مشاهده مطالب کاربر

تعداد مطالب : 2429

تعداد نظرات : 346

زمان آخرین مطلب : 2950روز قبل

دانستنی های علمی

پیشگوئى حضرت در مورد عمر طولانى مردى و ایجاد شهر بغداد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مردى بنام حسن بن ذكردان كه داراى عمرى طولانى بود و 325 سال از عمرش مى گذشت ، گوید: من امیرالمؤمنین را در شهر خودم در خواب دیدم و سپس به طرف مدینه (به شوق دیدار حضرت ) حركت كردم و در آنجا به دست حضرت مسلمان شدم و مرا حسن نامید، احادیثى از آن حضرت شنیدم از جمله روزى به حضرت گفتم :
یا امیرالمؤمنین برایم دعا كن حضرت فرمود: اى فارسى عمر تو طولانى خواهد شد، و حركت خواهى كرد به طرف شهرى كه مردى از پسران عمویم عباس (منصور عباسى ) بنا مى كند و در آن زمان بغداد نامیده مى شود ولى به آن شهر نمى رسى و قبل از رسیدن به آن شهر در زمینى بنام مدائن وفات خواهى كرد!
و همانگونه شد كه حضرت خبر داده بود زیرا حسن بن ذكردان همان شب كه داخل مدائن شد فوت نمود ⁽²⁰⁵⁾ و در یك پیشگوئى دیگر حضرت امیر علیه السّلام از بغداد به عنوان زوراء نام برده فرمود: شهرى ایجاد مى شود كه نامش زوراء خواهد بود میان دو رود دجله و فرات ، ساختمانهاى آن از گچ و آجر برافراشته و با طلا و نقره زینت شود.⁽²⁰⁶⁾

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:57

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

در این مكان در آینده نهرى ایجاد مى شود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین با عده اى از اصحاب به خارج از كوفه حركت مى كرد كه فرمود: آیا اگر به شما خبر دهم كه روزگارى نمى گذرد تا اینكه در این مكان نهرى ایجاد شده و در آن آب جارى مى شود آیا مرا تصدیق مى كنید؟ اصحاب گفتند: آیا چنین چیزى خواهد شد؟
حضرت فرمود: آرى به خدا قسم گویا نهرى را مى بینم در این مكان كه در آن آب جارى است و كشتیها حركت مى كنند و مردم از آن استفاده مى برند، و همانگونه شد كه حضرت خبر داد. ⁽²⁰⁴⁾

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:57

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

خبر دادن حضرت از حمله مغولان و تاتار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در نهج البلاغه است كه حضرت امیر علیه السّلام فرمود:
گویا مى بینیم آنها را كه گروهى هستند كه چهره هایشان مانند سپر (پهن و گرد) و چكش خورده است (پرگوشت و ضخیم و نشانه دار) لباسهاى دیبا و ابریشم مى پوشند و اسبهاى نیكو یدك مى كشند، هركجا (كه وارد شوند) خونریزى بسیار سخت واقع مى شود به گونه اى كه مجروحین بر روى كشته ها راه روند و گریخته كمتر از اسیر باشد (اكثرا مخالفین آنها كشته یا اسیر شوند و راه فرارى ندارند.) ⁽²⁰²⁾
شارح نهج البلاغه ابن ابى الحدید گوید: این خبر غیبى كه امیرالمؤمنین علیه السّلام داده است ما آن را با چشم خود دیدیم و در زمان ما واقع شد، مردم از اول اسلام منتظر آن بودند تا آنكه قضا و قدر آن را به عصر ما كشاند.
ایشان مردمانى بودند كه از دورترین نقاط مشرق خروج كردند، لشكر ایشان از آنجا تا شام و عراق پیشروى كرد و در میان شهرها و سرزمینها(ئى كه اشغال مى كردند) كارهائى انجام دادند (و جنایاتى مرتكب شدند) كه از اول خلقت آدم تا زمان ما در هیچ تاریخى سابقه ندارد. اگر بابك خرمى بیست سال حكومت ستمگرانه داشت ، لیكن سختى آن فقط در یك منطقه و آن آذربایجان بود اما این گروه تمامى مشرق را تصرف كردند و جنایات آنها به شهرهاى ارمنستان و شام و عراق رسید.
چه نسبتى است میان بخت النصر كه یهود را كشت و بیت المقدس را خراب كرد و بنى اسرائیل را در شام نابود نمود و میان این گروه كه مسلمانان و غیر مسلمانان را كشتند.
ابن اثیر مورخ معروف گوید: براى نگارش واقعه چنگیز چند سال از آن دست كشیدم و مردد بودم ! چه كسى مى تواند نابودى اسلام و مسلمین را بنویسد و آن را ذكر كند، اى كاش مادر مرا نزائیده بود و اى كاش من قبل از این مرده بودم و به دست فراموشى سپرده مى شدم . ⁽²⁰³⁾

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:56

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله وسلم نمونه هاى بهشتیان و جهنمیان را نشان مىدهد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عمروبن الحمق خزاعى از اصحاب پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله وسلم و یاران باوفاى امیرالمؤمنین علیه السّلام مى باشد، بعد از صلح حدیبیه نزد پیامبر آمد و مسلمان شد، گویند روزى ظرف آبى به پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله وسلم داد حضرت در حق او دعا كرده گفت : ((اللهم متعه بشبابه ؛ خدایا او را از جوانى بهره مند كن ))، گویند در هشتاد سالگى یك موى سفید در محاسن او نبود.
همراه با على علیه السّلام بود و در جنگهاى جمل و صفین و نهروان جزء یاران حضرت بود، در قیام حجر بر علیه معاویه شركت داشت . گویند او نزد امیرالمؤمنین همان منزلتى را داشت كه سلمان نزد پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله وسلم داشت .⁽²⁰⁰⁾
روزى پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله وسلم به او فرمود:اى عمرو آیا مى خواهى یك نمونه از مردان بهشتى كه طعام مى خورد و مى آشامد و در بازار راه مى رود و نمونه اى از مردان جهنمى را نیز كه همینگونه است به تو نشان دهم ؟
عمرو گوید: پدر و مادرم فدایت باد، آرى ، بمن نشان بده . در همین هنگام امیرالمؤمنین على بن ابى طالب آمد، سلام كرد و نشست ، حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله وسلم فرمود: اى عمرو این مرد و گروه او نشان بهشت هستند.
به دنبال ایشان ، معاویه آمد و سلام كرد و نشست ، حضرت فرمود: اى عمرو این مرد و قوم او نشان جهنم هستند.⁽

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:56

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

رشادت و شهامت همسر شهید

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى معاویه به سلطنت رسید، نامه اى به عمروبن الحمق نوشت و گفت :
اما بعد: خداوند شعله آتش را خاموش كرد و فتنه را از بین برد... در بیعت با من شتاب كن تا گناهان گذشته تو پاك شود، شاید من از كسى كه قبل از من بود (یعنى از حضرت على علیه السّلام ) كمتر نباشم به شرط آنكه من بمانم و تو نیز نیكو شوى ، نزد ما بیا كه در امان هستى و در پناه خدا و رسول او نیز محفوظ خواهى بود و خداوند بهترین گواه است .
ولى با وجود این همه پیمانها به فرمان معاویه عمرو را كشتند و قبل از اینكه سر او را به شام براى معاویه بفرستند، فرستاده معاویه سر او را به دامن همسر عمرو نهاد، زن كه سر شوهر خود را دید گفت :
مدتى او را از من پنهان داشتید و اكنون او را كشته بمن مى دهید... و در ادامه گفت : اى نماینده معاویه پیغام مرا به معاویه برسان : خداوند انتقام خون او را بگیرد و در نابودى قاتل او از عذاب خود بر او تعجیل كند، كار زشتى كرد و مردى نیكوكار را كشت ، این پیغام را به معاویه برسان .
وقتى سخنان همسر عمرو را به معاویه گفتند، او را خواست و گفت : تو گفتى آنچه گفتى ؟
جواب داد: آرى و بر سخن خود پابرجایم و معذرت نیز نمى خواهم ، معاویه گفت : از كشور من خارج شو، زن گفت : به خدا كه سرزمین تو براى من وطن نیست . نویسنده معاویه بنام عبدالله بن ابى سرح گفت : اى فرمانروا این زن منافق است او را به شوهرش ملحق كن .
آن بانوى دلاور نگاه تندى به عبدالله كرد و در ضمن جملاتى تند به او گفت : آیا آفریدگار و صاحب نعمت خود را فراموش كرده اى ؟ بى دین منافق كسى است كه به غیر حق سخن گوید و بندگان خدا را همچون خدایان قرار دهد (یعنى معاویه را مثل خداى خود داند) كه در كتاب خدا كفر او نازل شده است .
در این لحظه معاویه به دربان خود اشاره كرد تا او را بیرون كند، همسر عمرو با كمال رشادت گفت : شگفتا از پسر هند! با انگشت به (اخراج ) من اشاره مى كند و قدرت او مانع من است ولى آگاه باش : به خدا سوگند با شمشیر بران سخن ، حتما (عظمت ) او را مى شكافم و یا من دختر شرید نیستم ⁽¹⁹⁹⁾ (یعنى دختر پدرم نباشم اگر بر علیه او سخنرانى نكنم و قیام ننمایم ).

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:55

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

فلسفه و عرفان

كاش در میان طرفداران من صد نفر مثل تو بودند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عمروبن الحمق الخزاعى كه از شیعیان مخلص حضرت امیر علیه السلام بود روزى نزد حضرت آمده عرض كرد: به خدا قسم نزد تو نیامدم به خاطر مال دنیا و نه به خاطر جاه طلبى و حكومت خواهى كه آوازه خود را بلند گردانم ، بلكه چون شما پسر عموى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و صاحب ولایت بر مردم و همسر فاطمه سرور زنان عالم و پدر اولاد پیامبر و داراى برترین سهم نسبت به تمامى مهاجرین و انصار در اسلام مى باشى .
به خدا قسم اگر مرا تكلیف كنى كه كوههاى پابرجا و محكم را حركت دهم و دریاهاى خروشان را از آب خالى كنم و تا دم مرگ به این كار مشغول باشم و در دستم شمشیر باشد كه از تو دفاع كنم و دشمنان تو را دفع كرده و دوستانت را تقویت كنم تا خداوند امر تو را بالا برد، (با این همه ) گمان نمى كنم تمامى حقوق تو را كه بر من واجب شده است ادا كرده باشیم .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوندا قلب او را به نور یقین روشن گردان و او را به راه مستقیم هدایت نما، اى كاش در میان طرفداران من صد نفر مثل تو بودند؟

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:54

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

پیشگوئیهاى حضرت در مورد شهادت عمروبن الحمق خزاعى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عمروبن الحمق الخزاعى یكى از یاران باوفاى امیرالمؤمنین علیه السلام است ، روزى حضرت به او فرمود: اى عمرو كجا اقامت كرده اى گفت : در میان قوم خودم ساكن هستم حضرت فرمود: در میان ایشان اقامت مكن ، عمروگفت : نزد بنى كنانة كه همسایه ما هستند بروم ؟ فرمود: نه آنجا هم نرو، عرض كرد: قبیله ثقیف چه ؟ فرمود: با معرّه و مجرّة چه خواهى كرد؟ عمرو گفت : این دو چیست ؟ فرمود: دو شعله آتش كه از پشت كوفه خارج شده یكى از آنها بر تمیم وبكربن وائل افتد و كمتر كسى است كه از آن نجات یابد و دیگرى از جهت دیگر شهر كوفه داخل شده ، خانه یا یكى دو اتاق را مى سوزاند (ضررش اندك است ).
عمرو گفت : پس به كجا اقامت كنم ؟ فرمود: در قبیله بنى عمروبن عامر ازدى .
راوى گوید: عده اى كه این سخنان را شنیدند مى گفتند: او كاهنى است كه سخن كاهنان را بیان مى كند (كاهن كسى بوده است كه از راه شیاطین و اجنّه و یا ستارگان پیشگوئى مى كرده است ).
حضرت فرمود: اى عمرو تو بعد از من كشته مى شوى و سر تو را از شهرى به شهر دیگر مى گردانند و این اولین سر است در اسلام كه از شهرى به شهر دیگر مى گردانند، واى بر قاتل تو، تو آگاه باش كه نزد هیچ قومى نروى مگر اینكه تو را تسلیم (دشمن ) كنند فقط مردان قبیله بنى عمرو ازدى هستند كه هرگز تو را تسلیم نكرده و رها نمى كنند.
راوى گوید: بخدا قسم روزگار گذشت و عمرو بن الحمق از ترس آن پادشاه ستمگر یعنى معاویة بن ابى سفیان آواره شد و در میان قبایل متردد بود، در اواخر به نزد قوم خود بنى خزاعه آمد و آنجا اقامت كرد (با اینكه حضرت او را از این كار بر حذر داشته بود) و آنها نیز او را تسلیم دشمن كردند، عمرو كشته شد، سر او را جدا كردند و از عراق به سوى معاویه در شام منتقل نمودند و این اولین سرى بود در اسلام كه از شهرى به شهر منتقل مى گشت

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:54

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

خبر دادن حضرت از كشته شدن فرزندش عبداللّه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت باقر علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام پسران خود را جمع نموده به آنها فرمود: خداوند دوست دارد كه در مورد من سنتى از یعقوب قرار دهد، یعقوب دوازده پسر خود را جمع كرده به آنها گفت : شما را نسبت به یوسف وصیت مى كنم كه از او اطاعت كنید، و من شما را وصیت مى كنم كه از حسن و حسین اطاعت كنید و از این دو بشنوید. یكى از فرزندان حضرت كه عبدالله نام داشت (و همانند سایرین نبود و در رضایت حضرت كوشا نبود گویا به اعتراض ) گفت : به محمد حنیفة وصیت نمى كنید؟
حضرت فرمود: در حیات من بر من جراءت كردى ؟ گویا تو را مى بینم كه در خیمه ات كشته شده اى و قاتل تو نیز مشخص نباشد.
روزگار گذشت تا آنكه در زمان مختار، عبدالله به نزد مختار رفت تا با او بیعت كند.
مختار گفت : من آنطور كه شما مى پندارى نیستم ، او نسبت به مختار خشمگین شد و به طرف مصعب بن زبیر در بصره رفت و طرفدار او شد و از او خواست تا او را فرماندار كوفه قرار دهد، وقتى سپاه مصعب و مختار در ناحیه حروراء در مقابل هم قرار گرفتند او در قسمت پیشاهنگ لشكر قرار داشت .
شب كه پایان یافت ، هنگام صبح مردم عبداللّه را دیدند كه در خیمه سر بریده افتاده است و قاتلش نیز مشخص نبوده

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:53

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

آن وقت قریش آروزى مرا مى كند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اى كه به فتنه هاى بنى امیه اشاره نمود، بعد از آنكه به ظلم و ستم آنها و مذلت مردم اشاره نمود در اواخر خطبه فرمود:
در آن زمان قریش آرزو مى كند اى كاش مرا دوباره ببیند (هر چند) در مقابل دنیا و هر چه در آن است ، هر چند به مقدار (ى اندك همچون ) دوشیدن چند شتر باشد مى خواهد تا قبول كنم از ایشان چیزى را كه امروز قسمتى از آن مطالعه مى كنم اما آن را به من نمى دهید (یعنى مى خواهند فرمانده آنها باشم )
ابن ابى الحدید گوید: كلام حضرت به حقیقت پیوست : اهل تاریخ نقل كنند كه مروان بن محمد در یوم الزاب وقتى عبدالله بن على (سفاح ) را در لشكر خراسان در مقابل خود دید گفت :
دوست مى داشتم على بن ابى طالب پرچمدار این لشكر در مقابل این جوان مى بود

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:53

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دانستنی های علمی

پیشگوئى حضرت امیر علیه السلام در مورد كشته شدن اعشى بدست حجاج

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شخصى بنام اسماعیل بن رجا گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول سخنرانى بود و از حوادث آینده سخن مى گفت و پیشگوئى مى كرد كه ناگاه جوانى بنام اعشى برخاست و گفت : یا امیرالمؤمنین چقدر سخن شما به خرافات شبیه است ؟
حضرت فرمود: اى پسر اگر تو در این سخن به خطا رفته باشى خداوند به وسیله جوان ثقیف به تو ضربه زند، آنگاه حضرت ساكت شد. گروهى از مردم كه پاى منبر بودند پرسیدند: یا امیرالمؤمنین جوان ثقیف كیست ؟
فرمود: جوانى كه بر این شهر (كوفه ) مسلّط شود، شود، هیچ حرمتى براى خداوند باقى نگذارد مگر آنكه آن را نابود كند، و گردن این جوان را با شمشیر خواهد زد!
پرسیدند: او چند سال حكومت مى كند؟ فرمود: بیست سال اگر برسد! گفتند مى میرد یا كشته مى شود، فرمود: در بستر به واسطه مرضى كه در شكم اوست از زیادى آنچه از درونش خارج مى شود خواهد مرد.
رواى گوید: به خدا قسم با دو چشم خود دیدم اعشى را در میان اسیرانى كه از سپاه عبدالرحمن بن محمد گرفته بودند، در مقابل حجاج ایستاده بود، حجاج او را سرزنش كرد و به او گفت : آن شعرى كه در آن عبدالرحمن را به جنگ تشویق مى كردى بخوان ، سپس در همان مجلس ‍ فرمان داد تا گردن او را قطع كردند. ⁽¹⁹⁴⁾
در مورد حجاج و جنایات وى و تحقق پیشگوئیهاى دیگر حضرت بعدا سخن خواهیم گفت

پنج شنبه 5/6/1388 - 21:52

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]