• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3565روز قبل
اهل بیت

 

 

 سخن از خدیجه ، سخن از یك دنیا عظمت و پایدارى و استقامت درراه هدف است . به حق قلمفرسایى در باره كسى كه خداوند بر اوسلام و درود فرستاد ، بسى مشكل است . اما به مصداق «مالا یدرك‏كله لا یترك كله ،» به بررسى گوشه‏هایى از شخصیت و زندگى این‏بزرگ بانو مى‏پردازیم : ولادت و خانواده خدیجه (س) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد . خانواده‏اى كه‏خدیجه را پرورش داد ، از نظر شرافت‏خانوادگى و نسبت‏هاى‏خویشاوندى ، در شمار بزرگترین قبیله‏هاى عرب جاى داشت . این‏خاندان در همه حجاز نفوذ داشت . آثار بزرگى و نجابت و شرافت ازكردار و گفتار خدیجه پدیدار بود . خدیجه از قبیله هاشم بود و پدر و اقوامش از ثروتمندان قریش‏بودند . پدرش خویلدبن اسد قریشى نام داشت . مادرش فاطمه دخترزائد بن اصم بود . اخلاق خدیجه (س) خدیجه در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران كم نظیربود . او به فضیلت اخلاقى و پذیرایى‏هاى شایان بسیار معروف بود وبدین جهت زنان مكه به وى حسد مى‏ورزیدند . دخترت خویلد در سجایا و كمالات اخلاقى زبانزد و نمونه بود و به‏حق ایشان كفو خوبى براى پیامبر (ص) بود . بى‏تردید مى‏توان گفت‏كه این سجایا و فضایل اخلاقى سبب شد تا خدیجه براى همسرى پیامبراكرم (ص) شایسته شمرده شود . طبق روایات ، او براى پیامبراكرم (ص) یاورى صادق بود . آیا خدیجه (س) قبل از پیامبر (ص) ازدواج كرده بود ؟ معروف است اولین كسى كه به خواستگارى خدیجه آمد یكى ازبزرگان عرب به نام «عتیق بن عائذ مخزومى‏» بود . او پس ازازدواج با خدیجه ، در جوانى در گذشت و اموال بسیارى براى خدیجه‏ارث گذاشت . پس از او «ابى‏هاله بن المنذر الاسدى‏» كه یكى ازبزرگان قبیله خود او بود ، با وى ازدواج كرد . ثمره این پیوندفرزندى به نام «هند» بود كه در كودكى در گذشت . ابى‏هاله‏نیز پس از چندى ، وفات یافت و ثروت بسیار از خویش بر جاى نهاد. هرچند این مطلب كه پیامبر اكرم (ص) سومین همسر خدیجه بود وجز عایشه با دوشیزه‏اى ازدواج نكرد ، نزد عامه و خاصه معروف است; ولى مورد تایید همگان نیست . جمعى از مورخان و بزرگان ، نظرمخالف دارند ; براى مثال «ابوالقاسم كوفى‏» ، «احمد بلاذرى‏» ، «علم الهدى‏» ، (سیدمرتضى) در كتاب «شافى‏» و «شیخ طوسى‏» در «تلخیص شافى‏» آشكارا مى‏گویند كه خدیجه ،هنگام ازدواج با پیامبر ، «عذرا» بود . این معنا را علامه‏مجلسى نیز تایید كرده است . او مى‏نویسد : «صاحب كتاب انوارو البدء» گفته است كه زینب و رقیه دختران هاله ، خواهر خدیجه‏بودند . برخى از معاصران نیز چنین ادعا كرده‏اند و براى اثبات ادعاى‏خود كتابهایى نوشته‏اند . آشنایى با حضرت محمد (ص) فضایل اخلاقى خدیجه ، بسیارى از بزرگان و صاحب منصبان عرب رابه فكر ازدواج با وى مى‏انداخت . ولى خاطرات همسر پیشین به وى‏اجازه نمى‏داد شوهرى دیگر انتخاب كند . تا اینكه با مقامات‏معنوى حضرت محمد (ص) آشنا شد و آن دو غلامى كه براى تجارت‏همراه پیامبر (ص) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتى كه از وى‏دیده بودند ، براى خدیجه نقل كردند . خدیجه فریفته اخلاق و كمال‏و مقامات معنوى پیامبر (ص) شد . البته او از یكى ازدانشمندان یهود و نیز ورقه بن نوفل ، كه از علماى بزرگ عرب وخویشان نزدیك خدیجه به شمار مى‏رفت ، در باره ظهور پیغمبرآخرالزمان و خاتم الانبیا (ص) مطالبى شنیده بود . همه این‏عوامل موجب شد تا خدیجه حضرت محمد (ص) را به همسرى خودانتخاب كند . ازدواج خدیجه زفاف خدیجه با حضرت محمد (ص) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشت‏از سفر تجارت شام تحقق یافت . در آن زمان ، حضرت‏محمد (ص) 25سال داشت و خدیجه چهل ساله بود . ابن عباس سن ایشان را 28 سال‏نقل مى‏كند . هرچند بعضى از مورخان اهل‏سنت‏سعى مى‏كنند این سخن‏را رد كنند ; چون راوى آن محمد بن صائب كلبى از شیعیان است وآنها او را ضعیف مى‏دانند . خدیجه به سبب علاقه به حضرت محمد (ص) و مقام معنوى او بارسول خدا ازدواج كرد و تمام دارایى و مقام و جایگاه فامیلى خودرا فداى پیشرفت مقاصد همسرش ساخت . در عقد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه ، عبدالله بن غنم به‏آنها چنین تبریك گفت : هنیئا مریئا یا خدیجه قد جرت لك الطیرفیما كان منك باسعد تزوجت‏خیر البریه كلها و من ذا الذى فى الناس مثل محمد ؟ و بشر به البران عیسى بن مریم و موسى ابن عمران فیاقرب موعد اقرت به الكتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد گوارا باد بر تو اى خدیجه كه طالع تو سعادتمند بوده و بابهترین خلایق ازدواج كردى . چه كسى در میان مردم همانند محمد (ص) است . محمد (ص) كسى است كه حضرت عیسى و موسى به آمدنش‏بشارت داده‏اند و كتب آسمانى به پیامبرى او اقرار داشتند . رسولى كه سر از بطحاء (مكه) در مى‏آورد و او هدایت كننده وهدایت‏شونده است . احترام پیغمبر خدا (ص) به خدیجه احترام حضرت محمد (ص) به خدیجه ، به خاطر عقیده و ایمان اوبه توحید بود . خصال خدیجه (س) خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام به شمار مى‏رود . او اولین زنى‏بود كه به اسلام گروید ; چنان كه على‏بن ابى‏طالب (ع) اولین‏مردى بود كه اسلام آورد . اولین زنى كه نماز خواند ، خدیجه بود. او انسانى روشن بین و دور اندیش بود . با گذشت ، علاقه‏مند به‏معنویات ، وزین و با وقار ، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به‏اخبار آسمانى بود . همین شرافت‏براى او بس كه همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به كمك مال و ثروت او تحقق یافت . خدیجه از كتب آسمانى آگاهى داشت و علاوه بر كثرت اموال و املاك، او را «ملكه بطحاء» مى‏گفتند . از نظر عقل و زیركى نیزبرترى فوق العاده‏اى داشت و مهمتر اینكه حتى قبل از اسلام وى را«طاهره‏» و «مباركه‏» و «سیده زنان‏» مى‏خواندند . جالب این است او از كسانى بود كه انتظار ظهور پیامبر اكرم (ص) مى‏كشید و همیشه از ورقه‏بن نوفل و دیگر علما جویاى نشانه‏هاى‏نبوت مى‏شد . اشعار فصیح و پر معناى وى در شان پیامبر اكرم (ص) از علم و ادب و كمال و محبت او به آن بزرگوار حكایت مى‏كند . نمونه‏اى از اشعار خدیجه در باره پیامبراكرم (ص) چنین است : فلواننى امسیت فى كل نعمه و دامت لى الدنیا و تملك الاكاسره فما سویت عندى جناح بعوضه اذا لم یكن عینى لعینك ناظره اگر تمام نعمتهاى دنیا از آن من باشد و ملك و مملكت كسراها وپادشاهان را داشته باشم ، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانى كه چشم‏به چشم تو نیافتند . دیگر خصوصیت‏خدیجه این است كه او داراى شم اقتصادى و روح‏بازرگانى بود و آوازه شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود . البته سجایاى اخلاقى حضرت خدیجه چنان زیاد است كه قلم از بیان‏آن ناتوان است . پیامبر اكرم (ص) مى‏فرماید : «افضل نساء اهل الجنه خدیجه بنت‏خویلد و فاطمه بنت محمد ومریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم .» چه مى‏توان گفت در شان كسى كه مایه آرامش و تسلاى خاطر رسول‏خدا (ص) بود ؟ ! در تاریخ مى‏خوانیم : «حضرت محمد (ص) هر وقت از تكذیب قریش و اذیت‏هاى ایشان‏محزون و آزرده مى‏شدند ، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمى‏كرد مگریاد خدیجه ; و هرگاه خدیجه را مى‏دید مسرور مى‏شد» ذهبى مى‏گوید : مناقب و فضایل خدیجه بسیار است ; او از جمله‏زنان كامل ، عاقل ، والا ، پاى‏بند به دیانت و عفیف و كریم و ازاهل بهشت‏بود . پیامبر اكرم (ص) كرارا او را مدح و ثنا مى‏گفت‏و بر سایر امهات مومنین ترجیح مى‏داد و از او بسیار تجلیل مى‏كرد. به حدى كه عایشه مى‏گفت : بر هیچ یك از زنان پیامبر (ص) به‏اندازه خدیجه رشك نورزیدم و این بدان سبب بود كه پیامبر (ص)بسیار او را یاد كرد . درود خدا بر خدیجه خدیجه كبربى چنان مقام والایى داشت كه خداوند عزوجل بارها براو درود و سلام فرستاد . طبق روایتى از حضرت امام محمد باقر (ص) : پیامبر اكرم (ص) هنگام باز گشت از معراج ، به جبرئیل‏فرمود : «آیا حاجتى دارى ؟» جبرئیل عرض كرد : خواسته‏ام این است كه از طرف خدا و من به‏خدیجه سلام برسانى‏» در روایتى دیگر مى‏خوانیم : روزى خدیجه به طلب رسول خدا (ص) بیرون آمد . جبرئیل به‏صورت مردى با وى رو به رو شد و از خدیجه احوال رسول‏خدا (ص)را پرسید . خدیجه نمى‏توانست‏بگوید رسول خدا (ص) در كجا به سرمى‏برد . او مى‏ترسید این مرد از كسانى باشد كه قصد كشتن پیغمبر(ص) را دارد . وقتى كه خدمت آن حضرت رسید و قصه باز گفت ،حضرت محمد (ص) فرمود : «آن جبرئیل بود و امر كرد كه از خداتو را سلام برسانم .» نقش خدیجه در پیشبرد اسلام وقتى حضرت خدیجه دریافت كه سعادتمند شده ، هرچه داشت در راه‏پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام (ص) انفاق كرد . او تمام اموال‏خویش را به پیامبر (ص) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف‏رساند . تا جایى كه هنگام ارتحال ، پارچه‏اى براى كفن نداشت . ابن اسحاق جمله‏اى در شان خدیجه دارد كه گویاى همكارى وصداقت او در پیشبرد اسلام است . او مى‏گوید : «خدیجه یاور صادق‏و با وفایى براى پیامبر (ص) بود و مصیبت‏ها در پى رحلت‏خدیجه‏و ابوطالب بر پیامبر (ص) سرازیر شد .» گویا این دو ، در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبر اكرم (ص)، سدى بلند و مستحكم بودند . این جمله ، معروف كه اسلام رهین اخلاق پیامبر (ص) ، شمشیرعلى (ع) ، و اموال خدیجه است از نهایت همكارى و صداقت‏خدیجه‏پرده بر مى‏دارد . فرزندان خدیجه در تعداد فرزندان حضرت خدیجه ، میان مورخان اختلاف است . به‏گفته مشهور : ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه ، شش فرزند بود . 1- هاشم . 2- عبدالله . به این دو «طاهر» و «طیب‏»مى‏گفتند . . 3- رقیه . 4- زینب 5- ام كلثوم . 6- فاطمه . رقیه بزرگترین دخترانش بودو زینب ، ام كلثوم و فاطمه به‏ترتیب پس از رقیه قرار داشتند . پسران خدیجه پیش از بعثت‏پیامبر (ص) ، بدرود زندگى گفتند . ولى دخترانش ، نبوت پیامبر(ص) را درك كردند . گروهى از محققان معتقدند : قاسم و همه دختران رسول خدا (ص)پس از بعثت‏به دنیا آمدند و چندروز پس از پیامبر خدا (ص) به‏مدینه هجرت كردند . وصیت‏خدیجه حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد . پیغمبر (ص) به عیادت وى رفت و فرمود : اى خدیجه ، «اما علمت ان الله‏قد زوجنى معك فى الجنه‏» ; آیا مى‏دانى كه خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است ؟ ! آنگاه از خدیجه دل جویى و تفقد كرد ; او را وعده بهشت داد ودرجات عالى بهشت را به شكرانه خدمات او توصیف فرمود . چون بیمارى خدیجه شدت یافت ، عرض كرد : یا رسول الله ! چندوصیت دارم : من در حق تو كوتاهى كردم ، مرا عفو كن . پیامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصیرى ندیدم و نهایت تلاش‏خود را به كار بردى . در خانه‏ام بسیار خسته شدى و اموالت را درراه خدا مصرف كردى . عرض كرد : یا رسول الله ! وصیت دوم من این است كه مواظب این‏دختر باشید . و به فاطمه زهرا (س) اشاره كرد . چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد . پس مبادا كسى از زنان قریش به اوآزار برساند . مبادا كسى به صورتش سیلى بزند . مبادا كسى بر اوفریاد بكشد . مبادا كسى با او برخورد غیر ملایم و زننده‏اى داشته‏باشد . اما وصیت‏سوم را شرم مى‏كنم برایت‏بگویم . آن را به‏فاطمه عرض مى‏كنم تا او برایت‏بازگو كند . سپس فاطمه را فراخواند و به وى فرمود : «نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو :مادرم مى‏گوید : من از قبر در هراسم ; از تو مى‏خواهم مرا درلباسى كه هنگام نزول وحى به تن داشتى ، كفن كنى .» پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(ص) عرض كرد . پیامبر اكرم (ص) آن پیراهن را براى خدیجه‏فرستاد و او بسیار خوشحال شد . هنگام وفات حضرت خدیجه ، پیامبراكرم (ص) غسل و كفن وى را به عهده گرفت . ناگهان جبرئیل درحالى كه كفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض كرد : یا رسول‏الله ، خداوند به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید : «ایشان اموالش‏را در راه ما صرف كرد و ما سزاوارتریم كه كفنش را به عهده‏بگیریم .» وفات خدیجه (س) خدیجه در سن 65 سالگى در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج ازشعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم كرد . پیغمبر خدا (ص)شخصا خدیجه را غسل داد ، حنوط كرد و با همان پارچه‏اى كه جبرئیل‏از طرف خداوند عزوجل براى خدیجه آورده بود ، كفن كرد . رسول‏خدا (ص) شخصا درون قبر رفت ، سپس خدیجه را در خاك نهاد وآنگاه سنگ لحد را در جاى خویش استوار ساخت . او بر خدیجه اشك‏مى‏ریخت ، دعا مى‏كرد و برایش آمرزش مى‏طلبید . آرامگاه خدیجه درگورستان مكه در «حجون‏» واقع است . رحلت‏خدیجه براى پیغمبر (ص) مصیبتى بزرگ بود ; زیرا خدیجه‏یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیارى به حضرت محمد(ص) احترام مى‏گذاشتند و از آزار وى خوددارى مى‏كردند . یاد خدیجه رسول خدا (ص) با این كه بعد از رحلت‏حضرت خدیجه (س) بازنانى چند ازدواج كرد ; ولى هرگز خدیجه را از یاد نبرد . عایشه‏مى‏گوید : هر وقت پیغمبرخدا (ص) یاد خدیجه مى‏افتاد ، ملول وگرفته مى‏شد و براى او آمرزش مى‏طلبید . روزى من رشك ورزیدم وگفتم : یا رسول الله ، خداوند به جاى آن پیرزن ، زنى جوان وزیبا به تو داد . پیغمبر (ص) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دست‏بر دست من زد وفرمود : خدا شاهد است‏خدیجه زنى بود كه چون همه از من رومى‏گردانیدند ، او به من روى مى‏كرد ; و چون همه از من مى‏گریختند، به من محبت و مهربانى مى‏كرد ; و چون همه دعوت مرا تكذیب‏مى‏كردند ، به من ایمان مى‏آورد و مرا تصدیق مى‏كرد . در مشكلات‏زندگى مرا یارى مى‏داد و با مال خود كمك مى‏كرد و غم از دلم‏مى‏زدود . حضرت امام صادق (ع) فرمود : «وقتى خدیجه از دنیا رفت ،فاطمه كودكى خردسال بود ، نزد پدر آمد و گفت : «یا رسول الله‏امى‏» ; مادرم كجاست ؟ پیامبر (ص) سكوت كرد . جبرئیل نازل شد و گفت : خدایت‏سلام‏مى‏رساند و مى‏فرماید : به زهرا بفرما ، مادرت در بهشت و در كاخ‏طلایى كه ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند ،جاى دارد .

ماهنامه كوثرشماره 34
دوشنبه 9/5/1391 - 10:21
تبریک و تسلیت

 

در ماه مبارك رمضان سال دهم بعثت‏خدیجه بانوى فداكار و همسر بى نهایت مهربان حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) در روز دهم به سن شصت و پنج‏سالگى از دنیا رفت، و پیامبر (صلى الله علیه و آله) او را با دست مبارك خویش در حجون مكه (قبرستان ابوطالب) به خاك سپرد، و حزن در گذشت او پیامبر (صلى الله علیه و اله) را بسیار محزون ساخت كه پیامبر (صلى الله علیه و آله) سال در گذشت‏حضرت خدیجه را «عام الحزن‏» سال اندوه نام نهاده، بلى خدیجه همسر بى‏همتاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بانوئى كه از ثروت او اسلام رونق یافت و پشت پیامبر (صلى الله علیه و آله) راست‏شد، باید سال در گذشتش را «عام الحزن‏» نام نهاد و مصیب پیامبر (صلى الله علیه و اله) شدت گرفت، زیرا كه پیامبر (صلى الله علیه و اله) مادر شایسته دخترش زهراى مرضیه را از دست داده و یارى همچون خدیجه را هرگز به دست نخواهد آورد. (1) به خدا سوگند بهتر از خدیجه را خدا به من عوض نداده عایشه گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از خانه بیرون نمى‏رفت مگر آنكه خدیجه سلام الله علیها را یاد مى‏كرد، و بر او به خوبى و نیكى مدح و ثنا مى‏نمود، روزى از روزها غیرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پیره زنى بیش نبود، و خدا بهتر از او به شما عوض داده است، پیامبر (صلى الله علیه و آله) غضبناك شد، به طورى كه موى جلوى سرش از غضب تكان مى‏خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهتر از او را خدا به من عوض نداده، او به من ایمان آورد هنگامى كه مردم كافر بودند، و تصدیق كرد مرا، هنگامى كه مردم مرا تكذیب مى‏كردند و در اموال خود با من مواسات كرد، وقتى مردم مرا محروم ساختند، و از او فرزندانى خدا روزى من كرد كه از زنان دیگر محروم فرمود، «یعنى خدا فاطمه را از او به من عنایت فرمود» (2)

پى‏نوشت‏ها:

1- اسد الغابه، مسار الشیعه، مفید - نقل از رمضان در تاریخ.
2- اسد الغابه مسار الشیعه مفید - نقل از رمضان در تاریخ.

دوشنبه 9/5/1391 - 10:18
عقاید و احکام

 

 

نماز جماعت و...

آئین اسلام،از بعد اجتماعى مهمى برخوردار است و با عنایت‏به‏بركات آثار وحدت و تجمع و یكپارچگى،در بسیارى از برنامه‏هایش‏بر این بعد،تكیه و تاكید كرده است.

برگزارى نمازهاى روزانه واجب نیز به صورت جماعت و گروهى،یكى از این برنامه‏هاست.

در اینجا به اهمیت‏«نماز جماعت‏»و آثار گوناگون آن اشاره‏مى‏كنیم:

اهمیت نماز جماعت

غیر از آثار فردى و اجتماعى نماز جماعت(كه به آنها اشاره خواهدشد)پاداش‏هاى عظیمى براى آن بیان شده كه در اینجا به بعضى ازروایات،اشاره مى‏شود. از رسول خدا(ص)نقل شده كه:«من سمع النداء فلم یجبه من غیرعلة فلا صلاة له‏» (1) نماز كسى كه صداى اذان را بشنود و بى دلیل،در نماز جماعت‏مسلمانان شركت نكند،ارزشى ندارد.

در حدیث،تحقیر نماز جماعت،به منزله تحقیر خداوند بشمار آمده‏است:«من حقره فانما یحقر الله‏» (2) شركت دائم در نماز جماعت،انسان را از منافق شدن بیمه مى‏كند. (3) و براى هر گامى كه به سوى نماز جماعت و مسجد برداشته شود،ثواب‏و حسنه در نظر گرفته شده است. (4) همین كه كسى براى شركت در نماز جماعت از منزل خارج‏مى‏شود،یا در مسجد،در انتظار نماز جماعت‏به سر مى‏برد پاداش كسى‏را دارد كه در این مدت،به نماز مشغول بوده است. (5) تعداد حاضران در نماز جماعت،هر چه بیشتر باشد،پاداش آن بیشتراست.این كلام رسولخداست كه فرمود:«ما كثر فهو احب الى الله‏» (6) حدیث جالبى در بیان فضیلت نماز جماعت است كه قسمتى از آن‏در رساله‏هاى عملیه هم ذكر شده است.ترجمه تمام حدیث چنین است:

اگر اقتدا كننده 1 نفر باشد،پاداش 150 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 2 نفر باشد،پاداش 600 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 3 نفر باشد،پاداش 1200 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 4 نفر باشد،پاداش 2400 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 5 نفر باشد،پاداش 4800 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 6 نفر باشد،پاداش 9600 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 7 نفر باشد،پاداش 19200 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كننده 8 نفر باشد،پاداش 36400 نماز داده مى‏شود.

اگر اقتدا كنندگان و امام جماعت‏به 10 نفر رسیدند،پاداش‏72800 نماز دارد.

ولى،همین كه عدد افراد از ده نفر گذشت،حساب آنرا جز خداكسى نمى‏داند. (7) در حدیث دیگر است:هر كه نماز جماعت را دوست‏بدارد،خدا وفرشتگان او را دوست مى‏دارند. (8) در زمان پیامبر(ص)هرگاه افراد نماز جماعت كم مى‏شدند،آنحضرت به جستجو و تفقد از افراد مى‏پرداخت و مى‏فرمود:شركت درنماز صبح و عشاء،بر منافقان از هر چیز سنگین‏تر است. (9) قرآن نیز،از اوصاف منافقان،بى حالى و كسالت هنگام نماز را بیان‏كرده است. (10 چرا كه سحر خیزى و حضور در جماعت مسلمین،آن هم ازراه‏هاى دور و در گرما و سرما،نشانه صداقت در ایمان و عشق نمازگزاراست.

حضور در نماز جماعت،خاص یك منطقه نیست.انسان در هر جا كه باشد،خوب است‏به فكر نماز جماعت و حضور در آن و تشویق‏دیگران باشد.

رسول خدا(ص)در باره اهمیت جماعت،فرمود:

«صلاة الرجل فى جماعة خیر من صلاته فى بیته اربعین‏سنة.قیل:یا رسول الله!صلاة یوم؟ فقال(ص):صلاة‏واحدة‏» (11) یك نماز با جماعت،بهتر از چهل سال نماز فرادى در خانه‏است. پرسیدند:آیا یك روز نماز؟فرمود:بلكه یك نماز.

و مى‏فرمود:صف‏هاى نماز جماعت،همانند صف‏هاى فرشتگان درآسمان چهارم است. (12) اولین نماز جماعتى هم كه بر پا شد،به امامت رسول خدا و شركت‏حضرت على(ع)و جعفر طیار(برادر حضرت على(ع))بود.همین كه‏ابوطالب،فرزندش على(ع)را دید كه به پیامبر اقتدا كرده،به فرزنددیگرش جعفر گفت:تو نیز به پیامبر اكرم اقتدا كن و این جماعت دو سه‏نفرى،پس از نزول آیه «فاصدع بما تؤمر» بود،كه فرمان به علنى ساختن‏دعوت و تبلیغ مى‏داد. (13)

آثار نماز جماعت

بر پایى فریضه‏هاى دینى به صورت دسته جمعتى،غیر از پاداش‏هاى فراوانى كه یاد شد،در زندگى فردى و اجتماعى امت مسلمان نیز،آثارمثبت و فراوانى دارد كه به برخى اشاره مى‏شود:

1- آثار معنوى

بزرگترین اثر معنوى نماز جماعت،همان پاداش‏هاى الهى است كه گفته شد.روایت است كه شبى،على علیه السلام تا سحر به عبادت‏مشغول بود.چون صبح شد،نماز صبح را به تنهائى خواند و استراحت‏كرد.

رسولخدا(ص)كه آنحضرت را در جماعت صبح ندید،به خانه اورفت.حضرت فاطمه(ع)از شب زنده‏دارى على(ع)و عذر او از نیامدن به‏مسجد سخن گفت.پیامبر فرمود:پاداشى كه بخاطر شركت نكردن درنماز جماعت صبح،از دست على(ع)رفت،بیش از پاداش عبادت تمام‏شب است. (14) رسول خدا(ص)فرموده است:

لان اصلى الصبح فى جماعة احب الى من ان اصلى لیلتى‏حتى اصبح (15) اگر نماز صبح را به جماعت‏بخوانم،در نظرم محبوب‏تر ازعبادت و شب زنده‏دارى تا صبح است.

بخاطر همین فضیلت و پاداش‏هاست كه اگر تعداد نمازگزاران از ده نفربیشتر شود،اگر تمام آسمان‏ها كاغذ،و دریاها مركب و درخت‏ها قلم شودو فرشتگان بنویسند،پاداش یك ركعت آنرا نمى‏توانند بنویسند. (16) . و نماز جماعت‏با تاخیر،بهتر از نماز فرادى در اول وقت است. (17)

2- آثار اجتماعى

نماز جماعت،مقدمه وحدت صفوف و نزدیكى دلها و تقویت كننده‏روح اخوت است.

نوعى حضور و غیاب بى تشریفات،و بهترین راه شناسائى افراداست.

نماز جماعت،بهترین،بیشترین،پاكترین و كم خرج‏ترین‏اجتماعات دنیاست و نوعى دید و بازدید مجانى و آگاهى از مشكلات ونیازهاى یكدیگر و زمینه ساز تعاون اجتماعى بین آحاد مسلمین است.

3- آثار سیاسى

نماز جماعت،نشان دهنده قدرت مسلمین و الفت دلها و انسجام‏صفوف است.

تفرقه‏ها را مى‏زداید،بیم در دل دشمنان مى‏افكند،منافقان را مایوس‏مى‏سازد،خار چشم بدخواهان است.

نماز جماعت،نمایش حضور در صحنه و پیوند«امام‏»و«امت‏»

است.

4- آثار اخلاقى،تربیتى

در نماز جماعت،افراد در یك صف قرار مى‏گیرند و امتیازات موهوم صنفى،نژادى،زبانى،مالى و...كنار مى‏رود و صفا و صمیمیت ونوعدوستى در دلها زنده مى‏شود و مؤمنان،با دیدار یكدیگر در صف‏عبادت،احساس دلگرمى و قدرت و امید مى‏كنند.

نماز جماعت،عامل نظم و انضباط،صف‏بندى و وقت‏شناسى‏است.

روحیه فردگرایى و انزوا و گوشه‏گیرى را از بین مى‏برد و نوعى مبارزه‏با غرور و خودخواهى را در بر دارد.

نماز جماعت،«وحدت‏»در گفتار،جهت،هدف و امام را مى‏آموزدو از آنجا كه باید پرهیزكارترین و لایق‏ترین اشخاص،به امامت نمازبایستد،نوعى آموزش و الهام دهنده علم و تقوا و عدالت است.

نماز جماعت،كینه‏ها و كدورت‏ها و سوء ظن‏ها را از میان مى‏برد وسطح دانش و عبودیت و خضوع را در جامعه اهل نماز،افزایش مى‏دهد.

به خاطر اینهمه آثار است كه به نماز جماعت،آنهمه توصیه شده‏است.حتى نابینایى وقتى از حضور پیامبر،اجازه خواست كه به مسجدنیاید،آنحضرت فرمود:از خانه تا مسجد،ریسمانى ببندد و به كمك آن،خود را به نماز جماعت‏برساند. (18) و نیز،نابینایانى كه اجازه ترك شركت‏در نماز خواستند،رسول خدا(ص)اجازه نفرمود. (19) از طرف دیگر،برخورد شدید نسبت‏به كسانى كه به نماز جماعت‏اهمیت نمى‏دهند،نشان دیگرى بر اهمیت و سازندگى آن است.

در حدیث است كه به چنان كسان،همسر ندهید (20) و معرف آنان‏نشوید. (21)

امام جماعت

در نماز جماعت،آنكه جلو مى‏ایستد و مردم به او اقتدا مى‏كنند،«امام‏»نام دارد.بعضى نیز به او«پیشوا»مى‏گویند.در نظام اجتماعى‏سیاسى اسلام،آنكه پیشوایى جمعى را به عهده دارد،باید از یك سرى‏فضیلت‏ها و برترى‏ها برخوردار باشد،تا فضایل او،الهام‏بخش دیگران نیزباشد.در نماز جماعت نیز،پیشنماز،باید در علم و عمل و تقوا و عدالت،برتر از دیگران باشد.

در حدیث مى‏خوانیم:«فقدموا افضلكم‏» (22) و«فقدموا خیاركم‏»، (23) یعنى با فضیلت‏ترین و بهترین خودتان را جلو بیندازید و به او اقتدا كنید.

احادیث،در این باره،بسیار است.به چند نمونه اشاره مى‏كنیم:

امام جماعت،باید كسى باشد كه مردم به ایمان و تعهد او اطمینان‏داشته باشند. (24) امام صادق(ع)فرمود:امام جماعت،رهبرى است كه شما را به سوى‏خدا مى‏برد،پس بنگرید كه به چه كس اقتدا مى‏كنید. (25) ابوذر فرمود:امام شما،در قیامت،شفیع شماست.پس شفیع خودتان‏را از افراد سفیه و فاسق قرار ندهید. (26) اقتدا كردن به افراد ناشناخته و آنان كه در دین یا امامت،غلومى‏كنند،نهى شده است. (27) افرادى كه در جامعه،بخاطر گناه علنى، شلاق خورده‏اند،یا از طریق نامشروع،بدنیا آمده‏اند،حق امام جماعت‏شدن ندارند. (28) امام جماعت، باید مورد قبول مردم باشد،و گرنه آن نماز،مورد قبول‏درگاه خداوند نیست. (29) امام صادق(ع) در تفسیر این آیه شریفه (خذوا زینتكم عند كل‏مسجد) (30) هنگام رفتن به مسجد،زینت‏خود را همراه داشته باشید)

فرمود:زینت مسجد،پیشواى شایسته و امام جماعت مسجد است. (31) البته پوشیدن لباس پاك و داشتن وقار و عطر زدن و...نیز درروایاتى به عنوان‏«زینت مسجد»آمده است.

امام باقر(ع)فرمود:امام جماعت‏باید از افراد اندیشمند و صاحب‏فكر باشد. (32) رسول خدا(ص) فرمود:كسى كه پشت‏سر امام عالم نماز بخواند،گویا پشت‏سر من و حضرت ابراهیم،نماز خوانده است. (33) امام جماعت،باید مراعات ضعیف‏ترین افراد را بكند و نماز را طول‏ندهد. (34) از مجموع این احادیث،موقعیت‏حساس امامت جماعت‏شناخته‏مى‏شود.

انتخاب امام جماعت

از آنجا كه در امام جماعت،برترى و فضیلت‏بر دیگران شرط است،اگر در موقعیتى،چند نفر شایستگى آنرا داشتند كه به آنان اقتدا شود،باز هم اوصاف و شرایطى به عنوان اولویت در روایات مطرح است كه‏آموزنده است و گرایش به ارزشها و انتخاب بهتر را مى‏آموزد.از جمله:

1- كسى كه قرائت نمازش بهتر باشد(اقرئهم)

2- كسى كه در هجرت،پیشقدم باشد(اقدمهم هجرة)

3- كسى كه دین‏شناس‏تر و در مراتب علمى برتر باشد (اعلمهم‏بالسنة و افقههم فى الدین)

4- كسى كه سن بیشترى داشته باشد(فاكبرهم سنا)

5- كسى كه انس او با قرآن بیشتر باشد.

6- كسى كه زیباتر و خوشروتر باشد. (35)

7- صاحب منزل،از مهمان در امام جماعت‏شدن مقدم است.

8- امام جماعت دائمى،بر افراد تازه وارد به مسجد،مقدم است.

در میان امتیازات،به مسئله‏«عالم بودن‏»بیش از هر چیزى تكیه شده‏است.این دانایى و اعلمیت،در همه مواردى كه نوعى رهبرى و پیشوایى‏در كار است،شرط و امتیاز است.

در حدیث است:

«من صلى بقوم و فیهم من هو اعلم منه لم یزل امرهم الى السفال الى‏یوم القیامة‏» (36) كسى كه امامت نماز و پیشوایى گروهى را به عهده بگیرد،در حالیكه میان آنان،داناتر از او هم باشد، وضع آن جامعه تا قیامت،همواره رو به‏سقوط و پستى است.

البته همچنانكه در حدیثى گذشت،امام جماعت‏باید مورد پذیرش وقبول مردم باشد.این مقبولیت،از راه علم و پاكى و عدالت و تواضع واخلاق نیكو بدست مى‏آید.

نباید غفلت داشت كه گاهى دشمنان و اهل نفاق،براى ضربه زدن‏به اسلام و روحانیت،امام جماعتى را با شایعه و تهمت و دروغ،بدنام‏مى‏كنند تا او را به انزوا بكشند.هشیارى مردم، خنثى كننده این نقشه‏شیطانى است.پشت‏سر كسى نباید به جماعت ایستاد كه با فسق و گناه وبدرفتارى،مقبولیت‏خود را از دست داده است،نه آنكه دستهاى مرموزدشمن،او را از نظرها انداخته باشد!...

عدالت در امام جماعت

از شرایط امام جماعت،عادل بودن است.

عدالت را در كتب فقهى تعریف كرده‏اند.فقهاى گرانقدر،از جمله‏حضرت امام خمینى(قدس سره)مى‏فرمایند:

عدالت،یك حالت درونى است كه انسان را از ارتكاب گناهان‏كبیره،و تكرار و اصرار نسبت‏به گناهان صغیره باز دارد. (37) پاكى،تقوا،دورى از گناه،از نشانه‏هاى عدالت است.بنا به‏اهمیت این صفت،در نظام اسلامى یكى از امتیازات به حساب آمده ودر فقه اسلامى و قانونى اساسى، داشتن آن براى مسئولان بلند پایه ومشاغل حساس،شرط است و كارهاى مهم كشور و امور مردم،باید بدست افراد عادل انجام گیرد.

به برخى از این موارد كه عدالت‏شرط است،توجه كنید:

در مسائل عبادى،امام جماعت‏باید عادل باشد.

در مسائل سیاسى عبادى،مثل نماز جمعه،خطیب و امام جمعه بایدعادل باشد.

در مسائل سیاسى و حقوقى،(همچون نمایندگى مجلس و تصویب‏قوانین)نظر فقهاى عادلى بنام‏«شوراى نگهبان‏»معتبر است.

در مسائل حقوقى،گرفتن و دادن هر حق به صاحبش،باید با گواهى‏افراد عادل باشد.

در مسائل تربیتى،اجراى حدود اسلامى و تادیب ظالم و خلافكار،وقتى است كه افراد عادل،به خلاف و گناه او شهادت دهند.

در مسائل اقتصادى،بیت المال باید دست افراد عادل باشد.

در مسائل اجتماعى و فرهنگى،پخش و نشر خبرها،باید دست افرادعادل باشد و به خبر افراد فاسق،اعتماد نمى‏توان كرد،مگر پس ازتحقیق و تفحص.

در مسائل نظامى،فرمانده كل قوا،با رهبرى است،كه عدالت‏شرط‏آنست.

پس عدالت،از اركان مهم در نظام حكومتى اسلام و واگذارى‏مسئولیت‏هاى اجتماعى و تنظیم امور زندگى است.

راه شناخت عدالت

گرچه برخوردارى از عدالت،و داشتن ملكه ترك گناه،از اموردرونى افراد است،ولى با علائم و نشانه‏هایى كه در زندگى و عمل افرادبروز مى‏كند،مى‏توان به بود و نبود آن در افراد،پى برد.در روایات، برخى از این علائم به چشم مى‏خورد و بعضى ملاك‏ها بیان شده كه باوجود آنها، مى‏توان كسى را عادل شمرد.

از امام صادق(ع)پرسیدند:عادل كیست؟

فرمود:

«اذا غض طرفه من المحارم و لسانه عن الماثم و كفه عن‏المظالم‏» (38) كسى كه چشمش را از نامحرم،زبانش را از گناه،ودستش را از ظلم حفظ كند:

پیامبر خدا(ص)نیز در حدیثى انسان جوانمرد و عادل را چنین معرفى‏مى‏كند:

«من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یكذبهم و وعدهم‏فلم یخلفهم فهو ممن كملت مروته و ظهرت عدالته...» (39) كسى كه با مردم،در معاملات،ستم نكند و در سخن،دروغ نگوید و در وعده‏هایش تخلف نكند،او از كسانى‏است كه مروتش كامل و عدالتش آشكار است.

از امام صادق(ع)سؤال شد:عدالت انسان را از كجا بشناسیم؟

فرمود:همین كه كسى اهل حیا و عفت‏باشد و در خوراك و گفتار وشهوت،خود را به گناه نیالاید،و از گناهان بزرگى مثل زنا،ربا،شراب،فرار از جنگ،...(كه مورد تهدید قرآن است) بپرهیزد،و جز در مواردى‏كه عذر دارد،از شركت در جماعت مسلمین دورى نكند،چنین انسانى‏عادل است و تفتیش از عیوب او و غیبت او بر مردم حرام است... (40) در روایات دیگرى مى‏خوانیم:

به آنكس كه نمازهاى پنجگانه را به جماعت‏بخواند،خوشبین باشیدو گواهى او را بپذیرید. (41) شاید آنچه را كه فقهاء،به عنوان‏«حسن ظاهرى‏»در عدالت‏بیان‏مى‏كنند،همین باشد كه با حضورش در مراسم و جماعت مسلمین ونبودنش در مراكز فساد و گناه،مایه اعتماد مردم شود و او را از این‏طریق،انسان عادل و درست كارى بشناسند.

امام باقر(ع)در مورد عدالت زنان مى‏فرماید:

همین كه اهل حجاب و از خانواده‏هاى محترم بود و از شوهر خویش‏اطاعت مى‏كرد و از كارهاى ناپسند و جلوه‏گرى‏هاى ناروا پرهیز داشت،عادل است. (42) در بعضى روایات،«فاسق‏»را كسانى مى‏داند كه به خاطر گناهان‏زشت علنى،در جامعه شلاق خورده،یا میان مردم مشهور به خلاف وبدكارى یا مورد سوءظن باشند. (43) البته معناى عدالت در یكنفر،آن نیست كه در طول عمر،مرتكب‏گناهى نشده باشد،چرا كه این ویژگى،تنها در انبیاء و اولیاء معصوم‏است، ولى همین كه ما،در ظاهر،از او گناه بزرگى ندیده باشیم،كافى‏است.

این نیز ناگفته نماند كه:اگر كسى خود را عادل نمى‏داند،و حتى به مردم بگوید كه من عادل نیستم،اما مردم او را عادل و با تقوا بشناسند،مى‏تواند امام جماعت‏شود و مردم نیز مى‏توانند به او اقتدا كنند و اگرمردم،مایل به اقتدا باشند،نباید سرپیچى كند. (44) و حتى اگر پس ازنماز جماعت،معلوم شود كه امام جماعت،عادل نبوده،نمازهایى را كه‏پشت‏سر او خوانده‏اند صحیح چرا بعضى به جماعت نمى‏روند؟ است و اعاده لازم نیست. (45)

با همه پاداشها و آثارى كه براى نماز جماعت وجود دارد،برخى ازاین فیض بزرگ محرومند و با تاسف،شاهدیم كه بسیارى،به آن‏بى اعتنا و كم رغبت‏اند و حتى در همسایگى مسجد به سر مى‏برند،ولى‏در جماعت مسلمین حاضر نمى‏شوند و مسجدها،گاهى به صورت‏ناراحت كننده و دردآورى خلوت است.

علت‏شركت نكردن افراد در نمازهاى جماعت،گوناگون است.

بعضى واقعا عذر دارند و دلیلشان پذیرفتنى است،ولى در بسیارى موارد،بهانه‏هایى پوچ، بیشتر نیست.مرورى به اینگونه دلایل و بهانه‏هامى‏كنیم:

بعضى،از پاداشهاى نماز جماعت،غافلند.

برخى،از بدرفتارى برخى نمازگزاران در مسجد،به نماز جماعت‏بى رغبت مى‏شوند.

بعضى،تنها بد اخلاقى امام جماعت را،بهانه عدم شركت‏خود قرارمى‏دهند و آنرا منافى با عدالت او به حساب مى‏آورند.

بعضى،بخاطر همفكر نبودن امام جماعت،با دیدگاههاى سیاسى آنان‏نسبت‏به موضوعات و اشخاص و...از شركت در جماعت،دورى‏مى‏كنند.

بعضى،بخاطر مشغولیت‏هاى اقتصادى و اجتماعى و گرفتارى‏هاى‏روزمره،از پاداشهاى عظیم نماز جماعت محروم مى‏شوند.

بعضى،از برخورد سرد افراد مسجد،دلسرد مى‏شوند و دیگرنمى‏روند.

بعضى،عیب‏هاى بستگان و نزدیكان امام جماعت را به حساب اومى‏گذارند و او را قبول ندارند.

بعضى،شركت‏خود را در نماز جماعتى را،مایه تقویت و بزرگ شدن‏پیشنماز در جامعه مى‏دانند و از آن پرهیز دارند،بى آنكه دلیلى روشن بربیعدالتى امام جماعت داشته باشند.

بعضى،از روى غرور،حاضر نیستند در نماز جماعت‏یك امام جوان‏یا فقیرزاده،اما پاك و متعهد و لایق،شركت كنند.

برخى هم،تن‏پرور و تنبل‏اند و در عبادات،بى حوصله و كسل‏اند ونماز جماعت را،بجاى آنكه كار بدانند،بار مى‏دانند و به سختى‏حاضرند دست از كارهاى دیگر بكشند و به جمع مسلمانان در نمازبپوشندند.

بعضى نیز،از طول كشیدن نماز جماعت،از مسجد مى‏گریزند.

بعضى نیز،از متولى یا دست‏اندركاران مسجد،خوششان نمى‏آید،ازاین رو به نماز جماعت نمى‏آیند.

اینها گوشه‏اى از علل سردى برخى نسبت‏به حضور در نماز جماعت‏بود.

همانطور كه دیدید،بیشتر اینها،بهانه‏هایى غیر قابل اعتناست. اگر آگاهى و رشد دینى مردم به حدى برسد كه عوامل یاد شده راكنار بگذارند،و با خلوص و همدلى،در صفوفى منظم كنار هم بنشینند،به پاداش‏هاى عظیم جماعت،توجه داشته باشند،بدخلقى پیشنماز را،مغایر با عدالت او ندانند،گناه بستگان او را به حساب او نگذارند،و...به بركات و آثار مثبت فراوان این‏«گردهمایى دینى‏»

بیندیشند،خواهیم دید كه مساجد،رونق بیشترى خواهد یافت و خلوتى‏نمازهاى جماعت،از میان خواهد رفت.

البته،صلاحیت‏هاى علمى و اخلاقى پیشنماز،و محیط گرم وآموزنده بودن مساجد،و برخورد شایسته و احترام‏آمیز با شركت كنندگان درنماز،به خصوص با جوانان و نوجوانان،مى‏تواند سهم عمده‏اى در جذب‏آنان به مسجد،این كانون وحدت و معنویت داشته باشد.

سهم مسئولان فرهنگى،تبلیغى و تربیتى كشور نیز در این زمینه،مهم‏است.

اگر مربیان محترم و معلمان و پدران و مادران،خود در جماعت‏هاشركت كنند و در برابر شاگردان و فرزندان به نماز بایستند،یا به مساجدبروند،الهام بخش دیگران نیز خواهد بود.

اگر مدارس،در كنار مساجد ساخته شود،براى حضور دانش‏آموزان‏در نمازهاى جماعت، تسهیلى به حساب مى‏آید.

نماز مسافر

نماز،از واجبات بسیار مهمى است كه در هیچ حال از انسان ساقطنیست،حتى در مسافرت، بیمارى،میدان جنگ،در حال غرق شدن و...

البته بنا به شرایط خاص،صورت‏هاى مختلفى به خود مى‏گیرد،ولى‏همواره بر انسان واجب است.

یك مسلمان هنگام سفر و در طول راه هم باید بر نمازهاى خویش‏مواظبت كند.در قطار، اتوبوس،در سرما و گرما،در تنگى وقت و عجله،نباید نماز را سبك شمرد و اداى آن را به فراموشى سپرد.وقتى اتوبوس یاقطار،براى نماز یا صرف غذا نگه مى‏دارد،باید شتافت و نماز را هم‏خواند.و اگر توقفى نكرد،از راننده خواست تا نگهدارد.

شرایط نماز قصر

مسافر،در مدت مسافرت و در راه،با هشت‏شرط،نمازهاى چهارركعتى خود را باید شكسته و قصر(دو ركعت)بجا آورد: (46) شرط اول:آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد.

شرط دوم:آنكه از اول مسافرت،قصد هشت فرسخ را داشته باشد.

شرط سوم:آنكه در بین راه،از قصد خود بر نگردد.

شرط چهارم:آنكه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ،از وطن‏خود بگذرد،یا ده روز یا بیشتر در جایى بماند.

شرط پنجم:آنكه براى كار حرام سفر نكند و سفرش،سفر معصیت‏نباشد.

شرط ششم:آنكه از صحرانشینان بیابان گرد نباشد.

شرط هفتم:آنكه شغل او مسافرت نباشد.

شرط هشتم:آنكه به حد ترخص (47) برسد.

اقامت ده روز

در مسافرت،اگر انسان قصد ماندن ده روز تمام یا بیشتر در یكجاداشته باشد،باید نمازهایش را تمام بخواند.اگر نیت واقعى او،ماندن‏كمتر از ده روز است،نمى‏تواند در ظاهر قصد ده روز كند و تمام بخواند.

اگر قبل از تمام شدن ده روز،به دلایلى تصمیم انسان عوض شد وتصمیم به بازگشت گرفت، روزهاى باقیمانده را هم باید تمام بخواند.

اگر كسى مسافرت كند و به وطن خود برود،هر چند كمتر از ده روزبماند،نمازهایش تمام است.مگر آنكه از وطن خود اعراض كرده وبنایش بر بازنگشتن باشد،كه حكم مسافر دارد.

زادگاه انسان،وطن اصلى اوست،مگر آنكه از آنجا اعراض كند.

محل دیگرى را هم كه انسان براى اقامت دائمى انتخاب مى‏كند،وطن‏غیر اصلى او به حساب مى‏آید.كسى كه در دو جا زندگى مى‏كند،هر دوجا وطن او محسوب مى‏شود.تا انسان،قصد ماندن همیشگى در جایى‏غیر از وطن اصلى نداشته باشد،وطن او حساب نمى‏شود،مگر آنكه بدون‏قصد ماندن،آنقدر بماند كه مردم بگویند آنجا وطن اوست.

كسى كه مسافرت،شغل اوست(مثل رانندگان،خلبانان و...)یاشغلش به گونه‏اى در ارتباط با سفر است كه همواره در تردد و رفت و آمداست،نمازهایش را باید تمام بخواند.(توضیح بیشتر در رساله‏هاست).

مسافر،در چهار جا مى‏تواند نمازش را هم شكسته و هم تمام بخواند:

1-مسجد الحرام

2-مسجد النبى

3-مسجد كوفه

4-حرم سید الشهداء و مسجد متصل به حرم آنحضرت. (48)

در این موارد،براى فیض بیشتر بردن از معنویات این اماكن،مسافرمجاز است نمازش را تمام بخواند.

نماز قضا

نماز،از حقوق خدا بر عهده انسان است و انجام درست و به موقع آن،بر انسان مكلف واجب است.

كسى كه نماز واجب خود را به هر دلیل در وقت آن نخوانده است،مانند:فراموشى،بیهوشى، مستى،یا عدم امكان و از روى اجبار،یا ازروى سهل انگارى و معصیت،و یا آنكه خوانده ولى باطل بوده و بعدافهمیده است،باید آن نمازها را كه نخوانده یا باطل بجا آورده،قضا كند.

البته نمازهاى روزانه‏اى را كه زنان در حال حیض یا نفاس‏نمى‏خوانند،قضا ندارد.

كسى كه نماز قضا دارد،باید در خواندن آن كوتاهى نكند،ولى‏واجب نیست فورى آنرا بجا آورد.

انسان تا زنده است،اگر چه از خواندن نمازهاى خود عاجز باشد،دیگرى نمى‏تواند نمازهاى او را قضا نماید.

نماز قضا را مى‏توان با جماعت‏خواند.و لازم نیست نماز هر دو یكى باشد.مثلا مى‏توان قضاى نماز صبح را،در جماعت نماز مغرب و عشاءخواند،یا برعكس.

نمازى كه از انسان فوت شده،از نظر تعداد ركعات،به همان صورت‏باید قضا شود.مثلا انسان مى‏تواند در مسافرت،قضاى نماز چهار ركعتى رابه صورت تمام بخواند.و اگر مثلا در مسافرت، نماز ظهر از انسان قضاشده،در وطن باید آن را به صورت دو ركعتى قضا كند.

(براى آشنایى با مسائل ریزتر نماز مسافر و نماز قضا،به‏«توضیح المسائل‏»رجوع كنید.)

پى‏نوشتها:

1- وسائل،ج 5 ص 375،كنز العمال،ج 8 حدیث 22799.

2- من لا یحضره الفقیه،ج 1 ص 377.

3- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 488.

4- كنز العمال،ج 8 حدیث 22815 از پیامبر اسلام(ص).

5- كنزالعمال،ج 8 حدیث 22818 و 22827.

6- كنزالعمال،ج 8 ص 258.

7- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 487،رساله حضرت امام،مسئله 1400.

8- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 488.

9- كنزالعمال،ج 8 ص 256.

10- و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى(نساء،آیه 142).

11- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 488.

12- همان مدرك.

13- همان مدرك،ص 689،وسائل،ج 5 ص 373.

14- سفینة البحار،ج 1،جماعت.

15- كنز العمال،ج 8 حدیث 22792.

16- توضیح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1400.

17- توضیح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1402.

18- وسائل،ج 5 ص 377.

19- كنزالعمال،ج 8 ص 255.

20- و21- سفینة البحار،ج 1،جماعت.

22- و23- من لا یحضره،ج 1 ص 377.

24- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 490.

25- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 491،وسائل،ج 5 ص 416.

26- وافى،ج 2 ص 177.

27- و28- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 491.

29- وسائل ج 5 ص 417 و مستدرك،ج 1 ص 492.

30- اعراف،آیه 31.

31- نورالثقلین،ج 2 ص 19.

32- و33- مستدرك الوسائل،ج 1 ص 492.

34- من لا یحضر،ج 1 ص 381.

35- وافى،ج 1 ص 177،مستدرك الوسائل،ج 1 ص 492 و 493،وسائل،ج 4 ص 419.

36- من لا یحضر،ج 1 ص 378.

37- تحریر الوسیله،ج 1،بحث امام جماعت.

38- بحار،ج 75 ص 248.

39- بحار،ج 67 ص 1-

40- استبصار،ج 3 ص 12.

41- وسائل،ج 18 ص 291.

42- استبصار،ج 3 ص 13.

43- وسائل،ج 18 ص 295.

44- جواهر،ج 13 ص 277،تحریر الوسیله،ج 1،شرایط امام جماعت.

45- تحریرالوسیله،شرایط امام جماعت.

46- هر یك از این شرایط،داراى مسائل و جزئیات بسیارى است كه توضیح آنها را از رساله‏مطالعه كنید.

47- حد ترخص یعنى جایى كه با رسیدن به آنجا،انسان دیگر دیوار شهر را نبیند و صداى‏اذان آنرا نشنود(توضیح المسائل حضرت امام).

48- رساله حضرت امام،مسئله 1356.

يکشنبه 8/5/1391 - 13:14
سخنان ماندگار

 

.گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها، ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشانددوست دارم این لبخند های بیگاه... و آن بعضی ها را...

 

يکشنبه 8/5/1391 - 12:54
سخنان ماندگار

 


به غیر از خدا، به هر آنچه امید داشته باشی، خدا از همان چیز ناامیدت می کند.

يکشنبه 8/5/1391 - 12:28
محبت و عاطفه

 

 

.ما اغلب مدتها به درهایی که شادی را برما بسته است

نگاه می کنیم ولی هیچ گاه کسی را که برایمان درهای شادی را می گشاید نمی بینیم.

 

يکشنبه 8/5/1391 - 12:8
دعا و زیارت

 

الهی به حرمت سرو سامان گرفته گانت

  

  این بی سر و پا را آواره خود کن

شنبه 7/5/1391 - 17:55
امر به معروف و نهی از منکر

 

55. نرم‏خویى زمینه دوستى
من لان عوده كثفت أغصانه. -ح /214 ?
ترجمه:

كسى كه درخت وجودش، چوب نرم باشد، شاخه‏هاى انبوه و فراوان، از آن سر مى‏زند.

شرح:

امام علیه‏السلام، در این كلام نغز و پرمعنى، انسان را به درخت تشبیه فرموده است، و دوستان انسان را، مانند شاخه‏هاى درخت دانسته است. در میان درختان، آن درختى كه جنس چوبش، نرم‏تر باشد، شاخه‏هاى بیشترى از آن سر میزند. و درختى كه پرشاخه‏تر است، اولا سایه گسترده‏ترى دارد كه عده بیشترى میتوانند در آن بیاسایند، ثانیا میوه‏هاى بیشترى میدهد كه باز، دیگران، فایده بیشترى از آن مى‏برند. در نتیجه، چنین درختى، از توجه و مراقبت بیشترى هم برخوردار خواهد شد، و بیشتر به آن رسیدگى خواهند كرد. انسان نیز، اگر درخت و جودش نرم باشد، یعنى اگر نرمخوى و خوش‏اخلاق و مهربان و گشاده رو باشد، شاخه‏هاى بیشترى خواهد داشت، یعنى دوستان بیشترى گرد او جمع خواهند شد. در نتیجه هم دوستانش از او محبت خواهند دید و هم خود او از توجه و محبت عده بیشترى برخوردار خواهد شد.

شنبه 7/5/1391 - 16:32
امر به معروف و نهی از منکر

 

 

54. اهمیت نماز جمعه
و لا تسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاة الا فاصلا فى سبیل الله و فى أمر تعذربه.


 

ترجمه:


در روز جمعه، تا در نماز جمعه حاضر نشده‏اى، مسافرت مكن، مگر آنكه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، یا براى كارى كه چاره‏یى جز انجام آن نیست.

شرح:


مردم مسلمان ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به ارزش و اهمیت نماز جمعه، به خوبى پى بردند، و دانستند كه این مراسم پر شكوه سیاس و عبادى، براى وحدت و پیوند مسلمانان، چقدر با ارزش است.
اساسا خداوند متعال، براى انكه مسلمانان با یكدیگر پیوند و همبستگى بیشترى پیدا كنند، و نسبت به همدیگر الفت و محبت داشته باشند، با شرایط ویژه‏ئى امر به برگزارى نماز جمعه فرموده است. در مراسم نماز جمعه مسلمانان در یك محل گرد مى‏آیند، با یكدیگر نزدیك و متحد مى‏شوند، مشكلات زندگى خود را بازگو مى‏كنند و به چاره جوئى مسائل یكدیگر مى‏پردازند، و شخصى فاضل و دانشمند و دلسوزى ، به عنوان امام جماعت آنها را براى حل مشكلات فردى و اجتماعى راهنمائى مى‏كند.
این مراسم با شكوه الهى و اسلامى، كه هفته‏یى یكبار روزهاى جمعه انجام میگیرد، آنقدر ارزش و اهمیت دارد، كه خداوند متعال و رسول اكرم (ص) بارها مسلمانان را به شركت در آن، شفارش و ترغیب كرده و حتى سوره‏اى نیز در قرآن كریم بهمین نام نازل شده است.
امام علیه‏السلام، براى نشان دادن اهمیت نماز جمعه، تأكید بسیار كرده است، تا جایى كه میفرماید: حتى كسى كه میخواهد به مسافرت برود، اگر سفرش در روز جمعه باشد، باید آنقدر مسافرتش را عقب بیندازد، كه وقت نماز جمعه فرا رسد، و پس از شركت در آن، مسافرت خود را آغاز كند. مگر آنكه بخواهد براى جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام، به جنگ كفار برود، یا انجام ندادن آن، زیارتى جبران‏ناپذیر ببیند. مانند كسى كه براى انجام معامله‏ئى ناچار است، سر ساعت معین در شهر دیگرى باشد، و در غیر این صورت معامله بهم مى‏خورد، و زیان غیر قابل جبرانى مى‏بیند كه معاش خانواده‏اش را مختل مى‏كند.

شنبه 7/5/1391 - 16:12
امر به معروف و نهی از منکر

 

 

53. فروتنى توانگران و سرافرازى تهیدستان
ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلبا لما عند الله! و أحسن منه تیه الفقراء على الاغنیاء اتكالا على الله.


 

ترجمه:


چه زیباست فروتنى توانگران، در برابر مستمندان، بخاطر رضاى خدا، و چه زیباتر است سرفرازى و بى اعتنائى تهیدستان، در برابر ثروتمندان، بخاطر اعتماد و توكل بر خدا.

شرح:


در اسلام، ثروت یا فقیر، هیچكدام ملاك ارزش و برترى نیست. یعنى مسلمانى كه اخلاق اسلامى و ایمان راستین دارد، براى ثروتمندان بیش از لیاقتش، و براى فقیر كمتر از شایستگى‏اش، ارزش و احترام قائل نمى‏شود. زیرا خداوند فرموده است: ارزش انسان، به تقوى است. یعنى هر كسى بیشتر تقوى داشته باشد، ارزشمندتر است.
با این حال، متأسفانه بعضى از افراد هستند كه این اخلاق اسلامى در آنها ضعیف است. اینگونه افراد، اگر ثروتمند باشد، بخاطر ثروت خود. گردن فرازى مى‏كنند، نسبت بفقراء اعتنائى نشان نمى‏دهند. و گاهى حتى حاضر نمى‏شوند با شخص فقیر، همنشین و همصحبت شوند، و اگر به مجلسى بروند، حاضر نمیشوند با فقراء، بر سر یك سفره بنشینند.
از سوى دیگر، شخصى كه از لحاظ اخلاق اسلامى ضعیف است، اگر فقیر باشد، عزت نفس خود را از دست میدهد، و در برابر ثروتمندان، به تعظیم و كرنش و تملق مى‏پردازد.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در همین مورد مى‏فرمایند: اگر شخصى ثروتمند، در برابر فقراء بجاى گردن فرازى و بى‏اعتنائى، از خود تواضع و فروتنى نشان دهد، تا رضایت خداوند را بدست آورد، كار نیكو و زیبائى كرده است. چون ثروت و احترام واقعى، پاداشى است كه نزد خداوند وجود دارد.
ولى از آن زیباتر و نیكوتر، آن است كه شخصى فقیر، در برابر ثروتمندان، تعظیم و كرنش، مخصوص خداوند متعال است، و كسى كه به خدا، توكل و اعتماد داشته باشد. همه خواستهایش را از او مى‏خواهد. پس چنین كسى احتیاجى ندارد كه براى جلب محبت و نظر ثروتمندان، و به امید اینكه آنها نیاز او را بر طرف كنند، در برابرشان، كوچكى و افتادگى نشان دهد.

شنبه 7/5/1391 - 16:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته