‌ای معرفت نداشتند. لذا در این وضعیّت بود که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شدند!

یا حضرت در جای دیگر می‌فرمایند: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِی حَیْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ»  پروردگار عالم، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) را مبعوث کرد، در حالی که مردم در گمراهی، حیران بودند و نمی‌دانستند چه کنند.

«وَ حَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ» این‌ها در وادی فتنه و فساد غوطه می‌خوردند، «قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ» و هوی و هوس بر آن‌ها حاکم شده بود. «وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ» خود بینی و بزرگ منشی هم در آن‌ها بسیار وجود داشت که آن‌ها را به لغزش و ضلالت و گمراهی کشانده بود.

*راه اعراب جاهلی برای غلبه بر احساسات!

یک نمونه از جهالت اعراب را عرض کنم. می‌دانید علّت اصلی اینکه این‌ها دختران خود را زنده به گور می‌کردند، چه بود؟ از بس این‌ها در ضلالت بودند و می‌خواستند در آن به ظاهر کبریایی و بزرگی قوم خودشان بمانند، می‌گفتند: اگر قومی بر ما مسلّط شود، دختران و زنان ما را به عنوان کنیز بر می‌دارد و این‌ها با غیرت بی‌جای خودشان دخترها را زنده به گور می‌کردند تا بردگی آن‌ها، مایه سرافکندگی برایشان نشود!

هم تاریخ الدمشقیه و هم تاریخ طبری نوشته: خدا به یکی از سران این قبائل، دختری داد، منتها مادر و مادر بزرگ او را مخفی کردند و گفتند به او بگوییم: وقتی بچّه به دنیا آمد، مرده بود، لذا همین مطلب را بیان کردند و دختر را پنهانی در صحرا نگاه داشتند.

گاهی مادر بزرگ به عنوان چرای چند گوسفندی که داشتند، بیرون از صحرا می‌رفت و به او سر می‌زد تا آرام آرام دختر بزرگ شد، مادرش هم دلتنگ بود و می‌رفت و می‌آمد امّا دختر شیرین زبان به دنبال او می‌آمد. پنج ساله بود که یک روز مادر بزرگ به تصوّر این که حالا این شخص، شیرین زبانی او را ببیند، آرام می‌شود با اینکه مادر این طفل مخالف بود، او را به خانه آوردند. مادر مخفی کرد امّا مادربزرگ افشا کرد.

وقتی دختر را دید و فهمید که فرزند اوست، او هم به همان تعبیر همخون بودن که انسان را می‌کشد، اظهار لطف و خنده کرد و این بچّه را به عنوان نوازش بیرون برد، جالب این است که خودش می‌گوید: او را در چاهی می‌انداختم که وقتی می‌افتاد، می‌گفت ابوی! ابوی! بابا! بابا! - معلوم است که در همان دوران مادر و مادر بزرگ او را تربیت کرده و پدرش را به او شناساندند - بعد می‌گوید: چون این چاه آب نداشت، ترکیدن سر بچّه را دیدم که یک لحظه آمد دلم نرم شود امّا خاک‌ها را روی او ریختم و رفتم.

بعد شمشیر کشان به سمت خانه می‌رود و  سینه همسرش را می‌درد و دست مادر خودش را قطع می‌کند!

ببینید عرب جاهلی چگونه بود که سینه همسرش را درید و دست مادرش را قطع کرد تا نگذارد احساسات بر او غلبه کند!!!

این یک نمونه از وضعیّت اعراب جاهلی بود که نشان می‌دهد پیامبر(ص) بالجد برای قومی آمده بود که در جهالت مطلق بودند.

*عرب جاهلی؛ سرگردان در گمراهی و جهل

امیرالمؤمنین(ع) در جایی دیگر می‌فرمایند: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ یَضْرِبُونَ فِی غَمْرَةٍ وَ یَمُوجُونَ فِی حَیْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَیْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْن‏»، حضرت خیلی عجیب توصیف می‌کنند، می‌فرمایند: پروردگار عالم او را موقعی مبعوث کرد و برانگیخت که این مردم در غرقاب فساد و گناه و در میان امواج سرگردانی و حیرت به سر می‌بردند.

«أَزِمَّةُ الْحَیْنِ» یعنی دست و پا زدن در مرگی که مرگ نیست؛ یعنی در جهل مطلقی که هیچ نمی‌دانستند، دست و پا می‌زدند.

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْن‏» پیامبر (ص) قفل‌های گمراهی را که بر دل‌های آن‌ها زده شده بود، گشودند. آن هم «أَقْفَالُ الرَّیْن‏»، یعنی قفل‌هایی که بازشدنی نبود.

*حفظ بهداشت؛ از اوّلین اقدامات پیامبر(ص) در میان عرب جاهلی و صدور آن به اروپا

همان‌طور که می‌دانید اسلام، بهداشت را به اروپا برد، لذا ببینید وضعیّت عرب جاهلی چگونه بود و پیامبر(ص) تا کجا پیش رفتند. پیامبر عظیم‌الشّأن، محمّد مصطفی(ص) از اوّلین کارهایی که کرد، این بود که بحث نجاست و طهارت را تبیین کردند.

چون دارد که بعضی مواقع آن‌ها عذر می‌خواهم در همان جایی که می‌نشستنند فضولات انسانی را دفع می‌کردند؛ همان جا هم غذا می‌خوردند و ...؛ یعنی در یک کثافت عجیبی به سر می‌بردند.

اتّفاقاً مع‌الأسف با این که پیامبر(ص) آن همه زحمت کشیده بودند، امّا باز این‌ها را در همان وضع می‌دیدیم.

قبل از این که روی آب زمزم را بپوشانند که پله می‌خورد و پایین می‌رفتند تا آب بردارند. می‌رفتند، همان جا آب را برمی‌داشتند، بعد همان آن‌جا می‌نشستند و کار خود را می‌کردند، با اینکه دیگر آن‌جا بیت الله و روبروی خانه خدا است. یک وضعیّت بسیار زننده‌ای داشت که شاید کسانی که قبلاً به حجّ رفته باشند، این مطلب بنده را دیده باشند و تأیید کنند. من این را خودم دیدم که وضع بسیار زننده‌ای بود، با اینکه پیامبر(ص) آمدند، بهداشت را آوردند و بهداشت تا اروپا رفت امّا بعضی از آن‌ها هنوز در همان وضع جهالت خود هستند. لذا ببینید پیامبر (ص) با چه قومی سر و کار داشتند!

*ایثارگر شدن عرب جاهلی!

حالا پیامبر(ص) در این قوم عرب جاهلیّت مبعوث شدند و کاری کردند که همین اعراب جاهل، ایثارگر شدند!

سلیم بن قیس بیان می‌کند: در جنگ احد، کسی مجروح شده بود، برایش آب بردم. همین که می‌خواستم آب را به او بدهم، گفت: رفیقم مدام عطش، عطش می‌کرد، خون بیشتری از او رفته، آب را به او بده. من هم رفتم تا آب را به او بدهم، وقتی آب را دادم، او هم گفت: نه، برو آن طرف‌تر، فلانی افتاده، آب را به او بده. این کار همین‌طور تا نفر نهمی ادامه یافت که وقتی رفتم دیدم او شهید شده، برگشتم دیدم هشت نفر قبلی هم همه شهید شدند و آب نخوردند! لذا پیامبر(ص) آن جاهلیّت را به آن اوجی رساند که ایثارگر شدند!

*تفاوت مردم زمان پیامبر با زمان نوح نبی(ع)

پس ما باید بدانیم پیامبر(ص) در چه زمان و قومی مبعوث شدند و چقدر زیبا کار کردند! این مطالب عظمت پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) ما را نشان می‌دهد؛ چون حسب مباحث تاریخی، وقتی انبیا آمدند فقط با بت‌پرستان و جهّالی که به آن حال بودند، مبارزه کردند و به این سبک نبود که همه جور کشت و کشتاری بکنند.

نوح نبی(ع) موقعی مبعوث شده که آخرین زمان دوره اولیّه انسان‌ها بود که بعد از طوفان نوح، دوره ثانویّه انسان‌ها از نسل همان‌هایی که در کشتی نوح نشستند، آغاز شد. لذا دور دوم انسان‌ها در آن زمان هست که بیان شده: خانه‌های آن‌ها، خانه‌های طبقاتی بود و زندگی مدرنی داشتند ولی آن کسانی که این‌ها را به این وضعیّت مدرن رسانده بودند، اجازه نمی‌دادند انبیا مثل حضرت نوح(ع) بتوانند موفّق شوند. لذا ایشان هم زحمت کشید امّا با افراد جاهل، طرف نبود امّا پیامبر اکرم(ص) در جایی آمدند که همه بدی‌ها در آن‌ها نهفته شده بود!

*تعداد با سوادان در عرب جاهلی فقط به تعداد انگشتان دست بود!

ما در هیچ امّتی نداریم که به جز افراد اندکی، بی‌سوادی مطلق باشد امّا مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ‏] بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً»، خداوند پیامبر(ص) را در قومی مبعوث کرد که به جز یک عدّه محدودی، آن‌ها هیچ چیزی نمی‌خواندند!

شیخ الطائفه، شیخ طوسی یک تعبیری دارند که می‌فرمایند: شاید تعداد این افراد در بین آن اعراب جاهلی فقط به عدد انگشتان یک دست می‌رسید و پیامبر(ص) برای چنین قومی آمده بودند!

*بعثت پیامبر (ص) بعد از خواب طولانی ملّت‌ها!

باز امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَم‏»، پروردگار عالم حضرت را موقعی فرستاد که مدّت‌ها بود پیامبری نیامده بود و ملّت‌ها در خوابی طولانی فرو رفته بودند و پایه‌های محکم دین در هم ریخته شده بود و دیگر دین، به عنوان دین نبود!

یهود را که عرض کردیم بارها در دین نفوذ کردند، بعد هم که مسیح عظیم‌الشّأن، حضرت روح الله، عیسی بن مریم(ع)، آن مرد الهی و آن نبی مکرّم (آن کسی که به اعجاز خدا و به واسطه مرحمت پروردگار عالم به مریم قدیسه(س) آمد)؛ مبعوث شد، دین او هم به جایی نرسید؛ یعنی بعد از این که حضرتش رفت و غیبت برایش به وجود آمد، بعضی از آقایان بیان می‌کنند که شاید به ده سال نرسید که دیگر تمام دین تحریف شد! لذا آن زحمات حضرت عیسی عظیم‌الشّأن به وسیله یهود ملعون و البته بعضی که مخفی و در کنار بودند، به ثمر ننشست.

حالا بعد از این همه مدّت، این پیامبر(ص) با این وضعیّت آمد و امّت را عوض کرد. دیگر امّتی که آن‌گونه کشت و کشتار انجام می‌داد، طوری که خودشان هم خسته شدند و چهار ماه را حرام کردند و خدا هم آن را امضاء کرد و گفت: همین باید باشد؛ تبدیل به امّتی شد که آن‌گونه ایثار می‌کرد!

*بانوی ثروتمند جزیره العرب، سنگ بر شکم می بست!

لذا مردم هم بعد از بعثت پیامبر(ص)، در اوج قرار گرفتند، ایثارگر شدند و فتح الفتوحاتی شد، یک عدّ‌ه از همان مردمی که در دوران جاهلیّت غارت می‌کردند، در شعب ابی‌طالب با یک خرما روز خود را سپری می‌کردند! دارد که آن خرما هم سهم همه‌شان بود، یعنی یکی دهان می‌گذاشت، یک مک می‌زد و به دیگری می‌داد و .... .

می‌دانید حضرت خدیجه کبری(س)، آن بانوی مکرّمه در شعب ابی‌طالب به شهادت رسیدند، ایشان در آن‌جا سنگ به شکم مبارکشان می‌بستند، بعد از آن، هر موقعی پیامبر(ص) از شعب ابی‌طالب رد می‌شدند، اشک می‌ریختند و می‌فرمودند: خدیجه! چه خدیجه‌ای!

حضرت خدیجه کبری(س)، ثروتمندترین زن عرب بود، البته نه فقط بین زن‌ها، بلکه بین مردها هم ثروتمندترین بود، ایشان تمام خواستگارهایشان را رد کردند و با پیامبر(ص) ازدواج کردند. چون می‌دانید حضرت خدیجه (س) از آن استثناءها بودند که سواد داشتند، مطالعه کرده بودند و می‌دانستند حضرت محمّد مصطفی(ص)، نبی است. لذا ایشان همه ثروت خود را در راه دین خرج کرد و به شهادت رسید.

مردم دیگر در جنگ‌ها هراس نداشتند و فقط برای خدا کار می‌کردند. پیامبر (ص) در زمینه مودّت و محبّت هم بر روی آن‌ها کار کردند. می‌دانید که مهاجرین از مکّه آمدند و انصار در یثرب - که بعد مدینه النّبی شد - سکونت داشتند؛ لذا پیامبر(ص) بعد از هجرت، بین مهاجرین و انصار عهد اخوّت خواندند. آن‌ها هم ایثارگرانه همه مطالب خود را به برادران دینی‌شان هدیه می‌کردند. دیگر کسی فخر فروشی و اظهار برتر بودن قومش را نمی‌کرد. پیامبر(ص) یک امّتی درست کردند که بسیار عجیب بود و یک چینشی چیدند که غوغا بود!

*یاغیانِ مطیع!

لذا پیامبر (ص)، مدینه فاضله‌ای به وجود آورد که به تعبیر حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع)، پروردگار عالم با بعثت ایشان، کاری کرد که آن‌ها که یاغی بودند، مطیع امر شدند! «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَى مُحَمَّداً ص شَرَائِعَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى ... وَ أَرْسَلَهُ کَافَّةً إِلَى الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ هُم مُطِیعُونَ لِأَمرِهِ»، خداوند تبارک و تعالى، شرایع نوح و ابراهیم و موسى و عیسى(ع) را به محمّد(ص) داد ... و او را به سوى همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد و آن‌ها مطیع امرش شدند.

لذا دیگر بین سیاه و سفید فرقی نبود، یک موقعی می‌گفتند: سیاهان غلام ما هستند امّا دیگر تمام شد و بلال حبشی با دیگران یکسان شد. چون دیگر فضیلت به قومیّت و چهره و ... نبود، بلکه فضیلت به تقوا بود، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏» .

*مردم نفهمیدند که هادی باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد!

حالا یک سؤال پیش می‌آید که بحث اصلی بنده است و آن این که پس چه شد بعد از پیامبر(ص)، آن حال و هوا تغییر پیدا کرد و یک عدّه دنبال مال و منال رفتند و یک عدّه هم دنبال قدرت رفتند؟! چرا کار به جایی رسید که حضرت امام حسن مجتبی(ع) حتّی در منزل خودشان امنیّت نداشتند؟! آیا این‌ها امّت پیامبر(ص) نبودند؟! پس چه شد؟!

دو مطلب وجود دارد:

1. بعد از پیامبر(ص)، امّت تصور کرد که دیگر کتاب الله کافی است، فلذا یک عدّه گفتند: «کفانا کتاب اللّه» همین کتاب خدا برای ما کفایت می‌کند.

2. یک گروه دیگر هم گروه تفکّری بودند که بیان کردند: فرقی بین خلیفه اول و مولی‌الموالی(ع) نیست! چون هر دو منسوب به پیغمبرند، یکی پدر خانم است و یکی داماد!

لذا این نکته را که عرض کردیم، فراموش نکنید، من یقین دارم و مخصوصاً تکرار می‌کنم که دقّت کنید. عرض کردیم به فرموده قرآن کریم و مجید الهی، یکی از خصوصیّت‌های پیامبر(ص)، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ‏إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏» است، حال، این سؤال را از شما می‌پرسم: آیا کسی که نطق و سخنش از روی هوی و هوس نیست، می‌شود که نعوذبالله و نستجیربالله فعل و عملش از روی هوی و هوس باشد؟! هیهات!

لذا ما معتقد به این هستیم که ازدواج کردن پیامبر(ص) با عایشه، امر خدا بود. حالا برای چه؟ برای اینکه فردا نگویند چون امیرالمؤمنین(ع) با پیامبر(ص) نسبت داشتند، انتخاب شدند. پس خدا می‌خواهد که پیامبر(ص) عایشه را به همسری بگیرد که وقتی دست مولی‌الموالی(ع) را بالا بردند و بیان فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، یک عدّه نگویند: ببین فامیل خودش را انتخاب کرد! چون اگر قرار به فامیل بازی بود، او هم پدر خانم پیامبر(ص) است و می‌توانست انتخاب شود.

همان‌طور که عرض کردیم: پیامبر(ص) دو عمو دارند که یکی حمزه سیدالشهدا است که تا قبل از کربلا، سیدالشهدا بودند؛ یعنی در بین همه جنگ‌هایی که پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و امام مجتبی(ع) داشتند، هیچ کسی جز ایشان سیدالشهدا نبود و حتّی مالک اشتر هم نبود. فقط حضرت حمزه(ع) سیدالشهدا است، آن هم تا کربلا و بعد از کربلا، دیگر اباعبدالله(ع) سید‌الشهدا می‌شوند.

امّا پیامبر یک عموی دیگر هم دارند که قرآن تبیین می‌فرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَب‏»؛ پس ملاک در اسلام، قوم و خویشی نیست.

این را هم عرض کردیم که یک جعفر داریم که وجود مقدّس جعفر طیّار(ع) است و افضل از او هم وجود مقدّس رئیس مذهب، امام جعفر صادق(ع) است امّا یک جعفر هم داریم که ولو به این که توبه کرد و گفتند: دیگر توّاب بگویید، امّا اوّل به کذّاب معروف شد، با اینکه او، فرزند امام معصوم و برادر امام معصوم و عموی امام معصوم است.

پس انتساب ملاک نیست. لذا پروردگار عالم امر می‌کند که با عایشه ازدواج کند، برای اینکه معلوم شود انتساب ملاک نیست. امّا باز هم امّت غافل شدند و گفتند: هر دوی این‌ها با پیامبر(ص) نسبت دارند، به ما چه مربوط است؟! البته می‌دانیم علم او بیشتر است و بارها هم پیامبر(ص) فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»، امّا خلاصه این هم تجربه دارد و پیر است و به تعبیر عوام الناسی خودمان دو تا پیراهن بیشتر پاره کرده است!

لذا مردم نفهمیدند که هادی باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد. پس این کد را به ذهنتان بسپارید: رأس هادی الهی در دین حتماً باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد، ما معتقد به این هستیم و نمی‌شود غیر از این باشد.

خود پروردگار عالم هم بیان فرمود: « قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً‏»، همه هبوط کنید، من برای شما هادی می‌فرستم و رأس هادی باید مِن ناحیه الله باشد. لذا معصوم(ع) مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، ولو بگیریم که اصلاً صحابه خوبی هم بوده باشند - البته فرض بگیریم، چون معلوم است کسی که حرف پیامبر(ص) را گوش ندهد، هر کسی که می‌خواهد باشد؛ بد می‌شود و ما دیگر در این زمینه تعارف نداریم - ، امّا مهم این است که آیا خدا انتخاب کرده است، یا خیر.

نبی هم که از خودش حرف نمی‌زند، چون قرآن می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏». لذا قرآن در جای دیگری هم می‌فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول»؛ حالا آیا اصلاً این عقلایی است که چنین پیامبری همه جمعیّت حاجیان را که داشتند برمی‌گشتند، جمع کند و بگوید: هر که مرا دوست دارد، علی را هم دوست داشته باشد؟!

آن هم پیامبری که عرض کردیم آن امّتی را که از قبل در جهالت فراوان بود، تغییر داد، به گونه‌ای که جرج جرداق مسیحی و دکتر ژوزف فرانسوی و خیلی از کسانی که مسلمان نیستند و از غرب و شرق راجع به پیامبر (ص) تحقیق کرده‌اند، می‌گویند: پیامبر عظیم‌الشأن اعجازی بزرگی کرده است!

پس پیامبری با این عظمت، مردم را دو ماه مانده به رحلتش جمع کرده و بیان می‌کنند: آن‌هایی که رفتند برگردند و صبر می‌کنند تا آن‌هایی که عقب هستند، بیایند. لذا همه را در آن خمی که در غدیر وجود دارد، جمع می‌کنند. بعد جهازهای شترها را روی هم می‌گذارند تا پیامبر(ص) بالا بروند.

شیعه و اهل جماعت بیان کردند که عجیب بود، صدای پیامبر(ص) رسا بود و به همه می‌رسید که این هم از اعجاز بوده، چون در آن زمان باید نفراتی که نزدیک بودند، می‌شنیدند و همین‌طور به دیگران می‌گفتند تا همه بشنوند امّا صدای پیامبر(ص) به همه می‌رسید.

این روایت وجود دارد و کسی نمی‌تواند منکر این روایت شود. آن‌ها فقط می‌گویند: پیامبر گفتند: هر که مرا دوست دارد، علی را هم دوست داشته باشد! یعنی پیامبر(ص) همه را جمع کردند و آن خطبه غرّاء را خواندند که فقط این را بگویند؟! آیا این، عقلایی است؟!

لذا «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» همان مولا محسوب می‌شود، یعنی هر که من، ولی و سرپرست او هستم، امیرالمؤمنین(ع) هم سرپرست اوست. لذا بعد از آن هم دعا کرده و می‌فرمایند: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله».

پیامبری که عقل کلّ است و توانسته این تغییر و تحوّل را بدهد؛ بعد پناه به ذات حق، نبی مکرّم(ص) می‌آید کاری عبث و بیهوده انجام دهد؟! کدام عقل سلیمی می‌پذیرد؟!

لذا امّت نفهمیدند که این هادی حتماً باید از ناحیه خدا باشد تا هدایت صورت گیرد. برای همین است که به پیامبر(ص) بیان می‌شود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» ، بعد هم بیان می‌شود: اگر تبلیغ نکنی، کأنّ اصلاً رسالتت را انجام ندادی، پس نترس از این که دیگران حرف و حدیث درمی‌آورند، ما خودمان تو را محافظت می‌کنیم. لذا انسان باید برای خدا کار کند و از این که دیگران چه می‌گویند، ترسی نداشته باشد. حالا هر چه می‌خواهند بگویند - که خویشاوند و پسرعمّ و داماد و فامیل اوست - ؛ بگویند. کسی که برای خدا کار می‌کند، نباید این‌ها برایش مهم باشد.

*امام برای حفظ حکومت الهی، همه مطالب را به جان و دل خریدند!

امام را دیدید. وقتی به او امر شد، قائم مقام را بردارید، دیگر همه مطالب را به جان و دل می‌خرد و این کار را انجام می‌دهد.

حالا نمی‌خواهم اسم آن بنده ‌خدا را بیاورم، امّا خودش در نوشته‌هایش می‌گوید: یک روز قبل از اعلام جانشینی و قائم‌مقامی فلانی، خدمت امام رفتم، گفتند: چرا می‌خواهید فلانی را انتخاب کنید؟! این کار را انجام ندهید، گفتم: نه، دیگر در دستور کار قرار گرفته و ما باید انجام بدهیم؛ یعنی امام می‌گویند: نه، او می‌گوید: دیگر در دستور کار قرار گرفته! لذا این یک خلاف است که مطیع نیست.

امّا امام آن‌ جایی که می‌بیند دیگر کار دارد به جاهای باریک می‌کشد، همه مطالب را به جان و دل می‌خرد، شاید یک کسی بگوید: ببخشید! شما چه کاره‌ای؟! مردم شما را به عنوان رهبر انتخاب کردند و دوست دارند بعد هم یکی دیگر باشد، امّا ایشان می‌دانند این حکومت، حکومت الهی است و با بحث جریان‌های انتخاباتی ظاهری فرق دارد، لذا امام پای این قضیه می‌ایستند و می‌گویند: باید فلانی از قائم‌مقامی برداشته شود. ناراحت می‌شوند، چه کنیم، بعد چه کسی می‌آید؟ امام می‌گویند: نگران نباشید، فرد مناسبی هست.

به قول آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی که فرمودند: فقط من و حاج آقا بهاء (آیت‌الله العظمی بهاء‌الدّینی ) می‌دانستیم آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظلّه العالی) می‌خواهند رهبر شوند. خود آقای خمینی هم نمی‌دانستند و بعداً حضرت حجّت(روحی له الفدا) به ایشان گفتند: نگران نباش و فلانی را انتخاب کن!

*امّت، آرمان‌های پیامبر (ص) را فراموش کرد و گرفتار شد!

ببینید باید بدانیم هدایت مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. منتها هدایت‌پذیری هم همان‌طور که در بحث هدایت بیان کردیم، از ناحیه مردم است و مردم باید خودشان هدایت را بپذیرند.

امّا  امّت یادشان رفت که هادی از ناحیه خداست، گفتند: ما در این دعواهای فامیلی و قوم و خویشی وارد نمی‌شویم. این داماد پیغمبر(ص) است، او هم پدرزنش. بالاخره او دو تا پیراهن هم بیشتر پاره کرده است. لذا کنار نشستند و گفتند: ما که هم قرآن داریم و هم کلام پیغمبر(ص) را داریم، پس دیگر چیزی نیاز نداریم!

البته بگویم: در زمان خلیفه اوّل، کلام پیامبر(ص) هم بود. امّا خلیفه دوم بود که دیگر کلام پیامبر(ص) را هم منع کرد. این را خود اهل جماعت دارند و این که می‌گویم مستندات تاریخی خودشان هست که او گفت: کسی از پیغمبر(ص) روایت نکند، کتاب خدا برای ما کافی است. عجبا!

لذا مردم گفتند: کلام خدا که هست، سنّت پیغمبر(ص) هم که موجود است، دیگر بسمان است. ما هم یکی را می‌خواهیم که وقتی دشمنان که خواستند به اسلام حمله کنند، ما را سرپرستی کند؛ حالا می‌خواهد زید باشد یا عمرو؛ هر دو هم که وابسته به پیامبرند، دیگر برای ما مهم نیست. لذا فهمشان مردم همین‌قدر شد که یادشان رفت باید من ناحیه الله باشد.

مسئله دوم حبّ به دنیا و دلبستگی بود که این‌ها دیگر از این طرفی افتادند. حوصله نداشتند، نه می‌جنگیدند و نه طرفداری می‌کردند. می‌گفتند: برای چه دنیایمان را خراب کنیم و خونریزی کنیم؟! لذا ورود پیدا نکردند.

اگر بخواهیم بدانیم انحراف بعد از پیغمبر(ص) برای چه اتّفاق افتاد، بالجد همین است که امّت آرمان‌های پیامبر(ص) را فراموش کرد. آرمان‌های پیامبر(ص) که فراموش شود، این گرفتاری‌ها به وجود می‌آید.

لذا آن‌ها بارها و بارها از پیامبر(ص) راجع به شرافت امام حسن و امام حسین(ع) شنیدند و خود اهل جماعت هم در این زمینه، روایات زیادی در سنن ابی داوود و ... دارند امّا تمام این‌ها را فراموش کردند!

من فقط یک نمونه‌اش را عرض کنم که در این کتاب‌های تاریخی آن‌ها تبیین شده است، نکته‌ای که سنن ابی داوود بیان می‌کند، این است: پیامبر(ص) بارها بیان کردند که حسن و حسین، سیّدان شباب اهل الجنّه هستند. در طبقات الکبری هم روایتی را راجع به این موضوع تبیین می‌کند.

نکته ای را هم به تعبیر خودشان از «خلیفه اول» بیان می‌کنند که من ترجمه‌اش را برایتان عرض می‌کنم.

پیامبر(ص) بارها در پیش بزرگان مهاجر و انصار، حسن و حسین را بر دوش نهاد، بعضی از جمله من و ابوعبیده جرّاح به پیامبر (ص) عرضه داشتیم: یا رسول الله! شما پیر هستید و این دو طفل شما را آزار می‌دهند، پیامبر (ص) فرمودند: اگر می‌دانستید که این دو طفل، سیّدان شباب اهل الجنّه هستند، برای سواری دادن به این‌ها سبقت می‌گرفتید و من می‌خواهم در این ثواب از شما پیشی بگیرم، همان‌گونه که در ثواب سلام از شما پیشی گرفتم - چون می‌دانید پیامبر(ص) در سلام سبقت می‌گرفتند. حتّی وقتی کسی پشت دیوار یا درختی هم می‌ایستاد، پیامبر(ص) صدا می‌زدند: فلانی! سلام -

مگر این مطالب را نمی‌دانستند؟! مگر این روایات را نخواندند؟! مگر ننوشتند؟! پس چه شد؟!

یا راجع به وجود مقدّس بی‌بی دو عالم باز در کتاب طبقات الکبری و در تاریخ طبری است که این را به نقل از عایشه نوشته که بارها پیامبر(ص) این‌گونه بیان کردند: «فاطمه بضعة منّی من آذاها فقد آذانی».

خب این‌ها را ندانستند؟! ننوشتند؟! نگفتند؟! بیان نکردند؟! از قول خودشان هم بیان می‌کنند، اصحاب خودشان هم بیان می‌کنند. پس چه شد؟ حبّ به دنیا آن‌ها را گرفتار کرد! لذا خیلی باید مواظبت کرد.

ببینید حبّ به دنیا چه کار کرد که با این که پیامبر(ص) این انسان‌ها را عوض کرد و یک انسان دیگری کرد، کار به جایی رسید که امام مجتبی(ع) را زدند! کار به جایی رسید که پشت امام مجتبی(ع) را خالی کردند. کار به جایی رسید که امام مجتبی(ع) در خانه به دست همسر به شهادت رسید!

*دریای رحمت و دلسوز امّت!

امّا همین پیغمبر(ص) برای امّت، رحمت است، طوری که در لحظات آخر عمر شریفش هم به یاد امّت بود. در آن لحظات برادرش حضرت عزرائیل آمد و در زد، او برای هیچ کسی در نمی‌زند.

برای سلیمان (ع) که آمد، سلیمان گفت: اجازه بده من دو رکعت نماز بخوانم، گفت: نه، نمی‌شود. گفت: بنشینم، گفت: نه نمی‌شود. قبلاً هم می‌آمد، امّا گفت: من دیگر این‌طوری مأمورم، لذا با چشم باز جانش را گرفت.

امّا درب خانه پیغمبر (ص) را می‌زند. بی‌بی دو عالم (س) پشت در می‌آید، می‌فرماید: پدرم کسی را نمی‌پذیرند. دوباره می‌آید و در می‌زند. پیامبر (ص) می‌فرمایند: برادرم عزرائیل است، درب خانه هیچ کسی را نمی‌زند و اذن نمی‌گیرد، امّا درب این‌جا را زد، در را باز کن.

این‌طور هم بیان می‌کند: یا رسول الله! عرش آماده است، انبیا منتظرند، اگر تمایل دارید، برویم.

پیامبر(ص) می‌فرمایند: به برادرم جبرائیل بگویید بیاید، جبرائیل می‌آید. می‌فرمایند: برادرم جبرائیل! بعد از من بر سر امّت چه می‌گذرد؟

باز هم در آن لحظات آخر، دلسوز امّت است. رحمة للعالمین است دیگر، خدا هم فرمود: «لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین»، حبیب من! دیگر بس است؛ این‌قدر خودت را به هلاکت نیانداز که این‌ها ایمان نمی‌آورند. به تعبیر عامیانه عاماینه صدای خود خدا هم درآمد که بس است، این‌ها ایمان نمی‌آورند.

جبرئیل عرضه داشت: یا رسول الله! معلوم است آن‌هایی که خوب باشند و کار خوب انجام دهند، عاقبت خوبی خواهند داشت و آن‌هایی که بد باشند، به سزای اعمالشان می‌رسند.

پیغمبر(ص) گریه کردند و فرمودند: یعنی همین‌طوری می‌مانند؟! جبرائیل بیان کرد: خدا می‌فرماید: توبه را که بیان کردیم، اگر توبه کند از او می‌گذریم.

باز گریه پیغمبر(ص) شدید شد. جبرئیل عرضه داشت: یا رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟! فرمودند: تا چه زمانی توبه‌شان را می‌پذیرید؟ جبرئیل گفت: اگر این‌ها یک سال عمل خوب انجام بدهند، جبران مافات می‌شود.

پیغمبر(ص) شدیدتر گریه کردند. پرسید: یا رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: یک سال، زیاد است! عرضه داشت: یک ماه، باز گریه پیغمبر(ص) شدید شد و فرمود: زیاد است. خدا حبیبش را دوست دارد، جبرائیل پیام آورد که خدا می‌گوید: حبیب ما! یک روز هم باشد، قبول است.

گریه پیغمبر(ص) زیادتر شد. عجبا! هر چه می‌گوید، مدام گریه می‌کند و می‌فرماید: باز هم زیاد است تا رسید به آن‌جا که فرمودند: اگر آن لحظه جان کندن بگوید: «استغفر اللّه ربّی وأتوب إلیه»، منِ خدا می‌پذیرم.

باز پیغمبر(ص) گریه کردند! جبرائیل گفت: یا رسول الله! دیگر چرا گریه می‌کنید؟! گفت: برادرم جبرئیل! اگر یک کسی آن لحظات مرگ، سکرات مرگ زبانش را بند آورد و نتوانست استغفار بگوید، چه؟!

خطاب از ناحیه پروردگار عالم رسید: حبیب من! پس شفاعت تو و رحمت من کجا رفته! آرام شد و گفت: حالا آماده‌ام.

این‌قدر این پیامبر (ص)، پیامبر رحمت و باعظمت است. پیامبر(ص)، دریای رحمت و دلسوز امّت است و واقعاً باید بیان کرد: «اللّهمّ انّا نشکوا الیک فقد نبیّنا» ...

دوشنبه 25/10/1391 - 20:16
دعا و زیارت

خبرگزاری فارس: در ماه ربیع‌الاول، ذخایر، برکات و نورهاى زیبای خداوند بر زمین فرود می‌آید، زیرا میلاد رسول خدا(ص) در این ماه بوده و مى‌توان ادعا کرد از اول آفرینش زمین، رحمتى مانند آن بر زمین فرود نیامده است.

خبرگزاری فارس: مهمترین اعمال ربیع‌الاول از منظر میرزا جوادآقا ملکی تبریزی

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از عرفا و سالکان الهی در کتاب «المراقبات» آداب و دستورالعمل‌هایی را برای درک بهتر و بهره بردن شایسته از ماه ربیع‌الأول دارد که خلاصه‌ای از آن برای علاقه‌مندان ذکر می‌شود:

 

این ماه همانگونه که از اسم آن پیداست بهار ماه‌ها است؛ به دلیل اینکه آثار رحمت خداوند در آن هویداست. در این ماه ذخایر برکات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است. زیرا میلاد رسول خدا (ص) در این ماه است و مى‌توان ادعا کرد از اول آفرینش‍ زمین، رحمتى مانند آن بر زمین فرود نیامده است زیرا برترى این رحمت بر سایر رحمت‌هاى الهى مانند برترى رسول خدا(ص) بر سایر مخلوقات است.

همانطور که او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیکترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد اوست، این روز نیز برتر از سایر روزهاست و گویا روزى است که کاملترین هدیه‌ها، بزرگترین بخشش‌ها، شاملترین رحمت‌ها، برترین برکت‌ها، زیباترین نورها و مخفى‌ترین اسرار در آن پى‌ریزى شده است.

 

دعاى اول ماه و توسل

از مهمترین اعمال این ماه، دعا کردن در اول این ماه با دعاهایى است که روایت شده و نیز دعاهایى که براى ورود به این منزل از منازل سفر به سوى پروردگار مناسب بوده و دعاهایى که حال او اقتضا مى‌کند. در پى آن، براى پیدا کردن حال مناسب در تمام ماه و روزهاى مخصوص ‍ آن، به نگهبان آن روز که از ائمه اطهار علیهم‌السلام هستند توسل جسته و شفاعت، دعا و درخواست توفیق آنان را از خدا براى خود بخواهد.

 

روز هشتم

روایت شده وفات امام حسن عسکرى(ع) در این روز است. پس بر مراقب واجب است در این روز اندوهگین باشد به خصوص با در نظر گرفتن این مطلب که صاحب مصیبت، حجت عصر و امام زمانش - جان جهانیان فداى او، و رحمت خدا بر او و بر پدرانش باد - است از این رو  باید آن امام (ع) را با هر زیارتى که به ذهنش مى‌رسد زیارت نموده و به امام زمان (ع) تسلیت گوید. سپس از خداوند متعال به خاطر جانشینى امام زمان (ع) تشکر کرده و به دلیل غیبت و دسترسى نداشتن به آن حضرت متأثر شده و زمان ظهور و فوائد نورهاى او و خیر و برکت آن را در ذهن مجسم کند.

 

روز دهم

روز ازدواج پیامبر خدا (ص) با حضرت خدیجه (س) است که بر شیعیان لازم است به لحاظ تأثیر این ازدواج مبارک و فرخنده در خوبی‌ها و سعادت‌ها و انتشار نورهاى درخشان و پاک، آن را بزرگ بدارند.

 

روز هفدهم

پس بر انسان مسلمان که برترى رسول خدا (ص) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش هست، واجب است این روز را به گونه‌اى وصف ناپذیر برتر از هر وقت و روز دیگرى بداند. چون در مثل چنین روزى سرچشمه فضایل و برتری‌ها بر این امت فرود آمد؛ تمام برکت‌هاى نبوت و امامت و کتاب و شریعت فقط با وجود رسول خدا (ص) آشکار شد که ابتداى آن در این روز مبارک بود. و زمانى که با عقل و شرع برترى این روز ثابت شد، بر مسلمان مراقب واجب است با تمام تلاش خود در شکرگزارى این نعمت بزرگ کوشش و سعى کند که این رحمت وسیع را توسعه داده و این روز را بزرگترین عید خود بداند؛ با طاعات تام و تمام به خداوند نزدیک شده و با توسلات کامل به رسول خدا(ص) توسل پیدا کند.

 

* اعمال این روز

1- از مهمترین اعمال این روز؛ اولاً توسل به حامیان معصوم آن روز و سپردن عقل و قلب و تمامى وجود خود به وسیله آنان به خداوند متعال است با این هدف که توفیق در بهره مندى از این روز نصیب او شود و اگر انسان در توکل و تسلیم خود راستگو باشد قطعاً توفیق الهى را خواهد یافت. زیارت پیامبر (ص) به طور مفصل و زیارت امیرالمؤمنین (ع) در کتاب اقبال روایت شده است.

2- از دیگر کارهاى مهم، روزه داشتن این روز به خاطر شکرگزارى و به جای آوردن دو رکعت نماز است که در هر رکعت آن یک بار سوره «الفاتحه» و ده بار سوره «قدر» و ده بار سوره «اخلاص» خوانده می‌شود.

سپس در مکان نماز خود نشسته و دعایى که روایت شده مى خواند.

 

حقیقت عید و آداب آن

3- از کارهاى مهم در این روز، رعایت آداب عید میلاد پیامبر (ص) و اظهار مراسم شرعى عیدهاى بزرگ است تا دیگران این روز را به عنوان عید بشناسند. و نیز باید دیگران را با عمل خود به چیزهایى که موافق با حقیقت عید است عادت دهیم همانگونه که شرع از ما خواسته نه آن گونه که مخالف شرع است. زیرا عده‌اى نادان در این روز به لهو و لعب و حتى به کارهاى حرام مى‌پردازند.

4- و از مهمترین اعمال مهم آن است که روز خود را با سلام به حامیان و نگهبانان روز به پایان رسانده و به درگاه آنان برای شفاعت و اصلاح حال تضرع نماید. و اگر آن روز در نگهبانى پیامبر (ص) نباشد، باز هم اعمال خود را به آن حضرت تسلیم کند. زیرا او بر جانشینان معصوم خود مقدم است؛ ولى همراه با شرمسارى و خجالت از کوتاهى در اداى حق شکر نعمت و همراه با لطیف نمودن گفتار و الفاظ تضرع و ابتهال. زیرا این کار اثر زیادى در رسیدن اعمال به آن حضرت (ص) و نازل شدن خیر از معدن فضل خداوند دارد. سپس به نگهبان آن روز براى شفاعت خود به درگاه آن عزیز توجه کرده و از پیامبر اکرم (ص) درخواست نما که اعمال تو را به درگاه مقدس حضرت حق عرضه نموده و از خداوند بخواه تا گناهان تو را بخشیده، آنها را تبدیل به چند برابر خوبى کرده و آن گاه با رضایت از تو اعمالت را بپذیرد؛ که خداى متعال هر چه بخواهد مى‌تواند انجام دهد و دیگران نمى‌توانند.

نیز از او بخواه در آینده توفیقات تو را براى کوشش در خدمت به خداى بزرگ و وفادارى به رسول والا مقام و آل بلند مرتبه او زیاد کند. زیرا به حکم عقل، وفاى به سادات و محبوبان خدا حقوق بزرگى را بر ما واجب مى‌کند و اگر بخواهیم به بزرگان خود و محبوبان خدا در زمان غیبت آنان وفادار بمانیم باید حقوق زیادى را ادا کنیم.

يکشنبه 24/10/1391 - 20:1
تاریخ

خبرگزاری فارس: معاویه به خاطر دشمنى خاصى که با امام على(ع‏) داشت، آنقدر از فضیلت ایشان در ماجرای «لیلة المبیت» ناراحت بود که «سمرة بن جندب» را با 400 هزار درهم تطمیع کرد تا بگوید آیه 207 سوره بقره در شأن ابن‌ملجم است!

خبرگزاری فارس: جزئیات ماجرای «لیلةالمبیت» به روایت آیت‌الله مکارم شیرازی

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، اول ربیع‌الاول مصادف است با هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه؛ ماجرای از خود گذشتگی امیرالمؤمنین(ع) و خوابیدن ایشان در بستر حضرت رسول(ص).

آیه 207 سوره مبارکه «بقره» به بیان این موضوع می‌پردازد که تفسیر آن از تفسیر «نمونه» آیت‌الله مکارم شیرازی در ادامه می‌آید:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»

از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.

***شأن نزول

سید هاشم بحرانى دانشمند معروف شیعه در کتاب «غایة المرام‏» از تفسیر ثعلبى دانشمند و مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبى مى‏گوید: هنگامى که پیغمبر اسلام تصمیم گرفت مهاجرت کند براى اداى دِین‌هاى خود و تحویل دادن امانت‌هایى که نزد او بود على (ع) را به جاى خویش قرار داد و شب هنگام که مى‏خواست به سوى غار ثور برود و مشرکان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره کرده بودند دستور داد على (ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى) که مخصوص خود پیغمبر بود روى خود بکشد.

در این هنگام خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى‏تر قرار دادم کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را بر خود مقدم دارد هیچ کدام حاضر نشدند. در این هنگام خداوند به آنها وحى کرد که چرا شما مانند على بن ابیطالب نیستید؟ من میان او و محمد پیمان برادرى بستم، و اینک او در بستر محمد خوابیده است تا جان خود را فداى او کند، و زیادى عمر خویش رابه وى ایثار نماید.

به آنها وحى شد اکنون على (ع) در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید.

هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على(ع) نشسته بودند جبرئیل مى‏گفت: به به آفرین بر تو اى على! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى‏کند. در این هنگام آیه فوق نازل شد و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام لیلة المبیت نامیده شده است

ابن عباس مى‏گوید: این آیه هنگامى که پیغمبر از مشرکان کناره گرفته بود و با ابو بکر به سوى غار مى‏رفت درباره على (ع) که در بستر پیغمبر خوابیده بود نازل شد.

ابو جعفر اسکافى مى‏گوید: (همانطور که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه 270 ذکر کرده است) جریان خوابیدن على (ع) در بستر پیغمبر (ص‏) به تواتر ثابت شده و غیر از کسانى که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز آن را انکار نمى‏کنند در جلد دوم الغدیر ذیل آیه مورد بحث (صفحه 48 به بعد) مى‏نویسد: غزالى در جلد سوم کتاب «احیاء العلوم» صفحه 238 و گنجى در کتاب «کفایة الطالب» صفحه 114 و صفورى در جلد دوم کتاب «نزهة المجالس» صفحه 209 و ابن صباغ مالکى در کتاب «الفصول المهمة» صفحه 33 ، سبط بن جوزى حنفى در «تذکرة الخواص» صفحه 21 شبلنجى در «نور الابصار» صفحه 86 و احمد در جلد یک «مسند» صفحه 348 و جلد دوم «تاریخ طبرى» صفحه 99 تا 101 و ابن هشام در جلد دوم «سیرة» صفحه 291 و حلبى در سیره خود و جلد دوم «تاریخ یعقوبى» صفحه 29، جریان لیلة المبیت را نقل کرده‏اند .

***تفسیر

فداکارى بزرگ در شب تاریخى هجرت

گر چه آیه فوق همانطور که در شأن نزول آن ذکر شد، مربوط به ماجراى هجرت پیغمبر اکرم (ص) و فداکارى على (ع‏) و خوابیدن ایشان در بستر آن حضرت نازل شده، ولى همچون سایر آیات قرآن، مفهوم و محتواى کلى و عمومى دارد و در واقع نقطه مقابل چیزى است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود.

خداوند متعال می‌فرماید: از میان مردم کسانى هستند که جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است؛ «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ».

آن گروه مردمى خودخواه و خودپسند و لجوج و معاند بودند که از راه نفاق در بین مردم آبرویى کسب مى‏کردند و در ظاهر خود را مؤمن و خیرخواه نشان مى‏دادند، اما کردارشان پرده از روى گفتارشان بر مى‏داشت چرا که جز فساد در زمین و نابود کردن حرث و نسل کار دیگرى نداشتند.

ولى این گروه تنها با خدا معامله مى‏کنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مى‏فروشند و جز رضا و خشنودى او چیزى خریدار نیستند و با فداکارى و ایثار آنهاست که امر دین و دنیا اصلاح و حق زنده و پایدار مى‏شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى‏شود.

جمله «وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»که در حقیقت نقطه مقابل چیزى است که در آیات قبل درباره منافقان مفسد فى‌الارض نازل شده بود؛ «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ».

این احتمال نیز در تفسیر جمله«وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» و تناسب آن با آغاز آیه وجود دارد که مى‏خواهد این حقیقت را روشن سازد که وجود این چنین افراد وفادار و ایثارگر در میان مردم، از رأفت و مهربانى خدا نسبت به بندگانش سرچشمه گرفته، زیرا اگر چنین انسان‌هاى از خود گذشته در جوامع انسانى وجود نداشته باشند ارکان دین و اجتماع فرو مى‏ریزد، ولى خداوند مهربان با این دوستان ایثارگر خود، جلوی خرابکارى دشمنان را مى‏گیرد.

به هر حال آیه 207 سوره بقره مبنی بر «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ». یکى از بزرگترین فضایل على(ع‏) است که در اکثر منابع اسلامى آمده و به قدرى چشمگیر است که معاویه به خاطر دشمنى خاصى که با على(ع‏) داشت طبق روایتى چنان از این فضیلت ناراحت بود که «سمرة بن جندب» را با 400 هزار درهم تطمیع کرد که بگوید این آیه در باره عبد الرحمن بن ملجم، قاتل على (ع‏) (طبق حدیث مجعولى) نازل شده و آن منافق جنایت پیشه نیز چنین کرد، ولى همانطور که انتظار مى‏رفت حتى یک نفر این حدیث مجعول را نپذیرفت.

يکشنبه 24/10/1391 - 19:59
اهل بیت

خبرگزاری فارس: حضرت امام رضا(ع) ضمن پاسخ به سؤالات «محمد بن سنان»، درباره چرایی و فلسفه واجب شدن نماز فرمودند: نماز، درخواست عفو از تقصیرات و برطرف ساختن آثار گناهانی است که شخص در گذشته مرتکب شده است.

خبرگزاری فارس: فلسفه واجب شدن نماز از منظر امام رضا(ع)

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، نماز به منزله ستون دین است، چنانچه رسول اکرم(ص) فرمودند: «اگر نماز پذیرفته شود، سایر اعمال نیز پذیرفته خواهد شد و اگر نماز مردود شود، دیگر اعمال نیز پذیرفته نخواهد شد»، پس می‌توان نتیجه گرفت اگر اسرار نماز به دست آمد، رازهای سایر اعمال نیز مورد دستیابی و مشاهده قرار می‌گیرد.

 علی محمد باقی، کارشناس مرکز تخصصی نماز [1] درباره اسرار نماز چنین می‌نویسد:

*هدف نماز

بررسی دقیق این بحث مجال گسترده‌ای می طلبد، ولی برای رسیدن به این مهم، توجه به 2 نکته قابل تأمل و کارگشا خواهد بود:

الف: زیر ساخت جهان تکوین که فرمان پذیری و هدایت است، در آن مجالی برای نافرمانی و گمراهی نیست؛ زیرا مهار هر موجود تکوینی تنها به دست خدای سبحان است و او بر راه راست است و هرچه مهار هستی­اش به دست کسی باشد که بر راه راست است، قطعاً هدایت شده است: «و ما مِن دابّةٍ الّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إنًّ رِبِّی عَلَی صِراطٍ مُستقیم»؛ هیچ جنبنده‏اى نیست مگر اینکه او مهار هستى‏اش را در دست دارد، به راستى پروردگار من بر راه راست است.[2]

ب: چون در جهان تکوین عرصه‌ای برای نافرمانی نیست؛ یعنی نظام تکوین بر مدار هدایت محض حرکت می‌کند؛ پس در جهان امکان، هر موجودی با کمال میل و رغبت، از پروردگار خویش فرمان برداری می­کند؛ چنانچه از این آیه استفاده می‌شود: «...فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أتَینَا طائِعین»؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى‌که به صورت دود بود؛ به آن و به زمین گفت: بیایید، خواه از روى اطاعت و رغبت و خواه از روی اکراه و بی رغبتی! آن‌ها گفتند: ما از روى طاعت و رغبت مى‏آییم».[3] 

*جایگاه نماز

با این مقدمه می‌گوییم: عبادت ـ به ویژه نماز ـ برای هماهنگی دو نظام، تشریع شده است، پس در نماز، احوال تمثّل نظام تکوین، از قبیل فرمان پذیری و هدایت تشریع یافته است و هدف از نماز، هدایت به نظام تکوین است: یعنی پیروی کامل و هدایت فراگیر.

*اهمیت نماز

با توجه به نکته‌های پیش گفته، اولاً، اصل و اساس دین ـ که سیر انسان به سمت مبدأ هستی را ترسیم می­کند ـ نماز است و مهم­ترین عامل در رسیدن سالک به خدا که هدف اصلی خلقت اوست، هست.

ثانیاً، بیشترین تأکید حکیم مطلق به امری است که بیشترین تأثیر را در رسیدن بندگان به خود دارد.

*اهمیت و جایگاه اسرار

وقتی دانستیم نماز به منزله ستون دین است و به فرموده امیرالمؤمنین(ع) «کلّ شیء مِن عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِک»؛[4] هر عملی پیرو وابسته به نماز است، نیز وقتی به نقش و جایگاه پذیرفته شدن نماز بر دیگر اعمال انسان آگاه شدیم، چنانچه رسول اکرم(ص) به آن اشاره کردند و فرمودند: «إن قُبِلَت قُبِلَ ما سِوَاهَا و إن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا»؛ اگر نماز پذیرفته شود، سایر اعمال نیز پذیرفته خواهد شد، و اگر نماز مردود شود، دیگر اعمال نیز پذیرفته نخواهد شد،[5] بنابراین، خواهیم دانست که اسرار نماز نیز ستون اسرار دین است؛ بنابراین اگر اسرار نماز به دست آمد و مشاهده شد، رازهای سایر اعمال نیز مورد دستیابی و مشاهده قرار خواهند گرفت و به همین جهت است که برای آن بیشتر از سایر عبادات اسرار گفته شده است، چون نماز رکن سایر عبادات است، لذا اسرار آن هم بیشتر است.

نتیجه اینکه سزاوار است سالک بکوشد تا به ستون رازهای دین دست یابد، پس برای پی بردن به ضرورت طرح مباحث مربوط به اسرار نماز باید در اهمیت این عمل و مقصود آن تأمل و تدبّر کرد، همان گونه که امام رضا علیه‌السلام ضمن پاسخ به سؤالات «محمد بن سنان»، درباره چرایی و فلسفه واجب شدن نماز نکاتی را به او فرمودند که چکیده آن را می­توان در موارد زیر خلاصه کرد:

-نماز، اقرار به بندگی خداوند عّزوجل است و نفی تطیر و شرک برای خداوند عزیز؛

-نماز، ایستادن انسان در برابر خداوند حکیم با حال مذلّت و مسکنت و فروتنی و خضوع و اعتراف به گناهان؛

-نماز، درخواست عفو از تقصیرات و برطرف ساختن آثار گناهانی است که شخص در گذشته مرتکب شده؛

-نماز، صورت نهادن بر زمین است در هر روز به خاطر بزرگداشت خداوند جلّ جلاله؛

-نماز، سبب می‌شود بنده پیوسته به یاد خدا باشد و او را فراموش نکند و طاغی و یاغی نباشد و باخشوع و تذلّل و رغبت خواستار افزونی بهره خود در دین و دنیا باشد؛

-انسان با نماز بر خود واجب می‌سازد که پیوسته و شبانه روز در مقام بندگی و به یاد خداوند متعال باشد؛

-نمازگزاردن شخص در پیشگاه پروردگار عزوجل و ایستادن در برابر خداوند سبحان، بازدارنده او از ارتکاب گناهان است و او را از فسادهای گوناگون مانع می‌شود.[6]

*پی‌نوشت‌ها:

[1].مرکز تخصصی نماز به عنوان یکی از نهادهای پاسخگو به سؤال‌های نماز، از طریق پست الکترونیکی porseshnamaz@yahoo.com، سایت اینترنتی http://namazportal.ir، شماره پیامک 30004145 و شماره تلفن 02517740920 به پرسش‌های علاقه‌مندان پاسخ می‌گوید.

[2]. سوره هود، آیه 56.

[3].سوره فصلت، آیه 11.

[4]. نهج البلاغه، نامه 27.

[5]. کافی، 3/268.

[6]. من لا یحضره الفقیه، 1/323.

شنبه 23/10/1391 - 19:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته