• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3200روز قبل
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

يکشنبه 22/8/1390 - 19:7
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

يکشنبه 22/8/1390 - 18:59
شعر و قطعات ادبی

برای روز میلاد تن من، نمی خوام پیرهن شادی بپوشی
به رسم عادت دیرینه حتی، برایم جام سرمستی بنوشی
برای روز میلادم اگر تو، به فکر هدیه ای ارزنده هستی
منو با خود ببر تا اوج خواستن، بگو با من که با من زنده هستی :oops: :cool:
——————————————
یک سال دیگر گذشت
یکی میگه یک سال دیگر بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگر تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا برایش مهم نیست و هیچی نمیگه…
من که : به جنون رسیده کارم؛ بس که فرصت ها را کشتم… :shock:
——————————————
امروز یعنی نوزدهم آذر ماه سال یک هزار و سیصد و هشتاد و نه، من بیست و پنج ساله شدم و وارد اولین روز ربع قرن زندگیم شدم.
تولد بیست و پنج سالگی ام مبارک باد!

جالب اینجا بود که امسال همراه اول نیز تولدم را فراموش نکرده بود و با اس ام اس صبح زود تولدم را با بیدار کردنم از خواب تبریک گفت. دوستانی هم که تعداد آنها به اندازه انگشتان یک دست بود، تولدم را با اس ام اس تبریک گفتند، از همه متشکرم. ;-)
ولی امسال یک نفر دلش را به من کادو داد!!!!! :oops: :smile:
مدتی است که در حال چشیدن طعم عشق هستم!! دیگر دوست ندارم بزرگترشوم، ای کاش همیشه در بیست و پنج سالگی ام می ماندم!!! :sad:

يکشنبه 22/8/1390 - 18:55
شعر و قطعات ادبی

این هم عشق و عاشقی از نوع جنون گاوی:

در گوشه این جهان بیمار              جایی که نه دل مانده نه دلدار                           

گاوی دو سه در میان ایشان         بودند به هم رفیق و غمخوار

یک گاو نر جوان و نادان                 مجنون شده در میان ایشان

می زد به در طویله اش شاخ         وندر پی آن همه ش بگفت : آخ!

آن قدر که او نمود فریاد                شد خسته و بر زمین بیفتاد

اشکی ز میان چشم مستش        غلطید به روی کتف و دستش

لیسید ز روی شانه آن اشک          آن رنگ پریده همچو یک کشک

گاوان دگر همه پریشان                در دور و برش ز قوم و خویشان

گفتند پسر تو را چه حال است؟     دیوانته شدن تو را محال است!

ما را تو مگر غریبه دانی                کاین راز نموده ای نهانی؟

گفتا که کنار آغل ما                     یک گاو گزیده بود ماوا

این خاطره های او به یادم             می آید و می دهد به بادم

روزی به هوای گشت و صحبت      با یک دل پر امید و جرات

روی چمن و کنار گاری                 رفتم به هوای خواستگاری

گفتم که عزیز قهوه رنگم!              ای خوشگل خوشگلا قشنگم

مو ریخته ای به روی شانه            آتش زده ای در این میانه

آنگاه که دیدمت به گلزار               زان روز بگشته حال ما زار

عاشق شده ام به شاخ نازت        بر چشم درشت نیمه بازت

ای من بشوم فدا و قربان             بر آن دهن همیشه جنبان

ترسم صنما جنون بگیرم              از عشق تو عاقبت بمیرم!

گفتا که : نحیف ورپریده               ای گاو جوان دم بریده

تنها بروی به خواستگاری؟            گوساله مگر پدر نداری؟

رو با پدرت بیا به پیشم                پیش من و پیش قوم و خویشم

تا بله برون جواب بگیری               شاید فرجی شود نمیری

                        *************

گفتا پدرم به من پسر جان          ای گاو زبان نفهم و نادان

آن گاو که از نژاد ما نیست          هم آخوریش به تو روا نیست

ناگه بزدم فغان و فریاد:               یک دم بکن از جوانی ات یاد!

گفتا پدرم به من که آرام             هر چند کنون جوانی و خام

باشد که خودت به راه آیی          راضی شده ام به آنچه خواهی

فردا که شود دم سحرگاه            یک دسته بخر ز یونجه و کاه

با هم برویم خواستگاری             در زیر همان درخت و گاری

رفتم بخرم چو دسته ای کاه        خشکم زده شد سریع و ناگاه

قصاب به پیش چرخ گاری            در دست گرفته تیغ کاری

معشوق مرا گلو بریده                کشنه است ورا شکم دریده

ای اهل محله من خمارم            بی دلبر خود بقا ندارم

از جور و جفای مشتی عباس      آن همدم من شده است کالباس!

باید به کجا برم دعاوی؟              بیچاره من و جنون گاوی

يکشنبه 22/8/1390 - 18:53
شعر و قطعات ادبی

تو این روزا که دل شکستن مده
کار خروسامون فقط قدقده

تو این روزا واژه هامون باکره َن
لیلیامون تو این روزا ساحره َن

مجنونامون اسیر سینه چاکن
تموم شدن یا اینکه زیر خاکن

هلاک یک قصه بی انتهان
اونا دیوونن که به عشق مبتلان

تو این روزا که عشقا پوشالیه
شیرین چه تلخه ، خسرو تو خالیه

دنیای ما اینروزا وارون شده
دودوتا مجهوله و هیرون شده

تو این روزا موازیا عمودن
آدمامون حق هم و ربودن

تو این روزا که عاشقی هک شده
لیلی زیاده و جنون تک شده

کلاغ سیاهم دیگه مرغ عشقه
برای ما جهنمم بهشته

تو این روزا جنون فقط کلکله
یه سنگ پا برای ما ململه

اسیر شدیم تو عشقای سه سوته
میگیم زندگی اسیر فوته

هر آدمی هزارتا چهره داره
با این همه میترسه کم بیاره

بوقلمون این روزا جنتلمنه
هزارتا لِیدی داره و باز میگه "اون؟!...بامنه

لیدیامون تابلوی نقاشین
گداهامون آخر بازارین

تو این روزا دروغ صداقت شده
صداقتم این روزا عادت شده

بیاین  باهم دلا روفرمت کنیم
با آسمون یه لحظه صحبت کنیم

بیاین فقط یه لحظه مال هم شیم
از ته دل تو جاده همقدم شیم

يکشنبه 22/8/1390 - 18:52
خاطرات و روز نوشت

بله دیگه ! متاهل شدم رفت دیگه !
به قول پدرم : من دیگه متعلق به خودم نیستم، و نصف من از آن همسرم است.
و من متاهل شدم  و من متحول شدم!
من هم مثل خیلی های دیگر پس از طی مراحل مختلف از جمله: آزمایش های قبل از ازدواج، خرید عقد، و کلی کار دیگه، سر سفره عقد نشستم و متاهل شدم؛ احساس می کنم بهترین زن دنیا را دارم. (البته همه بهم میگن شاهنامه آخرش خوش است!!!)
به هر حال پسر مجرد تا زمانی که ازدواج نكرده است، کارش نا تمام است و وقتی كه ازدواج كرد كارش تمام است.
انشالله خدا نصیب همه کنه که ازدواج کنن و به عشقشون برسند! :roll:
آن هایی که این دوران را گذرانده اند درک می کنند که این روزها قشنگترین روزهای زندگی هر انسانی است و من همه این ها را مدیون خدای مهربان و پدر و مادر دلسوزم هستم. :smile:

يکشنبه 22/8/1390 - 18:52
شعر و قطعات ادبی

حق با تو بود یه جا باید تموم شه
تا کی روزات به پای من حرومشه
خزونمون منتظر بهار نیست
حق با تو بود رسیدنی تو کار نیست
حق با تو بود گذشت دیگه جوونی
ستاره و گریه و مهربونی
گذشت دیگه از من و تو بهونه
دیوونه بازیای عاشقونه
یکی بود و یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توئه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
حق با تویه روزا دیگه یه رنگ نیست
انگاری عاشق شدنم قشنگ نیست :roll:
تو راست میگی پای ما رو زمینه
حق با تویه منطق دنیا اینه
حق با تویه ،حق با تو بود همیشه
تقدیر ما هیچ وقت عوض نمیشه
انگار دیگه با این چشای قرمز
باید بهت بگم گلم خدافظ خدافظ خدافظ :|
“ترانه سرا: مرجان زنگنه” “خواننده: رضا صادقی”

يکشنبه 22/8/1390 - 18:50
اخلاق
حجاب اسلامی  این بحث را از قرآن شروع می‏كنیم . آیات مربوط بدین موضوع در دو سوره‏ از  قرآن آمده است : یكی سوره " نور " و دیگر سوره " احزاب " . ما تفسیر آیات را  بیان می‏كنیم و سپس به مسائل فقهی و بحث روایات و نقل‏ فتوای فقهاء می‏پردازیم .  در سوره نور آیه‏ای كه مربوط به مطلب است آیه‏ 31 می‏باشد . چند آیه قبل از آن  آیه متعرض وظیفه اذن گرفتن برای ورود در منازل است و در حكم مقدمه این آیه  می‏باشد . تفسیر آیات را از آنجا شروع‏ می‏كنیم
 
 >>یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتكم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها  ذلكم خیر لكم لعلكم تذكرون ( 27 ) فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن  لكم و ان قیل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكی لكم و الله بما تعملون علیم ( 28 ) لیس  علیكم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسكونة فیها متاع لكم و الله یعلم ما تبدون و ما  تكتمون ( 29 ) قل للمؤمنین‏ یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلك ازكی لهم  ان الله خبیر بما یصنعون (30  ) و قل للمؤمنات یغضضن من »²ابصارهن و  یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن‏ علی جیوبهن  و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن  او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ایمانهن او التابعین  غیر اولی الاربة من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء ، و لا  یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن و توبوا الی الله جمیعا ایها المؤمنون لعلكم  تفلحون) 31).  ای كسانی كه ایمان آوردید ! به خانه دیگران داخل نشوید مگر آنكه قبلا آنان را آگاه  سازید . و بر اهل خانه سلام كنید . این برای شما بهتر است . باشد كه پند گیرید. ۲۷-()  اگر كسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود . اگر  گفته شد باز گردید ، بازگردید كه پاكیزه‏تر است برای شما . خدا بدانچه‏ انجام  می‏دهید داناست . (28) باكی نیست كه در خانه‏هائی كه محل سكنا نیست و نفعی در آنجا دارید( بدون  اجازه ) داخل شوید . خدا آنچه را آشكار می‏كنید و آنچه را نهان‏ می‏دارید آگاه است .  (29) به مردان مؤمن بگو دیدگان فرو خوابانند و دامنها حفظ كنند . این برای‏ شما  پاكیزه‏تر است . خدا بدانچه می‏كنید آگاه است .(30)  به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو خوابانند و دامنهای خویش حفظ كنند و زیور  خویش آشكار نكنند مگر آنچه پیدا است ، سرپوشهای خویش بر گریبانها بزنند ،  زیورخویش آشكار نكنند مگر برای شوهران ، یا پدران ، یا پدر شوهران ، یا پسران  ، یا پسر شوهران ، یا برادران ، یا برادر زادگان ، یا خواهرزادگان‏ ، یا زنان ، یا  مملوكانشان ، یا مردان طفیلی كه حاجت به زن ندارند ، یا كودكانی كه از راز زنان  آگاه نیستند ( یا بر كامجوئی از زنان توانا نیستند ) و پای به زمین نكوبند كه  زیورهای مخفیشان دانسته شود . ای گروه‏ مؤمنان همگی به سوی خداوند توبه برید  
يکشنبه 22/8/1390 - 18:2
فلسفه و عرفان
عرفان و تصوف در ایران
عرفان و تصوف در ایران
عرفان و تصوف در ایران از قرن دوم و سوم هجری شکل گرفت . قرن 2 و 3 هجری از نظر اجتماعی دورانی است که جامعه ایرانی دستخوش تحولات بسیار زیادی شده و جنبش های عرفانی یکی پس از دیگری به وجود می آید مثل جنبش سیاه جامگان و جنبش بابک خرم دین. حکومت های زیادی هم در این قرون به وجود می آید . دولتهای صفاریان ، سامانیان ، آل زیاد و آل بویه ، دیلمیان .  مجموعه این شرایط باعث شد که از نظر اجتماعی مردم خسته شدند و همین خستگی زمینه ساز این شد که به سوی گوشه گیری و انزوا گرایش پیدا کنند .   زمینه دیگر عرفان ، زمینه فکری است . از نظر فکری در واقع چند چیز زمینه ساز عرفان شد : یکی تعالیم اسلام بود . در احادیث و قرآن و روایات مستندات زیادی در تأیید عرفان وجود دارد ولی گرایش به عرفان در عرب ها به وجود نیامد و در بین ایرانیان به وجود آمد . در جامعه ایرانی با زمینه هایی آغشته شد و تبدیل به عرفان ایرانی شد . از طرف دیگر خلفای عباسی سخت گیری های خلفای اموی را نداشتند . در نتیجه شرایطی برای تلطیف تعالیم اسلام به وجود آمد . ضمن اینکه آزاد اندیشی معتزله هم زمینه ساز تشکیل و ایجاد تصوف و عرفان شد
يکشنبه 22/8/1390 - 17:59
اهل بیت
وصیت نامه امام حسین(ع)
                                          بسم الله الرحمن الرحیم.  هذا ما أوصی به الحسین بن علی إلی أخیه محمد بن الحنفیة إن الحسین یشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أن محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و أن الجنة حق و النار حق و الساعة آتیة لاریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور و أنی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی امة جدی(صلی الله علیه و آله ) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب فمن قبلنی یقبول الحق فالله أولی بالحق و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیرالحاکمین، و هذه وصیتی إلیک یا أخی! و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه أنیب.امام حسین علیه السلام هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه این وصیت نامه را نوشت و با مهر خویش  ممهور ساخت و به برادرش محمد حنفیه تحویل داد:\" بسم الله الرحمن الرحیم...؛ این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می  دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و آئین  حق( اسلام) را از سوی خدا( برای جهانیان) آورده است و شهادت می دهد که بهشت و دوزخ حق است و  روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود.\"امام در وصیت نامه اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این  چنین بیان نمود:\" من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛  بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و  احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این  حقیقت را از من بپذیرد( و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند( و از من پیروی  نکند) من با صبر و استقامت( راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند  که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست، بر او توکل می کنم و  برگشتم به سوی اوست.\"انگیزه های قیام حسین(ع) امام(ع) در سخنان خود در پاسخ ولید و مروان اولین انگیزه قیام و مبارزه و علت مخالفت خود با یزید بن  معاویه را بیان کرد و اکنون به هنگام حرکت از مدینه در وصیت نامه خود به انگیزه دیگر یا به علت اصلی  قیام خود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد وسیع و مسائل ضداسلامی و ضدانسانی  حکومت یزیدی و اموی، اشاره می کند و می فرماید:اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام و ساکت نخواهم نشست؛ زیرا اختلاف من با دستگاه  خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوع بیعت، من نیز سکوت اختیار کنم؛ بلکه  وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ستم و گسترش فساد گشته است . و من برای امربه معروف و نهی  از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا(ص) و زنده کردن راه و رسم پدرم علی(ع) و بسط عدل و داد به  پاخیزم و ریشه این نابه سامانی ها، یعنی خاندان بنی امیه را قلع و قمع نمایم و همه جهانیان بدانند که  حسین جاه طلب، طالب مقام و ثروت، شرور، مفسد و اخلالگر نبود و این حالت از روز اول تا ساعت آخر و  تا لحظه آخر در روح حسین(ع) متجلی و متبلور بود.
يکشنبه 22/8/1390 - 17:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته