بهديس
(
Beh-dis
)
نيك ، خوشرنگ ، زيبا
بهدين
(
Beh-din
)
دين نيك ، پيرو دين زرتشت
بهراد
(
Beh-rād
)
جوانمرد نيكو ، نيكي بخش
بهرار
(
Beh-rār
)
خوش باطن
بهرام
(
Bah-rām
)
فتح و پيروزي ، پيروزمند ، نام چند تن از شاهان ساساني
بهرامن
(
Bahrāman
)
ياقوت سرخ ، پارچه ابريشمي
بهرامه
(
Bahrāme
)
بيد مشك ، ابريشم ،جامه سبز
بهرخ
(
Beh-rokh
)
خوب چهره ، نكوروي ،خوشگل ، جميل
بهرنگ
(
Beh-rang
)
خوشرنگ ، نامي براي مردان در زمان ساساني
بهره مند
(
Bahre-mand
)
كامياب ، متمتع
بهره ور
(
Bahre-var
)
كامياب ، نيك بخت
بهروان
(
Beh-ravān
)
داراي روان سالم ، نيك روان
بهروز
(
Beh-rooz
)
خوشبخت ، بهترين روز،خوش اختر
بهروزه
(
Beh-rooze
)
كُندر هندي ، بلور كبود شفاف و كم قيمت
بهروش
(
Beh-ravesh
)
داراي روش و راه نيكو
بهزاد
(
Beh-zād
)
اصيل ، خوش نژاد ، نيكو تبار
بهسا
(
Beh-sā
)
نيك ، مانند خوبان
بهسان
(
Beh-sān
)
مانند خوب
بهستان
(
Behes-tān
)
جاي نيكان
بهستون
(
Beh-sotoon
)
نام پسر بزرگ وشمگير زياري
بهسود
(
Beh-sood
)
خوش آسودن
بهشاد
(
Beh-shād
)
بهترين شادي
بهشت
(
Behesht
)
فردوس ، جفت
بهشت چهر
(
Behesht-chehr
)
داراي چهره اي بهشتي ، بهشتي خصال
بهشته
(
Beheshte
)
بهتر ، دنياي بهتر
بهشيد
(
Beh-shid
)
نوراني ، بهترين فروغ و روشنايي ، تابناك
بهفر
(
Beh-far
)
شكوهمند ، داراي فر و شكوه ، خوب
بهفروز
(
Beh-forooz
)
نكونور
بهكام
(
Beh-kām
)
بهترین آرزو
بهگل
(
Beh-gol
)
گل زيبا ، كنايه از زيبا وزيباروي
بهلول
(
Boh-lool
)
مرد خنده رو ، بزرگ قوم ، مرد بسيار خند
بهمرد
(
Beh-mard
)
نكو مرد ، مرد نيكو
بهمن
(
Bah-man
)
راست گفتار ، راست كردار
بهمن چهر
(
Bahman-chehr
)
روي و رخسار نیکو
بهمن زاد
(
Bahman-zād
)
زاده شده در بهمن
بهمنش
(
Behmanesh
)
داراي منش و انديشه خوب ، نيكو سرشت ، نيك منش
بهمنيار
(
Bahman-yār
)
يار و همراه بهمن ، از شاگردان ابوعلي سينا، دوست و یاور نیک منش
بهناد
(
Beh-nād
)
نيك نژاد ، اصيل
بهناز
(
Beh-nāz
)
عشوه گر، ملوس ،خوش ناز وادا
بهنام
(
Beh-nām
)
خوشنام ، نيك نام
بهنامه
(
Beh-nāme
)
زن خوشبو، خندان
بهنود
(
Beh-nood
)
نام پادشاهان هند
بهنوش
(
Beh-noosh
)
گوارا ، عسل نيکو ، بهترين نوشدارو ، نيکو نوشنده
بهنيا
(
Beh-niyā
)
داراي اصل و نسب ، والا تبار ، نيكو تبار
بهوند
(
Beh-vand
)
با اصل و نسب
بهي
(
Behi
)
نيكو ، زيبا ، بهتري
بهي دخت
(
Behi-dokht
)
دختر نيك
بهيار
(
Beh-yār
)
بهترين دوست و همراه
بهين
(
Behin
)
منتخب ، خوب ترين، برگزيده ، نيكوترين
بهين داد
(
Behin-dād
)
نيكوترين بخشش وعطيه
بهين دخت
(
Behin-dokht
)
بهترين دختر ، نیکوترین دختر
بهين مهر
(
Behin-mehr
)
نيكوترين محبت و مهر
بهينه
(
Behine
)
گزيده و انتخاب شده ، بهترين
بَهیج
(
Bahij
)
شاد و خرم ، مرد باشکوه و زیبا
بَهیجَه
(
Bahija
)
شاد و خرم ، زن باشکوه و زیبا
بوبك
(
Boobak
)
هُدهُد ، دوشيزه
بوتيمار
(
Bootimār
)
نام مرغي است كه او را غم خورك مي گويند
بودا
(
Boodā
)
نام مؤسس آئين بودايي
بوذر جمهر
(
Boozar-jomehr
)
بزرگمهر ، وزير دانا و خردمند انوشيروان
بوران
(
Boorān
)
سرخ ، سرماي سخت
بوران دخت
(
Boorān-dokht
)
دختر زيباي سرخ چهره ، نام دختر خسرو پرويز
بورژك
(
Boor-zhak
)
سفره دار ، اردشير دوم
بورمند
(
Boor-mand
)
گياهي است خوشبو
بوريا
(
Booriyā
)
حصير، زيرانداز
بوستان
(
Boostān
)
باغ داراي گلهاي رنگارنگ
بوستانه
(
Boostāne
)
بوستان كوچك
بوعلي
(
Boo-āli
)
نام حكيم و دانشمند ايراني
بويا
(
Booyā
)
خوشبو و بوي خوش ، معطر ، داراي بو
بويه
(
Booye
)
آرزومندي ، نياي آل بويه
بي بي
(
Bibi
)
خاتون ، بانوي محترم
بي نظير
(
Bi-nazir
)
بي مانند ، بي همتا
بيان
(
Bayān
)
شرح ، تفسير
بيباك
(
Bibāk
)
شجاع ، دلاور
بيتا
(
Bitā
)
يكتا ، بي مانند
بيتا دخت
(
Bitā-dokht
)
دختري بي مانند
بيد گل
(
Bid-gol
)
نوعي گياه
بيدار
(
Bidār
)
آگاه ، هوشيار،آهنگي در موسيقي
بيداربخت
(
Bidār-bakht
)
صاحب بخت بيدار
بيدخت
(
Bidokht
)
ستاره زهره ، هوشياربخت
بيدل
(
Bi-del
)
عاشق ، شيدا ، بي صبر ، كم جرئت
بيژن
(
Bi-zhan
)
جنگجو ، نام پهلوان ايراني
بيك
(
Bayk/Beyk
)
عنواني كه به شاهزادگان و نجبا داده مي شد
بيگم
(
Baygom/Beygom
)
ملكه مادر ، زن ارجمند
بينا
(
Binā
)
بصير ، بيننده ، ديده ور
بينا دخت
(
Binā-dokht
)
دختر آگاه و هوشيار
بينش
(
Binesh
)
بصيرت ، بينايي ، آگاهي
بيوسا
(
Bioosā
)
منتظر ، اميدوار ، طماع
بيوك
(
Boyook
)
بزرگ ، مهتر
بيوگ
(
Boyoog
)
عروس ، ويوگ
بُکرَت
(
Bokrat
)
صبح زود
بَیَّن
(
Bayyen
)
روشن ، آشکار
بَیِّنَه
(
Baiyena
)
فصاحت ، روشن کننده