• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1624
تعداد نظرات : 692
زمان آخرین مطلب : 4367روز قبل
آموزش و تحقيقات

 

امروز میخواهیم با هم کمی ریاضی کار کنیم

 

 

هدف از کلاس امروز حل برخی معادله های بسیار ساده است که شما در مدرسه آموخته اید.
البته اگر هنوز به خاطر داشته باشید...
در اینجا من به شما 3 رقم و یک نتیجه خواهم داد، شما باید با قرار دادن علامت های صحیح معادله را کامل کنید.
برای درک بهتر ابتدا یک مثال را با هم حل میکنیم، باقی معادله ها به عهده ی شماست:

2 2 2 = 6

این رابطه اینجوری درست میشه:

2   + 2   + 2 = 6

ساده بود نه؟ حالا بقیه ی معادله ها را حل کنید.

1 1 1 = 6
2 2 2 = 6
3 3 3 = 6
4 4 4 = 6
5 5 5 = 6
6 6 6 = 6
7 7 7 = 6
8 8 8 = 6
9 9 9 = 6

.
.
.
خب؟ تونستید حل کنید؟
چی؟ فقط دومی رو؟! اون که مثال خودم بود...
و ششمی رو؟ وای خدای من! خیلی سخت بود نه؟!

6  + 6  - 6 = 6

نابغه!!!
بقیه چه طور؟
کمک می خوای؟
اوه! معلومه که نه! پاک فراموش کرده بودم شما یک نابغه هستی...
حدس می زنم که از عهده ی سومی هم بر اومدی

3 × 3 - 3 = 6

شاید از عهده ی پنجمی

5 / 5 + 5 = 6

و با یه کم شانس هفتمی...

-7 / 7 + 7 = 6

هنوز به نظرت غلطه؟ ببین: - (7/7) = -1 و در نتیجه 7 - 1 = 6
حالا میریم سراغ اونها که یه کم مشکل تر به نظر میان...
چهارمی

 √4 + √4 + √4 = 6

نهمی

√9 × √9 - √9= 6

هشتمی رو چی میگی ؟؟؟؟

3√8 + 3√8 + 3√8 = 6

اووووووووه! اینم برای خودش ایده ای بودها....
.
.
.
.
.
.
.
بسیار خب، کلاس امروز هم تموم شد...
اوه بله، حق با شماست... هنوز تموم تموم نشده، معادله ی اولی باقی مونده...

(1  + 1 + 1)! = 6

خب راستش استعداد ریاضی تون کمی پایینه!
فاکتوریل: فاکتوریل یک عدد حاصل ضرب تمام اعداد طبیعی کوچکتر و مساوی آن عدد تا 1 است.
فاکتوریل را با علامت تعجب نمایش می دهند!

باحال بود ، نه؟؟؟؟

 

 

سه شنبه 10/12/1389 - 14:5
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

 

 

دوشنبه 9/12/1389 - 14:19
خاطرات و روز نوشت

بر اساس خاطره ای از استاد زنده یاد مرحوم نادر ابراهیمی

 

 

"" ای کاش گوش چپ نداشتم""

 

 

کلاس دوم دبستان بودم. یک روز سر زنگ حساب دستم از روی کنجکاوی به کاسه لوبیایی که معلممان از آنها برای یاد دادن حساب و شمارش اعداد استفاده می کرد خورد و لوبیاها روی موزاییک های کلاس پخش شدند. او شروع کرد به تحقیر و ناسزاگفتن و گویی ستاره ها و رمزهای اسطرلابی فیثاغورث بهم ریخته بود.

تنها کاری که از دستم بر می آمد نگاهی چپ ناشی از تنفر به او بود. به سویم آمد و با فریاد گفت: " چپ چپ نگاه می کنی؟! نمیتونی مثل بقیه بچه ها عین آدم بشینی؟!" و با دست سنگین اش آنچنان سیلی بر گوش چپم زد که از میز افتادم ونقش زمین شدم. پارگی پرده گوش چپم و عفونت ناشی از آن سالها مرا آزار می داد. ( طبق اصلی در فیزیک نیوتون، عمل و عکس العمل و تساوی این دو) عکس العمل این ضربه، نفرت سی و چند ساله ای بود که هیچگاه مرا رها نمی کرد. تا اینکه روز دریافت خبر مرحوم شدنش، این دمل چرکی نفرت سر بازکرد و مژگانم به شبنم نشست. آخر او معلمم بود و جایگاه معلم در وجودم خدشه ناپذیر بود.

ده سال بعد درسن نو جوانی، در یک روز تاسوعا جلوی تکیه ای در زادگاهم، با یک افسر اطلاعاتی زمان شاه بحثم در گرفت. با شور جوانی خاصی به او گفتم: " تو نمی بینی که پول درآمد نفت چگونه غارت می شود و در حلبی آباد تهران مردم چگونه زندگی می کنند؟!"

او نگاهی به من کرد و گفت: " به تو چه که پول نفت کجا می ره؟ تو را چه افتاده به دخالت در کار بالایی ها! نمیتونی لال بشی و مثل بقیه بچه ها سرت تو آخور خودت باشه و مخ بقیه رو بکار نگیری؟!

در همان حال با دست چاق و چلّه و ورزیده اش آنچنان به گوش چپم نواخت که تا روز بعد از چشمانم اشک می آمد. بعد هم با صدای لرزان و عصبی اش گفت: " این را نوش جان کن تا هر وقت هوس گاز گرفتن پاچه بالایی ها به سرت زد، خودتو کنترل کنی! " چیزی نمی توانستم بگویم. زیرا هم با دائیم دوست بود و هم در آن سن آمادگی ختم شدن به شرایط مجهول و ترسناک را نداشتم. فقط اواخر سال 57 که فرار کرد، بسیار خوشحال بودم.)

سال 59 رسید و من بیست و چهار ساله بودم. در روبروی دانشگاه تهران، در جلوی کتابخانه ای، با سه چهار نفر سر عدالت اجتماعی و روایت ها در اسلام بحث می کردم. حاجی بازاری با چند نوچه اش کمی کنارمان مکث کردند و گوش هایشان را به حرفهای من سپردند. چند دقیقه بعد حاجی چَک آبدری به قسمت چپ صورتم نواخت. در حالی که گوشم درد شدید گرفته بود، فریاد زد: " تو جوجه، پایت را جای پای راسخون فی العلم می گذاری و از اسلام می گویی؟ آخه تو را چه افتاده به این غلط های زیادی؟! برو درس ات رو بخون مردک! مردیکه ... وضو بلد نیست بگیره از امام علی میگه!

 فضای مناسبی برای مقاومت نبود. در جمجمه ام صدای سوت می پیچید و از درد می پیچیدم. با همین حالخشم را خورده و راهم را گرفتم و رفتم.

 اوایل سال 63 بود. رئیس زندان قزلحصار مرا خواست. او زیر هشت بند ایستاده بود. خودم می دانستم موضوع بر سر خوردن انار به صورت دسته جمعی بود. زیرا فردی که گزارش داده بود خودش به من گوشزد کرده بود. بند در سکوت مرگباری فرو رفته بود و همه در انتظار این که رئیس زندان با من و چند تای دیگر از بچه ها چکار دارد. ( اگر اشتباه نکنم، تازه از مکّه برگشته و کمی خمار زدن و ناسزا گفتن بود و اخبار زیادی هم از زندان دریافت کرده بود.) نگاهی توی چشمان من کرد و با صدای بازاری ویژه خودش گفت: " مردیکه بی پدر سرراهی! هنوز استخوانت نرم نشده؟ انار رو کمونی می خوری؟! نمی تونی مثل بقیه انار خودت رو بگیری توی دستت و تنهایی بخوری. نمی خوای سرت رو بندازی زیر و حبس ات رو بکشی؟ می ذارمت سینه دیوار تا اون آب انار با خونت بیرون بریزه! مادر فلان شده!". نمی دانم چرا باید همواره ناسزاها باید از شبکه هالوگرام من عبور می کرد و به مادر بدبخت و بی گناهم اصابت می کرد؟

(داستان این بود که یک روز من دو تا انار را دانه کرده و در قابلمه کوچکی ریخته بودم. قاشقی هم در آن گذاشته بودم و به همه هجده نفر اتاقمان تعارف کردم. کاری که ممنوع بوده و محافظان زندان رویش حساس بودند. زیرا اشتراکی یا کمونی  ویا جمعی خوردن، کاری ناپذیرفته و شیوه ای ضد نظام بود. در حالی که من اصلا روحم هم از خوردن کمونی و کمونیستی در زندان خبر نداشت و اعتقادی هم به این کارهای فرمالیستی، کلیشه ای و بی محتوی نداشتم.)

ناگهان حاجی چک سنگینی به همان گوش چپ من نواخت. چشمانم سیاهی رفت و به زمین افتادم. لگدی به شکم من زد و گفت: " بازم برو کمونی بخور، سوسول سرراهی! "

چند روزی از گوشم خون می آمد. سینوس هایم همزمان چرکی شده و به بستر بیماری افتادم. روزگارم شده بود آنتی بیوتیک خوردن و پیچیدن سر و گلویم.

آخرین چَک ( چَک رئیس زندان) برایم رحمت بود. مریضی و صدمه ناشی از این چَک باعث شد تا بعدها مرا به بندی منتقل کنند که مختص بیماران محتاج به جراحی بود. پس از چند ماه یک روحانی مرا خواست و بعد از شنیدن داستان گفت: " اگر آزادت کنیم خودت می توانی از پس جراحی بر بیایی؟)

این چَک مرا آزاد کرد. اگر این چَک نبود، مدتی بعد در شمار رفتگان بودم.

همواره دلم برای گوش چپم می سوزد و می گویم تو همواره قربانی برّه نشدن، واندادن و خم نشدن این سر هستی!

 

ای کاش تو را نداشتم! 

يکشنبه 8/12/1389 - 16:0
ادبی هنری

طراحی های 
استاد
مرتضی کاتوزیان (3)

طراحی های 
استاد
مرتضی کاتوزیان (3)

طراحی های 
استاد
مرتضی کاتوزیان (3)

 

طراحی های 
استاد
مرتضی کاتوزیان (3)

يکشنبه 8/12/1389 - 15:56
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

www.iranfars.ir گروه ایران 
فارس

1- فرض کنید شما مشخصه صورت کسی هستید,کدام قسمت ازصورت او هستید؟

الف : چین وچروک
ب : لکه
ج : خال زیبایی
د : کک ومک
ت :لبخند


2- دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟

الف : شباهنگ
ب : جغد
ج : عقاب
د : فلامینگو
ت : پنگوئن


3- کدام یک ازآلات موسیقی را دوست دارید؟

الف: پیانو
ب : ویلون
ج : سازدهنی
د : گیتار
ت : دف

4- کدام یک ازبرنامه های تلویزیونی برای شما جالب تراست؟

الف : اخباروبرنامه های مستند
ب : فیلم های درام وزندگی نامه
ج : هیجانی وپلیسی
د : عشقی وماجرایی
ت : کمدی وکارتون



5- کدام یک ازبازی های شهربازی را بیشتردوست دارید؟

الف : هیچ کدام , من ازشهربازی متنفرم
ب : قطاریا قایق
ج : نمایش واجرای کمدی
د : چرخ وفلک ووسایلی که سریع می چرخند
ت :ترن های هوایی سریع السیر


6- آیا شما به اشتباهات خوتان می خندید؟

الف : هرگز
ب : به ندرت
ج : برخی مواقع
د: معمولا
ت: همیشه

7- اگردوست شما سربه سرتان گذاشت چه عکس العملی نشان می دهید؟

الف : عصبانی می شوید
ب: ناراحت می شوید
ج : برایتان جالب است
د: تلافی می کنید
ت :چندین برابرتلافی می کنید


8- اولین چیزی که صبح موقع بیدارشدن به فکرتان خطورمی کند چیست؟

الف : کارویا تحصیل
ب: مشکلات زندگی
ج : صبحانه
د : روزی که درپیش دارید
ت : کاری که تا شب انجام خواهید داد


9- درزندگیتان چه شعاری دارید؟

الف :وقت طلاست
ب: سحرخیزباش تا کامروا باشی
ج : آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
د : زندگی کن وبه دیگران هم اجازه زندگی کردن بده
ت : بی خیال باش , هرچه بادا باد


10- آیا به همه حیوانات علاقه مندید؟

الف : اصلا
ب: تعداد کمی ازحیوانات
ج : برخی ازحیوانات
د: بیشترحیوانات
ت : تمام حیوانات


11- شما لبخند می زنید؟

الف : هرگز
ب: به ندرت
ج : گاهی اوقات
د :اغلب
ت : آنقدرزیاد که برخی فکرمی کنند دیوانه هستم



12- نظردیگران راجع به شما اغلب کدام مورد است؟

الف : بی رحم
ب : سرد وبی احساس
ج :زیبا
د : دوست داشتنی
ت : خوشگذران


13- شما احساس عشق وقدردانی خود را نشان می دهید؟

الف : هرگز
ب : به ندرت
ج : گاهی
د :اغلب
ت : حداکثرتا جایی که امکان دارد

 

14- شما اعتقاد دارید که برای شاداب بودن باید ساعاتی ازروز را منحصرا صرف خودتان کنید؟

الف :اصلا
ب: احتمالا نه
ج : گاهی
د : بله
ت : البته ,تا جایی که امکان دارد به خودتان می رسید



15- آیا زندگی شما بابرنامه ریزی پیش می رود؟

الف : من حتی درتعطیلات هم برنامه ریزی می کنم
ب : همیشه برنامه ریزی می کنم
ج : بستگی به روزهفته دارد
د :درصورت امکان اجازه می دهم که خودش پیش آید
ت:همیشه بدون برنامه ریزی روزها را طی می کنم

 

 



حال امتیازات کنارگزینه هایی را که انتخاب کرده اید جمع کنید.

 


گزینه الف1 امتیار, گزینه ب 2امتیاز , گزینه ج 3 امتیاز, گزینه د 4 امتیاز, گزینه ت 5 امتیازدارد سپس امتیازات خودتان ازپانزده سوال تست را مطابق با متن های زیرمقایسه کنید.

اگرامتیازشما بین 1تا 20باشد :


بدین معنی است که شما سوسن سفید هستید ...مردم شما را به خاطرپشتکارتان ,ازجان ودل مایه گذاشتنتان وموفقیت هایتان تقدیرمی کنند.اهداف مشخصی دارید وفکرتان برکارتان متمرکزاست .احتمالا فرزند اول خانواده هستید .احساستان را به سختی ابرازمی کنید .یکی ازمهمترین نگرانی های شما این است که چگونه دربرابرافراد مختلف ظاهرشوید.اندیشه هایتان کمی متمایل به بدبینی است .اعتماد به نفس دارید ولی درباطن گاهی به خود اعتماد ندارید.قادرهستید که هدفی تعیین کنید وبه آن برسید.بعضی مواقع دنیا را با دیدی باریک بین می نگرید .احساس می کنید که وقت کمی برای رسیدن به آرزوهایتان دارید.
مواظب باشید جدی بودنتان شما را ازدنیای اطراف دورنکند .خونسرد باشید واززندگیتان لذت ببرید .کارهایی انجام دهید که ازآنها لذت می برید .با انجام این دستورات قوه خلاقیت تان شکوفا می شود .سعی کنید که بیشتربخندید وبا دیگران درتماس باشید.

اگرامتیازشما بین 21تا 54 باشد :

 


بدین معنی است شما یک گل رزهستید .کمی تیغ دارید ولی زیبایی های بسیاری دارید .حس شوخ طبعی دارید ولی ازشنیدن جوک لذت می برید.احتمالا فرزند وسط خانواده هستید مردم دوست دارند دوروبرشما باشند .خونگرم هستید .دوستان صمیمی بسیاری دارید.زندگی را بادید واقع بینانه می نگرید .آگاهید که زندگی ازخوبی ها وبدی ها تشکیل شده است .قادرید شانس خودتان را با توجه به سرمایه های که دارید امتحان کنید .سخت کوش هستید وبه اهدافتان پایبندید .دوست دارید خودتان باشید واین مساله به شما اعتماد به نفس می دهد مشکلترین مساله درزندگیتان یکنواخت بودن مسایل است ..یکنواختی درهرمساله ای شما را آزارمی دهد وباعث کسل شدن روحیه شما می شود .
به شما پیشنهاد می گردد که افق دیدتان را وسیع ترکنید .مسایل جدیدی را تجربه وکشف کنید .آنگاه متعجب خواهید شد که چه نتایج زیبایی به دست آورده اید ومهمترازهمه اینکه فراموش نکنید که درهمه چیزدنبال زیبایی بگردید مخصوصا درخودتان .

اگرامتیازشما بین 55 تا 75 باشد :


بدین معنی است که شما یک گل آفتابگردان هستید دربستری ازگلهای رز.یک ویژگی بارزدرشما وجود دارد که باعث گرمادهی به دیگران وجلوه گری شما می شود .ممکن است شما کوچکترین فرزند خانواده ویا تنها فرزند باشید ..دروقت لازم جدی هستید ولی دوستانتان شما را به عنوان یک شخص شوج طبع می شناسند .ازگفتن جوک لذت می برید .گاهی شیطنت می کنید .مایلید که با افراد جدید وجالبی درزندگیتان آشنا شوید .با افرادی که هیچ وقت نمی خندند راحت نیستید ..دید مثبتی به زندگی دارید ..درهمه چیزبه دنبال خوبیها هستید .بیدی نیستید که با هربادی بلرزید .گرم ,دوست داشتنی ,با وفا واجتماعی هستید وهرکدام ازاین صفات می تواند دلیلی برای خوب بودن شما باشد .انرژی نامحدودی دارید ولی انگیزه تان کم است .برای شما مشکل است که فقط برروی یک کارمتمرکز شوید به شما پیشنهاد می گردد که اجازه دهید مردم روی جدی شما راهم ببینند همان طورکه چهره شاد شما را می بینند .دراین صورت می خواهند که همیشه با شما باشند .به احساسات دیگران احترام بگذارید ازاین شاخه به آن شاخه نپرید وکاری راکه دوست دارید انتخاب کنید وتا پایان آن را انجام دهید .

يکشنبه 8/12/1389 - 15:45
آشپزی و شیرینی پزی

:::   جوجه چینی با سس تاتار    :::

 

http://picture.marshalclub.org/Archive/18640.aspx

 

مواد لازم:


فیله مرغ 1 کیلو
کره 50 گرم
نمک و فلفل به میزان لازم
مواد لازم برای تهیه خمیر بنیه:
آرد 2 پیمانه
دلستر 1 پیمانه
شیر 1 پیمانه
تخم مرغ 1 عدد
جوش شیرین 0.5 قاشق چایخوری
بکینگ پودر 1 قاشق چایخوری
نمک و فلفل به میزان لازم
روغن مایع 0.5 پیمانه
مواد لازم برای تهیه سس تاتار:
سس مایونز 3 قاشق سوپخوری
تخم مرغ پخته 1 عدد
خیارشور متوسط 4 عدد
پیازچه یا پیاز ریز شده 2 قاشق سوپخوری
جعفری خرد شده 1 قاشق سوپخوری
خردل 1 قاشق چایخوری
آب لیمو ترش 2 قاشق سوپخوری
سویا سس 1 قاشق سوپخوری
نمک و فلفل به میزان لازم

 

طرز تهیه:
میتوان به جای فیله مرغ از میگو، ماهی و انواع سبزیجات استفاده کرد فیله ها را حدود 5 دقیقه در کره تفت میدهیم فقط در حدی که یک بخار کوتاه به فیله مرغ داده شود بیشتر از آن نمیپزیم چون سفت میشود روغن را داغ میکنیم دلستر را در ظرفی ریخته و شیر و تخم مرغ را اضافه کرده با همزن دستی هم میزنیم جوش شیرین و بکینگ پودر و فلفل و نمک و روغن را اضافه میکنیم و آرد را هم اضافه میکنیم (آرد را آرام و کم کم اضافه میکنیم) این خمیر وقتی آماده شد باید آن را در یخچال گذاشت و 2 ساعت به آن استراحت داد اگر بیش از سه چهار ساعت این خمیر بماند کیفیت خود را از دست میدهد تا وقتی هم میزنیم که کامل صاف شود بعد داخل یخچال میگذاریم. برای تهیه سس: سس هم باید 2 یا 3 ساعت قبل آماده شود (این سس فرانسوی است) تخم مرغها را که خرد کرده ایم داخل ظرفی ریخته و خیارشور ریز رنده شده که آب آن را گرفته ایم را اضافه میکنیم پیازچه ریز شده و جعفری خرد شده و خردل اضافه میکنیم آب لیمو را اضافه کرده و سویاسس را اضافه میکنیم و مخلوط میکنیم میتوان سس کچاب هم اضافه کرد برای تهیه غذا فیله ها را داخل خمیر آماده شده میریزیم اگر به جای فیله مرغ از میگو استفاده میکنید میگو نیازی به از قبل پخته شدن ندارد اما از شب قبل آنها را در یک عدد پیاز خرد شده و کمی آبلیمو یا سرکه میخوابانیم تا بوی نامطبوع آن گرفته شود و موقع مصرف داخل آبکش میریزیم تا فقط خود میگو بماند بعد داخل خمیر میریزیم تا سرخ کنیم. روغن که کامل داغ شد فیله ها را آغشته به خمیر کرده و داخل روغن می اندازیم تا کامل برشته شود بعد از اینکه کامل سرخ شد داخل سبد یا کاغذ قرار میدهیم تا روغن اضافه گرفته شود (در حین سرخ کردن اگر خمیر از روی فیله جدا شد اضافه های خمیر را از ظرف خارج میکنیم) فیله ها را داخل ظرف پشت و رو میکنیم تا کامل سرخ شود.

يکشنبه 8/12/1389 - 15:42
سخنان ماندگار

................................................................................... 

بین زن کور و شوهر لال همیشه صلح حاکم است.(لهستانی)

 

بدون خطر نمی توان بر خطر غلبه کرد.(لهستانی)

 

برای آدم گرسنه نان شیرین تر از عسل است.(لاتین)

 

برای فقرا هوا همیشه تاریک و سرد است.(لاتین)

 

 

برای آدم مست عمق دریا فقط تا زانوست(روسی)

 

بدون باختن برنده نتوانی شد.(روسی)

 

 

بدون کسب مهارت نمی توانی حتی شپشی بگیری(روسی)

 

با مردم مشورت کن ولی خودت تصمیم بگیر.(روسی)

 

 

بدون تندرستی هیچ کس ثروتمند نیست(کرواتی)

 

بدون پول انسان نمی تواند به جایی حتی کلیسا برود(کرواتی)

 

بری یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی(چینی)

 

با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن(آلمانی)

 

بچه جغد در نظر مادرش ملکه زیبایی است(روسی)

 

برخی افراد ارباب پول هستند و برخی برده آن !(روسی)

 

 

بدون عرق ریختن نمی توان به عسل دست یافت.(یوگسلاوی)

 

 

با باد بیا با آب برو.(اسکاتلندی)

 

با سکوت می توان شیطان را عصبانی کرد(بلغارستانی)

 

 

يکشنبه 8/12/1389 - 15:40
اخلاق

********************

********************

مرد را به عقلش نه به ثروتش

.

زن را به وفایش نه به جمالش
.

دوست را به محبتش نه به کلامش
.

عاشق را به صبرش نه به ادعایش
.

مال را به برکتش نه به مقدارش
.

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
.

اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
.

غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
.

درس را به استادش نه به سختیش
.

دانشمند را به علمش نه به مدرکش
.

مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
.

نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
.

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
.

دل را به پاکیش نه به صاحبش
.

جسم را به سلامتش نه به لاغریش
.

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
********************
********************
.
يکشنبه 8/12/1389 - 15:34
آلبوم تصاویر

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/23/download_003.jpg

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/23/download_005.jpg

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/23/download_008.jpg

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/23/download_012.jpg

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/23/download_023.jpg

يکشنبه 8/12/1389 - 15:31
آموزش و تحقيقات

یك عكاس خوش ذوق موفق شد در پاركی در لندن از لحظات بلعیده شدن یك كبوتر توسط پلیكان و تنها شانس فرار آن تصاویر شگفت انگیزی تهیه كند.

 پل منسفیلد 44 ساله كه به همراه خانواده اش در یك سفر ی كروزه در لندن به سر می برد در پارك سن جیمز در دو قدمی كاخ باكینگهام موفق شد از یك صحنه شگفت انگیز تصویربرداری كند.

 در این صحنه دیدنی، یك پلیكان حریص یك كبوتر بیچاره را با نوك بزرگ خود شكار كرده و شروع به بلعیدن می كند. ناگهان كبوتر برای چند ثانیه فرصت فرار پیدا می كند اما به سادگی داخل نوك پلیكان می نشیند و از مناظر اطراف لذت می برد. به این ترتیب تنها شانس فرار خود را از دست می دهد و خورده می شود.

پلیكان كبوتر را می گیرد


 

آرام آرام وارد نوك می كند


 

تقریبا تمام بدن كبوتر وارد نوك پلیكان شده است


 

منظره رو به دریاچه چه زیباست!


 

وقتی تنها شانس فرار به خاطر تماشای مناظر اطراف از دست می رود


 

كبوتر خورده شد


 

پایان ماجرا

منبع: مهر

يکشنبه 8/12/1389 - 15:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته