• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1442
تعداد نظرات : 315
زمان آخرین مطلب : 4652روز قبل
اخلاق
خدا و انبیای او در فرقه ضاله بهاییت
بنده بهاء و داعیه بزرگ بهائیت ابوالفضائل جرفادقانی در صفحه 54 – 56 کتاب «الدرر البهیة» که در چاپخانه «الموسوعات» قاهره (1318) به چاپ رسیده است می‌گوید:
«ما بهائیان اعتقاد داریم که ظهوردهندگان امر خداوند و منزلگاهان وحی او در حقیقت ظهوردهندگان همه اسماء و صفات الله تعالی و مَطْلَع خورشید آیات و نشانه‌های او می‌باشند، هرگز صفتی از صفات الله تعالی در رتبه اولیه ظهور نکند، مگر در آنان و هرگز وصفی از اوصاف جلالی و جمالی او را نمی‌توان به اثبات رساند، مگر به آنان، و هرگز معقول نباشد که ضمائر و اشارات نسبت داده شده به فعل را به ذات خداوند نسبت داد، بلکه باید این اشارات و ضمیرها را به آنان منسوب داشت، چون ذات الهی و حقیقت ربانی ذاتا غیب بوده و در حقیقت هیچ صفتی نمی‌پذیرد، و در کون خود از هرگونه اوصاف پاک است. عقول، این ذات و حقیقت را درک نکرده، و افهام نیز به آن نمی‌رسد، و ضمیری نیز به آن متعلق نمی‌گردد، و نمی‌توان آن را درک کرد، در نتیجه این حقیقت و ذات را نمی‌توان همراه با صفتی توصیف نموده، و همراه با اسمی آن را خواند(1) و هرگز نمی‌توان به آن اشاره کرد، و هرگز ضمائر به او باز نمی‌گردند، و او از همه این محسوسات پاک بوده و قابل ادراک نیست، چون هرانچیزی که درک گردد را می‌توان احاطه کرد، و هرانچه احاطه گردد، محدود بوده و وضعیتی دارد که این صفات اجسام و جسمانیات است، و او از مجردات پاک می‌باشد. پس نمی‌توان ذات الهی و حقیقت نورانی را به آن وصف نمود، در نتیجه هران صفتی که به ذات خداوند تعلق می‌گیرد به او اضافه می‌گردد – مانند عزت، عظمت، قدرت، قوت، علم، حکمت، اراده، مشیت و دیگر اوصاف... در حقیقت به ظهوردهندگان امر او و جلوه‌گاه‌های نورش و منزلگاه‌های وحی اش و جایگاه‌های ظهورش باز می‌گردند(2) و این مسئله به وسیله قلم اعلی رقم‌بندی شده و در الواح پروردگار ابهایمان(3) به صورت مفصل بیان شده است، پس خداوند تعالی جواهر اسرارش را در صحفی پاک با بیانی شیرین ظهور داده است».
****************
پی نوشت ها:
1) اما همه می‌دانیم که خداوند خود را به «اسماء الحسنی» خود خوانده و خود را به صفات علیایش وصف کرده است، پس چگونه یک عده دیوانه همانند بهائیان به خود جرات می‌دهند که در مورد آنچه خداوند خودش به آن خبر داده، و خود را به آن خوانده است عناد نموده و آن را تکذیب کنند؟ آیا آنان از خداوند به او اگاهترند؟ پس بگذارید بگوئیم که آنان در حقیقت می‌خواهند بگویند که «خداوند معدوم است و وجودی ندارد». و علم، عزت، قدرت، و مشیت او همان صفات ظهوردهنده امر او یعنی همان بهاء احمق و خبیث است که خود را پروردگار آنان می‌خواند، اگر ذره‌ای مردانگی در آنها باقی است، این سخن را بدون پیچ و شکن و بدون تعرض به اسماء و صفات خداوند بزنند، حتی آنان ادعا می‌کنند که افعال خداوند نیز در حقیقت افعال او نبوده، بلکه این افعال، افعال ظهوردهنده امر او یعنی «بهای ابهایشان» است، بس بگذارید بپرسیم: هنگامی که یحیی برادر بهاء کتاب وحیش را از او دزدیده و به خود منتسب کرد، پروردگارشان و بهای ابهای‌شان کجا بود؟ آیا پروردگارشان آنقدر سست و عاجز بود که نمی‌توانست جلوی این دزدی را گرفته و یک عمر و تا بهنگام هلاکتش با این سوز جگر زندگی نکند؟ انکار صفات خداوند در آن برهه امر تازه‌ای نبوده و در این مسئله «اسماعیلیه» در زمان حاکم «العبیدی» از آنان پیشی گرفته بودند، دعوتگران این فرقه به این مسئله می‌خواندند، و در کتاب‌های خود این عقیده مسخره را عقیده توحید می‌نامیدند، چون هنگامی که همه صفات خداوند از او گرفته شده و بدون هیچ صفتی باقی بماند، این توهم پیش می‌اید که در حقیقت رب و پروردگار همان حاکم شهر و دیار می‌باشد، و همانگونه که گفتیم حاکم عبیدی قبل از بهاء به این فکر افتاده بود.

2) ظهوردهندگان امر او نزد بهائیان همان برهما، بودا، کونفوشیوس، ابراهیم، موسی، مسیح، محمد صلی الله علیه وسلم، و باب می‌باشند که منظور از رسالت همه آنان بشارت‌دادن به امدن دشمن خداوند یعنی این شخص ملحد و مسخره حسین علی مازندرانی بوده است، و او نزد آنان ظهوردهنده همه صفات خداوند است، و خداوند هیچ صفتی ندارد. (سبحانه وتعالی عما یقول الملحدون).
3) الواح پروردگار ابها ‌شان عبارتند از «ایقان» که یحیی برادرش با وی به منازعه پرداخت، و همچنین «مجموعة الألواح المبارکة» که نمونه‌ای از آن را ذکر کردیم، و دیگری کتاب «الشیخ» است که او شیخی را مخاطب قرار می‌دهد، و شاید این شیخ همان کسی باشد که بهاء ادعا می‌کند که ایقان را نزد وی به ودیعه گذارده و برادرش یحیی در آنجا آن را ربوده است، کتاب الشیخ در سال 1338 (1920) از روی نسخه یکی از بزرگان آنان که به «زین» معروف بوده و گمان می‌رود که خود بهاء باشد، در چاپخانه سعادت قاهره به چاپ رسیده است، «زین» ممکن است که مخفف و رمز کلمه «مازندران» باشد، نسخه اصلی این کتاب در سال 1309 یعنی همان سال مرگ بهاء نوشته شده است، «الاشراقات»، «البشارات» و «الطرازات» نام کتاب‌های دیگر او هستند که نمونه‌هائی از آنان در کتاب «نبذة من تعالیم حضرة البهاء» که در سال 1343 (1925) به چاپ رسیده است، ذکر گردیده است.

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
جمعه 8/7/1390 - 10:46
اخلاق
حقوق شهروندی بهاییان
بخش اول :حقوق شهروندی از نگاه باب

اول:حق آموختن


الف:آموختن همه علوم تعطیل است!


از نظر جناب باب،جایز نیست هیچ کتابی جز "بیان "تدریس شود لذا همه مدارس ، دانشگاهها،مراکز پژوهشی و آموزشگاهها یا باید تعطیل شوند ویا فقط به آموزش کتاب بیان میرزا علی محمد شیرازی بپردازند! این هم عبارت بیان:


« لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان » ( بیان فارسی صفحه 130 )


پس تکلیف حق آموختن شهروندان (که یکی از حقوق آنهاست)معلوم شد چیست:فقط شهروندان مجازند بیان بخوانند و به بچه های خود هم بیان بیاموزند و مدار آموزش نباید جز کتاب بیان باشد!


ب:باید خط شکسته بیاموزید!


جناب باب نوع خط و نحوه کتابت شهروندان را هم تعیین فرموده اند و دستور داده اند که باید مدار کتابت ،خط شکسته باشد و به کودکان خود خط شکسته را بیاموزید.این هم عبارت آن:


« و لتعلمن خط الشکسته !! » ( بیان عربی صفحه 26 )


(از عبارت "شکسته"در متن عربی باب تعجب نکنید !عبارات عربی جناب باب همینطور هاست)


ج: بیش از نوزده جلد کتاب نداشته باشید!


شهروندان مطابق آئین باب ،اجازه نگهداری بیش از نوزده جلد کتاب را ندارند. اگر هم از این امر تخطی نمایند باید نوزده مثقال طلا جریمه بپردازند! لذا کتابخانه ها و مراکز اسناد و آثار هم تعطیل!


این هم عبارت مورد نظر:


« نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان تملکتم فلیلزمنکم تسعه عشر مثقالا من ذهب حداً فی کتاب الله لعلکم تتقون »


د:تمام آثار باب را بخرید!


دستور است که همه شهروندان در صورت توان کتاب های جناب باب را بخرند و مالک شوند و نگهدارند!

عبارت: « ثم العاشر اذا استطعتم کل آثار النقطه تملکون و لو کان چاپا » !! ( بیان عربی صفحه ی 42 )

(اگر از عبارت "چاپا" در عبارت عربی باب تعجب کرده اید بدانید ما اضافه نکردیم و مال خود اوست!)


ه: تمام کتاب ها را ازبین ببرید!


خلاصه شهروندان موظفند نه تنها کتابی جز بیان (یا آنچه در بابیت نگاشته شده ) را نخوانند بلکه دستور دارندهمه کتاب های علمی جهان (بجز بیان و آثار بابی) را از روی زمین محو نمایند!!


« الباب السادس من واحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشی فی ذلک الامر » ( بیان فارسی صفحه ی 198 )


این مستندات که از معتبر ترین سند بابی (یعنی کتاب بیان) نقل گردید تکلیف حقوق شهروندان در زمینه آموزش و تعلیم و تربیت را مشخص نمود. حال به سایر حقوق شهروندی در آئین باب می پردازیم :


دوم :حق زیستن


از نظر جناب باب ، هیچکس جز بابیان حق زیستن روی زمین را ندارند و دگر اندیشان باید قتل عام شوند!!


در پنج قطعه زمین نباید غیر مومنین به بیان زندگی و سکونت کنند! (ص193 بیان فارسی)


ایشان دستور می دهند سلطان بیان، همه دگر اندیشان و غیر بابیان را نابود گرداند و اجرای این امر واجب هم فقط بعهده سلطان بابی نیست بلکه برخود افراد بابی هم این موضوع واجب است و باید آنها هر غیر بابی را از روی زمین بر دارند و نابود نمایند!!


این هم عبارت او: « الباب السادس و العشر من الواحد السابع فی ان الله قد فرض علی کل ملک یبعث فی دین البیان ان لایجعل احد علی ارضه ممن لم یدن بذلک الدین و کذلک فرض علی الناس کلهم اجمعون » ( بیان فارسی صفحه ی 262 )


پس شهروندان غیر بابی ،حق حیات ندارند و باید برای مرگ آماده شوند!


سوم:حق درمان


از نظر باب ،شهروندان اگر مریض شوند حق مصرف دارو ندارند!


جناب ایشان می فرمایند:

دارو بطور مطلق ،در ردیف مسکرات و افیون است.خرید و فروش و مصرف آن حرام می باشد!

این هم عبارت ایشان در این زمینه:

« الباب الثامن من الواحد التاسع فی حرمة التریاق والمسکرات و الدواء مطلقاً ملخص این باب آنکه کل شئون دون حب ازدون حق بوده و هست و کل شئون حب از حق بوده و هست » ( و نهی شده از مسکرات و آنچه حکم دواء بر او ذکر شده )

و این حکم را در بیان عربی به این صورت آورده :

« انتم الدواء ثم المسکرات و نوعها لا تملکون » ( بیان عربی صفحه 42 )

بنابر این شهروندان حق ندارند دارو بخرند و مالک آن شوندومصرف نمایندواگر بر اثر این کار تلف شدند از نظر شارع بیان،ملالی نیست!


چهارم:حق تشکیل خانواده


از نظر جناب باب ،شهروندان بابی حق ندارند با غیر دین خود ازدواج نمایند. ضمنا حتما باید سعی نمایند بچه دار شوند و اگر آشکارشد که یکی از آندو مانعی دارد که نمی تواند بچه دار شود با اجازه دیگری مجاز است کاری کند تا از او فرزندی حاصل شود!


عبارت او چنین است:


« الباب الخامس والعشر من الواحد الثامن : فی ان فرض لکل احد ان یتاهل لیبقی عنها من نفس یوحد الله ربها ولابد ان یجتهد فی ذلک و ان یظهر من احد هما ما یمنعهما عن ذلک حل علی کل واحد باذن دونه لان یظهر عند الثمرة و لا یجوز الاقتران لمن لایدخل فی الدین » ( بیان فارسی صفحه 298 )


پنجم:حق مالکیت


شهروندان غیر معتقد به بیان،حق هیچ مالکیتی ندارند و اهل بیان باید اموال هر کسی که به شریعت بیان ایمان نیاورده ، مصادره نمایند و استثنای این قانون فقط در جاهائی است که اهل بیان به قدرت نرسیده باشند ولی اگر قدرت یافتند حکم همان مصادره اموال است !


عبارت مرتبط با این مطلب:

« ثم الخامس فلتاخذن من لم یدخل فی البیان ما ینسب الیهم ثم ان آمنو التردون الا فی الارض التی انتم علیها لا تقدرون » ( بیان عربی صفحه ی 18 )

اگر هم جنگی بین مومنین به بیان و مسلمانان رخ دهد تمام اموال بدست آمده از طرف مقابل و غنائم جنگی متعلق به شخص باب می باشد. ( بیان فارسی ص159)


ششم :حق کسب و کار و تجارت


شهروندان نباید به خرید و فروش تنباکو و امثال آن بپردازند.همچنین نباید با اهالی خراسان تجارت و معامله نمایند!ویا هر چیزی که از سوی خراسان حمل می شود!


متن عبارت او:

« و نهی شده از تنباکو و اشباه آن و آنچه که از سمت خراسان حمل میشود. » ( بیان فارسی صفحه 322 )

ضمنا شهروندان جق ندارند عناصر اربعه (آب و خاک و آتش و هوا) را خرید و فروش نمایند که اگر اقدام به خرید و فروش آنها نمایند،کارحرامی را مرتکب شده اند!


« ثم الحادی من بعد العشر لا تبیعون عناصر الرباع و لا تشترون » ( بیان عربی صفحه 43 )


هفتم: حق داشتن عبادتگاه


شهروندان غیر بابی حق داشتن هیچ عبادتگاه ،زیارتگاه و بقعه مخصوص به خود را ندارندو باید تمام این بقعه ها و عبادتگاهها توسط ظهور بعد تخریب شود!! (ص135 کتاب بیان فارسی)



افتضاح آئین باب در اعطای حقوق شهروندی به حدی واضح و آشکار است که عبدالبها هم به آن اذعان نموده و زشتی آن را تایید کرده است!


به عبارت او توجه فرمائید:

کتاب مکاتیب- جلد2 صفحه266 : در یوم ظهور حضرت اعلی ( میرزاعلی محمد) منطوق بیان( عبارت بود از: ) ضرب اعناق( گردن زدن غیر بابیها) حرق کتب ( سوزاندن کتابها) و اوراق و هدم بقاء و قتل عام الا من امن و صدق ( غیر بابیان) بود !!

نکته بسیار مهم:


دوستان بهائی نمی توانند بگویند ما ربطی به باب نداریم و دینی مستقل از او هستیم! هرموقع خواستند چنین چیزی بفرمایند بخاطر آورند که از نظر آنها باب یک دین آسمانی بوده که جناب بهاءالله هم حدود سی سال به آن ایمان داشته و کتاب ایقان را در اثبات آن نوشته و به آن عمل می نموده است. تصور کنید اگر چنانچه فقط یک روز این آئین حاکمیت می یافت وضعیت دنیا چه می شد:

همه غیر بابی ها قتل عام می شدند و همه کتاب ها سوزانده می شد و همه عبادتگاه ها تخریب می گردیدو... و خلاصه امروز در روی زمین کسی جز بابی وجود نداشت! ضمنا برای بهائیان ،باب آنقر مهم است که آرزوی آنان زیارت قبر اوست ! به یاد بیاورند برای چه به زیارت قبر او در اسرائیل می روندو قبر او زیارتگاه درجه یک آنان است ؟!
و نیز در وجود ارتباط تنگاتنگ آئین باب و بهائیت همین بس که حج بهائیان بدون زیارت خانه او در شیراز و قبر او در اسرائیل که به شکل زیبائی آن را درست کرده و کلی به آن می بالند، ناقص است ...

ادامه دارد ...

جمعه 8/7/1390 - 10:46
اخلاق
مقام زن در مسلک بهاییت
با سلام خدمت همه شما عزیزان
می دانیم که در عصر امروزی با ظهور و قدرت گرفتن فرقه های فمینیستی و همچنین سکولارهایی که دشمنی دیرینه ای با اسلام دارند سعی در تخطئه اسلام از طریق احکام زنان دارند.اخیراً هم فرقه بهاییت که مدعای تساوی حقوق زنان و مردان است به عنوان دین خودش را جا زده و آخرین دین بعد از اسلام معرفی کرده است،بهاییت بدین خاطر می گویند که اسلام برای زمان خودش مناسب بود و یا به عبارتی تاریخ انقضای اسلام تمام شده است!! که تساوی حقوق زن و مرد را در نطر نگرفته است.در این نوشته بر آنیم که ببنیم مسلک بهاییت چه حقوقی برای زنان در نظر گرفته است:

میرزا حسینعلی در کتاب «اقدس» که مهم‌ترین کتاب بهایی‌گری شمرده می‌شود، چنین می‌نویسد:
@قد كتب الله علیكم النكاح إیّاكم أن تجاوزوا عن الاثنتین والذی اقتنع بواحدة من الإماء استراحت نفسه ونفسها ومن اتخذ بكراً لخدمته لا بأس علیه!(اقدس18/ ).

یعنی: «همانا خدا بر شما ازدواج را نوشته است: شما از این که بیش از دو زن بگیرید پرهیز کنید، و کسی که به یکی از این کنیزان قناعت ورزد، جان خودش و جان او آسودگی می‌یابد، و کسی که دوشیزه‌ای را برای خدمت خود بگیرد باکی بر او نیست»!
ممکن است بهائیان (به ویژه خانم‌های بهایی) با این عقیده که زنان، کنیز و خدمتکار مردانند مخالف باشند البته مانعی ندارد! ولی به هر صورت آنچه گزارش شد، نص کتاب اقدس است که بزرگترین کتاب دینی ایشان شمرده می‌شود. اینک خود می‌دانند با طرز تعبیر این کتاب که دیدگاه بهاء را نسبت به زن نشان می‌دهد!


وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
جمعه 8/7/1390 - 10:45
اخلاق
ازدواج در مسلک شیطانی بهاییت
سلام بر دوستان عزیزم

فلسفه ازدواج با محارم چیست ؟


در دستورات تشکیلات بهائیت، ازدواج واجب بوده و هدف عمده آن بقای نسل است
که میرزا حسینعلی (موسس فرقه بهائیت) در کتاب اقدس به آن اشاره دارد ، و یا در یکی از دستورات تشکیلاتی که از سوی اسرائیل بر بهائیان وارد شده است چنین آمده است :« امر بهائی به اهمیت روابط جنسی واقف است و ازدواج های بی بند و بار بدون اولاد و نتیجه را محکوم می کند .» ( آهنگ بدیع مهر و آبان 1352ص 7)

از آنجایی که در این آموزه ها
هدف اصلی ازدواج ازدیاد نفوس و گسترش جمعیت به هر شکل ممکن می باشد این گونه اقدامات در جامعه بهائی محال نمی باشد . از آنجایی که این فرقه یک فرقه تشکیلاتی است و در درون خود دارای محاکم حقوقی می باشد احتمال درز خبر آن در رسانه ها کمتر اتفاق می افتد. طبق دستور بیت العدل در مورخ 3 آپریل 2007 ارجاع اختلافات احباء به مراجع دولتی (قضائی) نهی و مخالف مصالح تشکیلات قلم داد شده است و حل اختلافات را بعهده تشکیلات گذارده است و آنها نیز اظهار امیدواری کرده اند که رسیدگی به اختلافات به گونه ای باشد که نیازی به مراجعه به محاکم دولتی پیش نیاید به هرحال این باعث نمی شود که اجرای قوانینی که حتی انسان های نخستین از آن روی گردان بوده اند و از سوی برخی ازبهائیان به مورد اجرا گزارده می شود هر از چند گاه به گوش جامعه نرسد .

در پیام 15 ژانویه 1981 بیت العدل چنین آمده است :" شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب ، سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد ، سوال کرده اید بیت العدل همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی، هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب ، مقتضی نمی داند بنابر این در حال حاضر تصمیم گیری در این مورد بعهده خود نفوس مومنه محول شده"


برای نمونه می توان به دستور ازدواج با اقارب را که در کتاب حدود و احکام به صراحت آمده اشاره نمود ؛ در آنجا است که این امر را تا رسیدن به نتیجه که همانا قوت گرفتن از نظر تعداد جمعیت بلا مانع دانسته است .

در آموزه های بهائیت تنها زن پدر است که محرم شناخته شده و بهائیان حق ازدواج با او را ندارند و مابقی مانند دختران، خواهران، خاله ها، عمه ها و ........ برای ازدواج و رابطه جنسی حلالند!


در رساله سوال و جواب ، سوال 50 در مورد حرمت ازدواج با اقارب سوال شده که میرزا حسینعلی در جوابش چنین گفته :" این امور به امنای بیت العدل راجع است ".

که در پی آن ، در پیام 15 ژانویه 1981 بیت العدل چنین آمده است :" شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب ، سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد ، سوال کرده اید بیت العدل همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی، هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب ، مقتضی نمی داند بنابر این در حال حاضر تصمیم گیری در این مورد بعهده خود نفوس مومنه محول شده".

محول کردن این حکم به جامعه بهائی در واقع تائید ویک نوع مسکوت گذاشتن حکم است که نشان می دهد
مفهوم حکم قطعی در آموزه های بهائی با اصول انسانی در تعارض است. در هیچ جامعه ای چنین مرسوم نبوده که امور به این مهمی به مردم تفویض شود .
متاسفانه شاهدیم که امروزه خانواده بهائی با چنین قوانینی در معرض آسیب ها و نا امنی های بسیارجدی قرار دارد بطوری که اشخاص بهائی در کانون خانواده به جای تجربه مفاهیم مثبتی چون محبت، همدلی، ایثار و... ، خشونت جنسی را توسط نزدیکان واعضای خانواده تجربه می کنند . حال این سوال در ذهن هر انسان آزاده ای متصور می شود که در آموزه های بهائیت حق انسانی زنی که مورد تجاوزخویشان نزدیک خود قرار گرفته و می گیرد چه می شود ؟ اگر هم به دستورات بیت العدل توجه نماید و به سران تشکیلات مراجعه کند حیثیت بر باد رفته را چگونه می تواند بدست آورد ؟ آیا به این حساب می توان به عدالت، حقیقت و یا انسانیت رسید ؟ آیا سران تشکیلات با توجه به ورود به قرن بیست ویکم وگسترش دانش بشر در حوزه پزشکی باز هم نیازمند گذر زمان است تا بتواند به یک نتیجه معقول برسد ؟
این دیگر بر می گردد به نتایجی که افراد بهائی که بدون تعصب ، به قوانین ساختگی سران تشکیلات توجه نمایند و خود به پوچ بودن این سازمان جهنمی و شیطانی برسند
جمعه 8/7/1390 - 10:45
اخلاق
ازدواج در مسلک شیطانی بهاییت
به نام خدا

یکی از مواردی که من در سایت ها و وبلاگ ها می دیدم این بود که بهاییان منحرف ازدواج با محارم را جایز می شمارند الا با زن پدر برای پسر و شوهر مادر برای دختر. یعنی ازدواج با همه ی برادر، خواهر، پدر ، عمو و ... حلال است. گفتم شاید مخالفان مسلک شیطانی بهایی در این مورد اغراق کرده باشند، چون اظهر من الشمس است که ازدواج با محارم در همه ادیان رد شده است، علاوه بر زشت و ناپسند بودن آن عوارض بسیار بدی از لحاظ پزشکی و بهداشت دارد.در ضمن در سایت ها و وبلاگ های بهایی ها هم این موضوع به شدت نفی شده بود و بهایی های گمراه اظهار می داشتند که دشمنان ما از هر ترفندی برای مخالفت استفاده می کنند و بر چسب های متعددی به ما می زنند. همین خاطر بود که من بر آن شدم ببینم این راست است که بهایی ها ازدواج با محارم را حلال می شمارند و یا اغراق است؟

در کتاب «اقدس» که مورد قبول مسلک شیطانی بهاییت است در قسمت ملعقات و در صفحه 238 ( سوال50) می خوانیم:



سؤال : از حلّیّت و حرمت نکاح اقارب.

. جواب : این امور هم به امنای بیت العدل راجع است



یعنی از دواج با محارم را به نظر بیت العدل ارجاع داده است. پس تا این مرحله می بینیم که حرام نیست.



و منشی بیت العدل گفته است:
در این نامه شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد سوال کرده اید بیت العدل اعظم همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب مقتضی نمی داند.
("انوار هدایت صفحه 487 حکم 1289 در موضوع ازدواج بین فامیلی



پس بیت العدل اعظم هم ازدواج با محارم را حرام نمی داند. پس این بهاییان گمراه چرا خود را گول زده و می گویند که این یک برچسبی است که مخالفان به ما زده اند؟
**********
نوشته یوسف المدنی

[تصویر: 06773018204687450128.gif]

اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه 8/7/1390 - 10:44
اخلاق
ازدواج در مسلک شیطانی بهاییت
به نام خدا

یکی از مواردی که من در سایت ها و وبلاگ ها می دیدم این بود که بهاییان منحرف ازدواج با محارم را جایز می شمارند الا با زن پدر برای پسر و شوهر مادر برای دختر. یعنی ازدواج با همه ی برادر، خواهر، پدر ، عمو و ... حلال است. گفتم شاید مخالفان مسلک شیطانی بهایی در این مورد اغراق کرده باشند، چون اظهر من الشمس است که ازدواج با محارم در همه ادیان رد شده است، علاوه بر زشت و ناپسند بودن آن عوارض بسیار بدی از لحاظ پزشکی و بهداشت دارد.در ضمن در سایت ها و وبلاگ های بهایی ها هم این موضوع به شدت نفی شده بود و بهایی های گمراه اظهار می داشتند که دشمنان ما از هر ترفندی برای مخالفت استفاده می کنند و بر چسب های متعددی به ما می زنند. همین خاطر بود که من بر آن شدم ببینم این راست است که بهایی ها ازدواج با محارم را حلال می شمارند و یا اغراق است؟

در کتاب «اقدس» که مورد قبول مسلک شیطانی بهاییت است در قسمت ملعقات و در صفحه 238 ( سوال50) می خوانیم:



سؤال : از حلّیّت و حرمت نکاح اقارب.

. جواب : این امور هم به امنای بیت العدل راجع است



یعنی از دواج با محارم را به نظر بیت العدل ارجاع داده است. پس تا این مرحله می بینیم که حرام نیست.



و منشی بیت العدل گفته است:
در این نامه شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد سوال کرده اید بیت العدل اعظم همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب مقتضی نمی داند.
("انوار هدایت صفحه 487 حکم 1289 در موضوع ازدواج بین فامیلی



پس بیت العدل اعظم هم ازدواج با محارم را حرام نمی داند. پس این بهاییان گمراه چرا خود را گول زده و می گویند که این یک برچسبی است که مخالفان به ما زده اند؟
**********
نوشته یوسف المدنی

[تصویر: 06773018204687450128.gif]

اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه 8/7/1390 - 10:44
اخلاق
قوانین ضد اخلاقی علی محمد شیرازی(باب الامام!!!)
در آئین باب تزویج دو خواهر در یک زمان و ازدواج خواهر و برادر جایز است و در کتاب « هشت بهشت » که در آئین باب و تاریخ بابیه نوشته شده در صفحه ۱۸۹ سطر دوم و سوم مینویسد :

« ششم – ( از احکام نکاح ) اینکه جمع مابین اختین در شریعت بیان جائز است .»

« هفتم – نکاح اخت ( خواهر ) مادام که برادر او از هنگام ولادت رویت نکرده باشد جائز است .»

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
جمعه 8/7/1390 - 10:43
اخلاق
قوانین ضد اخلاقی علی محمد شیرازی(باب الامام!!!)
باب دستور میدهد که هرگاه از پیروان او کسی بسلطنت رسید ، احدی را غیر از مؤمنین به او روی زمین نگذارند . « الباب السادس و العشر من الواحد السابع فی ان الله قد فرض » « علی کل ملک یبعث فی دین البیان ان لایجعل احد » « علی ارضه ممن لم یدن بذلک الدین و کذلک فرض علی الناس » « کلهم اجمعون » « بیان فارسی صفحه ی ۲۶۲ »

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
جمعه 8/7/1390 - 10:43
اخلاق
قوانین ضد اخلاقی علی محمد شیرازی(باب الامام!!!)
جواز استمناء در فرقه بابیه

یکی دیگر از احکام غیر اخلاقی علی محمد مجوز استمناء است. او در کتاب بیان عربی واحد هشتم و باب دهم می نویسد:

« بخشیده شد بر شما آنچه را که در خواب می بینید(احتلام) یا با مالیدن به خود استمناء می نمایید.»

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
جمعه 8/7/1390 - 10:43
اخلاق
قوانین ضد اخلاقی، ضد انسانی و ضد عقلانی علی محمد شیرازی(باب الامام!!!)
پیداست که «هر آیینی که بر پایة فساد اخلاق بنیان‌گذاری شود، آیینی باطل و نادرست است».
در آیین علی‌محمد باب برخی از امور ضد اخلاقی تجویز شده که همة شرایع الهی آن را تحریم نموده اند، و ما در اینجا به ذکر نمونه‌ای از آنها بسنده می‌کنیم:
علی‌محمد، زنای محصنه را در شرایطی حلال دانسته و آن را راهی برای حل مشکل خانوادگی قلمداد کرده است، چنانکه در کتاب «بیان فارسی» به زبان عربی می‌نویسد:
«فرض لكل أحد أن یتأهل لیبقی عنها( نکته:در اینجا کلمة «عنها» غلط است و باید به «عنه» تبدیل شود، زیرا مرجع ضمیر (یعنی احد) مذکر است نه مؤنث و این هم از بی سوادی علی محمد بوده است) من نفس یوحد( نکته:در این عبارت کلمة «یوحد» درست نیست و باید به صورت «توحد» به کار رود، زیرا مرجع ضمیر در اینجا «نفس» می‌باشد که مؤنث مجازی است، چنانکه در کلمة «ربها» علی‌محمد برای نفس ضمیر مؤنث را به کار برده است.) الله ربها ولابد أن یجتهد فی ذلك وأن یظهر من أحدهما ما یمنعهما عن ذلك حل على كلّ واحد بإذن دونه لأن یظهر عنه الثمرة ولا یجوز الاقتران لمن لا یدخل فی الدین»( منبع:بیان فارسی (الباب الخامس والعشر من الواحد الثامن)، ص298.).

یعنی: «بر هر فردی واجب است که همسر گزیند تا از او کسی باقی ماند که خدای خود را به یگانگی یاد کند و ناگزیر هر شخصی در این کار باید کوشش بسیار نماید، و اگر از سوی یکی از آن دو (شوهر یا زن) مانعی برای تولید فرزند ظاهر شد (مانند عقیم‌بودن و غیره) حلال است برای هرکدام به اجازة دیگری که از او ثمره (فرزند) ظاهر شود، ولی وصال جایز نیست، مگر با کسی که در آیین (بابیگری) داخل گردد»!.

این دستور از دیدگاه علی‌محمد به اندازه‌ای جالب و جاذب بود که آن را در کتاب «بیان عربی» نیز تکرار و تأکید نموده است( بیان عربی، ص37.)، و حاصل سخن در هردو کتاب آن است که چون مردی بابی‌مذهب، از همسر خود فرزند نیاورد، می‌تواند زنش را در اختیار بابی دیگری قرار دهد و از راه تولید ثمره کند. با این تفاوت که در کتاب «بیان عربی» شرط اجازة زن و شوهر به یکدیگر را حذف کرده است، و می‌نویسد:
«وإن یمنع أحدهما الآخر عن الثمرة یختارن إلى أن یظهر ولا یحل الاقتران إن لم یكن فی البیان»( بیان عربی، ص37.).
یعنی: «اگر یکی از آن دو (شوهر یا زن) مانع شود که دیگری تولید ثمره کند البته کسی را برگزیند تا ثمره ظاهر گردد، ولی چنانچه شخص مزبور در آیین بیان نباشد وصال حلال نیست»!.
علی‌محمد هیچ نیاندیشیده در خانواده‌ای که حریم عفت آسیب ببیند، یعنی مرد بیگانه‌ای به بستر کسی آزادانه راه یابد، در آن خانه از غیرت و حمایت ناموسی اثری باقی نمی‌ماند و محبتِ ویژه‌ای که همواره باید میان زن و شوهر برقرار باشد، محو می‌شود و وفاداری و صمیمیت به رفیق‌بازی و رقابت تبدیل می‌گردد، آیا به ذهن علی‌محمد نرسیده که لااقل دستور دهد زن و مرد مزبور از هم جدا شوند، یا در صورت علاقة به یکدیگر کودک یتیمی را به فرزند خانوادگی بپذیرند و بدین رسوایی تن درندهند!؟.

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ
جمعه 8/7/1390 - 10:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته