اهل بیت
باز یارب چه شده انس و ملك در زاریست
همه جا گشته عزا، اشك دو عالم جاریست
زینب از شامِ بلا
دل غمین آمده است
بر سر و سینه زنید
اربعین آمده است
یا اباعبدالله یا حسین(4)
قافله برگ خزان گشت و به صحرا ریزان
هر كسی خسته رود سوی مزاری خیزان
هر كه دنبالِ گلش
گشته با خون جگر
از غم لالهی خود
میزند سینه و سر
یا اباعبدالله یا حسین(4)
هر طرف مینگرم، بزم عزایی برپاست
از چنین غصه و غم، عرش و سما در غوغاست
هر كجا عقدهی دل
تا دمی وا بشود
عالم و آدمیان
همه شیدا بشود
یا اباعبدالله یا حسین(4)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:26
اهل بیت
زینب آمد كربلا با حالِ خسته
شیشهی عمرِ دلِ زینب شكسته
بین آن مقتل نشسته
دیده را بر خیمه بسته
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم (3)
زینب آمد بر مزار دلبرِ خود
خاك غم ریزد دمادم بر سرِ خود
گوید ای جانا ببین چشمِ ترِ من
در سفر ای گل چه آمد بر سرِ من
هر كجا تا میرسیدم
رأس تو بر نیزه دیدم
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم (3)
قافله هر سو به هر جایی روان شد
بر زمین افتاد و چون برگِ خزان شد
هر كجا با آه و ناله گریه كردند
جمله با یادِ سه ساله گریه كردند
كربلا شد در شراره
گشته عاشورا دوباره
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم (3)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:25
اهل بیت
منم بابا منم بابا سكینه دخترت زارت
كه بعد آن همه ماتم رسیدم بهرِ دیدارت
ابا المظلوم (4)
دلم خون و غمم افزون ز هجران علی اكبر
همه شب نغمهی خوابم علی اصغر علی اصغر
ابا المظلوم (4)
عمو عباس من اینك تو درمانی بر این دردم
تو را دیدم به هر سختی كه یارم بودهای هر دم
ابا المظلوم (4)
چرا قاسم نمیآیی به استقبالِ یارِ خود
نمییابم مزار تو به دو چشمانِ تارِ خود
ابا المظلوم (4)
نشسته غم به قلب من ز هجرانت پدر جانم
ز جا برخیز و كن یاری در این صحرا كه مهمانم
ابا المظلوم (4)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:24
اهل بیت
ای برادر زینبت حاجت روایی شد
زائر قبرِ شهیدِ كربلایی شد
ماه شامِ بی ستاره
خیز و یكدم كن نظاره
ای برادر ـ ای برادر (4)
زینبِ غربت كشم نالان و گریانم
از غریبیِ تو من چون مرغِ حیرانم
بعد تو غم دیده زینب
داغ و ماتم دیده زینب
ای برادر ـ ای برادر (4)
من چه گویم از شرارِ غصه و دردم
كی به خود میدیدم آخر زائرت گردم
آمده زینب پریشان
گفتهها دارد فراوان
ای برادر ـ ای برادر (4)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:24
اهل بیت
آمدم در برت نشینم
پیكرِ بی سرت ببینم
گر مرا رخصتی نمایی
از رگت بوسهای بچینم
یا حسین ای وجود زینب یا حسین
یا حسین تار و پود زینب یا حسین
یا حسین ثارالله(4)
عمریه ای خدا ندیدم
قامت آخرین امیدم
هدیهای دارم ای برادر
موی از غم شده سپیدم
زینبم كه پرم شكسته یا حسین
از غمت كمرم شكسته یا حسین
یا حسین ثارالله(4)
هر كجا من یارِ تو بودم
من امانت دارِ تو بودم
همه شب گوشهی خرابه
فكر طفلِ زارِ تو بودم
زخم اندامش كه به یادم آیدم
آمدم اما بی رقیه آمدم
یا حسین ثارالله(4)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:23
اهل بیت
ای گلگون كفن
ای خونین بدن
ای خفته به خاك
با من گو سخن
هر جا كشاندنم در هر منزل
رأس تو هر كجا شمعِ محفل
یابن الزهرا (4)
در بازارِ شام
از بالای بام
بر روی سرم
آتش شد مدام
هستم كنارِ تو ای پاره تن
قدم خمیده از جورِ دشمن
یابن الزهرا (4)
زینب در برت
بنگر خواهرت
دارم این فغان
وای از دخترت
صد تازیانه از دشمن خوردم
مرگ رقیهات دیدم مُردم
یابن الزهرا (4)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:22
اهل بیت
آمده اكنون برادر خاطراتت در نظر
لشكرِ افلاكیان دور مزارت در شرر
رأس تو بر نیزه بود
پیشِ چشمانِ ترم
یادِ چوبِ خیزران
آتشی بر پیكرم
یا اخا المظلوم حسین(3)
زائرت گشتم ببین در سینه غوغا مانده است
آمدم پیشت ولی دّردانهات جا مانده است
بال كوچك را گشود
در خرابه در برم
ناگهان دیدم دمی
پر زده طفل حرم
یا اخا المظلوم حسین(3)
ای كه عطشان خفتهای در این زمینِ كربلا
همچو عباست شده ذكرِ من ادرك اخا
ساقی لب تشنهات
در كنارِ علقمه
بر مشامم میرسد
بوی مادر فاطمه
یا اخا المظلوم حسین(3)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:21
اهل بیت
موسمِ اربعین شد
زهرا دلش غمین شد
زینب زائرِ قبرِ
شهیدِ راه دین شد
حسین حسین حسین جان (3)
هر كس در این بیابان
گلِ سرخش بجوید
دردِ دلهای خود را
با قبرِ او بگوید
حسین حسین حسین جان (3)
زینب با اشكِ دیده
به كربلا رسیده
بوسد قبرِ برادر
با قامتِ خمیده
حسین حسین حسین جان (3)
آمد بر دشتِ لاله
زینب با آه و ناله
گوید نزدِ برادر
از داغِ آن سه ساله
حسین حسین حسین جان (3)
زینب با سوزِ سینه
كرده بغل سكینه
گوید چگونه آخر
برگردم به مدینه
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:20
اهل بیت
زینب با قلبِ غمگین و خسته
كنارِ قبرِ مولا نشسته
گوید حسینم ببین كه خواهر
شیشهی عمرش چطور شكسته
جانم حسین جان(4)
ای ماهِ كنعان زینب چگونه
میتونه بی تو زنده بمونه
آرام جانم، روح و روانم
دلم گرفته تو رو بهونه
جانم حسین جان(4)
همیشه داغی دارم به سینه
قصهی درد و داغِ مدینه
چگونه گویم این همه ماتم
پیشِ دو چشمِ طفلت سكینه
جانم حسین جان(4)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:20
اهل بیت
ای حسین جان خواهر تو از سفر آمد
یوسف من عاقبت هجران به سر آمد
آمدهام از اسارت
تا كنم قبرت زیارت
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم(3)
سوی مقتل كاروانی خسته جان آید
زینبِ محمل نشین قدِ كمان آید
بال و پرهایم شكسته
خواهر از پا نشسته
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم(3)
ای برادر جان به عهدِ خود وفا كردم
نوگلات را به همراه خود آوردم
از تو من شرمنده هستم
نوگلی رفته ز دستم
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم(3)
دوری از رویت حسینم قاتلم گشته
بعد تو سیلی تسلاّی دلم گشته
ای حسین جان خواهر من
زینب غم پرور من
یا حسین جانم ـ یا حسین جانم(3)
شاعر : حسن فطرس
behroozraha
پنج شنبه 14/10/1391 - 11:18