• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1025
تعداد نظرات : 397
زمان آخرین مطلب : 4092روز قبل
محبت و عاطفه
 
کاغذ گران تر می شود ...

و شاعر فقیر تر  ...

عاشقانه هایم را از این پس ...

بر حاشه ی روزنامه ها خواهم نوشت

و شاید بر کاغذ ساندویچ های ناهار و شام ..!

خدایا رحم کن .

"" عاشقانه ای با طعم خیار شور و سهام !! ""

************************************

هر چه تا به حال شنیده ای قبول ، ولی ...

شاه ماهی تنگ بودن هم بد نیست .

اگر بدانی ...

   ماهی هایی که به دریا می رسند.

از افسردگی می میرند ...                             

**************************************************************************
روابط عاشقانه دختر و پسر

مفاهیم عشق

بـه واسـطه آزمـایشـات گـونـاگون تـفاوتهای ابراز عشق در دو جنس مرد و زن مشخص گردیده اند. برای مثال مشـخص شده كـه زنـان در عـشـق بـه دوسـتی و منافع مـشـتـرك بـیـشتـر بـها می دهند و بـیـشتر از مـردها از حـسادت رنـج بـرده و وابـستگی بیشتری به فرد مقابل خود پیدا می كنند. در زیـر به سبـك های مـخـتـلف عشـق اشاره گردیده است

- اروس(EROS): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیكی كه بواسطه جذابیت و كشش های جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیكی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروكش میكند.

2- لودوس(LUDUS): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد - عشق های رمانتیك زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد - كـثرت گرا نسبت به شریك عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.

3- فیلو(PHILO): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی كـه مبتنی بر پیوند مشترك می باشد -عـشقی كـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـكاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترك میباشد.

4- استورگ(STORGE): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.

5- پراگما(PRAGMA): عشق منطقی - این مختص افرادی است كه نگران این موضوع میباشند كه آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی كه مبتنی بر منافع و دورنمای مشترك می باشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترك.

6-مانیا(MANIA): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.

7-اگیپ(AGAPE): عشق الهی - عشق فداكارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن كاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر .

پژوهشها حاكی از آن میباشد كه زنان بیشتر به عشق از نوع پراگما، استورگ و مانیا و مردان به لودوس و اروس گرایش دارند.

 
****************************************************************

 
يکشنبه 9/1/1388 - 22:9
دانستنی های علمی
 شاید چندین بار موضوع ۸۰/۲۰ را شنیده باشید، به نظر من ارزش دهها بار شنیدن و مطالعه را دارد، در متن زیر خلاصه ای از بحث ۸۰/۲۰ آورده شده است، امیدوارم کمال استفاده را ببرید.

در سال ۱۹۰۶ یک اقتصاددان ایتالیایی به نام ویلفر دو پارتو در حین تحقیق راجع به توزیع ثروت در ایتالیا متوجه شد که ۸۰% ثروت کشورش در دست ۲۰% افراد است، او ۲۰% بانفوذ و ثروتمند را، اقلیت مهم و بقیه ۸۰% جمعیت جامعه را اکثریت کم اهمیت نامید، بسیاری از محققان این پدیده را در امور تخصصی خود مورد بررسی قرار دادند و به نتایج مشابه جالبی رسیدند.

پیشتاز مدیریت کیفیت، دکتر ژوزف جورانکه در سال ۱۹۴۰ در آمریکا می زیست، یک اصل جهان شمول را شناسایی کرد و آن را به پارتو نسبت داد، او این اصل را اصل پارتو یا قانون ۸۰/۲۰ نامید.

قانون مذکور یکی از مفیدترین مفاهیم موجود در زمینه مدیریت و زندگی است، به مثال های زیر توجه کنید:

۸۰% سود شما مربوط به ۲۰% از محصولات یا خدمات شماست.

۸۰% بیماران دچار ۲۰% بیماری ها می شوند.

۸۰% انبار شما از ۲۰% لوازم شما پر است.

۸۰% تصادفات مربوط به ۲۰% جرایم رانندگی است.

۸۰% شاخص سهام نربوط به ۲۰% شرکت هاست.

۸۰% مشکلات پرسنلی سازمان شما مربوط به ۲۰% کارکنان است.

جمله طلائی:

۸۰% موفقیت شما مربوط به ۲۰% از فعالیت شماست.

ما اغلب افرادی را می بینیم که در تمام مدت کار می کنند، اما ظاهرا” کار زیادی انجام نمی دهند، اما انجام یک یا دو کار اصلی را به بعد موکول می کنند.

قاعده کلی ۸۰/۲۰ می تواند به عنوان یک یادآوری روزانه در خدمت شما باشد و به ما یادآور شود که ۸۰% زمان و انرژی خود را بر ۲۰% آنچه واقعا” مهم است متمرکز کنیم.

بدین منظور قبل از شروع هر کاری از خود بپرسیم: “آیا این کار در زمره ۲۰% مهم است یا ۸۰% کم اهمیت؟“
يکشنبه 9/1/1388 - 22:8
دانستنی های علمی
 فرشته

    كودكی كه آماده ی تولد بود،نزد خدا رفت و از او پرسید:میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید اما من به این كوچكی وبدون هیچ كمكی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟

    خداوند پاسخ داد:از میان بسیاری از فرشتگان،من یكی را برای تو در نظر گرفته ام.او در انتظار توست واز تو نگهداری خواهد كرد.

    اما كودك هنوز مطمئن نبود كه میخواهد برود یا نه.

    ـ اینجا در بهشت،من هیچ كاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من كافی هستند.

    خداوند لبخند زد:فرشته ی تو برایت آواز خواهند خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی كرد و شاد خواهی بود.

    كودك ادامه داد:من چطور میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان‌ آنها را نمیدانم؟

    خداوند او را نوازش كرد و گفت:فرشته ی تو، زیباترین وشیرین ترین واژه هایی را كه ممكن است بشنوی،در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد كه چگونه صحبت كنی.

    كودك با ناراحتی گفت:وقتی میخواهم با شما صحبت كنم، چه كنم؟

    خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت:فرشته ات دست هایت را كنار هم میگذارد و به تو یاد میدهد چگونه دعا كنی.

    كودك سرش را برگرداند و پرسید:شنیده ام كه در زمین انسانهای بدی هم زندگی میكنند.چه كسی از من محافظت خواهد كرد؟

    ـ فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

    كودك با نگرانی ادامه داد:اما من همیشه به این دلیل كه دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود

    خداوند لبخند زد و گفت:فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد كرد و تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همواره در كنار تو خواهم بود.

    در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد.كودك می دانست كه باید به زودی سفرش را آغاز كند.او به آرامی یك سوال دیگر از خداوند پرسید:خدایا! اگر باید همین حالا بروم، لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید

    خداوند شانه ی او را نوازش كرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی میتوانی او را مادر صدا كنی.
يکشنبه 9/1/1388 - 22:7
کامپیوتر و اینترنت
  اگر دقت كرده باشید در طراحی مجلات و كتابچه ها چیدمان صفحه بندی كمی متفاوت است و مثلا در روی یك برگ شماره ۱ و ۳۶ قرار دارد كه پس از تا شدن آن و قرار گرفتن دیگر برگه ها بر روی آن چیدمان مجله درست شده و پس از منگه كردن قابل استفاده می باشد.

 اگر تاكنون این كار را به صورت دستی و با مشقت زیاد انجام می دادید ، باید بگوییم كه اینبار قصد معرفی یك ترفند جالب را در نرم افزار Word داریم كه با استفاده از آن قادرید تا این امكان را در اسناد خود به وجود آورید.

اگر نحوه چیده شدن یا Layout مجله ها را ببینید متوجه می شوید که چیدمان صفحه های آن به صورتی است که صفحه اول و آخر در روی یک برگه قرار دارند و صفحه دوم و صفحه ماقبل آخر در پشت همان برگه چاپ شده اند.
با این کار بعد از چاپ، تمام صفحه های مجله روی یکدیگر قرار گرفته و بعد از تا خوردن منگنه می شوند.
آنچه که از امکانات Word می دانیم، این است که در پنجره Print گزینه ای برای چاپ صفحه های فرد و زوج به صورت مجزا وجود دارد، ولی این امکان به کار طرح بندی کتابچه نمی خورد.

برای ایجاد کتابچه منوی File را باز کرده و فرمان Page Setup را صادر کنید.

در سربرگ Margins کادری به نام Multiple pages قرار دارد، در این کادر گزینه Book fold را انتخاب کنید.

با این تنظیم کاغذ افقی شده و به صورتی تنظیم می شود که دو صفحه در آن قرار گیرد.
در کادر زیر آن یعنی Sheets per booklet تعداد صفحه های کتابچه را انتخاب کنید، حتماً تعداد صفحه های سند باید مضربی از ۴ باشد، برای این که ۴ صفحه کتابچه در یک برگه پشت و رو چاپ می شود.
برای چاپ کتابچه دستور Print را از منوی File صادر کنید.
اگر چاپگر شما توانایی چاپ سند را به صورت پشت و رو دارد دکمه Properties را کلیک کرده و تنظیم مورد نظر را در چاپگر خود فعال کنید.
اگر چاپگر شما این توانایی را ندارد گزینه Manual duplex را علامت بزنید و سپس روی دکمه Print کلیک کنید.

 در این حالت Word بعد از چاپ یک سمت صفحه های کتابچه پیغامی می دهد.

Word از شما درخواست می کند بعد از چاپ یک روی کتابچه برگه ها را مجدد در چاپگر قرار دهید و دکمه Ok را بزنید تا صفحه های پشت کتابچه نیز چاپ شود.

بعد از چاپ برگه ها را روی یکدیگر قرار داده و آن ها را مانند کتاب تا کنید و منگنه بزنید.
يکشنبه 9/1/1388 - 22:6
بیماری ها
شادی جزیی از مجموعه احساس ها و رفتارهایی مثل ترس، خشم، محبت، نفرت، حسد، اندوه و غم است. به چه علت شاد می شویم؛ هرگاه انسان به خواسته خودش برسد و به چیزهایی که مورد علاقه اش است دست پیدا کند، در آن فرد حالتی از سرور و وجد به وجود می آید که به آن حالت شادی گفته می شود. حال این خواسته ها ممکن است برای بعضی ها مال، قدرت، نفوذ داشتن، موفقیت در زمینه های مختلف زندگی، چون دستیابی به علم یا افزایش ایمان باشد.
بنابراین شادی هم می تواند منشاء درونی و هم منشاء بیرونی داشته باشد که حاصل آن شادابی است یعنی تغییراتی در دو بعد روانی و جسمانی دارد؛ تغییرات در بعد روانی باعث بالا رفتن روحیه می شود و روحیه بالا، حرکت بدن را افزایش می دهد. و بالعکس حرکات بدنی (ورزش یا کار) اگر افزایش پیدا کند، روحیه فرد بالا می رود و تقویت می شود.
کسی که شاداب است، روحیه اش بالاست و عکس آن نیز صادق است یعنی افراد افسرده، حال و رمق حرکت ندارند چون شاد نیستند. اکثریت مردم در واقع به نوعی عادت کرده اند که با ابزار و امکانات بیرونی خودشان را شاد کنند. به عبارت دیگر این افراد فکر می کنند اگر این امکانات و شرایط را داشته باشند یا به آنها برسند، شاد خواهند شد. البته درست است که ابزار و امکانات بیرونی می توانند شادی آفرین باشند اما یک اشکال عمده در این نوع شادی وجود دارد. کسانی که عادت کرده اند فقط با امکانات بیرونی شاد شوند، با توجه به احتمال تغییر این شرایط و امکانات، احتمال تغییر روحیه وجود دارد. تجربه نشان داده است نگاه این گونه آدم ها به خودشان و زندگی سطحی است و اعتماد به نفس شان هم وابسته به امکانات بیرونی است، یعنی دیگران یا مادیات را مایه خوشبختی یا بدبختی خود می دانند،حالات و روحیه شان دائماً در حال تغییر است، وقتی چیزی را از دست می دهند افسرده می شوند و زمان شادی شان کوتاه خواهد بود. از همه خطرناک تر کسانی هستند که برای شاد شدن به دنبال استفاده از ابزار خطرناک می روند مثل مواد افیونی یا روانگردان، که علاوه بر مصنوعی بودن شادی و کوتاه بودن عمر شادی شان، جان خود را به خطر می اندازند و همین طور شرایط خطرناکی را برای دیگران به وجود می آورند.

اما برعکس کسانی که مشکلات خود را به نحوی درک و راه حل آن را پیدا کرده اند، تصمیم گرفته و اقدام کردند و آنجایی که مشکل حل نشده، با جان و دل آن را پذیرفته اند و چیز دیگری را جایگزین کاستی های خود کردند. اینها افرادی هستند که از درون شاد هستند و با توسل به استعدادها و توانایی های خدادادی درون شان شاد می شوند. نگاه این افراد به خودشان، دنیا و اطرافیان مثبت است و اصالتاً شاد هستند و بر اثر تغییرات پیرامون آن، شادی اصیل را از دست نمی دهند و برای شاد شدن نیازی به ابزارهای مادی و بیرونی ندارند و شادی آنها بادوام تر است و با روحیه بالا زندگی می کنند.
برای اینکه شادی را در درون خود ایجاد کنیم، باید خود را آن طور که هستیم، ببینیم، نکات مثبت و منفی خود را بشناسیم و برای برطرف کردن نکات منفی آن تلاش کنیم. نتایج چنین تلاشی باعث شادی و تقویت آن در نهایت شادابی خواهد بود. داستان پیوست می تواند باعث شود ما بیشتر از رشته های خود لذت ببریم و باعث شادی درون ما شود.
يکشنبه 9/1/1388 - 22:5
دانستنی های علمی
  سخن امروز    :    راز دوستی در این است که تغییر حالات خود را با خوشرویی  و حسن نیت بپذیری.

"زمین خوردن بار سوم"
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباس هایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباس هایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او به طور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیش تر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنابراین، من خود را از سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

يکشنبه 9/1/1388 - 22:4
دانستنی های علمی
راز خوشبختی

تاجری پسرش را برای آموختن " راز خوشبختی " به نزد خردمندترین انسانها فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه می رفت تا اینکه بالاخره به قصری زیبا برفراز کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می کرد.

بجای اینکه با یک مرد مقدس روبرو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می خورد. فروشندگان وارد و خارج می شدند. مردم در گوشه ای گفتگو می کردند. ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکیهای لذیذ آن منطقه چیده شده بود.

خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد. خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که " راز خوشبختی" را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد. مرد خردمند اضافه کرد: معذالک می خواهم از شما خواهشی بکنم.

آنوقت یک قاشق کوچک بدست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام این مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.

مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر در حالیکه چشم از قاشق برنمی داشت.

دو ساعت بعد به نزد خردمند برگشت. مرد خردمند از او پرسید : آیا فرشهای ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید ؟ آیا باغی را که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید ؟ آیا اسناد و مدارک زیبا و ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده در کتابخانه ملاحظه کردید ؟ مرد جوان شرمسار اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده است . تنها فکر و ذکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند . خوب پس برگرد و شگفتیهای دنیای مرا بشناس. آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد.

مرد جوان با اطمینان بیشتری این بار به گردش در کاخ پرداخت . در حالیکه همچنان قاشق را بدست داشت با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقفها بود می نگریست.

او باغها را دید و کوهستانهای اطراف را؛ ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب بکار رفته بود تحسین کرد.

وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزییات برای او توصیف کرد.

يکشنبه 9/1/1388 - 22:3
دانستنی های علمی
  سخن امروز :  راز دوستی در این است که محبت را نه تنها با کلام بلکه  با نگاه و لحن صدا نیز ابراز کرد   
"فن زندگى"
 كودكی ده ساله كه دست چپش در یك حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش یك قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر كودك قول داد كه یك سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی كل باشگاه ها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی كودك كار كرد و در عرض این شش ماه حتی یك فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبر رسید كه یك ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود. استاد به كودك ده ساله فقط یك فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تك فن كار كرد. سر انجام مسابقات انجام شد و كودك توانست در میان اعجاب همگان با آن تك فن همه حریفان خود را شكست دهد!
سه ماه بعد كودك توانست در مسابقات بین باشگاه ها نیز با استفاده از همان تك فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات كشوری، آن كودك یك دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری كشور انتخاب گردد. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، كودك از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود كه اولاً به همان یك فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یك فن بود و سوم اینكه راه شناخته شده مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود كه تو چنین دستى نداشتی! یاد بگیر كه در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده كنی. راز موفقیت در زندگی، داشتن امكانات نیست، بلكه استفاده از "بی امكانی" به عنوان نقطه قوت است."

يکشنبه 9/1/1388 - 22:2
دانستنی های علمی
مردی ۸۵ ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله اش روی مبل خانه خود نشسته بودند. ناگهان کلاغی بر روی پنجره اشان شست. . پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ. پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟ پسر گفت : بابا من که همین لان بهتون گفتم: کلاغه. بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟ عصبانیت در پسرش موج میزد و با مان حالت گفت: کلاغه کلاغ. پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند. در آن صفحه این طور نوشته شده بود: امروز پسر کوچکم ۳ سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که لاغی روی پنجره نشست پسرم ۲۳ بار نامش را از من پرسید و من ۲۳ بار به او گفتم که نامش کلاغ است. هر بار او را اشقانه بغل میکردم و به او جواب میدادم و به هیچ وجه عصبانی نمیشدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا میکردم
 
يکشنبه 9/1/1388 - 22:2
طنز و سرگرمی
   سخن امروز : راز دوستی در محترم شمردن است. به حقوق و دیدگاه های  دوستت احترام بگذار.
 
"خدا را شكر"

خدا را شكر كه تمام شب صدای خرخر همسرم را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در كنار من خوابیده است.

خدا را شكر كه مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیكار نیستم.

خدا را شكر كه باید ریخت و پاش های بعد از مهمانی را جمع كنم. این یعنی در میان دوستانم بوده ام.

خدا را شكر كه لباس هایم كمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای كافی برای خوردن دارم.

خدا را شكر كه در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت كار كردن را دارم.

خدا را شكر كه باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز كنم. این یعنی من خانه ای دارم.

خدا را شكر كه در جایی دور جای پارك پیدا كردم. این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

خدا را شكر كه سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.

خدا را شكر كه این همه شستنی و اتو كردنی دارم. این یعنی من لباسی برای پوشیدن دارم.

خدا را شكر كه هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا را شكر كه گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی به یاد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.

خدا را شكر كه خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می كند. این یعنی عزیزانی دارم كه می توانم برایشان هدیه بخرم.
يکشنبه 9/1/1388 - 22:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته