• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 449
تعداد نظرات : 661
زمان آخرین مطلب : 4521روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

وقتی تمام تمام شدنی های زمین را فرو گذاشتی

دیگر فرقی نمی کند کجای منظومه ی شمسی نشسته باشی

دستانت را که بلند کنی، تمام آسمان از آن توست

با این حال ساده بگویمت

از این سمت که تو ایستاده ای

هیچ آرزوئی برآورده نمی شود.

يکشنبه 27/4/1389 - 10:16
شعر و قطعات ادبی

 

تو رنگین کمان را می شناسی
جمعه های بارانی
بر آن تاب می بندی
تو رنگین کمان را می شناسی
در پارکی خیس
بر آن سر می خوری
بعد خسته به خواب می روی
و رنگین کمان بر تو سایه می اندازد
من و رنگین کمان هم دوست بودیم
حالا مدتی است یکدیگر را به جا نمی آوریم …
يکشنبه 27/4/1389 - 10:0
شعر و قطعات ادبی

 

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...

به جز مداد سفید...

هیچ کسی به او کار نمی داد...

همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...

 یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند... مداد سفید تا صبح کار کرد...

ماه کشید...مهتاب کشید... و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...

 صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد

شنبه 26/4/1389 - 8:26
محبت و عاطفه

 

من نیز گاهی به آسمان نگاه می‌کنم
دزدانه در چشم ستارگان
نه به تمامی آنها
تنها به آنها که شبیه ترند به چشمان تو

جمعه 25/4/1389 - 10:43
محبت و عاطفه

 

از تو به عشق رسیده ام

به سان مسافری

که ناگهان

به مقصد می رسد…

جمعه 25/4/1389 - 10:42
ادبی هنری

 

درّ شعبان

ماه تابان

ثار رحمان آمده است

 

 

 

 

 

شاهی به دوصد عزّت و اجلال آید
با شوکت و فرّ و جاه و اقبال آید
امروز حسین آید و فردا عباس
خورشید ز پیش و مه ز دنبال آید


پنج شنبه 24/4/1389 - 13:46
شعر و قطعات ادبی

 

کاش یک روز دلم

    با خودش یک دل و یک رنگ شود

              تا که اقرار کنم :

گاه گاهی دل من

  دوست دارد که برای تو فقط تنگ شود

می زند شور دلم

           گاه برای تو فقط

  دوست دارد نگرانت باشد

                            و برای گذر از هر خطر و حادثه ای

دیده بانت باشد

این دل و دغدغه من

تو ولی راه به دشواری دل من می بندی

بی خبر می گذری

و به دلتنگی من می خندی!!!!

 

"مصطفی رحماندوست"

 

چهارشنبه 23/4/1389 - 22:15
شعر و قطعات ادبی

 

بازم امشب

مثل هر شب، تو دلت برام دعا کن

نم نمک سکوت و بشکن

زیر لب خدا خدا کن

بازم امشب

مثل هر شب

پر کن از صدات هوا رو

قُرق سکوتو بشکن

 تازه کن ترانه ها رو

**

واسه عاشقا دعا کن

که غریبِ روزگارن

هفت تا آسمونِ اما، یه ستاره هم ندارن

واسه عاشقت دعا کن

که تو کار دل نمونه

تو فقط خدا خدا کن

که خدا خودش می دونه

 

 

چهارشنبه 23/4/1389 - 20:31
شعر و قطعات ادبی

 

نشسته اند ملخ های شك به برگ یقینم

ببین چه زرد مرا می جوند، سبز ترینم

ببین چگونه مرا ابر كرد، خاطره هایی

كه در یكایك ِشان می شد آفتاب ببینم

شكستنی شده ام اعتراف می كنم اما

 ز جنس شیشه ی عمرِ توام مزن به زمینم

برای پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان

كبوترانه چرا باید از تو دانه بچینم؟!

***

نمی رسند به هم دستِ اشتیاقِ تو و من

كه تو همیشه همانی كه من همیشه همینم

 

محمد علی بهمنی

 

چهارشنبه 23/4/1389 - 20:29
محبت و عاطفه

 

روزگار غریبی است .
همه در تلاشند تا خدایمان را از ما بگیرند .

خدایان رنگارنگ و متعددی ،

آماده اند تا جای خدایمان را پر كنند .

زرق و برق آن خدایان ،
ما را از دیدن نور خدایمان بازداشته است .

بیاییم از این پس ؛
هنگام خداحافظی ؛
همدیگر را به خدا نسپاریم .

از این پس ؛
هنگام خداحافظی ؛
خدایمان را به همدیگر بسپاریم .

شاید از این طریق
آن را برای كودكانمان
تا آن زمان كه خدای خود را می طلبند ،
سالم و بكر نگه داریم .


سه شنبه 22/4/1389 - 6:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته