دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - 25 شوال 1445 - 6 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عضویت در خبرنامه
ارسال
جستجو :
جستجو در:
همه موارد
غزليات
قصايد
مثنوي
ساقي نامه
رباعيات
مقطعات
تعداد در هر صفحه
10
20
30
هر روز دلم به زير باري دگر است
در ديده من ز هجر خاري دگر است
من جهد همي كنم قضا مي گويد
بيرون ز كفايت تو كاري دگر است
***
ماهم كه رخش روشني خور بگرفت
گرد خط او چشمه كوثر بگرفت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وانگه سر چاه را به عنبر بگرفت
***
امشب ز غمت ميان خون خواهم خفت
وز بستر عافيت برون خواهم خفت
باور نكني خيال خود را بفرست
تا در نگرد كه بي تو چون خواهم خفت
***
ني قصه آن شمع چگل بتوان گفت
ني حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است كه نيست
يك دوست كه با او غم دل بتوان گفت
***
اول به وفا مي وصالم در داد
چون مست شدم جام جفا را سر داد
پر آب دو ديده و پر از آتش دل
خاك ره او شدم به بادم برد او
***
ني دولت دنيا به ستم مي ارزد
ني لذت مستيش الم مي ارزد
نه هفت هزار ساله شادي جهان
اين محنت هفت روزه غم مي ارزد
***
هر دوست كه دم زد ز وفا دشمن شد
هر پاك روي كه بود تر دامن شد
گويند شب آبستن و اين است عجب
كو مرد نديد از چه آبستن شد
***
چون غنچه قرابه پرواز شود
نرگس به هواي مي قدح ساز شود
فارغ دل آنكسي كه مانند حباب
هم در سر ميخانه سرانداز شود
***
با مي به كنار جوي مي بايد بود
وز غصه كناره جوي مي بايد بود
اين مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه روي مي بايد بود
***
اين گل ز بر هم نفسي مي آيد
شادي به دلم از او بسي مي آيد
پيوسته از آن روي كنم همدميش
كز رنگ ويم بوي كسي مي آيد
***
1
2
3
4
5
6
7
8
آخرين مطالب
ادبیات
غم نیست که قاسم سلیمانی رفت؛ ما را...
به فروردین ما فرخندگی بخش
آیا جانِتان جور است؟
راضی مشو که بیخبران، خندهام کنند...
توانایی ادبیات در نقد وضعیت جامعه
سامانی: «آفرت» رمان دهه 40 و50...
تأثیر غرب در موفقیت نویسندههای روس در...
برگزیدگان نخستین جایزه ملی جمالزاده
قصیده میرشکاک برای موسوی گرمارودی
وقتی نگاه نویسنده جذاب نیست