• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 266
تعداد نظرات : 65
زمان آخرین مطلب : 5385روز قبل
ایرانگردی
اژه « آتش» در اوستا به صورت « اتر»، و در زبان پهلوی به صورت « آتور» و « آتر» و « آتش»، و در زبان پارسی به صورت « آذر» و « آدر»، و در گویش های گوناگون آن به صورت های « آتیش»، « آدیش»، « تش» و شکل های کم و بیش نزدیک به این صورت ها آمده و ثبت و ضبط شده است.
ریشه این کلمه در زبان سانسکریت « آدری» بوده است و مفهوم آن زبانه و شعله آتش است و به عنوان صفت « ایزد آتش» که « آگنی» نامیده می شده، نیز به کار می رفته است.

کشف آتش یکی از مهم ترین و حیاتی ترین اکتشافات تاریخ زندگی بشر بوده است و به دلیل اهمیت حیاتی این اکتشاف، و نقش بسیار مهم و زندگانی بخشی که آتش در حیات بشر باستانی ایفا می کرده، ستایش و تقدیس آتش از همان دوران باستان رواج و تداول داشته و آتش در اغلب فرهنگ های اساطیری، موجودی مقدس و متعالی یه شمار می رفته و ستایش می شده است.
در اساطیر ایران باستان، پیدایش آتش را به هوشنگ نسبت می دادند. به روایت شاهنامه فردوسی، در یکی از روزهایی که هوشنگ به شکار رفته بود، ماری بر سر راه دید و چون مار قصد حمله و آسیب رساندن به او را داشت، هوشنگ به قصد کشتن مار سنگی به جانبش پرتاب کرد. سنگ به مار برخورد نکرد، بلکه به سنگ دیگری برخورد و از این برخورد، شراره آتش جهید و آتشی پدید آمد که تا آن روزگار ناشناخته بود.
هوشنگ به شکرانه و میمنت پیدایش این فروغ ایزدی، آن روز را جشن گرفت و به شادمانی و تکریم ایزدان آسمانی پرداخت و این همان « جشن سده» است که در آن ایرانیان باستان به تقدیس و ستایش آتش می پرداختند.

یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه

پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز

دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون

نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ

به زور کیانی رهانید ز دست
جهانسوز مار از جهانجو بجست

برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست خرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز
پدید آمد آتش از آن سنگ باز

هر آن کس که بر سنگ آهن زدی
ازو روشنایی پدید آمدی

جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن گاه قبله نهاد

بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد

در برخی دیگر از روایت های ایرانی، آفرینش آتش وابسته به پیدایش گیاهان و روییدنی ها است. شاید اعتقاد به سرچشمه گیاهی و نباتی آتش در اقوام کهن ایرانی از اینجا ریشه گرفته باشد که چون این اقوام آتش را از سایش دو تکه چوب به یکدیگر ایجاد می کردند و شعله اش را از این مالش و سایش بر می افروختند، این باور در آنان ریشه دوانید که سرچشمه آتش، چوب درختان است، پس آتش منشاء نباتی دارد و روح درخت و گیاه است. این باور کم کم پرورش یافت و نضج گرفت و به این صورت تکامل یافت که آتش روح طبیعت و هر آن چیزی است که در طبیعت شکوفا می شود و می بالد، تعمیم این باور چنان گسترش یافت که آتش روح و روان زندگی و حیات شناخته شد و در طی گذشت سده ها و هزاره ها، این استنتاج فلسفی و هستی شناسانه به وجود آمد که آتش روح هستی و آفرینش است. و بر مبنای همین باور ، آتش حرمتی مقدس و آسمانی یافت و پرستش شد، و چنین بود که با گذشت زمان، آتش بنیانی ایزدی و سرشتی مینوی یافت.
در اوستا، آتش پسر اهورامزدا و سپندارمذ، و زمین دختر ایشان معرفی شده است. این عنصر آسمانی و مقدس، نزدیک ترین دوست و خویشاوند، و طبیعی ترین همراه و یاور بشر تلقی شده، هم چنین به عنوان پیکی میان انسان و ایزدان مورد احترام بسیار بوده است.
از این رو در ایران باستان آن را مظهر ربانیت، و شعله اش را یادآور فروغی ایزدی می پنداشتند و برای شعله مقدسی که با چوب عود و اتر در آتشکده ها، همیشه فروزان نگاه می داشتند احترام و ارزش خاص و مقدسی قائل بودند.این آتشدان فروزان، در پرستش گاه ها و نیایش گاه ها ، به منزله محراب پیروان آیین مزدایسنا بوده است.
یکی از دلایل احترام و تقدس آتش، در ایران باستان، این بوده است که آتش را همانند آب، مولد و موجد زندگی می پنداشتند و بر این باور بودند که وجود همه چیز به نوعی به آن وابسته است. بر طبق باورهای اساطیری تخمه و نطفه آدمیزاد از آتش بوده و آتش سرچشمه زندگی بشری بر زمین بوده است.

زبده و گوهر آتش در اوستا « فر» یا « فره» نامیده شده است و آن فروغ یا فر و شکوه مخصوصی است که از طرف اهورامزدا به پیامبران و پهلوانان و صاحبان کی و کیان بزرگ، از سر موهبت، بخشیده می شده است.
در آیین مزدایسنا چنین آمده است که زرتشت نگاه دارنده و پاس دارند آتش جاودانی بوده است.
اوستا پنج گونه آتش را نام برده است و بر هر یک درود مخصوص فرستاده است. نخستین آتش، آتش بزرگ است که به « آتش بهرام» مشهور بوده است و در آتشکده ها نگاهداری می شده است.
دومین آتش در بدن جانوران و کالبد آدمی پنهان است و « آتش درون» نامیده شده است.
سومین آتش در روییدنی ها و بدنه چوبین گیاهان و درختان جاری است و مولد جیات نباتات و جانداران است.
چهارمین آتش در ابر ها نهفته است و به صورت برقش یا آذرخش از دل ابر ها بیرون می جهد و این همان آتش جهنده ای است که از گرز « تشتر» زبانه می کشد و شراره می گیرد.
پنجمین آتش، آتش ایزدی است که در عرش جاودان و در برابر اهورامزدا قرار دارد.
آتش مقدس زندگی در نهاد تمام فرزندان طبیعت، به امانت گذشاته شده است و به همه موجودات جهان ارمغان داده شده است.
گوهر زندگی انسان و سایر موجودات زنده و جاندار همین آتش جاودانه درون است، آتشی که هرگز نمی میرد و مظهر دوام و بقای جان است. این همان آتش درون است که از آن تعبیر به آتش نامیرای عشق و آتش جاودان جان شده است و گوهر هستی موجودات زنده، به ویژه آدمیزاده است. ادبیات اساطیری و عرفانی ما سرشار است از روشنی و شعله این آتش نامیرا.
آتش مینوی نگاهبان و نگه دارنده زدگی جانوران است، و آتش زمینی پاک سازنده و سوزنده پلیدی و پلشتی و گناه است.
رسم برافروختن آتش در اغلب جشن های آیینی ایران باستان وجود داشته است. از جشن سده که جشن رسمی ستایش و گرامی داشت آتش بوده است تا جشن چهارشنبه سوری، از جشن شب یلدا تا جشن مهرگان و جشن آذرگان، و از همه مهم تر جشن نوروز.
در خانه های ایرانیان باستان، در روز نخست فروردین، پس از آراستن اتاق برگزاری مراسم نوروز، روی میز مراسم، کوزه ای آب و صراحی شراب و گلدانی گل و بشقابی شیرینی و کاسه ای نقل و آتشدانی پر از آتش می گذاشتند و آتش را با چوب صندل و عود و سایر چوب های خوشبو نیرو می دادند و هر کس موظف بود که با دست خود چوب بر آتش بگذارد و نام درگذشتگان خود را بر شمارد، زیرا بر این باور بودند که روح آن ها که در گذشته اند در صورت یاد کردن از ایشان به خانه و کاشانه زمینی خود بر می گردد و از روشنایی آتش شاد دلگرم و روشن روان می شود و تطهیر می گردد.
آتش نوروزی در تمام مدت جشن های نوروزی روشن نگاه داشته می شد و به طور مداوم با چوب های معطر عود و صندل جان تازه و فروغ نو می گرفت و زبانه می کشید.
این آتش پاک کننده بدی ها و گناهان بود و برکت بخشنده و میمنت بار، و ارمغان آور بهروزی و تندرستی و شادکامی، در تمام طول سال آینده برای اهل خانه و خویشان آن ها بود و هر چه مشتعل تر می شد خیر و برکت و میمنت آن افزون تر و بخشندگی آن کریمانه تر می شد و سرچشمه خجستگی و بهروزی افزون تر می گشت.
نگهبانی و پاسداری آتش در ایران باستان بر عهده « اردیبهشت» بوده است. اردیبهشت که از امشاسپندان بوده است در عالم روحانی نماینده راستی و پاکی و تقدس اهورامزدا است و در عالم مادی، نگهبان همه آتش های روی زمین.
واژه « آذر» در زبان فارسی شکل دیگری از « آتش» و یکی از قدیمی ترین نام های آن در زبان های آریایی است. یسنای 62 در ستایش آذر می باشد و « آتش نیایش» که نماز ویژه آتش است، از این یسنا گرفته شده است. مطابق متن « یشت ها»، « آذر ایزد» نگهبان خاص آتش بوده است و از میان گیاهان « آذرگون» یا « آذریون» به ایزد آذر اختصاص داشته است.
نهمین ماه سال و نهمین روز هر ماه به نام این ایزد و آذر روز از آذر ماه جشن « آذرگان» بوده است، که در این روز مردم در آتشکده ها، « آتش نیایش» می خوانده اند.

در کتاب « شناخت اساطیر ایران»- نوشته جان هینلز در باره آتر یا آتش چنین آمده است:


«تا به امروز آتش کانون آیین های هندو و زرتشتی بوده است، اما ریشه های آن به دوران هند واروپایی باز می گردد... عنصر آتش همچنین در همه جهان پراکنده است، در خورشید که در آسمان برین است، وجود دارد. آتش در ابر توفان زا افروخته می شود و به صورت برق به زمین فرود می آید و در اینجا دائماً به دست مردمان دوباره متولد می شود...
مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شاید یکی از شناخته ترین جنبه های این دین باشد، اما بسیار بد تعبیر شده است. هم باورها و هم اعمال دینی مربوط به دوران پیش از زرتشت کاملاً رنگ زرتشتی به خود گرفته اند، و در اسطوره شناسی ایرانی غالباً دشوار است که عقاید قدیم را از متاخر جدا سازیم. آتش پسر اهوره مزداست و نشانه مرئی حضور او، و نمادی از نظم راستینش. یکی از پارسیان کنونی می نویسد:
« واقعاً چه چیزی می تواند بیش از شعله پاک و بی آلایش نماینده طبیعی و والای خدا باشد که خود « نور جاودانی» است؟ »
به هر حال آیین های زردشتی بسیاری از عقاید قدیمی را حفظ کرده اند . در این آیین ها آتش مستقیماً مورد خطاب قرار می گیرد و موبد بدو نثار می کند. در نیایش آتش موبد این سخنان را بر می خواند:

آفرین خوانم بر یزش و نیایش، نثار خوب،
نثار آرزو کردنی و نثار ستایش آمیز که بر تو ، ای آتش
پسر اهوره مزدا، (نثار می شود)
تو شایسته ستایش هستی، شایسته دعا هستی
باشد که تو شایسته ستایش، شایسته دعا باشی
در خانه های مردم.
نیکی باد مردی را
که تو را بپرستد.

در دین زردشتی کنونی آتش چنان مقدس است که نه اشعه خورشید را باید گذاشت که بر آن بیفتد و نه چشم کافری آن را ببیند. شاید همیشه وضع چنین نبوده است، زیرا در دوران های کهن آتشدان ها را بر سر کوه ها می ساختند.

در باره « آتر» فقط چند اسطوره به ما رسیده است... یکی از این اسطوره ها که در سرود قدیمی« زامیاد یشت» آمده است، ستیز میان آتر و غول اژی دهاکه را بر سر فره ایزدی، روایت می کند:

اژی سه پوزه بدآیین که تجسمی است از هوس ویرانگر برای به چنگ آوردن فره ایزدی بتاخت تا آن را خاموش سازد. آتر نیز برای به دست آوردن آن شتافت و آن فره دست نیافتنی را نجات داد، اما اژی که همچنان از پس می تاخت و ناسزا می گفت، فریاد برآورد که اگر آتر فره را به دست آورد، بر او خواهد تاخت و نخواهد گذاشت که دیگر هرگز روی زمین بدرخشد. چون آتر دچار تردید شد، اژی تاخت تا فره را به دست آورد. این بار نوبت آتر بود که زبان به تهدید بگشاید. به دهاکه( ضحاک) هشدار داد:

« ای اژدهای سه پوز بازگرد، اگر آن فره دست نیافتنی را به چنگ آوری، بر پشت تو زبانه می کشم و در دهان توشعله افکنم که دیگر هرگز نتوانی بر روی زمین آفریده اهوره گام برداری».
اژی هراسان خود را پس کشید و فره ایزدی همچنان دست نیافتنی ماند.


این اسطوره بار دیگر نشان می دهد که ایرانیان باستان زندگی را نبردی میان نیروهای خیر و شر می دیدند. آتر طبعاً برای خیر می جنگید، از این رو، در یکی از دعاهای زردشتی با عنوان « جنگجوی خوب دلیر» نامیده شده است. ارتباط قدیمی آتش با عنصر طبیعی در متن متاخر دیگری ظاهر می شود که در آن آتش به صورت برق، دیوی را که در پی باز داشتن باران است شکست می دهد. اما این اسطوره ها دیگر نقش مهمی را در عقاید زردشتیان کنونی ایفا نمی کنند، و چنان که دیدیم در این دین آتش، نماد اهوره مزدا و کانون عبادت های روزانه آنان است. با این حال، هنوز به آتش « جنگجو» خطاب می کنند، زیرا از مقدس ترین آتش ها، یعنی آتش بهرام، در خواست می شود که نه با دیوان خشکسالی بلکه با دیوان مینویی تاریکی نبرد کند.»

مقدس ترین آتش های باستانی ایران آتش های سه گانه در آتشکده های سه گانه بوده اند. این سه آتش عبارت بوده اند از « آتش فرنبغ» که بنا به روایتی درآتشکده ای به همین نام، در کابل افغانستان و بنا به روایتی دیگر در کاریان فارس قرار داشته است. « آتش گشنسب» که در آتشکده ای به همبن نام در شیز جای داشته و « آتش برزین مهر» در کوه ریوند نیشابور قرار داشته است. باور آیینی ایرانیان باستان بر این بوده است که هر سه آتش مقدس بر پشت گاو اساطیری « سریشوگ»، نگهداری می شده است. تا این که شبی، توفان شدیدی رخ داده و آتش ها از پشت گاو به دریا افتاده اند و در آن جا به سوختن ادامه داده و در دریا به مردمان روشنی بخشیده اند. هر یک از این آتش ها با طبقه ای از مردم پیوند داشته است. فرنبغ آتش مربوط به موبدان بوده، گشنسب آتش جنگجویان، و برزین مهر آتش کشتگران. این هر سه آتش مقدس، جمشید را در پادشاهی مینوی اش یاری کردند و جمشید بود که آتش فرنبغ را در جایگاه خاص خود- در آتشکده ای همنام آتش- قرار داد و هنگامی که فره را از دست داد، باز همین آتش فرنبغ بود که فره را از دست ضحاک پلشت آیین رهایی بخشید.
آتش برزین مهر تا زمان گشتاسب- حامی زرتشت- از جهان نگهبانی می کرد و راه را برای گسترش و همگانی شدن آیین و دین زردشت در طول فرمانروایی این پادشاه بزرگ هموار می ساخت و در این مدت از این آتش کرامات و معجزات زیادی بروز کرد.
آتش گشنسب نیز جهان را تا دوران خسرو، شاه بزرگ ساسانی( یا کیخسرو پادشاه کیانی) حفظ کرده است. هنگامی که او بتکده ها را در هم شکست، این آتش بر یال اسب او قرار گرفت و تاریکی و تیرگی اهرمن خو را پس راند و وادار به عقب نشینی کرد.
بنا بر باور های باستانی، این سه آتش بزرگ حامیان و رهنمایان و پاسداران انسان در تمام طول تاریخند.

« سه گروه آتش آیینی وجود دارد: آتش بهرام، آتش آدران و آتش دادگاه. آتش بهرام شاه پیروزمند آتش هاست. به نام اورمزد این آتش را به یاری می خوانند و از او می خواهند که در برابر قوای تاریکی آنان را نیرو ببخشد، زیرا فره او با دروغ می جنگد، و در واقع نمادی است از راستکاری. بهتر است که بگوییم که آتش را مانند شاه بر تخت می نشانند تا این که بگوییم آن را در جای خود قرار می دهند، و چوب را به شکل تخت می نهند. بر بالای آن تاجی به نشانه پادشاهی آتش نیرومند آویزان است. وقتی بدین گونه آتش را بر تخت نشاندند، چهار موبد، دسته جمعی آن را با پیروزی، مانند شاهی، حمل می کنند ، در حالی که دیگران سایبانی را بر آن گرفته اند. موبدان با شمشیرها و گرزهای « مهر» در پیش و پس آن همگی به صورت محافظان شاه حرکت می کنند. پس از آن که آتش را بر تخت نشاندند، فقط موبدانی که دشوار ترین آیین های دینی تطهیر را گذرانیده اند، می توانند از آن مراقبت کنند. جز آنان کسی نمی تواند وارد حرم خاص آتش شود، حتی انان نیز باید دستکش های سفید به دست کنند و از آن مراقبت کنند. دلیل قداست آن جریان طولانی و دشوار تطهیر آن است. شانزده آتش از منابع مختلف جمع آوری می شود و انگاه 1128 باز آن ها را تطهیر می کنند و این جریان یک سال طول می کشد، و هزینه آن هنگفت است. از این رو، جای تعجب نیست که چنین آتشی بسیار به ندرت بر تخت نشانده شود.
امور مربوط به آتش های آدران و دادگاه از اهمیت بسیار کمتری برخوردارند. آتش دادگاه را مردمان غیر روحانی نیز می توانند مراقبت کنند، با این همه هر دو را با تشریفات نظامی در جای خود قرار می دهند، زیرا آتش های مقدس نمودار فرمانروایی معنوی روشنی و راستی در نبرد با نیروهای تاریکی هستند، و این نبردی است که مومنان با همکاری اورمزد و پسرش آتش بدان می پردازند.»
( شناخت اساطیر ایران – جان هینلز)

تطهیر آتش های گوناگون نشانه و نماد این است که انسان ها ، از هر قشر و طبقه ای، و با هر مقام و منصبی، باید همانند آتش ها تطهیر شوند. نزدیک شدن به آتش و نشانه گذاشتن با خاکستر بر پیشانی، نماد این باور است که انسان ها نیز همانند آتش، سرانجام تبدیل به غبار خواهند شد و خاکستر خواهند گردید. دعایی که زردشتیان در هنگام انجام مراسم این آیین می خوانند چنین است:


« بگذار تا پیش از مرگ بکوشیم تا بوی خوش نیکوکاری و اعمال نیک را بگسترانم، و نور پارسایی و دانش را به نزد دیگران رهنمون شوم.» ( مدی- آیین های دینی پارسیان)

در اساطیر ایران باستان، آتش، در هفتمین مرحله از آفرینش، و پس از آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسپند، و مرد پرهیزگار، آفریده شده است . بر اساس باورهای کهن ایرانیان، تخمه و اصل همه چیز از آب است، به جزمردمان و گوسپندان که اصل و تخمه شان از آتش است:

« چنین گوید به دین که نخستین آفریده همه آب سرشکی بود؛ زیرا همه از آب بود جز تخمه مردمان و گوسپندان؛ زیرا آنان را تخمه از اصل آتش است. او، نخست، آسمان را آ فرید برای بازداشتن( اهریمن و دیوان)، باشد که ( آن را) آغازین خوانند. دیگر، آب را آفرید برای از میان بردن دیو تشنگی. سه دیگر، زمین همه مادی را آفرید. چهارم، گیاه را آفرید برای یاری گوسپندان سودمند. پنجم گوسپند را برای یاری مرد پرهیزگار آفرید. ششم، مرد پرهیزگار را آفرید برای از میان بردن و از کار افکندن اهریمن و همه دیوان. سپس، آتش را( چون) اخگری آفرید و بدو درخشش از روشنی بیکران پیوست. آن گونه تنی نیکو ( داشت) که آتش را در خور اوست.»
( بند هش )

«او آتش را در همه آفرینش چنان بپراکند و فراز آفرید به مانند خانه خدایی که چون در خانه شد، در هیمه زغال سرخ بازنهاد.
او فرمود به آتش که ترا خویشکاری در دوران اهریمنی، پرستاری مردم کردن و خورش ساختن و از میان بردن سردی است، هنگامی که ترا چیز برنهند بیرون آی، چون هیزم برهندن، فراز گیر.»
( بند هش)
يکشنبه 22/6/1388 - 9:48
شهدا و دفاع مقدس

شهید علم الهدی

سید حسین، متولد 1337، قاری قرآن صبح‌گاه مدرسه بود. قرآن را با لحن قشنگی می‌خواند، آن‌قدر زیبا که همه را شیفته می‌کرد. دلت می‌خواست همه عمر قرآن بخواند و بشنوی. همه محله می‌دانستند؛ فوتبال دم اذان تعطیل!

- چهارده ساله بود که شنید یک سیرک مصری آمده اهواز. مسئول سیرک آدم فاسدی بود. فقط برای خنداندن اهوازی‌ها نیامده بود. حسین همراه چند تا از دوستانش، چادر سیرک را آتش زدند و فرار کردند.

دو سال بعد، مسیر دسته‌های سینه‌زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی‌خواست دور شاه بگردد، مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت‌ها پشت سرهم مسیر حرکت خود را تغییر دادند، پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می‌گشت. با همکاری ساواک، سرنخ‌ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند. برای بازجویی، می‌خواستند خانه حسین را هم بگردند ریختند توی خانه، حسین فریاد زد: «ما روی این فرش‌ها نماز می‌خوانیم، کفش‌هایتان را در بیاورید.» مأمور ساواک خشکش زده بود.

حسین را انداختند توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد می‌گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یک بار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می‌نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این که از سقف آویزانش می‌کردند.

رشته مورد علاقه‌اش «تاریخ» بود. سال 1356 در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. هر روز نماز صبحش را در حرم می‌خواند. جلسات تفسیر قرآن آیت‌الله خامنه‌ای را پیدا کرده بود، توی مسجد کرامت مشهد. بچه‌های دانشجو را به این جلسات می‌برد.

اهل مطالعه و تحقیق بود. با اشتیاق می‌خواند. گاهی با اساتید به شدت بحث می‌کرد، مخصوصاً اساتیدی که برداشت صحیحی از تاریخ اسلام نداشتند می‌گفتند: «اگر حسین در کلاس باشد، ما به کلاس نمی‌آییم.» اهل تحلیل بود. در دوره‌ای که گروه‌های مختلف سیاسی در حال جذب جوانان بودند، با رهنمودهای آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد، ذره‌ای از مسیر صحیح انقلاب دور نشد.

به حافظ و مولوی بسیار علاقه داشت. عاشق این بیت بود؛ "کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را       کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را"  قبل از پیروزی انقلاب یک بار به اهواز آمد. از این که روی دیوارها شعاری نوشته نشده بود، بسیار ناراحت شد. شبانه با یکی از دوستانش رفتند و اولین شعاری که نوشت این بود؛ «تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت.» اهل آرامش نبود. گروه «موحدین» را تشکیل داده بود و مرتب برای انقلاب فعالیت می‌کرد. تکبیر می‌گفت. بعد از تبعید امام از عراق به مقصد نامعلوم، شبانه برای نشان دادن خشم ملت ایران، کنسول‌گری عراق را در خرمشهر به آتش کشید. برنامه چریکی بعدی‌‌‌اش زمینه‌سازی برای اعتصاب شرکت نفت بود.

رفت اهواز تا اسلحه و تدارکات تهیه کند. به تعداد بچه‌ها هم نهج‌البلاغه خرید. می‌گفت همراه با آموزش نظامی، باید با نهج‌البلاغه هم آشنا شوید.

فرمانده بود، ولی از انجام هیچ‌کاری روی گردان نبود، اسامی بچه‌ها برای نگهبانی دادن، تنظیم شده بود حسین ناراحت شده بود که چرا نام او را در لیست نگهبانی ننوشته‌اند.

صدام شایعه کرده بود که عشایر عرب خوزستان طرف‌دار او هستند و در نفوذ عراقی‌ها به ایران، کمک کرده‌اند. حسین فکر خنثا کردن شایعات بود. تصمیم گرفت گروهی از عشایر عرب را به دیدار امام ببرد. هزاران نفر از عشایر عرب، برای دیدار امام ثبت‌نام کردند.

بنی‌صدر دستور داده بود که باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‌نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند. حسین می‌گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‌توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی‌صدر هم صحبت کرده بود. وقتی که دید راه به جایی نمی‌برد، نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای نوشت و گفت که تعداد اسلحه‌های ما از تعداد نیروها هم کمتر است، ولی می‌مانیم!

چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توکل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کردند. هیچ کس زنده نماند!

عراقی‌ها با تانک از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‌ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی که در کنارش  بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‌الله خامنه‌ای.

مادر حسین نیز شیرزنی بود. بعد از تبعید امام در سال 1342، تلگرافی برای شاه فرستاد: «اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید کرده‌ای و اگر مسلمان نیستی، بگو ما تکلیف خودمان را بدانیم.» زینب‌‌وار در تمام سختی‌ها ایستادگی کرده بود. در سال 67 به رحمت ایزدی رفت و بنا به وصیتش در کنار حسین، در هویزه آرام گرفت.

منبع:یاد ماندگار

شنبه 21/6/1388 - 11:57
محبت و عاطفه

 

TotalRedApple.jpg

 

می خواست برود، ولی چیزی او را پایبند کرده بود. می خواست بماند، ولی چیزی او را به سوی خود می کشید. می خواست بنویسد، قلمی نداشت، می خواست بایستد، چیزی او را وادار به نشستن می کرد.می خواست بگوید، لبان خشکیده اش نمی گذاشتند. می خواست بخندد، تبسم در صورتش محو می شد. می خواست دست بزند و شادی کند، ولی دستانش یاری نمی دادند. می خواست نفس عمیقی بکشد و تمام اکسیژن های هوا را ببلعد، اما چیزی راه تنفسش را بسته بود. می خواست آواز سر دهد، نغمه اش به سکوت مبدل شد. می خواست پنجره ی کلبه اش را باز کند و از دیدن زیباییها لذت ببرد ، اما با اینکه پنجره با او فاصله ای نداشت این کار برایش غیر ممکن بود. می خواست بی پروا همه چیز را تجربه کند ولی دیگر فرصتی وجود نداشت. می خواست پرنده ی زندانی در قفس را پرواز دهد ولی ناتوان بود. می خواست گلی بچیند و به کسی که به او خیره شده بود بدهد دستش جلو نمی رفت. می خواست به همه بگوید دوستشان دارد و عاشقشان است لبش گشوده نمی شد، می خواست ستاره های آسمان را بشمارد و هنگام عبور شهاب آرزو کند که کاش روزهای رفته بر گردند. آخر او عکسی در قابی کهنه بود که توان هیچ کاری را نداشت می خواست حداقل لبخندی به لب داشته باشد اما لبانش خشکیده بود. یادش افتاد کاش وقتی عکاس گفت "بگو سیب" از دنیا گله نمی کرددلش می خواست اگر نمی تواند هیچ کاری بکند فقط بگوید سیب

شنبه 21/6/1388 - 11:57
خواستگاری و نامزدی



(1)
You find out that your family
that is not more than 3 people have 4 or 5 mobile telephone numbers
یهو نگاه میکنی میبینی خانواده ات که 3 نفر بیشتر نیستن ؛ 4 یا 5 خط موبایل دارن

(2)
You send an Email to a work colleague even though
he/she is sitting at a desk right next to yours
واسه همکارت ایمیل میفرستی در حالی که میز بغل دستی تو نشسته

(3)
Your relationship with family members and friends
that have no Email gets worse and you hardly contact them
رابطه ات با اقوام و دوستانی که
آدرس ایمیل ندارن رو به وخامت میره و تو به سختی میتونی باهاشون ارتباط داشته باشی

(4)
You park your car outside your house then use your mobile to phone
the house to ask for assisstance with carrying the shopping in
شما ماشینتون رو جلوی خونه تون پارک میکنین. بعدش موبایلتون رو در میارین
و به خونه زنگ میزنین که بیان کمک و چیزایی که خریدین رو از ماشین پیاده کنن

(5)

Every TV advert has an internet address at the bottom of the screen
هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم زیرش داره

(6)

Leaveing the house without taking your mobile phone with you makes you really stress and rush back to pick it up even though you managed to live without one for 20 or 30 years of your life
وقتی خونه رو بدون همراه داشتن موبایلتون ترک میکنین باعث میشه استرس تمام وجودتون رو بگیره و دوباره با عجله برگردین خونه تا ورش دارین در حالی که قبلا بدون موبایل 20-30 سال از عمرتون رو گذروندین و بدون هیچ مشکلی

(8)
As soon as you wake up in the morning
you check the internet even before you have your coffee
صبح ها قبل از خوردن چایی و قهوه تون تا بلند میشین
اولین کاری که میکنین سر زدن به اینترنت هست

(9)
You are now reading this, smiling and shaking your head
شما الان در حالی که این ایمیل رو میخونین سرتون رو تکون میدین و لبخند میزنین

(10)
You are so busy reading this that you didnt even notice
that this list has no number 7
و این قدر سرگرم خوندن این ایمیل بودین که حتی توجه نکردین
که این لیست ردیف شماره 7 نداشت

(11)
You went back up to check that there is no number 7
شما دوباره برگشتین تا چک کنین که شماره 7 رو داشته یا نه

(12)
I am sure if you scrolled up that you will find number 7
its just that you didnt notice it
و من مطمئنم که اگه شما دوباره به بالا برگردین
حتما شماره 7 رو پیدا میکنین، این مال اینه که شما بهش توجه نکردین

(13)

You scorlled up again but you did not find number 7. I am making fun of you of course, this goes to show that you have no trust in yourself
and that you believe anything said to you
شما دوباره بر میگردین بالا ولی باز هم شماره 7 رو پیدا نمیکنین. البته که من با شما شوخی کردم و این نشون میده که شما به خودتون هم اعتماد نمیکنین
و هرچی بقیه بگن باور میکنین

شنبه 21/6/1388 - 11:56
محبت و عاطفه
خانم معلم به یک پسر هفت ساله ریاضی یاد می‌داد.
یک روز از او پرسید: اگر من به تو یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: 4 تا!
معلم انتظار یک جواب صحیح و آسان را داشت یعنی (3).
او نا امید شده بود. فکر کرد "شاید بچه خوب گوش نکرده است"
تکرار کرد: خوب گوش کن، خیلی ساده است تو می‌توانی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی. اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگر و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
پسر که در قیافه معلمش نومیدی را می‌دید دوباره شروع کرد با انگشتانش به حساب کردن در حالیکه دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند. تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند.
برای همین با تامل پاسخ داد: "4".
نومیدی در صورت معلم باقی ماند.
به یادش آمد که پسر توت فرنگی را دوست دارد. او فکر کرد شاید پسرک سیب را دوست ندارد و برای همین نمی‌تواند تمرکز داشته باشد. در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشم‌های برق‌زده پرسید: اگر من به تو یک توت فرنگی و یکی دیگر و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت؟
معلم خوشحال بنظر می‌رسید و پسرک با انگشتانش دوباره حساب کرد و پسر با تامل جواب داد "3"
حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه ای داشت. برای نزدیک شدن به موفقیت او خواست به خودش تبریک بگوید ولی یک چیزی مانده بود.
او دوباره از پسر پرسید: اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگر و یکی دیگر بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
پسرک فوری جواب داد "4"!
خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطور ؟ آخر چطور؟
پسرک با صدای پایین و با تامل پاسخ داد "برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم"
نتیجه :
اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا اشتباه نیست شاید بُعدی دیگری از آنرا ما نفهمیده ایم.!!!
شنبه 21/6/1388 - 11:55
دعا و زیارت
 مـــــردم دوســـتـــــی عـــلــــی عــلــیــــه الــســــلام وعلی دوستی مردم، یكدیگر را تصدیق می كنندو نشان می دهند كه بزرگ، ‌كسی است كه دوستدار نیكی باشددر راه آن شهید شود. علی علیه السلام همان شهید بزرگوار است.‌در میان انسانها، خوبی های بسیار سراغ داریم كه مورد توجه و علاقه آنها ست ، هر گاهبه خیر و نیكی ستمی ‌برسد، در واقع به همه انسانها ستم شده است و هر گاه خیر و نیكی مورد تعظیم قرار گیرد همه انسانها مورد تعظیم ‌قرار گرفتهاند.‌اگر صفحات تاریخ را بررسی كنید، این حقیقت مسلم را می یابید كه در میان شخصیت های بزرگ، كمتر كسی را ‌می توان یافت كه همانند علی بن ابیطالب علیه السلام مورد علاقه و محبت و تعظیم و تجلیل و حمایت انسانها ‌قرار گرفته باشد و حوادث و وقایع زندگی او، این چنین مورد توجه قرار بگیرد. ‌اینمحبت در دلها موج می زند و وجدان آدمی را از انحراف حفظ می كند ودر عرصه تابش آن، باطل و تبهكاری ‌خوار می گردد.‌چنین محبتی، انسان را در پناهحق قرار می دهد و وجدان او را نگهبان و پاسداری می كـنـد.‌حـتی در این محبت آنچنان خاصیت شگفت انگیزی است كه ملوان كشتی را كه از بالا و پاییندچارحادثه گشته و ‌مسافرانش غرق شده یا در آستانه غرق شدن هستند و بادهای مخالف از هر سو او را تهدید می كند، نجات می دهد.‌آری علی علیه السلام درگذرگاه تاریخ به عنوان امام حق و نیكی همانند كوهی استوار قرار گرفته، به گونه ای ‌كه حوادث كوبنده و بادهای سخت آن را متزلزل نمی كند.‌آنان كه با علیبن ابی طالب علیه السلام دشمنی می كردند خـود گمراه شدند و دیگران را هم گمراه ساختند، ‌سرانجام سربه زیر خاك فرو بردند و خاموش شدند و از آنها نام و نشانی جز لعن و نفرین انسانهای خشمگین باقی ‌نماند.‌وجدان پاك انسانها درباره آنها این طور قضاوت كرد كه از بین رفتند و ذلیل شدند.‌اگر گناه و زشتی و تبهكاری در پیشگاه وجدان انسان ارزش داشته باشد، آنها هم ارزشی دارند.‌پسر ابوطالب شعله ای فروزان در دلها و حرارتی نیرو بخش در جانها و منطقیشفابخش درعقلهاست. و ‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌
پنج شنبه 19/6/1388 - 16:20
دانستنی های علمی

زمان مرگ چه حسی به ما دست می دهد؟

 

sky news : احتمالاً بسیاری از ما در مورد این كه هنگام مرگ با چه احساسی ممكن است روبرو شویم فكر كرده‌ایم. دانشمندان این موضوع را مورد بررسی قرار داده و حقایقی در مورد آن كشف كرده‌اند.

این حقایق كه در مجله New Scientist انتشار یافته‌اند، شیوه‌های مختلفی را كه یك فرد ممكن است جان خود را از دست دهد، مورد بررسی قرار داده‌اند. این شیوه‌ها موارد مختلفی نظیر سوختن، غرق شدن و بریده شدن سر را در بر می‌گیرد.

گفتنی است محققان این یافته‌ها را با استفاده از پیشرفت‌های علوم درمانی و تجربیات بازماندگان خوش‌شانس به دست آورده‌اند.

بنا بر نتایج این گزارش، علت مرگ در موارد مختلف معمولاً نرسیدن اكسیژن كافی به مغز عنوان شده است. اما در صورتی كه اطلاعات بیشتری نیاز باشد، در ادامه مطلب پاره‌ای از نتایج تحقیقات پژوهشگران آورده شده است.

غرق شدن
نخست، ترس و وحشت قربانیان را فرا می‌گیرد و آن‌ها تلاش می‌كنند تا نفس خود را حبس كنند. این فرآیند حدود 30 تا 90 ثانیه به طول می‌انجامد. نجات یافتگان می‌گویند زمانی كه آب وارد شش‌ها می‌شود، حسی «سخت و دردآور» تجربه كرده‌اند اما این حس به سرعت جای خود را به «آرامش و راحتی» می‌دهد. نبود اكسیژن سبب از دست رفتن هوشیاری، توقف قلب و مرگ مغز می‌شود.

حمله قلبی
احساس درد و فشار شدید در قسمت سینه، معمول‌ترین نشانه در این نوع مرگ است. این امر بدان دلیل اتفاق می‌افتد كه ماهیچه‌های قلب در حال تقلی برای دسترسی به اكسیژن هستند. اختلال در ضربان عادی قلب، از كار افتادن آن را به دنبال خواهد داشت. از دست رفتن هوشیاری حدود 10 ثانیه طول می‌كشد و مرگ دقایقی بعد فرا خواهد رسید.

از دست رفتن خون
هر فرد كه 1.5 لیتر از خون خود را از دست دهد، احساس ضعف و تشنگی در او به وجود خواهد آمد. زمانی كه 2 لیتر از خون بدن از دست رفته باشد، احساس سرگیجه در افراد غالب می شود و پس از آن فرد از هوش می‌رود.

برق گرفتگی
برقی گرفتگی خانگی ممكن است قلب را از كار بیندازد و پس از 10 ثانیه فرد را بی‌هوش كند. این موضوع در مواردی همچنین می‌‌تواند منجر به از دست رفتن فوری هوشیاری شود. این در حالی است كه ادعاها حاكی از آن است كه برخی زندانیان كه توسط صندلی الكتریكی اعدام شده‌اند، در اثر خفگی جان خود را از دست داده‌اند.

سقوط از ارتفاع
نجات یافتگان سقوط آزاد اغلب این مورد را گزارش كرده‌اند كه گذشت زمان كند می‌شود. مطالعه بر روی 100 نفر از افرادی كه از روی پل Golden Gate در سانفرانسیسكو خودكشی كرده بودند، نشان داد كه اكثر آن‌ها به صورت آنی فوت كرده‌اند.

اعدام (آویزان شدن از طناب)
مجازات‌هایی كه در برخی كشورها برای مجرمین در نظر گرفته می‌شود و یا خودكشی از این طریق، باعث مرگ شخص از طریق خفگی می‌شوند. این عمل ممكن است فرد را ظرف 10 ثانیه بی‌هوش كند اما در صورتی كه طناب به شیوه‌ای درست بسته نشده باشد، این فرآیند ممكن است دقایق زیادی طول بكشد.

آتش
سوختگی، درد شدیدی را منجر می‌شود و حساسیت پوست را به درد افزایش می‌دهد. محققان می‌گویند پس از تخریب عصب‌های سطحی، مقداری از درد ممكن است كاهش یابد اما نه زیاد. اما مرگ در آتش‌سوزی اكثراً به دلیل استنشاق گازهای سمی و خفگی حادث می‌شود.

بریده شدن سر
بریده شدن سر می‌تواند سریع و بدون درد باشد اما به نظر می‌رسد پس از صدمه دیدن نخاع، هوشیاری همچنان برای مدت كمی ادامه دارد. محققان می‌گویند مغز ممكن است همچنان به فعالیت خود برای مدت 7 ثانیه ادامه دهد. گزارش‌ها از اعدام‌های گیوتین در فرانسه حاكی از آن است كه چشم‌ها و دهان برخی قربانیان به مدت 30 ثانیه از خود حركت نشان می‌داده‌اند.

 

از مطالب احد احدی

پنج شنبه 19/6/1388 - 16:20
شهدا و دفاع مقدس


عاقد دوباره گفت: "وكیلم?..." پدر نبود

ای كاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند: رفته گل...نه ، گلی گم... دلش گرفت

یعنی كه از اجازه بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت

آن فصلهای سرد كه بی درد سر نبود

ای كاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای

رؤیای دخترانه ی او بیشتر نبود

عكس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان

آن روز دور سفره بجز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت : "وكیلم؟..." دلش شكست

یعنی به قاب عكس امیدی دگر نبود

او گفت: با اجازه بابا... بله... بله...!

مردی كه غیر آینه ای شعله ور نبود
پنج شنبه 19/6/1388 - 16:18
اخبار

جدیدترین اطلاعات ثبت احوال انگلیس نشان می دهد که درسالجاری بیشتر مردم شهر لندن برای نامگذاری پسران خود از نام محمد استفاده کرده اند.

به گزارش ایرنا، اسلام آنلاین به نقل از شماره چهارشنبه روزنامه دیلی تلگراف افزود: نام محمد در سراسر انگلیس نیز رتبه دوم را کسب کرده و با اسامی انگلیسی مثل جک و اولیور رقابت می کند.

نام محمد با اختلاف نگارش آن به انگلیسی به اشکال Muhammed و Muhammad وMohammad و Mohamed و Mohammod بر روی هفت هزار و576 کودک انگلیسی گذاشته شده است در حالی که نامهای دیگری چون جک برای هشت هزار و هفت کودک و اولیور برای هفت هزار و 413 پسر انگلیسی انتخاب شده است.

براساس جدیدترین آمارها از جمعیت 60 میلیونی انگلیس تعداد مسلمانان در حدود دو ونیم میلیون نفر است.

براساس این خبر این امر تنها به انگلیس ختم نشده بلکه در هلند نیز اسم محمد در میان 20 اسم شایع ثبت شده است .
پنج شنبه 19/6/1388 - 16:17
سياست
حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان
اگر 313 سیاست‌مدار باتقوا بود، امام زمان ظهور می‌كرد

مشاور رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها گفت: ‌امروز در جامعه ما اگر تنها 313 سیاستمدار با تقوا و درجه یک وجود داشت، حضرت ولی عصر(عج) ظهور می‌كردند و همین موضوع نشان می‌دهد كه هنوز ما نتوانسته‌ایم رابطه درستی میان سیاست و تقوا برقرار كنیم.

به گزارش رجانیوز، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در اردوی آموزش سیاسی دانشجویان دانشگاه‌های كشور كه به همت معاونت سیاسی نهاد نمایندگی برگزار شد، با اشاره به اولویت نقش سیاسی بر كاركردهای تربیتی، اخلاقی و معنوی گفت: وقتی به تاریخ نگاه می‌كنید می‌بینید، 3 امام اول ما تمركز خود را در مسئله سیاست و ولایت قرار دادند و در ادامه امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) به نقش تربیتی و معنوی پرداختند، چون تا جامعه از سلامت سیاسی برخوردار نباشد، از سلامت فرهنگی و معنوی برخوردار نخواهد بود.

مشاور رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها تصریح كرد: اگر امروز معنویتی در جامعه ما وجود دارد، ثمره و نتیجه سیاست ورزی امام(ره) و خون صدها هزار شهید و سیاست‌مداری صحیح متدینان است، که همیشه در بدنه‌ی نظام کم و بیش بوده اند. همچنان كه اگر مشكلات اخلاقی در سطوح و انواع مختلف در میان مردم وجود دارد، میوه تلخ حضور سیاسیون بی تقوا و یا بی تقوایی های سیاسیون است. باید به رابطه‌ی این دو، هوشمندانه نگاه کرد.

وی در تشریح رابطه تقوا و سیاست گفت: ‌امروز در جامعه ما اگر تنها 313 سیاستمدار با تقوا و درجه یک وجود داشت، حضرت ولی عصر(عج) ظهور می‌كردند، همین موضوع نشان می‌دهد كه هنوز ما نتوانسته‌ایم رابطه درستی میان سیاست و تقوا برقرار كنیم. ممکن است سیاسیون از چنین حرف هایی ناراحت بشوند اما ما از آنها این‌قدر انتظارمان بالاست و باید بدون تعارف بیان کنیم و آنها نیز بدون تکبر بپذیرند و متواضعانه در اندیشه کم کردن فاصله خود با یاران حضرت باشند.

پناهیان با اشاره به ظرایف موجود در امر دیانت گفت: اگر قرار است سیاست ما عین دیانت ما باشد، باید بپذیریم كه همان ظرایف و دقایقی كه در دیانت وجود دارد، در حوزه سیاست هم باید دنبال ‌شود.

مشاور رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها در بخش دیگری از اظهارات خود با انتقاد شدید از تقسیم‌بندی‌های سیاه و سفید یا راست و چپ در عرصه سیاسی كشور گفت: نفرین خدا بر كسانی در عرصه‌ی ژورنالیسم سیاسی، جامعه ما را سیاه و سفید كردند، و بر طبل اختلاف کوبیدند. چنان خفقانی ایجاد کردند كه کسی نتوانست حق را علیه گروهی و یا به نفع گروهی دیگر بیان کند. چنان جوی را به وجود آوردند، که تو یا با مایی یا با آنها و اگر با آنهایی، هیچ سخن‌ات شنیده نمی شود و اگر با مایی، هیج علیه ما حرف نزن. اینجنین خفقان روانی ایجاد کردند.

وی با اشاره به اینکه روزنامه نگاری و عرصه‌ی رسانه یک جایگاه سیاسی است، گفت: اگر بخواهیم اسلامی نگاه کنیم، عدالت روزنامه نگاران باید مثل عدالت امامان نماز جمعه باشد و هیچ سخن غیر منصفانه از آنها شنیده نشود.

وی از دانشجویان خواست برای بهبود وضع معنوی جامعه سیاسی تلاش كنند، از بینش سیاسی عمیق برخوردار باشند و از شهید دیالمه به عنوان یک دانشگاهی سیاسی نمونه نام برد.

این استاد اخلاق، با استناد به نوار سخنرانی شهید دیالمه به عنوان نمونه‌ای از هوشمندی سیاسی یك جوان در اوایل انقلاب گفت: شهید دیالمه 2، 3 روز پیش از شهادت به خط مشی و دیدگاه‌های مهندس میرحسین موسوی می‌پردازد و طرز تفکر او را شدیداً زیر سؤال ‌می برد و مخالفت خود را به عنوان یک نماینده مجلس با وزیر امورخارجه شدن او بیان می کند و حقایقی را مطرح می کند که ما امروز بعد از 27 سال به آن پی برده‌ایم.

پناهیان با بیان این كه چرا عرصه سیاست در نظام جمهوری اسلامی ایران باید این‌قدر تشنج زا باشد، گفت: امروز عرصه سیاست در كشور ما از معنویت آنچنان که باید پر بهره نیست كه باید به دست شما جوانان دانشجو به مسیر اصلی‌اش باز گردد تا یك ذره غل و غش در سیاست نباشد.

وی این انتخابات را با همه مشکلاتی که داشت، مایه‌ی روشنگری هر چه بیشتر خواند و اظهار داشت: این روشنگری ها همچنان ادامه خواهد داشت منتها هر چه شما دانشجویان به عنوان گروه پیشتاز در فضایی آکنده از عقلانیت و انصاف روشنگری کنید، هزینه ها کمتر خواهد بود.

وی در ادامه سخنرانی خود با تشریح ویژگی‌ها و ماهیت تفكر كوفی گفت: كوفه، 3 امام ما را به شهادت رساند. کوفه محل رسالت و درگیری اصلی 3 امام اولین ما بود. كوفه كجاست كه بزرگترین امامان ما را به گرفتار خود می کند و به مسلخ می‌برد. كوفه یعنی شهر جمعی از نخبگان و خواص جامعه‌ اسلامی آن زمان كه اگر بد باشند، ولایت پذیر نیستند و استعداد جنایتكاری در وجودشان موج می‌زند. اگر خوب باشند، عمار، مالک اشتر و حبیب‌ابن مظاهر می شوند.

پناهیان افزود: بعد از مطالعه شهر كوفه دیگر به نخبگان جامعه اسلامی به طور مطلق مهربان نگاه نمی‌كنم، چرا كه همان خوب های كوفه حسین(ع) را كشتند. امروز هم دور از انتظار نیست كه از برخی خواص، بدترین رفتارها را ببینیم، از این رو، هیچ كس نباید خود را در حاشیه امن ببیند. همه باید از عاقبت بخیری خود بترسند و مردم هم نباید تعجب کنند چون تجربه کوفه مقابل چشمان ماست.

پناهیان با تشریح ابعاد و وجوه پدیده "تحمیل به ولایت" گفت: بعد از تحمیل آتش بس نبرد صفین به امیرالمؤمنین و تحمیل حکمیت به حضرت و حتی تحمیل نماینده ابوموسی اشعری به حضرت، فرمودند من امیر بودم اما الآن مأمور شده‌ام و فقط به حرف های شما گوش می‌دهم. در وقایع اخیر هم برخی می خواستند همان جریان تحمیل را به گونه ای مشابه تکرار کنند اما این امتیاز برجسته‌ی جامعه ماست که ولایت با پشتوانه معرفت و ایمان مردم این قدرت را داشت که بایستد.

وی افزود: آقا بعد از وقایع 18 تیر 78 در جمع پرشور جوانان در مصلی فرمودند اگر كسی بخواهد چیزی را بر نظام تحمیل كند، انتظار صلح امام حسن(ع) را نداشته باشد، ما مثل امام حسین(ع) رفتار می‌كنیم. آن روز موضع نظام روشن شد که دیگر راه تحمیل بسته است و باید هر روز بسته تر شود تا ظهور محقق گردد.

مشاور رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها گفت: امام حسین(ع) جلوی تحمیل ایستاد و به شهادت رسید، اگر امروز ما بتوانیم جلوی تحمیل ها بایستیم، انشاءالله به فرج آقا امام زمان(عج) می‌رسیم؛ تردید نکنید.

وی با اشاره به تحمیل هایی كه از جانب برخی افراد و جریان ها طی انقلاب به امام(ره) صورت گرفت، اظهار داشت:‌ امام(ره) فرمودند والله من به بنی صدر راضی نبودم، از این جا معلوم می‌شود بنی صدر به امام(ره) تحمیل شده است. امام(ره) جای دیگری فرمودند از اول مخالف منتظری بودم، معلوم می‌شود این هم تحمیلی بوده که امام بالاخره برطرف کردند. به خاطرات آقای ری‌شهری مراجعه کنید، جزییات را ببینید. در جریان پذیرش قطعنامه هم معلوم است که تحمیل داخلی در کار بوده. در حالی كه امام(ره) 10 روز پیش از پذیرش قطعنامه با صدور بیانیه‌ای می‌فرمایند امروز ما باید توجه بیشتری به جنگ كنیم و در جبهه ها تحول ایجاد كنیم. امام(ره) همان جا می‌فرمایند كوتاهی كردن درباره جنگ خیانت به رسول الله است. مقام معظم رهبری نیز یک بار در مرقد امام فرمودند، پذیرش قطعنامه یک امر داخلی بوده است.

وی در پایان به روش‌های تحمیل و انواع آن اشاره کرده و گفت اگر خط تحمیل پایان پذیرد و در اوج شفافیت ما شاهد اقتدار ولایت باشیم، مردم سالاری در نهایت درجه رخ داده است و از خیانت‌های خواص بد در جامعه جلوگیری می شود و مهمتر از آن، راه نفوذ بیگانگان مسدود خواهد شد.

پنج شنبه 19/6/1388 - 16:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته