• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3324روز قبل
ورزش و تحرک

مدیر عامل باشگاه فولاد مبارکه سپاهان گفت: از آغاز مجدد برنامه نود استقبال می‌کنیم اما، ذکر چند توصیه صمیمانه به تهیه کننده و دست اندرکاران این برنامه را ضروری می دانم.

 به گزارش آرین اسپورت، محمدرضا ساکت افزود: اصل موضوع شروع دوباره برنامه پرمخاطب و جذاب 90 یک مسئله شیرین و مهم است اما توجه به چند مسئله در ادامه حضور این برنامه در جامعه فوتبال ضروری و قابل تعمق است.

وی ادامه داد: نکته اول در مورد این برنامه این است که کارشناسان داوری 90 ضروری است تا شخصیت های کارکرده و میدان رفته باشند، استفاده از کارشناسانی که صرفا شخصیت های نظری هستند، سوابق قابل توجهی در امر اجرایی و داوری ندارند و یا به عنوان مشاور به باشگاه‌ها و آژانس‌های فوتبال وابستگی دارند نمی‌توانند نتیجه مطلوب و مورد نظر را در قسمت داوری ها و نقد داوری های این برنامه محقق كنند.

مدیر عامل باشگاه سپاهان در بخش دیگری از سخنانش گفت: قرار نیست اگر برنامه‌ای بخواهد به شکل چالشی اجرا شود، در این چالش حرمت مدیران و بازیکنان مورد حمله قرار بگیرد و لازم است تا در این مورد بی طرفانه تر نقش آفرینی شود. چالشی بودن به این معنا نیست که شخصیتی به استهزاء گرفته شود.

وی با اشاره به انتقادهایی که به عباس انصاری‌فرد مدیر عامل باشگاه پرسپولیس در این برنامه شد، تاکید کرد: عباس انصاری فرد شخصیتی است که از گذشته تاکنون برای این فوتبال زحمت کشیده و خدمات ارزنده وی انکار ناپذیر است. هتک حرمت به وی در این برنامه به گونه ای بود که از شکل انتقادی خارج شده بود و بعضا منصفانه نبود.

ساکت اضافه کرد: حمله به انصاری‌فرد در این برنامه خارج از دایره انصاف بود. ضمن اینکه مدیر عامل باشگاه پرسپولیس نمی‌توانست به علت برخی معذوریت ها بسیاری از حرف ها و مشکلات خود را بر زبان آورد.

وی همچنین تصریح کرد: در اولین برنامه 90 پس از چند ماه شتاب زدگی و عدم آمادگی کامل برای اجرای نود ملموس بود. هنوز تجهیزات جانبی و سرویس دهی های این برنامه کامل نشده بود و انتظار می رفت تا پس از این وقفه چند ماهه این برنامه به شکلی کامل تر و قوی تر در همه ابعاد اجرا می شد.

ساکت ادامه داد: مجری و تهیه کننده این برنامه مهندسی است که قطعا باید عمل و فعالیتش براساس چک لیست انجام شود اما، ما شاهد اشکالات فنی ، ارتباطی و بعضا شتاب زدگی هایی در این برنامه بودیم.

مدیر عامل باشگاه فولاد مبارکه سپاهان در پایان گفت: ولی به هر حال باز هم تاکید می کنم که برنامه 90 ضرورت فوتبال ایران است و امیدوارم در هفته های آینده ضعف‌های آن بر طرف شود و با توجه به سلامت نفس مسئولان ورزش شبکه سوم برنامه‌ی90؛ نود ساله شود.

 

منبع: ariensport

 

چهارشنبه 1/7/1388 - 13:0
بیماری ها

برای آشنایی بیشتر با مشکلات گردن و طرز پیشگیری از این مشکلات،خواندن این مقاله را به شما توصیه می کنیم.

 

مهره‌های گردن بعد از مهره‌های کمر،بیشتر از بقیه مهره‌ها به اختلالات استخوانی و عضلانی دچار می‌شوند.آرتروز،ساییدگی،کاهش فاصله بین مهره‌ها و فتق دیسک بین مهره‌ای مهم‌ترین مشکلات گردن هستند.مهره‌های گردن،نخاع و ریشه‌های عصبی بسیار مهمی را در برگرفته‌اند و بسیار حساس‌تر از مهره‌های کمری هستند. دکتر علی ترکمان،جراح و متخصص بیماری‌های استخوان و مفاصل و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران، توضیح می دهند.

 

 آقای دکتر! گردن از نظر ساختار و عملکرد چه اهمیتی دارد؟

ما در ناحیه گردن،هفت مهره گردنی داریم که این مهره‌ها علاوه بر آنکه نخاع و ریشه‌های عصبی را در برگرفته‌اند، عروقی را که از سمت قلب به مغز می‌روند نیز احاطه کرده‌اند و همچنین نقش حمایتی از اعصاب و عروقی را دارند که از جمجمه به سمت اندام‌ها می‌روند.مشکلاتی هم که در این ناحیه ایجاد می‌شود معمولا به دلیل حرکات زیادی است که گردن دارد. از طرفی،دردهای گردن به دلیل خستگی عضلاتی است که در اطراف گردن وجود دارد چون عضلات باید گردن را در موقعیت‌های خاص به شکل‌های خاصی نگه دارد که همین عامل موجب ایجاد خستگی و یا فشار روی اعصاب و عروق این منطقه شده و در نتیجه ایجاد درد می‌کند. 

 

برای اینکه به این دردها مبتلا نشویم، چه‌کار باید بکنیم؟

درد گردن در افرادی که پشت‌میزنشین هستند (کارمندها،تایپسیت‌ها،افرادی که بافتنی می‌بافند و به طور کلی تمام افرادی که با دست، کار دقیقی را انجام می‌دهند و باید سر را خم کرده و به آن نگاه کنند) شایع‌تر است؛چون عضلات گردن‌شان مدام در حال انقباض است و سبب خستگی آنها می‌شود و وقتی عضله‌ای خسته شود جریان خونش کاهش پیدا می‌کند.هر عضله پس از مدتی انقباض باید استراحت کند تا خون به آن برگردد،در غیر این صورت در اثر کاهش جریان خون دردناک می‌شود.ما همیشه به افراد توصیه می‌کنیم که سعی کنند به مدت طولانی در یک وضعیت ثابت پشت میز قرار نگیرند و بسته به توانایی عضلات و بدن بلند شده و برخی حرکات دینامیک به اندام‌شان بدهند به‌خصوص حرکاتی در اندام فوقانی مانند دست، شانه و گردن داشته باشند تا رفع خستگی شده و دوباره به کار خود ادامه دهند.

بهتر است صفحه کارشان کمی حالت مورب داشته باشد تا خیلی مجبور نشوند سر و گردن‌شان را به سمت پایین خم کنند و ضمنا توصیه می‌شود بیشتر از 25 درجه سر و گردن خودشان را به سمت پایین خم نکنند. 

 

 از کجا این 25 درجه را تشخیص بدهیم؟

راهی وجود دارد و آن اینکه اگر فرد مستقیما به جلو نگاه کند و یک خودکار را بین دندان‌هایش قرار دهد، به این صورت با خم کردن سرش و در نظر گرفتن خودکار می‌تواند این زاویه را تنظیم کند و تصور کند 25 درجه‌ای که می‌گوییم در چه حدی است.مطلبی که همه افراد به‌خصوص پشت میز‌نشین‌ها باید بدانند، این است که صندلی باید در حدی ارتفاع داشته باشد که وقتی فرد پشت میز می‌نشیند آرنج‌هایش به راحتی در سطح میز قرار بگیرد.صندلی باید دسته‌های کناری داشته باشد تا فرد آرنج و ساعد خود را به راحتی روی آن بگذارد و بتواند رفع خستگی از عضلات ناحیه شانه و کتف بکند.از طرفی،صندلی باید طوری باشد که فرد بتواند سر و گردن خود را به آن تکیه بدهد. در ناحیه ستون فقرات کمری هم باید قوسی داشته باشد که گودی کمر در موقع نشستن حفظ شود.

 

در مورد تکیه‌گاه گردن صندلی که گفتید، آیا باید قوس گردن روی آن قرار بگیرد یا پشت سر کافی است؟

نه، صندلی باید طوری باشد که خود قوس گردن روی آن قرار بگیرد.

 

ولی صندلی خیلی از اتومبیل‌ها این‌طور نیست!

بله.متاسفانه تکیه‌گاه صندلی برخی اتومبیل‌ها مناسب و استاندارد نیست ولی جدیدا گردن‌بندهای مخصوص اتومبیل در بازار به شکل C و از جنس فوم ویسکوالاستیک هست که افراد می‌توانند آن را بین تکیه‌گاه صندلی و گردن خود قرار دهند،به‌خصوص در مسافرت‌های طولانی برای افرادی که گردن‌درد دارند مناسب است.

 

اگر ممکن است درباره نحوه صحیح استقرار گردن هنگام مطالعه هم بگویید:

یکی از عادت‌های غلطی که افراد برای مطالعه کردن دارند،این است که سرشان را خیلی زیاد و به مدت طولانی به سمت پایین خم می‌کنند یا بعضی‌ها عادت دارند که به صورت طاق‌باز دراز بکشند و چند عدد بالش زیر گردن‌شان بگذارند و بعد کتاب را روی قفسه‌ سینه‌شان بگذارند و مطالعه کنند. بعضی‌ها برعکس این کار را انجام می‌دهند؛یعنی به شکم می‌خوابند و بعد کتاب را جلویشان می‌گذارند و مجبورند سر و گردن را به سمت عقب خم کنند تا بتوانند کتاب را بهتر ببینید.این عادت‌ها در طولانی مدت می‌تواند در سنین بالاتر به گردن درد منجر شود. بهترین روش برای مطالعه استفاده از میزهای شیب‌دار یا مهندسی است تا گردن زیاد خم نشود. 

 

یکی از سوالات مهم دیگر این است که هنگام خواب، زیر گردن چه‌قدر باید بلند باشد تا مشکلی پیش نیاید؟

بلندی بالش باید در حدی باشد که سر و گردن در امتداد بقیه بدن قرار بگیرد،چه فرد به پشت بخوابد و چه به پهلو.بنابراین استفاده از بالش‌های بلند که سبب بالا رفتن گردن از امتداد ستون فقرات می‌شود مناسب  نیست.

 

چهارشنبه 1/7/1388 - 12:58
بیماری ها
 

یك متخصص تغذیه گفت : این میوه برای افرادی که به چربی خون دچار هستند مفید است ،علاوه بر آن برای افرادی نیز که دارای فشارخون و ...

  یك متخصص تغذیه گفت: كیوی باعث كاهش چربی خون می‌شود. 

كیوی سرشار از ویتامین C است و ویتامین C موجود در كیوی بیشتر از سایر مركبات مانند پرتقال و نارنگی است؛به طوری كه در‌ 100 گرم كیوی 100‌میلی‌گرم ‌ویتامین C وجود دارد كه در پرتقال چنین مقداری وجود ندارد.

وی گفت:كیوی به دلیل داشتن پتاسیم،باعث كاهش فشار خون در افراد مبتلا به بیماری فشار خون می‌شود و چربی خون را نیز كاهش می‌دهد.

این متخصص تغذیه اضافه كرد: كیوی به‌دلیل داشتن دانه‌های ریزی كه دارد، در بدن برخی از افراد حساسیت ‌و حالت اسیدی در معده ایجاد می‌كند‌.وی  افزود: كیوی حدود 60‌كالری انرژی دارد. 1/11‌كربوهیدرات و20 میلی‌گرم كلسیم دارد .

 

چهارشنبه 1/7/1388 - 12:56
بیماری ها

تا سلامتی تنها ،‌ فقط 10 دقیقه وقت لازم است !

 

فقط ده دقیقه وقت لازم است تا سلامتی خود را ارتقا بخشید. نیازی به حضور 24 ساعت در انواع باشگاه ها نیست.

 مطالعات اخیر نشان می دهد که تنها 70 دقیقه در هفته که معادل 10 دقیقه در روز می شود لازم است تا احتمال بروز انواع بیماری های جدی را کاهش دهید و کیفیت زندگی خود را ارتقا بخشید.بدن انسان به طور موثری حتی به کوچکترین حرکت و تحرکی پاسخ مثبت می دهد.این تغییر را می توانید در اندازه دور کمر ملاحظه کنید. مقیاسی که ارتباط اساسی با چربی شکمی دارد.
حال تصور کنید که تنها 10 دقیقه در روز می تواند تغییر اساسی در این کمیت حساس ایجاد کند.این حقیقت می تواند برای خیلی از افراد کم تحرک مایه خرسندی شود.
نیازی به انجام دو ماراتون یا ورزش های سنگینی از این مدل نیست. فقط کافی است که کمی قدم بزنید یا برای خرید با دوچرخه از منزل خارج شوید .

همان طور که ملاحظه می کنید این ها تغییرات کوچک اما با نتایج چشمگیر است.یکی از موانع بزرگ در

همان شروع جاده ایجاد تناسب اندام این تصور است که " اگر نتوانم یک دونده ماراتون باشم پس چرا خودم را به زحمت بیاندازم".همین تفکر باعث می شود که قبل از شروع برای هر اقدامی نا امید شویم.
اما باید بدانیم که هر کاری بهتر است از اینکه بی تحرک و ثابت بنشینیم.برای مثال باید گفت که حتی تقلایی کوتاه مدت می تواند تاثیر اساسی بر چگونگی متابولیز قند خون به مدت 72 ساعت خواهد داشت. این تاثیر نقش اساسی در کنترل بیماری دیابت یا سایر بیماری های مزمن دارد.
پیاده روی به
مدت کم در روز شاید تاثیر اساسی روی تغییر وزن نداشته باشد، اما احتمال بروز بیماری قلبی،اضطراب،دیابت و سایر بیمار یهای مزمن دیگر را کاهش می دهد.
یکی از بهترین گام برای شروع این اقدام بزرگ خریدن یک دستگاه مسافت شمار است.دستگاهی که بتواند قدم های شما را بشمارد.گفته می شود که 7000 تا 8000 گام در روز می تواند منجر به کاهش خطر بروز انواع بیماری ها شود. با خرید این دستگاه می توانید تعداد گام های روزانه خود را محاسبه کنید و مقدار آن را به سطح ایده آل و هدف برسانید.

لازم به گفتن نیست که برای افزایش تعداد گام ها لازم است که تغییراتی کوچک در سبک زندگی خود ایجاد کنید. مثلا اگر همیشه برای خرید از ماشین استفاده می کردید ، بهتر است کلید ماشین را کنار گذاشته و پای پیاده اقدام به خرید کنید. باور کنید که لذت این نوع خرید هزار برابر بیشتر از حالتی است که با عجله از خانه خارج شده و در حالیکه تنهای پای خود را روی پدال ماشین قرار داده اید در جستجوی محلی برای پارک ماشین هم باشید و در عین حال بخواهید فروشگاه دلخواه خود را نیز بیابید.

کمی از سرعت برنامه های سردرگم خود بکاهید و آرام و مطمئن گام بردارید.تاثیر شگفت آن را در کوتاه مدت ملاحظه خواهید کرد.

 

 

چهارشنبه 1/7/1388 - 12:54
ادبی هنری


در نقل­ها آمده است كه :  صیادى گنجشکى گرفت، گنجشک گفت: مرا چکار خواهى کرد؟ گفت بکشم و بخورم. گفت: از خوردن من چیزى حاصل تو نخواهد شد ولی اگر مرا  رها کنى سه سخن به تو می‌آموزم که برای تو بهتر از خوردن من است. صیاد گفت بگو. گنجشک گفت یک سخن در دست تو بگویم، و یکى آن وقت که مرا رها کنى و یکى آن وقت که بر کوه نشینم.

گفت: اوّلی را بگو. گفت: هر چه از دست تو رفت برای آن حسرت مخور. پس صیاد او را رها کرد و بر درخت نشست و گفت: محال را هرگز باور مکن و پرید بر سر کوه نشست و گفت: اى بدبخت اگر مرا می‌کشتى اندر شکم من دو دانه مروارید بود هر یکى بیست مثقال، که توانگر مى‌شدى و هرگز درویشى به تو نمی‌رسید.

مرد انگشت در دندان گرفت و دریغ و حسرت فراوان خورد و ادامه داد از سومی   برام بیشتر بگو. گنجشک گفت: تو آن دو سخن را فراموش کردى سومی را می‌خواهی چکار؟ به تو گفتم برای گذشته اندوه مخور و محال را باور مکن. بدان که پر و بال و گوشت من ده مثقال نیست آن وقت چگونه در شکم من دو مروارید چهل مثقال وجود دارد و اگر هم بود حالا که از دست تو رفته، غم خوردن چه فایده؟ گنجشک این سخن گفت و پرید.

و این مثل براى آن گفته شده  که چون طمع پدید آید؛ محالات را هم باور کنند .

چهارشنبه 1/7/1388 - 12:50
دانستنی های علمی


یک دختر مراکشی همراه پدرش که شغل نخ­ریسی داشت زندگی می کرد. از بخت خوب دختر، پیرمرد پولدار شد و تصمیم گرفت دخترش رو با یک سفر کشتی به دریای مدیترانه ببرد. اما کشتی با طوفان مواجه گشت و غرق  شد.

پدر در این گیرو دار می میرد و دختر تنها به یكی از سواحل مصر رسید. یک خانواده مصری که شغلشان نساجی بود دختر قصه ما را پیدا میكنند و با خودشون به خونه می برن، به او نساجی یاد می دن. اما از بخت بد دخترك، یک روز یک دزد دریایی که کارش برده فروشی و برده دزدی بود او را می دزده و در بازار استانبول به یک مرد که شغلش دکل­سازی بود می فروشه. مرد خوشحال شد كه یك كارگر بدون مزد و مواجب داره اما در یك روز از روزهای خدا یکی از محموله های دکل این مرد رو دزدان  دریایی می دزدند  و اون مرد دیگه قادر نبود  برده ای دیگری برای كار خودش بخره  به خاطر همین دختر مجبور می شه تنهایی تمام کار دکل سازی رو انجام بده.
 بعد از اینکه تمام کار رو یاد گرفت مرد دکل ساز اون دختر رو از بردگی آزاد می کنه و چون از اون دختر راضی بود با اون شریک می شه. تا اینجا قصه ما خوب بود اما یک روز وقتی که دختر داشت محموله ای رو به جاوه اندونزی می برد کشتی دوباره دچار طوفان زدگی شد و دختربیچاره قصه با سختیها و مشقتهای بسیار زیاد یك باره دیگر به سواحل غریب رسید. وقتی که روی ماسه های ساحل چین نشسته بود و داشت به بخت بد و روزگار ناسازگار و آینده خودش فکر می کرد، یک نگاهی به آسمان انداخت و شروع کرد به غرغر کردن نفرین كردن. ولی خدا داشت از آسمان به اون لبخند می­زد.

توی چین یک افسانه­ای بوده که یک روز یک زن خارجی پیدا میشه  با فكر و ابزار خودش برای امپراطور یک خیمه می سازد. امپراطور هم هر سال افرادش را برای جمع­آوری زنان خارجی می فرستاده تا یكی را برای ساختن خیمه پیدا كنند. از بختش در همین بین مأموران امپراطور دختر قصه ما را می گیرند و به قصر می برن. وقتی اون دختر به دربار امپراطور رسید امپراطور جوان بهش گفت آیا می تونی یه چادر بسازی؟ دختر که خیلی ترسیده بود پیش خودش فکر کرد که این نمی تونه کار سختی باشه. گفت شاید بتونم.

اول از پادشاه یك طناب خواست. اما در آنجا طناب نبود. پس دختر با به یاد آوردن حرفه پدر شروع به بافتن طناب کرد. دوم گفت پارچه لازم دارم. اما پارچه هم نبود. بعد دختر به فکر فرو رفت و باز با یاد آوردن حرفه خانواده مصری شروع به بافتن پارچه کرد. سوم از امپراطور درخواست تیرك کرد. ولی تیرک هم نبود. این بار به یاد کار سخت دکل سازی که از آن مرد استانبولی یاد گرفته بود شروع به ساخت دیرک کرد و بعد با به یادآوردن تمام چادرهایی که در طول زندگیش دیده بود خیمه رو بر پا کرد.

امپراطور خوشحال شد و به دختر جوان گفت هر آرزویی داری بگو تا من برآورده کنم و هر چیزیکه می خواهی بگو تا به تو بدهم. اما دختر به امپراطور گفت که من نه خانواده دارم نه خانه. پادشاه جوان هم که از صنعت دست دختر بسیار راضی بود و از آنجایی که دختر زیبا هم بود تصمیم گرفت تا با اون ازدواج کنه. و اون دختر سالهای سال در کنار همسر و فرزندش که خدا به اون بخشید با خوبی و خوشی در سلامت کامل زندگی کردند.

اما

شاید کسی توی زندگیش انقدر سوار کشتی نشه و این همه بدشانسی نیاره ولی این داستان ما یک درس بزرگ داره و اون اینه که اگر چه مشکلات و سختی ها باعث ناراحتی ما می شوند ولی چه بسا میتوانند آینده  ما رو بسازند.

توضیحات :

 ( در زبان چینی کلمه بحران از دو کلمه (وی-چی) تشکیل شده که به معنای خطر و فرصت است. یعنی شخصیت ما در نقاط امن زندگی شکل نمیگیرد. بلکه در دل هر خطری فرصتی برای پیروزی و یاد گیری ما وجود دارد.

هلن کلر: در دنیا رنجهای بسیاری وجود دارد، ولی راههای بسیاری هم برای برطرف کردن اون رنجها وجود دارند. )

چهارشنبه 1/7/1388 - 12:48
دانستنی های علمی


عتیقه فروشی كهنه­كاردر روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد، دید تغار(ظرف) نفیس قدیمی دارد که در گوشه­ای افتاده و گربه­ای از آن آب می خورد. با خود فكركرد اگر قیمت تغار را بپرسد، دهاتی متوجه مطلب گردیده، قیمت گرانی بر آن می نهد، لذا گفت: عمو جان! چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟

دهاتی با قیافه ای که حاکی از صداقتش بود پرسید: چند می خری؟ گفت یک درهم. دهاتی گریه را گرفته و به دست عتیقه فروش داد وبا کمال سادگی گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه فروش پیش از آنکه از خانه روستایی را ترك كند خارج شد، نگاهی به تغار کذایی کرد و مشغول خواندن خطوط و دیدن نقاشی اطراف آن شد، در این حال با خونسردی گفت: عمو جان! این گربه ممکن است در راه تشنه­اش بشود، خوب است من این تغار را هم با خودم ببرم، قیمتش را هم اگر بخواهی می­پردازم.

دهاتی رو به جانب عتیقه فروش کرد وگفت: قربان! من به خاطر  این وسیله تا به حال پنج تا گربه فروخته­ام!

چهارشنبه 1/7/1388 - 12:42
خواستگاری و نامزدی

زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است.
زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی.
زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چون گل، که بنوشی اش چون شهد.
زندگی، بغض فـروخورده نیست.
زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست.
زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است.
زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ.
زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است.
زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست.
زندگی، شـــوق وصال یار است.
زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس.
زندگی، تکیه زدن بر یــار است.
زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است.
زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است.
زندگی، قطعه سرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به سرشاخه امید و رجا.
زندگی، راز فـروزندگی خورشید است.
زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است.
زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است.
زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است.
زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است.
زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است. به، كه چقدر شیـــرین است.
زندگی،خاطره یک شب خوش،زیر نور مهتاب،روی یک نیمکت چوبی سبز،ثبت در سینه است.
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه.
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است.
زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق.
زندگی، گاه شده است که برد بیراهم.
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد.

سه شنبه 31/6/1388 - 17:33
خواستگاری و نامزدی

طبیعت جقیقت یك قلب ( دلبستگی به كسی كه او را ندیده است )

"جان بلاکارد" از روی نیمکت برخاست، لباس ارتشی خود را مرتب کرد و به تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را  می شناخت، دختری با یک گل سرخ ! از سیزده ماه پیش بود كه دلبستگی اش به او آغاز شده بود.

از یک کتابخانه مرکزی با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و محسور یافت اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد که در حاشیه صفحات آن به چشم می خورد، دست خطی لطیف از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت. در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد "دوشیزه هالیس می نل" با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.

"جان" برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او در خواست کرد که به نامه نگاری به او بپردازد. روز بعد "جان" سوار بر کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود.
در طول یک سال و یک ماه پس از آن دو طرف به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند، هر نامه همچون دانه ای بود که برخاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق بود كه شروع به جوانه زدن می کرد.

"جان" درخواست عکس کرد، ولی با مخالفت "میس هالیس" روبه رو شد، به نظر "هالیس" اگر "جان" قلبا به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد. وقتی سرانجام روز بازگشت "جان" فرا رسید آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند : 7 بعد از ظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک، "هالیس" نوشته بود "تو مرا خواهی شناخت" از روی گل رز سرخی که روی کلاهم خواهم گذاشت. بنابراین راس ساعت 7 بعد از ظهر "جان" دنبال دختری می گشت که قلبش را خیلی دوست می داشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود. ادامه ماجرا را از زبان "جان" بشنوید:

زن جوانی داشت به سمت من می آمد، بلند قامت و خوش اندام، موهای طلائی اش در حلقه های زیبا کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود، چشمان آبی به رنگ آبی گل ها بود و در لباس سبز روشنش به بهاری می ماند که جان گرفته باشد. من بی اراده به سمت او گام برداشتم، کاملا بدون توجه به این که او نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد اندکی به او نزدیک شدم، لبهایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد اما به آهستگی گفت: "ممکن است اجازه بدهید من عبور کنم؟"

بی اختیار یک گام به او نزدیک تر شدم و در این حال میس هالیس را دیدم تقریبا پشت سر آن دختر ایستاده بود. زنی حدود 40 ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود، اندکی چاق بود، مچ پای نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند. دختر سبز پوش از من دور شد و من احساس کردم که برسر دوراهی قرار گرفته ام ! از طرفی شوق تمنای عجیبی مرا به سمت دختر سبز پوش فرا می خواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنی واقعی کلمه مسحور کرده بود به ماندن دعوت می کرد.

او انجا ایستاده بود و با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید همراه با چشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم ! کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد، از همان لحظه دانستم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود اما چیزی به دست آورده بودم که حتی ارزشش از عشق بیشتر بود، دوستی گرانبها که می توانستم همیشه به او افتخار کنم به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تاثری که بر کلامم بود متحیر شدم ! من "جان بلاکارد" هستم و شما هم باید دوشیزه "می نل" باشید، از ملاقات با شما بسیار خوشحالم، ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟

چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: "فرزندم من اصلا متوجه نمی شوم! ولی آن خانوم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستورن بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست!

او گفت که این فقط یک امتحان است! گر چه"تحسین هوش و ذکاوت میس می نل زیاد سخت نیست!"

طبیعت حقیقی یک قلب تنها زمانی مشخص می شود

که به چیزی با ظاهر بدون جذابیت پاسخ مثبت بدهید ...

سه شنبه 31/6/1388 - 17:16
موسيقي

ویلون نوازی در مترو

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد. یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.

چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد، کسی که بیش از همه به ویلون‌زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان او را بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگر نیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند.

در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، و نه کسی او را شناخت.

هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (Joshua Bell) جاشوا بل یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد.

جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تئاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، و قیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است، نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن ‌پست ترتیب داده شده بود، و بخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و اولویت ‌های مردم بود.

 نتیجه : چه مقدار در شرایط معمولی و ساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده و درک زیبایی هستیم؟ آیا لحظه‌ای برای قدر‌دانی و درك از آن توقف می‌کنیم؟

چقدر خودمان برای لذت بردن خودمان از محیط از طبیعت از ...

یکی از نتایج ممکن در این آزمایش میتواند این باشد:

اگر ما لحظه‌ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به آثار یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم، چه چیزهای دیگری را داریم از دست میدهیم؟

سه شنبه 31/6/1388 - 17:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته