• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2948روز قبل
دانستنی های علمی
اطلاع حضرت از تعداد كشته هاى جنگ قبل از جنگ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در آن هنگام كه به حضرت امیر علیه السلام خبر دادند؛ خوارج لشكرى مهیا كرده و به جنگ حضرت شتافته اند و از نهر عبور كرده اند، فرمود: ایشان این سمت آب است .
به خدا قسم ده نفر از آنجا نجات نمى یابند و ده نفر از شما هلاك نمى شود!(111)
بعد از جنگ مشاهده كردند كه از سپاه دشمن فقط نه نفر موفق به فرار شده اند و از اصحاب آن حضرت نیز فقط هشت نفر به شهادت رسیده اند.
جریان پیشگوئى حضرت در مورد كشته هاى جنگ نهروان مورد اتفاق مورخین است ، و شارح نهج البلاغة ابن ابى الحدید گوید: این خبر به حدّ تواتر(112)نزدیك شده است .(113)
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:47
دانستنی های علمی
خوارج نهروان و اشتباه بزرگ دوم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى جریان تحكیم واقع شد و قرار شد نمایندگان دو طرف در مورد خلافت به بحث بنشینند، چون اشعث بن قیس متن آتش بس را براى لشكر شام خواند، آنها قبول كردند و چون براى لشكر عراق خواند، صداهاى اعتراض برخواست كه مى گفتند: ((لا حكم الا لله ؛ حاكم فقط خداست .))
دامنه اعتراض به تدریج گسترش یافت تا اینكه چندین گروه این شعار را سر دادند. اشعث به نزد حضرت على علیه السلام آمد و گفت :
من نتیجه را بر دو سپاه عرضه كردم ، همه راضى شدند جز طائفه بنى راسب و عده اى دیگر كه شعار لا حكم الا لله سر داده معتقدند باید به هر دو سپاه عراق و شام حمله كرده آنها را بكشیم !
حضرت فرمود: آیا اینها یكى و دو پرچم و گروهى اندكند؟ اشعث گفت : آرى .
حضرت فرمود: اكنون كه تعدادشان اندك است رهایشان كن ، كه ناگاه از هر جهت و هر طرف شعار لا حكم الا لله بلند شد (و معلوم گشت تعداد معترضین بسیار است ) كه مى گفتند: حكومت براى خداست نه براى تو یا على ، ما راضى نیستیم كه در دین خدا مردم داورى كنند!
حكم خدا در مورد معاویه و یاران او این است كه یا كشته شوند و یا تسلیم ما شوند، و ما كه پیشنهاد حكمیت و داورى دادیم (و جنگ را متوقف نمودیم ) اشتباه كردیم !! ما از خطاى خود توبه مى كنیم ، تو هم یا على توبه كن وگرنه از شما بیزارى مى جوئیم !
حضرت على علیه السلام سخن (واهى ) آنها را نپذیرفت و فرمود:
آیا بعد از آنكه عهد و پیمان بسته ایم برگردیم در حالیكه خداوند به وفاى عهد فرمان داده است ، ولى آنها اصرار كرده و از حضرت بیزارى جستند، حضرت نیز از آنان بیزارى جست .(110)
مؤ لف گوید: اكنون مى توان به حقانیت سخن حضرت پى برد كه به آن كوردلان فرمود: اى مردم از این خدعه معاویه و بالا بردن قرآن ، فریب نخورید و دست از جنگ برندارید كه اگر تسلیم شوید بعدا پشیمان مى شوید و پشیمانى سودى ندارد.
بارى امیرالمؤمنین علیه السلام همواره با اهل نهروان و پرخاشهاى آنها مدارا نمود تا اینكه گستاخى را از حد گذرانده بر حضرتش شورش ‍ كردند، مردم را مورد ضرب و قتل قرار دادند، آنگاه حضرت على علیه السلام به دفع آنان اقدام فرمود و آنها را قلع و قمع كرد.
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:47
دانستنی های علمی
گویا مى بینم او را كه فریب خورده است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هنگامى كه ابوموسى اشعرى نماینده تحمیلى حضرت على علیه السلام مى خواست جهت داورى در مورد حضرت على علیه السلام و معاویه ، حركت كند، حضرت به او فرمود: بر كتاب خدا حكم كن و از آن تجاوز مكن و چون ابوموسى پشت كرد حضرت فرمود: گویا او را مى بینم كه نیرنگ خورده است ، راوى گوید: به حضرت گفتم : یا امیرالمؤمنین اگر مى دانید او را فریب مى دهند چرا او را فرستادید؟
حضرت (با اینكه به نمایندگى ابوموسى راضى نبود و مالك اشتر و ابن عباس را پیشنهاد نموده بود اما در اثر اكراه مردم او را فرستاد) فرمود.
اى پسرم اگر خداوند درباره خلق خود به علم خود رفتار مى نمود دیگر با پیامبران بر مردم احتجاج نمى كرد(109) (یعنى پیامبران را نمى فرستاد براى امتحان مردم ، زیرا امتحان براى تشخیص نیك از بد است و حضرت حق نیازى به آزمودن مردم ندارد تا عاقبت كار آنها را بداند، بلكه او از هر چیزى آگاه است و اینكه پیامبران را مى فرستد براى این است كه حجت بر مردم تمام شود و نگویند اگر براى ما رهبرى بود، اطاعت مى كردیم .)
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:46
دانستنی های علمی
پشیمان مى شوید ولى سودى نخواهد داشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شیخ مفید عالم بزرگوار شیعه روایت كند: وقتى آن گروه از سپاهیان فریب معاویه را خوردند، حضرت فرمود:
از خدا بترسید و دست از جنگ برندارید، اگر به این توصیه من عمل نكنید، راههاى تفرقه هویدا گشته و به سختى پشیمان خواهید شد ولى برایتان سود نخواهد داد، و حوادث دقیقا همانطور شد كه حضرت بیان فرمود: بود.(108)
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:46
دانستنی های علمی
امیرالمؤمنین به ناچار مالك را احضار كرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مالك اشتر سردار رشید لشكر امیرالمؤمنین علیه السلام به سختى مشغول نبرده بود، جنگ به لحظات حساسى رسیده بود و علائم فتح و پیروزى در سپاه حضرت على علیه السلام نمایان گشته بود، با اصرار این فریب خوردگان ، امیرالمؤ منین شخصى به نام یزید بن هانى را به طرف مالك فرستاد و فرمود: به مالك بگو: نزد من بیا.
مالك در گرماگرم جنگ بود و متوجه حساسیت امر و آنچه در پشت صحنه مى گذشت نشد به فرستاده حضرت گفت : به حضور بگو، الان وقت احضار من و بیرون آوردن من از موقعیت (حساس ) نیست ، امیدوارم خداوند فتح و پیروزى را (به زودى ) نصیب من گرداند، عجله نفرما!
یزید بن هانى برگشت و پیغام مالك را رساند. اندكى نگذشته بود كه از لشكر شام ناله ها برخواست و صداها درهم پیچید و آثار پیروزى در لشكر عراق و آثار شكست در لشكر شام ظاهر شد.
اما آن قوم نادان به حضرت على علیه السلام گفتند: تو (عمدا) به مالك دستور ادامه جنگ داده اى ! حضرت فرمود: شما آیا فرستاده مرا ندیدید؟ آیا من در مقابل شما آشكار صحبت نكردم و شما شنیدید؟
گفتند: بفرست تا مالك برگردد وگرنه بخدا سوگند كه ترا بركنار خواهیم كرد!!
حضرت به فرستاده خود فرمود: واى بر تو اى یزید برو به مالك بگو بیا نزد من كه فتنه محقق شد، وقتى فرستاده حضرت پیغام را به مالك داد، مالك گفت : آیا بخاطر این قرآنها (ى بر نیزه ) فتنه واقع شد؟ گفت : آرى . مالك گفت : به خدا سوگند كه فكر مى كردم فتنه واقع شود، این كار، حیله عمرو عاص است .
سپس به فرستاده حضرت گفت :
آیا نمى بینى (علائم شكست اهل شام را، نمى بینى آنچه خداوند (از پیروزى ) نصیب ما كرده است ؟ سزاوار است كه این (موقعیت ) را رها كرده از دست بدهیم ؟
فرستاده حضرت گفت : آیا دوست دارى تو در اینجا بر این گروه پیروز شوى اما امیرالمؤمنین در جاى خود گرفتار شده او را به دشمن تسلیم كنند؟
مالك گفت : سبحان الله ، نه بخدا قسم ، این را دوست ندارم .
فرستاده حضرت گفت : آنها به حضرت گفته اند یا بفرست اشتر را كه برگردد یا حتما تو را با شمشیرهاى خود مى كشیم همچنانكه عثمان را كشتیم و یا تو را تسلیم دشمن مى كنیم !
مالك كه شرائط پشت جبهه را به شدت نگران كننده یافت ، با یك دنیا خشم برگشت و صدا زد: اى گروه سست عنصر و پست ، آیا اینها در این زمان كه شما پیروز شدید و آنها ناامید شدند، قرآنها را بر سر نیزه كرده شما را به قرآن دعوت مى كنند؟
مرا به مقدار دوشیدن شتر مهلت دهید كه من پیروزى را احساس ‍ مى كنم .
آن گروه نادان و كوردل گفتند: نمى شود.
مالك گفت : مرا به مقدار دوانیدن یك اسب مهلت دهید كه امید دارم پیروز شوم .
گفتند: اگر اینگونه باشد ما هم در گناه تو شریك خواهیم بود.
و سرانجام آن شد كه كار به حكمیت كشید و در تاریخ مضبوط است .(
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:45
دانستنی های علمی
اعتراض فریب خوردگان به امیرالمؤمنین علیه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
همینكه این سخن از حضرت على علیه السلام صادر شد، بیست هزار نفر از جنگجویان سپاه حضرت ، در حالیكه غرق در اسلحه بوده با شمشیرهاى كشیده و صورتهاى سیاه شده در اثر سجده كه در مقدم ایشان مسعر بن فدكى و زید بن حصین و گروهى از قاریان قرآن كه بعدا از خوارج شدند، پیش حضرت آمدند و حضرت را با اسم نه به عنوان امیرالمؤ منین صدا زده گفتند: یا على دعوت این قوم را قبول كن ، وگرنه ما با تو همان كار را مى كنیم كه با عثمان كردیم ، به خدا قسم اگر قبول نكنى حتما این كار را خواهیم كرد.
حضرت فرمود: واى بر شما من اول كسى هستم كه (مردم را) به كتاب خدا دعوت كردم ، و اول كسى هستم كه آنرا پذیرفتم ، بر من حلال نیست و در دین من سزاوار نیست كه به كتاب خدا دعوت شوم و قبول نكنم .
جنگ من با ایشان بخاطر گردن نهادن به حكم قرآن است ، ایشان نافرمانى خدا را كرده و عهد او را شكستند و كتابش را پشت پا انداختند.
من شما را آگاه كردم كه فریبتان داده اند و منظور اینها عمل به قرآن نیست ، هر چه حضرت امیر علیه السلام به آنها تذكر داد سودى نبخشید، آنها گفتند: بفرست تا مالك اشتر (جنگ را قطع كند و) بیاید.
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:45
دانستنی های علمی
توبیخ مردم به خاطر نافرمانى از حضرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى خبر به حضرت على علیه السلام رسید فرمود:
من راجع به این داورى با شما سخن گفته بودم و شما را از آن نهى كردم ولى شما جز به نافرمانى من رضایت ندادید، الان سرانجام كار خود را چگونه دیدید با مخالفت من ؟
بخدا كه من مى شناسم آنكه شما را به نافرمانى من وادار كرد، اگر بخواهم انجام مى دهم ولى خداوند به دنبال اوست منظور حضرت اشعث بود.
سپس فرمود: هر كه به این داورى دعوت كرد او را بكشید، خدا او را بكشد هر چند زیر عمامه من باشد،
آگاه باشید كه این دو مرد خطا پیشه كه براى داورى انتخاب كردید، حكم خدا را رها كرده و به هواى خود بدون دلیل و به غیر حق حكم كردند. آنها آنچه را قرآن احیا كرد كنار گذارده و آنچه قرآن كنار گذارده زنده كردند، اختلاف كردند و خداوند آنها را هدایت نكرد، خداوند و رسول او و افراد شایسته از مؤمنین از آن دو بیزارند، اكنون آماده جهاد شوید و مهیاى حركت گردید و در پادگانها حضور یابید.(106)
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:44
دانستنی های علمی
جلسه نهائى و فریب خوردن ابوموسى اشعرى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در سال 38 هجرى در دومة الجندل ، عبدالله بن عباس با چهارصد نفر همراه ابوموسى اشعرى و از طرف معاویه نیز شرحبیل بن سمط با چهارصد نفر همراه عمروعاص ، جمع شدند ابن عباس ، ابوموسى را نصیحت كرد و به فضائل حضرت على علیه السلام تذكر داد.
آن دو با هم به مشورت پرداختند، ابوموسى پذیرفت كه على و معاویه هر دو بركنار باشند و پسر عمر، عبدالله ، كه داماد ابوموسى بود خلیفه شود.
آنگاه عمروعاص به منبر رفت و معاویه و على علیه السلام را خلع و اعلام كرد كه معاویه را نصب مى كنم ، ابوموسى اعتراض كرد و گفت : حیله و نامردى كردى و فاجر شدى و یكدیگر را ناسزا گفتند. و از هم جدا شدند، ابوموسى با خوارى به مكه رفت و به كوفه برنگشت و عمرو عاص ‍ به شام رفت .

پنج شنبه 5/6/1388 - 16:44
دانستنی های علمی
سرآغاز تفرقه و پشیمانى خوارج همچنانكه حضرت خبر داده بود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
قرار شد حكمین در ماه رمضان در مكانى میان كوفه و شام (دومة الجندل ) اجتماع كنند.
در این فرصت عروة بن اذیة اعتراض كرده و به اشعث گفت :
آیا در دین خدا داور قرار مى دهید، ((لا حكم الا لله )) و او اولین نفرى بود كه این شعار را سرداد و با شمشیر بر اشعث حمله كرد و شمشیر در اثر حركت اسب اشعث به او نخورد و به پشت اسب اصابت كرد و این آغاز حركت خوارج بود.
كم كم میان سپاهیان حضرت اختلاف و دشمنى افتاد و از یكدیگر بیزارى مى جستند، برادر از برادر و پسر از پدر بیزارى مى جست ، مردم به جان هم افتاده دعوا مى كردند و همدیگر را در این عمل سرزنش میكردند.
حضرت على علیه السلام به كوفه برگشت و معاویه نیز به دمشق بازگشت .
وقتى حضرت به كوفه آمد، دوازده هزار نفر از او جدا شدند و در روستائى از روستاهاى كوفه بنام حروراء جمع شدند به رهبرى شبیب بن ربعى و امام جماعت آنها عبدالله بن كوّا بود، حضرت با آنها مناظره هاى متعددى داشت .
پنج شنبه 5/6/1388 - 16:44
دانستنی های علمی
صلح تحمیلى و نماینده تحمیلى !!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
به هر حال وقتى حضرت سستى و عافیت طلبى یاران خود را دید به اجبار تن به حكمین داد، اهل شام براى داورى عمرو بن عاص را انتخاب كردند، ولى عافیت طلبان و سست عنصران لشكر حضرت على علیه السلام اجازه ندادند در این مرحله نیز امام آنها تصمیم بگیرد، اشعث و همراهان او گفتند: ما ابوموسى اشعرى را قبول داریم !
حضرت فرمود: شما در اول كار (ادامه جنگ ) نافرمانى مرا كردید، الان نافرمانى مرا نكنید، من با فرستادن ابوموسى اشعرى به عنوان داور موافق نیستم .
اشعث و طرفداران او گفتند: ما جز به ابوموسى اشعرى راضى نمى شویم .
حضرت فرمود: واى بر شما او مورد اعتماد نیست ، او از من جدا شد و مردم را از اطراف من پراكنده كرد و مقدارى از كارهاى ابوموسى را ذكر نمود، سپس فرمود: او ماهها فرارى بود تا اینكه به او امان دادم ،
لیكن من عبدالله بن عباس را نماینده خود مى كنم ، اشعث و طرفداران او گفتند: بخدا كه دو نفر از طایفه مضر براى ما داورى نمى كنند.
حضرت فرمود: پس (مالك ) اشتر باشد، گفتند: آیا این جنگ جز به تحریك اشتر بود؟
حضرت فرمود: الان (كه حرف مرا نمى پذیرد) هر چه خواستید انجام دهید.
آنها براى ابوموسى نامه نوشتند و جریان را گفتند و به او گفته شد: مردم صلح كردند، گفت : الحمدلله ، گفتند: ترا داور كرده اند گفت : ((انالله و انا الیه راجعون )).
در نوشتارى كه میان حضرت على علیه السلام و معاویه قبل از حكمیت مقرر شد آمده بود:
دو داور باید قرآن را احیاء كنند و از هوى متابعت نكنند و در هیچ موردى از اجراء حكم الله سستى نكنند، و گرنه داورى آنها ارزش ندارد و مسلمانان از داورى آنها بیزارند.

پنج شنبه 5/6/1388 - 16:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته