عمر ابن فرج رُخجی میگوید:
به حضرت جواد گفتم: "ما در کنار دجله بودیم. شیعیان تو ادعا کردند که تو وزن آب دجله را هم میدانی."
امام ما جواد فرمود :"آیا خداوند قادر نیست این علم را به پشّهای از موجودات خود تفویض کند!؟"
گفتم: "چرا قادر است."
امام ما، جواد فرمود: "من نزد خداوند متعال، از پشه گرامی ترم."
بحار-ج50-ص100
عیون المعجزات-ص 113
عصمت از خطا
ش11) شواهد تاریخى نشان مى دهد كه برخى از اصحاب پیامبر به راحتى به ایشان اعتراض مى كردند. آیا این نشانگر آن نیست كه آنان اعتقادى به عصمت او نداشته اند؟
یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در درجات گوناگونى از معرفت جاى داشتند و چه بسا سست ایمانانى كه بر كار آن حضرت خرده مى گرفتند و براى مثال، عدالت وى را در تقسیم غنائم زیر سؤال مى بردند و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)در پاسخ مى فرمود: «اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، كجا مى توان سراغى از آن گرفت؟»(109) برخى از خاور شناسان این اعتراضات را دستاویزى براى تردید در عصمت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) قرار داده، با چشم پوشى از انبوه رویدادهایى كه از رواج اندیشه عصمت حكایت دارد، مى گویند
در سال هاى آغازین اسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمد[(صلى الله علیه وآله)] آزادانه بازگو مى شد، هر چند گرایشى متناقض با آن وجود داشت كه در صدد بود كاستى هاى پیامبر را به حداقل برساند.(110)نگاهى گذرا به وقایع صدر اسلام كافى است تا روشن سازد كه مسأله عصمت براى بسیارى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مسلّم و خدشه ناپذیر بوده است، و اگر كسى از سر نا آگاهى یا با انگیزه هایى دیگر، در برابر اعمال پیامبر لواى مخالفت بر مى افراشت، با اعتراض دیگران روبرو مى شد.(111) اینك به نقل چند حكایت در این باره مى پردازیم
ش1) گفتگو درباره جنگ بدر
پیش از جنگ بدر، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخنانى بر زبان راندند كه آزردگى خاطر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در پى آورد. آنگاه مقداد و سعد بن معاذ لب به سخن گشودند و جملاتى به زبان آوردند كه بیانگر فرمانبردارى كامل آنان از پیامبر خدا بود و از اعتقاد به جدایى ناپذیرى نبوت و عصمت حكایت داشت. بخشى از سخنان سعد بن معاذ چنین است
پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهى دادیم كه آنچه آورده اى همه حق است و از جانب خدا. به هر چه مى خواهى فرمان بده; هر آنچه را دوست دارى از اموال ما برگیر و هر اندازه كه مى خواهى باقى گذار...سوگند به خدا كه اگر دستور دهى تا خویش را به دریا زنیم، سرپیچى نخواهیم كرد.(112)م
اینگونه حكایات بیانگر آن است كه بر خلاف پندار برخى از نویسندگان،(113) مسلمانان سال هاى آغازین اسلام، میان «محمّد انسان» و «محمّد پیامبر» جدایى نمى افكندند و فرمانبردارى و سر سپردگى خود را تنها به یكى از آن دو منحصر نمى كردند; بلكه با پیروى از منطق قرآن همه سخنان او را برخاسته از وحى رحمانى و بركنار از خواهش هاى نفسانى مى دانستند
الهامش از جلیل و پیامش ز جبرئیل نطقش نه از طبیعت و رأیش نه از هوى(114)م
ش2) گواهى ذوالشهادتین
پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) از سواء بن قیس اسبى را خریدارى نمود و پیش از دریافت آن، با انكار فروشنده روبرو گشت، در این هنگام، خزیمة بن ثابت انصارى به نفع رسول خدا(صلى الله علیه وآله)گواهى داد و بر انجام چنین معامله اى تأكید ورزید. پس از آن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از خزیمه پرسید: «چگونه بر معامله اى گواهى دادى كه شاهد رویداد آن نبودى؟» خزیمه پاسخ داد
یا رسول اللّه! انا اصدقك بخبر السماء و لا اصدقك بما تقول؟(115)اى رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانى راستگو مى دانم، چگونه سخنان دیگرت را دروغ بشمارم؟
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) این سخن را پسندید و براى سپاسگذارى از معرفت والاى خزیمه، گواهى او را برابر با گواهى دو نفر قرار داد و از آن پس به «ذوالشهادتین» معروف گشت
ش3) ارزیابى صلح حدیبیّه
در رویداد حدیبیه، وقتى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) مصلحت مسلمانان را در برقرارى پیمان صلح دید و به فرمان خداوند از در آشتى با مشركان درآمد، عمر بن خطاب، با چهره اى بر افروخته، ابابكر را این چنین مورد خطاب قرار داد: «آیا او فرستاده خدا نیست؟ مگر نه این است كه ما مسلمانیم و آنان مشرك؟ چرا باید به چنین پستى و ذلّتى تن دهیم؟» ابابكر در پاسخ گفت
انه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و لیس یعصى ربّه;(116)یقیناً او رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند را نادیده نمى گیرد
خشم عمر با این سخنان فرو ننشست و او سرانجام همین پرسش ها را با خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در میان گذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود
انا عبدالله و رسوله، لن اخالف امره و لن یضیّعنى;(117)من بنده خدا و فرستاده اویم. هیچگاه از فرمان او سرپیچى نكنم و او نیز هرگز مرا خوار نسازد
افزون بر سخنان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ابابكر كه به روشنى بیانگر عصمت رسول خدایند، اعتراض عمر نیز از جدایى ناپذیرى نبوت و عصمت حكایت دارد; زیرا از آنجا كه عمر چنین پیمانى را خطا مى دانست، این پرسش را در انداخت كه اگر او رسول خدا است، چرا باید به چنین ذلّتى تن دهد. در حالى كه اگر در نظر وى، نبوت و عصمت از یكدیگر جدایى مى پذیرفتند، این احتمال نیز مطرح مى گشت كه محمّد «ص» پیامبر خدا است، اما در این تصمیم به خطا رفته است
... ادامه دارد ...