یا من هو علی كل شی ء شهید
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاك كشیدن بود!
پلنگ من ،دل مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد
كه عشق ،ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود.
گل شكفته من خداحافظ، اگر چه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود.
من و تو آن دو خطیم، آری موازیان به ناچاری
كه هر دو، باورمان از آغاز به یكدیگر نرسیدن بود.
چه سرنوشت غم انگیزی كه كرم كوچك ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فكر پریدن بود!
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زاینجا، هوس سفر نداری زغبار این بیابان؟
همه آرزویم، اما
جه کنم که بسته پایم...
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی بقیة الحسین
و علی اصحاب الحسین
و علی الارواح التی حلت بفنائك
گفتمش نقاش را نقشی بکش اززندگی.....
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش تصویری از لیلا دل مجنون بکش....
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش برروی کاغذ عشق را تصویر کن....
دربیابان بلا تصویری از سقا کشید
گفتمش سختی ودرد و آه گشته حاصلم.....
گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید
آمد خیالِ خوش ِ که من از گلشن یار آمدم در چشم ِ مستِ من نگر کز کوی خمار آمدم سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی گفتا بدید و دادِ من کز بهر این کار آمدم هم من مه و مهتاب تو هم گلشن وهم آب تو چندین ره از اِشتاب تو بی کفش و دستار آمدم فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم خندان درآ تلخی بِکُش شاباش ای تلخی ِ خوش گل ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم
مولانا
...از این فریاد تا آن فریاد سکوتی نشسته است. لب بسته در دره های سکوت سرگردانم.