• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3934روز قبل
مهدویت
تشرف تجلى بخش
مرحوم آیة الله شیخ مرتضى حائرى به نقل از صاحب كتاب كشف الغمه فرمود:
شقیق بلخى در مسیر تشرف به مكه معظمه خدمت حضرت امام كاظم علیه السلام رسیده و متوجه مى شود كه آن حضرت براى پذیرایى از میهمانان خویش مقدارى رمل را در ظرف آبى ریخته و با آن ، همه مردمان را غذا مى دهد!؟
شقیق نیز در كمال حیرت از حضرت تقاضاى غذا مى نماید، آن حضرت نیز پس از تناول از ظرف غذاى درست شده از آب و رمل ! مقدارى از آن غذا را نیز به شقیق بلخى داده تا وى نیز از آن استفاده نماید. شقیق خود در این باره مى گوید: چون از آن غذا تناول كردم ، آن چنان سیر شدم كه تا چندین روز میل به خوراك و آب نداشتم .
گفتمش سیر مى شود كه كنم
زین شراب طهور لب را تر
فضل ، فضل خدا را فضل عطا
كرد و نوشیدم از كفش كوثر
سیر و سیراب گشتم ایامى زان عطاى شه همایون فر
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:56
مهدویت
تشرف امدادى
عاید متعبد و متقى صالح جناب حاج سید محمد كسائى فرمود:
در ایامى كه به سفر حج رفته بودیم ، در میانه راه مشعر به منى ، كاروانم را در حالى گم كردم كه هیچ ماشینى حاضر نبود مرا سوار كند. پس با زحمت فراوان و با پاهایى مجروح خود را به صحراى منى رساندم ، در آن آفتاب گرم و سوزان كه عطش سخت مرا آزار مى داد، بزرگترین مشكل من ، پیدا كردن خیمه كاروان مرحوم حاج مهدى مغازه اى بود. پس به ناچار با ناامیدى هر چه تمام تر تا بعد از اذان ظهر همان روز در میان خیمه هاى صحراى منى مى گردیدم ، تا شاید خیمه او را بیابم ، ولى هر چه جستجویم بیشتر مى شد، از خیمه مذكور كمتر نشانه اى یافتم ، پس با نگرانى شدید و اضطرار روحى رو به سوى قبر امام حسین علیه السلام سلامى دادم و از او نجات خویش را خواستم .
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اى برون آى اى كوكب هدایت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان دین راه بى نهایت
اى آفتاب خوبان مى جوشد اندرونم
یك ساعتم بگنجان در سایه عنایت (14)
ناگاه دیدم مردى دست به شانه ام زده و فرمود: خیمه آقاى حاج مهدى مغازه اى را مى خواهى ، دنبالم بیا!
من نیز بدون معطلى به دنبالش راه افتاده و چند قدمى بیشتر نرفته بودم كه به خیمه مورد نظر رسیده ، پس وارد خیمه شده ، آنگاه بیرون آمدم ، تا از آن مرد تشكر كنم ، ولى هر چه خود و دوستانم جستجو كردیم ، نشانه اى نیافتند. پس فهمیدم كه آن مرد شخص حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف و یا یكى از صحابى وى بوده : كه چنین به فریادم رسید.
بیا كه رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت ز روى ظفر نقاب انداخت
كمال عدل به فریاد دادخواه رسید
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:55
مهدویت
تشرف توفیقى
جناب حجة الاسلام شاه آبادى نقل كرد:
روزى به همراه استاد محمد رضا حكیمى به محضر یكى از بزرگان موثق تهران ، رفته بودیم . آن عالم بزرگ به نقل از مرحوم استادشان ، عابد زاهد و عارف ربانى شیخ حسنعلى نخودكى و او نیز از استادش نقل كرد كه :
در ایام جوانى در نجف اشرف به درس و بحث مشغول بودم . روزى جوانى ساده اى به نزدم آمد و از من ، تدریس جامع المقدمات را خواست . من با این كه وقتى اندك داشتم ، بر اثر اصرارهاى مكرر او، تدریس براى وى را پذیرفتم ، ولى با گذشت چند روز متوجه شدم كه استعداد و توانایى فهم شاگرد بسیار اندك است و او علیرغم تلاش مخلصانه اش ، توانایى فهم مطلب را ندارد؟!
من در عین حال چون دیدم او براى نوكرى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف به سراغ طلبگى آمده است ، شرم كرده و چیزى به روى خود نمى آوردم ، تا مبادا شاگردى از شاگردان آن حضرت را آزرده خاطر كنم .
ایامى بدین منوال گذشت ، تا آن كه روزى او براى تحصیل نیامد و از آن روز به بعد نیز نیامد كه نیامد.
سالها از این ماجرا گذشت ، تا آن كه او را در بازار نجف در حالى دیدم كه معمم شده و لباس پوشیده است !؟
پس از سلام ، حالش را پرسیدم ، پاسخهایى كه بسیار پرمعنا بود. زود متوجه شدم كه این پاسخها و حالات رفتارى وى كاملا غیر عادى است . پس از او براى صرف نهار به حجره ام دعوت كرده و او نیز پذیرفت .
پس از آمدن شاگردم به حجره و پذیرایى اولیه ، از درس و بحثش پرسیدم . او ابتدا نمى خواست تاریخچه زندگى اش را بگوید، ولى پس از اصرارم و بخصوص توجه دادنش به این كه بر او حق استادى دارم ، او به ناچار لب به سخن گشود و گفت :
حتما یادتان هست كه شما هر چه درس مى دادید و توضیح مى فرمودید، كمتر مى فهمیدم . پس متوجه شدم كه استعداد درس خواندن ندارم . مانده بودم كه در كسوت روحانیت ، چه كنم ؟ پس از فكر زیاد پیرامون وظایف یك طلبه ، فهمیدم كه نه تنها نمى توانم مساءله بگویم - كه خود كارى سخت و دشوار است - بلكه توانایى گفتار احادیث براى عامیان مردم را نیز ندارم ؛ زیرا كه مفاهیم و قواعد عربى روائى را یاد ندارم ، تا بتوانم آن روایات را براى مردم عادى بیان و تفسیر نمایم . پس تصمیم گرفتم كه فقط قرآن بخوانم و با قرآن انس داشته باشم . پس روزها به بیابان رفته و از صبحگاهان تا غروب در آن بیابان برهوت مى نشستم و به قرائت قرآن مى پرداختم .
هوس باد بهارم به سوى صحرا برد
باد بوى تو بیاورد و قرار از ما برد
هر كجا بود دلى چشم تو برد از راهش
نه دل خسته بیمار مرا تنها برد
پس از چندى ، به گونه اى در تلاوت قرآن محو شدم ، كه حتى متوجه عبور گله هاى گوسفند نیز نمى شدم .
ماهها با خوشى فراوان بر من گذشت ! تا آن كه روزى متوجه شدم مردى در كنارم ایستاده و همراه با من به تلاوت مشغول است . آنچنان از دنیا و همه چیزش بریده بودم ، كه لحظه اى بر آن فرد توجه نكرده و همچنان به قرائت خویش ادامه دادم .
از آن روز به بعد آن مرد نیز به كنارم مى آمد و سمت راست پشت سرم مى نشست و با من به تلاوت قرآن مى پرداخت . ولى باز به او توجه نمى كردم . چندى بعد متوجه شدم فرد دیگرى در سمت چپ من قرار گرفته و او نیز مانند فرد اول ، كه در سمت راست من قرآن مى خواند، به تلاوت و همخوانى با من مشغول شده است . به این یكى نیز توجه نكردم و همچنان به تلاوتم ادامه مى دادم !
چه خوش است یك شب بكشى هوا را
به خلوص خواهى ز خدا، خدا را
به حضور خوانى ، ورقى ز قرآن
فكنى ز آتش ، كتب ریا را
شود آنكه گاهى ، بدهند راهى
به حضور شاهى ، چو من گدا را
طلبم رفیقى ، كه دهد بشارت
به وصال یارى ، دل مبتلا را چند روزى گذشت ، تا آن كه روزى یكى از آن دو مرد مرا به اسم صدا زده و چنین به من خطاب كردند: چه آرزویى دارى ؟
بدون اعتنا گفتم : هیچ .
باز اصرار كردند كه آرزویى را برایشان بگویم ، با تندى تكرار كردم كه آرزویى ندارم .
یكى دیگر از آنان گفت : آیا آرزوى دیدن امام زمانت را دارى ؟
ناگهان بر خود لرزیده و گفتم : كیستم كه آرزوى دیدار او را داشته باشم ؟ علماى بزرگ و دانشمندان باید به خدمت او در آیند، نه من بى سواد!
آنان با لبخند گفتند: بیا تا تو را به خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف ببریم !
سراپاى وجودم را ترس و عشق فرا گرفته بود، ولى بالاخره توانستم بر خود مسلط شده و با ناباورى و به دنبال شان به راه افتادم .
دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
من كه باشم در آن حرم كه صبا
پرده دار حریم حرمت اوست پس از طى مسافتى ، كاملا متوجه شدم كه نحوه حركت ما به صورت طى الارض است و همین نیز مرا تسكین مى بخشید. پس از لحظاتى به تپه اى رسیدم كه در بلنداى آن ، خانه اى وجود داشت .آنان پاى تپه ایستادند و گفتند: شما به آن خانه بروید، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف آنجاست .
اگر به شرط مروت وفا توانى كرد
گذر به صفه اهل توانى كرد
شهود جلوه جانان تو را نصیب شود
اگر زجاجه جان را جلا توانى كرد
به شاهباز حقیقت گهى تو ره ببرى
كه باز آز و هوا را رها توانى كرد
اگر به گلشن دیدار او رهى یابى
ز شور عشق چه داستان نوا توانى كرد خوشحالى و ترس تمام وجودم را فرا گرفته بودم ، ولى به هر حال به سوى آن خانه روان شدم ، ولى آنان همچنان ایستاده بودند و...
استاد مرحوم نخودكى گفت : سخن كه به اینجا رسید، آن شاگرد سكوت كرد و دیگر ادامه نداد. به او اصرار كردم كه چه شد؟
باز سكوت كرد.
به او گفتم : من بر تو حق استادى دارم ، به حق آن حق ، بقیه اش را بگو! او باز به سكوت خویش ادامه داد.
هر كه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و دهانش دوختند با ناراحتى و غضب از جا بلند شده در حجره را قفل كردم ، آنگاه گفتم : نمى گذارم از اینجا بروى ، باید بقیه اش را نیز بگویى .
حجره ام در طبقه دوم مدرسه علمیه بود، پنجره هایى از كف اتاق به بیرون داشت ، او پس از شنیدن سخنان تند من ، به آرامى از جاى برخاست ، اشاره اى به پنجره هاى بسته حجره كرد، ناگهان پنجره ها باز شده ، آنگاه پاى در هوا گذارد و چنان در وسط زمین و آسمان قدم مى زد، كه گویى بر روى آسمان راه مى رود، آنگاه سرعت گرفت و رفت بطورى كه لحظه اى بعد در آسمان ، اثرى از او نبود. آرى او آنچنان رفت كه دیگر از او خبرى نشد.
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:55
مهدویت
تشرف بوسه اى
مرحوم آیة الله شیخ مرتضى حائرى فرمود:
یكى از زنان مجلس رژیم پهلوى ، پیشنهادى داده بود كه قسمتهایى از آن مخالف با قوانین اسلام بود، پس ، بر خود وظیفه دیدم بطور علنى در مخالفت با پیشنهاد فوق در میان مردم سخن بگویم . اتفاقا در آن ایام ، مجلس فاتحه مرحوم حاج احمد آقاى روحانى - فرزند مرحوم آقا سید صادق معروف - بود. به مجلس فاتحه وى حاضر شده و پس از آن به محل استقرار قاریان رفته ، بلندگو را از قاریان گرفته و بطور مستدل در میان تعجب و حیرت حضار، به نقد قانون فوق از نظر اسلام و مصالح اجتماعى پرداختم .
اتقاقا پس از صحبت تند فوق ، پیشنهاد مذكور در مجلس شوراى ملى آن دوران دنبال نشد. همان شب در عالم رؤ یا خود را در مسجد الحرام یافتم كه در مطاف هستم ، ناگهان به من اجازه تشرف به خدمت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف داده شد. حدود حجر الاسود در حالتى حضرت را ملاقات كردم كه آن حضرت از طرف حجر الاسود و من نیز رو به سوى ایشان مى رفتم ، به همراه حضرت نیز یكى دو نفر دیگر بودند. وقتى به نزدش رسیدم ، او چیزى نفرمود، من نیز چیزى نگفتم فقط لبخند شیرین و محبت آمیزى به من زد، آنگاه اجازه داد تا دستشان را ببوسم !
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:54
مهدویت
تشرف علمى
مرحوم آیة الله شیخ مرتضى حائرى (4) به نقل از مرحوم فاضل صالح آیة حاج حسن آقاى فرید اراكى - فرزند مرحوم آیة الله حاج آقا محسن اراكى - و او از مرحوم آیة الله آقا شیخ محمد رضا قدریجانى فرمود:
مرحوم آیة الله سید محمد فشاركى در مسائل فقهى و نظرى سخت تفكر كرده ، آنگاه با مرحوم میرزاى شیرزاى دوم به بحث مى نشست ، تا واقعیت حكم خداوندى روشن شود. روزى پس از تفكر و بحث فراوان ، از رسیدن به نتیجه مطلوب عاجز ماند. به همین دلیل ، با توجه به نبود آرامش در خانه شخصى ، چاره را آن مى بیند كه از شهر سامرا خارج و به بیابان ساكت و آرامى پناه ببرد، تا شاید بتواند مساءله را حل نماید.
پس او از شهر سامرا خارج و به سمت بیابان رفته ، در گودالى كه در اثر سیل ایجاد شده بود، استقرار مى یابد، تا كسى او را ندیده و مزاحمتى از براى وى ایجاد نشود و او بتواند با خیالى آسوده به تفكر پرداخته و مساءله فقهى را حل نماید!
ساعتى بعد كه او غرق تفكرات خویش بود و عاجزانه تلاش مى كرد تا مساءله و حكم خداوندى را به دست آورد، ناگهان مردى را در چهره لباس ‍ اعراب در مقابل خود مى یابد. به محض یافت حضور او، آن مرد عرب رو به او كرده و مى گوید: به چه فكر مى كنى ؟
مرحوم سید كه سخت از حضور مرد عرب ناراحت شده بود و او را مزاحمى براى تفكر علمى خویش مى یافت ، با تندى هر چه تمام تر مى گوید: در فلان مساءله فكر مى كنم !
گوهر مخزن اسرار همانست كه بود
حقه مهر بدان مهر و نشاست كه بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهر بار همانست كه بود
از صبا پرس كه ما را همه شب تا دم صبح
بوى زلف تو همان نرجس جانست كه بود
طالب لعل و گهر نیست و گرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و كانست كه بود (5)
عرب به آرامى مى گوید: آیا پیرامون فلان مساءله فكر نمى كنى ؟ آیا چنین اشكالى به ذهنت نمى رسد؟ و براى رد آن اشكال اكنون چنین جوابى را نداده اى ؟ و پس از اشاره به تمام ابعاد بحث ، به آخرین حلقه آن - كه همان اشكال مرحوم سید فشاركى بوده - اشاره مى فرماید: آنگاه با بیان ریشه مخفى اشكال سید، مساءله را حل مى نماید.
به محض حل شدن مساءله ، مرحوم سید فشاركى متوجه ناپدید شدن آن
مرد عرب مى شود. پس با توجه به سختى مساءله فوق ، در مى یابد كه آن فرد كسى جز خود حضرت ولى الله اعظم عجل الله تعالى فرجه الشریف - و یا یكى از اصحاب خاص آن جناب - نبوده است . (6)
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:53
مهدویت

جناب حجة الاسلام هاشمى نژاد فرمود:
روزى مرجع بزرگ شیعه آیة الله میرزاى قمى به شهر مقدس نجف اشراف آمد، دیدارى با مرحوم حجة الاسلام سید مهدى محرابى داشت . در آن دیدار به اصرار رو به مرحوم محرابى كرد و فرمود:
من مى دانم جنابعالى توفیقاتى در تشرف به محضر بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف داشته اید، لطف كنید یكى از آن تشرفات را برایم بیان كنید.
او علیرغم میل باطنى ، به احترام مرحوم میرزاى قمى چنین فرمود: روزى در مسجد كوفه نشسته بودم ، لحظه اى به فكرم رسید به مسجد سهله بروم ، ابتدا، با خود گفتم اگر به مسجد سهله بروم ، فردا به درس صبح نمى رسم ، ناگهان تند بادى شدید از طرف مسجد كوفه به سوى مسجد سهله وزیدن گرفت ، بلافاصله فهمیدم كه باید به سوى مسجد سهله بروم . پس به راه افتادم وقتى به مسجد سهله رسیدم ، ناگاه صداى دلنشین مناجات حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف را شنیدم . آن حضرت از دور صدایم زد، تا به نزدش بروم . قدرى جلو رفتم ، ولى باز به احترام ایستادم ، آن حضرت دوباره مرا فرا خواند، پس چند قدمى دوباره جلوتر رفتم ، حضرت فرمود:
احترام به اطاعت است ، پس جلوتر بیا.
دیگر چاره اى نداشتم ، آنقدر جلو رفتم ، كه دستم به دستان حضرت رسید، آنگاه به پاى حضرت افتادم ، آن حضرت سر مرا به سینه خود گذارد.

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:52
مهدویت

جناب حجة الاسلام هاشمى نژاد فرمود:
روزى مرجع بزرگ شیعه آیة الله میرزاى قمى به شهر مقدس نجف اشراف آمد، دیدارى با مرحوم حجة الاسلام سید مهدى محرابى داشت . در آن دیدار به اصرار رو به مرحوم محرابى كرد و فرمود:
من مى دانم جنابعالى توفیقاتى در تشرف به محضر بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف داشته اید، لطف كنید یكى از آن تشرفات را برایم بیان كنید.
او علیرغم میل باطنى ، به احترام مرحوم میرزاى قمى چنین فرمود: روزى در مسجد كوفه نشسته بودم ، لحظه اى به فكرم رسید به مسجد سهله بروم ، ابتدا، با خود گفتم اگر به مسجد سهله بروم ، فردا به درس صبح نمى رسم ، ناگهان تند بادى شدید از طرف مسجد كوفه به سوى مسجد سهله وزیدن گرفت ، بلافاصله فهمیدم كه باید به سوى مسجد سهله بروم . پس به راه افتادم وقتى به مسجد سهله رسیدم ، ناگاه صداى دلنشین مناجات حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف را شنیدم . آن حضرت از دور صدایم زد، تا به نزدش بروم . قدرى جلو رفتم ، ولى باز به احترام ایستادم ، آن حضرت دوباره مرا فرا خواند، پس چند قدمى دوباره جلوتر رفتم ، حضرت فرمود:
احترام به اطاعت است ، پس جلوتر بیا.
دیگر چاره اى نداشتم ، آنقدر جلو رفتم ، كه دستم به دستان حضرت رسید، آنگاه به پاى حضرت افتادم ، آن حضرت سر مرا به سینه خود گذارد.

 

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:51
مهدویت

جناب حجة الاسلام محمد على شاه آبادى نقل كرد:
پس از درگذشت عابد مجاهد و عارف ربانى ، مرحوم حاج آقا فخر تهرانى ، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ حسن معزى فرمود:
عادت مرحوم حاج آقا فخر تهرانى این بود كه وقتى به مجلس علماء وارد مى شد، در كنار در ورودى نشسته و با احترام خاصى از هر گونه اظهار فضلى دورى مى نمود!
روزى در اواخر عمر وى ، در محفلى كه حضرات علماء و از جمله آیة الله حسن زاده نیز شركت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانى با لباسى نامرتب و عبایى كه معلوم بود روى زمین كشیده شده ، وارد مجلس شد و بر خلاف همیشه ، در گوشه اى با حالتى بسیار مضطربانه نشست ؛پس از پایان یافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقایان ، وقتى از حالت اضطراب و ناراحتى اش پرسیدم ، او رو به من كرد و با افسوس فراوان گفت : یك عمر آرزوى دیدار حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف را داشتم ، حال كه نصیبم شد، اكنون از دورى وصالش آرامش ندارم !
بى مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه كه كردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:49
مهدویت
بسم الله الرحمن الرحیم
ابو عبدالله(علیه السّلام) در بارۀ سخن خدای عزیز و جلیل: «به زودی

نشانه هایمان را در اطراف جهان و در جانهایشان به ایشان می نمایانیم

تا برای ایشان آشکار شود که بی گمان، او حق است»(1)، فرمود: فرورفتن

و زشت کردن چهره و سنگباران کردن اند. گفتم: «تا برای ایشان آشکار شود»؟

فرمود: این را رها کن(2)، آن (بی گمان، او حق است)، قیام قائم است(3).

نیز، ابو بَصِیر از ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) روایت کرده و گفته است:

از او در بارۀ سخن خدای عزیز و جلیل: «به زودی نشانه هایمان را در اطراف

جهان و در جانهایشان به ایشان می نمایانیم تا برای ایشان آشکار شود که

بی گمان، او حق است» پرسیدم، فرمود: می نمایاند به ایشان در جانهایشان

زشت کردن چهره ها را، و می نمایاند در اطراف جهان فروریختن اطراف جهان

را بر آنان؛ پس می بینند قدرت خدای عزیز و جلیل را در جانهایشان و در اطراف

جهان. به او گفتم: «تا برای ایشان آشکار شود که بی گمان، او حق است»؟

فرمود: آشکارشدن قائم همان حقِّ از نزد خدای عزیز و جلیل است

که مردم می بینند گریزناپذیر خواهد بود(4).

علی پسر ابو حَمْزَه از ابو حسن موسی(علیه السّلام) روایت کرده و گفته است:

در بارۀ سخن او (خدا) که گوینده ای بزرگ است: «به زودی نشانه هایمان

را در اطراف جهان و در جانهایشان به ایشان می نمایانیم تا برای ایشان

آشکار شود که بی گمان، او حق است»، فرمود: عذابها در اطراف جهان

و زشت کردن چهره در دشمنان حق اند(5).

عبدالله پسر عَمْرو نقل کرده است: پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

پیشِ روی ساعت (قیام مهدی) زشت کردن چهره،

فرورفتن و سنگباران کردن خواهند بود(6).

عِمْران پسر حُصَیْن روایت کرده است: رسول خدا(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

در این امّت (مسلمانان)، فرورفتن، زشت کردن چهره و سنگباران کردن

خواهند بود. مردی از مسلمانان گفت: ای فرستادۀ خدا، آنها کی

خواهند بود؟ فرمود: هنگامی که کنیزان آوازه خوان

و ابزارهای موسیقی پدیدار و مستی آوران نوشیده شوند(7).

ابو اُمامَه روایت کرده است: رسول خد(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

شب می کنند گروهی از این امّت با خوردن و نوشیدن و سرگرمی و شوخی،

و صبح می کنند، در حالی که بی گمان، بوزینه و خوک شده اند، و بی گمان،

می رسد به ایشان فرورفتن و سنگباران کردن، به گونه ای که مردم صبح کنند

و بگویند: امشب تنها پسران فلانی فرو برده شدند و خانۀ فلانی فرو برده شد،

و بی گمان، تندبادی سنگ آور بر ایشان سنگی را از آسمان می فرستد، چنان که

بر گروههایی از قوم لوط و خانه های ایشان فرستاده شد، و بی گمان، فرستاده

می شود بر گروههایی و خانه های ایشان همان باد ناباروری که عاد را نابود کرد؛

بر اثر مستی آور نوشیدن ایشان، حریر پوشیدن ایشان و برگزیدن ایشان

کنیزان آوازه خوان را و ربا خوردنشان و بریدنشان از خویشان...(8).

محمّد پسر مُسْلِم گفت: مردی از ابو عبدالله -صادق- (علیه السّلام) پرسید: قائم شما چه زمانی آشکار می‏شود؟ فرمود:

هنگامی که گمراهی زیاد و راهنمایی کم شود؛ کجروی و تباهی بسیار

و درستی و راستی اندک شوند؛ مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند؛

فقها به دنیا روی آورند، و بیشتر مردمان به شعرها و شاعران گرایند؛ گروهی

از بدعتگذاران زشت کرده شوند، به‏ گونه‏ای که بوزینه و خوک گردند...(9).

بر اساس احادیث اسلامی، حادثۀ مسخ در آخرالزمان، میان مسلمانان و در برخی سرزمینهای اسلامی، مانند حجاز، بصره، بغداد و ری رخ می دهد.

از جابر پسر یزید جُعْفِی نقل شده است که ابو جعفر محمّد پسر علی باقر(علیهما السّلام) فرمود:

... سفیانی سپاهی را به مدینه می فرستد؛ پس مهدی از آنجا به مکّه کوچ

می کند و به فرماندۀ سپاه سفیانی خبر می رسد که بی گمان، مهدی به مکّه

رفته است. پس سپاهی را در پیِ او می فرستد، ولی به وی نمی رسد، تا آنکه

مهدی، در حالی که بر روش موسی پسر عمران(علیه السّلام) ترسان و منتظر

است، داخل مکّه می شود. فرمود: پس، فرماندۀ سپاه سفیانی در بَیْداء فرود

می آید، و فریادگری از آسمان ندا می دهد: «ای بیداء، این گروه را نابود کن.

در نتیجه، فرو برده می شوند، و از ایشان رهایی نمی یابد، مگر سه نفر که

خداوند گونه هایشان را به پشت سرهایشان برمی گرداند، و آنان از قبیلۀ

کلب اند، و در بارۀ ایشان این آیه فرو فرستاده شده است: «ای کسانی که

کتاب (تورات و انجیل) داده شده اید، به آنچه ما فرو فرستادیم (قرآن) ایمان

آورید، در حالی که آنچه را با شماست، تأیید می کند، پیش از آنکه چهره هایی

را ناپدید کرده و آنها را به پشت سرهایشان برگردانیم»(10)...(11).

بَیْداء در گذشته بیابانی در جنوب مدینه در مسیر مکّه بود، و اکنون، منطقه ای آباد و پیوسته به شهر مدینه است(12).

اَنـَس پسر مالک گفته است: رسول خدا(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

ای انس کوچولو، بی گمان، مسلمانان پس از من شهرهایی را پدید

می آورند. از آن شهرهایی که به وجود می آورند، شهری است که به آن

«بصره» گفته می شود. پس اگر تو به آنجا رسیدی، بپرهیز از رودش، بازارش

و دروازۀ سلطانش؛ زیرا بی گمان، به زودی در آن شهر فرورفتن، زشت کردن

چهره و سنگباران کردن خواهند بود. نشانۀ آن زمان این است که عدالت بمیرد،

و در آن زمان کجروی آشکار، زنا زیاد و گواهی دروغ پخش شود(13).

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان حوادث بصره در آخرالزمان، فرمود:

... سپس لرزش و آن گاه سنگباران کردن و بعد فرورفتن

و سپس زشت کردن چهره و آن گاه گرسنگی خاکستری

و بعد مرگ سرخ خواهد بود، و آن، غرق شدن است(14).

در بارۀ رویداد عذاب مسخ در بغداد، حُذَیْفَه از رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) نقل کرده است:

در زوراء گرفتاری ای خواهد بود. گفتند: ای فرستادۀ خدا، زوراء چیست؟

فرمود: شهری در مشرق، میان رودهاست که شرورترین آفریدگان خدا

و زورگویانِ امّت من در آنجا ساکن می شوند، و چهار گونه عذاب(15)

می شود: با شمشیر، فرورفتن، سنگباران کردن و زشت کردن چهره(16).

عبدالله پسر عبّاس نیز از حادثۀ مسخ بعضی از دانشمندان دینی در زوراء، در پیِ وزیدن بادی سرخ در این شهر، خبر داده است:

باد سرخی در زوراء می وَزَد که مردم نمی شناسندش. پس، به دانشمندانشان

پناه می برند و ایشان را در حالی می یابند که بوزینگان و خوکانی

گشته اند که چهره هایشان سیاه و چشمهایشان آبی است(17).

هرچند به گونه ای مشخّص نمی توان گفت مراد ابن عبّاس از «زوراء»، زورای قدیم (بغداد) یا زورای جدید (تهران) است، از دو سخن امام صادق(علیه السّلام) هویداست که عذاب مسخ، در ری (تهران کنونی) هم واقع خواهد شد.

اَعْمَش از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است:

... اهل شهری که «ری» نامیده می شود؛ ایشان دشمنان خدا، دشمنان رسول

او و دشمنان خاندان وی اند، و جنگ با خاندان رسول خدا(صلّی اللهّ علیه وآله)

را جهاد و مال ایشان را غنیمت می پندارند و برای ایشان (اهل ری) عذاب

خوارشدن در زندگی دنیا و آخرت بوده و برای آنان عذابی ماندگار است...(18).

ابو بَصِیر گفته است:

به ابو عبدالله -صادق- (علیه السّلام) گفتم: سخن او (خداوند) عزیز و جلیل:

«عذاب خوارشدن در زندگی دنیا...»(19)، آن عذابِ خوارشدن در دنیا چیست؟

فرمود: ای ابو بصیر، چه خواری ای سخت تر از آنکه مرد در خانه، سراپرده،

کنار برادران و میان خانواده اش باشد و ناگهان اهل خانه بر او گریبان

چاک داده و یاری جویند. مردم بپرسند: چه شده؟! گفته شود: فلانی

همین الآن مسخ شد! پس گفتم: [مسخ] پیش از قیام قائم یا پس

از آن [خواهد بود]؟ فرمود: نه، بلکه پیش از آن [خواهد بود] (20).

گفتنی است، طبق روایات اسلامی، ستارۀ دنباله دار ناشناسی در آخرالزمان داخل فضای منظومۀ شمسی شده و در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، از سمت مشرق در آسمان پدیدار می شود، و در ماه رمضان همان سال، در نزدیکترین فاصله با زمین قرار می گیرد، و مدّت هفت روز، بر زمینیان نورافشانی می کند، و با گازها و غبارهایی که همراه دارد، سبب وزش بادی سرخ و سرخی رنگ آسمان می شود، و صبح روز شانزدهم رمضان، هنگام دمیدن خورشید در افق عربستان سعودی، شهاب سنگ بزرگی از آن جدا شده و با صدای شدیدی، در مشرق زمین فرو می افتد و مردم را دچار دهشت و آسیب می سازد(21). از برخی احادیث اسلامی چنین برمی آید، عذاب مسخ در پیِ همین ترسی که به آن اشاره کردیم، رخ خواهد داد.

ابو اُمامَه گفته است: رسول خد(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

در امّت من ترسی خواهد بود؛ پس، مردم به دانشمندانشان پناه می برند،

در حالی که ناگهان ایشان بوزینگان و خوکان اند(22).

جعفر گفت: شنیدم مالک پسر دینار می گوید:

در آخرالزمان بادها و تاریکی ای خواهد بود. پس، مردم به دانشمندانشان

پناه می برند و ایشان را در حالی می یابند که بی گمان، زشت گردیده اند(23).

در پایان این مبحث، شایسته است یادآور شویم، هرچند در روایات اسلامی به سرنوشت انسانهای مسخ شده در آخرالزمان اشاره ای نشده است، شاید بتوان گفت، چنین اشخاصی، مانند انسانهای مسخ شده میان برخی امّتهای گذشته، پس از مدّت زمان کوتاهی، خواهند مرد و نسلی از خود بر جای نمی گذارند.

------------------------------------------------------

1. قرآن کریم، سورۀ فصّلت، آیۀ 53.

2. چنین می نماید، سخن خدای متعالی: «تا برای ایشان آشکار شود»، به بنی امیّه و پیروانشان اشاره دارد، و امام صادق(علیه السّلام)، برای پنهان کاری، از این شجرۀ نفرین شده نام نبردند.

3. روضة الکافی، ج 8، ص 119، ح 181.

4. روضة الکافی، ج 8، ص 257، ح 575.

5. الإرشاد، ج 2، ص 373.

6. سنن ابن ماجة، ص 437، کتاب الفتن، ب 29، ح 4059.

7. سنن الترمذیّ، ج 4 ص 1- 90، کتاب الفتن، ب 38، ح 2219.

8. مسند أبی داود الطیالسیّ، ج 2، ص 7- 456، ح 1233.

9. مختصر إثبات الرجعة، ح 16، مندرج در مجلّۀ: تراثنا، سال 2، ش 4، ص 8- 457.

10. قرآن کریم، سورۀ نساء، آیۀ 47.

11. الغیبة، ص 289، ب 14، ح 67.

12. با بهره گیری از: معجم معالم الحجاز، ج 1، جزء 2، ص 3-242، مدخل «البَیْداء».

13. المعجم الأوسط، ج 6، ص 167، ح 6095.

14. بحار الأنوار، ج 57، ص 225، ب 36، ح 58، با نقل از: شرح نهج البلاغة، تألیف میثم بحرانی.

15. در همۀ نسخه های چاپی موجود از عقد الدرر، در اینجا به اشتباه، «تقذف» ثبت شده است که به «تعذّب» اصلاح و ترجمه شد.

16. عقد الدرر، ص 117، ب 4، ف 2.

17. التشریف بالمنن، ص 283، ب 73، ح 410، فتن سُلَیْلی.

18. بحار الأنوار، ج 57، ص 206، ب 36، ح 5، با نقل از: الخصال.

19. قرآن کریم، سورۀ فصّلت، آیۀ 16.

20. الغیبة، ص 269، ب 14، ح 41.

21. در بارۀ این ستارۀ دنباله دار، در مبحث «حوادث سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، حوادث ماه رمضان»، مفصّل توضیح داده ایم.

22. نوادر الاُصول فی معرفة أحادیث الرسول، ج 2، ص 196، اصل 150.

23. حلیة الأولیاء، ج 1، جزء 2، ص 3- 382.
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:41
مهدویت
بسم الله الرحمن الرحیم
[تصویر: 0015-9.jpg]
بر اساس روایات اسلامی، در سال پیش از قیام امام مهدی(علیه­السلام)، طیّ سه ماه جمادی الاُولی، جمادی الثانیه و رجب، حوادث شگفت آوری در جهان رخ میدهند که مهمترین آنها جنگ جهانی سوم و قیام زمینهسازان ظهور میباشد.

بنا بر آنچه در بخشی از توقیع (نامه) امام مهدی(علیهالسلام) به شیخ مفید آمده است، در سال پیش از قیام، از ماه جمادی الاُولی حوادث آخرالزمان شتاب بیشتری به خود میگیرند:

... هر گاه ماه جمادی الاُولی از این سال شما (سال پیش از قیام) فرا رسید، از آنچه در آن رخ میدهد، عبرت بگیرید و به خاطر آنچه در پیِ آن خواهد بود، از خواب غفلتِ خود بیدار شوید. به زودی برای شما از آسمان نشانهای روشن آشکار میشود

و همانند آن نیز در زمین خواهد بود...(1).

پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:

... سپس شگفتی و سراسر شگفتی بین ماه جمادی تا رجب. سپس شتر ماده پالان شدهای بهتر خواهد بود از آبادی بزرگی که درآمد آن سد هزار [دینار] است(2).

این حدیث به ارزش و اهمیّت داشتن وسایل نقلیّه در دورۀ آخرالزمان، برای رفتن به مناطق امن، اشاره دارد.

بی تردید، مراد از «شتر ماده» در این گونه روایات، وسایل نقلیّۀ امروزی است که سرنشینان خود را داخل شکمهاشان حمل می­کنند.

امام علی(علیهالسلام) میفرماید:

ای شگفتا و سراسر شگفتی بین ماههای جمادی و رجب،

از فراهم آمدن پراکنده ها و دروشدن روییدنیها و صداهایی پس از صداها(3).

از این روایت چنین بر میآید که مراد از شگفتی بین ماههای جمادی تا رجب، وقوع جنگهایی بزرگ، خصوصاً جنگ جهانی است که با گردآوری نیروها و دروشدن آنها و صدای پیاپیِ شلّیک و انفجار توپها، بمبها و موشکها همراهاند.

کعب الأحبار گفته است:

... و شگفتی سراسر شگفتی بین ماه جمادی و رجب.

گفته شد: آن شگفتی چیست؟ گفت: شورش اهل مغرب است، در حالی که بر اسبهای غیر عربی خاکستری سوارند

و با کمک شمشیرهاشان اسیر می­گیرند تا آنکه به لَجّون برسند،

و خروج سفیانی است...(4).

گفتنی است، طبق روایات اسلامی، پیش از خروج سفیانی در ماه رجب در دمشق، نیروهای بربر از شمال غربی افریقا ابتدا وارد مصر شده و سپس به اردن میآیند و به منطقۀ لَجّون در شمال غربی این کشور میرسند و از آنجا به سوی دمشق در سوریه پیش می تازند.

نیز شایستۀ یادآوری است، مراد از «اسبهای غیر عربی خاکستری» در این گونه احادیث، خودروهای نظامی امروزی است که در کشورهای غیر عربی ساخته و برای عملیّات در خاورمیانه، خصوصاً کشورهای عربی، به کار گرفته میشوند. از آنجا که منطقۀ خاورمیانه بیشتر بیابانی و خاکی است، برای استتار خودروهای نظامی، از رنگهای متمایل به رنگ خاک، مانند خاکستری، استفاده میشود.

در روایتی از امام علی(علیهالسلام)، به وقوع چند حادثۀ عجیب در ماههای جمادی الاُولی تا رجب، اشاره شده است:

هر گاه دو نیزه (دو گروه قدرتمند) در شام درگیر شوند، یکی از نشانههای الهی

آشکار میگردد. گفته شد: ای امیر مؤمنان، آن نشانه چیست؟ فرمود: لرزشی

است در شام که در آن بیش از سد هزار نفر نابود میشوند و خداوند آن را

رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران قرار میدهد. پس هر گاه چنین شود،

نگاه کنید به صاحبان اسبهای غیر عربی خاکستری [گوش] بریده و پرچمهای زرد

که از مغرب روی میآورند تا آنکه در شام فرود آیند؛ و این، هنگام ترس بزرگتر

و مرگ سرخ (جنگ جهانی) خواهد بود. پس هر گاه چنین شود، نگاه کنید به

فرورفتن آبادیای از دمشق که به آن «حَرَستا» میگویند. پس هر گاه چنین شود،

پسر زنِ جگرخواره (سفیانی) از درّ‌ۀ خشک خارج خواهد شد تا آنکه بر منبر دمشق

قرار گیرد. پس هرگاه چنین شود، منتظر خروج مهدی(علیه­السلام) باشید(5).

به نظر می رسد، در این حدیث، مراد از درگیری دو نیزه در شام، بروز جنگ میان دو گروه اصهب شامی و ابقع مصری باشد، و مقصود از «پرچمهای زرد»، پرچم نیروهای اهل مغرب یا بربر است.

از جمله حوادث مهمّی که در ماه رجب سال پیش از ظهور منجی رخ می دهد، قیام سه تن از زمینهسازان ظهور امام مهدی(علیه السلام) است. در این ماه دو قیام حق خواهد بود که یکی، قیام حسینی خراسانی در خراسان و دیگری، قیام حسینی یمانی در صنعا میباشد. قیام باطلی نیز وجود دارد و آن، قیام سفیانی شامی در دمشق است.

امام صادق(علیهالسلام) فرمود:

... از امور حتمی، خروج سفیانی در ماه رجب است(6).

امام باقر(علیهالسلام) نیز می فرماید:

خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یک سال،

یک ماه و یک روز خواهد بود...(7).

از دیگر حوادث شگفتی که در ماه رجب سال پیش از ظهور روی می دهد، آشکارشدن چهرۀ انسانی در ماه و کف دستی در آسمان است.

داود بن سرحان از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده است:

پیش از آن سالی که صدای آسمانی برمیخیزد، در ماه رجب

نشانهای است. گفتم: آن نشانه چیست؟ فرمود: چهرهای

که در ماه طلوع میکند و دستی که آشکار میشود(8).

.............................................................

1. الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۹۹، ش ۳۵۹.

2. الفتن، ص 149، جزء ۳، ح ۶۱۱.

3. شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۲۶۷، جزء ۶.

4. عقد الدرر، ص 7- ۱۴۶، ب ۴، ف ۳.

5. الغیبة، ص ۳۱۷، ب ۱۸، ح۱۶.

6. الغیبة، ص ۳۱۱، ب ۱۸، ح ۲.

7. الغیبة، ص ۲۶۴، ب ۱۴، ح ۱۳.

8. الغیبة، ص۲۶۱، ب ۱۴، ح
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 8:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته