آلبوم تصاویر
|
|
نوشیدن آب خنک در یک ظهر گرم لذتی وصف نشدنی دارد. اما شما تا چه حد به یخهای داخل آب اهمیت می دهید؟ آیا برای شما مهم نیست که این قالب های شفاف چه شکلی باشند؟ دندان مصنوعی دندان مصنوعی را اغلب هنگام خواب در یک لیوان آب قرار می دهند، اما تصور نمی کنم هیچکس حاضر به نوشیدن آبی که یک جفت دندان مصنوعی در آن قرار گرفته، باشد. به هر حال این قالب یخ ۵٫۵ دلاری می تواند نمونه ی چندش آوری برای شما به نظر برسد. شما چه فکر می کنید؟ تایتانیک و یخ شناور ایده این قالب یخ از کشتی تایتانیک و کوه یخ شناوری که منجر به غرق شدن آن شد، گرفته شده است. این قالب که با نام Gin & Tatonic تولید شده شما را به یاد فیلم تایتانیک خواهد انداخت. یخ های مهاجم این قالب خاطره انگیز قطعات یخی برایمان می سازد تا خاطرات بازیهای ساده ی دوران کودکی بسیاری از ما را به یادمان بیاورد. قالبی به شکل گیتار این قالب به درد علاقمندان موسیقی می خورد ضمنا به عنوان یک همزن هم به کار می رود تا با آن نوشیدنی خود را خنک کنید و شاید هم همزمان به یک موسیقی گوش دهید. یخ هایی شبیه فسیل دایناسور قالب یخی که یخ های تکه تکه از قسمت های بدن یک دایناسور را به شما تحویل دهد دوست دارید؟ این قالب برای شما است. جمجمه و اسکلت یخی با این قالب حتی در لیوان هم جمجمه و اسکلت خواهید داشت. الماس های یخی فکر می کنم یخ هایی به شکل الماس برای شما هم جالب باشند. اگر اینطور است، این قالب یخ می تواند هر بار ۶ جواهر یخی برای شما درست کند. یخ ستاره ای با استفاده از این قالب می توانید قطعات یخی به شکل ستاره درست کنید تا نوشیدنی شما با عصای سحرآمیز به سرعت خنک شود. یخی برای عاشقان با این قالب تکه یخ هایی به شکل کلمه Love خواهید داشت که می توانند ایده خوبی برای مهمانی های مخصوص باشند. یخ هایی برای ساختن Lego یخ هایی به شکل لگو می توانند برای خنک کردن یک نوشیدنی لذت بخش و جالب باشند. |
پنج شنبه 20/3/1389 - 9:8
آموزش و تحقيقات
|
تصور اینکه تکنولوژی طی این چند سال چقدر پیشرفت کرده کار مشکلی است.
این تصویر بهترین کامپیوتری است که می توانستید حدود بیست سال قبل بخرید. آن هم با
قیمت فوق العاده 8499 دلار. ضمن اینکه این قیمت شامل هزینه مانیتور و ماوس نبوده
است.
اما این همه پول برای پردازشگر اینتل 20 مگاهرتزی و کارت گرافیک
VGA با حافظه RAM برابر با 2 مگابایت! البته از افتخارات کامپیوتر مورد نظر این
بوده که رم آن تا 16 مگابایت قابل ارتقا بوده است.
در ان زمان پردازشگر
20 مگاهرتزی اینتل آنقدر به نظر سریع می آمده که در تبلیغ از ان به عنوان سریع مثل
صاعقه یاد شده. حالا فکر می کنید بیست سال دیگر تکنولوژی در کجا قرار دارد؟ و در
حال خندیدن به کدام فناوری هستیم که هم اکنون برایمان خارق العاده است؟ |
پنج شنبه 20/3/1389 - 9:4
ادبی هنری
قاصدک! هان چه خبر آودی؟
از
کجا ، وز که خبر آوردی؟
خوش
خبر باشی، اما، اما
گرد
بام و د ر من
بی
ثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز
یاری نه ز دیار و دیاری - باری،
برو
آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو
آنجا که تو را منتظرند.
قاصدک!
در
دل من همه کورند و کرند.
دست
بردار از این در وطن خویش غریب.
قاصدک، تجربه های همه تلخ،
با
دلم می گوید
که
دروغی تو ، دروغ؛
که
فریبی تو ، فریب.
قاصدک! هان ، ولی....آخر........ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با
توام، آی ! کجا رفتی؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستری گرمی جایی؟
در
اجاقی- طمع شعله نمی بندم- خردک شرری
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در
دلم می گریند.
پنج شنبه 20/3/1389 - 9:1
ادبی هنری
شورو شعفی در دل
زیبا صنمی دارم
خندم به همه
عالم رعنا صنمی دارم
هر لحظه و هر دم
را در فكر و خیال او
در عالم رویا هم
شیدا صنمی دارم
او مست و
خراباتی من عاشق و شیدایی
از مستی او مستم
یكتا صنمی دارم
من دست به
دامانش او بیش كند نازش
نازش همه هستی
شهلا صنمی دارم
گر حكم كند روزی
سر خواهم و جانت را
هم سر دهم و هم
جان بی تا صنمی دارم
با این دل پر
خونم گویند كه مجنونم
مجنونم و دیوانه
لیلا صنمی دارم
پنج شنبه 20/3/1389 - 9:0
ادبی هنری
الهی گنه کار عالم
منم اسیر غم و درد و ماتم منم
الهی مطیع هوا گشته
ام ز یاد تو یا رب جدا گشته ام
الهی دلم سنگ خارا
شده ز بار گنه پشت من تا شده
الهی دو چشم سرم بسته باد
که این دل ز دستش همی خسته باد
الهی چه گویم ز دست
زبان که دائم به غیبت در آید عیان
الهی هر آن کس که یاد تو نیست
به دریا یی از هول و وحشت بزیست
الهی گناهم ز حد شد فزون
ولی لطف تو از شمارش برون
الهی تو غفاری و مهربان
تو آگاهی از راز و رمز نهان
الهی تو ستار و بخشنده
ای خبیری و روزی ده بنده ای
الهی توئی لا یموت و
قدیر به کافر نذیر و به مومن بشیر
الهی تو حی و معز و
قدیم علیم و بصیر و رئوف و کریم
الهی به حق همه
اولیا به خوبان درگاهت و اوصیا
به خون شهیدان
کرببلا به مردان یک رنگ و بی ادعا
الهی به اشک یتیمان
قسم به شبهای سرد اسیران قسم
الهی به منصور بالای
دار به آرامش خواب اصحاب غار
الهی ببخشا خطای
مرا گناه و عناد و جفای مرا
الهی شرر زن به جان و دلم
رهایم کن از بند آب و گلم
الهی به حق علی و حسن
«حسن» را رها کن ز درد و محن
الهی عطا کن که بخشنده
ای نوازش گر جان هر بنده ای
شعر از درویش.
پنج شنبه 20/3/1389 - 8:59
ادبی هنری
آهای مردم کجا شد
مهربانی ؟ چه شد آن راه و رسم زندگانی؟
قدیما مهربانتر
بوده بابا تبسم های مادر رفته با ما
برادر با برادر
الفتی داشت زمانی هم به خواهر صحبتی داشت
غم همسایگان اندر
دل ما گرفتاری مردم مشکل ما
یتیمان را محبت
مینمودیم به هر افتاده خدمت مینمودیم
اگر اشکی به چشم
دیگران بود به روی دوش ما بار گران بود
به مهمان حرمت
جانانه کردیم مسافر را چراغ خانه کردیم
ز شادی های هم
شادی نمودیم ز خویشان دگر یادی نمودیم
همه همسایگان هم
سایه بودند تو گویی طفل ما را دایه بودند
شب چله شب
دلدادگی بود خدا بود و صفا و سادگی بود
دریغ و صد دریغ
از روزگاران ز مکر و حیله و تزویر یاران
به ظاهر میش و در
باطن پلنگیم برای لقمه ای در فکر جنگیم
چه راحت می خوریم
حق یتیمان نمانده لطف و احسان کریمان
به پیشانی خود صد
پینه داریم درون دل ز یاران کینه داریم
خداوندا کمک کن
تا دگر بار شویم آن آدم هشیار و بیدار
بجز لطف و رضای
تو نجوییم به غیر راه تو راهی نپوییم
تو از ما راضی و
ما رستگاران به فردای قیامت پیش یاران
پنج شنبه 20/3/1389 - 8:58
ادبی هنری
بودیم و کسی پاس
نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و
بدانند که بودیم
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت میکند آن سرو به قامت
موذن گر ببیند قامتت را
به قد قامت بماند تا
قیامت
پنج شنبه 20/3/1389 - 8:57
ادبی هنری
که می کوید که
شعر نو قشنگ است؟
برای شعر حافظ
جای تنگ است
که می گوید که
وقت گل سر آمد؟
زمان چهچه بلبل
بر آمد
جهان بی بلبل و
گل چون قفس باد
بدون چنگ ودف
دنیا عبس باد
که می گوید که می
خوردن حرام است؟
اگر خوردی همه
عمرت به کام است
می بی غش ز دست
دلبر خویش
بود مرهم بروی هر
دل ریش
چنان مستت کند تا
روز آخر
که بیدارت کند
دستان داور
که می گوید نگویم
از لب یار؟
ز چشمان سیاه و
خال دلدار
ز سرو قد و بالای
بلندش
ز ابرو و ز گیسوی
کمندش
همه عالم بود یه
عشوه یار
جهان بی لطف او
همچون شب تار
اگر عاشق شوی
دلبر هویداست
بهر جا بنگری یار
تو پیداست
همه سرگرم ذکر
نام اویند
که آرامش ز ذکر
او بجویند
نه میگویم که شعر
نو قشنگ است
نه بهر شعر حافظ
جای تنگ است
هر آنکس گوید از
آن یار زیبا
چه حافظ باشد و
پروین و نیما
همه جمله سخن از
دل بگویند
غزل یا مثنوی
کامل بگویند
هر آنکس حرف دل
را باز گوید
ره صد ساله را
یکجا بپوید
پنج شنبه 20/3/1389 - 8:56
خانواده
آمدی اما زمن
گردو غباری مانده است
چشم من در
انتظارت بیشماری مانده است
سوخته ام در اتش
هجرتوای سرو روان
شاخ گل خشکیده بر
روی مزاری مانده است
من گنه کارم که
عاشق بودم و بی ادعا
بعد من از تربتم
بوی نگاری مانده است
قصه خواهد شد
تمام غصه های من عزیز
قصه مردی که از
او یادگاری ماتده است
بر سر خاکم بزن
دستی که بوسم دست تو
گر تو را یادی از آن قول و
قراری مانده است
پنج شنبه 20/3/1389 - 0:25
خانواده
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل زتنهایی بجان امد خدا را همدمی
چشم اسایش که دارداز سپهر تیز رو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم
دمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل ریش باد آن دل که با درد تو خواهد
مرهمی
در طریق عشق بازی امن و اسایش بلاست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق کاندرین طوفان نماید هفت دریا شبنمی
پنج شنبه 20/3/1389 - 0:22