• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2950روز قبل
محبت و عاطفه
مختصرى از حالات عبدالله بن زبیر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
پدرش زبیر از یاران پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و یاران اهل البیت علیه السلام بود تا اینكه در اثر ریاست طلبى و امیرالمؤمنین علیه السلام شورش كرد و جنگ جمل را به پا نمود و به گونه اى كه قبلا ذكر شد كشته گردید، بیشترین محرك او در این امر، فرزندش عبدالله بود، به گونه اى كه حضرت امیر علیه السلام مى فرمود: زبیر همواره با ما بود تا وقتى كه پسر شوم او بزرگ شد. از آن پس زبیر در صف دشمنان و مخالفان سرسخت ما قرار گرفت .(245)
او در دشمنى و عداوت با خاندان پیامبر بسیار عجیب بود، و دیدیم كه تصمیم گرفته بود تا بنى هاشم را به آتش بسوزاند.
سعید بن جبیر گوید: عبدالله بن عباس پیش ابن زبیر رفت ، به ابن عباس ‍ گفت : آیا توئى كه مرا پست و بخیل مى دانى ؟ گفت : آرى ، از پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله شنیدم كه مى فرمود: از اسلام بیرون است كسى كه شكم خود را سیر كند در حالى كه همسایه اش گرسنه باشد.
ابن زبیر گفت : اى پسر عباس من چهل سال است كه بغض شما خاندان را در دل گرفته ام (246) آرى او آنقدر خبیث بود كه چهل روز بر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله در خطبه ها صلوات نفرستاد و مى گفت : وقتى بر پیامبر صلى الله علیه وآله صلوات مى فرستم عده اى سرفرازى مى كنند (247) (یعنى خاندان پیامبر در اثر تعظیم و احترام محترم مى شوند و افتخار مى كنند و او راضى به این نیست !)
امیدوارم مطالب مفید باشد.لطفا" نظر بدهید.
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:12
دانستنی های علمی
تحقق پیشگوئى سوم حضرت در مورد قتل ابن زبیر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
دیدیم كه حضرت امیر علیه السلام در مورد عاقبت ابن زبیر فرمود: او سرانجام به دار آویخته قریش است . و چنین شد كه حضرت فرموده بود زیرا بعد از یزید بن معاویه ، عبدالله بن زبیر وقتى از جانب سپاه شام با مرگ یزید راحت شد، دعوى خلافت كرد و كار او كم كم بالا گرفت ، تا آنكه در زمان عبدالملك بن مروان ، حجاج را براى سركوبى ابن زبیر به مكه فرستاد.
حجاج براى سركوبى ابن زبیر كه به خانه خدا پناه برده بود، او را محاصره كرده و منجنیق بر كوه ابو قبیس نصب كردند، پنجاه روز مدت محاصره طول كشید، عبدالملك به او امان داد ولى نپذیرفت .
او با عده اى در مسجدالحرام بود كه شامیان بر او یورش بردند (عبدالله كه مردى بود شجاع ) با ضربتى یكى از آنها را دو نیم كرد و سپس به آنها حمله كرد و مهاجمین را از مسجد بیرون راند و نزد یاران خود برگشت و گفت : غلاف شمشیر خود را دور افكنید و از شمشیر خود چون جان خود محافظت نمائید، مبادا شمشیر كسى بشكند و همچون زنان بنشیند، كسى نپرسد عبدالله كجاست ؟ من در میان پیشتازان هستم .
سپس هزاران نفر بر او از هر در وارد شدند تا آنكه به ضرب سنگ از پا افتاد، یارانش متفرق شدند، سر او را بریدند و به شام براى عبدالملك فرستادند.
آنگاه حجاج دستور داد تا بدن او را در مكه به دار آویزند، گویند: بدن او را واژگون به دار آویختند، مادرش اسماء از حجاج درخواست كرد تا او را دفن كنند اما اجازه نداد.(243)
گویند تا یك سال بر دار آویخته بود و مرغ در سینه او آشیانه كرده بود، مادرش اسماء بر او عبور كرد و گفت : آیا وقت آن نشده كه این سواره را از مركب خود پیاده كنند، او را از دار به زیر آوردند و در قبرستان یهود دفن كردند. (244)
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:10
دانستنی های علمی
پیشگوئى اول : هدف شوم نافرجام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مراد از هدف نافرجام او مى تواند تصمیم شومى باشد كه در مورد بنى هاشم گرفت ، زیرا او به شدت با خاندان پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله دشمنى و كینه داشت ، و گذشته از آن در جنگ جمل شكست سختى را از امیرالمؤمنین علیه السلام متحمل شده بود و با اینكه حضرت بر او منت نهاد و او را آزاد كرد ولى آنقدر كینه توز بود كه دست از دشمنى برنداشت و چون به قدرت رسید، بنى هاشم را در دره اى محاصره و زندانى كرد و تصمیم گرفت تا آنها را با آتش بسوزاند.
مسعودى گوید: ابن زبیر در یك سخنرانى گفت : مردم با من بیعت كردند و هیچكس از بیعت با من امتناع نكرده است جز این جوان محمد بن حنفیة (فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام .)
وعده گاه من و او غروب خورشید است (اگر تا غروب بیعت نكند) خانه را بر سر او به آتش مى كشم !
عبدالله بن عباس نزد محمد بن حنفیة آمد و گفت : اى پسر عمو من از او بر تو بیمناكم ، بیعت كن ، محمد حنفیة گفت : مانعى قوى بزودى میان من و او مانع مى شود.
عبدالله بن عباس آن روز پیوسته به خورشید نگاه مى كرد و در سخن محمد حنفیة فكر مى كرد، خورشید كم كم به مغرب نزدیك مى شد كه یاران مختار او را نجات دادند همچنانكه خواهیم گفت ، بارى همچنانكه در تاریخ آمده است هیزم فراوانى فراهم كرده و بنى هاشم را در محاصره گرفتند و همه چیز را آماده كرده بودند، به گونه اى كه اگر یك جرقه آتش در آن مى افتاد یك نفر از آنها نجات نمى یافتند.
در این ایام مختار در كوفه بود و جریان محاصره بنى هاشم و تصمیم شوم عبدالله بن زبیر را شنید، براى دفاع از حریم خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله مردم را بسیج كرد، چهار هزار نفر اعلام آمادگى كردند، فرماندهى لشكر ابو عبدالله الجدلى گفت : ما اگر با این سپاه عظیم حركت كنیم ، مى ترسم خبر آن به ابن زبیر برسد و در انجام تصمیم خود عجله كند و بنى هاشم را نابود سازد، هر كه آماده است با من حركت كند، هشتصد سواره سبك بار به سرعت حركت كردند، و با استفاده از اصل غافلگیرى بدون اینكه ابن زبیر متوجه باشد، بر ابن زبیر حمله كرده و بنى هاشم را نجات دادند و ابن زبیر كه تاب مقاومت نداشت به كعبه پناه برد و گفت : من در پناه خدایم !(239)
بارى ممكن است ، منظور حضرت از تصمیم نافرجام ابن زبیر همین مساءله قصد آتش زدن بنى هاشم باشد، گویند برادر عبدالله بن زبیر بنام عروة بن زبیر كار برادرش را توجیه مى كرد و مى گفت :
چون بنى هاشم از بیعت با عبدالله بن زبیر امتناع كردند برادرم مى خواست آنها را بترساند تا بیعت كنند و قصد انجام آن را نداشت همچنانكه قبلا نیز به هنگام امتناع از بیعت چنین شد.(240)
مؤ لف گوید: جریان تهدید به آتش نسبت به خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله قبلا یك بار دیگر نیز انجام گرفته بود و عمر براى گرفتن بیعت از امیرالمؤمنین و دیگر افرادى كه از بیعت امتناع كرده بودند، هیزم طلبید و گفت : سوگند به آنكه جان عمر در دست اوست یا بیرون آئید یا خانه را با اهل آن آتش مى زنم ، یكى گفت : در این خانه فاطمه است عمر گفت : هر چند فاطمه باشد.
هواداران خلیفه دوم نیز مثل عروة بن زبیر براى توجیه این عمل شنیع گفته اند: عمر هرگز نمى خواست خانه را آتش بزند بلكه مى خواست آنها را بترساند، و این توجیه ناموجه اگر در مورد جریان ابن زبیر قابل گفتن باشد كه نیست در مورد جریان خانه امیرالمؤمنین علیه السلام مردود است زیرا خانه را آتش زدند و دختر پیامبر را نیز چنان آزردند كه به شهادت رسید.
و ممكن است منظور حضرت از این تصمیم نافرجام ، خلافت او باشد زیرا او بعد از یزید بن معاویه ادعاى خلافت كرد و خود را خلیفه خواند، اما این نظریه بعید است زیرا او از سال 64 هجرى بعد از یزید تا سال 73 هجرى كه كشته شد حكومت نمود، (241) مگر اینكه گفته شود حكومت او هرگز استقرار نیافت و همواره درگیر شورشها و جنگها بود.
تحقق پیشگوئى دوم حضرت در مورد ابن زبیر
حضرت در آن جمله كوتاه اشاره نمود كه ابن زبیر دیندارى را چون دامى قرار مى دهد براى شكار كردن دنیا.
و این حقیقتى بود كه تاریخ گواه آن است ، مسعودى مورخ مشهور گوید: ابن زبیر به زهد و بى رغبتى به دنیا و عبادت تظاهر مى كرد، و در همان حال براى بدست آوردن حكومت حریص بود، او (براى اظهار زهد خویش به مردم ) مى گفت : شكم من یك وجب است ، مگر چقدر از دنیا در آن جا مى گیرد، من پناهنده خانه خدایم و به خداوند پناه برده ام .(242)
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:9
دانستنی های علمی
پیشگوئیهاى امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد عبدالله بن زبیر ملعون

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یكى از كسانى كه مدتى به حكومت دست یافت و دنیا را بازیچه مطامع خود قرار داد، عبدالله بن زبیر است .
حضرت على علیه السلام در اشاره اى به او فرمود:
((خب صب یروم امرا و لا یدركه ، ینصب حبالة الدین لا صطیاد الدنیا و هو بعد مصلوب قریش ؛ یعنى : ناامید باد جوانى كه به دنبال كارى است كه به آن دست نیابد، دین را دامى قرار مى دهد براى صید دنیا و او پس از آن به دار آویخته قریش خواهد بود.))
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این جمله كوتاه سه پیشگوئى در مورد عبدالله بن زبیر نمود، اول آنكه فرمود: او دنبال كارى است كه به آن دست نیابد.

پنج شنبه 5/6/1388 - 22:9
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر در مورد شهادت حجر بدرى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
طاووس یمانى گوید: حضرت على علیه السلام به حجر بدرى فرمود:
اى حجر چه مى كنى آن زمان كه بر روى منبر صنعاء تو را وادار به دشنام و بیزارى از من كنند؟
حجر گفت : به خدا پناه مى برم از این حادثه ، حضرت فرمود: به خدا كه این كار خواهد شد و چون چنین شد به من دشنام ده ولى از من بیزارى مجو، هر كه از من در دنیا بیزار شود در آخرت از او بیزارى خواهم جست .
و سرانجام آنچه حضرت فرموده بود انجام شد، سالیان سال گذشت تا اینكه حجاج او را گرفت و دستور داد تا بر بالاى منبر حضرت على علیه السلام را دشنام دهد، حجر بالاى منبر رفت و با زیركى خاصى عبارتى دو پهلو بیان كرد و گفت :
اى مردم ، امیر شما این مرد به من دستور داده است على را لعنت كنم ، پس ‍ او را لعنت كنید كه لعنت خدا بر او باد! (238)
مؤ لف گوید: در برخى از كتب آمده است كه این خبیث (حجاج ) آن چنان با حضرت على علیه السلام عدوات داشت كه سه هزار قبر در اطراف نجف نبش كرد تا شاید جسد مطهر حضرت على علیه السلام را بیرون آورد و جسارت كند اما موفق نشد.
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:8
دانستنی های علمی
سعید بن جبیر آخرین كشته به دست حجاج ملعون

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
آخرین كسى كه به دست حجاج كشته شد فقیه زاهد و عالم عابد و مفسر بزرگ قرآن سعید بن جبیر بود حجاج او را به خاطر طرفدارى از امام سجاد علیه السّلام گرفت و به شهادت رساند، وقتى او را نزد حجاج آوردند حجاج گفت : تو شقى بن كسیر هستى ، سعید گفت : مادرم بهتر مرا مى شناخت كه نام مرا سعیدبن جبیر گذارد، حجاج گفت : در مورد ابوبكر و عمر چه مى گوئى ؟ آیا در بهشت هستند یا جهنم ؟ سعید گفت : من به بهشت و جهنم نرفته ام اگر مى رفتم ساكنین آنجا را مى شناختم ، حجاج كه دنبال بهانه بود گفت : در مورد خلفا چه مى گوئى ؟ سعید گفت : من وكیل آنها نیستم ، حجاج گفت : كدامیك نزد تو محبوبتر است ؟ سعید گفت : هر كدام كه نزد خداوند پسندیده تر است ؟ حجاج گفت : كدامیك نزد خداوند پسندیده تر است ؟ سعید گفت : این را خدائى كه داناى اسرار و نجواى آنان است مى داند! حجاج گفت : نمى خواهى مرا تصدیق كنى ؟ سعید گفت : نخواستم تكذیبت كنم . (231)
در برخى كتابها آمده است كه حجاج گفت : خودت انتخاب كن چگونه تو را بكشم ؟ سعید گفت : تو براى خودت انتخاب كن كه قصاص در مقابل است .
در روایت است وقتى دستور داد سعید را بكشند سعید رو به قبله این آیه را تلاوت كرد: ((و جهت وجهى للذى فطر السماوات والارض ‍ حنیفا مسلما و ما انا من المشركین ؛(232) یعنى : صورت خود را بطرف كسى نمودم كه آسمانها و زمین را آفرید و من به راه حق و مسلمانم نه از مشركین .))
حجاج گفت : روى او را از قبله بگردانید، سعید این آیه را خواند: ((فاینما تولوا فثم وجه اللّه ؛ (233) یعنى : به هر طرف كه روى كنید آنجا جهت خداست .))
حجاج گفت : او را به صورت زمین اندازید، سعید این آیه را خواند: ((منها خلقناكم و فیها و منها نخرجكم تازة اخرى (234) یعنى : شما را از خاك آفریدیم و به آن برمى گردانیم و از آن دوباره خارج مى كنیم .)) (235)
مسعودى مى گوید: وقتى سعید را براى كشتن مى بردند خندید، حجاج دستور داد او را برگرداندند بر تو تعجب كردم و چون خواستند سر او را ببرند دعا كرد و گفت : خدایا بعد از من او را بر كسى مسلط نكن كه او را بكشد، و همینگونه نیز شد، پانزده شب بعد از قتل سعید، حجاج مبتلا به بیمارى آكله (كه داراى خارش و نابودى عضو است ) شد. روایت است كه بعد از قتل سعید، حجاج مكرر مى گفت : مرا با سعید بن جبیر چه كار هر وقت مى خواهم بخوابم گلویم را مى گیرد.(236)
ابن خلكان گوید: وقتى حجاج به این بیمارى در شكم مبتلا شد، دكترى را خواست تا او را مداوا كند، او گوشتى را به نخى بست و در حلق او فرو برد، پس از لحظاتى آن را خارج كرد، دید كه كرم فراوانى به آن چسبیده است ، و خداوند سرما را بر او مسلط نموده بود، منقلهاى آتش را در اطراف او برافروخته مى كردند به گونه اى از نزدیكى به آتش پوست او مى سوخت ولى او حس نمى كرد.
از شدت ناراحتى به حسن بصرى شكایت كرد، حسن به او گفت : به تو گفته بودم كه با نیكوكاران خشونت مكن ولى تو ادامه دادى .
حجاج گفت : اى حسن از تو نمى خواهم كه دعا كنى خداوند مرا شفا دهد، مى خواهم دعا كنى خداوند هر چه زودتر مرا بمیراند و عذاب مرا طولانى نكند، پانزده روز اینگونه بود تا به جهنم واصل شد لعنتهاى خدا بر او باد.(237)
دوران حكومت او بیست سال بود، و اما اینكه حضرت امیر علیه السّلام فرمود: حكومت او بیست سال است اگر برسد، شاید چند ماه از آن كمتر بوده است و اهل تاریخ معمولا با سال محاسبة مى كنند نه با ماه ، برخى نیز احتمال داده اند این جمله را حضرت اینگونه بیان فرموده كه آن ملعون مغرور نشود و احتمال بدهد كه زودتر از دنیا برود.

پنج شنبه 5/6/1388 - 22:7
دانستنی های علمی
پیشگوئى امیرالمومنین در مورد حجاج و چگونگى مرگ او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بعد از شكست سپاه بصره و پیروزى حضرت امیر علیه السّلام بر آنان ، حضرت وارد بصره شد و به سخنرانى پرداخت ، عمار به حضرت عرض ‍ كرد: یا امیرالمؤمنین مردم سخن از غنائم جنگ مى كنند و مى پندارند مال و اموال و اولاد دشمنان جزء غنائم جنگى است و باید تقسیم شود، در این میان مردى از قبیله بكر بنام عباد بن قیس كه زبان تندى هم داشت گفت : یا امیرالمؤمنین به خدا كه درست تقسیم نكردى و با مردم به عدالت رفتار ننمودى .
حضرت فرمود: واى بر تو چرا؟ گفت : چون شما اموال داخل لشكرگاه دشمن را تقسیم كردى ولى زنها و سایر اموال و اولاد آنها را رها كردى .
حضرت (بى اعتنا به سخن او) فرمود: مجروحین خود را با روغن مداوا كنید، عباد بن قیس (كه از بى اعتنائى حضرت ناراحت شده بود) گفت : ما آمده ایم از او غنائم خود را مى خواهیم او حرفهاى بى ربط به ما تحویل مى دهد!
حضرت فرمود: اگر تو دورغ مى گوئى خداوند تو را نمى راند تا آنكه جوان ثقیف بر تو دست یابد او مردى است كه هیچ حرمتى براى خدا نماند مگر اینكه هتك كند. گفتند: آیا مى میرد یا كشته مى شود؟ حضرت فرمود: در هم كوبنده جبارین او را در هم مى كوبد، به مرگى دردناك كه دبر او به واسطه زیادى آنچه از او خارج مى شود آتش گیرد.
سپس حضرت در مورد اینكه چرا به اسیران و اموال دیگر آنان و زن و فرزند آنان معترض نشد توضیح داد.(
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:7
دانستنی های علمی
حجاج بن یوسف و جنایات او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اما حجاج بن یوسف بن عقیل ثقفى مردى بود بى باك و فتاك ، مى گویند هنگام تولد سوراخ دبر نداشت . بعدا مكان دبر او را سوراخ كردند، و همچنین پستان (مادر یا دایه را) قبول نمى كرد با راهنمائى شیطانى با تفصیلى كه در كتب تاریخ آمده است تا سه روز مقدارى خون به دهانش ‍ گذارند و او مى لیسید و روز چهارم پستان قبول كرد، به این سبب خونخوار شد و از خون ریزى نمى توانست خود را نگه دارد، او مى گفت : بیشترین لذت من در ریختن خون است ، تعداد كشته هاى او به غیر از آنچه در جنگهاى كشته است به صد و بیست هزار نفر مى رسد، وقتى حجاج مرد در زندان او پنجاه هزار مرد و سى زن بود كه شانزده هزار از آنها برهنه و عریان بودند و مرد و زن را با هم زندانى مى كرد و زندان او سقف نداشت ، سى و سه هزار زندانى او بى گناه بودند.
از شعبى نقل كرده اند كه گفته است : اگر هر امتى خبیث و فاسق خود را بیرون آورند و ما حجاج را عرضه كنیم ، قطعا ما بر تمامى آنها پیروز مى شویم .
او بسیارى از شیعیان حضرت را با تهمت كفر و زندقه مى زدند برایش ‍ بهتر بود از اینكه او را شیعه على بدانند.
ابن جوزى گوید: زندان حجاج سقف نداشت ، وقتى زندانیان از گرماى آفتاب به كنار دیوار مى آمدند تا از سایه آن در مقابل گرماى خورشید استفاده كنند نگهبانان آنها را سنگباران مى كردند. به زندانیان نان جو مخلوط با نمك و خاكستر مى داد، در اندك مدتى زندانى پوستش سیاه مى شد به گونه اى كه شكل سیاه پوستان مى گشت .
روزى جوانى را حبس كردند، بعد از چند روز مادرش به دیدن او آمد وقتى او را دید نشناخت و گفت : این شخص پسر من نیست این یكى از سیاه پوستان است ! آن جوان گفت : نه اى مادر، (من پسر تو هستم ) شما نامت فلانة دختر فلانه هستى ، پدرم فلانى است ، وقتى مادر او را شناخت فریادى زد و جان داد
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:6
دانستنی های علمی
پیشگوئیهاى حضرت درباره حجاج و ستمهاى او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه اى فرمود:
اگر آنچه من مى دانم و از آنچه بر شما آشكار نیست بدانید (بلاها و سختیها) همانا (از خانه ها) به سوى خاكها (بیابانها) مى روید و بر اعمال خود (نافرمانى از رهبران حق و رفاه طلبى ) گریه مى كنید و چون زنهاى فرزند مرده بر سینه و صورت مى زنید، (آنقدر به وحشت مى افتید كه ) اموال خود را (از ترس جان ) بى نگهبان رها مى نمائید و هر مردى از شما چنان گرفتار است كه به دیگرى توجه نكند.
اما شما پند و اندرزى كه به شما داده اند فراموش كرده اید و از آنچه شما را بر حذر داشته اند (عواقب مخالفت امام علیه السّلام ) ایمن گشته اید، پس ‍ راءى و اندیشه شما سردرگم و كارتان پراكنده و درهم گردیده .
دوست دارم خداوند میان من و شما جدایى افكند و مرا به كسى كه سزاوارتر است از شما به من (یعنى پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله و سلم و یاران باوفاى حضرت ملحق گرداند.
به خدا قسم آنها مردانى بودند داراى راءى و اندیشه هاى پسندیده ، صاحبان حلم و بردبارى بسیار، و سخنان حق و راست كه ظلم و ستم (بركسى ) روا نمى داشتند، به راه راست سبقت گرفتند و رفتند پس به آخرت جاوید و عیش نیكو دست یافتند.
آگاه باشید:
به خدا سوگند پسرى از قبیله بنى ثقیف (حجاج بن یوسف ثقفى ) بر شما مسلط خواهد شد، از روى تكبر جامه بر زمین مى كشد، به حق پشت كرده ، ستم فراوان نماید، سبزه شما را (اموالتان را) مى خورد و پیه شما را آب مى كند (با ظلم فراوان توان شما را رنجور كند).
سپس حضرت با جمله اى كه بعدا منظور حضرت معلوم گردید فرمود: بیاور اى اباوذحة آنچه دارى ! (226)
بعضى از شارحان نهج البلاغة گویند: وذحة در لغت به معنى پشكلى است كه در زیر دنبه گوسفند از بول و سرگین بسته مى شود و امام علیه السّلام به واسطه رنجش از اصحاب خود این جمله را فرمود و پیدایش حجاج را خواسته و به این بیان شگفت انگیز از غیب اشاره نموده ، ولى مردم مراد حضرت را از وذحة ندانستند تا زمانى كه حكایت حجاج با خنفساء كه حیوانى است كوچكتر از سوسك رخ داد و حجاج خنفساء را به لفظ وذحة تعبیر كرد و این تعبیر حجاج بر سر زبانها افتاد و مقصود حضرت از آن كلمه مشخص گشت .
ابن میثم بحرانى در شرح نهج البلاغه گوید: روزى حجاج بر سجاده خود نماز مى گذرد، سوسكى بطرف او آمد، حجاج گفت : این را از من دور كنید كه وذحة (پشكل ) شیطان است .(227)
روزى اشعث بن قیس (آن منافق بدكردار) از قنبر خواست تا براى او اجازه ورود بر حضرت على علیه السّلام را بگیرد، ولى قنبر او را رد كرد و مانع ورود او شد، او قنبر را زد و بینى وى را خونى نمود، على علیه السّلام بیرون آمده فرموده :
اى اشعث تو را با من چكار؟ آگاه باش به خدا قسم اگر با غلام ثقیف این چنین بازى كنى و حضرت جمله اى در تحقیر او گفت كه كنایه بود از اینكه به سختى تو را عقوبت كند اشعث گفت : جوان ثقیف كیست ؟ فرمود: جوانى است كه بر مردم حكومت كند و هیچ خانه اى از عرب نماند مگر اینكه بر آنها ذلت وارد كند.
اشعث پرسید: چند سال حكومت مى كند؟ حضرت فرمود: بیست سال اگر برسد، و در روایت دیگرى حضرت به اهل بصره فرمود:
اگر من اداى امانت نمودم براى شما و بر غیب شما را نصیحت كردم ، و شما مرا متهم نمودید، خداوند جوان ثقفى را بر شما مسلط گرداند، پرسیدند: این جوان كیست ؟ فرمود:
مردى كه هیچ حرمتى باقى نگذارد مگر اینكه آن را هتك كند.(228)
حضرت امیر علیه السّلام در این كلمات نورانى به دو مطلب مهم اشاره نمود 1- ظلم و ستم فوق العاده حجاج 2 مدت حكومت او.

پنج شنبه 5/6/1388 - 22:5
دانستنی های علمی
پیشگوئیهاى حضرت در مورد قیام صاحب زنج در بصره

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن خطبه اى كه از آینده خبر مى داد فرمود: اى احنف (نام كسى است ) گویا او را مى بینم (فرمانده لشگر زنگیان را) كه با لشكرى خروج مى كنند كه گرد و غبار و هیاهو و صداى لجام و آزار اسبها ندارند، با قدمهاى خود زمین را مى كوبند (فساد مى كنند) و قدمهایشان مانند قدمهاى شتر مرغ است (پهن و كوتاه و با فاصله میان انگشتان ).
واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى آراسته شما كه داراى بالها (كنگره هائى )ست همچون بالهاى كركس و داراى خرطومهائى است (ناودانهاى سنگین ) همچون خرطوم پیلان . كسى بر كشته هاى آن لشكر گریه نكند (زیرا خانواده آنها در شهرهاى دیگرند و آنها بردگان بودند) و از غائب آنها جستجو نمى شود (كسى از اقوام و بستگان ندارند كه نگران آنها باشد) من دنیا را بررسى كردم و سنجیده و اندازه گرفتم و به حقیقت آنها بینا مى باشم .(222)
در سال 255 هجرى در زمان المهتدى باللّه خلیفه عباسى مردى كه به صاحب زنج معروف شد.(223) در حوالى بصره قیام كرد، او مردى سنگدل و بدكردار بود و در یك واقعه بصره سیصد هزار نفر از مردم را قتل عام كرد، سپاهیان او را زنگیان تشكیل مى دادند.
در اول قیام در لشكر او به جز سه شمشیر نبود، در محله كرخ اسبى براى او هدیه آوردند كه آن را زین و لجام نبود و از هیچ طرف نمى شد آن را مهار كرد، با ریسمانى از لیف براى اسب او لجام درست كردند، به همین سبب حضرت فرمود: لشكر او صدا ندارد (آلات و اسباب جنگى كه موجب غوغا مى شود در لشكر او نبود)
در روز جمعه هفدهم سال 257 داخل بصره شد و مردم را قتل عام كرد، مسجد جامع و خانه هاى مردم را آتش زد، روز جمعه و شب و روز شنبه پیوسته به كشتار ادامه داد و خانه ها را به آتش كشید تا آنكه جویهاى خون روان و كوى و بازار خونین گشته و گلستان به گورستان مبدل شد، هر خانه اى كه در رهگذر انسان و یا چهارپایان بود با همه اسباب و اثاث و آنچه در آن بود سوخت .
در تاریخ آمده است : آتش از دامنه این كوه تا آن كوه شعله ور شد، و قتل و غارت و آتش تمامى شهر را فرا گرفت .
بعد از این قتل عام (و ایجاد وحشت ) به مردم امان دادند و گفتند: هر كه به خانه ابراهیم بن محمد رود در امان است ، وقتى مردم اجتماع كردند، بهانه پیش كشیدند و شمشیر در میان ایشان نهادند، صداى مردم به شهادت جارى و خونشان در زمین سارى بود، هر پولدارى كه در شهر بود اول مال او را گرفته و اگر امتناع مى كرد با شكنجه مى گرفتند، سپس او را مى كشتند، فقرا را بدون درنگ قتل عام مى كردند(224)، خلاصه هر كس را دیدند كشتند.
قحطى در میان شهر ظاهر شد، مردم بصره به ناچار به خوردن حیوانات پرداختند، و براى حفظ جان خود به چاهها پناه بردند، شب هنگام بیرون مى آمدند و دنبال غذا مى گشتند، و چون آذوقه اى نماند به خوردن گوشت سگ و موش و گربه پرداختند و همین كه هوا روشن مى شد به چاهها مى رفتند و مخفى مى شدند، آنقدر به این كار ادامه دادند كه از حیوانات نیز چیزى نماند، و در اثر قحطى و ترس جان هر كسى كه توانى داشت ، رفیق خود را كشت و خورد.
چنان كار بر مردم سخت شد كه زنى را دیدند سرى بر دست گرفته مى گرید، از سبب آن پرسیدند گفت : مردم اطراف خواهرم جمع شده بودند منتظر بودند بمیرد تا گوشت او را بخورند!
هنوز خواهرم نمرده بود كه او را پاره پاره كردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او فقط همین سر را به من دادند و به من ظلم كردند!
به این جهت بود كه حضرت امیر علیه السّلام در پیشگوئى خود مردم بصره را به مرگ سرخ (كشتار) و گرسنگى خبر داده فرمود:
واى بر تو اى بصره از لشكرى كه عذاب خداوند است . بانگ و غبار ندارد و زود باشد كه اهل تو به مرگ سرخ و گرسنگى و قحطى مبتلا گردند.
این از معجزات بزرگ امیر المؤمنین علیه السّلام است .(225)
پنج شنبه 5/6/1388 - 22:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته