• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 420
تعداد نظرات : 231
زمان آخرین مطلب : 4651روز قبل
دعا و زیارت
                              
              
سوال:
آیا شخصی كه گناه كرده ، می تواند با امام زمان ( عج ) ارتباط داشته
 باشد؟
جواب:
الف ) ماپرسش را در قالب كلی تر بیان كرده و بدان پاسخ می دهیم تا در
 ضمن آن شبهه حضرتعالی برطرف گردد.در زمانی كه حضرت صاحب ( عج ) در پرده
 غیبت كبری به سر می برد این پرسشها مطرح می شود آیا ارتباط با آن حضرت
 امكان دارد یا خیر؟ آیا شیعیان و پیروان حضرت می توانند از محضر آن
 بزرگواربهره مند گردند یا نه ؟ بر اساس روایاتی كه در این زمینه وجود
 دارد دودیدگاه مطرح شده است : الف ) دیدگاهی كه امكان ارتباط را تایید
 نمی كند ولزومی برای آن نمی بیند عالمانی چون شیخ مفید، فیض كاشانی ،
 شیخ جعفركاشف الغطا و نعمانی ارتباط با امام زمان ( عج ) و دیدن ایشان
 را برای شیعیان حال چه عابد چه متقی و چه فرد متوسط در غیبت كبری ممكن
 نمی دانند .ب ) دیدگاهی كه بر امكان ارتباط و وقوع آن اصرار می ورزد
 عالمانی چون سید مرتضی ، محدث نوری ، كراجكی و شیخ طوسی بر این عقیده
 اند البته این امكان را تنها برای اولیای الهی و افراد ویژه می دانند
 غیر از آنها یعنی حتی كسی كه چندان گناه نداشته ولی بدلایلی در زمره
 اولیا الهی قرارنمی گیرد از این دیدار محروم است. ما در اینجا نمی
 توانیم به تحلیل ادله یكی از دو گروه پردازیم با توجه به دلایل مستقل
 می توان نكات ذیل را در این باب شمارش كرد : 1- مقصود از دیدن آن حضرت
 چند معنا و مرتبه است : 1-1-در هنگام مشاهده حضرت متوجه نباشند ولی بعد
 متوجه و یا معتقد گردندشخصی را كه دیده اند حضرت حجت بوده است . 1-2-
 دیدن با شناخت یعنی كسی حضرت را ببیند و معتقد شود شخصی را كه دیده
 امام عصر است وبه این امر اطمینان داشته باشد .1-3- فیض حضور یعنی دیدن
 حضرت و شناخت ایشان همراه با سوال و جواب یعنی افزون بر اینكه حضرت را
 دیده و شناخته واز ایشان سوال كرده و با وی به گفت و گو بپردازد
 .بنابراین رویت درخواب یا دیدن بدون شناخت و شهود بر اساس سیر و سلوك
 مقصود نظر ما وهمچنین شما نیست . 2- از مجموع روایات متقن استفاده می
 شود كه امكان ارتباطات به معانی كه در شماره قبل مطرح شد در غیبت كبری
 وجودندارد دربرخی روایات تصریح شده كه حضرت مثلا" در مراسم حج شركت می
 كند مردم رامی بیند ولی مردم حضرت را نمی بینند و نمی شناسند گاهی در
 جمع مردم حضورمی یابد و به آنان سلام می كند اما مردم نه ان هنگام و نه
 پس از آن او رانمی شناسند .3- بزرگانی كه مساله امكان ارتباط و مشاهده
 را مطرح كرده اند آن را به صورت احتمال بیان فرموده اند نه قطع و یقین
 . 4- تنها یك دسته ازروایات امكان دیدار با حضرت را برای خادمان ایشان
 ( موالی خاصه ) اثبات می كند و دلیلی بر امكان ملاقات و ارتباط دیگران
 وجود ندارد .5- بزرگانی كه از آنان حكایت دیدار با حضرت حجت نقل شده
 خود در این باره ادعایی نكرده اند .6- اگر فرض بر امكان مشاهده و
 ارتباط با حضرت باشد برابر توقیع شریفی كه شش روز پیش از مرگ سمری
 آخرین نایب خاص ایشان در غیبت صغری از طرف امام عصر ( عج ) صادر شده و
 از جهت سند و دلالت هیچ اشكالی در این باره منابع زیادی در دست داریم
 بخشی از آنها عربی است وبخشی فارسی . ما به نمونه هایی از آنها اشاره
 می كنیم : 1- حجتی ، محمدباقر،اسباب نزول . 2- واحدی ، ابوالحسن علی بن
 احمد نیشابوری ، اسباب النزول ،طبع دار الكتب العلمیه ، بیروت ، 1402
 ه.ق 3- نسفی ، حافظ الدین عبدالله بن احمد، مدارك التنزیل و حقایق
 التاویل ، طبع افست دارالمعرفه ، بیروت. 4- زمخشری ، جار الله محمود بن
 عمر،
چهارشنبه 21/12/1387 - 21:46
ادبی هنری

موعودا! دیرهنگامی است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره های اشتیاقت، سوخته ایم .
باغ آرزوها به شوق بهارروی تو خزانها را می شمارد و چکامه های خونین شقایق را می نگارد;
نرگسها داغ هجر تو بر سینه دارند;
عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت سر زحجله عیش برنیارند;
ای دست دست کردگار!
معراج نشینی بگذار از پرده غیبت به درآی و رخسار محمدی بنما;
که خیل منتظران در فرودست وعیدهای دنیایی ، چشم بر بلندای وعده دیدار تو دارند. ای گوشوار عرش الهی! آرمان انتظار را به کوله بار صبر و یقین ، بر دوش می کشیم و به ترنم آوای ظهور سرخوشیم ; هر صبح و مسا، یاد طلوع تو را در سینه می پرورانیم و پرتو چهر تو را در دیده نقش می زنیم.
ای امید بی پناهان ، بیا ... بیا . از ثری تا به ثریا، دلهای بی قراران ، شیدای یک نگاهت .
از سوی تا ماسوی جانهای بی پناهان ، نثار قدمهایت .
بیا و روزه داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضای عهد انتظار را دستی برافشان.

چهارشنبه 21/12/1387 - 21:40
ادبی هنری

بابی انت و امی یا آل المصطفی انی مؤمن بولایتکم معتقد لامامتکم مقر بخلافتکم
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم
مولای من!
از گذشتگان هر که خبر دار می شد که امت آخرالزمان یگانه امام و راهنمای خود را فراموش می کنند دلش به حالمان سوخت؛ چرا که باورشان نمی آمد که می توان بدون خورشید هم زندگی کرد و باورشان نیامد که مگر می شود بدون گرمای محبوب، سرد و یخزده روزگار را گذراند.
حبیب من!
قصه پر غصه فراق و جدایی تو را هر اهل دلی که بشنید از درد جانش به خزان نشست .
اهل دل که نه، داستان غیبت تو را بر هر سنگ و گیاه و حیوانی که خواندند پژمرده گشت...
کبوتران آسمان به حال ما بیچارگان رقت کردند، ماهیان آب ها، مدام عوض ما ظهور تو را طلب کردند
امّا
این درد را به کجا برم
ای حبیب همه جان های پاک
ای حبیب هر سنگ و درخت
من، من که باید مدام به انتظار تو باشم.
من که باید چشمانم همیشه اشک آلود نیامدنت باشد .
من که باید بغض بزرگی همواره راه نفسم را بگیرد .
آسوده و بی خیال
به دور از تو به خود مشغول شدم
آری همه ما به خود مشغول شدیم
رفتیم به نماز ایستادیم و نفهمیدیم که او شرط نماز؛
یعنی قبله ما
در کجا مانده است .
نفهمیدیم که او در کجا تنها مانده است .
نفهمیدیم که نماز بدون امام عشق معنا ندارد.
نفهمیدیم نماز بدون تکبیر پیشوای محبت نماز نیست و از این رو همه نمازهایمان رنگ عادت به خود گرفت .
آری رفتیم به طواف حرم و نفهمیدیم که خورشید و ماه و ستاره، همه مخلوقات طواف وجود او می کنند به پرده کعبه چنگ زدیم و هیچ نفهمیدیم که پرده کعبه حرمت لباس او را نیز ندارد. نفهمیدیم که این همه حاجیان راه صفا گم کرده اند .
و اینک که این همه را می نگری
گریه ای غریب بر دلت سنگینی می کند .
چه مدت ها که در هنگام اشک او ما بی خبر بوده ایم !
چه ساعت ها که در هنگام حزن او ما بی خیال بوده ایم.
مولای من!
آنقدر روزها و شب ها آمد که ما به خود نیامدیم و نپرسیدیم چرا تو در صحراها خیمه نشین شده ای. چرا که دور از مردمان زندگی می کنی ؟
ما به خود نیامدیم و تو هر روز امیدواری که ما به سویت برگردیم .
تو هر روز چشم انتظاری که ما برای نیکبختی خودمان ،
برای سعادت خودمان به سوی تو برگردیم .
مولای من!
ای خسته سال های طولانی غیبت ،
ای رنجور نامردمی ما ،
اینک ما ،
در دل تار شب ،
در خلوت بی کسی روز ،
آرام بر می خیزم ،
دو رکعتی نماز حاجت می خوانم که مرا ببخشی .
دو رکعتی نماز نیاز می خوانم که بدی ها و غفلت هایم را نادیده بگیری ،
و تو چقدر مهربان
همه گذشته هایم را ، همه بدی هایم را ، می بخشی ، نادیده می گیری
مهربان و پر نور.
مرا می پذیری . آری صدای شکستن دلم را اول از همه تو شنیده ای.
دل نگران من قبل از همه تو بوده ای.
مهربان و پر نور ، مرا می پذیری ، و نوای گرم و صمیمی ات در بند بند وجودم شنیده می شود که می فرمایی:
»خدایا خداوندا! از درگاهت می خواهم که از ثواب های من مهدی بردار و در نامه اعمال شیعیانی قرار ده که اینک دل شکسته و خجلت زده برگشته اند«.
اللهم احی به القلوب المیته
چهارشنبه 21/12/1387 - 21:39
ادبی هنری

یا لطیف
فردا را چگونه می توان دید
فردایی که امروزش همه در غوغا است
فردایی که امروزش را از عمق افکار خسته مردم می بینم
کجاست یک دل آرام
کجاست آرزوهای آرزو نشده
کجاست امیدی که باز سوی امیدوارش باز گردد
نمی دانم دلم را دست کدامین فکر بسپارم
نمی دانم اشکم را برای که بریزم
نمی دانم سوز عشق را از که باید بیاموزم
کاش میشد در بن بست سکوت خانه ای از فکر نساخت
کاش میشد عشق را در خاکستر یاد ها نگاه داشت
کاش میشد اشک را در جویبار احساس نریخت
چرا این مردم دل هاشان را با اب سیاه افکار دیگران می شویند
چرا این مردم عطش بودن را در انتظار دیدار یار سیراب نمی کنند
چشمانم از خیره شدن بر صفحات خالی ذهنم خسته شده
نمی دانم چرا هر چه در بیراه های تنهاییم پرسه میزنم خانه تنهایی هایم را نمی یابم
کاش می آمدی و من را از حصار سخت دو دلی نجات میدادی
فردا روز توست
روز شنیدن بوی نرگس
روز دیدن خال گونه ات
روز انتظار
روز تقدیم اشکها بر زیر پایت
روز شکستن دیوار دوری هفت روز
مرا دریاب
می دانی چه هستم
می دانی چه باید باشم
می دانی چه می خواهم باشم
دستم را بلند کرده از تو مدد می خواهم
تا یک دل آرام را ,
تا آرزوی بازگشتت را ,
تا امید به انتظارت را
از تو طلب کنم
می خواهم بدانم
چگونه دلم را به دست افکار تو ,
اشکم را در دامان تو ,
سوز عشق را برای تو داشته باشم
دیگر نمی گویم کاش میشد
میگویم از تو می خواهم که خانه ای را که در بن بست سکوت ساخته ام ویران سازی
میگویم از تو می خواهم که عشق به خودت را همچون داغی آتش در سینه ام نگاه داری
میگویم از تو می خواهم که اشک هایم را در جویبار انتظارت بریزم

با او حرف زدم
صدایم را از میان انبوه درد های عاشقانش شنید
من می سوزم
جوابش را نمی شنوم
دفتر افکارم سفید است
اما
او برایم نوشته است
با رنگ سفید
می خواهد من خود بیابم
می دانم نوشته است که فریاد سکوتش بلند است
آری
باید بشنوم
می دانم که سبکی هوای درونم از گرد و غبار قدمهایش بر روی ذهن پریشانم است
می دانم که آرامش دریای قلبم از آرامش آبیه نگاهش است
منتظر آمدنم است پس منتظر آمدنش می مانم
با عشق به او ,
با مدد از او
و با توکل از خدای او
یا حق

سه شنبه 20/12/1387 - 22:57
ادبی هنری

وقتی می خواهم تاریخ بالای صفحه را بنویسم؛ گوشه اش طوری که فقط خودم ببینم می نویسم: جمعه و او نیامد!
همکلاسی ام از گوشه عینکش نگاهش را قل می دهد روی دفترم. نگاهش را می اندازم روی دفتر خودش. دفترم را مثل بچه های کوچکی که می خواهند کسی از رویشان تقلب نکند تا می کنم.
همکلاسی ام چشم غره می رود و نگاهش را از روی دفترش برمی دارد و می گذارد روی تخته کلاس. معلم همکلاسی کنار دستم را صدا می زند و او می رود.
گوشه تاریخ دفترش طوری که فقط خودش ببیند می نویسم: جمعه و او نیامد! برمی گردم و پشت سرم را نگاه می کنم. هیچ کدام از بچه هایی که پشت سرم نشسته اند حواسشان به من نیست.
روی دفتر هر دویشان بزرگ می نویسم: جمعه. هر دویشان بر سرم فریاد می زنند. معلم به سمت میز من می آید. نگاهش را به نگاهم گره می زند. یک گره کور. که من هرچه تلاش می کنم؛ نمی توانم بازش کنم. می گوید: خودکار نو خریدی؟ روی دفتر خودت امتحانش کن.
کلاس غرق خنده می شود. قسمتی از گره کور نگاه را باز کرده ام. اما نمی دانم چرا گوشه سمت چپش باز نمی شود.
معلم می گوید: بفرمایید بیرون. حس می کنم دنیا بر سرم خراب شده است. گره کور باز می شود. از جایم بلند می شوم. راهروی میان نیمکتها را طی می کنم. نزدیک تخته می رسم ... گچ را برمی دارم. و روی تمام فرمولهای شیمی و مسئله های فیزیک و اتحادهای ریاضی و تاریخهای ادبیات و اشعار کی و کی و کی بزرگ می نویسم: امروز جمعه است. کسی منتظر نیست؟
برمی گردم و پشت سرم را نظری می اندازم. انگار خواب می بینم. کلاس غرق در اشک شده است. و جمله خودم صدها بار جلوی چشمانم می رود و می آید: امروز جمعه است ... کسی منتظر نیست؟ معلم به سمت تخته می آید.
همه اعداد و فرمولها و جملات را پاک می کند و با خط درشت می نویسد: درس امروز؛ درس انتظار! و بچه ها کنار تاریخ بالای صفحه شان طوری که فقط خودشان ببینند می نویسند: جمعه و او نیامد!
اما معلم گوشه تخته کنار تاریخ طوری که همه بچه های کلاس ببینند می نویسد: تا جمعه دگر انتظارها باقی است!

سه شنبه 20/12/1387 - 22:56
شعر و قطعات ادبی
   
 

بیا كه دیده ام از انتظار لبریزست

 
 

كویر سینه تفتیده ام عطش خیزست

 

 
 

شكوه رویش سكر آور بهارانی

 
 

كه بی طراوت رویت بهار، پائیزست

 

 
 

به باغ عاطفه عطر نگاه تو جاریست

 
 

مشام جان ز شمیم تو عطر آمیزست

 

 
 

همیشه خاطر ما آشیان یاد تو باد

 
 

كه در هوای تو پرواز، خاطر انگیزست

 

 
 

بخوان كه نغمه تو معجز مسیحائی است

 
 

نوای گرم تو شور آور و شكر بیزست

 

 
 

دلم ز حلقه مویت رها نمی گردد

 
 

كه گیسوان بلند بتان دلاویزست

 

 
 

ز كوچه سار دیار دلم عبور نكرد

 

بغیر دوست، كه این كوچه، كوی پرهیزست

 

بیا و بر دل آلوده ام نگاهی كن

كه پیش عفو تو كوه گناه ناچیزست

 

سه شنبه 20/12/1387 - 22:54
خاطرات و روز نوشت
lماخانه به دوشان غم سیلاب نداریم              غیر از پسر فاطمه ارباب نداریم
سه شنبه 20/12/1387 - 12:52
دانستنی های علمی
--
دانشجوی موفّق چه دانشجویی است؟
به نظر من دانشجوی موفّق كسی است كه خوب درس بخواند؛ خوب تهذیب اخلاق كند و خوب به ورزش بپردازد. من برای دانشجوی موفّق، سه شاخص دارم. البته ممكن است یك جوان موفّق در خانه، معیارهای دیگری داشته باشد؛ یك كاسب موفّق، یك اداری موفّق، معیارهای دیگری داشته باشد؛ اما دانشجوی موفّق، به حیث دانشجویی، این است: باید خوب درس بخواند، به اخلاق و تهذیب نفس بپردازد، ورزش هم بكن
دوشنبه 19/12/1387 - 18:32
ادبی هنری

اللهم اعزه به، وانصره وانتصر به، وانصره نصرا عزیزا، وافتح له فتحا یسیرا، واجعل له من لدنک سلطانا نصیرا. اللهم اظهر به دینک و سنة نبیک، حتی لا یستخفی بشی ء من الحق مخافة احد من الخلق
خدایا! زمین از زمزمه ذکر تو به دور است.
نه حرای معرفتی، نه عزلت نشین حیرتی، نه بویی از معرفت، نه زمزمه ای از محبت.
ای مهربان!
آیا صدای گوشه نشینان منتظر مهدی، عجل الله تعالی فرجه، را بی پاسخ خواهی گذاشت؟
آیا گرفته ترین نگاهها را که در سپیده دمان و آنگاه که سرخی شفق می درخشد، بر مهدی تو، عجل الله تعالی فرجه، سلام می فرستند فراموش خواهی کرد؟
آیا این سینه های سوخته که از میان جماعت مرداب زده به عشق تو و مهدی تو، علیه السلام، زنده اند در بی پناهی رها خواهی کرد؟
کاسه هایشان خالی است. دیگر اشک هم یاری نمی کند.
لهیب فروزان عطش در صحرای صبر می سوزاندشان.
اضطرابشان را بنگر در امواج بغضهای فرو خورده.
گویی اندوه تمام حنجره ها در آواز وداعشان نهفته است.
امروز امیر در میخانه تویی تو فریادرس این دل دیوانه تویی تو مرغ دل ما را که به کس رام نگیرد آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو ای مهربان پروردگار ما!
پیروزی را قرین او گردان و سوختگانش را پیروز گردان. فتحی که عالم را در برگیرد و سروش عشق، نوای فتح سر دهد.
دروازه ای از برکات به رویش بگشا که افق پیروزی و نصر در آن سلطنت باشد.
مهربان!
به وسیله او در هنگامه ای که فتنه ها دین را در جهان غریب می گردانند اسلام را ظاهر گردان و سنت پیامبر، صلی الله علیه وآله، را به دست او آشکار فرما...
آنچنان سلطنتی که انسان زیر چتر آسایش آن آرام گیرد و احدی از مردمان از آن گمراه نشود.
خدایا! اباصالح، عجل الله تعالی فرجه، را سلامت بدار و مؤمنان را به وسیله او به دار عافیت روانه کن.

دوشنبه 19/12/1387 - 18:2
ادبی هنری

ای آفریدگار صبح !
در جشن با شکوه روزی که آغاز می شود و در تمامی روزهایی که شیرینی نام تو بر لبانم می نشیند من عهد دیرینه ی خویش را با صاحب صبح و امام عصر تازه می کنم و دست بیعتم را در زلال دستانش معطر می سازم تا شعر سپید این عشق در صحن دلم تکرار شود .
طراوت جاری این عهد و بیعت هرگز از باغ خاطرم بیرون نمی رود و پیوسته شال سبز محبتش را بر گردن می نهم تا نوازشگر شانه های لرزانم باشد.
خالق مهربان من !
اگر دست تقدیر تو ، لباس سپید آخرت را بر تن من پوشاند و درخت زندگی ام، تنبه خواب زمستانی و ابدی خویش سپرد و میان آن ماه تابان در آسمان چشم مردمان آشکار شد ، مرا از محراب قبرم بر انگیز و توفیق احرام در صحن و صفایش عنایت کن تا لبیک گویان در گرد کعبه ی وجود مقدسش طواف کنم
ای اجابت کننده هر دعا !
پنجره قلب منتظران رو به آسمان بی کرانت گشوده است تا به یک اشارت تو، غبار غم و اندوه غیبت از دل ها بر خیزد و چشم ها به تماشای باران ظهور بنشیند.
خدایا !
شب یلدای هجران را به یمن ظهور ماه کاملش ، کوتاه کن که شب پرستان ، همچنان چشم بر صبح صادقش بسته اند و ما مؤمنان طلوع خورشی جمالش را نزدیک می دانیم

دوشنبه 19/12/1387 - 18:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته