• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3360روز قبل
دانستنی های علمی
این مقاله پیرامون مبحث پرآوازه و نوظهور موسوم به "علایم دستیابی دیداری" می باشد. شیوه ای که ما را قادر می سازد با مشاهده حرکات چشم ها به نحوه اندیشیدن فرد پی ببریم. مبنای این علم بر پایه ارتباط تنگاتنگ جسم و ذهن بوده و آنکه افراد با حرکت دادن چشمهایشان روند تفکرات باطنی خود را آشکار میسازند.

فراگیری آن ما را یقینا در بهبود برقراری ارتباط با دیگران در زندگی یاری خواهد داد.  تشخیص حرکات چشم قدری به تمرین و ممارست نیاز دارد زیرا که برخی افراد حرکات چشم بسیار کند و آرام، مختصر، زیرکانه و یا تعمدی دارند که اغلب اوقات ارزیابی چشم را پیچیده و دشوار می گرداند.

حرکات چشمها نشان دهنده آن است که فرد چگونه میاندیشد،آیا وقایع گذشته و یا آینده را در تصور خود میپروراند، صدایی را در باطن خود دوباره می شنود و یا صدای جدیدی را در ذهن خود می آفریند.

در دلش با خود حرف میزند و یا توجهش معطوف به احساساتش می باشد. 
جهت رمز گشایی حرکات چشمها صورت را به 3 بخش فوقانی-میانی-تحتانی در ذهن خود مجسم کنید. اکنون مجددا آن 3 بخش را از وسط به 2 بخش چپ و راست تقسیم کنید. حرکت چشم به سمت هر یک از این 6 منطقه را میتوان اینگونه تفسیر کرد: 
بالا: دیداری
وسط: شنیداری    
پایین: تکلم و احساسات  سمت چپشان مربوط به اطلاعات یادآوری شده و سمت راستشان مربوط به اطلاعات خلق شده می باشد. به این مفهوم که شخص به منظور دستیابی به مناطق مرتبط با حواس پنجگانه مغز بطور غیر ارادی چشمانش را به جهات مختلف حرکت میدهد.   
چشمها بالا وچپ: نیمکره غیر برتر تجسمات فکری - تصویر ذهنی یادآوری شده - دستیابی به خاطرات بصری   
چشمها بالا و راست: نیمکره برتر تجسمات فکری-تصویر ذهنی خلق شده-قوه مخیله    
چشمها وسط و چپ: نیمکره غیر برتر پردازش حس شنوایی-دستیابی به خاطرات اصوات-افتراق تن صدا    
چشمها وسط و راست: نیمکره برتر پردازش حس شنوایی-تجسم اصوات جدید 
چشمها پایین و چپ: ندای درون-گفتگوی باطنی-ایجاد کلام    
چشمها پایین و راست: احساسات، حس لامسه و هم احشایی-دستیابی به احساسات، عواطف، احساس سردی وگرمی، درد، فشار، حرکت و جاذبه   
چشمها مستقیم بسمت روبرو و متسع: دسترسی سریع و آنی به تمام اطلاعات حسی (معمولا بصری)     

کاربردها
1- موثرتر ومفیدتر بیاندیشید   از آنجایی که حرکات چشمها سبب تحریک بخشهای متفاوتی از مغز میگردند، بنابراین شما را در اندیشیدن بهتر یاری میکند. برای مثال هنگامی که از شما پرسیده شود که آخرین فردی که امروز صبح ملاقات کردی چه کسی بود؟ شما با حرکت دادن چشم ها بسمت بالا و چپ می توانید آن را بهتر به خاطر بیاورید.   

2- بدانید چه زمانی باید سکوت کنید  هنگامی که فردی در حین انجام حرکات چشمی می باشد و شما نیز همزمان صحبت می کنید، رشته افکار وی برهم از دست میرود که سبب تاخیر و کندی ارتباط متقابل، سردرگمی و رنجش آن فرد نسبت به شما خواهد شد.  

3- حریم شخصی افراد   افرادی که شیوه تفکرشان وابسته بر اطلاعات بصری میباشد، به حریم شخصی زیادی نیاز دارند. مایلند از شما به اندازه کافی فاصله بگیرند تا قادر باشند خیلی خوب شما را مشاهده کنند زیرا که با نگاه کردن به شما اطلاعات بسیاری را گردآوری می کنند. بنابراین دور از آنها نشسته و یا بایستید.
افرادی که احساسی می اندیشند مایلند به حد کافی نزدیک باشند تا با شما تماس جسمی برقرار کنند که این کار را با زدن به بازوهای شما، گرفتن آرنج و یا شانه و دست دادنی که گویی میل به رها کردن دستان شما ندارد بروز میدهند. همچنین افرادی که یادگیری و تفکراتشان وابسته به اطلاعات شنیداری میباشد کمترین توجهی نسبت به وجود شما و حرکات جسمانی شما ندارند زیرا که تمام توجه شان معطوف به جزئیات و صحت اطلاعات مبادله شده و تحلیل آن میگردد.چشم برهم زدنهای مکرر و یا حتی بستن چشمها به مدت چند ثانیه در هنگام بحث و گفتگو پیرامون مسائل پیچیده از ویژگیهای اخلاقی آنان میباشد.   

 4- دروغگو را شناسایی کنید هنگامیکه مشاهده کردید شخصی درپاسخ به پرسشهای شما به بالا و سمت راست چشم میدوزد احتمالا در فکر فریب و یافتن پاسخ ساختگی میباشد.    

زیاده روی نکنید
به خاطر داشته باشید که حرکات چشمها در تمام افراد صادق نمیباشد گاهی اوقات در افراد چپ دست حرکات چشم مذکور معکوس بوده و یا حتی برخی افراد دارای حرکات چشم منحصر به فردی می باشند. بنابراین در استفاده از آن محتاط و میانه رو باشید و هیچگاه به آن به دید یک قانون ثابت ننگرید.

سه شنبه 28/7/1388 - 14:50
اخبار


ركورد طولانی ترین سكسكه متعلق به چارلز اسبئرن (متولد 1894) اهل شهر آنتون در ایالت آیووا است كه از 1922 تا كنون ادامه دارد. نامبرده هنگام ذبح یك خوك وحشی به این عارضه مبتلا شد و تا به امروز متجاوز از  430 میلیون بار سكسكه كرده است . او دارای 2 زن و 8 فرزند است و تنها شكوه وشكایتش از زندگی این است كه این سكسكه ها مانع از این میشوند كه دندان های مصنوعی اش را بتواند درست در دهانش نگه دارد.
سه شنبه 28/7/1388 - 13:46
خواستگاری و نامزدی
یک سؤال خصوصی از شما می پرسم. آیا تا به حال احساس تنهایی کرده اید؟ گاهی اوقات، دنیا محل غریبی برای زندگی می شود. شما خود را در اجتماعی میبینید که دور و برتان را انسان نماها پر کرده اند. و با وجود این همه آدم، شما از درون احساس خالی بودن می کنید و متوجه می شوید که واقعاً تنهایید.


با فهمیدن این نکته حس غریبی به شما دست می دهد.در آن لحظه احساس پوچی و بیهودگی بر شما مستولی می شود و سرتاپایتان شروع به لرزیدن می کند. این همه آدم دور و برتان، با این احساس تنهایی و پوچی، تضاد شدید دارد.

خودتان را از این مهلکه بیرون بکشید. چرا وقتی می توانید با این احساسات ناراحتی و بیهودگی مبارزه کنید، به سراغ تنهایی بروید؟
با تشخیص ریشه تنهایتان می توانید آن را از بین ببرید. تنهایی با دردهای روحی شدید همراه است و اگر شما این دردها را تجربه می کنید، باید برای رفع این مشکلات قدم بردارید. این مقاله می تواند کمک خوبی برای شما باشد تا با دیو تنهایی درونتان بجنگید و او را شکست دهید.

پذیرش
این قدم اول است. با سرپوش گذاشتن، پنهان کردن و انکار این وضعیت فقط وضع خودتان را بدتر می کنید. در قدم اول باید بپذیرید که در زندگی خود احساس تنهایی و پوچی می کنید تا با استفاده از روش های مناسب و مفید این تنهایی را از بین ببرید.

انتخاب
این انتخاب خودتان بوده که تنها باشید. زندگی انتخاب های مختلفی را پیش روی ما قرار می دهد، تنها بودن یا شاد و خوشبخت بودن هم جزء این انتخاب ها هستند. احتمالاً به خاطر شیوه زندگیتان دچار این مشکل شده اید. پس چه خوب است که فعالیت های روزانه تان را بازبینی کنید.
فعالیت های خسته کننده و حوصله سربرنده ای که در طول روز انجام می دهید را کنار بگذارید. یک گوشه نشستن و بیکار بودن خود موجب تنهایی می شود. البته ممکن است شما فرد آرامش طلبی باشید و از جمع چندان خوشتان نیاید، اما این آرامش طلبی فقط زمانی شما را دچار مشکل می کند که در این لحظات شروع به فکر کردن در مورد مسائل ناراحت کننده کنید.

حال و هوای اتاقتان را با یک موزیک زیبا و ملایم تغییر دهید. این موسیقی هم آرامش لازم را برای شما فراهم می کند و همچنین نمی گذارد احساس تنهایی کنید. پرده ها را کنار بزنید، بگذارید نور خورشید به درون اتاق بیاید.

تجارب قبلی
زندگی کردن با تجربیات گذشته مثل رد شدن از طرف دیگران یا عدم توجه آنها به شما، می تواند منشاء این ناراحتی و تنهایی باشد. یادتان باشد، چیزی که شده، شده...دیگر نباید غصه گذشته را بخورید.
خلاء عاطفی که به واسطه این تجربیات تلخ ایجاد می شود را میتوان با درسهایی که از این تجربیات گرفته اید پر کنید. اگر در کودکی، عدم توجه والدین را تجربه کرده اید، با توجه بیشتر به فرزندتان آن را اصلاح کنید. با اینکار رابطه تان را با فرزندانتان قوی تر خواهید کرد. اگر خودِ شما به دیگران توجه و محبت کنید، این کار ارزشمند شما قدردانی اطرافیان را نیز برمی انگیزد. وقتی به کسی نیاز پیدا کنید، تنهایی خود به خود از بین می رود.

تنهایی می تواند زائیده فکر تنبل و بیکار باشد. برای انجام کارهای مختلف داوطلب شوید تا هیچگاه فرصت فکر کردن به تنهایی را نداشته باشید. با اینکار هم به دیگران کمک می کنید و هم به خودتان. همچنین فعالیت جسمی باعث بهبود سلامتی نیز می شود.

هنوز هم احساس تنهایی می کنید؟
در رابطه تان با نیروی عالمگیر تجدید نظر کنید. خدا، راه حل تنهایی شماست.  میتوانید از او برای نشان دادن راه به شما و درآمدن از این وضعیت ناراحت کننده یاری بخواهید. با کمک او دیگر تنها نخواهید بود
سه شنبه 28/7/1388 - 13:38
ازدواج و همسرداری

 

 

1- قدم اول این است که خودتان را درست بشناسید و مطمئن باشید که واقعا تصمیم دارید ازدواج کنید یا نه و اگر پاسخ مثبت است به چه دلیل؟ بخاطر پول ؟ ظاهر طرف مقابل ؟ شخصیتش ؟ یا صرفا برای اینکه از خانه پدری فرار کنید ؟ کسی که خودشناسی می کند، برای زندگی خودش هدف قائل می شود، برنامه ریزی می کند، آرزوهایش را روی کاغذ می آورد و جاهای خالی زندگی اش را شناسایی می کند. کسی که خودش را خوب می شناسد، کمتر تحت تاثیر حرف دیگران مسیر زندگی اش را تغییر می دهد و دوست دارد خودش بداند با زندگی اش چه کار می کند.

  

 به عنوان مثال، یک دختر 17 ساله دوست دارد در سن 30 سالگی جراح زنان و زایمان باشد، در شیراز زندگی کند و یک بچه داشته باشد. اولا این که کسی که می خواهد پزشک متخصص بشود، باید همسری انتخاب کند که شرایط بخصوص شغلی او را درک کرده و بتواند او را حمایت کند. از سوی دیگر شاید لازم نباشد او هم جراح باشد اما باید از تحصیلات دانشگاهی برخوردار باشد. در ضمن، برای چنین دختری که زودتر از 30 سالگی نمی خواهد بچه دار بشود، ازدواج زودرس یا حاملگی زودرس مزیت خاصی ندارد. در ضمن اینکه دوست دارد در شیراز زندگی کند، تا حدی تکلیف خواستگاری که می خواهد او را به تبریز یا کانادا ببرد را مشخص می کند. با خودتان رو راست باشید، و در تصمیمتان راسخ باشید.


 2 . مرحله دوم این است که همسر آینده تان را بر اساس خواسته ها و موقعیت فعلی خود تصور کنید. تصور کردن همسر ایده آل با توجه به آرزوهایتان نسبتا راحت است. همیشه از خودتان این سوا ل را بپرسید: «آیا من برای شخصی که به عنوان همسر ایده آل خودم تصور کرده ام، همسر ایده آلی هستم؟» خیلی ساده است. هر ترازویی دو کفه دارد. اگر می خواهید کفه طرف مقابلتان سنگین باشد، ابتدا باید کفه طرف خودتان را سنگین کنید. کسی که می خواهد با یک فرد تحصیل کرده هنردوست ازدواج کند، بهتر است خود نیز تحصیل کرده و هنر دوست باشد.

 3. در مرحله سوم باید یکسری معیارهای غربالگری اولیه برای همسریابی انتخاب کرده و آنها را آزمایش کنید. رایجترین معیارهایی که برای این منظور به کار می روند عبارتند از: تفاوت سن، تفاوت قد، تفاوت ظاهر، تفاوت تحصیلات، تفاوت طبقاتی، تفاوت قومی، تفاوت زبانی و در نهایت تفاوت دینی. نکته مهم این است: این شما هستید که تعیین می کنید یک ویژگی برایتان مهم است یا خیر. مثلا برای یک نفر ممکن است ازدواج درون قومی خیلی مهم باشد ولی برای کس دیگر اصلا اهمیت نداشته باشد. نکته دیگر این است که تفاوت آدمها در یک قالب نسبی مطرح می شود تا مطلق. مثلا به نظر یک نفر قد 170 کوتاه است و به نظر شخص دیگری ایده آل است. پژوهش ها نشان دادند که کسانی که حرف مردم برایشان مهم است بیشتر به ظاهر طرف مقابلشان اهمیت می دهند.

 4. مرحله چهارم عبارتست از «دیدن» و «دیده شدن» برای ایجاد جاذبه اولیه. در کشورهایی که محیطهای مختلط کمتر است، پسرها ممکن است به کمک مادر و خواهرانشان برای پیدا کردن همسر مناسب متوسل شوند. ولی متاسفانه چنین امکانی برای اکثر خانمهای جوان کمتر وجود دارد. به همین دلیل توصیه من این است که محیط کار، تحصیل یا تفریح خود را به گونه ای انتخاب کنید که حداکثر احتمال ممکن را برای دیده شدن توسط همسر احتمالی آینده تان به شما بدهد. به عنوان مثال کسی که می خواهد با یک موسیقیدان ازدواج کند، یا در کلاسهای متعدد موسیقی شرکت می کند یا عضو انجمنی می شود که موسیقی دانان معمولا عضو آن می شوند. کار دیگری که می توانید بکنید این است که چند خصوصیت اصلی که برای همسر آینده تان در نظر دارید به نزدیکان و دوستان بگویید ممکن است آن ها فردی را با این مشخصات بشناسند و یا در آینده اگر با چنین کسی برخورد کنند بلافاصله به یاد شما می افتند و می توانند نقش معرف را داشته باشند.

 5. مرحله بعد یا دوست شدن با کسی است که فکر می کنید ممکن است با او ازدواج کنید یا خواستگاری کردن از این فرد است. در بسیاری از جوامع (چه شرقی و چه غربی) معمولا خواستگاری توسط جنس مرد صورت می گیرد و معمولا یک زن نمی تواند از یک مرد تقاضای دوستی و یا ازدواج بکند وگرنه به سبکی متهم می شود. به هر حال، فراموش نکنید وقتی با کسی به قصد ازدواج دوست شدید یا از او خواستگاری کردید، فکرتان فقط مشغول ظواهر امر (مانند کافی شاپ رفتن و کادوهای رمانتیک دادن یا نحوه چای آوردن عروس خانم موقع خواستگاری و مراسم عروسی) نباشد. به اصل موضوع دقت کنید.

 6. مرحله ششم که به نظر من مهمترین مرحله انتخاب همسر است، بردن نهایت استفاده از فرصتها برای شناخت بهتر همسر احتمالی تان از طریق برقراری ارتباط کلامی یا غیر کلامی می باشد. امروزه حتی خانواده های نسبتا سنتی و مذهبی با حرف زدن و معاشرت زوجهای آینده در طول دوران نامزدی شان مخالفت چندانی ندارند. در طول این جلسات، از طرف مقابل خود باید سوال بپرسید. سوالهای تعیین کننده. این سوالها از هر فرد به فرد دیگر فرق می کند اما به عنوان نمونه چهار تا پنج مورد از آنها را برایتان می گوییم: الف - می توانید بپرسید: «هدف شما در زندگی چیست؟ سه تا از بزرگترین آرزوهای زندگی تان را بگویید». ب - مثلا: «هدف شما از ازدواج چیه؟ چرا می خواهید با من ازدواج کنید؟» پ - «من شغلم ایجاب می کند که در خارج از منزل کار بکنم. می خواستم بدانم راجع به این موضوع چی فکر می کنی؟» ت - « در خانه پدر و مادری شما تقسیم کارهای منزل به چه صورت بوده؟ دوست دارید در زندگی ما چطور باشد؟» پرسیدن این سئوال ها کمک کننده است، اما فراموش نکنید که ما در دنیای ایده آل زندگی نمی کنیم، بنابراین اگر تصمیمتان بر این شد که با فردی ازدواج کنید (بخصوص برای خانم ها) فراموش نکنید حتما شرایطی را که برایتان مهم است سر عقد مطرح کرده و تعهد لازم را از همسر آینده تان بگیرید. این تنها سندی است که می تواند در صورت عدم سازش همسرتان در موارد یاد شده از شما حمایت کند. از سوال مهمتر، ارتباطات غیر کلامی است. مثلا اینکه آیا رفتارش طوری که می خواهید با مهربانی و عاطفه هست یا نه؟ آیا آداب اجتماعی را در حدی که برای شما مهم است بلد هست اگر نه، آیا در این حد با او احساس صمیمیت می کنید که این مورد را با او در میان بگذارید؟ علاوه بر آن باید از خودتان بپرسید: از هم صحبتی با او خسته شدید یا لذت بردید؟ اینکه اگر اختلاف نظری پیش آمد می توانید با صحبت کردن مسئله را حل کنید و یا بر سرش به تفاهم برسید؟ آیا می ترسید مسئله ای را با او در میان بگذارید؟ از عکس العمل هایش در مقابل حرف ها و رفتار شما نگران می شوید؟ آن چیزهایی را که شنیدید یا دیدید وقتی به خانه برگشتید، روی کاغذ بیاورید، زیرا برای مرحله آخر یا هفتم باید از آنها استفاده کنید.

 7. مرحله آخر جمع بندی وضعیت و گرفتن تصمیم مناسب است. در زندگی هر کسی حداقل یک فرد معتمد وجود دارد. نسبت آن شخص مهم نیست. عقل و تجربه اش مهم است. باهم صحبت کنید و مجموع شرایط را برایش بگویید و بخواهید وضعیت را از دید خودش ارزیابی کند. سعی کنید در ارائه مشاهدات و شنیده هایتان منصف باشید و به اصطلاح سانسور نکنید. بعد با خودتان خلوت کنید. تمام نظرات و تفکرات را کنار هم بچینید و جنبه های مثبت و منفی ازدواج با این فرد را کنار هم مقایسه کنید. آیا جنبه های مثبت به جنبه های منفی می چربند؟ آیا چیزی در نکات منفی هست که خیلی برا یتان مهم باشد و بخاطرش بخواهید از طرف بگذرید؟ ممکن است چیزهایی را که شنیدید قبول نداشته باشید که ایرادی ندارد. هرکسی نظر خودش را دارد، ولی در نهایت این زندگی شماست. تصمیم آخر را خودتان بگیرید و آن را به پدر و مادرتان اعلام کنید. می توانید وقتی نتیجه تصمیمتان را به پدر و مادرتان می گویید دلایل خودتان را هم بگویید که بدانند این تصمیم را عاقلانه گرفتید و جوانب آن را سنجیده اید. مراحل بالا توصیف یک فرایند عقلانی و منطقی بود. ازدواج در زندگی فرد یک تصمیم خیلی مهم است. ازدواج موفق می تواند تمام توانایی های بالقوه فرد را شکوفا کند و ازدواج نا موفق میتواند منابع غنی درون وجود یک نفر را به صفر برساند. هستند کسانی که فقط از روی احساسشان ازدواج کردند و خوشبخت شدند ولی تعداد کسانی که خوشبختند و این تصمیم را با چشمهای باز و با در نظر گرفتن همه جوانب گرفتند بیشتر است.
سه شنبه 28/7/1388 - 13:33
سينمای ایران و جهان

(داود رشیدی) از هنرمندان پیشكسوت با پرونده هنری وزین و پر محتوا و از افراد تحصیل‌كرده جامعه تئاتر به‌ویژه در اروپاست. وی از خانواده‌ای اصیل و دارای موقعیت اجتماعی شناخته شده است كه علاقه شخصی‌اش به هنر، وی را پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در اروپا به صحنه هنر در كشور خود كشاند و دست سرنوشت او و (احترام برومند) مجری توانای برنامه‌های كودك در تلویزیون را سر راه هم قرار داد و به‌ این ترتیب خانواده‌ای هنرمند شكل گرفت و تا به امروز كه حدود چهل سال از آن زمان می‌‌گذرد، هنوز شاهد فعالیت هنری خانواده رشیدی، یكی پس از دیگری هستیم.


ساعت چهار و نیم بعدازظهر به اتفاق همكارم به منزل وی واقع در منطقه‌ای از شمال شهر تهران رسیدیم. با آن‌كه هنوز نیم‌ساعتی به قرارمان مانده بود، صدای گرم رشیدی از پشت آیفون، مهربانانه از ما دعوت كرد به داخل برویم، ولی ادب حكم می‌‌كرد آن نیم‌ساعت را بیرون و در محوطه سبز قشنگی كه جنگل‌وار ساختمان‌ها را احاطه كرده بود، منتظر بمانیم تا ایشان هم آماده شوند. سر ساعت، داود رشیدی بیرون آمد و ما را به داخل منزل هدایت كرد. آپارتمانی كه در نهایت اصالت و به سبك كلاسیك تزیین شده و حاكی از سلیقه دو هنرمند با احساس، یعنی داود رشیدی و احترام برومند است.از داود رشیدی هم اكنون مجموعه (بچه‌های هور) در حال پخش است
 
- متولد چه سالی هستید و محل تولدتان كجاست؟
 رشیدی: من همیشه به شوخی می‌گویم وقتی به دنیا آمدم، خیلی كوچولو بودم و یادم نمی‌‌آید چه تاریخی متولد شدم، اما به طور جدی سال 1312 در تهران، خیابان ری و كوچه آبشار...
- كمی از وضعیت خانوادگی خود بگویید، چند فرزند دارید؟
رشیدی: دو فرزند دارم. (فرهاد) كه استاد دانشگاه پلی‌تكنیك و یكی از محققین بین‌المللی است و یك دختر هم دارم كه به‌طور حتم می‌‌شناسیدش. (لیلی) كه او هم یك پسر به نام (سینا) دارد و من بی‌‌نهایت به او وابسته هستم و اون‌هم به من وابسته است. سینا باعث خوشحالی زندگی من است.
- فعالیت هنریتان چطور آغاز شد؟ آیا تحصیلاتی در این زمینه داشتید یا به واسطه آشنایان وارد این حیطه شدید؟
رشیدی: هر دو مورد... (نوشین) از پایه‌گذاران تئاتر علمی در ایران بود كه متاسفانه خیلی كم در مورد ایشان تحقیق می‌‌شود. ایشان نمایشی به نام (مردم) در دست تهیه داشت كه در پرده اول نیاز به نقش چند تا بچه بود و من كه حدود هشت سال داشتم به طور اتفاقی انتخاب شدم.اون جلسات جدی نوشین و پشت‌صحنه تئاتر، صدای تماشاچی‌ها، وقتی نمایش شروع می‌‌شود، همهمه تماشاچی، وقتی‌كه چراغ‌ها روشن می‌‌شود، فضای تئاتر و این‌ها همه و همه خیلی روی من اثر گذاشت و در ذهنم باقی ماند. در 13 سالگی به خاطر شغل پدرم كه عضو وزارت‌خارجه بودند به فرانسه و در پاریس به دبیرستان رفتم. در سیستم آموزشی فرانسه به تئاتر خیلی اهمیت می‌‌دهند و این ادبیات دراماتیك در مدارس تدریس می‌‌شود و حتی ماهی یكی، دو بار هم ما را به تئاتر می‌‌بردند و روزهای تعطیل هم وقتی‌كه من از شبانه‌روزی نزد پدرم می‌‌آمدم، آن شب را به تئاتر یا سیرك می‌‌رفتیم. پس از گرفتن دیپلم در فرانسه به پدرم گفتم می‌‌خواهم تئاتر بخوانم، ایشان مخالفتی نكردند، فقط شرط گذاشتند كه باید تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشم كه آشنایان فكر نكنند نتوانستم درس بخوانم. به همین دلیل به ژنو رفتم و وارد دانشگاه شدم و در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفتم و همزمان تئاتر خواندم و در آكادمی موزیك ژنو دیپلم بازیگری و كارگردانی تئاتر دریافت كردم. سپس وارد تئاتر (كارژور) شدم كه یكی از تئاترهای خوب اروپا بود و هنوز هم در ژنو هست. به طور حرفه‌ای حدود چهار سال در آنجا كار و بازی كردم و سال 1342 به ایران برگشتم.
 - اولین كار رسمی در عرصه سینما را در چه سالی و با چه كسی شروع كردید؟
 رشیدی: در سال ( 1347جلال مقدم) به من پیشنهاد بازی در یك فیلم را داد. در آن زمان دكتر (فروغ- ) مدیر اداره هنرهای دراماتیك- به سختی مجوز بازی در سینما را صادر می‌كرد. ولی با این حال به من اجازه بازی در فیلم (فرار از تله) را داد. ابتدا كمی مردد بودم چون سینما نوع كارش با تئاتر خیلی فرق می‌‌كرد، ولی بالاخره قبول كردم و (فرار از تله) اولین فیلم سینمایی من بود.
 - چه كسانی در این فیلم هم‌بازی شما بودند؟
 رشیدی: یكی از اون بازیگران (بهروز وثوقی) بود كه خاطره خیلی خوبی از او دارم. بازیگر و دوست خوبی بود و چون مدت‌ها توی سینمای حرفه‌ای بود، خیلی چیزها را به من یاد داد كه جا دارد از او تشكر كنم. روز اول فیلمبرداری در یك صحنه، من وارد بانك می‌‌شوم، پول میگیرم و شروع به شمردن آن می‌كنم و این صحنه چندبار تكرار و به نظر من یك كار ماشینی بدون حس شد. وقتی از سر صحنه برگشتیم، من گفتم بازی نمی‌‌كنم. این چه‌طور بازی بود؟ چون عادت به تئاتر داشتم. آدم هر لحظه در تئاتر حس عوض می‌‌كند و دوباره كار می‌‌كند خلاصه گفتم بازی نمی‌‌كنم و حتی بغض هم كردم كه این چه كاریه؟! آن روز جلال مقدم و بهروز وثوقی ساعت‌ها با من صحبت كردند و خیلی چیزها راجع به سینما گفتند تا رای من برگشت و خیلی هم خوشحالم كه در آن فیلم كار كردم.
 - یادتان می‌‌آید اولین دستمزدتان در آن زمان و برای اولین فیلم چقدر بود؟
    رشیدی: خیلی زیاد، برای آن زمان یعنی در سال 1347، بیست و پنج هزار تومان.
-كدام یك از كارهایی كه تا به حال انجامدادید، بیشتر می‌‌پسندید؟
رشیدی: ببینید، من وقتی كاری را شروع می‌‌كنم به این فكر نمی‌‌كنم كه برای كدام بیشتر یا كمتر مایه بگذارم. تمام كارهایی كه قبول می‌‌كنم، دوست دارم بهترین باشد، ولی می‌‌شود گفت كارهایی كه به من رضایت داده، كارهایی است كه در آن با مردم بیشتر ارتباط برقرار كرده‌‌ام و مردم از آن استقبال كرده‌اند و هنوز هم كه هنوزه در ذهن و خاطره آنها باقی مانده است.
- نظرتان در مورد موسیقی و سینمای پس ازانقلاب چیست؟
رشیدی: موسیقی خیلی پالایش پیدا كرده و دیگه آن موسیقی‌ به اصطلاح لس‌آنجلسی را به آن ‌صورت نمی‌‌بینیم. نگاه مسئولین به موسیقی نگاه دیگری است. هنرمندان با لیاقتی كه به موسیقی اصیل اعتقاد دارند، خیلی كارهای خوب انجام داده‌اند. البته نوع دیگری از موسیقی كه مردم را به شادی وامی‌دارد هم وجود دارد و خوب‌ است، ولی هنوز به نظر من موسیقی، آن جایگاهی كه باید داشته باشد را ندارد و موسیقی كلاسیك و سمفونیك كه قشر تحصیل‌ كرده طرفدارش هستند، دارد رواج پیدا می‌‌كند.در سینما هم مثل موسیقی، آن فضای فیلم فارسی كه بدون بهره بردن از دانش و تكنیك و فقط برای پرشدن سالن‌های سینما ساخته می‌‌شد، تقریبا از بین رفته و شاهد پیشرفت‌هایی هستیم. البته آن زمان هم فیلم‌سازان خوبی مانند مهرجویی، تقوایی، شهید ثالث و دیگران كه حضور ذهن ندارم، بودند.
- اگر بازیگر نبودید فكر می‌‌كنید چه‌كاره می‌شدید؟
رشیدی: سیاستمدار. به همین دلیل هم علوم سیاسی خواندم و در خانواده، دیپلمات و سیاستمدار زیاد داشتیم.
 - چه چیزی باعث ناراحتی شما می‌‌شود؟
 رشیدی: نبود فرهنگ، این‌كه خیلی راحت می‌‌توانیم روابط انسان‌ها را به سوی خوبی‌ها بكشانیم ولی ما یاد نگرفتیم با هم سازش كنیم و همه برای خودمان زندگی می‌‌كنیم. این خیلی دردناك‌ است كه همه بگویند اول من و نه دیگران. البته ما مقصر نیستیم، به لحاظ فرهنگی، ما را این‌طور بار آورده و تربیت كرده‌اند. یاد گرفتیم كه هر كسی به فكر خودش باشد. سعی نمی‌كنیم گاهی هم به دیگران حق بدهیم و بدانیم كنار هم می‌‌توانیم ملت خوبی باشیم و پیش برویم. این‌طوری فقط درجا خواهیم زد و پس خواهیم رفت.
 - تا شما كمی خستگی دركنید چند تا سوال ازخانم‌ بپرسیم.
 رشیدی: بله، خواهش می‌‌كنم.
- از خودتان برایمان بیشتر بگویید؟
 برومند: من احترام برومند، متولد سال 1326 هستم. از سال 1346 با برنامه كودك در تلویزیون فعالیتم را آغاز كردم و به مدت 11 سال در همان زمینه ادامه دادم و پس از آن یعنی از سال 1358 به بعد این فعالیت خیلی كم شد...
 - یعنی به طور كلی دیگر فعالیت هنری نداشتید؟
 برومند: چرا، كمتر و جسته و گریخته. چهار سال پیش به طور منقطع در تلویزیون جام‌جم فعالیت كردم و دو سال پیش یك فیلم سینمایی با (صدرعاملی) كار كردم و پس از سال 57 غیر از چند نوار كه برای بچه‌ها منتشر كردم، متاسفانه كار دیگری انجام ندادم، به جز مسائل معمولی خانه و خانواده‌ كه همه خانم‌ها با آن سرگرمند.
- كمی از خانواده خودتان بگویید؟
 برومند: خانواده ما را مردم خیلی خوب می‌‌شناسند. بعضی وقت‌ها با مردم كه روبه‌رو می‌‌شویم، می‌‌بینیم خیلی خوب زوایا و گوشه و كنار زندگی هنرمندان را می‌‌دانند. ما از حدود چهل سال پیش تا حالا در ذهن مردم بودیم و این روند همچنان ادامه داشته است. به‌طور مثال اگر فعالیت من قطع شده، كار داود ادامه داشته، سپس لیلی كار كرده و همین‌طور خواهرهام. (مرضیه برومند) را كه همه می‌‌شناسند و كارهای او را دیده‌اند، به نظر من كارگردان خوبی‌ است. (راضیه برومند) كه قبل از انقلاب برای بچه‌ها در زمینه تئاتر بچه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی كار می‌‌كرد. همسرش (شاه‌محمدلو) یكی از هنرمندان خوب و متاسفانه كشف نشده در این عرصه هنری است. خواهر كوچك‌ترم كار فرهنگی می‌‌كند، ولی همسرش عروسك‌ساز است و در كانون پرورش فكری كار می‌كند. به هر حال كار هنر و نمایش در خانواده ما دیگر جا افتاده و حالا هم بچه‌هایمان دارند آن را ادامه می‌‌دهند، به عنوان مثال بچه‌های راضیه فیلمبردار و تدوینگر شدند...
 - چه سالی با آقای رشیدی ازدواج كردید؟
 برومند: .1347
 - چه‌طوری با ایشان آشنا شدید؟
 برومند: توسط یك دوست مشترك.
 - یك (خانواده سبز) چه جور خانواده‌ای است؟
 برومند: من به سلامت خانواده خیلی معتقدم، به نظررمزی كه باعث سرسبز بودن یك خانواده می‌‌شود، صداقت است و من فكر می‌‌كنم خانواده ما یك خانواده سبز و موفق است به دلیل این‌كه یك خانواده درست و صادق است. ما همیشه بینمان صداقت حاكم بوده و هست. حالا ممكن است گاهی خوش باشیم و گاهی نه، چون ما هم مثل هر كس دیگری كه پا به سن می‌‌گذارد و بی‌‌حوصله می‌‌شود، گاهی با هم جر و بحث هم می‌‌كنیم، چون آدم، دیگر آن حوصله زمان جوانی را ندارد، مشكلات زندگی خیلی انسان را اذیت می‌‌كند.
 - آن بحث‌هایی كه گاهی اوقات بین همه زن و شوهرها پیش می‌‌آید، اگر بین شما اتفاق بیفتد چه كسی زودتر پا پیش‌ می‌‌گذارد و تمامش می‌‌كند؟
رشیدی: من (می‌‌خندد.)
- چرا؟
رشیدی: خب برای این‌كه همیشه این‌طوره!!
برومند: (باكمی تعجب و لبخند:) كی داودجان؟ نه واقعیت ندارد. اتفاقا همیشه من كوتاه می‌‌آیم.
 - اگر بحث شما همین‌طور ادامه پیدا كند، من
جواب واقعی‌ ‌رو می‌‌گیرم. آقای رشیدی غذای مورد علاقه شما چیست؟
 برومند: من این‌ را بهتر از آقای رشیدی می‌‌دانم. اگر شما شبانه‌روز به داود سیب‌زمینی سرخ كرده، سالاد كاهو و استیك بدهید هیچ اعتراضی نمی‌‌كند و همیشه هم دوست دارد و از غذایی كه بدش می‌آ‌ید مرغ است.
 - از قرار معلوم آقای رشیدی انتخاب خوبی داشتند. از انتخاب همسر تا انتخاب غذا. دست‌پخت خانم چطوره؟
 رشیدی: خیلی خوبه، بدون تعارف می‌‌گم.
 برومند: البته اگه غذا درست كنم.
رشیدی: نه واقعا خوبه. آشپزی هم هنره و هم بلدی می‌‌خواد كه مثلا چقدر نمك و فلفل بزنید. چون اینها را اندازه نمی‌‌گیرند و طبق عادت می‌‌ریزند یا این‌كه مثلا كی آتش زیر غذا را كم باید كرد، به هر حال زمانی‌كه دوستان و آشنایان به منزل ما می‌‌آیند همه از دستپخت ایشون تعریف می‌‌كنند.
 - تا حالا شده آقای رشیدی توی كارهایمنزل به شما كمك كنند؟
برومند: اگه كمكی از دستش بربیاید، به طور حتم تا حالا نشده ازش بخواهم و او انجام ندهد. ایشون خیلی در نگهداری نوه‌مون سینا به من كمك می‌‌كند، چون لیلی دائم سركار است و ساعت‌هایی كه داود باشد به من واقعا كمك می‌‌كند، چون سینا خیلی رابطه خوبی با پدربزرگش دارد به همین دلیل وقتی من گرفتارم، خیلی كمكم می‌‌كند. یه زمان‌هایی هم كه منزل نیستم، داود در حدی‌كه غذای خودشو گرم كند یا هر كاری كه از دستش بر بیاید خوب انجام می‌‌دهد. ولی زیاد توی كارهای خانه وارد نیست.
- اهل ورزش هستید؟
 رشیدی: در جوانی در تیم والیبال دانشگاه سوئیس قهرمان بودم. حالا هم گاهی شنا و پیاده‌روی انجام می‌‌دهم، اما ورزش را به عنوان تماشاچی دوست دارم و جام‌جهانی برایم جذابیت خاصی دارد.
 برومند: من شنا خیلی دوست دارم. البته استخر سر پوشیده دوست ندارم. پیاده‌روی هم میكنم، ولی داود تمام ساعاتی كه كار دیگری نداشته باشد از صبح تا شب تماشاچی هر نوع ورزشی است، گاهی من خسته می‌‌شوم اما او واقعا علاقه دارد.
- شایعات برای شما اهمیت دارد؟
رشیدی: البته اگر شایعات بد و دروغ باشد طبیعتا آدم ناراحت می‌‌شود. به خصوص اگر بخواهند تهمت بزنند و آدم‌ را خراب كنند، خیلی دردناكه، ولی شایعات معمولی كه میآد و می‌‌ره ضرری ندارد.
برومند: ما هیچ زمانی حتی قبل از انقلاب هم شایعات به‌ اصطلاح خانوادگی نداشتیم. ولی آن زمانی‌كه رشیدی مدیر تلویزیون بود، شایع كرده بودند كه رشیدی در الهیه دارد برج می‌‌سازد و ما خودمان آن برج را ندیدیم. هر چه من می‌‌گفتم بابا رشیدی مستاجره، صدام به جایی نمی‌‌رسید، ولی داود برعكس من خوشحال بود كه میگفتند وضع مالی ما خوبه! او عقیده داشت دوست‌هایمان خوشحال می‌‌شوند و دشمنان ناراحت، پس بهتره بگویند داریم. گاهی اوقات هم یك‌سری شایعات را بعضی‌ها روی غرض‌ورزی می‌‌سازند كه ضدش خوشبختانه زود مشخص ‌می‌شود.
- آقای رشیدی در زندگی چه طور آدمی هستند؟
برومند: اگه از من بپرسید، می‌‌گم بعضی وقت‌ها خیلی شوخ است. البته هنرمندها بستگی به روحیه‌شان دارد و همیشه یه جور نیستند. به هر حال من داود را در این چهل‌سال این‌طور دیدم. بعضی وقت‌ها خیلی با حوصله و گاهی اوقات درست برعكس، ولی كلا من او را آدم شوخی می‌‌دانم.
- در تنهایی‌ها به چه‌چیزی فكر می‌‌كنید؟
رشیدی: اگر می‌‌شد گفت كه دیگر اسمش (در تنهایی) نبود!
برومند: وقتی آدم به میانه زندگی می‌‌رسد، بیشتر به این فكر می‌‌كند كه چرا در جوانی كارها و برنامه‌هایی را كه می‌‌توانستم انجام ندادم كه الان در موقعیت بهتر باشم و من بیشتر به اشتباهات خودم فكر می‌‌كنم.
- بزرگ‌ترین آرزوی شما در حال حاضر چیست؟
رشیدی: این‌كه از لحاظ مالی خیالم برای آینده و زن و بچه‌ام راحت باشد، تا بتوانم كار خوب انجام بدم. نه كاری كه زود انجام دهم و زود نتیجه مالی بگیرم، بلكه كاری كه دوست داشته باشم. اگر آسایش خیال داشته باشم می‌‌توانم خوشحال و خوشبخت باشم و با حوصله و سروقت كافی كار كنم.
برومند: من بزرگ‌ترین آرزوم خوشبختی همه بچه‌های دنیاست. دعوای پدر و مادرها و جنگ‌ بزرگ‌ترها بچه‌ها را اذیت می‌‌كند. دلم می‌‌خواد بچه‌ها در امنیت بوده و نگران هیچ‌چیز نباشند.
- اگر قرار باشد جایی غیر از تهران زندگی كنید،كجا را انتخاب می‌كردید؟
رشیدی: پاریس.
برومند: (با خنده) خوب اگر یه موقعی داود برود پاریس من هم مجبورم دنبالش برم، ولی خودم سوئیس را ترجیح می‌‌دهم.
- نزدیك‌ترین دوست خانوادگیتان كیست؟
برومند: از لحاظ فامیلی خواهر و برادرها به ما نزدیك‌ترند، ولی از لحاظ دوستی، مرحوم حاتمی و خانمش، رضا بابك و همسرش. سیروس ابراهیم‌زاده و خانمشان.
- تاریخ‌های مهم زندگیتان چیست؟
رشیدی: تاریخ ازدواج، تولد بچه‌ها، اجراهایی كه موفق بوده.
- آخرین هدیه‌‌ای كه از شوهرتان گرفتید كی و به چه مناسبتی بود؟
برومند: برای تولدم بود. البته ما با هم این حرفا رو نداریم. این‌كه به شما گفتم یك خانواده سبز باید صداقت در وجودش باشد همه‌چیز را در برمی‌گیرد.
- خانم برومند، همه خانم‌ها دوست دارند گاهی
كلمه دوستت دارم را از همسرشانبشنوند. آخرین باری‌كه آقای رشیدی این عبارت را به شما گفتند كی بود؟
برومند: وا... یادم نمی‌‌آید(خنده هر دو.)
- ما این‌ را به حساب مشغله زیاد آقای رشیدی می‌‌گذاریم. اوقات فراغت را چه می‌‌كنید؟
رشیدی: تلویزیون تماشا و مطالعه میكنم.
برومند: من خیلی كم اوقات فراغت دارم. شاید در هفته به جز ساعات خواب، دو، سه ساعت برای خودم داشته باشم. دیگه خانه و زندگی و نوه‌داری و این حرفا... چون دخترم كار می‌‌كند مجبورم بچه‌شو نگه دارم، چون او گرفتار و طبیعی است كه بچه‌شو مواظبت كنم و خیلی هم وسواس دارم به خصوص كه بچه‌های امروز كلاس‌های مختلف دارند و باید مرتب ببری و بیاریشون و بهشون برسی.
- بهترین دوران زندگیتان كی بوده؟
رشیدی: زمان جوانی و زمانی‌كه وضع مالی خوب بود.
برومند: نه الان هم خوبه.
رشیدی: آخه ایشون گفتند بهترین دوران...
برومند: خب بله، جوان كه بودیم سفر می‌‌‌رفتیم و بیشتر به خودمان می‌‌رسیدیم.
- تا به حال شده در یك محل عمومی مثل رستوران، سینما و غیره دوستدارانتان اطرافتانجمع شوند؟
برومند: بله، برای داود خیلی پیش اومده و مردم محبت می‌‌كنند و با ایشان عكس می‌‌گیرند.
- در آن لحظه چه احساسی دارید؟
رشیدی: من خیلی دوست دارم. چون فكر می‌‌كنم موفقیت آدم زمانی است كه مردم به سراغ او می‌‌آیند. اگر این‌جور نباشد، آدم موفقی نیستی.
- اگر بر حسب اتفاق، شماره خصوصیتان دست طرفدارانتان بیفتد چه عكس‌العملی نشان می‌‌دید؟
رشیدی: آدم اگر حس بكند منظوری در آن نیست، با آنها حرف هم می‌‌زند و از این پیشامدها احساس می‌‌كند موفق بوده.
برومند: برای من هم پیش آمده. بعضی از دوران بچگیشان با من خاطره می‌گویند و اگر چنین تماس‌هایی بوده، من همیشه با حوصله و احترام تشكر كردم كه از یادشون نرفتم.
- زندگی در یك كلام؟
رشیدی: خیلی چیز قشنگیه. به نظر من این بهترین هدیه است.
برومند: به نظر من هم زندگی خیلی قشنگه و حیف است كه زندگی به این كوتاهی به سختی و ناراحتی و كینه‌توزی بگذرد و این‌كه همه ما وظیفه داریم شادی را به جوان‌ها هدیه كنیم.


سه شنبه 28/7/1388 - 13:28
آموزش و تحقيقات

همه‌ی ما در بعضی مراحل زندگی مجبور به سخنرانی کردن می شویم. مصاحبه ای برای کار جدیدتان است؟ سخنرانی برای ناظر یا هیئت مدیره ی شرکت محل کارتان است؟ بله، همه‌ی این ها سخنرانی های بسیار مهمی هستند و می توانند آینده‌ی شما را رقم بزنند. پس نگذارید که این فرصت ها از دست بروند بدون اینکه شانس موفقیتتان را بالا ببرید.
در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که هنگام سخنرانی کردن برای شنوندگانی حرفه ای و متخصص باید به خاطر داشته باشید.

1- شنوندگان را هم درگیر کنید

شنوندگان هم دوست دارند که وارد ماجرا شوند، نه اینکه فقط گوش کنند و حوصله شان سر برود.شما باید به آنها برای نشستن و گوش دادن به حرفهایتان دلیل بدهید.30 تا 90 دقیقه زمان دارید تا بتوانید توجه آنها را جلب کنید . میتوانید همان تکنیک قدیمی شروع کردن سخنرانی با یک جوک را به کار گیرید. اما...شاید زیاد هم ایده ی جالبی نباشد.
اشتباه نکنید، مطمئناً دادن یک جنبه ی شوخی آمیز به سخنرانیتان قابل قبول است. اما اگر این جنبه را به صورت کلی وارد سخنرانی کنید با اینکه سخنرانی را با یک جوک شروع کنید بسیار متفاوت است. پس بهتر است که آن را با یک سوال آغاز کنید. این تکنیک بسیار جواب می دهد. چون شنوندگان را هم وارد بحث می کند. تکنیک دیگری که گه گاه توسط بعضی سخنرانان به کار گرفته می شود بردن نام بعضی از اشخاص بین حضار است.

2- سرزنده و با روح باشید
بهترین سخنرانان کسانی هستند که چه در حرکاتشان و چه در سخن گفتنشان با روح و سرزنده هستند. خوب نیست که خود را پشت سکو پنهان کنید یا فقط در گوشه ای باستید. دفعه ی بعد این کار را امتحان کنید: وقتی برای یک گروه 20 نفره یا بیشتر سخنرانی می کنید، حین صحبت کردن بین شنوندگانتان راه بروید. هر از چند گاهی ایستاده و دستتان را روی شانه ی یکی از شنوندگان قرار دهید. با این کار باعث خواهید شد که توجه آنها به شما بیشتر جلب شده و به حرفهایتان دقیق تر گوش کنند.

3- صدایی تاثیرگذار داشته باشید
روی چیزی که می خواهید تحویل دهید، زمان بگذارید. کسی توقع ندارد که مثل یک گوینده ی تلویزیون بیایید و بروید. باید بتوانید صدایی خوشایند و سرگرم کننده تحویل دهید. هنگام سخنرانی به این چهار نکته توجه داشته باشید: تن صدایتان را هر از گاهی تغییر دهید، درجه ی صدا را بالا و پایین ببرید، سرعت صحبت کردنتان را تغییر دهید، و گاه گاهی برای تاثیر گذاری بیشتر سکوت کنید.

4- از کارهایی که باعث پرت کردن حواس شنوندگان می شود دوری کنید
هیچ چیز به اندازه ی این کار نمی تواند یک سخنرانی را خراب کند. چند وقت پیش مدیری را دیدم که سخنرانی اش را فقط به خاطر اینکه با پول خردهای توی جیبش بازی می کرد از دست داد. بعد از سخنرانی کسی درمورد محتویات سخنرانی او حرفی نمی زد، همه فقط می گفتند که چقدر از صدای جرینگ جرینگ پول خردها اعصابشان خرد شده است. کنار گذاشتن این عادت ها کار سختی نیست. گه گاه هنگام تمرینات سخنرانیتان فیلمبرداری کنید و بعد آنرا مرور کرده و پی به عادت های آزاردهنده تان ببرید تا بتوانید آن ها را کنار بگذارید.

5- لباس مناسب بپوشید
روزی با یکی از مدیر عاملان صحبت می کردم که می گفت اولین چیزی که در برخورد با یک فرد به آن توجه می کند لباس هایش است. باید بتوانید طوری لباس بپوشید که حداقل یک پله از حضار بالاتر باشید. متوجه باشید که کفش های ارزان، شلوار جین و بلوزهای رنگی مناسب انجام یک سخنرانی نیست. به لباس پوشیدنتان خیلی دقت کنید.

6- حرف های تازه بزنید
از تکرار کردن داستان ها و خاطرات همیشگی پرهیز کنید. حرف های تازه بزنید. سعی کنید در سخنرانیتان جایی هم برای وقایع روز باز کنید. حتماً آن روز یا آن هفته اتفاق جدیدی افتاده است که در موردش صحبت کنید. حرف ها و مطالب تکراری شنوندگان را خسته و بی حوصله خواهد کرد. حرف های جدید برعکس آنها را راغب به گوش کردن و توجه بیشتر می کند.

7- تمرین داشته باشید
چندین مرتبه تمرین کردن سخنرانیتان می تواند باعث موفقیتتان شود چون معمولاً رقبایتان این کار را نخواهند کرد. معمولاً افراد فقط چند دقیقه قبل از سخنرانیشان نگاهی به نوشته هایشان می اندازند، اما سخنرانان موفق همیشه برای تمرین آن هم وقت می گذارند. یک سخنران واقعی از قبل برنامه ریزی می کند که چطور سخنرانی خود را شروع کند و چطور به پایان برساند. می دانند که چه موقع بین حضار راه بروند و دست روی شانه ی چه کسی بگذارند. می دانند که چه زمانی سکوت کرده و چه زمانی تن صدایشان را تغییر دهند. می دانند که به کجا نگاه کنند. با تمرین کردن مطمئناً سخنرانی بهتری ارائه خواهید داد.

با اجرای این نکات مطمئناً موفق خواهید شد که توجه حضار و شنوندگان را کاملاً به خود معطوف کرده و سخنرانی عالی تحویل آنها دهی
موفق باشید

سه شنبه 28/7/1388 - 13:27
دعا و زیارت

 

 

تعداد امامزادگان شـایسته تعظیـم و تجلیل در ((دارالایمان قـم)) كه بـر فراز قبـور مطهرشان گنبـد و سایبان هست به چهارصـد نفـر مى رسد.
در میان ایـن چهار صد اختر تابناكى كه در آسمان قـم نـورافشانى مـى كنند, ماه تابانـى كه همه آنها را تحت الشعاع انـوار درخشان خـود قـرار داده, تـربت پـاك شفیعه محشـر, كـــــــریمه اهل بیت پیمبر(علیهم السلام), دخت گرامى موسى بـن جعفر, حضرت معصـومه(س) مى باشد.
پژوهشگر معاصر, علامه بزرگـوار, حاج محمدتقى تسترى, مولف قامـوس الرجال مى نویسد: ((درمیان فرزنـدان امام كاظم(ع) با آن همه كثرتشان بعد از امام رضا(ع), كسـى همسنگ حضرت معصـومه(س) نمـى باشد.)) محـدث گرانقدر حـاج شیخ عبـاس قمـى به هنگام بحث از دختـران حضـرت مـوسـى بـن جعفر(ع), مى نویسد:
((بـرحسب آنچه به مارسیده, افضل آنها سیـده جلیله معظمه, فاطمه بنت امام مـوسـى(ع), معروف به حضـرت معصـومه(س) است.)) بـررسـى شخصیت بـرجسته و فضایل گستـرده حضـرت معصـومه(س) در ایـن صفحات نمى گنجد. در ایـن نـوشته به برخـى از ویژگیهاى آن خاتـون دوسرا اشاره مى كنیم

1 ـ شفاعت گسترده

بالاتریـن جایگاه شفاعت, از آن رسـول گرامى اسلام است كه در قرآن كریـم از آن به (مقام محمود) تعبیر شده است. و گستردگى آن با جمله بلند: (ولسـوف یعتیك ربك فتـرضـى) بیان گردیـده است. همانا دو تـن از بانـوان خاندان رسـول مكرم شفاعت گسترده اى دارند كه بسیار وسیع و جهان شمـول است و مـى تـوانـد همه اهالـى محشـر را فـراگیـرد:
1 ـ خـاتـون محشـر, صـدیقه اطهر, حضـرت فاطمه زهـرا ـ سلام الله علیهاـ.

2 ـ شفیعه روزجزا, حضـرت فـاطمه معصـومه(س).
در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا ـ سلام الله علیهاـ همیـن بس كه شفـاعت, مهریه آن حضـرت است و به هنگـام ازدواج پیك وحـى طـاقه ابریشمـى از جانب پروردگار آورد كه در آن, جمله (خداوند مهریه فاطمه زهرا را شفاعت گنهكاران از امت محمـد(ص) قـرار داد.) با كلك تقدیر نقش بسته بود. ایـن حـدیث از طـریق اهل سنت نیز آمده است.
بعد از فاطمه زهـرا ـ سلام الله علیهاـ از جهت گستـردگـى شفاعت, هیچ كـس ـ و حد اقل هیچ بانـویى ـ به شفیعه محشر, حضرت معصـومه دخت مـوسـى بـن جعفر ـ سلام الله علیها ـ نمى رسد, كه امام به حق ناطق, حضـرت جعفـر صادق(ع) در ایـن رابطه مـى فـرمایـد: (تدخل بشفـاعتها شیعتنـاالجنه باجمعهم):
(بـا شفـاعت او همه شیعیـان مـا وارد بهشت مـى شـوند.
 

 2 ـ عصمت

بـر اسـاس روایتـى كه مـرحـوم سپهر در (ناسخ) از امام رضا(ع) روایت كـرده, لقب (معصـومه) را به حضـرت معصـومه, امام هشتـم اعطـا كـرده انـد. طبق ایـن روایت امـام رضـا(ع) فـرمود: (من زار المعصومه بقـم كمـن زارنى) (هركس حضرت معصومه را در قـم زیارت كند, همانند كسى است كه مرا زیارت كرده باشد.) ایـن روایت را مـرحـوم محلاتـى نیز به همیـن تعبیـر نقل كـــرده است.
با تـوجه به ایـن كه عصمت به چهارده معصـوم(علیهم السلام) منحصر نیست, بلكه همه پیامبـران, امامـان و فـرشتگـان معصـوم هستنـد. و علت اشتهار حضـرت رسـول اكـرم, فـاطمه زهـرا و امامـان(علیهم السلام) به (چهارده معصوم) آن است كه آنها علاوه بر مصـونیت از گناهان صغیره و كبیره, از (ترك اولـى) نیز كه منافات با عصمت ندارد, پاك و مبرا بودند. مرحوم مقرم در كتابهاى ارزشمند: (العباس) و (علـى الاكبـر) دلائل عصمت حضرت ابـوالفضل و حضرت علـى اكبر(علیهماالسلام) را بر شمرده است. و مرحـوم نقـدى در كتاب (زینب الكبـرى)از عصمت حضـرت زینب ـ سلام الله علیهاـ سخـــن گفته است. و مولف (كریمه اهلبیت) شـواهد عصمت حضرت معصومه(س) را بازگو نموده است. و با تـوجه به ایـن كه حضرت معصـومه(س) نام شـریفشان (فاطمه)است و در حال حیات به (معصـومه) ملقب نبـودند, تعبیر امام(ع) دقیقا به معناى اثبـات عصمت است, زیـرا بـر اسـاس قاعده معروف: (تعلیق حكـم به وصف مشعر بـر علیت است) دلالت حـدیث شـریف بـر عصمت آن بزرگـوار بـى تـردیـد خـواهـد بـود.

 

سه شنبه 28/7/1388 - 13:25
دعا و زیارت

 

برای این مجلله عظیم الشان اسامی چند نقل كرده‌اند كه عبارتند از:

فاطمه:

ایشان هم نام حضرت زهراعلیهاالسلام و فاطمه یا فاطمه كبرى‏ نامیده شده است. در روایتى درباره مقام والا و عظمت‏ شان حضرت زهراعلیهاالسلام و علت ‏نامیده شدن ایشان به فاطمه آمده است:

محمد بن مسلم گفت: از ابوجعفر امام باقرعلیه السلام شنیدم كه فرمود: فاطمه داراى جایگاهى كنار درِ جهنم است. وقتى روز قیامت مى‏شود، میان دو چشم هر نفر، مومن یا كافر نگاشته مى‏شود. آنگاه به كسى‏ كه دوستدار اهل‏بیت است و گناهان فراوانى دارد، دستور داده ‏مى‏شود به آتش افكنده گردد. وقتى حضرت فاطمه آن شخص را مى‏بیند، مى‏گوید: بارالها! مولاى من! مرا فاطمه نام نهادى و به واسطه من‏ مى‏خواستى از كسانى كه دوستدار من و ذریه‏ام هستند درگذرى.‏ وعده‏ات حق است و تو از وعده‏ات تخلف نمى‏كنى.

در آن زمان خداوند عزیز و والامرتبه مى‏فرماید: درست گفتى، تو را فاطمه نام نهادم و مى‏خواستم به خاطر تو از كسى كه دوستت ‏دارد، و پیرو توست و به خاندانت علاقمند و پیرو آنان است، درگذرم. پیمانم حق است و من خلف وعده نمى‏كنم؛ به این سبب به‏ بنده‏ام فرمان داخل شدن در آتش را دادم تا تو درباره او شفاعت ‏كنى. تو را شفیع قرار دادم تا براى ملائكه و پیامبران و فرستادگانم و صاحبان این توقفگاه، جایگاه و منزلتت در پیشگاه من ‏مشخص شود. هر كس را كه دیدى میان دو چشمش كلمه مومن است، مى‏گیرى ‏و داخل بهشت مى‏كنى.

معصومه:

حضرت فاطمه معصومه مستغرق در عبادت، و از آلایش به معاصى و زشتی‌ها پیراسته و عصمت مادرش زهرا علیهاالسلام در او تجلى نموده است.

بر اساس پاره‏اى از روایات، لقب معصومه از سوى امام رضا علیه السلام به ‏این بانوى عظیم الشان اعطا گردید. علامه مجلسى در این باره ‏گوید: امام رضا علیه‌السلام در جایى فرمود:«من زار المعصومه بقم كمن ‏زارنى‏»؛ هر كس معصومه را در قم زیارت كند، مانند كسى است كه مرا زیارت كرده است.

كریمه اهل‏بیت:

حضرت معصومه در زبان علما و فقهاى شیعه به لقب «كریمه ‏اهل‏بیت‏» یاد مى‏شود. از میان بانوان اهل‏بیت این نام زیبا تنها به او اختصاص یافته است.

بر اساس رویاى صادقه نسب‏ شناس گرانقدر مرحوم آیة الله ‏سیدمحمود مرعشى نجفى(م 1338 ه .) این لقب از طرف امام ‏صادق علیه‌السلام بر حضرت معصومه اطلاق شده است. در این رویا امام ‏صادق علیه‌السلام به آیة الله نجفى كه با دعا و راز و نیاز تلاش پى‏گیرى‏ را براى یافتن قبر مطهر حضرت زهرا علیهاالسلام آغاز كرده بود، خطاب ‏فرمود: «علیك بكریمه اهل‏بیت‏»؛ بر تو باد به كریمه اهل‏بیت.

 

لقب‌هاى حضرت معصومه علیهاالسلام از زیارتنامه‏ها

تا آنجایى كه ما اطلاع یافتیم، سه ‏زیارتنامه براى حضرت معصومه ‏ذكر شده است: یكى از آنها مشهور و دوتاى دیگر غیرمشهوراست.

اسامى و لقب‌هایى كه براى حضرت معصومه در دو زیارتنامه غیرمشهور ذكر شده، به قرار ذیل است:

طاهره(پاكیزه)؛ حمیده(ستوده)؛ برّه(نیكوكار)؛ رشیده(رشد یافته)؛ تقیه(پرهیزكار)؛ رضیه(خشنود از خدا)؛ مرضیه (مورد رضایت ‏خدا)؛ سیده طاهره(بانوى پاكیزه)؛ سیده ‏صدیقه(بانوى بسیار راستگو)؛ سیده رضیه مرضیه (بانوى خشنود از خدا و مورد رضاى او)؛ سیده ‏نساء العالمین(سرور زنان عالم).

لقب‌هاى دیگر آن بانو

محدثه و عابده و مِقدامه(بانوى پیشتاز) از دیگر صفات و القابى ‏است كه براى حضرت معصومه عنوان شده است.

 

سه شنبه 28/7/1388 - 13:23
دعا و زیارت

                                      

 به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام        به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو          بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار          هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح          بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو         ز پای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین          ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد          به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

 

 

                             پرسید: به چه افطار مى‏كنى؟
                                  پاسخ داد: به یك بوسه.

 

پرسشگر نگاهى پرمعنا به او افكند. علامه طباطبایى در امتداد پاسخش به پرسش و نگاه پرمعناى پرسشگر گفت: به یك بوسه، بوسه برضریح حضرت فاطمه معصومه.(س)
علامه نخستین و آخرین كسى نبود كه همه پاسخ‏ها را در شبكه‏هاى كوچك ضریح حضرت معصومه(س) مى‏یافت و بوسه بر آن را رمز گشوده شدن دروازه‏هاى دل بر رایحه دل نواز شرح صدر معنوى و علمى مى‏دانست؛ قبل از او هزاران فقیه و فیلسوف و عارف و متكلم - همان گونه كه ملا صدرا به سوى حرم حضرت معصومه(س) مى‏شتافت و با استمداد از روح آن حضرت به پاسخ پرسش‏هاى اعتقادى و فلسفى‏اش دست مى‏یافت - ضریح فاطمه معصومه(س) را «حل المسائل» مسائل خود مى‏دیدند.
پرسشگرى از حضرت معصومه(س) از زمانى آغاز شد كه قافله‏اى كوچك، پاسخ‏هاى خود را از معصومه خردسال دریافت و شادمانه شهر مدینه را ترك كرد.
«معصوم(س) در مدینه نبود و معصومه خردسال در خانه امام موسى بن جعفر(ع) حضور داشت. مسافران از راه رسیده در منزل باب‏الحوائج ایستاده بودند و حاجت خود را مى‏طلبیدند. این بار حاجات یاران، شیعیان و اصحاب امام معصوم(س) پاسخ به پرسش‏هاى دینى بود، حاجتى فراتر از دَرِدُ و دَرِهم. در غیبت امام معصوم(ع)، پرسش‏ها را به خامه كشیدند و به اندرون خانه امام موسى بن جعفر(ع) سپردند؛ بدان امید كه در سفر بعدى به مدینه پاسخ‏ها را از منزل حضرت(ع) بازستانند. قصد خروج از خانه باب الحوائج و مدینه را داشتند كه پاسخ پرسش‏هاشان كه توسط معصومه(س) خردسال به رشته تحریر در آمده بود، به مسافران مدینه هبه شد. قافله شادمان از پاسخ‏ها مدینه را ترك كرد؛ در مسیر بازگشت به سوى موطن خود به قافله موسى بن جعفر(ع) برخورد و ماجراى پرسش و پاسخ‏هاى معصومه(س) را به امام معصوم (س) بازگفت.
حضرت پاسخ‏ها را طلبید ، پس از مطالعه بر صحت آنان مُهر تأیید زد و سه بار سخنى را بر زبان جارى كرد كه رسول خدا(ص) در خصوص فاطمه زهرا(س) جارى ساخته بود: «فداها ابوها؛ پدرش به فدایش.» 1
از آن روز تاكنون، صدها پرسشگر، فقیه و فیلسوف و عارف و متكلم و... درهر سال و هر روز با بوسه بر ضریح فاطمه معصومه (س) و بر زبان جارى ساختن «رب اشرح لى صدرى و یسرلى امرى یفقهوا قولى» از چشمه پاسخ‏هاى فاطمه معصومه سیراب مى‏شوند. هر سال و هر روز در كنار حرم او «اسفار» و «المیزان» از كوزه كوثر حقیقت مى‏تراود تا همان گونه كه قبر پیداى فاطمه معصومه(س) تجلى قبر ناپیداى فاطمه زهرا(س) است، ضریح نورانى او یعنى «مُصْحَف پیداى معصومه(س)» تجلى «مُصْحَف ناپیداى فاطمه الزهرا(س)» باشد.

سه شنبه 28/7/1388 - 13:21
دعا و زیارت

كراماتى به نقل از آیت الله العظمى اراكى( ره)حضرت آیت الله العظمى اراكى (ره) نقل مى کردند: دستم باد مى كرد و پوست آن ترك بر مى داشت، به طورى كه نمى تواستم وضو بگیرم و ناچار بودم براى نماز تیمم كنم ومعالجات هم بى اثر بود، تا به حضرت معصومه (س) متوسل شدم و به من الهام شد كه دستكش به دست كنم، همین كار را كردم، دستم خوب شد.
ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام كه هر دو ازمنبرى هاى قم بودند) نقل مى كردند از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (كه مرد با اخلاصى بود)كه من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم، خواستم وارد شوم، گفتند حرم قرق است براى این كه فاطمه زهرا(س) و حضرت معصومه(س) در سر ضریح خلوت كرده اند و كسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم، به من اجازه دادند، وارد, شدم دیدم كه این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى كنند. از جمله صحبت ها این بود كه حضرت معصومه به حضرت زهرا(س) عرض كرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهراً آن مدح را براى حضرت مى خواند.
آشیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر كه حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى كند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم مى گوید: ازآن شعرها چیزى یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دختر موسى بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع به گریه كرد واز آن پس بكاء بود و بسیار گریه مى كرد.
حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصى بود كه موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى كرد.
آقاى حسن احتشام فرزند ایشان مى گوید: به پدرم گفتیم شما در آخر شعرتان یك تخلصى داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نكرد تا با اصرار این شعر را گفت:
اى فاطمه به جان عزیز برادرت   بر احتشام لطف نما قصر اخضرى ایشان گفت: قصر اخضر را لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همان جا كه آقاى مرعشى (ره) سجاده مى انداختند، آن جا را گچ كارى كردند و سنگ مرمر سبز رنگ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضرى كه به ایشان عطا شد.)

سه شنبه 28/7/1388 - 13:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته