ایرانگردی
ایشان در ضمن خاطرات خود میگوید: روزی بنا گذاشتم چهل روززیارت عاشورا روی بام مسجدشاه (اصفهان) بخوانم و سه حاجت درنظر داشتم، یکی قرض پدرم ادا شود و یکی مغفرت و دیگری علممزیاد شود و درجه اجتهاد. پیش از ظهر شروع کردم و هنوز ظهرنشده تمام میشد، از اول تا به آخر دو ساعت طول میکشید، چهل روز تمام شد. یک ماه نگذشت که پدرم نوشته بود که قرض مرا موسی بن جعفر(ع) ادا کرده، من به او نوشتم بلکه سید الشهداء اداکرد. (و کلهم نور واحد) چون قوی دل شده در ماه محرم و صفر جهت مطلبی که در نظرم اهم مطالب بود، چهل روز زیارت عاشورا رویبام مسجد خواندم، با اهتمام تمام و کمال احتیاط، به این معنیکه در آن دو ساعت همه را رو به قبله، سر پا در مقابل آفتاب ایستاده بودم تا تمام میشد. چهل روز ختم ما تمام شد، بعد از آن خوابی دیدم که مطلب برآورده شده است
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:53
اهل بیت
روزی ایشان از وصف کربلا و روز عاشورا برای دوستان تعریف میکردند و همچنین در اهمیت زیارت عاشورا گفتند: شبی در حجره مشغول زیارت عاشورا بودم، در سجده شکر زیارت حالم منقلب شد و کربلا با آن صحنههای روز عاشورا و امام حسین(ع) را دیدم و غش کردم
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:52
اهل بیت
فرزند ایشان در شرح احوال ایشان نقل نمودند که وی در تمامزندگی پشت بام میرفتند و حضرت امام حسین(ع) را زیارت مینمودند و گاهی در حالی که برف زیادی روی پشتبام بود، ایشان میرفت وحضرت را زیارت مینمود و جالب آن که نام همه فرزندان ذکور خویش را حسین گذاشت
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:52
اهل بیت
در شرح حال ایشان آوردهاند که از جمله عادات او خواندن زیارت عاشورا بوده که در هر روز دو بار، صبح و عصر آن را میخواندندو بر آن بسیار مواظب بودند، بعد از وفاتش کسی او را در خواب دید و از او احوالش را پرسید. در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:51
اهل بیت
معظم له درباره زیارت عاشورا می گویند:روایات متعددى در فضیلت و کیفیت آن از امامین صادقین علیهما السلام رسیده است، ولى همانگونه که حاجى نورى رحمه الله مى فرماید این زیارت از احادیث قُدسیه و از مُنشِئات حضرت حق تعالى است. ایشان در ادامه درباره نحوه قرائت زیارت عاشورا می گویند :من ابتدا یکى از زیارت نامه هاى امام على بن ابى طالب علیه السلام را مى خوانم، آنگاه دو رکعت نماز مى گزارم، سپس یک صد بار تکبیر مى گویم، آنگاه زیارت عاشورا را مى خوانم، بعد از آن یک صد بار ستمکاران را لعنت مىکنم و یک صد بار سلام و درود مى فرستم، آنگاه دعاى وارده در این زمینه را مى خوانم، سپس در سجده دعا مى کنم، بعد از آن دو رکعت نماز مى گزارم و آنگاه دعاى علقمه را مى خوانم. گمان من این است که با انجام اعمال مذکور، همه موارد وارده در روایات مختلف، رعایت مى شود.
یکی از اعضای دفتر آیت الله العظمی سید صادق روحانی می گوید که ایشان بیش از 50 سال است که هر روز زیارت عاشورا را قرائت می کنند.
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:50
اهل بیت
یکی از ملازمان ایشان نقل نموده که برنامه معظم له این بود که هر روز بالای بام میرفتند و به حالت ایستاده به خواندن زیارت عاشورا میپرداختند و صد لعن و صد صلوات که در زیارت عاشورا وارد شده است مقید بودند بطور کامل قرائت کنند و این برنامه ایشان به همین نحو یعنی بالای بام و رو به قبله حتی در روزهایبرفی و سرد هم بدون کم و کاست ادامه داشت تا موقعی که تواناییجسمی داشتند.
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:49
اهل بیت
امام صادق(ع) فرمود: «من زار الحسین فی یوم عاشورا وجبت لهالجنه» (1) کسی که در روز عاشورا امام حسین(ع) را زیارت کندبهشتبر او واجب میشود.
و امام رضا(ع) فرمود: «فان البکاء علیه (الحسین) یحط ذنوبالعظام» (2) همانا گریستن بر امام حسین(ع) گناهان بزرگ رانابود میکند.
و امام صادق(ع) فرمود: «من زار قبر ابی عبد الله(ع) یومعاشورا، عارفا بحقه کان کمن زار الله تعالی فی عرشه» (3) کسیکه روز عاشورا قبر امام حسین(ع) را زیارت نماید در حالی که حقاو را بشناسد همانند آن است که خدای را در عرش او زیارت کرده است.
و در سیره ابرار و نیکان آمده است که آنان حق آن مقام والا رامیشناختند و در سایه این شناخت در مقام عمل حق او را گرامیمیداشتند.
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:48
اهل بیت
کسانی که بدون دلبستگیهای عاطفی یا باورهای اعتقادی شیعی با حماسه کربلا و شخصیت عظیم و آسمانی سیدالشهدا(ع) آشنا شدهاند و از قیام و جهاد و شهادت بینظیر او شنیده یا خواندهاند، به میزان سلامت فطرت و وجدان خود و به اندازه انصاف و صداقتشان گمشده حقیقت را در این نهضت بزرگ و خونین یافتهاند. شاید از این روست که مهاتما گاندی نهضت کربلا را الگوی نجات میبیند و میگوید: «از حسین آموختم چگونه در مظلومیت پیروز باشم.»
خورشید حقیقت هر چه هم به ابرهای ظلمانی جهالت و ظلم پوشانده شود، همچنان میدرخشد و جویندگان نور را به سوی خود جذب میکند. در طول تاریخ اسلام از آغاز دعوت پیامبر اکرم و ایمانآوردن بسیاری از راهبان چشمانتظار مسیحی و همراهی و همدلی نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، تا امروز نمونههای فراوان از این ایمان و باور مشاهده میشود.
تاریخ نمونههای متعدد از کسانی نقل میکند که بدون بغض و تعصب به حق اعتراف کردهاند و آن را پذیرفتهاند و چون زندانبان مسیحی تسلیمش شدهاند. در دوران خلافت، عباسیان که اوج حضور چهرههای مسیحی در دربار خلافت با مناصب گوناگون (عمدتاً اقتصادی) است، در بسیاری از موارد کار نگهبانی زندانها را به مسیحیان میسپردند، به امید این که کمتر ترحم و تأثر داشته باشند. یکی از این زندانبانهای مسیحی، زندانی خود در زندان کوفه را روزها روزهدار و شبها در نماز میبیند. وی از برترین اهل کوفه سراغ میگیرد، کسانی را به او معرفی میکنند؛ اما وقتی در رفتارشان دقیق میشود، جز توجه به دنیا نمیبیند و از این رو به سوی زندانی خود برمی گردد و مسلمان میشود و میگوید: «هر خدایی که او دارد میپرستم و هر آیینی که دارد آیین من است.»1
اینگونه تأثیرپذیری از اسلام و مسلمانان بیشتر زمانی دیده میشود که تماس و ارتباط نزدیک وجود دارد. آمارها نشان میدهند، اکثر کسانی که مسلمان شدهاند متأثر از دوستان و همسایگان و همکاران مسلمان خود به این آیین روی آوردهاند.2
شاید مهمترین عامل فشارها و سختگیریهای مادی و معنوی دولتهای غربی بر اقلیتهای رو به گسترش مسلمان به دلیل همین تأثیرگذاری باشد؛ زیرا تشنگی و نیاز روحی و فکری چنین کسانی با مشاهده نمونههای عملی و واقعی جواب پیدا میکند. موج وسیع اسلامگرایی در جهان پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران و رویداد عظیم تغییر مذهب در برخی کشورهای عربی بعد از پیروزی حزبالله لبنان نمونهای از این حقیقت است. کسانی که چندین دهه خفت و خواری در مقابل دشمن را تحمل کرده و از سران و حاکمان کشورهای عربی جز تسلیم و ذلت ندیده بودند، اکنون با گروهی کم شمار روبه رو بودند که رژیم اشغالگر قدس و آمریکا در مقابل ایمان و استواریشان به زانو در آمده بود.
اهل جنوب لبنان ــ چه مسلمان و چه مسیحی ــ که در طول سالها از نزدیک، تجاوزها و غارتگریهای صهیونیسم را شاهد بودهاند و بهیقین دریافتهاند که جز مقاومت راهی برای سعادتمندی و عزت ندارند، ریشههای این مقاومت و پایداری را در حقجویی و شهادتطلبی نهضت کربلا مییابند و این باور تاریخی در ادبیات متعهد و معاصر لبنان مشهود است.
یکی از مهمترین عناصر در اشعار و نوشتههای ادبای مسیحی لبنان همین توجه به بُعد حماسی در نهضت عظیم سیدالشهداست. این موضوع به منزله یکی از عناصر مهم در شکلگیری باور عمومی عامه مردم و مسیحیان لبنان بهویژه در جنوب نسبت به مقاومت و جایگاه حزبالله خود به صورت مستقل ارزش پژوهش دارد. این بُعد حماسی و ارزشی در اساس مفهوم عاشورا و نهضت امام حسین (ع) و امتداد این رویکرد در شرایط روز در ادب مسیحی معاصر به شکل برجسته دیده میشود.
چیزی که شاید امروز ما در ایران به مرور از آن دور و دورتر شده ایم. در سالهای آغازین شکلگیری انقلاب اسلامی این عنصر در ادبیات آیینی ما به وضوح دیده میشد؛ اما بهتدریج جنبههای احساسی و عاطفی برجستهتر شده و گاه متأثر از اسباب مختلف خواسته و ناخواسته به نوعی عوامگرایی مبتذل مبتلا شده است.
هرچند نمیتوان جنبههای عاطفی و احساسی این موضوع را نادیده گرفت، شک نیست که بخشی از این جنبههای عاطفی حاصل معرفت و شناخت مقام و جایگاه ولایی امام و اهل بیت او (ع) است، و آنچه باید به آن تأکید کرد، اهمیت و جایگاه معرفت در عزاداری حسینی است.
در طول تاریخ شیعه، این عزاداریها مهمترین وسیله انتقال معارف بوده و به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
اگر شعر آیینی از عنصر معرفتی و یادآوری حقایق شیعی، تبیین اهداف عالی قیام سیدالشهدا (ع) و تأکید بر عناصر اساسی این نهضت الهی چون عدالت خواهی، جهاد، حق طلبی، امر به معروف و نهی از منکر، خالی یا کمبهره باشد، از هدف اساسی خود دور مانده است. مطلوب است که چنین عناصری در قالب و ظرف ادبی و هنری متناسب با شرایط مخاطب و اقتضای زمان ریخته شوند و در پوششی از جنس احساس و عاطفه به گوش و چشم مخاطب انتقال یابند.
امروز این جنبه در شعر و ادبیات عاشورایی مسیحی لبنان واضحتر دیده میشود. این اتفاق که میتوان آن را گونه ادبی جدیدی برشمرد، از این عناصر بهخوبی بهره برده و از آنجا که شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه و رویارویی با دشمنان خارجی و مزدوران داخلی نیز فقدان و حسرت چنین ارزشهایی را سبب میشد؛ به عناصری چون عزتمندی و شجاعت و قیام علوی در نهضت کربلا بسیار توجه داشته است؛ البته در این میان نمیتوان منکر خصوصیتهای فردی شاعران و نویسندگان شد.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، کسی چون «جورج شکور» که حتی در زندگی فردی، دارای نوعی مناعت طبع و آزادگی است و در یکی از اشعار خود میگوید: «هنگام مرگ جنازهام از تشییعکنندگان پیشی خواهد گرفت و با چنگ خود، گور را حفر خواهد کرد تا حتی منت گورکن هم بر سرم نباشد!» بیش از دیگران به این عناصر در قیام عاشورا توجه میکند.
به طور طبیعی کسی چون جوزفهاشم که بهصراحت به پیشینه شیعی، اصالت حسینی و سیادتهاشمی خاندان خود افتخار میکند و میسراید که: «منهاشمی هستم و از آن خاندان پاکم و خون آن خاندان پاک در رگهایم جاری است.» بیش از دیگران احساس ارتباط و تعلق بدین ارزشهای بزرگ و عظیم دارد.
از این رو چنین شاعران و نویسندگان و اندیشمندانی که از بیرون و بدون پیشداوری اعتقادی یا عاطفی با ابعاد گوناگون حادثه کربلا آشنا شدهاند، به این عناصر بیشتر توجه کرده و گاه از کمتوجهی شیعیان به این ابعاد و اکتفا به جنبة عزاداری و سوگواری گلایه دارند.
نکتة جالب توجه در بسیاری از این آثار بهرهگیری آنان از کلمات و عبارات سیدالشهدا و زینب کبری در مسیر حوادث مختلف است تا جایی که بسیاری از اشعار آنان حاوی متن این عبارات و کلمات است و این موضوع خود بر غنای معرفتی این گونه ادبی میافزاید؛ بهویژه با توجه به این نکته که صاحب اثر از پیروان اهل بیت نیست.
نمونههایی که در اینجا ذکر میکنیم، تنها مثالهایی پراکنده برای تبیین موضوع است و جا دارد برای بررسی این گونة ادبی خاص، مطالعه و تحقیق مستقلی صورت گیرد.
یکی از ادبا و نویسندگان برجستهای که این ویژگی در آثارش به وضوح دیده میشود، «بولس سلامه» ادیب و شاعر برجسته لبنانی است.
او که در اشعار گوناگون خود، درباره امیر مؤمنان (ع) و سیدالشهدا (ع) به بیان مراتب عشق و اخلاص و اعتقاد و دلبستگی پرداخته، مینویسد:
«شاعر عرب چه مسلمان باشد و چه مسیحی، به اسلام مدیون است؛ چرا که ممکن نیست قلمی به فصاحت برگیرد مگر آن که نمیاز باران قرآن قلمش راتر میکند و نمیتواند سُرمه بیان در چشمی کشد جز آن که از سبزه زار این آیین بهره گیرد. و من از کودکی شیفته قرآن مجید و تاریخ اسلام بودهام و هرگاه شهادت امیر مؤمنان و فرزندش حسین (علیهالسلام) را به خاطر میآوردهام، شعلة یاری حق و ستیز با باطل در سینهام زبانه میکشیده است.»3
«شاید کسی اعتراض کند و بگوید که چرا یک مسیحی به تشریح تاریخ اسلام پرداخته است... آری من مسیحیام؛ ولی مسیحی یی که افقی گسترده دارد، نه منظری تنگ... اکنون میتوانی مرا از شیعیان بهشمار آوری... اگر تشیع یعنی محبت علی و اهل بیت بزرگوار و پاک او و قیام علیه ظلم و دردمندی از آنچه بر سر حسین و فرزندانش آمد، اگر شیعه این است من شیعهام.»4
جورج شکور در قصیدة «حماسه حسین» چنین مینویسد: «یزید او را تهدید کرد؛ اما آیا میتوان با فاسقان در حکومت بیعت کرد؟ حسین چون شمشیری بُرنده پاسخ قاطع «نه» داد و پیشوای حق در گفتن «نه» میخروشد. گفت: «از جدّم، پیامبر خدا شنیدم که این تسلیم را بر ما حرام کرد و خاندان ابوسفیان حق حاکمیت بر مسلمانان را ندارد. اساس و قاعده آزادگی، حقیقتی است که آن را زیر پا نمیگذارم و این سرّ قدسی را جز آزادگان، پاسبانی نمیتوانند کرد.»
«جورج زکی حاج» نیز در «قصیده الحسین» چنین میسراید: «از روزصفین که حاکمان ظالم بر سر کارند، کمان عدالت شکسته است و با ظلم چه کسی میستیزد جز سرافرازانی که همچون اهل بیت رسول خدا حیات خود را برای یاری حق وقف کرده اند؟ای حسین... تو را در میانه میدان میبینم که چون قهرمانی از بهشت خداوند فراتر از همه آدمیان با شر میجنگد و به قدرت ایمان، بر آن پیروز میشود... چون شیر در میانشان ایستادی و آن گرگان را پس زدی، خوشا مرگی چنین که عظمت را از دین وام میگیرد.»
و جوزفهاشم در قصیدة «ذکری اهل البیت» میگوید: «فرزند فاطمه و علی! آیا عظمتی بالاتر از این در قلهها هست؟ای کسی که همه بزرگیها و بزرگواریها را به ارث بردهای، وسوسههای رنگارنگ دنیا تو را نفریفت و روح با عظمت خود را نذر قربانیشدن کردی... و چون شرک و فساد، عالم را فرا گرفت، خداوند، اهل بیت را برای مغفرت بندگان چون مشعلی برانگیخت تا حق را در میان امتها نشر دهند... اگر شما نبودید هیچ پرچم الهی برافراشته نمیشد، تو تنها امام شیعیان خود نیستی، بلکه پیشوای همه خلایق و بندگانی که جایگاه ایمان را در زمین بر فراز بردی...»
و آنگاه پس از شرح جنایتهای صهیونیسم و مظلومیت مردم در جنوب لبنان مینویسد:"هانای مردم، به هر کس اقتدا کنید با او خواهید بود، و هر کس به «اهل بیت» راه جوید، سود خواهد برد؛ در دنیا و آخرت پا بر جای پای آنها بگذارید که حق با غیر آنها برایتان برپا نخواهد شد.»
اما در این میان، گفتار شورانگیز «نصری سلهب» در آغاز کتاب «فی خطی علی» بیش از همه خواندنی است. او پس از یاد عظمت و جهاد امیرمؤمنان و نیاز و احتیاج عصر جدید به مانند او مینویسد:
«حسین ــ علیهالسلام ــ و خاندانش در کربلا مرگ را در آغوش کشیدند و از این رو تا ابد در وجدان مردمان ماندگار شدند؛ اما ما بر خاکی که مورد اهانت واقع شده، زندگی کردیم و هر روز ذلیل و بیکرامت نفس کشیدیم. چرا در راه وطن غارت شده و امت مجروح و کرامت خونینمان به میدان جهاد قدم نگذاریم؟ چرا با حسین، قهرمان کربلا ــ بلکه قهرمان همه روزگاران ــ که در مسیر علی علیهالسلام رفت، با زبان و عمل فریاد نزنیم که:
مردانه پیش میروم که مرگ بر جوانمرد حقیقی و مسلمان مجاهد ننگ نیست. اگر زنده بمانم پشیمان نمیشوم و اگر بمیرم سرزنش نخواهیم شد؛ زیرا این برای ذلت انسان کافی است که زیر بار زور زنده بماند.
ای سالار شهیدان! بگذار من که به راهت قدم گذاشتهام با کلامی صریح که از دلی زخم خورده بر میآید بگویم که من از سرزمین ناقوسهای غمگین و گلدستههای خاموشم. من از سرزمین کلیساهای فرزند مرده و مساجد زخم خوردهام.
من از سرزمین کرامتهای قربانیشده گریختهام و از کسانی که بر من حمله آوردند، فرار کردهام؛ زیرا من، تو و یاد تو را فراموش کرده بودم و بر تعالیم انجیل و قرآن چشم بسته بودم.
آمدهام تا در راه تو گام بگذارم و از تو شعلهای برگیرم که در درونم عظمت را روشن کند و نخست بردشمن درون خود پیروز شوم و آنگاه بر دشمن بیرون که خوارم کرده و سرزمینم را آلوده و حرمتها را لگدمال کرده است.»
آثار و نوشتههای «ادموند رزق»، حقوقدان و ادیب برجسته لبنانی نیز از این نظر بسیار در خور توجه است. وی که از جوانی به سخنرانی در مجالس حسینی میپرداخت، توفیق زیارت کربلا را نیز پیدا کرده و میگفت: «من هم میگویم: یا لیتنی کنت معکم.»
وی در بعضی از مقالات خود چنین مینویسد: «هیچ کاروانی را در تاریخ سراغ ندارم که آرزو کنم در میانشان باشم، مانند کاروانی که از حجاز به رهبری فرزند علی و زهرا به عراق میرفت تا با فداکردن خود حق را زنده کند.
هیچگاه دلم نمیخواسته تیری بیفکنم یا نیزهای بیندازم؛ مگر آن روزی که در نوباوگی، داستان حسین را شنیدم که تنها و غریب بر شمشیرش تکیه کرده و یاری میطلبد.
... بین مردان و تصمیمهایشان ارتباط و رابطهای رودرروست؛ مردان تصمیم میسازند و تصمیم مردان را برمیآورد. به من بگو چگونه تصمیم میگیری تا بگویم تو کیستی! آن است که چهرهات را ترسیم میکند و هویتت را آشکار میسازد و جایگاه تو را در میان مردان تعیین میکند و موقعیت تو را در خط زمان مشخص میسازد. مردان هنگام تصمیمگرفتن دو گونهاند؛ یکی که تصمیم میسازد و دیگری که تسلیم آن میشود. والاترین تصمیم، فداشدن است؛ زیرا قدرت در آن است هرچند که ظاهرش به ناتوانی ماند.
... هنوز قتل و جنایت [یزیدیان] پایان نیافته است. امام حسین، فرزند علی و زهرا، شهید کربلا از هزار و چهارصد سال پیش تاکنون هنوز دارد، چندباره کشته میشود، در «اقلیم التفاح»! آیا مقدّر است که اقلیم التفّاح، کربلایی دیگر باشد؟»
شاید کمترین نتیجه مطالعه و مرور این نمونهها و قطعههای بسیار دیگر و آثار مشابه، این شود که در رویکرد و مسیر فعلی شعر آیینی فارسی معاصر و لجامگسیختگی نوحهسرایی و نشر متون و اشعار مورد استفاده در مجالس حسینی به تأمل بنشینیم؛... «فأین تذهبون؟».
کافی است تنها بعضی از این مضامین را در کنار مضامین رایج این روزها در برخی مجالس عزاداری قرار دهیم تا فاصلة میان ارزشهایی چون عدالتخواهی، ایثار، حقطلبی، مردانگی، انتخاب و جهاد را با تعابیری چون مژگان سیاه، چشم قشنگ و ابروی کمانی و... آشکار شود.
آیا زمان آن فرا نرسیده که به اهداف اساسی این مجالس و خطوطی که پیشوای مذهب جعفری (سلام الله علیه) ترسیم کرده، برگردیم و به جای میداندادن به حال و هوای شخصی، امیال فردی، تشخیص و فهم خود، راه را برای تابش خورشید هدایت آل الله بگشاییم؟ و از سرانجام نفسانیتها و خودخواهیها حتی به گمان خیرخواهی و خدمت بهراسیم؟... «ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکرالله؟»
* نشریه موعود، ش 130 و 131
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:46
اهل بیت
هیچ حماسه انسانى در گذشته و حال به اندازه حماسه شهادت حسین(ع) در کربلا مورد تحسین و توجه عاطفى قرار نگرفته و جنبه آموزشى نداشته است. این حماسه به عنوان یک رویداد عاطفى و احساسى نقطه عطف مؤثرى در روند عقاید اسلامى شده است. حماسهاى که اگر نبود اسلام نه تنها نمىتوانست به عنوان یک عقیده ریشه دار و ایمان محکم در باطن مسلمانان جایگیر شود؛ بلکه در حد یک مذهب کم فروغ و ضعیف در میان انسانها معرفى مىشد.
قیام حسین بن على(ع) زلزلهاى شگرف بود که توانست پایههاى امت اسلامى را تا دورترین نقطهها به لرزه درآورد، چشمها را بگشاید و وجدانها را علیه هیمنه و اقتدار دروغ و شر ستم پیشگان بیدار کند؛ همانان که درصددند ظلم و ستم را در اعماق جان انسانها مستولى کنند و ارزشهاى دینى را با عناوین پوشالى از بین ببرند و با تباه کردن حقوق دینداران، انوار ذاتى و جوهرى جذابیت دین را خاموش کنند.
حماسه حسینى، انقلاب به تمام معنى کلمه بود؛ چیزى که به هیچ وجه قابل قیاس با دیگر انقلابها نیست، چرا که عظمت آن فراتر از معناى محدود واژگان و بزرگتر از معیارهاى قابل قیاس بشرى است. انقلابى است که به درجاتى بالاتر از حماسه ارتقا یافت و این حقیقتى است که براى شکل گیرى حماسهها معمولا انسانها فدا مىشوند، اما در آفرینش این حماسه نه انسانهاى معمولى که خاندان و اهل بیت پیامبر شرکت داشتند.
عاشورا قیامى است که هدفش حفظ کیان امت محمد، صلىاللهعلیهوآله، و مصون داشتن عقاید مسلمانان و حمایت از سنت مقدس رسول اکرم و دور ساختن دست گستاخان از آن است. باید گفت آن کس که انقلاب حسینى را به عنوان حماسه بپذیرد بزرگتر از آن نمىیابد؛ زیرا حماسهها و انقلابهایى که جهتحرکت تاریخ و امتها را تغییر دادهاند، به نسبت بزرگى اهداف و امکان تبدیل شدنشان به یک عقیده یا اصل اعتقادى براى گروه یا گروههایى قابل سنجشاند. با این معیار، انقلاب حسین، علیهالسلام، از زمان پیدایش تا ابد در نوع خود هم اولین انقلاب تاریخ و هم بىنظیرترین انقلابها در تاریخ انسانیت است؛ به عبارت دیگر این انقلاب تا جهان باقى است و نوع انسان زنده است، جاودانه خواهد ماند؛ چرا که شکل گیرى آن به خاطر انسان بوده است.
اگر مىگوییم انقلاب حسینى «نخستین» انقلاب است، از آن روست که در چارچوب وقایع جهان اسلام و در تاریخ ادیان آسمانى نخستین انقلابى است که بر مبناى اصول و ارزشهاى عقیدتى به وقوع پیوسته است.
اگر مىگوییم «پیشتاز» است، از این روست که نه تنها زمینه را براى روح انقلابى آماده کرده، بلکه خود یک انقلاب روحى است که دلهاى مسلمانان را شیفته و بىقرار خود ساخته و معنى بزرگ منشى و پایمردى انسان مؤمن را در برابر فتنهگرانى که به نام دین رگههاى شرک و بیهودگى را در پیکره عقاید اسلامى تزریق مىکنند، یادآور شده است.
انقلاب حسینى، دعوت آشکارى بود براى زدودن این رگهها و تخریب پایههاى گمراهى و ایستادگى در برابر اهداف کسانى که از صراط مستقیم شریعت منحرف شده و با آبروى شریعت و دین بازى مىکردند؛ همانان که بر سر کیان آئین نوظهور اسلام قمار کردند تا بتوانند آن را پیش از رشد و بالندگى به خاک بسپارند.
اگر مىگوییم «یگانه» است، از این روست که با تسخیر وجدانهاى مسلمین تاثیرات عقیدتى محکمى بر جاى گذاشت. درست در زمانى که پایههاى حکومتحکام اسلامى و حکومتگران بنام دین به واسطه اعمالشان نیازمند وارد آمدن شوک و ضربهاى کارى بود، قیام شهادت طلبانه حسین، علیهالسلام، همان ضربه کارى بود که تاثیرى برقآسا در آن دوران و دورانهاى بعد گذاشت، صاعقهاى بود که چشمهاى عشق و محبت را در وجدانهاى بیدار نسلهاى بعد جارى خواهد کرد.
و بالاخره اگر مىگوییم انقلاب عاشورا انقلابى «جاودانه» است، از این روست که یک انقلاب انسانى به تمام معنى است. از انسان استبراى انسان، این انقلاب با خون پاک حسین گلگون شد و از همین رو در نهاد تمام مسلمین به عنوان نماد کرامت دین شناخته شد و انسان مسلمان توانست شاهد ورق خوردن صفحات جدیدى در روند عقیدهاش باشد؛ صفحاتى روشن و خالى از تزویر و بردگى و بندگى که کلمات آن با حروفى نورانى نگاشته شده تا ضمیر انسان را به راههاى درستى که باید در آنها حرکت کند، رهنمون شود و او را به اوج سلامتى و امنیت که شایسته یک انسان است برساند. از این رو [انقلاب حسین] جاودانه است؛ زیرا یک انقلاب اخلاقى است و قانون جدید اخلاق را پىریزى کرده است؛ قانونى که روشنگر راه مبارزه امت اسلامى در تمام سطوح و زمینههاست و به او مىآموزد که چگونه فدا کردن جان و تن در زمانها و مکانهاى پر خطر، آسان است و چگونه مردن، سعادت و زندگى با ظالمان دردآور و سخت است و این که مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.
نوشته: آنتوان بارا (نویسنده نامدار مسیحى)/ترجمه: م - آزاد اردبیلى
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:45
اهل بیت
نخست آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین(ع) در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه آمده، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امامحسین(ع) یادآور شده است. (اربعین شهید قاضی، ص 386)
دوم این که« ابن طاوس » یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفر مطرح کرده و آن این که اگر امام حسین(ع) روز دهم محرم به شهادت رسیده باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر میشود نه بیستم. در پاسخ گفته شده است، به احتمال، ماه محرمی که در دهم آن امام حسین(ع) به شهادت رسیده، بیست و نه روز بوده است. اگر ماه کامل بوده، باید گفت که روز شهادت را به شمارش نیاورده اند. (بحار الانوار، ج 98، ص 335).
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 0:44