• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 449
تعداد نظرات : 661
زمان آخرین مطلب : 4523روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

 

کنار سفره که بودیم حرف مشهد شـد

وزید بوی خراسان و ناگـهان رد شد

دوباره یـاد غریب آشـنا و شـوق حرم

و سیل اشک که پشت پلکها سد شد

و دخترم که به دل حسرت زیارت داشت

درست هم نظر مرتضـی و احمـد شد

دو سـال هست که تو قـول داده ای بابا

بـرای مـا که نـرفتیم واقعـآ بـد شد

تمام بودنـم آوار شـد و یـک لحظــه

زمان برای عبور از خـودش مردد شد

دو روز بـعد بلیـط و شـروع یک پرواز

کبوترانـه دلـم بـی قـرار گنبـد شد

قطار تهران،مشهد درست ساعت هشت

و ایستگاه که سرشار بـوق ممتد شد

و چند ساعت دیـگر به صحـن آزادی

نگاه منتظرم گـرم رفـت و آمـد شد                                                        سکات قزوینى
----------------------------------------------------

دوشنبه 21/4/1389 - 21:36
شعر و قطعات ادبی

 

چون تیشه مباش جمـــــــله بر خود متراش
چون رنده مباش جمــــــله بیــــرون مـــتراش



تعلـــیم ز ارّه گــــــیر در عقــــــــل معـــــــــاش
چیزی سوی خود می کش و چیزی می پاش

 

دوشنبه 21/4/1389 - 14:53
دانستنی های علمی

"استعفا"

بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم.
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم!
می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم .
می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
می خواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم، وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم .
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند.
می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیا بی خبر باشم .
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم، نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به . . .
این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما.
من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم .

 

نویسنده: سانتیا سالگا

 

دوشنبه 21/4/1389 - 9:45
دانستنی های علمی

 

 تنها كسی كه مرا در زندگی شاد می كند كسی است كه به من می گوید : تو، مرا شاد كردی .

 

هرگز نباید به هدیه ای از طرف كودكی ( نه ) گفت.

 

چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.

 

گاهی تمام چیزهایی كه یك نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی است برای فهمیدن وی .

 

عشق است كه زخمها را شفا می دهد نه زمان

 

زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .

دوشنبه 21/4/1389 - 8:18
دانستنی های علمی

 

 

قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون (Arthur Ashe) آرتور اشی به خاطر خون آلوده ای كه درجریان یك عمل جراحی درسال ۱۹۸۳دریافت كرد به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد او از سراسر دنیا نامه هائی از طرفدارانش دریافت كرد.

یكی از طرفدارانش نوشته بود :  

چرا خدا تورا برای چنین بیماری دردناكی انتخاب كرد؟

آرتور در پاسخش نوشت :  

در دنیا  ۵۰ میلیون كودك بازی تنیس را آغاز می كنند

 ۵ میلیون یاد می گیرند كه چگونه تنیس بازی كنند

۵۰۰ هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یادمی گیرند

۵۰ هزار نفر پابه مسابقات ‏می گذارند ۵ هزار نفر سرشناس می شوند

۵۰ نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدامی كنند

۴ نفر به نیمه نهائی می رسند و دو نفر به فینال

و آن هنگام كه جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم

هرگز نگفتم خدایا چرا من؟

و امروز هم كه از این بیماری رنج می كشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟

 

دوشنبه 21/4/1389 - 8:11
دانستنی های علمی

 

گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
                            

                                     هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...

 

 

يکشنبه 20/4/1389 - 19:52
شعر و قطعات ادبی

 

سه نقطه های تو گاهی هزار واژه و من

هنوز در تب یك نقطه از لبت بی تاب

 

همیشه معنی صد اضطراب  ... من، بی تو

همیشه دیدن بی پرده ی شما در خواب 

 

 چه عاشقانه ی پوچی!  تو خوب می دانی

 میان این همه رویا ، فقط تویی كمیاب

 

و من چه خسته تو را چون سراب می جویم

چه فصل خالی و تلخی ست سهم من زین خواب! 

...

كجاست آنكه زمن آتشی بگیراند

بسازد از تن من قطعه قطعه های مذاب

 

و یا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...  

 بخواند از تو غزل های نابِ بی پایاب

   ... 

خدا کند که غزلهای آخرم باشد

خدا کند که شوم در غمت خراب، خراب

 

چه روزگار غریبی ست نازنین، آری

 نه حرف مانده برایم،  نه عشق های مجاب

 

 بیا... تمام کن این انتظار را در من

 بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب

.

یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من

 هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب

يکشنبه 20/4/1389 - 11:2
دانستنی های علمی

 

پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت .
دختر هابیل جوابش کرد و گفت : نه ، هرگز ؛ همسری ام را سزاوار نیستی ؛ تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد .
تو همانی که بر کشتی سوار نشدی . خدا را نادیدده گرفتی و فرمانش را . به پدرت پشت کردی ، به پیمان و پیامش نیز .غرورت ، غرقت کرد .

دیدی که نه شنا به کارت آمد و نه بلندی کوه ها !
پسر نوح گفت : اما آن که غرق می شود ، خدا را خالصانه تر صدا می زند ،تا آن که بر کشتی سوار است .
من خدایم را لابه لای توفان یافتم ، در دل مرگ و سهمگینی سیل .
دختر هابیل گفت : ایمان ، پیش از واقعه به کار می آید .
در آن هول و هراسی که تو گرفتار شدی ، هر کفری بدل به ایمان می شود .
آن چه تو به آن رسیدی ، ایمان به اختیار نبود ، پس گردنی خدا بود که گردنت را شکست .
پسر نوح گفت : آنها که بر کشتی سوارند ، امنند و خدایی کجدار و مریز دارند که به بادی ممکن است از دستشان برود .
من اما آن غریقم که به چنان خدای مهیبی رسیدم که با چشمان بسته نیز می بینمش و با دستان بسته نیز لمسش میکنم .
خدای من چنان خطیر است که هیچ توفانی آن را از کفم نمی برد .
دختر هابیل گفت : باری ، تو سرکشی کردی و گناهکاری . گناهت هرگز بخشیده نخواهد شد .
پسر نوح خندید و خندید و خندید و گفت : شاید آنکه جسارت عصیان دارد ، شجاعت توبه نیز داشته باشد .
شاید آن خدا که مجال سر کشی داد ، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد !
دختر هابیل سکوت کرد و سکوت کرد و سکوت کرد و آنگاه گفت : شاید ، شاید پرهیزگاری من به ترس و تردید آغشته باشد ،
اما نام عصیان تو دلیری نبود . دنیا کوتاه است و آدمی کوتاه تر . مجال آزمون و خطا این همه نیست .
پسر نوح گفت : به این درخت نگاه کن . به شاخه هایش . پیش از آنکه دست های درخت به نور برسند .
پاهایش تاریکی را تجربه کرده اند . گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد .

گاهی برای رسیدن به خدا باید از پل گناه گذشت .من این گونه به خدا رسیدم .
راه من اما راه خوبی نیست . راه تو زیباتر است ،
راه تو مطمئن تر ، دختر هابیل !
پسر نوح این را گفت و رفت . دختر هابیل تا دور دستها تماشایش کرد و
سالهاست که منتظر است و سالهاست که با خود می گوید :
آیا همسریش را سزاوار بود !
 

 

خانم نظر آهاری

شنبه 19/4/1389 - 22:48
دانستنی های علمی

 

عجبا!

که مردمان دشمنی را از پنجره ی دهان به خانه ی خود راه میدهند تا گوهر عقل آنها را بدزدد؛
و شگفتا از ما که با شادی و دست افشانی ورود خود را به عالم حیوانی جشن می گیریم
                                                                            

                                                       ویلیام شکسپیر

شنبه 19/4/1389 - 21:10
دانستنی های علمی

 

به آرامی آغاز به مردن میکنی

،اگر سفر نکنی

اگر چیزی نخوانی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی


به آرامی آغاز به مردن میکنی

زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند


به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر برده عادات خود شوی،

اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی

...

اگر روزمرگ را تغییر ندهی

اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی


اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند

و ضربان قلبت را تندترمی کنند،

دوری کنی...

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی


اگر هنگامیکه با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آنرا عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

اگر ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی

امروز زندگی را آغاز کن!

نگذار که به آرامی بمیری ...

شادی را فراموش نکن !

قدر امروز را بدانیم چون امروزاولین روز

از روزهای باقیمانده عمر ماست




 

شنبه 19/4/1389 - 21:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته