• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3565روز قبل
پوست و مو
حتماً اگر آرزوی پوستی صاف و نرم را دارید، می دانید که باید از پوست در برابر اشعات فرابنفش حفاظت کرد، پوست را مربوط کرده و ده ها کار مختلف روی پوست انجام داد. اما داشتن پوستی زیبا بسیار ساده تر از این است. در زیر 7 روش عنوان شده اند که نتایج آنها بسیار سریع دیده خواهند شد: 1-آب زیاد بنوشید: مسلماً می دانید که مرطوب کردن پوست تنها نباید از بیرون و بلکه از درون نیز باشد. اما بیشتر افراد این را فراموش می کنند. 2-پوست را تمیز کنید: یک قانون عالی برای حفاظت از پوست این است که هیچ وقت برای پاک کردن آرایش از صورت قبل از خواب تنبلی نکنید و روی پوستی که کاملا پاک نشده است، از لوازم آرایش استفاده نکید. از اسفنج دیگران برای پنکیک و رژگونه زدن نیز بهیچ وجه استفاده نکنید. 3-موهای خود را از صورت کنار بزنید: مو غبار و آلودگی را بسیار سریع جذب می کند. موها را به کمک تافت و یا موس از صورت کنار بزنید، وقتی موها روی صورت ریخته اند، می توانند سبب ایجاد حساسیت پوست و آلودگی صورت شوند. 4-از پروسه های آرایشی-درمانی بیش از حد استفاده نکنید: پاکسازی صورت و سایر روش های مشابه نباید بیش از دو بار در ماه انجام شوند. در غیر این صورت تاثیری منفی روی زیبایی پوست خواهند داشت. 5-شب ها پوست را مربوط کنید: در زمان خواب پوست احیا و تجدید می شود، از این رو بسیار مهم است که مرطوب سازی پوست را فراموش نکنید. کرم های شبانه برای پوست معمولاً تقویتی و چرب تر از کرم های روزانه هستند. 6-نسخه خانگی برای زیبایی: نسخه های مادربزرگ های ما هنوز هم مفید هستند. ماسک خیار، توت فرنگی یا پارچه نخی مرطوب شده در شیر برای پوست بسیار مفید هستند و کمک می کنند که پوست تمیز شده و احیا شود. 7-خواب کامل: بهترین و موثرترین روش برای زیبایی، خواب کامل و قدم زدن در هوای آزاد است. فراموش نکنید که هیچ ماده آرایشی اثر بی خوابی و یا کمبود اکسیژن را پنهان نمی کند. خواب 7-8 ساعته از بروز زودهنگام چین و چروک جلوگیری کرده و پوست را کشیده نگه می دارد.
همانطور که دیدید، چندان هم دشوار نیست که پوستی درخشان و صاف داشت. از همین امروز عمل به این توصیه ها را آغاز کنید.
 منبع:  noorportal 
دوشنبه 9/5/1391 - 11:13
بهداشت روانی

 

 

محققان می ‌گویند حل كردن جدول كلمات متقاطع روشی استثنایی و كار آمد برای جوان نگه داشتن مغز است.شما هم که تصمیم گرفته‌اید در سال جدید با ورزش، اندام خود را متناسب كنید؟ چرا همین برنامه را برای مغزتان انتخاب نمی ‌كنید؟! مغز و فكر شما هم به اندازه عضلاتتان برای رسیدن به سلامت نیاز به ورزش دارد. می ‌پرسید چطور مغزمان را ورزش بدهیم؟ با حل كردن جدول! این سرگرمی برای سلامت شما هم مفید است. به تازگی محققان متوجه شده‌اند كه جدول حل كردن علاوه بر سرگرمی و تفریح فواید دیگری هم دارد.دكتر فتوحی، رئیس مؤسسه سلامت حافظه، مغز و نخاع در بالتیمور آمریكا این كار را نوعی ورزش برای مغز معرفی كرده‌است. به این ترتیب كسانی كه علاقه دارند ذهن خود را هم مانند بدنشان ورزیده كنند، لازم است این ورزش مغز " یعنی جدول حل كردن" را شروع كنند. البته این تنها خاصیت جدول حل كردن نیست! اگر باور نمی ‌كنید، بخوانید.می ‌گویند جدول كلمات متقاطع، مشهور‌ترین و گسترده‌ترین بازی در جهان است، اگر چه تاریخچه كوتاهی دارد. اولین جدول‌ها در قرن 19 در انگلستان متولد شدند. این جدول‌ها در نوع خود بسیار ابتدایی بوده و از مربع‌های كلمات ساخته شده بودند. به ‌طوری كه گروهی از كلمات طوری كنار هم قرار داده شده بودند كه در جهت عمودی و افقی به یك شكل خوانده می ‌شدند. این جدول‌ها در مجلات دوره‌ای و كتاب‌های معمای كودكان چاپ می‌ شد. با این حال در آمریكا جدول حل كردن به یكی از جدی‌ترین سرگرمی‌های بزرگسالان تبدیل شد. بد نیست بدانید اولین جدول كلمات متقاطع منتشر شده بوسیله یك روزنامه‌ نگار به نام "آرتور‌واین" اهل لیورپول طراحی و ساخته شد كه به‌عنوان مبتكر بازی‌های مشهور جهان شناخته شده است. 21 دسامبر 1913 تاریخ چاپ این جدول در روزنامه‌ای به نام دنیای نیویورك است.ورزشی برای مغزاگر اهل نرمش و ورزش باشید، می ‌دانید كه هر عضله‌ای كه در تمرین‌ها بیشتر به كار گرفته شود، قوی‌تر و بزرگ‌تر می ‌شود. مغز نیز همین طور است یعنی هر چه شما مغزتان را بیشتر ورزش دهید این عضو مهم بدن شما گسترده‌تر و قوی‌تر خواهد شد. پس مغز هم مانند سایر اعضای بدن به وزرش و تحرك احتیاج دارد كه طبق نتایج مطالعات دكتر فتوحی حل كردن جدول می ‌تواند این هدف را تأمین كند.دكتر مجید فتوحی كه كتابی به نام درمان حافظه نوشته ‌است، هم اكنون عضو هیأت علمی دانشكده پزشكی هاروارد در رشته نورولوژی و مشاور نورولوژی در مركز تحقیقات بیماری آلزایمر در بیمارستان جان هاپیكنز بوده و همچنین عضو آكادمی نورولوژی آمریكا، انجمن پزشكی آمریكا، سازمان بین‌المللی تحقیقات مغزی، انجمن پزشكی ماساچوست و انجمن علوم اعصاب نیزهست.می‌ خواهم به یاد آورم!اگر شما هم می ‌ترسید كه بزرگ‌ترین دارایی خود یعنی حافظه تان را از دست بدهید و در جست ‌وجوی راهی برای تقویت آن هستید، جدول حل كنید. به ‌طور طبیعی با افزایش سن و پیر شدن ، توانایی ما برای به یاد آوردن و به خاطر سپردن كمتر و كمتر می ‌شود. اما در هر سنی می‌ توان این روند را كند كرد یا جلوی آن را گرفت. لابد از خودتان می ‌پرسید مگراین حافظه به چه درد می‌ خورد؟! بهتر است بدانید تمام كارهایی كه انجام می‌ دهید وابسته به همین حافظه است، از مسواك زدن دندان‌هایتان تا لذت بردن از شامی كه با خانواده می ‌خورید. حافظه یكی از اجزای ضروری زندگی شماست و با از دست رفتن آن كه ممكن است از نشانه‌های آلزایمر هم باشد،زندگی شما مختل خواهد شد. مثلاً همین برگشتن به خانه، كه ممكن است خیلی پیش پا افتاده به ‌نظر برسد، بدون به خاطر سپردن آدرس محل زندگی ممكن نیست. علاوه بر این حافظه، انعكاسی از زندگی شماست. اولین دیدار با همسر، در آغوش گرفتن فرزندتان برای اولین بار پس از تولد، دوستان و همكلاسی‌های شما در دوران تحصیل همه و همه بهانه‌هایی هستند كه نخواهید این نعمت خدا را از دست بدهید. جوان بمانید!تحقیقات نشان داده است كه فعالیت مغز در سنین میانسالی و حتی قبل از آن می ‌تواند در آینده به فرد كمك كند تا دچار آلزایمر( كه شایع‌ترین شكل دمانس یا زوال عقل است ) نشود. البته این تنها عامل مؤثر در ایجاد بیماری نیست و تغذیه، فعالیت بدنی ، ژنتیك و خیلی چیز‌های دیگر در این مسئله نقش دارند. بعد از 20 سالگی با افزایش سن بیش از 200 میلیارد سلول عصبی تحلیل رفته و می‌ میرند.تحلیل قوای شناختی كه از عوارض این مرگ سلولی است، ابتدا ضعف حافظه و قدرت شنیدن خود را نشان می ‌دهد. البته نگران نشوید، این روند تا حدی قابل پیشگیری است. محققانی از انجمن ملی علوم معتقدند كسانی كه در فعالیت‌های چالش برانگیز مغز( مانند جدول كلمات متقاطع، شطرنج و كتاب خواندن و سفر) به‌ عنوان یك سرگرمی و تفریح شركت می ‌كنند، می‌ توانند باعث كندی روند پیری در مغز خود شوند.همچنین بررسی 20 ساله پزشكان در كالج پزشكی آلبرت انیشتین در نیویورك نشان داده است كسانی كه 4 روز در هفته جدول كلمات متقاطع حل می ‌كنند، 47 درصد كمتر از كسانی كه یك روز در هفته این كار را می ‌كنند درمعرض خطر دمانس(زوال عقل) هستند. دكتر رابرت‌ فریدلند، پروفسور عصب شناسی از دانشگاه "كیس ‌وسترن ریزرو" در كلیولند در این باره می ‌گوید: كسانی كه از 20 تا 60 سالگی بیشتر از مغز خود كار می‌ كشند كمتر دچار آلزایمر می ‌شوند. در این افراد فعالیت‌های دوباره‌سازی‌(مانند حل كردن جدول) به اندازه فعالیت‌های آموزشی(مانند شركت در یك كلاس برای یادگیری یك مهارت تازه) مؤثرند. بد نیست بدانید این محققان معتقدند هیچ وقت برای شروع چنین فعالیتی دیر نیست.مسائل زندگی را حل كنید!كسانی كه اهل جدول حل كردن باشند می‌ دانند كه چقدر این كاربه آنها احساس آرامش می ‌دهد. برای افرادی كه در زندگی روزمره خود با مشكلات زیادی روبه ‌رو هستند، سریع‌ترین راه برای خلاصی از افكار آزار دهنده، همین جدول حل كردن است.ویل شورتز، مصحح جدول نیویورك تایمز معتقد است در حل مسئله ما بهترین كاری را كه می ‌توانیم، انجام می ‌دهیم و سپس به مشكل بعدی می‌ رسیم و این دقیقا همان كاری است كه در حل كردن جدول یاد می ‌گیریم. یعنی دیدن مسئله از اول تا آخر! و وقتی آخرین مربع خالی را با حرف صحیح پر می‌ كنیم، می‌ دانیم كه راه حل نهایی را برای همه مشكلات یافته‌ایم. به همین علت احساس رضایت فوق العاده‌ای به ما دست می‌ دهد، حتی اگر ابتدا نتوانسته باشیم مربع‌های خالی را به ‌ترتیب پر كنیم. راه جدید آموزش!جدول نه تنها برای حل مشكلات روزمره مفید است بلكه به آموزش موضوعات خاص هم كمك می ‌كند. ماری جو فرچ از دانشگاه ماریون ایالت اوهایو معتقد است، جدول علاوه بر جلب رضایت فرد بار آموزشی هم برای او دارد. جالب است بدانید او اغلب در كلاس درس برای سنجش یادگیری دانشجویانش، امتحان را به شكل حل جدول برگزار می‌ كند و معتقد است این روش( به‌علت همراهی سرگرمی با آموزش) می ‌تواند در یادگیری دانشجویان مؤثرتر از سایر روش‌ها باشد. خوشبختانه همان طور كه بزرگسالان با حل جدول به دانش خود اضافه می‌ كنند، بچه مدرسه‌ای‌ها هم می ‌توانند از حل جدول برای یادگیری استفاده كنند  و حتی می ‌توان این كار را به‌ صورت خانوادگی و دسته‌ جمعی انجام داد.خبرنگاران هم جدول حل كنند! جالب است بدانید حل كردن جدول برای آموزش و تقویت مهارت روزنامه نگاری و گزارشگری هم مفید است! یكی از ویراستاران واشنگتن پست به گفته همكارش همیشه در حال جدول حل كردن است. این كار می‌ تواند توانایی او را برای بازی با كلمات افزایش دهد.با تمرین متفاوت نگاه كردن به كلمات و معنی آنها، قدرت متفاوت دیدن ومتفاوت فكر كردن (دو مهارت مهم در نویسندگی) هم به دست می ‌آید. وقتی خبرنگاران متفاوت ببینند و متفاوت فكر كنند، حرف‌های تازه‌ای هم برای گفتن خواهند داشت و برای سؤال‌های موجود پاسخ‌های جدیدی كشف خواهند كرد. دكتر مهشید چایچی
دوشنبه 9/5/1391 - 11:12
خواص خوراکی ها

 

 

تحقیقات متعدد نشان داده‌ که تغذیه صحیح و استفاده مناسب و متعادل از خوراکی‌های خاص، سبب تقویت حافظه و دور ماندن از بیماری‌هایی مانند آلزایمر می‌شود. مصرف مرتب بعضی خوراکی‌ها موجب افزایش قدرت یادگیری، تمرکز و سلامت مغز می‌شود. در ادامه با خوراکی‌هایی که می‌توانند حافظه‌ را تقویت کنند، آشنا می شویم:

ماهی‌های چرب
غذاهای دریایی مثل ماهی آزاد، ساردین، تن و خال مخالی حاوی مقادیر فراوانی از اسیدهای چرب امگا 3 هستند که می‌توانند سبب افزایش قدرت، بهره‌وری و سالم ماندن مغز شوند. حدود 40 درصد از اسیدهای چربی که در غشاهای مغز وجود دارند،
DHA نامیده می‌شوند و DHA یکی از موادی است که به وفور در روغن ماهی موجود است.
متخصصان اعتقاد دارند که وجود این ماده برای نقل و انتقال سیگنال‌های مختلف در مغز ضروری است. بر اساس تحقیقاتی که محققان دانشگاه تافت در سال 2006 انجام داده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند، افرادی که حداقل 3 بار در هفته از ماهی‌های چرب حاوی امگا 3 تغذیه می‌کنند،
DHA خون بسیار بالاتری نسبت به سایر افراد دارند و خطر ابتلایشان به آلزایمر هم 39 درصد کمتر از سایرین است.

سبزیجاتی با برگ سبز تیره
اسفناج، کاهو، کلم بروکلی و کلم دلمه‌ای از جمله سبزیجاتی هستند که سرشار از آنتی ‌اکسیدان‌هایی نظیر ویتامین
C و کاروتنوییدها هستند. یعنی همان آنتی‌اکسیدان‌هایی که برای حفظ سلامت قلب بسیار مفیدند. به طور کلی وظیفه اصلی آنتی‌اکسیدان‌ها در بدن، مبارزه با رادیکال‌های آزادی است که هدف ‌شان تنها آسیب‌رساندن به سلول‌ها و اختلال در تقسیم انرژی در بدن است.
سلول‌های مغز هم که وظیفه سوخت‌ رسانی به کل بدن را دارند، از جمله آسیب ‌‌پذیرترین سلول‌ها در برابر این ترکیبات زیان بار هستند، بنابراین وقتی که این مواد سمی به مغز هجوم می‌برند، آنتی‌اکسیدان‌ها هستند که می‌توانند با آنها مبارزه کرده و از مغز محافظت کنند.
بر اساس مطالعاتی که روی بیش از 13 هزار خانم در دانشکده پزشکی ‌هاروارد انجام گرفت، پژوهشگران پی بردند که خانم‌هایی که حداقل 4 وعده در روز از سبزیجات برگ سبز تیره استفاده می‌کنند، 2 برابر کمتر از سایرین از زوال عقل و از کارافتادگی قدرت تمرکز رنج می‌برند. همچنین پژوهشگران ‌هاروارد، اعلام کرده‌اند که هر چه سبزی و میوه‌ها رنگی‌تر باشند، آنتی‌اکسیدان بیشتری هم دارند.

آووکادو و انواع مغز دانه‌ها
تمام این خوراکی‌ها حاوی یک آنتی‌اکسیدان‌ مهم دیگر به نام ویتامین
E هستند. پژوهشگران می‌گویند کسانی که به مقدار مناسبی ویتامین E مصرف می‌کنند، 67 درصد کمتر از سایرین به آلزایمر مبتلا می‌شوند. شما باید حداقل روزی 15 میلی‌گرم ویتامین E به بدن‌تان برسانید و این میزان در 55 گرم بادام به راحتی یافت می‌شود.

شکلات تلخ
شکلات تلخ ( که حاوی حداقل 70 درصد کاکائو باشد ) سرشار از فلاونویید، یکی دیگر از آنتی ‌اکسیدان‌های مفید برای بدن و به خصوص مغز است. می‌توان با خوردن 30 گرم شکلات تلخ در روز، قدرت تمرکز را افزایش داد. خوراکی‌های دیگری هم که می‌توانند جای شکلات تلخ را در رژیم غذایی بگیرند شامل سیب، انگور، پیاز و چای هستند.

‌کاری
آمار فراموشی و فراموش‌کاری در بین هندی‌ها و تایلندی‌ها بسیار پایین است! چرا؟ چون غذاهای‌شان همیشه پر است از ادویه ‌کاری. محققان هنوز نتوانسته‌اند به درستی بفهمند که چه واکنشی در مغز پس از مصرف کاری رخ می‌دهد که باعث کاهش احتمال ابتلا به آلزایمر می‌شود، اما به همه افراد توصیه می‌کنند که با افزودن پودر کاری به غذاهای مختلف‌شان، شانس ابتلا به آلزایمر در میانسالی را در خود کاهش دهند.

آب
تمام سلول‌های بدن برای اینکه رشد خوب و مناسبی داشته باشند، به آب کافی نیاز دارند و سلول‌های مغز هم از این قضیه مستثنا نیستند. در حقیقت، یک ‌سوم از حجم مغز از آب تشکیل شده است و بنابراین خوردن آب کافی در روز، به بهبود عملکرد مغز کمک می‌کند.
بر اساس مطالعاتی هم که در دانشگاه اوهایو صورت گرفته، محققان اعلام کرده‌اند که کارکرد مغز افرادی که ذخیره مناسبی از آب در بدن‌شان دارند، نسبت به افرادی که به میزان لازم آب نمی‌نوشند، بهتر است. آنها همچنین گفته‌اند که نوشیدن حداقل 6 تا 8 لیوان آب در روز برای تمام افراد ضروری است و اگر این میزان تا 12 لیوان افزایش یابد، کارایی مغز هم بیشتر می‌شود.

قهوه
همان‌طور که مصرف زیاد و بی‌رویه نوشیدنی‌های حاوی کافئین مانند قهوه، باعث اختلال در عملکرد مغز می‌شود، مصرف مناسب و به اندازه ‌شان نیز می‌تواند قدرت تمرکز و کارایی مغز را بالا ببرد.
بر اساس مطالعاتی که محققان فرانسوی در سال 2007 انجام داده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که خانم‌های بالای 65 ساله که 3 فنجان در روز قهوه می‌خورند، قادر به حفظ کردن آدرس، شماره تلفن و لغت‌های بیشتری نسبت به آنهایی هستند که قهوه نمی‌خورند.
آنها همچنین شانس ابتلای خانم‌های دوستدار قهوه به آلزایمر را 30 درصد کمتر از سایرین دانسته‌اند. تنها هشداری هم که محققان در زمینه مصرف قهوه داده‌اند، این بوده است که افراد نباید بیش از 400 میلی‌گرم ( یعنی3 فنجان ) در روز قهوه بنوشند.
 منبع: هفته نامه سلامت
دوشنبه 9/5/1391 - 11:11
بهداشت روانی

 

 

با گذشت زمان، بهبود شرایط بهداشتی و افزایش متوسط سن امید به زندگی، شمار سالیان عمر افزایش یافت و جوامع رنگ خاکستری گرفتند. با افزایش سنین متوسط عمر، موضوع بازنشستگی مورد توجه قرار گرفت و حمایت‌های بازنشستگی تعریف شد اما این حمایت‌ها در همه جوامع از کارآمدی و کفایت لازم برخوردار نیستند و با وجود افزایش متوسط عمر، سطح کمی و کیفی زندگی سالمندان در بسیاری از جوامع در حال توسعه و پیرامونی که فاقد یک نظام جامع حمایت‌های تامین اجتماعی هستند، ارتقای چندانی نیافته است و سالمندان در دوران بازنشستگی با مشکلات و چالش‌های فراوانی مواجه هستند.دکتر سیمین حسینیان درباره این مرحله از زندگی به همشهری تندرستی، می‌گوید: «به طور کلی بازنشستگی مرحله ورود به سالمندی است. افراد درباره این مرخص شدن از انجام کار که در سن 55 تا 60 سالگی رخ می‌دهد، نظرات و عکس‌العمل‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. حتی بعضی‌ها دوست دارند زودتر بازنشسته شوند. یک‌سری از افراد خود را برای شروع یک شغل جدید آماده می‌کنند و خیلی‌های دیگر هم اوقات فراغت خود را آن‌طوری که در 30 سال گذشته دوست داشتند و نتوانسته‌اند، می‌گذرانند.»
 ‌خود را برای بازنشستگی آماده کنیداغلب کسانی که بعد از بازنشستگی دچار افسردگی می‌شوند به این دلیل است که هیچ آمادگی‌ای برای ورود به این مرحله نداشته‌اند. دکتر حسینیان درباره نحوه آماده شدن این افراد می‌گوید: «وظیفه آماده کردن افرادی که به بازنشستگی نزدیک می‌شوند بیشتر بر دوش سازمان‌ها و ادارات است. مدیران باید طی برنامه‌ریزی‌هایی آنها را برای این مرحله آماده کنند؛ ساعات کاری آنها کم شود تا به یکباره رابطه آنها با محیط کار قطع نشود. همچنین این اشخاص باید برای روزهای سالمندی و بازنشستگی‌شان برنامه‌ریزی کنند، زیرا داشتن یک برنامه مدون، بازنشسته را سرگرم می‌کند و اجازه نمی‌دهد در انزوا فرو رود.»
 
‌علایق تان را بشناسیدبرای برنامه‌ریزی کردن باید اول علایق را شناخت. دکتر آناهیتا خدابخشی کولایی- مترجم کتاب «مشاوره با سالمندان»- درباره نحوه برنامه‌ریزی برای دوران بازنشستگی می‌گوید: «در برنامه‌ریزی کردن برای اوقات فراغت، شخص بازنشسته بهترین فرد است که می‌تواند برای خودش برنامه‌ریزی کند.او با شناختی که از علایق،‌ استعدادها و تجارب خود دارد می‌تواند زمینه‌ای را فراهم کند که از وقت خود به بهترین نحو استفاده کند.» به اعتقاد دکتر حسینیان: «در این بین نقش خانواده هم بسیار مهم است. آنها هم باید نسبت به این دوران آگاهی‌های لازم را کسب کنند. آنها با تشویق کردن فرد به انجام کارهای مورد علاقه‌اش نقش به‌سزایی در دور نگه داشتن وی از بیماری افسردگی دارند.» ‌بازنشستگی و مسائل مالیبا بازنشستگی درآمد مالی فرد کم یا دچار بحران می‌شود. فرد با بازنشستگی موقعیت اجتماعی خود را از دست می‌دهد و به تبع آن موقعیت اقتصادیش نیز دچار بحران می‌شود. دکتر خدابخشی با نظر به اینکه شرایط سخت مالی در دوران بازنشستگی یکی از عوامل افسردگی است می‌گوید: «مسائل مالی و دوره سالمندی با یکدیگر رابطه تنگاتنگی دارند، زیرا در این دوره سلامت جسمانی آنها در خطر است. تنهایی با ازدواج فرزندان یا فوت همسر به سراغ بیشتر این افراد می‌آید و این مساله باعث بروز مشکلاتی می‌شود.به طور مثال فرد در خانه زمین می‌خورد پایش می‌شکند، این مساله هزینه‌های زیادی را به او تحمیل می‌کند. آنها به دلیل این تنهایی و عدم حمایت‌های اجتماعی لازم دچار افسردگی می‌شوند. مهم است که بدانیم بازنشستگان سالمند به گوش شنوایی برای بیان داستان‌ها و تجاربشان نیاز دارند.»
 
‌بازنشستگان سرمایه هستندوقتی فردی 30 سال از عمر خود را در انجام کار صرف می‌کند، کاملا متخصص و مجرب شده است اما درست زمانی که می‌تواند بهتر خدمت‌رسانی کند، بازنشسته و با کوله‌باری از تجربه خانه‌نشین می‌شود. دکتر حسینیان- استاد دانشگاه الزهرا- درباره لزوم به کارگیری مجدد بازنشستگان می‌گوید: «سازمان‌ها و ادارات برای جلوگیری از هدر رفتن سرمایه‌ها باید بعد از بازنشستگی افراد مجرب دوباره آنها را به کار بگیرند، ولو با حقوق بسیار کم و به صورت پاره‌وقت؛ چراکه، هم آن فرد دچار انزوا نمی‌شود و هم آن سازمان با هزینه اندک از تجربیات این فرد استفاده می‌کند. حتی بعضی از این افراد حاضرند به صورت داوطلبانه تجربیات خود را در زمینه‌ای که علاقه دارند در اختیار دیگران بگذارند. دلیل این است که فرد نمی‌خواهد رشته الفتش با اجتماع از بین برود.» نویسنده: محمد سلامت
دوشنبه 9/5/1391 - 11:9
ورزش و تحرک

 

تغذیه در ورزش

 گفتنی است، به کلیه فوتبالیستها توصیه می شود به جای 3 وعده غذایی حجیم از 6 وعده غذایی باحجم كمتر استفاده کنند تا حداکثر انرژی مورد نیاز را بدست آورند. بسیاری از علاقه مندان به ورزش کنجکاو هستند که بدانند ورزشکاران حرفه ای خصوصا ورزشکاران رشته های سنگین و قدرتی از چه نوع غذاهایی تغذیه می کنند، ولی اکثرا از اهمیت تغذیه در حفظ توانایی های ورزشکاران بی اطلاعند. البته اهمیت ارتباط تغذیه با ورزش فقط مربوط به ورزشکاران حرفه ای نیست و هر کسی در هر سطحی که ورزش می کند، باید اصول تغذیه ای را رعایت کند. مصرف بی رویه بعضی مواد، استفاده از مواد سنتزی بدون مشاوره با پزشک و یا رعایت نکردن زمان خوردن غذا می تواند ورزش را از یک فعالیت مفید برای سلامتی به عاملی آسیب رسان تبدیل کند.تغذیه ورزشکاران خیلی متفاوت با افراد عادی نیست ؛ ولی عامل مهمی است که در کنار سلامت جسمی و روحی و آمادگی بدنی در موفقیت ورزشکار نقش تعیین کننده ای دارد. در حقیقت اصول تغذیه تفاوتی ندارد؛ ولی به دلیل فعالیت بدنی بیشتر، نیاز یک ورزشکار به مواد غذایی بیشتر از افراد عادی است.برای تشخیص مقدار کالری مورد نیاز و در نتیجه رژیم غذایی مناسب عوامل مختلف نظیر سن ، جنس ، قد، وزن ، توده عضلانی بدن ، شرایط فیزیولوژیک و نیز نوع ورزش از لحاظ قدرتی یا استقامتی بودن موثر است. در ارتباط با ورزشکاران زمان مصرف موادغذایی نیز مهم است.مثلا بعضی مواد اگر قبل از مسابقه یا تمرینات سنگین مصرف شوند، در حین فعالیت موجب کاهش قند خون می شوند. پزشکان تیمهای ورزشی حداکثر تلاش خود را می کنند که ورزشکاران در مخاطره تغذیه ای نباشند و فدراسیون پزشکی ورزشی نیز در تلاش است تا همه ورزشکاران از مشاوره تغذیه ای برخوردار باشند؛ زیرا مشاوره تغذیه یک امر فردی است و یک برنامه خاص هر قدر هم که دقیق و صحیح باشد، قابل تعمیم به کل نیست.
انرژی مورد نیاز یک ورزشکار باید 50درصد از کربوهیدرات ، 20تا 30درصد از چربی ، 10تا 15درصد از پروتئین و 10درصد از قندهای ساده تامین شود. آهن به عنوان جزیی از هموگلوبین و وسیله ای برای انتقال اکسیژن از ریه ها به بافتها نقش مهمی در سلامت و توانایی های یک ورزشکار دارد و کمبود آهن موجب محدودیت در فعالیت های هوازی و کاهش ظرفیت کاری ورزشکار می شود.
کمبود آهن معمولا در بین زنان ورزشکار بیشتر شایع است. فاکتور مهم دیگر در فعالیت بدنی یک ورزشکار حفظ الکترولیت عضلات است. آب میوه ها به دلیل دارا بودن باقیمانده قلیایی مناسب مانند سدیم و منیزیم نقش موثری در تامین الکترولیت عضلات دارد.قبل از مسابقه وعده غذایی قبل از مسابقه منبع مهمی برای تامین انرژی است که باید 3تا 4ساعت قبل از فعالیت مصرف شود و می تواند شامل کربوهیدرات های پیچیده نظیر نان ، سیب زمینی ، برنج و حبوبات باشد. صرف آخرین وعده غذایی در 3تا 4ساعت قبل از شروع فعالیت اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا اگر فاصله زمانی صرف آخرین وعده غذایی با شروع فعالیت ورزشی کمتر از 3ساعت باشد، هضم غذا هنوز کامل نشده ، در نتیجه خون در دستگاه گوارش متراکم می شود و در حین فعالیت بدنی به قلب فشار وارد می شود. از سوی دیگر، اگر این فاصله زمانی بیش از 4ساعت باشد، هضم و جذب مواد مغذی کامل شده و در زمان فعالیت انرژی کافی در دسترس عضلات نخواهد بود. قبل از تمرینات طولانی مدت هوازی بهتر است کربوهیدرات اضافی به میزان 50تا 100گرم دریافت شود. اما افراد حساس به کاهش قند خون نباید شیرینی های غلیظ مصرف کنند؛ زیرا تحریک ترشح انسولین باعث کاهش قند خون در آغاز تمرینات ورزشی می شود؛ ولی مصرف آن میوه ها و سبزی ها یک ساعت قبل از مسابقه مفید است. فروکتوز کربوهیدرات مناسب برای ورزشکار در شب قبل و صبح روز مسابقه است. به همین دلیل ، عسل ماده غذایی مناسب برای قبل از فعالیت های ورزشی است زیرا 50درصد آن فروکتوز است.مصرف گوشت گوساله و بره ، گوشت سرخ کرده و پرچرب ، همچنین سیرابی و کله پاچه و مغز در روز مسابقه خوب نیست ؛ زیرا این مواد غنی از باز پورین هستند که موجب گرفتگی عضلات می شود. همچنین بهتر است برای کاهش مشکلات گوارش در روز مسابقه بیشتر غذاهای بخارپز، آب پز و کبابی مصرف شود. در زمان بدنسازی یا عضله سازی باید سهم پروتئین تا 20درصد افزایش یابد و این افزایش باید تدریجی باشد، همراه با آن افزایش آب ، ویتامین B6و پتاسیم نیز لازم است.البته باید توجه داشت که افزایش پروتئین نباید بیش از 25درصد باشد.  بعد از مسابقه یک نکته مهم بعد از مسابقه یا انجام تمرینات ورزشی سنگین مصرف زیاد آب برای جبران آب از دست رفته است خصوصا اگر فعالیت های ورزشی ادامه داشته باشد.به طور کلی ، تغذیه بعد از فعالیت های شدید ورزشی باید مبتنی بر جایگزینی آب و ذخایر گلیکوژن و تعادل الکترولیت ها باشد. رژیم غنی از کربوهیدرات و نوشیدنی به افزایش ذخایر گلیکوژن عضلات ، حفظ وضعیت آب بدن در حد مناسب و نگهداری توده چربی بدن کمک   می کند. ضمن تعریق زیاد، علاوه بر آب مقداری از املاح بدن ورزشکار نیز از دست می رود غذاهای نمکی می توانند به تامین سدیم کمک کنند و نیز میوه ها و سبزی ها منبع خوبی برای پتاسیم هستند.منبع: taamasrar

 

دوشنبه 9/5/1391 - 11:3
ورزش و تحرک

 

نکاتی در باره معمولترین روشهای پیاده روی  

شاید مزیت پیاده روی آن باشد که انجامش برای هر کس بدون توجه به سن وجنس ودر همه جا و همه وقت میسر باشد اما نقطه ضعف پیاده روی آن است که برای کسب فایده ای معادل دویدن باید سه برابر وقت صرف شود .

چندین بررسی نشان داده است که پیاده روی  آثار بهداشتی قابل توجهی در تمام گروههای سنی دارد. کاهش وزن کمتر شدن بافت چربی ، پایین آمدن فشار خون و بهبود وضعیت چربی های خون از جمله آثار بهداشتی هستند . 

نمونه ای از برنامه پیاده روی در جدول زیر آورده شده است .همانطوری که مشاهده می کنید زمان ورزش به مرور طولانی می شود .

نمونه ای از برنامه یک نوع ورزش هوارسان
برنامه پیاده روی
تعداد جلسات در هفته مدت زمان هر جلسه هفته
3-5بار 10 دقیقه اول
3-5بار 15 دقیقه دوم
3-5بار 20 دقیقه سوم
3-5بار 25 دقیقه چهارم
3-5بار 30 دقیقه پنجم
3-5بار 35 دقیقه ششم
3-5بار 40 دقیقه هفتم
3-5بار 45 دقیقه هشتم
3-5بار این برنامه تکرار شود نهم به بعد
       
 منبع: taamasrar

 

دوشنبه 9/5/1391 - 11:2
سلامت و بهداشت جامعه

 

یكی از موضوعات مهم اطراف و اكناف زندگی بشر، مسئله تربیت براساس نظام دینی و شرع مقدس اسلام است، در جهان امروز كه از هر طرف انسان مورد آزار و اذیت و در حال دست و پنجه نرم كردن با بحران‌های متفاوت و مهم می‌باشد، دین و تربیت دینی یكی از سپرهای مقاوم و مهم برای انسان می‌باشد. دین می‌تواند (البته اگر همراه عقل و روشنفكری باشد) كارساز باشد و در همه مسائل بشر دخل و تصرف كند، انسان با دین می‌تواند درست فكر كند، درست حرف بزند درست تصمیم بگیرد، حتی در امیال غریزی‌اش دخل و تصرف كند، انسان دیندار می‌داند كی بخوابد، كی بیدار شود، حتی چه چیزی بخورد و چه چیزی را نخورد. در یكی از كلاس‌های ضمن خدمت از استادی شنیدم كه در یكی از شهرهای آمریكا، رستورانی وجود دارد كه گران‌ترین غذای آن، مغز میمون می‌باشد كه طرز تهیه آن به این صورت است كه چند نفر مشتری وارد رستوران می‌شوند، مسئول رستوران میمون زنده‌ای را برای آنها می‌آورد میمون بیچاره طوری در اختیار مشتری‌ها قرار می‌گرد كه از ناحیه سر روی میز ناهارخوری است و باقیمانده بدن او زیر میز قرار می‌گیرد، مشتری‌ها مدام بر سر این میمون زنده می‌كوبند تا بالاخره او تلف می‌شود، پس از مردن گارسون رستوران میمون را به آشپزخانه برده مغز او را درمی‌آورد و با عملیات آشپزی خاصی آ‌ن را آماده كرده و در اختیار مشتری‌ها قرار می‌دهد، زمانی كه استاد این موضوع را بیان می‌كرد من واقعاً فهمیدم كه دین به انسان می‌گوید: چه چیزی و چطور غذا بخورد دین كارخانه فهم و شعور اساسی و بنیادی برای زندگی انسان است، این مقاله كوتاه به بخشی از این موضوع پرداخته است. (ابزارهای مهم دین كدام است؟)
اولین ابزار دینی:
«زمینه درونی جوانان» می‌باشد: جوانان سرزمین‌های آماده و حاصلخیز برای افشاندن بذر ایمان و معنویت شمرده می‌شود و بیش از دیگران زمینه پذیرش ایمان و معنویت دارند. رسول خدا فرمود: شما را به نیكی درباره جوانان سفارش می‌كنم به درستی كه قلوب آنان نرمتر و مهربانتر است. وقتی خداوند مرا بشارت دهنده و انذاركننده برانگیخت جوانان با من پیمان بسته و پیران به مخالفت برخاستند. امام باقر می‌فرماید: علت اینكه یوسف بی‌درنگ برادرانش را بخشید آن است كه قلب جوان نرمتر و مهربانتر از كهنسال است.
دومین ابزار دینی:
قرآن است، قرآن كتاب هدایت است و هر انسان با سوادی به فراخور ظرفیت خود از آن بهره می‌گیرد. جوان به خاطر ویژگی‌های خاص خود بیشتر به انس با قرآن نیاز دارد. امام صادق فرمود: كسی كه قرآن تلاوت می‌كند اگر جوان مؤمن باشد قرآن با گوشت و خونش آمیخته می‌شود.
سومین ابزار دینی:
عبادت است، عبادت لازمه بندگی است جوانی دوره حساس و پرمخاطره زندگی است، اضطرابها، نگرانی‌ها و ناكامی‌ها همه در پرتو عبادت و بندگی از زندگی جوان رخت برمی‌بندد، پیامبر فرمود: خداوند به سبب جوان عبادت‌كننده بر فرشتگان كه سایه‌ای جز سایه الهی نیست هفت دسته در سایه عرض الهی قرار دارند،1ـ امام عادل، 2ـ جوانی كه در عبادت خداوند رشد كرده باشد و...
چهارمین ابزار دینی:
شناخت دین می‌باشد، بر جوان مسلمان ضروری است كه با علوم دینی و مسائل آن آشنا باشد، احكام الهی را بداند، امام باقر فرمود: اگر جوان شیعه‌ای را نزد من آورند كه تفقه در دین نمی‌‌كند او را با مجازاتی دردناك كیفر خواهم داد. شناخت دین و احكام تا آنجا اهمیت دارد كه در روایات، مرحله‌ای از مراحل تربیت شمرده شده است. امام صادق فرمود: فرزند آدم هفت سال اول بازی می‌كند، هفت سال دوم نوشتن را فرا می‌گیرد، هفت سال سوم مسائل حلال و حرام را می‌آموزد و آخرین ابزار تربیت دینی، توبه است. فراهم كردن زمینه توبه و توجه كردن جوان به این عنصر سازنده بخشی از تربیت دینی و معنوی است. رسول اكرم می‌فرماید: خداوند جوان توبه‌كننده را دوست دارد و نیز می‌فرماید: هیچ كس نزد خدا محبوب‌تر از جوان توبه‌كننده نیست و هیچ‌كس نزد خداوند از كهنسالی كه بر گناهانش باقی است مبغوض‌تر نیست.
منبع:تربیت جوان از نگاه معصومین، ماهنامه كوثرشماره25

 

دوشنبه 9/5/1391 - 10:59
تزیینات و دکوراسیون

 

 

رمز داشتن خانه زیبا و مرتب

یك منزل مرتب كه هر یك از اسباب و لوازم زندگى در جاى‏مخصوص و مناسب قرار گرفته باشد ، از جهاتى بر یك منزل شوریده ودرهم و برهم مزیت دارد.

اولا : نظم و ترتیب مخصوص به منزل صفا و رونق و زیبایى‏مى‏بخشد، تماشاى تكرارى خانه نه تنها موجب ملال نمی شود بلكه‏مسرت‏بخش و دلپذیر خواهد بود.

ثانیا : انجام كارهاى خانه‏دارى را آسان می كند، اوقات كدبانوى خانه‏بیهوده تلف نمی شود زیرا به هر چیز احتیاج پیدا كرد می داند كجاست، براى پیدا كردن آن معطل نمی شود ، در نتیجه كارها به آسانى انجام مى‏پذیرد و خانم ‏را وامانده و خسته نمی گرداند.

ثالثا : رونق و صفاى محیط مرتب منزل كه از ذوق و سلیقه كدبانوى‏خانه حكایت می كند،  مرد را به خانه و زندگى علاقه‏مند می سازد .

رابعا : چنین خانه مرتبى اسباب آبرو و سرافرازى خانواده بوده و ‏هر كس آنرا ببیند از زیبایى آن لذت مى‏برد و به ذوق و سلیقه كدبانوى خانه‏آفرین خواهد گفت.

خود شما حتما خانواده‏هاى مرفه و ثروتمندى‏را دیده‏اید با اینكه از انواع و اقسام گوناگون لوازم لوكس زندگى‏برخوردارند اما زندگى آنها چون درهم و برهم است صفا و رونقى ندارد ودیدن آن ملال‏آور است، به عكس خانواده‏هاى متوسطی که را در عین‏ مشکلات ، زندگى زیبا و مسرت‏بخشى دارند، چون همان اسباب و لوازم‏مختصر ،مرتب و منظم و تمیز است،اصولا مگر زیبایى جز نظم و ترتیب‏خاص چیز دیگرى است؟

بنابراین، یكى از وظائف مهم خانه‏دارى رعایت نظم و ترتیب‏است ،برای این کار یادآورى نكات زیر بى‏فایده ‏نیست:

اسباب و لوازم منزل را درجه‏بندى نموده براى هر نوعى از آنها جاى مخصوصى انتخاب نمایید، همه ظرف ها را یك جا روى هم نریزید، ظرفهایى را كه مورد احتیاج همیشگى است در دسترس قرار دهید ،اسباب‏شیرینى خورى و آجیل خورى را در یك جا قرار دهید، ظرف هاى‏شربت‏خورى جاى مخصوص داشته باشند، یك جا را اختصاص بدهید به‏اسباب چایخورى،اسباب و ظروف غذاخورى را در یك جا قرار بدهید، به طور خلاصه اسباب و لوازم زندگى به‏قدرى مرتب باشد كه خود شما و شوهرتان و فرزندانتان جاى مخصوص‏آنها را بدانند به طوریكه اگر در شب تار هم خواستید آنها را پیدا كنید، بتوانید مستقیما به سراغ شان بروید.

شاید بعضی خانم ها بگویند: برنامه مذكور براى اعیان و اشراف‏خوب است كه زندگى مفصلى دارند ،اما براى زندگانى فقیرانه ما این همه‏تشریفات ضرورت ندارد ،لیكن خاطر نشان می شود كه اسباب و لوازم‏زندگى به هر حال باید مرتب باشد ،چه فقیر چه غنى.

والدین  بى‏انضباط  ، براى اینكه خودشان را بیگناه معرفى كنند ،شوریدگى منزل را به گردن بچه‏ها می گذارند،در صورتیكه این موضوع‏اشتباه است زیرا بچه‏ها از پدر و مادر تقلید می کنند،اگر پدر و مادر منظم‏باشند آنها هم منظم تربیت می شوند ،بچه‏ها در آغاز امر با رعایت نظم وترتیب مخالف نیستند بلكه بدان اظهار علاقه می نمایند.لیكن وقتى اوضاع‏ نامنظم داخلى را مشاهده نمودند از آنها درس زندگى می آموزند.

پول و اوراق بهادار از قبیل چك و سفته و اسناد و مدارك را درجاى محفوظى بگذارید كه در دسترس بچه‏هاى كوچك نباشد، زیرا ممكن‏است در اثر غفلت از بین بروند و ضررهایى به شما وارد گردد،زدن و تنبیه‏كردن بعد از عمل سودى ندارد ،علاج واقعه را قبل از وقوع باید كرد، بچه‏گناهى ندارد، تقصیر از جانب مادری است كه اشیاء ارزشدار را در دسترس او قرار داده است.خاتمه یادآور می شوم كه البته نظم و انضباط خوب است لیكن نه‏بحدی كه از شما و شوهرتان سلب آسایش كند ،اگر از حد متعارف و عادى‏گذشت‏به وسواسی گرى و سلب آزادى منجر می شود كه خود یكى ازمشكلات بعضى خانواده‏ها بشمار می رود و ممكن است‏سبب جدایى وافتراق واقع شود.


منبع:خانواده سبز

 

دوشنبه 9/5/1391 - 10:56
قرآن

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم سوره بقره، آیات 185-183 یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم لعلكم تتقون.(183) ایاما معدودات فمن كان منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لكم ان كنتم تعلمون.(184) شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فلیصمه و من كان مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بكم الیسر و لا یرید بكم العسر و لتكملوا العدة و لتكبروا الله على ما هدیكم و لعلكم تشكرون.(185) ترجمه آیات اى كسانى كه ایمان آورده‏اید روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید(183). و این روزهائى چند است پس هر كس از شما مریض و یا مسافر باشد باید ایامى دیگر بجاى آن بگیرید و اما كسانى كه به هیچ وجه نمى‏توانند روزه بگیرند عوض روزه براى هر روز یك مسكین طعام دهند و اگر كسى عمل خیرى را داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینكه روزه بگیرید برایتان خیر است اگر بناى عمل كردن دارید(184). و آن ایام كوتاه ماه رمضان است كه قرآن در آن نازل شده تا هدایت مردم و بیاناتى از هدایت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر كس این ماه را درك كرد باید روزه‏اش بگیرد و هر كس مریض و یا مسافر باشد بجاى آن چند روزى از ماههاى دیگر بگیرد خدا براى شما آسانى و سهولت را خواسته و دشوارى نخواسته و منظور اینست كه عده سى روزه ماه را تكمیل كرده باشید و خدا را در برابر اینكه هدایتتان كرد تكبیر گفته و شاید شكرگزارى كرده باشید(185). بیان آیات ویژگى‏هاى بیانى آیات تشریع روزه سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینكه: اولا هر سه با هم نازل شده‏اند، براى اینكه ظرف (ایام)در ابتداى آیه دوم متعلق به كلمه(صیام)در آیه اول است و جمله(شهر رمضان)در آیه سوم یا خبر است‏براى مبتدائى حذف شده كه عبارت است از ضمیرى كه به كلمه(ایاما)بر مى‏گردد، و تقدیر جمله(هى شهر رمضان)است و یا مبتدائى است‏براى خبرى كه حذف شده و تقدیرش"شهر رمضان هو الذى كتب علیكم صیامه"است و یا بدل از كلمه صیام در جمله (كتب علیكم الصیام)در آیه اول است، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان)بیان و توضیحى است‏براى روشن كردن جمله(ایاما معدودات)ایام معدوده‏اى كه روزه در آنها واجب شده. پس به دلیلى كه ذكر شد آیات سه‏گانه مورد بحث‏به هم متصل، و نظیر كلام واحدى است كه یك غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان. و ثانیا دلالت دارد بر اینكه قسمتى از گفتار این سه آیه به منزله توطئه و زمینه‏چینى براى قسمت دیگر آن است، یعنى دو آیه اول به منزله مقدمه است‏براى آیه سوم، چون در آیه سوم تكلیفى واجب مى‏شود كه صاحب كلام، اطمینان ندارد از اینكه شنونده از اطاعت آن سرپیچى نكند، براى اینكه تكلیف نامبرده تكلیفى است كه بالطبع براى مخاطب، شاق و سنگین است، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتى تركیب شده كه هیچ یك از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست، بلكه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى‏دهد، و به این وسیله استیحاش و اضطراب ذهن او را از بین مى‏برد، و در نتیجه علاقمند به روزه مى‏كند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلى كه در تشریع این حكم رعایت‏شده، و نیز با ذكر فوائد و خیر دنیوى و اخروى كه در آن است، حدت و شدت دلخواهى و استكبار او را بشكند. و بهمین جهت‏بعد از آنكه در جمله: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان كرد، بلافاصله فرمود: "كما كتب على الذین من قبلكم" و فهمانید كه شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت كنید، و آن را گران بشمارید، چون این حكم منحصر به شما نبوده، بلكه حكمى است كه در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود.(لعلكم تتقون)، یعنى علاوه بر اینكه عمل به این دستور، همان فائده‏اى را دارد كه شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر این، این عمل كه گفتیم در آن، امید تقوا براى شما هست، همچنانكه براى امتهاى قبل از شما بود، عملى نیست كه تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلكه عملى است كه در ایامى قلیل و معدود انجام مى‏شود، (ایاما معدودات) آرى نكره(و بدون الف و لام)آمدن كلمه(ایاما)دلالت‏بر ناچیزى ایام دارد، و در اینكه ایام را به وصف معدود توصیف كرد، خود اشعارى است‏به اهمیت نداشتن آن، همچنانكه همین توصیف در آیه: "و شروه بثمن بخس دراهم معدودة" (1) مى‏فهماند كه یوسف ع را به چند درهم ناچیز فروختند. علاوه بر اینكه ما در تشریع این حكم رعایت اشخاصى را هم كه این تكلیف برایشان طاقت‏فرسا است كرده‏ایم، و اینگونه افراد باید به جاى روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصرى كه همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یك مسكین. "فمن كان منكم مریضا او على سفر - تا جمله - فدیة طعام مسكین"و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جائى كه ممكن بوده رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است كه بطوع و غبت‏خود روزه را بیاورید، و بدون كراهت و سنگینى و بى‏پروا انجامش دهید، "فمن تطوع خیرا فهو خیر له"براى اینكه عمل نیك را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اینكه به كراهت انجام دهند. بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است‏براى آیه سوم كه مى‏فرماید: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"الخ، و بنا بر این پس جمله: "كتب علیكم الصیام"در آیه اول جمله‏اى است‏خبرى كه مى‏خواهد از تحقق چنین تكلیفى خبر دهد، نه اینكه در همین جمله تكلیف كرده باشد، آنطور كه در آیه شریفه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم القصاص فى القتلى" (2) و آیه"كتب علیكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین" (3) تكلیف كرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(كتب علیكم)آمده، لیكن بین قصاص در مورد كشتگان - در آیه دوم - و وصیت‏به والدین و اقرباء - در آیه سوم، و بین مساله صیام - در آیه مورد بحث فرق است، و آن این است كه قصاص در قتلى امرى است‏سازگار با حس انتقامجوئى امرى است كه دلهاى صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حكم غریزه و طبیعت نمى‏توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمى‏توانند این معنا را تحمل كنند كه نسبت‏به جنایتى كه به ایشان شده بى اعتنائى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان كه مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‏به ارحام است، آنهم در هنگامى كه مى‏خواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود. پس قصاص و وصیت دو حكم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاى طبیعت آدمى است، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه‏چینى ندارد، به خلاف حكم روزه كه عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیات، و مهم‏ترین تمایلاتش، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع، كه چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتى براى نفس آدمى است.در توجیه حكمش ناگزیر از این است كه قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اینكه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیات نفسند - مقدمه‏اى بچیند، و دلهاشان را علاقه‏مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است كه گفتیم آیه: "كتب علیكم القصاص"الخ و آیه: "كتب علیكم اذا حضر احدكم الموت"الخ، انشاء حكم است، و حاجتى به زمینه‏چینى ندارد، به خلاف آیه: "كتب علیكم الصیام"تا آخر دو آیه كه مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى‏دهد از اینكه بعدها چنین حكمى انشاء مى‏شود. "یا ایها الذین آمنوا..." اینگونه خطاب(اى كسانى كه ایمان آورده‏اید)به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است، و گرنه مى‏فرمود: (اى مردم)لیكن خواست‏بفهماند با توجه به اینكه داراى ایمانید باید هر حكمى را كه از ناحیه پروردگارتان مى‏آید بپذیرید، هر چند كه بر خلاف مشتهیات، و ناسازگار با عادات شما باشد. در اینجا ممكن است‏بپرسى: علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیكن این معنا روشن نشد كه چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده، ولى در آیه وصیت نیامده؟در پاسخ مى‏گوئیم: علتش این است كه حكم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمى است لیكن در عصر نزول آیه، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مى‏دادند، و لذا لازم بود در توجیه حكم قصاص در میان ملت اسلام، ایمان ملت‏خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محكوم مى‏كند به اینكه احكام الهى را بپذیرید، هر چند كه دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در كار نبود، آن آیه به خطاب(یا ایها الذین آمنوا)آغاز نشد. "كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم" كلمه كتابت معنایش معروف است، لیكن گاهى كنایه مى‏شود از واجب شدن عملى، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى كه بر چیزى رانده شده، كه در آیه: "كتب الله لا غلبن انا و رسلى" (4) كنایه از قضاء حتمى، و در آیه: "و نكتب ما قدموا و آثارهم" (5) كنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه"و كتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس" (6) كنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حكم قطعى است. و كلمه(صیام)و كلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشیدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است، و چه بسا در معناى آن این قید را اضافه كرده باشند، كه به معناى خوددارى از خصوص كارهائى است كه دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن را داشته باشد. صاحب این گفتار گفته: معناى صوم در اصل لغت‏خوددارى از خصوص چنین كارهائى بوده، و لیكن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از كارهاى معینى استعمال شده، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و توام با نیت است و منظور از"الذین من قبلكم"امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهاى انبیاء قبل، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است. چون هر جا كه در قرآن كریم این كلمه به چشم مى‏خورد معهود همین معنا است، البته این به آن معنا نیست كه جمله"كما كتب على الذین من قبلكم"در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مى‏خواهد بفرماید: تمامى تك تك امتها روزه داشته‏اند و نیز به آن معنا نیست كه بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امتهاى پیشین است، پس آیه شریفه نه دلالت‏بر این دارد كه تمامى امتها بدون استثناء روزه داشته‏اند، و نه دلالت دارد بر اینكه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصیات روزه ما بوده، بلكه تنها در این مقام است كه اصل روزه و خوددارى را در امتهاى پیشین اثبات كند، و بفرماید: امتهاى پیشین هم روزه داشته‏اند. و مراد از جمله: (الذین من قبلكم)الخ امتهاى گذشته داراى ملت و دین است البته همانطور كه گفتیم نه همه آنها، و قرآن كریم معین نكرده كه این امتها كدامند، چیزى كه هست از ظاهر جمله: (كما كتب) الخ بر مى‏آید كه امتهاى نامبرده اهل ملت و دین بوده‏اند كه روزه داشته‏اند، و از تورات و انجیل موجود در دست‏یهود و نصارا هیچ دلیلى كه دلالت كند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى‏شود، تنها در این دو كتاب فرازهائى است كه روزه را مدح مى‏كند، و آن را عظیم مى‏شمارد. و اما خود یهود و نصارا را مى‏بینیم كه تا عصر حاضر در سال چند روز به اشكالى مختلف روزه مى‏گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مى‏كنند. و نیز در قرآن كریم داستان روزه زكریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است. و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده، همچنانكه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى‏هاى هندى تا به امروز نقل شده، كه هر یك براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلكه مى‏توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است كه فطرت آدمى به آن حكم مى‏كند، كه بحثش خواهد آمد ان شاء الله. و بعضى گفته‏اند كه مراد از جمله(الذین من قبلكم)یهود و نصارا و یا انبیاى سابق است، كه بر طبق هر یك از این دو قول روایاتى هم آمده، ولى روایاتى است كه خالى از ضعف نیست. "لعلكم تتقون" وثنى‏ها(همانطور كه اشاره شد)به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى كه جرمى مرتكب مى‏شدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدایان روزه مى‏گرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست‏به این عبادت مى‏زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر مى‏آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست مى‏آورده، تا این هم رضایت او را حاصل كند. ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست، براى اینكه خداى عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن كوتاه آنكه خداى سبحان برى از هر نقص است، پس هر اثر خوبى كه عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى كه باشد تنها عاید خود عبد مى‏شود، نه خداى تعالى و تقدس، همچنانكه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى‏گردد"ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها" (7) این معنائى است كه قرآن كریم در تعلیماتش بدان اشاره مى‏كند، و آثار اطاعتها و نافرمانى‏ها را به انسان بر مى‏گرداند انسانى كه جز فقر و احتیاج چیزى ندارد، و باز قرآن در باره‏اش مى‏فرماید: "یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى" (8) . و در خصوص روزه، همین برگشتن آثار اطاعت‏به انسان را در جمله: (لعلكم تتقون) بیان كرده، مى‏فرماید: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودى است كه عاید خود شما مى‏شود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است كه احدى در آن شك ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درك مى‏كند، كه اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند كمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى كه لازم است‏بدان ملتزم شود این است كه از افسار گسیختگى خود جلوگیرى كند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت‏هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند كه زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن كوتاه آنكه از هر چیزى كه او را از پروردگار تبارك و تعالى مشغول سازد بپرهیزد. و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى‏آید، و نزدیك‏ترین راه و مؤثرترین رژیم معنوى و عمومى‏ترین آن بطوریكه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‏مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شكم‏بارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى كه همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و آشامیدن، و شهوت جنسى كه اگر مدتى از این سه چیز پرهیز كنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن‏دارى از گناهان در آنان قوت مى‏گیرد و نیز به تدریج‏بر اراده خود مسلط مى‏شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از كف نمى‏دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى‏گردند، چون پر واضح است كسى كه خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسى كه امرى مباح است اجابت مى‏كند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى‏ها شنواتر، و مطیع‏تر خواهد بود، این است معناى آنكه فرمود: (لعلكم تتقون). "ایاما معدودات" منصوب آمدن كلمه(ایام)بنابر ظرفیت و به تقدیر كلمه(فى)است، و این ظرف(در ایامى معدود) متعلق است‏به كلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم كه نكره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى این است كه بفهماند تكلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است، تا به این وسیله مكلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا كه ما در سابق گفتیم آیه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ بیان ایام است، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود. بعضى از مفسرین گفته‏اند: كه مراد از ایام معدودات روزه مستحبى سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضى دیگر گفته‏اند: ایام البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نیز روزه عاشوراء است، كه مسلمانان و رسولخدا ص در این ایام روزه مى‏گرفتند، آنگاه آیه شریفه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ نازل شد، و روزه‏هاى چند روز نامبرده نسخ گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت. صاحبان این دو قول هر كدام به یك دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسك كرده‏اند، روایاتى كه صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند. دلیل عمده‏اى كه ضعف این قول را روشن مى‏كند دو چیز است. اول اینكه: روزه همانطور كه دیگران هم گفته‏اند یك عبادت عمومى و همگانى است، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد كه اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مى‏كرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید نمى‏آمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت مى‏شد و كسى در آن اختلاف نمى‏كرد و مى‏بینیم كه اینطور نیست، و در هر دو قسمت اختلاف شدید هست. علاوه بر اینكه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا استحباب روزه آن بعنوان یك عید از اعیاد اسلامى از بدعت‏هائى است كه بنى امیه(لعنهم الله)آن را ابداع كردند، بدین جهت ابداع كردند كه در آن روز در واقعه كربلا ذریه رسول خدا ص و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را كشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت كردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارك شمرده، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع كردند تا از روزه گرفتن آن روز ركت‏بگیرند. و باز بهمین منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل كردند، و بركاتى تراشیدند، و احادیثى(به این مضمون كه عاشورا یكى از اعیاد اسلامى است، و بلكه از اعیاد عامه‏اى است كه حتى مشركین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مى‏دارند)جعل كردند، در حالیكه هیچ یك از این مضامین درست نیست، نه یهود عاشورا را عید مى‏دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام، چون عاشورا نه یك روز ملى بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه‏اى از قبیل فتح و پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا ص روزى تاریخى براى اسلام باشد، و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى كه بنى امیه براى عاشورا درست كرده‏اند عزتى است‏بدون جهت. دلیل دوم: بر ضعف این قول این است كه آیه سوم از آیات مورد بحث‏یعنى آیه: (شهر رمضان)الخ سیاقى دارد كه با نازل شدنش جداى از دو آیه دیگر نمى‏سازد، تا ناسخ آیه‏هاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است كه جمله(شهر رمضان)خبر باشد براى مبتدائى كه حذف شده، و یا مبتدائى باشد براى خبرى كه حذف شده، كه توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله: (ایاما معدودات)و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه كلام واحدى خواهد بود، كه غرض واحدى را دنبال مى‏كند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان. و اما اینكه كلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: "الذى انزل فیه القرآن"خبر آن باشد، هر چند نظریه‏اى است كه آیه شریفه را مستقل از ما قبل مى‏كند، و بنابر آن، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد كه به تنهائى نازل شده باشد، لیكن صلاحیت آن را ندارد كه ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینكه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى نیست، تا این ناسخ آن باشد با اینكه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در بین باشد. ضعیف‏تر از این قول، گفتار جمعى دیگر است، كه از كلماتشان بر مى‏آید كه خواسته‏اند بگویند آیه دوم یعنى آیه: (ایاما معدودات)الخ ناسخ آیه اول، یعنى آیه: (كتب علیكم الصیام)است، به این بیان كه قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن كم و زیاد كردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را تشریع كرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مى‏گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع كرده، مى‏فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى آیه دوم وقتى نازل شد حكم آیه اول را نسخ كرد، چون فرمود روزه در چند روز معینى واجب است. و وجه ضعیف‏تر بودن این قول از قول قبلى این است كه همه ایرادهائى كه به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اینكه متمم بودن آیه دومى براى اولى روشن‏تر از متمم بودن سومى براى دومى است، و نیز روایاتى كه این قائل قول خود را مستند به آنها كرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن‏تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است. "فمن كان منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر" حرف فاء در ابتداء آیه مى‏فهماند كه مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است، كه مى‏فرمود: (كتب علیكم) الخ، و نیز(ایاما معدودات)الخ، و معناى مجموع آن چنین مى‏شود: روزه بر شما واجب شده، و نیز عدد معینى در آن رعایت‏شده، و همانطور كه از اصل روزه رفع ید نمى‏شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمى‏شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه‏اى چون مرض و سفر پیش آید كه حكم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرفنظر نمى‏شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت، و این همان حقیقتى است كه آیه سوم(و لتكملوا العدة)الخ متعرض است، پس جمله: (ایاما معدودات)الخ همانطور كه به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده مى‏كند، این معنا را هم افاده مى‏كند، كه همین عدد ناچیز ركنى است كه در غرض و حكم روزه ماخوذ شده است. كلمه(مرض)به معناى خلاف صحت و سلامتى است و كلمه(سفر)از ماده(س - ف - ر)گرفته شده، كه به معناى كشف است و گویا سفر را از این جهت‏سفر مى‏خوانند كه مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانه‏اش منكشف و ظاهر مى‏شود، و گویا اینكه فرمود: (او على سفر)و مانند كلمه(مریضا) نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده كه آن مسافرى روزه‏اش شكسته مى‏شود كه در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل كسى كه در سفر ده روز در محلى اقامت كرده است، كه چنین كسى قبلا مسافر بوده، و فعلا مقیم است، و روزه‏اش صحیح است)و نه در آینده(مثل كسى كه مى‏خواهد بعد از ظهر حركت كند كه چنین كسى روزه آن روزش صحیح است). بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته‏اند: از آیه: "فمن كان منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"الخ، استفاده مى‏شود كه مسافر مى‏تواند روزه نگیرد، نه اینكه روزه گرفتن برایش حرام است، پس مریض و مسافر، هم مى‏توانند روزه بگیرند، و هم اینكه افطار نموده به همان عدد از روزهاى دیگر سال روزه بگیرند. لیكن این حرف صحیح نیست، زیرا گفتیم ظاهر جمله: (فعدة من ایام اخر)(كسى كه مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه بگیرد)عزیمت است، نه رخصت، یعنى از ظاهر آن بر مى‏آید كه مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت ع نیز روایت‏شده، و مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابى هریرة، و عروة بن زبیر، نیز همین است، پس جمله نامبرده حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت. ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته گفته‏اند، تقدیرش"فمن كان مریضا او على سفر فافطر فعدة من ایام اخر"است، یعنى هر كس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار كرده باشد به همان عدد از روزهاى دیگر روزه بگیرد. و این تقدیر دو اشكال دارد، اول اینكه اصولا همانطورى كه گفته‏اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتى گوینده‏اى سخن مى‏گوید تمامى كلماتى كه در افاده منظورش دخالت دارد در كلام خود مى‏آورد، و چیزى را نگفته نمى‏گذارد)مگر آنكه به اتكاء قرینه‏اى كه در كلامش هست‏یك كلمه را حذف كند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مى‏فهمد كه فلان كلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست‏به چنین حذفى نمى‏زند. اشكال دوم اینكه: به فرضى كه تسلیم شویم و قبول كنیم كه كلمه(فافطر)در آیه حذف شده، تازه این كلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (كدام شنونده‏اى از عبارت"و هر كس مریض یا مسافر باشد، و افطار كرده باشد در ایامى دیگر روزه بگیرد"، مى‏فهمد روزه در سفر و مرض جایز است؟)آرى نهایت چیزى كه از عبارت"فمن كان مریضا او على سفر فافطر"، در این مقام(كه به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است)استفاده مى‏شود، این است كه افطارش گناه نبوده چون جایز بوده، البته جواز به معناى اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازى كه با وجوب و استحباب و اباحه مى‏سازد، و اما اینكه به معناى سومى یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلكه باز هم بر خلاف آن دلالت مى‏كند، چون قانونگذار حكیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان كند كوتاهى نمى‏كند، و این خود روشن است. "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین" كلمه(یطیقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور كه بعضى گفته‏اند به معناى به كار بستن تمامى قدرت در عمل است كه لازمه آن این است كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معناى جمله"و على الذین یطیقونه" این است كه هر كس روزه برایش مشقت داشته باشد، و كلمه(فدیه)به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى عوض مالى است، كه همان طعام مسكین یعنى سیر كردن یك مسكین گرسنه است از غذائى كه خود انسان مى‏خورد، البته نه آن غذاى ساده‏اى كه گاهى مى‏خورد، و نه آن غذاى لذیذى كه باز گاه گاه مى‏خورد، بلكه از غذاى متوسطى كه غالبا استفاده مى‏كند، و حكم این فدیه نیز مانند حكم قضاى روزه مریض و مسافر واجب است، چون تعبیر(و على الذین)تعبیرى است كه وجوب تعیینى را مى‏رساند، نه تخییرى و نه رخصت را. بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله نامبرده نیز رخصت را مى‏رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول، همه مردم را كه مى‏توانند روزه بگیرند مخیر كرد بین روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام یك مسكین، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، این آیه به وسیله آیه: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"الخ نسخ شد. بعضى دیگر از همین مفسرین گفته‏اند: تنها نسبت‏به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فدیه دادن باقى ماند. و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى كردن با قرآن و پاره پاره كردن آیات آن است، و اگر خواننده عزیز در آیات سه‏گانه مورد بحث دقت كند خواهد دید كه هر سه یك غرض را دنبال مى‏كند، و یك سیاق متصل و جملاتى به هم پیوسته و بیانى روشن دارد، آنگاه اگر این كلام واحد و پیوسته را با نظریه این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید كه دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یكدیگر متنافى است، اولش آخرش را نقض مى‏كند، یك جا مى‏گوید: (كتب علیكم الصیام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش مى‏گوید آنهائى كه مى‏توانند روزه بگیرند مى‏توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى‏گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخرى ناسخ حكم فدیه نسبت‏به خصوص قادران باشد، و حكم فدیه نسبت‏به غیر قادران به حال خود باقى بماند، با اینكه در آیه شریفه بنا بر این تصویر حكم غیر قادرین اصلا بیان نشده است. مگر اینكه كسى بگوید كلمه(یطیقونه)قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن، و این پیدا است كه چقدر بى‏پایه است. و سخن كوتاه اینكه بنا بر این باید جمله: "و على الذین یطیقونه"الخ كه در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله: (كتب علیكم الصیام)در اول آیات باشد، كه با آن تنافى دارد، آن وقت این سؤال پیش مى‏آید كه چرا بدون هیچ علتى حكم ناسخ را مقید به كسانى كرده كه توانائى ندارند. و نیز لازمه این تفسیر این است كه جمله: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"تنها ناسخ حكم كسانى باشد كه قادر بر روزه‏اند، نه آنهائى كه از روزه عاجزند با اینكه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مى‏شود و هم عاجز را، علاوه بر اینكه اصلا منسوخ شامل حكم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حكم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحش‏ترین تالى فاسدهایند. حال اگر علاوه بر نسخهائى كه از آقایان براى تو خواننده عزیز نقل كردیم، نسخ‏هاى دیگرى كه در باره این سه آیه ذكر كرده‏اند اضافه كنى، آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخ‏ها این است كه گفته‏اند جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله: (ایاما معدودات)الخ است، و جمله(ایاما معدودات)هم ناسخ جمله(كتب علیكم الصیام)است. (بد نیست دوباره نسخ‏هائى را كه آقایان در سه آیه قرآن قائل شده‏اند بشماریم، تا بازیگرى با كلام خدا بر ایمان روشن‏تر بشود: 1 - جمله: (و على الذین یطیقونه)الخ ناسخ جمله: (كتب علیكم الصیام)است. 2 - جمله: (فمن شهد منكم الشهر فلیصمه)ناسخ حكم(و على الذین یطیقونه)است. 3 - جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله(ایاما معدودات)است. 4 - جمله: (ایاما معدودات)الخ ناسخ(كتب علیكم الصیام)است.(مترجم) "فمن تطوع خیرا فهو خیر له" كلمه تطوع از ماده(ط - و - ع)است.و معناى طوع مقابل معناى كراهت است، و یا بگو به این معنا است كه انسان كارى را به رضا و رغبت‏خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتى به باب تفعل مى‏رود و به صورت تطوع در مى‏آید.معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى‏شود پس تطوع به معناى این است كه انسان خودش داوطلبانه كارى را انجام دهد كه اطاعت‏خدا هم هست، بدون اینكه در انجام آن كراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى كند، حال چه اینكه آن عمل الزامى و واجب باشد.و چه غیر الزامى و مستحب. این معناى اصلى كلمه تطوع بوده، پس اگر مى‏بینیم كه فعلا در خصوص افعال مستحب استعمال مى‏شود یك اصطلاحى است جدید، كه بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رائج گشته، و منشاش هم این بوده كه معمولا عمل نیكى كه یك مسلمان داوطلبانه انجام مى‏دهد عمل مستحب است، و اما عمل واجب هر چه هم كه بطوع و رغبت انجام شود باز بوئى از اكراه و اجبار در آن هست. و سخن كوتاه آنكه كلمه(تطوع)همانطور كه دیگران هم گفته‏اند دلالتى بر خصوص استحباب ندارد، نه ماده‏اش(ط - و - ع)و نه هیاتش(تفعل)، در نتیجه مى‏توان گفت‏حرف (فاء)كه در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنائى مى‏كند كه از كلام سابق استفاده مى‏شد، و معناى مجموع كلام - و خدا داناتر است - این مى‏شود: روزه بر شما واجب شده است، و در آن خیر و صلاح شما رعایت‏شده، علاوه بر اینكه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهائى مى‏شوید كه قبل از شما بودند، با این تفاوت كه در این فریضه تخفیف و تسهیلى براى شما منظور شده است، پس آن را بطوع و رغبت‏بیاورید، نه با كراهت چون هر كس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به كره بیاورد. از اینجا روشن مى‏شود كه جمله: (فمن تطوع خیرا)از قبیل به كار بردن سبب در جاى مسبب است، ساده‏تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلكه سخن از مطلق تطوع خیر شده، كه سبب تطوع در روزه است، نظیر آیه: "قد نعلم انه لیحزنك الذى یقولون فانهم لا یكذبونك و لكن الظالمین بایات الله یجحدون" (9) یعنى غم مخور و صبر كن كه علت تكذیب ایشان انكار آیات خدا است، چون در این آیه نیز سبب تكذیب در جاى تكذیب نشسته. بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله مورد بحث‏یعنى"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"مرتبط به جمله قبل است، كه مى‏فرمود: "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین"الخ، و معناى مجموع آن دو جمله این است كه كسى كه بیشتر از طعام یك مسكین فدیه بدهد، مثلا براى یك روز روزه دو نفر مسكین را طعام دهد و یا طعام دو مسكین را به یك نفر بدهد برایش بهتر است. اشكالى كه بر این تفسیر وارد است همانست كه گفتیم: كلمه(تطوع)اختصاص به مستحبات ندارد علاوه بر اینكه بنا بر این تفسیر فاء تفریع بى‏معنا مى‏شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بیش از طعام یك مسكین دادن)بر حكم فدیه هیچ نكته معقولى بنظر نمى‏رسد، علاوه بر اینكه اصولا كلمه(تطوع بخیر)هیچ دلالتى بر تطوع به زیادتر دادن ندارد. "و ان تصوموا خیر لكم ان كنتم تعلمون" این جمله متمم جمله قبلى است، و معنایش به حسب تقدیر - به آن بیانى كه گذشت - این مى‏شود با روزه‏اى كه بر شما واجب شده تطوع كنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، كه تطوع به كار خیر بهتر است، و روزه هم كه خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیرى علاوه بر خیر دیگر است. و بعضى از مفسرین گفته‏اند: جمله مورد بحث‏یعنى(و ان تصوموا خیر لكم)خطاب به كسانى است كه از روزه گرفتن معذورند، نه عموم مؤمنین كه در جمله(روزه بر شما واجب شده)مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است، و معلوم است كه رجحان با ترك هم مى‏سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در استحباب روزه مى‏شود نه وجوب كه منافى با ترك است، و چون مى‏دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل مى‏كنیم بر رجحان و استحباب روزه براى كسانى كه از ناحیه شرع مجاز در ترك آنند، مانند مریض و مسافر كه مى‏گوئیم روزه‏اى كه بر همه واجب است‏بر مریض و مسافر مستحب است، و بهتر آن است كه آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضاى آنرا هم بگیرند. اما این تفسیر به خاطر اشكالاتى كه بر آن وارد است صحیح نیست. اشكال اول اینكه: دلیلى بر طبق آن نیست. اشكال دوم اینكه: اگر مراد از جمله: (و ان تصوموا خیر لكم)استحباب روزه براى مریض و مسافر بود، با در نظر گرفتن اینكه در جمله: (فمن كان منكم مریضا)الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده‏اند، جا داشت در جمله بعدى هم غایب به حساب آمده، در باره‏شان بفرماید: (و ان یصوموا خیر لهم)مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است، ولى فرمود: (اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است)پس معلوم مى‏شود در جمله دوم روى سخن با خصوص مسافر و مریض نیست. اشكال سوم اینكه: جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اینكه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه، نه اینكه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلكه جمله بعدیش كه مى‏فرماید: (فعدة من ایام اخر)صریح در این است كه حتما باید در روزهاى دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده مى‏توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترك آن است. اشكال چهارم اینكه: اگر جمله اولى(فمن كان منكم)الخ در صدد بیان ترخیص روزه براى مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورین یكسان است، البته جا داشت در جمله بعدى بفرماید بلكه گرفتن آن بهتر است، تا یك طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است، و با چنین زمینه‏اى دیگر ممكن نیست تنها از جمله: (و ان تصوموا خیر لكم)و بدون هیچ قرینه‏اى در كلام استفاده كنیم كه مى‏خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد. اشكال پنجم اینكه: مقام آیات، مقام بیان حكم نیست، تا ظهور رجحان از جمله (فمن كان)با حكم وجوبى منافات پیدا كند، بلكه مقام، همانطور كه در سابق هم گذشت مقام بیان ملاك تشریع است، و اینكه اگر شارع اسلام حكمى را صادر مى‏كند خالى از فلسفه و حكمت و خیر و نیكوئى نیست، و عینا نظیر آیه: "فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خیر لكم" (10) ، و آیه: "فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البیع ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون" (11) ، و آیه: "تؤمنون بالله و تجاهدون فى سبیل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون" (12) است كه در هر سه آیه مى‏فرماید، حكمى كه شده براى شما خیر است و آیات در این باب بسیار است. "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى" ماه رمضان نهمین ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است، كه بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن كریم از ماههاى دوازده‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگرى نیامده. و كلمه نزول به معناى پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق میان انزال و تنزیل این است كه انزال به معناى نازل كردن دفعى و یك پارچه است، و تنزیل به معناى نازل كردن تدریجى است، و كلمه(قرآن)اسم كتابى است كه خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد ص نازل كرده، و به این جهت آن را قرآن نامیده كه(قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینكه درخور فهم بشر شود نازلش كرد و در نتیجه كتابى)خواندنى شد، چنانكه فرمود: "انا جعلناه قرآنا عربیا لعلكم تعقلون" (13) و این كلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى‏شود و هم بر اجزاى آن. و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینكه قرآن یك پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى دیگر ظاهر آیه شریفه: "و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث، و نزلناه تنزیلا" (14) دلالت دارد بر اینكه قرآن كریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسولخدا ص یعنى در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده، تاریخ هم مؤید این معنا است، و از همین جهت‏بعضى گمان كرده‏اند كه آیه مورد بحث‏با این آیه منافات دارد. و بعضى دیگر در پاسخ گفته‏اند: قرآن كریم دو بار نازل شده، یك بار در ماه رمضان بطور یك پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج‏بر زمین نازل شده، و این پاسخى است كه مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏اند كه بعضى از آنها را در بحث روایتى آینده نقل خواهیم كرد.ان شاء الله ولى بعضى دیگر به این مفسرین اشكال كرده‏اند، كه در آیه مورد بحث كه تعبیر به انزال - یعنى نازل شدن یك پارچه - فرموده دنبالش فرموده: "هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان"به این منظور نازل شده كه باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدایت ارائه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمى‏سازد، چون بنا بر این تفسیر قرآن كریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالى كه هدایتگر براى مردم نبود. بعضى دیگر از این ایراد پاسخ داده‏اند به اینكه هدایت‏بودن قرآن البته به این معنا كه مى‏تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنائى است كه منافات ندارد با اینكه چند سالى در آسمان دنیا بدون هدایت فعلى و خلاصه راكد مانده باشد، تا وقتى زمان به كار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظائر آن بسیار است، مانند قوانینى كه از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بكار بردن فلان ماده‏اش رسید آنرا به كار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند. این بود پرسش و پاسخهائى كه پیرامون آیه كرده‏اند، و لیكن حق مطلب این است كه حكم قوانین و دستورات با حكم خطاباتى كه متوجه اشخاص مى‏شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندك آنگاه به او خطاب كنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن كریم از این خطابها بسیار است، مانند خطاب در آیه: "قد سمع الله قول التى تجادلك فى زوجها و تشتكى الى الله و الله یسمع تحاوركما" (15) . و خطاب در آیه: "و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و تركوك قائما". (16) و آیه: "رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا". (17) كه در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینى است كه قبل از خطاب وجود داشته‏اند. علاوه بر اینكه در قرآن كریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد كه ناسخ و منسوخ هر دو در یك زمان نازل شوند. بعضى از مفسرین پاسخ داده‏اند كه مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است كه در رمضان نازل شده. ولى این جواب هم درست نیست، براى اینكه مشهور در نزد مفسرین این است كه رسولخدا ص كه مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بین رجب تا رمضان بیش از یك ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممكن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد. از اینهم كه بگذریم آیه‏هاى اول سوره"علق"شهادت مى‏دهد كه این سوره اولین سوره‏اى بوده كه نازل شده، و در اولین روز بعثت نازل شده، و همچنین سوره"مدثر"شهادت مى‏دهد كه در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسیار بعید است كه اولین آیه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینكه جمله مورد بحث كه مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" دلالت صریحى ندارد بر اینكه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملى است‏بدون دلیل. و نظیر این آیه در دلالت‏بر اینكه قرآن در یك زمان نازل شده آیه: "و الكتاب المبین اناانزلناه فى لیلة مباركة انا كنا منذرین" (18) و آیه: "انا انزلناه فى لیلة القدر" (19) مى‏باشد چونكه از این آیات بر مى‏آید همه قرآن در یك زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمى‏سازد با اینكه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه‏اى هم در كلام نیست كه بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم. و آنچه از تدبر در آیات كتاب بر مى‏آید مطلبى دیگر غیر از همه این مطالب است، چون در آیاتى كه مى‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبیر به انزال آمده، كه دلالت‏بر نازل كردن یكپارچه قرآن دارد، و در هیچ یك از آنها تعبیر به تنزیل نیامده، مثلا یكجا فرموده: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (20) جاى دیگر فرموده: "حم و الكتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مباركة" (21) ، و در جاى دیگر فرموده: "انا انزلناه فى لیلة القدر" (22) . و این تعبیر و نازل شدن یكپارچه به دو اعتبار مى‏تواند باشد، یكى به اعتبار اینكه مجموع و روى هم رفته قرآن و یا بعضى از آن یكپارچه و یك دفعه نازل شده هر چند كه تك تك آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنانكه در مورد باران با اینكه قطره قطره نازل مى‏شود، ولى به اعتبار اینكه مجموع بارانها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر مى‏كند به اینكه"كماء انزلناه من السماء" (23) و نیز بهمین اعتبار فرموده: "كتاب انزلناه الیك مبارك لیدبروا آیاته" (24) . دوم به اعتبار اینكه كتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى‏فهمیم، كه معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است كه آیاتش را جدا جدا تدبر كنیم، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگرى دارد كه به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است، و نزولش به انزال - یك دفعه - است، نه تنزیل(نزول بتدریج). و همین اعتبار دومى از آیات كریمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آیه: "كتاب احكمت آیاته ثم فصلت من لدن حكیم خبیر" (25) چون كلمه"احكمت"از احكام است و احكام در مقابل "تفصیل"است، و تفصیل عبارت است از اینكه كتاب را فصل فصل و قطعه قطعه كنند، در نتیجه احكام به معناى آن است كه به نحوى باشد كه جزء جزء نداشته و اجزایش از یكدیگر متمایز نباشد، چون همه‏اش به یك معنا بر مى‏گردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینكه این تفصیل كه ما امروز در قرآن مشاهده مى‏كنیم تفصیلى است كه بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محكم و بدون جزء و فصل بوده. از این آیه روشن‏تر، آیه"و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم یؤمنون.هل ینظرون الا تاویله یوم یاتى تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق" (26) . و آیه"و ما كان هذا القرآن ان یفترى من دون الله، و لكن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل الكتاب لا ریب فیه من رب العالمین"تا آنجا كه مى‏فرماید: "بل كذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله" (27) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبى استفاده مى‏شود كه مساله تفصیل و جداسازى امرى است كه بعدها بر كتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده. پس كتاب به خودى خود چیزى است، و تفصیلى كه عارض بر آن شده چیزى دیگر، و كفارى كه كتاب را تكذیب كردند تكذیبشان مربوط به تفصیل كتاب است، و ناشى از این است كه فراموش كردند این تفصیل به چه چیز برگشت مى‏كند و به زودى در قیامت مى‏فهمند و جز فهمیدن چاره‏اى ندارند، آن وقت پشیمان مى‏شوند در حالى كه پشیمانى سودى برایشان نداشته، و راه گریزى هم ندارند، و این آیه اشعارى هم به این معنا دارد كه كتاب اصلى تاویل كتاب خواندنى یعنى قرآن است. از آیه مورد بحث روشن‏تر این آیه شریفه است: "حم و الكتاب المبین، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدینا لعلى حكیم" (28) چون این آیه ظهور در این معنا دارد كه قرآن قبلا در كتاب مبینى بوده كه خواندنى و عربى نبوده، و بعدها خواندنى و عربى شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین كتاب قبلا در "ام الكتاب"، كه نزد خدا مقامى بلند داشته است، بوده مقامى كه دست‏خرد بدان نمى‏رسد، كتابى كه حكیم است، یعنى مانند كتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست. و آیات شریفه"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن كریم، فى كتاب مكنون، لا یمسه الا المطهرون، تنزیل من رب العالمین" (29) نیز در سیاق آیه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى‏آید، قرآن كریم در كتاب مكنون و پنهان از دید بشر قرار داشته، در كتابى كه جز پاكان كسى با آن تماس ندارد، و از آن كتاب كه نزد رب العالمین است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعیتى در كتاب مكنون داشته، مكنون از اغیار همان كه در آیه سوره زخرف ام الكتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده: "بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ" (30) بلكه این لوح از این جهت محفوظ است كه دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى كه باید به تدریج نازل شود(چون به عالمى نازل مى‏شود كه زمان و تدرج بر همه آن حاكم است)هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج‏خالى نیست و این تدرج خود نوعى تبدل است، پس كتاب مبین كه اصل قرآن است و خالى از تفصیل و تدرج است، امرى است غیر این قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسى است‏براى آن امر. و همین معنا یعنى اینكه قرآن، نازل شده و بشرى شده كتاب مبین(كه ما آن را حقیقت كتاب مى‏نامیم)باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس، و مثال باشد براى حقیقت و نیز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب كلام، خود مصحح آن است كه احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانكه در آیه شریفه: "بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ" (31) و آیاتى دیگر این تعبیر آمده، و همین نكته باعث مى‏شود كه آیه: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (32) ، و آیه"انا انزلناه فى لیلة القدر" (33) ، و آیه"انا انزلناه فى لیلة مباركة" (34) را كه دلالت دارند بر اینكه قرآن یك دفعه نازل شده حمل كنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن، یعنى كتاب مبین، بر قلب رسولخدا ص در یك شب، همچنانكه همین قرآن بعد از آنكه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است. این نزول تدریجى از آیات زیر استفاده مى‏شود: "و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیك وحیه" (35) و آیات: "لا تحرك به لسانك لتعجل به، ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه" (36) چون از این آیات بر مى‏آید كه رسولخدا ص مى‏دانسته چه آیه‏اى بر او نازل مى‏شود، و به همین جهت قبل از آنكه وحى آیه‏اى تمام شود او از پیش، آیه را مى‏خوانده، و خداى تعالى از این كار نهیش فرمود، كه ان شاء الله توضیحش در جاى مناسب خواهد آمد. و سخن كوتاه آنكه: اگر كسى در آیات قرآنى تدبر و دقت كند هیچ چاره‏اى جز این ندارد كه اعتراف كند به اینكه آیات قرآنى دلالت دارد بر اینكه این قرآنى كه تدریجا بر رسول خدا ص نازل شده متكى بر حقیقتى است متعالى و بس بلند كه عقول عامه بشر قاصر از درك آن، و دست افكار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده‏شان از رسیدن به آن حقیقت كوتاه است، و اینكه نخست این حقیقت‏بر رسولخدا ص نازل شده بود و به وى تعلیم داده بود كه منظورش از كتاب(كه بعدا تدریجا نازل مى‏شود) چیست.و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه: "هو الذى انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات" (37) باز در این باره سخن خواهیم گفت. این آن مطلبى است كه گفتیم با دقت و تدبر از آیات كریمه قرآن به دست مى‏آید بله محدثین كه كارشان تنها نقل حدیث است و نیز علماى علم كلام و همچنین علماى مادى این عصر از آنجا كه منكر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏اند این آیات و نظائر آن را كه دلالت دارند بر اینكه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و كتاب مبین است، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است، و یا در صحف مطهره است، و یا تعبیرات دیگرى كه از قرآن شده، همه را حمل كنند بر اقسامى از استعاره و مجازگوئى، و با این عمل خود قرآن را همپایه یك كتاب شعرى كرده‏اند، (كه به قول معروف هر چه گزافى‏تر و دروغ‏تر باشد شیرین‏تر و شیواتر است). بعضى دیگر از اهل بحث و تحقیق در معناى اینكه چگونه ممكن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد كه خلاصه‏اش از نظر خواننده مى‏گذرد. هیچ شكى نیست در اینكه بعثت رسولخدا ص قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده، و در آن بخش به وى دستور داده كه مردم را تبلیغ و انذار كن، از سوى دیگر در این نیز هیچ شكى نیست كه بعثت و نزول اولین بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، براى اینكه آیه شریفه: "انا انزلناه فى لیلة مباركة انا كنا منذرین" (38) ، صریحا مى‏فرماید: كه قرآن در شب نازل شده، و باز شكى نیست كه آن شب از شب‏هاى رمضان بوده، براى اینكه در سوره بقره آیه 185 مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن". پس تا اینجا هیچ شكى نیست تنها گفتگو در این است كه منظور این آیات تمام قرآن است‏یا بعضى از آن؟ در پاسخ از این سؤال مى‏گوئیم: گو اینكه همه قرآن در یك شب نازل نشده، اما همینكه سوره حمد كه مشتمل بر بسیارى از معارف قرآن است در یك شب نازل شده، مثل این است كه همه قرآن در یك شب نازل شده باشد، و بهمین اعتبار مى‏شود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل كردیم). پاسخ دیگرى كه مى‏توان گفت اینكه: كلمه قرآن همانطور كه بر همه آیات بین دو جلد اطلاق مى‏شود، بر بعض از آن نیز اطلاق مى‏گردد، همانطور كه بر سایر كتب آسمانى از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق مى‏گردد، و این خود اصطلاحى است از قرآن كریم. آنگاه اضافه كرده: كه اولین بخشى كه نازل شده"اقرء باسم ربك الذى خلق..." (39) است كه در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى كه رسول خدا ص در وسط بیابان بود، و به طرف خانه خدیجه مى‏آمد، همینكه این آیات به وى وحى شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد: چگونه پروردگار خود را یاد كند، دوباره جبرئیل خود را به وى نشان داد و تعلیمش داد كه بگوید: "بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین"تا آخر سوره حمد، و سپس كیفیت نماز را به او یاد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا ص به خود آمد در حالى كه اثرى از جبرئیل نیافت، تنها از آنچه دیده بود، تعبى و كوفتگى در خود احساس كرد، تعبى كه همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست مى‏داد، و چون اولین بار بود كه به چنین منظره‏اى بر مى‏خورد و نمى‏دانست كه از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابید، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل كرد: "یا ایها المدثر قم فانذر". (40) آنگاه مفسر نامبرده مى‏گوید پس معناى نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است، كه در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در كتب شیعه دیده مى‏شود كه بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده، روایاتى است كه علاوه بر اینكه جز در بعضى از كتب شیعه كه تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست، یافت نمى‏شود مخالف كتاب خدا نیز هست، چون متوجه شدید كه كتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته. سپس اضافه مى‏كند: كه در این میان روایات دیگرى هست مؤید آن روایات كه مى‏گوید معناى نزول قرآن در ماه رمضان این است كه قرآن قبل از بعثت رسولخدا ص یك جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائكه املاء كرد، تا آنكه بعد از بعثت‏به تدریج‏بر رسول خدا ص نازل شد. و این روایات اوهامى است‏خرافى كه دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته كرده و به چند جهت مردود است، 1 - مخالف كتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبیعت دانسته در حالى كه لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از كره زمین، كه با سكونت‏بشر معمور و آباد گشت، این بود خلاصه گفتار آن مفسر. مؤلف: من نمى‏دانم كدام یك از جملات این مفسر كه سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود، چون در چنین صورتى قضیه شبیه مثل معروف مى‏شود كه مى‏گویند وصله از خود جامه بیشتر است. زیرا اولا این افسانه كه وى از پیش خود در باره بعثت درست كرده و یا اینكه گفته اولین بخش نازل شده چیست"اقرء باسم ربك"وقتى نازل شد كه رسول خدا ص در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبى است كه نه آیه محكمه دلالت‏بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلكه تنها و تنها قصه‏اى است تخیلى كه نه با كتاب موافق است و نه با حدیث، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد. و ثانیا وى گفته: كه بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخدا ص تنها در یك شب نبى و غیر رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید، چون سوره"مدثر"او را امر به تبلیغ نمود، ولى این مفسر هرگز نمى‏تواند بر طبق گفته‏هاى خود دلیلى از كتاب یا سنت‏بیاورد، و عجب اینجا است كه مساله را از مسلمات گرفته، در حالى كه چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏براى اینكه كتب سنت چه آنها كه علماى اهل سنت تالیف كرده‏اند، و چه آنها كه علماى امامیه تالیف كرده‏اند، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسولخدا ص تدوین شده‏اند، هر چند كه مفسر نامبرده این اشكال را منحصرا به كتب شیعه وارد دانسته، ولى تمامى كتب عامه نیز اینطور بوده‏اند، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد.در روایات عامه نیز شده است و اما كتب تاریخ علاوه بر اینكه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند كتب حدیث در معرض آن بوده است. و اما كتاب خدا كه براى هر اهل فنى روشن است كه دلالت آیات آن بر مساله بعثت قاصرتر از دلالت روایات است، بلكه مى‏توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته‏هاى او را تكذیب مى‏كند، چون سوره علق بطوریكه اهل حدیث گفته‏اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏اى بوده كه بر رسولخدا ص نازل شده، و احدى از مفسرین نگفته و حتى احتمالش را هم نداده كه تكه تكه نازل شده باشد، و حداقل احتمال مى‏دهیم كه یك باره نازل شده باشد، مشتمل بر این نكته است كه رسولخدا ص در انظار مردم نماز مى‏خوانده، و بعضى از مردم او را از این كار نهى مى‏كردند، و در مجالس قریش از او بدگوئى مى‏كرده‏اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا ص چگونه نماز مى‏خوانده، و در نمازش چه مى‏گفته؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده كه دستورى دیگر نداده، پس معلوم مى‏شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و كسانى بوده‏اند كه آن جناب را از نماز نهى مى‏كرده‏اند، و از نهى خود ست‏بردار نبوده‏اند، مگر اینكه بگوئى منظور از این نمازگزار شخصى دیگر غیر از رسولخدا ص است، و این حرف بطلانش روشن است، براى اینكه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى‏فرماید: " كلا لا تطعه"آن كسى را كه به تو مى‏گوید نماز مخوان اطاعت مكن، بلكه همچنان خدا را سجده كن، و به او نزدیك شو. اینك آیاتى از همین سوره كه دلالت‏بر بطلان قول مزبور دارد: "ارایت الذى ینهى عبدا اذا صلى ارایت ان كان على الهدى.او امر بالتقوى.ارایت ان كذب و تولى.ا لم یعلم بان الله یرى؟.كلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة.ناصیة كاذبة خاطئة.فلیدع نادیه.سندع الزبانیة. كلا لا تطعه و اسجد و اقترب." (41) پس از این سوره استفاده مى‏شود كه رسولخدا ص قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز مى‏خوانده، و خود بر طریق هدایت‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا مى‏كرده، و این همان نبوت است، ولى رسالت نیست، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده، و نماز مى‏خوانده، با اینكه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد كه جزء نماز است نیامده، و مامور به تبلیغ نشده بود. و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول این مفسر در قلب رسولخدا ص خطور كرده بود جا داشت‏بفرماید: "قل بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین..."و یا بفرماید: "بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین...". مترجم: (چون سوره علق به عبارتى آغاز شده كه معناى"قل"را مى‏دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید كلمه"قل"و یا"اقرء"در اول آن قرار مى‏داشت). و نیز لازم بود كه در این سوره گفتار در جمله"مالك یوم الدین"تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله"مالك یوم الدین"از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏تر و لایق‏تر بود. بله در سوره حجر كه به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏هاى مكى است و بیانش خواهد آمد فرموده: "و لقد آتیناك سبعا من المثانى و القرآن العظیم" (42) و مراد از كلمه"سبع مثانى" سوره حمد است كه در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیكن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلكه هفت آیه از آیات قرآن معرفى شده به دلیل اینكه آیه: "كتابا متشابها مثانى" (43) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده. و با این حال از آنجا كه سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى‏شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده. و نیز از آنجائى كه سوره حجر مشتمل بر آیه"فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشركین انا كفیناك المستهزئین..." (44) مى‏فهمیم كه رسولخدا ص مدتى دست از انذار كشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده كه مى‏فرماید: "فاصدع"پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یكى ترك انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از كجا ثابت مى‏كنید كه نزول حمد قبل از ترك انذار بوده؟. و اما سوره مدثر و مطالبى را كه مشتمل است چون آیه"قم فانذر"اگر گفته شود همه آن یك باره نازل شده حال آیه: "قم فانذر"حال آیه: "فاصدع بما تؤمر"در سوره حجر است و نیز حال جمله"و اعرض عن المشركین"در سوره حجر حال جمله"ذرنى و من خلقت وحیدا"در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزدیك به هم دارند، از هر دو فهمیده مى‏شود اولا كسانى مزاحم دعوت رسول خدا ص بوده‏اند و در ثانى رسول خدا ص مدتى انذار را تعطیل كرده بود. و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر مى‏آید كه تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است. و ثالثا اینكه مى‏گوید: (روایاتى كه مى‏گوید قرآن قبل از بعثت و یكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا ص نازل مى‏شده روایاتى است جعلى و خرافى چون مخالف كتاب است و مضمونى مستقیم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور كره زمین است)گفتارى است‏خطا و افتراء و به دلیل اینكه اولا: ظاهر هیچ آیه‏اى از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت. و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، یك جا به بیت المعمور نازل شد، و كلمه یك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روایات اضافه كرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیرى است‏بسیار زشت و خنده‏آور، و ما نمى‏دانیم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبیعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آیا از این جهت است كه عالم طبیعت از تغیر و دگرگونى محفوظ است؟كه عالم طبیعت جاى همه دگرگونى‏ها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است. و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوینا و یا تشریعا از فساد و تباهى محفوظ است؟كه این نیز خلاف واقع است، براى اینكه عالم طبیعت عالم كون و فساد است.و یا بدین جهت‏بوده كه از اطلاع اغیار محفوظ است‏یعنى غیر اهل اطلاع كسى از اسرار آن آگاه نیست همچنانكه آیه شریفه: "انه لقرآن كریم فى كتاب مكنون لا یمسه الا المطهرون" (45) خبر مى‏دهد؟كه این نیز صحیح نیست‏براى اینكه ادراك هر صاحب ادراكى نسبت‏به عالم طبیعت‏یكسان است. و بعد از همه این اشكالات اشكال مهمى كه به وى وارد است این است كه این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحى كه هم در جاى خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده، چون خلاصه گفتارش این شد كه معناى جمله"انزل فیه القرآن"این است كه"كانما انزل فیه القرآن"یعنى گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آیه"انا انزلناه فى لیلة""كانا انزلناه فى لیلة" است، یعنى گویا ما قرآن را در یك شب نازل كردیم، و حال آنكه نه اهل لغت چنین معنائى از چنین عبارتى مى‏فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سیاق كلام. و اگر جایز باشد كسى بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، كه مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، باید جایز باشد كه دیگرى بگوید معناى نزول قرآن نزول همه آن، یعنى اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هیچ مانعى هم ندارد كه كسى این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت. البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهاى دیگرى نیز هست، كه چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم. "هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان" كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترین سطح است، بیشتر در همین طبقه اطلاق مى‏شود چنانكه آیه: "و لكن اكثر الناس لا یعلمون" (46) و آیه: "و تلك الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون" (47) اطلاق گردیده، معلوم مى‏شود ناس معنائى اعم از علما و غیر علما دارد. و این اكثریت همانهایند كه اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروى تشخیص و تمیز در امور معنوى به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمى‏توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنكه كسى دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن كریم همان روشنگرى است كه مى‏تواند براى این طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترین هدایت است. اما خواصى از مردم كه در ناحیه علم و عمل تكامل یافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن كریم براى آنان بینات و شواهدى از هدایت است، و نیز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوى حق هدایت نموده، حق را برایشان مشخص مى‏كند، و روشن مى‏كند كه چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانكه فرمود: " یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم". (48) از اینجا علت اینكه چرا میان"هدى"و میان"بینات من الهدى"مقابله انداخت؟روشن مى‏گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است، قرآن براى بعضى افراد هدایت، و براى بعضى دیگر بیناتى از هدایت است. "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه" كلمه"شهادت"به معناى حاضر بودن در جریان، و اطلاع یافتن از آن است، (وقتى مى‏گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، یعنى حاضر بودم، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به این معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت‏به تمامى ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضى از آن، (مانند اینكه آدمى در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اینكه مراد از شهود شهر این باشد كه انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالى كه مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلى در لفظ آیه بر آن نیست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به كمك قرائن مى‏توان چنین معنائى را بر آیه تحمیل كرد، و لیكن در آیه هیچ قرینه‏اى بر این معنا وجود ندارد. "و من كان منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر" وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تكرار به منظور تاكید و غیره نیست، چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلى در مقام بیان حكم نبودند، و تنها در مقام زمینه‏چینى بودند، و فقط آیه سوم حكم را بیان مى‏كند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تكرارى نیست. "یرید الله بكم الیسر، و لا یرید بكم العسر، و لتكملوا العدة" كانه این جمله مى‏خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل كند، هم استثنا شدن مریض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزى كه هست اینكه جمله اول مطلب اول را تعلیل مى‏كند و مى‏فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواسته، و جمله آخر یعنى"و لتكملوا العدة"مطلب بعد را و مى‏فرماید اینكه گفتیم به همان عدد از روزهاى دیگر سال را روزه بگیرید براى این بود كه تكمیل سى روز امرى واجب است. و حرف"لام"در جمله"و لتكملوا العدة"الخ لام غایت است، و جمله عطف است‏بر جمله: "یرید"الخ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معناى غایت‏بود، و تقدیر كلام این است كه: اگر ما شما را دستور دادیم كه در سفر و مرض روزه را بخورید براى این بود كه بار تكلیف شما را سبك كنیم، و هم براى اینكه عدد سى روزه را تكمیل كرده باشیم، و بعید نیست كه ایراد جمله: "و لتكملوا العدة"باعث‏شده كه دیگر مانند آیه قبلى حكم آن صورت را كه روزه طاقت‏فرسا باشد بیان نكند چون هم بیان آیه قبلى براى اینجا نیز كافى بود و هم كلمه(سختى بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن مى‏كرد. "و لتكبروا الله على ما هدیكم و لعلكم تشكرون..." ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوریكه لام غایت(البته غایت‏به معناى غرض كه آن نیز اصطلاح دیگرى است)اشعار دارد، این است كه مى‏خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان كنند، نه حكم استثناى مریض و مسافر را چون وقتى مى‏بینیم جمله"شهر رمضان"را مقید كرد به جمله: "الذى انزل فیه القرآن.. ."، مى‏فهمیم كه میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یك نحوه ارتباط و پیوستگى وجود دارد، در نتیجه برگشت معناى غایت‏به این مى‏شود كه تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار كبریائى حق تعالى است‏به خاطر اینكه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت‏خود و عبودیت‏بندگان را اعلام داشت، و نیز بدین منظور بود كه در مقابل اینكه به سوى حق هدایتشان فرموده و با كتاب خود برایشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجاى آرند. و چون روزه وقتى متصف به این صفت مى‏شود، یعنى وقتى شكر نعمت‏هاى خدا مى‏شود كه مشتمل بر حقیقت معناى روزه باشد، یعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگیهاى طبیعت پاك باشد، و از بزرگترین مشتهیات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آیه نفرمود: "و لیتشكروا الله"، چون شكر تنها با روزه واقعى محقق مى‏شود، بلكه در مقابل فرمود: "و لتكبروا الله على ما هدیكم"براى اینكه تكبیر و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام مى‏شود، چه اینكه این صورت، حقیقت هم داشته باشد و یا نداشته باشد، و بهمین جهت مساله شكر را با كلمه"لعل امید است" ، از تكبیر جدا كرد، و فرمود، "و لتكبروا الله على ما هدیكم، و لعلكم تشكرون"همانطور كه در اول آیات، در باره روزه فرمود: "لعلكم تتقون". بحث روایتى در حدیث قدسى(یعنى احادیثى كه سلسله سندش منتهى به خود خداى تعالى مى‏شود)آمده: كه خداى تعالى فرمود: روزه فقط براى من است، و من خود جزاى آن را مى‏دهم. (49) مؤلف: این روایت را شیعه و سنى البته با مختصر اختلافى نقل كرده‏اند و وجه اینكه روزه براى خداى سبحان است این است كه تنها عبادتى است كه از امور عدمى تشكیل مى‏شود، بخلاف عبادتهاى دیگر، از قبیل نماز، و حج و امثال آن، كه از امور وجودى تركیب مى‏یابد، و یا حداقل امور وجودى هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است كه فعل وجودى نمى‏تواند محض و خالص در اظهار عبودیت عبد و ربوبیت رب سبحان باشد، چون خالى از نقایص مادى و آفت محدودیت و اثبات انانیت نیست، و ممكن است در انجام آن قصد غیر خدا هم به میان آید، و سهمى از آن را براى غیر خدا انجام دهد، چنانكه در موارد ریا و سمعه و سجده براى غیر خدا این آفت‏ها مشاهده مى‏شود، بخلاف عملى كه همه‏اش نفى است، یعنى روزه كه عبارت است از نخوردن، ننوشیدن، و فلان و بهمان نكردن، كه صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر مادیات مى‏بیند، و با خویشتن‏دارى خود را از لوث شهوات نفس پاك نگه مى‏دارد، و این امور عدمى چیزى نیست كه غیر خدا هم سهمى از آن داشته باشد، زیرا امرى است تنها میان بنده و پروردگارش و طبعا كسى جز خدا از آن با خبر نمى‏شود. و اینكه فرموده: و"انا اجزى به"اگر كلمه"اجزى"را به صیغه معلوم بخوانیم، یعنى من جزاى آن را مى‏دهم آن وقت دلالت مى‏كند بر اینكه در دادن اجر به بنده، كسى میان او و خدا فاصله و واسطه نمى‏شود، همانطور كه بنده هم در بندگى و عبادت خدا به وسیله روزه كسى را دخیل قرار نداد، و نگذاشت كسى از روزه‏داریش با خبر شود، چنانكه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا مى‏گیرد، و بین صدقه دهنده و خدا كسى واسطه نیست، و در قرآن هم آمده: "و یاخذ الصدقات" (50) و اما اگر" اجزى"را به صیغه مجهول بخوانیم، معنایش این مى‏شود: (خود من جزاى روزه قرار مى‏گیرم)آن وقت عبارت كنایه مى‏شود از نزدیكى روزه‏دار به خداى تعالى. و در كافى از امام صادق ع روایت آورده كه رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتى پشت‏سر هم روزه مى‏گرفت، بطوریكه اشخاص مطلع مى‏گفتند دیگر ترك نمى‏كند و سپس مدتى روزه را ترك مى‏كرد بطوریكه اشخاص مى‏گفتند دیگر روزه نمى‏گیرد، بعد از مدتى این رسم را رها كرد، یك روز روزه مى‏گرفت، و یك روز افطار مى‏كرد، كه این همان روزه داوود پیغمبر است، بعد از مدتى این رسم را كنار گذاشت، و در هر ماه ایام البیض آن ماه یعنى(سیزده و چهارده و پانزدهم)آن را روزه مى‏گرفت، و سپس این را هم ترك كرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بین آن دو یك چهارشنبه روزه مى‏گرفت، و این رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (51) و از عنبسة العابد روایت‏شده كه گفت: رسولخدا ص در ایامى كه از دنیا رفت، در این رسم و برنامه بود كه همه‏ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى‏گرفت. (52) مؤلف: اخبار از طریق اهل بیت ع در این باب بسیار است، و این همان روزه سنتى است كه رسول خدا ص مى‏گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است. و در تفسیر عیاشى از امام صادق ع روایت كرده كه در تفسیر آیه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"فرموده: این مخصوص مؤمنین است. (53) و از جمیل روایت آورده كه گفت: از امام صادق ع از معناى آیه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"، و"یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم القتال"پرسیدم، فرمود: همه این خطاب‏ها شامل حال گمراهان و منافقین و خلاصه تمامى افرادى كه به ظاهر شهادت به توحید و نبوت و معاد داده‏اند مى‏شود. (54) و در فقیه از حفص روایت كرده كه گفت از امام صادق ع شنیدم مى‏فرمود: روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هیچ امتى واجب نبود، عرضه داشتم: پس اینكه خداى عزوجل مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم" چیست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه‏اش واجب بوده، اما نه بر امتها بلكه تنها بر انبیاى آنان، خداوند امت اسلام را بر سایر امم برترى داده، چیزى را كه بر رسول خود واجب كرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (55) مؤلف: این روایت‏به خاطر اینكه اسماعیل بن محمد در سند آن هست ضعیف است، و این معنا در روایتى دیگر از عالم ع آمده كه آنهم مرسل است، یعنى اصلا سندش ذكر نشده، و به نظر مى‏رسد هر دو روایت‏یكى باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آیه هم مساعد با این نیست كه مراد از جمله"كما كتب على الذین من قبلكم"تنها خصوص انبیا باشد، و به فرضى كه چنین چیزى منظور بوده، از آنجائى كه مقام مقام زمینه‏چینى و تشویق و ترغیب بوده، تصریح به اسم آن انبیا از كنایه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است. و در كافى از كسى كه از امام صادق ع سؤال نموده روایت كرده كه گفت: پرسیدم آیا كلمه"قرآن"و كلمه"فرقان"به یك معنا است؟و یا هر یك معنائى جداگانه دارد؟ فرمود: قرآن همه كتاب خدا است، و فرقان تنها آن آیاتى است كه احكام واجب را در بر دارد. (56) و در كتاب جوامع از آن جناب ع روایت كرده كه فرمود: فرقان عبارت است از هر آیه محكمى كه در قرآن است. و در تفسیر عیاشى و قمى از آن جناب ع روایت آورده‏اند كه فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محكمى كه در قرآن است، و كتاب عبارت است از آن آیاتى كه انبیاى قبل را تصدیق مى‏كند. (57) مؤلف: خود كلمه"فرقان"و كلمه"كتاب"هم با معنائى كه در روایت‏براى آن دو شده سازگار است، و در بعضى از اخبار آمده كه كلمه"رمضان"یكى از اسماى خداى تعالى است پس دیگر شایسته نیست كسى بگوید رمضان آمد و رمضان رفت، بلكه باید گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حدیث)و این روایت‏خبر واحدى است كه در باب خودش غریب است، و این كلام از میان مفسرین از قتاده نیز نقل شده. ولى در اخبارى كه راجع به اسامى خداى تعالى وارد شده نام"رمضان"دیده نمى‏شود، علاوه بر اینكه كلمه"رمضان"بدون اینكه كلمه"ماه"قبل از آن آید و نیز كلمه "رمضانان""دو رمضان"در روایات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بیت ع بسیار آمده، و این جدا بعید است كه احتمال دهیم هر جا كلمه"رمضان" در احادیث آمده"شهر رمضان"بوده، و راوى كلمه"شهر"را از آن انداخته باشد. (58) و در تفسیر عیاشى از صباح بن نباته روایت‏شده كه گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابى یعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسید آن مسائل چیست؟عرضه داشتم: او از شما مى‏پرسد: وقتى ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آیا جایز است مسافرت كنم؟فرمود: خداى تعالى مى‏فرماید: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"، پس هر كس ماه رمضان را درك كند و در میان خانواده‏اش باشد نمى‏تواند مسافرت كند، مگر براى حج و یا عمره، و یا براى طلب مالى كه مى‏ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (59) مؤلف: و این نكته استفاده لطیفى است كه امام از اطلاق آیه براى حكم كراهت‏سفر كرده است چون مسافرت در رمضان جایز است اما با كراهت. و در كافى از على بن الحسین ع روایت آورده كه فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف كرده‏اند، بعضى گفته‏اند: مریض و مسافر مى‏تواند روزه بگیرد، و بعضى دیگر گفته‏اند نباید بگیرد، طایفه سوم گفته‏اند مختار است، اگر خواست‏بگیرد و اگر نخواست نگیرد، ولى ما مى‏گوئیم باید در این دو حال حتما روزه را بشكند، و افطار كند، (منظور این است كه روزه نباید بگیرد، پس اگر در سفر و یا حال مرض روزه بگیرد روزه‏اش درست نیست‏باید آن چند روز را دوباره قضا كند)براى اینكه خداى عزوجل مى‏فرماید، "فمن كان منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر". (60) مؤلف: این روایت را عیاشى نیز نقل كرده است. و در تفسیر عیاشى از امام باقر ع روایت آورده كه در تفسیر جمله"فمن شهد منكم الشهر فلیصمه" فرموده: چقدر این بیان براى كسى كه تعقلش كند روشن است!براى اینكه در عبارتى كوتاه این معنا را رسانده، كه هر كس ماه رمضان را درك كرد باید روزه‏اش را بگیرد، و هر كس در ماه رمضان مسافرت كرد باید روزه‏اش را بخورد. (61) مؤلف: روایات وارده از ائمه اهل بیت ع در اینكه مریض و مسافر حتما باید روزه‏اش را بخورد بسیار زیاد است، و این مذهب ائمه اهل بیت ع است، (بخلاف علماى اهل سنت كه روزه رمضان را براى مسافر و مریض اختیارى مى‏دانند)، و آیه شریفه بطوریكه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بیت ع دلالت دارد. (62) و نیز در تفسیر عیاشى از ابى بصیر روایت آمده كه گفت: من از امام ع از معناى جمله: "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین"پرسیدم فرمود: منظور بیماران و سالخوردگانى است كه توانائى روزه گرفتن ندارند. (63) و باز در همان تفسیر از امام باقر ع در تفسیر همان آیه نقل كرده، كه فرمود: منظور سالخورده و كسى است كه عطش آزارش مى‏دهد. (64) و نیز در همان تفسیر از امام صادق ع روایت آورده كه فرمود منظور زنى است كه از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانى كه روزه برایشان طاقت‏فرسا باشد. (65) مؤلف: روایات در تفسیر آیه، از ائمه ع بسیار است، و در روایت ابى بصیر مراد از مریض آن بیمارانى‏اند كه قبل از ایام ماه رمضان بیمار باشند و نتوانند قضاى روزه رمضان را در سایر ایام سال بجا آورند، چون واضح است كه كلمه(مریض)در جمله: "فمن كان منكم مریضا"شامل مریض نامبرده نمى‏شود، و كلمه(عطاش)كه در روایت آمده به معناى بیمارى عطش است. (66) (كه ظاهرا همان مرض قند باشد)." مترجم" باز در همان تفسیر از سعید از امام صادق ع روایت آمده كه فرمود: در عید فطرهم تكبیر هست، عرضه داشتم تكبیر كه غیر از روز قربان نیست، فرمود: چرا در عید فطر هم هست، لیكن مستحب است كه در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو ركعت نماز عید گفته شود. (67) و در كافى از سعید نقاش روایت كرده كه گفت امام صادق ع فرمود: براى من در شب عید فطر تكبیر هست، اما واجب نیست‏بلكه مستحب است، مى‏گوید، پرسیدم این تكبیر در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عید در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عید آنگاه قطع مى‏شود، مى‏گوید عرضه داشتم: چگونه تكبیر بگویم؟فرمود: مى‏گوئى"الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر على ما هدانا"و منظور از كلام خدا كه مى‏فرماید: "و لتكملوا العدة"همین است، چون معنایش این است كه نماز را كامل كنید.و خدا را در برابر اینكه هدایتتان كرده تكبیر كنید، و تكبیر همین است كه بگوئید: "الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، و لله الحمد"راوى مى‏گوید در روایت دیگرى آمده كه تكبیر آخر را چهار بار باید گفت. (68) مؤلف: اختلاف این دو روایت كه یكى تكبیر را در ظهر و عصر نیز مستحب مى‏داند و دیگرى نمى‏داند ممكن است‏حمل شود بر مراتب استحباب، یعنى دومى مستحب باشد، و اولى مستحب‏تر، و اینكه فرمود: منظور از(و لتكملوا العدة)اكمال نماز است‏شاید منظور این باشد كه با خواندن نماز عید، عدد روزه را تكمیل كنید و باز خود تكبیرات را بگوئید، كه خدا شما را هدایت كرد، و این با معنائى كه ما از ظاهر جمله، "و لتكبروا الله على ما هدیكم..."فهمیدیم منافات ندارد، براى اینكه كلام امام استفاده حكم استحبابى از مورد وجوب است، نظیر آنكه در سابق در جمله: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه" گذشت، كه گفتم از آن، كراهت مسافرت در ماه رمضان براى كسى كه اول ماه را درك كند استفاده كرده‏اند، و اختلاف آخر تكبیرات در دو جاى روایت اخیر مؤید این احتمال است كه بعضى داده و گفته‏اند در جمله: "و لتكبروا الله على ما هدیكم"تكبیر به دلیل اینكه با حرف(على)متعدى شده متضمن معناى حمد است. و در تفسیر عیاشى از ابن ابى عمیر از امام صادق ع روایت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت‏شوم احادیثى كه در بین ما بر سر زبانها جریان دارد مبنى بر اینكه رسول خدا ص بیست و نه روز روزه مى‏گرفت، بیشتر است از احادیثى كه مى‏گوید، سى روز روزه مى‏گرفت؟آیا احادیث اول درست است؟فرمود یك كلمه از آنها سخن خدا نیست، و رسول خدا ص غیر از سى روز روزه نگرفته، و علتش هم این است كه قرآن مى‏فرماید: "و لتكملوا العدة"و آیا رسولخدا ص آن را ناقص مى‏كرد؟ (69) مؤلف: اینكه امام فرمود: (آیا رسولخدا ص آنرا ناقص مى‏كرد) استفهامى است انكارى، و روایت دلالت دارد بر بیانى كه ما كردیم، و گفتیم ظاهر تكمیل، تكمیل ماه رمضان است. و در محاسن برقى از بعضى راویان شیعه نقل كرده كه او بدون ذكر سند گفته منظور از تكبیر در جمله: "و لتكبروا الله على ما هدیكم"تعظیم، و منظور از هدایت، ولایت است. (70) مؤلف: اینكه هدایت‏به معناى ولایت‏باشد از باب تطبیق كلى بر مصداق است و ممكن است از قبیل همان قسم بیاناتى باشد كه نامش را تاویل گذاشته‏اند، چنانكه در بعضى از روایات آمده و در معناى دو كلمه"یسر و عسر"فرموده‏اند: یسر ولایت و عسر مخالفت‏با خدا و دوستى با دشمنان خداست. و در كافى از حفص بن غیاث از امام صادق ع نقل كرده كه گفت: از آن جناب از كلام خداى عزوجل پرسیدم، كه مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"، چطور مى‏فرماید قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اینكه در دو دهه بین اول و آخرش نازل شده؟ (71) امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان یك باره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست‏سال به تدریج‏به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و سوم از ماه رمضان نازل شده. مؤلف: این روایت را كه كافى از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل كرده الدر المنثور به چند طریق آن را از واثلة بن اسقع از رسولخدا ص نقل كرده است (72) . و نیز در كافى و فقیه از یعقوب روایت كرده كه گفت: مردى را شنیدم كه از امام صادق ع از شب قدر مى‏پرسید، كه آیا گذشته و یا همه‏ساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بین برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته مى‏شود. (73) و در الدر المنثور از ابن عباس روایت كرده كه در باره ماه رمضان و لیله مباركه و لیله قدر گفت: لیله قدر همان لیله مباركه است كه در ماه رمضان واقع است، كه در آن ماه قرآن كریم از ذكر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنیا است، كه قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدریج‏به رسولخدا ص نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آیاتى در باره جنگها نازل مى‏شد. (74) مؤلف: این معنا از غیر ابن عباس مانند سعید بن جبیر نیز روایت‏شده، و از گفتار ابن عباس چنین بر مى‏آید كه این نظریه خود را از آیات قرآنى استفاده كرده، مانند آیه: "و الذكر الحكیم" (75) و آیات: "و كتاب مسطور فى رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع" (76) و آیات"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن كریم، فى كتاب مكنون لا یمسه الا المطهرون‏» (77) و آیه: «و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا» (78) كه ارتباط گفتار ابن عباس با همه این آیات روشن است، تنها نقطه ابهامى كه در كلام وى هست و معلوم نیست كه از كجاى قرآن استفاده كرده، این است كه گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آیات سوره واقعه بر این معنا روشن نیست. بله در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام آمده كه بیت المعمور در آسمان است كه ان شاء الله بحث ما پیرامون آن خواهد آمد. مطلب دیگرى كه تذكرش لازم است، این است كه احادث هم مانند قرآن كریم محكم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث‏بسیار شایع است، و مخصوصا در مثل اینگونه حقایق (كه فهم بشر از دركش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر یك فرد دانشمند لازم است كه براى بدست آوردن معناى واقعى كلام سعى كند قرائن كلام را بدست آورد.

پى‏نوشت‏ها: 1- و او را(یوسف را)به بهاى ناچیزى، درهمى چند فروختند."سوره یوسف آیه 20"
2- اى كسانى كه ایمان آورده‏اید براى شما در باره كشتگان قصاص مقرر شد."سوره بقره آیه 178"
3- بر شما مقرر شد هنگامى كه مرگ یكى از شما فرا رسد اگر مالى بجاى گذارد براى پدر و مادر و خویشاوندان وصیت كند. «سوره بقره آیه 180»
4- خدا قضاء رانده كه من و رسولانم غلبه خواهیم كرد."سوره مجادله آیه 21"
5- مى‏نویسیم آنچه از پیش فرستادند، و آنچه اثر كه از دنبال دارند."سوره یس آیه 12"
6- و بر ایشان(بنى اسرائیل)نوشتیم كه شخص در مقابل شخص است(یعنى اگر كسى دیگرى را كشت اولیاء مقتول حق دارند قاتل را بكشند و جان او برابر مقتول است.)"سوره مائده آیه 45"
7- اگر نیكى كنید به خود نیكى كرده‏اید، و اگر بدى كنید نیز به خود كرده‏اید."سوره اسراء آیه 7"
8- هان اى مردم شما همان محتاجان به خدائید، و خدا همانا بى‏نیاز است."سوره فاطر آیه 15"
9- ما خبر داریم از اینكه سخن آنان تو را اندوهناك كرده، ولى آنها تو را تكذیب نمى‏كنند، بلكه ستمكاران آیات خدا را انكار مى‏كنند."سوره انعام آیه 33"
10- به سوى آفریننده‏تان بازگشت كنید و خودتان را(یعنى كسانى را كه گوساله پرستیده‏اند)بكشید آن براى شما بهتر است."سوره بقره آیه 54"
11- بشتابید به سوى ذكر خدا و سوداگرى را واگذارید این براى شما بهتر است."سوره جمعه آیه 9"
12- ایمان به خداى آورید و در راه خدا با مال و جان خود جهادى كنید این براى شما بهتر است اگر بدانید."سوره صف آیه 11".
13- ما آن را(قرآن را)كتابى خواندنى و عربى كردیم باشد كه شما دركش كنید."سوره زخرف آیه 3"
14- و قرآنى كه آن را قسمت قسمت كردیم تا كم كم بر مردمش، بخوانى و به تدریج نازلش كردیم." سوره اسراء آیه 106"
15- خدا سخن آن كس كه در باره همسرش با تو مجادله مى‏كرد و به خدا شكوه مى‏كرد شنید، و خدا همه گفتگوى شما را مى‏شنود."سوره مجادله آیه 1"
16- و چون تجارت یا لهوى مى‏بینند تو را در وسط سخن در حالى كه ایستاده‏اى رها مى‏كنند."سوره جمعه آیه 11"
17- مردانى كه عهد خود را كه با خدا بسته‏اند وفا مى‏كنند، بعضى از ایشان عمرشان سرآمده، و بعضى دیگر منتظر سرآمدن عمرند، و كمترین گوشه‏اى از عهد خود را دگرگون نمى‏سازند."سوره احزاب آیه 23"
18- سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را در شبى با بركت نازل كردیم، كه ما همواره كار بیم رسانى را داشته‏ایم."سوره دخان آیه 3"
19-ما آن را در شب قدر نازل كردیم."سوره قدر آیه 1"
20- سوره بقره آیه 185
21- سوره دخان آیه 3
22- سوره قدر آیه 1
23- مثل آبى كه ما آن را از بالا نازل كرده‏ایم."سوره یونس آیه 24"
24- كتابى كه ما نازلش كردیم بر تو كتابى پر بركت تا در آیاتش تدبر كنند."سوره ص آیه 29"
25- كتابى است كه قبلا نزد حكیم خبیر، فشرده بود، و سپس آیاتش از هم جدا شد."سوره هود آیه 1"
26- محققا براى آنها كتابى آورده‏ایم كه از روى علم تفصیل دادیم كتابى كه هدایت و رحمت است‏براى قومى كه ایمان آورند آیا جز تاویل آن را منتظرند روزى كه تاویلش بیاید آنها كه از پیش آن را فراموش كرده‏اند اقرار مى‏كنند كه رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند."سوره اعراف آیه 52 - 53"
27- این كتابى نیست كه بتوان به خدا افتراء زد، لیكن مصدق كتب آسمانى عصر خودش و تفصیل همان كتابها است كتابى است‏بدون شك از ناحیه رب العالمین(تا آنجا كه مى‏فرماید): بلكه اینان چیزى را تكذیب مى‏كنند كه احاطه علمى بدان ندارند، و هنوز تاویلش نیامده."سوره یونس آیه 39 - 37"
28- حم سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را كتابى خواندنى و عربى كردیم، تا شاید شما تعقل كنید، و گرنه آن كتاب در كتابى اصلى بود، كه نزد ما مقامى بلند و فرزانه دارد."سوره زخرف آیه 1 - 4"
29- سوگند به جایگاههاى ستارگان نخورم، و آن اگر بدانید سوگندى بزرگ است محققا قرآنى است ارجمند در نامه‏اى نهفته، جز پاك شدگان به آن دسترسى نیابند نازل كردنى از پروردگار جهانیان است. "سوره واقعه آیه 80"
30- آن قرآنى مجید است كه در لوح محفوظ قرار دارد."سوره بروج آیه 22"
31- بلكه آن قرآنى است ارجمند در لوحى محفوظ."سوره بروج آیه 22"
32- ماه رمضان كه در آن قرآن را نازل كردیم."سوره بقره آیه 185"
33- ما نازل كردیم قرآن را در شب قدر."سوره قدر آیه 1"
34- ما نازل كردیم قرآن را در شبى مبارك."سوره دخان آیه 2"
35- در قرآن قبل از تمام شدن وحیش عجله مكن."سوره طه آیه 114"
36- زبان خود را بدان حركت مده، كه به آن عجله كرده باشى، چونكه جمع آن و نیز خواندش به عهده ما است، پس همینكه آنرا خواندیم خواندنش را پیروى كن، و سپس به عهده ما است كه آنرا بیان كنیم." سوره قیامت آیات 15 - 19"
37- سوره آل عمران آیه 7
38- ما نازل كردیم قرآن را در شبى مبارك و ما هستیم بیم دهندگان."سوره دخان آیه 2"
39- سوره علق آیه 1
40- اى جامه بخود پیچیده برخیز و بترسان."سوره مدثر آیه 2 - 1"
41- آیا دیدى آن كسى را كه بنده‏اى را از اینكه نماز بخواند نهى مى‏كرد، تو اى نهى كننده هیچ مى‏دانى كه اگر آن بنده بر راه راست‏باشد، و یا به پرهیزكارى دستور دهد، دیگر جا ندارد كه تو او را از نمازش نهى كنى، اى پیامبر تو بگو آیا مى‏دانى آن نهى كننده را كه اگر تو را تكذیب كند، و از تو روى بگرداند چه كیفرى خواهد داشت؟راستى آیا او نمى‏داند كه خدا رفتار او را مى‏بیند، و از قصد او اطلاع دارد؟بداند كه جریان به این سادگى‏ها نیست اگر از آزار پیامبر دست‏برندارد موى پیشانى او را كه موى پیشانى مردى دروغگو و خطاكار است‏خواهیم گرفت، پس باید اهل مجلس و قبیله و عشیره خود را بخواند، تا او را یارى دهند ما هم به زودى زبانه دوزخ را علیه او خواهیم خواند، تا او را فراگیرد.نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترك مكن همچنان سجده كن و نزدیك شو."سوره علق آیه 19"
42- و همانا تو را هفت آیه و این قرآن بزرگ را دادیم."سوره حجر آیه 87"
43- سوره زمر آیه 23
44- آنچه را دستور داده‏اى آشكار كن و از مشركان روى گردان."سوره حجر آیه 95"
45- سوره واقعه آیه 79.
46- ولى بیشتر مردم نمى‏دانند."سوره روم آیه 30"
47- و این مثلها را براى مردم مى‏زنیم و لیكن به جز دانایان آن را نمى‏فهمند."سوره عنكبوت آیه 43"
48- خداوند به وسیله قرآن كسانى را كه پیرو خوشنودى اویند به سوى راههاى سلامت هدایت نموده از ظلمت‏ها به سوى نور بیرون مى‏كند با اذن خودش و به سوى صراط مستقیمشان راه مى‏نمایاند." سوره مائده آیه 16"
49- بحار الانوار ج 96 ص 245 حدیث 14
50- و خداوند مى‏گیرد صدقات را."سوره توبه آیه 105"
51 و52- فروع كافى ج 4 باب صوم رسول الله ص ص 89 و 91
53 و 54- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78
55- فقیه ج 2 ص 61 حدیث 14
56- اصول كافى ج 2 ص 630 ح 11
57- تفسیر عیاشى ج 1 ص 9 و تفسیر قمى ج 1 ص 96
58- وسائل ج 7 ص 232
59- تفسیر عیاشى ج 1 ص 80
60- فروع كافى ج 4 ص 86
61- عیاشى ج 1 ص 81
62- وسائل ج 7 ص 154 و ص 123
63- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78 - 79
64 و 65- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78 - 79
66 و 67- تفسیر عیاشى ج 1 ص 82
68-فروع كافى ج 4 ص 166
69- تفسیر عیاشى ج 1 ص 82
70- محاسن ص 107 باب ولایت
71- اصول كافى ج 2 ص 628
72- الدر المنثور ج 1 ص 189
73- فروع كافى ج 4 ص 158 حدیث 7 و فقیه ج 2 ص 101
74- الدر المنثور ج 1 ص 189
75- سوره آل عمران آیه 58
76- سوگند به كتاب سطربندى شده در اوراقى انتشارپذیر، و سوگند به بیت معمور و سقف بلند گشته."سوره طور آیه 5"
77- سوگند به محل ستارگان كه این سوگند اگر بدانید سوگندى است عظیم، كه قرآن كریم در كتاب پنهان بوده، كتابى كه جز پاكان با آن تماس ندارند. «سوره واقعه آیه 79»
78- ما آسمان دنیا را به چراغهائى زینت دادیم. «سوره فصلت آیه 12».

ترجمه المیزان جلد دوم صفحه 3
استاد علامه طباطبایى رضوان الله تعالى
 

 

دوشنبه 9/5/1391 - 10:45
اهل بیت

 

 

خطبه پیامبر(ص) در روز آخر شعبان سلمان فارسى رحمه الله فرمود: «خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فى آخر یوم من شعبان، فقال یا ایها الناس قد اظلكم شهر عظیم مبارك، شهر فیه لیلة خیر من الف شهر، جعل الله صیامه فریضة و قیام لیله تطوعا، من تقرب فیه بنافلة من الخیر كان كمن ادى فریضة فیما سواه، و هو شهر الصبر، و الصبر ثوابه، الجنه، و شهر المواسات و شهر یزاد فى رزق المؤمن، و شهر اوله رحمة،و اوسطه مغفرة، و آخره عتق من النار، و هو للمؤمن غنم و للمنافق غرم‏» (1) ماه رمضان براى مؤمن سود و براى منافق خسران استحضرت سلمان فرمود: در روز آخر شعبان پیامبر(صلى الله علیه و آله) براى ما خطبه‏اى در فضیلت ماه رمضان قرائت فرمود: و در خطاب خویش به ما فرمود: اى مردم براستى سایه افكنده بر سر شما ماه بزرگ مباركى، ماهى كه در او شبى است كه از هزار ماه بهتر است، كه خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده است، كسى كه تقرب بجوید به خداوند،به انجام نافله خیرى، مثل آن است كه در غیر ماه رمضان فریضه‏اى انجام داده باشد، و این ماه ماه صبر است، و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است. و ماه روزه، ماه مواسات و برابرى است، و ماهى است، كه رزق مؤمن در او زیاد مى‏گردد، و ماهى است كه اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش، و آخرش آزادى از آتش جهنم است، و این ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، و براى منافق خسارت و ضرر.

پى‏نوشت:

1- مستدرك الوسائل مرحوم نورى نقل از وقایع الایام، ص 436.

دوشنبه 9/5/1391 - 10:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته