اهل بیت
عزادار هر شبت اومد - به یاد زخم لبت اومد
پاشو از راه زینبت اومد - وای وای
چهل روزه که داداش - بی تو برام چهل سال گذشت
از غم تو خسته حال گذشت
به یاد داغ گودال گذشت - حسین جان
هنوزم نیست باورم - تو بری ومن زنده باشم
لحظه ای بی تو من تنها شم
رو گونه اشک غم می پاشم - حسین جان
*****
چه سختی هایی کشیدم من
با زحمت اینجا رسیدم من
ببینه که قامت خمیدم من - وای وای
خودت می دونی حسین - تو موج غم شده دل اسیر
داغ خرابه کرد من رو پیر
سراغ سه ساله تو نگیر - حسین جان
میون این قافله - سهم ما خسته حالیه وای
شکسته پر و بالیه وای
جای سه ساله خالیه وای - حسین جان
شاعر : اسماعیل شبرنگ
اbehroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:7
اهل بیت
زینب و یه قلب پر از آه شرر
زینب و یه اربعین خون جگر
زینب و خاطره های یه سفر
وقتایی که بارون اشک و غمش بی امونه
یه گوشه غریبونه روضه ی ارباب می خونه
چهل روزه که زینب تو قفس غم اسیره
چهل روزه که زینب روضه ی حسین می گیره
چهل روزه که زینب تنها آرزوشه بمیره
(زینب زینب زینب زینب )
****
حالا غرق غم و اندوه و عزا
بر می گرده کاروان اسرا
می رسه آروم آروم به کربلا
کاروان تا می رسه با ناله و شیون و آه
یکی سمت علقمه یکی می ره به قتلگاه
یکی شرح سفر رو می گه با چشای خونش
یکی می گه با عباس از غصه ی بی امونش
یکی می ره به گودال با عمه ی قد کمونش
(زینب زینب زینب زینب )
شاعر : یوسف رحیمی
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:6
اهل بیت
چهل روزه اسیرتم چهل روزه بی طاقتم
برای درد دل با تو منتظر یه فرصتم
اگه خودم نگم داداش نمی شناسی خواهرتم
هزار دلیل دارم بگم که شبیه مادرتم
چهل سفر می دیدم - رو نیزه ها سرت رو
پاشو ولی ازم نگیر - سراغ دخترت رو
حسین غریب مادر
چهل شب وروزه که من نا امیدم از دیدنت
یادم نمی ره پیش من روی زمین کشیدنت
تلظی کردنای تو دور نمی شه از نظرم
تا خواب می رم با کابوس روضه هات از جا می پرم
هزار تا دست نامرد - پیکرتو دریدن
راضی شدی که آخرش - انگشتتم بریدن
حسین غریب مادر
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:5
اهل بیت
برگشت خواهرت اما قد خم
پیر شد از داغ محرم
با خاطره ظهر غم 2
رفتم دلم زیر خاکا جا موند
میون کرب و بلا موند
همیشه با این رویا موند 2
بعد از چهل منزل نوا نوا
زینب باز اومد کربلا بلا
افتاده رو خاک عزا عزا 2
می باره چشمای ترم ترم
چشمایی که داره ورم ورم
ببین که شکسته سرم پرم 2
اللهم الرزقنا حسین حسین 4
داغت چهل روزه منو پیر کرد
تو دست دشمن اسیر کرد
منو از زندگی سیر کرد 2
پاشو ای پاره پاره پیراهن
عزاداری بکن با من
بگیم از آزار دشمن 2
روضه خونه شام خراب خراب
شده بود شبیه سراب سراب
داغش کرده منو کباب کباب 2
آوردم تو شهر عزات عزات
یه مشت از خاکشو برات برات
می ریزم توی کربلات بلات 2
اللهم الرزقنا حسین حسین4
شاعر : علیرضا کبیری
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:3
اهل بیت
بر می گردد به کربلا یک کربلای نیمه جان
با اشک و آهی بی امان قامت کمان قامت کمان
رسیدند دوباره به صحرای غربت
به دشت بلا و مصیبت
ز کف می رود صبر و طاقت
(ثارالله حسین ثارالله حسین ثار الله حسین ثارالله)
******
زینب رفته تا قتلگاه بر سر زنان با شور و شین
باچشمای بارانی اش شده روضه خوان حسین
حسین جان فدای سر اطهر تو
فدای لب پرپر تو
فدایت شود خواهر تو
سکینه رفته علقمه به طواف دستان ماه
اما رباب لالایی می خواند در پشت خیمه گاه
بلند است ز هر سوی این باغ لاله
صدای تب و آه و ناله
به یاد عزیزی سه ساله
شاعر : یوسف رحیمی
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:2
اهل بیت
از راه رسید مسافر تو
قامت خمیده زائر تو
چهل روزه تو رو ندیدم
بعد تو من چه ها کشیدم
از این زمونه دل بریدم
هجده تا محرم دادم اما
به دشمنت ندادم حتی
نخی ز معجرم آقا
(ای وای از این غم )
روی لب من آه و ناله
نگیر سراغی از سه ساله
یه شب توی خرابه پیش
سر تو رفت برای همیشه
با دلی که مثل آتیشه
چهل روزه که غصه خوردم
فرقی نداشت زنده و مردم
پاشو برات کفن آوردم
(ای وای از این غم )
شاعر : اسماعیل شبرنگ
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:1
اهل بیت
من که دلبسته ی روی توام یا حسین
سرخوشم زائر کوی توام یا حسین
دین و ایمان من
بهتر از جان من
یا حسین یا حسین 2
روی نیزه سرت طاقت و صبرم ربود
گو چرا مجلس یزید لبت شد کبود
بر لب و بر دهان
زد نی وخیزران
یا حسین یا حسین 2
یا حسین غرق اشکم غرق آه و ناله
مانده در شهر شام حسین گل سه ساله
گل نیلوفرت
شد شهید دخترت
یا حسین یا حسین2
شاعر : روح الله گائینی
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 14:0
اهل بیت
زینب (سلام الله علیها) موقع تولد آرام چشماشو وا کرد، گریه می کرد دست هر
کسی دادند آرام نشد، تا اینکه دادند دست ابی عبدالله دادند، حسین (علیه
السّلام) حدود یک سال یا بیشتر از زینب نداره، تا نگاش افتاد به حسین (علیه
السّلام) آروم شد، یعنی من اومدم اصلاً تو دنیا عاشق حسین (علیه السّلام)
بشم، بعد موقع ازدواج، فرمود: شرط من اینه، من هر روز حسین را باید ببینم،
هر جا حسین (علیه السّلام) رفت، منم باید برم ... .
زینبی که نه یه سال، نه ده سال، 54 سال کنار حسین بود، اربعین اومده کربلا، کی باورش می شد، یه روز فاتحه برا حسینش بخونه ! !
حرف ها با برادر داره، زبان حال زینب تازه شروع می شه، صدا زد:
(زبانحال) داداش ! من 4 ساله بودم، شنیدم، مادرم کربلا را یادم داد، کی ؟ اون موقعی که کفن ها را به من داد، این مال بابات، ...
کجا دیدی به یک بچه ی 4 ساله، اونم دختر، این وصیت ها را بکنند، داداش !
بعدها ام سلمه برا من تعریف کرد چه بلایی سرت می یاد، یکی یکی روضه ها را
با داداش مرور کرد، همه جا باهات بودم، داداش رفتی تو گودال بالا سرت بودم،
بالا نیزه زیر نیزه بودم، تو مجلس نامحرما کنارت بودم ... .
گوشه ی خرابه پیشت بودم، همه جا بودم، فقط یه جا نبودم، اونم گوشه ی تنور
خولی من نبودم، اما فهمیدم کجا بودی، کی؟ اون موقعی که سر تو را تو خرابه
آوردند دیدم موهات خاکستریه ... .
منبع:كتاب گلواژه های روضه
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 13:59
اهل بیت
مرغ دل های ما هوایی شد
گوییا باز کربلایی شد
صحبت از کربلا میان آمد
بی جهت نیست اشکمان آمد
عدّه ای روی لب دعا دارند
عزم رفتن به کربلا دارند
چه زمانی!زمان اوج عزا
اربعینِ حسین،خون خدا
خوش به حال مقامت ای زائر
چه بگوید به وصفت این شاعر
تو مقامت فراتر از عرش است
ظاهراً پای تو بر این فرش است
تو همانی که برگزیده شدی
تو به دست حسین،خریده شدی
عاقبت کربلا نصیبت شد
روضةُ الانبیا نصیبت شد
گرچه توفیق یار ما نشده ...
گره از کار بسته وا نشده ...
بنما بی قرار شش گوشه
یادی از ما کنار شش گوشه
این که ذکر دمادمت بوده
مزد اشک محرّمت بوده
خوش به حالت حسین مزدت داد
می روی دست حق پناهت باد
علقمه،کاظمین و کرب و بلا
یا نجف،کوفه یا که سامرّا
هر کجا می روی به شور و نوا
دارد این شاعر التماس دعا
شاعر : محمد فردوسی
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 13:58
اهل بیت
بگذار از آن شهر ریا دیگر نگویم
از قصّه ی شام بلا دیگر نگویم
من را نگاه بی حیای کوفیان کشت
زخم زبان شام را دیگر نگویم
آقا همین بس که تو را از من گرفتند
از کوفه و سنگ جفا دیگر نگویم
می دانی ای آرام جانم ای حسینم
پس از سر و تشت طلا دیگر نگویم
طاقت نداری تا بگویم ای برادر
آتش به جان خیمه ها . . . دیگر نگویم
داغ سه ساله پشت زینب را شکسته
این داغ سنگین بود و ما . . . دیگر نگویم
من بودم و یک دشت باغ لاله امّا
با داغ خود کشتی مرا دیگر نگویم
یک کربلا بس بود تا زینب بمیرد
از کربلا تا کربلا دیگر نگویم
شاعر :وحید محمدی
behroozraha
چهارشنبه 13/10/1391 - 13:57