• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2545
تعداد نظرات : 151
زمان آخرین مطلب : 3893روز قبل
اهل بیت
جود و سخاوت امام حسن (علیه السلام )

مردى اظهار حاجت كرد امام مجتبى (علیه السلام ) او را خواست فرمود حاجت تو را دادم این اندك را بگیر و شكر كن وقتى از خزینه دارش پرسید چه مقدار موجودى بود كه به سائل دادى گفت پنجاه هزار درهم امام (علیه السلام ) رسید آن پانصد دینار كه نزد خودت بود چه شد گفت هست فرمود آن سائل را برگردانید و آن پانصد دینار را هم به او داد و عذر خواهى كرد.
((زندگانى امام حسن (علیه السلام )، عمادزاده ، ص 212، نقل از دائره المعارف بستانى ، ج 7، ص 39)).
یك روز امام حسن و امام حسین و عبد الله بن جعفر (شهر حضرت زینب (علیها السلام )) با هم به طرف مكه حركت كردند در اثناء راه گرسنه و تشنه شدند و سنگینى بار هم به آن ها رنج تشنگى را افزود به یك خیمه عرب بیابانى متوجه شدند به طرف او رفته پیر زنى را دیدند از او آب و طعام خواستند آن پیر زن كریمه آن چه داشت آورد كه آخرین درجه بخشش این است كه هر چه دارى براى مهمان گذارى .
پیر زن گوسفندى بیش تر نداشت اول شیرش را به آن ها داد سپس همان گوسفند كه اسباب معیشت او و شوهرش بود كشت و طعامى حاضر كرد براى فرزندان دختر پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آورد طعام خوردند و رفتند.
در میان عرب اگر كسى مهمان عربى شد و پس از غذا خوردن گفت تو هم منزل ما بیا و عوض آن را بگیر یا خواست به او پولى بدهد این است كه پدر میزبان را كشته سخت بر او حمله مى كند بدین جهت امام (علیه السلام ) فرمود اى امه الله من یكى از قریش هستم كه به حج خانه خدا مى روم انشاء الله اگر مراجعه كردم میل داریم شما هم در مدینه به دیدن ما بیائى .
شوهر آمد گفت عجبا گوسفند را براى كسانى كه نمى شناختى كشتى زن گفت چرا گفتند ما از قریش هستیم آن گاه از مكه برگشت آن زن و شوهر بیابانى كه تنها وسیله زندگى آن ها یك گوسفند بود در اثر نیامدن باران در سختى معیشت به عسرت افتاده به طرف مدینه حركت كردند و سراغ خاندان قریش را گرفته آن جا رفتند در كوچه هاى مدینه مى رفتند به امام حسن (علیه السلام ) برخوردند امام حسن او را شناخت نزد او رفت و این ضرب المثل را گفت فقد خل وفاء الدین و المعروف فى ذمه الاحرار دین فرمود جوان مردان گفتار خود را از دین مى دانند كه بدان وفا مى كنند (و این كنایه از دعوت آن ها بود).
امام حسن (علیه السلام ) امر كرد او را پیش خواندند فرمود اى زن مرا مى شناسى زن گفت نه فرمود من یكى از مهمانان توام پیرزن گفت شناسم امام حسن (علیه السلام ) فرمود اگر تو مرا نمى شناسى من تو را مى شناسم امر كرد غلامش نزدیك آمد فرمود از صدقات موجوده یك هزار گوسفند خریدارى كن و با هزار دینار به این زن و شوهر بده سپس فرمود آن ها را نزد امام حسین (علیه السلام ) راهنمائى كه راهنمائى كردند سید الشهداء (علیه السلام ) مقدارى از مال من به و بخشید آن گاه او را به عبد لله بن جعفر راهنمائى كردند او هم دستور داد دو برابر یعنى دو هزار گوسفند و دو هزار دینار به او دادند این عرب بیابانى متمول و توانگر شد برگشت به خیمه خود.
((زندگانى حضرت مجتبى (علیه السلام )، ص 412 اقتباس از كتاب احیاء العلوم غزالى ، ج 3، ص 173 و دائره المعارف بستانى ، ج 7، ص ‍ 39)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:16
اهل بیت
سخاوت امام حسن (علیه السلام ) امام حسن و تواضع

در روایت آمده هر وق دسته اى از فقرا یا كارگران و زحمت كشان و دهقانان و كشاورزان نخلستان ها گرد هم بودند و امام حسن (علیه السلام ) از كنار آن ها مى گذشت دعوت مى كرد و غذاى آنها را مى خورد و شكر مى كرد و مى فرمود: ان الله لا یحب المتكبرین و دعا مى كرد و آن ها را به مهمانى منزل خود دعوت مى فرمود اطعام مى كرد و لباس مى پوشانید.
در درجه فضل و شرف پس از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) هیچ كس ‍ به پایه حسن بن على (علیه السلام ) نرسید چون از خانه بیرون مى آمد مردم راه مى داند كوچه باز مى كرد و اگر نشسته بودند همه قیام مى كردند و راه مى دادند تا آن حضرت بگذرد و چون مى گذشت تا خانه او مشایعت مى كردند تجلیل و تعظیم و احترام مى نمودند تا وارد خانه مى شد به جاى خود باز مى گشتند.
در راه مكه تا آن حضرت پیاده نمى شد كسى پیاده نمى شد حتى عمرو بن عاص تا آن حضرت سوار نمى شد كسى پیاده نمى شد حتى عمرو بن عاص ‍ تا آن حضرت سوار نمى شد كسى سوار نمى شد و تمام اهل قافله او را احترام مى كردند. در روایت آمده : مدركه بن زیاد به ابن عباس گفت تو پیرمردى سوار شو معطل حسن و حسین نباش آن ها جوان تر از تو هستند سوار مى شود ابن عباس گفت اى فرومایه تو نمى دانى این ها فرزندان پیغمبر هستند باید به شكرانه شخصیت آنها احترام كرد تا آنها سوار نشوند من سوار نمى شوم و تا این ها پیاده نشوند پیاده نخواهم شد.
((صلح امام حسن ص 14)).
امام حسن (علیه السلام ) چون به وضو شروع مى كرد حالش تغییر مى نمود در یك خوف عمیقى فرو مى رفت كه رنگش سبز و زرد مى شد و چون به طرف مسجد مى رفت بلند بلند مى گفت الهى ضیفك ببابك یا محسن قد اتاك المسى ء فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندك یا كریم ؛اى خداى من مهمان تو آمده و تو امر كرده اى كه نیكوكاران از گناه كاران بگذرد تو نیكوكارى و من گنهكاراى كریم و چون شروع به نماز مى كرد چنان در خضوع و خشوع مى رفت كه مو در بدنش راست مى شود و هر وقت یاد بهشت و جهنم را مى كرد مانند مرد مضطر بر خود مى لرزید و از خداوند مسئلت مى كرد او را از جهنم مصون دارد و پناه به خدا مى برد.
((زندگانى امام مجتبى (علیه السلام ) ص 427 اقتباس امالى شیخ صدوق ص 108)).
امیر المؤ منین هم هنگامى كه عبادت مى كرد عرض مى كرد ما عبدت الله طمعا للجنه و لا خوفا من النار بل وجدته مستحقا للعباد فعبدته ؛ على (علیه السلام ) مى گفت من خدا را به طمع بهشت یا ترس از جهنم عبادت نمى كنم بلكه او را مستحق بندگى مى دانم و عبادت مى كنم .
((زندگى امام حسن مجتبى (علیه السلام ) عمادزاده ص ‍ 426)).
مى نویسند امام حسن (علیه السلام ) هر وقت درب خانه مى نشست كه به كار كسى رسیدگى فرماید چنان هیبت او عابرین را جلب مى كرد كه راه عبور بسته مى شد هركس چشمش بر جلال و جمال امام حسن (علیه السلام ) مى افتاد بى اختیار روى پا مى ایستاد تا او را زیارت كند و بسیار مى شد كه راه بسته مى شد حضرت بر میخاست به داخل منزل مى رفت مروان كه از دشمنان سرسخت امام حسن (علیه السلام ) بود مى گوید حلم حسن بن على مساوى با كوه هاست یعنى كوه ها باید تا حلم و صبر و بردبارى او را بر دوش كشند و تحمل نمایند.
((زندگانى امام مجتبى ص 432)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:15
اهل بیت
احضار آهو بره

محمد بن حجار نقل مى كند كه در خدمت امام حسن (علیه السلام ) بودیم كه آهو بره اى بگذشته آن حضرت بانگ برآورد دیدیم همه آن دسته آهوان نزدیك آمدند لبیك كنان نزد حضرت شتافتند گفتم یابن رسول الله تعجب از این وحوش نیستم آن ها مقام تو را مى شناسند اما میل داریم از امول آسمانى چیزى بنمائى در همان لحظه اشاره به آسمان كرد چیزى فرمود ابواب آسمن گشوده شد و نورى فرود آمد مدینه را روشن نمود كه همه خانه ها روشن شد و ترس زلزله مى رفت عرض كردیم یابن رسول الله این بارگران را برگردان .
فرمود: مائیم اولین و آخرین ما هستیم نور تابناك الهى مائیم روشن به نور روحانیت كه درخشان هستیم به نور خداوند و زنده ایم به روح الله در نزد ماست روح الله ابدیت و ازلیت كه به اذن پروردگار مى دانیم و عمل مى كنیم .
اول ما چون آخر ما و آخر ما چون اول ما همه سیراب از سرچشمه علم الهى هستیم .
امام حسن (علیه السلام ) در مجلس رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) در مدینه نشسته بود كه چند نفرى از اصحاب وارد شدند عرض كردند یابن رسول الله چیزى به ما از معجزات بنما كه از تو نقل كنیم حضرت امام حسن (علیه السلام ) پاى مبارك بر زمین كوبید ناگاه دریائى نمودار شد كه كشتى ها در آن مى گذشت آن گاه از یك كشتى ماهیگیرى ماهى بزرگى بیرون آورد و به من مرحمت فرمود و من آن ماهى را به فرزندم محمد دادم به منزل برد سه روز از آن ماهى مى خوردیم تا تمام شد.
((زندگانى امام مجتبى (علیه السلام ) ص 517)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:15
اهل بیت
سم از چه ماده اى به وجود آمده ؟

معاویه كه تصمیم بر مسوم ساختن امام حسن (علیه السلام ) نمود در ظاهر نمى توانست سبط اكبر را بكشد زیرا بهانه نداشت و لذا در مقام شد كه از جهاتى امام را مسموم كند از این رو یك نامه اى به پادشاه روم نوشت كه مسكن او در قسطنطنیه بود و نامش بوكانا كه مقدارى سم براى من بفرست مى خواهم دشمنى را از پاى در آورم بدون آن كه كشورى را به جنگ بكشم با لشگر كشى و مبارزه نمایم بوكانا پادشاه روم نوشت در شریعت و دین ما مذموم است با كسى كه با ما جنگ ندارد نیرو دهیم و او را مسموم كنیم .
معاویه نوشت در تهامه مردى قیام كرده و طلب حكومت دارد و انقلابى عظیم بر پاكرده مى خواهم سرا او را از پاى در آورم تا این فتنه از میان برود و شهر و بندگان از شر او راحت شوند در شمن تحف و هدایائى براى پادشاه روم فرستاد او هم ماءخوذ به حیا شد و سم قاتلى در شربت ساخت براى او فرستاد.
معاویه هم این سم را براى جعده زن امام (علیه السلام ) فرستاد و پیغام داد اگراین سم را به حسن خورانیدى و و را كشتى صد هزار درهم به تو مى دهم به علاوه كه تو را به حباله نكاح فرزندم یزید در مى آورم .
امام حسن (علیه السلام ) روزه بود هنگام افطار ظرف شیر یا آب را كه مى خواست بدان روزه خود را افطار كند از آنكوزه خورد و چون از گلویش ‍ فرو رفت چنان بر خود لرزید و بى اختیار شده گفت انا لله و انا الیه راجعون .
آن گاه برادرش امام حسین (علیه السلام ) را به حضور طلبید و به او فرمود برادرم هنگام فراق فرا رسیده و مرا زهر خورانیده اند جگرم در طشت افتاد هنگامى كه از دنیا رفتم چشمانم را بپوشان مرا غسل بده و كفن كن و بر تابوتم بگذار و به سوى قبر جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) ببر تا با جدم تجدید عهد كنم پس از چهل روز امام حسن (علیه السلام ) بدرجه رفیع شهادت نائل آمد.
((ارشاد شیخ مفید جلد 2 ص 13 و 14 و انوار البهیه ص 131)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:14
اهل بیت
فرزندان امام حسن مجتبى (علیه السلام ) از پسر و دختر


امام حسن مجتبى (علیه السلام ) داراى پانزده اولاد پسر و دختر بودند بدین شرح 1. زید اولین فرزند بوده مكنى به ابو الحسن است 2. حسن 3. عمرو 4. قاسم 5. عبد الله 6. عبد الرحمان 7. فاطمه سادات حسنى همه از نسل زید و حسن بوده اند 8. حسین 9. عبد الله اكبر 10. عبد الله اصغر 11. اسماعیل 12. یعقوب 13. جعفر 14. محمد 15. طلحه .
یگانه دختر او فاطمه مادر امام محمد باقر (علیه السلام ) است مكنى به ام الحسن است بعضى تا 20 پسر و یازده دختر براى امام حسن نوشته و شمرده اند.
پسران یك زید بن حسن دوم حسن مثنى سوم حسین اثرم چهارم على اكبر پنجم على اصغر ششم جعفر هفتم عبد الله اكقبر هشتم عبد الله اصغر نهم قاسم دهم عبد الرحمن یازدهم احمد دوازدهم اسماعیل سیزدهم یعقوب كه دو نفر آخر از جعده بنت اشعث بود. چهاردهم عقیل پانزدهم محمد اكبر شانزدهم محمد اصغر هفدهم حمزه هجدهم ابوبكر نوزدهم عمران بیستم طلحه .

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:14
اهل بیت
دختران امام حسین (علیه السلام )

یك ام الحسن دوم ام الحسین سوم فاطمه كبرى چهارم فاطمه صغرى پنجم سكینه ششم ام الخیر هفتم ام سلمه زن عمر بن امام زین العابدین (علیه السلام ) هشتم ام عبد الرحمان نهم ام زین العابدین دهم رقیه زن عمرو بن منذ بن زبیر بن عوام بود یازدهم رمله خاتمه زیدبن حسن در زمین حاجز نزدیك ثعره وفات كرد جسدش را در بقیع دفن كردند عمرش 100 سال نوشته اند.
حسن مثنى
حسن مثنى یكى از فرزندان امام مجتبى است حسن بن حسن بن على كه معروف به مثنى مى باشد از آن هائى است كه در واقعه كربلا شركت كرد و زخمى شد و شب برخاست از معركه بیرون رفت .
نوشته اند چون بناى نام زدى و ازدواج حسن مثنى شد از دختران امام حسین (علیه السلام ) را خواست حضرت سید الشهداء (علیه السلام ) فرمود من دو دختر دارم فاطمه و سكینه هر كدام را مى خواهى به تو عقد بندم .
از حیاء سر به زیر انداخت تا عمویش فرمود فاطمه شبیه به مادرم فاطمه زهرا مى باشد و تو یادگار برادرم حسن مجتبى (علیه السلام ) هستى فاطمه را به حباله تو در آوردم و فاطمه را به حسن عقد بست و از او سه پسر آورد عبد الله ، ابراهیم و حسن و ین دومین فرزند حضرت مجتبى (علیه السلام ) بود در سن سى و پنج سالگى در مدینه در گذشت و در بقیع دفن شد و فاطمه بر قبر او خیمه اى ساخت و تا یكسال عزادارى مى كرد.
((ارشاد شیخ مفید ص 22 و زندگانى امام حسن مجتبى (علیه السلام ) عمادزاده ، ص 567)).
پنجمین پسر امام مجتبى (علیه السلام ) عبد الله بن حسن مكنى به ابوبكر است اشمس عبد الله كینه ابوبكر است كه در روز عاشورا به دست مردى از بنى عدى شهید شد و امام حسین (علیه السلام ) دختر خود حضرت سكینه را براى او تزویج كرده بود.
((همان مدرك ، ص 569)).
ششمین نفر از فرزندان حضرت امام حسن (علیه السلام ) حضرت قاسم بود كه سیزده ساله بود در روز عاشورا شهید شد قاتل او مردى از بنى عدى بود البته تاریخ در این مورد مفصل است كه در این كتاب گنجایش ندارد معذرت مى طلبم .
خدایا بر بركت وجود مقدس حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام ) ما را از پیروان راستین امامان قرار بده و ما را از بركت شیوه زندگى سازنده آن هم بهره مند ساز، آمین یا رب العالمین .

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:14
اهل بیت
نگاهى به زندگامى امام حسین (علیه السلام )
ما قرآن را به عنوان كتاب آسمانى پذیرفته ایم و باور داریم كه از سوى خدا به پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده است در قرآن به ده ها معجزه از پیامبران و اوصیاى آن ها اشاره شده است به عنوا نمونه در قرآن آمده حضرت سلیمان (علیه السلام ) در شهر بیت المقدس به بزرگان اطرافیان خود گفت كدام یك از شما توانائى آن را دارید كه تخت ملكه سباء را (كه در صنعا در سرزمین یمن است ) اكنون به این جا بیاورید عفریتى از جن گفت پیش از آن كه از مجلس خود برخیزى من آن تخت را (از یمن ) به این مى آورم (با این كه فاطمه این دو شهر بیش از صد فرسخ بود آیه شریفه سوره نمل آیه 40.
قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك فرما راه مستقرا عنده ؛
اما كسى كه از كتاب آسمانى داشت یعنى آصف برخیا وصى و زیر سلیمان گفت من آن تخت را پیش از آن كه یك چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد او همین كار را كرد ناگهان سلیمان (علیه السلام ) بلقیس را در نزد خود مستقر دید و شكر خدا را به جاى آورد و یا در قرآن ردمورد معجزات حضرت عیسى (علیه السلام ) و موسى (علیه السلام ) سخن یه میان آمده است .
امام باقر (علیه السلام ) فرمود اسم اعظم داراى هفتاد و سه حرف آصف برخیا وزیر سلیمان و وصى او یك حرف آن را مى دانست و بر اثر آن تواسنت تخت ملكه سبا را در یك لحظه (از صنعا در شهر یمن به بیت المقدس ) بیاورد ولى ما داراى هفتاد و دو حرف از آن هفتاد و سه حرف هستیم كه یك حرف آن مخصوص ذات پاك خداست .
((تفسیر نور الثقلین ، ج 4، ص 88)).
طبق روایت یكى از یاران امام باقر (علیه السلام ) به نام ابو بصیر كه نابینا بود در ضمن گفتارى به امام باقر (علیه السلام ) چنین گفت آیا شما وارث پیامبران هستید امام باقر فرمود: آرى ابو بصیر گفت روى این اساس آیا شما مى توانید مرده را نزده كنید و كور مادر زاد را بینا كنید و مبتلا به بیمارى بیسى را درمان نمایید امام باقر (علیه السلام ) فرمود آرى به اذن خدا مى توانیم .
آن گاه امام باقر (علیه السلام ) (براى این كه ثابت كند كه محض ادعا نیست بلكه مى تواند) به ابو بصیر فرمود نزدیك بیا ابوبصیر مى گوید نزدیك رفتم امام باقر (علیه السلام ) دست به چهره و دیده ام كشید همان دم خورشید و آسمان و زمین و خانه ها و هر چه در شهر بود همه را دیده آن گاه به من فرمود مى خواهى این گونه باشى و در روز قیامت در سود و زیان با مردم شریك گردى یا آن كه به حال اول برگردى و بدون باز داشت به بهشت بروى ؟
گفتم مى خواهم به همان گونه كه بودم بازگردم امام باقر (علیه السلام ) بار دیگر بر چشم ابوبصیر دست كشید و چشمان او به حال اول بازگشتند.
((اصول كافى ، ج 1، ص 470، حدیث 3)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:13
اهل بیت
جبرئیل در مورد ولادت امام حسین (علیه السلام )


بنابر روایتى امام حسین (علیه السلام ) روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت در مدینه دیده به جهان گشود روایتى دیگر روز پنجم شعبان حضرت امام حسین (علیه السلام ) متولد شده ، هنوز امام حسین (علیه السلام ) به دنیا نیمامده بود جبرئیل نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و عرض كرداى محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) خدواند تو را به نوزادى از فاطمه (علیها السلام ) مژده مى دهد كه به دنیا مى آید و امتت بعد از تو او را مى كشند.
پیامبر از این خبر نگران شد بار دیگر جبرئیل نازل گردید همین خبر را داد باز پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نگران شد. جبرئیل به آسمان صعود كرد و سپس باز گشت و عرض كرداى محمد پروردگارت سلام مى رساند و مژده مى دهد كه مقام امامت و ولایت را در ذریه او قرار دادم پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از نگرانى بیرون آم و گفت راضى شدم پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) هیمن مطلب را به فاطمه (علیها السلام ) گفت فاطمه (علیها السلام ) نگران شد وقتى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به فاطمه (علیها السلام ) فرمود خداوند مقام امامت را در زریه او قرار مى دهد فاطمه (علیها السلام ) شاد شد و گفت خشنود شدم .
((اصول كافیت ج 1، ص 414)).
وقتیكه ولادت آن حضرت را به پیامبر اكرم خبر دادند آن حضرت نوزاد را به دست گرفته در گوش راستش اذان و در گوش چپش جمله هاى اقامه را به زبان آورد و نامش را حسین گذاشت سپس گوسفند رابه عنوان عقیقه قربانى نمود.
فاطمه (علیها السلام ) به دستور رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) موى سر حسین (علیه السلام ) را تراشید و به اندازه وزن آن نقره به فقیر صدقه داد.
((ترجمه ارشاد مفیدت ج 2، ص 44 و انوار البهیه ، ص 43)).
روایت شده جبرئیل به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) تبریك گفت و تسلیت هم گفت تبریك به خاطر ولادت حسین (علیه السلام ) و تسلیت به خاطر شهادت جانسوزش .
((انوارالبهیه ، ص 139)).

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:13
اهل بیت
اولین كلام حسین (علیه السلام )

در این هنگام كه هنوز حسین (علیه السلام ) زبان نگشوده بود پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) براى انجام نماز مستحبى ایستاد حسین (علیه السلام ) نیز در كنارش بود رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود الله اكبر حسین (علیه السلام ) نتوانست این جمله را بگوید پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شش بار این جمله را تكرار كرد ولى حسین (علیه السلام ) هم چنان توان گفتن این جمله را به طور كامل نداشت .
هنگامیكه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) براى بار هفتم فرمود الله اكبر حسین (علیه السلام ) زبان گشود و به طور كامل و شیوا جمله فوق را ادا نمود امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید از این رو گفتن هفت تكبیر در آغاز نماز قبل از تكبیره الاحرام سنت (مستحبى گردید).
((بحار، ج 43، ص 307)) م

نام كتاب : داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (علیهم السلام )
نام مؤ لف : على گلستانى

سه شنبه 19/10/1391 - 22:7
اهل بیت
محبت سرشار پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به حسین (علیه السلام )

روزى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با جمعى به نماز جماعت ایستاد در آن هنگام حسین (علیه السلام ) كودك خردسال بود هنگامى كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به سجده رفت حسین (علیه السلام ) نیز به سوى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دوید و بر پشت آن حضرت سوار شد و پاهاى خود را حركت مى داد و مى گفت حل حل (این دو كلمه را عرب هنگام راندن شتر به زبان مى آورد) هنگامى كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى خواست سر از سجده بردارد حسین (علیه السلام ) را با دست هایش مى گرفت باز حسین (علیه السلام ) بر پشت آن حضرت سوار مى شد و پاهایش را حركت داده و همان جمله را ادا مى كر یك نفر یهودى كه شاهد این منظره بود نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و عرض ‍ كرد شما با فرزندان خود به گونه اى رفتار مى كنید كه در میان ما چنین رفتارى نیست پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در پاسخ او فرمود آگاه باشید اگر شما ایمان به خدا و رسولش بیاورید به كودكان مهر و محبت میورزید همین منظره و سخن قلب آن یهودى را به اسلام جذب كرد و همان دم مسلمان شد.
((سیره چهاردهم معصوم ، ص 310؛ اقتباس از مناقب آل ابیطالب ، ج 4، ص 71 و 72)).
سه شنبه 19/10/1391 - 22:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته