آذران
(
Āzarān
)
جمع آذر ، آتش ، نام يکي از پادشاهان اشکاني
آذربان
(
Āzar-bān
)
نگهبان آتش ، مسئول آتشکده هاي هفتگانه
آذربُد
(
Āzar-bod
)
به معني آتش پناه است
آذربرزين
(
Āzar-barzin
)
يکي از سرداران هخامنشي در زمان داريوش ، نام پسر فرامرز پسر رستم
آذربهرام
(
Āzar-bahrām
)
نام آتشکده اي درعهد ساساني، پسر آذرنوش
آذربو
(
Āzar-boo
)
آذربويه ، گياهي است از تيره اسفناج که برگ هاي ريز به هم فشرده دارد
آذرپاد
(
Āzar-pād
)
ساتراپ آذربايجان در زمان داريوش سوم
آذرپناه
(
Āzar-panāh
)
يکي از ساتراپ هاي آذربايجان
آذرپيک
(
Āzar-peik
)
نامي رايج در ايران باستان
آذرچهر
(
Āzar-chehr
)
آتشرخ ، داراي چهره آتشين
آذرخش
(
Āzarakhsh
)
برق، صاعقه
آذردُخت
(
Āzar-dokht
)
دختر آتش، دختر زيبا
آذرزند
(
Āzar-zand
)
نام پدر آذرسود از کيانيان
آذرساسان
(
Āzar-sāsān
)
نام پدر آذر بهرام
آذرشب
(
Āzar-shab
)
نام فرشته موکل آتش که پيوسته در آتش است، سمندر
آذرفر
(
Āzar-far
)
داراي فـّر و شکوه آتش ، نام يکي از بزرگان عهد هخامنش
آذرفزا
(
Āzar-fazā
)
داراي فـّر آذري ، به معني خادم آتشکده
آذرگل
(
Āzar-gol
)
نام گلي به رنگ سرخ شبيه به شقايق
آذرگون
(
Āzar-goon
)
گياهي از تيره مرکبيان ، به رنگ آتش ، گل هميشه بهار
آذرم
(
Āzarm
)
سلاح ، خنجر مزين اسب، درفش
آذرماه
(
Āzar-māh
)
ماه آذر، مجازاً زني به زيبايي ماه و درخشش آذر
آذرمهر
(
Āzar-mehr
)
موبدي در زمان قباد و آتشکده اي در عهد باستان
آذرميدخت
(
Āzar-mi-dokht
)
دختر خسرو پرويز
آذرمينا
(
Āzar-minā
)
نام شخصي در زمان هخامنشيان که کارهاي خارق العاده انجام مي داده است
آذرنگ
(
Āzarang
)
به رنگ آتش ، درد و رنج ، نوراني ، محنت دشوار و سخت
آذرنوش
(
Āzar-noosh
)
نام آتشکده دوم از جمله هفت آتشکده ی فارسيان ، نام پسر اسفنديار
آذرهمايون
(
Āzar-homāyoon
)
زني ساحره از نژاد سام
آذرهوشنگ
(
Āzar-hooshang
)
نخستين پيامبري که براي ايرانيان مبعوث شد
آذروان
(
Āzar-vān
)
پيشوا و نگهبان و نگهدارنده آتشکده
آذري
(
Āzari
)
جامه اي که در آذربايجان مي بافتند، لهجه اي از فارسي قديم که در آذربايجان بوده است
آذريار
(
Āzar-yār
)
نگهبان و نگهدار آتش در آتشکده
آذرياس
(
Āzar-yās
)
گلي معطر ، ياس آتشين
آذريان
(
Āzariyān
)
نام پادشاه يکي از ولايات در عصر ساساني
آذرين
(
Āzarin
)
آتشين، گل بابونه، آتش بن ، سرخ گونه
آذريون
(
Āzariyoon
)
آتشفام ، نوعي شقايق ، گل آفتابگردان
آذرک
(
Āzarak
)
نام دختر يزدگرد ساساني ، آتش کم و اندک آتش پرست
آذرکيش
(
Āzar-kish
)
آتش پرست
آذرکيوان
(
Āzar-keyvān
)
يکي از روحانيون زرتشتي ، حکيمي از مردم فارس
آذن
(
Āzen
)
به معني دربان و حاجب
آذين
(
Āzin
)
تزيين ، آرايش ، زيور ، نام فرمانده لشکر بابک خرمدين
آذين بند
(
zin-bandĀ
)
نام ديگر طهمورث ديو بند از کيانيان ، شهرآرا ، آرايش دهنده
آذين دخت
(
Āzin-dokht
)
کنايه از دختر شايسته ، دختري که وجودش موجب آرايش و ارج ديگران است
آذين فر
(
Āzin-far
)
باشکوه و زيبايي آرايش شده ، تزيين شده
آرا
(
Ārā
)
آراينده ، نام پادشاهي در ارمنستان ، آرايش
آرازش
(
Ārāzesh
)
صدقه ، انفاق در راه خدا
آراسته
(
Ārāste
)
مزين ، منظم ، مرتب ، آماده ، مهيا
آرام
(
Ārām
)
آرامش ، ثبات ، استراحت ، آشتي ، وقار ، سکون ، نام فرزند سام بن نوح
آرام بخت
(
Ārām-bakht
)
باثبات و آرام ، بخت و اقبال
آرام بُن
(
Ārām-bon
)
خونسرد و آرام
آرامجو
(
Ārām-joo
)
جوينده آرامش ، آرامش طلب
آرامدخت
(
Ārām-dokht
)
دختر آرام و سازگار
آرامش
(
Ārāmesh
)
سکون ، فراغت ، راحت ، صلح ، ايمني
آرامي
(
Ārāmi
)
نام شاهزاده اي که با سميراميس جنگ کرد و کشته شد
آراميان
(
Ārāmiyān
)
پنجمين پسر سامبن نوح ، ساکن سوريه و بين النهرين
آران
(
Ārān
)
نام مرکز کويراست به کاشان، آرنج ، يکي از اُمراي آذربايجان در عهد باستان
آرپاچي
(
Ārpāchi
)
جوفروش ، فقير
آرتاباز
(
Ārtā-bāz
)
فرمانده گردونه هاي کوروش
آرتاپارت
(
Ārtā-pārt
)
نگهبان ويژه کوروش
آرتان
(
Ār-tān
)
پدر همسر داريوش
آرتمن
(
Ārteman
)
برادر خشايار شاه
آرتميس
(
Ārtemis
)
فرمانده نيروي دريايي خشايار شاه در جنگ سالامين ، ديانا
آرتين
(
Ārtin
)
هشتمين پادشاه ماد
آردخت
(
Ār-dokht
)
دختر آراينده ، مشاطه گر
آردين
(
Ārdin
)
منسوب به آرد ، از آرد ، آلوده به آرد
آرزم
(
Ārazm
)
جنگ ، کارزار
آرزو
(
Ārezoo
)
مراد ، خواهش ، خواسته ، تمنا ، کام ، دختر ماهيار که بهرام گور او را به همسري گرفت
آرسته
(
Āraste
)
مخفف آراسته، مزيّن
آرسيما
(
Ārsimā
)
سفير داريوش سوم به سوي اسکندر
آرش
(
Ārash
)
کمانگيرمعروف ، جد اعلاي اشکانيان ، تابان ، درخشان
آرشا
(
Ārshā
)
زور ، توان ، قدرت ، نيرو
آرشام
(
Ārshām
)
جد داريوش بزرگ ، مرد نيرومند ، پُرتوان
آرشاويز
(
Ārshāviz
)
مرد مقدس ، فرهاد چهارم هفتمين پادشاه اشکاني
آرشک
(
Ārshak
)
ارشک ، بنيانگزار اشکانيان
آرمال
(
Ārmal
)
نجيب پارسي ، برادر کومائيل در دربار ضحّاک
آرمان
(
Ārmān
)
آرزو، اميد ،حسرت، هدف
آرماندخت
(
Ārmān-dokht
)
دختري که ديدارش آرزوي قلبي ديگران است
آرمانديس
(
Ārmāndis
)
مانند آرزو ، آرزوگونه
آرماييل
(
Ārmāeil
)
نجيب پارسي
آرموس
(
Ārmoos
)
نام جزيره اي در درياي عمان
آرمين
(
Ārmin
)
نام پسر بزرگ کيقباد ، آرزو
آرمين دخت
(
Ārmin-dokht
)
نام يکي ازشاهزاده خانم هاي باستان، دختر آرزو
آرمينه
(
Ārmine
)
نام دختران در ارمنستان
آرميون
(
Ārmiyoon
)
زيرک و باهوش ، نام حکيم يوناني
آرنگ
(
Ārang
)
رنگين ، آرنج ، مکر ، فريب و حيله
آروند
(
Ār-vand
)
فـّر ، شکوه ، زيبايي ، شوکت
آروين
(
Ārvin
)
تجربه، آزمايش ، آزمون
آريا
(
Āryā
)
ايالات قديم ايران که امروز مشتمل بر خراسان شرقي و سيستان است ، آزاده ، نجيب ، نژاد اصلي ايرانيان ، اصيل ، بادوست ، باوفا
آريا برزين
(
Āryā-barzin
)
برادرزاده داريوش بزرگ ، يکي از سپهسالاران ايران در زمان هخامنشي
آريا چهر
(
Āryā-chehr
)
دختري که چهره اش نشان دهنده نژاد آريايي است
آريا دخت
(
Āryā-dokht
)
دختر آريايي
آريا مرد
(
Āryā-mard
)
مرد آريايي
آريا ميترا
(
Āryā-mitrā
)
خورشيد آريا
آرياراد
(
Āryā-rād
)
آريايي شجاع
آرياز
(
Āryāz
)
رهنما و رهبر
آريازاد
(
Āryā-zād
)
آريا زند ، از سرداران ماد
آرياسب
(
Āryāsb
)
دارنده اسب آريايي ، نام فرزند اردشير هخامنشي