• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2950روز قبل
دانستنی های علمی
مختصرى از جریان قیام ابومسلم خراسانى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
و حوادث همانگونه شد كه حضرت خبر داده بود، زیرا ابومسلم خراسانى به طرفدارى از ابراهیم بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس و امامت او پرداخت ، در خراسان كار او بالا گرفت ، و لباس سیاه را شعار خود قرار داد و به سپاه خود دستور تا جامه سیاه بپوشند و پرچم سیاه بردارند و در رمضان سال 129 هجرى به عنوان سردار لشكر ابراهیم عباسى قیام كرد و سرانجام پس از پیروزیهاى مكرر و آزادسازى مناطق بسیار سرانجام لشكر بنى امیه شكست خورده و آخرین آنها یعنى مروان حمار كشته شد، گویند پس از كشته شدن ، زبان او را قطع كردند و دور انداختند، گربه اى پیدا شد و زبان مروان را خورد و از عجائب روزگار آنكه قبل از این به دستور مروان زبان یكى از خادمین خود را كه سخن چینى كرده بود بریدند و همین گربه زبان او را خورده بود!!
ابراهیم مذكور قبلا به دستور مروان دستگیر شده بود و چندى در حران زندانى شد و چون از رهائى ماءیوس گردید، و در وصیت نامه اى خلافت را براى برادر خود عبدالله سفاح قرار داد و نزد شخصى امانت نهاد، و سرانجام به دستور مروان سر او را در كیسه اى از آهك كردند، مدتى دست و پا زد و جان داد، و چون مروان به دست ابومسلم كشته شد برادر او عبدالله سفاح به خلافت رسید، و به این ترتیب در سال 132 هجرى حكومت بنى امیه منقرض و حكومت بنى عباس آغاز شد.

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:43
دانستنی های علمی
خبر دادن حضرت به قیام ابومسلم خراسانى و پیروزى او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در جنگ صفین ، ناگاه لشكر شام ، میمنه لشكر عراق را فرارى داد، مالك اشتر سردار لشكر حضرت امیر علیه السّلام در تلاش براى جلوگیرى از متلاشى شدن سپاه ، سربازان را با فریاد به بازگشت و ادامه جنگ فرا مى خواند.
در این میان مالك اشتر شنید كه حضرت مى فرمود:اى ابومسلم بگیر ایشان را! حضرت سه بار این جمله را تكرار نمود.
مالك كه به منظور حضرت پى نبرده بود خیال كرد منظور حضرت ابومسلم خولانى از سپاهیان شام است ، به همین جهت به حضرت عرض ‍ كرد: آیا ابومسلم با لشكر شام نیست ؟
حضرت فرمود: منظورم ابومسلم خولانى كه در سپاه شام است نیست ، بلكه مقصود من مردى است كه از ناحیه مشرق ظهور كند و خداوند به وسیله او اهل شام را هلاك گرداند و حكومت را از ایشان بستاند. (176)
و باز در طى نامه اى كه به معاویه فرستاده فرمود: از طرف خراسان پرچمهاى سیاه ظاهر مى شود و حكومت بنى امیه را برمى اندازد (177)

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:43
دانستنی های علمی
خبر دادن حضرت به شهادت مزرع بن عبدالله

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مردى به نام ابوالعالیة گوید: مزرع بن عبدالله از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل مى كرد كه فرمود: به خدا سوگند حتما لشكرى روى آورد و چون به بیابان رسد زمین آنها را فرو برد، ابوالعالیة گوید: به او گفتم : تو به من از غیب خبر مى دهى ؟ مزرع گفت : آنچه مى گویم حفظ كن ، بخدا سوگند امیرالمؤمنین علیه السّلام خبر داده واقع خواهد شد و (خبر دیگه اینكه ) مردى دستگیر مى شود و میان دو غرفه از غرفه هاى این مسجد به دار آویخته و كشته مى شود.
ابوالمعالى كه بسیار تعجب كرده بود گفت : تو از غیب خبر مى دهى ؟ مزرع گفت : مرا مرد امین و راستگو على بن ابى طالب خبر داده است .
ابوالمعالیة گوید: یك جمعه نگذشته بود كه مزرع را دستگیر كردند و او را كشته و میان غرفه مسجد به دار آویختند، او خبر سومى نیز به من داده بود كه آن را فراموش كردم .(175)
پنج شنبه 5/6/1388 - 21:42
دانستنی های علمی
بشارت امیرالمؤمنین علیه السّلام به تولد زین العابدین علیه السّلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى سپاه ایران در نبرد با مسلمانان شكست خورد، در میان كسانى كه به اسارت درآمدند دختر یزدجرد پادشاه ایران بود.
وقتى او را در میان اسیران به مدینه نزد عمر آوردند، دختران مدینه براى تماشاى او بیرون آمدند، زیرا صورتى بسیار زیبا و نورانى داشت ، كه مسجد را روشن نمود، وقتى عمر به او نگاه كرد، آن دختر صورت خود را پوشاند و به زبان فارسى آن زمان گفت :
اف بیروج بادا هرمز (گویا منظور او این بود كه سیاه باد روى هرمز كه با پاره كردن نامه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله وسلم سبب شد تا او به اسارت درآید)
عمر كه متوجه منظور او نشده بود فكر كرد به او بدگوئى مى كند، گفت : این زن به من ناسزا مى گوید و تصمیم گرفت او را تنبیه كند.
حضرت امیر علیه السّلام به او فرمود: تو نمى توانى با او چنین كنى ، او را مخیر گردان تا در میان مسلمانان هر كه را خواهد انتخاب كند و آن را از سهم او قرار بده .
وقتى او را مخیر كردند، در میان جمعیت دست خود را بر سید الشهداء علیه السّلام گذارد، حضرت امیر علیه السّلام از او پرسید نامت چیست گفت : جهان شاه حضرت فرمود: بلكه شهر بانویه هستى .
در این لحظه بود كه كه حضرت امیر علیه السّلام بشارتى بزرگ به امام حسین علیه السّلام داده و فرمود:
اى ابا عبداللّه از این بانو براى تو پسرى متولد خواهد شد كه بهترین اهل زمین باشد. و پس از چندى حضرت زین العابدین على بن الحسین علیه السّلام متولد شد كه حضرتش را ابن الخیرتین : فرزند دو بزرگ (بزرگ عرب و بزرگ عجم ) مى گفتند. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: پس ‍ منتخب خدا از عرب هاشم است و از عجم ، ایران .(174)

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:41
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت در مورد قاتل كمیل بن زیاد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى حجاج بن یوسف آن جنایتكار تاریخ حاكم عراق شد، (در پى دستگیرى و كشتار شیعیان برآمد) و به تعقیب كمیل بن زیاد یار باوفاى حضرت امیر علیه السّلام پرداخت ، كمیل مخفى شد، حجاج حقوق و مزایاى قوم او را قطع كرد.
سرانجام كمیل نتوانست ناراحتى و سختى قوم خود را تحمل كند با خود گفت : من دیگر پیر شده ام و عمرم به پایان رسیده ، سزاوار نیست قوم خود را محروم كنم ، و به این ترتیب خود را تسلیم حجاج كرد و نزد او رفت .
حجاج كه دید كمیل با پاى خود آمده است گفت : دوست داشتم تو را دستگیر مى كردم (حالا با پاى خود آمده اى )
كمیل گفت : دندانهاى نیش خود را (همچون درندگان هنگام دریدن طعمه ) بر من فرو مكن و مرا نترسان ، به خدا كه از عمر من جز اندكى (همانند اوائل غبار) نمانده است ، هرگونه كه خواهى حكم كن كه خدا را وعده گاهى است و بعد از قتل حسابى در كار است (و باید پاسخگوئى باشى ) و بدان كه امیرالمؤمنین به من خبر داده است كه قاتل من تو هستى !
حجاج گفت : پس حجت بر تو تمام است (یعنى براى صدق كلام على هم شده باید تو را بكشم )
كمیل گفت : بله اگر تو قاضى باشى و قضاوت كنى ، حجاج گفت :
آرى تو جزء قاتلین عثمان هستى ، آنگاه دستور داد گردن او را قطع كردند.(
پنج شنبه 5/6/1388 - 21:41
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت در مورد قاتل جویرة

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
جویرة بن مسهر به دارالاماره كوفه آمد و صدا زد: كجاست امیرالمؤمنین علیه السّلام ؟ گفتند: حضرت استراحت نموده است ، صدا زد: اى خوابیده بیدار شو، سوگند به آنكه جانم به دست (قدرت ) اوست ، ضربتى بر سر تو وارد شود كه محاسن تو از آن رنگین گردد همانگونه كه خودت مرا خبر داده اى .
حضرت امیر علیه السّلام كه سخنان او را شنید فرمود: جلو بیا تا با تو سخنى گویم ، سوگند به آنكه جانم به دست (قدرت ) اوست ، حتما تو را با زور و اكراه به نزد آن خونریز طغیانگر ناپاك مى برند و دست و پاى تو را در زیر شاخه (درختى كه نزدیك خانه ) كافرى است قطع كرده سپس بر دار كشند!
روزگار گذشت تا آنكه پس از آن حضرت ، زیاد بن ابیه حاكم معاویه دست و پاى جویرة را برید و او را بر شاخه اى كنار خانه ابن معكبر به دار كشید
پنج شنبه 5/6/1388 - 21:40
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت در مورد شهر كوفه و حاكمان آن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در نهج البلاغه است كه امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه اى فرمود:
اى كوفه گویا تو را مى بینم كه (بر اثر آمد و شد لشكرها و پیشامدهاى سخت ) كشیده مى شوى همانند چرم در بازار عكاظ (زیرا چرم در وقت دباغى بسیار بر او كش و مالش داده مى شود و عكاظ نام بازارى معروف بوده است در حجاز میان نخله و طائف ) و از پیشامد حادثه پایمال گشته و جنبش ها (انواع مصائب ) بر تو وارد شود، و من مى دانم هیچ ستمگرى بر تو اراده ظلم نكند مگر اینكه خداوند او را به بلائى مبتلا كند یا كسى را بر او مسلط گرداند كه او را بكشد (یعنى ستمگران كوفه یا مبتلا مى شوند و یا كشته مى گردند)
و این خبر از جمله پیشگوئیهاى آن حضرت است همچنانكه در وقایع كوفه و شرح حال ستمگران آن ذكر شده است . محمد بن حسین كیدرى در شرح نهج البلاغه گوید:
از آن جبارانى كه خداوند آنها را به خود مشغول نمود زیاد (بن ابیه ) است ، او مردم را در مسجد جمع كرد تا على علیه السّلام را لعنت كنند، كه ناگاه دربان او بیرون آمد و گفت : مردم متفرق شوید كه امیر گرفتار است و همین الان فلج شده است .
فرزند او عبیدالله بن زیاد نیز به مرض جذام مبتلا گرید، حجاج بن یوسف (كه راجع به حالات و جنایات او بعدا سخن خواهیم گفت ) در شكمش ‍ جانور افتاد تا مرد، عمروبن هبیرة و فرزند او یوسف هر دو به بیمارى صرع (غش ) مبتلا شدند، خالد قسرى آنقدر در زندان ماند تا از گرسنگى مرد.
اما آن گروهى از ستمگران كه خداوند توسط كسانى آنها را نابود كرد و كشته شدند مثل عبیدالله بن زیاد و مصعب بن زبیر و ابوالسرایا و دیگران بودند كه همگى كشته شدند و همچنین یزید بن مهلب كه به بدترین وضع كشته شد.
پنج شنبه 5/6/1388 - 21:40
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت در مورد قنبر و قتل او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
روزى حجاج بن یوسف ثقفى به اطرافیان خود گفت : میخواهم مردى از اصحاب ابوتراب را (كنیه اى كه دشمنان حضرت بعنوان تحقیر از حضرت على علیه السّلام یاد مى كردند) به قتل برسانم و با خون او نزد خداوند تقرب جویم !
به او گفتند (اكنون ) هیچكس را مثل قنبر غلام على به او نزدیكتر نمى شناسیم ، حجاج ماءمورى را فرستاد تا قنبر را دستگیر كرده آوردند.
حجاج گفت : توئى قنبر؟ جواب داد: آرى ، گفت : ابو همدان ؟ گفت : آرى ، حجاج گفت : على بن ابى طالب مولاى توست ؟ قنبر گفت : مولاى من خداست و على صاحب نعمت من است ، حجاج گفت : آیا از دین على بیزارى مى جوئى ؟ گفت : اگر از دین او بیزار شوم ، مرا به چه دینى برتر از او راهنمائى مى كنى ؟ (حجاج كه از این پاسخ كوبنده درمانده شد، سخن را عوض كرده ) گفت :
تو را مى كشم ، خودت بگو دوست دارى چگونه كشته مى شوى ؟ قنبر گفت : من اختیار را به تو دادم ، حجاج پرسید: براى چه ؟ قنبر گفت : زیرا هرگونه كه مرا بكشى همانطور تو را (در آخرت ) خواهم كشت و همانا امیرالمؤمنین به من خبر داده است كه مرگ من از روى قتل و به ظلم و ناحق خواهد بود، حجاج دستور داد تا سر او را بریدند.(171)
پنج شنبه 5/6/1388 - 21:39
دانستنی های علمی
اعتراض شدید سیدالشهداء به كشتن حجر و یاران او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امام حسین علیه السّلام در نامه اى به معاویه در ضمن جملاتى چنین فرمود:
مگر تو قاتل حجر بن عدى و نمازگزارانى كه از ظلم برآشفته و بدعت را سنگین مى دانستند نیستى ؟ همانها كه در راه خدا از سرزنش كننده هراس ‍ نداشتند و تو آنها را به ظلم كشتى با آنكه به آنها پیمانهاى سخت داده و قسمهاى محكم خورده بودى .
و موضوع شهادت حجر و یاران او یكى از مواردى بود كه مسلمانان بر معاویه به سختى اعتراض مى كردند، گویند معاویه در هنگام مرگ مى گفت : روزگار بدى براى من از حجر در پیش است .(170)
پنج شنبه 5/6/1388 - 21:39
دانستنی های علمی
شهادت شش نفر از یاران حجر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سپس شروع كردند یاران حجر را یكى یكى كشتند تا شش نفر، دو نفر باقیمانده پیشنهاد كردند ما را نزد معاویه بفرستید، وقتى نزد معاویه آمدند یكى از آنان بنام كریم بن عنیف گفت : خدا را خدا را اى معاویه تو از این دنیاى فانى مى روى و به جهان باقى خواهى شتافت و در آنجا از این تصمیم كه در مورد ریختن خون ما گرفته اى بازخواست خواهى شد.
معاویه گفت : در مورد على چه نظرى دارى ؟ او گفت من با تو هم عقیده ام و از دین على بیزارم ، معاویه با شفاعت شمر او را بخشید مشروط بر اینكه یك ماه زندانى شود و تا معاویه حكومت مى كند به كوفه وارد نشود.
سپس به نفر دوم گفت : در مورد على چه مى گوئى ؟ او گفت : من شهادت مى دهم كه على از كسانى است كه یاد خدا را زیاد مى نمود و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد و خطاى مردم را عفو مى نمود، معاویه گفت : نظر تو در مورد عثمان چیست ؟ گفت : او اولین كسى است كه درهاى ستم را گشود و درهاى حق را به لرزه انداخت .
معاویه گفت : خودت را كشتى ، آن مرد گفت : بلكه تو را كشتم ، آنگاه معاویه كه از جملات او به شدت ناراحت بود در نامه اى به زیاد یعنى حاكم كوفه نوشت : این مرد بدترین آن گروهى است كه براى ما فرستادى ، او را به گونه اى شكنجه كن كه شایسته آن است و به بدترین صورت بكش ، و چون نامه به زیاد رسید دستور داد تا او را زنده به گور كردند.
و به این ترتیب همچنانكه حضرت امیر علیه السّلام خبر داده بود هفت نفر از آنان كشته شدند. شهادت حجر و یاران او در دل مسلمانان بسیار گران آمد

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته