ای محرم! ماه ماتم آمدی با غم و اندوه توأم آمدی
فرا رسیدن محرم ماه عزاداری سرور وسالار شهیدان را به همه شما دوست داران آن حضرت تسلیت عرض می كنم التماس دعا
وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ حکمت6 هرآن دردی که روی آرد به انسان تصدق هست برآن درد در مان به مال وجان شد ارکس در خسارت کند جبران این نیکو تجارت لب سائل به یک در هم کس ار دوخت دوصد دینار زر در گنج اندوخت هرآنکس در تصدق هست عاجل کند روزی خویش از عرش نازل زخود خشنود بنموده خدا را بگرداند زجان وتن بلا را به دنیا از بدیها مانده محفوظ و ز این سودا به به عقبی هست محفوظ نهج البلاغه منظوم : انصاری
هرآنکس خود پسند وخویش بین است بر او بسیار بغض وخشم وکین است چو او در خشم وکبر وخود پرستی است به چشم خلق در خواری وپستی است سراپایش بود غرق رذایل دهد ترجیح آنها بر فضایل فروشد بر به مردم نازو نخوت بدو مردم همه در خشم ونفرت زیاریش نه تنها تن زنانند که بر جانش تمام از دشمنانند دلا این برد را از جسم بر کن بخود منما خدا وخلق دشمن تکبر خلق خلاق کریم است نه اندر خلق شیطان رجیم است به پیکر این لباس از کس به تلبیس بپوشد باشد از یاران ابلیس تو از این خوی ابلیسی حذر کن بسوی خوی قدوسی گذر کن نهج البلاغه منظوم : انصاری
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسكین بولایة امیرالمؤمنین والائمة المعصومین عید ولایت بر كلیه موالیان حضرتش تهنیت باد عیدی ما ظهور فرزندش حجة بن الحسن المهدی التماس دعا
قَالَ علی ع الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوب حکمت 5 تحمل قبر بر هر عیب ونقص است در این صندوق پنهان نقص شخص است چو باشد مرد محکم همچو سندان شکیبا در قبال پتک دوران بدان اندازه باشد خویشتن دار که بیند هر چه از اشخاص آزار نسازد باز لب را بر شکایت ازآن آزار ننماید حکایت گر این کس صاحب اخلاق زشتی است همه پنهان دراین خوی بهشتی است بدیهایش دراین نیکی بود گم هواخواهش بجان باشند مردم چو گوری که در آن مرده است پنهان عیوب وزشت پنهان باشد اینسان
نهج البلاغه منظوم : انصاری
قَالَ علی ع الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ حکمت 5
شکفته رویی واخلاق نیکو
کشد در دام دلها را چو آهو چو چهر مرد باشد خرم وباز بدو گردند مردم یار ودمساز ز جان ودل تمامش دوست دارند بدلها تخم مهرش را بکارند زند چون پسته گر بر خلق لبخند بدیدارش خلایق آرزومند بسوی او ز هر کو رو نمایند تمامی بسته شان با وی گشایند نهج البلاغه منظوم : انصاری
قَالَ علی ع صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ حکمت 5 به سینه گوهر راز خردمند چو در اندر صدف افتاده در بند نخواهد هیچگه کردن عیانش گهرسان دارد اندر دل نهانش بحفظ آبروی خویش کوشد هماره راز خویش از خلق پوشد بماند تا که اسرارش نهفته لبش چون غنچه باشد ناشکفته نیابد بهر راز خود چو محرم خورد خون ونیارد زان زدن دم زگردون برسرش گر سنگ بارد غمش را بر دهان از دل نیارد شرح نهج البلاغه منظوم : انصاری