• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2545
تعداد نظرات : 151
زمان آخرین مطلب : 3889روز قبل
اهل بیت
برآورده شدن حاجتهاى آیت اللّه سیّد نجفى قوچانى توسط زیارت عاشورا
آیت اللّه سیّد نجفى قوچانى رحمه الله فرمود:
بعد از آنكه دوبار زیارت عاشورا را در اصفهان و هر بار به مدت چهل روز براى بر آورده شدن حاجتها و مطالب شرعى خود خواندم ، بحمداللّه به مراد خویش دست یافتم ، و به این زیارت اعتقاد پیدا نمودم ، براى همین پس از رسیدن به شهر نجف اشرف در اولین روز جمعه شروع به خواندن زیارت عاشورا نمودم و این بار غرضم ظهور حكومت امام زمان (عج ) بود البته اگر خداوند آن را از من بپذیرد تا به شهادت و یا سرورى نایل شوم و همه آنها نور على نور است . من از كسانى نیستم كه شیفته سرگرمیهاى دنیا و كثافات آن باشم ، من شیفته مولاى خویش صاحب الامر (عجل ) هستم و از قید و بندهاى جهان آزادم .
این زیارت را هر جمعه در نجف اشرف و یا در كربلا، حتى در مسیر راه مى خواندم ، و در یك سال آن را چهل جمعه مى خواندم .
خداوند را بر سرّ درونم گواه مى گیرم من امام عصر را بسیار دوست مى دارم و از خداوند خواهان توفیق خدمتگزارى ایشان و حصول سرفرازى هستم .(1)
-------------------------------------------------
1- زیارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص 23.
----------------------
حیدر قنبرى
سه شنبه 19/10/1391 - 20:35
اهل بیت
توسعه رزق و روزى با زیارت عاشورا
چون اول باب سه حدیث درباره زیاد شدن رزق و روزى با زیارت امام حسین علیه السلام است لذا این حكایت را هم مى نویسم و دلیل دیگرش روضه خوانى تاجر نصرانى : عالم جلیل و زاهد مسلم آقاى شیخ عبدالجواد حائرى مازندرانى فرمود كه : روزى كسى آمد خدمت خلد مكان شیخ زین العابدین مازندرانى (قدس اللّه سرّه العالى ) و از تنگى معاش خود شكایت كرد؛ شیخ به او فرمود: برو حرم حضرت اباعبداللّه علیه السلام زیارت عاشورا بخوان رزق و روزى به تو خواهد رسید اگر نرسید بیا نزد من ، من خواهم داد رفت . بعد از زمانى ملاقات شد گفت : در حرم مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم كه كسى آمد وجهى به من داد و در توسعه قرار گرفتم .(1)
-------------------------------------------------
1- زیارت عاشورا و آثار شگفت آن ، ص 18.
----------------------
حیدر قنبرى
سه شنبه 19/10/1391 - 20:35
اهل بیت
مزد دادن امام زمان علیه السلام براى خواندن زیارت عاشورا
حاج سید احمد (رحمة اللّه علیه ) براى من نوشت كه روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم . ناگاه سید موقّر معمّمى بر من داخل شد كه قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشیده بود، نظرى كرد به آنچه در زاویه حجره بود كمى از كتب و ظروف و فرشى بود فرمود:
براى حاجت دنیا كفایت مى كند تو را و تو هر روز صبح به نیابت صاحب الزمان علیه السلام زیارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگیر كه محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت :
این كفایت یك ماه تو را مى نماید.
و رفت رو به در مسجد و من به زمین چسبیده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تكلّم بنمایم نتوانستم و حتى نتوانستم برخیزم تا سید خارج شد و همین كه بیرون رفت گویا قیودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پیدا كردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص كردم اثرى از آن آقا ندیدم .(1)
-------------------------------------------------
1- عبقرى الحسان مرحوم شیخ على اكبر نهاوندى : ج 1، ص 113.
----------------------
حیدر قنبرى
سه شنبه 19/10/1391 - 20:34
اهل بیت
ثّر از اینكه هر روز زیارت عاشورا را نخواندم
عالم جلیل آقاى شیخ عبدالهادى حائرى مازندرانى از والد خود مرحوم حاجى ملاّ ابوالحسن نقل كرده كه من حاجى میرزا على نقى طباطبایى را بعد از رحلتش به خواب دیدم و به او گفتم : آرزویى دارى ؟ گفت : یكى و آن این است كه چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورا نخواندم . و رسم سید این بود كه در دهه محرم زیارت عاشورا مى خواند نه در تمام سال و لذا افسوس مى خورد كه چرا تمام سال نمى خواندم .(1)
-------------------------------------------------
1- زبدة الحكایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 235.
----------------------
حیدر قنبر
سه شنبه 19/10/1391 - 20:31
اهل بیت
شهداى تغلبى
ضرغامة بن مالك تغلبى
همچون نامش شیرمردى دلاور و شیعه و از جمله كسانى بود كه با حضرت مسلم (علیه السلام) بیعت كرد و زمانى كه مسلم تنها ماند، با سپاهیان ابن سعد از شهر خارج و سپس به امام (علیه السلام) پیوست و در كنار آن حضرت جنگید و پس از نماز ظهر در جنگ تن به تن، به جمع خیل شهیدان در آمد، رضوان الله علیه.
كنانة بن عتیق تغلبى (1)
وى، یكى از دلیرمردان و نیایشگران و قاریان كوفه به شمار مى رفت. در كربلا حضور امام حسین (علیه السلام) شرفیاب شد و در ركاب آن حضرت به شهادت رسید.
سروى گفته است: كنانه، در نخستین (2) حمله به فیض شهادت نایل گشت و به گفته دیگران: در جنگ تن به تنى كه در حد فاصل نخستین حمله و ظهر رخ داد، به درجه رفیع شهادت نایل شد.
قاسم بن زهیر بن حارث تغلبى و برادرانش كردوس و مُقسِط
این سه بزرگوار از یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) و از جمله كسانى بودند كه در جنگ هاى حضرت در ركاب وى مبارزه كرده بودند. آنان در آغاز از همراهان امیرالمؤمنین (علیه السلام)، سپس در شمار یاران امام حسن (علیه السلام) در آمدند و در كوفه رحل اقامت گزیدند و در جنگ ها به ویژه صفین از آنان یاد شده است و زمانى كه امام حسین (علیه السلام) به كربلا وارد شد، به سوى او رهسپار گشتند و شبانه خدمت آن حضرت شرفیاب شدند و در ركاب او به فیض شهادت نایل شدند. و به گفته سروى: این رادمردان در نخستین حمله به شهادت رسیدند.
---------------------------------------------
1-شیخ طوسى در رجال: 104، شماره 1031، وى را از یاران امام حسین (علیه السلام) شمرده است.
2-مناقب: 4 / 113.
--------------------------------------
الشیخ محمد بن طاهر السماوى
مترجم: عباس جلالى
سه شنبه 19/10/1391 - 11:46
اهل بیت
شهداى جهنى
مجمّع بن زیاد بن عمرو جهنى
وى، در منطقه جهنیه، اطراف مدینه مى زیست، هنگامى كه امام حسین (علیه السلام) از آن سامان عبور كرد، در جمع سایر اعراب به امام (علیه السلام) پیوست و زمانى كه آنان از پیرامون حضرت پراكنده شدند، در كنار آن بزرگوار ماند و به گفته صاحب حدائق (1) و دیگران: مجمّع در ركاب آن حضرت به فیض شهادت نایل آمد.
عبّاد بن مهاجر بن ابومهاجر جهنى
وى نیز از جمله كسانى بود كه از منطقه جهینه، به امام حسین (علیه السلام) ملحق گردید.
صاحب حدائق الوردیة گفته است: او در ركاب امام حسین (علیه السلام) در كربلا به شهادت رسید، رضوان الله علیه.(2)
عقبة بن صلت جهنى
او از جمله كسانى بود كه امام حسین (علیه السلام) را از منطقه جهینه، همراهى مى كرد و ملازم ركاب آن حضرت بود و با وجود پراكندگى مردم، امام را تنها نگذاشت.
صاحب حدائق مى گوید: عقبه، همراه امام حسین (علیه السلام) در كربلا به شهادت رسید.(3)
---------------------------------------------
1-حدائق الوردیه: 122.
2-همان.
3-حدائق الوردیة: تسمیة من قتل: 155.
--------------------------------------
الشیخ محمد بن طاهر السماوى
مترجم: عباس جلالى
سه شنبه 19/10/1391 - 11:45
اهل بیت
شهداى تمیمى (1)
حر بن یزید ریاحى
وى، حر بن یزید بن ناجیة بن قعنب بن عتّاب [الردف](1) بن هرمّى بن ریاح بن یربوع بن حنظلة بن مالك بن زید مناة بن تمیم تمیمى یربوعى ریاحى است.
حر از خاندانى بود كه در عصر جاهلیت و در اسلام، انسان هایى شایسته به شمار مى آمدند؛ زیرا جد او عتاب، در پایه اى بود كه پشت سر نعمان [پادشاه حیره] سوار مى شد پس از درگذشت عتاب، دو فرزند به نام هاى ((قیس و قعنب)) از او به یادگار ماند.
قیس نیز پشت سر نعمان سوار مى شد، و شیبانى ها با وى درگیر شدند، از این رو جنگ ((طخفه)) رخ داد، حر پسر عموى اخوص، زید بن عمرو بن قیس بن عتاب صحابى شاعر، محسوب مى شد و در كوفه از ریاست برخوردار بود. ابن زیاد وى را با یك هزار نیرو براى مقابله با امام حسین (علیه السلام) اعزام كرد.
به گفته ابن نما: هنگامى كه ابن زیاد، حر را به سوى حسین (علیه السلام) اعزام نمود و حر از دارالاماره بیرون رفت، از پشت سر، ندایى شنید كه: اى حر! به تو مژده بهشت مى دهم. راوى گفت: حر به پشت سر نگاهى كرد ولى كسى را نیافت، با خوئد گفت: خدایا! من كه درگیر جنگ با حسینم، پس این مژده چیست؟ او باور نمى كرد اهل بهشت باشد. زمانى كه به امام حسین (علیه السلام) پیوست، ماجرا را با امام در میان گذاشت.
حضرت فرمود: لقد اصبت اجرا و خیرا؛ ((تو در حقیقت به پاداش، خیر و سعادت دست یافته اى)).
ابومخنف از عبدالله بن سلیم و مذرى بن مشمعل اسدى روایت كرده كه گفتند:
با حسین (علیه السلام) همراه بودیم، حضرت در منزل شراف، اتراق فرمود و به یاران خویش دستور داد بیش از حد متعارف، تدارك آب ببینند، سپس ‍ بامدادان حركت كرد و تا نیمروز راه پیمودند. ناگهان یكى از سپاهیان تكبیر گفت. امام (علیه السلام) فرمود: الله اكبر! لِمَ كَبّرتَ؟ ((خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود، چرا تكبیر گفتى؟))
عرضه داشت: چشمم به درختان خرما افتاد. عبدالله و مذرى گفتند: ما در این منطقه هرگز درخت خرما ندیده ایم.
امام (علیه السلام) فرمود: فما تریانه راءى؟ ((به نظر شما او چه دیده است؟)).
عرض كردیم: احتمالا گردن هاى اسبان به نظرش آمده است.
حضرت فرمود: و انا و الله ارى ذلك؛ ((به خدا! من نیز آن ها را مشاهده مى كنم)).
سپس فرمود: اما لنا ملجاء نجعله فى ظُهورنا و نستقبل القوم من وجه واحد.
((آیا در این نزدیكى ها محل ایمنى وجود دارد، آن را پشت سر خود قرار دهیم و تنها از یك جبهه با دشمن رو به رو شویم)).
عرض كردیم: آرى؛ هست. منطقه ذو حُسَم سمت چپ شما قرار دارد؛ مى توانید بدان جا تغییر مسیر دهید و اگر موفق شوید براى رسیدن به آن جا بر دشمن پیشى بگیرید، به هدف خود، رسیده اید. از این رو، حضرت به سمت چپ تغییر مسیر داد.دیرى نپایید كه گردن هاى اسب ها به خوبى پدیدار شد و آن ها را مشاهده مى كردیم. مسیر خود را از آن ها تغییر دادیم و آنان نیز به سمت ما تغییر مسیر دادند. سر نیزه هاى آنان از دور به شاخك هاى
زنبور عسل و پرچم هایشان به بال هاى پرندگان مى ماند.
به هر حال، ما قبل از آنان به ((ذوحسم)) رسیدیم و سراپرده حسین (علیه السلام) برافراشته شد و سپاهیان دشمن با یك هزار تن به فرماندهى حر از راه رسیدند. وى در گرماى سوزان ظهر در برابر امام (علیه السلام) قرار گرفت. امام و یارانش عمامه به سر و شمشیر حمایل داشتند، حضرت به یاران خود فرمود: اسقا القوم و رشفّوا الخیل؛ ((این جمعیت و اسبانشان را سیراب كنید)).
زمانى كه نفرات و اسبان آن ها را سیراب نمودند، وقت نماز فرا رسید، امام حسین (علیه السلام) به حجاج بن مسروق جعفى - كه حضرت را همراهى مى كرد - دستور داد اذان بگوید، وقت اقامه نماز رسید، امام كه عبا و ردا و كفش هاى خود را پوشیده بود، از خیمه بیرون آمد و خدا را حمد و سپاس ‍ گفت، سپس فرمود: ایها الناس! انّها معذرة الى الله و الیكم انى لم آتكم حتى اءتتنى كتبكم.
((مردم! سخنان من اتمام حجت بر شما و انجام وظیفه در پیشگاه خداست، من آن گاه كه نامه هایتان به سویم سرازیر شد، به سوى شما آمدم ...)).
جمعیت در پاسخ سكوت كردند. حضرت به مؤ ذن فرمود: اقم؛ ((اقامه بگو)).
وى اقامه گفت و امام (علیه السلام) به حر فرمود: اءترید إن تُصلّى باصحابك؛ ((آیا نماز را با سپاهیانت به جا مى آورى؟))
عرض كرد: خیر؛ به شما اقتدا مى كنیم و امام (علیه السلام) نماز را با آنان به جماعت به جا آورد و سپس داخل سراپرده خود شد و یارانش اطراف او را گرفتند و حر نیز داخل خیمه خود شد و سپاهیانش پیرامون او گرد آمدند و آن گاه به جاى خود بازگشتند و هر یك عنان مركب خویش را در دست، و در سایه آن نشستند.
با فرا رسیدن وقت نماز عصر، امام (علیه السلام) به یاران دستور داد آماده حركت باشند.
نماز عصر را با آنان به جا آورد و پس از فراغت از نماز، رو به سپاهیان دشمن كرد و فرمود: ایها الناس! انكم إنْ تتقوا...؛ ((مردم! اگر از خدا مى ترسید)).
حر در پاسخ گفت: به خدا سوگند! ما نمى دانیم منظورت از نامه هایى كه مى گویى چیست؟
امام (علیه السلام) فرمود: یا عقبة بن سمعان اخرج الخرجین اللذین فیهما كتبهم الىّ.
((اى عقبة بن سمعان! خورجین هاى حاوى نامه هایشان را براى آنان باز كن.))
عقبه خورجین هاى پر از نامه را گشود و آن ها را مقابل آنان ریخت.
حر گفت: ما از كسانى كه نامه براى شما نوشته اند نیستیم، به ما فرمان داده اند هرگاه به شما برخوردیم تا شما را نزد عبیدالله نبریم، از شما جدا نگردیم.
امام (علیه السلام) فرمود: الموت ادنى الیك من ذلك؛ ((مرگ از این كار برایت نزدیكتر است)). آن گاه حضرت رو به یاران كرد و فرمود: اركبوا؛ ((سوار شوید)).
آنان سوار شدند و تا سوار شدن زنها منتظر ماندند. حضرت فرمود: انصرفوا؛ ((راه بیفتید)). به مجرد این كه خواستند حركت كنند، سپاه دشمن از رفتن آنان جلوگیرى به عمل آورد. امام (علیه السلام) به حر فرمود: ثكلتك امك ما ترید؟ ((مادرت به عزایت بنشیند، چه تصمیمى دارى؟)).
حر در پاسخ امام گفت: به خدا سوگند! اگر كسى غیر از شما از عرب در موقعیتى كه شما در آن به سر مى برى، چنین سخنى به من گفته بود، به همان نحو او را پاسخ مى دادم، ولى به خدا سوگند! نمى توانم از مادرت جز به نیكوترین وجه یاد كنم.
امام (علیه السلام) فرمود: فما ترید؟ ((پس چه قصد دارى؟)).
حر گفت: مى خواهم شما را نزد عبیدالله ببرم.
امام (علیه السلام) فرمود: اذا لا اتّبعك؛ ((از تو اطاعت نخواهم كرد)).
حر گفت: من نیز دست از شما بر نمى دارم و این سخنان سه بار میان آنان رد و بدل شد.
سپس حر گفت: من فرمان جنگ با تو ندارم، تنها ماموریتم این است كه تا وارد كردن شما به كوفه از شما جدا نگردم، اگر تصمیم به حركت دارى، مسیرى را انتخاب كن نه به كوفه وارد شوى و نه به مدینه باز گردى، تا منصفانه عمل شده باشد و من از فرصت استفاده كنم و نامه اى به ابن زیاد بنویسم، اگر شما نیز بخواهى مى توانى نامه اى به یزید با ابن زیاد بنگارى، شاید خداوند مرا از درگیرى با تو معاف دارد
سه شنبه 19/10/1391 - 11:45
اهل بیت
شهداى تمیمى (2)
راوى مى گوید: امام (علیه السلام) از راه عذیب و قادسیه كه تا منطقه عذیب 38 میل فاصله داشت، به سمت چپ تغییر مسیر داد و حر نیز او را همراهى مى كرد تا به منطقه ((بیضه))(2) رسیدند، حضرت در آن جا براى یارانش خطابه هایى ایراد فرمود كه قبلا گذشت و پاسخ ‌هایى دادند كه در شرح حال هر یك، بدان ها اشاره كردیم.
سپس حضرت سوار بر مركب شد و به راه خویش ادامه داد و حر همچنان به موازات آن ها در حركت بود.
حر به امام گفت: اى اباعبدالله! به تو هشدار داده و شهادت مى دهم كه اگر دست به شمشیر ببرى، قطعا كشته خواهى شد و اگر مورد تعرض قرارگیرى نیز به نظر من سرانجامى جز كشته شدن نخواهى داشت.
امام (علیه السلام) بدو فرمود: افبالموت تخوّفنى و هل یعدو بكم الخطب إن تقتلونى!؟ ما ادرى ما اقول لك و لكنى اقول كما قال اخو الاوس لابن عمه حین لقیه و هو یرید نصرة رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) فقال له: این تذهب؟ فانك مقتول.))
((آیا مرا از مرگ مى ترسانى؟ و آیا بیش از كشتن من نیز كارى از شما ساخته است؟ نمى دانم در پاسخ چه بگویم! ولى برایت اشعارى را مى خوانم كه برادر مؤمن ((اوسى)) آن گاه كه مى خواست به یارى پیامبر بشتابد و در جنگ شركت كند، به پسر عمویش كه مخالف حركت او بود، عنوان كرد:
ساءمضى فما بالموت عار على الفتى
اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما

و آسى الرجال الصالحین بنفسه

و فارق مثبورا و باعد مجرما

فان عشت لم اندم و إنْ متّ لم الم

كفى بك عارا إن تلام و تندما

یعنى: من به سوى مرگ خواهم رفت و مرگ براى جوانمرد آنگاه كه معتقد به اسلام بوده و هدفش حق باشد، ننگ و عار نیست. آن كه بخواهد با نثار جان خود، از نیك مردان حمایت و از جنایتكاران فاصله بگیرد و از تبهكاران دورى جوید. اگر زنده ماندم، پشیمانى ندارم و اگر در این راه جان دادم، نگران نیستم، ولى براى تو همین بس كه چنین زندگى ذلت بار و ننگینى را سپرى كنى.
حر با شنیدن سخنان امام (علیه السلام) از او فاصله گرفت تا به منطقه ((عذیب الهجانات))(3) رسیدند، در آن جا به چهارتن برخوردند كه اسب نافع بن هلال را یدك مى كشیدند و طرماح بن عدى آنان را راهنمایى مى كرد تا حضور امام (علیه السلام) شرفیاب شدند و بر او سلام كردند.
حر، جلو آمد و گفت: این افراد كه از كوفه آمده اند از همراهان تو نبوده اند، من آن ها را یا در این جا نگاه مى دارم و یا بر مى گردانم.
امام (علیه السلام) فرمود: لاءمنعنهم مما امنع منه نفسى، انما هؤ لاء انصارى و اعوانى، و قد كنت اعطیتنى إن لا تعرض لى بشى ء حتى یاءتیك جواب عبیدالله.
((من همانگونه كه از خویش دفاع مى كنم با تمام توان. از این افراد حمایت خواهم كرد، اینان یاران و حامیان من هستند، تو به من تعهد دادى تا زمانى كه پاسخ نامه عبیدالله را دریافت نكنى، حق هیچگونه تعرضى نسبت به من نداشته باشى)).
حر گفت: آرى، صحیح است، ولى اینان با شما نیامده اند.
حضرت فرمود: هم اصحابى و هم بمنزلة من جاء معى، فان تممت علىّ ما كان بینى و بینك و الا ناجزتك.
((اینان یاران من هستند و به منزله كسانى اند كه همراه من آمده اند، اگر به تعهدى كه به من سپردى عمل نكنى، با تو خواهم جنگید)).

سه شنبه 19/10/1391 - 11:44
اهل بیت
شهداى تمیمى (3)

راوى مى گوید: حر دست (4) از آن ها برداشت. سپس امام حسین (علیه السلام) از منطقه كاخ بنى مقاتل كوس رحیل زد و آنگاه كه خواست به سمت چپ تغییر مسیر دهد، حر از حركت وى جلوگیرى كرد. ناگهان دیدند اسب سوارى مسلح، كمان بر دوش از كوفه مى رسد. همگى درنگ كرده و در انتظار او ماندند. وقتى از راه رسید، بر حر سلام نمود و به امام حسین (علیه السلام) اعتنایى نكرد. وى مالك بن نسر(5) بدى كندى بود و نامه اى بدن مضمون از عبیدالله به حر داد؛ اما بعد! به مجرد رسیدن نامه و فرستاده ام، حسین را نگاه دار و در منطقه خشك و بى آب و علفى او را فرود آور، به پیك خود فرمان داده ام همواره با تو باشد و جدا نشود تا دستورم را به اجرا در آورى. والسلام.
وقتى حر نامه را خواند، نامه و پیك را نزد امام (علیه السلام) آورد و گفت: این نامه امیرم است كه در آن به من فرمان داده تا شما را در همان محلى كه نامه اش به دستم رسید، نگاه دارم و این شخص، پیك اوست كه دستور داده تا اجراى فرمان وى، از من جدا نشود، بدین ترتیب، امام و یارانش را به فرود آمدن در آن مكان واداشت.
امام (علیه السلام) بدو فرمود: دعنا ننزل فى هذه القریة او هذه، او هذه.
((بنابراین، ما را به خود واگذار تا در یكى از این آبادى ها نینوا، غاضریه شفیه، اقامت گزینیم.))
حر گفت: به خدا سوگند! قادر بر چنین كارى نیستیم، این مرد به عنوان جاسوس بر من گمارده شده، از این رو، در همان مكان فرود آمدند.(6)
بنابه روایت ابومخنف، آن گاه كه سپاهیان دشمن براى نبرد با امام حسین (علیه السلام) گرد آمدند، عمر سعد، عبدالله بن زهیر بن سلیم ازدى را بر تیره مدینه ذب اسد بن عبدالرحمان بن ابوسبره جعفى را بر تیره مذحج، كندة بن قیس بن اشعث را بر تیره ربیعه و كنده، حر بن یزید را بر تیره تمیم و همدان فرماندهى داد و عمرو بن حجاج را بر جناح راست سپاه و شمر بن ذى الجوشن را بر جناح چپ آن گمارد و عزرة بن قیس را به فرماندهى سواره نظام و شبث بن ربعى را به فرماندهى پیاده نظام تعیین كرد و درفش را به غلامش (7) ((درید)) یا ((ذوید)) سپرد.
همه این افراد در جنگ با امام حسین (علیه السلام) شركت جستند، غیر از حر كه به امام پیوست و در ركاب آن بزرگوار به فیض شهادت نایل گشت.
به گفته ابومخنف: زمانى كه عمر سعد سپاه خود را به پیش راند، حر خطاب به او گفت: خداوند تو را به سلامت بدارد! آیا واقعا مى خواهى با این مرد بجنگى؟
ابن سعد گفت: آرى، به خدا سوگند! جنگى كه دست كم، سرها پرتاب شود و دست ها از بدن بیفتد.
حر گفت: آیا به پذیرفتن هیچ یك از پیشنهادات وى راضى نشدید؟
گفت: به خدا سوگند! اگر من كاره اى بودم، آن ها را مى پذیرفتم، ولى امیرشما حاضر به انجام چنین كارى نیست.
حر جلو آمد تا خود را از جمعیت كنار كشید، قرة بن قیس ریاحى نیز او را همراهى كرد.
حر به قرة گفت: امروز اسبت را آب داده اى؟
قرة گفت: خیر.
حر گفت: نمى خواهى آن را آب بدهى؟
قرة مى گوید: به خدا سوگند! من تصور كردم حر تصمیم دارد از سپاه فاصله بگیرد و در جنگ شركت نكند به همین دلیل دوست ندارد من متوجه كار او بشوم تا مبادا به كسى اطلاع بدهم، از این رو، گفتم: مى روم اسبم را آب مى دهم.
قرة گفت: از محلى كه حر قرار داشت فاصله گرفتم. به خدا سوگند! اگر او مرا در جریان كار خود قرار داده بود، قطعا او را همراهى مى كردم.
راوى مى گوید: حر، رفته رفته خود را به حسین نزدیك ساخت. مهاجر بن اوس ریاحى به او گفت: فرزند یزید! چه تصمیمى دارى؟ آیا قصد حمله دارى؟
حر، سكوت كرد و گویى تب لرز بر او عارض گردیده بود. معاجر به او گفت:
فرزند یزید! كارهایت مشكوك به نظر مى رسد، هیچگاه تو را در چنین وضعیتى ندیده بودم، اگر از من مى خواستند دلیرترین مرد كوفه را معرفى كنم، انگشت روى تو مى نهادم، این چه حالتى است كه در تو مى بینم؟!
حر گفت: به خدا سوگند! خویشتن را بین بهشت و دوزخ، مخیر مى بینم، به خدا سوگند! اگر قطعه قطعه شوم و در آتش بسوزم، بهشت را بر همه چیز ترجیح مى دهم و سپس بر اسب خود تازیانه زد و به حسین (علیه السلام) پیوست. نزدیك یاران حسین (علیه السلام) كه رسید سپر خود را وارونه كرد. سپاهیان گفتند: فردى است كه امان مى خواهد، تا نزدیك شد، او را شناختند، بر حسین سلام كرد و عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جانم فدایت! من همان فردى هستم كه تو را همراهى كردم تا از برگشتنت جلوگیرى به عمل آوردم و در مسیر راه به موازات تو حركت مى كردم و تو را در این مكان ناگزیر به فورد كردم، به خدایى كه معبودى جز او نیست، تصور نمى كردم این مردم پیشنهادات تو را اصلا نپذیرند و تا این پایه در مورد شما گستاخى به خرج دهند.
با خود گفتم: اگر در برخى امور با این مردم همكارى كنم مانعى ندارد تا گمان نكنند من از اطاعت آنان دست برداشته ام و آن ها پیشنهاداتى را كه امام بر آنان عرضه مى كند حتما خواهند پذیرفت. به خدا سوگند! حتى اگر تصور این را داشتم كه پیشنهادات شما را نمى پذیرند، چنین كارى را مرتكب نمى شدم و اكنون نزد شما آمده ام تا از كارهایى كه انجام داده ام به پیشگاه خداوند توبه كنم و با شما اظهار همدردى نمایم تا در ركابت جان دهم. آیا توبه ام پذیرفته مى شود؟
امام (علیه السلام) فرمود: نعم؛ یتوب الله علیك و یغفر لك، فإنزل.
((آرى، خداوند توبه ات را مى پذیرد و تو را مى بخشد اكنون از اسب فرود آى.))
حر عرضه داشت: من در ركاب شما سواره باشم بهتر از پیاده است، ساعتى بر پشت اسب با آنان مبارزه خواهم كرد و سرانجام كارم به پیاده شدن خواهد انجامید.
امام فرمود: فاصنع ما بدا لك؛ ((هرچه صلاح مى دانى انجام بده)).
حر در برابر سپاه عمر سعد قرار گرفت و اظهار داشت: مردم! آیا واقعا حاضر نیستید پیشنهاداتى را كه حسین بر شما عرضه كرد، پذیرا شوید تا خداوند شما را از جنگ با او معاف دارد؟
حر رو به سپاهیان كرد و گفت: مردم كوفه! مادرانتان گریان و چشمانتان اشكبار باد! شما فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را دعوت كردید و آن گاه كه نزد شما آمد، او را تسلیم دشمن نمودید؟ شما مدعى بودید كه در راه او جان خود را فدا خواهید كرد ولى به دشمنى با او برخاستید تا خونش را بریزید، به جانش چنگ انداختید و گلویش را گرفتید و از هر سو وى را در تنگنا قرار دادید، نگذاشتید در زمین پهناور خدا جایى بیابد تا خود و خاندانش در آسایش و امنیت به سر برند، چون اسیرى در دست شما قرار گرفت، نه توانست براى خود سودى بجوید و نه زیانى را از خویش دور گرداند، آب فرات را كه مورد استفاده یهود و نصارى بود و سگ و خوك این دیار در آن مى غلطیدند، به روى آن بزرگوار و زنان و كودكان و یارانش بستید.
هان! ببینید كه تشنگى آن ها را از پا در آورده است، شما پس از رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) با فرزندان او چه بد رفتار كردید! اگر از كار خود توبه نكنید و از عملى كه امروز و در این ساعت مرتكب مى شوید، دست بر ندارید، خداوند در روز تشنگى رستاخیز، شما را سیراب نخواهد ساخت [با گفتن این سخن] وى را تیرباران كردند و نزد امام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد.(8)
بنابه روایت ابومخنف: یزید بن ابوسفیان ثغرى از تیره بنى حارث بن تمیم گفت:
به خدا سوگند! اگر حر را زمانى كه از صفوف لشكر خارج شد دیده بودم، با نیزه دنبال مى كرد.
راوى مى گوید: در همین اثنا كه سپاهیان جولان مى دادند و به جنگ و گریز مى پرداختند، حر با پیش دستى یورش مى برد و شعر عنتره را زمزمه مى كرد:
ما زلت ارمیهم بثغرة نحره

و لبانه حتى تسربل بالدم

یعنى: همواره گودى زیر گلو و سینه اش را با تیر نشانه یم روم، تا بدنش را خون فرا گیرد.
اسب حر از ناحیه دو گوش و پیشانى زخمى، و خونش بر زمین جارى بود، حصین بن تمیم تمیمى به یزید بن سفیان گفت: این فرد همان حر است كه آرزوى كشتن او را داشتى.
گفت: آرى و براى نبرد با او به میدان شتافت و گفت: اى حر! آیا هماورد مى خواهى؟
حر گفت: آرى، مى خواهم و در برابر او قرار گرفت.
حصین بن تمیم مى گوید: من نظاره گر او بودم، به خدا سوگند! گویى جان یزید در دست حر بود، به مجر این كه به جنگ او شتافت، حر وى را مهلت نداد و به هلاكت رساند.(9)
ابومخنف از ایوب بن مشرح خیوانى روایت كرده كه مى گفت: حر اسبش را به جولان در آورد، من تیرى به سوى او شلیك كردم و شكم اسبش را نشانه رفتم، دیرى نپایید، اسب به خود لرزید و تعادل خود را از دست داد و بر زمین افتاد، حر از اسب به زمین پرید و چون شیرى شمشیرى به دست، این رجز را مى خواند:
إنْ تعقروا بى فإنا بن الحر

اشجع من ذى لبد هزبر

یعنى: هر چند اسبم را پى كنید ولى من فرزند حر و شجاع تر از شیر بیشه ام.
راوى مى گوید: هرگز كسى را به جنگاورى و چالاكى او ندیده بودم.(10)
ابومخنف گفته است: زمانى كه حبیب به شهادت رسید، حر پیاده نبرد مى كرد و این رجز را زمزمه مى نمود:
آلیت لا اقتل حتى اقتلا

و لن اصاب الیوم الا مقبلا

اضربهم بالسیف ضربا مفصلا

لا ناكلا عنهم و لا مهللا

یعنى: سوگند خورده ام تا نكشتم، كشته نشوم، امروز جز از پیش رو ضربه نخورم، با شمشیر بر آن ها ضربه هاى كارى وارد خواهم ساخت، نه از رویارویى طفره مى روم و نه گریزانم.
و شمشیر میان دشمن گذاشته بود و چنین مى گفت:
انى انا الحر و ماءوى الضیف

اضرب فى اعراضكم بالسیف

عن خیر مَن حل باءرض الخیف (11)
یعنى: این منم حر؛ پناهگاه میهمانم، با شمشیر بر گردن هایتان ضربه خواهم زد، در راه بهترین كسى كه در سرزمین خیف قرار داده است.
سپس به اتفاق زهیر، كارزار سختى را آغاز كردند، هرگاه یكى از آن دو یورش ‍ مى برد و در محاصره قرار مى گرفت، دیگرى حمله مى كرد و او را نجات مى داد، ساعتى چنین پیكار نمودند و سرانجام گروهى بر حر حمله ور شده و او را به شهادت رساندند.(12)
زمانى كه حر از اسب به زمین افتاد، حسین (علیه السلام) بر بالین وى حاضر شد و فرمود:
انت كما سمتك امك الحر، حر فى الدنیا و سعید فى الاخرة.
((همانگونه كه مادرت تو را حر (آزادمرد) نام نهاد، در دنیا آزاد و در آخرت سعادتمند خواهى بود)).
عبیدالله بن عمرو كندى بدى درباره او مى گوید:
سعید بن عبدالله لا تنسینه

و لا الحر اذ آسى زهیرا على قسر

یعنى: مبادا سعید بن عبدالله را فراموش كنى و نه حر را كه در دشوارى ها با زهیر همكارى داشت.

سه شنبه 19/10/1391 - 11:44
اهل بیت
شهداى تمیمى (4)
حجاج بن بدر تمیمى سعدى
وى اهل بصره و از تیره بنى سعد بن تمیم و حامل نامه مسعود بن عمرو به امام حسین (علیه السلام) بود كه نزد حضرت ماند و در ركاب آن بزرگوار به شهادت رسید.
داوودى گفته است: حسین (علیه السلام) طى نامه اى به منذر بن جارود عبدى، یزید بن مسعود نهشلى، احنف بن قیس و دیگر سران قبایل پنجگانه و اشراف بصره [از آنان یارى خواست].
احنف در نامه اى به امام (علیه السلام) وى را به صبر و شكیبایى و امید، سفارش كرد، منذر پیك حضرت را به ابن زیاد سپرد و وى او را به قتل رساند، ولى مسعود،(13) هواداران خود از قبایل تمیم، حنظله، سعد و عامر را گرد آورد و برایشان خطابه اى ایراد كرد و گفت: اى بنى تمیم! موقعیت و جایگاه خاندان مرا میان خود چگونه مى پندارید؟
گفتند: بسیار برجسته به خدا سوگند! شما ستون فقرات هستى ما و برترین افتخارمان به شمار مى آیى، به اوج سربلندى رسیده و و از دیگران گوى سبقت ربوده اى.
مسعود گفت: هدف من از گرد آورى شما این است كه براى انجام كارى با شما مشورت كنم و از شما یارى بجویم.
در پاسخ وى گفتند: به خدا سوگند! ما نیز از پند و نصیحت دریغ نداریم و نظر خویش را در اختیار شما قرار خواهیم داد. اكنون مهیاى شنیدن سخنان شما هستیم.
مسعود اظهار داشت: معاویه از دنیا رفت و از رفتن او هیچ گونه خسارتى نیز به بار نیامد. آگاه باشید! دروازه جور و گناه در هم شكست و پایه هاى ظلم و ستم فرو ریخت، وى با بدعت گذارى بیعتى، وضعیتى را به وجود آورد كه به تصور خود، آن را تحكیم بخشیده ولى هیهات به چیزى كه مى خواست دست نیافت. به خدا سوگند! وى تلاش كرد ولى شكست خورد، آن كار را به مشورت گذاشت، ناموفق شد؛ اكنون یزید باده نوش و جرثومه فسق و بجور به پا خاست و ادعاى خلافت بر مسلمانان نمود و با وجود كم بهره بودن از حلم و بردبارى و علم و دانش، بدون رضایت مسلمانان بر آنان حاكمیت یافته است و انكى به حق، آشنایى ندارد. به خدا سوگند! مبارزه با چنین عنصرى از جهاد با مشركین برتر است.
اكنون، این حسین بن على بن ابى طالب امیرالمؤمنین و فرزند رسول خداست كه از مجد و عظمتى ریشه دار و اندیشه اى بزرگ و والا برخوردار است، فضایلش وصف ناشدنى و داراى علم و دانش بى پایان است. این بزرگوار به سبب سابقه اش در اسلام و سن و مقدم بودن و نزدیكى با رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از دیگران به خلافت سزاوارتر است. با كودكان مهربان و بر سالخوردگان دلسوز است. برجسته ترین زمامدار و پیشوایى است كه با وجودش حجت الهى تمام و پند و موعظه رسانده شده است، از نور حق رو بر نتابید و در ورطه باطل، سرگردان نشوید، صخر بن قیس (احنف) در روز جنگ جمل شما را از نبرد باز داشت، اینك با یارى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آن لكه ننگ و عار را شستشو دهید.
به خدا سوگند! هر كس در یارى وى كوتاهى به خرج دهد، خداوند خوارى و ذلت را در فرزندانش به میراث نهد و او را بى یار و یاور مى سازد و اكنون این منم كه لباس رزم به تن كرده و زره كارزار پوشیده ام، آن كس كه كشته نشود، خواه ناخواه از دنیا خواهد رفت و كسى كه از مرگ بگریزد، جان سالم به در نخواهد برد، خدا شما را مشمول رحمت خویش گرداند، نیك پاسخ دهید.
بنى حنظله اظهار داشتند: اى ابوخالد! ما به سان تیرهاى تركش تو و رزم جویان قبیله ات هستیم، اگر به ما تیراندازى كنى، هدف را نشانه رفته و اگر به كارزار وادارى، به فتح و گشایش دست خواهى یافت. در هر گونه حوادث تلخ و دشوار با تو خواهیم بود. به خدا سوگند! در هر سختى كه با آن رو به رو شوى، با آن دست و پنجه نرم خواهیم كرد. با شمشیرهاى خود، یارى ات مى كنیم و اگر بخواهیم با بدن هایمان از تو محافظت مى نماییم.
بنى اسد گفتند: اى ابوخالد! منفورترین چیزها نزد ما مخالفت با تو و بیرون رفتن از فرمان تو است. صخر بن قیس كه ما را از ورود به جنگ بازداشت، آن را كارى پسندیده تلقى كردیم، عزت و سربلندى ما باقى ماند، اكنون به ما مهلتى ده تا پس از مشورت، نظر نهایى خود را به شما ابلاغ كنیم!
قبیله بنى عامر عنوان كردند: ما نزدیكان و هم پیمانان توایم، از خشم تو خرسند نمى گردیم و بر خلاف نظر شما تصمیمى نخواهیم گرفت. هرگاه ما را فرا بخوانى، به تو پاسخ مثبت خواهیم داد و هر زمان به ما فرمان دهى، از شما اطاعت خواهیم كرد، هرگونه بخواهى، تصمیم با شماست.
سپس رو به قبیله سعد كرد و گفت: اى بنى سعد! به خدا سوگند! اگر به روى حسین تیغ بكشید، خداوند هیچگاه شمشیر را از میان شما بر نخواهد داشت و هم چنان با یكدیگر در جنگ و ستیزند.
آن گاه نامه اى به امام حسین (علیه السلام) نوشت و به گفته برخى مقاتل نویسان، آن را توسط حجاج بن بدر سعدى، خدمت آن بزرگوار فرستاد و در آن آمده بود:
((اما بعد: مرقومه ات به دستم رسید، آن چه مرا بدان فرا خوانده و دعوت نموده بودى كه از دَرِ اطاعت در آیم و یارى ات كنم، درك نمودم. خداى متعال، زمین را از وجود كسى كه در آن به خیر و نیكى عمل كند و مردم را به راه نجات رهنمون گردد، خالى نمى نهد. شما حجت خدا بر آفریدگان او و امانت هاى وى، روى زمین او هستید. شما شاخسار درخت احمدى به شمار مى آیید كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) تنه آن و شما شاخه هایش تلقى مى شوید. در اوج كامیابى به نزدمان بیا، بنى تمیم را فرمانبردار تو ساخته ام به گونه اى كه در اطاعت از فرمان تو و دیدارت چنان تشنه اند كه گویى شتر تشنه اى در روز تشنگى به آب برسد و بنى اسد را نیز تسلیم شما نموده و آلودگى هاى دلهایشان را با آب باران شدید، شستشو داده ام و صیقلى گشته اند)).
سپس نامه خود را توسط حجاج - كه پس از حركت عده اى از عبدیان، مهیاى سفر به كوى حسین (علیه السلام) بودند - نزد آن حضرت فرستاد و در كربلا حضورش شرفیاب شدند. زمانى كه آن بزرگوار نامه را خواند، فرمود: ما لك؟ آمنك الله فى الخوف و اعزّك و ارواك یوم العطش ‍ الاكبر.
((تو را چه شده؟ خداوند تو را از بیم و هراس، مصونیت بخشد و عزت و سربلندى عنایت كند و در تشنگى بزرگ روز قیامت، تو را سیراب گرداند)).
حجاج در كنار حضرت ماند تا این كه در ركابش به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
صاحب حدائق گفته است: وى بعد از ظهر(14) [روز عاشورا]، در جنگ تن به تن به شهادت رسید و دیگران، شهادت او را در نخستین حمله اى كه قبل از ظهر رخ داد، دانسته اند.
به گفته مؤلف، آن گونه كه سیره نویسان آورده اند: امام حسین (علیه السلام) به مسعود بن عمرو ازدى نامه اى مرقوم فرمود و این روایت ایجاب مى كند كه آن حضرت به یزید بن مسعود تمیم نهشلى نامه نوشته باشد و من از او شناختى ندارم، شاید وى از بزرگان و اشراف بنى تمیم بعد از احنف بوده است كه قبلا در این خصوص گفتگو شد.
---------------------------------------------
1-در جمهرة انساب العرب: 277 ((عتاب الردف)) آمده و ابن كلبى آن را در جمهرة النسب: 1 / 307 آورده است.
2-به گفته ابومحمد اعرابى اسود، منطقه اى است میان واقصه یا عذیب. (معجم البلدان: 1 / 532).
3-محلى در عراق، نزدیك قادسیه (معجم البلدان: 2 / 92).
4-طبرى، تاریخ: 3 / 307؛ ارشاد 2 / 80.
5-در تاریخ طبرى ((نسیر)) آمده است.
6-طبرى، تاریخ: 3 / 309.
7-در تاریخ طبرى، ((ذوید)) وارد شده.
8-طبرى، تاریخ: 3 / 320 (با اندكى تفاوت).
9-همان 3 / 324.
10-طبرى، تاریخ: 3 / 324.
11-در تاریخ طبرى 3 / 327 چنین آمده است:
اضرب فى اعراضهم بالسیف
عن خیر من كل منى و الخیف
12-همان.
13-در نسخه اصلى چنین است ولى صحیح ((ابن مسعود)) مى باشد.
14-حدائق الوردیة: 122.
--------------------------------------
الشیخ محمد بن طاهر السماوى
مترجم: عباس جلالى
سه شنبه 19/10/1391 - 11:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته