• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3929روز قبل
اهل بیت
*بدترین مردان کسانی هستند که سخن چینی و نمامی می‏کنند و بین دوستان تفرقه می‏اندازند.
*بدترین مردان کسانی هستند که زود به خشم می‏آیند و دیر راضی می‏شوند.
*بدترین مردم نزد خداوند متعال در روز قیامت، عالم و دانشمندی است که از علم خود بهره‏ای نبرده است.


*پست‏ ترین مردم کسی است که به مردم توهین کند.
*بدترین مردم در روز قیامت از نظر منزلت، بنده‏ای است که آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران از بین برده باشد.
http://www.azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 16:55
عقاید و احکام
بسم الله الرحمن الرحیم


اولین خلق ، نور محمد و علی است


واحد ، از احد نمایان شد و سایر عددها از واحد جاری شدند و از آن ، همانند ظاهر شدن خط از نقطه و سطح از خط و جسم از همه ی آن ها و حروف از نقطه و کلام از حروف و معانی از کلام و کل از واحد است.

مبدأ از واحد و معاد به سوی واحد است. آغاز نقطه از تو و بازگشت به سوی توست.

و نقطه ی واحد ، حقیقت موجودات و مبدأ کائنات و قطب افلاک و عالم غیب و شهادت است.

ظاهر نقطه ، نبوت و باطن آن ، ولایت است و آن دو ، در ظاهر و باطن نوری واحد هستند.


و لیکن ولایت ، از نوبت و در مورد اوست چرا که همانا آن دو ، اسم های مبارک اند که گرد آمدند و به هم پیوستند و چیزی را درست نمی کنند مگر با هم.


ان دو ، نام گذاری شده پس محمد و علی جدا می شوند و توصیف می شوند ، پس نبی و ولی به هم می پیوندند و تمام آن دو ، در تمام یکی از آن هاست ، تمام ولی از نبی است چرا که همانان ماه از خورشید نور می گیرد . پس آن گاه که کامل شد بد می شود ، پس اگر خورشید غائل شود حکم از آن بدر می باشد. (1)





(1)- پیامبر (ص) فرمود : « ای عمر بن خطاب! آیا می دانی من کیستم ؟ من کسی هستم که اولین چیزی که خدا آفریده نور من بود ، پس نور من برای خدا سجده کرد و در سجودش هفتصد سال باقی ماند ، پس اولین چیزی که بر او سجده کرد ، نور من بود و خودستایی نیست.

ای عمر ! آیا می دانی من کیستم ؟ من همانم که خداوند ، عرش را از نور من آفرید و کرسی ، قلم ، خورشید ، ماه ، نور چشم ها و عقلی که در سرهای خلایق و نورمعرفت که در قلوب مؤمنین است را از نور من آفرید و خودستایی نیست». (شرح الشمائل المحمدیه ، ج 1 ، ص 49 ، لوامع انوا الکواکب الدری ، ج 1 ، ص 13)




و در حدیثی مستفیض آمده است : «اولین پیامبر مردم در خلقت و آخرین آنها در برانگیخته شدن بودم» (کنزالعمال ، ج 11 ، ص 452 ، الجامع الصغیر ، ج 2 ، ص 162 ، الطبقات الکبری ، ج 1 ، ص 119 و ... )








منبع :

مشارق انوار الیقین فی حقائق اسرار امیرالمؤمنین (ع) ص 75
پنج شنبه 17/5/1392 - 16:54
اهل بیت
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
قالَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِكَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛


خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم».

عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 269، ح 59

پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
اِذا وُضِعَتِ المائِدَةُ حَفَّتها اَربَعَةُ آلفِ مَلَكٍ، فَاِذا قالَ العَبدُ: بِسمِ اللّه‏ِ قالَتِ المَلائِكَةُ: بارَكَ اللّه‏ُ عَلَیكُم فى طَعامِكُم ثُمَّ یَقولونَ لِلشَّیطانِ اُخرُج یا فاسِقُ، لا سُلطانَ لَكَ عَلَیهِم؛


هرگاه سفره پهن مى‏شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى‏آیند. چون بنده بگوید: «بسم اللّه‏» فرشتگان مى‏گویند: «خداوند، به غذایتان بركت دهد!» سپس به شیطان مى‏گویند: «اى فاسق! بیرون شو. تو بر آنان، راه تسلّط ندارى».

كافى، ج 6، ص 292، ح
پنج شنبه 17/5/1392 - 16:53
داستان و حکایت
ماجرای کمک کردن یک روحانی به دوست طلبه اش و رویای صادقه دیدن و کمک آیت الله العظمی بهاءالدینی به آن روحانی
یك سال، محرم و صفر را در ایلام بودم. بعد از مسافرت تبلیغى، روزى كه به قم برگشتم، در نزدیكى حرم از ماشین پیاده شدم و با شیخ محترمى كه قبلاً سابقه آشنایى داشتم برخورد كردم.
ایشان چندى قبل با زحمت فراوان خانه‏اى به قیمت هفتاد، هشتاد هزار تومان تهیه كرده بود؛ به طورى كه براى تهیه آن، همه كتاب‏ها و زیور آلات همسرش را فروخته بود.
لذا در اولین برخورد پس از احوال‏پرسى از او پرسیدم: منزل را چه كردى؟ گفت: هنوز ده، پانزده هزار تومانش مانده است كه اگر این هفته پرداخت نكنم، خانه از دستم بیرون مى‏رود.
من یك مرتبه تصمیم گرفتم هفت هزار تومانى كه طى دو ماه تبلیغ گرفته بودم به این شیخ بدهم. پول را به او دادم و گفتم: برو كه خانه از دستت نرود.
وقتى به خانه رسیدم، حدود دویست تومان بیش‏تر نداشتم و این قضیه را به هیچ كس نگفتم. و آن شیخ هم با آقاى بهاءالدینى رابطه‏اى نداشت، ولى شیخ بسیار محترمى بود و از اطراف خراسان هم بود.
چند روزى گذشت و آن دویست تومان هم تمام شد. همان شب آقا (آیة‏الله بهاءالدینى) را در خواب دیدم كه دو هزار تومان به من دادند؛ من هم این خواب را حمل بر این كردم كه آدم تشنه، خواب آب مى‏بیند؛ لذا به خواب ترتیب اثرى ندادم.
فرداى آن شب طبق معمول براى نماز مغرب و عشا به حسینیه آقا رفتم و در صف سوم، چهارم نشستم. بعد از نماز، آقا از روى سجاده بلند شدند و داخل اتاق رفتند و برگشتند و از پشت سر مرا صدا زدند.
وقتى برگشتم، مقدارى پول به من دادند. پول را گرفتم و به كوچه آمدم. نگاه كردم دیدم همان دو هزار تومانى است كه دیشب در خواب دیده بودم.
این اولین جرقه براى من بود و یك حالت خاصى به من دست داد. وقتى به خانه برگشتم موضوع را به خانواده گفتم. و من تا آن وقت در مورد قرض دادن به آن شیخ و بعد تمام شدن پولمان و همین طور خواب دیشب، چیزى به خانواده نگفته بودم، ولى با این اتفاق همه چیز را برایش گفتم و اضافه كردم كه: اگر امشب چیزى در خانه داریم، بخوریم؛ فعلاً به این دو هزار تومان دست نزنیم.
با ده، پانزده قرانى كه داشتیم نان سنگكى خریدیم و آن شب را به سر بردیم. فردا شب بعد از نماز مغرب و عشا دو هزار تومان را خدمت آقا گذاشتم و عرض كردم: آقا اشتباه نكردید كه این پول را به من دادید؟ (البته بعد فهمیدم تعبیر درستى به كار نبرده‏ام). گفتم: ما احتیاجى نداریم؛ اگر هم احتیاجى باشد با صد تومان، دویست تومان رفع مى‏شود.
ایشان فرمود: فلانى ما در زندگى اشتباه زیاد داریم، ولى در پول دادن به كسى اشتباه نمى‏كنیم؛ شما كار خوبى كردید و این پول را یك نفر حواله داده بود براى تو، كه نمى‏خواهم بگویم.
خوابى را هم كه دیدى از رؤیاهاى صادقه بود. حالا بفرمایید، خدا توفیقت بدهد! این در حالى بود كه من اسمى از خوابم پیش آقا نبرده بودم. آن شب با یك حالت خاصى كه نمى‏شود آن را بیان كرد به منزل آمدم.
آن شب آن پول خرد نشد. صبح دیدم در خانه را مى‏زنند. رفیقى داشتیم از ایلام، به نام آقاى حسینى، كه كشاورز بود، آمد و پولى به ما داد و رفت.
هر چه تعارف كردم، داخل نیامد، گفت: عازم تهران هستم. خلاصه این كه، هر وقت نوبت به آن دو هزار تومان مى‏رسید كه خرج كنیم، پولى مى‏رسید؛ تا این كه جمهورى اسلامى برقرار شد و پول‏ها را عوض كردیم.
________________________________________
منابع:
کتاب سلوک معنوی
 

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:24
داستان و حکایت
میرزاده عشقى فرزند ابوالقاسم همدانى شاعر و فوق العاده حساس بود. وى در جریان جنگ جهانى جزء مهاجرین ایرانى بود و پس از مراجعه از زمره مخالفین 1919 بود و در دوره پنجم مجلس به مدرس و طرفداران او خیلى نزدیك بود و در 24 ذیقعده 1342 اولین شماره روزنامه (قرن بیستم ) را منتشر كرد. در روزنامه اش نیش هاى زهر آلودى به سردار زد. كه از زخم هر خنجرى مؤ ثرتر و كارى تر بود چندى بعد عشقى خوابى دیده بود كه جریانش را براى ملك الشعراء بهار اینگونه تعریف كرد.
(خواب دیدم كه در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم در حین گردش ‍ دخترى فرنگى مثل آنكه با من سابقه آشنایى داشت نزدیك آمده بناى گله گزارى و بالاخره تشدد و تغیر را گذاشت و با طپانچه اى كه در دست داشت شش گلوله به طرف من خالى نمود بر اثر صداى گلوله افراد پلیس ‍ ریختند و مرا دستگیر كرده در درشكه نشاندند كه به نظمیه ببرند در بین راه من هر چه فریاد مى كردم كه آخر مرا كجا مى برید شما باید ضارب را دستگیر كنید نه مرا، كسى به حرفم گوش نمى داد تا مرا به نظمیه بردند و در آنجا به اطاقى شبیه زیرزمینى كشانیده محبوس كردند آن اطاق فقط یك روزنه داشت كه از آن روشنایى به درون مى تابید من با وحشتى كه داشتم چشم به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاكریزى شد و تدریجا آن روزنه گرفته شد و من احساس كردم آنجا قبرى است ...)
هنگامى كه میرزا عشقى این خواب را حكایت مى كرد قیافه بهم زده وحشتناكى داشت و به دوستانش پیشنهاد مى كند براى فرار از كشته شدن به طور ناشناس به روسیه فرار كنیم و مقدمات سفر را فراهم مى كند و قرار مى شود روز چهارشنبه زمان حركت باشد.
در روز سه شنبه دوستش رحیم زاده صفوى انتظار او را مى كشید ولى خبرى از او نمى رسد لذا نوكرى را به خانه عشقى مى فرستد.
نوكر رحیم زاده صفوى حدود دو ساعت قبل از ظهر به خانه عشقى مى رسد و مى بیند كه سر كوچه اتومبیلى ایستاده و دو نفر به سرعت به طرف آن مى روند كه سوار شوند و از آن طرف صداى زنهاى همسایه را مى شنود كه فریاد مى كنند (خونخوارها جوان ناكام را كشتند) و عجب آن است كه در آن كوچه هیچ گاه منطقه گشت پلیس و ماءمورین تاءمینات نبوده در ظرف یك لحظه چند نفر پلیس و ماءمور امنیتى دوان دوان مى آیند و مانند اشخاصى كه از آغاز و انجام قضیه مطلع باشند به خانه عشقى ریخته شاعر مجروح را بیرون كشیده در یك درشكه كه در سر كوچه آماده بود مى نشانند، عشقى كه چشمش به محمد خان نوكر رحیم زاده صفوى مى افتد فریاد مى زند (محمد خان به رفقا بگو به داد من برسند) محمد خان از این پاسبانها بپرس مرا كجا مى برند؟
(بابا من نمى خواهم به مریضخانه نظمیه بیایم ، مرا به مریضخانه آمریكایى ببرید...)
و همین طور جملات را در خیابانها مخصوصا در خیابان شاه آباد با فریاد تكرار مى كرد، اما پلیسها گویا دستور مخصوصى داشتند و در اثر داد و فریاد عشقى راضى مى شوند اول او را به كمیساریاى دولت ببرند كه از آنجا مطابق میل او به مریضخانه آمریكایى منتقل شود اما همین كه درشكه به در كمیساریا مى رسد رئیس كمیساریا به پلیس ها فحاشى كرده مى گوید: چرا به نظمیه نمى برند.
به ملك الشعراء بهار در مجلس خبر مى دهند كه عشقى او را در مریضخانه شهربانى خواسته بلافاصله به شهربانى مى رود به او مى گویند باید از در طویله سوار بروید كه مریضخانه آنجاست.
طویله سوار حیاط بزرگى داشت و در سمت چپ چهار اطاق كوخ مانند كه سقف آنها گنبدى بود و مریضخانه نظمیه را تشكیل مى داد. اطاق اولى یك در به حیاط طویله داشت و یكى دو پنجره به آن خیابان باز مى شد از اطاق دومى دربندى به اطاق سومى راه داشت و بقیه اطاق ها هیچگونه در و پنجره به خارج نداشت و روشنایى هر یك از آن اطاقها از یك روزنه مى رسید كه در وسط گنبدى سقف قرار داست . ملك الشعراء چون وضع را چنین دید رو كرد به رحیم زاده صفوى و گفت : خواب عشقى ، زیر زمین و روزنه را تماشا كن ، آنوقت صفوى خواب عشقى را بیاد آورده وقتى نگاه مى كند در اطاق چهارمى یك تختخواب مى بیند كه میرزاده عشقى روى آن به خواب ابدى رفته و نور آفتاب از روزنه سقف به سینه او افتاده و شاید در آن لحظه كه عشقى براى آخرین دم چشم بر هم مى نهاده نور آن روزنه به صورت او مى تابیده. این نكته كه میرزاده عشقى هنگامیكه چشم بر هم مى گذارده است مژگان او تدریجا روى هم مى افتاده مانند همان حالتى بوده است كه شاعر در خواب دیده بود كه جلوى روزنه به تدریج خاك ریز شده راه نور بسته گشت.

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:24
داستان و حکایت
 
مرحوم آیت‌الله خراسانی گفت: قبر فرزند شما را آقای مکی‌نژاد می‌داند. به ایشان بگو شهید گمنامی را که در نزدیکی آیت‌الله اشرفی اصفهانی مدفون شده به شما نشان بدهد.

در تاریخ 17/8/1373 پیکر شهیدی که پس از 12 سال از منطقه‌ی عملیاتی والفجر مقدماتی آورده شده بود، در قطعه‌ی ثامن‌الائمه گلستان شهدای اصفهان به نام شهید گمنام دفن گردید.
چهار سال بعد شبی مادر ایشان خواب دید. از طرف قبرستان خیابان فیض وارد گلستان شهدای اصفهان گردید. از قسمتی که مرقد آیت‌الله فاضل هندی و آیت‌الله خراسانی است پله‌هایی در جلوی او نمایان گردید و با پایین رفتن به باغی وارد شد، که در محفلی نورانی عده‌ای از علما از جمله آیت‌الله خراسانی و آیت‌الله ارباب تشریف دارند.
ایشان آن‌ها را قسم داد که قبر فرزندش را به او نشان بدهند. مرحوم آیت‌الله خراسانی(ایشان سال‌ها قبل از انقلاب وفات یافته است) گفت: قبر فرزند شما را آقای مکی‌نژاد می‌داند. به ایشان بگو شهید گمنامی را که در نزدیکی آیت‌الله اشرفی اصفهانی مدفون شده به شما نشان بدهد.
آن زمان من (آقای مکی‌نژاد) در مشهد بودم و قضیه‌ی خواب را از حاج آقا ناظم شنیدم. اکنون آن شهید گمنام سنگ قبر جدیدی دارد: شهید مهدی شریفی، فرزند احمد، متولد 1339
کتاب لحظه های آسمانی، ص84
راوی: اسدالله مکی ‌نژاد (نماینده‌ ی بنیاد شهید در گلستان شهدای اصفهان)
 

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:23
داستان و حکایت
فارس:مجید حلاج رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان تبریز گفت: تشییع پیکر مطهر شهیدان علی عبداللهی و محمدحسین بهجت‌نژاد که در عملیات مطلع الفجر و والفجر چهار به شهادت رسیده‌اند جمعه بعد از اقامه نماز جمعه تبریز از مقابل مصلای امام خمینی (ره) تا میدان ساعت تشییع شدند.

وی درباره حکمت رجعت پیکرهای پک و مطهر این دو شهید تصریح کرد: این شهیدان در روستای کوران گیلانغرب شهر سر پل‌ذهاب در جریان جنگ تحمیلی پیکرشان مدفون شده بود.
حلاج ادامه داد: بعد از گذشت 30 سال از این واقعه در یکی از شب‌های ماه جاری یکی از شهدا در رویای یکی از دختران پاک و معصوم روستا که 17 سال دارد ظاهر شده و بیان می‌کند در فلان محل مدفون شده و از اهالی تبریز هستم و به دلیل غربت تقاضای انتقال به محل زادگاهم را دارم.
وی افزود: این دختر بلافاصله خانواده و معتمدان محلی را در جریان امر گذاشته ولی با بی‌توجهی و بی‌مهری روبه‌رو می‌شود.

حلاج گفت: این دختر در ادامه تصمیم به تفحص گرفته و با کمک دو تن از دوستان اقدام به کاوش کرده و شاهد قطعه‌ای از آثار شهدا می‌شوند و بلافاصله جریان را به اهالی اطلاع می‌دهند که بعد از آن با هماهنگی سپاه عاشورا اقدامات اولیه برای شناسایی شهدا صورت می‌گیرد.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان تبریز ادامه داد: این شهیدان پس از شناسایی از طریق پلاک و کارت شناسایی( کارت عضویت، گواهینامه و تصاویر فرزندان شهدا) به تبریز انتقال یافتند.

گردآوری:گروه خبر سیمرغ

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:23
فلسفه و عرفان
بسم الله الرحمن الرحیم

رویای صادقه روزنه ای است رو به جهان غیب تا به ما یادآوری کند ما متعلق به عالمی دیگریم و تا ابد جاودان خواهیم بود. رویای صادقه افقی را به روی ما می گشاید تا ما را از حصار تنگ دنیای مادی به سوی جهانی بی نهایت بکشاند.




"خانم من استعداد عجیبى دارد، گاهى خوابهاى عجیبى مى‏ بیند كه من هر چه هم شكاكى كنم، آخر نمى ‏توانم چیزى بگویم. یكى از اقوام نزدیك خانم من رفت اروپا و مى‏ خواست آنجا بماند و تحصیلاتش را ادامه بدهد.



هفت هشت ماه آنجا بود و برگشت. جوان متدینى است، گفت: من احساس كردم كه اگر آنجا بروم، باید زن داشته باشم و الّا اخلاقم فاسد مى‏ شود. بعد جریانى را از خودش نقل كرد كه معلوم شد در آنجا یك روز كه مریض بوده، در مهمانخانه‏ اى با یك دختر مسیحى آشنا شده است. گفت: من آنجا نشسته بودم؛ یك دختركى آمد و گفت: شما مثل اینكه حالتان خوش نیست! اهل كجا هستید و تحصیلاتتان چیست؟

و بعد هم وقتى خواستم بلند شوم بیایم گفت: شما چون بیمار هستید، اجازه بدهید من شما را برسانم. آمد و مرا رساند و جاى من را كه یاد گرفت، دیگر گاهى اوقات مى‏ آمد و از من خبر مى‏ گرفت. وقتى فهمید من مذهبى هستم بیشتر علاقه‏ مند شد. معلوم شد خودش هم دانشجوى یكى از دانشكده ‏هاى الهى آنجاست.

گفت: پدر و مادر من اهل سوئدند و نسبت به مذهب خیلى بى‏ قید و بى‏ علاقه‏ اند، ولى خود من خیلى به مذهب علاقه‏ مند هستم. این دختر از او خواستار ازدواج شده بود و گفته بود چون تو جوان مذهبى ‏ هستى، حاضرم با تو ازدواج كنم. ولى این جوان گفته بود اگر بخواهى با من ازدواج كنى باید مسلمان بشوى. گفته بود نه، من مسلمان نمى‏ شوم؛ چون مسیحى خیلى متعصبى بود.

آن جوان آمد ایران، اما دلش آنجا بود. آن دختر هم دلش اینجا بود و مرتب از او نامه مى‏ رسید.

یك شب سحر ماه رمضان، خانم من گفت: من امشب یك بار پدرم را خواب دیدم، یك بار هم این دختر را. (آن جوان عكس او را با خودش آورده بود.) گفت: پدرم را خواب دیدم كه خیلى عصبانى بود و با تعرض گفت: فلانى كجاست؟ گفتم: آقا موضوع چیست؟ گفت: او مى‏ خواهد با یك دختر مسیحى ازدواج كند؟! گفتم: نه آقا، او حالا خودش هم مایل به ازدواج با او نیست.

بعد خانم من گفت: در نوبت دوم خود دختر را در خواب دیدم و با او صحبت كردم و گفتم: دخترجان! تو چرا این پسر را رها نمى‏ كنى و مرتب نامه مى ‏نویسى؟! تو یك دختر مسیحى هستى و او مسلمان است؛ تو غربى هستى، او شرقى است؛ ازدواج شما تناسب ندارد. آن دختر گفت فردا نامه من مى‏ رسد، در آن نامه جواب شما را نوشته‏ ام. علامت نامه من هم این است كه پشت آن دو تا 8 هست. خانم من این را نقل كرد و همین حرفها سبب شد كه ما آن روز دیرتر بخوابیم.

تقریبا نیم ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود كه زنگ در صدا كرد. آن جوان خودش رفت. پُستچى بود. هفت‏ هشت دقیقه ‏اى طول كشید تا نامه را باز كرد و خواند. وقتى آمد دیدم رنگ در صورتش نیست.

گفت: سبحان‏ اللَّه! نامه خود دختر است. نوشته بود كه چندى است كه عمل جراحى كرده ‏ام و در بیمارستان هستم‏ و معلوم هم نیست خوب بشوم و الان این نامه را من مى‏ گویم و یك نفر دیگر براى تو مى‏ نویسد و شاید تو بعد از این دیگر نامه‏ اى از من دریافت نكنى و من مرده باشم. در آخر نوشته بود كه آدرس من عوض شده است و اگر خواستى بعد از این، نامه‏ اى براى من بنویسى به این آدرس جدید بنویس: خیابان ...، خانه 88. این 88 هم پشت همان نامه بود! به فاصله یك ساعت این موضوع تعبیر شد.

حالا به نظر شما این چطور قابل توجیه است؟ این امرى است كه مربوط به یك حادثه آینده است. جز اینكه بگوییم یك نوع القائى است كه حقیقت آن را نمى ‏توانیم بفهمیم، [چیز دیگرى نمى ‏توانیم بگوییم.] من خوابهاى عجیب‏تر از این هم از خانم خودم شنیده ‏ام؛ اصلا فوت پدرش را خبر داد؛ جریان خیلى عجیبى بود.

این هیچ توجیهى ندارد جز اینكه باید قبول كنیم كه علم‏ منحصر به آنچه كه انسان از طریق حس و فكر و فشار آوردن روى مغز [كسب مى‏ كند] نیست و احیانا از افق دیگرى هم القائاتى مى‏ شود."

داستان بالا را شهید مطهری در جلد چهارم مجموعه آثار ص 135 ( کتاب توحید، بخش نقل دو رویا) ذکر می کنند.خوابی که خانم شهید مطهری دیده است رویای صادقه است و ممکن است برای هر یک از ما اتفاق بیفتند و نمونه های زیادی از این نوع خوابها در منابع معتبر یافت می شود به گونه ای که به هیچ عنوان نمی توان احتمال داد که امری تصادفی است. اگر بخواهیم رویای صادقه را تعریف کنیم می توانیم بگوییم به آن دسته از خواب هایی که با حقایق عالم هستی مرتبط بوده و مستند به آنها است و مثلا می توان به واسطه آن از آینده خبر داد خواب ها یا رویاهای صادقه گویند. این خواب ها جنبه‏ الهامی دارند و گاهی به وسیله آنها حقایقی که از هر جهت برای ما مجهول هستند، واضح و آشکار می‏گردند. واقعیت آن است که اگر انسان تنها جنبه مادی داشته باشد و چیزی جز بدن خاکی نباشد امکان نخواهد داشت بتواند از آینده خبر دهد، چرا که جسم انسان محدود به زمان است و نمی تواند خارج از زمان خود باشد و خبری از آینده بدهد. در حقیقت این روح انسان است که در خواب می تواند برای مدتی از مشغله های روزانه رها شود و در عوالم بالاتر پرواز کند و گاه گاهی اخباری از آن سوی زمان برای ما به ارمغان آورد.

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:22
فلسفه و عرفان
پرسش: گاهی اوقات که انسان حوادثی را در خواب می بیند و بعداً اتفاق می افتند آیا به این غیب گفته می شود؟
پاسخ:
شهید مطهری در این باره می فرمایند: «در تمام نقاط دنیا و تاریخ گذشته، و در زمان حاضر احیاناً رؤیاهایی پیدا می شود که اساساً با گذشته ارتباط ندارند. این ها اموری هستند که مربوط به یک حادثه آینده اند. جز این که گوئیم حقیقت آن را نمی دانیم چیست؟ و بعد می فرمایند: در خواب هم در چنین حالتی به انسان الهام می شود. [1]

و البته روشن و واضح است که «الهام» در پرتو «غیب» محقق می شود و الهام فرع بر این است که غیب و نهان وجود داشته باشد.

و بعد می فرمایند: نظریه ای هست که خواب دیدن اقسامی دارد که ممکن است وابستگی به حالات بدنی انسان داشته باشد. ممکن است وابستگی به حالات روحی انسان داشته باشد. ممکن است به هیچ یک از این ها وابستگی نداشته باشد. که این ها خواب های نادر الوجود است و یقیناً در آن جنبه الهام و اشراق وجود دا
رد. [2]

پس روشن می شود که خواب هایی را که انسان می بیند و در آینده اتفاق می افتد و با توّجه به جنبه الهام و اشراقی که در آن وجود دارد می توان آن را از مقوله «غیب» دانست که تعریف غیب نیز بر آن صادق و منطبق است.



--------------------------------------------------------------------------------

[1] - مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 4، ص 153.

[2] - همان، ص 149.

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:22
فلسفه و عرفان
بسم الله الرحمن الرحیم
دكتر احمد بهشتی
خواب و رؤیای صادق، جلوه ای از فعالیت های قوّه وهم و خیال است كه در قرآن مجید، نمونه های روشنی از آن نقل شده است.
همان طوری كه قوّه عاقله انسان، به خاطر اتصال به عقل فعال یا مبادی عالیه، به ادراكات عقلی نائل می آید و معقولات را بدون استمداد از تفكّر و تعقّل دریافت می كند، قوّه خیال نیز بی كار نمی ماند و در حوزه كار خود به فعالیت می پردازد.
كار عقل، ادراك كلیات و كار خیال و وهم، ادراك جزئیات است. اكثر انسانها در عالم رؤیا از طریق فعالیتهای قوّه وهم و خیال، چیزهایی را ادراك می كنند. ولی در بیداری از چنین ادراكاتی محرومند؛ چرا كه دو عامل، آنها را از فعالیتهایی كه در خواب دارند، باز می دارد: یكی حس و دیگری عقل. به همین جهت است كه در بیداری، وهم و خیال تحت سیطره و سلطه عقل و حس می باشند. نه حواس اجازه می دهند كه وهم و خیال به كارهای مخصوص خود بپردازند و نه عقل، دست و بال آنها را در این راه باز می گذارد.
در عین حال، برخی از انسانها به گونه ای هستند كه قوّه وهم و خیال آنها در بیداری هم فعالیت دارند و جزئیاتی را ادراك می كنند. این ادراك، مستقل از فعالیتهای عقلی و حسی است. ولی چندان هم بی ارتباط نیست. در هنگام خواب، حواس پنجگانه از كار می افتند و به همین جهت است كه قوّه خیال، مجال فعالیت پیدا می كند. عقل نیز در این حال، فعالیتی ندارد. اینجاست كه صورتهایی در نزد نفس انسان حاضر می شود كه گویی برگرفته از ادراكات حسی است، بلكه می توان گفت: از مدركات حسی هم قوی تر است. آنچه را كه انسان در موقع خواب، می بیند و می شنود و لمس می كند و می بوید و می چشد، همه ساخته و پرداخته قوّه خیال است. این صور خیالی از لحاظ شفّافیت و روشنی و ظهور و حضور، هیچ فرقی با آنچه انسان در بیداری به چشم می بیند و به گوش می شنود و به لامسه، لمس می كند و به شامّه می بوید و به ذائقه می چشد، ندارد. همان طوری كه بروز و ظهور محسوسات برای حواس، شدت و ضعف دارد، بروز و ظهور صُوَر خیالی هم برای قوّه خیال شدّت و ضعف دارد. در عین حال، باید اذعان كرد كه در مجموع، صور خیالی در مقایسه با صور حسی، از كیفیت برتری برخوردارند.

نمی توان واقعیت همه صوری را كه انسان در عالم رؤیا از طریق فعالیتهای وهم و خیال ادراك می كند، منكر شد. تعبیر خواب، از كارهای بسیار مهمی است كه پیامبران و امامان و صالحان، انجام داده اند. در قرآن كریم، چند نمونه روشن ذكر شده كه همه آنها نشان فعالیت صحیح و درست قوّه خیال و ادراكاتی است كه قبل از وقوع، صورت گرفته است. نفس انسان در بیداری اشتغال به ظواهر حسی و مادی دارد؛ ولی در عالم خواب، فرصت پیدا می كند كه به امور باطن و موجودات مجرد و مبادی عالیه، نزدیك و متصل گردد و از این طریق، قوّه خیال به ادراك حقایقی توفیق یابد و آنها را در نزد خود متمثّل گرداند. در اینجا به ذكر چند نمونه قرآنی می پردازیم:

1- رؤیای یوسف
او در دوران كودكی در خواب می بیند كه یازده ستاره و خورشید و ماه برایش سجده می كنند. او به پدر می گوید:
«...یا اَبَتِ إِنّی رَأَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبا وَ الشَّمْسَ وَ القَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدِینَ»1
«پدر، در خواب دیدم كه یازده ستاره و ماه و خورشید برایم سجده می كردند».
یعقوب كه این خواب را نشانه عظمت یوسف و آینده درخشان وی می دید، به او دستور داد كه خوابش را برای برادرانش نقل نكند.
یوسف سالهای سختی پشت سر گذاشت و از مرحله قعر چاه و كاخ پرشیطنت عزیز مصر و زندان، سرانجام به مرحله تحقق رؤیای راستین خود رسید و زمانی كه پدر و مادر و برادران در برابرش به سجده افتادند، گفت:
«...یا اَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِنْ قَبْلُ وَ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّا وَ قَدْ اَحْسَنَ بِی إِذْ اَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَنی بِكُمْ مِنَ البَدْوِ مِنْ بَعْدِ اَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی...»2
«پدر، این است تعبیر خوابی كه از پیش دیده بودم كه خداوند آن را به حقیقت رساند و به من نیكی كرد؛ چرا كه مرا از زندان نجات داد و شما را بعد از آنكه شیطان میان من و برادرانم فساد كرد و جدایی افكند، از بیابان به شهر آورد».
آری قوّه خیال، صحنه سجده پدر و مادر و برادران را سالها قبل از وقوع، در قالب صحنه تمثیلی سجده ماه و خورشید و ستارگان، به او نشان داد و این نبود مگر به بركت صفای نفس آن بزرگوار و اتصال و ارتباط او به مبادی عالیه.

2- رؤیای همبندهای یوسف
زمانی كه یوسف را به خاطر جرمی كه مرتكب نشده بود، به زندان افكندند، دو متهم دیگر نیز با او به زندان افتادند. اینان از مقرّبان دربار بودند و اتهام آنها سوء قصد به جان پادشاه مصر بود. این دو زندانی هر كدام خوابی دیدند و خواب خود را برای یوسف نقل كردند.
«...قالَ اَحَدُهُما إِنِّی اَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الآخَرُ اِنّی اَرانِی اَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزا تَأْكُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ...»3
«یكی از آنها گفت: در خواب دیدم كه شراب می فشردم و دیگری گفت: در خواب دیدم كه بر سرم نانی حمل می كردم و مرغها از آن می خوردند».
آنها تقاضا داشتند كه یوسف، خوابشان را تعبیر كند؛ چرا كه او را فردی شایسته شناخته بودند. یوسف، به آنها قول داد كه در اولین فرصت، خوابشان را تعبیر كند؛ چرا كه خداوند علم تعبیر خواب را به او عطا كرده بود. سپس چنین گفت:
«...اَمّا اَحَدُكُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرا وَ اَمّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ...»4
«یكی از شما بر سر كار خود برمی گردد و به ارباب خود شراب می دهد و دیگری به دار آویخته می شود و مرغان بر سر او منقار می زنند و از گوشت آن می خورند».
این دو رؤیا نیز به حقیقت پیوست. یكی از دو متهم بی گناهیش ثابت شد و به جای خود بازگشت و دیگری اتهامش ثابت شد و به دارش آویختند.

3- رؤیای پادشاه مصر
او شبی در خواب دید كه هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را خوردند و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشك گندم را در عالم خواب، مجسم دید. از اطرافیان خواست كه خوابش را تعبیر كنند، ولی آنها چنین پنداشتند كه خواب او از خوابهای پریشان است. امّا آن زندانی آزاد شده، به یاد یوسف افتاد و تقاضا كرد كه او را نزد یوسف بفرستند، تا تعبیر خواب را از او بپرسد. هنگامی كه وی خواب پادشاه را برای یوسف بازگو كرد، یوسف خواب را چنین تعبیر كرد:
«هفت سال، فراوانی كشت و زرع است. گندمهایی كه در این هفت سال، به دست می آید، باید در خوشه ها ذخیره شود، تا در هفت سال قحطی و خشكسالی مورد استفاده قرار گیرد. با پایان گرفتن هفت سال دوم، بارندگی شروع می شود و دوران فراوانی نعمت، می رسد. شاه دستور داد یوسف را از زندان بیرون آوردند و او را گرامی داشت.

4- خواب ابراهیم خلیل
ابراهیم خلیل در خواب می بیند كه فرزندش اسماعیل را در راه خدا ذبح می كند. یعنی صحنه سر بریدن فرزند در راه خدا را در نزد خود متمثّل می بیند و مطمئن می شود كه فرمان خدا به این كار تعلق گرفته است. از این رو به اسماعیل می گوید:
«...اِنّی اَری فِی المَنامِ اَنِّی اَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَری...»5
«در خواب می بینم كه تو را سر می بُرم. بنگر كه در این باره چه رأی می دهی».
از آنجا كه فعل «أَری» مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، معلوم می شود كه ابراهیم، چند بار صحنه دلخراش سر بریدن فرزند را در خواب دیده و مطمئن است كه آنچه را بارها در خواب دیده، باید در بیداری تحقق ببخشد و از آنجا كه اسماعیل نیز باید رأی و عقیده خود را در این باره اظهار كند، قضیه را با او در میان می گذارد. او نیز آمادگی خود را اعلام می كند؛ چرا كه به درستی و صحت خواب پدر اعتقاد دارد. از اینرو می گوید:
«...یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی اِنْ شاءَ اللّه ُ مِنَ الصّابِرِینَ»6
«پدر، آنچه را به انجام آن فرمان داده می شوی، انجام ده كه اگر خدا بخواهد، مرا از شكیبایان می یابی».
سرانجام، پد ر و پسر تسلیم فرمان خدا شدند و بندگی و اطاعت محض خود را در برابر حق به مَعرض نمایش گذاشتند. از این جهت است كه قرآن كریم می فرماید:
«فَلَمّا اَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَ نادَیْناهُ اَنْ یا اِبْراهِیمُ قَدْ صَدّقْتَ الرُّؤْیا اِنّا كَذلِكَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ»7
«همین كه در برابر امر خدا تسلیم شدند و ابراهیم، اسماعیل را برای ذبح بر زمین افكند، از آنها پذیرفتیم و ندا كردیم كه ای ابراهیم: خواب را تحقق بخشیدی و از عهده امتحان برآمدی و ما نیكوكاران را این گونه پاداش می دهیم».

5. خوابهای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله
در بررسی های اولیه قرآنی، معلوم می شود كه پیامبر گرامی اسلام نیز حقایقی را در خواب، دیده و قرآن آنها را نیز تصدیق كرده است.

الف. در سوره اسراء
پیامبر گرامی اسلام در خواب می بیند كه فرزندان «حَكَم» یا «عاص» از بنی امیه همچون بوزینگان بر منبرش جَست و خیز می كنند. از این رو بعد از این خواب تا زنده بود، خوشحالی نكرد. قرآن كریم درباره این خواب فرمود:
«...وَ ما جَعَلْناَ الرُّؤْیَا الّتِی اَرَیْناكَ إلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِیالقُرْآنِ...»8
«و ما آن شجره ملعونه ای را كه در خواب به تو نشان دادیم، جز فتنه و آزمایشی برای مردم قرار ندادیم».
آنهایی كه در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند، ظالمان و منافقان و مشركان و كفارند. امّا كسانی بوده اند كه همچون یك شجره خبیثه، اجزا و اعضای آنان به یكدیگر وابستگی داشته و برای مردم فتنه بزرگی بوده اند. در روایات سنّی و شیعی، گفته شده است كه اینها بنی امیه اند9 در كتاب «الدرّ المنثور» نقل شده است كه عایشه به مروان گفت: از پیامبر خدا شنیدم كه به پدر و جد تو می فرمود:
«اِنّكُمُ الشجرةُ الملعونةُ فی القرآن»10
«درختی كه در قرآن كریم مورد لعن واقع شده است، شمایید».

ب. در سوره انفال
در جنگ بدر، شمار لشگر اسلام از سیصد و سیزده تن تجاوز نمی كرد. آنهم با ساز و برگ جنگی بسیار اندك و ناچیز؛ در حالی كه شمار لشگر دشمن به هزار تن می رسید. آنهم با سازوبرگ جنگی بسیار چشمگیر و پیش رفته .
طبیعی است كه در چنین شرایطی دشمن از روحیه بسیار بالا و نیرومندی برخوردار باشد و سپاه اسلام، دچار دلهره و اضطراب گردد. مگر اینكه خداوند اسبابی را فراهم كند كه معادلات اسباب ظاهری تغییر كند و اسباب باطنی و غیبی بر اسباب ظاهری فائق آید. در این وقت، پیامبر گرامی اسلام، خواب جالب و امیدوار كننده ای می بیند كه در آیه زیر به آن اشاره شده است:
«إِذْ یُرِیكَهُمُ اللّه ُ فِی مَنامِكَ قَلِیلاً وَ لَوْ اَرَیْناكَهُمْ كَثِیرا لَفَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِیالأَمْرِ وَ لكِنَ اللّه َ سَلّمَ اِنّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»11.
«به یادآور هنگامی را كه خداوند سپاه دشمن را در خواب تو اندك نشان داد و اگر بسیار نشان می داد، سست می شدید و اختلاف می كردید. ولی خداوند شما را نجات داد. او به اسرار دلها داناست».
این خواب از رؤیاهای صادقه بود. هرچند لشگر هزار نفری دشمن از نظر كمّیت قابل توجه بود، ولی از نظر كیفیّت، قابل توجه نبود. این حقیقت، در عالم خواب، برای پیامبر اكرم تمثّل یافت و او خواب خود را برای همراهان نقل كرد و مایه دلگرمی آنها شد و اگر در عالم خواب، طور دیگری آنها را مشاهده می كرد و خواب خود را برای یاران بیان می داشت، سبب سستی و تنازع همراهان می شد. این رؤیا به سپاه اندك اسلام نیرو و قوّت قلب بخشید و آنها را بر دشمن غالب ساخت.

ج- در سوره فتح
پیامبر گرامی اسلام در خواب دیده بود كه به همراه مسلمانان، عمره مفرده به جای آورده و در حالی كه سر تراشیده و تقصیر كرده اند، پیروزمندانه وارد مسجدالحرام شده اند.
مسلمانان مدینه با خوشحالی و امیدواری در ركاب پیامبر، رهسپار مكّه شدند، تا برای نخستین بار پس از هجرت، به زیارت بیت اللّه الحرام نائل گردند و آرزوی دیرینه خود را تحقق بخشند.
امّا هنگامی كه به سرزمین حدیبیّه رسیدند، مشركین مكّه به مقاومت و ممانعت پرداختند و در نهایت، قرارداد صلحی منعقد گردید و قرار بر این شد كه انجام عمره مفرده را به سال بعد موكول كنند. این پیش آمد، بعضی را دچار شك و تردید كرد؛ چرا كه گمان می كردند همان سال وارد مسجدالحرام می شوند. از این جهت، خداوند متعال فرمود:
«لَقَدْ صَدَقَ اللّه ُ رَسُولَهُ الرُّوْیا بِالحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ المَسْجِدَالحَرامِ اِنْ شاءَ اللّه ُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا وَ جَعَلَ مِنْ دُونِِ ذلِكَ فَتْحا قَرِیبا»12.
«سوگند كه خداوند در مورد خواب، به پیامبر راست گفت و شما اگر خدا بخواهد، با ایمنی در حالی كه تراشنده سر و تقصیر كننده اید، داخل مسجدالحرام می شوید، بدون اینكه بترسید. خداوند دانست آنچه را شما ندانستید و قبل از آن، فتحی نزدیك برای شما قرارداد».
صلح حدیبیه در سال ششم هجری واقع شد. اگر صلح حدیبیه واقع نمی شد، ممكن نبود كه مسلمانان بتوانند بدون جنگ و خونریزی وارد مسجدالحرام شوند. ولی صلح حدیبّیه برای مسلمانان فتح بزرگی بود و در نتیجه توانستند در سال هفتم هجری با آرامش خاطر، عمره مفرده به جای آورند و وارد مسجدالحرام شوند.
مرحوم طبرسی می گوید: خداوند قبل از خروج مسلمانان به سوی حدیبیه، در خواب به پیامبر نشان داد كه مسلمانان داخل مسجدالحرام شده اند. او خواب خود را برای اصحاب، تعریف كرد و همه خوشحال شدند و گمان كردند كه همان سال وارد مكّه می شوند. از این جهت، هنگامی كه پس از انعقاد قرارداد صلح حُدیبیه، به مدینه بازگشتند و داخل مكه نشدند، منافقان گفتند: نه سر تراشیدیم و نه تقصیر كردیم13 و نه داخل مسجدالحرام شدیم. از اینرو آیه نازل شد و ورود به مكه ،به سال بعد موكول گردید14
تا این جا معلوم شد كه قوّه خیال در هنگام خواب، كاملاً فعّال می شود و انسان در آن حالت، صورتهایی مشاهده می كند كه در عالم بیداری آنها را مشاهده نمی كند. البته تحلیل و تبیین خوابها همیشه كار آسانی نیست. چنانكه برخی از خوابها نیز حكایت از واقعیت ندارند و به آنها خوابهای پریشان گفته می شود. امّا خوابهای انبیا و اوصیا و اولیای حق، از واقعیت و دقت كامل برخوردار است.
آن خیالاتی كه دام اولیاست عكس مه رویان بستان خداست


فعالیت خیال در بیداری

ما نمونه های متعدّدی از فعالیت قوّه خیال در بیداری داریم كه در اینجا به چند نمونه اشاره می كنیم:

الف. تخیلات شاعران و هنرمندان
به بركت قوّه خیال است كه شاعران و هنرمندان می توانند آثاری بدیع و شگفت انگیز به وجود آورند. یك غزل زیبا یا یك قصیده بكر، از فعالیت قوّه خیال پدید می آید و اگر فعالیت این قوّه نبود، چگونه شاعر به خودش اجازه می داد كه بگوید: نگویمت كه گلی بر فراز سرو روان كه آفتاب جهانتاب بر سر علمی
یا اینكه:

دلم از دست او دریای خون شد
سرشك دیده ام طوفان نوح است
تابلوهای گران قیمت نقاشان نیز نتیجه فعالیت قوّه خیال است. اگر شاعر و نقاش و هر هنرمند دیگری بر بال خیال ننشیند، نمی تواند آثاری بدیع، پدید آورد.

ب. تخیلات افراد دیوانه یا خیالاتی
شخصی همواره از شعله ور شدن تنور شكم خود شكایت می كند؛ دیگری هنگامی كه تنها نشسته است، با مخاطبی گفتگو می كند؛ طفلی در تاریكی شب، از صورتهایی مخوف می ترسد و جیغ می كشد. اینها همه معلول فعالیت قوّه خیال در بیداری است.

ج. تخیلات انبیا و اوصیا
اینان نیز در حالت بیداری تخیلاتی دارند و این در زمانی است كه نفس شریف آنان اتصال به مبادی عالیه پیدا كرده و قوّه خیال نیز به موازات آن فعال شده است.




1. یوسف/3.
2. یوسف/100.
3. یوسف/36.
4. یوسف/41.
5. الصافات/102.
6. الصافات/102.
7. الصافات/103تا105.
8. الاسراء/60.
9. المیزان13/148.
10. همان، ص 158.
11. انفال/43.
12. فتح/27.
13. در عمره مفرده، شخص معتمر، مخیر است كه سر بتراشند یا تقصیر كند.
14. تفسیر مجمع البیان جلد 9 و 10 صفحه 126.
 

منبع: azha.ir

پنج شنبه 17/5/1392 - 3:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته