خانواده
تو همون بودی که
من خوابشو دیدم
تو همونی که می
خوام براش بمیرم
تو همون فرشته ای
از جنس آدم
تو واسم نشونه از
خدای عالم
تو همونی که تو
خنده هام شریکی
توی دردو غصه هام
واسم طبیبی
تو همون رویای
پاکی که توی شبهای من بود
تـــــــو یـــــــــه قــــــــطره از
خــــــــدایی
تو همون بودی هستی
که می خوام براش بمیرم
از خدا خواستم
همیشه پیش تو آروم بگیرم
تو واسم
دونیای عشقی تو تموم لحظه ها می
تازه میشه تو
هجومم وقتی که پا به پامی
از خدا می خوام
همیشه که کنار تو بمونم
شمع باش پروانه
میشم تا کنار تو بسوزم
وقتی چشمات گریه
می کرد آرزوم بود که بمیرم
کاش بودم کنارت ای
گل تا که دستاتو بگیرم
تــــــــو
یــــــــــه قـــــــــــطره از خــــــــــــد ا
ییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دوشنبه 7/4/1389 - 0:28
آلبوم تصاویر
دوشنبه 7/4/1389 - 0:27
خانواده
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستنی
سرودنی نیست
این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و
مستی
شعر بلند حافظ
از تو شنیدنی است.
این سر
- نه مست باده ٬
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می
سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق ستودنی
ست ...
" آه ! "
باز این دل سرگشته من
یاد
آن قصه شیرین افتاد:
بیستون بود و تمنای دو
دوست.
آزمون بود و تماشای دو عشق.
در زمانی که چو کبک ،
خنده میزد "شیرین"
تیشه میزد "فرهاد"!
نه توان گفت به جانبازی فرهاد :
افسوس...
نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد
کار "شیرین" به جهان شور
برانگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!
کار فرهاد برآوردن میل دل
دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ
شدن
خواه با کوه در آویختن است .
رمز شیرینی این قصه
کجاست؟
که نه تنها شیرین،
بینهایت
زیباست...
آن که آموخت به ما درس محبت
میخواست :
جان چراغان کنی از عشق
کسی
به امیدش ببری رنج
بسی...
تب و تابی بودت هر
نفسی...
به وصالی برسی یا نرسی.
سر خود را مزن اینگونه به
سنگ،
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!!
منشین در پس این بهت
گران
مَدَران جامهی جان را، مَدَران!!
مكن ای خسته در این بغض
درنگ..
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!
پیش این
سنگدلان،
قدر دل و سنگ
یكیست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یكیست..
دیدی
آنرا كه تو خواندی به جهان یارترین؛
سینه را ساختی از عشقش
سرشارترین...
آنكه میگفت منم بهر تو
غمخوارترین..
چه
دلازارترین
شد
چه
دلازارترین...
ناله از درد مكن،
آتشی را كه در آن
زیستهای
سرد مكن
با غمش باز بمان
سرخرو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است كه همواره شود از
خون، رنگ
دلِ دیوانهی تنها، دل
تنگ!
دوشنبه 7/4/1389 - 0:26
خانواده
عشق یعنی خلوت راز و نیاز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی لحظه ی دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده ی بوسُ کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی هم کلامی بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خدا....
دوشنبه 7/4/1389 - 0:24
خانواده
شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی
را
به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را
همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک
تو
نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را
مگو با من دگر از رفتن و از بازی
تقدیر
که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را
نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و
صعود و اوج
که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را
حضور سبز تو در خاطراتم تا
ابد با قیست
کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را
دوشنبه 7/4/1389 - 0:18
خانواده
حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من
نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه
زندگیمو باختم
توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود
کاش از اول می دونستم
قایقم شکستنی بود
واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم
توی هر شهری که
بودی من مسافرت می موندم
اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم
تو نیاز تو می
موندم تا بباری روی بختم
قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من
سفرت بی انتها بود
واسه قصه ی شب من
چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی
یاورت باشه عزیزم
دوشنبه 7/4/1389 - 0:15
خانواده
فرا رسید لحظه ای كه كاش فرا
نمی رسید.
فرا رسید لحظه ای كه كاش در اعماق
زندگی محو می شد و به سر نمی رسید.
لحظه جدایی چقدر سخت است .
لحظه جدایی دو رفیق تنهایی ها ، دو
رفیقی كه با هم در لحظه های غربت بودند ، و درد و دل می كردندو درد دل هم را احساس
میكردند از ته دل.
با هم بودند در تمام لحظه های غربت ،
در تمام لحظه های شادی و غم و غصه با هم بودند و خاطرات زیبا و بیاد ماندنی بر جا
گذاشتند.
حالا كه خاطرات زیبا به جا گذاشتند و
همیشه با هم بودند اینك باید از هم جدا شوند.
لحظه جدایی خیلی سخت است لحظه ای كه
تنها در چشمان دو رفیق اشك دیده میشد.اشك دوری ، اشك فاصله ، اشك جدایی.
اشكهایی كه هر قطره از آن بیانگر یك
خاطره از لحظه های با هم بودنشان بود.
قطره اول كه از چشمانشان جاری شد به
یاد روزهای آشناییشان ریخته شد.
قطره دوم اشكهایشان، به یاد روزهایی كه
با هم بودند ریخته شد.
قطره سوم اشكهایشان به یاد لحظه سخت
جداییشان ریخته شد ، و بقیه اشكهایشان فقط برای
اینكه دلشان خالی شود ودیگر
بغضی در گلویشان نباشد از چشمانشان سرازیر شد.به یاد
خنده ها ، قهقهه ها ،
به یاد غصه ها ، شادی ها و گریه ها اشك میریختند.و اینك زمانش و فرا
رسیده
بود كه شعر جدایی را می خواندند.
شعری كه در آن آواز غمگینی بود ، شعری
كه در آن آواز آغاز جدایی بود.
دست رفاقت در دستان هر دویشان گرمای
خاصی به آن لحظه سرد غمگین بخشیده بود اما سرنوشت اینچنین می خواست!
حالا كه آنها از هم جدا شده اند و باید
دوری هم را تحمل كنند در عوض قلبهایشان تا ابد در كنار هم به رسم رفاقت باقی خواهد
ماند
دوشنبه 7/4/1389 - 0:12
شعر و قطعات ادبی
من همون جزیره بودم خاکی وصمیمی وگرم
مثل عشق بازی موج ها قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موج ها
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیرو رو شد
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه
ابرو باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد از من ودلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
من ودل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحضه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها وغریبم داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقت مردن باز سراغت رو میگیره
میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم...
پنج شنبه 3/4/1389 - 13:15
ازدواج و همسرداری
- واژه دوستت دارم را خرج همسرت کن
- اگر هر روز او را اراسته تر میخواهی زیباییش را ستایش کن
- اعتمادش را به خودت خدشه دار نکن
- با خشونت وتندی به جایی نمیرسی نرمش و
آرامش داشته باش
- اگر تحت تاثیر افراد جاهل از زندگی با تو ابراز بدبختی کرد بگو من که با تو
خوشبخت ترینم
- اگر گفت خیلیها منو
میخواستند بگو پس من خیلی شانس آوردم که تو رو به دست آوردم
پنج شنبه 3/4/1389 - 0:39
ازدواج و همسرداری
حداقل یک بار در روز یک جمله تحسین آمیز به همسرتان بگویید
- وقتی دچار اشتباه شدید آنرا بپذیرید و عذر خواهی کنید
-هرگز اشتباهات گذشته را یادآوری نکنید
- اگر مجبورید از یکدیگر انتقاد کنید با عشق انتقاد کنید
- اگر قرار است در دعوا یکی پیروز شود اجازه بدهید
همسرتان
پیروز میدان باشد(البته مراقب باشید اصلا دعوایی پیش نیاید
پنج شنبه 3/4/1389 - 0:35