• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3207روز قبل
آموزش و تحقيقات

 

ورزش کار پهلوان در قرآن و حدیث
ورزش کار پهلوان در قرآن و حدیث

 






 

ایمان
 

پیامبر اکرم (ص) فرمود:
المومن القوی خیر و احب من المومن الضعیف. (1)

امین بودن
 

ورزش کار مسلمان باید امین باشد. خدواند متعال از زبان صفورا، دختر حضرت شعیب (ع) وقتی می خواهد موسی را به پدر معرفی کند، به دو ویژگی اشاره می کند و می گوید:
یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوی الامین. (قصص: 26)
ای پدر! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام می کنی؛ هم نیرومند [و هم] در خور اعتماد است.

دانش و آگاهی
 

خداوند در قرآن درباره ی طالوت می فرماید:
و زاده بسطه فی العلم و الجسم ... (بقره: 247)
... و او را در دانش و [نیروی] بدن بر شما برتری بخشیده است.
تقارن دانش و قدرت جسمی، ارزش افزون تر آن ها را هنگامی که با هم جمع شوند،نشان می دهد.

سبقت در کار خیر
 

برای ورزش کار همان اندازه که برنده شدن در مسابقه ها مهم است، پیروزی در مسابقه هایی نیز که برای هدف های خیر خواهانه و امور خیریه برگزار می شود، باید مهم باشد.
از این رو، خدای سبحان می فرماید:
اولئک یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون. (مؤمنون: 61)
آنان (مؤمنان) هستند که در کار های نیک شتاب می ورزند و آنانند که در انجام آن ها سبقت می جویند.

انجام دادن فرمان های الهی
 

هدف نهایی هر مسلمانی، رسیدن به قرب و رضوان الهی است. از این رو، ورزش کار مسلمان باید قدرت جسمانی خود را در راه خدا به کار برد.
امام علی (ع) در این باره می فرماید:
... و اذا قویت فاقو علی طاعه الله و اذا ضعفت فاضعف عن و معصیه الله. (2)
هنگام توانایی، بر طاعت خداوند قوی باش و هنگام ناتوانی، از نافرمانی خداوند ناتوان باش.

حمایت از مظلوم
 

انبیا و اولیای الهی، همواره یاور مظلوم و دشمن ظالم بوده اند. ورزش کاران نیز به پیروی از آن ها باید یاور مظلومان باشند. امام علی (ع) به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می فرماید: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ همواره دشمن ستمگر و یاور ستم دیده باشید». (3)
حضرت موسی (ع) نیز فرمود:
قال رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین. (قصص: 17)
پروردگارا، به پاس نعمتی [نیرو و قدرت] که به من ارزانی داشتی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.

گذشت و بخشش
 

امیر مؤمنان، علی (ع) می فرماید:
اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه. (4)
هرگاه بر دشمنت دست یافتی [پیروز شدی]، بخشایش او را سپاس [نعمت] توانایی بر او قرار ده.

پرهیز از غرور
 

غرور، از بزرگ ترین موانع رسیدن به کمال است و بنده ی حق، باید همیشه تمام قدرت ها را در قدرت خداوند، فانی ببیند و به سخن خداوند متعال که فرمود: «ان القوه الله جمیعاً ؛ همه ی نیرو ها از آن خداوند است» (بقره: 165) ایمان قلبی داشته باشد.

پی نوشت:
 

1. الاسلام و الطب، ص 263.
2. سید کاظم محمدی، معجم المفهرس، ترجمه: محمد دشتی، ص 222.
3. نهج البلاغه، نامه ی 470.
4. همان، حکمت 11.
 

منبع: گلبرگ جوان، شماره ی 113
يکشنبه 3/6/1392 - 22:13
آموزش و تحقيقات

 

بهائیت از نگاه مستبصرین
بهائیت از نگاه مستبصرین

 

نویسنده : امیر چراغی
منبع : اختصاصی راسخون




 

 

بهائیت از نگاه مستبصرین

چکیده :
 

آیین بهائیت فرقه نوظهوری است که بعد از خاتمیت پیامبر اسلام ادعای ظهور نموده و خاتمیت را تکذیب و وجود پیامبران و خدایانی را در مسلک خود اثبات می نماید . باتوجه به این ادعا و ادعای دین مبین اسلام مبنی بر خاتمیت و جامعیت و تکامل خود - «که بواسطه مسائل عقلی و نقلی بسیار محکمی به اثبات رسیده است » - در این مقاله سعی شده به تحلیل و بررسی سران ، افراد و احکام این آیین جدید التاسیس پرداخته شود .احکام این فرقه که توسط کسانی که ادعایی خدایی داشته اند بیان می شود ؛ و تناقضات این احکام و اعتقادات با احکام و شرایع الهی دیگر و باعقل و خرد ؛ البته بحث نقد و بررسی این افکار مجال دیگری می خواهد و ما در این اوراق سعی داریم خواننده را فقط با این مطالب آشنا کنیم .
واژگان کلیدی :
باب : سید علی محمد شیرازی که ادعای نیابت امام زمان (علیه السلام) را کرد.
بهاء الله : میرزا حسین نوری که رهبر دوم بهائیان و به خود لقب بهاء الله داد.
بابی و بابیت : به طرفداران باب ، بابی و به آیین آنها بابیت گفته می شود .
بهایی و بهائیت : به پیروان (بهاءالله) که بعد از باب اورا به جانشینی قبول دارند و نه میرزا یحیی صبح ازل را بهایی و به فرقه آنها بهائیت می گویند.بیت العدل : به محفل 9 نفره ای که در اسراییل (فلسطین اشغالی) واقع است و تمام امور بهائیان جهان را بعد از مرگ شوقی ربانی هدایت و کنترل می کند.امری : به احکام و دستوراتی که سران بهایی و بیت العدل صادر می کنند امری گویند

مقدمه
 

در طول تاریخ ، بشرهمیشه بدنبال راه نجات و رستگاری بوده و هست . رسیدن به سعادت چه در دنیا و چه در مسائل آخرتی و معنوی از آرزوهای دیرینه فرزندان آدم (علیه السلام)بوده و بخاطر بدست آوردن این مطلب دست به هر کاری زده است ؛و برای دستیابی به این مقصود به دنبال کسانی که ادعای توانایی انجام این عمل و رساندن انسانها به ساحل نجات و رستگاری بوده اند ، حرکت کرده است . (ودلیل بوجود آمدن ادیان مختلف چه ادیان مادی و چه ادیان الهی که از جانب خداوندمتعال نازل شده پاسخ به این نیاز فطری و غریزی و عقلی انسانها بوده است) . ما دراین پژوهش سعی داریم به یکی از این آیین های نوظهور که نزدیک به 300سال است پا به عرصه وجود نهاده است و توانسته پیروانی برای خود مهیا کند بپردازیم ؛ ضرورت این تحقیق در آن است که عمر جاودانه انسان در آخرت را در بر می گیرد که اگر این آیین ها نا بجا فراگیر شود باعث فنا شدن دنیا و آخرت آدمی می شود .در مرد این فرقه تاکنون کتابهایی بسیاری از جانب دوست و دشمن ، موافق و مخالف نوشته شده است؛ که در هر کدام به فراخور حال مطالبی به نگارش در آمده است . لکن هدف از جمع امری این مطالب ما به یک حالت نقد از درون شبیه است که توسط افرادی گزارش شده است که بهائیت را از نزدیک دیده و لمس کرده اند.و صد البته یک نکته حائز اهمیت می باشد که در تمجید کردن از کسی، شنیدن از دوستان ، لطافت و شیرینی تعریف کردنِ دشمنان و مخالفان را ندارد و در انتقاد کردن بهتر از دو ستان و نزدیکان کسی بهتر نمی تواند ایرادات و نقدها را بیان کند.باتوجه به نکته فوق دراین مقاله سعی نموده ایم فرقه بهائیت و بابیت را از دیدگاه کسانی که در این مسلک بوده اند و بیشتر آنها از آن رویگردان و به دین مقدس اسلام مشرف شده اند مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم .
بنابراین این نوشتار را درسه فصل تنظیم می نمائیم .فصل اول باسرکردگان این دین آشنا شده بیو گرافی آنها و تاریخ زندگی آنها را مورد مطالعه قرار می دهیم؛ در فصل دوم به احکام و اعتقادات آنها پرداخته ایم (البته جانب انصاف را رعایت نموده و از قول مستبصرین اقوالی را بیان می کنیم )و سپس در فصل سوم باتعدادی از هدایت یافته گان از این فرقه و ارتباط آنها با بزرگان بهائیت آشنا خواهیم شد .

 

 

فصل اول : بزرگان و روسای دین بابیت و بهائیت
 

1-سید علی محمد باب
 

وی در سال 1235 هجری قمری در شیراز متولد شد، پدر وی محمدرضا بزاز شیرازی و مادرش خدیجه بود، در دوران کودکی پدر خود را از دست داد و سرپرستی وی را دائیش سید علی به عهده گرفت . وی هنگام طفولیت در شیراز به مکتب شیخ عابد که پیرو عقائد و آراء شیخ احمد احسائی مؤسس مرام و مسلک شیخیه بود می‏رفته است. میرزا ابوالفضل گلپایگانی در کتاب خطی می‏نویسد: باب 6 یا 7 ساله بود که وارد مدرسه شیخ عابد گردید و مدرسه معروف به قهوه اولیاء بود، و باب در آن مکان برای مدت 5 سال مبادی لغت فارسی را می‏آموخت. (1)افکار و عقائد شیخ احمد احسائی به وسیله‏ی شیخ عابد در زوایای مغز این کودک رسوخ نمود . علت کناره گیری او از تحصیل معلوم نیست ، شاید کندی ذهن او باشد و به هر حال پس از ترک تحصیل به عنوان تجارت از شیراز به طرف بوشهر حرکت نمود. آشفتگی روحی علی محمد در شهر بوشهر مورداتفاق عده‏ای از مورخین مسلمان و بابی و بهائی می‏باشد. در کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی تألیف اشراق خاوری صفحه‏ی 66 چنین آمده است. «حضرت باب قالب اوقات در بوشهر به تجارت مشغول بودند، و با آن که هوا در نهایت درجه حرارت بود هنگام روز چند ساعت بالای پشت بام منزل تشریف می‏بردند و به نماز مشغول بودند آفتاب در نهایت حرارت می‏تابید ولکن هیکل مبارک به محبوب واقعی متوجه...» تأثیر آفتاب سوزان و فعالیت دائمی وی اثری عمیق در آشفتگی خاطرش داشتند؛ به علاوه تماس وی با اروپائیان در آن مکان انحرافاتی در طرز فکر وی به وجود آورد و عامل دیگر در تغییر روحیات وی بشمار می‏رفت . بالاخره علی محمد دستخوش اختلالات دماغی گشته و لذا بوسیله‏ی دائیش به کربلا فرستاده شد این تغییر آب و هوا هم در او مؤثر نیفتاد، روزها در کربلا به درس سید کاظم رشتی می‏رفت. وی پس از مرگ سید کاظم به بوشهر مراجعت، نمود و در آن مکان خود را باب امام زمان علیه‏السلام معرفی کرد. یکی از شاگردان سید کاظم رشتی شیخی به نام ملا حسین بشروئی اولین کسی است که از دستگاه شیخیه دعوت او را بر اساس بابیت و عبودیت نسبت به امام زمان (علیه السلام) پذیرفته است. باب پس از ادعای بابیت در بوشهر مورد تعقیب حکومت آن سامان قرار گرفت و از بوشهر وی را به شیراز روانه نمودند و برای محاکمه و بررسی عقائد وی مجلسی از علماء شیراز تشکیل شد و سرانجام در مسجد وکیل شیراز با حضور امام جمعه دعاوی خود را انکار کرد و بر اشخاصی که او را بدان امتیاز ممتاز دانند لعنت فرستاد. چون پس از این واقعه دقت زیادی نسبت به باب رعایت نمی‏شد ، از فرصت استفاده کرد و با ارتباط پنهانی که با حاکم اصفهان منوچهرخان گرجی «روسی» _ که شخص متظاهر به اسلام بود _ داشت، از شیراز گریخت و به اصفهان رفت و در آنجا نیز ادعای بابیت خود را تجدید کرد. در این هنگام یاران وی شروع به ایجاد تشنج و انقلاب در بعضی از نقاط مملکت نمودند، دولت وقت از منوچهرخان درخواست کرد که وی را به تهران منتقل سازد او نیز برای فرونشاندن سرو صدای مردم به صورت ظاهر باب را با سربازانی چند به طرف تهران فرستاد، ولی همان شب او را مخفیانه از بیراهه به اصفهان برگرداند و مدت 6 ماه تمام وی را در عمارت خورشید اصفهان یعنی مقر فرماندهی خویش نگهداری کرد. پس از مرگ منوچهرخان گرجی حاکم جدید اصفهان بر جریان اطلاع پیدا کرد و باب را به طرف تهران فرستاد، قبل از ورود به تهران از قریه‏ی کلین که از دهات اطراف ری است به تبریز و از آنجا به زندان ماکو و چهریق منتقل شد و بالاخره بر اثر اغتشاشاتی که از راه نامه پراکنی در گوشه و کنار کشور ایجاد نموده بود او را در تبریز محاکمه کردند. به طوری که از صفحات 204 و 205 کتاب کشف الغظاء میرزا ابوالفضل گلپایگانی برمی‏آید باب توبه کرد که عین توبه نامه آن را در فصل دوم این تحقیق ذکرخواهیم کرد . دعاوی مختلف و افکار رنگارنگ و نوشته‏های بی‏مغز و بی‏اساس و رفتار مخصوص او علماء را بر آن داشت که به علت شبهه خبط دماغ بر اعدام وی رأی ندهند. لیکن صدر اعظم ایران امیرکبیر به خاطر رفع غائله‏های پیاپی که در نقاط مختلف کشور روی می‏داد و در طی آن هزاران نفر از افراد بی‏گناه مسلمان کشته می‏شدند ، صلاح در آن دید که وی را به قتل برساند و لذا در سال 1266 در تبریز تیرباران شد و جسدش را در کنار خندق تبریز انداختند و سگان تبریز به نوائی رسیدند . باب در زندان ماکو و چهریق در اواخر عمرش سال 1265 هجری ادعای مهدویت کرد، به دنبال آن نیز ادعای رسالت نمود و کتب چندی نوشت و ضمن آنها احکامی آورد . نام دو کتاب را بیان گذاشت . یکی بیان عربی، و دیگری بیان فارسی که موفق به اتمام آن نگردید و بالاخره ادعای خدائی هم کرده است. در کتاب لوح هیکل الدین ضمیمه‏ی بیان عربی صفحه‏ی 5 می‏گوید:
«ان علی قبل نبیل ذات الله و کینو نیته»
یعنی علی قبل از نبیل ذات و حقیقت خداست
مراد از علی قبل از نبیل، علی قبل از محمد می‏باشد، زیرا نبیل و محمد از نظر حروف ابجد مساوی هستند و جمع حروف هر کدام 92 می‏شود و این سبک مغلق گوئی از شاهکارهای ادبی وی می‏باشد. (2)
1-صبح ازل اولین جانشین باب
تقریبا یکسال قبل از تیرباران، باب لوحه‏ای برای یکی از بابیان به نام میرزا یحیی فرستاد که مبنی بر جانشنی وی بعد از باب بود. میرزا یحیی پسر میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ مازندرانی نوری است. پدر میرزا یحیی مستخدم دولت و در آخر مأمور مالیه مازندران شد که دراصطلاح دیوانی‏های ایران او را مستوفی می‏نامیدند. میرزا عباس دارای هفت پسر بود: میرزا محمدحسن، میرزا حسینعلی، میرزا موسی - که بابیان به او کلیم خطاب می‏کنند - میرزا تقی پریشان، میرزا رضاقلی طبیب، میرزا یحیی - که از جانب باب صبح ازل لقب گرفت - و بالاخره میرزا محمدقلی است. برادران دوم، ششم و هفتم یعنی میرزا حسینعلی - بهاءالله - میرزا یحیی و میرزا محمدقلی از یک مادرند. میرزا یحیی و حسینعلی در تهران نزد خانواده بزرگ شدند و مبادی علوم را نزد آنان فراگرفتند. این دو نزد پدرشان از احترام و محبت خاصی برخوردار بودند چون میرزا عباس مادرشان را گرامی می‏داشت. (میرزا حسینعلی را مبلغین تصوف جذب کردند و او با آنان به حشر و نشر پرداخت و همواره در کتابهایشان غور می‏کرد، میرزا یحیی هم همین شیوه را در پیش گرفت. این دوبرادربه دعوت ملا عبدالکریم قزوینی بابی شدند). گفته می‏شود هنگامی که این دو نفر را به آذربایجان می‏بردند در بین راه قم و قزوین با پرداختن رشوه به محافظین باب با او ملاقات کردند، این دیدار در همه جا ذکر شده است. میرزا حسینعلی ابتدا در تهران سپس در مازندران در قریه‏ی نور - زادگاهش - شروع به دعوت از مردم به سوی باب کرد. او از این شهر به آن شهر تبلیغ را ادامه داد تا به شهر ساری رسید، از آنجا به بابل و با قافله به تهران برگشت. این جریان در زمان سلطنت محمدشاه - پدر ناصرالدین شاه - صورت گرفت. بعد از درگذشت محمدشاه و استقرار ناصرالدین شاه بابیان در پی شورشی قصد جان شاه را نمودند و یکنفر بابی به نام محمدصادق همراه با دوستش در مجاورت قصر شاهی واقع در نیاوران شمیران به شاه حمله کردند.در طول این مدت میرزا یحیی و میرزا حسینعلی در ده افجه نزدیک قصر بهاری شاه به‏سر می‏بردند. میرزا یحیی که در این مقطع جانشین باب محسوب می‏شد موقعیتی خاص داشت ؛ چون اولا : بنا به نوشته و مهر و دستخط باب رهبریت بهائیان را بر عهده داشت ، بنابراین برای بابیان شخص مهمی به شمار می‏رفت.ثانیا : به علت سن کم هنوز آن چنان راه و چاه را نمی‏دانست و برادر بزرگترش میرزا حسینعلی به عنوان وکیل و پیشکار وی کارها را انجام می‏داد. میرزا یحیی هنگام جانشینی کمتر از بیست سال داشت، پیروان میرزا یحیی یا صبح ازل را ازلی می‏گویند. به هر حال طبق وصیت باب میرزا بهاء وکیل میرزا یحیی شد و اولین کاری که کرد او را از انظار، پنهان داشت تا به وی گزندی نرسد، سپس میرزا حسینعلی به انجام وصیت باب پرداخت. بابیان هم فقط از طریق میرزا حسینعلی با میرزا یحیی تماس و ارتباط پیدا می‏کردند. قبل از سوء قصد به جان ناصرالدین شاه میرزا حسینعلی برادرش را به شکل دراویش، درآورد، کساء وصله‏داری بر تنش نمود، کلاه درازی بر سر و چماق و کشکول دراویش به دستش داد و به طور ناشناس روانه‏ی گیلان کرد. بابیان نیز بر این عمل صحه می‏گذارند. صحت این قضیه را بهائیان تصدیق دارند . ولی این کار را حمل بر مصلحت نموده بر صحت عمل او بدین وجه احتجاج می‏کنند که : استخلاف میرزا یحیی و کناره‏گیری از کار او، پنهان شدن وی از انظار و نیابت بهاء از او ، مخاطبه و مکاتبه، تمام اینها سیاست و تدبیر بهاء بود تا از ضرر خویش جلوگیری نماید ، زیرا وی خودش جانشین باب و صاحب امر و نهی بوده، او همان کسی است که باب به ظهورش بشارت داد بلکه او بوده است که باب را تربیت کرده و او بوده است که باب را به رسالت مبعوث نموده تا عالم را به ظهورجمال قدم و علت العلل بشارت دهد و از این جهت گفته است: «کی او را تربیت می‏نمود؟» یعنی که بود آن که باب را تربیت می‏کرد؟ چنانکه تفصیل آن در یکی از کتب آنها موسوم به کتاب سیاح است نوشته شده است. – (این کتاب را فرد مورد اعتماد بابیان نوشته، هرچه دلش می‏خواسته در آن درج نموده و آنرا به سیاح مجهولی که هیچ اسم و رسمی از او نیست نسبت داده است تا غرضی که در نفس او بوده است، انجام شود. چنان چه عادت بابیان در بیشتر کتبشان مانند کتاب رجم الشیطان و غیره چنین می‏باشد.)- در کتاب مذکور صفحه 88 و 89 مقاله‏ای نوشته است که متن فارسی آن این است: «بعد از فوت خاقان مغفور محمدشاه، رجوع به طهران نمود (یعنی بهاء) و در سِر مخابره و ارتباط با باب داشت و واسطه این مخابره ملا عبدالکریم قزوینی شهیر بود که رکن عظیم و شخص امین باب بود و چون از برای بهاءالله در تهران شهرت عظیمه حاصل و قلوب ناس به او مایل بود ، با عبدالکریم دراین خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علما و تعرس حزب اعظم ایران و قوه قاهره امیرنظام (یعنی میرزا تقی‏خان اتابک و صدراعظم) باب و بهاءالله هر دو در مخاطره عظیمه و تحت سیاست شدیده‏اند ، پس چاره‏ای باید نمود که افکار متوجه شخص غائبی شود و به این وسیله بهاءالله محفوظ بماند و چون نظر به بعضی ملاحظات شخص خارجی را مصلحت ندانستند ، قرعه‏ی این فال به نام برادر بهاءالله میرزا یحیی زدند . باری به تأیید و تعلیم بهاءالله او را مشهور و در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و چون مخابرت سریه در میان بود ، این رأی را باب پسند نمود . باری میرزا یحیی مخفی و پنهان شد و اسمی از او در السن و افواه بود و این تدبیر عظیم تأثیر عجیب کرد ؛ که بهاءالله با وجود آنکه معروف و مشهور بود محفوظ و مصون ماند، این پرده سبب شد که کسی از خارج تفرس ننمود و بخیال تعرض نیفتاد...» حسینعلی بهاء از این کلکی که زد و از این کلاه درازیکه بر سر برادرش گذاشت، دو منظور داشت:
اول - آنکه از شر برادر میرزا یحیی مصون و محفوظ بماند.
دوم - آنکه دعوت بابیان به نقطه‏ی مجهولی متوجه باشد و صاحب دعوت در دسترس نباشد مبادا مردمان بزرگ و اشخاص فاضل با وی تماس بگیرند و بر جهالت و سفاهت او آگاه شوند آنگاه از مسلک آنها اعتراض کنند.
حسینعلی بهاء این سیاست را از سوء سیاست حاج میرزا آقاسی وزیر بی‏تدبیر محمدشاه آموخته باشد؛ که وی باب را در قلعه‏ی چهریق محبوس نموده و رابطه‏ی مردم را با او قطع کرد و مردم نتوانستند بفهمند که این مرد تا چه اندازه جاهل و نادان است. لاجرم در وهم و خیال افتادند و به عبارت فریبنده مبلغین بابی مغرور شدند و در نتیجه تعدادی از افراد ناراضی بدین مسلک موهوم متمایل گردیدند. چنین می‏نماید که حسینعلی بهاء بدین نکته متوجه گشته باشد و یا سیاستهای خارجی بدو الهام داده باشند و او این سیاست را تعقب نموده باشد. (3)

3. حسینعلی نوری
 

میرزا حسینعلی بهاءالله که فرقه ضاله‏ی بهایی خود را پیرو او می‏دانند، در سال 1233 هجری (دو سال قبل از تولد علی‏محمد باب) در تهران متولد شد، او در تحت کفالت پدرش میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ نوری مازندرانی بزرگ شد، و نظر به این که میرزا بزرگ در دستگاه حاکم تهران سمت منشی‏گری داشت، او از لحاظ مادی در رفاه کامل به سر می‏برد، روی این اساس، حسینعلی بهاء در خانواده‏ی ثروتمندی بزرگ شده است و طبیعی است، حتما در همان اوان کودکی برای تحصیل به مدرسه گذارده می‏شود. بهائیان می‏کوشند وی را درس نخوانده و به اصطلاح «امی» معرفی کنند . ولی خود بهائیان در کتابهای خود به تحصیل او اقرار کرده‏اند، او ادبیات و علوم مقدماتی را در تهران تحصیل کرد و بنا به نوشته آیتی در کتاب کشف الحیل به نقل از میرزا ابوالفضل گلپایگانی (یکی از رجال بهائیه) حسینعلی مدتها نزد میرزا نظر علی حکیم درس خوانده است و مدت دو سال که در سلیمانیه کردستان بوده تحصیلات خود را نزد شیخ عبدالرحمن عارف ادامه می‏داده است. وی به عرفان منفی و بافندگی‏های متصوفه، علاقه داشت، در همان ابتدای تحصیلاتش با صوفیان و نویسندگان و فضلای آنها (که با پدرش رفاقت و دوستی داشتند) معاشرت داشت. از این رو، وقتی که بزرگ شد در سلک درویشان و متصوفه درآمد، چنان که از عکس او که نشان دهنده‏ی گیسوهای بلند و موهای پریشان او است پیدا است، همان گونه که پسرش عبدالبهاء در مقاله سیاح به این مطلب اشاره کرده است. وقتی که آوازه‏ی بابیت سید علی‏محمد باب منتشر شد بنا به گفته‏ی آیتی در الکواکب الدریه در سن بیست و هفت سالگی (حدود سال 1260 هجری) به باب ایمان آورد و در سلک اصحاب او درآمد و شروع به تبلیغ و ترویج مرام بابیت کرد، .دست استعمار از ناحیه‏ی مزدوران روسیه‏ی تزار، همواره او را کمک و راهنمایی می‏کردند، یکی از قراین دخالت مأموران روسی در زندگی او این است که بلواها و فتنه‏هایی که به وجود آمده مانند آشوب خراسان، بلوای بابل، فتنه‏ی قلعه‏ی طبرس، انقلاب محمدعلی حجت در زنجان، آشوب یزد و تیریز (4) و واقعه‏ی بدشت، از زمان ایمان آوردن او به بعد بوده است!! (5)البته نویسنده این مطلب در کتاب خود «بابی گری و بهایی گری» اسناداین وقایع را نیاورده است ، و لی در کتب بهائیان و تاریخ نویسان مسلمان این حوادث ذکر شده است. (6)

4. عباس افندی
 

«میرزا حسینعلی» بهاء الله از همسراول خود پسری به نام عباس –(وی در سال 1260 هجری در تهران متولد شد)- داشت و ازهمسر دیگرش نیز صاحب سه پسر شده بود. براساس توافقی که در زمان حیات بهأالله انجام شد، قرار بود ابتدا عباس افندی، فرزند ارشد او، جانشین پدر شود و پس از او محمدعلی افندی، پسر بزرگ زن دیگرش، جای او را بگیرد. اما با مرگ «بهاء الله» بین فرزندانش جدایی واختلاف افتاد و «محمد علی افندی» به همراه برادران و خواهرانش و پسرعموها همگی علیه عباس افندی (عبدالبهاء) پسر بزرگ بهاء الله شوریدند و زعامت او را گردن نگذاشتند. اما در نهایت او به جانشینی بهاء الله دست یافت و با عنوان «عبدالبهاء» تا سال 1300 شمسی رهبری فرقه ضاله بهائیت را در دست داشت. (7)عباس افندی چنان که از نوشته‏هایش (مقاله شخصی سیاح و مفاوضات و الواح مختلفه) استفاده می‏شود در تحصیل علوم گوناگون ادبی و عقلی زحمات زیادی را متحمل شده است. وی که هشت سال و اندی در تهران، و دوازده سال در بغداد، و پنج سال در ادرنه، و بقیه‏ی عمر را در عکا و حیفا به سر برد، تمام رموز اغفال اغنام الله (گوسفندان خدا) را یاد گرفت و در میان این کشمکش‏ها و تبعیدها، تجربه‏ها آموخت، و به رموز و ترفندهای نفوذ در دیگران آگاه گردید. او به مراتب از پدرش حرفه‏ای‏تر بود، بلکه به گفته‏های پدر سر و صورتی داد، و با توجیهات مضحک به ایرادهایی که از طرف پیروان باب و صبح ازل و دیگران می‏شد جواب می‏داد، بهائیان عباس افندی را در همه‏ی شؤون، آیتی از آیات خدا دانسته، و او را در میان هیولایی از افسانه‏ها و دروغ‏ها قرار داده‏اند.
«عباس افندی» روحیه ای محافظه کار داشت و همواره خود را «غلام بهاء» می خواند. وی بشدت وابسته بود و هر روز خود را در ظل حمایت یک دولت قرار می داد. او درابتدا وابسته به «روسیه تزاری» بود و از حمایت و پشتیبانی این دولت نهایت بهره برداری را می کرد. زیرا دولت روسیه نخستین کشوری بود که مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و با کمک های خود باعث ایجاد اولین معبد- «مشرق الاذکار» - آنها در شهر «عشق آباد» شد. وابستگی به روسها به هیچ وجه نزد بهائیان زشت و مذموم نبود. تا آنجا که «عبدالبهاء» با تمام وجود در خدمت اهداف استعماری این دولت قرارداشت و حتی برای آنها جاسوسی می کرد. ماجرای جاسوسی رهبر بهائیان درجریان یک تحقیق آشکار شد و تا آن حد موجب خشم مقامات دولتی عثمانی قرارگرفت که جمال پاشا فرمانده کل قوای این کشور تصمیم به اعدام او گرفت. دراین زمان دولت انگلستان به صورت علنی به حمایت از بهائیان برخاست و لرد بالفور - وزیرامورخارجه بریتانیا وصادر کننده اعلامیه معروف «بالفور» پیرامون تشکیل دولت اسراییل - طی تلگرافی از ژنرال آلن بی فرمانده قوای انگلیس در فلسطین خواست تا با تمام توان به حمایت از عبدالبهاء برخیزد. عبدالبهاء تا سال 1917 میلادی و پیروزی انقلاب کمونیستی در پناه روس های تزاری بود و پس از آن خود را به دامان انگلیسی ها انداخت. به طوری که وقتی نیروهای انگلیس دولت عثمانی را در جنگ اول جهانی شکست دادند و وارد فلسطین شدند، فوراً «عبدالبهأ» را مورد لطف قرارداده و به او نشان عالی «پهلوانی»- که در شمار نشان های مهم دولت انگلیس است - اعطا کردند و به خاطر خدماتش به دولت انگلیس به وی لقب « سِر» بخشیدند. از رهگذر اعطای این نشان و لقب بود که عبدالبهاء لوح ویژه ای به زبان عربی درمدح انگلستان صادر کرد و ژرژ پنجم پادشاه وقت این کشور را دعا نمود. متن ترجمه این لوح به شرح زیر است: «بارالها سرا پرده عدالت در این سرزمین برپا شده است و من تو را شکر و سپاس می گویم... پروردگارا امپراطوربزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانی ات مؤید بدار و سایه بلند پایه او را براین اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز...». (9)صبحی مهتدی در مورد خدمتکاران عبدالبهاء در حیفا می‏نویسد: «در حیفا میان چاکران عبدالبهاء دو هندی بودند یکی به نام اسفندیار و دیگری به نام خسرو. اینها را در کودکی از هندوستان بی آگهی پدر و مادر ربوده و گریزانده بودند. خسرو می‏گفت: من و دیگران با دست سید مصطفی رنگونی به اینجا آمدیم. سید مصطفی رنگونی یکی از مبلغان بود که روش هندی داشت... این مرد با دست خود و با دستیاری دیگران خسرو و اسفندیار و بشیر را بازی دادند و فریفتند و ناگهان به درون کشتی کشاندند... اسفندیار بسیار ساده و بی‏دانش بود کارش رانندگی و خانه‏اش در اصطبل نزد اسب‏ها بود...» (10)در این ایام، اندک اندک حرکت های استعماری در کشورهای مسلمان آغاز شده بود و مردم این کشورها تلاش هایی را برای رهایی آغاز کرده بودند. به دنبال آغاز اینگونه تحرکات ضداستعماری در شمال آفریقا و کشورهای مستعمره فرانسه بود که دولت فرانسه هم با هدف ایجاد اختلاف بین مسلمانان، از عباس افندی (عبدالبهأ) درخواست می کند تا گروهی از مبلغین بهایی را برای تبلیغ بهائیت به کشورهای «الجزایر» و «مراکش» و «تونس» وجزایر مسلمان نشین اطراف آفریقا اعزام دارد. او تلاش زیادی در راه گسترش این فرقه استعماری به کار برد؛ و مبلغینی را به نقاط مختلف جهان ازجمله آمریکا فرستاد. از او نوشته هایی بجای مانده که از سوی بهائیان باعنوان «مکاتیب» چاپ شده است. عبدالبهاء در سال های آخر عمر سفرهایی به آمریکا و اروپا کرد. او که پس از انگلیس خود را وامدار استعمارجدید می دانست، در سفر به آمریکا خطاب به جمعی از دزدان انسان نما و اتو کشیده آمریکایی آنها را برای غارت منابع ایران چنین دعوت کرد: «از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا، مملکتی بهتر از ایران نیست ، چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم که ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد.» . (11)و لوحی از عبدالبهاء در میان بهائیان موجود است که حاکی از نقش بهائیان در وابسته کردن ایران و دیگر ممالک اسلامی به آمریکاست:خطابه مبارک در بروکلین 17 جون 2 رجب 1330 مژده باد مژده باد که نور شمس حقیقت طلوع نمود، مژده باد مژده باد که صهیون ره رقص آمد، مژده باد مژده باد اورشلیم الهی از آسمان نازل شد، مژده باد مژده باد که بشارت الهی ظاهر گشت، مژده باد مژده باد که اسرار کتب مقدسه اکمال گردید، مژده باد مژده باد که یوم اکبر الهی ظاهر شد، مژده باد مژده که علم وحدت عالم انسانی بلند گردید، مژده باد که خیمه صلح اکبر موج زد، مژده باد مژده باد که نسیم رحمانی وزید، مژده باد مژده باد که سراج الهی روشن شد، مژده باد مژده باد که در این قرن اعظم جمیع اسرار و نبوات انبیاء ظاهر و هویدا گشت، مژده باد مژده باد که بهاء کرمل بر آفاق تجلی نمود، مژده باد مژده باد که آسیا و آمریکا مانند دو مشتاق دست به یکدیگر دادند.» (12)عباس افندی که از راه‏های مختلفی در راه تبلیغ بهایی‏گری تلاش می‏کرد، پا را فراتر گذاشت، مبلغینی را به آمریکا فرستاد و سرانجام خودش نیز سفری به آمریکا کرد، گر چه در این مسافرت به نتیجه‏ی کامل و دل‏خواه نرسید، اما لانه فساد و جاسوسی را در آن سامان راه انداخت که اثرش بعدها آشکار گشت، بهائیان می‏گویند: او در این مسافرت‏ها نزدیک هفتاد نفر را بهائی کرد. او سه کتاب به نام‏های زیر نوشت:
1- مقاله شخصی سیاح که در تاریخ باب و بهاء نوشته شده و مؤلف آن یک سیاح گمنام معرفی شده است.
2- کتاب مفاوضات، که به نظر بهائیان این کتاب پس از فرائد گلپایگانی علمی‏ترین کتاب بهائیان است.
3- الواح و مکاتیب و نامه‏هایی که او به اشخاص مختلف نوشته و بهائیان آن‏ها را جمع‏آوری کرده و به نام «مکاتیب» به چاپ رسانده‏اند. از کتب بهائیان مانند رحیق مختوم (ج 2 ص 767) و کواکب الدریه (ج 2، ص 200) استفاده می‏شود که عباس افندی تا آخرین روز عمر، به مسجد مسلمانان می‏رفته و در نماز جماعت آنها شرکت می‏کرده است. (13)
عبدالبها سرانجام در 75 سالگی که بیشتر عمرش را در عکا و حیفا به سر می‏برد درتاریخ 27 ربیع‏الاول 1340 هجری قمری (سال 1300 هجری شمسی) مرد و او را در «عکا» واقع در فلسطین اشغالی دفن کردند. (14)

5. شوقی افندی
 

عباس افندی هنگام مرگ فرزند پسرنداشت. پس از مرگ او با قرار تازه ای که گذاشته شده بود، رهبری بهائیان به نوه دختری او که شوقی افندی نام داشت رسید و وی با نام شوقی ربانی سرکردگی فرقه ضاله بهائیت را در دست گرفت. شوقی افندی که بهائیان وی را «شوقی ربانی» می خوانند، در سال 1314 قمری به دنیا آمد. پدرش میرزا هادی شیرازی و مادر او ضیائیه دختر بزرگ «عباس افندی» است. شوقی افندی پس از مرگ عباس افندی وصیت نامه ای را بین «اغنام الله» (پیروان بهأ) توزیع کرد وخود راجانشین عبدالبهاء خواند، اما عده ای از بهائیان به سرکردگی احمد سهرابی آن را تقلبی و ساختگی خواندند و این گروه تحت عنوان «سهرابیان» از بهائیان انشعاب کردند. (15)شوقی افندی خود را «ولی امر الله» خواند و رئیس «بیت العدل» معرفی کرد. او در دارالفنون بالیون لندن تحصیل کرده و مستقیماً تحت پرورش و تربیت انگلیسی ها رشد کرده بود. شوقی افندی با شعار برابری زن و مرد دستور برداشتن حجاب را صادر کرد و ازآنجا که ایران را خاستگاه «بهائیت» می دانست به پیروان خود سفارش کرد که کوشش کنند تا این روش قبل از هرجا در تهران و ایران رایج گردد. شوقی افندی که در سال 1300 شمسی، یعنی اولین سال به قدرت رسیدن رضاخان به رهبری «بهائیت» برگزیده شده بود و در سال 1336، یعنی شانزدهمین سال سلطنت محمدرضا پهلوی مرد. براساس وصیت و دستورات عبدالبهاء باید رهبری بهائیت در خاندان «شوقی افندی» به صورت موروثی باقی می ماند، اما برخلاف پیش بینی بهاءالله و عبدالبهاء، شوقی صاحب فرزند نشد. به همین سبب او برای اداره جامعه بهائیت، ایجاد تشکیلاتی به نام «بیت العدل» را لازم و ضروری دانست. شوقی افندی در دانشگاه آمریکایی بیروت و سپس در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده بود و انتخاب او به رهبری بهائیت با توجه به رذایل اخلاقی که داشت موجب اختلاف و انشعاب های تازه ای دربهائیت شد. حتی فضل الله صبحی مهتدی - که کاتب و منشی عبدالبهاء بود- دست از این فرقه پوشالی کشیده و به دامان پاک اسلام رو آورد و خاطرات خود را از رفتار زشت «شوقی» انتشار داد. براساس نوشته ها و خاطرات صبحی، شوقی افندی (ربانی) گرایش شدیدی به همجنس بازی داشته و توضیح داده است که چگونه رهبر بهائیان جهان اوقات خود را با همجنس بازی به عنوان «مفعول» می گذرانده است. این امر، از دلایل رویگردانی چند تن دیگر از نزدیکان عبدالبهاء از فرقه ضاله بهائیت نیز بود. شوقی ربانی در سال 1336 شمسی به مرض آنفلوآنزا در لندن درگذشت. (16)

6. بیت العدل
 

میرزا علی محمد باب یک سال قبل از کشته شدنش - چنانکه ملاحظه شد - میرزا یحیی صبح ازل را به جانشینی خود تعیین کرده بود، که دیدیم این وصیت انجام نیافت، و میرزا حسینعلی بهاء گوی از دست برادر و رقیب خود ربوده به رهبری گروه رسید. اما بهاء خود چون دارای فرزند ذکور بود، جانشینی خویش را به فرزند خود تفویض کرد. و بدینسان میرزا عباس (عباس افندی) با عنوان عبدالبهاء، بر مسند رهبری تکیه زد. در اینجا نکته‏ای بس شگفت‏آور وجود دارد، که در طول زمان، یکی از کوبنده‏ترین حربه‏ها را علیه بابیان و بهائیان تشکیل می‏دهد. و آن اینکه تبار همه‏ی رهبران بهائی از نظر اولاد ذکور مقطوع است، و هیچکدام از اینان صاحب فرزند پسر نبوده‏اند. در مورد میرزا حسینعلی بهاء نیز، این حقیقت را باید پذیرفت که فرزندان پسرش قبل از پیدایش باب و گرایش وی به مسلک جدید متولد شده بودند. از آن پس ملاحظه می‏کنید که هیچکدام از رهبران بهائی صاحب اولاد پسر نیستند. در اینجا سخن از گزافه‏گویی و خرافه پرستی نیست، بلکه بحث در این زمینه است که چرا پس از میرزا حسینعلی و مخصوصا بعد از مرگ شوقی افندی، موضوع رهبری بهائیان اینگونه دچار تشتت و دسته بندی و انشعاب و افتراق شد. میرزا حسینعلی به احتمال قوی، بدان خاطر که خود فرزندان ذکوری داشت توصیه کرده بود که جانشین هر رهبری باید در زمان حیات خود او معین و نام برده شود، اما همین توصیه مشکلاتی بس بزرگ به بار آورد، زیرا نه فرزند او را پسری بود و نه شوقی و دیگران را... به هر حال، دستگاههای رهبری بهائیان و سازمان ایادیان کوشیدند، تا این مشکل را به نحوی حل و فصل کنند. اما این مطلب خود مقدمه‏ی مشکلات و تشنجات بسیار دیگری در جامعه‏ی بهائیان شد،
شاید انگیزه‏ی اصلی شوقی افندی، در ایجاد بیت العدل و انتخاب اعضای آن نیز همین بوده است، به هر حال، این موضوع خود یکی از علل اساسی انشعابات بعدی است. یکی از وظایف خطیری که شوقی ربانی قبل از درگذشت بایست بدان عمل کند، تعیین جانشین بود. وی فرزندی نداشت. اما طبق وصیت‏نامه‏ها و سنتهای رهبران پیشین، مخصوصا به عقیده‏ی مخالفانش، که هم اکنون در رأس سازمان بهائیت قرار دارند، او می‏بایست با ذکر اسم و تعیین قطعی کسی را که بعد از او در رأس بهائیت قرار می‏گرفت و به نام « ولی امراله » نامیده می‏شد، تعیین کند، و حال آن که وی دست به چنین اقدامی نزد. عبدالبهاء در وصیت‏نامه‏ای خطاب به شوقی افندی می‏گوید: « ای احبای الهی، باید ولی امراله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید.» او همچنین می‏گوید:« ای یاران، ایادی امراله را باید، ولی امراله تسمیه و تعیین کند. » در آن هنگام که « شوقی ربانی » زنده بود و جریان بهائیت را در سراسر جهان اداره می‏کرد، با توجه به وصیتنامه‏ی عبدالبهاء عده‏ی کثیری از پیروانش چنین تصور می‏کردند که او دارای فرزند ذکوری است که برای اداره‏ی جامعه‏ی بهائیت بعد ازخود او تربیت می‏شود و حتی به جانشین وی لقب « ولی امر ثانی » نیز داده بودند. اطرافیان شوقی ربانی که در نقاط مختلف جهان پراکنده بودند، یا در«عکا » و «حیفا» به سر می‏بردند، می‏خواستند بدانند « شوقی» بعد از مرگش چه کسی را جانشین خود خواهد کرد، لذا دو نفر از بهائیان - به قول موافقین -« در مقام جسارت برآمده و از هیکل مبارک » درباره‏ی جانشینش سئوال کردند. این دو نفر« محمد لبیب » و خانم « ویولت نخجوانی» بودند که شوقی در جواب آنها چنین گفت: « این امور به شخص من است، هر تردید و تشویشی در این خصوص، از سستی ایمان احباست». در تفسیری که از بهائیت، در دوران شوقی ربانی، کرده‏اند. می‏گویند که اداره کننده‏ی بهائیت یا به قول خودشان « نفس مظهر الهی » دو جانشین برای خود تعیین کرده است:
1- مأمورین وضع احکام غیر منصوصه.
2- مأمورین و منتخبین تبیین و تفسیر و تأویل احکام منصوصه و کلیه‏ی آیات سماویه.
شوقی ربانی که خود می‏دانست فرزند و جانشین بلا انقطاعی ندارد، برای اداره‏ی بهائیت، تشکیل و تأسیس « بیت العدل اعظم الهی » را لازم دانست. او ایجاد بیت العدل را در آغاز ولایت خود به همه‏ی بهائیان جهان اطلاع داده بود. منتهی از همان روزی که وی خبر ایجاد این تشکیلات را به همگان اعلام داشت، زمزمه‏های مخالفت از هر سو بلند شد.بهائیان بخصوص کسانی که سالها عمر خود را در تبلیغ بهائیت صرف کرده بودند، تشکیل بیت العدل اعظم را طبق الواح وصایا (که جداگانه توصیف شده است)، می‏دانستند. عبدالبهاء در الواح وصایا گفته بود، هرگاه ولی امراله (شوقی ربانی) طبق یک وصیت نامه مخصوص - شبیه وصیت نامه‏ی خود او، که به الواح وصایا معروف است - جانشین خود را که « ولی امر ثانی » خوانده می‏شود، تعیین کرد می‏بایست:
1- از بین رجال بهائی هشت نفر را در درجه‏ی اول انتخاب کنند.
2- این هشت نفر به ریاست « ولی امر ثانی» - یعنی کسی که شوقی ربانی او را به ریاست و پیشوایی انتخاب کرده - دور هم گرد آمده، تشکیل جلسه دهند و بهائیت را اداره کنند. عبدالبهاء نام چنین تشکیلاتی را « بیت العدل اعظم» گذارده است. شوقی ربانی پس از درگذشت عبدالبهاء، در ژانویه 1922، به جانشینی وی منصوب شد. او در اولین لحظات چگونگی اداره بهائیت را چنین اعلام کرد:
1- از حضرت عبدالبهاء تمنای عون و عنایت می‏نمایم که اینجانب را به اجرای وصایای مبارکه که اهم آنها تعیین جانشین و انتخاب ایادی امراله است موفق بفرمایند.
2- تمهیدات لازمه‏ی کامله را که جهت انتخاب و تأسیس بیت العدل عمومی لازم و ضروری است فراهم آورده به یاران ابلاغ خواهد شد.
3- تکلیف بیت العدل را تکلیف شدید خود دانسته و معتقد است که: « کلیه‏ی افکار و قوای خود را حصر در فراهم نمودن تمهیدات مهمه‏ی لازمه از برای تشکیل بیت العدل اعظم الهی خواهد نمود ». اولین باری که شوقی ربانی نظرات خود را اعلام کرد، به هیچ وجه از تعیین جانشین بخصوصی برای خود صحبت نکرده بود، بلکه همه هم خود را متوجه تشکیل بیت العدل کرد و آن را « تکلیف شدید » نامید. او در نقشه‏ی ده ساله‏اش می‏گوید: « ... ای احبای الهی، باید ولی امراله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید، تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد ». همان طوری که گفته شد، شوقی ربانی، تأسیس بیت العدل را که سمت جانشینی خودش را داشت به علت نداشتن فرزند ذکور مقدم بر هر کار دیگری می‏دانست. سرانجام، شوقی ربانی، پس از بیست و نه سال، اعضای « بیت العدل اعظم » را انتخاب کرده و این مرکز را تشکیل داد. این انتصاب نامه‏ی هیئت بین‏المللی بهائی حیفا، به دستور شوقی ربانی در اخبار امری سال 109 بهائی و با مقدمه‏ای به این شرح چاپ شده است: « حضرت ولی امراله کرارا به اعضای هیئت خاطر نشان فرموده‏اند که اقدامات روحانی و اداری در این کشور باید مبتنی بر لوح کرمل باشد... سفینه اله شریعت الهی و اشاره به بیت العدل عمومی است که هیئت بین‏المللی کنونی جنین آن است، و باید پس از طی مراحل متوالی به بیت العدل تبدیل و در همین کوه مقدس مستقر گردد، و وظائف مقدسه‏ی خود را انجام دهد. اعضاء هیئت بین‏المللی بهائی به شرح ذیل است:
1- ایادی امراله امه البهاء روحیه خانم ماکسول عضو رابط بین ولی امراله و هیئت.
2- ایادی امراله چارلز میسن ریمی - رئیس
3- ایادی امراله املیاکالنر - نائب رئیس
4- ایادی امراله لیروی ایواس - منشی
5- ایادی امراله یوگوجیاگری - عضو سیار
6- ایادی امراله امه اله جسی رول - امین صندوق
7- ایادی امراله امه اله اتل رول - معاون منشی برای مکاتبه با غرب
8- ایادی امراله لطف اله حکیم - معاون منشی برای مکاتبه با شرق
9- امه اله سیلوا آیواس،طبق تلگراف مورخ می 1955 نیز تعیین شد. »
خبر انتصاب این عده به عضویت « بیت العدل اعظم » که به نظر منشعبین فعلی و اشاره‏ای که خود شوقی ربانی کرده باید به آن « جنین بیت العدل اعظم » عنوان داد، علاوه بر اینکه در اخبار امری سال 109 بهائی، شماره‏ی 5، چاپ شده در صفحه‏ی 15 توقیع 110، شوقی ربانی و تلگراف روز 8 مارس 1952 نیز منعکس شده است. شوقی ربانی در توقیع 110 در این باره می‏نویسد: « ... هیئت بین‏المللی بهائی که مقدمه‏ی تأسیس محکمه‏ی علیا در ارض میعاد و منتهی به انتخاب اعظم هیئت تشریعیه‏ی عالم بهائی است، و تأسیس دیوان عدل الهی خواهد گشت، تکمیل و وظائف اعضایش و هیئت عامله‏اش کاملا تعیین گردید... ». هنگامی که این انتصابات از جانب شوقی ربانی صورت گرفت، و بظاهر همه محافل روحانی و ملی بهائیت در جهان آن را قبول کرده « و هیئت شورای بین‏المللی » یا « جنین بیت العدل اعظم » را بعد از مرگ شوقی اداره کننده سازمان بهائیت دانستند. ولی هنوز چندی از این انتخابات نگذشته بود که ناگهان زمزمه‏ی مخالفت بلند شد. زیرا عده‏ای انتصابات را صحیح ندانسته و در صلاحیت و شخصیت انتخاب شوندگان شک کردند. وقتی این خبر به شوقی ربانی رسید، روز نهم ژانویه‏ی 1951 تلگراف زیر را به همه‏ی محافل جهان مخابره کرد: « به محافل ملیه در شرق و غرب تصمیم خطیر تاریخی تأسیس اولین شورای بین‏المللی بهائی را ابلاغ نمائید. این شوری طلیعه‏ی مؤسسه‏ی کبرای اداری است که در میقات معین در جوار مقامات علیا در ظل مرکز روحانی جهانی امراله که در دو شهر حیفا و عکا استقرار دارد تشکیل خواهد گردید. تحقیق نبواتی که درباره‏ی تأسیس حکومت اسرائیل از فم مطهر شارع امر الهی و مرکز میثاق صادر و حاکی از پیدایش ملت مستقلی در ارض اقدس پس از مضی دو هزار سال می‏باشد، و پیشرفت سریع مشروع تاریخی ساختمان قسمت فوقانی مقام اعلی در کوه کرمل، و درجه‏ی رشد کنونی محافل نه گانه‏ی ملیه که با کمال جدیت در سراسر عالم بهائی به خدمات امریه قائمند، مرا بر آن می‏دارد که تصمیم تاریخی فوق را که بزرگترین قدم در سبیل پیشرفت نظم اداری حضرت بهاءاله در سی سال اخیر محسوب اتخاذ نمایم. این شورای جدید التأسیس عهده‏دار انجام سه وظیفه می‏باشد: اول آن که با اولیاء حکومت اسرائیل ایجاد روابط نماید. ثانیا مرا در ایفای وظائف مربوط به ساختمان فوقانی مقام اعلی کمک و مساعدت کند. ثالثا با اولیای کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه داخل مذاکره شود. و چون این شوری که نخستین مؤسسه‏ی بین‏المللی و اکنون در حال جنین است توسعه یابد عهده‏دار وظایف دیگری خواهد شد و به مرور ایام به عنوان محکمه رسمی بهائی شناخته شده سپس به هیئتی مبدل می‏گردد، که اعضایش از طریق انتخاب معین می‏شوند و موسم گل و شکوفه آن هنگامی است که به بیت العدل عمومی تبدیل و ظهور کامل ثمرات آن وقتی است که مؤسسات متفرعه‏ی عدیده آن تشکیل گشته به صورت مرکز اداری بین‏المللی بهائی در جوار روضه‏ی مبارکه و مقام اعلی که مقر دائمی آن خواهد بود انجام وظیفه نماید. با قلبی مملو از شکرانه و سرور تشکیل این شورای بین‏المللی را که پس از مدتها انتظار به وجود می‏آید تهنیت می‏گویم. این تأسیس در صفحات تاریخ به منزله بزرگترین اقدامی است که مایه‏ی افتخار عهد دوم عصر تکوین دور بهائی محسوب خواهد شد، به طوری که هیچ یک از مشروعاتی که از آغاز نظم اداری امراله از حین صعود حضرت عبدالبهاء تا به حال به انجام آن مبادرت گشته بالقوه به این درجه از اهمیت نبوده است، و صرف نظر از اقدامات باهره‏ی جاودانی در دور مبشر و شارع و مرکز میثاق یعنی در عصر اول از دور مشعشع کور پانصد هزار ساله بهائی، این تأسیس رتبه‏ی اول را حائز است. شایسته است که این ابلاغیه را به وسیله‏ی لجنه‏ی ارتباط منتشر نمائید. «شوقی - حیفا - اسرائیل 9 ژانویه‏ی 1951»شوقی ربانی سپس در پیام 9 - 2 - 1922 مجددا وعده می‏دهد: « ... انشاء الله... تمهیدات لازمه‏ی کامله از برای انتخاب و تأسیس بیت العدل عمومی... ابلاغ به یاران خواهد شد... »قبل از تشکیل « بیت العدل اعظم » شوقی در کتاب « دین حضرت بهاءالله » چنین می‏گوید: « ... صعود حضرت عبدالبهاء خاتمه‏ی اولین عصر یعنی عصر رسولی دیانت بهائی را مشخص کرده، و شروع عصر تکوین را که مقدر است شاهد ظهور تدریجی نظم اداری شود اعلان نمود. تأسیس این نظم اداری را باب بشارت داده، اصول آن را بهاء الله نازل فرموده، و کیفیت آن را عبدالبهاء در الواح وصایای خود تدوین فرموده، و پایه‏های آن را هم اکنون هیئتهای محلی و ملی که از طرف مؤمنین انتخاب می‏شوند بنیان گذاری می‏نمایند. و همین هیئتهای ملی و محلی زمینه را جهت تأسیس آن هیئت جهانی که بعدا موسوم به بیت العدل اعظم خواهد شد فراهم می‏نمایند. همین هیئت جهانی به همکاری اینجانب که رئیس آن و مبین مجاز تعالیم بهائی می‏باشم، امور جامعه‏ی بهائی را به هم مرتبط و اداره نموده و در محل دائمی خود در ارض اقدس تأسیس و مستقر خواهد شد... ». در نوامبر سال 1927، بار دیگر شوقی ربانی درباره‏ی سازمان اداره‏ی بهائیت در توقیع جداگانه‏ای چنین نوشت: « ای احبای الهی، تعیین ایادی امراله و تنفیذ احکام مقدسه‏ی شریعت اله و تشریع قوانین متفرعه از منصوص کتاب اله و انعقاد مؤتمر بین‏المللی پیروان امر حضرت بهاءالله و ارتباط جامعه‏ی بهائی به انجمنهای متفرعه علمیه و ادبیه و دینیه و اجتماعیه‏ی کل، به تشکیل و استقرار بیت عدل اعظم الهی در ارض اقدس در جوار بقاع مرتفعه‏ی منوره علیا منوط و معلق، زیرا این معهد اعلی سرچشمه‏ی اقدامات و اجرائیات کلیه بهائیان است و معین و مرجع این عبد ناتوان » . (17)

فصل دوم : اعتقادات و احکام بهائیت
 

در این قسمت ما اعتقاداتی که بهائیان نسبت به بزرگان خود دارند را بیان نموده و در ضمن به تناقض گویی آنها می پردازیم . البته ذکر این نکته مهم است که ما قضاوت را به عهده خوانندگان محترم می گذاریم زیرا دراین مجال وقت و فرصت این مطلب را نداشته ؛ این نقد و بررسی بحث و موقعیت دیگری می طلبد .اعتقادات بهائیان درمورد سید علی محمد باب
بهائیان درمورد اولین رهبر خود 6قول و عقیده دارند که به آنها اشاره می شود:
1- بهائیان معتقدند که سید علی محمد شیرازی همان امام زمان شیعیان است که ظهور فرموده است. تحقیقا دلیلی بر این مطلب ندارند جز گفته‏ی مبلغین.
2- قول خود سید باب که خود را نائب امام زمان معرفی کرده است. [ادعای بهائیان و خود او را که امام زمان است رد می‏کند.]
3- قول عباس افندی که معتقد است سید علی محمد باب پیغمبر است.
4- قول دوم عباس افندی که سید باب قائم موعود شیعیان است.
5- قول دوم باب بر اینکه او خداست .
6- قول سوم عباس افندی که او را خدای دیدنی معرفی می‏کند .
خواننده‏ی عزیز توجه فرمودید که درباره‏ی سید علی محمد باب شش قول است، به عقیده‏ی شما کدام قول را بپذیریم و ایشان را دارای چه مقامی تصور کنیم؟ اگر بگوئیم امام است، ممکن است به آقا برخورد کند بگوید من پیغمبر بودم، شما بیخود مرا امام گفتید. اگر بگوئیم آقا پیغمبر است، امکان دارد پرخاش کند که من خدا بودم، شما بیخود مقامم را پائین آوردید. اگر واقعا هم خدا باشد، ما را به بهشتش راه نخواهد داد! خوب است اول بگوئیم: سید علی محمد باب یا عباس افندی دعوایشان را صاف کنند، آنگاه که یک قول شدند به ما بگویند تا بپذیریم. خواننده‏ی محترم! مگر معقول است که یک انسان گاهی امام، گاهی پیغمبر، گاهی خدا باشد؟ و آیا کسی که گفتارش تا این مقدار پریشان باشد که پیروانش نتوانند بگویند آقا چه کاره است، انسان تحت چه عنوانی می‏تواند به ایشان دست ارادت بدهد؟ قول به حق نزدیک‏تر یا گفتار درست و راست این است که بگوئیم ایشان هیچکاره بودند و اختلال حواس داشتند. (18)
اعتقادات بهائیان در مورد حسینعلی نوری
اما رهبر دوم بهائیان کیست و چه مقامی دارد؟
درباره‏ی ایشان نیز اقوال گوناگون ذکر شده است و مقامات متعددی را یادآور گردیده‏اند که ذیلا به اختصار ذکر می‏کنیم:
1- من یظهره الله بنا بر عقیده‏ی عوام بهائیان.
2- پیغمبری،همچون موسی و عیسی و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) بنا به قول عباس افندی .
3- الوهیت طبق عقیده بهاءالله .
4- امانت دولت روس است بنابر عقیده شوقی افندی. .
5- الوهیت طبق نوشته‏ی عباس افندی . این عقاید مختلف در کتاب‏های متعدد بهائیان به تفصیل ذکر شده است. (19)

نظرات بهاء در مورد خود
 

در لوح علی ، بهاء از بندگانش شکوه می کند:
«غو الذی نفسی بیده لم یکن الیوم ظلم اعظم من ان الذی ینطق فی کل شان بانی انا الله لا اله الا هو ارادان یثبت العباده بانه یکون مقتدرا بان یبذل اسما من الاسما» ترجمه: سوگند به آنکه جانم در دست قدرت او است ، امروز ستمی بزرگتر از این نمی شود کسیکه همواره می گوید من خدایم و جز من خدایی نیست خواسته است که بر بندگانش ثابت نماید که می تواند نامی از نامهای یکی از شما را عوض کند (اما آنها قبول نمی کنند.)
و در تکمیل مراتب توحید بهاء در کتاب بدیع به نقل از باب می گوید:
«لا اله الا هو لا اله الاانت لا اله الا انا لا اله الا الذی لا اله الا ایای رب العالمین جمیعا لا اله الا ایاک رب العالمین جمیعا».
ترجمه: «خدایی نیست مگر او، خدایی نیست مگر تو، خدایی نیست مگر من، خدایی نیست مگر آنکه خدایی نیست مگر مرا پروردگار همه جهانیان، خدایی نیست مگر ترا پروردگار همه جهانیان» (20)

القابی که بهاء برای خود قائل شده است
 

القابی که بهاء به خود نسبت داده است و به کرات در الواح و آیاتش دیده می شود این است که خود را :
1-حق جل جلاله با علم یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید دانسته،
2-خود را مکلم طور (کسی که با حضرت موسی سخن گفت)
3-فرستاده جبرئیل بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)
4-قیوم الاسما
5-سلطان بیان (پادشاه کتاب باب) و نازل کننده بیان و کنز مخزون
6-اراده الله و مشیت الله،
7- اقلم اعلی و مظهر اسما و صفات خدا
8-مظهر نفس الله و مشرق امر خدا
9-مولی الوری سدرة المنتهی نامیده است.
در بسیاری از نامه های خود از جمله چنین به پیروان خود عنایت کرده است:
9-جناب حیدر قبل علی و محمد قبل حسین علیها بهائی.
10- یا این که می گوید: البها المشرق من افق سما عنایتی علیکم عنایتی علیکم.
11- به غلامعلی نامی از مریدانش می گوید: علیک و عنایتی.
12- نامه های خود را به جای نام خدا به نام خود شروع کرده به جای بسم الله الرحمن الرحیم می گوید: «باسمی المهیمن علی الاسماء» یا «باسمی المشرق من افق البلا» (21)

بعضی از تناقض گویی ها و خرافات بهائیان
 

هرچند در سطور بالا به بعضی از تناقضات اعتقادی این آیین اشاره شد ولی برای واضح شدن مطلب نمونه های دیگری نیز آورده می شود.

1-توبه نامه باب
 

بعد از دستگیری و مباحثه باب با بعضی از علمایی عصر او توبه نامه ای را که خود بهائیان نیز به آن اذعان دارند به شرح ذیل نگاشت :«فداک روحی الحمدلله کما هو اهله و مستحقه» که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال برکافه عباد خود شامل گردانیده بحمدالله ثم حمدا له که مثل آن حضرت را ینبوع رافت و رحمت خود فرمود که بظهور عطوفتش عفو از بندگان و تستر بر مجرمان و ترحیم بر یاغیان فرموده اشهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که بر خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگر چه به نقسه وجودم ذنب صرف است ولی قلبم چون موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است امید رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. «استغفرالله ربی و اتوب الیه» و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیلش بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله علیه السلام را محض ادعای مبطل و این بنده را هیچ ادعائی نبوده و نه ادعایی دیگر . مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رافت و رحمت خود سرافراز فرماید والسلام. (22)توبه نامه باب در کتاب کشف الغطاء نوشته ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهائی)وجود دارد .

2-نسخ شریعت 13 ساله
 

سید علی محمد باب به تند نویسی مشهور بود؛ از قلم او آثاری به نامهای بیان فارسی، احسن القصص و صحیفه عدلیه و چند لوح به جا مانده است. نوشته های او را هر خواننده ای که مطالعه می کرد گمان می نمود که هذیان گفته است و یا در حالت مستی و دیوانگی آنها را نوشته است .وقتی بهاء سر کار آمد سعی کرد نوشته ها و آثار باب را از میان ببرد و از آنها چیزی جا نگذارد و چون وجود آنها فوق العاده برای رد خود بهاء هم مضر بود به پیروان خود می گفت شریعت باب دیگر تمام شده و بهائیت شریعت مستقلی است. اما وقتی دروغی گفته شود هزاران دروغ دیگر به دنبال آن خواهد آمد. اگر شریعت قرار بود 13 سال طول کشیده و منسوخ شود دیگر چه نیازی به آوردن شریعت بود. چرا کتاب نوشت چرا احکام و تعالیم صادر کرد چرا نام پیامبر و مهدی را به خود داد و سپس ادعای خدائی کرد و دلیل روشن تر آنکه چرا هنوز بهائیان نماز بابی را می خوانند و نماز بزرگ آنان صادر شده از باب است به دلیل این که به گفته ی خود بهاء و عبدالبهاء 9 رکعت نمازی که از قلم بهاء برای بهائیان نازل شده بود به دست دشمنان افتاد و به سرقت رفت. (23)

3-نظر باب در مورد بهاء
 

باب در کتاب خود اشاره به ظهور دیگری کرد که او را «من یظهرالله» نامید و سال ظهور آن را حدودا دو هزار سال پس از ظهور خود عنوان کرد به طوری که واضحا در قسمت هایی از کتاب خویش به این که شریعت وی سالیان درازی ادامه خواهد یافت و شخصی که پس از او به پیامبری برگزیده می شود و هنوز به دنیا نیامده اشاره نموده است . حتی در جایی ماء نطفه را به دلیل این که من یظهرالله پدید خواهد آمد پاک دانست . در حالی که پس از حدود 13 سال میرزا حسینعلی نوری مازندرانی ملقب به بهاءالله خود را من یظهرالله خواند و او دو سال از باب بزرگتر بود. (24)

4-دو خدا ولعنت خدای دیگر
 

باب در نامه ی خود به یحیی ازل (برادر بهاء و جانشین باب به وصیت خود باب) چنین می نگارد:
(هذا کتاب من الله الحی القیوم الی الله الحی القیوم، قل کل من الله یبدئون قل کل الی الله یعودون) . ترجمه: این نامه ایست از خدای زنده و بر پا دارنده جهان (باب) به سوی خدای زنده و برپا دارنده جهان (صبح ازل) بگو: همه از خدا آغاز می شوند و همه بسوی او بر می گردند. و جالب اینجاست که همین یحیی ازل که باب او را خدای زنده و برپا دارنده کل جهان معرفی می کند بهاء بر او لعنت فرستاده و می گوید: «بگو ای بی انصاف، نفسی که هزاران ازل به کلمه اش خلق شده، آیا می شود از او اعراض نمود»و بهائیان خود از این مجمل بخوانند که چگونه خدایی (باب) به خدایی (یحیی ازل) اشاره می کند و خدایی دیگر (بها) او را بنده ذلیل خویش می خواند. (25)

5-پیامبر فارس و کتاب عربی
 

میرزا حسینعلی نوری خود را پیامبری معرفی کرد که پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور نموده است و چون بیشتر آیات و روایات اسلامی به زبان عربی بودند و او نیز در همین زمینه تعلیم دیده بود ، کتاب خویش را به زبان عربی نوشت . در حالیکه او ایرانی الاصل بود و می بایست به زبان فارسی پیروانش را به سوی خود و تعالیم خود دعوت می کرد . البته کتابهائی هم به زبان فارسی نوشت که بیشتر حالت دعا و مناجات دارند و جملات و کلمات فراوانی از آنها به زبان عربی است. (26)

6-اختلاف دو وصی بهاء الله
 

حسینعلی نوری پس از خود طبق وصیت نامه ای به نام «عهدی» پسر ارشدش عباس افندی مشهور به غصن اکبر را جانشین خود اعلام کرد و پس از او نیز پسر کوچکتر محمد علی معروف به غصن اعظم را جانشین بعدی اعلام نمود.
در کتاب عهدی آمده است: قد قدرالله مقام الغصن الاکبر بعد مقامه انه هو الامر الحکیم قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم امرا من لدن علیم خبیر.
ترجمه: خداوند مقام غصن اکبر (محمد علی) را پس از مقام او (عباس) قرار داده اوست فرمان دهنده حکیم ما برگزیدیم اکبر را (محمد علی) را پس از اعظم (عباس) اینکاریست از ناحیه داننده ی آگاه. عباس خود را بنده ی بهاء خطاب نمود و به نام عبدالبهاء شهرت یافت . با این وجود خود را کمتر از پیامبران نیز معرفی نکرد و بهائیان او را ملهم به الهامات غیبیه می دانند و پرستش می نمایند .اما بندگی عبدالبهاء نسبت به پدرش حقیقی نبود ؛ چرا که به حکم خدای خویش عمل ننموده و مخالف درخواست حسینعلی که محمد علی را پس از عبدالبهاء به جانشینی انتخاب نموده بود ، از این حکم استنکاف نمود و طبق وصیتنامه ای به نام (الواح وصایا) شوقی افندی نوه ی دختری خود را به جای خود منتسب کرد. از این رو دشمنی سختی هم در بین این دو برادر ناتنی در گرفت و دو شاخه دیگر از بهائیت به وجود آمد . پیروان محمد علی را «ناقضین» و پیروان عباس را «ثابتین» می خواندند. در جریان این دشمنی ها و کینه توزیها برای کسب مقام ، زشت ترین و قبیح ترین فحاشی ها و هتاکی ها را کتباً، حضورا و غیابا به یکدیگر نمودند .این خانواده کسانی بودند که ندای صلح عمومی و وحدت عالم انسانی سر داده و خود را ناجی بشریت می خوانند و تا آنجا که می توانستند با شعارهای پوچ مردم را فریب دادند . البته فریب خوردگان چون از این همه اختلافات خانوادگی و از این همه نقص اخلاقی دور بودند و از طریق عده ای گماشته که رابط بین این خانواده با مردم بودند به بهائیت رو آورده بودند، چیز زیادی از جزئیات این مسائل نمی دانستند. در حالیکه در کتابی که یکی از خواهران عبدالبهاء نوشته بود تمام اختلافات و حتی خیانت هایی که به یکدیگر کرده بودند قید شده بود و او حتی پدر خود را به تمسخر گرفته و ادعای او را دروغین اعلام کرده بود، با این جمله که «اگر پدرم خدا بود باد فتق خود را معالجه می کرد.» (27)

دو مورد از مسائل خرافی در آیین بهائیت
 

1-ورقاء خدا را در خواب دید
 

آنچه که در ذیل می‏خوانید ، شرح ملاقات میرزا علی‏محمد ملقب به (ورقاء) فرزند ملا مهدی یزدی از جمله مبلغان این فرقه با میرزا حسینعلی است: ورقا به اتفاق پدر و برادر عازم ساحت اقدس (عکا) شد. والدش حاجی ملا مهدی در بیروت مریض و در مزرعه (قریه‏ای در لبنان) وفات کرد و ورقا با برادرش روانه عکا گردید. در اولین دفعه‏ای که به حضور جمال اقدس ابهی جل کبریائه بار یافت و دیده‏اش به جمال مبین روشن شد ، هیکل انور به نظرش آشنا آمد و یقین کرد که قبلا هیکل اکرم را زیارت کرده ، اما در کجا و چه موقع این تشرف برایش حاصل شده معلومش نگردید و چند نوبت که شرف زیارت یافت در آن مسئله حیران بود، تا آنکه روزی هنگام تشرف به او خطاب فرمودند : که ورقا، اصنام اوهام را بسوزان . جناب ورقا از این بیان مبارک دفعتا به یاد آورد که هنگام طفولیت شبی در خواب دید که در باغچه‏ی منزل مشغول عروسک‏بازی است و در بین بازی خدا آمد و عروسکها را از دستش گرفته و در آتش افکند و او فورا بیدار شد. صبح به پدر و مادر گفت : که من دیشب خدا را در خواب دیدم . والدین به او پرخاش کردند که این چه حرفی است ، مگر خدا را می‏توان دید که تو او را دیده باشی ؛ و این رؤیا به مرور زمان از خاطرش محو شده بود تا موقعی که جمال مبارک نام سوزاندن اوهام اصنام را بردند ، جناب ورقا به حکم تداعی معانی سوختن عروسک به یادش آمد و تعبیر خود را در عالم مشهود دید. (28)

2-خدا ظاهر شده است
 

دختر آقای میرزا حسینعلی ملقب به «ورقه علیا» از عزیزالله فرزند ورقای سابق الذکر پرسید: در ایران چه می‏کردید؟ برادرش روح‏الله جواب داد که تبلیغ می‏کردیم . فرمودند : وقتی که تبلیغ می‏کردید ، چه می‏گفتید ؟ عرض کرد : می‏گفتیم خدا ظاهر شده است . خانم لب را به دندان گزیده گفتند: شما به مردم می‏گفتید خدا ظاهر شده؟ عرض کرد : ما به همه کس نمی‏گفتیم ، به اشخاصی می‏گفتیم که استعداد شنیدن این کلمه را داشته باشند. خانم فرمودند : این قبیل اشخاص را چطور می‏شناختید؟ عرض کرد : به چشم اشخاص که نگاه می‏کردیم،ملتفت می‏شدیم که می‏شود چنین حرفی زد یا نه !! خانم خندیدند و فرمودند : بیا به چشم من نگاه کن ببین می‏توانی این کلمه را به من بگوئی . روح‏الله برخاست و پیش آمده دو زانو روبروی حضرت خانم نشست ومدتی به چشمانشان نگاه کردوگفت : شما خودتان تصدیق دارید. (29)

بعضی از احکام بهائیان
 

حال نظری می‏افکنیم به احکامی که باب در کتاب‏ها و کلماتش آورده است. اگر چه در «صحیفه عدلیه» به این مطلب اقرار می‏کند که:
«شریعت (اسلام) همه نسخ نخواهد شد بل، حلال محمد صلی الله علیه و آله حلال الی یوم القیامه و حرام محمد صلی الله علیه و آله حرام الی یوم القیامه». ولی عملا در احکام باب مشاهده می‏شود که حلال به حرام و حرام به حلال تغییر پیدا کرده و احکام جدیدی بیان شده است که نمونه‏ای از آنها ذیلا آورده می‏شود:

1- در باب ازدواج:
 

«و لا یجوز الاقتران لمن لا یدخل فی الدین»، یعنی «ازدواج بابی با کسی که در دین بابیان نیست جایز نمی‏باشد» (بیان، باب 15) باب درباره‏ی ازدواج، رضایت پدر و مادر را شرط می‏داند.

2- عدد ماه‏ها:
 

در «احسن القصص» می‏گوید: «عدد ماه‏ها 12 است که چهار ماه آنها از ماه‏های حرام است».ولی در «بیان»، باب 3 می‏گوید: «عدد ماه‏ها 19 است و هر ماهی 19 روز می باشد و جمع ایام سال به عدد «کل شی‏ء» است که به حساب ابجد 361 روزاست.»

3- طهارت فضله موش و منی:
 

«فضله‏ی موش پاک است و دوری از آن واجب نیست». (بیان، باب 17)«آب (منی) که شما از آن آفریده شده‏اید، خداوند آن را در کتاب پاک نمود». (بیان فارسی)

4- جواز ربا:
 

«و اذن فرموده خداوند تجار را در تنزیلی که دأب است امروز ، ما بین ایشان و بر آن که تناقص و تزاید در معاملات خود قرار دهند». (بیان، باب 18)

5- تولید نسل از راه دیگر:
 

«بر هر شخص واجب شده که ازدواج کند، تا نسل خدا پرست از او باقی بماند و باید در این راه جدیت نماید، و اگر مانعی درایجاد نسل از یکی از طرفین بود جایز است برای هر یک از آنها با اجازه دیگری به وسیله‏ی دیگری ایجاد نسل نماید و ازدواج با کسی که در دین بیان نیست جایز نمی‏باشد». (بیان، باب 15)

6- جواز استمناء:
 

«قد عفی عنکم ما تشهدون فی الرؤیا او انتم بانفسکم عن انفسکم تستمینون»، یعنی بخشیده شده بر شما آنچه را که در خواب می‏بینید (احتلام) و یا با بازی با خود استمناء می‏نمایید. (بیان عربی، باب 10)

7- تعدد زوجات:
 

«ازدواج با دو زن جایز است و بیشتر جایز نیست». (صحیفه الاحکام)

8- حرمت متعه:
 

«خداوند ازدواج موقت را در این دوره‏ی پاک حرام کرده است و مردم را از هواپرستی منع نموده است». (بیان، باب 7)

9- ازدواج با اقارب:
 

«و لقد اذن الله بین الاخ و اخته»، یعنی و اجازه‏ی ازدواج بین خواهر و برادر داده است. (شؤون خمسه)

10- سن ازدواج:
 

«بر پدران و مادران نوشته شده که بعد از یازده سال پسر و دختر خود را ازدواج دهند». (لوح هیکل، ضمیمه بیان عربی)«چون سن ذریات به یازده برسد باید ازدواج کنند، ولی اگر پسر 11 ساله و دختر10 ساله باشد بهتر است». (صحیفه الاحکام)

11- دفن اموات:
 

«اموات خود را در بلور یا سنگ‏های محکم قرار دهید و دفن کنید، یا در میان چوب‏های سخت و لطیف گذاشته و دفن نمایید، و انگشترهایی که منقوش به آیه باشد در دست آنها کنید». (بیان، باب 32)

12- حرمت خرید و فروش عناصر اربعه:
 

«عناصر اربعه (آب، خاک، آتش، باد) را خرید و فروش نکنید». (بیان عربی)

13- نماز:
 

«نماز عبارت از آن است که 19 بار در روز با وضو رو به قبله بایستید و این آیه را بخوانید: «شهد الله انه لا اله الا هو له الخلق و الأمر». (آئین باب)
«بعضی نماز را چنین تقسیم کرده‏اند: نماز کبیر و نماز وسطی و نماز صغیر، و نماز کبیر در هر 24 ساعت یکبار خوانده می‏شود، نماز صغیر، تنها دو سطر دعا است که فقط هر روز خوانده می‏شود، نماز وسطی هم یک رکعت است که در صبح و ظهر و شام خوانده می‏شود». (آئین باب)

14- حرمت نماز جماعت:
 

«نماز با جماعت حرام است مگر در نماز با میت که اجتماع برای نماز می‏کنید، ولی قصد افراد می‏نمایید». (بیان فارسی)

15- روزه:
 

«19 روز و در ماه (علاء) که نوزدهمین ماه می‏باشد است و عید فطر همان عید نوروز، و حد روز از طلوع آفتاب تا غروب آن است». (بیان، باب 18)

16- علم و دانش:
 

«فلتمحون کل ما کتبتم و لتستدلن بالبیان»، یعنی آنچه که تاکنون نوشته‏اید نابود کنید و حتما به کتاب بیان استدلال نمایید. (بیان عربی، باب 6). «لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان... و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیرهما لم یؤذن لأحد من المؤمنین، یعنی تدریس در کتاب‏های غیر از کتاب بیان روا نیست و آنچه که اختراع شده به نام منطق و اصول و غیر آن دو برای احدی از مؤمنان اذن داده نشده. (بیان عربی، باب 10).
«نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان لم تملکتم فلیزمنکم تسعة عشر مثقالا من ذهب احدا فی کتاب الله لعلکم تتقون»، یعنی در کتاب بیان از شما نهی می‏شود که مالک زیادتر از 19 کتاب شوید و اگر بیش از 19 کتاب داشتید بر شما (برای هر کتاب) 19 مثقال طلا (به عنوان کفاره) واجب می‏ گردد، این حدی است در کتاب خدا شاید پرهیزکار گردید. (بیان عربی، باب 7).«واجب است هر کتابی که 202 سال (مطابق با اسم علی محمد) از استعمال آن گذشت مالک آن را تجدید کند یا آن را نابود سازد و یا به شخصی عطا نماید». (بیان فارسی، باب اول). (30)
و بعضی دیگر از احکامی که باب به آنها امر کرده است:
1- همه چیز پاک و حلال است حتی....
2- اگر مردی نتوانست خانمش را باردار کند حلال است با اجازه‏ی شوهرش با مرد دیگری که هم مسلک آنها است همبستر شود و از او بار بگیرد!!.
3- شیر خر نخورید و سوار گاو نشوید!!.
4- باید تمام ثروت افرادی که به کتاب بیان ایمان نمی‏آورند بگیرید!! و تمام آنها را از بین ببرید و احدی را زنده نگذارید!!.
5- هنگامی که استاد قصد دارد شاگردش را تنبیه کند بایستی بسیار بسیار آرام مجازاتش کند و اگر معلمی بیش از پنج ضربه چوب بزند نوزده روز خانمش بر او حرام می‏شود!!.
و چنانچه این استاد ازدواج نکرده باشد باید نوزده مثقال طلا به عنوان جریمه بپردازد.
6- هیچکس حق ندارد بیش از نوزده جلد کتاب داشته باشد چنانچه کسی تمرد کند باید نوزده مثقال طلا جریمه بدهد!!. (31)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

فصل سوم :هدایت یافتگان
 

در این فصل بنا داریم شما را با تعدای از کسانی که از بزرگان و مبلغان این دین محسوب شده و بعد از مدت زمانی پی به بی هویتی و پوچی این آیین برده اند آشنا کنیم .

1.فضل الله مهتدی معروف به صبحی
 

درباره‏ی زندگی فضل الله مهتدی معروف به صبحی داستان سرای معروف و پرآوازه ایران می‏باید به استناد نوشته‏های او کتابی جداگانه تدوین نمود ، تا هم به مرتبت و منزلت او پی برده شود و چیزی از رویدادهای زندگیش که مسلما چون هدایت کننده‏ای دلسوز است کم و کاست نگردد و هم سپاسی از اقدام شجاعانه‏ی بازگشت از بهائیت باشد، مهم‏تر قدردانی از تحمل زحمت خطرناک بر ملاسازی انحرافات بهائیت محسوب شود. صبحی فرزند محمد حسین مهتدی از بهائیان معروف «کاشان» از مقرب‏ترین نزدیکان راز دار میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله مؤسس فرقه‏ی استعماری «بهائیت» بود. بهائیان او را به لحاظ مقام کاتبی بهاء «کاتب وحی» می‏خواندند و می‏شناختند و برایش احترام غیر قابل وصف و تصور قائل بودند.
او به حریمی راه داشت که هیچ کس را نصیب نشده بود، قرب و نزدیکی که اجازه داشت از ملاقاتهای پشت پرده رئیس فرقه استعماری بهائیت نه فقط مطلع باشد؛ بلکه در میان آن حضور داشته باشد و در کنار مأموران طراز اول سیاسی و جاسوسی روس تزار و انگلیس و هر استعمارچی در خلوتی که هیچ احدی در آن راه نداشت ، با عنوان محرم دستگاه بهائیت در حضور میرزا حسینعلی نوری، رئیس این گروه گمراه و گمراه کننده بوده تا آنچه را مطرح می‏شود به خاطر بسپارد. به همین لحاظ صبحی سینه‏ای پر از اسرار پشت پرده تظاهر و ریای بابیان، بهائیان، ازلیان، غصان و افنان داشت. موقعیتی که سخت فراهم می‏آمد و امکانش برای هر کسی مهیا نبود. ولی آنگاه که سحاب عنایت الهی بر او باریدن می‏گیرد، نورباران می‏گردد، از تاریکیِ آن همه نزدیکی بیرون کشیده می‏شود و ظلمات انحرافات بی‏ محتواترین و بی‏حیثیت‏ترین استخدام شده‏های روس و انگلیس را پشت سر می‏گذارد، زیر سایه معارف آسمانی تشیع قرار می‏گیرد.با اینکه تهدیدهای خطرناکتر از هر خطری از راه می‏رسیدند و نقشه‏های بیرحمانه ترور و دزدیدن به خوبی آشکار و قابل توجه بود، بی‏باکانه دست به قلم برده و جهت هوشیاری دادن به جوانان عزیز وطن که بهائیان جهت صید در کمین آن‏ها بودند ، ماهیت واقعی بهائیت را به روی کاغذ آورده، دو اثر ارزشمند «کتاب صبحی» و «پیام پدر» را تدوین نمود ، تا تمام کودکان روزگارش که جوانان فردا خواهند بود و جوانان عصرش که اداره کنندگان فرد و جامعه ایرانی هستند هر کدام یک ضد بهایی به تمام معنا آگاه باشند و نقشه‏های شوم این گروه استخدام شده را خنثی کرده، تله‏هائی که در رهگذر فرزندان ایران اسلامی شیعی فراهم آورده‏اند کارآئی خود را از دست بدهند. صبحی بعد از کناره گیری شجاعانه از بهائیت که مکرر در مکرر از کشته شدن جان سالم به در برد با وضع بسیار رقت باری زندگی کرد و به سختی امرار معاش نمود. به لحاظ نفوذ بیش از تصور بهائیان در رأس مقامات کلیدی کشور، در هیچ مرکز دولتی جائی برای استخدام و تأمین مایحتاج زندگی نداشت و اگر دور از جاسوسان خبرچین بهایی در جایی دولتی مشغول به کار می‏شد به یک ماه نمی‏رسید که فورا اخراجش می‏کردند. به استناد آثار بازمانده‏ ، او غریبی در وطن بود که شب و روزش را در کوچه پس کوچه‏ها می‏گذرانید. سرانجام پس از یک دوره عسرت مادی فراوان، به عنوان آموزگار استخدام شد و بعدها در اداره‏ی انتشارات و رادیو، برنامه‏ی کودکان را تنظیم کرد. برای بچه‏ها بعد از ظهرهای جمعه قصه‏های شیرین می‏گفت. در اندک زمانی مهرش به دل نسل جوان آینده ساز ایران راه یافت. در این مسیر چنان زحمتی را تحمل کرد که شایسته عضویت «انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی» شناخته شد. همه می‏دانستند به جهت اینکه او روزگاری بهایی مقربی بوده، در خطر سوء قصد قرار دارد و هر لحظه امکان آن وجود دارد که استخدام شده‏های بهائیت او را از سر راه بهائیان بردارند و این آگاهی مردم طرفدار او ترس و وحشتی در دشمن فراهم آورده بود. عاقبت پس از یک زندگی بسیار سخت و پر از فراز و نشیب و نگارش کتابهای سودمند مانند کتاب صبحی که در سال 1312 شمسی به چاپ رسید - افسانه‏ها در دو جلد به سال 1324 و 1325 - داستان‏های ملل در سال 1327 - حاج ملازنفسعلی در سال 1326 - افسانه‏های کهن در دو جلد به سال 1328 و 1331 - دژپوش ربا در سال 1330 - داستانهای دیوان بلخ در 1331 - افسانه‏های باستانی ایران و مجاور در سال 1332 - افسانه‏های بو علی سینا در سال 1333 - پیام پدر در سال 1335 - عمو نوروز در سال 1339 که نوشت و تا امروز هر کدام چند نوبت به چاپ رسیده حتی به زبان‏های آلمانی، چکی و روسی ترجمه شده است. در آبان ماه 1341 شمسی در تهران دیده از دنیا برگرفت تشییع جنازه با شکوه و جلالی از او به عمل آمد.
از سنا تاریخ پرسیدم نوشت‏
در صباحی عمر صبحی شد بشام‏ (32)
صبحی از زبان خود
بسم الله خیر الاسماء
پس ازستایش خداوندآفرینش ودورد بر روان پاک رسول محمود و سلام بر ائمه گرام، بنده‏ی ناچیزآستان حق، فیض الله مهتدی معروف به صبحی چنین می‏نگارد: در سال 1305 شمسی که از آذربایجان به طهران برگشتم به واسطه‏ی انقلابات و تغییراتی که از دیرباز در عقاید و افکار روحانی برایم دست داده بود و گاهی سخنانی از من سر می‏زد که با ذوق عوام اهل بهاء سازش نمی‏نمود، کسانی را که ازین طایفه با من صفائی نداشتند جرأت و فرصتی پیدا شد تا در گوشه و کنار ، نخست در سر و خفا و سپس علنی و آشکارا به دست آویز تکفیر و تفسیق به تخدیش قلوب ساده دلان پرداخته، زلال محبت بعضی از دوستان را با من مکدر و وقت عزیزشان را بلاوجه مصروف گفتگوهای بیهوده و مداخله در حیثیات شخصی و تجسس از احوال داخلی این بنده کنند. همچنان چند ماهی حال برین منوال گذشت و این قیل و قال ادامه داشت تا آن که نوروز 1307 در رسید؛ این هنگام شخصی از طرف «محفل روحانی» (مجمع بهائیان) ورقه‏ای ترتیب داده در چاپخانه که برای طبع این قبیل اوراق و سائر بهائی نهانی در محلی مرتب نموده‏اند به عنوان (متحدالمال) چاپ و به فوریت در میان بهائیان پخش کرد. و چون قلم در دست دوست نبود، آنچه از اکاذیب و افتراء که توانست نوشت. و بی‏آن که رعایت جانب ادب کرده باشد، از ایراد سخنان زشت و کلمات ناپسند کوتاهی نکرد. و نظر به اینکه این بنده در عالم بهائیت گذشته از شهرت و معروفیت مقامی بزرگ داشتم، یعنی منشی آثار و محرم اسرار عبدالبهاء و در نظر اهل بها در صف اول مقربین درگاه کبریا کاتب وحی و واسطه‏ی فیض فیما بین «حق» و خلق بودم بیشتر از بهائیان به آسانی قبول مندرجات آن صحیفه را نکرده، منتظر بودند تا اظهاراتی نیز در مقابل از من بشود؛ آنگاه در قضایا قضاوتی کنند.اما من بعد از تأمل بسیار و ملاحظه‏ی پشت و روی کار و دریافت حالات و عواملی در نفس مصلحت چنان دیدم که وقعی به این هیاهو ننهم و زمام زبان و قلم را از دست ندهم. از معارضه به مثل چشم بپوشم و در عوض به اصلاح حال خود بکوشم بی‏آنکه طرفیتی آغازم سکوت و افتادگی را پیشه‏ی خود سازم. شاید از این هو و جنجال رهائی یافته «نسیا منسیا»شوم. پس راه خویش پیش گیرم و دنبال کسب کمال روم. و گمان می‏کردم راه صواب این است و مدعیان ما هم راضی خواهند بود که نه آن‏ها کاری به کار ما داشته باشند و نه ما متعرض احوال ایشان شویم تا بالمآل آن چه خیر و صلاح حال است پیش آید. اما افسوس که این افتادگی را حمل بر آزادگی نکردند و این خاموشی را برای فراموشی ندانستند. بل جمله را به ضعف نفس و ناتوانی دلیل گرفتند. از این رو قدم جرئت فراتر نهاده، هر روز به طوری مزاحم حال کار این بنده می‏شدند و هر لحظه به عقیده و رأئی منسوبم می‏داشتند. و همچنان عوامل اهل بها را به ضدیت و عداوت تحریک، و خواص دوستان و منسوبانم را بر قطع روابط محبت و نسبت وادار می‏کردند. و چندان برجور و جفا و افک و افتراء مصر گشتند و میدان به دست این و آن دادند که لازم دیدم بعد از پنج سال به دوره‏ی سکون و سکوت خود خاتمه داده، در ضمن بیان حال مطالب، دیگر حقایقی را که دریافته‏ام و موجب اصلی بر تکفیر این بنده است به عرض دوستان برسانم و به نگهداشت حقوق خود و دفاع از آن که نهادی هر موجود زنده است پردازم. این بود که با عدم وسائل به انجام این مقصود پرداختم و از خداوند متعال در کمال عجز و ابتهال مسئلت می‏نمایم که مرا مؤید بدارد و به رضای خویش موفق فرماید. قلم را از اغراض ناپسند و مطالب زشت نگهداری کند که آنچه گویم و نویسم مطابق واقع و مقرون به حقیقت باشد تا علت غائی از تحریر کتاب که بیداری و آگاهی نقوس و برکناری دلها از بغض و کین است حاصل آید. و منظور دیگر این بود که خوانندگان محترم غیر از اطلاع بر اصول مسائل اعتقادیه این طایفه و طریق استدلال آن و وقوف بر اوضاع داخلی و رؤسای ایشان بدانند که این بنده را هیچ گونه بغض و عداوتی با اهل بها [میرزا حسینعلی] نیست و به هیچ وجه مساعدتی به دشمنانشان نکرده و به خلاف آنچه نسبت می‏دهند، بی دین و لا مذهب نیستم. و هم این کتاب جوابی تواند بود بر رسائل و مکاتیب عدیده که تا کنون از خارج و داخل به عنوان این بنده رسیده و پرسش از چگونگی آن احوال و درستی این اقوال کرده و چون معتقدم که در سخن حق و صدق اثریست که در غیر آن نیست، یقین دارم شاهد مقصود بهتر وجهی چهره خواهد نمود. چه بالاترین میزان برای سنجش کلام راست همانا اندازه‏ی تأثیر آنست.
گفت پیغمبر نشانی داده‏ایم‏
قلب صافی را محک بنهاده‏ایم
دل نیارامد ز گفتار دروغ‏
آب و روغن هیچ نفزاید فروغ‏
در کلام راست آرام دل است
راستی‏ها دانه‏ی دام دل است. (33)
صبحی از زبان عبدالبهاء
صبحی در صفحه 224 کتابش نوشته است: واما من در مقابل بیش از پیش بر راستی و درستی در کار و رعایت میل و خاطر او «عبد البهاء» افزودم و امور مرجوعه را چنان بخوبی انجام دادم که مکرر لسانا و قلباً اظهار خوشنودی کرد.
از آن جمله در لوحی خطاب به ابوی این بنده کرده می گوید :
«ای بنده بهاء سلیلِ جلیل به فوز عظیم رسید و به موهبت کبری نائل شد. عاکف کوی دوست گشت و مستفیظ از خوی او گردید در این انجمن حاضر گشت و به صوت حسن ترتیل آیات نمود هر شب جمع را مستغرق بحر منجات کرد و به آهنگ شور و شهناز به راز و نیاز آورد. شکر کن خدا را که چنین پسر روح پروری به تو داد .»و هم در لوح دیگر گوید «جناب صبحی به خدمات مرجوعه مشغول و هذا من فضل ربنا الرحمن الرحیم» و نیز در جای دیگر گوید:«جناب صبحی در حضور است و شب روز مشغول، شکر کن خدا را به چنین موهبتی موفق شده است»و نیز گوید:«جناب صبحی هر صبا صبوحی زند و به خدمت پردازد و در حق آن خاندان عون و عنایت طلبد.» (34)
- صبحی مریض می‏شود عبدالبهاء به دیدنش می‏رود و می‏گوید: «ای صبحی ببین تا چه اندازه مهربانم! چون دانستم که تو را ناخوشی پیش آمده به سراغت آمدم، خواهد آمد روزگاری که تو در همین جا بیمار خواهی شد و کسی از تو دلجوئی نخواهد کرد.» البته این پیشگوئی عملی نشد.
- چنان صبحی به عبدالبها نزدیک می‏شود که گام به گام با او زندگی می‏کندبه گرمابه می‏رود با یکدیگر لنگ می‏بندند حتی روزی در خلوتی عبدالبها به او می‏گوید: «اینجا کسی نیست که برای ما نهار درست کند چند تا کدو پوست کن و برای نهار سرخ کن.».
- همان زمان که صبحی کاتب مخصوص و محرم خلوت، راز دار مورد اطمینان به شمار می‏رفته عبدالبهاء به او می‏گوید: «می خواهم تو را برای این کار بزرگ [تبلیغ] برگزینم به شهرها بفرستم.» .
- صبحی می‏نویسد: «عبدالبها به خانه‏ی من آمد و چندان مهربانی نمود که مرا شرمنده کرد»ووقتی قلم نی‏های او را در آستانه‏ی مبلغ شدن می‏تراشد عبدالبها به صبحی میگوید: « هرچه بنویسم یادی هم از تومیکنم وفراموشت نمی‏کنم» خواستم بازگردم گفت: «مرو بنشین»دربالای پله‏ها دو به دونشسته بودیم....
- به هنگام خداحافظی که عبدالبهاء اورا مشایعت میکرده درآخرین لحاظ فرمانی برای صبحی قلمی می‏کندکه نشان دهنده‏ی علاقه و توجه عبدالبهاء به او می‏باشد.
- کار دلدادگی عبدالبهاء به جائی می‏کشد نامه‏ای را که صبحی برای او نوشته بود همیشه در جیب نگاه می‏داشته است . (35)

2. عبدالحسین آیتی (آواره سابق)
 

شادروان عبدالحسین آیتی تفتی (1287. ق - 1332. ش)، ادیب، شاعر، مورخ و روزنامه نگار معاصر، در شهر تفت از توابع یزد دیده به جهان گشود. بر پایه‏ی آنچه خود نوشته است،در جوانی به فراگیری علوم دینی و حوزوی مشغول گردید و پس از مرگ پدر، با کسوت روحانیت، به کار محراب و منبر وارد گشت. بهائیان برای وی دام گستردند و بعضی از کتاب‏های خود را به وسیله‏های مختلف در اختیار او نهادند تا مطالعه کند و همین امر، سبب شد که عده‏ای از روحانیان و منتقدان محل، وی را به گرایش به بهائیت متهم سازند. شیوع این اتهام، مردم متدین را از گرد وی پراکنده ساخت و او ناچار گردید زادگاه خویش را ترک کند. متقابلا بهائیان آغوش گشودند و او را به جرگه‏ی خود فراخواندند. به این ترتیب، عبدالحسین به بهائیان پیوست و به دلیل بهره‏مندی از نیروی بیان و قلم، به سرعت در جرگه‏ی مبلغان مهم آنان قرار گرفت و بیش از بیست سال با عنوان «آواره» (لقبی که عباس افندی به او داد) به فرقه‏ی ضاله خدمت کرد و از تحسین و تقدیر پیشوایان آن (عباس افندی و نوه و جانشین: شوقی افندی) برخوردار گشت. از جمله خدمات مهم آیتی به بهائیت، نگارش دو جلد کتاب «الکواکب الدریه» است که از تواریخ مشهور بهائیان شمرده می‏شود. به نوشته‏ی خود او در این کتاب، وی تا واپسین ایام حضور در میان بهائیان، به مدت 22 سال دائما برای تبلیغ مسلک بهائیت به اطراف جهان سفر کرده است: چند بار در ایران، قفقاز، عثمانی، سوریه، فلسطین و شامات، یک بار به ترکستان و نیز مصر و اکثر بلاد عرب. همچنین سفری به اروپا رفته و تقریبا دویست شهر و قریه از مراکز اقامت بهائیان در شرق و غرب را دیده است. در این مسافرت‏ها با تعداد زیادی از بهائیان قدیم و جدید اختلاط و آمیزش داشته و اصل یا رونوشت بسیاری از کتب و الواح این فرقه را مشاهده و مطالعه کرده است، به گونه‏ای که در مجموع، «کمتر امری از امور تاریخی و غیر تاریخی» در موضوع بهائیت بوده که بر وی «پوشیده مانده باشد.».
آواره، نوبتی نیز به حیفا (در فلسطین) رفت و با عباس افندی، پیشوای فرقه، دیدار و مصاحبت کرد، و در آنجا بود که به قول خود: «به بطلان دعوی او و پدرش»، حسینعلی بهاء، «از جنبه‏های مذهبی آگاه» شد و فهمید که این فرقه، جز پاره‏ای شعارهای فریبنده (که تقلید از شعارهای مورد پسند روز است) چیزی برای عرضه ندارد. آگاهی وی از فساد حال شوقی (نوه و جانشین عباس افندی) و اطلاعش از نفوذ نکردن مسلک بهاء در مغرب زمین (بر خلاف ادعاها و تبلیغات فرقه) سستی و پوچی اساس این مسلک را از حیث دینی برای او روشن‏تر کرد و او را به این «یقین» رسانید که «این دروغ هم عطف بر دروغ‏های مذهبی شده، نفوذی در جهان غرب نداشته‏اند و اگر گاهی عده قلیلی توجهی نموده‏اند از اثر خیانت حضرات و نتیجه‏ی سیاست بیگانگان است نه چیز دیگر»، اینجا بود که خود را در برابر خدا و وجدان، مسئول و موظف به افشای مظالم و تباهی‏های فرقه‏ی ضاله احساس کرد و بدین منظور کتاب پیشین خود: الکواکب الدریه، را به دلیل دروغ‏ها و تحریفات تاریخی بسیاری که در آن وجود دارد فاقد ارزش و اعتبار تاریخی شمرد، ومهم‏تر از این، کتاب جدیدی با نام «کشف الحیل» بر ضد بهائیت نوشت: «چون عبدالبهاء را خائن ایران، هم از حیث مذهب و هم از حیث استقلال و سیاست شناختم، دل از مهرشان بپرداختم و خود را در زحمت و خطر دیگری انداخته، چند هزار نفر بهائی متعصب را دشمن خود گردانیدم، برای اینکه وجدانم نگذاشت که مؤلفات سابقه خود را الغاء نکرده بگذرم و مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی به سکوت بگذرانم. لذا با الغای کتب سابقه که در تاریخ ایشان به نام «کواکب الدریه» نگاشته بودم و آن هم از تصرفات خودشان مصون نمانده بود بپرداختم و حقایق بی‏شبهه‏ای را که در مدت بیست سال یافته بودم در دو جلد کتاب «کشف الحیل» منتشر ساختم!». آیتی در جای جای «کشف الحیل» و نیز مجله‏اش «نمکدان»، به تفصیل توضیح داده که چگونه تدریجا به اسرار پشت پرده‏ی بهائیت واقف، و از انحرافات سران این فرقه و پوچی اندیشه‏ها و خیالات آن‏ها کاملا آگاه گشته و این همه سبب شده است که او از این مسلک دست بردارد و (به رغم فشار و تهدید بهائیان) مظالم و کژی‏های آنان را افشا نماید. وی بر روی دومین جلد کشف‏الحیل (چاپ فروردین 1307) شعر زیر را، که خود سروده، درج کرده است:
گر روشنی از باب بها جویی و باب
زین باب نه روشنی برآید نه جواب!
بی خانه اگر بمانی ای خانه خراب
زآن به که به سیل خانه سازی و بر آب
عدول آیتی از بهائیت، و خصوصا افشاگری‏های صریح و مستندش بر ضد این مسلک و بانیان و عاملان آن، خشم سران و فعالان این فرقه را به شدت برانگیخت و مایه‏ی کینه توزی، تهمت پراکنی و فحاشی آنان به او شد که نمونه‏ی آن در کلام شوقی افندی (جانشین عباس افندی، و مادح پیشین آیتی) درباره‏ی وی مشاهده می‏شود.و این در حالی بود که شخصی چون عباس افندی (یک سال پیش از مرگ خویش) در لوحی خطاب به وی، از او با عنوان «حضرت آواره علیه بهاء الله الابهی» یاد کرده بود و حتی خود شوقی نیز در آغاز از وی تجلیل کرده بود. در پی افشاگری‏های آیتی حتی ترور وی نیز از سوی سران فرقه، در دستور کار تروریست‏های بهائی قرار گرفت که اشاره به این امر، همراه شرح فشارها، توهین‏ها و حتی خسارت‏هایی که اعضای فرقه پس از عدول آیتی از بهائیت و افشای ماهیت سران آن به وی وارد ساخته‏اند را باید در کتاب وی خواند و مطلع شد، و صد البته که این فشارها و تهدیدها سودی نبخشید و کتاب مشهور آیتی در نقد مسلک بهائیت، و افشای مظالم و مفاسد سران آن، در 1306 و 1307 ش منتشر گردید و در اختیار عموم قرار گرفت و بعدها نیز بارها تجدید چاپ شد. عبدالحسین تفتی، پس از بازگشت به دامان اسلام، نامش را از آواره به آیتی تغییر داد و در کنار تألیف کشف الحیل و آثاری چون مجلدات «نمکدان»، در دبیرستان‏های تهران و نیز مدارس یزد به تدریس رشته‏ی ادبیات مشغول گردید و نهایتا در 1332. ش درگذشت. (36)

3. ادیب مسعودی
 

غلام عباس گودرزی بروجردی مشهور به «ادیب مسعودی»، از ادیبان و شاعران توانا و ممتاز معاصر است که چندی از مبلغان مشهور و سرشناس فرقه‏ی ضاله‏ی بهائیت بود و سران آن برایش لوح تقدیر صادر می‏کردند، ولی نهایتا از بهائیت تبری جست و با این عمل، داغی بزرگ و التیام نایافتنی بر دل فرقه گذارد. ادیب، در جوانی، از شاگردان مرحوم آیت الله بروجردی در بروجرد بود و حدود پانزده سال در علوم گوناگون صرف و نحو، فقه و اصول، رجال، و حدیث از محضر ایشان بهره برد و به دست او معمم گردید. پس از آن وی به مدت دوازده سال تمام در اطراف بروجرد به ارشاد و راهنمایی مردم اشتغال یافت.سپس بعضی از پیشامدها و حوادث غیر منتظره، وی را به طور ناخواسته، به سوی فرقه‏ی ضاله راند و در نتیجه زادگاه خود را ترک کرد و به تهران آمد. در این شهر، سال‏ها به تدریس در کلاس‏های یازدهم و دوازدهم «درس اخلاق» و نیز درس «نظر اجمالی به دیانت بهائی»اشتغال داشت، عضو انجمن ادبی بهائیت از سوی لجنه تزیید معلومات امری بود، و سفرهای تبلیغی متعددی به نقاط مختلف ایران نمود. افزون بر این امر، در جلسات تشکیل شده از سوی لجنه‏ی نشر نفحات الله، با مبلغان بهائی مجالست و رایزنی داشت و مورد احترام کسانی چون احمد یزدانی، عبدالحمید اشراق خاوری، سید عباس علوی، امینی و... بود. با وجود این به گفته‏ی خویش، از همان بدو امر (که تقارن و تصادف بعضی از وقایع سوء، او را ناخواسته به سمت آن گروه رانده یا بهتر بگوییم منسوب کرده بود) در کار این مسلک، تأمل می‏کرد و کژی و پلشتی‏های فکری و اخلاقی سران و مبلغان این فرقه مزید بر این امر بود. لذا عبادات اسلامی‏اش را ترک نکرد و از سال 1338. ش نیز مطالعات خویش درباره‏ی مسلک بهائیت را شدت بخشید تا اینکه کاملا به سستی و بی‏بنیادی آن مسلک واقف شد. در عین حال مدتی شرم حضور و دیگر عوامل، مانع از ابراز عقیده‏ی وی بود، تا اینکه خوشبختانه در سال 1354 موفق شد رسما از بهائیت فاصله بگیرد و به رغم فشارها و تهدیدهای فرقه، صراحتا نزد علمای مهم ایران (نظیر مرحومان محمد تقی فلسفی، شهاب‏الدین نجفی مرعشی، سید محمدرضا گلپایگانی، حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، آخوند ملا معصوم علی همدانی، حاج شیخ بهاءالدین محلاتی سید عبدالحسین دستغیب، سید عبدالله شیرازی، سید محمدعلی قاضی طباطبایی و...) از این مسلک پوشالی بیزاری جوید و با ایراد سخنرانی در اجتماعات گسترده‏ی مردم در شهرهای مختلف (تهران، مشهد و...) ضربه‏ای مهلک به پیکر بهائیت وارد سازد. ادیب خود گفته است:«این اواخر که در فرقه بودم، راپرت مسلمانان اغفال شده‏ای را که محفل برای تثبیت بهائیگری در آنان به دست من می‏داد به گروه‏های اسلامی که با بهائیان مبارزه می‏کردند می‏دادم و آنان روی اغفال شدگان کار کرد و آن‏ها را به اسلام برمی‏گرداندند. همچنین، گاه در محافل بهائی، سخنانی از من درز می‏کرد که نشان از بی‏اعتقادی من به این مسلک بود. از جمله روزی در یکی از محافل، شعری از حسینعلی بهاء خوانده شد و همگان - به عنوان اینکه این شعر، به لحاظ ادبی، «شاهکار» است - از آن با آب و تاب تمام تعریف کردند. خانمی در مجلس گفت: «شماها که اهل فن نیستند و تصدیقتان ارزشی ندارد، بگذارید جناب ادیب مسعودی نظر بدهد»! و گمانش این بود که من نیز در تعریف از این شعر، سنگ تمام خواهم گذارد. مجلس که برای شنیدن تعریف‏های من یکپارچه گوش شد، گفتم: حضرت بهاء الله امتیازات زیادی داشته‏اند، اما ای کاش ایشان شعر نمی‏گفتند و افزودم که: این شعر ارزش ادبی چندانی ندارد. حضار، به ویژه آن خانم، از حرف من بسیار بور و ناراحت شدند و آن خانم با ناراحتی تمام گفت: «آقای مسعودی، ما او را به خدایی قبول داریم، تو به شاعری هم قبولش نداری»؟! این گونه سخنان سبب شده بود که مرا محترمانه از مسئولیت‏های تبلیغی کنار بگذارند....» ادیب، از رفتار و آزاری که عده‏ای از اعضای فرقه (به دستور محفل بهائیت) پس از تبری، با وی داشته‏اند داستان‏ها و درد دل‏ها دارد و گفته است: «پس از آن ماجرا، آن‏ها شفاها و کتبا فحاشی‏های زیادی به من کردند و محفل بهائی، اعضای فرقه را از گفت و گو با من به شدت ممنوع کرد و نامه‏هایی از بیت العدل (واقع در اسرائیل) آمد که اخطار کرده بود: زنهار، زنهار، با غلامعباس گودرزی معروف به ادیب مسعودی، سلام و کلام و تماسی حاصل نشود، که سخنان او سم ثعبان (مار خطرناک) است و شما را به هلاکت می‏رساند! در اوایل انقلاب که در شهر اغتشاش بود و هنوز نظم نوین کاملا استقرار نیافته بود، حتی به خانه‏ی ما تیراندازی کردند. سپس به طنز می‏افزاید: تاکنون هم از فضل خدا، ده پانزده نفر از این‏ها دست و پایشان شکسته است، چون بنده را که از دور می‏بینند فریاد می‏زنند و می‏گریزند، و گریزشان، گاه چندان سراسیمه است که در جوی آب می‏افتند و دست و پایشان آسیب می‏بیند!» ادیب کتابی قطور نیز در سه جلد، در افشای مفاسد و خیانت‏های سران فرقه‏ی ضاله و پوشالی بودن مسلک آن‏ها نوشته است که «کشف الغدر و الخیانه» نام دارد و نسخه‏های متعدد آن در دست دوستان است. او بهائیت را، همچون صهیونیسم، مولود کشورهای استعماری (به ویژه انگلیس) می‏داند و معتقد است که سران تشکیلات بهائیت، حکم ستون پنجم بیگانه را در کشور دارند. ضمنا، سه تن از فرزندان ادیب مسعودی (دو پسر و یک دختر) در سال‏های 1352 و 1353 به جرم مخالفت با سلطنت پهلوی، به دستور ساواک به شهادت رسیده‏اند. ادیب مسعودی در شعر و ادب، دستی بلند دارد و چکامه‏ی او در مدح امیرمؤمنان علی (ع)، با بیت القصید «پی جهاد چو بگرفت ذوالفقار به کف / فتاد از کف بهرام آسمان خنجر!».
زمان شاه در انجمن ادبی تهران، حائز رتبه‏ی اول شد:
علی که بود؟ مهین شاهباز اوج کمال
علی که خواند رسول خداش خیر بشر

حدیث منزلت و لافتی و خندق و طیر
به شأن کیست، بجز شأن حیدر صفدر؟

بجز علی به جهان کیست جامع الاضداد؟
بجز علی به جهان کیست سید و سرور؟

مگر خبر نه‏ای از لیله المبیت، که چون
به سوی غار بشد رهسپار پیغمبر
علی به بستر او خفت و از سر اخلاص
به پیش تیر بلا، سینه را نمود سپر

چه کس به معرکه کرار غیر فرار است؟
که در رکوع به سائل بداد انگشتر
چه کس به خاک درافکند فارس یلیل؟
که کند آن در سنگین ز قلعه‏ی خیبر؟
نوای لو کشف از کس، بجز علی، که شنید؟
بجز علی که سلونی سرود بر منبر؟

به شام تیره ز خوف خدا هو البکاء
به روز رزم به جنگ عدو هو القسور
برو حدیده محمات را بخوان و ببین
چسان ز عدل نهاد او به فرق خود افسر؟

پی جهاد چو بگرفت ذوالفقار به کف
فتاد از کف بهرام آسمان خنجر!...

گرفته اوج چنان ناز طبع «مسعودی»
که آسمان بودش زیر سایه‏ی شهپر !
در همین زمینه، باید از چکامه چهل بیتی او یاد کرد که پس از ارتحال امام خمینی (ره)، در رثای ایشان و تبریک زعامت رهبر کنونی انقلاب سروده است:
ایران دوباره زندگی از سر گرفته است
اسلام ناب رونق دیگر گرفته است...
روح خدا خمینی آزاده‏ی کبیر
کو راه مستقیم پیمبر گرفته است
فریاد پر صلابت الله اکبرش
تا ماورای گند اخضر گرفته است
نام شریف رهبر دوم بود علی
او هم نسب ز ساقی کوثر گرفته است
موقعیت والای ادبی ادیب مسعودی بر ادبای ایران و حتی کشورهای همسایه (نظیر تاجیکسان) آشکار است و بعضا از وی با عنوان «حکیم مشرق زمین» یاد می‏کنند. شعر 114 بیتی او در مدح فردوسی بزرگ، توجه دانشگاه تاجیکستان را به خود جلب کرده، و چکامه‏ی «ندای وحدت» او در کشور فرانسه به زبان آن کشور ترجمه و نشر یافته است. در اشاره به قوت طبع ادیب، دریغ است از ذکر بعضی از اشعار وی که به مناسبت بازگشت از بهائیت و درالتجا به حضرت ولی عصر (عج) سروده و با عنوان «هدیه‏ی نوروزی» طی جزوه‏ای در نوروز 1355 منتشر کرده، درگذریم.
وی در چکامه‏ای با عنوان «نخل امید» سروده است:
المنه الله به ره راست رسیدم
پیوند خود از مردم گمراه بریدم
از لطف خداوند به سر پنجه‏ی ایمان
مردانه ز هم پرده اوهام دریدم
تا پاک شد از زنگ ریا آینه‏ی دل
هر دم رسد از عالم اخلاص نویدم
با سنگ تجرد، قفس شرک شکستم
آزاد سوی عالم توحید پریدم
بعد از ده و شش سال غم و یأس و ملامت
شد بارور از رحمت حق نخل امیدم
از فرقه‏ی دجال صفت گشته فراری
آهو صفت از گرگ روش چند رمیدم
ملحق شده بر جیش ظفرمند الهی
با چشم دل، آن نور درخشنده چو دیدم
ای حجت حق، رهبر دین، هادی مطلق
جان دادم و دل دادم و مهر تو خریدم
گر بر در دجال وشان، روی سیاهم
در نزد محبان تو من روی سفیدم
من عاجز و درمانده‏ام، از لطف، تو دادی
هم کلک گهر بارم و هم طبع فریدم
از لطف تو - ای مهدی بر حق - من الکن
در ملک سخن، واحد و در نظم، وحیدم
مسعودی‏ام از مهر تو بیگانه ز خویشم
شد رهبر این راه مگر بخت سعیدم (37)
پدران، مادران، جوانان و عزیزان بهائی
ادیب مسعودی، پس از تبری از بهائیت، دربهمن 1354 جزوه‏ای خطاب به «پدران، مادران، جوانان و عزیزان بهائی» منتشر ساخت که متن آن در ذیل آمده است:
پدران، مادران، جوانان و عزیزان بهائی
برایتان «موفقیت» در راهیابی و «سلامت» در روح و جسم آرزو می‏کنم. شما در هر سطحی از بهائیت که هستید مرا خوب می‏شناسید: اگر در کلاس‏های درس اخلاق شرکت کرده‏اید، مرا در پست سرپرستی و تدریس کلاس‏های یازدهم و دوازدهم نواحی مختلف طهران، به خصوص ناحیه پنج و دوازده دیده‏اید. اگر در سطح بالاتری به کلاس درس «نظر اجمالی» آمده باشید، آنجا نیز مرا که از طرف لجنه‏ی تزیید معلومات امری به سرپرستی منصوب بوده‏ام، دیده‏اید. اگر از مبلغان سرشناس بهائی هستید، که خیلی خوبتر و بیشتر مرا می‏شناسید، زیرا که سال‏ها در جلسات مبلغین که از طرف لجنه‏ی نشر نفحات الله تاسیس شده بود، با هم نشست و برخاست و بحث و مشورت داشته‏ایم. اگر بهائی علاقه‏مند به تبلیغ هستید، حتما بارها به بیوت تبلیغی من، مبتدی آورده و بعدها از من به خاطر ارشاد او سپاسگزاری کرده‏اید. اگر صاحب تألیفی در بهائیت هستید و با علاقه به ادبیات، ارتباط تشکیلاتی با لجنه‏ی تزیید معلومات امری دارید، حتما مرا در جلسات انجمن ادبی، که اولین جلسه‏ی آن در شانزدهم تیر ماه سال 41 تشکیل شد، دیده و در بحث‏های این انجمن با من آشنا شده‏اید. اگر شهرستانی هستید، مرا خیلی خوب می‏شناسید. لااقل به خاطر پذیرایی‏های گرم و صمیمانه‏ای که از من در شهرهایی چون یزد، اصفهان، کرمان، رضائیه، بم، زاهدان، بلاد خراسان، خوزستان، مازندران، دشت گرگان و غیره به عمل آورده، با من آشنایی داشته و به جهت مأموریت‏های تبلیغی‏ام به آن سامان مرا خوب می‏شناسید. من ادیب مسعودی، مبلغ معروف و سرشناس جامعه‏ی بهائی، همنشین و مباحث مبلغینی چون «عباس علوی»، «محمدعلی فیض»، «فنا ناپذیر»، «اشراق خاوری» و... اینک با شما سخن می‏گویم. لابد می‏خواهید بپرسید که اگر تو ادیب مسعودی هستی، پس چرا آغاز نامه‏ات تحیت بهائی ندارد؟ چرا الله ابهی نگفتی و چرا ما بندگان جمال قدم [حسینعلی بهاء] را «احباء الله» و «اماء الرحمن» نخواندی؟ آری من ادیب مسعودی، همان که محفل بارها از من با القاب «خادم برازنده»، «نفس جلیل»، «ناشر نفحات الله»، «یار موافق و روحانی» و ده‏ها نظیر آن یاد کرده - که می‏توانید نمونه‏هایی از آن را در لابه‏لای همین یادداشت کوتاه ببینید. اکنون با شما مشفقانه به سخن نوشته و امیدوارم در حاصل نهایی عقایدم که پس از رنج‏ها و مشکلات طاقت‏فرسا فراهم آمده، بیندیشید! من با تمامی سوابق درخشان امری و با چهره‏ای سرشناس در میان بهائیان ایران، اینک صریحا اعلام می‏کنم که: «پشیمانم و برگذشته‏ی خویش سخت متأسف». خاطرم از آنچه گذشته، ملول است و از اینکه سالیانی دراز از عمر را بهائی بوده‏ام، از اینکه به خاطر بهائیت، حقایق ارزنده‏ای در این جهان را زیرپا گذاشته‏ام، پشیمانم. و خوشحالم از اینکه سرانجام به چنین حقایق گران‏بهایی ایمان آورده‏ام که:آخرین پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و جامه‏ی رسالت پس از او، بر قامت دیگری برازنده نیست. که کتاب خدا «قرآن کریم» تنها کتاب آسمانی است که پیروی آن، سعادت هر دو جهان را به ارمغان می‏آورد، که ولی خدا، زاده‏ی پاک ائمه‏ی هدی حضرت مهدی علیه‏السلام است که دنیا چشم براه اوست تا جهان را پر از عدل و داد نماید. و تو ای دوست عزیزی که این نوشته را می‏خوانی، به خود آی و بیندیش که: چه چیز مرا دگرگون کرده؟ چه چیز مرا در هنگامه‏ی افول زندگی بر آن داشته تا به راه دیگری گام نهم؟ چه چیز به من قدرت داده تا تمامی خطرات این دگرگونی فکری را بر خود پذیرا شوم؟ آیا «پول»، «شهرت» و یا «مقام»؟... کدام یک؟! من اگر در جستجوی مال و منال بودم، اگر در پی عنوان و مقام بودم، اگر خواهان شوکت و شکوه بودم، و خلاصه اگر هر چه می‏خواستم، بهائیت به خاطر خدمات ارزنده‏ام برایم می‏کرد! اما من تشنه‏ی چیز دیگری بودم که «حقیقت» نام داشت؛ حقیقتی با تمام شکوه و جلال. ابتدا گمانم چنان بود که بهائیت، توان راهبری را خواهد داشت. سال‏ها مخلصانه زحمت کشیدم، به عنوان «احساس وظیفه» تبلیغ بهائیت را بر عهده گرفتم. شاهد گفتارم ، سپاسگزاری‏های محفل است که بارها از زحمات من در مقام تقدیر برآمده، و لیکن روح کاوشگر من هیچ گاه متوقف نمی‏شد و هیچ گاه به این تقدیرنامه‏ها دلخوش نبودم، تا آنکه سرانجام شاهد مقصود را در آغوش گرفته و به منزلگه مقصود رسیدم. اگر چه نمی‏خواهم در این مختصر، سخن از دلایل بطلان بهائیت به میان آورم، زیرا که سخن فراوان دارم و خود نیازمند جزوه‏ها و کتاب‏های مستقل است، اما ای شما که تا دیروز در بیوت تبلیغی من، آن هنگام که به اصطلاح به تبلیغ امر الله مشغول بودم، با اشاره تصدیق، سر فرود می‏آوردید، شما که تا دیروز حتی شاهد بحث‏ها و مجادله‏های من با مسلمانان آگاه در جلسات تبلیغی بودید؛ اگر دروغگو بودم که همه‏ی آن حرف‏ها و تبلیغات باطل و یاوه است و شما چرا آن روزم را تصدیق می‏کردید و از راه‏های دور برایم نامه می‏نوشتید و مرا «رادمرد بزرگ عالم انسانی»، «ملاحسین ثانی»، «نجم ساطع آسمان هدایت»، «خادم صمیمی امرالله»، «خورشید آسمان حقیقت» و صدها نظیر آن می‏خواندید؟! و اگر راستگویم که اینک باید به سخنم، به پند پدرانه و پیام پیری جهاندیده، گوش فرا دهید.... می‏دانم که به زودی در ضیافات به شما دستور خواهند داد که نوشته‏ی «ادیب مسعودی» را نخوانید و سلام و کلام، جایز نه! اما آیا همین توصیه، شما را که در اعماق روحتان، گوهر حق جویی نهفته است و شما را به تحری حقیقت وا می‏دارد، بر آن نخواهد داشت که تازه تحقیق و بررسی‏تان را آغاز کنید؟ به یاد دارم که شروع راهیابی خودم از آنجا آغاز شد که در نشریه‏ی اخبار امری خواندم: «اخیرا ملاحظه شده است که در بعضی نقاط، نفوس ناراحتی به عنوان تبلیغات اسلامی و غیره... تحت عنوان تحقیق، تقاضای تشکیل مجالس مباحثه و غیره می‏نمایند... مسلم است که این نفوس به اغلب کتب و معارف امری توجه نموده و اطلاعات کافی از مندرجات کتب و رسائل مبارکه حاصل کرده‏اند... از محفل مقدسه‏ی روحانیه محلیه شیدالله ارکانهم تقاضا شده است در این مورد دقیقا دقت و... از هر گونه مواجهه خودداری فرمایند» (سال 1344، شماره 2 و 3).و من با خود می‏اندیشیدم که چرا با افراد مطلعی که به اغلب کتب و معارف امری توجه نموده و اطلاعات کافی از مندرجات آن حاصل کرده‏اند نباید تماس گرفت؟! مگر ایشان چه می‏گویند که می‏باید خود را از بحث و مناظره و یا مواجهه و رویارویی با ایشان محروم کرد؟ آیا اگر بهائیت بر حق بود، همانند اسلام نمی‏گفت: «اقوال مختلف را بشنوید و بهترینش را برگزینید». اسلامی که از زبان پیامبر، در قرآنش می‏خوانیم: «من و پیروانم مردم را آگاهانه به حق می‏خوانیم». در بررسی‏ها و پرس و جوهای بعدی این نکته روشن‏تر شد که این افراد، بر معارف امری و اسلامی احاطه داشته و در این مورد، سخن محفل کاملا صادق بوده است، و سرانجام کار بدانجا کشید که حقانیت اسلام و بطلان بهائیت همانند روشنایی آفتاب برایم آشکار گردید. از کارهای دیگر محفل که هر وقت به یاد آن می‏افتم شدیدا متعجب می‏شوم، آن است که آن هنگامی که تازه بهائی شده بودم، محفل می‏کوشید که موقعیت اسلامی مرا مهم جلوه دهد و مرا با دانشمندان اسلامی، برابر معرفی کند. حتی خود نیز گاهی تحت تأثیر دستورات و القائات محفل چنین وانمود می‏کردم. دیگر آنکه می‏گفت : شکستگی پایم را بهانه قرار داده بگویم که مسلمانان به جهت تغییر روش و آیین، مرا مضروب کرده به حدی که پایم آسیب دیده است. غافل از اینکه پای من از دوران کودکی آسیب دیده بود! بعدها این سؤالات همواره در ذهنم خلجان می‏کرد که راستی چرا بهائیت به این وسایل ناصحیح و غیر منطقی برای حق نشان دادن خود کوشش می‏کند؟ چرا می‏کوشد بهائیان با افراد مطلع و آشنا به معارف امری تماس نگیرند. این‏ها زمینه شد تا یک تحقیق عمیق و همه جانبه را آغاز کنم، به نحوی که می‏توان گفت برگشت من از بهائیت، پس از ایمان واقعی به خدا و استعانت از او، تنها و تنها یک علت داشت و آن اینکه کوشیدم تا متجری واقعی حقیقت باشم. کتاب‏های اصلی امر را جستجو کردم و به دقت و به دفعات خواندم. به جزوه‏های زینتی و رنگ روغن شده قناعت نکردم. مراتب و عناوینی که در بهائیت داشتم، هیچ گاه نتوانستند مرا گول زده و همانند دیگران به فکر بهره‏برداری‏های مادی بیندازد و از یاد خود و خدا غافل سازد، و در عین حال از تماس با افراد مطلع نیز رویگردان نبودم، و این چنین شد که سرانجام راه یافتم. البته انسان‏ها همه، جز معصومان پاک و بزرگوار اسلام، جایز الخطایند، اما راهیابی نیز ممکن است و من شرح اجمالی کارم را دادم تا تو دوست عزیز، پیام پیری آگاه را دریافته باشی، اما مادام که بخواهی فریب سخنان فریبنده مبلغین و گول ظواهر و عناوین تشکیلاتی و لجنات متعدد و ضیافات و احتفالات و کنفرانس‏های باغ تژه و... را بخوری، بدان که هیچ گاه به مفهوم واقع راه نیافته‏ای!راستی آیا تو خواننده‏ی عزیز هیچ گاه نمی‏اندیشی که همانند پیروان هزاران فرقه‏ی ساختگی و بر باطل، که در گوشه و کنار دنیا به چشم می‏خورند، ممکن است تو هم در طریق ناصواب قدم گذاشته باشی؟ تو هم از میلیون‏ها انسانی باشی که خزف [خرمهره] را به جای لعل خریده و گوهر را همچنان ناسفته درون صدف وانهاده؟! من به نام «پدری پیر» که گذران زمان گرد سپید بر چهره‏اش نشانده، به نام آموزگاری روحانی که حتی در بهائیتش نشانده، نیز صادق بوده، به نام مربی دلسوز، برای شما بهائیان عزیز نگرانم. من نگران آن روزم که به فرموده‏ی قرآن کریم، وقتی حقایق در جهان دیگر، جلوی چشمتان هویدا شود و ببینید که آنچه پیمبران راستین خدا گفته‏اند حق است، زبان برآرید که: «رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت» (38) (خدایا من را برگردان تا از نیکی‏ها آنچه را که ترک کرده بودم انجام دهم). اما دیگر دیر شده باشد و به شما بگویند: «کلا انها کلمه هو قائلها» (39) (نه چنین است، زیرا او فقط گوینده‏ی این سخنان است»! آری، من از آینده برای شما هراسناکم و بیم‏دار. بیایید پند مبلغ پیر و یار عزیز و ناصح مشفقتان را بشنوید و سر از بارگاه گران غفلت بردارید. من به زودی شرح حال مفصل خود را همراه با مدارک مثبته برای آگاهی همگان طبع و نشر خواهم کرد و شاید تا آن زمان محفل به شما توصیه کرده باشد که این اوراق ناریه را مطالعه نکنید، اما خوشحالم که اتمام حجت با شما کرده‏ام و در پیشگاه عدل خدای بزرگ خواهم گفت که من سرانجام، حقیقت آشکار شده برای خودم را در اختیار اینان گذاشتم و آنان که به خود نیامدند، هیچ عذری ندارند. آری، من «ادیب مسعودی»، بزرگ مبلغ جامعه‏ی بهائی، اینک مسلمانم و از این باب خدا را بسی شاکر و سپاسگزارم. «خدای اسلام را قائلم»، «پیامبر اسلام را آخرین فرد از گروه پیام آوران خدا می‏دانم»، «امامان عزیز، از علی علیه‏السلام تا امام حسن عسگری علیه‏السلام، را به جان و دل معتقدم»، «امامت، حیات، غیبت، ظهور و دیگر خصوصیات فرزند بلافصل امام یازدهم امام محمد بن الحسن (عج الله تعال فرجه الشریف) را باور دارم»، «بابیت و بهائیت را دین ندانسته، پیشوایانش را عاری از هر حقیقتی می‏دانم». و این فریادی از تمامی ذرات وجود من است که در قالب اشعارم جلوه‏گر است:
هزار شکر که از قید درد دو غم رستم
چو ذره بودم و بر آفتاب پیوستم
به چاهسار ضلالت فتاده بودم زار
گرفت خضر ره عشق، از کرم، دستم
طمع بریده، ز دجال سیرتان پلید
ز جان به خدمت صاحب زمان کمر بستم
امیدم چنان است: پروردگاری که فرموده: «ادعونی استجب لکم» (40) (بخوانیدم تا که جوابتان را گویم) و خداوندی که فرموده: «ان الله یغفر الذنوب جمیعا» (41) (خدای تمام گناهان را می‏بخشاید)، مرا خواهد پذیرفت. و من هم می‏کوشم تا در این چند روز مانده از عمر، جبران گذشته‏ها کنم، که خدای فرموده است: «لا تقنطوا من رحمه الله» (42) (از رحمت خدا مأیوس نباشید). اگر می‏خواهید سخن مرا حضورا نیز بشنوید، در یکی از روزهای مشخص شده در این نوشته، هنگامی که برای انبوهی از مردم این شهر خواهم سخن گفت، سرافرازم نمایید. و در اینجا برای آن دسته از بهائیان ساده دل که ممکن است بر اثر القائات محفل و تشکیلات بهائی، از آمدن به این جلسات و خواندن نوشته‏های بعدی من معذور شوند، عرض می‏کنم که خلاصه‏ی سخن من در این مجالس و محافلی مشابه آن و در جزوات و کتب بعدی همین است که در دو بیتی زیر آوردم:
المنه‏ی لله به ره راست رسیدم
پیوند خود از مردم گمراه بریدم
از لطف خداوندی با قوت ایمان
مردانه ز هم پرده‏ی اوهام دریدم
مزید توفیق همگان را آرزومندم. غلام عباس گودرزی «ادیب مسعودی»، هشتم بهمن ماه پنجاه و چهار [1354]. »(43)

4. بازگشت تعدادی ازنخبگان بابی و ازلی از بابیت
 

أ-ملا عبدالخالق یزدی (شاگرد ومیزبان شیخ احمد احسایی در یزد، و از روحانیان شاخص مقیم مشهد در زمان ظهور باب) از جمله کسانی بود که بر اثر تعریف‏های ملا حسین بشرویه‏ای (از پیروان مشهور علی محمد باب، و رهبر غائله‏ی بابیان در قلعه‏ی شیخ طبرسی مازندران) به باب گروید ومقامش در میان بابیان بدان پایه بود که باب در پیغام مکتوبش به محمدشاه قاجار، ملا عبدالخالق را برای گفت و گو با شاه و اثبات بابیت خویش معرفی کرد. اما، به تصریح منابع بابی و بهائی، همین ملا عبدالخالق زمانی که فهمید باب، پا را از ادعای «بابیت» امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) فراتر نهاده و مدعی «قائمیت» شده است، از بابیت برگشت و با آن مخالفت کرد و جمعی از بابیان نیز، به تبعیت از او، از متابعت باب روی برگرداندند.
ب-فرد دیگری که با اغوای ملاحسین بشرویه‏ای به باب گروید، ملا محمد تقی هراتی بود، که خود (و برادرش) از بزرگان بابیه بودند، اما او نیز (به نوشته‏ی اعتضادالسلطنه، رئیس دارالفنون و وزیر علوم در عهد ناصرالدین شاه) بعدها از بابیت برگشت و از عمل خویش اظهار ندامت کرد.
ج-در مورد خود ملا حسین بشرویه‏ای نیز وجود پاره‏ای قرائن و شواهد، این حدس را تقویت می‏کند که اگر بشرویه‏ای نیز از بحران خونین جنگ و گریز با قوای دولتی در قلعه‏ی طبرسی جان به در می‏برد و دعاوی تازه‏ی علی محمد باب (قائمیت و رسالت و...) را می‏شنید، همچون دوستانش (عبدالخالق و هراتی) از باب و بابیت می‏برید. اهتمام بشرویه‏ای (در قلعه‏ی شیخ طبرسی) بر رعایت احکام و مقررات اسلامی و ترویج تعالیم آن، یورش‏های نظامی او و یارانش به قوای دولتی با شعار «یا صاحب‏الزمان»، و از همه مهم‏تر، اظهار مخالفت جدی و قاطعش با اعلام الغای اسلام توسط قره‏العین و حسینعلی بهاء در دشت بدشت و تصریح به اینکه: «اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشیر کیفر می‏نمودم»، از جمله‏ی این قرائن و شواهدند. آن گونه که در فوق آمد، ایمان عبدالخالق یزدی به شخص باب، ناشی از تبلیغات ملا حسین بشرویه‏ای بود و عبدالخالق، زمانی که از ادعای تازه‏ی باب مبنی بر «قائمیت» مطلع شد، باب را شدیدا طرد کرد.از انضمام این دو مطلب مسلم تاریخی، به روشنی برمی‏آید که بشرویه‏ای، نزد عبدالخالق، فقط از «بابیت» علی محمد شیرازی، و اینکه او «باب» و دروازه‏ی علم ائمه اطهار و حضرت بقیه الله (عج الله تعالی فرجه الشریف)است، سخن گفته بود و نه چیزی بیشتر. زیرا، در غیر این صورت، اگر عبدالخالق می‏فهمید علی محمد دعاوی بالاتری دارد، از همان آغاز از او کناره می‏گرفت (چنان که در آثار اولیه‏ی باب نظیر تفسیر سوره‏ی یوسف نیز به کرات دیده می‏شود که رهبر بابیان، صریحا از حضرت محمد بن الحسن العسکری (عج الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان آخرین امام معصوم یاد کرده و خود را فقط فردی بسته و پیوسته به ایشان، و فدایی راه او، قلمداد کرده است). نکات فوق، منضم به قرائنی چون مخالفت بشرویه‏ای با سناریو الغای اسلام توسط جمعی از سران بابیه در بدشت، این گمانه را قویا دامن می‏زند که خود بشرویه‏ای نیز (که از جانب علی محمد، عنوان «باب الباب» گرفته بود) علی محمد شیرازی را فردی فراتر از «باب» و نایب خاص امام عصر (عج) نمی‏انگاشت و در واقع، آن همه جان بازی‏های دلیرانه‏ی وی و یارانش در برابر قوای دولتی در قلعه‏ی شیخ طبرسی مازندران (که بابیان و بهائیان، بدان افتخار می‏کنند و برای «مظلوم نمایی» و مهم‏تر از آن، برای اثبات «حقانیت! دین تراشی‏ها»ی خود از آن، بهره وافر می‏برند) نه در راه مسلک بابیت (به معنای آیینی «جدا از اسلام و در تقابل با آن»)، بلکه در راه امام زمان، معهود شیعیان (حضرت حجه ابن‏الحسن العسکری (عج الله تعالی فرجه الشریف))، انجام شد و علی محمد شیرازی در این میان، فقط به عنوان «نایب خاص» آن حضرت مطرح بود و نه چیزی بیشتر.
ث-میرزا یحیی دولت آبادی، کسی است که یحیی صبح ازل (برادر و رقیب سرسخت حسینعلی بهاء، و جانشین رسمی باب) وی را به جانشینی خود و ریاست بر بابیان (شاخه‏ی ازلی) برگزید. اما به گزارش شاهدان عینی، یحیی دولت‏آبادی از بابیت برگشت و ازلیان را به متابعت از آیین شیعیان فراخواند و با این کار، در واقع، بر پیشانی فرقه‏ی ازلی، مهر بطلان و پایان زد. دولت آبادی طی مقاله‏ای در روزنامه‏ی فارسی زبان چهره‏نما (چاپ مصر) نیز از آیین باب تبری جست و به قول عباس افندی (پیشوای بهائیان) خود را «عاری و بری» از علی محمد باب شمرد. (44)

5.سخنان شنیدنی میرزا ابوالفضل گلپایگانی مبلغ سرشناس بهائیت
 

اکنون میرزا ابوالفضل گلپایگانی را به شما می‏شناسانم: او در تهران با بهائیان دمساز شد و پس از آن گرفتار گشت . پرسش و پاسخ زیر در روزگاری که شادروان کامران میرزا وزیر جنگ و فرمانروای تهران بود «نظمیه» به دست یاری میرزا حسنخان مستنطق و دست نوشته‏ی میرزا مهدی منشی به جا مانده است. پس از رهائی از زندان میرزا ابوالفضل به عشق آباد و سمرقند و بخارا رفت و در سال 1273 خورشیدی به عکا رفت و در آنجا ماندنی شد و پس از چندی در مصر جایگزین گشت و در آنجا بود تا در گذشت و درباره‏ی کیش بابی و بهائی به زبان تازی و فارسی دفترها پرداخت و سرانجام از این گروه دلسرد شد و سالها خاموشی برگزید و کارهایش به پایان نرسید. البته کسی از اعلام بیزاری او به طور علنی مطلبی نگفته است .
پاسخ و پرسش میرزا ابوالفضل گلپایگانی در زندان
«س - پدر شما کی است؟ ج - میرزا محمدرضا مجتهد.
س - شما تحصیل کرده‏اید یا خیر؟ ج - بلی حکمت و کلام را دیده‏ام. فقه و اصول را خوانده‏ام. در اصفهان تحصیل می‏کردم.
س - مدت مکث شما در اصفهان چقدر بود؟ ج - تقریبا سه سال.
س - چند وقت است که در تهران می‏باشی؟ ج - در اول ماه مبارک 1290 وارد دارالخلافه شده‏ام.
س - باعث آمدن شما به طهران چه بود؟ ج - بعضی تعدیات در گلپایگان احتشام الملک کرده بود آمدیم در تهران که مطالبه طلبی که از او داشتیم بکنیم.
س - از گلپایگان یکسره به طهران آمدید یا به اصفهان رفتید و از آنجا به تهران آمدید؟ ج - از گلپایگان یکسره به طهران آمدم.
س - عیال دارید؟ ج - خیر.
س - در این مدت ده سال که در تهران هستید چه کسب داشتید؟ ج - تقریبا سه سال در مدرسه حکیم‏ هاشم که معروف به مدرسه مادرشاه باشد ، تحصیل می‏کردم به نوع طلبگی امرم می‏گذشت . بعد از آن آقا محمدهادی نامی صحاف از طایفه بابیه از اصفهان آمده بود به عکا برود با بنده آشنایی پیدا نمود . بنده را بدین بابیه دعوت کرد . به توسط او با بعضی از علماء و فضلاء طایفه بابیه گفتگو کردم . دراین اثنا بنده را حضرت والا احضار فرمودند و این احضار در نود و سه واقع شد. چون یکی از این طایفه به عرض در حق بنده شهادت داد امر مشتبه شد؛ بنده را حکم به حبس فرمودند. شش ماه حسب الامر اعلیحضرت اقدس شهریاری محبوس بودم با یازده نفر دیگر. بعضی مقر بودند و بعضی منکر. پس از شش ماه به مرحمتی قبله‏ی عالم مرخص شدم. بعد از مرخصی به واسطه این که اهل اسلام و آشنایان سابق از معاشرت بنده اجتناب داشتند ناچار با بعضی از طایفه بابیه معاشر بودم تا کنون که به همان حالت باقی هستم.
س - در این مدت که با این‏ها معاشر بودید چه حرف تازه‏ای زدند که شما را در تردید انداختند؟ ج - حرف تازه‏ی اینها مشهور است آنچه لازمه‏ی گفتگو بوده است با اینها کرده‏ام . آنها حرفی که می‏زنند، می‏گویند: قائم موعود ظهور کرده و او میرزا علی محمد شیرازی است. در تبریز کشته شد و من به ادله و براهین رد می‏کردم و می‏گفتم که قائم موعود محمد بن حسن علیه االسلام است که پیغمبر ما به ما خبر داده است. چه دخلی به میرزا علی محمد شیرازی دارد که بیاید همچو دعوی کند.
س - آنها چه دلیلی بر رد قول شما اقامه کرده‏اند؟ ج - آنها می‏گفتند: همچنانکه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‏فرمود: من عیسی و موسی و حضرت یحیی هستم . این هم آمد و گفت : من محمد بن حسن هستم و در کتابش هم نوشته است.
س - حضرت که می‏فرمود: «من عیسی و موسی و یحیی هستم» بر صدق قول خود معجزات آنها را ظاهر می‏کرد. از قبیل مرده زنده کردن و انداختن بیل و مار شدن. آنها چه جواب می‏دادند و چه می‏کردند. ج - آنها جواب می‏دادند که اولا حجه اعظم کتاب است. ثانیا او دارای این معجزات بود.
س - کی دید؟ ج - بنده نه میرزا علی محمد را دیدم و نه عکا رفته‏ام که میرزا حسینعلی را ببینم . تشخیص این مطلب موقوف به فرمان دولت است.
س - شما در این مدت به عقاید شریعت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی بودید یا خیر؟ ج - تا کنون که باقی هستم.
س - یکی از عقاید متشرعین این است که اگر کسی بیاید و بر ضد شریعت یا بر طبق شریعت دعوی بکند و نتواند او را به دلایل و برهان و خرق عادت و کشف کرامت بر همه کس معلوم بدارد ،همچو کسی کافر است؟ ج - بدون گفتگو این حرف صحیح است.
س - بر شما که در این مدت به اقرار خودت حقیقت اینها معلوم نشده چگونه‏ معاشر بودی و حال آنکه معاشر بودن با این‏ها به قانون شرع حرام است؟ ج - در صورت الجاء بود معاشرت با اینها.
س - بطلان اینها را دراین مدت فهمیدید با تردیدی دارید؟ ج - تردید ندارم. ولی اگر روبروی اینها بخواهید این کلمه را بگویم، به حکم تقیه نخواهم گفت.
س - آنچه بر خودت معلوم شده از قرار این تقریری که می‏کنی پس اینها باطل‏اند، تو به چه جهت پیروی کرده معاشرت می‏نمائی؟ ج - بلی عرض کردم اصل معاشرت بنده از راه الجاء بوده، برای حفظ نفس که ناچار یک طلبه فقیر با دو طایفه بزرگ نمی‏تواند معاندت کرد.
س - اگر تو تبری کنی و داخل در اثنی عشری باشی و از بابیه کناره کنی، البته در پناه خواهی بود و بیشتر از اذیت محفوظ می‏شوی. ج - معلوم است در صورت اطمینان به آنچه فرمودید، من از صمیم قلب تبری خواهم کرد.
س - در اینجا کسی نیست و حال این که این استنطاق سند خواهد شد اگر قبلا داخل نیستی تبری می‏کنی؟ ج - خدا لعنت کند رئیس و مرئوس اینها را؛ همان است که عرض کردم در صورت اطمینان.
س - اگر فی الحقیقه این گفتگو را از روی تقیه می‏کنی و مذهب بابی داری، نترس و بگو. زیرا که از این بابت شما را نخواهند کشت و ممکن است یک حدی را برای شما قرار بدهند، مثل سایر ملل که هر یک ، یک محله دارند در آنجا ساکن باشید و کسی هم به کار شما کاری نداشته باشد؟ ج - چون وثوق به عدالت دولت دارم بدون تقیه عرض کردم تکلیف دولت با دیگران دخلی به بنده ندارد.» «محل امضاء میرزا ابوالفضل گلپایگانی پسر حاجی محمدرضا مجتهد» (45)
ودر پایان
افراد بسیار زیاد دیگری نیز (مانند خانم مهناز رئوفی نویسنده کتاب سایه شوم – آقای مسیح الله رحمانی نویسنده کتاب راه راست – بانو قدس ایران نویسنده کتاب بارقه حقیقت – آقای میرزا حسن نیکو نویسنده کتاب فلسفه نیکو – آقای صالح مراغه ای نویسنده کتاب ایقاظ ) هستند که از این آیین تبری جسته و به دین مقدس اسلام گرویدند که ذکر احوالات آنها از حوصله این پژوهش خارج است .
والسلام علیکم و رحمه و برکاته
امیر چراغی – مهر ماه 1389 – اصفهان
دارالحکمه باقر العلوم (علیه السلام)

پی نوشت ها :
 

1. کتاب قائم آل محمد (علیه السلام)نجات بخش انسانها - ص 261به نقل از کتاب مطالع الانوار - ص59
2. قائم آل محمد (علیه السلام) نجات بخش انسانها – ص 260
3 . تاریخ جامع بهائیت – ص250
4. ماجرای آشوب یزد و نیریز را یکی از گروندگان باب به نام « سید یحیی دارابی » بوجود آمده بود و بالاخره در نیریز کشته شد،در کتاب جمال ابهی صفحه 97و همچنین ماجرای محمد علی حجت در زنجان را در صقحه 95 آن کتاب مطالعه کنید. کتاب بابی گری و بهایی گری – ص63
5. کتاب بابی گری و بهایی گری – ص62
6. محقق
7. سایه رو شن های بهائیت در ایران – ص83
8. بابی گری و یهایی گری – ص71
9. شوقی افندی ، قرن بدیع ،جلد سوم ،ص 299 به نقل از کتاب سایه روشن های بهائیت در ایران – ص85
10. خطرات انحطاط و سقوط – پیام پدر – ص354 و ص355
11. عبدالبهاء،خطابات مبارکه جلد 1 ،چاپ مصر – ص32 به نقل از کتاب سایه روشن های بهائیت در ایران ص88
12. نورالدین مدرسی چهاردهی ،چگونه بهائیت پدید آمد،چاپ و انشارات آفرینش ،چاپ دوم، تابستان 1369 به نقل از کتاب سایه روشن های بهائیت در ایران – ص88
13. بابی گری و بهاییی گری – ص 72 و ص73
14. تبار شناسی بهائیت- بیشتر مطالب مربوط به عباس افندی از کتاب سایه روشن های بهائیت در ایران از صفحه 83 تا صفحه 95 گرفته شده است
15. سایه روشن های بهائیت در اییران – ص96 و بابی گری و بهایی گری – ص74
16. تبار شناسی بهائیت
17. همه مطالب مربوط به بیت العدل از کتاب انشعاب در بهائیت صفحه 145 به بعد گرد آوری شده است البته با کمی جابجایی
18. راه راست چرا از بهائیت برگشتم – ص108
19. راه راست چرا از بهائیت برگشتم – ص109
20. چرا مسلمان شدم ، سخنی با بهائیان – ص26
21. چرا مسلمان شدم ، سخنی با بهائیان – ص25
22. . صاحب الزمان (علیه السلام) و مخالفان – ص70 و بهائیت آنگونه که هست «توبه نامه باب» -خاطرات صبحی ص 140
23. چرا مسلمان شدم –سخنی با بهائیان – ص15
24. چرا مسلمان شدم –سخنی با بهائیان – ص6
25 چرا مسلمان شدم –سخنی با بهائیان – ص24
26. چرا مسلمان شدم –سخنی با بهائیان – ص7
27.چرا مسلمان شدم – سخنی با بهائیان – ص 8
28. سیری در کتابهای بهائیان – ص 20
29. سیری در کتابهای بهائیان – ص 23
30. تاریخچه پیدایش باب
31. شگفتی در چیست؟ - ص 62
32. خاطرات انحطاط و سقوط – ص 95
33. خاطرات صبحی و تاریخ بابیگری و بهاییگری – ص 79
34. خاطرات صبحی و تاریخ بابیگری و بهاییگری – ص 8
35. خاطرات انحطاط و سقوط – ص118
36. آنان که به دامن اسلام باز گشتند ذیل مطلب باز گشت نخبگان بهایی از بهائیت
37. آنان که به دامن اسلام باز گشتند ذیل مطلب باز گشت نخبگان بهایی از بهائیت
38. سوره مومنون آیات 99 و 100
39. سوره مومنون آیه 100
40. سوره غافر آیه 60
41. سوره زمر آیه 53
42. سوره زمر آیه 53
43. آنان که به دامن اسلام باز گشتند ذیل مطلب باز گشت نخبگان بهایی از بهائیت
44. آنان که به دامن اسلام باز گشتند ذیل مطلب باز گشت نخبگان بابی و ازلی از بابیت
45. کتاب پیام پدر – ص204
 

منابع
کتابها :
1.صبحی مهتدی، فضل الله : پیام پدر ، چاپ چهارم ، ناشرامیر کبیر، محل چاپ: تهران ، 268صفحه قطع: رقعی ،تاریخ1357هـ.ش
2.افراسیابی، بهرام ، تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی) ، چاپ: پنجم ، ناشر: سخن ، محل چاپ: تهران ، زبان: فارسی ، 791 صفحه
3.رئوفی، مهناز ، چرا مسلمان شدم (سخنی با بهائیان) ، چاپ: اول ، ناشر: نور علم ، محل چاپ: همدان ، زبان: فارسی ،105صفحه ، تاریخ: 1378هـ.ش
4.مهتدی صبحی کاتب عبدالبهاء، فضل الله ، خاطرات انحطاط و سقوط ، به اهتمام: مستوفیان، علی امیر ، چاپ: اول ، ناشر: علم ، محل چاپ: تهران ،456 صفحه ، تاریخ: 1384
5.مهتدی، فضل الله ، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی‏گری و بهائی‏گری ، چاپ: پنجم ، ناشر: دار التبلیغ الإسلامی ، محل چاپ: قم ، زبان: عربی ،332 صفحه ، تاریخ:1354هـ.ش ، به ضمیمه ، عنوان:[سرگذشت‏نامه مؤلف] ، نویسنده: خسروشاهی، سید هادی ، صفحه: 3-22
6.رحمانی، مسیح الله: راه راست؛ چرا از بهائیت برگشتم؟ ،2 جلد ، چاپ: خراسان
7.سلطان‏زاده، رضا: سیری در کتاب‏های بهائیان ، عنوان فرعی: خداپرستی در بهائیت ، چاپ: دوم ، ناشر: دار الکتب الإسلامیة ، محل چاپ: تهران ،170 صفحه
8.صالحی آذری، محمد: شگفتی در چیست؟ ، چاپ: دوم ، ناشر: خراسان ، محل چاپ: مشهد ،72 صفحه ، تاریخ: 1349هـ.ش
9.احمدی کرمانشاهی، ذکرالله: قائم آل محمد، نجات‏بخش انسان‏ها ، چاپ: دوم ، ناشر: خزر ، محل چاپ: تهران ،260 صفحه ، تاریخ: 1336هـ.ش
10.دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان نیمه پنهان 25: سایه روشن های بهائیت در ایران ، چاپ: اول ، ناشر: کیهان ،184 صفحه ، تاریخ: دی 1385ه.ش
11.رائین، اسماعیل: انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی ، ناشر: مؤسسه تحقیقی رائین ، زبان: فارسی و انگلیسی ، 375 صفحه ، تاریخ: 1357هـ.ش
12.محمدی اشتهاردی، محمد: بابی‏گری و بهایی‏گری (مولود مدعیان دروغین نیابت خاص از امام زمان) ، چاپ: اول ، ناشر: کتاب آشنا ، محل چاپ: قم ، 207 صفحه ، تاریخ:1379هـ.ش
13.سلطان‏زاده، رضا: سیری در کتاب‏های بهائیان ، عنوان فرعی: خداپرستی در بهائیت ، چاپ: دوم ، ناشر: دار الکتب الإسلامیة ، محل چاپ: تهران ،170 صفحه ،
14.دلخوشنواز، هاشم: صاحب زمان و مخالفان ، ناشر: رشیدی ، محل چاپ: تهران ،136 صفحه
مقالات
15.آنان که به دامن اسلام برگشتند ، پدیدآورنده: مظاهری، ابوذر ، برگرفته از: مجله زمانه / چاپ دوم / سال ششم / شماره 61 / ص 65-71 / مهر 1386
16.بهائیت آن گونه که هست / مؤسسه جام جم / چاپ اول / 1387
17.تاریخچه پیدایش باب و بهائیت ، پدیدآورنده: بورونی، علی
18.تبارشناسی بهائیت ، برگرفته از: مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی

 

يکشنبه 3/6/1392 - 22:12
معرفی کتاب و بازی های آموزشی
معرفی تحلیلی كتاب بحارالانوارعلامه مجلسی
معرفی تحلیلی كتاب بحارالانوار

نویسنده:مهدی‌ مطیع




بِحارُ الاْنْوار، مشهورترین‌، مهم‌ ترین‌ و مفصل‌ترین‌ اثر علمى‌ محمد باقر مجلسى‌ (1037-1110 یا 1111ق‌/1628- 1698 یا 1699م‌) كه‌ مجموعه‌ای‌ گسترده‌ از احادیث‌ امامیه‌ است‌ و گاه‌ «دائره‌ی المعارف‌ بزرگ‌ احادیث‌ شیعه‌» لقب‌ گرفته‌ است‌.
نام‌ كامل‌ این‌ اثر "بحارُ الانوارِ الجامعه‌ی لِدُّرَرِ اخبارِ ائمه‌ی الاطهار علیه السلام" است‌. عزم‌ مؤلف‌ بر نگاشتن‌ این‌ كتاب‌ از 1070 ق‌/1660م‌، پس‌ از نگارش‌ كتاب‌ فهرس‌ مصنفات‌ الاصحاب‌ جزم‌ شده‌ است‌ و اولین‌ تاریخ‌ ثبت‌ شده‌ در خود كتاب‌ 1072ق‌ است‌ (نك: 103/255) و سواد نامه‌ی آن‌ در 1104 یا 1106ق‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ است‌، هر چند پاك‌ نویس‌ كتاب‌ تا پس‌ از فوت‌ مؤلف‌ و توسط شاگردان‌ او همچنان‌ ادامه‌ داشته‌ است‌ (امین‌، 9/183؛ مشار، 2/25- 26؛ المعجم‌ ...، 1/102).
همزمان‌ با كار 36 ساله‌ی او، كتابهای‌ مهم‌ دیگر حدیثى‌ شیعه‌ نیز نگاشته‌ شده‌ است‌: نخست‌ "الوافى"‌ از مولى‌ محسن‌ فیض‌ كاشانى‌ (د1091ق‌/1680م‌) و دیگر "وسائل‌ الشیعه‌" از محمدبن‌ حسن‌ حر عاملى‌ (د 1104ق‌/1693م‌).
شروع‌ كار تألیف‌ "بحار الانوار" در زمان‌ شاه‌سلیمان‌ اول‌ صفوی‌ (سل 1077- 1105ق‌) بود و اتمام‌ كار به‌ دوره‌ی سلطنت‌ شاه‌ سلطان‌ حسین‌ اول‌ (سل (1105- 1135 بر مى‌گردد. این‌ در حالى‌ است‌ كه‌ مجلسى‌ در 1089ق‌/1678م ‌از طرف‌ شاه‌ سلیمان‌ به‌ شیخ‌الاسلامى‌ منصوب‌ شد (برای‌ آشنایى‌ با شرح‌ وظایف‌ و اختیارات‌ منصب‌ شیخ‌ الاسلامى‌، نك: مارچنكوفسكى‌، 328-329) و پس‌ از مرگ‌ وی‌، شاه‌ سلطان‌ حسین‌ نیز وی‌ را در این‌ سمت‌ ابقا كرد (بحرانى‌، 55).
پس‌ از ورود محقق‌ كركى‌ در 916ق‌/1510م‌ به‌ ایران‌ و ایجاد بستر تشكیل‌ حكومتى‌ شیعى‌، زمینه‌ای‌ نیز برای‌ رویكرد اخباری‌ ایجاد شد كه‌ زیر بنای‌ آن‌ توسط ابن‌ ابى‌ جمهور احسایى‌ (زنده‌ در 904ق‌) در رساله‌ای‌ با عنوان‌ "العمل‌ باخبار اصحابنا" به‌ وجود آمده‌ بود و توسط میرزا احمدبن‌ على‌ استرابادی‌ (د 1208ق‌) و محمد امین‌ استرابادی‌ (د1036ق‌) ادامه‌ یافت‌ (نك: ه د، 7/160). این‌ فضا تا نگارش‌ "الفوائد الحائریه"‌ توسط محمدباقر بهبهانى‌ در 1208ق‌ در "رد الفوائد المدنیه"‌ محمد امین‌ استرابادی‌، همچنان‌ جو چیره‌ بر تفكر شیعى‌ دوران‌ خویش‌ بوده‌ است‌ و این‌ حكایت‌ از آن‌ دارد كه‌ شرایط حاكم‌ بر حوزه‌های‌ دینى‌ آن‌ زمان‌ نگارش‌ احادیث‌ را مى‌پسندیده‌، و فیض‌ كاشانى‌ و حر عاملى‌ در همین‌ فضا اقدام‌ به‌ تدوین‌ مجموعه‌های‌ حدیثى‌ شیعه‌ نموده‌اند. مجلسى‌ نیز كه‌ خود گرایش‌ هر چند معتدل‌ اخباری‌ داشت‌ (مهاجر،151، بب؛ ملكى‌، 261 بب )، به‌ نگارش‌ بحار الانوار پرداخت‌. چنانكه‌ وی‌ در جواب‌ سؤالى‌ كه‌ از او درباره‌ی حكما، فلاسفه‌، مجتهدین‌ و اخباریون‌ و فقها و صوفیه‌ شده‌ است‌، استفاده‌ی عقل‌ را برای‌ فهم‌ احادیث‌، آن‌ هم‌ به‌ شیوه‌ی حكما جایز نمى‌داند و خود را اخباری‌ دور از افراط و تفریط در تقلید محض‌ به‌ عنوان‌ درایت‌، یا اجتهاد آزاد بر اساس‌ گرایشهای‌ عقلى‌ معرفى‌ مى‌كند (نك: زین‌ العابدین‌ شیروانى‌، 618 -621).
بِحارُ الاْنْوار، مشهورترین‌، مهم‌ ترین‌ و مفصل‌ترین‌ اثر علمى‌ محمد باقر مجلسى‌ كه‌ مجموعه‌ای‌ گسترده‌ از احادیث‌ امامیه‌ است‌ و گاه‌ «دائره‌ی المعارف‌ بزرگ‌ احادیث‌ شیعه‌» لقب‌ گرفته‌ است‌.
مؤلف‌ در مقدمه‌ی كتاب‌، عنوان‌ مى‌كند كه‌ پس‌ از آشنایى‌ و تفحص‌ در علوم‌ دیگر به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ كه‌ راهى‌ برای‌ علم‌ جز در كتاب‌ الهى‌ و اخبار ائمه‌ی طاهرین‌ (ع‌) وجود ندارد و راههای‌ دیگر را هر چند بى‌بهره‌ نمى‌داند، اما دور افتاده‌ از مسیر معرفى‌ مى‌كند (1/2، 3). مؤلف‌ در جای‌ دیگر این‌ اثر، گرایش‌ اخباری‌ خود را نشان‌ مى‌دهد و حتى‌ با مسائل‌ و شبهات‌ عقلى‌ مطرح‌ شده‌، به‌ شیوه‌ی روایى‌ برخورد مى‌كند (2/314، 3/234، 11/259، 67/254) و جایى‌ به‌ صراحت‌ نظر اخباریان‌ را بهترین‌ نظر در بحث‌ بیان‌ كرده‌ است‌ و ترك‌ مسأله‌ای‌ غامض‌ را به‌ دلیل‌ عجز عقول‌ بر احاطه‌ به‌ عمق‌ آن‌، اولى‌ مى‌داند ( 5/260؛ برای‌ نمونه‌هایى‌ دیگر، نك: المعجم‌، 1/84 – 86).
اما آنچه‌ مجلسى‌ به‌ عنوان‌ انگیزه‌ی شخصى‌ بیان‌ مى‌كند، حفظ آثار گذشتگان‌ و جلوگیری‌ از نابودی‌ آنهاست‌، متونى‌ كه‌ به‌ واسطه‌ی غرض‌ ورزی‌ فاسدان‌، بى‌توجهى‌ جاهلان‌، استیلای‌ سلاطین‌ گمراه‌ و مخالف‌ با اهل‌ بیت‌ (ع‌)، رواج‌ علوم‌ باطل‌ و نیز كم‌اعتنایى‌ به‌ احادیث‌، در حال‌ از بین‌ رفتن‌ بوده‌، و جامعه‌ی آن‌ روز برای‌ هدایت‌ و استفاده‌ به‌ آنها نیازی‌ مبرم‌ داشته‌ است‌ (1/3-4).
روش‌ كار مجلسى‌ هر چند به‌ نظر مى‌رسد نوعى‌ برداشت‌ از كارهای‌ گذشته‌ نیز باشد، اما ابتكارات‌ شخصى‌ نیز دارد. او ابتدا عناوین‌ مجلدات‌ كتاب‌ خود را انتخاب‌ مى‌كرد و سپس‌ برای‌ هر عنوان‌ بابهایى‌ مى‌گشود. در ذیل‌ هر باب‌ پیش‌ از هر چیز آیات‌ قرآنى‌ متناسب‌ آن‌ را فهرست‌ مى‌كرد كه‌ این‌ كار او بسیار به‌ كار "الوافى‌" فیض‌ كاشانى‌ نزدیك‌ است‌. آنگاه‌ برای‌ هر آیه‌، تفسیری‌ مناسب‌ با استفاده‌ از نظرات‌ مفسران‌ و توضیحات‌ خود مى‌نگاشت‌؛ این‌ كار را از جلد 5 به‌ صورت‌ جدی‌ آغاز كرده‌، و در جزء 7 و 9 به‌ مناسبت‌ بحث‌ توحید و صفات‌ الهى‌ به‌ اوج‌ خود رسانده‌ است‌ (7/67 - 98، 8/2-173 ).
در مرحله‌ی بعدی‌، روایات‌ متناسب‌ با هر باب‌ را در ذیل‌ عنوان‌ گنجانده‌، و سندهای‌ آن‌ را نیز با رعایت‌ اختصار نقل‌ كرده‌ است‌. هدف‌ او از این‌ اختصار جلوگیری‌ از پركردن‌ و افزودن‌ حجم‌ ابواب‌ یا مزین‌ كردن‌ كتاب‌ است‌، اما آنها را به‌ كلى‌ حذف‌ نكرده‌ است‌ تا تحلیل‌ سند ناممكن‌ شود (1/48). آنگاه‌ توضیحات‌ و شرح‌ خود را بر روایات‌ نگاشته‌، و در این‌ قسمت‌ از نظرات‌ دیگر صاحب‌ نظران‌ نیز یاری‌ گرفته‌، و به‌ نقل‌ و گاه‌ نقد اقوال‌ آنان‌ پرداخته‌ است‌. وی‌ در انتخاب‌ روایات‌، اساس‌ كار را بر تناسب‌ كل‌ یا جزء روایت‌ با عنوان‌ باب‌ قرار داده‌ است‌ و البته‌ آنجا كه‌ روایت‌ را تقطیع‌ كرده‌، وعده‌ی آوردن‌ متن‌ كامل‌ آن‌ را در جای‌ دیگر داده‌ است‌ (مثلاً 6/54، 118، 152). این‌ توضیحات‌ او در 10 جلد آخر كتاب‌ دیده‌ نمى‌شود؛ زیرا 10 جلد آخر توسط شاگردش‌ میرزا عبدالله‌ افندی‌، یا به‌ قولى‌ توسط میر محمد صالح‌ حسینى‌ پاك‌ نویس‌ شد و از سوادنامه‌ به‌ بیاض‌ آمد، برای‌ اینكه‌ عمر مجلسى‌ به‌ انجام‌ این‌ كار كفاف‌ نداده‌ بود؛ هر چند برخى‌ نیز این‌ نظر تاریخى‌ را نپذیرفته‌اند (همو، 1/4، 5؛ بحرانى‌، 57؛ تنكابنى‌، 208، 209؛ المعجم‌، 1/75، 76).
جایگاه‌ خاص‌ بحار الانوار در فرهنگ‌ تشیع‌، بالاخص‌ حوزه‌ی ایرانى‌ آن‌ باعث‌ شده‌ كه‌ كارهای‌ فراوانى‌ چه‌ به‌ فارسى‌ و چه‌ به‌ عربى‌ درباره‌ی آن‌ صورت‌ گیرد.
وی‌ برای‌ اجرای‌ چنین‌ كار عظیمى‌ از همكاران‌ و شاگردان‌ بسیاری‌ كمك‌ گرفته‌ كه‌ در برخى‌ منابع‌ شمار آنها را بالغ‌ بر هزار نفر دانسته‌اند (قمى‌، الكنى‌...، 3/147) و كسانى‌ چون‌ میرزا عبدالله‌ افندی‌، میرمحمد صالح‌ حسینى‌، ملا ذوالفقار، ملا محمد رضا، عبدالله‌ بن‌ نورالدین‌ بحرینى‌، نعمت‌ الله‌جزایری‌ و آمنه‌خاتون‌ خواهرش‌ را جزو همكاران‌ وی‌ شمرده‌اند ( المعجم‌،1/98، 99 ).
كار گروهى‌ او كه‌ از ابتكارات‌ تألیف‌ به‌ حساب‌ مى‌آید، شباهتى‌ نیز به‌ كار نگارش‌ دائره‌ی المعارف‌ فلسفى‌ توسط گروه‌ اخوان‌ الصفا دارد (سبحانى‌، 360)؛ با این‌ تفاوت‌ كه‌ وی‌ تسلط كامل‌ و یك‌ تنه‌ بر همه‌ی مراحل‌ كار داشت‌ و شاگردانش‌ فقط به‌ جمع‌آوری‌ و نگارش‌ آیات‌ و احادیث‌، ذیل‌ عنوانهای‌ طراحى‌ شده‌ توسط خود او مى‌پرداختند و كلیه‌ی گزینشها از متن‌، سند،... و همچنین‌ تنظیم‌ توسط خود وی‌ صورت‌ مى‌گرفته‌ است‌ ( المعجم‌،1/7، 8).
ابتكارات‌ تألیف‌ بحار الانوار به‌ همین‌ اندازه‌ محدود نمى‌شود؛ نوعى‌ تفسیر موضوعى‌ برای‌ قرآن‌ با بیش‌ از 900 موضوع‌ اصلى‌ و 400 موضوع‌ فرعى‌ و سبك‌ تبویب‌ آن‌ كه‌ گونه‌ای‌ از فهرست‌ موضوعى‌ برای‌ احادیث‌ شیعى‌ است‌، نیز قابل‌ توجه‌ است‌ (سبحانى‌، 355-361؛ المعجم‌، 1/8؛ نیز نك: پاكتچى‌، 39- 48).
فهرست‌بندی‌ و تبویب‌ مجلسى‌ از نقاط قوت‌ و قابل‌ تأمل‌ در تألیف‌ بحار الانوار است‌؛ وی‌ در«فصل‌ رابع‌» مقدمه‌ی كتابش‌ (1/79-80)، فهرست‌ مجلدات‌ 25 گانه‌ی خود را عنوان‌ مى‌كند. این‌ فهرست‌ از لحاظ رده‌ بندی‌ و محتوای‌ عناوین‌ معرف‌ مناسبى‌ برای‌ كار اوست‌. خود مؤلف‌ عناوین‌ «العدل‌ و المعاد»، «ضبط تواریخ‌ انبیاء و ائمه‌ (ع‌)» و «السماء و العالم‌» را كه‌ مشتمل‌ بر احوال‌ عناصر و موالید و ... است‌، از ابتكارات‌ منحصر به‌ فرد كتاب‌ خود كه‌ پیشینیان‌ به‌ آن‌ نپرداخته‌اند، مى‌داند (1/5)

عنوانهای ‌كتب‌ 25 گانه‌ ‌:

1- كتاب ‌العقل‌والجهل‌؛ 2- كتاب ‌التوحید و الصفات‌ و الاسماء الحسنى‌؛ 3- كتاب‌ العدل‌ و المشیة و الارادة و القضاء و القدر؛ 4- كتاب‌ الاحتجاجات‌ و المناظرات‌؛ 5- كتاب‌ فى‌ احوال‌ الانبیاء و قصصهم‌؛ 6- كتاب‌ فى‌ احوال‌ نبینا الاكرم‌ (ص‌) و احوال‌ جملة من‌ آبائه‌؛ 7- كتاب‌ فى‌ مشتركات‌ احوال‌ الائمه‌ی(ع‌)؛ 8- كتاب‌ فى‌الفتن‌ بعد النبى‌(ص‌)؛ 9- كتاب‌ فى‌ احوال‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌) من‌ ولادته‌ الى‌شهادته‌؛ 10- كتاب‌ فى‌ احوال‌ سیدة النساء(ع‌) و الامامین‌ الهمامین‌ الحسن‌ المجتبى‌(ع‌) و ابى‌ عبدالله‌ الحسین‌ (ع‌)؛ 11- كتاب‌ فى‌ احوال‌ الائمة الاربعة بعد الحسین‌(ع‌)؛ 12- كتاب‌ فى‌ احوال‌ الائمة الاربعة قبل‌ الحجة المنتظر (ع‌)؛ 13- كتاب‌ فى‌ احوال‌ الحجة المنتظر(ع‌)؛ 14- كتاب‌ فى‌ السماء و العالم‌؛ 15- كتاب‌ فى‌ الایمان‌ و الكفر، كه‌ در طرح‌ اولیه‌ی مجلسى‌، این‌ كتاب‌ شامل‌ 10بخش‌ در آداب‌ نیز بوده‌ است‌، اما در هنگام‌ تألیف‌ این‌ دو مبحث‌، جدا و به‌ كتاب‌ مستقل‌ تبدیل‌ شده‌ است‌ كه‌ برخى‌ آن‌ را جلد 16 و برخى‌ كتاب‌ مستقلى‌ با عنوان‌ «كتاب‌ العشرة» دانسته‌اند، بى‌آنكه‌ در شمارش‌ كتاب‌ خللى‌ وارد آید (نك: نوری‌، 39-40؛ آقا بزرگ‌، 3/22)؛ 16- كتاب‌ الزی‌ و التجمل‌ فى‌ الآداب‌ و السنن‌؛ 17- كتاب‌ الروضة؛ 18- كتاب‌ فى‌ الطهارة و الصلاة؛ 19- كتاب‌ فى‌ فضائل‌ القرآن‌ و الذكر؛ 20- كتاب‌ فى‌ الزكاة و الصدقة و الخمس‌ و الصوم‌؛ 21- كتاب‌ فى‌ الحج‌ و العمرة، شامل‌ جهاد، امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر؛ 22- كتاب‌ فى‌ المزار؛ 23- كتاب‌ فى‌ العقود و الایقاعات‌؛ 24- كتاب‌ فى‌ الاحكام‌ الشرعیة؛ 25- كتاب‌ فى‌ الاجازات‌.
علاوه‌ بر حجم‌ قابل‌ ملاحظه‌ی روایات‌، انتخاب‌ موضوعات‌ متنوع‌ نیز، اهمیت‌ و ارزش‌ بحار الانوار را بالا برده‌ است‌، چنانكه‌ دیده‌ مى‌شود، مباحث‌ اعتقادات‌، احكام‌، جهان‌ غیب‌، اخلاق‌ و آداب‌ و حتى‌ طبیعیات‌ و علوم‌ طبیعى‌، تاریخ‌ و فرهنگ‌ شیعه‌ و ادبیات‌ عامیانه‌ی آن‌ و... از چشم‌ او دور نمانده‌ است‌. مؤلف‌ همچنین‌ در مباحث‌ فقهى‌، به‌ مسائلى‌ كه‌ مردم‌ بدان‌ احتیاج‌ مستمر داشته‌اند و مورد پرسش‌ بوده‌، حجم‌ بیشتری‌ اختصاص‌ داده‌ است‌ (نك: 80/327، 82/231، 88/258) كه‌ همه‌ی اینها شناخت‌ كافى‌ او از مقتضیات‌ عمومى‌ جامعه‌ را مى‌رساند.
مؤلف‌ در مقدمه‌ی كتاب‌، عنوان‌ مى‌كند كه‌ پس‌ از آشنایى‌ و تفحص‌ در علوم‌ دیگر به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ كه‌ راهى‌ برای‌ علم‌ جز در كتاب‌ الهى‌ و اخبار ائمه‌ی طاهرین‌ (ع‌) وجود ندارد و راههای‌ دیگر را هر چند بى‌بهره‌ نمى‌داند، اما دور افتاده‌ از مسیر معرفى‌ مى‌كند.
تنوع‌ موضوعى‌ از سویى‌ و هدف‌ اصلى‌ مؤلف‌ برای‌ حفظ میراث‌ شیعه‌ از سویى‌ دیگر، او را واداشته‌ تا از منابع‌ بسیار و متنوعى‌ استفاده‌ كند كه‌ به‌ یقین‌ از حیث‌ آمار كم‌نظیرترین‌ مجموعه‌ی حدیثى‌ تألیف‌ شده‌ است‌. بجز این‌ آمار، تنوع‌ فراوانى‌ هم‌ در موضوعات‌ منابع‌ دیده‌مى‌شود. هر چند منابع‌ او بیش‌ از همه‌ جنبه‌ی حدیثى‌ و فقهى‌ دارند، اما موضوعات‌ تفسیری‌، تاریخى‌، كلامى‌ و ادبى‌، لغت‌، سیاست‌ مدن‌، اخلاق‌ و حتى‌ علوم‌ طبیعى‌، پزشكى‌، نجوم‌ و ریاضى‌، جغرافیا و ... نیز در منابع‌ او یافت‌ مى‌شود. كوشش‌ فراوان‌ او برای‌ جمع‌ آوری‌ منابع‌ زبان‌زد شده‌ است‌. بنا به‌ روایتى‌ برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ كتاب‌ مدینه‌ی العلم‌ ابن‌ بابویه‌ كه‌ تصور مى‌شد در یمن‌ وجود دارد، گروهى‌ را با هدایای‌ فراوان‌ به‌ سراغ‌ حاكم‌ آنجا مى‌فرستد تا كتاب‌ را به‌ دست‌ آورد (نوری‌، 33).
مؤلف‌ خود در آغاز كتاب‌ (1/6 -24) ابتدا منابع‌ شیعى‌ خود، بیش‌ از 387 اثر از 25 نویسنده‌ را معرفى‌ مى‌كند و سپس‌ به‌ سراغ‌ منابع‌ اهل‌ سنت‌ مى‌رود كه‌ برای‌ حجت‌ آوردن‌ یا رد كردن‌ یا نقد كردن‌ یا تتمیم‌ فایده‌ و تأیید روایات‌ شیعى‌ مورد استفاده‌ قرار داده‌، و شمار آنها به‌ 85 منبع‌ بالغ‌ شده‌ است‌ (1/24- 25)؛ و سپس‌ برای‌ تصحیح‌ الفاظ یا تعیین‌ معانى‌ به‌ سراغ‌ كتب‌ لغت‌ یا شروح‌ اخبار عامه‌ مى‌رود و 20 كتاب‌ لغوی‌ و 13 كتاب‌ شرح‌ را برمى‌شمارد، هر چند این‌ تنها منابع‌ وی‌ نیست‌ و او به‌ صراحت‌ منابعى‌ را نیز در حین‌ كار معرفى‌ مى‌كند (1/24)، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ مجموعه‌ی كتب‌ مورد استفاده‌ی او به‌ حدود 630 مى‌رسد.
در فصل‌ دوم‌ مقدمه‌اش‌ (1/36- 48) به‌ بیان‌ وثوق‌ و اختلاف‌ نسخ‌ منابع‌ مى‌پردازد و به‌ صراحت‌ بیان‌ مى‌كند كه‌ آنچه‌ را به‌ نظر خودش‌ وثاقت‌ داشته‌، و از لحاظ متن‌ و سند بى‌اشكال‌ بوده‌، در كتابش‌ آورده‌ است‌. شاگردان‌ او نیز این‌ نظر را تأیید مى‌كنند. چنین‌ نظری‌ با دیدگاه‌ رایج‌ كه‌ هدف‌ مجلسى‌ را صرفاً گردآوردن‌ مجموعه‌ای‌ حدیثى‌ بدون‌ اعتبار صحت‌ اسناد و متن‌ مى‌داند (مثلاً نك: دوانى‌، 61)، در تضاد است‌. گفتنى‌ است‌ كه‌ مؤلف‌ در مواردی‌ نیز برخى‌ احادیث‌ را به‌ عنوان‌ حدیث‌ ضعیف‌ یا غیرقابل‌ اعتماد معرفى‌ مى‌كند (1/10، 12/356، 14/447، 15/357، 414، 18/77، جم).
جالب‌ توجه‌ اینجاست‌ كه‌ درباره‌ی روایات‌ غریب‌ كه‌ پذیرش‌ صحت‌ متن‌ آنها در مرحله‌ی اول‌ دشوار به‌ نظر مى‌رسد، به‌ توجیه‌ و تأویل‌ پرداخته‌ است‌، در حالى‌ كه‌ اگر صدور آن‌ را نمى‌پذیرفت‌، طبعاً نقلشان‌ نمى‌كرد ( المعجم‌،1/81). البته‌ هیچ‌ یك‌ از این‌ موشكافیها، نقش‌ كار او در جلوگیری‌ از تحریف‌ و برساختن‌ احادیث‌ جدید را در حوزه‌ی روایى‌ شیعه‌ انكار نمى‌كند (رحمان‌ ستایش‌، 254- 255). نقدهای‌ فراوانى‌ - علاوه‌ بر تأییدات‌ بى‌شماری‌ كه‌ بر كار اوست‌ - پیرامون‌ كتاب‌ او را گرفته‌ است‌ و این‌ نظرات‌ یا به‌ ضعف‌ احادیث‌، یا به‌ كم‌ فایده‌ و پر اشتباه‌ بودن‌ توضیحات‌ او بر مى‌گردد (آشتیانى‌، 928؛ امین‌، 9/183).
برای‌ بررسى‌ جایگاه‌ بحار الانوار در دورانهای‌ پس‌ از مجلسى‌، توجه‌ به‌ نكاتى‌ لازم‌ است‌:
اول‌، استفاده‌ی محدود مؤلف‌ از كتب‌ اربعه‌ی شیعه‌ است‌ كه‌ او هدف‌ خود را در این‌باره‌ حفظ و خارج‌ نشدن‌ آنها از حوزه‌های‌ علمى‌ جهان‌ تشیع‌ اعلام‌ مى‌كند (1/48) و همین‌، اهمیت‌ كتاب‌ او را از لحاظ فقهى‌ كم‌ كرده‌، و به‌ رغم‌ اینكه‌ در دیگر زمینه‌ها سیطره‌ی كامل‌ و بسیار واضحى‌ در حوزه‌ی فرهنگ‌ تشیع‌ پس‌ از خود پیدا كرده‌، در مباحث‌ فقهى‌، مرجع‌ متداول‌ محسوب‌ نشده‌ است‌.
دوم‌، استفاده‌ از نهج‌ البلاغه‌ نیز اندك‌ است‌، هر چند صاحب‌ ریاض‌ العلما، قائل‌ به‌ عدم‌ استفاده‌ی مؤلف‌ از نهج‌ البلاغه‌ مى‌شود (افندی‌، 5/39). خود مجلسى‌ نهج‌ البلاغه‌ را به‌ عنوان‌ منبع‌ معرفى‌ مى‌كند و از آن‌ بهره‌ مى‌جوید. با این‌همه‌، این‌ سخن‌ نیز صحیح‌ است‌ كه‌ بسیاری‌ از احادیث‌ نهج‌ البلاغه‌ از طریق‌ منابع‌ دیگری‌ در كتاب‌ او آمده‌ است‌.
سوم‌، نوع‌ تحلیلها و توضیحاتى‌ كه‌ درباره‌ی احادیث‌ مى‌دهد، در فضایى‌ اخباری‌ صورت‌ مى‌گیرد و حتى‌ آنجا كه‌ با مسائل‌ عقلى‌ برخورد مى‌كند، با استفاده‌ از ابزار كلام‌، یعنى‌ استناد به‌ نقل‌ و ظواهر، آن‌ را نقد مى‌كند، نه‌ با استفاده‌ از ابزار عقلى‌؛ هر چند این‌ خود نوعى‌ درایت‌ به‌ حساب‌ مى‌آید، اما مخالفت‌ با عقل‌ گرایى‌ و فلسفه‌ در جای‌ جای‌ آثار او دیده‌ مى‌شود. وی‌ در كتاب‌ خود (8/3- 6) وعده‌ی نوشتن‌ كتابى‌ مستقل‌ بر ضد فیلسوفان‌ با عنوان‌ "فى‌ نقد كلمات‌ الفلاسفة لاصول‌ الشرایع‌" را داده‌ است‌. او بر آن‌ بود كه‌ مسائل‌ عقلى‌ را در كتاب‌ نیاورد (27/347، 35/133، 51/313، 68/309)، اما به‌ مناسبتهایى‌ متعرض‌ مسائل‌ عقلى‌ نیز شده‌ است‌ (نك: 11/203، نیز 35/108، 57/233، 58/311).
تقید او به‌ ظواهر دینى‌ و احادیث‌ منقول‌، نه‌ تنها در كتابش‌، كه‌ در سیاست‌ مدنى‌ او نیز بازتاب‌ داشته‌، و برای‌ همین‌، مخالفت‌ با فلاسفه‌، طرد صوفیه‌ و تضییق‌ بر اقلیتهای‌ دینى‌ در كارنامه‌ی فعالیتهای‌ اجتماعى‌ مؤلف‌ ثبت‌ شده‌ است‌ (بحر العلوم‌، 40). در عین‌ حال‌، در حیطه‌ی دیدگاه‌ خود با جرأت‌ و شهامت‌ خاصى‌ علاوه‌ بر اشاره‌ بر آراء و اقوال‌ فقها و سایر دانشمندان‌ و اشاره‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ و...، شدیداً آنها را نقد مى‌كند، هر چند نقد او از نوع‌ شرح‌ لغت‌ و وصف‌ حالت‌ است‌، نه‌ از نوع‌ تدبرات‌ عقلى‌ مصطلح‌، همراه‌ با حفظ احتیاط و رعایت‌ علما، و بیشتر درصدد تصحیح‌ و توجیه‌ برآمده‌ است‌ و تعارضها را از این‌ مى‌داند كه‌ عقل‌ ما بدان‌ نمى‌رسد ( المعجم‌،1/75-77).
از گرایشهای‌ دیگر مؤلف‌ در این‌ كتاب‌، پاسداری‌ از حریم‌ معتقدات‌ شیعه‌ و تثبیت‌ جایگاه‌ بزرگان‌ مذهب‌ است‌؛ نمونه‌ی این‌ نوع‌ تلاش‌ بیش‌ از همه‌ در شرح‌ زندگانى‌ حضرت‌ فاطمه‌ی زهرا (ع‌) یا در شرح‌ خطبه‌ی شقشقیه‌ پیداست‌ (چ‌ كمپانى‌، 8/105-136، 161). مسأله‌ی تقیه‌ نیز از مواردی‌ است‌ كه‌ توجه‌ او را به‌ صورت‌ خاص‌ به‌ خود جلب كرده‌ است‌ (8/138، 72/130، 75/393-441).
جایگاه‌ خاص‌ بحار الانوار در فرهنگ‌ تشیع‌، بالاخص‌ حوزه‌ی ایرانى‌ آن‌ باعث‌ شده‌ كه‌ كارهای‌ فراوانى‌ چه‌ به‌ فارسى‌ و چه‌ به‌ عربى‌ درباره‌ی آن‌ صورت‌ گیرد. در یك‌ دسته‌ بندی‌ كلى‌ مى‌توان‌ این‌ فعالیتها را معرفى‌ كرد:

تعلیقات‌ و تصحیحات‌:

تعلیق‌ خود او بر بخشهایى‌ از كتاب‌ (مانند 1/98، 8/92، 100، 107، 209) و در عصر حاضر تعلیقات‌ و توضیحات‌ از سوی‌ علامه‌ طباطبایى‌ (در بحث‌ اطلاقات‌ عقل‌، 1/100 و تجرد عقول‌، 1/104) و دیگران‌ چون‌ ربانى‌ شیرازی‌، مصباح‌ یزدی‌، بهبودی‌، غفاری‌ صفت‌، مسترحمى‌، موسوی‌ میانجى‌، خرسان‌، عابدی‌ و زنجانى‌ كه‌ در این‌ میان‌ بهبودی‌ جمع‌ بیشتری‌ از تصحیحات‌ را به‌ خود اختصاص‌ مى‌دهد.

ترجمه‌ها:

1. ترجمه‌ی ج‌1، شاهزاده‌ سلطان‌ محمد بلند اختر هندی‌ (آقابزرگ‌، 4/82)؛
2. ترجمه‌ی ج‌ 2 با عنوان‌ جامع‌ المعارف‌ (همو، 3/18)؛
3. ترجمه‌ی فارسى‌ ج‌ 6 (همو، 4/107)؛ 4- 5.
4. ترجمه‌ی ج‌ 8 (كتاب‌ الفتن‌) از محمد نصیربن‌ مولى‌ عبدالله‌، برادر زاده‌ی مجلسى‌ (نوری‌، 57)،
5. ترجمه‌ی دیگری‌ از همان‌ كتاب‌ با عنوان‌ مجاری‌ الانهار از محمد مهدی‌بن‌ محمد شیخ‌ استرابادی‌ (آقا بزرگ‌، 3/20، 4/62)
6. ترجمه‌ی ج‌ 9. از آقا رضى‌ بن‌ محمد نصیربن‌ مولى‌ عبدالله‌ (همو، 4/81، 3/20؛ نوری‌، 60)؛
7. ترجمه‌ی ج‌ 10، از میر محمد عباس‌ تستری‌ لكهنوی‌ و محمد على‌ مازندرانى‌ (آقا بزرگ‌، 3/20، 4/115؛ نوری‌، 58)،
8. ترجمه‌ی حسن‌ هشترودی‌ (همو، 60)؛
9. ترجمه‌ی فارسى‌ ج‌ 13، از على‌ اكبر ارومى‌ و حسن‌ بن‌ محمد ولى‌ ارومى‌ (آقا بزرگ‌، 3/21، 4/92)،
10. ترجمه‌ی دیگری‌ از على‌اكبر ارومى‌ (نوری‌، 58)
11. ترجمه‌ی دیگری‌ از على‌ دوانى‌ با عنوان‌ مهدی‌ موعود كه‌ در تهران‌ (1345ش‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌؛
12. ترجمه‌ی ج‌ 14، با عنوان‌ السماء و العالم‌، از آقا نجفى‌ اصفهانى‌ (آقا بزرگ‌، 3/21-22، 4/107)؛
13. ترجمه‌ی ج‌ 17، با عنوان‌ حقایق‌ الاسرار (همو، 3/24).

خلاصه‌ها و گزیده‌ها:

1. دُرَر البحار الملقب‌ بنور الانوار، منتخب‌ بحار الانوار، از نورالدین‌ محمد بن‌ مرتضى‌ اخباری‌ كه‌ در 1080ق‌ مشغول‌ نوشتن‌ آن‌ بود (نوری‌، 58 -59)؛ 2
2. مختصر ج‌ 7، توسط آقا رضى‌ بن‌ محمد نصیربن‌ مولى‌ عبدالله‌ (همو، 60؛ آقابزرگ‌، 3/19)؛
3. جنة المأوی‌، از میرزا حسین‌ نوری‌، در استدراك‌ ج‌ 13، مشتمل‌ بر داستانهایى‌ در باب‌ رؤیت‌ حضرت‌ حجت‌ (ع‌)؛
4. جوامع‌ الحقوق‌، منتخب‌ كتاب‌ العشره‌ی (آقا بزرگ‌، 3/22، 5/249)؛
5. مختصر ج‌ 22 (كتاب‌ المزار) جمعى‌ از فضلای‌ استراباد (نوری‌، همانجا؛ آقا بزرگ‌، 3/25)؛
6. بحار الانوار فى‌ التفسیر المأثور للقرآن‌ از كاظم‌ مرادخانى‌، كه‌ تنظیم‌ مجدد مباحث‌ تفسیری‌ این‌ كتاب‌ است‌، بر اساس‌ آیات‌ قرآنى‌ (چ‌ تهران‌، 1411ق‌).

مقایسه‌ها و راهنماها:

1. الشافى‌ فى‌ الجمع‌ بین‌ البحار و الوافى‌، از محمدرضا ابن‌ عبدالمطلب‌ تبریزی‌، در 7 جلد با حذف‌ مكررات‌ هر دو كتاب‌ كه‌ كاری‌ مقایسه‌ای‌ میان‌ الوافى‌ فیض‌ كاشانى‌ و بحار الانوار است‌ (همو، 3/27؛ قمى‌، فوائد...، 532)؛
2. سفینة البحار و مدینة الحكم‌ و الآثار، اثر شیخ‌ عباس‌ قمى‌ (چ‌ تهران‌، فراهانى‌)؛
3. مستدرك‌ سفینة البحار، از على‌ نمازی‌ شاهرودی‌ (چ‌ تهران‌، 1409ق‌)؛
4. التطبیق‌ بین‌ السفینة و البحار، اثر جوادی‌ مصطفوی‌ (چ‌ مشهد، آستان‌ قدس‌)؛
5. دلیل‌ الآیات‌ المفسرة و اسماء السور فى‌ احادیث‌ بحار الانوار (چ‌ قم‌، 1412ق‌)؛
6. المعجم‌ المفهرس‌ لالفاظ احادیث‌ بحار الانوار (چ‌ قم‌، 1413ق‌)؛
7. المعحم‌ المفهرس‌ لالفاظ ابواب‌ البحار، از كاظم‌ مرادخانى‌ (چ‌ تهران‌، 1365ش‌)؛
8. المعجم‌ المفهرس‌ لالفاظ احادیث‌ بحار الانوار، از على‌رضا برازش‌ (چ‌ تهران‌، 1373ش‌)؛
9. معرفى‌ و روش‌ استفاده‌ از بحار الانوار، از حسن‌ صفری‌ نادری‌ (چ‌ تهران‌، 1367ش‌)؛
10. مستدرك‌ البحار، نگاشته‌ی خود علامه‌ مجلسى‌ كه‌ فهرست‌ كامل‌تری‌ بر ابواب‌ و كتب‌ بحار است‌ (نوری‌، همانجا)

چاپها:

از بحار الانوار 3 چاپ‌ اصلى‌ سنگى‌ صورت‌ گرفته‌ است‌: اولین‌ آنها در هند (1248ق‌) كه‌ شامل‌ یك‌ جلد از این‌ كتاب‌ بوده‌ است‌. دیگری‌ در تبریز، در فاصله‌ی سالهای‌ 1275 تا 1332ق‌ كه‌ یك‌ دوره‌ی كامل‌ را در بر مى‌گرفته‌ است‌ و سرانجام‌ چاپ‌ مشهور به‌ كمپانى‌ در تهران‌ به ‌كوشش‌ محمد حسین‌ كمپانى‌، امین‌ دارالضرب‌ تهران‌، در فاصله‌ی سالهای‌ 1303 تا 1315ق‌ (مشار، 2/26-31).
دو دوره‌ی جدید 110 جلدی‌ نیز از آن‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، یكى‌ در ایران‌ (تهران‌، 1376ق‌) و دیگری‌ به‌ صورت‌ افست‌ در بیروت‌ (مؤسسه‌ی الوفاء و داراحیاء التراث‌ العربى‌). چاپ‌ اخیر بارها در قالب‌ نرم‌ افزارهای‌ گوناگون‌ نشر الكترونیكى‌ شده‌ است‌ (سرخه‌ای‌، 373بب ).
مآخذ
آشتیانى‌، جلال‌الدین‌، شرح‌ مقدمه‌ی قیصری‌ بر فصوص‌ الحكم‌، تهران‌، 1370ش‌؛ آقا بزرگ‌، الذریعه‌ی؛ افندی‌، عبدالله‌، ریاض‌ العلماء، قم‌، 1401ق‌؛ امین‌، محسن‌، اعیان‌ الشیعه‌ی، بیروت‌، دارالتعارف‌؛ بحرانى‌، یوسف‌، لؤلؤه‌ی البحرین‌، قم‌، مؤسسه‌ی آل‌البیت‌؛ بحرالعلوم‌، محمد، «تدوین‌ الحدیث‌ عند الامامیه‌ی: المجلسى‌ فى‌ بحاره‌»، یادنامه‌ی مجلسى‌، تهران‌، 1379ش‌، ج‌ 3؛ پاكتچى‌، احمد، «ویژگیهای‌ رده‌ بندی‌ موضوعى‌ بحار الانوار و فرآیند شكل‌ گیری‌ آن‌»، همان‌، ج‌ 1؛ تنكابنى‌، محمد، قصص‌ العلماء، تهران‌، كتابخانه‌ی اسلامیه‌؛ دوانى‌، على‌، مهدی‌ موعود، تهران‌، 1345ش‌؛ رحمان‌ ستایش‌، محمد كاظم‌، «جوامع‌ حدیثى‌ شیعه‌ و بحار »، یادنامه‌ی مجلسى‌ (نك: هم ، پاكتچى‌)؛ زین‌ العابدین‌ شیروانى‌، ریاض‌ السیاحه‌ی، تهران‌،1339ق‌؛ سبحانى‌،جعفر، «ابتكارات‌ علامه‌مجلسى‌»، (نك: هم ، پاكتچى‌)؛ سرخه‌ای‌، احسان‌، «بررسى‌ نرم‌ افزارهای‌ مرتبط با بحار الانوار»، همان‌؛ قمى‌، عباس‌، الكنى‌ و الالقاب‌، تهران‌، 1397ق‌؛ همو، فوائد الرضویه‌ی، تهران‌، 1327ش‌؛ مارچنكوفسكى‌،محمداسماعیل‌،«علامه‌یمجلسى‌ و منصب‌ شیخ‌الاسلامى‌»، یادنامه‌ی مجلسى‌ (نك: هم ، بحر العلوم‌)؛ مجلسى‌، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت‌، 1403ق‌؛ همو، همان‌، ج‌ 8، چ‌ كمپانى‌، تهران‌، 1303- 1315ق‌؛ مشار، خانبابا، فهرست‌ كتابهای‌ چاپى‌ فارسى‌، تهران‌، 1350ش‌؛ المعجم‌ المفهرس‌ لالفاظ احادیث‌ بحار الانوار، قم‌، 1413ق‌؛ ملكى‌ میانجى‌، على‌، «علامه‌ی مجلسى‌، اخباری‌ یا اصولى‌»، یادنامه‌ی مجلسى‌، تهران‌، 1379ش‌، ج‌ 2؛ مهاجر، جعفر، « لماذا الّف‌ المجلسى‌ بحار الانوار»، یادنامه‌ی مجلسى‌ (نك: هم ، بحرالعلوم‌)؛ نوری‌، حسین‌، «الفیض‌ القدسى‌ فى‌ ترجمه‌ی العلامه‌ی المجلسى‌»، همراه‌ ج‌ 102 بحار الانوار (نك: هم ، مجلسى‌).
منبع: www.cgie.org.ir/

يکشنبه 3/6/1392 - 22:11
شخصیت ها و بزرگان
عاملان‌ معرفت و تقوا
عاملان‌ معرفت و تقوا

نویسنده: مسعود خوشنود زاده



در میان علمای طراز اول اسلام در ایران، علامه محمدباقرمجلسی از امتیازات خاصی برخوردار است.
از جمله این اختصاصات (جدا از همت پرشور علامه در گردآوری و حفظ احادیث و روایات شیعی و نیز توجه وافر وی به جنبه‌های دینی) كه كمتر مورد التفات علمای اسلام قرار گرفته، اصرار مجلسی بر ارتباط با توده‌های مردم است؛ به همین دلیل علامه برای این ارتباط، زبانی شیوا و روان برگزیده بود.
البته خود این فارسی‌نگاری مجلسی از مهم‌ترین خصیصه‌هایی بود كه او را از پیشینیانش ممتاز می‌كرد.
شاید امروزه تصور این امر كه عالمی دینی به فارسی بنگارد، چندان دشوار نباشد و چه بسا امری بدیهی انگاشته شود اما این امر در آن زمان كه هنوز تولید آثار متكلفانه به فارسی رونق و جلا داشت، از عالمی در این جلالت، كاری شگرف به نظر می‌رسید. مطلبی كه در پی می‌آید، به انگیزه سالروز بزرگداشت این علامه بزرگ(30مرداد) فراهم آمده است.
اصفهان از نظر سابقه علمی و ادبی بسیار ریشه‌دار است، به ‌نحوی كه مورخان رد آن ‌را تا پیش از اسلام پی‌جویی كرده‌اند. تشكیل سلسله صفویه و انتخاب مجدد اصفهان به پایتختی، آن شهر را به‌عنوان مركز بزرگ علم و دانش و هنر در جهان معرفی كرد و مكاتب بزرگ علمی، هنری و فلسفی در آنجا مجددا احیا شد. یكی از علومی كه در آن عصر رشد چشمگیری یافت علم حدیث و شعب مختلف آن است كه منجر به پدید ‌آمدن آثار مهمی در این زمینه شد وكتاب شریف و گرانسنگ بحارالانوار نوشته علامه فاضل و متقی مرحوم محمدباقر مجلسی (1110-1037) بر تارك این آثار همچون خورشیدی می‌درخشد.
علامه مجلسی از خاندان علم و تقوی است، پدر بزرگوارشان جناب محمدتقی مجلسی (مجلسی اول) است و نسبشان به حافظ ابونعیم اصفهانی صاحب تاریخ اصفهان و حلیه‌‌الاولیا می‌رسد. علامه مجلسی در اصفهان به تحصیل می‌پردازد و از محضر عالمان وارسته‌ای چون پدر فاضلشان، جناب فیض كاشانی و شیخ حرعاملی كسب فیض كرده و از آنها اجازه روایت دریافت می‌كند.
مهم‌ترین اجازه از جانب پدر بزرگوارشان صادر شده و در آن فرزند دانشمند را به سخت‌كوشی و علم‌جویی و دانایی و شب‌زنده‌داری وصف كرده است.
از علامه مجلسی آثار فراوانی به فارسی و عربی به‌جا مانده كه مهم‌ترین آنها بحارالانوار است و در حكم دایره‌المعارف بزرگ حدیثی شیعه است. مؤلف درمورد انگیزه تالیف كتاب در مقدمه آن، این نكته اساسی را ذكر می‌كند كه در جوانی حریص و مشتاق به علم و دانش بوده و در علوم مختلف تحصیل كرده و استفاده كامل برده، اما پس از مدتی اندیشه و تأمل به این نتیجه می‌رسد كه همه این علوم به‌صورت كامل از سرچشمه وحی سیراب نشده‌اند پس تصمیم می‌گیرد به سرچشمه این علوم یعنی كتاب و سنت رجوع كند، سپس موفق به تألیف بحارالانوار می‌شود.
نكته مهم این است كه جناب مجلسی در تدوین این اثر عظیم از ابتدا با طرحی مدون پیش رفته به همین دلیل كارگروهی را برگزیده و تعدادی از بهترین شاگردانش كه خودشان در زمره عالمان و مدرسان بزرگ بوده‌اند را به همكاری برگزیده است كه تحت نظر ایشان به جمع‌آوری منابع پرداخته‌اند و ایشان نظارت و هدایت علمی آنها را برعهده داشته‌اند و در آخرین قسمت كار كه تدوین نهایی است این دانش و بینش مجلسی است كه به تحلیل نرم‌افزاری داده‌ها پرداخته و به تدوین این اثر عظیم انجامیده است.
مجلسی در مقدمه كتاب، مآخذ عمده و مهم خویش در تدوین بحار را نام برده و 375 عنوان كتاب را نام می‌برد. او درمورد اعتبار انتساب منابع به مؤلفانشان در جایی كه نیاز به توضیح دارد توضیحات مختصری بیان می‌كند، سپس به باب بندی كتاب می‌پردازد. ترتیب كتاب بسیار مهم و حاوی اطلاعات ذی‌قیمتی از نوع نگرش مجلسی به احادیث و علم و دانش است. او كتاب را از باب عقل و علم و جهل شروع كرده و سپس به توحید، عدل، تاریخ و... پرداخته است. او ابتدا بیش از 20 مورد از آیاتی را كه اشاره به عقل و خرد و تأمل و اندیشه دارد ذكر می‌كند و سپس احادیثی در این باب می‌آورد و به توضیح آنها می‌پردازد. دقت در آیات و روایات انتخاب شده بیانگر نوع نگرش مجلسی و اهمیت دانش نزد ایشان است.
نكته مهم دیگر نوع چینش احادیث هر فصل و باب است كه بسیاری از آن غفلت كرده و به‌خاطر غفلت خویش علامه مجلسی را متهم به سهل‌انگاری یا ساده‌نگری كرده‌اند. آنها فكر می‌كنند كه مرحوم مجلسی هرجا در برابر حدیث ضعیفی كه به اهل‌بیت نسبت داده شده موضع تدافعی رسمی نگرفته حتما آن نسبت را پذیرفته است اما اگر در بسیاری از مواقع به این احادیث و نحوه چینش آنها و اشارات مجمل ایشان بنگریم نكته ظریف و كارگشایی به ذهن می‌آید و آن این است كه جناب مجلسی پیش از ذكر این احادیث اشاره‌ای به راویان اولیه حدیث و جایگاه آنان بین اهل وثوق می‌كند یا شهرت آنها به عدم‌صداقت را با ذكر نام یك واقعه تاریخی به‌صورت تلویحی به خواننده تذكر می‌دهد و احادیث مشابهی در این باب می‌آورد و بعد از آن احادیثی با مضمون مشابه ذكر می‌كند و در انتها یا ضمن سخن، احادیث معتبری را كه دارای اوج كلام و عمق بیان است ذكر می‌كند.
جناب مجلسی با این شیوه، هم اصل كلام منسوب و غیرواقعی را آورده و هم با لطافت تمام خواننده را به شیوه مقایسه و تطبیق به كلام معصوم سوق داده است و ردیه‌ای بر كلام مجعول از جانب كلام معتبر خود اهل بیت – علیهم‌السلام- بیان كرده است. از طرف دیگر راه را بر آیندگان نبسته است زیرا چه‌بسا با حذف حدیثی كه فكر می‌كرده مجعول است ممكن بوده كه به سهو، احادیث موثقی را نیز حذف كند. این كار به‌نوعی نقض غرض نیز هست زیرا یكی از اهداف اصلی علامه مجلسی در تدوین این كتاب حفظ تمامی سخنان منسوب به حضرات معصومین – صلواه‌‌الله علیهم اجمعین - است تا از گزند حوادث محفوظ بماند و آیندگان بتوانند از آنها استفاده كنند و درمورد صحت و سقم آنها پژوهش كنند.
نكته دیگر كه باید توجه كرداین است كه بعضی اهل حدیث معتقدند كتاب شریف بحارالانوار فرهنگ عموم مسلمین است نه فرهنگ كامل و بی‌چون‌وچرای اسلام؛ به این معنی كه در این كتاب فرهنگ و اندیشه مسلمین به‌همراه ناب‌ترین و اصیل‌ترین مسائل اسلام كه از لسان وحی منزلت حضرات معصومین – صلواه‌‌الله علیهم اجمعین - صادرشده، آمده است و بسیاری از مسائل منسوب به اهل بیت از تأملات افراد پیرامون كلام معصوم ناشی می‌شود و بسیاری نیز حاصل جعل معاندین است كه بنابر اغراض خاص به اهل‌بیت نسبت داده‌اند. مجلسی كار جمع‌آوری را به‌عهده دارد و تنقیح و نتیجه‌گیری برعهده آیندگان است زیرا ایشان بیم از بین رفتن این گنجینه‌های الهی را داشته، پس باید این احادیث ابتدا به‌صورت كامل حفظ می‌شده و سپس از نظر صحت و سقم و ضعیف و قوی و حسن بودن مورد بررسی قرار بگیرند. سخن دیگر درمورد بحار این است كه این كتاب به نوعی تفسیر موضوعی روایی قرآن كریم است زیرا همانطور كه ذكر شد در آغاز هر فصل و باب جدید، آیاتی از قرآن كریم به مناسبت بحث ذكر می‌شود و سپس احادیثی مناسب موضوع بیان شده و توضیحاتی ارائه می‌شود.
علامه مجلسی در نقل مطالب بسیار امانت‌دارانه برخورد می‌كند و از تقطیع بی‌جای احادیث احتراز دارد و اگر جایی نیز مجبور به این كار می‌شود وعده می‌دهد كه در جای مقتضی اصل حدیث را خواهد آورد. نكته مهم دیگر نیز بحث گرایش‌های سیاسی علامه مجلسی است كه بعضی از سر كم‌توجهی آن را از نقاط ضعف خلق و خوی ایشان می‌دانند. اگر نگاهی به زندگی عالمان بزرگ عصر صفویه بیندازیم به این واقعیت پی‌می‌بریم كه گرایش‌های سیاسی آنها دارای نقاط مشترك فراوانی است كه ناشی از وضعیت اجتماعی، تاریخی، مدنی و سیاسی آن دوره است و نزدیك شدن عالمان بزرگی چون شیخ‌بهایی و علامه مجلسی و دیگران به پادشاهان نه برای به‌دست آوردن قدرت بلكه برای به‌زیرآوردن حاكمان از اسب غرور و نیز استفاده مناسب از این موقعیت جهت حفظ جان و مال و ناموس مردم از گزند حوادث است.
با همین روش است كه امكانات حكومت صفویه نیز جهت تعلیم و تبلیغ دین از طرف عالمان واقعی به‌كار گرفته می‌شود وكتبی عظیم‌الشأن همچون بحارالانوار تدوین می‌شود زیرا در آن عصر منابع حدیثی، دُرر منثوری است كه با نفوذ و امكانات علامه مجلسی در بحارالانوار به یك عـِقد كشیده شده است. در مورد مواضع ضد‌تصوف مرحوم مجلسی نیز باید به این نكته توجه كرد كه در عصر مجلسی عارف نمایان و دكان‌داران متوغل در دنیا چنان به میدان‌داری و معركه‌گیری مشغول بودند كه بزرگانی همچون ملاصدرا نیز وادار به اعلام نظر و تألیف كتاب‌ بر ضد آنها شدند.
اسلام، دین شناخت و شهود حق و لقاء‌الله است و این مسائل بافته افراد نیست و تعالیم حضرات معصومین- صلواه‌‌الله علیهم اجمعین- طالبان را به‌نحو اتم به این سمت سوق می‌دهد. علامه مجلسی نیز در ورع و تقوا و خداترسی از سردمداران دوران است و از پیروان صادق اهل‌ بیت. به‌نظر می‌رسد آنچه در بحار آمده مخالفت با اصل و ذات عرفان نیست بلكه مخالفت با تعالیم اوهام‌گونه مدعیانی است كه بدون تهذیب و تحصیل پا به میدان تدریس و وعظ و دست‌گیری سالكان نهاده‌اند. در نهایت می‌توان گفت كه جناب علامه مجلسی درمورد مصادیق كمی مسامحه كرده‌اند.
منبع: روزنامه همشهری
يکشنبه 3/6/1392 - 22:11
شخصیت ها و بزرگان

 

ماه مجلس
ماه مجلس

 

نویسنده: محمد بهمنی




 
1037 قمری كودكی متولد شد كه نویسنده كتاب جامع بحار الانوار شد. راستی سال تولد او با عدد همین كتاب به حروف ابجد یكی در آمد؛ 1037.
دهقان خبردار شد كه كیسه های گندم بر زمین افتاده. با عجله خود را به پسرش رساند. در كیسه باز شده و گندم ها روی زمین ریخته بود. تا تاریكی شب زمان زیادی نمانده بود. گندم ها با خاك و خاشاك به هم آمیخته بود. با عجله گندم ها و خاك ها را درون كیسه می ریخت تا مبادا شب گرفتار شوند. تنهائی و تاریكی و ترس شب و گرگ و هول و ولای جمع كردن گندم ها، راهی جز عجله برایش نگذاشته بود. وقتی به خانه رسید پسرش گفت: پدر... كیسه گندم پر از سنگ و خاك شده.
گفت: می دانم. ولی اگر می خواستم بمانم و گندم ها را از خاك جدا كنم یا باید از خیر گندم ها می گذشتم یا خودمان هم فدای گندم ها می شدیم. آوردن گندم های ریخته با من، پاك كردن و جدا كردن گندم ها با تو.

صدایش را بلند كرده بود كه این چه كتابی است؟!
این همه روایات درست و ضعیف و غلط را یكجا جمع كرده كه چی؟
گفتم علامه مجلسی به خوبی می دید كه بسیاری از روایات در طول نزدیك به ده قرن از بین رفته و گاهی با روایات ضعیف یا ساختگی مخلوط شده است ولی میان گزینش و بررسی نمی توانست انتخاب كند. می ترسید همین روشنائی كمی كه از بركت صفویه پیدا شده هم از دست برود و مثل همان دهقان بشود. كتاب های حدیثی را با رنج فراوان گرد آوری كرد. با كمك شاگردانی كه به خوبی پرورده بود احادیث مختلف را در بیش از 3000 موضوع باب بندی كرد و حاصلش كتابی شد با 110 جلد كه به راستی نور بود، بحار الانوار.
در آخرین ركعت نماز شب به قنوت ایستاده بود. سال ها بود كه مناجات سحر را خدا روزیش كرده بود. یكباره حالتی پیدا كرد كه احساس كرد در این قنوت و نماز هر چه بخواهد خدا عطا می كند. اما متحیر مانده بود در این حالت آسمانی كدام دعا را بخواهد كه بهترین باشد. صدای گریه محمد باقر بلند شد. انگار خدا او را به كمك پدرش شیخ محمد تقی فرستاده بود.
خدایا محمد باقر را مروج و احیاگر دینت قرار ده. و دعای پدر در حق فرزند مانند شمشیر بران مستجاب می شود، چه رسد به این كه آن پدر علامه محمد تقی مجلسی و آن دعا در قنوت نماز شب باشد.
دعا مستجاب شد. محمد باقر در 14 سالگی از عارف و فقیه و فیلسوف زمان خود ملاصدرا شیرازی اجازه نقل حدیث گرفت شاگردی بزرگانی چون پدرش علامه محمد تقی مجلسی، ملاصدرا شیرازی و شیخ بهائی او را در علم و تقوا سرآمد كرد.
بزرگی گفته بود اگر كتاب های فارسی و عربی او را بر ایام عمرش تقسیم كنید هر روز چندین صفحه مطلب ماندگار نوشته است.
مرد تقوا و علم شیخ الاسلام اصفهان، پایتخت صفویه شده بود. كوشید شاه صفوی را از نزاع فرقه ای، فساد اجتماعی و جنگ باز دارد. این بود كه در زمان او با هیچ یك از همسایگان جنگ دینی راه نیفتاد. هندوها در اصفهان چندین بت خانه ساخته بودند. در یكی از معابدشان بت بزرگی قرار داشت به طور شگفت انگیزی میان زمین و آسمان معلق بود. بدون این كه هیچ اتصالی به اطراف داشته باشد و این نكته باعث تزلزل عده ای و جمع شدن بت پرستان هندو شده بود.
علامه محمد باقر مجلسی دستور تخریب بت ها را صادر كرد. عده ای می ترسیدند نكند سحر یا جادو باشد؟ نكند حق با هندوها باشد و این یك نشانه از حقانیت آن ها باش. نكند...
علامه مجلسی دستور داد ابتدا چهار ستون اطراف بت كه با فاصله معینی ساخته شده بود را خراب كنند. ستون ها كه شكست، بت بزرگ بر زمین افتاد. انگار هندوها با آهن ربا یا چیزی شبیه آن در ستون ها، بت را در ارتفاع خاصی ثابت نگه می داشته.
این شد كه محمد باقر مجلسی افتخار بت شكنی هم یافت.
با آن كه مجتهد و مرجع بود، احساس كرد مردم برای فراگیری معارف دین نیازمند كتاب هایی ساده اند. رسم این بود كتاب های علمی را به زبان عربی می نگاشتند، قلم به دست گرفت و با زبان فارسی برای مردم كوچه و بازار داستان انبیا را نوشت. برایشان از مستحبات و مكروهات و خلاصه آداب زندگی نوشت. برایشان حدیث ترجمه كرد و برای مردم آن روزگار تا كنون، همپای خودشان به سوی خدا راه باز كرد. و این بود كه محمد باقر مجلسی، علامه مجلسی شد تا اكنون پس از 38 سال از وفاتش مزارش همچنان پناه گاه بندگان خدا باشد. حلیه المتقین، حق الحیاه، عین الحیات، علم الحیات از یادگاری های ارزشمند اوست.
می خواستند پس از سه قرن مزارش را باز سازی كنند. برای جای ضریح باید كمی اطراف قبر را خالی می كردند. تخته سنگی مانع بود. چند نفر از كارگرها كلنگ را زیر تخته سنگ گیر دادند و یا علی گویان تخته سنگ را بلند كردند. یكباره جنازه نسبتاً تازه پیدا شد. بدن علامه صحیح و سالم بود، انگار دیروز دفن شده بود. از ترس اتهام نبش قبر سنگ را دوباره بر روی قبر گذاشتند و لحد را چیدند.
منبع:نشریه دیدار آشنا- ش119
يکشنبه 3/6/1392 - 22:11
آموزش و تحقيقات
مروری بر اندیشه سیاسی علامه مجلسی (ره)
مروری بر اندیشه سیاسی علامه مجلسی (ره)






مقدمه

آرا، اندیشه و رفتار سیاسی علامه محمدباقر مجلسی (1037- 1110 ق) از موضوعات بحث‏برانگیز در میان محققان و نویسندگان حوزه و دانشگاه، (مسلمان و غیرمسلمان) بوده و هست . در این میان برخی از نویسندگان دیدگاه‏های علمی و عملکرد سیاسی او، نظیر صوفی ستیزی، اخباری‏گری، فلسفه گریزی، و همکاری با سلاطین معاصرش را مورد نقد و انتقاد قرار داده‏اند .
در مقابل این گروه اندک از منتقدان، شمار زیادی از دانشمندان بزرگ، وی را با القاب و اوصاف اغراق‏آمیز ستوده، و رفتارهای سیاسی، اجتماعی و بعضا دیدگاه‏های علمی او را مثبت، و منطبق با شرایط و مقتضیات زمان ارزیابی کرده‏اند .
با توجه به اهمیت موضوع، مع‏الاسف هنوز تحقیق جامع و کاملی در حوزه اندیشه و عمل سیاسی این دانشمند بزرگ شیعی صورت نگرفته است . نوشته‏هایی هم که تاکنون در باره وی به نگارش در آمده، هیچ کدام مستقلا به بررسی موضوع سیاست از دیدگاه او نپرداخته‏اند . نویسندگانی هم که به مساله سیاست از نظر مجلسی توجه کرده‏اند، به اجمال از کنار موضوع گذشته‏اند و تنها در باره عملکرد سیاسی او مطالب کوتاهی را مطرح ساخته‏اند، مانند تحقیقات مستشرقان که اکثرا ناظر به رفتار سیاسی این محدث بوده تا اندیشه سیاسی وی، از سوی دیگر بیش‏تر اظهارات آن‏ها غرض آلود و بدون مستند و شواهد معتبر تاریخی است .
نوشتار حاضر مروری است‏بر آرا و دیدگاه‏های علامه مجلسی در باره مسایل و موضوعات مهم سیاسی . در این مقاله نظریه «سلطنت مشروعه‏» که از سوی برخی از نویسندگان به وی نسبت داده شده با تفصیل بیش‏تری به چالش کشیده شده است .
امید است این گفتار، گامی در جهت‏شفاف سازی اندیشه سیاسی این عالم شیعی باشد و ابهامات موجود، از چهره سیاسی این شخصیت‏بزرگ عالم تشیع زدوده شود . (2)

زندگی سیاسی علامه مجلسی

اندیشه و عمل سیاسی علامه مجلسی متاثر از مبانی کلامی، فقهی و نیز شرایط تاریخی و اوضاع سیاسی اجتماعی دوران او بوده است . تبیین اندیشه و زندگی سیاسی علامه مجلسی با فرض مذکور امکان‏پذیر است .
پرسش‏هایی که در حوزه عمل سیاسی مجلسی مطرح گردیده در دو محور: تعامل با حاکم جائر و نقش وی در انحطاط سلسله صفویه و سقوط اصفهان می‏باشد .
در بحث از تعامل و همکاری مجلسی با حاکم جائر، باید گفت که عمل سیاسی او بر آیندی از شرایط تاریخی و اوضاع سیاسی اجتماعی عصر صفوی بوده است، مجلسی با توجه به مقتضیات زمان و با اعتقاد به این که تغییر نظام سیاسی سلطنتی در آن شرایط، امری ناممکن، و از طرفی وجود حکومت مقتدر شیعی برای ایران و شیعیان امری لازم و ضروری بوده، لذا درصدد اصلاح وضع موجود بر آمده، و راه حل‏هایی را برای حل مشکلات گوناگون دوران معاصر خود ارایه نمود . گذشته از این، عمل سیاسی او منطبق با مبانی فقهی او نیز بوده است .
در خصوص مساله دوم (سقوط اصفهان) به رغم اعتقاد برخی از تحلیل‏گران تاریخ ایران، که اقتدار مجلسی در جایگاه مهم شیخ الاسلامی اصفهان و نیز نفوذ او در سلاطین صفوی را در انحطاط صفویه و سقوط اصفهان مؤثر می‏دانند، نظریه دیگر، فقدان شیخ الاسلام مقتدر بعد از مجلسی در دستگاه صفوی را به عنوان یکی از عوامل ضعف مدیریت‏سیاسی کشور و سقوط اصفهان معرفی می‏کند . برای اثبات این مدعا، مستندات و شواهد کافی در منابع تاریخی این دوران وجود دارد . (3)

اندیشه سیاسی علامه مجلسی

در اندیشه سیاسی علامه مجلسی مباحث مهم سیاسی از قبیل ضرورت حکومت، انواع حکومت، ولایت فقیه، شرایط و وظایف حاکمان، حکومت‏های سلطنتی و حقوق پادشاهان مطرح شده است . این مباحث‏با توجه به مسلک اخباری او تحت عناوین مذکور مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است، که به اختصار به این موارد اشاره می‏کنیم .
ضرورت حکومت
از نگاه مجلسی مدنی الطبع بودن انسان و نیاز افراد جامعه به یکدیگر در تامین معاش و برقراری نظم و امنیت اجتماعی و رفع اختلاف به منظور بقای نوع بشر از مهم‏ترین دلایل ضرورت حکومت است . (4)
او با نگاه روایی، دامنه مکانی و گستره زمانی نیاز جامعه بشری به تشکیل حکومت و وجود حاکم، (در تمام اعصار و امصار) چه در بعد زندگی مادی انسان برای «تامین حکمت، تشکیل اجتماع و سد باب اختلاف‏» و چه در بعد زندگی معنوی او برای «شناخت مبدا و معاد و عبادات‏» امری لازم و ضرور می‏داند . چرا که لولم یبق فی الارض الااثنان لکان احدهما الحجة و حجت‏به معنای امام و امام نیز متولی امر دین و دنیای مردم است . (5)
در لسان روایی او، جایگاه امام و حاکم در جامعه، به قلب در بدن آدمی تشبیه شده است . همان‏گونه که «جوارح از قلب مستغنی نیستند و بدون آن، امور جوارح مستقیم نمی‏شود» هم‏چنین امور مردم نیز بدون وجود حاکم به سامان نمی‏رسد . (6)

انواع حکومت

در بحث از انواع حکومت، امامت از دیدگاه مجلسی جایگاه ویژه‏ای دارد . بیش‏ترین تلاش علمی مجلسی و نیز بیش‏ترین حجم آثار او، اعم از کلامی و روایی بویژه کتاب ارزشمند او (بحارالانوار) اختصاص به تبیین مساله امامت و تاریخ امامان معصوم علیهم السلام دارد .
حکومت در تفکر سیاسی مجلسی، شانی از شؤون نبوت و امامت است و امامت استمرار کلیه شؤون پیامبر صلی الله علیه و آله (به استثنای نبوت) در جانشینان بر حق ایشان است . به بیان دیگر، زعامت‏سیاسی مسلمانان یکی از شاخصه‏های اصلی امامت عامه است و امامت عامه از نظر مجلسی همان «اولی به تصرف‏» و «صاحب اختیار بودن در دین و دنیای امت‏به جانشینی حضرت رسول صلی الله علیه و آله‏» است . (7)
و «الامامة جامعة لاصلاح جمیع الامور فی الدارین‏» (8)
وی با رد خلافت ظالمان با استناد به آیه 124 سوره بقره «لاینال عهدی الظالمین‏» برای تصدی منصب امامت و خلافت‏سه شرط اساسی را مطرح کرده است که عبارتند از:
1) عصمت، 2) نصب از جانب خدا، 3) اعلم و افضل بودن امام و خلیفه نسبت‏به سایر مردم، که جملگی اختصاص به امام معصوم علیه السلام دارد . (9)
گرچه دست‏یابی به دیدگاه صریح علامه مجلسی در باره نوع حکومت مشروع در عصر غیبت کار آسانی نیست، اما با مطالعه آثار وی می‏توان با برخی از آرای سیاسی او در باره حکومت در عصر غیبت آشنا شد .

ولایت فقیه

ولایت فقیه که از مباحث مهم فقه سیاسی به شمار می‏رود، از نظر مجلسی دور نمانده است، هر چند به نظر می‏آید که وی در ارایه عقیده باطنی خود در باره ولایت فقیه در دوران خود دچار محذورات سیاسی اجتماعی بوده است، زیرا وی در کتاب مرآت العقول ضمن بحث از «مقبوله عمربن حنظله‏» وعده تالیف رساله‏ای مستقل در باره این مساله می‏دهد، ولی این وعده تحقق نمی‏یابد; با توجه به این که محدودیت زمان از موانع آن نبوده است .
خلاصه نظر وی در این باب آن است که:
وی قدر متیقن از دلالت روایت مقبوله را، قضاوت فقیه می‏داند، اما با وجود این، نیابت فقیه از جانب امام معصوم علیه السلام را در اموری که امام ولایت دارد نیز نفی نمی‏کند . (10)
از لابه‏لای مباحث‏سیاسی مطرح شده در کتاب بحارالانوار در باره انواع ریاست، چنین بر می‏آید که مجلسی از لحاظ نظری حکومت فقیه جامع الشرایط را در عصر غیبت مشروع و مجاز دانسته و در مواردی که اقامه امر به معروف و نهی از منکر و مصلحت عباد مشروط به آن باشد، واجب می‏شمارد . (11)

صفات حاکم اسلامی

شرایط و صفات حاکم اسلامی از دیگر مباحث مورد تاکید مجلسی است . او نیز مانند سایر متکلمان امامیه، عدالت و علم به خصوصیات احکام شرع را از شرایط مهم رهبری می‏داند . ادله عقلی و نقلی مورد استناد وی در این باره عام و مطلق بوده و قابل تخصیص به زمان و مکان معین نیست . از این رو قابل تعمیم به عصر غیبت نیز می‏باشد .
او بر بدیهی بودن حکم عقل در تقدیم عالم بر جاهل و فاضل بر مفضول و نیز قبح تقدیم مفضول بر فاضل و جاهل بر دانا با تعابیری از قبیل العقل الصحیح یمنع تقدیم غیر الافضل علی الافضل تاکید کرده (12) است . از نگاه وی «مناط ریاست و پادشاهی، زیادتی علم و شجاعت است‏» (13) پس‏آمد عدم رعایت‏شرایط مذکور در انتخاب حاکم این خواهد بود که من ام قوما و فیهم من هو اعلم منه او افقه منه لم یزل امرهم الی سفال الی یوم القیامة (14)
تاکید وی بر شرایط و اوصاف حاکم بویژه برتری حاکم اسلامی در علم و شجاعت تایید قطعی بر لزوم تصدی حکومت توسط فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت است .

وظایف حاکم اسلامی

در بحث از کارهای ویژه حکومت، اقامه امر به معروف و نهی از منکر و عدالت گستری، مردم داری را در صدر وظایف حاکمان قرار داد . مجلسی با اهتمام ویژه‏ای که نسبت‏به رفتار حاکمان داشته به مقتضای مسلک علمی خود «رساله آداب سلوک حاکم با رعیت‏» را به عنوان آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام برای حاکمان سیاسی در عصر غیبت تالیف کرده است . (15)

حقوق متقابل حاکم و مردم

حق اطاعت و فرمانبرداری مردم از حاکمان عدل، از مهم‏ترین حقوق والیان بر مردم شمرده شده است . وی با آوردن احادیثی، آثار رعایت‏حقوق متقابل حاکم و مردم را از سوی یکدیگر، همدلی مردم با حاکم و هم‏گرایی مردم با مردم، صلح و امنیت اجتماعی، رفاه اجتماعی، ثبات سیاسی و بقای دولت، و آثار تضییع حقوق مذکور را اختلاف و تفرقه، ظلم و ستم، تبه‏کاری در جامعه، تعطیل شریعت، سختی معیشت و بالاخره ریاست اشرار بر ابرار بیان کرده است . (16)
بیش‏ترین تلاش مجلسی در بحث‏حقوق پادشاهان، ضمن تقسیم آن‏ها به پادشاهان دادگر و پادشاهان ستم‏گر، متوجه تبیین وظایف شیعیان در عصر غیبت در قبال آن‏هاست . او با ارایه راه کارهای علمی و عملی برای زندگی در حکومت پادشاهان، حقوق متقابلی را برای سلاطین و مردم بیان کرده است . هر چند در اندیشه سیاسی وی قیام و شورش علیه حاکمان ظالم تا زمانی که بنیاد دین از سوی آن‏ها مورد تهدید واقع نشود، مطرح نگردیده است . (17)

حکومت‏های سلطنتی

مجلسی، حکومت در عصر غیبت را بر اساس تقسیم کلی که در فقه امامیه در باب مکاسب محرمه مطرح گردیده بر دو نوع می‏داند: حکومت عدل و حکومت جور . البته از فحوای سخنان مجلسی در کتاب «عین الحیوة‏» در بحث‏حقوق پادشاهان، چنین بر می‏آید که وی انواع حکومت‏های سلطنتی را علاوه بر معیار فوق (معیار عدل و جور) از منظر دیگر نیز که معیار دین و مذهب است‏بر سه نوع تقسیم کرده است .
نوع اول: حکومت و سلطنت پادشاهانی است که بر دین حق باشند . مراد وی از دین حق، همان مذهب تشیع است . وی این قسم از حکومت‏سلطنتی را حکومت پادشاهانی می‏داند که علاوه بر این که بر دین حق هستند، به عدالت نیز سلوک نمایند . علامه مجلسی برای این نوع از پادشاهان شیعی که با رعیت‏به عدالت رفتار می‏کنند، در قبال وظایف و خدماتی که به مردم ارایه می‏دهند، حقوقی را قایل شده است که مردم موظف به رعایت آن‏ها هستند . به گفته وی: «پادشاهانی که بر دین حق باشند ایشان را بر رعیت، حقوق بسیار است که حفظ و حراست ایشان می‏نماید و دفع دشمنان دین از ایشان می‏کند و دین و جان و مال و عرض ایشان به حمایت پادشاهان محفوظ می‏باشد، پس ایشان را دعا باید کرد و حق ایشان را باید شناخت، خصوصا هنگامی که به دالت‏سلوک نمایند .» (18)
مجلسی، در اثبات این که این حقوق لازم الرعایة، مختص امام و منصوبان امام نیست، به احادیث عام تمسک می‏کند . او در توضیح این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: ان من اجلال الله تعالی . . . اکرام السلطان المقسط می‏نویسد: «چنان‏چه حضرت در این حدیث‏شریف فرموده‏اند که بزرگداشت و اکرام پادشاه دادگر، از اجلال و تعظیم خداست; پادشاه عادل اگر چه ظاهرش این است که مراد امام و منصوبان آن حضرت باشد، چنان‏چه در حدیث دیگر همین مضمون وارد شده است و به جای سلطان عادل، امام عادل واقع شده است، اما احادیث عام بعد از این مذکور خواهد شد .» (19)
وی در ادامه، احادیث مربوط را ذکر کرده است، البته باید توجه داشت که عبارت فوق بر مشروعیت‏سلطنت پادشاهان، دلالتی ندارد; زیرا همان‏طور که توضیح خواهیم داد، بین داشتن حقوق لازم الرعایة و مشروعیت، هیچ‏گونه ملازمه‏ای وجود ندارد .
نوع دوم: حکومت‏سلاطینی است که بر مذهب حق باشند، لیکن «بر خلاف نهج صلاح و عدالت‏باشند» به عبارت دیگر سلطان جائری که بر مذهب تشیع باشد، وی برای این نوع از سلاطین نیز حقوقی را ذکر کرده است، که مردم ملزم به رعایت آن هستند . این حقوق عبارتند از این که:
«دعا برای صلاح ایشان می‏باید کرد، یا خود را می‏باید اصلاح نمود که خدا ایشان را به اصلاح آورد، زیرا دل‏های پادشاهان و جمیع خلایق به دست‏خداست .» (20)
نوع سوم: حکومت مطلق پادشاهان جائر است ولو بر دین حق نباشند . به گمان قوی، مراد ایشان از این نوع سلاطین، سلاطین غیر شیعی است . او برای این نوع از پادشاهان نیز در شرایط خاصی مانند تقیه، خوف و اضطرار، حقوقی را قایل است . به گفته وی:
«و مطلق پادشاهان جابر و ظالمان را نیز رعایت می‏باید کرد و تقیه از ایشان واجب است، و خود را از ضرر ایشان حفظ کنند و مورد قهر ایشان نسازند .» (21)
برای توضیح بیش‏تر تقسیم‏بندی فوق، توجه به چند نکته ضروری است:
الف) این تقسیم‏بندی، بر اساس حاکمان سیاسی و حکومت‏های موجود و بالفعل در جوامع اسلامی صورت گرفته است، لذا بیان کننده انحصار انواع حکومت از لحاظ نظری در این سه نوع نمی‏تواند باشد .
ب) سخنان علامه مجلسی در این‏جا جنبه عملی و توصیه دارد، و به هیچ وجه معرف دیدگاه سیاسی او در باره نوع حکومت مشروع و غیرمشروع نیست . وی بحث از حکومت و مشروعیت آن را در مبحث امامت‏به تفصیل بیان کرده است .
ج) همان‏گونه که در نقد انتساب سلطنت مشروعه به علامه مجلسی اشاره خواهیم کرد، بین داشتن حق، (حتی حق لازم الرعایة) و مساله مشروعیت، هیچ‏گونه تلازم و رابطه منطقی و قرار دادی وجود ندارد، تا به خطا از آن مشروعیت‏سلطنت پادشاهان استنتاج گردد . دلیل این مطلب یعنی «فقدان مشروعیت دینی، و عدم وجوب اطاعت از پادشاهان‏» حدیثی است که مجلسی از حضرت علی علیه السلام در مذمت پادشاهی آورده است که گمان می‏کند که اطاعت او اطاعت‏خدا و معصیت او معصیت‏خدا است . وی در بیان این حدیث می‏گوید:
«پادشاه و صاحب سلطنتی که چنین اعتقادی داشته باشد، دروغ می‏گوید، زیرا که نیست او مگر در معصیت‏خالق، و طاعتی، لازم نیست از برای کسی که معصیت‏خدا کند .» (22)

نظریه سلطنت مشروعه

نویسنده کتاب «نظریه‏های دولت در فقه شیعه‏» اولین نظریه دولت در فقه سیاسی شیعه را نظریه «سلطنت مشروعه‏» معرفی کرده و بعد از بیان لازم قهری آن که منحصر نمودن ولایت انتصابی فقیهان در «شرعیات‏» است‏به بیان سلطنت مسلمان ذی شوکت (پادشاه) پرداخته و ضمن نام‏گذاری آن با عنوان مذکور، آن را مورد تایید و عمل بسیاری از فقهای شیعه دانسته، و به اعتقاد وی، این نظریه به لحاظ تجربه عملی از بین نظریه‏های نه گانه دولت که وی مطرح کرده است، یک دوره طولانی از تاریخ فقه سیاسی شیعه را شامل می‏گردد .
نویسنده فوق مبنای نظریه «سلطنت مشروعه‏» را بر دو رکن اساسی بنیان نهاده است; نخستین رکن آن، انحصار ولایت فقها در امور شرعی (امور حسبیه) نظیر افتا، تبلیغ احکام شرعی، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه جمعه و جماعت، قضاوت، اجرای حدود و تعزیرات، جمع‏آوری مالیات‏های شرعی «خمس و زکات‏» ، اداره اوقاف عام و سرپرستی افراد بی‏سرپرست است که تصدی امور مذکور توسط فقیه از ضروریات فقه شیعه محسوب می‏شود .
رکن دیگر: سلطنت مسلمان صاحب شوکت (سلطان) است که وظایف و اختیارات او به امور عرفی یا «عرفیات‏» که مهم‏ترین مصادیق آن، اداره و تدبیر جامعه و تامین نظم و امنیت اجتماع، دفاع در مقابل هجوم بیگانگان و تنظیم روابط بین‏الملل است، محدود می‏گردد .
به گفته وی این دو قدرت دینی و دنیایی، مستقل از یکدیگر بوده به گونه‏ای که در واقع هیچ کدام منصوب دیگری نبوده گرچه در ظاهر در بعضی از دوران‏ها، نصب فقها به مناصب شرعی توسط سلاطین، و یا تاجگذاری برخی از سلاطین، با اذن فقیهان صورت می‏گرفته است . ارایه دهنده این نظریه، شرایط مسلمان ذی شوکت (پادشاه) را در پنج امر زیر خلاصه کرده است:
1) اسلام
2) ایمان (شیعه اثنی عشری بودن)
3) دارا بودن شوکت و اقتدار لازم برای اداره کشور و دفاع از مسلمانان در قبال اجانب
4) محترم شمردن ظواهر شریعت
5) و بالاخره احترام و تواضع نسبت‏به عالمان دین و تبعیت از ایشان .
نکته قابل تامل این که در برشماری شرایط «مسلمان ذی شوکت‏» به دو شرط اساسی حاکم اسلامی یعنی علم به احکام و نیز عدالت و تقوای حاکم، اشاره نشده است . دو شرطی که با فقدان آن‏ها حاکم اسلامی حاکم جور تلقی می‏شود . در هر صورت نویسنده مذکور، علامه مجلسی را یکی از طرفداران «سلطنت مشروعه‏» معرفی کرده است و در مقام اثبات این نظریه و اسناد آن به مرحوم مجلسی به مطالبی از سه اثر او استناد نموده که عبارتند از:
1) کتاب عین الحیوة، که مجلسی در آن حقوقی را برای پادشاهان قایل شده است، و نیز به مراتب ولایات اشاراتی دارد .
2) کتاب بحارالانوار، که در آن در توصیف سلاطین صفوی یکی از روایات ملاحم را بر پادشاهان این سلسله تفسیر و تطبیق نموده است .
3) خطبه سلطانیه که در مراسم تاجگذاری شاه سلطان حسین توسط علامه مجلسی انشا و ایراد گردیده است . (23)
اینک به طور اجمال به نقد انتساب این نظریه به علامه مجلسی می‏پردازیم .
نقد نظریه سلطنت مشروعه و انتساب آن به علامه مجلسی
در نقد این نظریه باید گفت‏حقیقت آن است که ادله‏ای که ایشان اقامه نموده این مدعا را اثبات نمی‏کند .
مؤلف محترم در اثبات اسناد نظریه «سلطنت مشروعه‏» به علامه مجلسی چنین استدلال می‏کند:
با توجه به این که علامه مجلسی به مفاد روایات اهل بیت علیهم السلام عامل بوده و در آثار مختلف خود بر حرمت رکون بر ظالمین تصریح کرده و در رساله‏ای بر اساس تعلیم ائمه علیهم السلام به نحوه سلوک با سلاطین اشاره کرده، حتی تقرب به ملوک و امرا را موجب خسران دنیا و عقبا دانسته، می‏توان با اطمینان نفس اعلام کرد که علامه مجلسی، صفویه را مصداق حکام جور نمی‏دانسته است، بلکه سلاطین مسلمان شیعه ذی شوکتی می‏دانسته که می‏توان از اقتدار آن‏ها برای ترویج‏شریعت‏سود جست، بدون شک مبانی نظری عملکرد اجتماعی این عالم خدوم برنظریه یاد شده «سلطنت مشروعه‏» منطبق است . (24)
به اعتقاد نویسنده چون علامه مجلسی قایل به حرمت رکون به ظالمین است، و نیز تقرب به ملوک و پادشاهان را موجب خسران دنیا و عقبا می‏داند، و از سوی دیگر وی با حاکمان صفوی همکاری و رابطه متقابل داشته است، نتیجه قهری این مقدمات این است که ایشان شاهان صفوی را حاکم جور تلقی نکرده و گرنه از همکاری با آن‏ها اجتناب می‏نمود . پس لزوما سلطنت‏سلاطین صفوی از نوع «سلطنت مشروعه‏» و مورد تایید ایشان بوده است .
واضح است که نویسنده در استدلال خود دچار مغالطه شده، زیرا دلیلی که وی اقامه نموده اعم از مدعای او است و اعم، اثبات اخص نمی‏کند، بنابراین مشروعیت دینی سلطنت‏شاهان صفوی از آن به دست نمی‏آید . چه این که با حفظ این اصل اولی (یعنی حرمت رکون به ظالمین) و نیز نکوهش نزدیکی به سلاطین، همکاری ایشان با شاهان صفوی از باب یکی از عناوین ثانویه از قبیل تقیه یا ضرورت و یا مصلحت قابل تصحیح و تبیین است .
از طرفی، ترویج مذهب تشیع به وسیله سلاطین صفوی مشروط به عدالت و یا مشروعیت دینی آن‏ها نبوده، چه بسا پادشاهان صفوی برای تحکیم قدرت و موقعیت‏سیاسی اجتماعی خود الزاما نیازمند همکاری با عالمان دینی و نیز ترویج مذهب تشیع در قبال مخالفان خود (عثمانی) بوده‏اند . اضافه بر این تالیف رساله‏ای در باب «آداب سلوک حاکم با رعیت‏» و سیاست‏نامه‏هایی که جنبه پند و اندرز دارند در بین عالمان شیعی، مرسوم بوده و برای عموم سلاطین اعم از سلطان عدل یا سلطان جور نوشته می‏شد، البته جای شگفتی است که چرا نویسنده محترم موارد سه‏گانه‏ای را که علامه مجلسی در کتاب عین الحیوة برای جواز همکاری با ظالمان و پادشاهان بیان کرده، متعرض نشده است . بدون تردید صراحت عبارات مجلسی در خصوص همکاری با پادشاهان، سستی استدلال وی را آشکار می‏سازد.(25)
موارد یاد شده در بیان جواز همکاری با ظالمان و پادشاهان «درکتاب عین الحیوة‏» به‏دلیل فاسق بودن و فقدان شرط عدالت در سلاطین صفوی و نیز اطلاع علامه مجلسی از فساد اخلاقی ایشان قطعا بر عملکرد سیاسی اجتماعی وی منطبق بوده و برخلاف نظریه مطرح شده می‏تواند مبنای نظری عملکرد سیاسی این محدث عالی‏مقام شیعه قرار گیرد .
مطلب دیگری که این نویسنده از کتاب «عین الحیوة‏» در اثبات و در اسناد نظریه «سلطنت مشروعه‏» به علامه مجلسی، نقل کرده مربوط به سلسله مراتب الهی ولایت است، که خداوند در عالم تکوین و تشریع به انسان‏ها اعطا نموده است .
مجلسی در بیان مصادیق انواع ولایات، از ولایت و حکومت پادشاهان گرفته تا ولایت و سلطنت ایشان بر اعضا و جوارح و اعمال و اخلاق خود، سخن به میان آورده و می‏نویسد:
حق تعالی هر کس را در این دنیا سلطنتی داده، چنان‏چه منقول است کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و در قیامت از سلوک او با رعتیش سؤال خواهد فرمود . چنان‏چه پادشاهان را بر رعایای خود و امیران و وزیران را بعضی از رعایا و . . . پس هیچ کس در دنیا نیست که بهره‏ای از ولایت و حکومت نداشته باشد، و جمعی در تحت فرمان او داخل نباشند، و در معاشرت با هر صنفی از ایشان عدلی و جوری است و هر کس در خور آن‏چه او را استیلا داده‏اند و نعمتی به او کرامت نموده‏اند، در خور آن نعمت، شکر از او طلبیده‏اند . . . شکر هر یک از این‏ها آن است که به نحوی که خداوند فرموده با آن‏ها معاشرت نماید، و حقوقی که حق تعالی برای ایشان مقرر فرموده، رعایت نماید . . . چنان‏چه پادشاهان اگر در قدرت و استیلای خود شکر کنند و رعایت‏حال و حقوق رعیت کنند، ملک ایشان پاینده می‏ماند و گرنه به زودی زایل می‏گردد، چنان‏چه گفته‏اند که ملک با کفر باقی می‏ماند و با ظلم باقی نمی‏ماند . (26)
برداشت نویسنده ازعبارات فوق این است که:
داشتن ولایت در درجات مختلف، حقوقی را برای اولیا ایجاد می‏کند، از جمله این ولایات، ولایت‏شاه بر رعیت است . و نتیجه عامی که می‏گیرد همان «سلطنت مشروعه‏» مسلمان ذی شوکت است .
آن‏چه در جواب از این استدلال می‏توان گفت این است که مجلسی در عبارات فوق درصدد بیان مراتب و انواع ولایات و حکومت‏های بالفعل و تحقق یافته انسان‏ها بر یکدیگر در واقعیت‏خارجی و اعتباریات اجتماعی، و نیز حقوقی که این ولایات به دنبال دارد می‏باشد، اعم از این که ولایات مذکور، ولایت‏حق باشند یا باطل، مانند ولایت و حکومت‏حاکمان جور .
بنابراین علامه مجلسی در مقام بیان حقانیت و مشروعیت انواع ولایات نبوده تا چنین استنتاج اشتباهی از آن به دست آید . قرینه این که مجلسی درصدد بیان مشروعیت انواع ولایات نبوده این است که ایشان هر دو صورت مساله را متعرض شده و عدل و جور ملوک را در کنار هم ذکر نموده است . در حقیقت‏سخنان وی در این‏جا بیش‏تر جنبه عملی و توصیه به مخاطبان خود دارد تا جنبه نظری آن، و سعی او بر تنبیه صاحبان ولایت و حکومت‏به وظایف شرعی و انسانی آن‏ها در برابر زیر دستان بوده که با ایشان به عدالت و مساوات رفتار نمایند . این سخن مجلسی در همین کتاب و در همین فصل که می‏گوید: «عدل ملوک و امرا از اعظم مصالح ناس است . عدل و صلاح ایشان موجب صلاح جمیع عباد و آبادانی بلاد است و فسق و فجور ایشان موجب اختلال نظام امور اکثر عالمیان می‏شود . حالت و رفتار ایشان تعیین کننده خواست اکثر مردم است . (27)
و نیز ذکر حدیث مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد نقش صلاح و فساد فقها و امرا در صلاح و فساد امت، مؤید پاسخ و مدعای ما است، زیرا سلاطین جور به اجماع همه فقها فاقد مشروعیت دینی هستند . دلیل دیگر بر این که وی در مقام بر شماری انواع ولایت و حکومت‏ها است نه درصدد بیان مشروعیت آن‏ها، این است که وی در این‏جا از ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام که مصداق قطعی ولایت مشروع است، سخنی به میان نیاورده است .
به نظر می‏رسد نسبت دادن نظریه «سلطنت مشروعه‏» به علامه مجلسی توسط نویسنده کتاب «نظریه‏های دولت در فقه شیعه‏» ناشی از سوء برداشت وی از تعبیرات مجلسی در خصوص لزوم رعایت‏حقوق پادشاهان باشد; زیرا او با نقل این قسمت از کلام مجلسی که می‏گوید:
« بدان که پادشاهانی که بر دین حق باشند ایشان را بر رعیت‏حقوق بسیار است که حفظ و حراست ایشان می‏نماید، دفع دشمنان دین از ایشان می‏کند، و دین و جان و مال و عرض ایشان به حمایت پادشاهان محفوظ می‏باشد . پس ایشان را باید دعا کرد و حق ایشان را باید شناخت، خصوصا در هنگامی که به عدالت‏سلوک نمایند . . . .» (28)
بین داشتن حق و لزوم رعایت آن از سوی دیگران، و بین حقانیت و مشروعیت صاحبان حق، تلازم دیده و نتیجه فوق را بر آن مترتب نموده است .
گذشته از آن که عبارت فوق در مقام توجیه عملی مخاطبان و خوانندگان این اثر است، هیچ‏گونه ملازمه منطقی بین این دو معنی وجود ندارد، زیرا ممکن است اشخاص حقیقی یا حقوقی مانند «اهل کتاب و کشورهای غیرمسلمان‏» دارای حقوقی لازم الرعایة باشند، لیکن داشتن این حقوق و لزوم رعایت آن از سوی مسلمانان هیچ‏گونه مشروعیتی برای صاحبان حق ایجاد نکند . از این رو پادشاهانی که بر مسلمانان ولایت جابرانه دارند می‏توانند در پی آن دارای حقوقی از قبیل وجوب اطاعت و مانند آن باشند که رعایت آن بر رعیت لازم و واجب باشد و در همان حال در تصدی حکومت، غاصب و فاقد مشروعیت قلمداد شوند، چون که مبنای لزوم رعایت‏حقوق ایشان می‏تواند یکی از عناوین‏ثانویه از قبیل تقیه، اضطرار، اکراه، مصلحت، جلب نفع و دفع ضرر از مؤمن باشد که با رفع این عناوین، حقوق ایشان نیز منتفی می‏گردد . ارایه دهنده نظریه «سلطنت مشروعه‏» از جمله مؤیدات این نظریه را حکم رسمی منصب شیخ الاسلامی علامه مجلسی از سوی شاه سلطان حسین صفوی در سال 1106 ق می‏داند . (29)
در این‏جا اشاره به این نکته لازم است که توهم نسبت آن‏چه در این حکم رسمی آمده به علامه مجلسی خالی از تسامح نیست، زیرا این نوشته از مرحوم مجلسی نیست، کاتب آن شخصی دیگر بوده . بنابراین مفاد آن هرگز بیانگر اندیشه سیاسی علامه مجلسی در خصوص مشروعیت‏سلطنت‏سلاطین صفوی و نیز مرزبندی بین عرفیات و شرعیات از دیدگاه وی نمی‏تواند باشد .
گرچه نتیجه‏گیری نویسنده از حکم فوق مبنی بر این که «تامل در حکم رسمی فوق مرز بین شرعیات و عرفیات در عصر علامه مجلسی را مشخص می‏سازد .» (30) ، با واقعیات سیاسی اجتماعی آن دوران منطبق است، زیرا در آن دوران عملا و به طور ناخواسته بین شرعیات و عرفیات جدایی بوده است، لیکن این تفکیک و جدایی دین از سیاست را به علامه مجلسی نمی‏توان منتسب نمود . نظر علامه مجلسی در باب امامت و رهبری دینی و سیاسی جامعه، عدم تفکیک ریاست دینی از ریاست دنیوی است، که در ابتدای بحث‏به آن اشاره شد .
و اما در خصوص خطبه سلطانیه که در جلوس شاه سلطان حسین صفوی بر تخت‏سلطنت، مجلسی آن را نگاشت و در آن مراسم خوانده شد، مطالب مطرح شده در آن نظیر «خالق بی‏منت . . . فرمانروایی . . . را در کف کفایت و قبضه درایت‏سلاطین عدالت‏شعار و خواقین فلک اقتدار . . . سپرد که عامه رعایا و کافه برایا در ظل ایشان در مهاد امنیت و استراحت‏بیاسایند . . . .» (31)
خبر از واقعیات تاریخ سیاسی اسلام می‏دهد که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و غیبت امام زمان (عجل‏الله‏تعالی‏فرجه‏الشریف) اوضاع سیاسی مسلمانان بدان سمت و سو کشانده شد، و در این جهت قطعا اراده خداوند در حوادث سیاسی و رفتار سیاسی مسلمانان مؤثر بوده است . بنابراین مجلسی در این خطبه در مقام استدلال و مشروعیت‏بخشیدن به سلطنت «مسلمان ذی شوکت‏» نبوده است .
از سوی دیگر بین سلطنت مشروع و سلطنت مقبول مردم (اکثریت) تفاوت است; چه بسا حکومتی در شرایطی مقبول مردم و یا حتی عالمان دینی بوده باشد، ولی نه از جهت مشروعیت دینی، بلکه از جهت ضرورت‏های سیاسی اجتماعی، که وجود چنان حکومت‏هایی را برای حفظ نظم و امنیت جامعه و دفاع در برابر دشمنان دین و مذهب لازم و ضروری می‏سازد .
از این رو مقبول دانستن حکومتی به معنای مشروع بودن آن نیست و به تعبیر منطقی هر حکومت مشروعی حکومت مقبول می‏تواند باشد، ولی هر حکومت مقبولی الزاما حکومت مشروع نیست، منشا و مشروعیت‏سلطنت و حکومت در اسلام مشروط به اذن شارع است و بدون اذن شارع برای هیچ حکومتی مشروعیت دینی ثابت نیست، و حکومت‏های سلطنتی بعد از اسلام ماذون از جانب شارع مقدس نبوده و دوران مورد مطالعه ما نیز از این قاعده مستثنی نیست .
و بالاخره این نویسنده در اثبات نظریه «سلطنت مشروعه‏» به مرحوم مجلسی از کتاب بحارالانوار به روایاتی تمسک کرده که در علایم ظهور امام زمان (عجل‏الله‏تعالی‏فرجه‏الشریف) نقل شده است، و مؤلف، برخی از این روایات را بر سلاطین و دولت صفویه تطبیق نموده است . مانند: روایت امام باقر علیه السلام که فرمود:
«گروهی از طالبان حق، در شرق بارها در راه گرفتن حق شکست می‏خورند و سرانجام دست‏به سلاح می‏برند و حق را می‏گیرند، آن‏گاه این حق را به امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‏سپارند.»
علامه مجلسی در توضیح این روایت فرموده است:
بیان: بعید نیست که این حدیث اشاره به دولت صفوی باشد . خدا پایه‏هایش را استوار کند و آن را به دولت قائم بپیوندد . (32)
در پاسخ این ادعا می‏گوییم:
اولا مجلسی این تفسیر و بیان را به صورت احتمال ذکر نموده، از این رو صریح و نص در مدعا نیست .
ثانیا رابطه‏ای بین بسیاری از روایات ملاحم با حقانیت و مشروعیت مفاد آن‏ها که در آینده رخ می‏دهد وجود ندارد . چه آن که پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام از ظهور بنی‏امیه و قیام بنی عباسی خبر داده‏اند، ولی این اخبار، لزوما به معنای حقانیت و مشروعیت آن‏ها نبوده است . علاوه، دراحادیث آمده است که خداوند دین خود و «مذهب حق‏» را به دست افراد فاسقی تایید و ترویج می‏کند . با این وصف تطبیق روایات مورد نظر بر سلسله صفوی استبعادی ندارد . از سوی دیگر، نتیجه ادعا شده نیز از آن‏ها به دست نمی‏آید .
و اما تعابیر ستایش‏آمیز مجلسی از شاهان صفوی با مبنای کلامی ایشان، که عبارت از جواز مدح و ستایش شیعیان فاسق در اعمال صالح ایشان، مشروط بر این که باعث جرات ایشان بر معاصی نگردد و نیز جواز دعا به معنای طلب هدایت‏برای ایشان ست‏سازگار است .
گذشته از احتمال وجود تقیه، چه بسا امثال این تعابیر مدح‏آمیز از این بزرگان به خاطر مقایسه‏ای است که ایشان سلاطین معاصر خود را نسبت‏به سلاطین جور یا مخالف، عادل می‏خواندند . چنان‏چه در مورد انوشیروان نیز چنین تعبیری نقل شده است . بنابراین عادل خواندن شاهان صفوی و نسبت اوصاف مذکور به ایشان، از باب تسامح و مجاز بوده است .
نتیجه آن که نسبت دادن مشروعیت‏حکومت‏سلاطین جور، که مصداق طاغوت قلمداد می‏شوند، به این محدث عظیم‏الشان دور از انصاف است . بعد از استقرای تفصیلی که در آثار مجلسی توسط نگارنده به عمل آمده، به موردی برخورد نگردید که ایشان با استدلال و استناد به ادله شرعی، حقانیت و مشروعیت دینی حکومت‏سلاطین صفوی را تایید کرده باشد . از طرفی رفتار سیاسی فقها نیز معرف دیدگاه‏های فقهی و اندیشه سیاسی آن‏ها تلقی نمی‏گردد، زیرا رفتار سیاسی ایشان ممکن است‏بر مبنای احکام ثانویه بوده باشد . بنابراین هیچ کدام از موارد یاد شده از آثار علامه مجلسی، بیان کننده دیدگاه‏های سیاسی او در باره مشروعیت این نوع از حکومت (سلطنت مشروعه) نیست .

منابع :

1- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، انتشارات مؤسسه وفا، 1403 ق .
2- مجلسی، محمدباقر، مرآت العقول، چاپ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363 ش .
3- مجلسی، محمدباقر، عین الحیوة، چاپ دوم، تهران، انتشارات رشیدی، 1363 ش .
4- مجلسی، محمدباقر، حق الیقین، چاپ دوم، تهران، انتشارات رشیدی، 1363 ش .
5- مجلسی، محمدباقر، بیست و پنج رساله فارسی، چاپ اول، قم، انتشارات کتابخانه آیت‏الله مرعشی، 1412 ق .
6- کدیور، محسن، نظریه‏های دولت در فقه شیعه، تهران، نشر نی، 1377 ش .
7- نصیری، محمدابراهیم، دستور شهر یاران، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373 ش .
8- مجله حکومت اسلامی، شماره بیستم، مقاله «همکاری با حاکم جائر از نگاه علامه مجلسی‏»
9- جمعی از نویسندگان، یادنامه مجلسی، ج 1 و ج 2، چاپ اول، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379 ش .

پی نوشت :

1) نوشتار حاضر، گزیده‏ای از تحقیقی است که در پژوهشکده اندیشه سیاسی اسلام، تحت عنوان «اندیشه سیاسی علامه مجلسی‏» به انجام رسیده است .
2) لازم به یادآوری است نگارنده در باره اوضاع سیاسی اجتماعی عصر علامه مجلسی و نیز زندگی سیاسی وی، مباحث مبسوطی را ارایه نموده و در یادنامه مجلسی ج 1 و 2، که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتشار یافته، چاپ شده است .
3) نگارنده در مقاله‏ای در باره «همکاری با حاکم جائر در نگاه علامه مجلسی‏» که در شماره 20 مجله حکومت اسلامی آمده است‏به این شواهد و ادله تاریخی اشاره کرده است .
4) بحارالانوار، ج‏72، ص 112 .
5) مرآت العقول، ج‏2، ص 298، ح 1 .
6) عین الحیوة، صص 70- 69 .
7) عین الحیوة، ص 69 .
8) بحارالانوار، ج 65، ص 208، ح 12 .
9) عین الحیوة، ص 71 و ص 78 و صص 85- 84 .
10) مرآت العقول، ج‏1، صص 224- 223، ح 10 .
11) بحارالانوار، ج 70، صص 147- 145، ح 1 و مرآت‏العقول، ج 10، صص 120- 118، ح 1 .
12) بحارالانوار، ج 38، ص 20 .
13) حق‏الیقین، ص 31 .
14) بحارالانوار، ج 85، صص 89- 88، ح 51 .
15) این رساله با همین عنوان در مجموعه «بیست و پنج رساله فارسی علامه مجلسی‏» که توسط سیدمهدی رجایی گردآوری شده آمده است، صص 179- 135 .
16) بحارالانوار، ج 34، صص 191- 183، ح 983 .
17) عین الحیوة، ص 373 .
18) عین الحیوة، ص 373 .
19) عین الحیوة، ص 373 .
20) همان، ص 373 .
21) عین الحیوة، ص 373 .
22) همان، صص 365- 364 .
23) نظریه‏های دولت در فقه شیعه، صص 60- 58 .
24) نظریه‏های دولت در فقه شیعه، صص 66- 65 .
25) موارد جواز همکاری و تعامل با ظالمان و پادشاهان و سلاطین جور، در مقاله «تعامل و همکاری با حاکم جائر از نگاه علامه مجلسی‏» به تفصیل آمده است . مجله حکومت اسلامی، شماره 20 .
26) نظریه‏های دولت در فقه شیعه، صص 63- 61 .
27) عین الحیوة، ص 364 .
28) عین الحیوة، ص 373 .
29) نظریه‏های دولت در فقه شیعه، صص 68- 66 .
30) همان، ص 68 .
31) همان، ص 65 و به دستور شهر یاران، صص 23- 21 .
32) بحارالانوار، ج 52، صص 243- 237; نظریه‏های دولت در فقه شیعه ص 64 .
برگرفته از : پیام حوزه ، شماره 32

منبع:سایت حوزه نت
يکشنبه 3/6/1392 - 22:11
شخصیت ها و بزرگان
ادای حق علامه مجلسی (ره)
ادای حق علامه مجلسی (ره)

نویسنده: میرزا حسین نوری



به مناسبت روز بزرگداشت علا‌مه مجلسی(ره)
عبارتی وجود دارد كه طی آن گفته می‌شود: بزرگان را جز بزرگان نمی‌شناسند. این حقیقت كه میان بزرگان سنخیت وجود دارد، قابل تردید نیست و می‌توان آن را در همه زمانها و مكانها قطعی پنداشت.
صاحب مستدرك‌الوسائل میرزا حسین نوری طبرسی در مقام یك محدث والامقام در حق علامه مجلسی قلم در دست گرفته و درصدد ادای حق برآمده است. آنچه می‌خوانید برگرفته از كتاب <فیض القدسی فی احوال المجلسی> است كه میرزای نوری به قلم آورده و كوشیده است پرده‌ای از عظمت سلسله‌دار روایت و حدیث را كنار بزند، لازم به اشاره است كه این كتاب توسط سید جعفر نبوی به فارسی ترجمه شده و با نام <فیض قدسی> توسط انتشارات علمی / فرهنگی چاپ و منتشر شده است.
ستایش خدایی راست كه چشمه زندگانی دلهای اولیائش را از دریاهای انوار معرفتش جاری ساخت و برای تقدیس وجودش و اعتراف به ناتوانی از دریافت كنه ذات و اوصافش حق‌الیقین را توشه راه بندگان خویش قرار داد.
و درود بر منظر عقول و پناه برگزیدگان نیك و روشنی‌دیدگان و مقیاس روشنایی‌های اسرار، محمد(ص) كه پیامبر برگزیده است و درود بر دودمان پاكش كه مفاتیح غیب و مشكات انوارند.
همانا در یاد كرد گذشتگان صالح و عالمان راسخ در دین - كه از فروغ امامان - علیهم‌السلام - هدایت یافتند و پای خویش جای پای آنان گذاشتند و به شیوه ایشان زیستند و در پیشگاه آنان بار افكندند و ملازم درگاهشان شدند و جز از جام و پیاله آنان در كام نكشیدند تذكر و پندی است برای بازماندگان و انس و دلگرمی است برای آیندگان، و مددكار پیمودن راه كمال، و روی آوردن به كارهای شایسته است. و نیز وسیله‌ای برای زنده نگاه داشتن و به كمال رسانیدن انوار هدایت پیشوایان دینی است چه آنكه با یاد كرد عالمان دینی كه از ولایت امامان علیهم‌‌‌‌‌السلام كامی برگرفته‌اند، خود یاد كردی از امامان علیهم السلام و بزرگان دین خواهد بود و نیز پرداختن به آن روایتی است كه بر همنشینی و مجالست عالمان دینی ترغیب و بر گفتگویشان تشویق گردیده است. زیرا كسی كه به زندگانی عالمان گذشته و مراتب دانش و پرستش و فضل و پارسایی آنان از هر سو بنگرد، در بهره‌وری از گفتار و كردار و پیروی از سلوك و آداب آنها چون همنشین و مانوس با آنان خواهد بود. ‌
از این رو است كه طریقه مشایخ بر ضبط و جمع‌آوری و تدوین زندگانی آن بزرگان در جزوات و كتابهای ارزشمند و نفیس استوار گشته است، ‌و در این راه خود را به رنج و سختی انداخته‌اند تا آنجا كه رنج سفر را بر خویش هموار و سرزمینها و بیابانها را در نوردیدند و خشكی‌ها و دریاها را گذر كردند و به تشویق آنهایی كه شرح حال بزرگان را به خامه آراسته و به خاطر سپردند، همت گماشتند و مولفان و گردآورندگان این مجموعه را ستایش كردند و در بزرگداشتشان كوششی شایان نمودند.
آنچه آیت‌الله بحرالعلوم و المعالی علامه طباطبایی قدس سره به خط شریفش در ظهر نسخه اصلی كتاب تتمیم امل الآمل كه اكنون نزد من موجود است نگاشته است، گواهی بسنده در این باب است. ‌
برادری ایمانی و دوستی روحانی، از من درخواست نمود كه زندگینامه دانشمند علامه، مولف كتاب بحارالانوار را برای اینكه گوشه‌ای از حق او بر مسلمانان ادا گردد، به رشته تحریر در آورم و مناقب و فضائل ایشان را به یاد آورم و كتابها و رساله‌هایش را گرد آورم و به پدران و خاندان و نسلش و نوادگان و اساتید و شاگردانش كه باعث استواری اركان دین اسلام شده‌اند و مردم را به راه راست راهنمایی نموده‌اند اشارتی نمایم، من نتوانستم بر این درخواست دست رد بزنم و از خداوند طلب خیر نموده و درخواست وی را اجابت كردم. و آن را <الفیض القدسی فی‌ترجمه العلامه المجلسی> نام نهادم. و در چند فصل آن را مرتب نمودم.

نمونه‌ای از مناقب و فضائل علامه مجلسی (رحمه‌الله)

محقق تیزهوش حاج محمد اردبیلی در كتاب <جامع الرواه> آورده است:
محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود علی، ملقب به مجلسی - كه خداوند سایه‌اش را مستدام دارد - استاد و شیخ ماست، بزرگ اسلام و مسلمین، خاتم مجتهدین، پیشوا، علامه محقق مدقق، جلیل القدر، عظیم الشان، بلند مرتبه، یگانه دوران و نادره روزگار خویش، شخصیت بسیار موثق، دارای دانشی سرشار و مصنفات بسیار، كار او گواه بزرگی قدر و منزلت و والایی جایگاه اوست.
تبحر وی در دانشهای عقلی و نقلی و دقت دیدگاه و درستی رایش، و موثق بودن و امانتداری و عدالت او پرآوازه‌تر از آن است كه بیان گردد و والاتر از آن كه عبارت پیرامون وی به گردش درآید، فیض وجود او و پدر بزرگوارش همه را در برگرفته است - خداوند ایشان را در امور دین و دنیا، مورد رحمت خویش قرار دهد و بیشترین پاداشهای نیكان را نصیبشان گرداند.
او مولف كتابهای نفیس و ارزشمندی است، وی به من اجازه روایت عنایت نمود تا تمامی احادیث را از وی روایت كنم.
نگارنده گوید: در بین مسلمانان، كسی چون این استاد بزرگوار، و این دریای بیكران و كوه بلند و رفیع، در ترویج تشیع و بزرگداشت كلمه حق وشكست صولت بدعتگذاران، و نابودی اباطیل بی‌دینان، و احیای سنتهای فراموش شده دین مبین اسلام، و گسترش آثار پیشوایان مسلمانان، به روشهای گوناگون و طرق مختلف توفیق نیافته است. بهترین و ماندگارترین آنها نوشتارهای بسیار دقیق و اعجاب‌آوری است كه در میان مردم منتشر گردیده است و عالم و جاهل، عام و خاص، مبتدی مشغول به تحصیل و مجتهد فارغ از كسب علوم، عرب و عجم، و گروههای مذاهب گوناگون، و صاحبان آراء مختلف، شب و روز از آن بهره‌مند می‌باشند. ‌
دانشمند و فاضل هوشیار، <آقا احمد> فرزند محقق زبردست، ‌<آقا محمدعلی> و او فرزند استاد اكبر، [وحید] بهبهانی - كه خداوند مقامشان را والا گرداند - در كتاب <مرآت الاحوال> آورده است:
به تحقیق هیچ شهری از بلاد اسلام و كفر، خالی از نوشته‌های ایشان نیست.
و نیز می‌افزاید:
كشتی‌ای در طوفانی گرفتار می‌شود و تمامی سواران آن پس از كوشش و تلاش بسیار، و رنج طاقت‌فرسا خود را به جزیره‌ای كه در بلاد كفر قرار داشت و اثری از اسلام در آن وجود نداشت می‌رسانند. در خانه یكی از ساكنین آنجا میهمان می‌شوند و از سخنان او پی‌ می‌برند كه مسلمان است به او می‌گویند: مردم این جزیره همه كافرند و تو رهسپار بلاد مسلمین نشدی. چه چیزی تو را به اسلام تشویق و ترغیب نموده است و علت مسلمان شدنت چیست؟ این مرد به اتاقش رفت و كتاب <حق الیقین> علامه مجلسی را آورد و گفت: من و خانواده‌ام به بركت و ارشادات این كتاب مسلمان شده‌ایم.
و نیز گفته است:
بعضی از موثقین، از مولی محمد تقی مجلسی - كه رحمت خدا بر او باد - پدر بزرگوار علامه مجلسی، برایم نقل كرده‌اند كه گفت: در شبی از شبها، پس از فراغ از تهجد و عبادت، حالتی برایم ایجاد شد كه از آن حالت فهمیدم، در این هنگام هر حاجت و درخواسی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فكر كردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم كه ناگاه با صدای گریه محمدباقر در گهواره‌اش مواجه شدم و بی‌درنگ گفتم: پروردگارا، بحق محمد و آل محمد(ص) این كودك را مروج دینت و ناشر احكام پیامبر بزرگت(ص) قرار ده و او را به توفیقاتی بی‌پایان موفق گردان.
و همو گفت: ظهور كارهای خارق‌العاده از او بی‌شك از آثار این دعا بوده است. علامه مجلسی از طرف سلاطین، در شهری چون اصفهان، به مقام شیخ‌الاسلامی منصوب گشت و به تنهایی تمامی نزاعها و دعاوی را رسیدگی می‌نمود، و در این حال از نمازگزاران بر مردگان و از نماز جماعت و به میهمانی رفتن و مراسم عبادت، روی بر نمی‌تافت و به جهت آنكه بسیار مهمان می‌شد شخصی مسئول بود كه اسامی میزبانان را بنویسد و هنگامی كه نماز عشاء پایان می‌یافت نام میزبان را برای وی بیان می‌داشت تا به خانه او برود. او اشتیاقی وافر به تدریس داشت، و از مجلس درس وی فضلای بسیاری بیرون آمدند. ‌
شاگرد گرانمایه‌اش <میرزا عبدالله اصفهانی> در كتاب <ریاض العلماء> تصریح كرده است كه شاگردان او به هزار نفر می‌رسید.
نویسنده مرآت الاحوال اضافه می‌كند:
خانه خدا و عتبات عراق را مكررا زیارت نمود و امور زندگی و نیازهای دنیویش را در نهایت ترتیب و انضباط مواظبت می‌كرد. با این حال، شمار نوشته‌هایش به آن همه رسید. (ذلك فضل الله یوتیه من یشاء) این از فضل و رحمت الهی است برهركس كه بخواهد می‌بخشد.
و نیز گوید:
در شیوایی بیان، و حسن تعبیر، به منزلتی والا و قله رفیعی دست یافت، و در ان همه نوشتارهای بسیار، چیزی از دقایق نكات زبان عربی از نظر وی مخفی نماند، در نشر مذهب شیعه به آن پایه رسید كه عبدالعزیر دهلوی سنی مذهب، مولف كتاب <التحفه الاثنی عشریه فی رد الامامیه> تصریح نموده است كه اگر مذهب شیعه، مذهب محمدباقر مجلسی نام‌گذاری شود به تحقیق شایسته است چرا كه رونق شیعه به واسطه او بوده و پیش از این دارای آن عظمت نبود.
در كتابهای <لولوه البحرین> و <الروضه البهیه> در شرح حال علامه مجلسی آمده است: ‌
در ترویج تشیع و زنده نگاه داشتن دین پیامبر اسلام(ص) به وسیله تصنیف و تالیف، و امر به معروف و نهی از منكر، و نابودی دشمنان و مخالفین هواپرست و بدعتگذار، بویژه صوفیه و بدعتگزاران در دین، چون این مرد بزرگوار، در عصر خویش و پیش از آن همتایی او را نبوده است. وی امام جمعه و جماعت بود و همانی بود كه حدیث و نشر آن را بویژه در ایران ترویج نمود و احادیث را اعم از احادیث فقهی و ادعیه و قصص و حكایاتی كه به معجزات و جنگها و غیر آن، از امور شرعی مربوط می‌شد برای ایرانیان به زبان فارسی برگردانید. به علاوه در امر به معروف و نهی از منكر بسیار جدی بود و در بخشندگی و سخاوت، نسبت به كسانی كه به وی روی می‌آوردند دست بازی داشت.
كشور شاه سلطان حسین به علت شدت فرومایگی و كم‌تدبیریش به وجود شریف ایشان اداره می‌شد و هنگامی كه مجلسی دیده از جهان بربست، زمام امور از دست شاه برفت و بی‌نظمی در كشور آشكار گشت و در همان سال شهر <قندهار> از حیطه حكومت وی خارج شد و خرابی همواره بر مملكت چیره گردید تا آن كه حكومت به طور كلی از وی گرفته شد. ‌
نگارنده گوید: اما این مطلب كه در ترویج تشیع، از لحاظ تالیف و تصنیف كتاب كسی به پای ایشان نمی‌رسد، امری آشكار و غیر قابل انكار است مگر آن كه كسی قلبا كینه‌ورزد و دیدگان خود را بربندد. در میان عالمان دینی شخصیتی كه از جهت تالیف و تصنیف و تحقیق، بیش از سایرین باشد آیه‌الله علامه حلی است - كه خداوند مقامش را در آخرت والا گرداند - چنانكه از فهرستهای دانشمندان شیعه این امر آشكار می‌گردد. شیخ <محمد بن خاتون عاملی> در ابتدای كتاب <شرح اربعین> شیخ ‌بهایی در این زمینه مطلبی بدین مضمون آورده است:
تالیفات علامه حلی از جهت گستردگی به میزانی است كه اگر شمارش شود در برابر هر روز از ایام عمرش بالغ بر هزار بیت می‌گردد.
نوشتن چنین حجمی، در نزد اهل فن از اغلاط شایع و دروغهای آشكار به شمار می‌آید.
فاضل آگاه <میرزا عبدالله اصفهانی> در كتاب <ریاض العلماء>‌[‌پس از نقل قول محمدبن خاتون عاملی‌‌]‌‌ آورده است:
پیشوای ما علامه حلی كسی است كه در گستردگی دانش و فراوانی تالیفاتش در علوم مختلف شكی نیست، ولكن این گفتار، سخن كسی است كه اطلاعی از شمار تالیفات و مصنفات ایشان ندارد، چرا كه تعداد كتابهای علامه حلی رضی‌الله عنه مشخص و ضبط شده است و مقدار عمر وی نیز معلوم می‌باشد و اگر محاسبه كنیم و از دقت كافی نیز مسامحه نماییم در برابر هر روز از ایام عمر او از اوان بلوغ و تكلیف تا زمان وفات به اندازه دویست بیت هم نمی‌شود. پس آنچه مشهور شده تخمین و گزافی آشكار است، بلكه اگر تمامی آنچه در ایام حیاتش به خط خویش نوشته است اگر چه از تالیفات خود ایشان هم نباشد به این مقداری كه گفته شده نمی‌رسد. و این گزافه‌گویی از افراد ناآگاه بایسته است.
نظیر این گفتار، مانند آن است كه در بین اهل تسنن، درباره پیشوای دینیشان <محیی‌الدین نووی> شارح كتاب <مسلم> و كتابهای دیگر كه ساكن سرزمین شام بوده شهرت یافته است، معروف است كه وی در علوم باطل خویش كتابهای بسیاری نوشته است به گونه‌ای كه اگر بررسی شود در برابر هر روز از ایام عمرش دو جزوه خواهد شد و این هم از ساخته‌های اهل تسنن و از عجایب و گزافه‌های آنهاست.
ولكن بر كسی پوشیده نیست كه ترویج تشیع به واسطه تالیفات علامه بزرگوار مجلسی، ‌بیشتر و كاملتر از ترویج تشیع به واسطه تالیفات علامه حلی است و این به دلائلی است كه در ذیل خواهد آمد:
1- از میان كتابهای علامه حلی جز تعدادی كتابهای فقهی و اصول و رجالی، در میان مردم رایج نبود، و سایر كتابهای وی شهرتی نیافته و به كار عموم مردم نمی‌آید، بلكه از برخی كتابهای ایشان هیچ اثری باقی نمانده است، بر خلاف تالیفات مرحوم مجلسی كه اغلب آنها تاكنون در بین مردم مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. ‌
2‌- از كتابهای مرحوم علامه حلی جز علما و محصلین كه به مدارجی از علوم دست یافته و بهره‌ای وافر از درك و فهم را كسب نموده‌اند، سود نخواهند برد. اما نوشته‌های مرحوم مجلسی به گونه‌ای است كه دانشمند و دانشجو از آن بهره می‌برند، بلكه جاهل و دانا، زنان وكودكان از آن استفاده می‌كنند و هیچ دانایی نیست كه توانایی بهره‌برداری از كتابهای او را داشته باشد - چه به شنیدن و چه خواندن - و از آنها استفاده نكند.
3- از كتابهای علامه حلی جز عرب زبان نمی‌تواند استفاده كند برخلاف تالیفات مرحوم مجلسی كه عرب و عجم از آن استفاده می‌كنند، بلكه در نهایت، گروهی از بزرگان فضل و دانش، ترجمه اكثر كتابهای عربی ایشان به زبان فارسی و از فارسی به زبان عربی را متعهد شدند كه در فصلهای آینده بدان اشاره خواهد شد.
یكی از اساتید بزرگ از قول علامه بحرالعلوم طباطبایی برایم نقل كرده است كه: وی آرزو داشت تمامی نوشته‌هایش در دیوان عمل علامه مجلسی درج شود و در عوض فقط یكی از كتابهای فارسی ایشان كه ترجمه متون اخبار و روایات است و همچون قرآن مجید در همه جا منتشر گردیده در نامه عمل او نوشته شود. چرا چنین آرزویی نداشته باشد، در حالی كه روزی و ساعتی از شب و روز، به خصوص در ایام متبركه و اماكن مشرفه نیست مگر آنكه هزاران هزار عابد و گروهی ازصالحان وپارسایان، نیایشگر و مناجات‌كننده، زائر و آن كس كه به تعقیبات نماز مشغول است، فریادگر و گریان، به ریسمان تالیفات او چنگ زده‌اند و به وسیله آنچه او نگاشته است متوسل‌اند و از توشه او بهره‌مند می‌شوند و به زیور آن آراسته‌اند و از روشنیهای آن برمی‌گیرند. و در روایات صحیحه كه آراء برگزیدگان و نیكان در مورد آن روایت ثابت شده آمده است: ‌
چنین فردی [با نوشتن كتابهایش] با كسانی كه از آن كتابها استفاده می‌كنند و به فیوضاتی دست می‌یابند و از آنچه (رب‌البریات) به آنها عنایت نموده بهره‌مند می‌شوند، شریك خواهد بود. ‌
خوشا به حال آنان كه همواره در میان دسته‌های زائران و فریادگران در رفت و آمدند و در عرصه نیاشگران و زاری‌كنندگان با اخلاص، منقلب و دگرگون می‌شوند.
بلكه كمتر جایی است كه در رثای امام حسین - علیه‌السلام - مجلسی برگزار گردد و او را بهره و نصیبی از آن نباشد. (ذلك فضل الله یوتیه من یشاء).
از نمونه‌های فضائلش آنكه، در دولتخانه متصدی شكستن بتهای هندیان شد. چنانكه معاصر گرانمایه او <امیر عبدالحسین خاتون‌آبادی> در ضمن وقایع جمادی‌الاولی سال هزار و نود و هشت، آن را خاطرنشان می‌سازد.
محدث جزائری در كتاب <مقامات> می‌گوید:
در دهه نود سال یك هزار سلطان - ایده‌الله یعنی شاه سلیمان صفوی موسوی، امور مسلمین و احكام دین را به استاد محمدباقر مجلسی واگذار نمود و او نیز، احكام شریعت را چنانكه شایسته است اجراء نموده است - خداوند تعالی، او را در شهر اصفهان كه پایتخت نیز هست باقی نگاه دارد.
برای مجلسی حكایت كردند:
بتی است در اصفهان و كفار هند، پنهانی آن را پرستش می‌كنند، وی افرادی را بدانجا فرستاد و دستور شكستن آن را داد در حالی كه كفار هند، ثروت زیادی به شاه بخشیدند تا بت را نشكنند، و آن را به هند انتقال دهند ولی شاه نپذیرفت. این بت خدمتكاری داشت كه ملازم آن بود. پس از شكستن بت، خدمتكار براثر فراق و دوری از آن ریسمانی به گردن خودآویخت و انتحار نمود.
در كتاب <تاریخ وقایع‌السنین والاعوام> - چنانكه پس از این بدان اشاره خواهد شد - ولادت ایشان را بیان كرده و می‌گوید:
در سنه 1098 كه همان سال شكستن بتهاست پادشاه سلیمان جاه، پادشاه ایران، ایشان را شیخ‌الاسلام بالاستقلال كردند - مدالله تعالی فی عمره واطال بقاه - و تا حال كه روز پنجشنبه نوزدهم صفر است از سنه >1104< بحمدالله تعالی، عامه و خاصه اهل روزگار از افادات و كتب مصنفه او مستفید می‌شوند.
و در ضمن وقایع آن سال نوشته است:
روز شنبه 4 شهر جمادی‌الاولی سنه >1098< نواب اشرف اقدس همایون، شاملو شاه سلیمان صفوی بهادرخان، از راه تصلبی كه داشت از برای ترویج امور شرعیه مقدسه و تنسیق امور شیعیان، مولانا محمدباقر مجلسی را تعیین فرمودند به شیخ‌الاسلامی دارالسلطنه اصفهان، و از راه رعایت علما و استرضای خواطر آخوند مكرر بر زیان خجسته بیان، لفظ التماس جاری ساختند.
از همه آنچه میان داشتیم روشن می‌شود كه تمامی ستایشهایی را كه علمای بزرگ در خصوص این اقیانوس بیكران ابراز داشته‌اند با اغراق و مبالغه همراه نبوده است و بد نیست گوشه‌ای از آنها را در اینجا بیاوریم.
در كتاب <مناقب‌الضلاء> مجلسی را چنین توصیف می‌كند: ‌
ملجا محدثین در تمامی دوران و پناه مجتهدین در همه شهرها كه با رای صائبش غواص دریای انوار حقایق، و با ذهن نافذش، مشكات انوار رازهای غامض است. دلهای عارفان را زندگی و دیدگان رهپویان را روشنی است، پناه نیكان و منظر عقول دانشمندان آگاه، استخراج كننده نكات جدید از ریشه‌های مسائل و استنباط كننده گوهرهای نفیس از درون دلایل، بیانگر پیچیدگیهای مسائل حلال و حرام، تبیین‌كننده مشكلات قواعد و احكام دین، رئیس فقهاء و محدثین، آیت خداوند در میان جهانیان، نمونه محققین و مدققین دانشمندان بزرگ، برگزیده متقدمین و متاخرین مجتهدین و فقهای گرانقدر، شیخ الاسلام و ملجا مسلمانان، خدمتگذار اخبار و آثار ائمه معصومین - علیهم‌السلام و محقق زبردست، علامه مولی محمدباقر مجلسی - خداوند جایگاهش را پاك و مقامش را در آخرت والا گرداند و از اهوال و سختیهای روز واپسین نجات بخشد و در روز حسرت و پشیمانی او را روسفید نماید. ‌
و در كتاب <امل الآمل> چنین می‌گوید:
مولای جلیل‌القدر ما، محمدباقر فرزند محمدتقی مجلسی، دانشمندی است با فضیلت، ماهر، محقق، مدقق، علامه بسیار دانا، فقیه، متكلم، محدث بسیار موثق، جامع نیكیها و فضیلتها، جلیل‌القدر، و عظیم‌الشان - خداوند حیاتش را طولانی گرداند.
در اجازه‌نامه علامه طباطبائی بحرالعلوم، به سرور توانا، سیدعبدالكریم بن [سیدمحمد بن] سیدجواد كه او فرزند گرانمایه سیدعبدالله شارح كتاب <نخبه> است، دربیان طریق روائی شیخ بزرگوار مولی‌ابوالحسن شریف چنین گوید: ‌
از استادش خاتم حدیث‌دانان گرامی، نشردهنده دانشهای دین و آیین الهی، دانشمند ربانی، پرتوافشان روشنایی، خدمتگزار اخبار امامان پاكنهاد، و غواص بحالارانوار دائی ما علامه مولی محمدباقر، گشاینده دانشهای دینی. ‌
سیدعبدالله [جزائری]، شارح كتاب <نخبه> كه عالمی بسیار نیایشگر و از بیم خداوند سخت در ‌آه و ناله بوده است در اجازه كبیره‌اش، مجلسی را چنین توصیف می‌كند:
صاحب نظر در علوم عقلی و نقلی، بی‌همتا در فروع و اصول، ترویج‌دهنده تشیع در سده دوازدهم، استاد اساتید، ناشر اخبار امامان پاكنهاد - علیهم‌السلام - و آسان‌كننده راههای دانش دینی برای خاص و عام....
محقق زبردست <شیخ اسدالله كاظمینی[كاظمی] در مقدمه كتاب <مقابس الانوار> پس از توصیف پدر بزرگوار علامه مجلسی، او را چنین توصیف می‌‌كند: ‌
یكی از عالمانی كه با نام و القاب از وی یاد می‌‌كنم فرزند و شاگرد گرانمایه و بزرگوار و دانای با كمال، سرچشمه فضیلتها و رازها و حكمتها، غواص دریاهای روشنائیها، استخراج‌كننده گنجهای اخبار و اسرار آثار كه روزگاران و دوران چون او به گوش نشنیده و دیدگان به مانند او ندیده، كشف كننده انوار كلام خداوندی و اسرار تفسیر و تاویل، گشاینده پیچیدگیهای احكام و مشكلات دانشها به روشن‌ترین روش و بهترین دلیل، آن كه احسانی سرشار و دانشی بسیار و نوشته‌های روشنگر و تالیفات درخشان دارد، زینت دهنده مجالس و مدارس و منبرها، بزرگ و شریف فاضلان و مهتران دوران گذشته و حال، استاد متین، گسترش دهنده دانش، <مولی محمد باقر> است - كه خدای، رضوان خویش را بدو پاداش دهد و او را در منزلگاه فردوس [برین] جای دهد. ‌
بنابر آنچه دانشمند زبر دست معاصر <میرزا محمد باقر خوانساری> - كه مقام والایش پیوسته باد - در كتاب روضات الجنات آورده است كه دانشمند گرانقدر امیر محمدحسین خاتون‌آبادی سبط مرحوم مجلسی در كتاب <حدائق المقربین> - كه شرح حال برخی از دانشمندان و نیكان، و بهترین و با فضیلت‌ترین آنها كه سی تن از علمای نام‌آور و نویسندگان كتب به شمار می‌‌آیند و با شرح حال <ثقة الاسلام كلینی> آغاز، و با یاد استادش به انجام می‌‌رساند - می‌‌گوید: ‌
آخرین و سی‌امین شخصیت از عالمان دینی، مولای ما محمد باقر مجلسی است - كه خداوند ضریح شریفش راتابناك و روح لطیفش را پاكیزه گرداند - او بزرگترین فقها و حدیث‌دانان گرامی، و از گرانمایه‌ترین عالمان بزرگ دین است. و در رشته های فقه و تفسیر وحدیث و رجال و اصول كلام و اصول فقه بر دیگر فضلای روزگارش برتری داشته و برتمامی دانشمندان صحنه دانش مقدم بوده و كسی از متقدمین و متاخرین دانشمندان و عارفان، از جهت منزلت به جلالت قدر و به جامعیت آن مقرب درگاه خداوند رحمان نبودند. ایشان از جهات مختلف كه روشن‌ترین آنها شش وجه است بر تشیع حق دارد: ‌
1- او با اندیشه تكمیل شرح <كتب اربعه> - كه در تمامی اعصار منبع و مرجع به شمار می‌‌رود - كار خویش را آغاز كرد. و حل مشكلات و كشف پیچیدگیهای آن را بر دیگر فضلای بلاد آسان نمود. و هر یك از شرحهای ایشان بر كتابهای <كافی> و <تهذیب> به صد هزار بیت بالغ گردید. كتاب <من لایحضره‌الفقیه> را شرح نكرد و به شرح پدرش براین كتاب اكتفا نمود. و نیز از من خواست كه كتاب <استبصار> را شرح كنم، و من به بركت فرمایش وی آن را به انجام رساندم. آنگاه هنگام رحلتش به من وصیت كرد كه آنچه از شرح او بر كتاب <كافی> باقی مانده است تكمیل نمایم و نیز هم‌اكنون بنا به دستور شریف ایشان بدین كار اشتغال دارم. ‌
2- او تمامی احادیث شیعه را كه روایت شده ولكن در كتب اربعه - كه در برابر همه احادیث شیعه چون قطره‌ای از دریاست - نیامده، در كتاب بحار‌الانوار گردآوری نمود كه هیچ یك از علما، توانایی انجام چنین كاری را ندارد و كتابی چنین كه با دلایل و اقوال، تمامی روایات را جمع‌آوری و ضبط نماید و این همه سودمند و فراگیر باشد در میان شیعه نگارش نیافته است. ‌
این كتاب 25 جلد است و 17 جلد آن به اتمام رسیده و بیش از هفتصد هزار بیت است و هشت جلد دیگر ناتمام مانده و بدون توضیح و تبیین نگارش یافته است. او به من وصیت نمود آنها را تكمیل نمایم و امید است ان‌شاءالله پس از آنكه از شرح كتاب <كافی> فارغ گشتم به زودی به سعادت این خدمت نائل گردم. ‌
3- تالیفات فارسی ایشان كه در نهایت استفاده و بهره‌دهی در امور دنیوی و اخروی است و زمینه هدایت بیشتر انسانهاست كمتر خانه‌ای در بلاد اسلامی است كه نوشته‌های او به آنجا راه نیافته باشد. ‌
4- برپا داشتن نماز جمعه و جماعت و برپایی پرستشگاه‌ها به گونه‌ای كه از هنگام رحلت او تا این زمان كه پنج سال از آن می‌‌گذرد تقریبا همانند آن عبادتگاهها تاكنون بنا نشده است؛ بلكه بیشتر سنتها و رسومی كه به بركت ایشان در بین مومنین عادت شده بود و در شبهای عزیز ولیالی احیا هزاران هزار از مردم در مساجد و تكایا به وظایف مخصوصشان و گوش فرا دادن به مواعظ بلیغ و نصایح عمیق، اشتغال داشتند همه به بوته فراموشی سپرده شد. ‌
5- فتواها و جوابهای مسائل دینی كه از طرف او صادر می‌‌شد، مسلمانان در نهایت سهولت از آن بهره می‌‌بردند درحالی كه امروز سردرگم‌اند و نمی‌دانند چه كنند، گاهی به این روی می‌‌آورند و گاهی به آن، و آنها نیز احكام عجیبی كه با همدیگر مباینت داشته از روی نادانی و تجاهل به صورت گفتار یا نوشتار صادر می‌‌كنند. ‌
6- نیازهای مومنان را بر می‌‌آورد، كمكشان می‌‌كرد و ظلم و ستم ستمگران و اشرار را از آنان برطرف می‌‌ساخت، و شكایات ستمدیدگان را به گوش روسا و دست‌اندركاران می‌‌رساند تا به نجات آنان بیانجامد. ‌
همه سخن آنكه، حقوق آن سرچشمه كمالات و معدن خیرات، برمتدینین، بلكه برتمامی اهل زمین بسیار است، آثار و تالیفاتش، تا روز قیامت باقی و بركات آن بر روح شریفش جاری است و بهره‌ها و ثوابهایش همواره بدیشان خواهد رسید.
همه نوشته‌های با ارزشش تخمینا بر یك میلیون و چهارصد هزار بیت و اندی، بالغ می‌گردد و اگر این مقدار را با همه عمر شریفش در نظر بگیریم، در برابر هر روز 53 بیت و اندی خواهد شد.
این حقیر نزد ایشان كتب احادیثی برخواندم و او در سال 1085 اجازه روایت نوشته‌هایش و دیگر مولفات سایر علمایی را كه به ایشان اجازه داده شده بود، با خط شریف خویش برایم نگاشت و در آن به درجه اجتهادم تصریح نمود در حالی كه من در آن روز بیش از 27 سال نداشتم، حقوق او بر من به حساب در نمی‌آید و نیز بر این حقیر حق پدری و تربیت و ارشاد و هدایت دارد.
در ایام جوانیم نسبت به رشته‌های حكمت و فلسفه شوق بسیار داشتم و تمام سعی و همت خویش را صرف تحصیل و تحكیم مبانی آن می‌نمودم تا آنكه خداوند در راه حج مرا به مصاحبت ایشان موفق نمود و من [از آن هنگام] با او ارتباط برقرار نمودم و به نور هدایتش راه یافتم و به تتبع كتابهای فقیه و حدیث و دیگر دانشهای دینی پرداختم و مدت چهل سال از باقی عمرم را در خدمت او سپری نموده و از فیوضات ایشان بهره‌مند گشتم در حالی كه آثار كرامت و استجابت خواسته‌هایش را به چشم دیدم و در این مدت جز حسن نیت و اخلاص و صفای باطن از وی ندیده‌ام - خدای حقوقش را بر مومنین پاداش دهد و در والاترین مكانهای بهشت مقام بخشد.
مرحوم امیر محمد حسین خاتون‌آبادی [در كتاب دیگرش] موسوم به <مناقب الفضلاء> پس از بیان پاره‌ای از كتابهای استاد وجدش <مجلسی> می‌گوید:
با ارزشترین كتابی كه درباره مذهب شیعه نوشته شده، كتاب <بحارالانوار> است. به دینم سوگند! كتابی جامع چون این كتاب نوشته نشده، چرا كه این كتاب در بردارنده اخبار و ضبط و تصحیح آن، و دارای فواید بی‌شمار و تحقیقات بسیار است، و پرسشی نیست كه به نحو شایسته‌ای ادله و مبادی و تحقیق و تنفیحش در آن بیان نشده باشد - خداوند تلاش او را با پاداش و بزرگترین دستاوردها همراه سازد.
نگارنده گوید: بلكه آیه‌ای و حدیثی را در اصول و فروع و داستانها و اختلاقیات و مسائل دیگر نمی‌یابی، مگر اینكه آن را توضیح داده و تبیین و تحقیق نموده است. از این‌رو است كه تامل درباره آنچه از ایشان - طاب‌ثراه - نقل شده است روش می‌شود، چرا كه روزی در مجلس وی بحثی درباره كثرت مصنفات آیه`‌الله علامه حلی به میان می‌آید و حاضرین مجلس از آن همه نوشته به تعجب در می‌نشینند و یكی از آنان چنین اظهار می‌دارد كه: مصنفات مولای ما كمتر از منصفات آیهالله علامه حلی نیست، كه در این هنگام مرحوم مجلسی می‌گوید: مكتوبات من كه همه از سنخ گردآوری است كجا، و مكتوبات علامه حلی كه همه تحقیقات و مطالب علمی و نظری است كجا؟
البته این از تواضع و فروتنی مرحوم مجلسی است، اگرچه كسانی كه اطلاعی از شرحها و حاشیه‌ها و تحقیقات ایشان ندارند و خبرگی در كیفیت جمع‌آوری و اخراج اخبار متشتت از مآخذ، و تصحیح متون احادیث، و تشخیص اخبار مبهم ندارند غیر از این را توهم كنند. ما منكر بزرگی مقام علامه حلی از جهت دیدگاه و فهم و دقت و اطلاع او نیستیم، بلكه سخن بر سر این است كه نوشته‌های علامه حلی آیا تحقیقاتی است بیش از نوشته‌ها و تحقیقات و توضیحات علامه مجلسی بزرگوار؟ كه به واسطه همین تحقیقات بی‌شمارش، عالمان بزرگی چون استاد اكبر، <وحید بهبهانی>، آیهالله <بحرالعلوم>، استاد اعظم <شیخ‌انصاری> و عالمانی دیگر - كه به گفتار، گزاف نگویند و در تمجید و ستایش باب اغراق نگشایند - او را <علامه> لقب داده‌اند و این مطلب بركسی كه به نوشته‌های این بزرگان مراجعه كند پوشیده نخواهد ماند.
به علاوه او اغلب متون روایاتی را كه متداول است، همان‌گونه كه هست ترجمه [دقیق] نموده و این گونه ترجمه برای هر شخص دقیق و متقی و مطلعی، كاری بس دشوار است.
و نیز آنچه در میان بیهوده گویان وطعنه زنندگان به عالمان ربانی، شهرت یافته است كه ایشان را در گردآوری روایات همراهان بسیاری است و او را بهره‌ای از تالیفاتش، جز بیان عناوین و صدر خبر نیست و بقیه از آن همكاران اوست، این سخن كسی است كه اطلاع از كیفیت تصنیف و تالیف ندارد و نمی‌داند كه كمك به مولف، در اخراج بعضی از روایات از منابع پراكنده‌اش، بیش از كمكی نیست كه تالیف كتب اربعه و جمع اقوال در متون منظم و مهذب به فقیهان می‌كند.
اما توهم اینكه دیگران برای وی می‌نوشتند، فقط در بعضی از دعاهای بزرگ و روایات طولانی - چنانكه در بعضی از نسخه‌های اصلی بحار دیده‌ایم - صادق است. و این كجا و همه روایات و بیانات و شرح حالها كجا؟ به علاوه ما دیده‌ایم، بلكه در نزد ما بسیاری از مجلدات كتابهای ایشان موجود است كه به خط دیگری است و او پس از آنكه بر برخی از روایات دست یافت به خط شریفش بدان اضافه نمود.
آری، خداوند قبور سلاطین صفویه را پر نور گرداند و آنان را با اجداد پاكشان محشور نماید، چرا كه آنها در جمع‌آوری آن همه كتابهای قدیمی با ارزش كه در گوشه و كنار بلاد پراكنده بود تا آنجا كه برایشان میسر بود او را یاری نمودند.
<سید عبدالله بن سید نورالدین بن سید نعمت‌الله جزایری> كه سروری گرانمایه و بسیار نیایشگر و از بیم خداوند سخت در آه و ناله بوده است در پایان اجازه نامه كبیره‌اش، پس از آنكه پاره‌ای از احوال نابسامان عالمان زمانش و همراهی نكردن پادشاهان و سرشناسان و روزگار را برای كسب تحصیل، و گرفتاریها و تنگدستیها و سختیهایشان را برمی‌شمارد، چنین می‌گوید:
سده گذشته نسبت به این سده، كاملا متفاوت بوده است، چرا كه آنان از نعمت بسیار، و زندگانی مرفه بهره‌مند بودند، مردم به احترام آنان شائق، و در بزرگداشتشان كوشا، و در ادای حق كامل آنان كوتاهی نمی‌كردند. برای آنان مدارس تاسیس می‌كردند و مجالس برپا می‌داشتند و كتابها و وسائل مورد نیازشان را آماده می‌ساختند و دلهاشان را از هرآنچه منابع تحصیل كمالات شود مصون می‌داشتند.
از هر رود و دریایی آشامیدند و نیك و بد روزگار را دریافتند و تجربه اندوختند. دلهای بزرگان و اشراف با آنان بود. و خیرات و نیكیها از گوشه و كنار به جانب آنان متمایل می‌گشت. كرامات از دور دستها بدانها روی می‌آورد. و دلهای گنهكاران در برابرشان خاضع، و قلوب ستمگران در پیشگاهشان آرام می‌گشت. نعمتها به سویشان سرازیر شده و نشانه‌های عظمتشان در محافل بیان می‌شد، آوازه آنان در شهرها و دهكده‌ها و بادیه‌ها گسترش می‌یافت. سرزمین عیش، همواره برای سكونتشان گسترده بود، باران رحمت آسمان برآنان می‌بارید و كارها برایشان آسان می‌گشت. و گردنكشان سخت در برابرشان خاضع می‌شدند.
پادشاهان، حقوق آنان را با احترام و بزرگداشت به جا می‌آوردند، و از منافع خویش بهره‌ای بیش، شریكشان ساخته و خوردنیها برایشان می‌گسترانیدند و وسایلشان را از دور دستها مهیا می‌ساختند و به ترویج و انتشار آثارشان توجه داشتند و در بسط چراغ هدایت آنان و نیكنامیشان از هیچ كوششی فرو گذار نمی‌كردند.
از پدرم شنیدم، جدم - كه رحمت خدا برآنان باد - فرمود: هنگامی كه علامه مجلسی آماده نگارش كتاب <بحارالانوار> شد، در به دست آوردن كتابهای قدیمی تلاش می‌نمود و آنها را بررسی می‌كرد. به او خبر رسید كتاب <مدینه العلم> مرحوم <صدوق> در بعضی از شهرهای <یمن> وجود دارد، ایشان به پادشاه وقت خبر داد و او را در جهت دستیابی به آن كتاب، وزیری از هیات دولت را همراه با هدایا و تحفه‌های بسیار به نمایندگی خود به جانب پادشاه یمن روانه ساخت و پادشاه بخشی از املاك به خصوص را برای كتاب <بحارالانوار> وقف نمود تا از درآمد آن، نسخه‌های متعددی نوشته شود و وقف طلاب گردد. و از این روست كه گفته شده: <العلماء ابناء الملوك> (عالمان فرزندان پادشاهان‌اند) و لذا با خاطری آسوده و حواسی جمع و برنامه‌ای منظم و با وسایل آماده و فرصتهای برنامه‌ریزی شده و با دلهای پذیرا و مطمئن، به موضوعات مورد نظر خویش روی آوردند، و به جایگاههای والایی دست یافتند و به آنجا رسیدند كه آیندگان بدان دست نیافتند، چرا كه دربها برویشان بسته شد و آن زمینه‌ها برایشان ممكن نشد.
اتی الزمانَ بنوُه فی شَبیبته فبرَّهُم، واتیناه علی الهرَم...
منبع: روزنامه اطلاعات
يکشنبه 3/6/1392 - 22:10
آموزش و تحقيقات
بهائیت در آینه ی اسناد
بهائیت در آینه ی اسناد

نویسنده: امید انتظاری



پشتیبانی و تقویت نیروهای گریز از مركز، پیوسته یكی از روش‌های قدرت‌های استعماری برای مقابله با مقاومت كشورهای تحت سلطه بوده است. فرقه‌تراشی یا تقویت فرقه‌های موجود، به عنوان اهرمی در جهت تضعیف وحدت و انسجام دینی مورد استفاده استعمارگران ــ به‌ویژه پس از درك اهمیت و جدیّت دین در زمینه‌سازی و استمرار مقاومت سیاسی ــ قرار گرفته است. در مقاله پیش رو، به طور مستند این موضوع بررسی شده است.
امپراتورى روس تزارى، كه هماوردى با ملت ایران و افزودن این كشور به قلمرو گسترده خویش را چندان سخت نمى‏دانست، در طی دو دوره جنگ‌هاى طولانى با ایران، متوجه شد كه مذهب تشیع (به مثابه ملاط "وحدت و انسجام اجتماعى" و موتور محرّك شور و حماسه "مقاومت ملى" در برابر تجاوز بیگانگان) مانع سیطره استعمار بر این مرز و بوم است. آن‌ها دیدند كه چگونه مقاومت دلیرانه ایرانیان، به‌ویژه در آغاز دوره دوم آن جنگ‌ها (تحت تأثیر آموزه‏ها و منطق عاشورایى تشیع)، سرزمین‏هاى اشغالى را یكى بعد از دیگرى پس گرفت و اگر بعضى از سوء مدیریت‌ها و به ویژه خیانت‌هاى امرا و سرداران حكومتى نبود، مى‏توانست سرنوشت نبرد را به سود پیروزى قطعى ملت ایران رقم زند.
در طى این دو جنگ، مرجعیت و روحانیت شیعى، با صدور احكام جهاد در حمایت قاطع از استقلال و تمامیت ارضى ایران، شور مقاومت ملت را در برابر اجنبى سلطه‏جو برانگیخت. پس از آن نیز در ماجراى گریبایدوف (وزیرمختار مغرور و ماجراجوى روس تزارى) باز هم همین مردم متدیّن (به اشاره یكى از فقهاى پرنفوذ پایتخت: میرزا مسیح مجتهد تهرانى) در برابر ترك‌تازى‏هاى سفیر روسیه قد علم كردند و اكثر اعضاى هیأت نمایندگى امپراتورى فاتح تزارى در تهران را به كام مرگ كشاندند.
در پى این وقایع، روس‌ها دریافتند كه ملت مسلمان ایران از روحانیت و مرجعیت شیعه به عنوان نُوّاب امام عصر (عج) تبعیت مى‏كند و لذا كوشیدند با فرقه‌تراشى‏ها، ضمن ایجاد اختلاف در صفوف یكپارچه ملت، ریشه‏هاى اعتقاد به اصل حیات‌بخش "مهدویت" و امید به آینده و انتظار منجى را در این ملت بخشكانند تا بتوانند بهتر و آسان‌تر مقاصد شومشان را پیش برند؛ سیاستی شیطانى كه رقیب روسیه، انگلستان، نیز روى ضدیت با اسلام و تشیع، با وى اشتراك نظر و عمل داشت. بدین گونه بود كه نطفه تشكیل فرقه بهائیت منعقد شد و مؤسس این مسلك (حسینعلى بهاء) تحت حمایت رسمى سفیر روسیه در ایران از زندان و اعدام حكومت ایران نجات یافت و تحت‌الحفظ غلامان این سفارت از كشور خارج شد.
با سقوط حكومت تزارى و روى كار آمدن بلشویك‌ها در روسیه، حمایت آن كشور از این فرقه ضاله قطع شد و استعمار پیر، یعنى بریتانیا، آن‌ها را زیر پر و بال خود گرفت و به پاداش خدمت عبدالبهاء، رهبر وقت بهائیت، (و منسوبان نزدیكش) به امپراتورى بریتانیا در عراق و فلسطین، لقب سر (Sir) و نشان نایت‌هود را به وى اعطا كرد.
در تاریخ تشكیلات فرقه بهائیت پس از جنگ جهانى دوم، مغازله و خدمت‌رسانى به خشن‌ترین و دیكتاتورترین رژیم‌هاى جهان (همچون اسرائیل، پهلوى، پینوشه، ایدى امین و فردیناند ماركوس) یكجا و در كنار هم مشاهده می‌شود. متقابلاً در آن سوى، مردم، وقتى سرسپردگى تشكیلات بهائیت و به تبع آن، آحاد بهائیان، را به رژیم‌هاى تبهكار حاكم بر كشور خویش مى‏بینند، این گروه را ستون پنجم استبداد و استعمار تلقى و طرد مى‏كنند؛ به‌ویژه آنكه، تعارض زیادى بین شعار و عمل این فرقه ملاحظه مى‏كنند.
به عنوان مثال: شعار "وحدت عالم انسانى" را كه بهائیت بدان مى‏نازد، با دوستى و همكارى آشكار سران این فرقه با رژیم‌هاى ضدّ انسانى و جنایت‌كار در شرق و غرب جهان (همچون امریكا و اسرائیل) متناقض می‌بینند و به پوچى و بى‏بنیادى این شعار فریبنده در مسلك بهائیت پى مى‏برند.
نكته مهم آن است كه در ایران عصر پهلوى، گسترده‏ترین نوع همكارى و تعامل میان رژیم طاغوتى با تشكیلات بهائیت وجود داشت. به عنوان مثال، در قضیه لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى (مصوّبه دولت اسدالله علم، سال 1341. ش) ماده مربوط به سوگند اعضاى این انجمن‌ها به قرآن كریم، تغییر یافت تا راه بر ورود رسمى بهائیان به آن‌ها باز شود. همچنین وقتى در سال 1342 بهائیان به مناسبت تشكیل كادر مركزى بهائیان جهان در اسرائیل (تحت عنوان "بیت‌العدل اعظم") كنفرانس بین‌المللى در لندن برگزار كردند، دولت ایران براى چند صد نفر بهائى ایرانى كه مى‏خواستند در آن جلسه شركت كنند، از كیسه ملت مسلمان ایران! در هزینه بلیط هواپیماى آنان تخفیف بسیار‏ى قائل شد و به هر نفر نیز چند صد دلار كمك‌هزینه سفر پرداخت كرد! بیراه نبود كه در انقلاب به‌اصطلاح سفید، زمانى كه تدریجاً بر اصول شش‌گانه آن افزوده شد، شخصیت تیزبین و پراطلاعى چون استاد محیط طباطبایى پیش‌بینى كرد كه تعداد اصول انقلاب سفید به نوزده (عدد مقدس بهائیان) خواهد رسید!
متقابلاً در قضیه لایحه كاپیتولاسیون (مصونیت قضایى مستشاران امریكایى)، سپهبد صنیعى، وزیر جنگ بهائى وقت، از عاملان اصلى در اعطاى این امتیاز ننگین به نظامیان امریكایى بود و بیش از همه در مجلس شورا و سنا براى تصویب آن دوندگى مى‏كرد.
این پیوندها و تكاپوهاى رذیلانه، از چشم تیزبین رهبر انقلاب اسلامى ملت ایران، امام خمینى، پوشیده نماند و ایشان در مقاطع مختلف به افشاى طرح‌هاى پشت پرده و توطئه‏هاى مشترك اسرائیل و امریكا و دیگر كانون‌هاى سلطه در ایران همت گماردند.
در صفحات پیش رو، بعضى از اسناد مربوط به این فرقه ضاله از منابع گوناگون درج شده است تا شاهدى بر مطالب فوق باشد. شایان ذكر است كه بخش قابل توجهی از گزارشهای ارسالی توسط منابع ساواك، توسط مسئولان رده‌های بالاتر آن سازمان (كه با عناوینی همچون یكشنبه و چهارشنبه و... مشخص شده‌اند) مورد تأیید قرار گرفته است.

حمایت از كشف حجاب رضاخانى‏

در سند زیر كه مربوط به یكى از جلسات بهائیان شیراز است، گذشته از حمایت بهائیان از كشف حجاب رضاخانى، و حتى انتساب آن به تعالیم خویش، نكته مهم و درخور ملاحظه زیر به چشم مى‏خورد: بهائیان ادعاى تحرى حقیقت دارند، اما چنان‌كه آمده است، مبلغ بهائى در نطق خویش، اعضاى فرقه را از مواجهه با كسانى كه نسبت به ماهیت این مسلك آگاهى دارند به‌شدت بر حذر داشته است.
سند شماره 1
طبقه‌بندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
شماره گزارش: 9578/ هـ
تاریخ گزارش: 31/3/50
تاریخ وقوع: 25/3/50
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 26/3/50
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیاتی محل: 27/3/50

موضوع: فعالیت بهائیان

جلسه‌ای با شركت 12 نفر از بهائیان شیراز تحت عنوان كمیسیون نشر نفحات‌اله در منزل مسیح‌اله روحانی تشكیل گردید. پس از قرائت مناجات و صفحاتی از كتاب لوح احمد، آقای مسیح‌اله روحانی پیرامون بهائیت سخنرانی و اظهار داشت: دیده شده است كه یكی دو نفر از شما با افراد تبلیغات اسلامی تماس گرفته است. دیگر نباید این موضوع تكرار شود. شماها بیاد ندارید كه در زمان رضاشاه و در زمان سیدنورالدین ما را غارت كردند، ولی شخص رضاشاه از این موضوع بسیار ناراحت بود و مخفیانه و دور از چشم علما عده‌ای از مسلمانان را از بین برد، چون او یك بهائی واقعی بود و همیشه از بهائیان پشتیبانی می‌كرد. كشف حجاب از روی قانون و منطق بهاءاله صورت گرفته است.
نظریه یكشنبه: اظهارات شنبه مورد تأیید است.
نظریه چهارشنبه: نظریه یكشنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/ هـ: نظریه چهارشنبه مورد تأیید است. [1]

طرد منتقدین از فرقه بهائیت‏

در سند زیر كه برای منشی محفل روحانی ملی بهائیان ایران صادر شده است، دروغ بودن شعار تحرّی حقیقت را می‌بینیم؛ چرا كه یك زن و شوهر بهائى، به دلیل آنكه نسبت به بهائیت بى‏اعتقاد شده بوده‏اند، از سوى تشكیلات فرقه در اسرائیل (بیت العدل) "طرد"، و بهائیان از هرگونه معاشرت و سلام و كلام با آن‌ها منع مى‏شوند.
سند شماره 2:
تاریخ: 13 شهر الجمال 122 (2/2/1344)
متحدالمآل نمره 543

محفل مقدس روحانی شیدالله اركانه

ترجمه تلگراف هیأت مجلله ایادی امرالله در ارض اقدس علیهم بهاءالله را به شرح ذیل:
"یدالله ثابت راسخ به علت حملات به امر، مطرود [شده]، به یاران اطلاع دهید هرگونه معاشرت و سلام و كلام با او ممنوع است. ایادی امر"
اعلام می‌دارد؛ مشخصات كامل مطرودین مزبور هم بعداً ارسال می‌گردد. مقرر فرمایند مراتب را فوراً به عموم یاران الهی در آن سامان اعلام فرمایند.
با رجاء تأیید[2]

حمایت هویدا از بهائیت‏

در سال 1343 پس از اعدام انقلابى حسنعلى منصور (كه لایحه كاپیتولاسیون را به تصویب مجلس شورا و سنا رساند)، امیرعباس هویدا (از خانواده‌ای بهائى) به نخست‌وزیرى ایران رسید. در دوران وى، این فرقه قدرت فراوان یافت و معتقدان به آن پست‌هاى كلیدى كشور را اشغال كردند. بهائیان امروزه انتساب هویدا و سایرین را به آن فرقه انكار مى‏كنند، اما بد نیست بدانیم كه این جماعت، پیش از انقلاب در جلسات مختلف خویش، بهائى بودن هویدا و حمایت وى از این مسلك را با افتخار مطرح می‌ساختند و بدان مباهات مى‏كردند! در 3 سند زیر كه گزارشگران ساواك از جلسات بهائیان تهیه كرده‏اند و به تأیید مقامات مافوق آن‌ها نیز رسیده است، بر حمایت بیت‌العدل بهائیان از نخست‌وزیرى هویدا، حضور وى در جلسات بهائیان، و حتى كمك پانزده‌هزار تومانى وى به محفل بهائیت تأكید شده است.
سند شماره 3:
گزارش خبر
شماره: 2029/هـ 3
تاریخ: 29/8/57

موضوع: بهائیان شیراز

آقای رئوفیان، یكی از بهائیان سرشناس شیراز، در یك مذاكره اظهار داشته آقای امیرعباس هویدا، به پشتیبانی بیت‌العدل اعظم و كامبالای افریقا، مدت سیزده سال بر ایران حكومت كرد و جامعه بهائیت به پیشرفت قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهائی پست‌های مهمی را در ایران اشغال و پول‌های مملكت را به خارج فرستادند.
نظریه شنبه: عنوان مطالب فوق از جانب مشارالیه به خاطر وقایع اخیر[3] و ركود فعالیت بهائیان بوده است.
نظریه یكشنبه: با عطف توجه به صداقت شنبه، عنوان مطالب فوق از جانب مشارالیه صحت دارد.
نظریه چهارشنبه: نظریه یكشنبه مورد تأیید است.
نظریه جمعه: نظریه چهارشنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/هـ: نظریه جمعه تأیید می‌شود. [4]
سند شماره 4:
طبقه‌بندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
شماره 7561/هـ
تاریخ: 2/2/50

درباره: فعالیت بهائیان ده‌بید

شب 2/2/50 جلسه بهائیان ده‌بید در منزل امرالله رفاهی تشكیل گردید. آقای عزیزالله بمهوسیان مبلغ و رابط بین محفل‌های شیراز و ده‌بید سخنرانی كرد و در مورد آزاد شدن بهائیت و استقلال و رسمیت پیدا كردن بهائیت مطالبی بیان نمود. نامبرده سپس اشاره به حقوق معلمان و درآمد نفت و تیراندازی به سپهبد فرسیو نمود. سپس اشاره به شركت كردن جناب آقای نخست‌وزیر در محفل بهائیت در روز عید رضوان و همكاری دولت در شهرستان‌ها نسبت به فرقه بهائیت كرد.
نظریه یكشنبه: اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریانی
نظریه چهارشنبه: نظریه یكشنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/هـ: نظر چهارشنبه مورد تأیید است. [5]
سند شماره 5:
طبقه‌بندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
شماره: 11181 هـ
تاریخ: 19/5/50

موضوع: فعالیت بهائیان شیراز

جلسه‌ای با شركت دوازده نفر از بهائیان ناحیه 2 شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظر آقای فرهنگی تشكیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از كتاب لوح احمد و ایقان، آقایان فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران صحبت كردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در كشورهای اسلامی پیروز هستند و می‌توانند امتیاز هر چیزی را كه می‌خواهند بگیرند. تمام سرمایه‌های بانكی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و كلیمیان می‌باشد. تمام آسمان‌خراش‌های تهران و شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد این مملكت به دست بهائیان و كلیمیان می‌چرخد. شخص هویدا بهائی‌زاده است. عده‌ای از مأمورین مخفی ایران كه در دربار شاهنشاهی می‌باشند، می‌خواهند هویدا را محكوم كنند، ولی او یكی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ پانزده‌هزار تومان به محفل ما كمك نموده است. آقای بهائیان نگذارید كمر مسلمانان راست شود. در این جلسه نامبردگان زیر شركت داشتند: فرهاد روحانی، دانیا روحانی، ثناءالله زارعیان، قاسم كریمیان، هدایت و مسیح‌الله و ناصر و ضیاءالله هوشمند، فرهنگی، قدرت‌الله كمالی، محمدعلی هوشمند.
نظریه یكشنبه: اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریانی
نظریه چهارشنبه: در مرخصی است.
نظریه 7/ هـ: به اظهارات شنبه می‌توان اعتماد نمود. در پرونده هویدا 62423 26/5/50[6]

ضدیت با اسلام و عالمان شیعه‏

بهائیان همواره در شعار، ادعا مى‏كنند كه به اسلام و تشیع اعتقاد دارند و از این دین تمجید می‌كنند. مع‌الوصف، در اسناد زیر كه باز هم از جلسات بهائیان و از زبان مبلغان مشهور آن‌ها تهیه شده است، توهین و تمسخر شدید اسلام و مسلمانان مشاهده مى‏‌شود.
در یكى از این جلسات (سند شماره 6)، تئاترى در استهزای دیانت اسلام و فریضه مهم حج اجرا شده كه نویسنده آن خانم بهیه حاذق است. در سند دیگر (سند شماره 7)، فردى بهائى به نام ایقانى، كه مدیر عامل فروشگاه فردوسى بوده، یكى از بانوان فروشنده را كه در ماه مبارك رمضان روسرى به سر داشته شدیداً تحت فشار قرار داده است كه روسرى را بردارد وگرنه اخراج خواهد شد.
در سند بعدى (شماره 8)، مقاله‏اى در یكى از جلسات بهائیان قرائت ‏شده كه عنوان آن بسیار گویاست و ما را از هرگونه شرح و تفسیر بى‏نیاز مى‏سازد. عنوان مقاله، چنین است: "عواقب نكبت‌بار شیعه". ذكر این نكته خالی از فایده نیست كه شوقى افندى (پیشواى بهائیان) لوحى به نام "قد ظهر یوم‌المیعاد" دارد كه سراپا طعن و لعن به علماى اسلام (اعم از شیعه و سنى) است و به‌ویژه در بخشى از آن، كه عنوان "عواقب نكبت‌بار شیعه اسلام" را بر پیشانى دارد، در هتاكى و بى‏حرمتى به فقهاى تشیع، سنگ تمام گذارده است. این لوح را كه شوقى در سال 1941. م (1320. ش) به زبان انگلیسی نوشته، لجنه ملى نشر آثار امرى، در تهران ترجمه و چاپ كرده است.
موضوع آخرین سند (شماره 9)، گزارشى از مراسم جشن و شادمانى بهائیان به مناسبت تولد باب و بهاء در اول و دوم محرم می‌باشد كه هم‌زمان با سوگوارى مردم شیعه در عزاى سالار شهیدان حسین‌بن‌على‌(ع) و خاندان و یاران او انجام ‏شده است. جالب این است كه بهائیان، تقویم خود را به نوعی بر اساس سال شمسى بسته‏اند، ولى در این مورد خاص، مناسبت قمرى ــ اول و دوم محرم ــ را براى جشن و پایكوبى خویش اختیار كرده‏اند كه عملاً دشمنى و كینه آن‌ها نسبت به اسلام و تشیع را به نمایش مى‏گذارد.
سند شماره 6:
شماره: 14272/هـ
تاریخ: 12/11/49

فعالیت بهائیان شیراز

جلسه‌ای با شركت 9 نفر از بهائیان شیراز در منزل آقای بدیع‌اله رئوفیان، واقع در كوچه پروانه، تحت عنوان كمیسیون نشر نفحات‌اله، و زیر نظر آقای رئوفیان تشكیل گردید. ابتدا قاسم كریمیان مبادرت به قرائت مناجات نمود چند صفحه از كتاب ایقان نیز توسط كرامت‌الله مهدی‌زاده قرائت شد و فكاهی مسخره‌آمیزی كه علیه دیانت اسلام و حجاجی كه عازم حج هستند اجرا شد. این فكاهی را خانم بهیه حاذق نوشته بود. پس از آن چند سؤال به یك مسلمان مبتدی به نام احمد رسولی‌ داده شد كه هفته دیگر به آن‌ها پاسخ دهد. بعدا كرامت‌اله مهدی‌زاده در مورد وضع مذهبی سیاسی جهان و ــ ایران صحبت كرد و اظهار داشت در این كشوری كه ما زندگی می‌نمائیم می‌بینیم كه كارهایشان ــ هیچ از روی اسلوب[7] نیست. چون ملت ایران، هم ‌خون‌گرم هستند و هم مذهبی رسمی ندارند. اگر ما بهائیان در ایران اقتصاد بازاری راه نمی‌انداختیم، وضع اقتصاد ایران بسیار خراب بود. چرا مسلمانان می‌گویند بهائیان نجس می‌باشند برای اینكه ما همكاری بخصوصی با كشورهای خارجی داریم و عامل تبلیغات مذهبی هستیم. شركت‌كنندگان در جلسه عبارت بودند از بدیع‌اله رئوفیان: منشی كمیسیون، قاسم كریمیان، كرامت‌اله مهدی‌زاده، منوچهر هوشمند، شاپور حق‌جو، بهیه حاذق، نادیه رئوفیان، منصور زارع، ذبیح‌اله چهره‌‌نگار.
نظریه یكشنبه: اظهارات شنبه مورد تأیید است.
نظریه چهارشنبه: نظریه یكشنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/ هـ ــ نظر چهارشنبه مورد تأیید است. [8]
سند شماره 7:
طبقه‌بندی حفاظتی: سری
گزارش خبر
شماره گزارش: 5176
تاریخ گزارش: 21/10/45
تاریخ وقوع: 18/10/45
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 18/10/45
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 20/10/
ساعت 08:00صبح مورخ 18/10/45، آقای ایقانی، مدیرعامل [بهائی] فروشگاه فردوسی، در داخل فروشگاه به یكی از بانوان فروشنده كه روسری به سر داشته است دستور می‌دهد كه روسری خود را از سر بردارد. بانوی فروشنده كه به خانم بهرامی معروف است اظهار می‌كند كه روزه هستم و بدین‌جهت روسری به سر نموده‌ام و تقاضا می‌كند به خاطر رعایت حال وی اجازه داده شود كماكان روسری خود را به سر داشته باشد. ولی ایقانی با تشدد و در حالی‌كه موضوع روزه گرفتن بانو بهرامی را به باد تمسخر گرفته بود، به وی تكلیف می‌كند كه یا روسری را از سر بردارد و یا فوراً به خدمت وی خاتمه داده خواهد شد. بانو بهرامی درحالی‌كه به شدت می‌گریست به اجبار روسری را از سر برداشت. موضوع فوق بین فروشندگان تأثیر بسیار نامطلوبی نموده است و عموماً از اینكه عده‌ای بهائی فروشگاه فردوسی را وسیله‌ای برای فعالیت خود قرار داده و تا این حد اصول و معتقد‌ات كارمندان غیربهائی را تحقیر می‌نمایند، متأثرند.
نظریه بخش 3
این قبیل تظاهرات بی‌پروا از طرف بهائیان، بهترین بهانه و مستمسك برای روحانیون افراطی خواهد بود تا به تحریك افكار عمومی بپردازند بنابراین اصلح است كه در صورت تأیید موضوع جداً مدیرعامل فروشگاه فردوسی مورد مؤاخذه قرار گیرد. [9]
سند شماره 8:
طبقه‌بندی حفاظتی: سری
گزارش خبر
شماره گزارش: 3562/10/هـ
تاریخ گزارش: 30/4/48
تاریخ وقوع: 27/4/48
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 27/4
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 28/4

موضوع: بهائیان

جلسه شور تبلیغی بهائیان اصفهان ساعت 16:30 روز جمعه 27/4 در منزل آقای احسانی واقع در خیابان آمادگاه كوچه فتح‌آباد تشكیل گردید و شركت‌كنندگان آن اكثراً از بین جوانان و مخصوصاً دانشجویان بودند.
1ــ ابتدا آقای بهیار استوار، ناظم جلسه، به مدت ده دقیقه سخنرانی نموده و اظهار داشت كه این جلسه هر هفته یكبار تشكیل می‌شود و از دوستانی كه افراد مبتدی دارند و به مرحله بیعت تبلیغی رسیده‌اند، خواهش می‌كنم آن‌ها را معرفی تا ترتیب شركت آن‌ها در بیت داده شود. 2ــ مقاله‌ای تحت عنوان "عواقب نكبت‌بار شیعه" [به] وسیله آقای هوشنگ اشراقی قرائت شد.
3ــ آقای صادقی افشار اشعاری از رهی معیری قرائت نمود.
4ــ برنامه‌های تفریحی و مسابقه و سرگرمی و پذیرایی در پایان اجرا شد. جلسه هفته بعد به روز جمعه 3/5/48 موكول گردید.
ملاحظات:
نظریه منبع: مقاله‌ای كه تحت عنوان عواقبت نكبت‌بار شیعه [به] وسیله اشراقی قرائت شد سراسر طعن و كنایه نسبت به شیعه و روحانیون اسلام بود. در این مقاله، كه قرائت آن یك ساعت به طول انجامید، ناطق پیرامون قدرت روحانیون از دوران صفویه تا به امروز بحث نموده و سرانجام با مقایسه اهمیت و اعتبار روحانیون در گذشته و حال به این نتیجه رسید كه وضع شیعه و اسلام بسیار وخیم و روزبه‌روز اسلام از بین رفته و اهمیت و اعتبار خود را از دست می‌دهند.
نظریه رهبر عملیات: تبلیغات بهائیان در این منطقه به حد اعلای شدت خود رسیده و حتی جزوه.... [10]
سند شماره 9:
طبقه‌بندی حفاظتی: سرّی
تاریخ وقوع: 23/1/46
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 23/1/46
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 25/1/46
شماره گزارش: 190
تاریخ گزارش: 24/1/46

موضوع: اظهارات خوارزمی در محفل میاندوآب

عطف پیرو: 142/20/1/46
روزهای 23 و 24/1/46 [= مقارن با اول و دوم محرم] مصادف با تولد باب و بهاءاله، كلیه بهائی‌های منطقه میاندوآب دست از كار كشیده و در محفل خود تجمع نموده، جشن و شادی بر پا داشته بودند. در این دو روز سخنرانی‌های مفصلی از طرف مبلغین به عمل آمد، من‌جمله محمدعلی خوارزمی ضمن سخنرانی خود چنین بیان داشت: چون در این روزهای محرم موقع عزاداری مسلمانان است، لذا عموم افراد بهائی باید سعی كنند از نزدیك شدن به این مسلمانان كثیف خودداری كنند؛ زیرا ممكن است از طرف مسلمانان تظاهراتی به عمل آید و موجب اختلاف گردد و باعث آبروریزی شود. و اضافه كرد: درست است ما بهائیان از هیچ‌كس ترس و وحشت نداریم و همیشه از ابتدای ظهور باب و بهاءاله در مقابل كلیه مقامات مملكت، شهامت و شجاعت نشان داده‌ایم و هیچ‌وقت در مقابل مسلمانان شكست نخورده‌ایم و نخواهیم خورد و همه وقت از خود از‌جان‌گذشتگی[11] نشان داده‌ایم و امیدوارم در آتیه نزدیكی كمر مسلمانان را با فعالیت دائم و روزافزون خود بشكنیم و بهائیت را در ایران و كلیه نقاط جهان، پیشرفت دهیم. و در آخر سخنرانی خود از عموم بهائیان منطقه میاندوآب اظهار تشكر كرد كه نامبرده را به عنوان نماینده خود برای عزیمت به تهران انتخاب نموده‌اند.
نظریه منبع ــ محمدعلی خوارزمی یكی از افراد متعصب بهائی منطقه میاندوآب است و چون فرد سرمایه‌داری است، هزینه هرگونه فعالیت بهائی را در منطقه به عهده می‌گیرد.
نظریه رهبر ــ نظریه منبع مورد تأیید است. مخصوصاً اختلافاتی كه بین بهائی‌ها و مسلمانان در منطقه استحفاظی تولید می‌شود اغلب به تحریك نامبرده می‌شود و مشارالیه سعی دارد در بین رؤسای ادارات نفوذ نموده تا به نفع بهائیت استفاده نماید. ملاحظات: از نظر حفاظتی به مقامات خارج از ساواك منعكس نگردید. [12]

تبلیغ مسلك از راه گسترش فساد!

تشكیلات بهائیت براى نیل به اهداف خود، روى تبلیغ افراد غیر بهائى به این مسلك، اهتمام زیادی داشته و در این راه نیز از همه اهرم‌هاى ممكن، حتى سوء استفاده از زنان و دختران، بهره گرفته و از آن‌ها به عنوان طعمه براى كسب اطلاعات یا جلب افراد ساده‏دل به سوى تشكیلات سود جسته و گاه كار "ابلاغ امر‌الله"! به جایى رسیده كه چند دختربچه نُه تا ده ساله را براى یك شیخ پولدار و شهوت‌ران عرب، قاچاق كرده است!
دو سندى را كه در ذیل ملاحظه مى‏كنید، گزارشگران ساواك تهیه كرده و مفاد آن به تأیید مسئولان رده‏هاى مختلف آن سازمان اطلاعاتى نیز رسیده است.
سند شماره 10:
طبقه‌بندی حفاظتی: سری
گزارش خبر
شماره گزارش: 2375/ ط ــ 11979
تاریخ گزارش: 9/12/46ــ14/12/46
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 28/11/46
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات: 2/12

موضوع: فعالیت بهائیان

سروان دكتر احمد نبیلی افسر تیپ جام، بهائی بوده و در مورد اشاعه و تبلیغ مذهب بهائی در بین مردم، خصوصاً افسران و درجه‌داران تیپ جام، اقدام به عمل می‌آورد. طیب
نظریه منبع ــ در این باره از وجود كلفت خود، كه دختر جوانی است، استفاده می‌نماید.
نظریه رهبر عملیات ــ صحت خبر فوق و نظریه منبع مورد تأیید است. خ
نظریه ساواك ــ نظریه رهبر عملیات مورد تأیید است. [13]
سند شماره 11:
طبقه‌بندی حفاظتی: خیلی محرمانه
گزارش خبر
شماره گزارش: 340575/222
تاریخ گزارش: 11/10/2536 [1356]
تاریخ وقوع: اخیراً
تاریخ رسیدن خبر به منبع: 22/9/36 [1356]
تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل: 23/9/36

موضوع: اقدامات روح‌اله ثابتی برابر خبر واصله:

شخصی به نام روح‌اله ثابتی، از اتباع ایرانی كه دارای مسلك بهائی است و در ابوظبی یك شركت تجاری را اداره می‌كند و همسر او با زن شیخ زاید بسیار نزدیك و خود او نیز با اكثر شیوخ در ارتباط است، اخیراً چهار نفر دختر نه تا ده ساله برای شیخ حمدان، معاون نخست‌وزیر امارات كه به شهوت‌رانی معروف است، با خود از ایران برده است كه این موضوع به طریقی از وی (روح‌اله ثابتی) استفسار گردیده است كه نامبرده اظهار داشته كه این مسأله درست است و این دخترها یتیم هستند و شیخ حمدان قبلاً از او خواسته بود كه چنانچه چنین دخترانی را برای او از ایران بیاورد با هزینه خود از هر نظر زندگی آن‌ها را تأمین می‌نماید كه او نیز در مسافرت اخیر خود به ایران آن‌ها را همراه آورده و هم‌اكنون این دخترها در نزد شیخ حمدان می‌باشند.
نظریه رئیس نمایندگی: تحقیقات پیرامون تعیین مشخصات و چگونگی ورود دخترهای مزبور به امارات و اینكه اگر دخترهای مزبور یتیم بوده، در چه مكانی در ایران ساكن بوده‌اند ادامه داشته كه پس از حصول، متعاقبا اعلام خواهد شد.
نظریه اداره كل دوم: نتیجه تحقیقات پس از حصول متعاقباً اعلام خواهد شد. [14]

رهبر فقید انقلاب افشا مى‏كند

اما در هنگامه توطئه‏هاى رنگارنگ كانون‌هاى سلطه، ابرمردی بود كه با چشمانى تیزبین، همه دسیسه‏ها را رصد مى‏كرد و به بهترین شكل و با ازخودگذشتگى فراوان آن‌ها را افشا می‌نمود.
سند زیر نامه‏اى است كه امام خمینى (قدس سره) در اوایل دهه 1340. ش به یكى از طرفداران خویش (كه در تهران مغازه تراشكارى داشته) فرستاده و در آن، یكى از حمایت‌هاى رژیم پهلوى از بهائیت را افشا كرده است.
سند شماره 12:
"بسم ‌الله الرحمن الرحیم
خدمت ذی‌سعادت جناب مستطاب مروج‌الاحكام و ثقه‌الاسلام آقای آقا سید كاظم شاهنگیان دامت افاضاته
محترماً معروض می‌دارد: ان‌شاءالله مزاج شریف، خالی از نقاهت است؛ مرقوم شریف، واصل و موجب تشكر گردید از احساسات و اقدامات جنابعالی متشكر. امید است ان‌شاءالله تعالی با ادعیه خالص جنابعالی و همت آقایان و سایر اهالی محترم ایران، خصوصاً تهران، موفق شویم به حفظ شعائر مذهبی و دفاع از حریم قرآن و اسلام؛ و نگذاریم مخالفین اسلام و تشیع و مملكت جعفر بن محمد الصادق صلوات‌الله و سلامه علیه و علی آبائه و اجداده الطاهرین به مقاصد پلید خود نایل شوند. لازم است جنابعالی متوجه باشید كه اعمال ضداسلامی دولت حاضر، خطر را نزدیك نموده [است]: اخیراً به دو هزار نفر بهائی تذكره دادند و به لندن رفتند برای شركت در محفلی كه به ضد اسلام تشكیل می‌شود و به هر یك پانصد دلار ارز و هزار و بیست تومان تخفیف بلیط هواپیما دادند خدا می‌داند این مجلس ملعون چه مفاسدی برای اسلام و مذهب دربردارد. مردم را آگاه فرمایید. به علمای اعلام تذكر دهید برای این امور فكری كنند. در خاتمه رجای دعای خیر از جنابعالی دارم والسلام علیكم و رحمه‌الله و بركاته، روح‌الله الموسوی الخمینی. "[15]

پی نوشت

[1]ــ بهائیت به روایت تاریخ، ص252
[2]ــ منبع: آرشیو موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[3]ــ با توجه به تاریخ سند (اواخر آبان 1357) منظور از "وقایع اخیر"، قیام پرشكوه مردم و انقلاب اسلامی ایران است.
[4]ــ امیرعباس هویدا، به روایت اسناد مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 2/567
[5]ــ همان، 2/151
[6]ــ همان، 3/165
[7]ــ در متن سند: اصلوب.
[8]ــ قوه قضائیه، دادگستری استان همدان، پرونده 7 جاسوس بهائی (سال 1360)
[9]ــ جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد اول، سند شماره 76/2
[10]ــ همان، سند شماره 79/2
[11]ــ در اصل سند: از جهان گذشتگی.
[12]ــ جواد منصوری، همان، سند شماره 81/2
[13]ــ همان، سند 74/2
[14]ــ همان، سند 75/2
[15]ــ صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، ج1، ص226

منبع: ماهنامه زمانه - شماره 61

يکشنبه 3/6/1392 - 22:10
شخصیت ها و بزرگان
علامه مجلسی(ره)؛ محدّثی بزرگ‌
علامه مجلسی(ره)؛ محدّثی بزرگ‌

نویسنده: غلامحسین ابراهیمی دینانی




علامه محمدباقر مجلسی محدثی بزرگ و پرشكوه است. به گفته استاد دكتر دینانی او علاوه بر مقام والای نقل حدیث و شیخ روایت بودن، شارح روایات و احادیث معصومین نیر هست. آنچه در پی می‌آید، مطلبی است از استاد فلسفه دانشگاه تهران دكتر غلامحسین ابراهیمی دینانی با عنوان <شرح اصول كافی ملاصدرا و بحارالانوار مجلسی.>
بروشنی می‌توان دریافت كه صدرالمتالهین در فهم معنی روایات به عقل تكیه كرده و از كسانی كه در جمود بر ظواهر اصرار می‌ورزند سخت ناخرسند است. این فیلسوف بزرگ درباره معانی مختلف و متعدد عقل به تفصیل سخن گفته و معتقد است استعمال كلمه عقل در مورد برخی از این معانی به نحو اشتراك لفظی صورت می‌پذیرد. اگرچه می‌توان گفت كه كلمه عقل در مورد برخی دیگر از این معانی به نحو تشكیك به كار رفته و در واقع از معنی واحد مشترك حكایت می‌نماید.
صدرالمتالهین در كتاب شرح اصول كافی خود روی این نكته تاكید كرده و می‌گوید: چون عقل در بسیاری موارد دارای معنی مشترك بوده و به نحو تشكیك بر آنها حمل می‌گردد می‌توان آن را موضوع علم واحد به شمار آورد و در یك كتاب از اقسام و عوارض ذاتی آن بحث كرد. مقصود او از این سخن آن است كه كتاب شرح اصول كافی به علم عقل اختصاص یافته و مباحث مندرج در آن نیز به اقسام عقل و عوارض ذاتی آن مربوط می‌گردد. به عبارت دیگر می‌توان گفت كتاب شرح اصول كافی صدرالمتالهین درباره عقل‌شناسی به رشته تحریر درآمده و در آن مسائل عقل مورد بررسی قرار می‌گیرد. 1‌
توجه به مطالب گذشته نشان می‌دهد كه آنچه صدرالمتالهین در مورد برخی از معانی عقل ابراز می‌دارد به هیچ‌وجه با مشاهده قلبی و دریافتهای باطنی ناسازگار نیست. به عبارت دیگر می‌توان گفت او وقتی از موازنه میان معقول و محسوس سخن می‌گوید بیشتر به جنبه باطنی امور توجه داشته و از توقف در مرحله حواس و جمود بر ظواهر انتقاد می‌كند. همان‌گونه كه قبلا یادآور شدیم در نظر این فیلسوف بزرگ، اخبار و روایاتی كه از مقام عصمت(علیهم السّلام) صادر شده همانند قرآن دارای ظاهر و باطن و تفسیر و تاویل است. همان‌گونه كه بزرگان گفته‌اند سخن، آئینه روح است و در این آئینه می‌توان مراتب متفاوت و متعدد وجود انسان را مشاهده كرد. اكنون با توجه به اینكه صاحب مقام عصمت(علیهم السّلام) در دو قوس صعودی و نزولی وجود در مرحله كمال قرار دارد به آسانی می‌توان پذیرفت كه كلام او نیز دارای همین مراتب بوده و از ظاهر و باطن برخوردار است. و در اینجاست كه بسیاری اشخاص در اثر جمود بر ظواهر با اهل معنی و باطن به مخالفت برخاسته و در نادیده انگاشتن جنبه باطنی احادیث و آیات راه مبالغه پیموده‌اند. ‌
علامه مجلسی در كتاب بحارالانوار خود علاوه بر اینكه به جمع‌آوری و تبویب روایات همت گماشته به شرح معنی و توضیح مدلول آنها نیز پرداخته است. فیلسوف بزرگ عصر صفوی صدرالمتالهین شیرازی نیز سالها قبل از اینكه علامه مجلسی به عرصه حیات وارد شود دست به این كار زده و در شرح معنی روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به تالیف كتاب شرح اصول كافی پرداخته است.
ولی این فیلسوف متاله در باب موازنه میان معقول و محسوس كوشش كرده و به جنبه باطنی و معنی معقول روایات توجه فراوان مبذول داشته است. علامه مجلسی به عكس صدرالمتالهین برای موازنه میان معقول و محسوس اهمیت قائل نشده و بیشتر به جنبه ظاهری روایات توجه كرده است. توجه بیش از اندازه به ظاهر معنی روایات موجب شده كه این محدث بزرگ به احكام عقل بی‌اعتنا بماند و حتی در مورد اثبات اصول عقاید دینی به تقدم نقل بر عقل فتوا دهد. او در كتاب بحارالانوار خود برای اثبات توحید، هفت برهان اقامه كرده و سرانجام گفته است: در‌آنچه در این باب مورد اعتماد من قرار گرفته جز ادله نقلی كه از طریق سمع رسیده چیز دیگری نیست. عین عبارت مجلسی در این باب چنین است:
السابع الادله السمعیه` من‌الكتاب و السنه` و هی اكثر من ان تحصی و لامحذور فی‌التمسك بالادله السمعیه` فی‌باب التوحید و هذه هی المعتمد علیها عندی... 2
همان‌سان كه در این عبارت مشاهد می‌شود علامه مجلسی نه تنها تمسك به ادله نقلی را برای اثبات توحید، جایز و كافی می‌داند بلكه از عبارت او چنین برمی‌آید كه ادله نقلی تنها ادله‌ای است كه در باب اثبات توحید می‌تواند مورد اعتماد او قرار گیرد. این تنها علامه مجلسی نیست كه در باب اثبات توحید به ادله نقلی بیش از سایر ادله اعتماد می‌كند. بسیاری از متكلمان و علمای اهل حدیث دیگر نیز به ادله نقلی بیش از براهین عقلی اعتماد كرده‌اند.
كسانی كه با مبانی عقلی و كلامی آشنایی دارند به‌خوبی می‌دانند كه در باب اثبات اصول عقاید، تكیه كردن بر ادله نقلی مستلزم پیدایش مشكل دور باطل خواهد بود. زیرا نقل، هنگامی می‌تواند معتبر شناخته شود كه اصول عقاید دینی از اعتبار لازم برخوردار باشد. اكنون اگر اعتبار اصول عقاید نیز تنها به نقل بستگی داشته باشد با دور باطل روبرو خواهیم بود. كسانی در مقام پاسخ به این اشكال برآمده و گفته‌اند قبول یگانگی خدا از طریق نقل، مستلزم دور باطل نیست زیرا آنچه بر پذیرش دلیل نقلی تقدم دارد وجود خداوند است و نه اثبات یگانگی او. همه ما به‌خوبی می‌دانیم كه در میان حكما و متكلمان اثبات وجود خدا و اثبات یگانگی او در دو مرحله مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
سخن این اشخاص در مورد اینكه اثبات وجود خدا و اثبات یگانگی او در دو مرحله مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد مقرون به صواب و صحت است ولی از این نكته نیز نباید غافل بود كه وحدت و یگانگی خدا، عین وجود اوست و خدایی كه واحد شناخته نشود نمی‌تواند منشا اعتبار نقل بوده باشد. بنابراین اشكال به قوت خود باقی است و در باب اثبات توحید نمی‌توان تنها به ادله نقلی تكیه كرد. ‌
همان‌گونه كه قبلا یادآور شدیم تمسك به نقل به عنوان تنها دلیل قابل اعتماد و جمود بر ظواهر به موازنه میان معقول و محسوس لطمه وارد ساخته و باب ورود به ملكوت امور و تعالی فكری را مسدود می‌نماید. كسانی كه با عقل خصومت می‌ورزند و نسبت به باطن و ملكوت امور به دیده انكار می‌نگرند ناچار در وادی قشر و جهان محسوس محبوس گشته و همه چیز را با موازین حسی ارزیابی می‌كنند. انكار عالم مجردات و اعتقاد به اینكه غیر از خداوند هیچ‌گونه موجود مجرد دیگری تحقق ندارد نتیجه همین‌ طرز تفكر به شمار می‌آید.
علامه مجلسی از جمله كسانی است كه مجرد بودن فرشتگان را انكار كرده و آن را مورد اجماع امامیه بلكه همه مسلمانان جهان دانسته است. این محدث بزرگ در مورد مجرد یا مادی بودن نفس با تردید سخن گفته است ولی از مجموع نقل قولها و سخنان او در این باب می‌توان دریافت كه به انكار تجرد تمایل بیشتری از خود نشان می‌دهد. كسانی كه با مسائل عقلی آشنایی دارند بروشنی می‌دانند كه انكار تجرد نفس پیامدهای سخت و سنگینی دارد كه قبول آنها برای اهل معنی به هیچ‌وجه آسان نیست. ‌
البته برای كسانی مانند علامه مجلسی نقل دینی در درجه اول اهمیت قرار دارد و اگر تجرد نفس از طریق نقل به اثبات نرسد از مشكلاتی كه ممكن است از این راه پدید آید هیچ‌گونه ترس و هراسی نخواهند داشت. در نظر علامه مجلسی به عنوان یك محدث، نقل دینی اصل است و هر چیز دیگری در پرتو نقل اعتبار پیدا می‌كند. براساس این طرز تفكر آموزش علوم نیز با میزان نقل دینی سنجیده می‌شود. علامه مجلسی با صراحت تمام در این باب سخن گفته و معتقد است تنها علومی را باید آموخت كه برای امر دین لازم شناخته می‌شود. 3
آموختن علومی كه در امر دین مفید واقع نمی‌شود به هیچ وجه لازم نیست. برای كسی كه ملاك حقیقت، ظاهر معنی روایات است آنچه با ظاهر معنی روایات منطبق نباشد از درجه اعتبار ساقط است. علامه مجلسی در این باب آنچنان ثابت‌قدم و سرسخت است كه حتی شیخ مفید و سید مرتضی را مورد انتقاد شدید قرار داده و آنان را به اهل تاویل در برخی موارد نزدیك دانسته است. او معتقد است اگر باب تاویل مفتوح گردد و آنچه مناط و ملاك فهم ظاهری الفاظ است نادیده گرفته شود حدود تاویل ناشناخته می ماند و هركسی می‌تواند براساس نوع نگرش و اسلوب جهان‌بینی خود دست به تاویل و تفسیر متون برده و عقاید خویش را ابراز دارد.
پرواضح است كه این‌گونه تاویلها و تفسیرها موجب پیدایش الحاد گشته و باب تفاهیم دینی را در میان مردم مختل می‌سازد. باید توجه داشت كه مخالفت با تاویل به محدثان و علمای اخباری اختصاص ندارد بلكه در میان علمای ضد اخباری نیز كسانی را می‌شناسیم كه نه تنها با تاویل بلكه با هرگونه اندیشه عرفانی و فكر فلسفی به شدت خصومت می‌ورزند.
ملامحسن فیض كاشانی با اینكه در زمره علمای اخباری قرار گرفته است نه با تاویل مخالف است و نه با اندیشه‌های عرفانی و افكار فلسفی سر جنگ و ستیز دارد. از سوی دیگر سیدمحمد میرلوحی سبزواری را می‌شناسیم كه با هرگونه اندیشه عرفانی به مخالفت پرداخته و تا آنجا كه توانسته به جنگ و ستیز با صوفیان ادامه داده است. او كه مولف كتاب كفایهالمهتدی شناخته می‌شود در مورد انتقاد و نكوهش از علامه مجلسی و پدرش محمدتقی مجلسی از هیچ كوششی دریغ نكرده است. سیدمحمد میرلوحی بر این عقیده است كه محمدتقی مجلسی وابسته به صوفیان زمان خود بوده و از جمعیت آنها حمایت می‌كرده است. سیدمحمد میرلوحی حساب علامه مجلسی را از پدر او محمدتقی مجلسی جدا نكرده و آن دو را مورد انتقاد شدید قرار داده است. 4‌
میرلوحی شخصی را تحریك كرد كه بقعه ابونعیم اصفهانی مولف كتاب حلیهالاولیاء را ویران كند. زیرا علامه مجلسی در جایی او را از نیاكان خود خوانده و درباره شیعه بودنش سخن گفته است. باید توجه داشت كه مخالفت علمای اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف سابقه دراز دارد و ریشه آن را نیز در دو نوع تفكر و اندیشه باید جستجو كرد. ولی در اواخر سلطنت صفویان وضع به گونه‌ای دیگر است و در برخورد و تنازع علمای اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف علل و عوامل دیگری را باید مورد بررسی قرار داد. این عوامل بیشتر جنبه سیاسی دارد و بررسی آنها از موضوع این مقال خارج است. ‌
ماخذ:
- ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام ج 3، صص 336 - 333
منبع : http://www.bashgah.net

يکشنبه 3/6/1392 - 22:10
شخصیت ها و بزرگان

 

علامه مجلسی و جمع روایات متعارض (1)
علامه مجلسی و جمع روایات متعارض (1)

 

نویسنده: عبدالهادی فقهی زاده*
زهرا خرمی اجلالی**




 

چکیده:
 

ضرورت حل تعارض در روایات منقول از معصومان (ع) با توجه به نقش آن در شبهه زدایی و پیراستن دین از شائبه ی نقص وناکارآمدی، گروهی از عالمان را بر آن داشته است که در آثار خود، ذیل مباحثه فقه الحدیثی یا به صورت مستقل، از شیوه های حل ّتعارض سخن به میان آورند. علامه محمد باقر مجلسی، ضمن توضیحات فقه الحدیثی خود، ذیل بعضی از روایات بحار الأنوار به تعارض اخبار وراه های حل ّآن پرداخته است.اودر تعارض بدوی اخبار، بیشتر می کوشد از طرق متعدد به جمع مفاد ومضمون روایات «مختلف» بپردازد که حمل لفظ برمجاز، تخصیص عام، اختلاف سطح مخاطبان معصومان(ع)، حمل مطلق برمقید، تبیین مجمل، قول به توسعه ی معنایی، احتمال وقوع تصحیف وتحریف از طرف راویان، حمل بر اختلاف زمان، حمل برموارد نادر، حمل براستحباب، جواز واضطرار، حمل برتقیه وتأویلات مبتنی برسایر روایات از جمله مهم ترین این روش هاست. احتیاط و دقت فراوان مجلسی در پرهیز از طرح و رد روایات واهتمام شایان اوبه جمع روایات متعارض وی را بر آن داشته است تا دراین راه، از ارائه ی احتمالات گوناگون دریغ نورزد؛ حتی اگر درمواردی، خود از عهده تقویت آنها با دلایل قابل اعتنا برنیاید. گرایش او درحلّ تعارض اخبار به علاج ثبوتی وعلاج اثباتی، درکنار یکدیگر است؛ به این معنا که گاه، احتمالاتی را با استناد به دلایل علمی وقابل قبول مطرح کرده وگاه، فقط با طرح احتمالات غیر مدلّل، از دیدگاه خود، تعارض اخبار را حل کرده است.
کلید واژه ها : تعارض روایات، جمع عرفی، جمع تبرّعی، تعارض بدوی، علاج اثباتی، علاج ثبوتی.

درآمد
 

بنا به دلایل متعدّد، از جمله جعل و وضع روایات، نقل به معنای اخبار، منع تدوین حدیث، از میان رفتن قراین حالی ومقامی، ضعف حافظه وسطح محدود اندیشه برخی از روایان ، محدودیت های خط و استنساخ، وقوع تصحیف وتحریف درمتون روایات، تقیه و پاره ای عوامل دیگر، روایات متعارضی به وجود آمد ودر مجامع روایی وارد شد .ظهور پدیده ی تعارض دراخبار منقول، دانش مختلف الحدیث را- که به مسائل مربوط به حلّ تعارض روایات می پردازد - پدید آورد. اهمیت پرداختن به تعارض روایات، بیشتر از اینجاست که روایات متعارض ، آرای گوناگونی را سبب می شوند واز این رو، می توان تصور کرد که دسته ای از نظریات گوناگون ریشه دراختلاف احادیث دارد ودانستن اسباب اختلاف و راه های علاج آن، از تشتّت آرای موجود در یک باب می کاهد ودر نزدیک شدن به صواب مؤثر می افتد وشاید برهمین اساس، پیشینیان تبحّر در آن را نشانه ی رسیدن به مرتبه ی اجتهاد وجواز نشستن برمسند فتوا دانسته اند.(1)
علامه مجلسی با گردآوری روایات فراوان درحوزه های حدیثی وتبویب گسترده ی آنها امکان ملاحظه تعارض روایات را بیش از پیش فراهم کرد. وی درسطح نسبتاً وسیعی، ذیل بسیاری از احادیث به شرح و توضیح روایات وبیان مباحث فقه الحدیثی، از جمله تعارض روایات، پرداخت واز این رهگذر، برعمق ودامنه فعالیت محدّثان پیشین درحوزه ی تعارض روایات افزود وبا در پیش گرفتن طرق وشیوه های گوناگون، شبه تعارض را از بسیاری از روایات ظاهراً متعارض برطرف کرد؛ مسأله ای که بنا به دلایلی، کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته وتاکنون هیچ اثر مستقلّی درباره ی آن تألیف نشده است.برهمین اساس، ما در این نوشتار برآنیم با ارائه نمونه ها ومصادیق روشن، روش های علامه مجلسی را در کشف وحلّ تعارض بدوی روایات استظهار کنیم.

روش های کشف تعارض روایات از دیدگاه علامه مجلسی
 

موضوع بندی گسترده روایات دربحار الأنوار نقش قابل ملاحظه ای درکشف تعارض اخبار ایفا می کند؛ کاری که از گرد آوری روایات آن مشکل تر می نماید؛ چه می تواند مهم ترین عامل درکشف تعارض روایات به شمار رود؛ زیرا با کنار هم قرار دادن روایات درموضوع های گوناگون وملاحظه ی تفاوت های مفهومی میان آنها می توان به اختلاف ظاهری و واقعی آنها، اختلاف نسخه ها ، تقطیع ها، شقوق مختلف موضوع، عام ها وخاص ها، قیدها، موارد تقیه و... پی برد.
نکته ی دیگر، آن که با توجه به تنوع موضوعی برخی روایات، درعمل ، این گونه نیست که به سادگی بتوان روایات متعارض را، درهمه موارد، درکنار هم ودر ذیل یک موضوع قرار داد، اما به نظر می رسد مجلسی با وجود پراکندگی روایات متعارض در بخش های گوناگون، دراثر آشنایی نزدیک با محتوای اخبار ومجموعه روایات توانسته است حوزه های تعارضات مفهومی وسیعی را در پاره ای احادیث وابواب روایی کشف کند وبه حل وعلاج آنها اهتمام ورزد.
درعین حال، آنچه مجلسی را بیش از همه درکشف وعلاج تعارض روایات یاری داده تسلط او به مباحث علمی وکلامی است؛ مثلاً دربرخی مباحث کلامی، مانند عصمت انبیا وائمه (ع)، سهو پیامبران و ائمه (ع)، غلوّ وغالبان، علم ائمه (ع) و...مبانی مستدلی دارد که برطبق آنها به نقد و بررسی روایات مخالف می پردازد وسعی می کند مشکل مفهومی آنها را به طرق گوناگون از میان بردارد.(2)
آگاهی مجلسی از مباحث تاریخی نیز او را دراین مسیر کمک کرده ودر بعضی موارد ، به حل تعارض بین آنها انجامیده است. انس وی با محتوای احادیث وزبان ائمه (ع) یکی دیگر از روش های کشف تعارض از نگاه اوست.مجلسی گاه، تنها با مطالعه متن روایت، آن را با سیاق کلام معصومان (ع) ناسازگار می داند وبا وجود صحت سند، آن را رد می کند.(3) با این همه، در بعضی موارد دیگر، با وجودضعف سند، پاره ای از روایات، فقط به علت موافقت آنها با سیاق کلام ائمه(ع) وعدم مخالفت آنها با منابع دینی مورد پذیرش او قرار می گیرند.(4)
نسخه شناسی ومقایسه ی نسخ گوناگون با همدیگر نیز به او درکشف وحلّ تعارض روایات یاری بسیاری رسانده است؛(5) آنچه ما درادامه ، پس از بیان پاره ای اصطلاحات مورد نیاز، مورد مداقه قرار خواهیم داد وبه شاخه های گوناگون آن- که درحقیقت ، روش مجلسی درحل ّتعارض بدوی را نشان می دهد - همراه با مصادیقی از هر کدام خواهیم پرداخت.

مفهوم تعارض و جمع بین متعارضین
 

به طور کلّی، تعارض، به دو بخش قابل تقسیم است، مستقرّ وبدوی. درتعارض بدوی، تنافی مدلول دو روایت، ظاهری است؛ چندان که می توان مضمون یک روایت را برمعنایی حمل کرد که دیگری را رد نکند.(6) اما د رتعارض مستقر میان مدلول دو دلیل، تنافی از نوع تناقض یا تضاد وجود دارد؛ به طوری که نمی توان بین آنها جمع وسازش ایجاد کرد.(7)
به فرایند رفع تعارض میان دو دلیل به ظاهر متعارض نیز دراصطلاح متأخّران «جمع عرفی» یا «جمع دلالی» یا «جمع مقبول» گفته اند.(8)
«جمع » درلغت به معنای پیوند دادن، به همدیگر ضمیمه کردن، یک جا گرد آوردن وچیزهای پراکنده را فراهم آوردن است.(9) گو آن که، محققان برای معنای اصطلاحی جمع، تعریف ارائه نکرده وبه تقسیم آن به جمع عرفی وجمع تبرّعی بسنده کرده اند:
1. جمع عرفی (دلالی /مقبول): درجمع عرفی- که درعلاج با رویکرد اثباتی از آن بهره گرفته می شود- از راه هایی که اثبات آن برای حل اختلاف روایات امکان دارد، استفاده می شود؛ راه هایی که مورد پذیرش عقلا وعرف است و از آن جهت که عرف وعقلا آن را تصدیق می کنند، به این نام خوانده شده است. (10) این جمع را همچنین، جمع مقبول نیز نامیده اند؛ چه درنزد عرف، مورد پذیرش است؛ چنان که آن را جمع دلالی نیز گفته اند؛ چون مربوط به معنا ودلالت دو دلیل متعارض است وربطی به سند آنها ندارد.(11)
2. جمع تبرعی (عقلی): درجمع تبرعی- که در علاج با رویکرد ثبوتی از آن بهره گیری می شود- برای حل اختلاف روایات، راه هایی به کار گرفته می شود که درمقام ثبوت ودر واقع امر، امکان داشته باشد؛ صرف نظر از آن که امکان اقامه ی دلیل برآن وجود داشته باشد یا نه.(12) این قسم از جمع- که به دلیل عدم اتّکای آن بردلایل روشن وعدم مقبولیت آن برای همه و عرف عقلا، به درجه ظهور عرفی نمی رسد وعقلای عالم درمحاورات خود به آن توجه نمی کنند- حد ومرزی ندارد، بلکه سخت ترین تعارضات اخبار را می توان با تکیه بر دقایق عقلی یا ذوقی به تأویل برد ومیان آنها جمع وتوافق ایجاد کرد.(13)
به فرایند رفع تعارض میان دو دلیل به ظاهر متعارض نیز دراصطلاح متأخّران «جمع عرفی» یا«جمع دلالی» یا «جمع مقبول» گفته اند.( )
«جمع» درلغت به معنای پیوند دادن، به همدیگر ضمیمه کردن، یک جا گرد آوردن و چیزهای پراکنده را فراهم آوردن است. ( ) گو آن که ، محققان برای معنای اصطلاحی جمع، تعریفی ارائه نکرده وبه تقسیم آن به جمع عرفی وجمع تبرعی بسنده کرده اند:
1. جمع عرفی (دلالی/ مقبول): درجمع عرفی- که درعلاج با رویکرد اثباتی از آن بهر گرفته می شود- از راه هایی که اثبات آن برای حل اختلاف روایات امکان دارد، استفاده می شود؛ راه هایی که مورد پذیرش عقلا و عرف است واز آن جهت که عرف و عقلا آن را تصدیق می کنند، به این نام خوانده شده است.( ) این جمع راهمچنین، جمع مقبول نامیده اند؛ چه، درنزد عرف، مورد پذیرش است؛ چنان که آن را جمع دلالی نیز گفته اند؛ چون مربوط به معنا ودلالت دو دلیل متعارض است وربطی به سند آنها ندارد.( )
2. جمع تبرعی (عقلی): درجمع تبرعی - که درعلاج با رویکرد ثبوتی از آن بهره گیری می شود- برای حل اختلاف روایات، راه هایی به کار گرفته می شود که درمقام ثبوت ودر واقع امر، امکان داشته باشد؛ صرف نظر ازآن بر دلایل روشن وعدم مقبولیت آن برای همه و عرف عقلا، به درجه ظهور عرفی نمی رسد وعقلای عالم در محاورات خود به آن توجه نمی کنند- حد ومرزی ندارد، بلکه سخت ترین تعارضات اخبار را می توان بردقایق عقلی یا ذوقی به تأویل برد ومیان آنها جمع وتوافق ایجاد کرد.(13)

علاج اثباتی و علاج ثبوتی
 

چنان که اشاره کردیم، در علاج اثباتی، جمع دو حدیث مختلف، از طریق دلیل واستدلال صورت می گیرد وحتماً احتمال وقوع یا عدم وقوع آن درواقع امر، مد نظر نیست، بلکه باید امکان اثبات واستدلال نمودن برآن نیز فراهم باشد؛ یعنی، ممکن است امری درواقع امرصحّت داشته باشد، اما امکان استدلال واقامه ی دلیل برآن نباشد؛ برخلاف علاج ثبوتی که درآن، تمام راه های ممکن برای حل اختلاف و وجوه مختلف خبر درنظر گرفته و فرض می شود؛ به این معنا که تمام احتمالات ممکن برای حل اختلاف ووجوه مختلف خبر درنظر گرفته وفرض می شود؛ به این معنا که تمام احتمالات ممکن برای جمع دو خبر لحاظ می شود؛ بدون آن که حتما به دنبال اقامه ی دلیل وبرهان باشیم. درعلاج اثباتی، معالجه ی دو حدیث مختلف، با بررسی سند واعتبار آن آغاز می شود، درحالی که در علاج ثبوتی صرف احتمال صدور از معصوم در نفس الامر کافی است.
از فواید علاج ثبوتی، پرهیز از انکار وطرح روایت تا حد امکان است؛ زیرا دراین روش برای حفظ روایت وجلوگیر از انکار و ردّ آن، همه ی احتمالات درستی که بتوان روایات مختلف را بر آنها حمل کرد، جستجو می شود. فایده ی دیگر این روش، این است که اگر دلیل قطعی برای جمع اخبار متعارض یافت نشود، فقط با ملاحظه ی تنافی مدلولی میان آنها، به عدم صدور آنها به طور قطع، حکم نمی شود؛ همان طور که به جعلی بودن حدیثی که تأویل آن ممکن باشد، یا جمع بین آن ومخالفش به وجه ممکنی در نفس الامر امکان داشته باشد، تصریح نمی شود؛ زیرا درهر حال، این احتمال وجود دارد که گوینده معنای دیگری غیر از معنای ظاهری آن، مد نظر داشته باشد.

روش های مجلسی در جمع روایات متعارض
 

با ملاحظه عملکرد علامه مجلسی درحل تعارض روایات متعارض در بحار الأنوار می توان دریافت که وی در این مقام، بیشتر، از روش علاج ثبوتی بهره جسته است؛ یعنی بیشتر ، بدون آوردن دلیل وبرهان، به بیان احتمالات متعدد درجمع اخبار پرداخته وسعی کرده است تمام احتمالاتی را که خود دور از ذهن نمی داند، مطرح کند ودر حقیقت، به جمع روایات وتوجیه آنها بپردازد؛ گو این که درموارد معدودی نیز در حل تعارض روایات وجمع بین متعارضین، به دلایل علمی مورد نظر خود اشاره کرده است.(14)
علاوه براین، مجلسی، به طور معمول، احتمالات متعددی را در مقام ایجاد سازگاری مفهومی میان روایات متعارض مطرح می کند ودر بیان آنها به ترجیح احتمالی بردیگر احتمالات قائل نیست وبه این وسیله، درحقیقت، داوری را به محقّقان واگذار می کند؛از این رو، ما دراینجا به مهم ترین روش های مؤلف بحار الأنوار درمقام جمع روایات متعارض براساس آنچه خود در اثنای توضیحات فقه الحدیثی آورده، اشاره می کنیم وتأکید می کنیم که مجلسی تقریباً درکنار تمام آنها، احتمالات دیگری را نیز مطرح کرده است که مجال پرداختن به آنها دراین نوشتار وجود ندارد:

1. حمل لفظ بر مجاز
 

حقیقت، لفظی است که در معنای وضعی خود به کار رفته ومجاز لفظی است که با داشتن رابطه ای با معنای حقیقی، در غیر معنای وضعی آن استعمال شده است وقرینه ای برعدم استعمال آن درمعنای حقیقی وجود دارد .این رابطه می تواند مشابهه یا غیرآن و لفظی یا حالی باشد.(15)
استفاده معصومان (ع) یا راویان سخن آنان از الفاظ وتعابیر خاص برسبیل مجاز، گاهی موجب تعارض ظاهری برخی از روایات با همدیگر شده است؛ بدون آن که تعارض واقعی میان آنها وجود داشته باشد .مجلسی نیز به این امر توجه داشته وتعارض برخی روایات را بر این اساس، حل کرده است:
مجلسی دو روایت درباره ی علم خداوند از کتاب التوحید مطرح کرده است: در روایت اول، امام صادق(ع) فرموده است: «علم از کمال خدای تعالی است». درروایت دیگر، خطاب به حمران آمده است: «علم مانند دست توست».(16)
مجلسی، پس از نقل نظریات دانشمندان درباره ی این دوروایت، می گوید: دراین روایت، مجاز رخ داده است ومنظور این است که همان طور که دست آشکارترین عضو انسان است، معلومات نیر درنزد خداوند چنین ظهوری دارد. دلیل او در اثبات مدعای خود، مثلی در نزد عرب است که بیانگر همین معناست. مجلسی، به صورت تلویحی، نظریات دانشمندان در ذیل روایت را رد کرده و معتقد است آنان دراین باب دچار تکلف شده اند.(17)

تخصیص عام
 

«عموم»، دراصطلاح ، یعنی فراگیری معنای یک واژه نسبت به همه مصداق های آن، یا به عبارت دیگر، تحقق فراگیری واژه درجایی که قابلیت فراگیری دارد. «عام» همان واژه دلالت کننده برمعنا و فراگیر بودن آن است.(18) براین اساس، می توان گفت که عام، لفظی است که بدون حصر، تمام افرادی که صلاحیت آن را دارند، فرا می گیرد.(19) واصلی ترین صیغه آن «کل» است که در اول یا انتهای جمله می آید؛ مانند (کُلُّ مَن عَلیها فَانٍ). از صیغه های دیگر آن الذی، التی، تثنیه وجمع آنها، ایّ، ما و من درحال شرط واستفهام وموصول ونیز جمع مضاف ومعرفه به ال و اسم جنس مضاف ومعرفه به «ال» است؛ چنان که نکره در سیاق نفی، نهی، شرط وامتنان نیز دلالت برلفظ عام دارد.(20)
«خاص» نیز، دراصطلاح ، دلیلی است که در برابر دلیل عامی قرار می گیرد وفراگیر بودن آن مطلق است، نه من وجه؛ به گونه ای که دلیل خاص از دلیل عام دلالت قوی تری دارد و موجب می شود تا از حکم دلیل عام دست بکشیم وبدان عمل نکنیم.(21)
آنچه دربرخی موارد، سبب تعارض روایات شده است، مخصّص منفصل یا مخصّص متصلی است که در اثر تقطیع روایات، بدفهمی راویان، نقل به معنا و مواردی از این دست، به شکل منفصل درآمده است. امام علی (ع) درپاسخ به سؤال سلیم بن قیس، درباره ی اختلاف روایات، ضمن اشاره به آن که در نزد مردم، حق وباطل، صدق وکذب، ناسخ ومنسوخ، عام وخاص و.. وجود دارد ومردم درقبال سخن ما چهار دسته اند، از دسته سوم آنان یاد می کند که امر به چیزی را شنیده اند ونهی از آن را نشینده اند؛ یا منسوخ را شنیده اند، اما از مخصّص آن بی اطلاع اند و... . (22) عام وخاص نیز از همین نوع است؛ یعنی گاهی راویان وروایت عام را شنیده اند، اما از مخصّص آن بی اطلاع اند ویا درنقل روایات، عام را بدون خاص ذکر کرده اند.
به این ترتیب، توجه به حکم عام بدون خاصّ آن، از یکی از دلایل اختلاف روایات است واز همین رو، قول به تخصیص از راه هایی است که درحل تعارض روایات مورد توجه مجلسی واقع شده است.
دردسته ای از روایات موجود درباره ی وقوع بدا درعلم ائمه (ع) آمده است: «درمواردی که علم آن به انبیا وائمه می رسد، بدا رخ نمی دهد»؛ حال آن که در دسته دیگری از اخبار، خلاف این نکته نقل شده است.مجلسی پنج راهکار را در جمع بین این روایات ارائه کرده که چهار راهکار از راهکار ها تخصیص است:
اول. شاید مراد از دسته ی اول روایات، موارد مستفاد درتبلیغ باشد؛ یعنی، درآنچه از علم ائمه (ع) که به منظور تبلیغ به آنها رسیده وآنان، مأمور به تبلیغ آن شده اند، بدا رخ نمی دهد.
دوم. شاید مراد از دسته ی اول، علومی باشد که ازطریق الهام صحف آسمانی به آنان رسیده باشد.
سوم. شاید مراد از دسته ی اول، بخشی از وحی باشد که از امور محتوم است ودر آنها بدا حاصل نمی شود. مجلسی این وجه را پذیرفتنی تر می داند.
چهارم. شاید مراد ازدسته ی اول، اخباری باشد که درضمن خبر به آنها به حکمتشان نیز تصریح می شود ودر آنها بدا رخ نمی دهد؛ زیرا وقوع بدا در آنها موجب تکذیب ائمه (ع) است.(23)

3. اختلاف سطح مخاطبان
 

یکی از مسائلی که در روش مواجهه ائمه (ع) با مخاطبان خود مشهود است، توجه به اختلاف سطح آنان است؛ خواه از لحاظ فهم ودرک آنان یا تفاوت های جسمی وسایر شرایط آنان. درروایات آمده است:
انا أمرنا معاشر الانبیا ان نکّلم الناس علی قدر عقولهم.(24)
مجلسی، چه در شرح احادیث وچه در حل تعارض روایات، دربحار الأنوار به این مهم توجه داشته است؛ به عنوان نمونه درحدیثی ابوحمزه ی ثمالی از امام سجاد(ع) پرسیده است که چرا حق تعالی خود را از خلق خود محجوب کرده است. آن گاه امام (ع) پاسخ داده است که...اگر ایشان به خدای - عزوجل- می نگریستند، از هیبت الهی نمی هراسیدند واورا بزرگ نمی شمردند؛ مانند آن که یکی از شما هر گاه برای نخستین بار به بیت الله الحرام بنگرد، آن را بزرگ می شمرد، اما هر گاه روزها آن را ببیند، ممکن است از کنار آن بگذرد وحق ّاحترام آن را به جا نیاورد.(25) مجلسی درشرح حدیث می نویسد: ممکن است، مراد از نگریستن، الطاف خاصی باشد که لازمه ی وصول به بالاترین مراحل معرفت است؛ یعنی اگر این الطاف به همه ی مردم عنایت می شد، موجب بی اعتنایی آنان نسبت به پروردگارشان می گردید.همچنین، ممکن است مراد نگریستن به آثار بزرگی خداوند متعال باشد که جز برای پیامبران وجانشینان ایشان آشکار نمی گردد؛ مانند نزول وعروج فرشتگان وموقعیت های آنان، عرش، کرسی، لوح، قلم ومانند آنها. از نظر مجلسی، احتمال موجّه دیگر در رفع تعارض مزبور، استدلال برعدم امکان رویت حق تعالی، از رهگذر پایین آوردن سطح مطلب درحد فهم عموم مردم است.(26)
درروایتی فردی از امام صادق(ع) می پرسد: آیا خداوند قادر است کل جهان را در تخم مرغ جای دهد؛ به نحوی که نه تخم مرغ بزرگ شود ونه جهان کوچک شود؟ امام در پاسخ می گوید: همان خدایی که قادر است جهان به این بزرگی را درمردمک چشم جای دهد، همو براین کار نیز قادر است.(27) این روایت، از طرفی با واقعیت درتعارض است، یعنی امام (ع) بین وجود عینی وانطباعی فرقی نگذاشته است واز طرف دیگر، پاسخ امام (ع) به همین سؤال در روایات مشابه دیگر متفاوت است.
بهترین راه حل تعارض این روایت، از دیدگاه مجلسی، اختلاف سطح مخاطب است.اومی گوید:
چون سؤال کننده درفهم حق از روی عناد کوتاهی کرده بود، اگر به طور صریح بیان می کرد که قدرت خداوند به چنین چیزی تعلق نمی گیرد، حتماً سائل سرسختی ولجاج می کرد. از این رو، امام(ع) با علم به این که او بین وجودعینی وانطباعی تفاوتی قایل نیست، پاسخ اورا با جواب متشابه چندوجهی داد؛ اوهم قانع شد ورفت؛ اما چون سائلون دراخبار بعدی، برا ی فهم حق شایستگی داشتند ومعاند هم نبودند، با حقیقت صریح به آنها پاسخ داد.(28)

4. حمل مطلق برمقید
 

مطلق آن است که برماهیت شیء ای ، بدون قید، دلالت کند (29) ومقیدحاوی قید یا قیودی برمفهوم مطلق است.رابطه ی مطلق ومقید مثل رابطه ی عام با خاص است؛ با این تفاوت که عام و خاص درباره ی افراد یک موضوع است ومطلق و مقید، در باره ی مفاهیم وقیود آن؛ بدون آن که، به طور مستقیم، با افراد یک موضوع سروکار داشته باشد، هرچند نتیجه آن شامل افراد شده ، در نهایت، به عام وخاص شباهت می یابد. مقید کردن لفظ مطلق با بیان صفت یا شرطی درباره یک مفهوم مطلق اتفاق می افتد. وگاه ائمه (ع) مطلبی را به صورت مطلق بیان کرده اند، اما با قراین وروایات می توان تعارض بین آنها را حل کرد.
بنابراین، حمل مطلق برمقید یکی از روش های رفع تعارض در بین روایات است که بسیار مورد توجه مجلسی قرار گرفته ودر موارد متعددی از آن درجمع بین روایات استفاده کرده است.
دراخبار منقول، در باره ی رؤیت امام مهدی (ع) درغیبت کبرا اختلاف است. درتوقیع امام زمان (ع) به علی بن محمد سمری آمده است که تا قبل از خروج سفیانی وصیحه ی آسمانی، هر کس ادعا کند که امام زمان (عج) را دیده، دروغگو وکذّاب است.(30) این خبر با اخبار دیدگر مبنی بر رؤیت امام زمان (عج) درزمان غیبت کبرا درتعارض است. (31) مجلسی با مقید کردن اطلاق این خبر، می کوشد تعارض مورد نظر را حلّ کند:
شاید بتوان این خبر را مشاهد ی آن حضرت (ع) به عنوان نایب یا رساندن اخبار از جانب او به شیعه به عنوان سفیر، حمل کرد که دراین صورت، با اخبار قبلی در تعارض نیست.(32)
بنا به احتمالی که مجلسی در باره ی این روایت طرح کرده، هر کس ادعاکند امام زمان (عج) را به عنوان نایب یا سفیر آن حضرت ملاقات کرده، دروغ گفته وکذاب است؛ یعنی، اگر مشاهده ی امام زمان (عج) در زمان غیبت کبرا، مقید به این قیود نباشد، دلیل قاطع برکذب مدعیّ نیست.(33)

5. تبیین مجملات
 

مجمل، لفظی است که دلالتش روشن و واضح نباشد ومبین، عبارت ویا لفظی که روشن کننده ی اجمال است. (34) اجمال، گاهی د رمفردات است، مانند «ایدی» در آیه ی ( وَالسَّارقُ والسَّارَقةُ َفاقطَعُوا أیدیَهُما) (35) که معلوم نیست منظور از آن دقیقاً چیست؟ انگشتان، یا دست تا مچ، یا کل دست؟ گاه درمتعلق حکم، مانند محرمات ذکر شده در آیه ی : (حُرِّمَت عَلیکُم المَیتةُ وَالدَّم ُولَحمُ الخِنزیر وَما أهِلُّ لِغَیراللهِ بهِ وَالمُنخَنقَةُ والمَوقوذةُ وَالمُتَردِّیةُ والنَطیِحةُ وما أکلَ السَّبُعُ إلا ما ذَکَّیتُم وما ذُبِحَ عَلی النُّصُبِ وَأن تَس تَقسِموا بِالأزلامِ ذلکِم فِسقٌ)؛ (36) که معلوم نیست منظور از تحریم موارد یاد شده، حرمت خوردن یا فروش است ویا استفاده ی از آنها به هر طریقی.(37) دانشمندان، بیشتر برای اجمال اسبابی ذکر کرده اند؛ مانند: اشتراک معنایی، حذف، اختلاف مرجع ضمیر، احتمال عطف واستیناف ، غرابت لفظ وعدم استعمال واژه در دوران های متأخّر (38) وجز اینها.
علاوه براینها، موارد دیگری نیز به مثابه اسباب اجمال مورد توجه مجلسی قرار گرفته اند واو سعی کرده با شرح وتوضیح وبیان انواع آنها اجمال موجود در پاره ای روایات وتعارض ظاهری آنها را مرتفع کند؛ مواردی از قبیل: 1.پنهان بودن شقوق مختلف یک مفهوم یا یک موضوع، 2.ناآشنایی با تفصیل و یژگی های یک موضوع، 3.وجود انواع متعدد یک موضوع وعدم شناخت آنها.
روش مجلسی آن است که اجمال موجود در پاره ای از موضوعات را با روایات دیگر- که ناظر به همان موضوع ومبین روایت مجمل محسوب می شوند- برطرف می کند؛ از جمله آن که :
روایات متعددی در باره ی اسلام وایمان وارد شده ودربعضی از آنها این نکته مطرح است که اسلام با ایمان مشارکتی ندارد ودربعضی خلاف آن. مجلسی در توجیه این تعارض راه های متعددی از جمله تبیین مجمل پیشنهاد کرده است.(39)
مجلسی درمقام یافتن راه حلی برای تعارض روایتی در باب نحوه شراکت اسلام وایمان با توجه دادن به روایاتی دیگر درهمین زمینه - که بیان روشن تر وواضح تری دارند- می گوید:
منظور، این است که هر وقت ایمان تحقق پیدا کند، اسلام هم در تحقق با آن شریک است، نه برعکس؛ یعنی این گونه نیست که هر وقت اسلام تحقق یابد، ایمان هم تحقق یابد.(40)
به این معنا که اسلام همیشه با ایمان هست، ولی ایمان همیشه با اسلام ملازم نیست.
همو در توجیه دیگری می گوید:
شاید منظور از مشارکت اسلام با ایمان، مشارکت دراحکام ظاهری است، اما در اخبار قبلی نفی مشارکت درکل احکام است.سرّ آن نیز آن است که اقرار به توحید ورسالت، مقدّم براقرار به ولایت وعمل است ومؤمن ومسلم به سبب اول از کفر خارج می شوند و در اسلام وارد می شود .سپس مسلمان با اکتفا به آن در داراسلام باقی می ماند. اما مؤمن با سبب دوم در دار ایمان رشد وتنزل می یابد واز اینجا ظاهر می شود که اسلام قبل از ایمان است وبا ایمان در آنچه سبب خروج از کفر است مشارکت دارد؛ اما در آنچه سببب داخل شدن در دارایمان است مشارکت ندارد.(41)
به این ترتیب، می توان ملاحظه کرد که مجلسی با ارائه تبیینی دقیق ازایمان واسلام، تنافی ظاهری موجود در روایات مورد نظر را رفع می کند. خلاصه سخن او آن است که وجه اشتراک ایمان واسلام خروج از دار کفر است؛ اما پس از آن، یعنی درمرحله عمل به احکام، دیگر بحث ایمان واشتداد وانتقاص، مطرح است که دراین مرحله، با اسلام مشارکتی ندارد.(42)

پی‌نوشت‌ها:
 

* استادیار علوم قرآن وحدیث، دانشگاه تهران.
** کارشناس ارشد علوم قرآن وحدیث، دانشگاه تهران.
1- تدریب الراوی ، ج2، ص175.
2- برای نمونه ر.ک :بحار الأنوار، ج17، ص120؛ برای آگاهی از مبانی ر.ک :همان، ج11، ص89 - 96؛ ج25، ص210، ص346؛ ج17، ص120.
3- همان، ج95، ص 227- 228.
4- برای نمونه ر.ک :همان، ج1، ص33.
5- برای نمونه ر.ک :همان ، ج97، ص126؛ ج59، ص309.
6- الموجز، ص221.
7- المحاضرات، ج3، ص127.
8- «تعارض ادله»، ص481.
9- معجم مقاییس اللغة، ج1، ص 479؛ القاموس المحیط، ج3، ص14؛ لسان العرب، ج8، ص53.
10- اسباب اختلاف الحدیث، ص39.
11- مبانی رفع تعارض، ص204.
12- اسباب اختلاف الحدیث، ص39.
13-ر.ک :مبانی رفع تعارض، ص205.
14-به عنوان نمونه ،ر.ک: بحار الأنوار، ج63،ص 387.
15-ر.ک :جواهر البلاغة، ص 253.
16-ر.ک:بحارالأنوار،ج4،ص83.
17- همان، ج4، ص84؛ نمونه دیگر، ر.ک :همان، ج63، ص236- 237.
18- اصطلاحات الاصول، ص173.
19- الموجز، ص104.
20- الاتقان، ص 53؛ الموجز، ص105 -106.
21- اصطلاحات الاصول، ص234.
22- نهج البلاغه، ص 102، خطبه ی 210.
23- بحار الأنوار، ج4، ص133 و134؛ نمونه دیگر: همان، ج 77، ص292.
24- الأمالی، ص 481.
25- «اصول نقد متن حدیث...»، ص29.
26- بحار الأنوار، ج3، ص16.
27-ر.ک :همان، ج4، ص141- 140.
28- همان، ج4، ص142؛ نمونه ی دیگر: همان، ج63، ص66.
29- الاتقان، ج2، ص103؛ الموجز، ص 120.
30- بحار الأنوار، ج52، ص151.
31-ر.ک :کمال الدین وتمام النعمة، ص 442.
32- همان.
33- نمونه ی دیگر: بحار الأنوار، ج22، ص505.
34- الموجز، ص 128.
35- سوره ی مائده، آیه ی 38.
36-سوره ی مائده ،آیه ی 3.
37- الموجز، ص128.
38-ر.ک :الاتقان، ج2، ص61.
39-ر.ک :بحار الأنوار، ج65، ص256- 254.
40- همان، ص 257.
41- همان.
42- نمونه ی دیگر: همان ، ج 25، ص67.
 

منبع:فصلنامه علوم حدیث شماره 53
ادامه دارد...
يکشنبه 3/6/1392 - 22:9
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته