سر هوای یار دارد، من كیم؟ |
لب نوای یار دارد، من كیم؟ |
|
چشم با اشكش بگوید، من كیم؟ |
دل هماره خود بجوید، من كیم؟ |
|
من كیم؟ یك عاشق زار و نزار |
هوشم از كف رفت و گردیدم خمار |
|
لاله را دیدم بسان لعل او |
سوسن صحرا چو او از رنگ و بو |
|
سرورا دانم كمان از قامتش |
دست من كی می رسد بر ساحتش |
|
مذهب او نیست راندن از بَرَش |
عاشق خود كی براند از درش |
|
عشق خواندم كار خود را!؟ وای وای! |
پس روا باشد بگریم های های |
|
در بَرش راضی شدم بر بندگی |
مانده ام اینجا ز شور زندگی |
|
سرورم آیا به پیش پای خود |
می شود خوانی مرا شیدای خود؟ |
|
گربخوانی، پر گشایم بر فلك |
آنچنان تا من شوم رشك ملك |
|
گویمت: آقای من، مولای من |
ای فدای پای تو بالای من |
|
آهوی وحشّی طبعم پا گرفت |
ذكر «یا مهدی» من بالا گرفت |
|
گر كنی بهر شكارش پهن دام |
دام تو در چشم او مانند جام؛ |
|
جام می، لبریز و سرشار از سرور |
می رود در دام با فخر و غرور |
|
می كند سر را بلند او از فرود |
خواند او با خود؟ نه، با تو این سرود: |
|
آمده اینك به سویت واله ات |
شمع من بنگر منم پروانه ات |
|
گر بِرانی من بگویم مرحبا |
وركشی اینك بگویم هَبَّذا |
|
كشتنم؟ آری، بُود تفسیر عشق |
بهر كشتن چیست به؟ شمشیر عشق |
|
عشق تنها مردن و خندیدن است |
عشق تنها مرگ را بوسیدن است |
|
عشق یعنی گریه چون ابر بهار |
عشق یعنی سالها در انتظار |
|
عشق یعنی گریه بر راه عزیز |
عشق یعنی سر به درگاه عزیز |
|
عشق یعنی جستجویی ناتمام |
عشق یعنی گفتگویی با امام |
|
عشق یعنی بهر او زندان شدن |
عشق یعنی جانب یزدان شدن |
|
عشق یعنی استغاثه از خدا |
عشق یعنی از جهان گشتن جدا |
|
عشق یعنی فارغ از دنیا شدن |
عشق یعنی بهر او هر جا شدن |
|
عشق یعنی جستجو از بهر یار |
عشق یعنی عاشقی چون مهزیار |
|
عشق یعنی با خودش گفتن نیاز |
عشق یعنی بهر او رفتن حجاز |
|
عشق یعنی سینه را فانوس كن |
چشم خشك خویش اقیانوس كن |
|
عشق یعنی باب مهرش بازكن |
عشق یعنی دردِ دل آغاز كن |
|
عشق یعنی یك شبی بی خواب شو |
عشق یعنی از تبش بی تاب شو |
|
عشق یعنی قفل دل را باز كن |
عشق یعنی نغمه ات را ساز كن |
|
عشق یعنی در گذشتن از سها |
عشق یعنی رفتنت تا سامرا |
|
سامرا گفتم دلم بی تاب شد |
فكر و ذكرم باز آن سرداب شد |
|
آتش عشقش مرا سوزانده تن |
أیّها النّاس! اسمعوا لی لحظةً |
|
آخر ای مردم! كجا غایب شد او؟ |
آخر ای مردم! چرا غایب شد او؟ |
|
آخر ای مردم! فراقش تا به كی؟ |
دوری از رخسار ماهش تا به كی؟ |
|
آخر ای مردم! یتیمی تا به كی؟ |
گفتن از درد قدیمی تا به كی؟ |
|
آخر ای مردم! جفا را كم كنید |
گونه را گُل، اشك را شبنم كنید |
|
دست بردارید از بهر دعا |
رحمت واسع بخواهید از خدا |
|
رحمت واسع، خدا را مهدی است |
دیگر اینجا، نی گه بد عهدی است |
|
آری، آری، مهدی آن ساقّی عشق |
كرده ما را با نگه باقّی عشق |
|
عشقِ مهدی را ز مهد آموختیم |
از شرار عشق او، خود سوختیم |
|
او گُل و ما بلبلان عاشقش |
او چو شمع و ما همه پروانه اش |
|
گر بیاید جان خود را می دهیم |
سر به درگاه جلالش می نهیم |
|
سرورم، مهدی، گُل باغ وجود |
ای همه عالم به پایت در سجود |
|
روز و شب از جام عشقت گشته مست |
هر كه مهرت گوشه ی قلبش نشست |
|
جان ما قربانی دیدار شد |
بی مه رویت جهان غمبار شد |
|
مهدیا! بازآ و ما را شاد كن |
نغمه ی آزادگی فریاد كن |
|
مهدیا! بگذر كلامم قاصر است |
عشق تو، آری، همویم ناصر است. |
|