• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 779
تعداد نظرات : 90
زمان آخرین مطلب : 3667روز قبل
پوست و مو
تزریق چربی در هر سنی امكان‌پذیر است هم در كودكانی كه به طور مادرزاد ناهمواری در پوست صورتشان دارند و یا در افراد مسن كه پوست صورت و دستشان شكننده شده است.
كامران خواجوی، فوق تحصص جراحی پلاستیك در گفتگو با خبرنگار بهداشت و درمان باشگاه خبرنگاران گفت: تزریق چربی در هر سنی انجام می‌گیرد حتی در كودكان كه به طور  مادرزادی جایی از صورتشان مشكلی داشته و حتی در افراد مسن كه پوست صورت و دستشان چروك و شكننده شده است.

وی افزود: كاربرد تزریق چربی در بدن از جمله زخم‌های گود و فرو رفته كه تزریق چربی باعث پركردن و هموار كردن و قرینه سازی می‌شود به همین دلیل سلول‌های بنیادی كه پیوند زده شده اند باعث بهبودی و كیفیت در ناحیه زخم می‌شود.

وی در ادامه گفت: در مواقعی تزریق چربی خطرناك است كه به پزشك و كلینیك تخصصی مراجعه كنید./
دوشنبه 21/5/1392 - 9:53
تغذیه و تناسب اندام
براساس تحقیقات خوردن شیر مادر از زنان در برابر آلزایمر محافظت می کند.
به گزارش خبرنگار علمی باشگاه خبرنگاران به نقل از بخش سلامت خبرگزاری ANSA ایتالیا ، تغذیه با شیر مادر سلامت مغز را بیمه می کند.

براساس این گزارش،تغذیه با شیر مادر خطر ابتلا به آلزایمر در زنان را کاهش می دهد و از شما محفاظت می کند.

در یک مطالعه مقدماتی انجام شده توسط مولی فاکس از دانشگاه کمبریج و کارلو برزوئینی از دانشگاه منچستر از 81 زن این مطلب نشان داده شده و گزارش آن در مجله بیماری آلزایمر منتشر شده است .

هرچند این مطالعه بر روی 81 زن انجام شد، اما نتایج به دست آمده بسیار مهم بود، و اشاره می کند که کاهش خطر ابتلا به زوال عقل مرتبط با شیردهی سازگار بود .

گروهی از زنان در سن 70 سال با در نظر گرفتن تعدادی از عوامل به طور معمول مرتبط با خطر ابتلا به آلزایمر مورد مطالعه قرار گرفته اند.

فاکس به طور خاص با درخواست آنکه آنها با شیر مادر تغذیه شده باشند برای مدتی به جمع آوری اطلاعات در مورد زنان پرداخت.

در این برنامه مشخص شد که تغذیه با شیر مادر خطر ابتلا به زوال عقل را کاهش می دهد، و در میان چیزهای دیگر، بر بازیابی سوخت و ساز گلوکز و مقاومت به انسولین در مغز، فیزیولوژیکی تغییر در نه ماه انتظار برای نوزاد . تأثیر دارد.
 
 امروز ه به طور فزاینده تحکیم این نظریه که آلزایمر در واقع به مشکلات مقاومت به انسولین و قند بیش از حد در مغز آنقدر که شروع به صحبت می کنند، مشخص می شود و دیابت نوع 3  نشان می دهد که با بیماری آلزایمرگره خورده است.
دوشنبه 21/5/1392 - 9:51
شهدا و دفاع مقدس

تنها یکسال از ازدواج من و علیرضا می‌گذشت که شهید موحد دانش به شهادت رسید و در این مدت هم ایشان اغلب در جبهه بود. یعنی جمعا ما یک ماه هم در کنار هم نبودیم.

خبرگزاری فارس: روایت زندگی یک ماهه بعد از سی سال

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید علی رضا موحد دانش از فرماندهان دوران دفاع مقدس و لشکر 10 سید الشهدا بود که به عنوان یک بسیجی ساده در منطقه حاج عمران به تاریخ 13 مرداد 1362 به شهادت رسید. در مورد شهید موحد دانش متاسفانه مطالب زیادی گفته نشده و آن مقداری هم که در دسترس هست از زاویه دید هم رزمان و دوستان وی خاطراتی مطرح شده است. همسر این شهید خانم «ام سلمه مولایی» بعد از سی سال که از شهادت همسرش می‌گذرد این نخستین بار است که خاطراتش را از زندگی مشترک با شهید موحد دانش بیان می‌کند. روایت روزهایی که شاید تعدادش زیاد نباشد اما چنان برکتی داشته که هنوز به عنوان بهترین روزهای زندگی خانم مولایی محسوب می‌شود. از شهید موحد دانش دختر خانمی به نام فاطمه به یادگار مانده که افتخار داشتیم در این مصاحبه خدمت ایشان هم برسیم. 

*دختری که به ازدواج علیرضا موحددانش درآمد 

از من خواستید در مورد دورانی که با علی زندگی مشترک داشتیم برایتان صحبت کنم. باید این نکته را تاکید کنم که تنها یکسال از ازدواج ما می‌گذشت که شهید موحددانش به شهادت رسید و در این مدت هم ایشان اغلب در جبهه بود. یعنی جمعا ما یک ماه هم در کنار هم نبودیم. و با گذشت سی سال از آن روزها طبیعی است خاطرات زیادی از آن دوران شیرین در ذهنم نمانده باشد.

بنده «ام‌‌سلمه مولایی» متولد بهمن سال 1341 در محله شمیرانات، میدان اختیاریه تهران هستم. البته اصلیت ما طالقانی است. پدرم یونس علی کارمند صنایع دفاع بود و و مادرم هم خانه داری می‌کرد، البته ایشان تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده بود که به نسبت زمان خودش تحصیلات خوبی بود.  

خانواده ما 8 فرزند داشت، 5 پسر و 3 دختر. من فرزند 5 بودم. برادرم سیروس هم به درجه شهادت نائل آمد. توانستم در منزل پدرم دیپلمم را هم بگیرم اما میلی برای ادامه تحصیل نداشتم.  

*وضعیت سیاسی و مذهبی خانواده

خانواده ما به لحاظ اعتقادی جزو قشر مذهبی سنتی محسوب می‌شدند و علی رغم ممنوعیت‌های دوران طاغوت هر دو مقلد امام خمینی بودند ولی صدایش را جایی در نمی‌آوردند.

سیروس همان برادرم که به شهادت رسید بیشتر سرش برای برخی مسائل درد می‌کرد و کتاب‌هایی را در خانه نگه می‌داشت که ممنوع بود. او با قم هم ارتباطاتی داشت. البته ما این را بعد از شهادتش فهمیدیم چون اسمش را هم به محمد تغییر داده بود. 

ما در خانه‌های سازمانی در شهرک نوبنیاد که برای ارتش بود ساکن بودیم. به همین دلیل پدرم که به نوعی نظامی محسوب می‌شد نگران کارهای سیروس بود.

به یاد دارم که برادرم در تظاهرات‌ها شرکت می‌کرد، هرچند ما خیلی متوجه کارهایش نبودیم و فقط از شب دیرآمدن‌هایش چیزهایی را حدس می‌زدیم. پدرم ازش می‌پرسید چرا دیر آمدی؟ می‌گفت: خیالتان راحت من جای بدی نمی‌روم. بعد از چند سالی به خاورشهر نقل مکان کردیم.

 

شهید علیرضا موحددانش فرمانده لشکر 10 سید الشهدا در کنار خانم مولایی همسرش

*صحبت‌های سیاسی در دوران طاغوت

پدرم گاهی از برخی مسائل مثل جریانات سال 42 حرف‌هایی می‌زد ولی تاکید داشت جایی مطرح نکنیم. به واسطه تقلید خانواده از امام به تبع ما با نام ایشان آشنا بودیم. ولی متوجه بودیم نباید جایی نام ایشان را ببریم به خصوص در مدرسه که آن هم برای ارتش و مختلط بود. آمریکایی‌های زیادی در شهرک ما ساکن بودند و جو کاملا غیر مذهبی بود. 

در مدرسه ما عده ای از دانش آموزان از قشر ثروتمند بودند و از همه لحاظ با ما فرق داشتند. آنها همیشه ما را به خاطر حجاب مان و روسری ای که سر می‌کردیم تمسخر می‌کردند. این برای ما خیلی عذاب آور بود.

آنها هر روز از بوفه مدرسه ساندویچ می‌خریدند اما ما همان نان و پنیر ساده را از خانه می آوردیم. خوب پدر من با حقوق کمی که می‌گرفت و تعداد زیاد اعضای خانواده توان دادن پول تو جیبی زیاد را به ما نداشت و این تفاوت ها به خوبی حس می‌شد.

درآمد ماهیانه پدرم به عنوان یک کارمند ساده که آن زمان به افزارمند معروف بودند 1500 تومان بود در حالی که ایشان تا 12 شب کار می‌کرد.

پدرم تمایلی برای ورود به فعالیت‌های سیاسی نداشت و معتقد بود همین که بتواند شکم ما را سیر کند کفایت می‌کند. به برادرانم هم سفرش می‌کرد و می‌گفت: من خودم چند مرتبه دیدم که ماموران رژیم می‌ریزند در خانه کسی و بی رحمانه دستگیرش می‌کنند.

*پرده گوش برادرم بر اثر سیلی معلمش پاره شد

من خودم به لحاظ شخصیتی می‌توانم بگویم نه آرام بودم و نه خیلی شیطان. گاهی با پسرهای کلاس همدست می‌شدیم برای اینکه به قول معروف حال معلممان را بگیریم. خوب فرقی که آنها بین ما و فرزندان ثرتمندان می‌گذاشتند برای ما اذیت‌کننده بود. مثلا ما را کتک می‌زدند و آنها را اصلا. یکبار در حیاط برادرم را که یکسال از من کوچکتر بود دیدم متوجه شدم از گوشش خون می آید، ماجرا را که پرسیدم گفت: معلمم زده تو گوشم. آنقدر محکم زده بود که پرده گوشش پاره شد. 

همانطور که گفتم تفاوت‌ها زیاد بود. هیچ وقت در کنار دانش‌آموزان پولدار نمی‌نشستیم، آنها همیشه ردیف جلو بودند و ما عقب بودیم. اینها همیشه برای ما حسرت بود که چرا باید این تفاوت‌ها باشد.

*فضای سیاسی در مدرسه

در جامعه فضای خفقان آلود کاملا مشخص بود. مثلا معلم‌هایی را به مدارس می‌آوردند که سیاسی نباشند، آقایان کرواتی و خانم‌های بی حجابی که مطیع شاه بودند انتخاب می‌شدند. زمانی که رفتیم خاور شهر در مدرسه آنجا چند معلم داشتیم که به محض زدن حرف‌هایی علیه رژیم اخراج شده بودند.

یک معلم آمار داشتیم که خودش حرفی نمی‌زد ولی اگر بحثی پیش می‌آمد حرف‌ها و مواضع بچه‌ها را می‌شنید. مثلا می‌گفت الان بحث آزاد است اما خودش بی‌طرف بود و وارد نمی‌شد. گاهی یکسری از دانش‌آموزان به دفتر شکایت می‌کردند که این آقا جو کلاس را شلوغ می‌کند و به جای درس دادن بحث راه می‌اندازد ولی خب به صورت جدی برخوردی نکردند.

ما مدیران خیلی سرسختی داشتیم که یکدفعه می‌آمدند در را باز می‌کردند که ببینند معلم چه می‌گوید. داشتیم کسانی که بروند و خبر دهند و همه چیز را بگویند ولی باز هم در را باز می‌کردند تا ببینند مطالب درسی مطرح می‌شود یا غیردرسی.

*مادرم می‌گفت اگر در همین خط بمانید من را دعا می‌کنید

پدرم بیشتر وقتش صرف کار کردن می‌شد و امرار معاش. مادرم تربیت ما رو به عهده داشت و به شدت به مسائل دینی ما اهمیت می‌داد. مثلا ممکنه خیلی از بچه ها در اوایل سالهای تکلیفشان نماز را درست نخوانند یا برای نماز صبح بیدار نشوند، برای ما هم صبح بیدار شدن سخت بود ولی مادرم برای نماز صبح بیدارمان می‌کرد و می‌گفت: یک زمانی اگر در این خط باشید من را دعا می‌کنید که نمازهایتان قضا نشده است. و ما هیچ وقت نماز و روزه‌مان قضا نمی‌شد و همه اعضای خانه روزه می‌گرفتیم و نماز می‌خواندییم. البته ما همه چیزمان را از هر دو بزرگوار داریم یعنی هم پدر و هم مادر. لقمه حلال پدرم یک دنیا ارزش دارد، ایشان به رعایت حلال و حرام به شدت مقید بود و همیشه به ما می‌گفت: از دست هر کسی چیزی نخورید.

 

خانم مولایی همسر شهید علیرضا موحددانش

*تاثیر پذیری از محیطی که بوی اسلام نداشت

من یک دختر نوجوان بودم و در آن سن طبیعی است که تحت تاثیر محیطم قرار بگیرم. خوب در آن دوره اوضاع به لحاظ دینی بسیار خراب بود و من هم دوست داشتم مثل بعضی از دوستان که حجاب نداشتند لباس بپوشم برای همین مادرم دائم تذکر می‌داد که رو سری‌ات را بکش جلو. البته بعد از پایان دوران ابتدایی صحبت‌های برادرم سیروس که از رعایت حجاب و اینکه اگر خودمان را نپوشانیم گناه کرده ایم بسیار برایم قابل قبول بود و از همان موقع دیگر چادر و مقنعه را لحظه ای جلوی نامحرم از سرم بر نداشتم. خیلی از مسائلی که باعث آگاه شدنم شد را مدیون سیروس هستم او خود نوارهای آقای حجازی را گوش می‌داد و مطالعه داشت و ما را هم روشن می‌کرد و می‌گفت راه و چاه چیست.

*17 شهریور 57 و آهی که از نهاد سیروس برخواست

اوایل انقلاب پدرم اجازه نمی داد ما در تظاهرات شرکت کنیم ولی برادرهایم می‌رفتند و شب‌ها دیر می‌آمدند، ایشان با برادرهایم مخالفت می‌کرد اما آنها می‌گفتند ما راه‌مان را انتخاب کردیم و می‌رفتند و شب‌ها ماشین پیدا نمی‌کردند و مجبور بودند پیاده از خیابان شهدا تا خاورشهر بیایند. ما هم دوست داشتیم برویم ولی پدرم نمی‌گذاشت.

حتی روز 17 شهریور به خاطر مخالفت‌های پدر سیروس نرسیده بود در تظاهرات شرکت کند و همیشه می‌گفت: من نرسیدم و لیاقت نداشتم، هر چیزی سعادت می‌خواهد. البته وقتی پدرم از خانه رفت آنها سریع خودشان را رساندند ولی همه چیز تمام شده بود. ما معمولا خبرها را از طریق همسایه‌ها می‌فهمیدیم.

*پدرم تلویزیون را قفل می‌کرد و کلید را با خود می‌برد

از زمانی که خیلی بچه بودم یک رادیوی کوچک داشتیم که قصه‌های شب را گوش می‌دادیم. یک نفر هم به پدرم بدهکار بود که به جای بدهی‌اش به پدرم یک تلویزیون قدیمی کمدی داد. خب برنامه های رادیو و تلویزیون آن زمان چیزی نبود که به درد بخورد. حتی خیلی‌ها اصلا اجازه نمی دادند وارد خانه شان شود. پدرم‌ هم که از این موضوع خبر داشت صبح‌ها که می‌رفت در تلویزیون را قفل می‌کرد و کلیدش را با خود می‌برد، فقط خودش اخبار را می‌دید و نمی‌گذاشت ما آهنگ و موسیقی و فیلم ببینیم. یک همسایه طبقه پایین داشتیم و می‌رفتیم پایین سریال «مراد برقی» را که آن سالها خیلی معروف بود می‌دیدیم. پدرم هم می‌گفت: این ها اشکال ندارد نگاه کنید و حتی خودش سریال‌های خانوادگی را روشن می‌کرد و با هم نگاه می‌کردیم و بعد خاموش می‌کرد. تلویزیون‌مان سیاه و سفید بود.

 

شهید علیرضا موحددانش فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا بعد از مجروحیت و قطع دست

*شاه رفت!

فرار شاه را از تلویزیون دیدم. همه خوشحال بودیم که چنین رژیمی از بین رفت. از بابت رفتنش ذوق می‌کردیم. پدرم می‌گفت: اگر امام بیاید دیگر غصه‌ای نداریم و اگر نیاید معلوم نیست چه می‌شود. ایشان چپی ها و توده ای ها و کمونیست ها را می شناخت و می ترسید آنها قدرت را به دست بگیرند. او جنگ جهانی و آن گرسنگی‌ها را دیده بود، می‌گفت: اگر اینها بیایند وضع ما تغییر نمی‌کند.

در خانه راجع به مصدق و شهید مدرس گاهی صحبت می‌کرد. از قدیمی‌ها و شرایط زندگی خیل سخت می‌گفت که نان نداشتیم بخوریم، چادرها را از سر می‌کشیدند و کسی جرات نداشت بیاید در خیابان. رضاه شاه چه کرده و زمان جنگ بر سر یک لقمه نان چه می‌کردند.

*امام آمد!

12 بهمن 57 روز ورود حضرت امام با ما با خانواده تا قسمتی از مسیر بهشت زهرا را با اتوبوس رفتیم و بقیه راه را پیاده طی کردیم برای استقبال از ایشان. البته پدر و مادرم نیامدند. آن روز ما به دلیل ازدحام جمعیت موفق نشدیم ایشان را ببینیم. بعد از مراسم هم پیاده برگشتیم. پدرم که از طریق تلویزیون ورود امام را دیده بود می‌گفت یکدفعه وسط سخنرانی ایشان برنامه قطع شد که این موضوع خیلی او را نگران کرده بود.

*مادرم می‌گفت دختر باید خیاطی بلد باشد

به سن نوجوانی که رسیدم کتاب‌های شهید مطهری را می‌خواندم، کتاب «فاطمه فاطمه است» دکتر شریعتی را هم مطالعه کرده بودم. در جمع دوستان صحبت می‌شد و عقاید شهید مطهری و شریعتی را می‌گفتیم. برادر بزرگم در این مجالس‌ها شرکت می‌کرد و بعد از شهادت برادرم سیروس، برادر بزرگترم بیشتر با ما صحبت می‌کرد. پدرم یک مقدار برای بیرون رفتن ما سخت‌گیر بود. در شهرک کانون انجمن اسلامی راه انداخته بودند که برادرم مسئولش بود، به همین دلیل پدر اینجا را اجازه می‌داد و ما می‌رفتیم و بحث‌ها آنجا می‌شد، آن زمان دبیرستانی بودم و از طریق برادرم با مسائل روز آشنا می‌شدم.

البته مقداری از وقت آزادم را مادرم توصیه می‌کرد خیاطی هم بکنم، ایشان می‌گفت دختر باید خیاطی یاد بگیرد که من هم استعداد نداشتم و هیچ وقت نیاموختم. یاد نگرفتم.

*برپایی انجمن‌های اسلامی

بعد از پیروزی انقلاب همانطور که گفتم پاتوق ما انجمن اسلامی در شهرک خاورشهر بود. پایین مسجد شهرک سالن داشت و فیلم پخش می‌کردند. یکسری مستند بود و یکسری هم فیلم‌های سیاسی مثل گوزن پخش می‌کردند. بچه‌ها را اردو به کوه می‌بردند و کلاس قرآن داشتیم، فضا دیگر، فضای مذهبی بود.

*قرار شد اگر درس نخواندیم شوهر کنیم

بعد از انقلاب و تاسیس سپاه و آشنایی با خیلی از مسائل دوست داشتم همسرم یک انسان انقلابی و سپاهی باشد. پدرم هم می‌گفت: اگر می‌خواهید درس بخوانید اشکالی ندارد، ادامه دهید وگرنه اگر یک خواستگار خوب آمد شوهر کنید. وقتی هم کسی می‌آمد خواستگاری پدرم اصلا چیزی نمی‌گفت و می‌گذاشت در اختیار خودمان. الان که فکر می کنم باید بگویم دخترهای آن زمان به فکر شکل و قیافه نبودند. هم‌دور‌ه‌های خودم فکر این نبودند که تیپ و شکل همسرشان فلان مدل باشد. شاید از لحاظ مالی دوست داشتیم پولدار باشد چون در خانواده‌ای زندگی کرده بودیم که از لحاظ مالی ضعیف بودند، دوست داشتیم با کسی ازدواج کنیم که از لحاظ مالی تامین بشویم. ولی یکی خودم از ملاک‌هایم مذهبی بودن مهم بود.

دوست داشتم شوهرم سپاهی باشد چون بچه‌های سپاه آن زمان مخلص بودند. سیروس سال 58 وارد سپاه شد و سال 59 شهید شد. شهادت هم برادرم رویم خیلی تاثیر داشت.

*اولین شهید شهرک خاور شهر برادرم بود

سیروس حدود چهار ماه بود که وارد سپاه شد و جنگ هم آغاز شد. یک روز آمد خانه خداحافظی کرد و گفت: من می‌خواهم بروم جنگ و مشخص نیست کجا بفرستنمان، اگر شد نامه‌ای برایتان می‌فرستم و اطلاع می‌دهم اما اینقدر زود به شهادت رسید که فرصت نامه نگاری پیش نیامد. او در 8 بهمن سال 59 در سر پل ذهاب شهید شد.

*وقتی مادر نیست خانه جای ماندن ندارد

سیروس واقعا خلقش با همه ما فرق داشت. علاقة شدیدی هم به مادرم داشت، یعنی می‌آمد مادرم در خانه نبود می‌زد بیرون می‌گفت: مامان نیست نمی‌شود خانه ماند و از در می‌آمد اول مادرم را صدا می‌زد. خیلی وابستگی شدید داشت و پدرم حتی گاهی اعتراض می‌کرد و می‌گفت: من پدرم نیستم؟ فقط مامان! برادرم می‌گفت: شما سرور هستید. احترام خاصی به پدر و مادرم می‌گذاشت. قبل از رفتنش برای مادرم صحبت کرد و گفت: هر چند لیاقت ندارم شهید شوم ولی آنجا جلو خیرات نمی‌کنند و شاید تیری به من خورد، رفتنم با خودم است ولی برگشتنم با خدا، شما باید همه این چیزها را تحمل کنید. مادرم گریه می‌کرد ولی پدرم خوددار بود. مادرم می‌گفت: تو از الان این چیزها را به ما می‌گویی که چه شود؟ سیروس می‌گفت: چون هیچ چیز معلوم نیست. پدر و مادرم پذیرفتند ولی فکر نمی‌کردند اینقدر زود شهید شود. و واقعا برای خانواده و به خصوص مادرم شوک بزرگی بود.

*دایی یکدفعه گفت: سیروس شهید شد!

وقتی سیروس شهید شد همسایه ها اول متوجه شده بودند. خواهر بزرگترم گفت: من رفتم بیرون احساس کردم اتفاقی افتاده است، همسایه‌ها طور خاصی حرف می‌زدند من را می‌دیدند پچ پچ می‌کردند. فکر می‌کنم یک اتفاقی افتاده. نزدیک غروب بود که دایی بزرگم صادق‌علی آمد خانه ما، خیلی گرفته بود و گفت: سلام خواهر. مادرم که دید تنهاست پرسید چرا بچه‌ها را نیاوردی؟ گفت: من می‌خواهم بروم مسجد گفتم: بیایم یک سری هم به شما بزنم. بعد نشست و بلافاصله شروع کرد به گریه کردن. گفتیم: دایی چه شده؟! با گریه بلند ناگهان گفت: سیروس شهید شد. همه مبهوت شدیم و مادرم هم بیهوش شد، ایشان ناراحتی قلبی داشت. پدرم گفت: بابا این چه طرز خبر دادن است؟! تو از کجا خبر داری؟ ایشان گفت: همه می‌دانند و از من خواستند به شما بگویم. مادرم را به هوش آوردیم و شروع کرد به گریه کردن. شهدا را میدان ارک تشییع می‌کردند.آن زمان اوایل جنگ بود و چون زیاد شهید نداشتیم هر کس که به شهادت می‌رسید نامش را در روزنامه می‌زدند. نبود. روزنامه را آوردند و ما دیدیم که اسم برادرم را نوشته‌اند.

جنازه‌اش 15 روز بعد در میدان ارک به همراه 9 شهید دیگر تشییع شد. البته سر خاک رفتیم ولی آنجا اجازه ندادند جنازه را ببینیم و گفتند: شلوغ است و فقط سر خاک در تابوت را باز کردیم و دیدیمش.

*پیری پدر بعد از شهادت پسر

شهادت سیروس برای خانواده خیلی سخت بود به خصوص وقتی ناراحتی پدر و مادرمان را می دیدیم. ش را ببیند. مادرم خیلی بی‌قراری می‌کرد و گاهی با خودش روضه می‌خواند و در تنهایی ریه می‌کرد، ایشان سعی می‌کرد جلوی ما گریه نکند. سیروس شهید آن شهرک بود و ما آمادگی نداشتیم برای همین به ما خیلی سخت گذشت. پدرم اصلا خورد شد، انگار یک گرد پیری روی او آمد و بیشتر آسیب دید و پیر شد. مادرم شب های جمعه قورمه سبزی غذای مورد علاقه سیروس را درست می کرد و خیرات می داد.

 *از خانه ما برو بیرون

دو روز بعد از شهادت برادرم یکی از آشناها که همیشه بر علیه انقلاب و جنگ حرف می‌زد وقتی خانه‌مان پایش را گذاشت مادرم گفت: برو بیرون، حالا آمدی که چه؟ وقتی در جمع بودیم عده ای به پدرم می‌گفتند: چرا گذاشتی بچه‌ات برود و کشته شود. پدرم می‌گفت فرزند من نرود چه کسی از اسلام دفاع کند؟!

خبرگزاری فارس

چهارشنبه 16/5/1392 - 10:26
شخصیت ها و بزرگان

انقلاب مشروطیت و حرکت ملت در آن زمان، انقلابی علیه مظالم استبداد محسوب می‌شد که ماهیت آن تغییر رژیم نبود. در حالی‌که امام رحمه‌الله قائل به این بودند که نظام سلطه باید به طور کامل از میان برود و حکومت صددرصد اسلامی حاکم شود.

خبرگزاری فارس: دو انقلاب، دو رهبری

رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام درباره‌ی دلیل موفقیت انقلاب اسلامی در مقایسه با نهضت‌های ملی گذشته در ایران گفتند: «این به برکت شخص امام و شخصیت امام و به برکت احکام و قوانینى بود که امام بزرگوار ما (رضوان‌الله تعالى علیه) به آنها متکى بود و جمهورى اسلامى را بر آن اساس به وجود آورد». آقای قاسم تبریزی، رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه‌ی مجلس شورای اسلامی در این گفتار برخی تفاوت‌های رهبری در انقلاب اسلامی با رهبری در مشروطه را برشمرده است:

یکی از وجوه ممیز و شاخص رهبری و مدیریت سیاسی امام خمینی رحمه‌الله چه در هنگام شروع نهضت در سال 1341 و چه در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن، بهره‌گیری دقیق و موشکافانه از تجارب تاریخی بوده است. ایشان درک بالایی از مقاطع تاریخی پیش از خود داشته‌اند. البته منظور ما از تاریخ در این‌جا نه معنای علم روایی رایج بلکه شناخت ماهیت جریان‌های تاریخ‌ساز یا انحراف‌های موجود در تاریخ است. به همین دلیل، توجه به این خصوصیت ایشان در تحلیل شیوه‌ی رهبری حضرت امام رحمه‌الله امری حیاتی و ضروری به نظر می‌رسد.

در همین راستا یکی از نقاط ویژه‌ی تمرکز و دقت امام رحمه‌الله در حوادث تاریخی بحث مشروطه، مراحل و علل انحراف آن می‌باشد. اگرچه این بحث ابعاد وسیع‌تری دارد و تحقیق و تعمق بیشتر و دقیق‌تری را می‌طلبد. با در نظر داشتن این مقدمه، اگر روند رهبری علما و وقایع منتهی به پیروزی انقلاب مشروطه را با روند رهبری امام رحمه‌الله و پیروزی انقلاب اسلامی مقایسه کنیم می‌توان به چند نکته‌ی مهم اشاره کرد:

1. انقلاب مشروطیت و حرکت ملت در آن زمان، انقلابی علیه مظالم استبداد محسوب می‌شد که ماهیت آن تغییر رژیم نبود. در واقع به نوعی تحدید استبداد با تمسک به تشکیل مجلس و قانون‌گرایی بود. در حالی‌که امام رحمه‌الله قائل به این بودند که نظام سلطه باید به طور کامل از میان برود و حکومت صددرصد اسلامی حاکم شود. ضمن این‌که حاکمیت از آن قانون خدا و تحقق آرمان‌های اسلام است.

2. ابهام در ایدئولوژی در ماجرای مشروطه موجب شد تا در میانه‌های راه، امر بر مردم مشتبه گردد. در واقع در انقلاب مشروطه دو جریان اسلامی داشتیم؛ یک جریان -مانند آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی- معتقد بود که ما می‌توانیم قوانینی داشته باشیم که تعارض با دین نداشته باشد. یک جریان هم مانند آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری تأکید داشت که باید این نضهت و انقلاب، قوانینش را از قرآن و منابع اصیل اسلامی الهام بگیرد نه این‌که با آن‌ها تعارض نداشته باشد. این دو نگاه، اگرچه هر دو جهت اسلامی و دینی داشت ولی موجبات سردرگمی توده‌های مردم و سوءاستفاده‌ی دشمنان را فراهم نمود.

اما امام با سرلوحه قرار دادن تجربه‌ی مشروطه و تجربه‌ی نهضت ملی شدن نفت و با نظریه‌پردازی در حوزه‌ی حکومت اسلامی، به صراحت بر حضور ولی فقیه در رأس حکومت و تدوین قوانین بر اساس مبانی اصیل قرآنی و روایی توسط خبرگان دین و روحانیت تأکید کرد و به نوعی نهضت را صددرصد اسلامی کرد. چنین نظریه‌ای اگرچه شاید غایت آمال مراجع و روحانیون عصر مشروطه بود، اما در آن زمان مطرح نگردید. در واقع ایدئولوژی و استراتژی امام رحمه‌الله که همان نظریه‌ی «ولایت فقیه» است، از بطن مکتب بیرون کشیده شده بود و همچون مشروطه یک الگوی اقتباسی نبود.

3. امام رحمه‌الله به هیچ‌وجه وارد مصالحه و تسامح با گروه‌ها و احزاب نشد. حتی در جریان دیداری که آقای مهندس بازرگان و دکتر سنجابی با ایشان در پاریس داشتند، امام رحمه‌الله فرموده بودند این‌ها اول باید حکومت سلطنتی را نفی بکنند و انقلاب اسلامی را ملی بدانند بعد بیایند و صحبت کنند. در همان زمان سردمداران جریان کمونیسم‌ و توده‌ای‌ها هم خیلی تلاش کردند تا با امام رحمه‌الله ارتباط و مذاکره برقرار کنند ولی ایشان حاضر به این امر نشد.

ایشان حتی در اولین مصاحبه‌ی خود با لوموند فرمودند: «من به پیروان‌ام گفته‌ام که به هیچ وجه با کمونیست‌ها همکاری نکنید». یعنی نه با چپ حاضر به مصالحه شد و نه با راست. این صراحت، صداقت و سیاست امام رحمه‌الله بود که تا پایان هم اصالت را به گروه‌ها و جریانات ندادند. ایشان آزادی فعالیت احزاب، گروه‌ها و سازمان‌ها را در چهارچوب قانون اساسی پذیرفتند ولی همواره تأکید کردند که امکان و زمینه‌های خیانت را به آن‌ها نمی‌دهیم

4. حس دشمن‌شناسی امام خمینی رحمه‌الله برخلاف بسیاری از علمای عصر مشروطه در سطح بسیار بالایی قرار داشت. ایشان از همان ابتدا تأکید کرد که آمریکا ام‌ّالفساد است و هرچه گذشت این مسأله بر همگان آشکارتر شد. جیمز بیل در کتاب «شیر و عقاب» تعبیر جالبی به کار می‌برد. او می‌گوید: وقتی آیت‌الله خمینی می‌گوید آمریکا شیطان بزرگ است یعنی در آمریکا ایدئولوژی شیطانی حاکم است و در ایران ایدئولوژی الهی. موضوع دشمن‌شناسی، خاصه شناخت دشمن اصلی یکی از مهم‌ترین شاخص‌های امام راحل بود.

5. دقت امام رحمه‌الله در شناخت معاند، مخالف و منتقد استثنایی بود. اگر کسی در نقد نظام فعالیت می‌کرد، تا زمانی‌که دست به توطئه نمی‌زد، امام رحمه‌الله با او کاری نداشت. اما در مقابل معاندین و توطئه‌گران به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمد. در مورد اصول اصیل اسلام و انقلاب به هیچ‌وجه با کسی رودربایستی نداشت و اگر احیاناً فردی یا جریانی پیدا می‌شد که از موارد ذکر شده تخطی می‌کرد امام رحمه‌الله به سختی با او مقابله می‌کرد. این مقوله‌ای بود که ما در مشروطه به جز موارد معدودی چندان اثری از آن نمی‌بینیم.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)

چهارشنبه 16/5/1392 - 10:21
رمضان

ماه خدا به آخر رسیده و عید سعید فطر از راه می‌رسد. عید فطر، تجلی اوج یک ماه بندگی و عبودیت پروردگار متعال و یک ماه سازندگی و وارستگی و معراج انسانی است.

خبرگزاری فارس: عید فطر تجلی اوج یک ماه بندگی پروردگار است

  ماه خداوند به روزهای آخر رسیده و عطر دل‌انگیز ایمان در دل‌ها به مشام می‌رسد، گل‌بوته‌های صبر و مبارزه با نفس در جان‌ها در روز عید فطر شکفته می‌شود.

در روز عید فطر همه چیز رنگ و بوی خدایی دارد، هر چه اعمال نیک، تقوا و پرهیزکاری انسان بیشتر باشد، در روز عید به خدا نزدیک‌تر و عطر و بوی عید برای او دلپذیرتر است.

عید فطر زمان شگفتن گل‌های ایمان در دل و جان انسان و تحفه خداوند به مؤمنانی است که با سلاح روزه به غبارروبی خانه دل پرداخته‌اند، آنان که پلیدی را از جان خود بیرون رانده و به جای آن اخلاص و ایمان را جایگزین کرده‌اند.

خداوند در روز عید، درب رحمت خویش را به روی تمامی بندگان می‌گشاید از این رو انسان‌های گناهکار فرصت این را دارند تا از بخشش و رحمت الهی بهره‌مند شوند، گویی روح انسان دوباره جوان می‌شود و رایحه خوشبوی الهی در کالبدش دمیده می‌شود.

مومنان روزه‌دار با قدرت و توانی که از برکات این ماه مبارک به دست آورده‌اند، در زمینه سازندگی و تهذیب نفس و مبارزه با شیطان درون و شرکت فعال در ابعاد اجتماعی جامعه انقلاب اسلامی و مقابله با شیاطین و جباران بیرونی و ابرقدرت‌های خونخوار جهانی تا نیل به هدف و آرمان والای الهی خویش به سیر تکاملی خود ادامه می‌دهند.

و اما صاحب اصلی این روز مبارک امام زمان (عج) است و یکی از جوایز مردم مسلمان پس از یک ماه گرفتن روزه، عافیت کامل است.

عید فطر، روز جشن موفقیت‌های معنوی است

روز عید سعید فطر، روزهای جشن موفقیت‌های معنوی و ختم پیروزمندانه ماه مبارک رمضان است و در این روزها برای هر مسلمان احساس نزدیکی به خداوند دست می‌دهد و شادمان هستند از اینکه پله‌ای از پله‌های کمال معنوی را طی کرده‌اند.

طلوع اشعه پرفروغ خورشید این عید سعید، برای کسانی که از فیوض و برکات این ماه استفاده کرده‌اند، ظهور بارقه ملکات و فضائل انسانی را نوید می‌دهد و از این رو نه تنها کوشش و مجاهدات و پرواز در اوج ملکوت و مقامات بندگی حق را پایان یافته نمی‌بینند، بلکه این روز مبارک را سرآغازی نوین برای استمرار حرکت سازنده خویش می‌یابند.

این روز بزرگ برای کسانی عید و موجب افتخار، مباهات، سرور و خشنودی است که از حضیض حیوانیت و رذیلت به اوج انسانیت و فضیلت رسیده باشند.

عید فطر برای کسانی خوشایند است که از مدارج پست و ذلت به مدارج و مراتب والای معنوی و زندگی در سایه حاکمیت خداوند متعال رسیده‌اند.

خداوند رحیم، ماه مبارک رمضان را میدانی برای مسابقه در عبادت و اطاعت بندگان خود قرار داده و آنان را برای دریافت خلعت‌های الهی در روز عید فراخوانده است.

روزه در ماه مبارک رمضان به صبر تعبیر شده و فطر پایان خوش صبر و  امید است تا ماه مبارک سال آینده پایان حرمت خوش صبر را نگه داریم، زیرا صبر موجب کمال و رشد عقلانی انسان‌ها می‌شود و صبر پیشه کردن ناملایمات بشری را از بین می‌برد.

خبرگزاری فارس

چهارشنبه 16/5/1392 - 10:7
رمضان

 

 

خواندن دوازده رکعت نماز شب سی ام ماه مبارک رمضان در هر رکعت سوره حمد و بیست مرتبه سوره توحید پس از پایان نماز صد مرتبه صلوات دارای ثواب و فضیلت بسیار دارد.

خواندن دعای وداع با ماه مبارک رمضان به جا آوردن سنت صله رحم، به جا آوردن ذکرهای استغفار و صلوات از پرفضیلت ترین اعمال روزهای پایانی ماه مبارک رمضان است.

چهارشنبه 16/5/1392 - 9:31
اطلاعات دارویی و پزشکی
مصرف ویتامین C در هنگام آلودگی هوا موجب كاهش اختلالات تنفسی می شود.
دكتر عباس گلپرور، متخصص بیماری های با بیان این مطلب افزود: مصرف ویتامین C در هوای آلوده برای بیماران مبتلا به اختلالات ریوی مزمن مثل برونشیت و آسم بسیار مفید است.

وی گفت:‌بررسی ها نشان می دهد كه كافی بودن سطح ویتامین مذكور هنگام افزایش میزان آلودگی هوا موجب كاهش اختلالات تنفسی می شود.

این متخصص خاطر نشان كرد: مواد آنتی اكسیدان با چسبیدن به مولكول های رادیكالهای آزاد آنها را از بین برده و از اختلالات ریوی پیشگیری می كند.

گلپرور اظهار داشت: افراد مبتلا به بیماری های مزمن تنفسی باید بیش از هر چیز از استعمال دخانیات پرهیز و داروها را منظم مصرف كرده تا اثر شفا بخشی ویتامین C و دیگر آنتی اكسیدانها مشخص شود.

خبرجوان

چهارشنبه 16/5/1392 - 9:23
اطلاعات دارویی و پزشکی
پزشکان با از کار انداختن فاکتوری به نام Eef2k موفق به توقف رشد سلول های سرطانی و از بین رفتن آنها شدند.
محققان به راهی قطعی برای درمان سرطان رسیدند.
تحقیقات مرکز سرطان اروپا با بررسی رشد و تقسیم سلولهای سرطانی و مقایسه آنها با سلولهای طبیعی بدن به نتایج مهمی دست یافتند.

محققان معتقداند تمامی سلولهای بدن نیاز به تغذیه و اکسیژن رسانی برای تکثیر و زنده ماندن دارند که با بررسی صورت گرفته به جزء حیاتی سلول‌های سرطان به نام Eef2k پی بردند که نقش حیاتی در زنده بودن سلولهای سرطانی ایفا می‌کند.

اغلب درمانهایی که تاکنون وجود داشته بوسیله روشهای شیمی درمانی یا مصرف دارو با عوارض جانبی مختلف بوده اما با روش جدید و از کار انداختن این جزء در تمام سلولهای بدن بدون آسیب رساندن به سلولهای سالم از کار افتادن اکسیژن رسانی به سلولهای سرطانی شده و ظرف مدتی عملا رشد آنها متوقف و به نابودی می‌انجامد.

باشگاه خبرنگاران

چهارشنبه 16/5/1392 - 9:21
تغذیه و تناسب اندام


 سید مرتضی صفوی، متخصص تغذیه در  گفت:  لیمو بدلیل وجود قند بالا برای بیماران دیابتی هیچ خطری ندارد ولی باید از لیمو کمتر استفاده کنند.
 
وی در پاسخ به اینکه بیماران دیابتی از غذاها و مواد خوراکی استفاده کنند که خطر نداشته باشد افزود: افراد دیابتی باید از قندهای ساده هم پرهیز کنند و برای نیافتدن قند می توانند از غذاها و یا خوراکی هایی که خطر ندارند استفاده کنند.

وی اذعان داشت: افراد دیابتی باید از میوه هایی نظیر خربزه و طالبی پرهیز کنند و از همه ی میوه ها به جز این میوه استفاده کنند زیرا استفاده از میوه برای افراد دیابتی مفید است.
خبرجوان
چهارشنبه 16/5/1392 - 9:13
ایرانگردی

رویایی‌ترین جاده توریستی جهان+تصاویر

همه‌ی "رویای جاده" در جاده توریستی اسالم به خلخال بهواقعیت تبدیل می‌شود.
  مقصد كه مشخص شد یك لحظه هم درنگ نخواهی كرد لازم نیست در اینترنت و یا سایتها دنبال رزو جا و مكان برای اقامت بگردی فقط كافی است در كنار لوازم شخصی و ضروری سبك به همراه لباس گرم دوربین عكاس‌ات را هم برداری تا بعدا افسوس لحظات حضور در بهشت رویایی را نخوری اگر قصد سفر با وسیله نقیله عمومی را داری باید خود را به یكی از پایانه‌های مسافر بری برسانی تا ساعت حركت اتوبوس را از دست‌ندهی واگر وسیله شخصی داری كه چه بهتر!


فكر قطار و هواپیما را نكیند چرا كه با این وسیله‌ها فقط می‌توانید خود را به رشت برسانید هر چند اینها وسیله‌ای برای آسایش سفرند اما طبیعت بكر تلاش از سر و صدا و نقض حقوق طبیعی خود توسط این وسایل آسایش انسانها فعلا در امان مانده و راحت نفس می‌كشد و به گردشگران نفس می‌دهد.



اگر از تهران به سمت بهشت شمال می‌روید اتوبان تهران، كرج را یكراست تا قزوین طی كنید تا به كمربندی قزوین، رشت برسید آنگاه براست پیچیده و یكراست جاده را بگیرید تا پس از منجیل و رودبار و قبل از رشت مسیر جاده باریك سراوان را در پیش گرفته و خود را به پونل برسانید.

با احتیاط برانید چون این جاده علاوه بر باریكی و غیر‌استاندارد بوده بسیار هم دست‌انداز دارد.



اصلا نگران نباشید مسیر تهران تا پونل را براحتی طی كنید چون تابلوهای سبز رمگ كنار مسیر حركت در طول سفرتان شما را به خوبی یاری می‌دهند.

مواظب باشید زیبایهای پونل شما را نگیرد جون هنوز به بهشت رویایی كه در انتظار شماست نرسیده‌اید.



بعد از پیچ پونل؛ بوی بد كارخانه چوكا شاید كمی اذیتتان كند اما موقتی است چون در ادامه عطر بوی طبیعت زیبای گیسوم و درختانی قطور با سایبانی گسترده به پشتوانه شما خواهند آمد.
جنگل و ساحل گیسوم بسیار زیباست اما مواظب باشید جذابیت ان شما را اسیر خود نكند چرا كه هنوز جاده اسالم به خاخال را ندیده‌اید.

به فاصله اندكی پس از گیسوم تالش و كمربندی اسالم جهت نمای تابلویی سبز رنگ كنار اتوبان مسیر جاده اسالم به خلخال را به شمت نشان می‌دهد كه برای ورود به این جاده باید از دور برگردان وسط اتوبان استفاده كنید.

اگر هم جاده را رد كردید و وارد هشتپر تالش شدید اصلا نگران نباشید چون از هر كسی بپرسید راهنمایی‌تان كرده و حتی گاهی خود نیز با شماهمراه می‌شوند.

مخصوصا اگر به "فتح‌الله پورنعمت" و یا "شهرام آزموده" كه از فعالان گردشگری تالش بوده و تابلوی مشخصی در ورودی تالش دارند مراجعه كنید تمام اطلاعات و اقامت سفر را برای شما مهیا می‌كنند...



شما اكنون در ابتدای جاده اسالم به خلخال و در روستایی پر از خانه‌هایی با بام‌های سفالی به نام "خرجیگل" هستید.

روستایی با باغ و حیاط و شالیزارهای سرسبز مرغ و خروس و حیوانات اهلی كه طول و عرض جاده را با آرامش خاصی طی می‌كند و انسانهایی خونگرم و صمیمی و ساده و بی‌آلایش كه در جلوی نانوایی‌ها، بقالی‌ها و یا از پشت پنجره‌های نیلی‌رنگ نظاره‌گر مسافرانی هستند كه این جاده توریستی را برای سفر انتخاب كرده‌‌اند.

و اگر سرعت وسیله نقلیه‌ات زیاد باشد ناخودآگاه با نگاهشان به شما هشدار می دهند كه مسافر عزیز! قدمت روی چشم اما اینجا مكنطقه مسكونی است كمی‌یواش‌تر!!! حدود دو كیلومتر كه بالاتر بروید جنگل سرسبز و پر پشت جاده شما را در آغوش می‌گیرد و یك هوای مطبوع و دلپذیر را برایتان مهیا می‌كند تا همزمان با طی مسیر جاده از وسط جنگل خاطرات رویایی این سفر را برایتان جاودانه كند.

آنچه در این جاده نباید از دست بدهید صحنه‌های زیبایی از طبیعت و زندگی افراد بومی است كه با كمی ذوق هنری می‌توانید بهترین كارت پستالها را با دوربین خود خلق كنید.




پیچ و خم‌های ملایم جاده اكنون شما را به دشت‌های سر‌سبز "اسبه وونی" رسانده كه بازار محلی و كوهستانی "اسبه وونی" هم در انجا قرار دارد ... عجله نكیند... می‌دانم از دین قیمت‌ةا صندوق عقب ماشین خود را پر می‌كنید اما فعالا خود را سنگین نكیند چون در تمام طول مسیر قیمت‌ها تقریبا یمسان و نسبتا پایین است اگر گوشت تازه و آماده برای منزلتان خواستید می توانید برگشتنی آنرا تهیه كنید پس دست نگه دارید!

اینجا خبری از باركد، بهداشت و طرح شبنم نیست... بیشتر اقلام طبیعی و تولید مردم محلی است كه به قیمت ارزان نیز به مسافران عرضه می‌شود.

واقعا محصولات عرضه شده در این مسیر از تولید به مصرف است چون در كنار برخی قصابی‌ها گوسفندان زنده در مرتع در حال چرا هستند و به محض فروش و اتمام گوشت موجود گوسفند دیگری را آماده می‌كنند.

هر چند برخی عسلهایی كه در طاقچه اكثر این مغازه‌ها چیده شده مارك‌دار و شركتی است اما در لابه‌لای برخی از این فروشگاه‌ها عسل طبیعی هم می‌توان پیدا كرد.
شیر، پنیر، ماست و سایر لبنیات تازه و آماده دراین منطقه براحتی در دسترس شماست.

این سرزمین متعلق به شماست و هر جای این دشت سرسبز كه دلتان خواست می توانید بساط پهن كرده و استراحت كنید.
و یا اگر اهل چادر و اسكان موقت هستید همانجا چادر زده و تا هر وقت كه بخواهید از طبیعت لذت ببرید.

غروب و طلوع خورشید در این بهشت رویایی واقعا زیباست زندگی سنتی روستائیان، تولید عسل و لبنیات تازه و تاب، آبشارها و دریاچه زیبا، دشت‌های وسیع با گل و گیاهان كمیاب و ... تنها بخشی از جذابیت‌های دیدنی و جالب این مسیر رویایی است ضمن اینكه در طول سفر در این جاده گله‌های سفید گوسفندان كه در دور دستها و در واقع سر‌سبز حركت می‌كنند و گاها تك درختان بلوط و كلبه‌های چوبی روستائیان در وسط واقع و دشت‌های سر‌سبز پوشیده از گل‌های رنگارنگ ناخودآگاه شما را شاعر خواهد كرد...

مخصوصا اگر فصل بهار یا تابستان به این دیار سفر كنید، دره‌های مه گرفته و رمه های گوسفندان در مراتع مه‌آلود مناظر زیبا و خاطره‌انگیزی برای شما ایجاد می كند كه شاید در هیچ تصویر و نقاشی هم آنرا ندیده‌اید. روستاها به فاصله اندكی از هم قرار دارند.

پس از روستای "اسبه وونی" و مناظز زیبای آن به روستای "چاره سو" می‌رسید كه نمونه واقعی زندگی طبیعی و عاری از مصنوعات بشری را در آنجا می‌توان لمس كرد...
ممكن نیست كسی اهل طبیعت و سفر باشد و حداقل یك بار این جاده توریستی را نرفته باشد چرا كه جاده توریستی اسالم به خلخال رویای‌ترین جاده جهان است و هر گردشگری كه قدم در این جاده گذاشته به این گفته ایمان دارد....

در این جاده همه چیز رویایی است و روستاها و كلبه‌هایی كه بیشتر شبیه كارت پستال است تا واقعیت اما زیبایی این دیار رویای واقعی است.
رویایی كه در "اسبه وونی"، "چاره سو"، "سوبائان"، "كرمان" و "الماس" و در نهایت خود خلخال به واقعیت می‌پیوندد و خاطره‌ای زیبا و بیاد ماندنی را برایتان جاودانه می‌كند.
برای برگشت هم می توانید از استان اردبیل آستارا و حیران برگردید و یا همین مسیر رفته را مجددا به سمت مبدا برانید.

باشگاه خبرنگاران

چهارشنبه 16/5/1392 - 8:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته