• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2946روز قبل
دانستنی های علمی
امیرالمؤمنین علیه السلام افشا مى كند!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت فرمود: چه سرسختانه بر سر آن نوشتار ملعون خود كه در كعبه با هم بر سر آن ، همپیمان شدید، وفا دارید: پیمان بستید كه اگر محمد صلى الله علیه وآله را خدا كشت یا مى راند، خلافت را از اهل بیت دور نگهدارید.
ابوبكر گفت : شما چگونه فهمیدى ؟ ما كه ترا آگاه نكرده بودیم ؟ حضرت فرمود: اى زبیر اى سلمان و اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام سوگند آیا از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدید كه نام این پنج نفر را برد و فرمود كه نوشته اى نوشتند و هم پیمان شدند بر كردار خود؟ گفتند: خدا شاهد است كه چنین بود و ما شنیدیدم كه این را به شما گفت و شما گفتى : پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا در آن زمان آنچه دستورى به من مى دهى كه انجام دهم ؟ فرمود: اگر یاورانى یافتى با آنان جهاد كن و اگر پیدا نكردى . بیعت كن و خونت را حفظ كن .
آنگاه حضرت على علیه السلام فرمود: بخدا سوگند اگر آن چهل نفرى كه با من بیعت كرده بودند (اشاره به بیعت چهل نفر با حضرت در همان آغاز بیعت مردم با ابوبكر، و اینكه هیچكدام جز چهار نفرشان وفادار نماندند) بر سر بیعت مى ماندند، با شما براى خدا و در راه خدا جهاد مى كردم ، به خدا سوگند این خلافت به احدى از نسل شما تا قیامت نخواهد رسید. سپس حضرت قبل از اینكه بیعت كند صدا زد ((یا بن ام ان القوم استضعفونى و كادوا یقتلونى )) (47) اشاره به جملاتى كه هارون وقتى گوساله پرستان او را تهدید كردند، به موسى گفت : ((اى فرزند مادرم اینان مرا به استضعاف كشاندند و نزدیك بود مرا بكشند)).
سپس دست بر دست ابوبكر زد و بیعت نمود.
به زبیر گفته شد: حالا بیعت كن ، او امتناع كرد، عمر و خالد و مغیره با عده اى شمشیر زبیر را گرفتند و شكستند و او به اجبار بیعت كرد.
سلمان گوید: مرا گرفتند و آنقدر بر گردنم زدند كه مثل غده اى ورم كرد و دستهایم را بستند و با زور بیعت كردم ، ابوذر و مقداد نیز با اكراه بیعت كردند و هیچكس به جز حضرت على علیه السلام و ما چهر نفر به زور بیعت نكرد. و در میان ما زبیر از همه سخنانش درشت تر بود.
آنگاه زبیر كلمات درشتى به عمر گفت و همچنین سلمان به ابوبكر و همچنین حضرت على علیه السلام در مذمت اصحاب سقیفه حدیثى بیان كرد.

پنج شنبه 5/6/1388 - 10:40
دعا و زیارت
بیعت به هر قیمت كه تمام شود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ادامه جریان بیعت : سپس در حالیكه طنابى در گردن على علیه السلام انداخته بودند، حضرت را نزد ابوبكر آوردند، عمر با شمشیر بالاى سر حضرت قرار گرفت ، عده اى همانند خالد بن ولید و ابوعبیده بن جراح و سالم و مغیرة بن شعبه و اسیدبن حصین و بشر بن سعد و دیگران مسلح كنار ابوبكر نشسته بودند.
حضرت على علیه السلام مى گفت : بخدا سوگند اگر شمشیر در دستم مى بود مى دانستید كه به من دسترسى نخواهید داشت ... اگر چهل نفر یاور مى داشتم ، اجتماع شما را متفرق مى كردم ، لعنت خدا بر گروهى كه با من بیعت كردند و سپس مرا تنها گذاردند، عمر صدا زد: بیعت كن ، حضرت فرمود: اگر نكنم چه ؟ گفت : با خوارى ترا مى كشم !! فرمود: آن وقت بنده خدا و برادر پیامبر را كشته اید ابوبكر گفت : بنده خدا بله اما برادر پیامبر را قبول نداریم ! حضرت فرمود: آیا انكار مى كنید كه پیامبر میان خودش و من برادرى برقرار كرد، همان سخنان را تا سه بار تكرار كردند.
سپس حضرت فرمود: اى جماعت مهاجرین و انصار شما را به خدا سوگند مى دهم آیا از پیامبر شنیدید كه در روز غدیر خم چنین و چنان گفت ؛(44) و در جنگ تبوك چنین گفت ،(45) و سپس تمامى فضائلى را كه پیامبر علنا به مردم بیان كرده بود بیان كرد، و همگى تصدیق كردند.
ابوبكر كه از این موقعیت احساس خطر مى كرد گفت : هر چه گفتى درست است و ما به گوش خود شنیده ایم و با دلهایمان حفظ كرده ایم ولى از پیامبر شنیدیم بعد از این فرمود: خداوند ما اهل بیت را برگزیده و براى ما آخرت را بر دنیا اختیار كرده است و خداوند براى ما خاندان ، نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد!(46)
حضرت فرمود: آیا دیگرى هم با تو شهادت مى دهد؟ عمر گفت : خلیفه رسول خدا صلى الله علیه وآله راست مى گوید ما هم شنیدیم ، سپس ‍ ابوعبیده و سالم مولاى ابى حذیفه و معاذ بن جبل هم او را تصدیق كردند.
پنج شنبه 5/6/1388 - 10:40
دانستنی های علمی
حریم وحى و نبوت و ولایت را شكستند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بر گردنش ریسمان سیاه انداختند، حضرت فاطمه علیها السلام نزدیك در خانه میان آنها و همسرش مانع شد، قنفذ با تازیانه بر بازویش زد به گونه اى كه اثر آن در بازویش مثل بازوبند باقى ماند.
ابوبكر به قنفذ پیام داد: بزن زهرا را!! قنفذ دختر پیامبر را به گوشه درب خانه كشاند و حضرت را چنان فشار داد (یا هل ) داد كه یكى از استخوانهاى پهلوى آن بزرگوار شكست و طفل خود را كه در رحم داشت ، سقط كرد، پس از آن دیگر از بستر بلند نشد تا اینكه در اثر آن (جنایات ) شهید شد صلوات الله علیها.
مؤ لف گوید: شهرستانى از علماء اهل سنت در ملل و نحل از قول نظّام كه او نیز از علماء اهل سنت است نقل مى كند كه گفت : عمر در روز بیعت چنان بر شكم فاطمه زد كه فرزندش محسن را سقط كرد او فریاد مى زد خانه را با اهل آن آتش بزنید و در خانه نبود جز على و فاطمه و حسن و حسین .(41)
مسعودى مورخ مشهور مى نویسد: ((فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها و ضغطوا سیدة النساء بالباب حتى اسقطت (محسنا)؛(42) به خانه على حمله كردند و در خانه او را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون كرده و سرور زنان را با در فشار دادند به گونه اى كه محسن را سقط كرد.))(43)

پنج شنبه 5/6/1388 - 10:39
دانستنی های علمی
تهاجم دشمنان و استقامت دختر پیامبر (ص )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
آنها به كنار خانه آمدند و اجازه ورود خواستند، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: نمى گذارم بى اجازه وارد خانه ام شوید، همگى آنها (حیا كردند و) برگشتند، اما قنفذ ایستاد، تا آن عده به عمر گفتند: فاطمه چنین مى گوید و نمى گذارد بى اجازه وارد شویم ، عمر در خشم شد و گفت : ما را با زنها چه كار؟
سپس به عده اى كه اطراف او بودند دستور داد تا هیزم برداشتند، خودش ‍ نیز هیزمى برداشت و آنرا اطراف خانه على علیه السلام قرار دادند در حالیكه در خانه ، على فاطمه و دو پسر او بودند، عمر صدا زد به گونه اى كه به گوش حضرت على علیه السلام رسید: به خدا سوگند یا بیرون مى آئى و با خلیفه پیامبر! بیعت مى كنى وگرنه خانه ات را به آتش مى كشم ، سپس خودش كه از هیبت حضرت على علیه السلام آگاه بود و مى ترسید كه على علیه السلام با شمشیر بیرون آید به پیش ابوبكر برگشت ولى به قنفذ گفت :
اگر خارج نشد، به زور وارد شو، اگر امتناع كرد خانه را بر آنها آتش برن . قنفذ و یاران او با زور وارد شدند، على علیه السلام خواست شمشیر خود را بردارد، مانع شدند شمشیر برخى از افراد را برداشت ، انبوه جمعیت بر او ریختند و مانع شدند.
پنج شنبه 5/6/1388 - 10:39
دانستنی های علمی
پیشگوئیهاى امیرالمؤمنین علیه السلام از حوادث آینده كه در زمان حضرت به وقوع پیوسته است
از نسل شما تا قیامت كسى به خلافت نخواهد رسید

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از جمله پیشگوئیهاى امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد ابوبكر و عمر این بود كه فرمود: بخدا سوگند هیچیك از نسل شما تا قیامت به حكومت نخواهد رسید (خلافت را عهده دار) نمى شود.(40)
مؤ لف گوید: این جمله را حضرت على علیه السلام در هنگامى كه حضرت را بعد از پیامبر اكرم (ص ) با زور به مسجد آورده و شمشیر بر سر او نگهداشته بودند تا براى ابوبكر بیعت بگیرند بیان فرمود، و اینك مناسب است برخى از آن جریان در این مقام ذكر شود، وقتى حضرت على علیه السلام مشاهده نمود كه مردم او را رها كرده ، اطراف ابوبكر را گرفته اند، در خانه نشست ، عمر به ابوبكر گفت : چرا نمى فرستید على بیاید و بیعت كند؟ همه بیعت كرده اند جز او و آن چهار نفر (سلمان ، ابوذر، مقداد و زبیر) ابوبكر از عمر دل نازكتر و نرمتر و دوراندیش تر بود ولى آن دیگرى (عمر) خشن تر و سنگدلتر و ستمكارتر بود، ابوبكر به عمر گفت : كه را بفرستیم ؟ عمر گفت : قنفذ را بفرست و او مردى از قبیله بنى تیم و از آزاد شده هاى مكه و انسانى سخت و سنگدل بود. قنفذ را با عده اى فرستاد تا اینكه به در خانه على علیه السلام آمده ولى حضرت به آنها اجازه نداد، یاران قنفذ نزد ابوبكر و عمر كه در مسجد بودند و مردم اطراف آنها قرار داشتند آمده گفتند: على بما اجازه نداد، عمر گفت : اگر اجازه داد وارد شوید وگرنه بى اجازه این كار را انجام دهید!!
پنج شنبه 5/6/1388 - 10:39
دانستنی های علمی
مناظره حضرت رضا علیه السلام با مرد ناصبى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مناسب دیدم در خاتمه این فراز براى تكمیل آنچه ذكر شد جریان اعتراض یكى از مخالفین را با حضرت رضا علیه السلام بطور اختصار ذكر كنم .
محد بن فضل هاشمى گوید: بعد از وفات موسى بن جعفر علیه السلام به مدینه آمدم ، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم ، به عنوان امام بر حضرت سلام كردم . آنچه نزد من بود (از امانات مردم ) به ایشان دادم و گفتم : من مى خواهم به بصره بروم و میدانى كه خبر رحلت موسى بن جعفر به آنها رسیده است و آنها به شدت اختلاف دارند، مطمئن هستم كه از من در مورد ادله امامت سؤ ال مى كنند، اى كاش چیزى از آن (معجزات ) را به من نشان دهى ؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این مساءله بر من پوشیده نیست ، به دوستان ما در بصره و غیر بصره برسان كه من نزد آنها خواهم آمد. ولا قوة الا بالله ، آنگاه تمامى آنچه از پیامبر صلى الله علیه وآله نزد امامان مى باشد كه عبارت است از لباس و چوبدستى و اسلحه و دیگر اشیاء، به من نشان داد.
عرض كردم : شما كى مى آیید؟
حضرت فرمود: وقتى به بصره رسیدى ، سه روز بعد من به بصره خواهم آمد انشاء الله تعالى . محمد بن فضل به بصره آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام را به مردم داد و اینكه حضرت سه روز دیگر وارد مى شود. در این میان مرد ناصبى بنام عمربن هذاب كه خود را زاهد معرفى مى كرد، حضرت را تحقیر نموده و گفت : او جوانى است كه اگر مسائل مشكل از او سؤ ال شود شاید درمانده و متحیر شود.
حضرت رضا علیه السلام بر سر موعد، سه روز بعد از آمدن من ، به بصره آمد و دستور داد تا رئیس نصارى و راءس الجالوت عالم یهود را همراه با همین عمربن هذاب براى مناظره بیاورند.
مجلسى آراستند كه از شیعه و زیدیه و یهود و نصارى پر بود، وقتى مجلس آماده شد حضرت رضا علیه السلام وارد شده پس از سلام فرمود:
منم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و پسر پیامبر صلى الله علیه و آله . من امروز صبح نماز را در مدینه با والى خواندم و او پس از نماز، نامه اى از خلیفه به من داد و قرار شد بیاید به منزل من و جواب نامه را در حضور من بنویسد و انشاءالله امروز عصر مى روم و به قرار خود عمل مى كنم .
سپس فرمود: شما را جمع كردم تا اشكالها و سؤ الهاى خود را از من بپرسید و من پاسخ دهم ، از علائم نبوت و امامت كه آنها را جز نزد ما اهل البیت علیهما السلام نخواهید یافت . هر كه مى خواهد سؤ ال كند كه من آماده شنیدن و دادن جواب هستم . حاضرین گفتند: اى پسر پیامبر با این دلیل دیگر دلیلى نمى خواهیم و شما نزد ما راستگویى و خواستند بلند شوند. حضرت فرمود: متفرق نشوید. من شما را جمع كردم تا هر چه از آثار نبوت و نشانه هاى امامت كه جز نزد ما خانواده نخواهید یافت بپرسید.
زودتر از همه آن مرد ناصبى عمر بن هذاب سخن را آغاز كرده و گفت : محمد بن فضل هاشمى از شما سخنانى نقل مى كند كه عقل ما آنرا نمى پذیرد و قبول نمى كنیم . حضرت فرمود: چه سخنانى ؟ گفت : شما مى گوئید: من هر چه خداوند بر پیامبر اكرم (ص ) فرستاده مى دانم و به جمیع زبانها و لغتها آگاهم .
حضرت فرمود: آرى چنین است ، هر چه مى خواهید بپرسید.
عمر بن هذاب گفت : اولا همین آگاهى و علم خود را به لغات (زبانهاى گوناگون ) ثابت كنید، در مجلس ما افراد رومى و هندى و فارسى هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت كنید. حضرت فرمود: بسم الله ، هر كدام به زبان خود صحبت كند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر كدام با آنها صحبت كرد به گونه اى كه اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار كردند كه حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى كند.
آنگاه به آن مرد ناصبى فرمود: اكنون به تو خبر میدهم كه در این روزها به خون یكى از بستگان مبتلا شده و مرتكب قتل مى شوى .
مرد ناصبى گفت : این خبر را از شما باور نمى كنم چون علم غیب مخصوص خداوند است . حضرت فرمود: آیا خداوند نفرموده : است : ((عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول ؛ خداوند آگاه به غیب است و او هیچكس را بر غیب آگاه نمى كند مگر كسى كه بپسندد چون پیامبر.))
بدان كه پیامبر اكرم (ص ) مورد رضاى خداست و ما هم وارثهاى او مى باشیم ، كه نسبت به وقایع گذشته و آینده تا قیامت آگاه هستیم .
من آنچه به تو خبر دادم تا پنج روز دیگر واقع خواهد شد. اگر چنین نشد من دروغگو و افترا زننده هستم و اگر واقعیت داشت بدان كه تو بر خدا و رسول او انكار كرده اى . و علامت دیگر آنكه به زودى مبتلا به كورى مى شوى و هیچ چیز نمى بینى ، نه كوهى ، نه دشتى ، و این خبر تا چند روز انجام مى شود، و همچنین قسم دروغى خواهى خورد و به مرض برص ‍ مبتلا مى گردى .
محمد بن فضل و عده اى دیگر گفتند: به خدا قسم هر چه حضرت رضا علیه السلام فرموده بود در آن ماه به او رسید و مبتلا به قتل و كورى و برص ‍ شد. به او گفتند: حضرت رضا راست گفت یا دروغ ؟ پاسخ داد: به خدا سوگند همان وقت كه حضرت خبر داد مى دانستم كه واقعیت خواهد داشت ولى من مقاومت و لجبازى مى كردم .(39)
پنج شنبه 5/6/1388 - 10:38
دانستنی های علمی
پاسخ كوبنده امیرالمؤمنین علیه السلام به عمر بن خطاب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ابن عباس گوید: روزى عمر بن خطاب به امیرالمؤمنین (با اعتراض ) گفت : گفت : اى ابا الحسن وقتى از تو سوالى مى كنند چرا شما در نظر دادن شتاب مى كنى ؟ (یعنى چرا با درنگ و تفكر پاسخ نمى دهى ) حضرت على علیه السلام در پاسخ او، دست خود را باز كرده فرمود: این چند تاست ؟ عمر گفت : پنج تا، فرمود: چرا در نظر دادن عجله كردى ؟ عمر گفت : این مساءله (جزیى ) بر من پوشیده نیست (یعنى نیاز به درنگ ندارد) حضرت فرمود: من در امورى كه بر من پوشیده نیست پر شتاب ترم (38) (یعنى علوم در نزد من همچون این مساله ساده است و نیاز به درنگ و تفكر ندارد)!
آرى چگونه چنین نباشد در حالیكه علماى اسلام اعم از شیعه و اهل سنت روایت كرده اند كه پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: ((انا مدینه العلم و على بابها)).
درست این سخن گفت پیغمبر است منم شهر علم و علیم در است
پنج شنبه 5/6/1388 - 10:37
دانستنی های علمی
علوم اولین و آخرین پیش من است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بعد از كشته شدن عثمان و به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت مردم با ایشان ، امیرالمؤمنین علیه السلام در حالى كه عمامه پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله را بر سر نهاده و رداى حضرت را بر دوش ‍ انداخته بود بیرون آمد و بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى خداوند و تمجید از پیامبر صلى الله علیه وآله و موعظه و انذار مردم ، خود را بر منبر مستقر كرد و فرمود:
اى مردم از من بپرسید قبل از اینكه مرا نیابید، از من بپرسید كه علوم اولین و آخرین پیش من است ، بدانید كه سوگند به ذات حق : اگر جایگاهى برایم فراهم شود، هر آینه میان اهل تورات بر طبق تورات آنها، و میان اهل انجیل (مسیحیان ) به حكم انجیل آنها و میان اهل زبور (پیروان حضرت داوود) به حكم زبور آنها و میان اهل فرقان (مسلمانان ) به حكم فرقان (یعنى قرآن ) داورى خواهم كرد! آن چنان كه همه آنها (تصدیق كنند) و بگویند: پروردگارا على همانطور قضاوت كرد كه تو فرموده اى .
به خدا سوگند من به قرآن و حقائق آن از تمامى مدعیان علم قرآن ، داناترم ، و اگر نبود یك آیه در كتاب خداوند((یمحو الله ما یشاء و یثبت ؛(36) خداوند هر چه را خواهد محو مى كند و هر چه را خواهد برقرار مى دارد)) من شما را به تمامى حوادث تا قیامت خبر میدادم ! سپس فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى ؛ از من بپرسید قبل از اینكه مرا نیابید)) سوگند به خداوندى كه دانه را شكافت و خلائق را آفرید، اگر از آیه قرآن سوال كنید به شما خواهم گفت كه در چه وقت نازل شده ، درباره چه كسى است ، به شما مى گویم كه ناسخ آن كدام است ، منسوخش چیست ، خاص آن كدام است و عامش چیست ، و به محكم آن و متشابه آن ، آیات مكى و مدنى آن . به خدا قسم هیچ گروهى نیست كه گمراه گردد یا هدایت شود مگر اینكه من مى شناسم رهبر آنها را و كسانى كه آنها را تحریك مى كنند و منادى آنها را تا روز قیامت .(
پنج شنبه 5/6/1388 - 10:37
دانستنی های علمی
از من بپرسید از تمامى حوادث تا قیامت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلمان فارسى گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
علم منایا (تاریخ و كیفیت نابودى افراد) و علم بلایا (بلاهائى كه بر افراد یا جوامع نازل مى شود) و علم وصایا (سفارشهاى پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله ) و علم انساب (پدر و مادر و اجداد هر كسى ) و همچنین فصل الخطاب (داوریها یا حقایق ) و میلاد اسلام و كفر (تاریخ مسلمان و كفار) نزد من است .
منم آن صاحب میسم (میسم وسیله اى است آهنى كه حیوان را با آن علامت مى گذارند و گویا منظور حضرت این است كه ولایت حضرت ، علامت ایمان و انكار آن علامت كفر است ، و شاید هم این معنى در آخرت به صورت محسوس در چهره افراد ظاهر گردد)
منم آن فاروق اكبر (جداكننده بزرگ حق از باطل ) و دولت دولتها، از من بپرسید از تمامى حوادثى كه تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و از هر آنچه قبل از من انجام گرفته و از آنچه اكنون در زمان من واقع مى گردد تا آنگاه كه خداوند عبادت مى شود.(34)
و چون از حضرتش در مورد علم پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله سؤ ال شد فرمود: پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله به تمامى آنچه پیامبران مى دانستند و به هر آنچه بوده و هست را تا قیامت عالم بود، سپس فرمود:
سوگند به آنكه جانم به دست اوست من مى دانم علم پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله را و آنچه بوده و آنچه هست میان من تا قیامت .(35)

پنج شنبه 5/6/1388 - 10:36
دانستنی های علمی
نسبت علم موسى و خضر با علوم امیرالمؤمنین علیه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى حضرت موسى علیه السلام از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجیب مثل سوراخ كردن كشتى و تعمیر دیوار و كشتن آن نوجوان به وقوع پیوست ،
برادر او هارون از موسى در مورد دانش خضر پرسید.
حضرت موسى علیه السلام فرمود: این امر، دانشى است كه نداشتن آن ضرر ندارد ولى حادثه اى عجیب تر روى داد! هارون پرسید: چه حادثه اى ؟ حضرت موسى علیه السلام گفت :
من و خضر كنار دریا ایستاده بودیم كه پرنده اى شبیه به چلچله ظاهر شد، با منقار خود قطره اى آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب كرد! بار دوم قطره اى دیگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت ، بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب كرد! و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشكى و دفعه هفتم به دریا انداخت و سپس ‍ پركشید و پرواز كرد.
ما دو نفر حیرت زده ماندیم و سر این كار را نفهمیدیم تا اینكه خداوند فرشته اى را به صورت آدمى فرستاد و به ما گفت :
چرا شما را متحیر مى بینم ؟ گفتیم : در كار این پرنده متحیریم ، گفت : منظور او را نمى دانید؟ گفتیم : خدا بهتر مى داند، گفت : این پرنده با عملش ‍ مى گوید: به حق آنكه شرق و غرب زمین را آفرید و آسمان را بر پا داشت و زمین را به حركت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخر الزمان پیامبرى را خواهد فرستاد كه نامش محمد صلى الله علیه وآله است ، او را وصیى است بنام على علیه السلام كه علم شما دو نفر روى هم در مقابل دانش آن دو همانند این قطره است در مقابل اى دریا!!(33)

پنج شنبه 5/6/1388 - 10:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته