• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 779
تعداد نظرات : 90
زمان آخرین مطلب : 3674روز قبل
آلبوم تصاویر
با شگاه خبر نگاران
شنبه 20/7/1392 - 22:44
دعا و زیارت
هویت، بیانگر کیستی انسان ها و نمایانگر وجوه همسانی و تفاوت آنهاست. از منظری دیگر، هویت نشان دهنده معنای زندگی انسان نیز هست.

انسان ها همواره نیازمند شناسایی خویشتن در ارتباط با دیگران بوده اند و بدین سان جایگاه خویش را نسبت به دیگران شکل می دهند. هویت ها کاملا درونی و ذهنی اند و همواره چند بعدی و متکثر هستند. هر چند هویت های چندگانه شاخصه زندگی انسانی است، اما انسان ها در فطرت خود در جستجوی هویت اصیل خویش هستند.

انسان همانند گم شده ای است که در پی یافتن گوهر اصیل خود و جویای خاستگاه قدسی و منشا خویش است. چنین گرایشی حاکی از فطرت خداجویی در انسان است و همواره وی را از درون به مبدا هستی بخش، پیوند می زند.هویت از منظری کلان در 2بعد هویت فردی و هویت اجتماعی رقم می خورد؛ هویت فردی بیانگر شناخت انسان از کیستی خویشتن خود در ارتباط با خالق و همنوعان است.

هویت فردی همان معرفت نفس است که فرموده اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». اما هویت اجتماعی بیانگر هویت جمعی و گروهی انسان ها در تمایز با جوامع و گروه های دیگر است. در اینجا هویت کلان امت اسلامی در برابر غیر مسلمانان و جوامع کفر و الحاد قرار می گیرد. حج ابراهیمی به دلیل ابعاد فراگیر و جامع خود، حاوی هر دو بعد هویت اصیل اسلامی است.

پس از محوریت پیام آسمانی، شخص پیامبر (ص ) و معرفت امام زمانه ، شعائر اسلامی سازنده هویت اسلامی هستند. یکی از این شعائر مهم، حج ابراهیمی است.

حج از هر دو بعد فردی و جمعی بر هویت اسلامی تاثیرگذار است و آن را طراوت می بخشد و احیا می کند. بنیادی ترین بعد هویتی حج ارتباط انسان با خالق هستی بخش است. حج ، قصد و آهنگ رفتن به سوی خانه ای است که ابراهیم و اسماعیل هنگام بالا بردن پایه های آن، دعا می کردند: «پروردگارا، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنوای دانایی. پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده». (بقره 128)

کانون و هسته اصلی حج را عشق بازی انسان با خالق خویش شکل می دهد. اینجاست که معنای زندگی انسانی و همان هویت فردی او شکل می گیرد. مروری اجمالی بر سنت حج فرآیند هویت بخشی آن را آشکار می سازد.سرآغاز حج ، دعوتی است مشتاقانه از سوی خالق و لبیک و اجابت از سوی بنده. حاجی در سیر حج می آموزد که کیست ، از کجا آمده است و به کجا خواهد رفت.

لب و لباب همه اینها اجابت دعوت یار و گشتن بر نشانه های او و اگر نیک بنگری محو شدن در اوست. کعبه که مقصود دل هاست ، نشانه بزرگ یار است که حاجی با طواف بر دور آن، نشان می دهد که هویت او نیز بر حول آن شکل یافته است. برای رسیدن به کعبه ، باید از پیش زنگارها را زدود، لباس های آلوده به دنیا و جاه و مقام و تکثرات را کند و به شکل واحد و طبق دلخواه دوست درآمد.

آنگاه که زائر آماده شد باید لبیک را از ته جان بگوید وگرنه محرم نخواهد شد و در باطن نمی تواند در تعبیر مبارک حضرت صادق (ع) از مرز ضجیج بودن گذر کند و به حجیج بودن نایل شود. حاجی که خود را پاک نموده است، اینک با طمانینه و لبیک گویان از وعده گاه (میقات ) گذر می کند و وارد حرم یار می شود. اولین کار او در حرم، طواف بر خانه یار و نماز به پای آن است.

حال فرصتی است تا همراه با آب حیات روحانی عشق بازی با معشوق هستی از آب زمزم نیز بنوشد و جسم خود را نیز صفا دهد. صفا سعی می خواهد وگرنه خود حاصل نشدنی است.

هروله باید کرد و آماده گذار سریع از دنیای فانی شد تا مبادا سراب ها، هویت انسانی را مخدوش سازند. صفا نشانه آدم پدر است، مروه یادگار حوای مادر. اینجاست که سفر به مبدا خلقت آدمی آغاز می شود و حاجی داستان هبوط آدم و ماجرای او را همراه با قصه هاجر، ابراهیم و اسماعیل در ذهن خود مرور می کند. تقصیر می کند تا نشانی از کندن رذایل از خویشتن خود باشد.اما موقف اصلی هنوز باقی است. وقوف تنها ایستادن نیست بلکه آگاه شدن را در پی دارد.

به این جهت باید حاجی نفس تازه کند و احرام مجددی ببندد تا سفر معنوی خود را برای یافتن خویشتن خود آغاز کند؛ سفری که جسم او را در میان هزاران همنوع گم می کند تا او دل خویش را با بی نهایت پیوند زند. عجب موقفی است عرفات و عجب نامی. عرفات مظهر شناخت معنای زندگی است. آیا ناله و زمزمه حسین با رب خویش جز بازگویی هویت آدمی است؟ اعتراف به این که چگونه از صلب پدر و رحم مادر حرکت کرده و لحظه به لحظه حیات او به دست تقدیر خدایی شکل گرفته است و او هرگز قادر به ادای شکر آنها نیست جز آن که رحمت او شامل حال بنده شود.

همان هم شد و در جبل الرحمه ، عرفات و دیدار آدم و حوا پس از سال ها حاصل شد و گمشدگان هبوط به یکدیگر رسیدند تا نماد دیگری از خودیابی آدمی تحت رحمت الهی باشد.اما هویت بعدی در مشعرالحرام به شعور آدمی می رسد تا مقدمه ای باشد برای بریدن از منیات و آرزوهای رنگارنگی که همچون کف آب گاه آدمی را به خود مشغول داشته است و او را از رسیدن به آب حیات بازمی دارند.

در منی باید قربانی کرد و شیطان را رجم نمود تا هویت پاک شده از گزند شیطان مصون باشد و انسان با تلاش خود در رمی شیطان از زندگی خویش خود را الهی نگاه دارد. اما اینها همه مقدمه است که به یار برگردد و وارد حرم شود تا عشق بازی نهایی را در کنار کعبه رقم زند، برای طواف حج و نماز آن و سعی مجدد و آخر.

آنچه گذشت همگی حاکی از هویت یابی فردی انسان در حج بود. خداوند می خواهد بنده خود را از مراحل مختلف عبور دهد و روح او را صیقل کند تا بتواند هویت اصیل خود را بیابد؛ هویتی که در عالم ذر با خدای خویش عهد بسته بود.اما آنچه گذشت، تلاش فرد بود. اما آیا حج بدون امام و راهنما، قصدی کافی است برای نیل به یار. آموخته ایم که حج بی امام میسور نیست.

پس شگفت است که در حج نیز امام مجددا بخشی از هویت یابی آدمی است. هرچند ما امام زمان (عج) را به عینه نشناسیم، اما می دانیم که حج ما به برکت حضور او در حج متبرک شده است و حداقل در مکانی واحد با امام خویش به یقین جمع می شویم و این بارقه امیدی برای یافتن بخشی از هویت اسلامی خودمان است که ما بدون شناخت امام نه به حج که حتی از مرز جاهلیت گذر نمی توانیم کرد.اما سرانجام حج نیز با طواف نساء همراه شده است، تا انسان ها هویت های بازیافته خویش را در نسل و ذریه خویش تداوم بخشند و بدین سان هویت صیقل یافته در نسل آدمی ادامه یابد.

کارکرد حج در هویت اجتماعی اسلامی

حج به عنوان یکی از شعائر بنیادین اسلامی، حرکتی اجتماعی است. هرچند حج به صورت فردی تکلیف شده است، اما تجمع فرد فرد مسلمانان در موسمی واحد و در مکانی واحد، حاکی از بعد اجتماعی آن است. هر فرهنگ و تمدنی برای حفظ و بازآفرینی خود نیازمند گسترش هنجارها و ارزش های خود از طریق هنجارهای خاص اجتماعی است. حج از این جهت هنجاری اسلامی است که به گسترش ارزش های اسلامی می پردازد.

زمان حرکت حاجیان به سوی حج، هنگامه خروش و جوشش در جامعه نیز هست. حاجیان به همراه خود خویشاوندان و اقشار مختلف اجتماعی را متوجه خود می سازند. عده ای برای خداحافظی می آیند و عده ای شاهد حرکت گروهی و کاروانی حاجیان هستند و در کل کاروان حاجیان یادآور حرکت به ارزش های اسلامی در جامعه هست. در موسم حج به دلیل حضور حاجیان از مناطق مختلف جهان اسلام، کانون توجه مسلمانان متوجه ام القرای جهان اسلام بوده و پیگیری اخبار لحظه لحظه حاجیان خود یادآور قبله گاه و نام معبود در اذهان مسلمانان است.

از این جهت است که سیمای جوامع اسلامی در موسم حج صبغه معنوی بیشتری می گیرد. اگر در رمضان مردم تک به تک به عبادت می پردازند، در موسم حج فضای عبادی از عرصه فردی گذر می کند و کلیت جامعه اسلامی را پر می نماید. مرحله دوم هنجارآفرینی و هویت سازی اجتماعی حج، در خود موسم حج است. حج هرچند عرصه عرفات و توجه به خالق است، اما حاجیان با دیدن دیگر هم کیشان خویش که از اقصی نقاط جهان اسلام به حج آمده اند، از عظمت جهان اسلام خوشحال می شوند و فرصتی می یابند تا با آنان آشنا شوند و خود را در دامان امت اسلامی بیابند.

بارها حاجیان در کنار خود ملیت های مختلفی را دیده اند که اگر حج نبود آنان همگی نسبت به هم بیگانه محسوب می شدند، اما طواف دور خانه واحد، نماز بر آن و لباس سفید احرام تمامی مسلمانان را هم شکل کرده و تمایزهای عارضی آنان را به حاشیه می راند.متاسفانه در 2 سده اخیر به دلیل ورود تهاجم آمیز ارزش ها و هنجارهای غربی به درون جوامع اسلامی و رشد برخی از گرایش های ملی گرایانه، وحدت امت اسلامی تحت الشعاع قرار گرفت.

اقدامات حاکمانی چون کمال آتاتورک و رضاخان در زدودن هنجارها و نمادهای اسلامی هرگز نتوانست در برابر قدرت هویت جمعی اسلامی موفق شود. در نتیجه حرکت احیای اسلامی شاهد هستیم، اقدامات ابرهه گونه آنان نقش بر آب شد و روز به روز شاهد هویت یابی بیشتر مسلمانان با اسلام هستیم. بدون تردید حج به عنوان سنت همیشگی سالانه در احیای هویت اسلامی و نفی هویت های ساختگی قومی ملی کاملا موثر بوده است.

مرحله سوم هویت سازی حج را می بایست هنگام بازگشت حاجیان به وطن خود لحاظ بکنیم. استحباب زیارت حاجی خود تشویقی از جانب شارع برای تعظیم حج است. بازگویی سفر حج و دیدار خانه خدا به مردمی که سراپا گوش شنیدن خاطرات حاجیان هستند و تجمعات و محفل هایی که بدین گونه در مناطق مختلف به مناسبت دیدار حاجیان شکل می گیرد، همگی از جلوه های احیای هویت اسلامی به وسیله حج است.

بدون تردید کوچک و بزرگ تحت الشعاع چنین تاثیری قرار می گیرند. مراحل سه گانه هویت سازی حج در عرصه اجتماعی بخشی از فرآیند جامعه پذیری هنجارهای اسلامی است. در جامعه شناسی، جامعه پذیری فرآیند انتقال ارزش ها و هنجارهای یک جامعه به اعضای آن و تقویت آنهاست. جامعه پذیری در عرصه ها و به شیوه های مختلفی صورت می پذیرد. نهادهای اجتماعی چون خانواده، مدرسه، رسانه ها و نهادهای دینی از مهمترین عوامل جامعه پذیری محسوب می شوند. از این حیث حج نیز خود در ردیف عوامل دینی یکی از عرصه های جامعه پذیری در جامعه اسلامی است که به رشد و گسترش ارزش ها و هنجارهای اسلامی در جامعه کمک می کند.

حج و احیای هویت سیاسی اسلامی

اما مهم ترین تاثیر و جلوه حج را می بایست در عرصه سیاسی اجتماعی جست.

چنین فرصتی هرگز در اختیار هیچ کدام از ادیان و مکاتب بشری وجود ندارد که پیروان آن بتوانند در موسمی واحد کنار هم جمع شوند. عظمت تجمع حج خود تاثیری سیاسی دارد و نشانگر عظمت مسلمانان است. از این بعد حج را می توان به احیای هویت سیاسی اسلامی تعبیر کرد. هویت سیاسی حاکی از تقابل امت اسلامی در برابر مشرکان و کافران و دشمنان جهان اسلام است. چنین هویتی خود در برائت اسلامی در حج بخوبی تجلی و تبلور می یابد.

در اسلام تشریع برائت از مشرکان خود امری سیاسی است. به برکت انقلاب اسلامی ایران و با وجود موانع مختلف، ما شاهد برگزاری مراسم برائت از مشرکان در سال های گذشته هستیم. اعلام برائت حاکی از آگاهی و بیداری امت اسلامی در برابر تهدیدهای خارجی بر امت اسلامی است. ندای برائت نخستین بار به فرمان پیامبر گرامی (ص) و از سوی وصی وی (ع) در کنار خانه خدا بر مشرکان ابلاغ شد.

چنین برائتی حاکی از هویت سیاسی اسلامی در برابر اغیار مشرک و کافر بوده است. در جهان امروز نیز که عرصه رویارویی اسلام گرایی با تهاجم فکری و فرهنگی غرب و بویژه در عرصه جهانی شدن است، شاهد تقابل هویت سیاسی اسلامی با هویت دنیاگرای غربی هستیم و برائت حج می تواند با متحد کردن صفوف مسلمانان جبهه اسلام را در برابر مهاجمان خارجی متحد سازد.

اما هرچند حج چنین ظرفیتی دارد و توده های مسلمان از صمیم وجود، خواهان استفاده از چنین فرصتی در حج برای هویت تمدن اسلامی در برابر تمدن رو به افول غرب هستند، به دلیل سیطره و وابستگی برخی از حاکمان اسلامی به غرب استفاده بهینه ای از این فرصت نمی شود.

هنگامی که با تک تک حاجیان کشورهای مختلف سخن می گوییم، آنها بر استفاده از چنین فرصتی تاکید می کنند، اما هنوز ابزار لازم برای آن در اختیار نیست. خون شهیدان برائت در مکه مکرمه این نهال نوپا را آبیاری کرده است. ان شائالله با پیگیری های بعدی به ثمر خواهد نشست. شاید اهمیت دیگر حج را در هویت سازی سیاسی در فرآیند ظهور منجی موعود بر کنار کعبه بدانیم؛ جمعه ای که قیام نهایی شروع خواهد شد، مکه کانون شکل گیری مجدد امت جهانی اسلامی خواهد بود که به رویارویی با ظالمان و مستکبران خواهد پرداخت و عدل و قسط را بر جهان عرضه خواهد داشت.

خبر جوان

شنبه 20/7/1392 - 22:42
جهانگردی
شهر مکه، مهم‌ترین شهر برای مسلمانان است، چراکه هر مسلمان موظف است حداقل یک‌بار در عمر خود ـ در صورت داشتن توان ـ به مکه سفر کند، اما این شهر، جدای از اهمیت آن برای مسلمین، دارای قدمتی تاریخی است، به نحوی که حتی پیش از اسلام نیز شاهد وقوع حوادث بسیار مهمی در تاریخ ادیان بوده است.
در باب تاریخ مکه و تاریخ‌نگاری مکه با دکتر امیر نعمتی لیمایی، پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتب و مقالات متعدد تاریخی، ازجمله تاملی بر تاریخ نگاشته‌های «آن کاترین لمبتون»، قدرت در اندیشه ماکیاولی، نهضت‌های علوی و شیعی در روزگار خلافت امویان و عباسیان و... مصاحبه‌ای انجام دادیم که هم‌اکنون می‌خوانید.

به باور شما چرا تاکنون کتابی جامع و برخوردار از روح علمی درباره تاریخ مکه نوشته نشده است؟

درباره چرایی انجام نشدن این کار دلایل متعددی می‌توان برشمرد. اما به گمان من عمده‌ترین علتش آن است که هرکسی بخواهد درباره تاریخ مکه کاری واقعا علمی انجامد، خود را ناگزیر از مطالعه انبوهی از داده‌ها و اطلاعات تاریخی، ادبی، تفسیری، مذهبی، عرفانی، جغرافیایی، اسطوره‌ای و غیره می‌بیند که در طول 1400 سال تاریخ اسلام تولید شده است. به عبارت دیگر عرصه تحقیق درباره تاریخ مکه چنان گسترده است که زمانی برابر با سالیان و شاید دهه‌های متمادی برای مورخ لازم است تا فقط بتواند به گردآوری داده‌های خام بپردازد. حال پردازش و تجزیه و تحلیل آنها بماند که چقدر وقت نیاز دارد. در واقع، به این سبب کمتر پژوهشگری در خود یارای کشیدن کباده سنگین و سترگ این کار را دیده است. من اعتقاد دارم انجام درست این عمل نیاز به یک عزم جمعی دارد و بهترین روش و پربهره‌ترین شیوه آن است که گروهی متشکل از چند پژوهشگر برجسته، هریک گوشه‌ای از انجام کار را به عهده گیرند.

آیا در بین کتب موجود درباره تاریخ کعبه، کتابی را قابل توصیه می‌دانید؟

احمد السباعی، نویسنده عربستانی کتابی دارد درباره تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه. کتاب السباعی کاملا علمی، جامع و کامل نیست، اما در مقام مقایسه با دیگر آثار دارای ویژگی‌هایی است که آن را تا حد زیادی متمایز جلوه می‌دهد.

ازجمله شاخصه‌های ممیزه کتاب وی می‌توان به چند مورد اشاره کرد: اول آن که کتاب او تاریخ صرف نیست، بلکه بر ابعاد سیاسی، تمدنی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی نیز ناظر است. دوم، محدوده زمانی کتاب که تاریخ مکه را ازآغاز تا چندی پیش یعنی پایان کار شرفا و ورود وهابیون به مکه را در برمی‌گیرد.

سوم، رعایت بی‌طرفی نسبی و به کار نبردن تعصبات کورکورانه مذهبی از سوی نویسنده که با روح فلسفه نوین تاریخ همخوان است. چهارم، گریز مولف کتاب از افراط و تفریط نابجا در تبیین تاریخ، برخلاف آنچه در کلام وهابیون دیده می‌شود.

پنجم، نگاه نقادانه، نگرش تحلیلی و دید اجتماعی و چه‌بسا جامعه‌شناسانه نویسنده که اوج آن را در انتقاد‌های السباعی از برخوردهای نادرست صورت گرفته با شیعیان می‌توان دید.

البته کتاب السباعی کاستی‌هایی هم دارد که شاید بزرگ‌ترین آن شمار اندک منابع مورد استفاده و تعداد کم‌مآخذ مورد استناد وی باشد. پیشتر بیان نمودم کسی که سودای نگارش تاریخی جامع برای مکه به سر داشته باشد خود را با انبوهی از منابع روبه‌رو می‌بیند.

میزان آگاهی‌های مستند و علمی از تاریخ مکه تا چه اندازه است؟ آیا تاریخ مکه امروزه کاملا برای تاریخ‌پژوهان مکشوف است یا آن‌که برعکس سرشار از نکته‌های نامکشوف است؟

درباره تاریخ مکه هر چه از روزگاران کهن به دوران معاصر نزدیک شویم از میزان ناشناخته‌ها کاسته و بر اطلاعات متقن افزوده می‌شود. این مهم از یک سو به دلیل کثرت منابع در دوران اسلامی است و از دیگر سو به جهت فزونی اهمیت مکه در دوران اسلامی. برای تبیین بهتر موضوع، مثالی می‌آورم.

پژوهشگران هنوز حتی از تاریخ ساخت خانه کعبه بی‌خبرند. در حقیقت، دست تاریخ‌نگاران برای تعیین این مهم خالی از هرگونه سند تاریخی است و ناگزیر رو به سوی اندیشمندان علوم دینی می‌کنند. اما شگفت آنجاست که آرای عالمان دینی نیز در این‌باره دوگانگی دارد. شماری از آنها بر پایه شواهدی چون تفاسیر قرآنی و روایات و احادیث پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) کعبه را بنایی ساخته شده توسط حضرت ابراهیم(ع) می‌پندارند. گروهی نیز براساس همان شواهد، اما با تعابیر و تفاسیری دیگر، بنای کعبه را مربوط به دوران پیش از حضرت ابراهیم(ع) و حتی روزگار حضرت آدم(ع) می‌دانند و حتی گهگاه مراحل چندگانه‌ای هم برای بنا و مرمت کعبه چون بنیان‌های آدم(ع)، شیث(ع)، ابراهیم(ع)، عمالقه، قریش و... برمی‌شمارند و حضرت ابراهیم(ع) را نه بناساز، بلکه نوساز و مرمت‌کننده آن می‌نامند. البته، گفتنی است پیروان نظریه دوم همواره افزون‌تر بوده‌اند. در این زمینه باز می‌توان مواردی را شاهد آورد.

آیا افزایش اهمیت مکه را ظهور اسلام در آن شهر و حکم واجب بودن حج سبب شد یا موارد دیگری را هم در این مهم می‌توان دخیل دانست؟

عمده‌ترین دلیل در فزونی اهمیت مکه بلاشک همان مواردی است که اشاره فرمودید، اما دلایل دیگری را نیز می‌توان به آن افزود. مثلا، اهمیت مکه در منازعات سیاسی. برابر با تاریخ، در دوران پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و با ظهور خلافت‌های اموی و عباسی، کعبه جدا از اهمیت مذهبی، واجد اهمیت سیاسی فزاینده هم شد، زیرا هر آن کس که دعوی خلافت می‌کرد، یکی از راه‌های مشروعیت بخشیدن به حکومت خود را تسلط بر مکه و در اختیار گرفتن خانه خدا می‌دید. متاسفانه از این رهگذر حوادث غم‌انگیزی هم رخ داد.

می‌توانید نمونه‌هایی از این رخدادهای غم‌انگیز را بیان کنید؟

جریان محاصره مکه در سال 64 هجری توسط سپاهیان خلیفه اموی، یزید بن معاویه، یکی از این رویدادهای تلخ است.

نمونه دیگر، تکرار همین ماجرا البته با شدتی شاید بیشتر در روزگار خلافت دیگر خلیفه اموی، عبدالملک بن مروان است. در سال 72 هجری، حجاج بن یوسف ثقفی که از سوی خلیفه، حکومت عراق را در اختیار داشت، با هجوم به حجاز درصدد آن شد تا پایان کار پسر زبیر را رقم زند. وی بنا به روایتی به هتک حرمت مرقد مطهر پیامبر پرداخت و مکه را منجنیق باران کرد. براساس گزارشی بر اثر این باران سنگ، حجرالاسود شکست و چهارتکه شد.

اما دردناک‌تر از همه، جریان هجوم قرمطیان به مکه است. قرمطییان در سال 317 هجری بر مکه حمله کردند و بسیاری از حجاج و ساکنان مکه را کشتند و اهانتی بی‌سابقه به مسجدالحرام روا داشتند.

آیا مکه پس از خاتمه فتنه قرمطیان باز شاهد فجایعی از این دست بوده است؟

واکاوی منابع تاریخی نشان می‌دهد در پی فروکش نمودن آتش فتنه قرمطیان، کمتر موقعیتی پیش آمده که مکه، فجایعی بسان آنچه گفته آمد را شاهد باشد. البته برخی شواهد وجود دارد که نشان می‌دهد کعبه گهگاه عطف توجه سیاستمداران را سبب شده یا دستاویز اهداف سیاست‌ورزان قرار گرفته است.

به‌عنوان نمونه، در برخی کتاب‌های تاریخی چون تاریخ وصاف آمده که سعدالدوله یهودی، وزیر ارغون‌خان مغول در اندیشه تخریب کعبه و حتی تبدیل آن به بتخانه بود، اما فرصت نیافت چنین کند، زیرا بزرگان ایران او را به دلیل دشمنی‌هایش با اسلام و مسلمانان کشتند. مورد دیگری که می‌توان شاهد آورد مربوط به عثمانیان است.

البته ترکان عثمانی پس از آن‌که یارای آن یافتند گستره قلمرو خویش را به حجاز برسانند، هیچ‌گونه اهانتی به اماکن مقدسه آن روا نداشتند، بلکه آن را بیش از پیش محترم شمردند، اما تسلط بر حرمین شریفین سبب شد خود را مدعی خلافت بر تمام سرزمین‌های اسلامی بدانند. درحقیقت، تنها پس از فرا رسیدن روزگار معاصر بود که کعبه دگربار هتاکی‌ها و فجایعی چند به خود دید. از آن جمله می‌توان به کشتار زائران ایرانی حرم امن الهی در روز نهم مرداد 66 اشاره نمود.

باشگاه خبرنگاران

شنبه 20/7/1392 - 22:40
اطلاعات دارویی و پزشکی
قطعا شما هم نمی‌خواهید دندان‌هایتان را از دست بدهید، اما شاید بعضی عادت‌‌هایتان ممکن است دندان‌هایتان را نابود کند، پس این عادت‌ها را بشناسید.
بعید است کسی را پیدا کنید که هیچ عادت بدی نداشته باشد. این عادت بد می‌تواند نمود بیرونی داشته باشد یا نداشته باشد اما هرچه باشد به هرحال عادت خوبی نیست. برخی از این عادات هم به خودی خود شاید بد نباشند اما وقتی بخش خاصی از بدن هدف آنها باشد آن وقت ماجرا تفاوت خواهد کرد. عاداتی وجود دارند که می‌توانند برای دهان و دندان‌های شما به‌شدت مضر باشند. اگر شما هم چنین عادت‌هایی دارید بهتر است هر چه زودتر آنها را کنار بگذارید تا آسیب بیشتری به دندان‌های‌تان وارد نشود.

جویدن یخ: یخ ماده‌ای طبیعی است و قند هم ندارد. خنک است و در گرمای تابستان حس خوبی دارد بنابراین خیلی‌ها فکر می‌کنند خوردن یخ ضرری ندارد اما واقعیت این است که جویدن و خردکردن تکه‌های سخت و یخ‌زده می‌تواند باعث ترک خوردن یا لب پرشدن دندان‌های شما شود. اگر این عادت عجیب و مضر شما ادامه یابد می‌تواند باعث تحریک عصب دندان شده و به دندان درد منتهی شود. در این حالت خوردن غذاهای داغ یا سرد می‌تواند باعث ایجاد دردی تیز و شدید و فوری یا حتی دردی طولانی‌مدت و تاخیری شود بنابراین دفعه بعد به‌جای یخ بهتر است آدامس بجوید.

ورزش بدون حفاظ دندان: این نکته‌ای است که بسیاری از ورزشکاران نسبت به آن بی‌توجه هستند. در ورزش‌های رزمی یا ورزش‌هایی که در آن تماس فیزیکی بالایی وجود دارد مثل بسکتبال، فوتبال، هاکی و... باید حتما از یک حفاظ دندانی (mouth guard) استفاده شود. جنس این حفاظ چیزی شبیه پلاستیک نرم است و دندان‌های جلویی فک بالا را در برابر ضربه محافظت می‌کند. بدون استفاده از این حفاظ امکان ضربه خوردن و آسیب دیدن عصب، لق شدن، شکستن یا حتی خارج شدن کامل دندان وجود دارد و نمونه چنین اتفاقاتی بارها و بارها در میادین ورزشی رخ داده است. برای ساخت یک حفاظ دندانی می‌توانید از نمونه‌های موجود در بازار استفاده کرده یا به یک دندانپزشک مراجعه کنید.

ساییدن دندان‌ها: ساییدن دندان‌ها روی هم در زمان خواب و به طور ناخودآگاه همان دندان قروچه است ولی در حالت بیداری هم می‌تواند اتفاق بیفتد. فرد موقعی که استرس دارد یا در حال انجام کاری با تمرکز بالاست بدون فکر دندان‌هایش را روی هم ساییده یا فشار می‌دهد و متاسفانه به همین دلیل ناخودآگاه بودن کنترل آن سخت است. درمان این مشکل کار ساده و زمانبری است. در طول روز باید از خوردن غذاهای سخت و جویدن آدامس خودداری کرده و یا با دندانپزشک مشورت کنید.

آب نبات دشمن: اصولا آب نبات خوراکی محبوبی است ولی فکر نکنید چیز مفیدی هم هست. حتی آب‌نبات‌های سرماخوردگی که در داروخانه‌ها فروخته می‌شوند هم از برخی جهات مضر هستند. بسیاری از آب‌نبات‌ها مملو از شکر هستند و می‌توانند باعث پوسیدگی دندان‌ها شوند. از طرف دیگر داخل آب نبات ماده‌ای شیرین و چسبناک وجود دارد که در اطراف دندان‌ها چسبیده و به این راحتی پاک نمی‌شود. در نتیجه احتمال پوسیدگی دندانی افزایش می‌یابد. علاوه بر همه اینها آب نبات خوردنی سفت و سختی است و برخی افراد که حوصله مکیدن آن را ندارند ترجیح می‌دهند آب‌نبات را با دندان خرد کنند و با این حال احتمال دارد دندان‌های ترمیم شده یا دیواره‌های ضعیف دچار شکستگی یا ترک خوردگی شوند.

خوردن پاستیل: همه خوردنی‌های شیرین که حاوی شکر هستند می‌توانند باعث پوسیدگی دندان‌ها شوند اما هرچه این مواد چسبناک‌تر باشند سخت‌تر از روی دندان‌ها جدا شده و به دلیل تماس بیشتر خطر پوسیدگی را افزایش می‌دهند. یکی از آنها همین پاستیل‌های خوشمزه و خوش آب و رنگی است که همه دوست دارند. اگر هیچ جور نمی‌توانید از خوردن آنها دست بکشید بهترین راه خوردن آنها همراه با غذاست چون موقع خوردن غذا به دلیل تحرک فیزیکی بیشتر زبان و ترشح بیشتر بزاق امکان پاک شدن بقایای پاستیل از روی دندان‌ها بیشتر است.

نوشابه‌های گازدار: درباره ضررهای تغذیه‌ای نوشابه آنقدر صحبت شده که شاید همه آنها را از حفظ باشند. نوشابه به دلیل حجم بالای فسفر باعث دفع کلسیم از بدن و در درازمدت عامل پوکی استخوان خواهد بود. از سوی دیگر قند بالای این نوشابه‌ها می‌تواند باعث چاقی و پوسیدگی دندان‌ها شود. گرچه انواع بدون قند این نوشابه‌ها هم در دسترس است و خطر پوسیدگی دیگر وجود ندارد اما وجود اسید فسفریک در آنها می‌تواند باعث آسیب زدن به مینای دندان‌ها شود.

چیپس خوردن: شاید فکر کنید مواد غذایی نشاسته‌ای موجب پوسیدگی دندانی نمی‌شوند چون شیرین نیستند اما این فکر درست نیست. باکتری‌های موجود در حفره دهان می‌توانند این مواد غذایی را به قندهای ساده تبدیل کرده و از آنها اسیدی بسازند که مینای دندان را حل می‌کند. اسید ایجاد شده تا 20 دقیقه می‌تواند روی دندان تاثیرگذار باشد و اگر ماده غذایی چسبناک باشد و دور دندان‌ها چسبیده باشد این مدت بیشتر هم می‌شود. چیپس به‌خاطر ماهیت خوراکی خود به راحتی به مدت طولانی اطراف دندان‌ها باقی مانده و می‌تواند باعث پوسیدگی دندانی شود. در نتیجه اگر چیپس خوردید فورا دهان خود را با مسواک و نخ دندان تمیز کنید.

سیگار کشیدن: درباره معایب سیگار بسیار صحبت شده که یکی از اصلی‌ترین عوارض آن به حفره دهان مربوط می‌شود. دود ناشی از تدخین توتون و تنباکو مقاومت بافت‌های حفره دهان را کاهش می‌دهد، رنگ دندان‌ها را تغییر می‌دهد، باعث تشدید التهاب لثه و تخریب استخوان شده و در نهایت خطر ابتلا به سرطان‌های حفره دهان را به‌شدت افزایش می‌دهد بنابراین لطفا در کشیدن سیگار تجدیدنظر کنید.

منبع: مجله سیب سبز
شنبه 20/7/1392 - 20:58
داستان و حکایت
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

پادشاهی ظالم را حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز می کرد و خلق را از خود می راند. روزی وزیر، پادشاه ظالم را گفت: هیچ توان دانستی فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرر شد؟ گفت: آری خلقی بر او گردآمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت. وزیر گفت: ای ملک چون گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی است تو خلق را پریشان چرا همی کنی مگر سر پادشاهی نداری.
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد       گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
شنبه 20/7/1392 - 20:55
خاطرات و روز نوشت
سالی‌ که‌ پدرم به‌ حج‌ رفته‌ بود، مرحوم‌ آیت ‌الله کاشانی هم‌ به‌ حج‌ مشرف‌ شده‌ بود و خاطراتی از ایشان‌ هم‌ تعریف‌ میکرد.
حجت الاسلام دکتر حسن روحانی خاطرات کوتاهی را که از تشرف پدرش به حج به یاد می آورد اینگونه بازگو می کند:

قدیمی‌ترین‌ خاطراتی‌ که‌ از دوران‌ کودکی‌ خودم‌ به‌ یاد دارم‌، مربوط‌ به‌ سال‌ 1331 و چهار سالگی‌ام‌ است‌. پدرم‌ در این‌ سال‌ به‌ حج‌ مشرف‌ شده‌ و من‌ منظره‌ی‌ خداحافظی‌ با پدرم‌ و همچنین‌ مراسم‌ استقبال‌ از وی‌ موقع‌ بازگشت‌ از خانه‌ی‌ خدا را به‌خوبی‌ به‌ خاطر می‌آورم‌.

پدرم‌ جزو اولین‌ افرادی‌ بود که‌ در روستای‌ ما برای‌ زیارت‌ خانه‌ی‌ خدا و انجام‌ مناسک‌ حج‌ به‌ مکه‌ مشرف‌ شده‌ بود. من‌ از سفر حج‌ ایشان‌، چیز زیادی‌ به‌ یاد ندارم‌، چون‌ آن‌ زمان‌، حدود چهار سال‌ داشتم‌. یادم‌ هست‌ وقتی‌ پدرم‌ می‌خواست‌ به‌ مکه‌ برود، من‌ چون‌ فهمیده‌ بودم‌ ایشان‌ به‌ یک‌ مسافرت‌ طولانی‌ می‌خواهد برود، خیلی‌ گریه‌ می‌کردم‌ و می‌گفتم‌ باید من‌ را هم‌ همراه‌ خود ببرد!
 
بازگشت‌ او را نیز به‌ یاد دارم‌ که‌ همه‌ی‌ مردم‌ برای‌ استقبال‌ در خیابان‌ بیرون‌ روستا (مسیر جاده‌ی‌ اصلی‌ تهران‌ ـ مشهد) جمع‌ شده‌ بودند. پدرم‌ برای‌ من‌ یک‌ هواپیما به‌ عنوان‌ سوغات‌ آورده‌ بود که‌ خیلی‌ آن‌ را دوست‌ داشتم‌. این‌ اولین‌ بار بود که‌ هواپیمایی‌ را به‌ صورت‌ اسباب‌بازی‌ می‌دیدم‌ و برایم‌ خیلی‌ قشنگ‌ و جذاب‌ بود. فکر می‌کنم‌ بعد از سال‌ها، او اولین‌ فردی‌ بود که‌ از روستای‌ ما به‌ حج‌ رفته‌ بود. بیش‌ از ده‌ پانزده‌ سال‌ بود که‌ کسی‌ به‌ حج‌ نرفته‌ بود؛ لذا در روستای‌ ما پدرم‌ به‌ عنوان‌ «حاجی» یا «حاجی‌ اسدالله» معروف‌ شده‌ بود و معمولاً ایشان‌ را با کلمه‌ی‌ «حاجی» صدا می‌کردند.

داستان‌هایی‌ که‌ ایشان‌ از این‌ سفر و از مکه‌ و مدینه‌ برای‌ ما تعریف‌ می‌کرد، بسیار جالب‌ بود. یکی‌ از خاطرات‌ فراوان‌ او مربوط‌ به‌ محل‌ سکونت‌ حجاج‌ در مدینه‌ بود که‌ در باغ‌های‌ اطراف‌ شهر سکونت‌ داشتند. (آن‌ زمان‌ هتلی‌ وجود نداشت‌). همچنین‌ درباره‌ی‌ خصوصیات‌ همسفرها و وضع‌ هواپیمایی‌ که‌ در مسیر راه‌ دچار مشکل‌ شده‌ بود و یک‌ موتور آن‌ از کار افتاده‌ بود، توضیح‌ می‌داد و از اعمال‌ و مناسک‌ حج‌ و سعی‌ بین‌ صفا و مروه‌ و وقوف‌ در عرفات‌ و منی‌، سخن‌ می‌گفت‌ که‌ من‌ اندکی‌ از آنها را به‌ یاد دارم‌. سالی‌ که‌ ایشان‌ به‌ حج‌ رفته‌ بود، مرحوم‌ آیت ‌الله کاشانی‌ هم‌ به‌ حج‌ مشرف‌ شده‌ بود و خاطراتی‌ از ایشان‌ هم‌ تعریف‌ می‌کرد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، مرحوم اسدالله فریدون‌روحانی پدر "حجت‌الاسلام و المسلمین حسن روحانی" از کاسبان قدیمی بازار سرخه سمنان بود.
 
وی نماینده مراجع تقلید از زمان "حضرت‌ آیت‌الله العظمی بروجردی" در سرخه بوده است.
 
پدر حسن روحانی در 93 سالگی دار فانی را وداع گفت.

منبع خاطره:جلد اول کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی (1341-1357)
شنبه 20/7/1392 - 20:55
داستان و حکایت
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

دختر 5 ساله ای از برادرش پرسید معنی عشق چیست :
برادرش جواب داد : عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو از كوله پشتی مدرسه ام بر میداری ، و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم ...
شنبه 20/7/1392 - 20:53
داستان و حکایت


کرکسی به زغنی گفت: از من دوربین تر کسی نیست. زغن گفت: اگر راست می گویی حرفت را به اثبات برسان. کرکس به اطراف نگاه کرد و گفت: من دانه گندمی را در انتهای این بیابان می بینم و بلافاصله به آن سمت پرواز کرد. زغن هم از روی کنجکاوی به دنبال او روان شد. چون به نزدیکی دانه رسیدند کرکس بر دانه فرود آمد اما ناگهان دام صیاد بر دست و پای او پیچید. زغن که بر شاخه درخت نشسته بود به کرکس رو کرد و گفت: تو با این وسعت دید، دانه را دیدی اما دام را ندیدی.
زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود
چون بینایی دام خصمت نبود بوستان
شنبه 20/7/1392 - 20:52
مصاحبه و گفتگو
او داریوش فرهنگ است، مردی با بیش از 40 سال سابقه فعالیت هنری؛ خستگی هایش را كنار گذاشته و این روزها فقط به علایق هنری‌اش می‌اندیشد. نویسندگی، كارگردانی، بازیگری حتماً برایش دنیای دوست داشتنی هستند. هنوز انرژی دارد چون وقتی از آن‌ها حرف می‌زند چشمانش همچون یك جوان برق می‌زند.
در همان ابتدای مصاحبه كه تلفن همراهش زنگ خورد، آهنگ برایم آشنا بود؛ پدرخوانده، فیلمی جذاب برای علاقه‌مندان و اهالی سینما. صمصام خان سامان بود و شاید هم می‌اندیشید پدر خوانده این شهر است. خان سامان كه برای منافعش دست به هر كاری می‌زند.

او داریوش فرهنگ است، مردی با بیش از 40 سال سابقه فعالیت هنری؛ خستگی هایش را كنار گذاشته و این روزها فقط به علایق هنری‌اش می‌اندیشد. نویسندگی، كارگردانی، بازیگری حتماً برایش دنیای دوست داشتنی هستند. هنوز انرژی دارد چون وقتی از آن‌ها حرف می‌زند چشمانش همچون یك جوان برق می‌زند. آنچه می‌خوانید گفت‌و‌گوی "ایران" با داریوش فرهنگ درباره هنر و كلاه پهلوی است.



«صمصام کلاه فرنگی» را می‌توان نمونه آدم‌هایی دانست كه در میان «سنت» و «مدرنیسم» برآمده از آن دوران به نوعی گیر افتاده.

این نكته هنوز هم در زندگی امروزه ما جاری است. نه سنت‌ها را درست درك كرده‌ایم و نه راهی برای گسترش آنها پیدا كرده‌ایم. «مدرنیته» هم همین طور است! ما نباید در برابر «مدرنیته» مقاومت بیهوده بكنیم. از طرفی هم نباید از ریشه و اصل و فرهنگ خودمان جدا بیفتیم. این تقابل در آسیا و آفریقا و... امریكا هم جریان دارد. اما شخصاً به «تغییر» معتقدم.

تغییر در كدام جهت؟

هر تغییری مقدمه یك «تحول» است و تحول نیاز بشر است. نباید پایمان را در یك كفش بكنیم و به خود ببالیم كه ما نگهبان همان سنت دیروزیم و مرغ یك پا دارد. چرا پدران و پدران ما، تغییر را در طبیعت به راحتی پذیرا هستند اما در برابر پیشرفت و «به روز» بودن گارد می‌گیرند؟ چرا با طبیعت هماهنگ نشویم؟ هنرمندان واسطه هماهنگی دیروز و امروزند و اما در مورد صمصام كه خودش را به آب و آتش می‌زند تا تعادلی را كه «نمی‌تواند» میان سنت و مدرن بودن برقرار بكند، باید بگویم همین طناب بازی او را جذاب می‌كند.

صمصام هم جاه‌طلب است هم زورگو و هم سمپاتی ایجاد می‌كند. هم زنش را دربند می‌كند و هم نخستین كسی است از بزرگان شهر كه از همسرش می‌خواهد «رفع حجاب» بكند. این تناقض را چگونه می‌بینید؟

همین تناقض‌ها «شخصیت» می‌سازد. صمصام در این درام تاریخ معاصر، پر از فراز و فرود است.
شخصاً علاقه ندارم خودم را به كارم سنجاق كنم و با توجیه و تفسیر و صغرا كبرا چیدن، خودم را موجه جلوه بدهم. تماشاگر امروز بسیار باهوش‌تر و آگاه‌تر از دیروز است و نمی‌توانی خودت را برای او بیشتر از آنچه هستی «جلوه» بدهی. خیلی زود جایگاه و پایگاه تو را می‌شناسد.

با ساز و دهل و مصاحبه و برنامه تلویزیونی و دسته‌بندی و پارتی بازی و روابط عمومی، ممكن است چند روزی امور تو بگذرد اما برای دوام در این هنر راهی جز راستی و «خرد» نداری. من این شخصیت را خیلی دوست دارم و دركش می‌كنم. او می‌خواهد از آن آب گل‌آلود «تجددخواهی» ماهی بگیرد. مثل پدران و اجدادش اما آدم یك بعدی نیست. منافعش حكم می‌كند گاهی چشمش را روی واقعیت ببندد و مصلحت‌جو می‌شود. یك چشم صمصام «بازاست» و چشم دیگرش «بسته».

یك چشم باز و یك چشم بسته از «زیركی» او می‌آید یا از ساده‌دلی او؟

هر دو! شكسپیر در نمایش هملت تعبیر زیبایی دارد: در حالی كه با یك چشم «می‌گریم» با چشم دیگر «می‌خندم» خب از همین استعاره زیبا بهره گرفتم و «تراژدی» زندگی صمصام را با «ساده دلی‌اش» در هم آمیختم. نگاه او به گذشته و امروز «سنت و مدرنیته» در همین دایره است كه كلیدی شد برای بازی من!

شخصیت‌سازی از روی مطالعه و تحقیق بوده یا از روی سال ها تجربه در تئاتر؟

همه شخصیت‌های ملموس و ماندگار زندگی ما، یك جایی در اتاقك ذهن ما «ذخیره» شده‌اند و منتظرند تا آن‌ها را از زندان ذهن رها كنی و پرورش‌شان بدهی. كلید اول را نویسنده به تو می‌دهد بعد بازیگر از روی تجربه‌های شخصی یا از مشاهدات و شنیده‌ها یا از لابه‌لای ورق‌های غبار گرفته كتاب‌ها كه تو را فرا می‌خوانند، آن‌ها را پیدا می‌كنی و با آن‌ها همدلی و همدردی می‌كنی. آزادشان كن، صیقل‌شان بده و...

صمصام برای شما از كجا آمد؟

برای من آدم غریبه و ناشناسی نبود. در بچگی نمونه آن‌ها را دیده بودم. دایی من «كه روحش شاد» خان و خان‌زاده بود. مهم آن است كه بازیگر و شخصیت به هم نزدیك و نزدیك‌تر و طبیعی و سیال بشوند. قابل باور و آشنا بشوند و...

تلفن همراه تان که زنگ می‌خورد، موسیقی «پدرخوانده» پخش می شود، فكر نمی‌كنید صمصام با توجه به این‌كه خان بزرگ سامان بوده به نوعی پدرخوانده شهر هم هست؟

یادآوری زیبایی كردید. من فیلم پدرخوانده را خیلی دوست دارم. یادم می‌آید زمان دانشجویی یك روز دیر به كلاس رسیده بودم «رفته بودم تا پدرخوانده را در سینما ببینم» استاد ما سخت برآشفته شد كه چرا فیلم‌های پیش پا افتاده هالیوودی رفته‌ای؟ من از او برآشفته‌تر شدم و از فیلم دفاع كردم. فیلمی سرشار از هنر كارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و نور و میزانسن و سناریو و موسیقی...

آن روزها موج فیلم‌های اروپایی در برابر امریكایی‌ مد زمانه بود و اكثریت منتقدین داخلی و خارجی هم توجهی به این فیلم نداشتند. امروزه به طور پیوسته جزو 10 فیلم برتر جهان در لیست‌ها است... شاید در گوشه‌ای از اتاقك ذهنم پدرخوانده هم بوده. صمصام تا به آخر پدرخوانده رو به زوالی است كه سرنوشت غریبی پیدا می‌كند.

و اما در مورد بازیگری تان در این نقش چگونه...

اجازه بدهید برای رفع سوءتفاهم‌های بعدی در مورد بازیگری من حرفی نزنیم.

چرا؟

سه چهار ماه پیش مصاحبه‌ای داشتم در روزنامه شرق كه مصاحبه‌كننده نظر «خودش» را درباره نقش صمصام و بازی من گفته بود كه برای بعضی از همكارانم در گروه كلاه پهلوی سوءتفاهم ساخته بود، بدون تواضع «ساختگی» باید بگویم حالا دیگر نه تعریف مرا «مرعوب» می‌كند و نه تكذیب از اعتماد به نفسم دور می‌كند. بلندپروازی من در بازیگری فراتر از بازی و بازیگری در یك نقش است!

چطور؟

من كارم را «جدی» می‌گیرم نه «خودم» را.

نیاز من در بازیگری كمال طلبی است. بازیگر باید بازتابی از شرایط جامعه‌اش باشد. بازیگری كه صرفاً انجام وظیفه می‌كند مطلوب من نیست. بازیگری فقط یك «شغل» نیست. عشق است و عكس‌العمل! به دور از جنجال و دروغ و سطحی‌نگری و شعار.

برخی از همكاران تان نسبت به دیالوگ‌های شعاری گله داشتند و ...

بازیگر نباید افسار خودش را به دست نقش بدهد. شخصاً تا زمانی كه اعتقاد و باور نداشته باشم جمله‌ای برخلاف سلیقه و نظرم به زبان نمی‌آورم. بازیگر یك «روبات» نیست. باید نسبت به خودش و اطرافش عكس‌العمل داشته باشد معترض باشد حتی پرخاشگر ... نباید نقش را سفارشی و تبلیغاتی و یك بعدی و شعاری بكند. نباید معیار بازیگری را به صرف وظیفه و امرار معاش به سطح نازلی كشاند. تا زمانی كه نقش تأثیرگذار «منفی یا مثبت فرقی نمی‌كند» و متأثر از جامعه‌اش نباشد بازی نمی‌كنم. باید در جست‌وجوی گمشده‌ها و ناشناخته‌ها بود و فراتر از رسم رایج حركت كرد... اصلاً مهم نیست چه اندازه موفق می‌شوی یا نمی‌شوی. مهم آن است كه مفید باشی و تلاش خودت را بكنی.

در صمصام دنبال چه بودید؟

طبیعی بودن، سیال و واقعی بودن، نمی‌خواستم با نخستین برداشت كه از یك «خان» می‌شود كنار بیایم. ادای خان بازی درنیاورم و به جاده سطحی‌نگری نلغزم. بله متأسفانه گهگاه در سریال كلاه پهلوی كفه ترازوی «شعار» غالب می‌شد و نفهمیدم كه چرا؟
مخاطب امروز بسیار جلوتر از ماست. چه از طریق دانش و شعور و چه از طریق دنیای اینترنت با ریز و درشت مسائل دیروز و امروز برخورد دارد و اصل را از بدل تشخیص می‌دهد. همیشه شعار دادن در كار هنری نتیجه‌ معكوس می‌دهد.

نگفتید بلندپروازی تان در بازیگری چیست؟

در كار هنر هیچ قانون ازلی و ابدی وجود ندارد. هركس روش و منش خودش را دارد.
همه جا گفته‌ام: اعتبار یك بازیگر به كارهایی نیست كه «می‌كند» به كارهایی است كه «نمی‌كند». بازیگرانی مورد احترام و اعتبار همه هستند كه برای خودشان و كارشان و تماشاگران حرمت قائلند. باری به هر جهت نیستند. اهل باج دادن و باج گرفتن نباشند. بی‌خاصیت و انجام وظیفه‌ای نباشند.

«نقطه نظر» داشته باشند. دیروز را با امروز پیوند بدهند و از زمانه خود جلوتر باشند. باید دیواری بلند جلوی «جهل و نادانی» بسازند و دشتی بیكران از «خود و روشنایی» برپا كنند. اینها شعار نیست، وظیفه است! من هم به نوبه خودم تلاش می‌كنم گزیده كار كنم و به قولی امضای خودم را داشته باشم.

امضا؟

بله! این اواخر لابه‌لای درامی كه برای یك شخصیت ترسیم شده! چند ثانیه‌ گیر می‌آورم كه لحظه بحرانی داستان یا شخصیت است.

یعنی با آن چند ثانیه چه می‌كنید؟

گفتن آن دشوار است. اما انرژی نهفته در بازیگر را در آن چند ثانیه پیاده می‌كنم. لحظاتی در شخصیت هست كه انگار اوج درام اوست و «قضاوت» تماشاگر را به چالش می‌كشد. طبعاً در آن چند ثانیه بدون كمترین عكس‌العمل آشكاری برمی‌گردم و به «دوربین» خیره می‌شوم و قضاوت را به سؤال می‌كشانم!

در كلاه پهلوی همین چند ثانیه را دیده‌ایم؟

هنوز نه. در قسمت‌های پایانی است و این لحظات را دوست دارم.

این تجربه از كجا می‌آید، از پركاری یا زمینه‌های تئاتر؟

اشاره خوبی كردید. شاید از همان تئاترهایی می‌آید كه در گروه تئاتر پیاده داشتیم. اجراهایی از «برشت» كه یك جور «توقف» در نمایش كه از مرز احساس به عقل و قضاوت می‌رسد. خوب یا بد تكرارش در چندین كار حالا دیگر عضوی از بازی من شده. آن را به حساب خودخواهی نگذارید.

از كی آغاز شد؟

از سریال «بی‌گناهان» و بعد در «پنج كیلومتر در بهشت» و هم اینك در كلاه پهلوی شاید هم یك جور چاشنی باشد! ... هر وقت احساس كردی كاری درست است انجامش بده.

اگر در فیلم یا سریالی امكانش نبود چه؟

(با خنده) بالاخره یك راهی پیدا می‌كنیم. طبعاً با نظر و توافق كارگردان.

تا به حال شده نظر كارگردانی خودتان را در سریالی تحمیل كنید؟

هرگز! به شهادت همه كارگردان‌هایی كه با آن‌ها كار كرده‌ام و لذت برده‌ام، هرگز دخالت نكرده‌ام به تجربه آموخته‌ام كه به خودم اجازه ندهم، كارگردانی‌ام «مزاحم» بازیگری‌ام بشود. همه مشورت‌ها قبل از فیلمبرداری انجام می‌شود و از آن پس فقط بازیگرم و وقت خودم و گروه را با گفت‌وگوهای بی‌ثمر تلف نمی‌كنم.

نظرتان درباره سریال كلاه پهلوی چیست؟

سریالی است كه هم امتیاز دارد و هم بدشانسی‌.

امتیازش در سناریوی خوب و شكیل و زیبای سی‌قسمتی بود كه همه را به وجد آورده بود.
حالا چرا تبدیل به پنجاه و پنج قسمت شد نمی‌دانم! با احتساب توقف‌های با دلیل و بی دلیل همه گروه‌ از بازیگران بسیار تا عوامل فنی و طراحی و گریم و صدا. یك دل و یكصدا، هشت سال كار كردند و به فرسودگی نرسیدند. حتی با دستمزدهای بسیار كم كه آواز دهل از راه دور بود . یك سریال با مضمونی سنگین و زحمت جانكاه همه، از تهیه‌كننده تا كارگردان و بقیه.

یك كار سیستماتیك را به شیوه غیرسیستماتیك به انجام رساندیم كه زحمت را در سرما و گرما دو چندان می‌كرد. ما هنوز روش سیستماتیك برای ارائه پروژه‌های الف ویژه نداریم. در همه ابعادش ...
یك موضوع مهم تاریخ معاصر با داستان‌ها و داستانك‌های خیلی زیاد و گاه پرسوناژهای نالازم و زیاد! خیلی بی‌انصافی است كه فوری درباره‌اش حكم صادر كنیم. حداقل امتیازش جریان‌سازی و فراهم آوردن مسیر است برای اینطور كارها. دلم می‌خواهد در بررسی كارشناسانه با منتقدان و نویسنده، كارگردان و تهیه‌كننده پس از پایان كار، ریز به ریز آن را تحلیل و بررسی كنیم. به‌هر‌حال امتیازاتش بسیار بیشتر از نقطه ضعف‌هایش است! و قابل قیاس با سریال‌های تاریخ معاصر دیگر نیست و خیلی پركارتر است.

و بدشانسی‌ها!

یكی از آنها «دیرهنگام» بودنش است. اگر چند سال پیش پخش می‌شد جواب گسترده‌تری می‌یافت. مورد دیگر پخش هفتگی از جمعه تا جمعه است. سیل روز‌افزون سریال‌های هر شبی و سطحی تركی در ماهواره‌ها به كارهای ما لطمه زیاد زده است. داستان‌های آبكی اما در آزادی ورود به آن چیزهایی كه خط قرمز ماست، كمتر حوصله و شكیبایی را از تماشاگر طلب می‌كنند. یك خسارت كه عادت بدی با خود می‌آورد همه چیز را دم دستی و فوری می‌كند.

ذهن و تخیل را تنبل و كج سلیقه بار می‌آورد. كلاه پهلوی را نمی‌شود با آن نگاه كم‌حوصله و دم‌دستی دنبال كرد ... . نویسنده و كارگردان مجبور شده‌ یك بار از این هفته تا هفته دیگر از باب آنچه گذشت، داستان و آدم‌ها را بازگو كند. یك بار شخصیت زن فرانسوی«بلانش» داستان را از دید خودش می‌گوید و تایپ می‌كند. یكبار هم كه خود سریال داستان می‌گوید و یكبار هم میزگرد بعد از سریال كه تاریخ همین دوره را با آب و تاب به بحث می‌كشاند. همه این كارها به ضرر كلاه‌پهلوی‌ است. حرف اول و آخر را در تمام سریال‌ها داستان و داستانگویی می زند نه حرف و حدیث و شعار و میزگرد!

یكی از امتیازات كار همین شخصیت‌سازی‌ها و داستان و شیوه اجرایش است؛ وقتی یك مصاحبه در مورد یك شخصیت «مثلاً صمصام» انجام می‌شود بدین معنی است كه به اندازه چندین شخصیت اصلی، سریال كلاه پهلوی حرف برای گفتن دارد... .

داستان جذاب صمصام و همسرش و سورچی آنها «كریم» می‌تواند به تنهایی یك فیلم سینمایی فاخر و ملی از همان دوره باشد؟

به سال‌های دور برگردیم. افسانه سلطان و شبان و خاطره خوشی كه شما برای مردم رقم زدید... .

یادش خوش. سال‌های 60 و 61 بود و اولین كار تلویزیونی همان گروه تئاتر پیاده بود. سریالی كه جواب خیلی خوب هم گرفت اما متأسفانه ادامه پیدا نكرد. ما عموماً اهل تداوم بخشیدن و جریان‌سازی نیستیم. تقریباً در همه امور اینطور هستیم. پیگیری و تداوم و گسترش در كارهایمان نداریم! ... تاكی؟

شما نخواستید یا تلویزیون استقبال نكرد؟

همه چیز دست به‌دست هم می‌‌دهد كه آن شكیبایی و كار مداوم را نداشته باشیم. این اخلاق همه چیز در دقیقه نود حالا دیگر جزو فرهنگ ما شده، تلویزیون آنتن دارد. برنامه‌های فوری مناسبتی دارد و ... همه چیز با شتاب و عجله و فوری اندیشیدن و فوری به محصول رسیدن طبعاً جواب نمی‌دهد. وقتی گرایش نبود، بودجه‌ای نبود، تأمل و حساسیتی روی یك كار متمركز كه زمان می‌برد نباشد تو هم در همان چرخه عجله می‌افتی. در همه جهان از یك نمونه موفق چندین كار ساخته می‌شود،‌ جیمز باندها،‌ هری‌پاترها، دزدان دریای‌كارائیب و... .
ما راهی را شروع كردیم كه می‌توانست جریان‌ساز باشد. می‌توانست سرآغاز یك سلسله افسانه شرقی كه از آن «خودمان» است باشد اما افسوس كه همیشه «زود» دیر می‌شود.

قدمی برای افسانه سلطان و شبان 2 برنداشته‌اید؟

درست است كه من حالا دیگر حق آب و گل در تلویزیون دارم. خانه اول من است اما بعضی مسئولان با همه حسن نیت و محبتی كه به من دارند هنوز باید مسیرهای تو در تو را طی بكنم؛ پنج سال است كه یك سریال را پیشنهاد داده‌ام و از صدها اگر و اما و شاید و باید گذشته است، حتی برآورد بودجه هم شده است. خیلی هم من و مسئولان آن را دوست داریم اما...

مشكل كجاست؟

كمبود بودجه! من هم مثل تلویزیون منتظرم تا سرانجام «كمبود بودجه» كه دو سه سال است دامن‌گیرمان شده‌ را پشت سر بگذاریم و هر چه زودتر دست به كار شویم.

نامش چیست؟

«روزی روزگاری در ایران» كه اقتباس آزادی است از رمانی مشهور از «هاوارد فاوست» نوشته و بازنویسی تمام شده. سرگذشت بسیار جذابی است از سه نسل كه احساس می‌كنم خیلی مورد توجه مخاطب هم قرار بگیرد. ان‌شاءالله به‌سرعت ماجرای بودجه‌ حل بشود و كسب و كارمان به رونق بیفتد! هنوز بعد از پنج سال انگیزه‌ام را از دست نداده‌ام.

و سلطان و شبان 2؟

یك روز به اتفاق مهدی هاشمی به نتیجه رسیدیم كه بعد از سی سال سلطان و شبان 2 را راه‌اندازی كنیم. با اصغر عبداللهی گپ زدیم تا طرحی بر اساس گفته‌هایم بنویسد. او هم نوشت و كار تازه‌ای هم شده است كه آن را به تلویزیون خواهم داد «نمی‌دانم كدام شبكه» تا پس از تصویب،‌ نگارش آن را شروع بكنیم! آنچه مسلم است چرخ لنگان رونق هنری هنوز در گل مانده است اما همچنان كه همه مردم امید به دولت «امید» بسته‌اند ما هم امید داریم بودجه بیاید و كارها سر و سامان بگیرد. بدون رودربایستی باید بگویم سینما و تلویزیون ما نیاز اساسی به «خانه‌تكانی» دارد. از حجم ساختمان‌ها و شبكه‌ها و كارمند بازی‌ها بكاهند و مسیر را در جهت تولید و تولید پیش ببرند. حالا كه نیاز به تغییر احساس شده است باید مقدمات این تغییر و تداوم را فراهم كنیم:
1-زمینه «استقلال» و «اعتبار» را در سینما و تلویزیون گسترش بدهیم!
2- زمینه اعتماد دو طرفه «بین سازمان و هنرمندان» را فراهم كنیم.
3- از بودجه‌های «بزرگ» با نتایج «كوچك» همه با خبریم. آیا صدا و سیما و هنرمندانش نمی‌توانند فراتر از رقابت با شبكه‌های سطحی ماهواره‌ای، كارهایشان را ارائه بدهند؟
4- تا چه اندازه آزادی عمل دارند، استعداد و شكوفایی و نوآوری ندارند؟
5- وقتی اعتماد دوطرفه برقرار شود احساس مسئولیت هنرمندان «بیشتر» می‌شود و میزان قید و بندها بسیار «كمتر»

و در پایان؟

در پایان... از آنجا كه از تكرار و كلیشه و غرزدن‌های هنری خوشم نمی‌آید لطفاً میكروفن را از دست من بگیرید چون همین فردا ممكن است از حرف‌های «دیروزم» پشیمان بشوم! اینك فصل برداشت است. «همه» كاشت‌ را در بحران‌ها انجام داده‌ایم. دیگر نباید با اگر و اما و احتمالاً غرولندهای كسالت‌بار وقت خودمان را تلف كنیم. پاییز و زمستان در راه است و تا میوه‌ها را سرما نزده كار كنیم و كار كنیم و كار.

با شگاه خبرنگاران

شنبه 20/7/1392 - 20:51
داستان و حکایت
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

دو پیرمرد ٠٩ ساله، به نام هاى بهمن و خسرو دوستان بسیار قدیمى همدیگر بودند. هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او می رفت. یک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سال هاى سال با هم فوتبال بازى می کردیم. لطفا وقتى به آن دنیا رفتى، یک جورى به من خبر بده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد یا نه؟» بهمن گفت: « خسروجان، تو بهترین دوست زندگى من هستى! مطمئن باش اگر امکانش بود حتما بهت خبر می دم!» چند روز بعد بهمن از دنیا رفت....
یک شب، نیمه هاى شب، خسرو در خواب یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو .... خسرو گفت: کیه؟ جواب رسید: منم، بهمن! خسرو: تو بهمن نیستى، بهمن مرده! بهمن: باور کن من خود بهمنم.. و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم. خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو. بهمن گفت: اول این که این جا هم فوتبال برقرار است و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده اند هم اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست.
و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست و از همه بهتر این که می توانیم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمی شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی بیند... اشتباه داوری هم وجود ندارد.... خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمی دیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟ بهمن گفت: مربی مون براى بازى بعدی اسم تو را هم توى ترکیب تیم گذاشته!
شنبه 20/7/1392 - 20:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته