• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6910
تعداد نظرات : 98
زمان آخرین مطلب : 3458روز قبل
آلبوم تصاویر
http://salijoon.info/mail2/910712/citi/photography_of_cities_02.jpg
دوشنبه 14/5/1392 - 21:34
خانواده
 
 

اگر فکر می‌کنید در یک زندگی عاشقانه جایی برای بحث و دعوا وجود ندارد، سخت در اشتباهید. اختلاف نظر حتی در میان لیلی و مجنون‌ها هم وجود دارد پیشگیری از این نمک پاشی‌های گاه و بیگاه شاید غیرممکن باشد اما می‌توانید کمی با ملاحظه و مدارا دعواهایتان را به سمت صلح و مفاهمه هدایت کنید. تنها با درست مدیریت کردن است که این اختلاف نظر‌ها به یک مشکل جدی برای زندگی مشترک‌تان تبدیل نمی‌شود. شما اجازه دارید در مورد اختلاف‌نظر‌ها و اشتباهات با همسرتان بحث کنید و تا رسیدن به نتیجه، این گفتگوها را ادامه دهید. تنها کافی است قانون‌های یک دعوای زن و شوهری را بشناسید و به آن ها پایبند باشید.

 

 



 

قانون های دعوای زن شوهری را بشناسید:

 

شاید اشکال جای دیگری است: ناراحتید یا خشمگین یا تنها برای انتقام گرفتن بحث را به راه می‌اندازید؟ قبل از وارد شدن به چنین گفتگویی، از احساسات‌تان باخبر شوید و سعی کنید دلیل پیدا شدن‌شان را هم بفهمید. اگر هم نتوانید دلیلی برای چنین حسی پیدا کنید، ممکن است پای نوسانات هورمونی، خستگی‌کاری یا مشکلات قدیمی که برای حل کردن‌شان تلاش نکرده‌اید در میان باشد. پس تا مطمئن نشده‌اید که یک موضوع خاص ناراحت‌تان کرده یا نه، با همسرتان در موردش وارد بحث نشوید.

 

مشکل را نشانه بگیرید نه همسرتان را: موضوع از کجا شروع شده؟ دلیل اصلی ناراحتی و خشم‌تان چیست و چرا می‌خواهید دعوا کنید؟ قبل از بیان حتی یک جمله، جواب این سۆال‌ها را پیدا کنید و بعد اگر گمان می‌کنید که باید در مورد موضوع با هم بحث کنید، این کار را انجام دهید. بزرگ‌ترین اشتباهی که می‌توانید انجام دهید، نشانه گرفتن همدیگر در زمان دعواست. یادتان نرود که موضوع بحث چیست و با به رخ کشیدن اشتباهات و ناتوانی‌های همسرتان، او را به موضوع دعوا بدل نکنید و به مشکل فعلی، یک مشکل دیگر اضافه نکنید.

 

شما در یک جبهه هستید: یادتان نرود که در زندگی مشترک، شما و همسرتان در یک گروه هستید. پس هنگامی که او از یک موضوع گلایه می‌کند یا مشکلی را مطرح می‌کند، فورا حاضرجوابی نکنید و با گفتن مشکل بزرگ‌تری، از او سبقت نگیرید. در جریان یک بحث دوستانه، به حرف‌ها، اعتراض‌ها و حتی گلایه‌های طرف مقابل‌تان خوب گوش کنید و از او هم بخواهید که به حرف‌های شما بدون قطع کردن‌شان گوش کند.

 

دعوا را از خانه بیرون نبرید: یادتان نرود که تمام زندگی همان لحظه دعوا نیست؛پس فکر بعد را هم بکنید. مراقب لحن و صدای‌تان باشید. هر چه بیشتر فریاد بزنید، همسرتان کمتر پیام شما را درک می‌کند و کمتر به شما حق می‌دهد. یادتان نرود که این بحث تنها بین شما و همسرتان هست؛ پس با فریاد‌های‌تان آن را از خانه بیرون نبرید و دیگران را شریک این ماجرا نکنید. دعوای زناشویی اتفاقی است که در همه خانه‌ها می‌افتد اما اگر نمی‌خواهید زندگی‌تان را ویران کند، آن را از خانه‌تان بیرون نبرید. حتی اگر موضوعی در میان جمع، در خیابان و در وقت کار شما را آزار می‌دهد، در حضور دیگران برای حل کردنش تلاش نکنید.

 

مهم‌ترین نتیجه‌ای که قرار است از این بحث بگیرید، توافق در مورد یک موضوع است. پس حتی اگر در مورد آن اختلاف نظر زیادی دارید، موضوعات فرعی کوچکی که می‌توانید در مورد‌شان توافق کنید را از یاد نبرید.

 

سپرتان را کنار بگذارید: چرا دعوا می‌کنید؟ برای خالی کردن خشم‌تان یا برای حل کردن مشکل؟ اگر هدف شما واقعا حل مشکل است، این حالت دفاعی را کنار بگذارید و تنها در مورد موضوع گفت‌وگو کنید. وقتی که همسرتان اشتیاق شما برای حل مسئله را ببیند، او هم سپر دفاعی‌اش را کنار می‌گذارد و می‌پذیرد که کجای کار مقصر است و در چه زمینه‌های می‌تواند به حل مشکل کمک کند.

 

مراقب کلمات باشید: اگر بحث شما در مورد اشتباهی است که همسرتان انجام داده است، هرگز اشتباهات گذشته‌اش را وارد بحث نکنید. قید‌هایی مثل «همیشه» و «هرگز» بار عاطفی بالایی دارند؛ پس هنگام به کار بردن‌شان مراقب باشید. گذشته از قید‌ها، بی‌توجه به معنای هیچ کلمه‌ای، آن را به کار نبرید و تصوری در ذهن همسرتان ایجاد نکنید که بعد از دعوا هم گریبان‌تان را بگیرد. یادتان نرود که بعضی کلمه‌ها به سادگی از ذهن پاک نمی‌شود. پس مراقب حریمی که میان‌تان است باشید.

 

به‌دنبال همدلی بگردید: مهم‌ترین نتیجه‌ای که قرار است از این بحث بگیرید، توافق در مورد یک موضوع است. پس حتی اگر در مورد آن اختلاف نظر زیادی دارید، موضوعات فرعی کوچکی که می‌توانید در مورد‌شان توافق کنید را از یاد نبرید. مهم نیست که این نقاط تفاهم چقدر کوچک باشند؛ شما می‌توانید با تمرکز روی همین موضوعات کوچک، از یک بحث بزرگ نتیجه‌ای که می‌خواهید را بگیرید.

 

وقت‌شناس باشید: زمان مناسب، یکی از مهم‌ترین عواملی است که می‌تواند موفقیت یا شکست یک بحث را تضمین کند. اگر می‌خواهید از بحث کردن با همسرتان نتیجه بگیرید، در هر زمانی موضوع را به میان نیاورید. وقتی که خواب‌آلوده است، ‌اول صبح که پر انرژی است، زمانی که مشغول کار است یا در کنارش آدم‌های دیگری هم قرار دارند، وقتی که مشغول فوتبال دیدن است و... هرگز برای بحث کردن در مورد موضوعات مهم مناسب نیست.

 

به فکر برد و باخت نباشید: برای بحث کردن گاردتان را باز کنید و قبل از این که بحث را شروع کنید، احتمال این را بدهید که حق با شما نباشد. شاید همسرتان با دلایل منطقی چنین کاری را انجام داده باشد و شاید هم شرایط، این موضوع را به او تحمیل کرده باشد؛ پس برای جنگ و به انگیزه بردن مسابقه، بحث را آغاز نکنید چون ممکن است گاهی هم شما بازنده باشید.

 

احساساتش را نشانه نگیرید: هرگز برای کنار کشیدن از بحث و به اصطلاح «بردن»، احساسات همسرتان را نشانه نگیرید. گریه کردن، نشان دادن ضعف جسمانی یا نشان دادن اینکه اگر او به خواسته‌تان عمل نکند، از هم می‌پاشید، بدترین راه‌های پایان دادن به بحث هستند. یادتان نرود که شما مسئولیت یک زندگی مشترک را به ‌عهده دارید و حتی اگر به‌ نفع‌تان هم نباشد، باید مثل یک بالغ عمل کنید و تصمیم بگیرید.

 

انتقاد را با احساس شروع کنید: اگر می‌خواهید از همسرتان انتقاد کنید یا احساس می‌کنید که باید مشکلی را حل کنید، باید با یک شروع خوب وارد بحث شوید. نخستین کلمات همیشه مهم‌ترین کلمات هستند؛ پس در قدم اول به جای این که بگویید «وقتی تو...» یا «چرا تو...»، از عبارت‌ه ایی مثل «من احساس می‌کنم...» استفاده کنید. اگر در همان ابتدای کار با او مثل یک فرد بی‌مسئولیت برخورد کنید، او هم برای اثبات بی‌گناهی‌اش از راه‌هایی وارد می‌شود که هیچ نتیجه‌ خوبی را به‌دنبال نخواهد داشت.

 

انتقام نگیرید: ممکن است در بحث این بار، شما برای بعضی اتفاقات مقصر باشید و همسرتان گاهی از شما انتقاد کند. شاید هم راهکار‌تان برای مقابله با این انتقاد‌ها، بیان اشتباهات همسرتان باشد و گمان کنید اگر با هر صحبتی که او علیه شما می‌کند، یک جواب دندان‌شکن بدهید و به او نشان دهید که از شما ضعیف‌تر و پراشتباه‌تر است، این بازی را می‌برید. اما باز هم باید تاکید کنید که بحث‌های زناشویی نه بازی است و نه جنگ و باز هم باید بگوییم که تنها روی موضوع بحث تمرکز کنید و به فکر انتقام گرفتن نباشید.

 

فرار نکنید: چه شما بحث را شروع کرده باشید و چه همسرتان، باید تا رسیدن به یک نتیجه منطقی در بحث بمانید. البته این ماندن را در شرایطی توصیه می‌کنیم که از اصول بالا پیروی کرده باشید و با داد و بیداد و تحقیر، بحث را به حاشیه نکشیده باشید. اگر احساس می‌کنید توان ادامه بحث را ندارید، بدون قهر و بی‌خبر ترک کردن بحث، از همسرتان بخواهید که باقی حرف‌ها را برای فرصت بهتری بگذارد و اگر هم تنها برای فرار از مسئولیت‌ها می‌خواهید بحث را خاتمه دهید، کمی صبورتر باشید. نگذارید در ذهن همسرتان به فردی بی‌مسئولیت تبدیل شوید که نمی‌تواند از پس یک بحث منطقی بربیاید.

دوشنبه 14/5/1392 - 21:26
خانواده
 
 

اکسیر محبت، این نعمت بی کران الهی، سخت ترین فلزها را به طلا تبدیل می کند. باز هم از کلام خدا، و سیره ی اهل بیت و اندیشمندان نور می گیریم تا راه و رسم عشق ورزیدن به همسرمان را بیاموزیم و از ابراز محبت به یکدیگر، پلی بسازیم برای کمال و وصال محبوب حقیقی.

 

 



 

محبت، رمز زیبایی زندگی:

 

و من ءایته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایت لقوم یتفکرون و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ دراین نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند. روم، آیه 21

در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه مودت و رحمت بیان می کندو این نکته[بسیار قابل توجه است و به مطلب بلندی اشاره دارد که آن] جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به اینست که شهوت، تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست. بلکه صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آن چه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگی می دهد مهر و مودت و صفا و صمیمیت است نه غریزه که در حیوانات هم هست. جاذبه و دافعه علی(ع)، شهید مطهری، صص 57و58

امام صادق(ع) فرمودند: هر کس از دوستان ما باشد به همسرش بیشتر اظهار محبت می کند.

بحارالانوار، ج 103، ص 223؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص24

پیامبر(ص) می فرمایند: هر چه ایمان انسان کامل تر باشد، به همسرش بیشتر اظهار محبت می کند.

بحارالانوار، ج103، ص228

شایان ذکر است که محبت به همسر یکی از ثمرات ایمان کامل است.

امام علی(ع) می فرماید: مهرورزی نیمی از عقل و خرد است.

سفینه البحار، ج2، ص 639

محبت ورزیدن، یک امری است که دراول کار، خدای متعال به شما می دهد، سرمایه ای است که در اول ازدواج، خدا به دختر و پسر هدیه می کند. به یکدیگر محبت پیدا می کنند. این را باید نگه داشت. محبت همسر شما به شما، وابسته به عمل شماست. اگر بخواهید محبت همسرتان به شما محفوظ بماند، باید رفتار خودتان را محبت آمیز کنید.

مطلع عشق، ص 71، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1376/12/19

(در ایران) آن صمیمیت و صفا و محبت که زن دلش برای مرد خود می تپد، مرد هم دلش برای زن خود می تپد هست. یکدیگر را از اعماق دل دوست دارند و زندگی صمیمی دارند، در جاهای دیگر این چیزها خیلی کم است؛ دوست داشتن را تامین کنید.

مطلع عشق، ص 32، خطبه عقدرهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1374/5/24

زن و شوهر هر چه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست. آن جایی که محبت هر چه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. هرچه به هم محبت کنید خوب است. اعتماد هم، محبت می آورد. محبت زن و شوهر، جزء محبت های خدایی است، هر چه بیشتر شود بهتر است.

مطلع عشق، ص 68، بیانات رهبر فرزانه انقلاب

در جوامع اسلامی، یعنی جوامع متدین و مذهبی مشاهده می کنیم که دو نفر آدم، مدت طولانی با هم زندگی می کنند و اصلاً از هم سیر نمی شوند، بلکه دلبستگی شان به هم بیشتر می شود، انس و محبت و وفایشان به همدیگر بیشتر می شود، این همان خاصیت تدین و دینداری و مذهبی بودن وجهات خدایی رارعایت کردن است.

مطلع عشق، ص31، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1380/1/2

عشق و محبت،سختی های حرکت و تکاپو را بر انسان آسان و ناهمواری ها و تلخی ها را شیرین می سازد، به نیروی عشق و محبت است که یک دختر جوان، به مدت نه ماه سختی های دوران بارداری را تحمل می کند و پس از فراغت، همه رنج های تربیت و حضانت طفل را بر عهده می گیرد و دشواری و تلخی بی خوابی ها و شب زنده داری ها را به خاطر کودک محبوبش هم چون شهد خوشگوار نوش جان می کند و صمیمانه حاضراست همه هستی خود را در راه هستی و سعادت جگر گوشه ی خویش قربانی نماید. به نیروی عشق و محبت است که پسر جوانی تمام هم و غم و اندیشه و نیرویش متوجه تأمین زندگی و سعادت همسر و فرزند می شود و دلخوش است که اگر از کار و فعالیت روزانه خسته می شود، اعضای خانواده اش در آسایش و آرامش به سر می برند و به داشتن سرپرست و تکیه گاه و نان آور و مربی دلسوزی به نام پدر وهمسر، سرفراز و دلگرم اند. انسانی که وجودش سرشار از عشق و محبت خانوادگی است، انسانی پویا و فعال و پرنشاط است. چنین انسانی وجودش در جامعه، مفید و سودمند است و می تواند جامعه خود را به سوی خودکفایی و استقلال سوق دهد.

خانواده درقرآن،آیت الله دکتر احمد بهشتی، ص 338

یک قانون کلی اگر در دست ما باشد، نود و نه درصد از اختلافات خانوادگی، مسأله نشوز، مساله شقاق، اختلافات، بگومگوها، حتی طلاق ها منتفی می شود. آن مساله این است که اساس خانواده و رکن اصلی آن را محبت، انس و الفت تشکیل دهد

خانواده پویا، ج2، ص56

به نقل از استاد فقیهی

در مکارم اخلاق روایتی از پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) نقل شده است که می فرماید: زمانی که پدر و مادر در برابر فرزند، زن در برابر مرد و مرد در برابر زن ارتباط انس و الفت را دارند، ملائکه در آن زمان در حال تردد هستند... . لذا وقتی انس ایجاد می شود، یک حالت گرمی بین دو طرف ایجاد می شود.

خانواده پویا، ج5، ص 39

به نقل از استاد حق جو

در وجود انسان زمینه ای از مودت و رحمت وجود دارد که تجلی گاه آن فقط محیط خانواده است.

خانواده در قرآن، آیت الله دکتر احمد بهشتی، ص 40

زن به اندازه ای که طاقت دارد، باید به شوهر ابراز علاقه کند و شوهر نیز نسبت به زن باید همین طور باشد.

خانواده پویا، ج4، ص2

به نقل از حجه السلام راشد یزدی: همسران در ابزار علاقه باید استمرار را مدّ نظر داشته باشند. اگر ابراز محبّت استمرار نداشته باشد و کم و زیاد شود مشکل ایجاد می کند. گاهی متاسفانه زن و مرد درجلب محبت طرف مقابل تمارض می کنند.

خانواده پویا، ج4، ص 24

به نقل از حجه السلام راشد یزدی: بزرگترین رمز همسرداری و بهترین کلید حل مشکلات زناشویی، اظهار عشق و علاقه به همسر است.

همسرداری، ابراهیم امینی، ص 35

خیلی از زن ها و شوهرها تصور می کنند که مودتشان نسبت به یکدیگر از قبیل عشق های مجازی است که آن ها را از مودت خدا و اهل بیت(ع) دور می کند و در حالی که تعبیر مودت درباره اهل بیت(ع) به کار رفته است. پس عشق بین زن و شوهر باعث قرب به اهل بیت(ع) است.

خانواده پویا، ج4، ص 19

به نقل از حجه السلام راشد یزدی: اگر ریشه یابی شود اختلافاتی که در خانواده ها ایجاد می شود، یک جایی خودش را نشان می دهد، گاهی مرد یا زن بهانه می گیرد،این به کمبود محبتی بر می گردد که وجودش در خانواده رکن است.

خانواده پویا، ج2، ص 56

به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی: گاهی ما می بینیم دخترها و پسرها، در کوچه و خیابان با یک تبسم و یک نگاه دلشان می رود، دینشان می رود، خانواده را از دست می دهند. وقتی بررسی می کنیم، می بینیم این ها دچار خلأ عاطفی هستند. این ها در خانه، محبت، انس و الفت ندیده اند که با تبسم دچار مشکلاتی می شوند.

خانواده پویا، ج5، ص9

به نقل از استاد حق جو: بارش کنید؛ مهرتان را بارش کنید، عشقتان را بارش کنید، فکر مثبت و سازنده تان را بارش کنید. بارش تبسم، بارش لبخند، بارش انرژی مفید... همین امروز فکر کنید چه چیزی را باید بارش کنید. مهرتان، عشقتان، پولتان، دانشتان، وقتتان...

همه چیز با خدا ممکن است. م. حورایی. صص51 و65

 

رسم مهربانی:

 

نگاه پر مهر: پیامبراکرم(ص) فرمودند: وقتی مرد به زنِ خود با محبت می نگرد و زنش به او با مهر می نگرد خداوند به دیده رحمت بر آن ها می نگرد.

نهج الفصاحه، ص124، ح 621

یکی از راه های تقویت انس، دل دادن به سخن یکدیگر و نگاه پرمحبت به یکدیگر کردن، لبخند زدن به روی همدیگر و با هم غذا خوردن است که متأسفانه گاهی مراعات نمی شود، بچه ها می آیند، خسته هستند، مادر غذای آن ها را می دهد. بعد آقا می آید، غذای او را می دهد و بعد هم خودش غذا می خورد. در حالی که هم غذا شدن احساس متقابلی را ایجاد می کند. یک احساس مشترکی ایجاد می شود که بسیار مؤثر است.

خانواده پویا، ج5، ص41

به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی: در خانه، زن و شوهر برای همدیگر نعمت بسیار عظیمی هستند که ایمان، تقوا، سلامت و عفت یکدیگر را محفوظ می دارند. ما برای این که به محبت زلال و زیبای خدا برسیم، باید محبت را در خانه تجویز بکنیم، خدای متعال زن و شوهر را برای یکدیگر آیه شمرده است. یعنی خانم با دیدن شوهرشان باید لطف خدا را ببینید و آقایان با دیدن خانمشان جمال و کمال پروردگار را ببینند و از همه ی دغدغه ها نجات پیدا کنند. «وجعل بینکم موده و رحمه» و خداوند میان شما مودت و رحمت قرار داد.

خانواده پویا، ج5، ص 15 به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی

 

زیباترین عبارت ها:

 

امام صادق(ع) می فرماید: وقتی کسی را دوست داری به او خبر بده

بحارالانوار، ج71، ص181

نبی اکرم(ص) غیر از این که ابراز علاقه می کردند، در انتخاب نام، الفاظی را انتخاب می کردند که بار عاطفی داشته باشد. روانشناسان این ها را کوچک های بزرگ می دانند. واقعاً وقتی می خواهیم شوهرمان یا همسرمان را صدا بزنیم با یک نام مهرآمیز، آغشته به محبت صدا بزنیم، او را به فامیل صدا نزنیم، این جا که اداره نیست، اسمش را بگوییم، تازه اسمش را هم به محبت آغشته کنیم. این ها کمک می کنند که همدیگر را دوست داشته باشیم و از همدیگر لذت ببریم.

خانواده پویا، ج6، ص 33 به نقل از دکتر شاملی

 

همکاری و یگانگی روح ها:

 

امیرالمومنین(ع) هیزم شکنی می کرد و آب می آورد و جارو می کرد و فاطمه(س) آرد می کرد و خمیر می کرد و نان می پخت.

بحارالانوار، ج43، ص 81

از هر دو نفری که با هم زندگی می کنند یکی پیش خدا محبوب تر است و آن کسی است که با همنشینش و صاحبش رفیق ترصمیمی تر، مهربان تر و کمک کارتر باشد.

الکافی، ج2، ص 120

پیغمبر اکرم(ص) وارد منزل شدند، دیدند امیرالمومنین(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) دوتایی دستشان را روی دست هم گذاشته و دستاس را می گردانند. این همکاری است. این همکاری انس در پی دارد. یگانگی روح ها را در پی دارد. پیامبر اکرم(ص) سوال کردند: «کدام یک خسته تر هستید؟» بلافاصله امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «یارسول الله، زهرا خسته تر است». حضرت رسول(ص) فرمودند: «زهرا جان بلند شو، من می نشینم و به علی کمک می کنم».

خانواده پویا، ج5، ص 41

به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی: ... معلوم است که انسان چه کار باید بکند تا محبتش معلوم شود؛ بایستی وفاداری، امانتداری و صفا نشان دهد. توقعات خود را خیلی بالا نبرد، باید همکاری کند، باید اظهار محبت کند، این ها محبت ایجاد می کند. هر دو نسبت به هم این وظیفه را دارند. همکاری و محبت در زندگی باید باشد. ایرادگیری و زیاده طلبی نباشد. مطلع عشق، ص 71، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1376/12/19

خیلی خوب است که زن و شوهر در کارها به هم کمک کنند. آقا کار علمی دارد. خانمش می تواند به او کمک کند. با هم کتاب خواندن خیلی خوب است. یک صفحه او بخواند و یک صفحه دیگری؛ این ها موجب همدلی و انس بیشتر می شود. همکاری و هم غذایی و هم صحبتی در منزل خیلی مؤثر است. زندگی را لذت بخش می کند. انسان مؤمن باید ازلذت های حلال پروردگار برخوردار شود. خداوند دوست دارد از آن چیزهایی که مجاز شمرده است، بندگانش استفاده کنند. همان طوری که دوست دارد آن چیزهایی را که منع کرده است، بندگانش انجام ندهند. خانواده پویا، ج5، ص 41

به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی: برنامه ی زندگی حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) براساس تقسیم کار بود: امور داخلی خانه بر عهده ی فاطمه(س) و بیرون خانه بر عهده ی علی(ع) بود. خانواده نمونه در اسلام، ص25

 

نشانه های عاشقی:

 

امیرالمومنین(ع) فرمودند: هدیه جلب محبت می کند

مستدرک الوسائل، ج13، ص 207

رسول اکرم(ص) می فرماید: به یکدیگر هدیه بدهید تا رشته محبتتان استوار شود زیرا هدیه محبت را می افزاید و کینه و کدورت را از میان می برد.

نهج الفصاحه، ح1189، ص 238

رسول اکرم(ص) می فرماید: بهترین هدیه و برترین عطیه، کلام حکمت آمیز است که ابتدا خود آنرا بیاموزد آنگاه به دیگران بیاموزد

میزان الحکمه، ج14، ص 6650، حدیث 21206

 

عبوراز موانع محبت:

 

حفظ محبت، ازرسیدن به آن، دشوارتر است. چنان چه، حفظ ایمان از ایمان آوردن سخت تر است... موانع حفظ محبت و ایمانتان را مرور می کنیم تا آفت هایی را که پایه های بنای مهربانی را تهدید می کنند، بشناسیم و با آن ها مبارزه کنیم...

 

من محوری ممنوع:

 

«الرجال قوامون علی النساء» معنایش این نیست که زن در همه امور تابع شوهرش باشد. نه! یا مثل برخی از این اروپا ندیده های بدتر از اروپا و مقلد اروپا، بگوییم که زن بایستی همه کاره باشد و مرد باید تابع باشد. نه این هم غلط است. بالاخره دو تا شریک و دو تا رفیق هستید. یک جا مرد کوتاه بیاید. یک جا زن کوتاه بیاید. یکی این جا از سلیقه و خواست خود بگذرد، دیگری درجای دیگر، تا بتوانید با یکدیگر زندگی کنید.

مطلع عشق، ص51، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1377/11/19

در قدیم بیشتر می گفتند دختر باید سازگاری داشته باشد. برای پسرکأنه وظیفه سازگاری قائل نبوده اند. نه! اسلام این را نمی گوید. اسلام می گوید که دختر و پسر هر دو باید سازگار باشند، هر دو باید بسازند، باید بنا را بر این بگذارند که زندگی خانوادگی را سالم و کامل و آرام و همراه با محبت و عشق متقابل اداره کنند.

مطلع عشق، ص 91، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1374/5/11

در حفظ خانواده، نمی شود گفت شوهر سهم بیشتری دارد یا زن سهم بیشتری دارد، نه، هر دو در حفظ این بنیان و در حفظ این اجتماع دو نفره، که بعدها به تدریج زیاد می شود، نقش دارند.

مطلع عشق، ص31، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1379/5/16

مردان و زنان باید من خود را حذف کنند. یعنی از خود خارج شوند و به ما برسند؛ تا زمانی که من خود را مطرح می کنند و میل خود را حق خود می دانند. سلیقه خود را حق خود می دانند، نمی توانند زندگی پایداری داشته باشند، مرد یا زن هم ندارد. همه باید من خود را حذف کنند تا در «ما» حل شوند تا به کمال و تعالی برسند.

خانواده خوشبخت، دکتر ا. کیهان نیا، ص 270

نبایستی زن و شوهر تصمیم بگیرند که خودشان هرچه گفتند همان شود. آن چه خودشان می پسندند و آن چه راحتی آن ها را تامین می کند همان بشود. نه، این طور نباید باشد. مطلع عشق، ص 90، خطبه عقد رهبر فرزانه انقلاب، مورخه 1377/11/19

 

دوری از جدال:

 

و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله کان علیما خبیرا.

و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو(همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید(تا به کار آنان رسیدگی کنند). اگراین دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آن ها کمک می کند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است(و از نیات همه، باخبر است).

نساء، 35

حضرت علی(ع) می فرمایند: از بحث و جدل بپرهیز؛ چرا که با این کار سفیهان را علیه خود تشویق می کنی و دوستی و برادری خود را با دیگران فاسد می نمایی.

مستدرک الوسائل، ج9، ص 77

امیرالمومنین(ع) می فرماید: «اذا مدحت فاختصر اذا ذممت فاقتصر» اگر خواستی کسی را ستایش کنی، مختصربگو، اگر خواستی کسی را هم مذمت کنی، کوتاه بگو.«الافراط فی الملامه یشب نیران اللجاج» افراط در سرزنش آتش لجبازی را گسترش می دهد و شعله ور می کند. خانواده پویا، ج1، ص 25

به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی: پیامبر(ص) می فرمایند: باتقوا ترین افراد کسی است که از بحث و جدل بیهوده بپرهیزد، هر چند حق با او باشد.

امام صادق(ع) می فرمایند: از بحث و جدل بپرهیز که این کار اعمال نیک تو را نابود می کند، از جدال دوری کن که تو را به هلاکت می افکند و از خصومت ورزی زیاد اجتناب کن که تو را از خدا دور می کند. مستدرک الوسائل، ج9، ص73

 

آتش لجاجت را خاموش کنیم:

 

امام علی(ع) می فرمایند: زیاده روی در سرزنش دیگری، آتش لجاجت را بر می افروزد، و این کار او را به انجام گناه جری تر و سرزنش را بی اثر می کند.

میزان الحکمه، ج8، ص 546

امیرالمومنین علی(ع) در نامه ی خود به مالک اشتر می فرمایند: «تا جایی که می توانید عیب همدیگر را بپوشانید.» اگر می توانید غیرمستقیم تذکر بدهید و مستقیم چیزی را نگویید. نگاه عیب جویانه یک نگاه دور از تفاهم است. به هیچ یک از همسران کمک نمی کند، بلکه باعث می شود هر یک به لجاجت بیافتند.

خانواده پویا، ج6، ص41 به نقل از حجه السلام سید علی اکبر حسینی

 

محبت متفاوت مردان:

 

این خیلی ناراحت کننده است که برخی از زنان می گویند همسرشان به آنان ابراز علاقه نمی کند. زمانی که بیشتر وارد عمق ماجرا می شوم و به جمع آوری اطلاعات از زندگی این زنان می پردازم، متوجه می شوم که شوهرشان به خاطر آنان کارهای بسیاری انجام می دهد که آن ها اصلاً متوجه اش نیستند. این بدان خاطر است که برخی از زنان نمی دانند نحوه ی ابراز علاقه مردان با زنان متفاوت است. مردان خیلی اهل حرف نیستند، آنان بیشتر مرد عمل هستند. مرد با عمل خود به نوعی با همسر خود صحبت می کند. شما باید این واقعیت را بپذیرید و نوع ابراز علاقه همسرتان را بشناسید. اگر نحوه ی ابراز علاقه شوهرتان را بشناسید و به درستی به آن پاسخ بدهید، مطمئن باشید محبت او به شما چند برابر خواهد شد. قدرت زن، دکتر لارا شلسینگر، ص 251

دوشنبه 14/5/1392 - 21:26
خانواده
 
چندی قبل پرستاری در یکی از بیمارستان های کشور استرالیا دست به اقدام جالبی زد که مورد توجه بسیاری از افراد قرار گرفت، این پرستار با ذوق، به بررسی بیمارانی که آخرین لحظات عمر خود را سپری می کردند پرداخت و از آن ها در ارتباط با آرزوها و حسرت هایی که در روزهای پایانی عمر خود داشتند، سوالاتی پرسید که جواب این افراد در بیان حسرت هایی که در در زندگی خود داشتند، بسیار آموزنده و عبرت انگیز بود .به عقیده این پرستار افراد در آخرین روزهای زندگی خود ،دید بسیار زیبایی نسبت به زندگی پیدا می کنند و برای افرادی که آرزوی یک زندگی لذت بخش را دارند، استفاده از این تجربه ها می تواند بسیار کارگشا و موثر باشد. حسرت هایی از جمله ای کاش شادتر زندگی می کردم، ای کاش دوستانم را حفظ می کردم و ای کاش آن قدر شجاعت داشتم که احساسات خود را به راحتی بیان کنم؛ از جمله حسرت هایی است که به عقیده این پرستار در آخرین روزهای زندگی افراد از آن ها شنیده می شود. آیات الهی با توجه به اهمیت این مساله و ضرورت پند آموزی و عبرت از زندگی افرادی که در زندگی دچار بحران و شکست شده اند، حسرت هایی که این افراد در آخرین لحظات زندگی و حتی بعد از مرگ دارند را برای همه جویندگان راه سعادت و خوشبختی به تصویر می کشند تا با شناسایی این عوامل بتوانیم گامی بزرگ برای رسیدن به موفقیت در زندگی خود برداریم.

 

 

 

ای کاش با شیطان هم نشین نمی شدم: یکی از مهم ترین حسرت هایی که می توان در واپسین لحظات عمر و بعد از مرگ از زبان افراد شنید، حسرت هم نشین نشدن با شیطان است. حسرتی که اگر به آن در دنیا جامه عمل می پوشاندند به موفقیت های چشمگیری دست پیدا می کردند، اما امروز با همنشینی با شیطان شکستی غیرقابل جبران در پیش روی آن ها قرار دارد و جز حسرت و اندوه کاری از پیش نمی برند و به همین جهت حسرت خود را این گونه بیان می کنند: (وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ : و هر کس از یاد[خدای] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دمسازی باشد.!»(زخرف : ۳۶ ).

ای کاش از دستورات خدا و پیامبرانش پیروی می کردم: حسرت پیروی از نسخه های موفقیتی که خداوند توسط پیامبرانش برای انسان ها فرستاده است نیز یکی دیگر از حسرت هایی است که گریبان گیر افرادی می شود که آن را نادیده می گیرند و به همین جهت خداوند متعال این افراد را از رحمت خویش به دور می دارد. صدای فریاد این افراد در آتش برای کسانی که می خواهند در عرصه موفقیت قدم بگذارند، بسیار موثر و راه گشاست، وقتی این گونه فریاد می زنند: (یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا: روزی که چهره هایشان را در آتش زیر و رو می کنند، می گویند: «ای کاش ما خدا را فرمان می بردیم و پیامبر را اطاعت می کردیم.»)(الأحزاب: ۶۶).

ای کاش دوستان بهتری انتخاب می کردم: بدون تردید این حسرت را می توان یکی دیگر از عوامل شکست و هلاکت این افراد بیان کرد، انتخابی که می تواند زندگی شما را متحول کند و بر جان و دین شما ضربه های جبران ناپذیری وارد کند:

تا توانی می گریز از یار بد

یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند

یار بد بر جان و بر ایمان زند

این افراد با ناراحتی هر چه تمام تر، دستان خود را می گزند و حسرت خود را این گونه بیان می کنند: (وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا: و روزی است که ستمکار دست های خود را می گَزد[و] می گوید: «ای کاش با پیامبر راهی برمی گرفتم.»«ای وای، کاش فلانی را دوست[خود] نگرفته بودم.(الفرقان: ۲۷ ۲۸) و به همین جهت امام صادق(ع) برای گرفتار نشدن در دام این حسرت بزرگ، مرزهایی را برای انتخاب دوست بیان می کنند که هر کسی همه یا برخی از آن ها را داشته باشد دوست است و گرنه نباید او را دوست به حساب آورد مرزهایی چون: (اول این که ظاهر و باطنش با تو یکی باشد، دوم این که آبروی تو را آبروی خودش بداند و عیب و بی آبرویی تو را عیب و بی آبرویی خودش، سوم این که مال و منصب، او را نسبت به تو عوض نکند، چهارم این که هر کمکی از دستش بر آید از تو دریغ نکند و پنجم که دربردارنده همه خصلت هاست این که در هنگام گرفتاری ها تو را تنها نگذارد.)(بحارالانوار، ج۷۴، ص ۱۶۵)

ای کاش نامه اعمالم را دریافت نکرده بودم: حسرت و اندوه این افراد وقتی به اوج خود می رسد که نامه ثبت اعمال خود را دریافت می کنند ،نامه ای که هیچ کار کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته است و با مشاهده این منظره، با تعجب می گویند: (وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا: و کارنامه[عمل شما در میان ] نهاده می شود، آن گاه بزهکاران را از آن چه در آن است بیمناک می بینی و می گویند: «ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ[کار] کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز این که همه را به حساب آورده است.» و آن چه را انجام داده اند حاضر یابند، و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد.)( الکهف: ۴۹). این جاست که یکی دیگر از حسرت های زندگی خود را به تصویر می شکند و آرزو می کنند که ای کاش نامه عملی به دست آن ها داده نمی شد و از اعمال و رفتار خود اطلاع پیدا نمی کردند: (وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیهْ: و امّا کسی که کارنامه اش به دست چپش داده شود، گوید: «ای کاش کتابم را دریافت نکرده بودم.»(الحاقة :۲۵).

ای کاش از مسخره کنندگان نبودم: وقتی این افراد خود را در دادگاه عدل الهی مشاهده می کنند و پرونده اعمال به آن ها داده می شود و وقتی دیگر پشیمانی و ندامت سودی نخواهد داشت، یکی از حسرت های مهم خود در زندگی دنیا را بیان می کنند، حسرتی که می توان گفت ریشه و عامل تمام ناکامی ها در زندگی بوده است. این افراد مسخره کردن آیات و رسولان الهی و حقایق دین را یکی از مهم ترین عوامل شکست خود بیان می کنند و به همین جهت در مساله کوتاهی کردن از دستورات خداوند به این عامل مهم اشاره می کنند.(أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ: تا آن که[مبادا] کسی بگوید: «دریغا بر آن چه در حضور خدا کوتاهی ورزیدم بی تردید من از ریشخندکنندگان بودم.)(الزمر:۵۶) خلاصه سخن این که این حسرت های پنجگانه می تواند درس و عبرت بزرگی برای زندگی ما باشد، درسی که به ما یاد می دهد تا زندگی خود را به نحوی بسازیم که از گذشته و عملکرد خود پشیمان نشویم و بتوانیم با سربلندی به ایستگاه خوشبختی برسیم.

نویسنده: امین ادریسی

منبع: روزنامه آرمان

دوشنبه 14/5/1392 - 21:26
خانواده
 
تنبلی از آن مشکلاتی است که همه ما با آن دست به گریبان هستیم، عده ای از ما می توانیم بر آن غلبه کنیم برای همه ما پیش آمده کارهایمان را از امروز به فردا می اندازیم. دلایل زیادی هم می توانیم برای این تصمیم مان بیاوریم. از سردرد گرفته تا مشغله های روزانه اما این دلایل فقط به یک نقطه ختم می شوند؛ تنبلی! برای اینکه متوجه شوید شما آدم تنبلی هستید یا خیر، تنها کافی است به این سؤال پاسخ دهید: آیا کار نیمه تمام دارید؟ اگر جواب تان مثبت است به طور قطع شما هم جزو انسان های تنبلی هستید که به بهانه های مختلف از زیرکار فرار می کنند.

 

 

 

شما جزو کدام دسته از تنبل ها هستید؟

اصولا کسانی که در انجام کارهایشان موفق نمی شوند، بهانه های زیادی می آورند. اولین قدم برای غلبه بر تنبلی، پیدا کردن بهانه ای است که برای فرار از کار می تراشید.

۱. دوست ندارم این کار را انجام بدهم! بله، بدون شک، کاری که شما از انجام دادنش لذت نمی برید، جزو کارهای عقب افتاده شماست. اما آیا با گذشت زمان خوشایندتر می شود؟ یا برعکس هرقدر شما زمان بیشتری را تلف کنید، وضع بدتر خواهد شد. از آن گذشته وجدان راحتی هم نخواهید داشت. با خودتان صادق باشید، آیا مایل نیستید فردا صبح که از خواب بیدار شدید خبری از این کار غیرقابل تحمل نباشد؟

اگر شما جزو گروه اول بهانه های متداول هستید، پس: شما فردی هستید که میل به پذیرفتن حقایق ندارد و به قول معروف از شنیدن حرف راست ناراحت می شوید. بیشتر در رؤیا زندگی می کنید و دوست دارید اصولا همه چیز طبق میل شما پیش برود. روحیه حساسی دارید و اهل جنگ و بحث نیستید و به دنبال یک زندگی آرام و بی دغدغه هستید.

۲.حالا حوصله ندارم انجام بدم... اگر بهانه شما این است، باید به خود ثابت کنید که بنده، عقیده روحیه و میل خود نیستید. نقطه شروعی مشخص کنید، نفس عمیقی بکشید و شروع کنید. مطمئنا وقتی تصمیم محکم می گیرید روحیه شما به کلی تغییر می کند. بی میلی شما ناشی از کاری کردن نیست، برعکس آن ناشی از کاری نکردن است، بنابراین راه مبارزه با بی میلی و بی حالی فعال شدن آن است.

اگر جزو گروه دوم بهانه های متداول هستید، پس: شما از آن دسته آدم هایی هستید که احتیاج به یک نیروی محرکه برای پیشرفت دارد. علاقه زیادی به ایجاد زندگی مشترک ندارید اما زندگی مشترک می تواند همان نیروی محرکه ای باشد که به آن نیاز دارید. به آینده فکر نمی کنید و بیشتر در زمان حال زندگی می کنید. خاطرات تان را به راحتی فراموش می کنید، زیاد می خوابید و از غذا خوردن لذت می برید.

۳. سرم درد می کند: این بهانه ممکن است درست باشد اما به جای کنار گذاشتن کار، دلیل سردرد خود را پیدا کنید. اگر سردرد شما ناشی از استرس در ارتباط با فعالیت به خصوصی بود، مثلا اگر هربار می خواهید کاری را شروع کنید سردرد می گیرید، سعی کنید علت اصلی این استرس را بیابید. وقتی فهمیدید که چرا از انجام این کار به خصوص ناراحتید، به جای کنار گذاشتن کار، با آن برخورد کنید. اما فراموش نکنید که در بسیاری از موارد بهترین راه برخورد با استرس سردرد، روبه رو شدن با کار نگران کننده است.

اگر جزو گروه سوم بهانه های متداول هستید، پس: شما خیلی احساساتی هستید. عاشق رنگ های شاد و طبیعت هستید. زندگی ماشینی با روحیات شما خیلی سازگاری ندارد، انسان مهربانی هستید اما باید مراقب باشید تا از مهربانی شما سوء استفاده نشود. به اطرافیان تان بیش از حد توجه می کنید و این توجه باعث ایجاد نگرانی در شما می شود. حضورتان به دیگران آرامش می دهد اما خودتان این آرامش را تنها از طبیعت می توانید دریافت کنید.

۴. فعلا سرم شلوغ است: این هم یکی از آن توجیهات بسیار متداول کسانی است که انجام کارهایشان را به بعد موکول می کنند. حتی اگر سرتان به راستی هم شلوغ نباشد برای خودتان کار تراشی می کنید. ظاهرا خشنودکننده هم هست چون می توانید با این توجیهات خود را فریب دهید. در اینگونه مواقع یک سؤال اساسی از خودتان بپرسید: آیا اهمیت کاری که برای خود تراشیده اید بیشتر از اهمیت کاری است که مدت ها نیمه تمام رها شده است؟ اگر پاسخ شما مثبت است در این صورت مانعی ندارد اما در بیشتر مواقع این پاسخ منفی است.

اگر جزو گروه چهارم بهانه های متداول هستید، پس: خیلی آدم مورداعتماد و کمی هم دم دمی مزاج هستید. اطرافیان، شما را انسانی خودخواه می نامند اما شما به هیچ عنوان با این نظر موافق نیستید تا جایی که بتوانید به دیگران کمک می کنید اما به شرطی که به کارها و برنامه ریزی تان لطمه ای وارد نشود. مدیریت قوی دارید و می توانید در آن واحد، چندکار را انجام دهید.

۵. هنوز فرصت دارم... بسیار خب، با این حساب شما مشکلی ندارید، کاری دارید که باید انجام دهید و طبق گفته خودتان فرصت هم دارید، بنابراین می توانید به سرعت دلخواه خود کار کنید، نه برده ساعت باشید و نه تابع تقویم، در این صورت پیش اطرافیانتان روسفید می شوید مسلما اگر ببینید کار ناخوشایندی را به راحتی و به سرعت انجام می دهید در مقام تحسین شما برمی آیند.

اگر شما جزو گروه پنجم بهانه های متداول هستید، پس: ذاتا بدقول هستید و به قول معروف همه کارهایتان را در دقیقه ۹۰ انجام می دهید. حس مسئولیت پذیری دارید اما این حس خیلی پررنگ نیست. انسانی اجتماعی هستید و مورداعتماد. جلب رضایت اطرافیان برایتان اهمیت دارد، اصولا خوش لباس هستید، از هیجان خوش تان می آید و ترجیح می دهید زندگی تان کمی مهیج باشد اما به شرطی که برایتان ایجاد تنش نکند.

۶. دیرتر هم انجام بدهم اتفاقی نمی افتد: احتمالا این مرسوم ترین توجیه است. این طرز فکر از اعتمادبه نفس شما می کاهد و عادت بدی را تقویت می کند که مطمئنا روی حل و فصل سایر مشکلات شما هم تاثیر نامساعد می گذارد. از سوی دیگر به یاد داشته باشید که در بیشتر مواقع دیرتر انجام دادن کارها می تواند ارزش کار را از بین ببرد.

اگر جزو گروه ششم بهانه های متداول هستید، پس: درکل ، آدم بی توجهی بوده و نسبت به بسیاری مسائل بی دقت هستید. این بی توجهی ممکن است سلامت شما را هم به خطر بیندازد. اهل ریسک کردن نیستید. فیلم دیدن از تفریحات موردعلاقه شماست. رفیق باز هستید، ترجیح می دهید در تعطیلات آخر هفته به جای سفر در خانه بنشینید. خانواده دوست هستید.

۷. امروز خیلی دیر شده: این هم بهانه دیگری است تا تنبل ها کارهایشان را انجام ندهند. برای اینکه شما را متقاعد کنیم، بهتر است این جمله را به یاد داشته باشید که هیچ کس آنقدر وقت ندارد که تنها از لحظات ایده آل استفاده کند. از همه دقایق عمر باید بهترین استفاده را کرد زیرا به هر صورت گرانبها هستند.

اگر شما جزو گروه هفتم بهانه های متداول هستید، پس: ذاتا انسان آرامی هستید و هروقت بخواهید کاری را انجام دهید خیلی وقت و حوصله برای آن صرف می کنید. عجول نیستید و اصولا سعی می کنید از انجام هر کاری لذت ببرید. کمی وسواس دارید اما این نوع وسواس قابل کنترل است. به نظم علاقه دارید اما برای رسیدن به نظم موردنظرتان کم تلاش می کنید.

 

۸. خیلی سخت است: اگر به این بهانه دست از کار بکشید واقعا مشکل تنبلی دارید. اما در چنین شرایطی به یاد داشته باشید که شما پیش از این هم کارهای دشواری را انجام داده اید. از آن گذشته آیا اگر حالا این کار را انجام ندهید ساده تر می شود؟ هرگز اجازه ندهید که دشواری کار مانع از اقدام شما شود. به هر زحمت که شده از خود بپرسید با به تاخیر انداختن کار چه نصیب شما می شود؟

اگر جزو گروه هشتم بهانه های متداول هستید پس: شما انسان راحت طلبی هستید. به خوردن غذاهای فست فودی علاقه مند هستید، وقتی به خرید بروید از اولین مغازه تمام آن چه نیاز دارید را خریداری می کنید. سختگیر نبوده و اهل جروبحث کردن با اطرافیان تان نیستید. خوش سلیقه و به انجام کارهای هنری علاقه مند هستید. از طرفداران زندگی مدرن هستید و از تکنولوژی استقبال می کنید.

۹. نمی دانم از کجا شروع کنم؟ گاهی اوقات کارهایی که نیمه تمام رها شده اند به قدری زیاد هستند که نمی دانید از کجا باید شروع کرد و به بهانه این که نمی توانید در این مورد تصمیم بگیرید از انجام آن طفره می روید. باید سعی کنید کارتان را به اجزای کوچک تر تقسیم کنید و یک به یک آن ها را انجام دهید. این را به خاطر داشته باشید که نه تنها شما، بلکه هیچ کسی قادر نیست کارهای تلمبار شده را یک جا و با هم انجام دهد.

اگر جزو گروه نهم بهانه های متداول هستید، پس: شما کمی فراموشکار هستید اما این مشکل خیلی جدی نیست. خوشفکر هستید و همه چیز را در ذهن خودتان دسته بندی می کنید. هم اهل خانواده هستید و هم دوستان زیادی در اطرافتان دارید اما این دو گروه هیچ وقت با هم یکی نمی شوند. درکل روابطی تعریف شده دارید. از انجام بازی های فکری لذت می برید. خیلی از مکان های تفریحی شلوغ خوش تان نمی آید اما گذراندن تعطیلات درکنار اعضای خانواده از علایق شماست.

۱۰. اول کمی غذا می خورم بعد شروع می کنم: این کار اشتباهی است، شما می خواهید به اصطلاح گرسنگی تان را برطرف کنید اما درحقیقت وضع را از آن چه بوده خراب تر می کنید. باید سعی کنید وعده غذایی یا تنقلاتی را که قصد خوردن آن را دارید به بعد از کار ناتمام تان موکول کنید. در غیر این صورت مطمئنا بعد از رفع گرسنگی تان احتیاج به استراحت خواهید داشت و اگر همین طور پیش بروید کار به جایی خواهد رسید که امروز هم کار نیمه تمام تان را انجام نخواهید داد.

اگر جزو گروه دهم بهانه های متداول هستید، پس: خوابیدن برای شما یکی از لذت های زندگی است. درکل انسانی هستید که تفریحات را خیلی دوست دارد و برای آن برنامه ریزی می کند. از نظر اخلاقی تاحدودی به سنت ها پایبند هستید اما آن ها را به چشم قوانین نگاه نمی کنید. اهل ریسک کردن هستید و دوست دارید زندگی تان کاملا مهیج باشد.

۱۱. تلویزیون برنامه جالبی دارد: خیلی ها اعتقاد دارند که تلویزیون وسیله ای برای تلف کردن وقت است که البته ممکن است شما با این گفته موافق نباشید اما لحظه ای با خودتان صادق باشید، جانبدارانه راجع به تلویزیون(این پدیده محبوب) قضاوت نکنید، در این صورت خواهید دید که تلویزیون مسئول بسیاری از کارهای ناتمام مانده و مسئول بسیاری از تنبلی هاست.

اگر جزو گروه یازدهم بهانه های متداول هستید، پس: خصلت ماجراجو بودن از بارزترین ویژگی های شماست. البته توجه داشته باشید که حس کنجکاوی در شما باعث بروز این خصوصیت شده است. عاشق سفر کردن هستید و کمی هم بی احتیاط. زیاد به سلامت جسم تان اهمیت نمی دهید اما از روحیه خوب و شادی برخوردارید و این شادی و انرژی را می توانید به راحتی به اطرافیان تان منتقل کنید.

۱۲. تا خواستم شروع کنم تلفن زنگ خورد: احتمال وقوع این اتفاق به حدی ضعیف است که باورش مشکل خواهد بود، بنابراین در بیشتر مواقع شما منتظر تماس می شوید و اگر هم کسی با شما تماس نگیرد مطمئنا دلیل دیگری را جایگزین آن خواهید کرد. این بهانه ای نیست که شما بتوانید با عنوان کردنش کسی را قانع کنید و از زیر کارتان فرار کنید. حتی اگر در مواقعی چنین شرایطی هم پیش بیاید به راحتی می توانید با جواب ندادن به تلفن این مشکل تان را حل کنید.

اگر جزو گروه دوازدهم بهانه های متداول هستید، پس: شما فردی منفعت طلب هستید و به دنبال آرامش و آسایش اما برای به دست آوردن آن کوچک ترین تلاشی انجام نمی دهید. به دنبال مادیات هستید و پول در زندگی تان نقش مهمی را ایفا می کند. دوستان زیادی دارید اما با هیچ کدام صمیمی نیستید. زود عصبانی می شوید اما قلبی مهربان دارید. عکس العمل شما در برابر مسائل پیش آمده بیش از حد و کمی با اغراق است.

منبع: مجله زندگی ایده آل

دوشنبه 14/5/1392 - 21:26
خانواده
 
 

از امور مهمی که در رابطه با دوستان باید از آن اجتناب ورزید مجادله در بحث ها و گفتگوهاست. به جای مجادله باید به بحث هدفدار پرداخت یعنی بحثی که هدفش رسیدن به حقیقت است. به عبارت دیگر باید مباحثه و گفتگو میان دوستان به گونه ای باشد که هر فرد هدف رسیدن به حقیقت و پذیرفتن آن را دنبال کند. مجادله یعنی آن که هریک از طرفین سعی کند به هر نحوی و از هر طریقی بر حق بودن خود و بر باطل بودن طرف مقابلش را به اثبات رساند و آن چه در این میان موردنظر نیست رسیدن به حق و حقیقت است چون اصولاً حقی ضایع نشده که هریک از طرفین خواهان دست یافتن بدان باشد بلکه هر یک می کوشد تا ثابت کند که نظر او درست و گفته اش حقیقت است و نظر دوستش نادرست و سخنش باطل می باشد. مجادله ریشه در خودخواهی و خودمحوری انسان دارد و از نظر اسلام حرام است هر چند مجادله گر بر حق باشد. خداوند به پیامبر بزرگوار خود دستور می دهد که با کافران مباحثه کند اما با بهترین شیوه: همواره به نیکوترین وجهی پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است چون دوست مهربان تو گردد(1)م.

 

 

 

در حقیقت بهترین وسیله برای جلب انسان مجادله گر به سوی خود ترک مجادله است حتی اگر در یک مباحثه و گفتگو حق به جانب شما باشد از مجادله خودداری ورزید.

از پیامبر خدا(ص) نقل شده است: بنده، حقیقت ایمان را کامل نکند مگر آن که جدال را ترک گوید هرچند برحق باشد(2) دلیل این نکته آن است که مجادله از حبّ نفس و عشق به خود سرچشمه می گیرد. و همین عامل موجب می شود که انسان در هنگام مجادله ندانسته حق را به باطل درهم می آمیزد و بسیار دشوار است که آدمی بتواند در این حالت هواهای برانگیخته شده نفس خود را مهار کند. البته اگر حق به جانب شما باشد وظیفه دارید حق را بگویید و از آن دفاع کنید... اگر نتیجه بخشید چه بهتر وگرنه شما مسؤول نیستید که به اجبار ایمان را در دل های مردم جای دهید.

بعلاوه، چرا می خواهید به طرف مقابل اثبات کنید که بر خطاست؟

برای آن که بر او پیروز شوید؟! این پیروزی بعید به نظر می رسد.

می خواهید او را متقاعد سازید؟! طبیعت انسان به گونه ای است که در گیر و دار مجادله است به چیزی متقاعد نمی شود. در حالی که اگر انسان در مباحثه با دیگران کوتاه بیاید.. همین کوتاه آمدن موجب می شود که مجادله گر به سوی او جذب شود و زیانی ندیده است. بنابراین مجادله چه سودی، دارد؟

از این ها گذشته، اصولاً ترک مجادله به خودی خود ثواب زیادی دارد. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: آن که مجادله را ترک گوید در حالی که حق با اوست خانه ای در بالاترین مرتبه بهشت برایش ساخته می شود. و کسی که ترک مجادله کند در حالی که حق با او نیست خانه ای در حومه بهشت برایش بنا می شود(3)

آن حضرت سپس می فرماید: من این مطلب را برای او ضمانت می کنم!

شاید برای بعضی این سخن حضرت گران جلوه کند زیرا چگونه ترک مجادله رسیدن به بهشت را در پی دارد؟

اگر اهمیت تأثیر مجادله را بر روابط انسانی در جامعه ارزیابی کنیم خواهیم فهمید که چرا ترک مجادله چنین ثواب بزرگی را در پی دارد. چه بسیار رشته دوستی هایی که بر اثر مجادله و بگو و مگو بر سر یک خربزه و یا یک پیاز از هم فروپاشیده است!!

امام حسن عسکری(ع) می فرماید: با آدم بردبار و نیز نادان مجادله نکن؛ زیرا بردبار تو را بی نیاز می کند و نادان آزارت می دهد(4)

انسان نادان، چنان چه در مجادله بر او چیره شوید، ممکن است سکوت کند اما به طرق مختلف سعی می کند انتقام خود را از شما بگیرد.. و انسان بردبار در برابر مجادله شما سکوت و بردباری در پیش می گیرد.

در حدیثی دیگر آمده است: از خصومت بپرهیزید زیرا دل را پریشان و ناراحت می کند، دورویی به بار می آورد و کینه می زاید(5)

بنابراین، مجادله، حتی اگر هم حق با شما باشد، بهترین روش برای تحصیل نتیجه در مباحثه نیست، زیرا گرچه ممکن است از طریق مجادله در بحث پیروز شوید اما دوستان خود را از دست می دهید. یکی از نویسندگان می گوید: در دوران کودکی مجادله و جرّوبحث را دوست داشتم و چون به دانشگاه رفتم منطق را آموختم تا در این راستا از آن کمک بگیرم. فن مناظره و شیوه های مجادله را نیز فراگرفتم و درصدد برآمدم کتابی در این باره بنویسم.. بعد از این همه به یک نتیجه رسیدم: برای آن که بحث و مجادله را به سوی خود تغییر دهی از مجادله پرهیز کن زیرا مجادله زمین لرزه ای ویرانگر است.

امام علی(ع) ‌می فرماید: از مجادله و خصومت بپرهیزید زیرا این دو دل های برادران را نسبت به یکدیگر بیمار و چرکین می کنند و نفاق را می رویانند(6) البته پرداختن به مجادله و جرّوبحث از یک فرد عادی انتظار می رود اما از یک انسان مکتبی که در راه خدا حرکت می کند چنین عملی شایسته نیست... شما که فردی مکتبی هستید اگر شخصی در برابرتان موضع گرفت و ده ها دلیل بر ضد شما و مکتب شما اقامه کرد شایسته نیست که در برابر دلایل او به مجادله بپردازید بلکه آن ها را به کناری نهید و به اصل موضوع بپردازید چنان که گویی اصلاً دلایل او را نشنیده اید. مطلب خود را بگویید و بگذارید در او اثر کند. هر انسانی که برای ارزش ها و آرمان های والای خود احترام قایل باشد در مباحثات روش درستی اتخاذ می کند و از افتادن در ورطه جدال دوری می گزیند زیرا کسی که به خود احترام می گذارد وقتش را در مجادلات بی ارزش تلف نمی کند و اگر دید که طرف مقابل هدفش صرفاً مجادله است نه رسیدن به حقیقت رشته کلام را به دست او می سپارد تا هر چه می خواهد بگوید. اساساً چرا باید مجادله کرد؟

طرف مقابل شما از دو حالت خارج نیست: یا عقیده و نظرش درست است که در این صورت شما با جرّوبحث کردن وی را از دست می دهید و یا بر نظر خود پای می فشرد که در این صورت وقت خود را با او ضایع کرده اید. بهترین روش در مباحثه آن است که امور ناچیز و بی ارزش را به طرف مقابل بسپاریم و خود به دلایل قوی و کوبنده تمسک جوییم این، هنر یا تاکتیک مهمی است که باید آن را بیاموزیم. فراموش نکنیم که در ذهن هر انسانی معادله ای وجود دارد که با توجه به آن حرکت می کند. پس بکوشیم هنگامی که با کسی وارد بحث می شویم بر جنبه دیگر معادله تأکید ورزیم. این نکته همیشه درست نیست که برای متقاعد ساختن کسی جنبه ای از معادله را که بدان باور دارد در هم بکوبیم بلکه کافی است یک جنبه آن را بر دیگری ترجیح دهیم تا در نتیجه مطابق خواست ما حرکت کند هر انسانی براساس معیاری که در ذهن خود دارد حرکت می کند زیرا به چیزی در مقابل چیز دیگر اعتقاد یافته است. و از آن جا که این کفه در نظر او سنگین شده است، سعی کنید در هنگام گفتگو بار خود را در کفّه سبک بگذارید بی آن که متعرض سنگین کردن کفه دیگر شوید. کسی که به مجادله می پردازد چون خود را در معرض اهانت دیگران قرار می دهد در حقیقت به خودش اهانت می کند. امام علی(ع) می فرماید: از مجادله بپرهیز زیرا انسانهای نادان را نسبت به خود برمی انگیزی.(7) و در حدیثی دیگر می فرماید: مجادله نکن که ارزشت از بین می رود(8) بنابراین هرکس به مجادله پردازد خویشتن را خوار و بی مقدار می کند. مجادله پیوند دوستی ها را می گسلد و برادری را از بین می برد. امام هادی(ع) در این باره می فرماید: مجادله دوستی های قدیمی را تباه می سازد و رشته اعتماد را پاره می کند. کمترین چیزی که در مجادله وجود دارد غلبه یافتن بر یکدیگر است و این خود عامل اساسی قطع رابطه می باشد؛ زیرا بریدن از دیگری در زوایای غلبه جستن نهفته است. انصاف نیست که انسان با دوستانش زندگی کند و پیوسته خواهان غلبه یافتن بر آنان باشد.

ممکن است کسی سؤال کند: آیا شنونده خوب بودن و پرهیز از مجادله به این معناست که بر دهان خود مهرخموشی زنیم و به صورت یک نوار ضبط صوت درآییم؟

جواب قطعاً منفی است. خداوند می فرماید: با آنان به نیکوترین وجه مباحثه کن(9) از ما خواسته نشده که هرگز مباحثه و گفتگو نکنیم بلکه آن چه خواسته شده این است که به بهترین شیوه. نه به بدترین آن. این کار را انجام دهیم.

 

برای تحقق یافتن یک مباحثه سالم چند شرط ضروری است:

 

1. هدف از مجادله،  حق و رسیدن به آن باشد. وقتی در مجادله از چیزی دفاع می کنید که به درستی آن معتقدید محور مجادله شما باید دفاع از حق باشد نه دفاع از خود.

2. به طرف مقابل اهانت نکنید و نظریات او را حتی اگر نادرست هم باشد به باد استهزا نگیرید. در هنگام مجادله، برای آن که طرف مقابل را با خود همراه کنید، از موضوع خارج نشوید. به طوری که مثلاً به جای صحبت از اصل موضوع به او بگویید: تو نمی فهمی، تو نادانی و عباراتی از این قبیل.

3. از بدزبانی بپرهیزید و کلمات گزنده به کار نبرید. در هنگام بحث و مناقشه پیوسته از زوایای حاده برحذر باشید.

4. بر جنبه ها و نکاتی که خود بدان باور دارید تأکید کنید و از گذاشتن مواد انفجارآمیز در جنبه هایی که طرف مقابل بدان ها معتقد است بپرهیزید زیرا در این صورت حتماً به دفاع از دیدگاه خود برخواهد خواست.

چه بسیار انسان های مجادله گری که به جای متقاعد ساختن طرف مقابل وی را در عقیده خود استوارتر کرده اند چون حرمت و حیثیت طرف را با نظر او پیوند داده اند.

بعضی اوقات انسان نمی خواهد در ورطه جدال فرو افتد اما وقتی مجادله با شخصیت و کرامت او برخورد می کند تردیدی نیست که برای بازیافتن کرامت خویش به دفاع سرسختانه از عقیده خود برخواهد خاست.. گاه هزار و یک دلیل می تراشد آن هم نه برای اثبات گفته اش بلکه تا ثابت کند که بر حق است! در کتاب ها از دلایل و براهینی جستجو می کند که نظرش را تأیید می کنند. بنابراین، مجادله در هیچ صورت سودی در بر ندارد. دیل کارنگی در کتاب خود به نام  آیین دوست یابی می گوید: چندین سال پیش یک مرد ایرلندی ستیزه جو و مجادله گر به آموزشگاه من پیوست. او دلال یک شرکت فروشنده کامیون بود اما در این شغل خود موفقیت شایان ذکری به دست نیاورده و به همین دلیل به من پناه آورده بود. پس از کمی گفتگو با او پی بردم که راز شکست وی لجاجت و ستیزه جویی شدید اوست. بنابراین، نخستین اهتمام من آن نبود که به وی بیاموزم چگونه حرف بزند بلکه وظیفه فوری من این بود که حرف نزدن را به وی تعلیم دهم! او اکنون یکی از برجسته ترین فروشندگان یک شرکت بزرگ فروش کامیون است. او چگونه به این موقعیت دست یافت؟ داستان را از زبان خودش بشنوید: روزی به دفتر یکی از خریداران کامیون رفتم و مایل بودم به او کامیونی جدید بفروشم همین که هدفم را دانست فریاد زد: چه؟ از شرکت شما ماشین بخرم. ماشین های شما بدترین نوع ماشین است! حتی اگر مفت هم به من بدهید قبول نمی کنم! خیال دارم از شرکت دیگری ماشین بخرم! من به او گفتم: کار خوبی می کنید قربان، ماشین های شرکتی که می گویید مرغوب و پرقدرت است. هم خود شرکت خوب و مجهز است و هم فروشندگانش افراد خوب و خوش جنسی هستند. وقتی این حرف را زدم آن خشم و تندی اولیه اش به سرعت فروکش کرد و چون حرفش را تصدیق کرده بودم دیگر زمینه ای برای جرّوبحث باقی نماند. او نمی توانست تمام آن روز را صرف تکرار این مطلب بکند که ماشین های آن شرکت بهترند چون من هم با نظر او در این زمینه موافقت کرده بودم. این جا بود که از فرصت سکوت او استفاده کردم و شروع به تعریف از ماشین های خودمان و بیان تفاوت های دقیق میان آن ها و ماشین های شرکت مورد نظر او کردم. آن روز صبح پیش از آن که دفتر کار آن مرد را ترک گویم ماشین جدیدی به وی فروختم زمانی بود که اگر از مشتریان سخن گزنده ای مانند سخن خریدار یاد شده می شنیدم به شدت عصبانی می شدم خون در رگ هایم به جوش می آمد و جنگ سختی را علیه او آغاز می کردم و بشدت بر ماشین های شرکت مورد نظر او می تاختم. اما هر چه بیشتر حمله می کردم خریدار بر نظر خود مبنی بر برتری آن ماشین ها بیشتر سماجت می کرد و هرچه بیشتر مجادله می کردم بیشتر به خریدن کالای رقیب نزدیک می شد! حالا وقتی به یاد آن روزها می افتم تعجب می کنم که اصلاً چگونه می توانستم در آن روزها چیزی به خریدار بفروشم! من چندین سال از عمرم را در مجادلات و مباحثات بی ثمر تلف کرده ام.

بنیامین فرانکلین می گوید: اگر بحث و مشاجره کنید ممکن است گاهی به پیروزی دست یابید اما این پیروزی میان تهی خواهد بود؛ زیرا در هر حال نخواهید توانست حسن نیت طرف را به خود جلب کنید. پس کدامیک را ترجیح می دهید: پیروزی توخالی یا حسن نیت طرف؟ به ندرت پیش می آید که به این هر دو منظور دست یابید!

یکی از نشریات مشهور یک بار این قطعه شعر معنادار را منتشر کرد:

این جا آرامگاه ویلیام جی است. کسی که مجادله گر زیست و مجادله گر مرد او بر حق بود، کاملاً هم بر حق بود ولی او مرد درست هم چنان که اگر بر خطا بود

آری، شما هم ممکن است بر حق باشید و کاملاً هم در مباحثات حق با شما باشد اما اگر سعی کنید عقیده طرف را عوض کنید اصلاً به نتیجه ای نخواهید رسید، درست مانند وقتی که بر خطا باشید!

یکی از سیاستمداران یک بار اظهار داشت از خلال سالیان درازی که صرف سیاست کرده است به این نکته رسیده که محال است انسان نادان را در مباحثه و مجادله شکست داد.

تجربه به من ثابت کرده که ممکن است به هر چیزی دست یافت اما محال است مردی را، با صرف نظر از این که دانشمند باشد یا بی دانش کم هوش باشد یا باهوش، از طریق جر و بحث متقاعد کرد و به تغییر عقیده اش واداشت! نفرت هرگز به وسیله نفرت از بین نمی رود بلکه برای از بین بردن آن محبت لازم است. هم چنین جدال هرگز به وسیله جدال پایان نمی پذیرد بلکه به وسیله تدبیر و کیاست و مدارا و میل صادقانه برای اطلاع یافتن از نقطه نظر طرف مقابل پایان می پذیرد. یک بار یکی از فرماندهان افسر جوانی را به خاطر تمایل به مباحثه و مجادله شدید با هم قطارانش سرزنش کرد و گفت: کسی که در صدد تحقق بخشیدن به آرمان های والای خود است فرصتی نمی یابد که آن را در راه مجادلات بی فایده صرف کند. تحمل او در قبول نتایجی که از این مباحثات حاصل می شود از این هم کمتر خواهد بود. در برابر چیزهای بزرگ و مهم که دلایل شما در مورد آن با دلایل طرف مقابلتان یکسان است و نیز در برابر اشیای کوچک و ناچیز حتی اگر همه دلایل در دست طرف مقابل باشد، تسلیم شوید. ما در برابر سگ گیرنده خود را کنار می کشیم و راه را برایش باز می گذاریم تا برود زیرا می ترسیم ما را گاز بگیرد. حتی اگر هم گازمان بگیرد بهتر است آن را نکشیم چون کشتن آن در این وضع به هیچ وجه اثر نیش او را درمان نمی کند!

 

پی نوشت ها :

 

1. فصلت/24

2. بحارالانوار/ج2/ص 138

3. الترغیب و الترهیب/ج1/ص 131

4. بحارالانوار/ج13/ص 406

5. اصول کافی/ج2/ص 301

6. بحارالانوار/ج73/ص 339

7. بحارالانوار/ج78/ص 370

8. بحارالانوار/ج78/ص 380

9. نحل /25

دوشنبه 14/5/1392 - 21:25
نوجوان و جوان
 
 

 دوستی یک مسأله عادی نیست، بلکه از مسائل ضروری زندگی انسان است و به نحوی از انحا با سرنوشت او ارتباط دارد. بعلاوه، دوستی یک مسأله خطیر و پراهمیت نیز هست. زیرا تأثیر دوست بر دوست ناگهانی و ملموس نیست تا براحتی بتوان درست را از نادرست آن باز شناخت، بلکه تأثیری تدریجی، اندک اندک و پنهان می باشد. امام علی(ع) می فرماید: از همنشینی با پادشاهان و دنیاپرستان بپرهیزید که مجالست با آن ها دین شما را از بین می برد و به دورویی و نفاق مبتلایتان می کند و این دردی است بی درمان و سنگدلی می آورد و فروتنی و خشوع را از شما سلب می کند. بر شما باد به دوستی و همنشینی با مردمان معمولی و همتای خود، زیرا کان جواهر را در میان همانان می یابید. لقمان نیز به فرزندش می گوید: فرزندم! با دانشمندان مصاحبت کن و بدیشان نزدیک شو، با آنان همنشینی کن و در خانه هایشان به دیدارشان برو تا شاید همانند ایشان شوی، و در زمره آنان درآیی، با پارسایان و نیکان ایشان بنشین، چه بسا خداوند رحمتی شامل حال آنان کند و بدین ترتیب تو را نیز از آن نصیبی رسد. و اگر شایسته و پارسا بودی از مردمان بد و نادان دوری گزین، چه، ممکن است خداوند عذابی بر آن ها نازل کند که تو نیز گرفتار آن شوی. به همین دلیل یعنی تأثیر تدریجی و پنهان دوستان کسانی که به سبب دوستی ها منحرف می شوند، یا مدت ها بعد به انحراف خود پی می برند و یا اصلاً متوجه آن نمی شوند. اینجاست که خطر در کمین نشسته است. زیرا انحرافی که شخص منحرف آن را احساس نکند از هر انحراف دیگری خطرناکتر است. انسان گاه دردی را در نقطه ای از بدنش احساس می کند، و در پی درمان آن می رود، اما اگر بیماریی بدون درد باشد آنگاه اهمیتش بیشتر می شود چون جسم به تدریج ضعیف و فرسوده می شود تا آنجا که بکلی از بین می رود. اگر این دو حقیقت مهم:

1. قابلیت انسان برای تأثیرپذیری از جوّ‌ و محیطی که در آن قرار دارد بویژه تأثیرپذیری از دوستان. 2. نامرئی و تدریجی بودن تأثیر دوست بر دوست را مدّنظر قرار دهیم به اهمیت دوستی در زندگی انسان، جامعه و ضرورت اهتمام بدان از سوی افراد و جوامع پی می بریم.

 

 

 

دوستی مسأله انتخاب و گزینش است. نباید دوستان را بطور تصادفی برگزید گرچه بسیاری از مردم چنین رفتار می کنند. یعنی به دلیل آن که در جایی معین متولد می شوند و به حکم موقعیت جغرافیایی با گروهی از مردم دوست می شوند. البته تصادف گاه در بعضی موارد خوب است اما بیشتر وقت ها چنین نیست. از این رو انسان باید، بیش از آن که تصادف براساس معیارهایی نادرست دوستانی برایش انتخاب کند، خود براساس معیارهای درست دوستانش را برگزیند. پیامبرخدا(ص) می فرماید: انسان بر دین دوست خویش است، پس بنگرید که با که دوستی می ورزید. امام حسن(ع) نیز می فرماید: تا جایگاه آمد و شد فردی را نشناسی با او برادری مکن. اما چون کاملاً او را آزمودی و معاشرت و همنشینی وی را پسندیدی با او برادری کن بر گذشت از لغزش و یاری رساندن در سختی. امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می فرماید:

فرزندم.. نخست دوست آنگاه راه. این سخن امام تأکیدی است بر این نکته که در هر کاری.. از جمله مسافرت پیش از هر چیز باید در جستجوی دوست خوب برآمد. اگر قصد مسافرت داری قبل از هر اقدامی این سؤال را از خود بکن: دوست من در این سفر کیست؟ و کار را به تصادف وامگذار که بسا ممکن است به زیان تو تمام شود.

گاه آدمی تنها بعد از گذشت مدت ها پی می برد که دوستش منتخب تصادف است و همنشین بد. به همین سبب قرآن کریم انسان را از افتادن در دام همنشینان بد برحذر داشته است ‌آن جا که می فرماید: هرکس از یاد خدای رحمان روی گرداند شیطانی بر او می گماریم که همواره همنشینش باشد.(1) و باز از زبان کسی که از دام همنشین بد رهایی یافته و به بهشت درآمده است می فرماید:یکی از آنها گوید: مرا همنشینی بود، که می گفت: آیا تو از آن ها هستی که تصدیق می کنند؟ آیا آنگاه که مردیم و خاک و استخوان شدیم کیفرمان می دهند؟ گوید: می توانید از بالا بنگرید؟ از بالا بنگرد و او را در میان آتش دوزخ ببیند، گویدش: به خدا سوگند نزدیک بود که مرا به هلاکت افکنی و اگر موهبت پروردگارم نبود من نیز همراه تو می بودم.(2)

در جای دیگر می فرماید: و برایشان همدمانی گماردیم و حال و آینده را در نظرشان بیاراستند و بر آن ها نیز همانند پیشینیانشان از جن و انس عذاب مقرر شد، زیرا زیانکار بودند.(3) بعضی افراد برای خود دوستی برنمی گزینند و در زندگی تنهایی را بر دوستی با مردم ترجیح می دهند، این عده گاه نیز بر خود می بالند که دوستی ندارند. برعکس این افراد، عده ای دیگر هستند که عمل دوستی را یک سرگرمی تلقی می کنند و بدون حساب و کتاب و بی آن که میان دوستانشان جهتی واحد و هدفی مشترک باشد، به انتخاب دوست می پردازند.

هر دو روش خطاست. نه درست است که انسان بی حساب و کتاب دوست برگزیند و نه رواست که تنها و بریده از مردم به سر برد. زیرا عزلت و تنهایی حالتی حیوانی است و کناره گیری انسان از همنوعان خود بدور از اصول اسلام است. اگر افراد خوب یافت شوند باید آن ها را به دوستی برگزید و اگر جز مردمان بد و ناباب یافت نشوند گرچه نباید در مواضع نادرستی که دارند با آن ها همراهی داشت اما باید به عنوان یک انسان و بشر با آنان و در میانشان به سر برد. این است معنای حدیث شریف که می فرماید: در میان مردم باش و با آنان مباش. در حدیث شریف نبوی آمده است: بهترین شما نیک خوترین شماست. آن که با مردم انس می گیرد و مردم نیز با او الفت می یابند. آری... اسلام به اجتماع با مردم و دوستی با آنان فرا می خواند منتها خواهان آن است که این کار به گونه ای درست و در چهارچوبی مناسب انجام پذیرد. همان طور که صحیح نیست انسان ماشین یا خانه نداشته باشد، اما باید آنها را از راه حلال به دست آورد همین طور هم درست نیست که انسان دوستانی نداشته باشد منتها باید گزینش آن ها مناسب و با اندیشه همراه باشد نه کورکورانه. از این رو سخن بعضی که می گویند: فلانی خواست مرا به دوستی خود بکشاند اما من از او گریختم، درست نیست... زیرا مؤمن هم چنان که دوستانی را به سوی خود می کشاند به سوی آنان نیز کشیده می شود. بنابراین، مؤمن با مردم دوستی و الفت می ورزد، با آنان دمخور می شود و در میانشان زندگی می کند. مؤمن با مردم انس می گیرد و مردم نیز با او مأنوس می شوند و کسی که چنین نباشد خیری در او نیست. مؤمن این گونه است، زیرا بعد اجتماعی در انسان مهم ترین بعدی است که خداوند به خاطر آن وی را آفریده است. پیامبرخدا(ص) می فرماید: مؤمن به واسطه برادرش آرام می یابد همچنان که تشنه به واسطه آب خنک(4) . و امام صادق(ع) می فرماید: هر چیزی به چیزی آرام می گیرد و مؤمن به برادر مؤمن خویش آرامش می یابد، هم چنان که پرنده به پرنده(5) . در حدیثی دیگر نیز آمده است: دوستی و مهربانی مؤمن با مؤمن از برترین شاخه های ایمان است.(6) چنانچه ایمان دارای شعب و شاخه های بسیار از جمله شاخه عبادات باشد براساس این حدیث محبت و دوستی از همه آن ها برتر است. در لزوم و ضرورت دوستی همین بس که خدای متعال حضرت ابراهیم را به عنوان دوست خود برگزید. قرآن کریم می فرماید: خداوند ابراهیم را به دوستی خود برگزید.(7)

در اینجا این پرسش مطرح می شود که: اگر در دوستی وجود شالوده ای که موجب پیوند دو دوست شود لازم است، این شالوده کدام است؟

پاسخ: دوستی برای خدا. حدیث شریف می فرماید: هان! کسی که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمنی ورزد و برای خدا ببخشد و برای خدا از بخشیدن خودداری کند، از دوستان خالص و برگزیده خداست.(8) پیامبرخدا(ص) می فرماید: اگر انسان مسلمان را برادری باشد که در راه خدا از او استفاده برد بالاترین فایده را بعد از فایده اسلام برده است.(9)

امام علی(ع) نیز می فرماید: بهترین برادر کسی است که دوستی و مودتش در راه خدا باشد.(10)

و باز می فرماید: برادری به خاطر خدا محبت را خالص می گرداند.(11) هم چنین می فرماید: برادران دینی به مودت و دوستی ورزیدن نزدیکترند.(12) بدین ترتیب، دوستی در اسلام نه برای مصالح و منافع که به خاطر عقیده است. انسان مسلمان هنگامی که برای خدا دوستی ورزد و به خاطر خدا دشمنی کند به وجدانی در میان امت خویش تبدیل می شود و دوستی اش پاک و بی آلایش می گردد و تغییر و تبدل منافع آن را دگرگون نمی سازد. امام علی(ع) می فرماید: با مردم چنان آمیزش کنید که اگر زنده باشید مشتاق شما باشند و اگر مردید برایتان اشک بریزند.(13) پیامبر خدا(ص) نیز می فرماید: محبوبترین شما نزد خداوند کسانی هستند که الفت گیرند و با آنان الفت گرفته شود و مبغوض ترین شما در برابر خداوند آنانند که سخن چینی کنند و میان برادران تفرقه و جدایی افکنند.(14) در بعضی احادیث آمده است که اگر دو دوست به دلایل شخصی یا سودجویانه از یکدیگر جدا شوند و این جدایی بیش از سه روز به طول انجامد خداوند عبادت آن یکی را که سبب این کینه و جدایی شده است نمی پذیرد... زیرا عبادتی که انسان را از عمل زشت تفرقه باز ندارد عبادتی بی محتواست و مقبول درگاه احدیت نیست. علاوه بر این ها، بیشتر خطاب های قرآن کریم به صورت جمع می آید نه مفرد. مثلاً در نماز، نمازگزار پروردگار خویش را به صیغه جمع مورد خطاب قرار می دهد،‌ برای خود به صیغه جمع دعا می کند و در صیغه جمع به خدا پناه می برد، آنجا که می گوید: تو را می پرستیم و از تو یاری می جوییم. ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که ایشان را نعمت داده ای نه خشم گرفتگان بر آن ها و نه گمراهان.(15) مجموع این مطالب، روی آوردن به زندگی اجتماعی و دوری از عزلت و گوشه گیری را به انسان مسلمان القا می کند. به همین دلیل نیز اگر مسلمانی در سرزمین کفر( دارالکفر) چنان جوّ اجتماعیی که بتواند در آن از دین و روابط اسلامی خود محافظت کند، نیابد از نقطه نظر اسلام لازم است که آن جا را به طرف سرزمین اسلام(دارالاسلام) ترک گوید، زیرا ملازمت و مصاحبت با دوستانی کافر درست مانند ایجاد تفرقه و جدایی میان برادران مسلمان شرعاً حرام است و کسی که چنین کند مبغوض ترین فرد نزد خداوند خواهد بود.

آری.. به فرموده امام علی(ع): دیدار برادران غنیمتی هنگفت است هرچند اندک باشند هر انسانی که با برادران تماس نداشته باشد انسانی درمانده و ناتوان است. امام علی(ع) در این باره می فرماید: ناتوان ترین مردم کسی است که از به دست آوردن برادران ناتوان باشد و ناتوان تر از او کسی است که برادران و دوستان خود را از دست بدهد. (16) بر این اساس، ناتوان آن نیست که از به دست آوردن مال یا داشتن فرزند ناتوان باشد، بلکه درمانده کسی است که با داشتن اندیشه و عاطفه و برخورداری از وسایل دوست یابی چنین کاری را نکند و تنها زندگی کند و در تنهایی جان بسپارد. و درمانده و بیچاره تر از او کسی است که دوستانی را بیابد اما یکی پس از دیگری آن ها را از دست دهد.

آدمی تا تنها زندگی کند تنها می ماند اما چون دوست بگیرد جمعیت می شود. این است معنای سخن امام علی(ع) آنجا که می فرماید: انسان به سبب برادران خویش بسیار است. هر اندازه دوستان و برادرانش بیشتر باشند او بیشتر است. کسی که در اطراف خود دوستانی داشته باشد به بیش از یک انسان تبدیل می شود. به همین دلیل است که درباره دوستان او گفته می شود: آن ها از گروه و دسته فلانی هستند.. بدین ترتیب یک انسان واحد با داشتن دوستان به صورت یک جماعت و گروه درمی آید. از سوی دیگر، آدمی تا تنهاست یک زندگی دارد اما چون دوستانی برای خویش برگزیند دارای چندین حیات می شود. مثلاً وقتی تنها نشسته ای و چای می نوشی لذت چای را یک بار می چشی ولی زمانی که عده ای از دوستان را به نوشیدن چای دعوت می کنی با هر جرعه ای که آنان می نوشند لذتی خاص در خود احساس می کنی و بدین ترتیب نه یک لذت که لذت ها در تو به وجود می آیند. این همه از آن روست که زندگی حقیقی زیستن با مردم و شریک بودن در لذت ها و شادی های آنان است. بزرگترین مجازات برای انسان زندان انفرادی است، زیرا از جمعیت دور نگه داشته می شود. اسیر در سلول انفرادی آن قدر که از دوری دوستان در رنج است از ممنوعیت خوردن و آشامیدن و یا حتی مواجه شدن با اهانت و شکنجه رنج نمی برد. در شعری منسوب به امام علی(ع) ‌آمده است:

می گویند مرگ بر جوان سخت است

به خدا سوگند که از دست دادن دوستان سخت تر است

از دیرباز نیز گفته اند: هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار. زیرا یک دشمن هر چند کوچک باشد می تواند به زندگی انسان خاتمه دهد در حالی که هزار دوست هم کم است. آدمی باید در هر دلی و هر شهری و هر روستایی جایی برای خود باز کند. شاید بگویید دوست زیاد به چه کار ما می آید؟ جز این که مزاحم اوقات ما می شوند؟ جواب این است که اگر دوستان خود را خوب و براساس معیارهای درست انتخاب کنیم هیچ وقت برای امور ناچیز و بیهوده اوقات ما را نمی گیرند.. بنابراین دوستان زیاد نه تنها زیانبار نیستند بلکه مفید هم هستند. شاعر می گوید:

 

تا می توانی بر شمار دوستانت بیفزای

زیرا هرگاه کمک بخواهی آنان گنجند و پشتیبان

هرگز هزار دوست و رفیق زیاد نیست اما یک دشمن بسیار است فرض کنیم هر دوست خوب برابر با یک دینار باشد در این صورت آیا زیادی دوستان زیانمند است یا سودآور؟ دوستان گنج های زندگی اند. پس بر شمار این گنج ها بیفزاییم.

دوستان علاوه بر این که در زندگی مایه لذت و شادی و خوشبختی اند پله های پیشرفت و موفقیت آدمی نیز هستند. در حدیث شریف آمده است: کسی که به افزودن برادران و دوستان راغب نباشد، به شکست و خواری گرفتار آید.(17) خداوند سرشت انسان را بر نیاز به برادر همنوعش رقم زده است. بنابراین مادام که هریک از ما به کمک دیگری نیازمند است آیا زیادی یاران و کمک کاران بی فایده است؟ هرگاه به شهری مسافرت کردید و برای مدتی کوتاه قصد ماندن در آن را داشتید اگر می توانید دوستی برای خود انتخاب کنید، در این راه کوتاهی نورزید. نگو در شهری که مدت کوتاهی قصد ماندن دارم دوست برای چه می خواهم، زیرا ممکن است. ولو بعد از چندی. در آن جا به کمک احتیاج پیدا کنی.. چون گاه با مشکلی مواجه می شوی و لازم است کسی مشکلت را حل کند. دست کم چنین دوستی در معرفی شهر به تو و لذت بردن از دیدنی های آن تو را یاری می رساند. یکی از برادران داستانی از مسافرت خود به یکی از شهرهای تحت حاکمیت طاغوت برایم نقل می کرد. او که از سوی نیروهای حکومتی این شهر تحت تعقیب بود می گفت: به طور ناشناس وارد این شهر شدم، قبلاً‌ صاحب خانه ای کلید منزلش را برای سکونت به من داده بود. به طرف آن منزل رفتم و شروع به باز کردن در کردم اما معلوم شد که کلید خانه ای دیگر را اشتباهی به من داده است. در حالی که سعی می کردم در را باز کنم همسایه ها به من مشکوک شدند و فکر کردند دزد هستم، لذا پلیس را خبر کردند، آنان بسرعت مرا محاصره کردند و کشان کشان به طرف مرکز پلیس می بردند. چون تحت تعقیب عمال حکومت آن جا بودم از این که مبادا مرا شناسایی و دستگیر کنند و احتمالاً. اگر می شناختندم. محکوم به اعدام شوم هراسان شدم. در همین حال دوستی که قبلاً با او آشنایی پیدا کرده بودم از کنار ما می گذشت. با دیدن من سلام کرد و شروع به دفاع از من و دفع اتهام سرقت کرد و گفت: او مردی راستگو و امین است، من او را کاملاً می شناسم. با اطلاع و اجازه صاحب خانه به این جا آمده است اما صاحب خانه کلید منزلش را اشتباهی به او داده است پلیس سخنان او را پذیرفت و مرا رها کرد. اگر آشنایی این دوست و دفاع او از من نبود مسلماً امروز اثری از من وجود نداشت.

آری! دوستان اینچنین در هنگام گرفتاری ها، درهای نجات را به سوی آدمی می گشایند و در حل مشکلات و رفع سختی ها یاری می رسانند. برای این که روشن شود چگونه دوستان نردبان ترقی و پیشرفت هستند در اینجا ماجرای جیم وارلی که موفقیت فرانکلین روزولت در رسیدن به ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا را به او نسبت می دهند، نقل می کنیم.

جیم وارلی توانایی قابل ملاحظه ای در دوستی داشت و از آن به نفع روزولت استفاده کرد. چند ماه پیش از آن که روزولت تبلیغات انتخابی خود را آغاز کند، جیم وارلی شروع کرد به نوشتن روزانه صدها نامه به اشخاصی که در اطراف و اکناف ایالات متحده می شناخت آنگاه خود سوار قطار شد و مسافرتی نوزده روزه را به اطراف ایالات متحده آغاز کرد و طی این مدت دوازده هزار میل راه پیمود. به هر شهری که وارد می شد با دوستان و آشنایان خود بر سر میز صبحانه یا ناهار و یا شام ملاقات می کرد. زمانی را با آنان می گذراند و درودهای قلبی و خالصانه خود را به آنان ابلاغ می کرد، آن گاه آن ها را ترک می گفت و به سفر خویش ادامه می داد. در پی مراجعت از سفر، از هر شهری که دیدار کرده بود یک نفر را انتخاب کرد و از او خواست تا لیست اسامی تمامی کسانی را که با آن ها ملاقات و گفتگو کرده است برایش تهیه کند. این لیست ها شامل هزاران نام بود و هریک از آنها خاطره دوستانه ای از جیم وارلی به یاد داشتند که طی آن از ایشان خواستار انتخاب روزولت به ریاست جمهوری شده بود. همین کار ساده عملاً بزرگترین تأثیر را در رسیدن او به ریاست جمهوری گذاشت.

آری... اینچنین دوستان نردبان پیشرفت و ترقی انسان می شوند.

امام صادق(ع) می فرماید:بر شمار دوستان خویش بیفزایید که در دنیا و آخرت سودمندند، در دنیا از آن جهت سودمندند که نیازهای شما را برآورده می کنند و اما در آخرت چون دوزخیان می گویند: اکنون ما را نه شفیعی است و نه دوستی مهربان که از ما حمایت کند.

بعضی از ما گاه می پرسند: از دوستان چه سودی حاصل ما می شود؟ آیا از قِبَل آن ها به ثروتی هنگفت خواهیم رسید؟

جواب این است که: چه کسی گفته است رسیدن به ثروتی هنگفت منتهای نیاز انسان است؟! شاید سوزنی کوچک یا کتابی کم حجم یا یک شماره تلفن، و یا جرعه ای آب. در هنگام نیاز. به مراتب مهمتر و با ارزش تر از آن ثروت هنگفت باشد. آیا دوستانت در برآوردن این نیازهای ساده تو تردید خواهند کرد؟ بنابراین، دوستان در دنیا سودمندند چون نیازهای ما را برآورده می کنند. و در آخرت مفیدند، زیرا شفیع و واسطه ما نزد پروردگار هستند. از همین روست که دوزخیان از نداشتن دوست زبان به شکوه می گشایند و می گویند: اکنون ما را نه شفاعت کننده ای است و نه دوستی مهربان که از ما حمایت کند.(18) دوستان در رستاخیز از دوستان خویش شفاعت می کنند.. اگر فردی در دنیا چهل دوست مؤمن داشته باشد آیا سخن اینان در رستاخیز او را سود نمی بخشد یا دست کم حساب او را سبک نمی گرداند؟ در روایات آمده است که در زمان موسی(ع) مردی گنهکار مُرد اما مردم از گناهان او بی خبر بودند و فقط خدایش می دانست و بس. در هنگام خاک سپاری اش چهل مؤمن گواهی دادند که از او جز خوبی چیزی نمی دانند. پس، خدای تعالی فرمود: اکنون که این عده به بی گناهی او شهادت دادند من نیز از هر آنچه بدی که از او دیده ام چشم پوشیدم. به همین علت بعضی مؤمنان عادت داشتند که از چهل مؤمن می خواستند تا بر کفن آنان امضا کنند که از آن ها جز خوبی و نیکی ندیده اند. بر جنازه مؤمن، نمازگزاران این دعا را می خوانند: خدایا ما از او جز خوبی نمی دانیم و تو به احوال او از ما داناتری. خدایا اگر نیکوکار بود بر نیکی هایش بیفزای و اگر گنهکار بود از او درگذر و با کسی که دوستش می داشت محشور فرما. این شهادت در وقت حسابرسی به حال میت سودمند می افتد و مؤاخذه او را سبک می کند. حال، اگر دوستانی برای خود نداشته باشی چه کسی هنگام مرگ این شهادت را برای تو خواهد داد؟ و اگر هم اکنون شفیعانی برای خود به دست نیاوری چه کسی در رستاخیز شفاعت تو را خواهد کرد؟

دوستی علاوه بر این که در دنیا به انسان فایده می رساند یک مسأله دینی و در پیوند با آن است و چه بسا که انسان به سبب ترک آن در رستاخیز مورد عتاب و سرزنش قرار گیرد. پیامبرخدا(ص) می فرماید: هیچ بنده ای برای خدا و در راه او برادری به دست نیاورد مگر آن که خداوند درجه ای در بهشت برای او قرار داده(19) . براین اساس، دوستی نیاز روحی و معنوی انسان است و خداوند آن را عبادت به شمار آورده و پاداش به دست آوردن هر دوستی را درجه ای در بهشت قرار داده است.همان گونه که اسلام نیازهای طبیعی و مادی انسان از قبیل خوردن، آشامیدن و خواب را، اگر به جا و در موقعیت مناسب خود انجام پذیرد، عبادت به شمار می آورد، اتخاذ دوست را نیز به منزله عبادت تلقی می کند. امام صادق(ع) می فرماید: از نشانه های دین دوستی انسان، دوست داشتن برادران است.(20) و این امری طبیعی است، زیرا وقتی آدمی دینش را دوست بدارد باید همدینان خود را نیز دوست بدارد. امام رضا(ع) می فرماید: کسی که برای خدا برادری را به دست آورد خانه ای را در بهشت به دست آورده است.(21) امام باقر(ع) نیز می فرماید: کسی که برای خدا و براساس ایمان به او برادری به دست آورد و برای خشنودی خداوند به برادری اش وفادار بماند پرتوی از نور خدا و امانی از عذاب او و حجتی که بدان پیروز شود به دست آورده است.(22) پس، اگر برای خدا دوستی انتخاب کنی که با تو هم کیش و هم هدف باشد، علاوه بر فواید دنیوی که ذکر آن ها گذشت، به تمامی این فواید اخروی نیز دست خواهی یافت و در رستاخیز نیز حجت خواهی داشت، چه آن که با مؤمنان دوستی ورزیده و آنان را دوست داشته ای.

مؤمن باید از فرد به سازمان و از سازمان به حرکت و از حرکت به توده ها تحول یابد... و این همه تحقق نمی پذیرد مگر آن که مؤمن تا می تواند مردم را جذب خود کند و آن ها را پیرامون خویش گرد آورد آن هم نه از روی خودخواهی که از سر مردم دوستی. بنابراین، کسی که افتخار می کند تنها به سر می برد و رابطه ای با مردم ندارد و نه او آن ها را می شناسد و نه مردم او را، چنین فردی مؤمن راستین و خوبی نیست. زیرا به فرموده پیامبرخدا(ص): کسی که از اجتماع کناره گیرد در آتش دوزخ تنها بماند. مؤمن باید روحیه سازمانی و گروهی داشته باشد. کسی که می گوید: من تنها زاده شده ام و تنها هم می میرم پس چرا نباید در این میان تنها زندگی نکنم؟ از یاد برده است که او نادان نیز زاده شده است پس آیا باید برای همیشه عمر نادان هم باقی بماند؟ هیچ مؤمن راستینی را نمی یابیم مگر آن که در یک محیط ایمانی و میان گروهی مؤمن زندگی می کند. زیرا مؤمن مشتاق و دلداده مؤمنان است هم چنان که زنبور عسل مشتاق کندوی خویش و پروانه دلداده گل ها هستند. البته اعتزال و کناره گیری از انسان های گمراه و تبهکار امری ضروری است.. اما در همین حال باید در جهت هدایت و ارشاد آن ها کوشید.. یا اگر هدایت پذیر نیستند با آنان مقابله کرد... و یا اگر خطری از جانب آن ها ما را تهدید می کند از ایشان کناره گرفت. درست مانند کاری که ابراهیم خلیل(ع) با مشرکان لجوج و پایدار بر کفر خویش کرد: من از شما و آن چه که به جز خدا می پرستید دوری کرده پروردگارم را می خوانم و امیدوارم چون او را بخوانم مرا از درگاه لطفش محروم نگرداند.(23) یا درست مانند کاری که اصحاب کهف کردند. این عده هنگامی که خود را در میان مردمی مصر بر شرک و کفر یافتند، گفتند: اینان قوم ما هستند که خدایانی غیر خدای یگانه بر گرفتند در صورتی که هیچ دلیل روشنی بر آن ندارند. چه ظلمی بالاتر از این افترا و دروغی است که بر خدای می بندند. و آنگاه اصحاب کهف با یکدیگر گفتند که شما چون از این مشرکان و خدایان باطلشان دوری می جستید. برای آن که از شر و بیداد آنان در امان باشید. به غار پناه برید تا خدا از رحمت خود بر شما گشایش و توسعه ببخشد و اسباب کار شما را با روزی حلال و آسایش مهیا سازد.(24)

پیامبر خدا(ص) می فرماید: تنهایی بهتر از همنشین بد است. و باز می فرماید: کسی که به خدا و رستاخیز باور دارد در مجلسی که به امام دشنام داده می شود و یا مسلمانی مورد سرزنش و عیب جویی واقع می گردد، نمی نشیند. خداوند می فرماید: و چون ببینی که از روی عناد در آیات ما گفتگو می کنند از آن ها روی گردان شو، تا به سخنی جز آن پردازند. و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین.

امام عسکری(ع) نیز می فرماید: پیوستن به کسی که به او امید داری بهتر از بودن با کسی است که از شرش در امان نیستی. هم چنین امام علی(ع) می فرماید: از همنشینی با بدکاران بپرهیز که بدی به بدی می پیوندد. این همه در صورتی است که مؤمن از تأثیر سخن خود در دیگران ناامید باشد اما اگر حتی اندک امیدواری به هدایت آن ها داشته باشد باید فقط از اعمال و رفتار آن ها کناره گیرد یعنی همان کاری که ابوذر غفاری. کرد. او عزلت و انزوا را برگزید اما به غار و غارنشینی پناه نبرد بلکه در بازارها راه می رفت و این آیه را بر بازرگانان تلاوت می کرد: آن ها که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، آن ها را به عذاب دردناک بشارت ده. روزی که آن طلا و نقره در آتش گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلوی آن ها را به آن داغ کنند، فرشتگان عذاب به آن ها گویند: این است نتیجه آن چه از زر و سیم برای خود ذخیره کردید اکنون بچشید عذاب سیم و زری که می اندوختید.(25) هنگامی که حاکمیت سعی کرد او را از مدینه تبعید کند پرسید کدامین سرزمین را بیشتر دوست داری؟ و ابوذر پاسخ داد: مدینه را، چون خانه پیامبر است و برادران مؤمن درآنند. و پرسید کدامین سرزمین را بیشتر از همه جا ناخوش می داری. ابوذر گفت: ربذه را. چون دوران شرک خود را در آنجا گذرانده بود و هیچ یک از دوستان صحابی او نیز در آنجا نبودند. پس دستگاه حکومت ابوذر را به ربذه تبعید کرد و آن جناب در راه بر اثر گرسنگی و تشنگی و سختی راه به جوار رحمت حق شتافت!

 همانند آن کسانی مباشید که پراکنده گشتند و با یکدیگر اختلاف ورزیدند.(26) این سخن خدای تعالی است. خداوند در این آیه هر انسانی را که از برادران خویش جدا شود و با آنان به اختلاف برخیزد به عنوان نمونه ای بد و نامطلوب تلقی می کند و از ما می خواهد که چون آنان نباشیم. اختلاف موجب ضعف و ناتوانی می شود اما وحدت و اتحاد مایه قدرت و توانایی. خداوند فرموده است: و هرگز راه اختلاف و منازعه را نپویید که در اثر تفرقه ترسو و ضعیف می شوید و قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد.(27)

دوستی بدون کوتاه آمدن و گذشت تحقق نمی یابد. در دوستی باید هر دو طرف گذشت داشته باشند. دوست آن نیست که فقط دست بگیر یا تنها دست بده داشته باشد. بلکه دوستی نیازمند فداکاری و کوتاه آمدن از خودمحوری هاست تا هر طرف بتواند دیگری را جذب خود کند یا با او به تفاهم و هماهنگی برسد. کسی که به یک گروه وابسته است باید از برخی آرا و عقاید خود چشم بپوشد تا وحدتشان برقرار بماند و جمعشان پراکنده نشود. وگرنه هرگز دوستی تحقق نخواهد یافت.. زیرا خداوند به شمار بندگان خویش ذوق و نظر آفریده است. اگر هرکس بر ذوق خود و عملی شدن نظریاتش پافشاری کند کار چنان می شود که این شاعر عرب گفته است:

مردم من همه سرانند

آیا هرگز کشتزار پیاز دیده ای؟ اتحاد و وحدت کلمه در فراهم آمدن سران متعدد بر یک پیکر و یک اراده و یک هدف واحد است نه در فراوانی سران و آرا و پیکرها و اهداف. انسان موظف است با گروه متحد شود و عضوی فعال از آن باشد، آرا و نظریات خود را اظهار کند و هرگاه گروه با نظر او مخالفت کرد نباید به جدایی و انشعاب بیندیشد. بلکه باید از عقیده و نظر خود چشم بپوشد، زیرا در این صورت چندین نظر به دست می آورد در حالی که اگر بر رأی خویش اصرار ورزد آرای متعددی را از دست می دهد و او می ماند و عقیده اش. هم چنین نباید از یاد ببری که اگر فقط درصدد گرفتن باشی هرگز کسی را به دست نخواهی آورد، زیرا دوستی نخست بخشش است آنگاه گرفتن. و هیچ کس نیست که برای همیشه تو را خدمت کند. دوستی، سازمان و نهضت، مولود کوتاه آمدن و چشم پوشی هستند، برای آن که با مردم در دوستی زندگی کنی و برای آن که عضوی از سازمان یا نهضت باشی باید بدانی که چگونه و کی ببخشی و چگونه و چه زمان کوتاه بیایی. حتی شرکت در یک مهمانی دستجمعی نیازمند آن است که افراد شرکت کننده از پاره ای ذائقه ها و سلیقه های خود چشم بپوشند چه رسد به جذب توده ها و ایجاد سازمان. این همان نرمی و نرمشی است که امام علی(ع) از آن سخن می گوید: هرکس نرم خوی باشد دوستی و محبتش لازم آید.(28) و می فرماید: هرکس درشت خوی باشد تنها بماند.(29)

بنابراین، کوتاه آمدن و گذشت نخستین گام به سوی توافق و اتحاد و در بسیاری اوقات نیز نخستین گام به سوی حقیقت است. زیرا آنان که بر نظریات خویش اصرار می ورزند در فهم امور، بسیار دچار خطا می شوند. زیرا تعصب چشم را از دیدن حقیقت کور می کند. اما زمانی که انسان از نظر خود کوتاه می آید بسرعت در می یابد که حق با طرف مقابل بوده و او اشتباه می کرده است. انسان زمانی که می خواست به دلخواه خود عمل کند و مطابق میل خویش رفتار نماید در غارها و جنگل ها می زیست اما آنگاه که گذشت و کوتاه آمدن را آموخت شهرنشین شد، زیرا اصولاً مدنیت نیازمند نظم و انضباط و پایبندی به قوانین است. ممکن است بپرسید کوتاه آمدن و گذشت مطلوب، کدام است؟

جواب این است که: حدود خود و دیگران را بشناسی و به حدود آن ها احترام نهی هم چنان که دوست داری حدود تو را محترم شمارند. می گویند شخصی با عصایش بازی می کرد و در همین حال فردی از برابر او گذشت، عصا به بینی آن مرد خورد،‌ آن مرد گفت: چه می کنی؟ صاحب عصا گفت: عصا و دست هر دو از آن من است و من آزادم هرطور با آن ها رفتار کنم! مرد گفت: درست است، اما فراموش نکن که آزادی تو در مرز بینی من پایان می پذیرد!

آری.. برای آن که مردم را جذب خود کنی باید از خودمحوری ها و خودبینی ها چشم بپوشی و حرمت قانون گروه را پاس داری.

در یک کلمه: دوستی مستلزم گذشت و کوتاه آمدن است، و به فرموده امام علی(ع): برادر تو نیست آن که حقوقش را پایمال کنی.

 

پی نوشت ها :

 

1. زخرف/36

2. صافات/51. 57

3. فصلت/ 25

4. میزان الحکمه/ ج3/ ص 143

5. اصول کافی/ ج2/ ص247

6. اصول کافی/ج2/ص 125

7. نساء/125

8. اصول کافی/ج2/ص 125

9. میزان الحکمه/ج1/ص46

10. میزان الحکمه/ج1/ص 47

11. میزان الحکمه/ج1/ص47

12. المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه/ص 515

13. میزان الحکمه/ج1/ص 435

14. المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه/ ص 1277

15. سورة الحمد/ 5. 7

16. بحارالانوار/ج75/ ص 260

17. میزان الحکمه/ج1/ص 43

18. شعراء/ 100. 101

19. میزان الحکمه/ ج1/ص42

20. میزان الحکمه/ج2/ص 234

21. میزان الحکمه/ ج1/ص 46

22. میزان الحکمه/ ج1/ ص 46

23. مریم / 48

24. کهف/ 15. 16

25. توبه/ 35

26. آل عمران/ 105

27. انفال/ 46

28. میزان الحکمه/ ج5/ ص 310

29. المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه/ ص 196

دوشنبه 14/5/1392 - 21:25
خانواده
 
 

دوستی همان قدر که نیاز به حق شناسی و عدالت در داد و دهش دارد به پیشدستی و احسان نیز محتاج است. زیرا دوستی درختی است که در فضای احسان بیش از زمینه عدل رشد می کند. امام زین العابدین(ع) در رساله خود معروف به رساله حقوق می فرماید: اما حقّ دوست آن است که تا آن جا که می توانی با او به فضل رفتار کنی) یعنی هر نیکویی که از او به تو رسد تو نیز افزونتر و بهتر از آن انجام دهی) و اگر نتوانی دست کم با او به انصاف و داد رفتار نمایی؛ هم چنان که او تو را گرامی می دارد تو نیز گرامی اش داری، او را نگه داری هم چنان که او تو را نگهدار است؛ نگذاری که در کار نیک و احسان نسبت به تو از تو پیشی گیرد و اگر پیشی جست آن را تلافی کنی؛ در مقام دوستی کوتاهی نورزی و همواره خیرخواه و یاور او باشی و در اطاعت پروردگارش وی را یاری رسانی و اگر خواست معصیت خدایش کند او را بر ترک آن کمک کنی؛ همواره بر او رحمت باشی نه عذاب(1).

 

 

 

مال و دارایی از آن انسان نیست بلکه مالک حقیقی آن خداوند بزرگ و مالک الملک است. با توجه به این نکته چگونه است که اندیشه برخی بر محور انانیت ها و خودخواهی ها می چرخد و در حالی که میلیون ها نفر در بینوایی و گرسنگی و محرومیت جان می سپارند می اندیشد که باید ثروتمند و آسوده خاطر زندگی کند؟!

روزی پیامبر خدا(ص) مشغول تقسیم اموال و غنایم بود که مردی از راه رسید و گفت: ای محمد با عدالت تقسیم کن. چه، این مال از آن تو نیست. پیامبر فرمود:‌راست گفتی، این مال از آن من نیست. فضل و عنایت خداوند به آدمی در این نیست که او را مال فراوان دهد بلکه در این است که در ثروت وی خیر و برکتی قرار دهد که میان نیازمندان تقسیم شود و مردم از آن استفاده کنند. در دعای امام سجاد(ع) آمده است: خداوندا! خیر را با دستان من به مردم برسان.

خیر و خوبی بالاخره باید با دست کسی به دیگران برسد پس سعی کن آن کس تو باشی. فکر نکن اگر تو این کار را نکردی کس دیگری نیز آن را انجام نخواهد داد...اگر تو بینوایی را کمک نکردی و اگر تو حقی را یاری نرساندی قطعاً بدان کسانی یافت خواهند شد که بینوا را کمک و یا حق را یاری رسانند، این سنت خداوند است که نسل های فعال و پرتحرک را جانشین نسل هایی کند که از مسؤولیت شانه خالی می کنند. خداوند می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، هرکه از شما از دینش باز گردد چه باک؛ زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند؛ در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش؛ در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسند. این فضل خداست که به هرکس که خواهد ارزانی دارد و خداوند گشایشگر و داناست.(2)

بدین سبب در دعا آمده است: خدایا! مرا از کسانی قرار ده که به وسیله او دینت را یاری می رسانی و دیگری را جانشین من مکن(3).

اگر نتوانستی در فضل و احسان به برادرت، پیشگام باشی البته مانعی ندارد چرا که خداوند هر کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کند.(4) اما دست کم با او به انصاف و داد رفتار کن بدین ترتیب که نیکی اش را به نیکی پاسخ ده و به تعبیر امام سجاد(ع) : هم چنان که او تو را گرامی می دارد تو نیز او را گرامی دار و هم چنان که او از تو نگه داری می کند تو نیز نگه دارش باش. و نگذار که در کار نیک و احسان نسبت به تو از تو پیشی گیرد. لابد دیده اید که چگونه بچه ها وقتی شیرینی میانشان پخش می شود هریک برای گرفتن سهم خود از دیگری سبقت می گیرد؟ دوستان نیز همین گونه باید در احسان به یکدیگر مسابقه بگذارند و از هم پیشی بگیرند. اگر دوستت در احسان به تو پیشدستی کرد سزاوارست که بی درنگ احسانش را به نیکی پاسخ گویی... برترین احسان و نیکی آن است که به دوستی پایبند باشی، خیرخواه دوست باشی، او را نگهبان باشی، بر اطاعت از خدا یاریش رسانی و اگر خواست معصیت و نافرمانی خدایش کند کمک کنی که دامن بدان نیالاید. و سرانجام همواره بر او رحمت باش نه عذاب. علاوه بر این ها، اسلام از مؤمن می خواهد که لوح دل خود را از کینه ورزی نسبت به برادرش بزداید. گاه ممکن است که شما به دلیلی بر دوست خود خشم گیرید. در این جا لازم است که برای زدودن کینه و دشمنی پیشدستی کنید. نباید فقط به فرونشاندن خشم خود بسنده کرد بلکه باید با پوزش خواهی از دوست خشنودی او را نیز به دست آورد.

مردی می گفت: خانه ای داشتم که آن را به شخصی اجاره داده بودم. چند ماه گذشت و اجاره بهای خود را نپرداخت. از طرفی من هم شدیداً به پول احتیاج داشتم لذا ناچار شدم بر او سخت بگیرم اما باز هم چیزی به من نداد. تهدید به اخراج و شکایت کردم اما تأثیری نبخشید. بالاخره تصمیم گرفتم بروم و هر چه بد و بیراه است نثارش کنم تا شاید اجاره را بدهد. اما اندکی تأمل کردم و عاقلانه اندیشیدم و دریافتم که این کار نه تنها مشکل را حل نمی کند بلکه گناه و معصیت هم هست. لذا نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم با او به لطف و نرمی و احترام رفتار کنم. با این تصمیم به دیدنش رفتم و سلام کردم. مرا به داخل خانه تعارف کرد. رفتیم و نشستیم و شروع به احوالپرسی از او کردم و ابداً از موضوع اجاره بها سخنی به میان نیاوردم تا آن که او خود موضوع را مطرح کرد. اما من از رفتار بد خود با وی عذرخواهی کردم و گفتم شاید در تنگنای مالی بوده ای و من نمی بایست بر تو سخت می گرفتم. او حرفم را قطع کرد و گفت: درست برعکس آن چیزی است که می گویی. تقصیر از من است و من باید عذرخواهی کنم... آنگاه اجاره بها را به من پرداخت! بنابراین، احترام گذاشتن به عواطف و احساسات مردم و زدودن کینه ها از دل ضامن تحکیم روابط همکاری و برادری میان آدمیان است. در حدیث شریف آمده است: اگر برادرت تو را نکوهش کرد از او جدا مشو تا کینه اش را از دل بزدایی.(5)

پیامبر خدا(ص) نیز می فرماید: خوشرویی کینه را از بین می برد.(6)

اسلام از دوستان می خواهد که یکسان و برادروار زندگی کنند. خداوند در کتاب خود می فرماید: باکی نیست که از خانه های خود و پدران خود و مادرانتان و برادران و خواهران و عمو و عمه و دایی و خاله خویش غذا تناول کنید یا آن که از هر خانه که کلید آن در دست شماست یا خانه رفیق خود باکی نیست که از مجموع یا هریک از این خانه ها طعامی خورید.(7) بنابراین، حتی اگر تو هم در خانه خود نبودی مانع از آن نشو که دوستت وارد خانه شود و از غذای تو مصرف کند. روزی مردی از عالمی پرسید: اگر شخصی بدون اطلاع دوستش وارد خانه او شود و وضو بگیرد و نماز بخواند آیا نمازش درست است؟ عالم گفت: آری.

مرد پرسید: حتی اگر از او اجازه نگرفته باشد؟ عالم گفت: آری.

مرد گفت: اما شاید دوست او به این کار راضی نباشد؟ آن عالم گفت: باز هم اشکالی ندارد. مرد پرسید: آیا جایز است کسی کفش دوست خود را بپوشد و با آن بیرون برود و وضو بگیرد و نماز بخواند؟ عالم گفت:‌آری، جایز است. مرد از فتوای این عالم شگفت زده شد و گفت: شرع مقدس تأکید دارد که نباید محل وضو و نماز غصبی باشد. پس چگونه این امور که گفته شد جایز است در صورتی که آن کفش غصب و آن مکان حرام محسوب می شود؟ آن عالم گفت: اگر در سؤالی که فرمودید دقت کنید کلمه دوست را در آن می یابید. شما می گویید: اگر دوستی وارد خانه دوستش شود یا کفش دوستش را بپوشد. بنابراین مادام که او دوست وی است می تواند وارد خانه اش شود یا کفشش را بپوشد و نیازی به اجازه قبلی او نیست و اگر راضی به این کارها نباشد طبیعتاً از نقطه نظر اسلام چنین کسی دوست محسوب نمی شود. البته بعضی افراد دوست ندارند که با آنان این گونه رفتار شود اما چنین چیزی در اسلام اجازه داده شده و همان است که اصطلاحاً آن را فحوی می گویند. البته باید توجه داشت که فحوی حد و مرز دارد و نباید با آوردن عذرها و توجیهات شرعی از آن تجاوز کرد. همان طور که اسلام از دوستان می خواهد تا به دیگران بخشش کنند خواهان آن است که وقتی آدمی به چیزی احتیاج دارد خجالت نکشد و آن را از دوستش بخواهد. حدیث شریف می فرماید: برادرت را دوست بدار و آن چه را برای خود دوست داری برای او نیز دوست بدار و آن چه را برای خود نمی پسندی برای او نیز مپسند. اگر به چیزی نیازمند شدی از او بخواه و اگر چیزی از تو خواست به او بده. خیری را از او دریغ مدار زیرا او از تو خیری را دریغ نمی دارد. اگر از مسافرت آمد به دیدار او برو و بزرگ و گرامی اش بدار. چه، او از تو و تو از اویی. جامعه ای را تصور کنید که در چنین فضایی زندگی می کند: همه به هم احترام می گذارند، یکدیگر را تحقیر نمی کنند، فضا،‌ فضای دوستی و برادری و داد و دهش متقابل و پیشدستی در احسان و نیکی به یکدیگر است... فکر می کنید چنین جامعه ای تا چه حد متعالی و پاک و مورد خشنودی خداوند است؟ اگر عده ای برخی از جوامع را به دلیل برخورداری از بیمه اجتماعی می ستایند، از نظر اسلام هر انسانی بر یک میلیارد بشر حق دارد. هرگاه مسلمانی به چیزی احتیاج پیدا کند بر یک میلیارد انسان است که در رفع نیاز او بشتابند... آیا جامعه ای بهتر از این سراغ دارید؟

برآوردن نیاز مؤمن مستحب است حتی اگر این کار به قطع طواف کعبه بینجامد. گر چه طواف احکام نماز را دارد اما برای رفع نیاز مؤمن قطع آن جایز است. ابان بن تغلب، یکی از صحابه امام ششم(ع) می گوید: با امام صادق(ع) مشغول طواف بودم که یکی از دوستانم مرا دید و خواست تا نزد او بروم اما من اعتنایی نکردم. امام صادق(ع) متوجه این حالت من شد و فرمود:ای ابان! او تو را صدا می زند؟ عرض کردم: آری. فرمود:

طواف را رها کن و نزد او برو. من هم این کار را کردم و سپس نزد امام بازگشتم و از حق مؤمن بر مؤمن پرسیدم. امام فرمود: ای ابان! نیمی از مالت را به او بده. در حالی که بار اول نیاز دوستم را برآورده کرده بودم دوباره پیش او رفتم تا نیمی از مالم را به او دهم.(8)

دوستی حدّ و حدودی دارد که باید انسان آن ها را رعایت کند. امام صادق(ع) این حدود را مشخص کرده است: دوستی دارای حدودی است و هرکس این حدود را رعایت نکند او را دوست کامل مشمار. نخست آن که ظاهر و باطنش یکی باشد. دوم آن که حُسن تو را حسن خود بداند و عیب تو را عیب خود. سوم آن که مال و فرزند تغییری در او ایجاد نکند. چهارم آن که اگر می تواند برای تو کاری انجام دهد از آن دریغ نورزد و پنجم آن که در سختی ها و مصائب تو را رها نکند.(9) براساس این روایت، حدود دوستی عبارتند از:

 

1. دوست باید ظاهر و باطنش یکسان باشد این بدان معناست که دوستی باید حقیقی و برخاسته از دل باشد.

2. دوست باید حسن و خوبی تو را خوبی خودش به شمار آورد و عیب تو را عیب خودش. اگر ناراحتی به تو رسید یا در هدف و برنامه ای شکست خوردی خوشحال نشود و اگر به موفقیتی دست یافتی حسادت نورزد.

3. مال و فرزند نباید او را تغییر دهد بسیاری از مردم هستند که وقتی به ثروتی دست می یابند غرور و سرمستی آنان را فرامی گیرد و درنتیجه یاران گذشته خود را از یاد می برند. اینان دوستان حقیقی و راستین نیستند. به یاد دارم که روزی در یکی از ادارات دولتی نزد کارمندی رفتم و سلام کردم. اما او سلامم را پاسخ نگفت و هم چنان سرگرم اوراقی بود که روی میزش قرار داشت. کارش که تمام شد سر برداشت و گفت: بله... چه می خواهید؟ گفتم: می خواهم بگویم این میزی که در برابر توست کره زمین نیست و این قلم های ردیف شده در مقابلت موشک های قاره پیما نیستند که هر وقت بخواهی بتوانی زمین را با آن ها ویران و متلاشی کنی؛ پس این غرور و تکبر برای چیست؟!

4. اگر می تواند کاری برای تو انجام دهد از آن دریغ نورزد.

اگر توانایی برطرف کردن ناراحتی یا برآوردن نیازی را دارد به عنوان یک دوست روا نیست که از انجام آن خودداری ورزد اما اگر توانایی این کار را نداشت بر او اشکالی نیست.

5. در سختی ها و مصایب تو را رها نکند، برای مثال اگر بداند که تو تحت تعقیب حکومت طاغوت قرار داری و جانت در خطر است نباید تنهایت بگذارد بلکه باید تا آخرین نفس در کنارت باشد.

 

پی نوشت ها :

 

1. تحف العقول/ 191

2. مائده/ 54

3. دعای افتتاح

4. بقره/ 286

5. بحارالانوار/ج71/ص 172

6. بحارالانوار/ج71/ص 222

7. نور/ 61

8. بحارالانوار/ج71/ص 248

9. میزان الحکمه/ج5/ص 210

 

دوشنبه 14/5/1392 - 21:25
خانواده
 
ساختار هستی نشان می دهد که همه موجودات به خاطر انسان آفریده شده اند، از این رو باور این که انسان ها به فکر یکدیگر نباشند و همانند حیوانات درنده، تنها اسیر ارضای تمایلات فردی خود باشند سخت و غیر ممکن است. یکی از تمایلات اصیلی که در انسان وجود دارد، حس خود دوستی است. این انگیزه طبیعی نخستین قانونی است که هر یک از افراد بشر بالفطره از آن پیروی می کنند و اگر این حس در انسان وجود نداشت زندگی فرد استمرار نمی یافت و پیشرفت و تحول پیدا نمی کرد. ناگفته نماند این حس تا زمانی که به صورت افراطی در نیاید، برای ادامه زندگی ضرورت دارد.بررسی ها نشان می دهد که نوع برخوردها و تصادمات خانوادگی و اجتماعی در اثر انحراف این حس به وجود می آید. عده ای هدف شان این است که فقط خودشان زندگی کنند بدون اینکه به حیات و زندگی دیگران توجهی داشته باشند. این عده این نکته را فراموش کرده اند که از راه خودخواهی هرگز نمی توان به خوشبختی دست یافت، زیرا سعادت ما مربوط به خوشبختی ماست. بنابراین ابتدا باید برای خوشبختی دیگران کار کنیم و مطمئن باشیم که خوشبختی خودمان نیز تامین خواهد شد.یکی از دانشمندان اخلاق می گوید: اگر می خواهی از زندگی بهره مند شوی، باید در درجه اول به زندگی دیگران خدمت کنی و این وقتی حاصل می شود که همه افراد در وهله نخست به فکر دیگران باشند و این اولین گام برای رهایی از حس خودخواهی است. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده پروردگار بزرگ فرمود شایسته ترین و محبوب ترین خلق کسی است که بیشتر از همه به مردم لطف و مهر بورزد و در انجام خواسته های آنان از همه کوشاتر باشد. از این بیان می توان چنین استفاده کرد که در جمع یک خانواده بهترین و شایسته ترین فرد کسی است که از خود بیرون آمده با همه وجود در خدمت افراد خانواده باشد. به عنوان مثال، زن خانه با همه وجود باید در فکر آسایش همسرش باشد همان گونه که شوهر نیز باید درصدد تامین رفاه و آسایش زن و فرزندان خود باشد.

 

 

 

در این گونه خانواده ها طعم و لذت زندگی به معنای واقعی چشیده می شود، خواه چنین خانواده هایی در روستا باشند یا در دل شهر و شاید یکی از علل فقدان و یا کاهش عاطفه در زندگی خانوادگی غربی از همین امر نشات می گیرد که زن و مرد غربی هر یک به فکر خود و تفریحات خویش است.در یک روایت آمده ایمان هر یک از شما کامل نمی شود، مگر آنگاه که برای دیگران چیزی را بخواهید که برای خود می پسندید و اگر چیزی را برای خود نمی پسندید، آن را برای دیگران نیز نپسندید. این عالی ترین دستوری است که اگر روزی در جوامع اسلامی و غیراسلامی به آن عمل شود، درگیری ها و اصطکاک ها از بین خواهد رفت. مطالعه در طبیعت برای همه افراد سازنده و آموزنده است. موجودات طبیعی همه هستی شان به خاطر دیگران است. مثلا، طلوع خورشید به انسان ها گرمی و حرارت می بخشد تا به تلاش و کوشش بپردازند و غروبش تاریکی را به وجود می آورد تا انسان های خسته و کوفته در آرامش آن به خواب روند. باران می بارد تا زمین ها بارور گردد و زنبورهای عسل با تلاش و کوشش شیره جان خود را تقدیم انسان می کنند. بدین ترتیب همه موجودات به خاطر انسان آفریده شده اند، پس چگونه می توان باور کرد که انسان ها به فکر یکدیگر نباشند و همانند حیوانات درنده، تنها اسیر ارضای تمایلات فردی خود باشند. آیا بر این عده خودخواه می توان نام انسان گذاشت.

اعضا و جوارح طبیعی انسان نیز از این قانون بر کنار نیست، لذا هر عضوی از اعضای بدن در خدمت سایر اعضای آن می باشد؛ به عنوان نمونه باید بدانیم که تمام اکسیژن مورد احتیاج بدن را شش ها تامین می کنند. مع ذلک سلول های ریوی از اکسیژن هوای درون شش ها استفاده نمی کنند، بلکه مواد غذایی و اکسیژن مورد احتیاج سلول های دیواره شش را رگهای خونی دیگری تامین می نمایند. یکی از روان شناسان می گوید: اولین وظیفه ما این است که برای دیگران سودمند باشیم و به این وسیله انسان ها را خوشحال و خودمان را خوشبخت می کنیم. بدبخت ترین افراد کسانی هستند که برای دیگران سودمند نیستند و خدمتی ارائه نمی دهند. وقتی سیلی راه می افتد کفهای بی فایده پس از مدت زمانی از بین می روند اما آب مفید که به درد مردم می خورد، در روی زمین باقی می ماند. سعادت و خوشبختی زندگی خانوادگی در گرو رهایی از خودخواهی ها و خودپرستی است. زن و مرد با پیمان ازدواج از دو بودن خارج می شوند و یکی می گردند.

زن با همه وجودش به شوهرش محبت می کند در شداید و دشواری ها نیز او را تنها نمی گذارد. مرد خانه نیز با همه وجود همسرش را احترام و تکریم می کند و به خاطر رفاه و آسایش او و فرزندانش خود را به آب و آتش می زند تا امکانات زندگی را فراهم آورد، هرگز یکدنده و لجباز نیست و با توافق یکدیگر به نفی و اثبات امور می پردازند. عیوب و اشتباهات یکدیگر را نادیده می گیرند و درتمام امور زندگی، در سلامت و بیماری و غنا و نداری انیس و مونس یکدیگرند و همدیگر را درک می کنند.در نتیجه فراموش نکنیم که انسان ها وقتی می توانند دیگران را درک کنند که از اسارت های نفسانی و خودخواهی بیرون آمده باشند در غیر این صورت همانطور که شاهد هستیم در بسیاری از خانواده ها زن و مرد یکدیگر را نمی فهمند. پس برای رسیدن به خوشبختی خانوادگی زن و مرد باید تمایلات دیگرخواهی خود را تقویت کنند و صادقانه به یکدیگر خدمت نمایند تا طعم زندگی را بچشند و از زندگی مشترک لذت ببرند.

منبع: روزنامه آرمان

دوشنبه 14/5/1392 - 21:24
خانواده
 
دوستی، عشق و محبت، تنها سهم مهم همه ما آدم ها از زندگی است. سهم بزرگی که ما به آدم های زندگی مان می بخشیم و اگر آن ها نباشند، خودمان هم از آن بی نصیب می مانیم. هیچ چیز در زندگی به اندازه این عشق و محبت، نمی تواند ما را برای رویارویی با زندگی و اتفاقاتش آماده کند و بدون آن، زندگی خالی ترین ظرفی است که می بینیم. اما اینکه ما چطور این عشق و محبت را به دیگران می بخشیم و چطور به آن ها یادآوری می کنیم که سهم بزرگی از قلب و زندگی ما دارند، دقیقا همان چیزی است که باعث می شود تا از آن ها عشق و محبت بگیریم و برای همین است که در آستانه بهار، این گزارش به شما می گوید که چطور در خانه، همسر و فرزندان تان را با عشق و محبت خود بیمه کنید.

 

 

 

چطور به همسرتان بگویید که دوستت دارم

قبل از این که به همسرتان بگویید که«دوستت دارم» یا«عاشقت هستم»، اول به معنای اصلی این کلمات فکر کنید. به این که این جملات چه معنی ای برای شما دارند و در زندگی شخصی خود، جایگاه عشق و دوست داشتن کجاست. به این ترتیب، وقتی این جملات را به زبان می آورید که دقیقا ارزش و معنای آن را می دانید و نه خودتان را به دردسر می اندازید و نه قلب کسی را می شکنید. کارهایی را انجام دهید که هیچ وقت توقع انجام آن را از طرف شما ندارد. مثلا قبول کنید به جای او دنبال بچه ها بروید یا کرم مورد استفاده روزانه اش را بخرید. گاهی با یک شاخه گل و جعبه شکلات به خانه بروید و گاهی هم او را به کافه دعوت کنید. اگر بخواهید هزار گزینه از این دست به ذهن تان می رسد که انجام دهید و عشق خودش را نشان دهد. در مواقع بحران، یک گوشه ننشینید و غر نزنید و مقصر پیدا نکنید. به او اطمینان دهید که تا پایان مشکلات، همراهش هستید و این هم قسمتی از زندگی شما دو نفر است و خدا را شکر که همدیگر را دارید.

خاطرات خوب گذشته را هیچ وقت فراموش نکنید و هرچند وقت یک بار برای او یادآوری و حتی بازسازی اش کنید. مثلا می توانید فیلمی که در گذشته باهم دیدید و دوست داشتید را دوباره پیدا کنید و یک شب ناگهان با پاپ کورن و چیپس به خانه بروید و فیلم را باهم ببینید. یا برای بچه ها از روز و روزگار پرخاطره و عشق در تمام آن لحظه ها تعریف کنید.

موقعیت مناسبی را برای حرف زدن از احساس تان پیدا کنید. بهترین موقعیت، فضایی دونفره است که شما و همسرتان، راحت تر حرف های خود را به اشتراک می گذارید. اما اگر ناگهان وسط یک میهمانی یا جمعی دیگر، تصمیم به گفتن این جمله گرفتید، یک نفس راحت بکشید و کمی به اطراف نگاه کنید و جمله را آن طوری بگویید که او دوست دارد در جمع و از زبان شما بشنود.

وقتی به همسرتان می گویید که«دوستت دارم»، بدترین اتفاق ممکن این است که از او هم انتظار داشته باشید، در همان لحظه این جمله را به شما بگوید یا آن را امتیاز ویژه ای برای شما حساب کند. بی انتظار و بدون توقع، عاشق شوید و کسی را دوست داشته باشید. این طوری وقتی این جمله«دوستت دارم» را به زبان می آورید، واقعی ترین احساس شما به او منتقل می شود. در ضمن یادتان باشد که اگر همسرتان شما را دوست نداشت، زندگی مشترک هم نداشتید.

خلاق باشید. حالا درست است که«دوستت دارم» به اندازه کافی، جمله زیبا و دوست داشتنی ای است، اما ابراز آن با راه های مختلف، هیجان و جذابیتش را بیشتر می کند و لحظه خاصی را می سازد. نوشتن یک شعر، قاب کردن یک عکس دونفره و نوشتن جمله «دوستت دارم» در پشت آن، گفتن«دوستت دارم» به زبان های مختلف و... همه از راه حل های خلاقانه است.

اگر از آن دسته از آدم ها هستید که ابراز احساسات برای شما سخت است و واژه ها را باید با انبر از زبان شما بیرون کشید، کارهایی را انجام دهید که هیچ کس دیگری برای همسرتان انجام نمی دهد و حواس تان به خواسته های درونی او باشد. شما می توانید ساعت هایی را پای درددل او درباره دوستانش، همکارانش، خاطرات سخت گذشته و... بنشینید و اگر کمکی از دست تان برمی آید برای حل آن ها انجام دهید. اگر می دانید که همسرتان عاشق صبحانه است، یک روز صبح بی مقدمه او را از خواب بیدار کنید و برای صبحانه به یک رستوران خوب بروید. کارهای ناگهانی، پیشنهادهای جذاب ناگهانی، برنامه هایی که فقط او دوست دارد و همه و همه، راه های خوبی برای انتقال احساس درونی شماست.

شنیدن جمله هایی به جای«دوستت دارم»، جذاب و خوشحال کننده است و همان تاثیر را دارد. این جا می توانید این جمله ها را پیدا کنید، فقط حواس تان باشد که موقع به زبان آوردن آن ها، واقعا به آن باور داشته باشید و لحن شوخی و طنز توی صدایتان نباشد. شما می توانید به جای دوستت دارم ساده از جمله هایی مثل عزیزم، تو تنها آدم من هستی، تو نفس من را بند می آوری، چقد دوست داشتنی هستی، با تو تا ابد، همه چیز زود می گذرد، بهترین همسر جهانی، وقتی تو را دیدم، از خدا به خاطر خلقتت تشکر کردم، تو تنها عشق زندگی من هستی، برای من زندگی کردن با عشق تو جذاب است، من تمام حواسم به تو است، من تو را تحسین می کنم، زندگی با تو ساده و راحت است و... استفاده کنید. وقتی هزاربار به یک نفر بگویید که دوستش دارید، بعد از مدتی، تاثیر خودش را از دست می دهد. پس آدمی باشید که حواسش به قلبش هست و بی جهت به کسی نمی گوید: «دوستت دارم». زمانش که برسد، آنقدر خاطره خوب و ویژگی های دوست داشتنی در آدم مقابل پیدا می کنید که موقع گفتن این جمله دوست داشتنی و خوشایند، حرف های جذاب و دوست داشتنی در کنار این«دوستت دارم»، از شما می شنود.

وقتی عاشق می شوید و می خواهید این عشق را با او به اشتراک بگذارید، به چشم هایش نگاه کنید. جمله«دوستت دارم» اگر زمانی که با او چشم در چشم هستید، به زبان تان بیاید، عمق نگاه، به اندازه همان کلمات، کار خودش را می کند.

چطور به فرزندتان بگویید دوستت دارم

محبت به بچه های خانه، جزو آن دسته از کارهای سخت و البته دلنشین هر پدر و مادری است. مسوولیت و وظیفه تربیت، همیشه باعث می شود پدر و مادرها میان محبت و سختگیری، در دوراهی بمانند و گاهی با انتخاب یکی از آن ها، دیگری را قربانی کنند. اما همیشه راه حل های خوبی هم وجود دارد که فارغ از مسائل تربیتی، می تواند به پدر و مادرها کمک کند تا به فرزندان شان بگویند که چقدر دوست شان دارند و چطور تمام قلب آن ها در تصاحب این عشق است. برای پیدا کردن این راه حل ها همیشه آماده باشید و هیچ وقت فکر نکنید که مسوولیت بزرگ تربیت باید از شما پدر و مادری جدی و بدون محبت بسازد.

 

کارشناسان معتقدند، برای ارتباط با فرزندان در سنین کم نباید منتظر بهانه خاصی باشیم. بدترین حالت این است که آن ها فکر کنند دیده نمی شوند، شنیده نمی شوند یا این که از آن ها پرسشی نشود، به عبارت دیگر جدا از زندگی والدین و بزرگ ترها هستند. پس همیشه و همواره حواس تان به کوچک ترهای خانه باشد و با رفتار و لحن مناسب به آن ها یادآوری کنید که سهم بزرگی در خانواده دارند و می توانند همراه شما، محبت و لبخند را به خانه بیاورند. مقابل فرزندان باید حواس تان باشد که از چه نوع کلماتی استفاده می کنید. کلماتی که از اقتدار، غرور و محبت می گویند، خیلی بهتر از کلماتی است که نشان دهنده شرم، افسوس و نارضایتی شما از آن هاست. بچه های خانه همیشه و همواره نگران نارضایتی شما از خودشان هستند و اگر همیشه با کلماتی ناخوشایند روبه رو شوند، این نارضایتی در زندگی آن ها می ماند و نه تنها محبت و علاقه شما را باور نمی کنند بلکه خود را مقصر اصلی تمام بی مهری می دانند.

اگر قولی می دهید، پای قول تان بایستید. این قول می تواند از پختن یک غذای ساده تا خرید یک وسیله گران باشد؛ میزان بزرگی آن مهم نیست. مهم این است که شما حرفی زده اید، وعده ای داده اید و اگر فراموش کنید، فراموشی به نشانه ساده فراموشی یا نبود امکانات تلقی نمی شود بلکه برای فرزند شما نشانه کم اهمیتی و بی ارزشی است. اگر هم واقعا در شرایطی نیستید که به وعده های گذشته خود عمل کنید، باید این را به شکل خصوصی برای او توضیح دهید. در چنین شرایطی باید در محیطی بسیار آرام، دقیق و با جزئیات برای او توضیح دهید که چه اتفاقاتی باعث عملی نشدن وعده شما شده و به جای آن چه کاری از دست تان برمی آید.

بازی کردن، یکی از مهم ترین نشانه های محبت و علاقه شما به فرزندان کوچک خانه است. این که شما برای آن ها وقت می گذارید و در دنیای رویایی آن ها سهیم می شوید، هیچ نشانه ای جز محبت و عشق شما ندارد. سرتان را به کار و زندگی روزمره گرم نکنید و با اسباب بازی خریدن، این مسوولیت را از خودتان دور نکنید. هیچ اسباب بازی ای در دنیا نمی تواند جای پدر و مادر هم بازی و هم زبان را بگیرد.

بوسیدن و در آغوش کشیدن، فقط برای بچه های کوچک خانه نیست. بزرگ ترها هم به آن احتیاج دارند. ممکن است دختر یا پسر نوجوان شما از اینکه ناگهان او را به آغوش بگیرید و ببوسید، ناراحت شود، اما همیشه بهانه ای هست. مثل لحظه های ورود و خروج از خانه یا وقتی همه سر میز غذا نشسته اند و شما دیرتر می رسید و به بوسه ای آن ها را میهمان می کنید. راه و روش و زبان فرزندتان را یاد بگیرید. با او به راه و زبان خودش صحبت و محبت را نثارش کنید. می توانید به چیزهای کوچکی که علاقه دارد، فکر کنید و هرازگاهی برایش کادویی کوچک بگیرید. درباره بچه های کوچک تر شکلات و اسباب بازی همیشه جواب می دهد، اما بزرگ ترها، کتاب، موسیقی، فیلم و... مورد علاقه دارند و گرفتن آلبوم تازه خواننده مورد علاقه شان یا پکیج فیلم های مورد علاقه شان، کادویی ارزشمند و دوست داشتنی است. این که شما فرزندان تان را دوست دارید، یک اصل بدیهی برای خودتان است. اما این دوست داشتن را باید هر چند وقت یک بار به او هم یادآوری کنید و دقیقا هم باید جمله ای را به زبان بیاورید. فرزند شما نیاز دارد که از زبان شما بشنود که دوستش دارید و در زندگی تان سهم مهمی دارد.

منبع: روزنامه فرهیختگان

دوشنبه 14/5/1392 - 21:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته