• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3558روز قبل
دانستنی های علمی

 

 

مثل، سخن کوتاه و مشهوری است که به قصه ای عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره می کند و جای توضیح بیشتر را می گیرد. کلمه مثل عربی است و کلمه فارسی آن متل است. وقتی مثل گفتن صورت بی ادبانه پیدا کند آن را متلک گویند. البته ضرب المثل یک ترکیب عربی است به معنای مثل زدن.

در همه زبان ها ی دنیا ضرب المثل فراوان است. بعضی از مثل ها در همه زبان ها به هم شباهت دارند. هر قدر تاریخ تمدن ملتی درازتر باشد بیشتر حادثه در آن پیدا شده و مثل های بیشتری در آن وجود دارد. در زبان فارسی نیز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد.

مثل ها چند نوع اند؟

مثل گاهی کوتاه است و در دو یا سه کلمه خلاصه می شود، مانند (فیل و فنجان) که می فهماند دو چیز از جهت کوچکی و بزرگی با هم تناسب ندارند. مثل گاهی طولانی است مانند (آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار را می کنند اما ارزش آن ها وقت گرو گذاشتن معلوم می شود) چون لولهنگ از سفال ساخته شده ارزشش از آفتابه که مسی است کمتر است.

مفل گاهی یک خط شعر است مانند:

شتر در خواب بیند پنبه دانه        گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه

مثل چه فایده ای دارد؟

دانشمندان تاریخ و جامعه شناس در بررسی روحیات و اخلاق گذشتگان از مثل های جاری هر محلی استفاده می کنند. دانستن مثل ها گفتن و نوشتن را آسان می کند، چون این جمله ها کوتاه و زیباست و بر دل می نشیند و گفتگوی دراز را کوتاه می کند و اگر در جای خود استفاده شود اثر حرف بیشتر می شود.

درست به کار بردن مثل هم خودش یک هنر است. اگر در جای نا مناسب گفته شود و یا با موضوعی که در میان است مطابق نباشد ممکن است صورت متلک به خود گیرد.

معرفی چند مثل و ریشه آن ها:

خیاط هم در کوزه افتاد

در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت.

هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگ ها را می شمرد.

کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ و خیاط می گفت امروز سه نفر تو کوزه افتادند.

روز ها گذشت و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت.

از همسایگان پرسید: خیاط کجاست؟

همسایه به او گفت: خیاط هم در کوزه افتاد.

و این حرف ضرب المثل شد و دقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره اش حرف می زده، می گویند: "خیاط در کوزه افتاد".

فوت کوزه گری

استاد کوزه گری بود که خیلی با تجربه بود و کوزه های لعابی که می ساخت خیلی مشتری داشت. شاگردی نزد وی کار می کرد که زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه های کاری خود را به او یاد داد. شاگرد وقتی تمام کارها را یادگرفت. شروع به ایراد گرفتن کرد و گفت مزد من کم است و کم کم زمزمه کرد که من می توانم بروم و برای خودم کارگاهی راه اندازی کنم و کلی فایده ببرم.

هرچه استاد کوزه گر از او خواهش کرد مدتی دیگر نزد او بماند تا شاگردی پیدا کند و کمی کارها را یاد بگیرد تا استاد دست تنها نباشد، پسرک قبول نکرد و او را دست تنها گذاشت و رفت.

شاگرد رفت و کارگاهی راه اندازی کرد و همانطور که یاد گرفته بود کاسه ها را ساخت و رنگ کرد و روی آن را لعاب داد و در کوره گذاشت، ولی متوجه شد که رنگ کاسه های او مات است و شفاف نیست.

دوباره از نو شروع کرد و خاک خوبتر انتخاب کرد و در درست کردن خمیر بیشتر دقت کرد و بهترین لعاب را استفاده کرد ولی باز هم مشکل قبلی وجود داشت.

شاگرد فهمید که تمام اسرار کار را یاد نگرفته. نزد استاد رفت و مشکل خود را گفت و از استاد خواهش کرد که او را راهنمایی کند.

استاد گفت: درست است که هر شاگردی باید روزی استاد شود ولی تو مرا بی موقع تنها گذاشتی. بیا یک سال اینجا بمان تا شاگرد تازه هم قدری کار یاد بگیرد و آ« وقت من هم تورا راهنمایی خواهم کرد و بعد به کارگاه خودت برو.

شاگرد قبول کرد و یک سال آنجا ماند ولی هرچه دقا کرد متوجه اشتباه خودش نمی شد. یک روز استاد او را صدا زد و گفت بیا تا بگویم چرا کاسه های لعابی تو مات است.

استاد کنار کوزه ایستاد و کاسه ها را گرفت تا در کوره بگذارد و به شاگردش گفت چشم هایت را باز کن تا فوت و فن کار را یاد بگیری.

استاد هنگام گذاشتن کاسه ها در کوره به آن ها چند فوت می کرد. بعد از شاگرد پرسید: فهمیدی؟ شاگرد گفت: نه. استاد دوباره یک کاسه دیگر برداشت و چند فوت محکم به آن کرد و گرد و خاکی که از آن برخاسته بود به شاگردش نشان داد و گفت: این فوت و فن کار است، این کاسه که چند روزی در کارگاه مانده پر از گرد و خاک شده، در کوره این گرد و خاک با رنگ لعاب مخلوط می شود و رنگ لعاب را کدر می کند. وقتی آن را فوت می کنیم گرد و غبار پاک می شود و لعاب شفاف می شود. حالا به دنبال کار خودت برو که همه ی کارهایت درست بوده و همین فوت را کم داشته.

این مثل به کسی اشاره دارد که بسیار چیزها می داند ولی از یک چیز مهم آگاهی ندارد.

آب زیر کاه

آب زیر کاه به کسانی اطلاق می شود که زندگی و حشر و نشر اجتماعی خود را بر پایه مکر و عذر و حیله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولی سیرتی نا محمود در مقام انجام مقاصد شوم خود بر آیند. این گونه افراد را مکار و دغلبار نیز می گویند و ضرر و خطر آنها از دشمن بیشتر است زیرا دشمن با چهره و حربه دشمنی به میدان می آید در حالی که این طبقه در لباس دوستی و خیر خواهی خیانت می کنند.
آب زیرکاه از ابتکارات قبایل و جوامعی بود که به علت ضعف و ناتوانی جز از طریق مکر و حیله یارای مبارزه و مقابله با دشمن را نداشتند. به همین جهت برای آنکه بتوانند حریف قوی پنجه را مغلوب و منکوب نمایند، در مسیر او با تلاقی پر از آب حفر می کردند و روی آب را با کاه و کلش طوری می پوشانیدند که هیچ عابری تصور نمی کرد آب زیر کاهی ممکن است در آن مسیر و معبر وجود داشته باشد. باید دانست که ایجاد این گونه با تلاقهای آب زیرکاه صرفأ در حول و حوش قرا و قصبات مناطق زراعی امکان پذیر بود تا برای عابران وجود کاه و کلش موجب توهم و سوءظن نشود و دشمن با خیال راحت و بدون دغدغه خاطر و سرمست از باده غرور و قدرت در آن گذرگاه مستور از کاه و کلش گام بر می داشت و در درون آب زیرکاه غرقه می شد.

آب زیرکاه در قرون و اعصار قدیمه جزء حیله های جنگی بود و سپاهیان متخاصم را از این رهگذر غافلگیر  می کردند.

شستش خبردار شد

عبارت بالا کنایه از این است که : به او الهام شد، پیش بینی کرد، از موضوع اطلاع یافت.

این مثل غالبا هنگامی به کار می­رود که دو یا چند نفر بدون اطلاع و در نظر گرفتن منافع شخصی مورد نظر تصمیم بگیرند کاری را انجام دهند ولی شخصی مورد نظر از نقشه­ی آن­ها آگاه شود و در مقام جلوگیری از اقدام حریفان به منظور تامین منافع و مصالح خویش برآید در چنین موقع که اسرار فاش و اعمال پنهانی آشکار گردید اصطلاحا می­گویند : «فلانی شستش خبردار شد» یعنی فهمید که چه می­خواهیم بکنیم یا چه می­خواهند بکنند.

واژه­ی «شست»، معانی و مفاهیم مختلفی دارد از جمله :

قلابی از آهن که ماهیگیران با آن ماهی می­گیرند. این قلاب آهنی را که به معنی دام آمده مجازا شست می­گویند.
به کاربردن واژه­ی شست در مورد قلاب ماهیگیری شاید ناشی از این باشد که چون شست یعنی انگشت ابهام ماهیگیر در داخل یک سر قلاب ماهیگیری قرار دارد به همان مناسبت که زه گیر کمان را شست می­گویند این قلاب ماهیگیری را نیز شست گفته­اند.

به طوری که می­دانیم هنگامی که قلاب ماهیگیری در داخل دریا یا رودخانه در حلقوم ماهی فرو رفت ماهی به تکاپو می­افتد شاید خلاصی پیدا کند. در این موقع ماهیگیر قبل از هر چیزی شستش خبر دار می­شود یعنی انگشت ابهامش بر اثر جست و خیز ماهی در دریا یا رودخانه تکان می­خورد و صیاد می­فهمد که ماهی در دام افتاده است، پس بلافاصله قلاب را بالا می­کشد و ماهی صید شده را از قلاب جدا کرده و در سبد می­اندازد.

ماست ها را کیسه کرد

اصطلاح بالا کنایه از: جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن 

فی المثل گفته می شود: فلانی چون سنبه را پرزور دید ماستها را کیسه کرد. یا به عبارت دیگر به محض اینکه صدای مدیر یا ناظم بلند شد بچه ها ماستها را کیسه کردند و قس علی هذا...

ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحیۀ اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد. 
پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است. 
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است حکام وقت با اختیارات تامه و کلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می کردند. 

گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی داشتند و به اصطلاح ناخونک می زدند. مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی نظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز و ناخونک زن را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچه ها و خیابان های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از گدایان و بیکاره ها دفع شر و رفع مزاحمت شد.

روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادۀ غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق نان آنهاست نمی توانند استفاده کنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت. 
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته و متنکر به یکی از دکانهای لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست. 

ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: چه جور ماست می خواهی؟ مختارالسلطنه گفت: مگر چند جور ماست داریم؟ ماست فروش جواب داد: معلوم می شود تازه به تهران آمدی و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه! 
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟! 

مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت ترا آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی! 

چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.

آری، عبارت مثلی ماستها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.

آش شله قلم کار

هر کاری که بدون رعایت نظم و نسق انجام گیرد و آغاز و پایان آن معلوم نباشد، به آش شله قلمکار تشبیه و تمثیل می شود. اصولا هر عمل و اقدامی که در ترکیب آن توجه نشود، قهرا به صورت معجونی در می آید که کمتر از آش شله قلمکار نخواهد بود. 

اکنون ببینیم آش شله قلمکار چیست و از چه زمانی معمول و متداول گردیده است. 

ناصر الدین شاه قاجار بنابر نذری که داشت سالی یک روز، آن هم در فصل بهار، به شهرستانک از ییلاقات شمال غرب تهران و بعدها به علت دوری راه به قریه سرخه حصار، واقع در شرق تهران می رفت. به فرمان او دوازده دیگ آشی بر بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده رأس گوسفند و غالب نباتات مأکول و انواع خوردنیها ترکیب می شد. کلیه اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در این آشپزان افتخار حضور داشتتند و مجتمعا به کار طبخ و آشپزی می پرداختند. عده ای از معاریف و موجهین کشور به کار پاک کردن نخود و سبزی و لوبیا و ماش و عدس و برنج مشغول بودند. جمعی فلفل و زرد چوبه و نمک تهیه می کردند. نسوان و خواتین محترمه که در مواقع عادی و در خانه مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمی زدند، در این محل دامن چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر بالا می رفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیرند. خلاصه هر کس به فرا خورشان و مقام خویش کاری انجام می داد تا آش مورد بحث حاضر و مهیا شود. چون این آش ترکیب نامناسبی از غالب مأکولات و خوردنیها بود، لذا هر کاری که ترکیب ناموزون داشته باشد و یا به قول علامه دهخدا چو زنبیل در یوزه هفتاد رنگ باشد؛ آن را به آش شله قلمکار تشبیه می کنند.

م16

شنبه 24/4/1391 - 3:46
كودك

 

 

کارشناسان، پزشکان و صاحبنظران متعددی بارها و بارها در خصوص فواید شیر مادر داد سخن داده اند و مادران را از دادن شیر خشک به کودکانشان برحذر داشته اند.  در این مقال می خواهیم دلایل این مهم را برشمریم.

فواید شیر مادر برای نوزاد:

1- شیر مادر بر ضریب هوشی نوزاد اثر دارد.

2- شیر مادر باعث تقویت عملکرد ریه های نوزاد می شود و از مشکلات تنفسی و تنگی نفس جلوگیری می کند.

3- شیر مادر دارای اسیدهای چرب، قند لاکتوز، آب و اسید آمینه است.

4- شیر مادر ضد بیماری است، چرا که آنتی بادی های بدن مادر از طریق شیر به نوزاد منتقل می شود.

5- شیر مادر از نوزاد در برابر پنومونی (ذات الریه)، مسمومیت غذایی، برونشیت، عفونت های میکروبی، آنفلوآنزا، عفونت گوش، آلرژی، جوش، اسهال و سرخجه محافظت می کند.

6- شیر مادر دارای حداقل 100 جزء است که در شیرخشک یافت نمی شود.

7- مکیدن سینه مادر به رشد فک نوزاد کمک می کند و کودکی که دارای فک محکمی باشد، دندان های سالمی خواهد داشت.

8- شیر مادر دارای فواید روانشناسی نیز هست و به این ترتیب کودک به مادر وابسته می شود چرا که در زمان تولد، نوزاد تا فاصله 30 تا 38 سانتی متری خود را می بیند و این فاصله ای است که بین صورت مادر و نوزاد وجود دارد.

9-  کودکانی که از شیر مادر خورده اند، تا سن 15 سالگی کمتر دچار دیابت نوع یک، بیماری MS، بیماری قلبی و سرطان می شوند.

10- کودکانی که از شیر مادر تغذیه می کنند مشکلات روانشناختی، رفتاری و یادگیری کمتری دارند.

11- شیر مادر به دلیل برخورداری از ترکیبی متشکل از پروتئین، چربی، کربوهیدرات و مایعاتی برای رشد مغز و بدن لازم بهترین غذای نوزاد به شمار می رود.

12- شیرمادر خطر سندرم مرگ ناگهانی نوزاد را کم می کند.

13- شیرمادر از بسیاری از بیماری ها و مشکلات دوران بزرگسالی نیز جلوگیری می کند. این مشکلات و بیماری ها عبارتند از: چاقی و اضافه وزن، افزایش فشار خون، افزایش کلسترول خون، اگزما، دیابت، آسم و لوسمی (سرطان خون).

14- تغذیه نوزاد با شیر مادر در سال اول زندگی، میزان بیماری ها و مرگ و میر ها را کاهش می دهد.

* نوزاد وقتی خسته شد، می تواند پس از مدتی صبر و دوباره شروع به مکیدن کند، اما در تغذیه با شیشه شیر این امر ممکن نیست.

 

خواص موجود در شیرمادر

* در اولین روز تولد، کلستروم ( colostrum) که مایعی زرد رنگ و غنی از آنتی بادی است از سینه مادر خارج می شود. این مایع، سیستم ایمنی بدن نوزاد را تقویت و از او در مقابل بیماری ها محافظت می کند.

* هنگامی که نوزاد شیر مادر را می مکد، در ابتدا، شیر آبکی و شیرین است و  بعد از  مدتی مکیدن، شیر چرب تر و سفت می شود و احتیاجات نوزاد را برای رشد تامین می کند.

* شیر مادر بر اساس تغییرات آب و هوا تغییر می کند، مثلا حتی در هوای گرم هم، نوزاد احتیاجی به آب ندارد، چون ترکیب شیر مادر تغییر و این نیاز را مرتفع می کند.

* شیر مادر دارای مواد مغذی، آنتی بادی، هورمون، آنتی اکسیدان و دیگر موادی است که نوزاد به آن احتیاج دارد.

* شیر مادر از مواد مغذی موجود در خون و ذخیره غذایی بدن مادر تامین می شود.

* یک مادر سالم روزانه 644 تا  756 گرم شیر تولید می کند. برای تولید این مقدار شیر، 500 کالری انرژی لازم است.

* شیر مادر دارای 330 میلی گرم کلسیم در هر لیتر است.

 

از کجا بفهمیم که مقدار شیر مادر برای تغذیه نوزاد کافی است؟

 

- نوزاد غالبا هر 8 تا 12 ساعت یک بار، شیر می خواهد.

- نوزاد 10 تا 15 دقیقه از هر سینه مادر شیر می خورد.

- نوزاد باید حداقل 6 عدد پوشک را در روز خیس کند.

- در ماه اول، نوزاد حداقل 3 بار در روز مدفوع می کند. مدفوع نوزاد زرد و نرم است.

- نوزادان در ابتدا، وزن کم می کنند. اما در عرض 2 هفته تغذیه با شیر مادر، به وزن اولیه خود می رسند.

- نوزاد از ابتدای تولد تا 4 ماهگی، باید 113 تا 117 گرم در هفته، وزن اضافه کند.

15- شیر مادر دارای اسید چربی است که به رشد مغز نوزاد کمک می کند.

16- نوزادانی که از  شیر مادر تغذیه می کنند کمتر از اضافه وزن رنج می برند و وزن و قد مناسب تری نسبت به سن خود دارند.

17- نوزادان نارسی که شیر مادر می خورند، بهتر رشد می کنند و ضریب هوشی بالاتری نسبت به نوزدان نارسی که شیر خشک می خورند، دارند.

18- شیر مادر همیشه آماده است و احتیاج به گرم کردن و میکروب زدایی ندارد.

و...

فواید شیرمادر برای مادر

 

1- شیردهی احتمال بارداری مجدد را کاهش می دهد.

2- مادرانی که به نوزاد خود شیر داده اند، از بیماری پوکی استخوان، سرطان های خاص بانوان و دیابت نوع 2 و سلیاک (عدم تحمل گلوتن گندم) در امان هستند.

3- شیردهی موجب کاهش وزن مادر می شود. مادر مقدار زیادی کالری را برای ساخت شیر از دست می دهد، در نتیجه افزایش وزن دوران بارداری اش کاهش می یابد.

4- از نظر اقتصادی ارزان ترین و مناسب ترین شیر برای نوزاد، شیر مادر است.

5- مادری که شیر خود را به کودک می دهد، از نظر روحی و جسمی رشد می کند، کمتر از  احساس خستگی و اضطراب و دلواپسی رنج می برد و حسی قوی برای برقراری ارتباط با نوزاد خود دارد.

 

تفاوت شیرمادر با شیر خشک

* نوزاد، پروتئین و چربی شیر مادر را بهتر از شیر خشک هضم می کند.

* ترکیبات شیر خشک تا اندازه ای شبیه ترکیبات شیر مادر است، اما مقدار مواد مغذی آن برای همه نوزادان یکسان است. در حالی که شیر هر مادری متناسب با نوزاد خودش است.

* در نوزادانی که با شیشه شیر تغذیه می شوند، اسهال 3 تا 4 برابر بیشتر رخ می دهد.

* تحقیقاتی که به تازگی انجام شده ، نشان می دهد کودکانی که از شیر مادر استفاده می کنند، در دوران کودکی دچار اضافه وزن نمی شوند. در حالی که نوزادانی که از شیر خشک تغذیه می کنند 20 تا 30 درصد بیشتر احتمال اضافه وزن وجود خواهد داشت.

* نوزادانی که در 3 ماه اول زندگی از شیر مادر استفاده می کنند، 34 درصد کمتر از نوزادانی که از شیر خشک تغذیه شده اند احتمال ابتلا به دیابت وابسته به انسولین را خواهند داشت.

 

* نوزادانی که از شیرمادر خوار تغذیه شده اند، در بزرگسالی کمتر دچار پرفشاری خون و بیماری های قلبی می شوند.

م9

شنبه 24/4/1391 - 3:28
اهل بیت

 

 

خدیجه اولین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و و مادر فاطمه زهرا (س) از زنان مشهور تاجر عرب و حجاز به شمار می رفت و اولین زنی که اسلام آورد. پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائدة بن اصم بن....) که سلسله آنها از "لوی" با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک بود.

 


پدر خدیجه با رسول خدا، عموزاده و نسب هر دو به "قصی بن کلاب" می رسید. او از خانواده های اصیل و اشراف مکه بود. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است. حضرت خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، 2 بار شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند او از شوهر دوم خود ("ابوهالة بن ....تمیمی" ) فرزندی داشت که نامش "هند" بود که از همین جهت به او لقب "ام هند" دادند. عده ای از علمای بزرگ معتقدند که خدیجه قبلا ازدواجی نکرده بود و فرزندان منتسب به او، مربوط به خواهرش بوده اند.
بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
در آن زمان مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند و خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه تجارت می کرد .چندین شتر در دست کارگزاران او بود و در کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، دادوستد داشت.
وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا را شنید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمبر داشت "محمدامین " را در کاروان تجارتی خود و در امور مربوط به دادوستدهایش دخیل کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام که دوران جوانی را می گذراند در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. درشهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی در این سفر سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری حاصل نشده بود. بعد از مراجعت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش از عظمت و معنویتحضرت محمد را برای خدیجه تعریف و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" کرد.
ازدواج خدیجه با رسول خدا
با وجودی که مردان ثروتمند قریش همچون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" خواستگاران وی بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی حضرت محمد شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به وی، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه انجام و خطبه عقد توسط "ابوطالب" که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، خوانده شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی مورخان 20 شتر و بنا به نقل بعضیدیگر 12 اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. پس از این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع کردند و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع 25 سال داشت و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین 28 تا 40 سالگی بوده است. او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت محمد (ص) هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و 4 دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا (سلام اله علیها) بود. که فاطمه زهرا (س)، بعد از بعثت به دنیا آمد.
شمه ای از فضایل حضرت خدیجه
اولین زنی که در نزد پیامبر از احترام و محبوبیت خاصی برخوردار بود.
1- حدیث مشهوری میان اهل شیعه و اهل سنت است که پیغمبر فرمود: از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان فقط چهار زن که عبارتند از: آسیه دختر مزاحم (زن فرعون)، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
2- و نیز فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص)، آسیه دختر مزاحم.3- در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام، از رسول خدا روایت است که فرمود: درشب معراج چون بازگشتم، از جبرئیل پرسیدم آیا حاجتی داری؟ جبرئیل گفت: خدیجه را از طرف خداوند و از جانب من سلام برسان.
4- او یک همسر فداکار و ایثارگر و بهترین یاور برای رسول خدا و در تمام مشکلات و سختی های پی در پی و تبعیدها و محاصره هایی که برای پیامبر رخ می نمود، قوی ترین پشتییان و همراه وی بود. اموال خود را در راه اهداف الهی همسرش و گسترش و تقویت اسلام، صرف کرد و با ثروت بسیارش در راه تثبیت و پیشرفت اسلام، گام هایی موثر برداشت.
5- او زنی با کمال و با شخصیت و با فضیلت و از همین رو از زنان دیگر ممتاز بود و پیامبر خدا او را بسیار دوست می داشت.
برخی وقایع دوران زندگی حضرت خدیجه با رسول گرامی اسلام
1- تجدید بنای خانه کعبه و حکمیت رسول خدا که در 35 سالگی حضرت محمد اتفاق افتاد .
2- مبارزه با بت پرستی و اختلاف بین بت پرستان، توسط مردان و سران جامعه آن روز
3- بعثت رسول اکرم و پیغمبری آن حضرت
4- جنگ های پیغمبر
وفات؛ مدفن
حضرت خدیجه مدت 25 سال در خانه پیامبر اسلام زندگی کرد و در سال دهم بعثت، در دهم ماه رمضان و پس از مدت کوتاهی بعد از وفات "ابوطالب" عمو و سرپرست پیغمبر از دنیا رفت و از این رو پیامبر آن سال را "عام الحزان" سال اندوها نامیدند. مرقد این بانوی عالیقدر در «حجون مکه» در قبرستان ابوطالب کنار قبر عبدالمطلب، ابوطالب و عبدمناف قرار دارد.
پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه کرد و از  عایشه نقل است که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و این توجه تا جایی بود که عایشه بر خدیجه رشک می برد و می گفت که پیامبر زیاد از او یاد می کرده است. در روایت مشهور دیگری آمده که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گاهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است. رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محرومم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد. در تاریخ آمده در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور کند.

 

م9

شنبه 24/4/1391 - 3:19
داستان و حکایت

 

دو تا گرگ بودند كه از كوچكی با هم دوست بودند و هر شكاری كه به چنگ می آوردند با هم می خوردند و تو یك غار با هم زندگی می كردند. یك سال زمستان بدی شد و بقدری برف رو زمین نشست كه این دو گرگ گرسنه ماندند و هر چه ته مانده لاشه های شكارهای پیش مانده بود خوردند كه برف بند بیاید و پی شكار بروند اما برف بند نیامد و آنها ناچار به دشت زدند اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند، برف هم دست بردار نبود و كم كم داشت شب می شد و آنها از زور سرما و گرسنگی نه راه پیش داشتند نه راه پس.

یكی از آنها كه دیگر نمی توانست راه برود به دوستش گفت: "چاره نداریم مگه اینكه بزنیم به ده."
ـ "بزنیم به ده كه بریزن سرمون نفله مون كنن؟"
ـ "بریم به اون آغل بزرگه كه دومنه كوهه یه گوسفندی ورداریم در ریم."
ـ "معلوم میشه مخت عیب كرده. كی آغلو تو این شب برفی تنها میذاره. رفتن همون و زیر چوب و چماق له شدن همون. چنون دخلمونو میارن كه جدمون پیش چشممون بیاد."
ـ "تو اصلاً ترسویی. شكم گشنه كه نباید از این چیزا بترسه."
ـ "یادت رفته بابات چه جوری مرد؟ مثه دزد ناشی زد به كاهدون و تكه گنده هش شد گوشش"
ـ "بازم اسم بابام رو آوردی؟ تو اصلاً به مرده چكار داری؟ مگه من اسم بابای تو رو میارم كه از بس كه خر بود یه آدمیزاد مفنگی دست آموزش كرده بود برده بودش تو ده كه مرغ و خروساشو بپاد و اینقده گشنگی بهش داد تا آخرش مرد و كاه كردن تو پوستش و آبرو هر چی گرگ بود برد؟"
ـ "بابای من خر نبود از همه دوناتر بود. اگر آدمیزاد امروز روزم به من اعتماد می كرد، می رفتم باش زندگی می كردم. بده یه همچه حامی قلتشنی مثه آدمیزاد را داشته باشیم؟ حالا تو میخوای بزنی به ده، برو تا سر تو بِبُرن، بِبَرن تو ده كله گرگی بگیرن."
ـ "من دیگه دارم از حال میرم. دیگه نمی تونم پا از پا وردارم."
ـ "اه" مث اینكه راس راسكی داری نفله میشی. پس با همین زور و قدرتت میخواسی بزنی به ده؟"
ـ "آره، ‌نمی خواسم به نامردی بمیرم. می خواسم تا زنده ام مرد و مردونه زندگی كنم و طعمه خودمو از چنگ آدمیزاد بیرون بیارم."

گرگ ناتوان این را گفت و حالش بهم خورد و به زمین افتاد و دیگر نتوانست از جایش تكان بخورد. دوستش از افتادن او خوشحال شد و دور ورش چرخید و پوزه اش را لای موهای پهلوش فرو برد و چند جای تنش را گاز گرفت. رفیق زمین گیر از كار دوستش سخت تعجب كرد و جویده جویده از او پرسید:

ـ "داری چكار می كنی؟ منو چرا گاز می گیری؟"
ـ "واقعاً كه عجب بی چشم و روی هستی. پس دوستی برای كی خوبه؟ تو اگه نخوای یه فداكاری كوچكی در راه دوست عزیز خودت بكنی پس برای چی خوبی؟"
ـ "چه فداكاری ای؟"
ـ "تو كه داری میمیری. پس اقلاً بذار من بخورمت كه زنده بمونم."
ـ منو بخوری؟"
ـ "آره مگه تو چته؟"
ـ "آخه ما سالهای سال با هم دوست جون جونی بودیم."
ـ "برای همینه كه میگم باید فداكاری كنی."
ـ "آخه من و تو هر دومون گرگیم. مگه گرگ، گرگو می خوره؟"
ـ "چرا نخوره؟ اگرم تا حالا نمی خورده، من شروع می كنم تا بعدها بچه هامونم یاد بگیرن."
ـ "آخه گوشت من بو نا میده"
ـ "خدا باباتو بیامرزه؛ من دارم از نا می رم تو میگی گوشتم بو نا میده؟
ـ "حالا راس راسی میخوای منو بخوری؟"
ـ "معلومه چرا نخورم؟"
ـ "پس یه خواهشی ازت دارم."
ـ "چه خواهشی؟"
ـ "بذار بمیرم وقتی مردم هر كاری میخوای بكن."
ـ "واقعاً كه هر چی خوبی در حقت بكنن انگار نكردن. من دارم فداكاری می كنم و می خام زنده زنده بخورمت تا دوستیمو بهت نشون بدم. مگه نمی دونی اگه نخورممت لاشت میمونه رو زمین اونوخت لاشخورا می خورنت؟ گذشته از این وقتی كه مردی دیگه بو میگیری و ناخوشم می كنه."

گرگ نابكار این را گفت و زنده زنده شكم دوست خود را درید و دل و جگر او را داغ داغ بلعید ...

نتیجه گیری اخلاقی :
1. گرگها همدیگر را می درند و در هیچ زمانی به یكدیگر ترحم نمی كنند
2. به کمتر دوستی می توان اعتماد کرد، چون شناسایی رفیق و نارفیق كمی سخت است
3. گرگها که سود و زیان ندارند این هستند، پس چه برسد به بعضی از انسانها ...
4. جوانمردی پیر و جوان ندارد، حتی زن و مرد هم ندارد. بیاییم همیشه جوانمرد باشیم
 
 

 

شنبه 24/4/1391 - 3:8
لطیفه و پیامک

 

 

سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد
                                      

                                اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یاد 

 

سه شنبه 20/4/1391 - 8:7
لطیفه و پیامک

 

 افسوس که عشق جاودانه نیست.عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد. عشق یک

خاطره سبز است که از آمدن پاییز میترسد .

 

ایکاش پائیزی ن..........

سه شنبه 20/4/1391 - 7:56
لطیفه و پیامک

 

 آن زمان كه لب وزبانت لغتی نمی‌یابند تا حرف دل را باز گویند، تا لحظه‌ها را

توصیف كنند؛ چشم زیباترین، پاكترین، صادقانه‌ترین و بهترین نگاهش را به تو

هدیه میدهد

سه شنبه 20/4/1391 - 7:51
سخنان ماندگار

 

الامام الصادق (ع) نحن و شیعتنا حزب الله،و حزب الله هم الغالبون

امام صادق (ع) :ما و شیعیانمان حزب خداییم و حزب خدا پیروز است.

 

صلوات

سه شنبه 20/4/1391 - 7:16
سخنان ماندگار

 

رسول الله (صلی الله علیه و آله و صلم): أحزم الناس أکظمهم للغیظ

پیامبر خدا(ص) دور اندیش ترین مردم کسی است که بیش از هر کس بر خشم خود چیره آید.

صلوات

سه شنبه 20/4/1391 - 7:15
سخنان ماندگار

 

الامام علی (ع) : المحازم من یؤخر العقوبهَ فی سلطان الغضب،ویعجّل مکافاهَ الاحسان اغتناما لفرصهَ الامکان

امام علی (ع): دور اندیش کسی است که در هنگام بر افروخته شدن آتش خشم کیفر دادن را به تاخیر اندازد و به محض دست دادن فرصت ممکن برای جبران کردن احسان بشتابد

صلوات

سه شنبه 20/4/1391 - 7:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته